تقويم و گاه شمارى از جمله ابزارهاى علمى هستند كه
براى نقد اطلاعات تاريخى به كار آمده، اشتباهات و انحرافات تاريخى را مشخص
مىسازد. از اين رو آگاهى از زمان دقيق حادثه به اندازه آگاهى از مكان حادثه و
علت آن از پايههاى اساسى در پژوهشهاى تاريخى است؛ زيرا مشخص شدن تاريخ دقيق
وقايع، نقش مهمى در صحت و سقم بسيارى از نقلهاى تاريخى دارد و از گذر توجه به
زمان هايى كه در يك حادثه گزارش مىشود، تناقضات موجود در آن را مىتوان روشن
ساخت.
در علم تراجم و رجال نيز تعيين طبقه افراد، تشخيص عصر و روشن ساختن تاريخ ولادت
و وفات، از اهميت خاصى برخوردار بوده و بسيارى از مباحث اين دو علم بر همين
پايه استوار است چه بسا مطالبى به افرادى نسبت داده شده يا تحليلهايى صورت
گرفته ولى با در نظر گرفتن تاريخ ولادت و يا وفات، بى اساسى آنها آشكار
مىشود.
واضح است كه دست يابى به زمان دقيق حادثه، خصوصاً
حوادثى كه فاصله زيادى با زمان حاضر دارد، كارى دشوار است. اين مشكل، در به دست
آوردن زمان دقيق حوادث دوران قبل از اسلام، مانند اخبار پيامبران و پادشاهان،
دشوارتر مىشود به گونهاى كه اختلافات زمانى در اين محدوده گاه به قرن نيز
مىرسد. گذشته از اين، تعيين دقيق حدود وقايع و حوادث تاريخى و زمان وقوع
آنها، صرفا از طريق روايتهاى راويان و با تكيه بر روايات مستقيم متنى
امكانپذير نيست بلكه ابزارهاى ديگرى نيز لازم است تا به وسيله آنها بتوان
گزارشهاى زمانى را محك زده و درستى آنها را سنجيد. مشكل در بررسى زمان
رويدادهاى تاريخى - به خصوص حوادث صدر اسلام - آن است كه براى يك رويداد، چندين
تاريخ در منابع معتبر و دست اول آمده است كه ترجيح يكى بر ديگرى آسان نيست و
التزام به هر نظريه بدون تتبع و بررسى لازم، صحيح نيست.
مورخان، محدثان و رجال شناسان گذشته نيز با استفاده
از تعيين زمان حادثه، به نقض و ابرام روايات دست زدهاند. سفيان ثورى مىگفت:
«چون راويان به دروغ اخبارى را مىپراكندند براى مشخص ساختن دروغ آنان، به
تاريخ رو آورديم».1 همچنين گفته مىشود وقتى راوى در مظنه تهمت قرار گرفت، او
را با سالها امتحان كنيد؛ يعنى سن او و كسانى را كه از آنان روايت مىكند،
بسنجيد.2
اين نوشتار، در صدد بررسى اين مسئله است كه مورخان
تا چه اندازه به زمانهايى كه در گزارشها آمده است، توجه داشته و به لوازم آن
ملتزم بودهاند و اگر از اين زاويه اشتباهاتى در متون تاريخى راه يافته، موارد
آن كدام است و منشأ لغرش و اشتباه چيست؟ از خلال اين مباحث مىتوان پى برد كه
زمانهاى گزارش شده در متون تاريخى، چه اندازه معتبر است و به چه ميزان مىتوان
بر آنها تكيه كرد؟ نوشتار حاضر براى دستيابى به پاسخ پرسشهاى يادشده، در دو
فصل تدوين شده است:
فصل اول. ريشه يابى اشتباهات
زمانى
براى آگاهى از چگونگى بروز اختلافات زمانى
عاملهاى زير را مىتوان مؤثر دانست:
1. نبود سيستم نگاه دارى زمان و
ناآشنايى با تقويم
بخشى از مشكلات در تعيين زمان حوادث صدر
اسلام، ناشى از نبود يك سيستم زمانى متداول در شبه جزيره عربستان است. توجه به
زمان در شبه جزيره عربستان در قالب «ايام العرب» بود و شيوه زمان بندى حوادث در
جامعه عربى بدين گونه بود كه هر حادثه مهمى مانند عامالفيل و يا تجديد بناى
خانه خدا، مبدأ زمانى قرار مىگرفت. از اين رو، عرب در عصر رسول خدا(ص) آشنايى
چندانى با تقويم نداشت و تاريخ گزارىهاى اين دوره - به ويژه مواردى كه با ذكر
دقيق روز هفته و روز ماه همراه است - اعتبار چندانى نمىتواند داشته باشد.3
يادآورى ايام اين دوره - به جهت موقعيت كشاورزى مدينه - به گونه «زمن التمر»،
«زمن الرطب» و «زمن الفاكهة و الاعناب» بود. واقدى نيز در مغازى حوادث را تا
سال پنجم به صورت ماه شمار نقل مىكند كه نشاندهنده نبود تقويم رايجى در اين
دوره است. گزارش پارهاى حوادث نيز به صورت ذكر عنوان واقعه همچون بدر، احد و
خندق بوده است؛ بنابراين، هيچ موردى كه ذكر زمان به تنهايى نشان از رويداد و
حادثهاى خاص داشته باشد، سراغ نداريم.4
تعيين تاريخ برخى حوادث در متون تاريخى، بدين صورت است كه گفته شده چند سال بعد
از فلان حادثه مهم بوده است. مثلاً: زهرى مىگويد: «غزوه احزاب دو سال بعد از
احد بود».5 وفات «بشر بن براء» يك سال پس از غزوه خيبر ثبت شده است.6 همچنين
وفات «سعد بن عباده» در حوران، يك سال پس از خلافت عمر بوده است.7
اين موارد نشان مىدهد ذكر زمانها در ابتدا، بدين گونه بوده كه حوادث مهم مبدأ
قرار گرفته و سالهاى ميانى تا حادثه قابل توجه ديگر - با توجه به فاصلهاش از
همان حادثه اول - سال شمارى مىشده است. بعدها با توجه به همين قراين و با
بازگشت به عقب،مجدداً سالها باز سازى شده و حوادث در دل آن جاى گرفته است.
بنا بر آن چه گفته شد، درباره تاريخهايى كه به صورت دقيق با ذكر روز هفته و
روز ماه گزارش شدهاست، مىتوان احتمال داد كه مسلمانان پس از آشنايى با
تقويمهاى ديگر ملل - به صورت تطبيقى - به رخدادهاى گذشته كه در متون و
گزارشها بوده است، مراجعه و با كمك قراين، زمانهايى را براى آنها معين
كردهاند.
با پىگيرى و شمارش گزارشهاى زمانى در نوشتههاى
قرن دوم و سوم هجرى، مىتوان چنين استنباط كرد كه اين مؤلفان بيش از مؤلفان
مقدم بر خود، تاريخهاى زمانى جنگها و حوادث عهد رسولخدا(ص) و اصحاب وى را
نقل كردهاند و اين دليل بر آ ن است كه متأخران، از طريق حساب و تخمين به اين
تاريخها دست مىيافتهاند.8 يعقوبى در ابتداى بيان حوادث مهم و بزرگ، همچون
آغاز خلافت حكمرانان، معمولاً تاريخ را به صورت تطبيقى با ماههاى عجم ذكر كرده
و وضعيت نجومى همزمان با حادثه را نيز تبيين نموده است. اين نشان مىدهد كه وى
از تقويم تطبيقى بهره برده و اطلاعات نجومى را از نوشتههاى منجمان بدست آورده
است. چنانچه خود يعقوبى ياد آور مىشود كه اطلاعات نجومى را از ابوموسى منجم و
ماشاء الله حاسب كه در محاسبات نجومى چيره دست بودند، گرفته است.9 يعقوبى در
تاريخ خود مجموعاً سى و سه مورد اطلاعات زمانى را بدين گونه و به صورت دقيق نقل
مىكند كه از جمله آن، زمان تولد پيامبر و بيان وضعيت نجومى هنگام تولد ايشان
است. پيداست كه محاسبات نجومى - با توجه به گزارشهاى موجود متون تاريخى در
زمينه تولد پيامبر(ص) - بازسازى شده است. چنان كه طبرى در ابتداى سال 271 و 272
هجرى با ذكر اين كه ابتداى سال چه روزى بوده است، به صورت تطبيقى چندم ماه
حزيران و چه تاريخى از ماههاى ذو القرنين را بيان مىكند.10
از قراين ديگرى كه نشان از تبديل زمان حوادث به
زمانهاى جديد - براى سهولت فهم مطالب - دارد، اقدام برخى مورخان در باره
اطلاعات جنگهاى پيامبر(ص) است كه واقدى به صورت ماه شمار ارائه كرده ولى در
گزارشهاى جديد، ماهها به سال تبديل شده است. مثلاً هجده ماه پس از هجرت، به
سال دوم هجرى تبديل شده است.
ثبت نكردن زمان در مكتوبات و معاهدات عصر رسول خدا(ص) مىتواند از ديگر
نشانههاى عدم رواج تقويم در اين عصر باشد. براى نمونه در ميان حدود 300
نامهاى كه از پيامبر(ص) بر جاى مانده، تنها دو مورد آن داراى تاريخ است كه در
صحت آن دو نيز تشكيكاتى شده است.11 اما نامههاى عمر و عثمان و على(ع) داراى
تاريخ است.
علاوه بر آن چه در زمينه ناآشنايى عرب با تقويم
ممتد گفته شد، مسأله ديگرى كه موجب به هم ريختن محاسبات مىشد، جابه جايى
ماهها بود. در دوره جاهلى و صدر اسلام، عرب براى ثابت ماندن حج در ماه خاصى كه
متناسب با مقاصد تجارى آنان بود، اقدام به نسيىء مىكرد؛ بدين صورت كه هر سه
سال يك ماه به ماهها مىافزود و آن را تكرار مىكرد. اين عمل منجر به جابجا
شدن ماهها شده و تنظيم حوادث به هم مىريخت. ضمن آن كه محاسبه زمان بر اساس
ماه، برخى اختلافات در روزهاى ماههاى قمرى را نيز در پى داشت كه تشخيص اول ماه
از آن قبيل است. اكنون نيز تشخيص ماه، گاه با يك روز اختلاف همراه است.
2. مسائل مربوط به نوع نوشتار
نوع نوشتار عرب كه بدون نقطه گذارى بود،
موجب بروز برخى از اشتباهات در متون تاريخى شده است. مانند تصحيف سبعين و تسعين
كه بسيار پيش آمده است. اختلاف در زمان شهادت فاطمه(س) از همين عامل ناشى است؛
زيرا عدهاى به جهت عدم نقطه گذارى، گزارش مربوط را به صورت «سبعين» قرائت كرده
و وفات آن حضرت را 75 روز پس از رحلت رسول خدا(ص) و عده ديگر «تسعين» قرائت
كرده و وفات آن حضرت را 95 روز پس از آن دانستهاند.
خليفة بن خياط شهادت على(ع) را هفت روز باقى مانده از ماه رمضان مىنويسد(لسبع
بقين من شهر رمضان)12 كه احتمالا تصحيف تسع است. چنان كه - همين مورخ - وفات
ابراهيم بن عبد الرحمن بن عوف زهرى را سال 96 دانسته است13 اما طبقات وفات وى
را سال 76 ياد مى كند.14 در زمان مرگ هشام بن حكم نيز چنين اشتباهى پيش آمده؛
زيرا كشّى مرگ وى را به سال 179 ثبت كرده15 اما نجاشى مرگ او را سال 199
دانسته است.16 اين نوع اختلافات از اشتباه سبع و تسع سرچشمه مىگيرد.
برخى اشتباهات راه يافته به كتب تاريخى، از همنام
بودن چهار ماه عربى «ربيع و جمادى» ناشى مىگردد. اين چهار ماه با قيد «اول و
آخر» از يكديگر متمايز مىشوند. اشتباهاتى كه از اين زاويه در كتب تاريخى راه
يافته، كم نيست. از جمله خليفة بن خياط مرگ ابو بكر را 8 روز باقى مانده از
جمادى الاخر مىداند17 اما انساب الأشراف وفات وى را 8 روز باقى مانده از جمادى
الاولى ذكر مىكند.18 تاريخ جنگ جمل آن گونه كه در بعضى منابع ثبت شده، جمعه 10
جمادى الاخر سال 36 است19 اما مسعودى تاريخ آن را پنجشنبه 10 جمادى الاولى سال
36 دانسته است. همچنين برخى، زمان قتل ابن زبير را 17 جمادى الاخر20 و برخى
ديگر 17 جمادى الاولى ذكر كردهاند.21
در باره ماه ربيع نيز چنين اشتباهى رخ داده است. مثلاً با اين كه منابع تاريخى
«غزوه بواط» را ربيع الاول سال دوم ذكر مىكنند22 اما خليفة بن خياط زمان اين
غزوه را ربيعالاخر سال دوم ثبت كرده است.23 همچنين بيعت با سفاح براى خلافت،
13 ربيع الاول گزارش شده اما بلاذرى اين بيعت را، 12 ربيع الاخر ثبت كرده
است.24
احتمال مىرود اين دو ماه در نوشتار، به صورت مطلق
و به گونه ربيع و جمادى نوشته مىشده (چنان كه در مواردى از متون تاريخى به
همين صورت و بدون تمييز آمده است) و تنها با عددى مانند 1 و 2 يا علامتى ديگر
ميان آن دو تمييز داده مىشده است اما مورخان و يا كاتبان به اين علائم توجه
نكردهاند.
پارهاى ديگر از اشتباهات راه يافته به كتب تاريخى، از خلط دو واژه «بقين» و
«مضين» كه در محاسبه روزهاى ماه به كار مىرود، ناشى مىشود. عرب معمولا بيست
روز اول ماه را به صورت «مضى» يا «خلى» ذكر مىكرد؛ مثلاً هشتم ماه ربيع را
چنين مىگفت: «لثمان مضت - يا خلت - من ربيع الاول» اما بيستم تا پايان ماه را
معمولا روزهاى باقى مانده گزارش مىكرد؛ براى مثال بيست و دوم ماه ربيع را چنين
مىگفت: «لثمان بقين من ربيع الاول».
خلط ميان مضى و بقى باعث بروز اشتباه در گزارشهاى تاريخى شده است. هم شكلى اين
دو واژه در بروز خطاهايى بىتأثير نبوده است؛ مثلاً با اين كه منابع تاريخى،
قتل عثمان را دوازدهم ذى حجه دانستهاند (لاثنتى عشر ليلة مضت)25 اما بلاذرى
قتل عثمان را دوازده روز به جاى مانده از ذى حجه (لاثنتى عشر ليلة بقيت)ثبت
كرده است.26
تاريخ قتل ابن زبير نيز از همين قبيل است؛ زيرا اكثر مورخان سيزده جمادى الاولى
و يا آخر را تاريخ مرگ ابن زبير دانستهاند، اما خليفة بن خياط مرگ وى را سيزده
روز باقى مانده از جمادىالاخر گزارش كرده است.27 همچنين بيشتر منابع تاريخى،
بيعت با سفاح را سيزدهم ربيع الاول سال 132 هجرى ذكر كردهاند اما خليفة بن
خياط بيعت با سفاح را سيزده روز به جاى مانده از ربيع دانسته كه هفده ربيع
الاول مىشود.28
3. بىتوجهى مورخان در محاسبه
برخى از موارد اشتباه به جهت سهل انگارى
مورخان در محاسبه تاريخها است. پارهاى گزارشهاى تاريخى يافت مىشود كه
ابتداء و انتهاى حادثهاى مشخص شده اما در محاسبه نهايىِ ماهها، اشتباه رخ
دادهاست؛ براى نمونه طبرى ابتداى محاصره ابن زبير را از سوى حجاج، آغاز ماه ذى
قعده سال 72 ذكر مىكند و زمان قتل وى را هفده جمادى الاولى سال 73 مىداند؛ با
اين حال مىگويد: محاصره هشت ماه طول كشيد. در حالى كه ابتدا و انتهاى تاريخى
كه خود ذكر كرده، شش ماه است.29 البته احتمال مىرود، اشتباه جمله «ستة اشهر»
با «ثمانية اشهر» از سوى نساخ، منشأ چنين خطايى باشد.
خليفة بن خياط نيز بيعت با ابن زبير را هفتم رجب
سال 64 مىنويسد30 و از قتل وى در 23 جمادى الاخر سال 73 خبر مىدهد.31 از سوى
ديگر ولايت ابن زبير را نه سال و 2 ماه و چند روز مىداند.32 با محاسبه
زمانهايى كه خود ابن خياط از ابتدا و انتهاى امر ابن زبير ارائه كرده، پيدا
است كه وى 8 سال و 11 ماه حكومت كرده نه 9 سال و چند ماه.
تاريخى كه بلاذرى براى ابتدا و انتهاى خلافت سفاح ذكر كرده، از نمونههاى ديگر
اين گونه اشتباهات است. بلاذرى با اين كه بيعت سفاح را دوازدهم ربيع الاخر33 و
وفات وى را دوازدهم ذى الحجة سال 136 ثبت مىكند امّا مدت خلافت وى را چهار سال
و نه ماه دانسته كه با احتساب اين مدت، مرگ وى در سال 137 هجرى جاى مىگيرد.34
4. مراحل يك حادثه
پارهاى ديگر از اشتباهات متون تاريخى را
مىتوان در بىتوجهى به مراحل مختلف يك حادثه و جا بجا شدن تاريخ هر يك، جست و
جو كرد. مثلاً رويدادن جنگ مقدماتى را مىطلبد كه اعلام آمادگى، پيمودن مسير و
توقف در رزمگاه از آن جمله است. اين قبيل مقدمات كه ممكن است ماهها به طول
انجامد، گاه چندين ماه جلوتر از درگيرى اصلى است اما اين نكته براى برخى مغفول
مانده و تاريخ مراحل يك حادثه را با تاريخ وقوع خود حادثه اشتباه كردهاند.
براى نمونه ضربت خوردن عمر چهار روز مانده از ذى حجه سال 23 بوده35 اما بعضى
مرگ او را در اين تاريخ دانستهاند.36
5. شباهت نامها و حوادث
برخى از اشتباهات زمانى، به جهت بى توجهى و
عدم تفاوت ميان دو نام مشابه است كه منجر به جا به جا شدن گزارشها و انتساب
اخبار نادرست به افراد مىشود؛ براى نمونه مرگ «خباب بن ارت» در سال 37 هجرى،
هنگامى كه على(ع) به سوى صفين مىرفت، رخ داده است اما برخى مرگ او را در سال
19 و هنگام خلافت عمر دانستهاند كه صحيح نيست؛ زيرا خبابى كه در سال 19
درگذشته «خباب، مولاى عتبة بن غزوان» است اما خباب بن ارت حليف بنى زهره است
(هر چند برخى در اثر اشتباه اين دو نام، خباب بن ارت را نيز مولاى عتبه ذكر
كردهاند).37
همچنين ابن حجر در ترجمه «عبيد الله بن معمر» و اين كه او در چه سالى درگذشته،
از قول ابن عبد البر نقل كرده كه هنگام مرگ در فتح اصطخر چهل ساله بوده است.
ابن اثير اين سخن را نپذيرفته و آن را در تناقض با گزارشى دانسته كه عبيد الله
بن معمر را هنگام درگذشت پيامبر(ص)، كودك گزارش كرده است؛ زيرا اگر او در جنگ
اصطخر كه در سال بيست و نهم رخ داده، چهل سال داشته؛ بنابراين هنگام وفات
پيامبر 21 ساله بوده است. از سوى ديگر گزارش شده كه [عبيداللّه بن معمر]با عمر
معاملهاى كرده كه نشان مىدهد در آن زمان مرد كاملى بوده است. زبير بن بكار در
باره عبيد الله بن معمر گزارش كرده كه به حضور معاويه رسيده است؛ با اين گزارش،
روشن مىشود كه دو عبيد الله بن معمر وجود داشته است. يكى در زمان عثمان كه در
فتح اصطخر كشته شده است و ديگرى در زمان معاويه مىزيسته است و شايد كسى كه چهل
سال زيسته، عبيد الله دوم است كه ابن عبد البر به اشتباه فرد اول را چنين
دانسته است.38
نمونه ديگر، تشابه اسمى ميان ابان بن عثمان احمر (وفات حدود 170 ه)با ابان بن
عثمان بن عفان است كه برخى اين دو را يكى پنداشتهاند. سزگين دچار اين اشتباه
شده و ابان بن عثمان بن عفان را از جمله منابع يعقوبى دانسته و حال آن كه ابان
بن عثمان احمر كه شاگرد امام صادق(ع) بوده، از منابع يعقوبى است.39
6. انگيزههاى نادرست در تغيير
زمانها
برخى اطلاعات زمانى كه به منابع تاريخى راه
يافته، با انگيزههاى ناصواب همراه است؛ مثلاً براى اين كه همراهى صحابى معتبرى
را با حضرت على(ع) كم رنگ نشان دهند، در گذشت افرادى همچون ابو الهيثم بن
تيهان و اويس قرنى را كه در صفين حضور داشتهاند، قبل از اين تاريخ ذكر
كردهاند. مقدار قابل توجهى از اين موارد، به شخصيتهاى مهم صدر اسلام
برمىگردد كه براى ساختن فضيلتى، روايات مجعول دچار خبط و اشتباهات زمانى شده
است.
7. زمانهاى نمادين
برخى از اعداد زمانى، مانند هفت، دوازده،
چهل و هفتاد گاهى در محدوده واقعى خود به كار نرفته بلكه براى نشان دادن كثرت
است و در معناى بسيار به كار رفته است. براى مثال عمرو بن عاص در مورد فتح
اسكندريه به عمر چنين نوشته است: «من شهرى را فتح كردم كه در مورد آن تنها
مىتوانم بگويم كه 4000 خانه، 4000 حمام و 40000 يهودى وجود داشته است كه
پرداخت ذمه را بر آنها واجب ساختم». اخبار مشابهى نيز نقل شده است كه در آنها
از 40000 جنگجو يا 4000 هزار اسب سوار در كوفه ياد شده است.
بنا بر اين، در برداشت واقعى از مواردى كه به عنوان مثال چهل سالگى و يا هفتاد
سالگى شخصى را همراه با حادثهاى مىداند، بايد دقت بيشترى نمود؛ زيرا ممكن است
كاربرد اين زمانها به صورت واقعى نباشد.
فصل دوم. ابزارهاى تصحيح خطاهاى
زمانى
اين فصل، به ابزارها و علومى مىپردازيم كه
براى تشخيص تاريخ صحيح يك حادثه مىتواند كمك نمايد. اين موارد عبارتند از:
1. جغرافيا و زمان
از آنجا كه زمان، با مسائل ديگرى همچون
جغرافيا در پيوند است، بنابراين، لازم است اين موارد، يكديگر را تأييد نمايند.
همراهى زمان و مكان از مواردى است كه در تصديق يا تكذيب يك گزارش مىتواند به
كار آيد؛ يعنى اگر پيمودن فاصله ميان دو مكان، زمان معينى نياز دارد، گزارشى كه
طى شدن اين مسافت را در زمان كمترى گزارش مىكند نادرست است. مثلاً فاصله مدينه
تا دومة الجندل 15 يا 16 روز است. از اين رو، گزارشى كه مدت غيبت رسول خدا(ص)
را در غزوه دومة الجندل 25 روز دانسته نادرست است؛ زيرا براى رفت و برگشت دست
كم 30 روز نياز است.
نمونه ديگر، رفتن كاروان اسرا از كوفه به شام و بازگشت آنان در اربعين همان سال
است؛ زيرا بنا بر قولى با راههاى معمول آن دوره و وضعيت كاروان كه زنان و ضعفا
را به همراه داشت، بازگشت اسرا به كربلا در اين وقت محدود بعيد مىنمايد.40
واضح است كه در اين نوع بررسى، بايد به مسيرهاى مختلف، وسايل سفر و وضعيت مسافر
توجه بسيار كرد؛ زيرا ممكن است يك مسافر عادى راهى را در 10 روز بپيمايد اما
نامه رسان (بريد) همين راه را در 5 روز يا كمتر طى نمايد.41
2. آمار و زمان
يكى ديگر از مواردى كه با توجه به آن
مىتوان به نقد و بررسى گزارشهاى زمانى پرداخت، توجه به آمار است.
براى نمونه، تعداد كشتههاى دشمن در حادثه كربلا حدود 80 نفر است و زمان درگيرى
نيز نهايتاً 8 ساعت گزارش شده است، بنابراين آمار مبالغهآميز از تعداد كشتهها
با زمان محدود اين حادثه نمىتواند سازگار باشد.
3. علوم ديگر و زمان
يافتهها و نتايج به دست آمده علوم ديگر، در
تعيين زمان يك حادثه و پذيرش يا رد آن مىتواند به كار آيد. منابع تاريخى گاه
براى برخى پديدهها زمان هايى گفتهاند كه براى آنها در علوم مربوط مدت معينى
مشخص است. مانند اين كه شافعى به دليل احترام به ابوحنيفه چهار سال بعد از مرگ
پدرش متولد شد.42 از اين رو، شافعى در فتواى خود اكثر حمل را چهار سال دانسته
است.43 در حالى كه مدت حمل حداكثر نه ماه است.44
همچنين اخبارى كه از معمرين و كلان سالان نقل مىگردد و عمرهاى بيش از 200 سال
براى آنان گزارش مىشود، چندان عادى نيست و دست كم در اين دوران تكرار نشده و
پذيرش آن دشوار است. در اخبار تاريخى، سلمان فارسى از معمرين دانسته شده و از
عمر 250 ساله او ياد شده است كه صحيح به نظر نمىرسد.45
تقويم و گاه شمارى نيز در پذيرش و گزينش اخبار صحيح ابزار مناسبى است. براى
نمونه سالروز وفات پيامبر(ص) با در نظر گرفتن حوادث زمان دار قبل و بعد اين
حادثه، نمىتواند در 28 صفر رخ داده باشد؛ زيرا مناسبترين نظر براى وفات رسول
خدا(ص) با توجه به زمانهايى كه از حجة الوداع و روز غدير خم داده شده و
اطلاعات زمانى ديگرى كه در اين زمينه موجود است، دوم ربيع الاول است، حال آن كه
مشهور شيعه 28 صفر و مشهور اهل سنت 12 ربيع را روز وفات رسولخدا(ص) اعلام
كردهاند.46
پديدههاى طبيعى - نجومى ديگرى همچون خسوف و كسوف وسيله ديگرى براى يافتن
تاريخ دقيق حوادث گذشته است؛ زيرا تكرار و وقوع اين پديدهها از نظم خاصى پيروى
مىكند. به عنوان مثال هنگام مرگ ابراهيم فرزند رسولخدا(ص)، كسوف رخ داده است.
تكرار اين حادثه از قاعده ثابتى پيروى مىنمايد؛ بنابراين، مىتوان به عقب
بازگشت و مشخص ساخت اين حادثه در چه زمانى رخ داده است.
4. تقدم و تأخر زمانى
با توجه به تقدم و تأخر زمانى و رديف كردن
زمانهاى مربوط به دو حادثه، مىتوان به اشتباهات راه يافته در اخبار پى برد.
مثلاً اگر ادعا شود شخصى كارى را در روز خاصى انجام داده است، حال اگر ثابت شود
كه آن شخص چند روز قبل از آن درگذشته است، يا در آن تاريخ در مكان ديگرى بوده
است، بطلان اين ادعا ثابت مىشود و فروعاتى كه بر آن ادعا مترتب بود، باطل
مىگردد.47
گاهى اوقات براى تشخيص زمان مرگ فردى و يا حضور و عدم حضورش در حادثهاى چنين
استدلال مىشود كه چون يادى از او در فلان حادثه مهم نيست پس او حتما قبل از
اين حادثه درگذشته است. مثلاً در زمان مرگ ابو درداء اختلاف شده است؛ برخى
گفتهاند دو سال قبل از عثمان درگذشته و برخى گفتهاند بعد از صفين در سال 38
يا 39 وفات يافته است. ابن اثير چنين استدلال كرده كه حتما قبل از عثمان
درگذشته است؛ زيرا اگر بعد از قتل عثمان زنده بود از موضع او در اين حوادث مهم
اثباتاً يا نفياً يادى مىشد(اعتزال و يا حضور در جنگ) كه البته هيچ گزارشى در
اين زمينه نيست. پس مرگ او قبل از اين حوادث بوده است.48
همچنين برخى از زمانها - خصوصاً بسيارى از سالهاى تولد كه براى اشخاص ذكر
مىشود - داراى تصريحهاى تاريخى نيست بلكه تنها تاريخ وفات مشخص بوده است كه
بنابراين، با محاسبه و بازگشت به عقب، سال ولادت نيز گويا مىشود. مانند وفات
خليفة بن خياط كه در سال 240 در سن 88 سالگى است؛ بنابراين، تولد وى در حدود
سال 153 هجرى مىباشد. از همين قبيل است تاريخ ولادت عفان بن مسلم. ابن سعد
گزارش كرده كه عفان در سال 210 مىگفته 76 ساله است بنابراين، ولادت وى بايد در
سال 134 باشد.49
نمونههاى ديگرى از بى توجهى به تقدم و تأخر زمانى
را مىتوان در موارد زير يافت:
در گزارشى آمده است كه سعد بن معاذ در بازگشت از تبوك خدمت رسول خدا(ص) رسيد و
آن حضرت به دليل كوشش وى براى آسايش خانوادهاش، او را ستود. اين در حالى است
كه سعد بن معاذ سال پنجم بعد از غزوه بنى قريظه در گذشته است.50
از همين قبيل است روايتى كه اصبغ بن خليل از ابن مسعود نقل مىكند. او مىگويد
ابن مسعود 5 سال در كوفه پشت سر على(ع) نماز خواند. اين روايت صحيح نيست؛ زيرا
وفات ابن مسعود در زمان عثمان است.51
نمونه ديگر، روايتى است كه گفت و گويى را ميان امام باقر(ع) و ابن عباس گزارش
مىدهد. اين روايت چنين مىنمايد كه گفت و گوى ميان ابن عباس و امام باقر(ع) در
دوران امامت آن حضرت انجام شده است. اين در حالى است كه امامت امام باقر(ع) پس
از رحلت امام سجاد(ع) در سال 95، آغاز گرديده است. اين زمان، بيست و هفت سال پس
از وفات ابن عباس بوده؛ زيرا وى در سال 68 وفات يافته و در آن زمان، امام
باقر(ع) حدودا ده ساله بوده است. مجلسى در مرآة العقول براى گريز از اين اشكال
گفته است: بدان كه لزوما مىبايست اين مناظره ميان ابنعباس و امام باقر(ع)، در
دوران خردسالى آن حضرت و در دوران حيات پدر ايشان صورت گرفته باشد.
علاوه از اين، در همين روايت سبب نابينايى ابن عباس، گفت و گويى دانسته شده كه
ميان وى و على(ع) رخ داده و در آن، ابن عباس همراهى فرشته را با امامان انكار
نموده است. اين گزارش نيز صحيح نيست؛ زيرا ابن عباس در زمان على(ع) نابينا نبود
بلكه در اواخر عمر نابينا گشت.52
نمونه بعدى درباره شهر بن حوشب است. او مىگويد: حجاج از من در باره جنگهاى
رسول خدا(ص) پرسيد. به نقل از امام صادق(ع) به او گفتم: در بدر همراه او 313
نفر و در احد 600 نفر و در خندق 900 نفر حضور داشت.
اين روايت از جهت تاريخ اشكال دارد؛ زيرا حجاج در
سال 95 در گذشته است. امام سجاد(ع) نيز در همين سال رحلت كرد. اگر ولادت امام
صادق(ع) در سال 83 و آغاز امامتش 114 باشد، وفات شهربن حوشب قبل از امامت آن
حضرت است؛ زيرا در سال 100 و يا قبل از آن درگذشته است. البته محتمل است شهر بن
حوشب اين سخن را هنگام كودكى امام از او شنيده باشد اما به نظر مىرسد كه امر
بر روات اشتباه شده و روايت براى جد و يا پدر امام صادق(ع) است.53
همچنين «اصمعى» روايت بلندى از امام سجاد(ع) نقل مىكند كه در آن، امام مخاطب
قرار گرفته است. اين گزارش نيز نبايد صحيح باشد؛ زيرا وفات امام در سال 95 هجرى
است و اصمعى در سال 216 در سن 88 سالگى درگذشته است؛ يعنى ولادت وى 33 سال بعد
از وفات امام بوده است.
زمان وفات «امّ سلمه» همسر رسول خدا(ص) نيز از همين قبيل است. روايات موجود در
اين زمينه، اختلاف دارند كه با دقت در متن روايات، بعضى احاديث ساختگى روشن
مىشود. در تعدادى از اين متنها آمده است كه «ابوهريره» يا «سعيد بن زيد» در
سال 59 بر امّسلمه نماز ميت خواندهاند؛ در حالى كه هر دو قبل از اين تاريخ
درگذشتهاند.54
5. ناهمخوانى گزارشهاى زمانى
از يك فرد
يكى از روشهايى كه به وسيله آن مىتوان
اخبار دروغ را شناسايى كرد، دقت در سالها و سن افراد مذكور در حادثه است كه در
علم رجال نيز براى اثبات سماع و ياعدم آن از استاد خاصى اهميت بسيار دارد.
نمونههايى از اين قبيل را در زير ذكر مىكنيم:
در روايات مربوط به هجرت رسولخدا(ص) كه ابوبكر نيز همراهش بود، چنين گزارش
شدهاست: «ابوبكر پيرمرد شناخته شدهاى بود اما پيامبر جوانى ناشناس».اين روايت
را نمىتوان پذيرفت؛ زيرا رسولخدا(ص) و ابوبكر تقريباً هم سن بودند و ابوبكر
تنها دو سال از پيامبر(ص) بزرگتر بود.
همچنين عباس تنها دو سال از پيامبر(ص) بزرگتر بود؛ بنابراين، گزارشى كه حكايت
دارد عباس قبل از ولادت رسول خدا(ص) ولادت آن حضرت را در خواب ديد و در پى آن
نقشى براى او در روز ولادت ترسيم شده است، روايت صحيحى نيست.
در كتاب سليم نيز گزارشى مبنى بر سخن گفتن محمد بن
ابى بكر با پدرش در هنگام مرگ آمده است كه با توجه به كمى سن او در اين زمان،
خبر درستى نبايد باشد؛ زيرا تولد وى در حجة الوداع بود و هنگام مرگ ابوبكر بيش
از سه سال نداشت.55
دروغ بودن برخى از خبرها با توجه و دقت در سالهاى ديگرى كه براى يك شخص ذكر
شده، به راحتى قابل شناسايى است. از جمله در انتهاى يكى از نامههاى منسوب به
پيامبر(ص) آمده است: «كتبه معاوية باملاء رسول الله يوم الاثنين فى ختام اربعة
اشهر من السنة الرابعة من الهجرة بالمدينة».56 معلوم است كه معاويه در اين سال
هنوز مسلمان نشده و در مدينه نبوده است.
نمونه ديگر، سن «عبد الرحمن بن حسان بن ثابت» در هنگام مرگ است. او كه مادرش
خواهر «ماريه قبطيه» است در زمان پيامبر(ص) متولد شد. خليفه بن خياط مرگ او را
در سال 104 ثبت كرده اما ابن عساكر اين قول را بدين دليل كه مرگ عبد الرحمن را
در 48 سالگى مىدانسته، نپذيرفته است؛ زيرا اگر در اين سن و در سال 104 درگذشته
باشد، مقتضاى سخن آن است كه پدرش را نديده است؛ به دليل اين كه حسان بن ثابت
نهايتا در سال 54 وفات يافته است، ولى از اشعار حسان پيداست كه فرزندش در حيات
وى بزرگسال بوده و در اشعارش از او ياد كرده است. ابن حجر براى تصحيح اين خطا
چنين احتمال داده است كه 48 تحريف و تصحيف 98 است؛ يعنى عبد الرحمن در سن 98
سالگى و در سال 104 درگذشته است كه در اين صورت ولادت وى در عصر رسول خدا(ص)
است.57
6. تقويمهاى تطبيقى
مراجعه و استفاده از تقويمهاى تطبيقى براى
دست يابى به تاريخ صحيح حوادث گذشته مىتواند بسيار سودمند باشد. تقويم تطبيقى،
ووستنفلد و تقويم تطبيقى ايرج ملك پور58 از اين جمله است اما اطلاعات و جداول
اين تقويمها علاوه بر اين كه با يكديگر همسان نيست، با زمانهاى گزارش شده در
متون تاريخى نيز سازگار نمىباشد. بسيارى از تاريخهاى دقيق در كتب تاريخى كه
با روز هفته و روز ماه مشخص شده، با اين جداول همخوان نيست و اختلافشان گاه از
2 روز نيز بيشتر است. به عنوان مثال تاريخ هايى كه در سيره ابن هشام با ذكر
دقيق روز هفته و روز ماه براى حوادث ثبت شده است چند مورد بيشتر نيست كه در
مقايسه با دو كتاب تقويم تطبيقى اختلاف آنها كاملا مشخص است.
جدول حوادث زماندار سيره نبوى
حوادث |
سيرهابن هشام |
تقويم ووستنفلد |
تقويم ملك پور |
رسيدن به قبا |
3 /12/3/1 |
7/12/3/1 |
7/12/3/1 |
خروج براىبدر |
3 / 8/9/2 |
2/8/9/2 |
2/8/9/2 |
جنگ بدر |
7/17/9/2 |
4/17/9/2 |
4/17/9/2 |
جنگ احد |
1/15/10/3 |
3/15/10/2 |
1/15/10/3 |
اعداد نشان دهنده: روز هفته، روز ماه، ماه و سال است.
نكته قابل توجه در تبديل گزارشهاى تاريخى به تقويمهاى تطبيقى، محل وقوع حادثه
است؛ زيرا رؤيت هلال ماه نو به محل جغرافيايى بيننده بستگى دارد. مثلاً رؤيت
ماه نو در حجاز از سرزمينهايى همچون عراق يا ايران مىتواند متفاوت باشد.
بنابراين، در تبديل تقويم بايد توجه كرد كه گزارش متون تاريخى به كدام سرزمين
مربوط است. ضمن آن كه در برخى تقويمهاى تطبيقى همچون ووستنفلد، ماهها به
صورت متناوب 29 روز و 30 روزمحاسبه شدهاند كه با واقع مطابق نيست و موجب
ناهمخوانى تقويمها با گزارشهاى تاريخى است.
7. موارد مربوط به كتابها
يكى از راههاى شناخت وفات و عصر مؤلفان
كتابها، مطالعه دقيق كتاب، گزارشهاى زمانى و يافتن قراين در آن است. براى
نمونه برخى، وفات «يعقوبى» را در سال 274 هجرى ذكر كردهاند اما با توجه به
كتاب البلدان وى مىتوان پى برد كه وفات او بعد از 292 هجرى است؛ زيرا خبرى را
در اين كتاب نقل مىكند كه به اين سال مربوط است.
نمونه ديگر در باره سال وفات «ازرقى» صاحب اخبار
مكه است. حاجى خليفه زمان مرگ او را سال 223 هجرى و ابن عزم تونسى سال 212
دانسته است اما اين اقوال صحيح نيست؛ زيرا ازرقى در كتاب خود اخبارى را ذكر
كرده كه بعد از اين تاريخ است، براى مثال او پردههاى كعبه را كه از سال 200
هجرى تا 244 به 170 پرده رسيده، نام برده است. بنابراين، آنچه ابن عزم تونسى
گفته، احتمالا سال وفات جد ازرقى است.59
همچنين صاحب كتاب العقد الثمين براى بدست آوردن سال مرگ فاكهى صاحب اخبار مكه
به كتاب مراجعه و چنين بيان كرده كه وى در سال 272 هجرى زنده بوده است؛ زيرا
حادثهاى را كه مربوط به مسجد الحرام بوده، در سال 272 ذكر كرده است.60 از طريق
شيوخ و اساتيد فاكهى نيز مىتوان عصر او را دريافت. مثلاً قديمىترين شيوخ وى
سعيد بن منصور است كه در سال 227 در گذشته است اما اغلب شيوخ او بين سال 240 تا
260 وفات يافتهاند.
از ديگر مواردى كه در همين شمار است، تاريخ وفات نويسنده الروض المعطار است.
حاجى خليفه در كشف الظنون درگذشت وى را سال 900 هجرى ذكر كرده است اما اين
تاريخ صحيح نيست؛ زيرا قلقشندى كه متوفى 842 است، در صبح الاعشى از اين كتاب
نقل كرده است. پس حتما او قبل از قلقشندى مىزيسته است.61
متنهاى الحاقى
برخى اشتباهات در كتابها از آنجا ناشى شده است كه ناسخان يا شارحان و راويان
كتابها مواردى را خود بر كتاب افزودهاند و از اين زاويه باعث پديد آمدن
اشتباهاتى شدهاند. براى نمونه در طبقات ابن سعد زندگى نامه ابن سعد و سال مرگ
وى ثبت شده كه بدون شك از اضافات راويان بعدى است.
نمونه بعدى تاريخ وفات همدانى صاحب كتاب صفة جزيرة
العرب و الأكليل است كه بنا بر نقل صاعد اندلسى در كتاب طبقات الامم سال 334
هجرى ذكر شده است اما اين تاريخ نبايد صحيحباشد؛ زيرا همدانى در كتاب الأكليل
داستانى را نقل مىكند كه در سال 344 هجرى رخ داده است و اين نشان مىدهد كه
همدانى اين زمان را درك كرده است. بنابراين، وفات وى بايد پس از تاريخ 334
باشد. همچنين جملهاى از همدانى در الأكليل نقل مىشود كه بايد از كس ديگرى
باشد: «قال ابو محمد عبد الله بن سليمان الحكمى: رويت عن محمد هذا سنه 356 و هو
من عمره فى 80 و كتبت عنه و قتل فى سنة 360 رحمه الله» اين متن گوياى اين است
كه همدانى تا اين تاريخ زنده بوده است اما به احتمال بسيار اين سخن از خود
همدانى نيست بلكه از اضافات محمد بن نشوان است كه كتاب را اختصار كرده؛ زيرا
اگر همدانى مرگ شيخ و استاد خود را درك كرده بود قاعدتا همچون ديگر موارد بايد
از آن ياد مىكرد.62
گاهى اوقات تاريخ كتابت نسخهاى به جاى تاريخ تاليف
آن انگاشته مىشود. براى نمونه در نتيجه اشتباهى در كتاب بروكلمان، چنين گمان
مىشد كه خوارزمى مؤلف كتاب جغرافيا، كسى است كه در قرن پنجم مىزيسته و
ارتباطى با رياضيدان نجومى قرن سوم نداشته است. اساس اين اشتباه از آنجا است
كه تاريخ كتابت نسخه خطى كتاب جغرافيا را به جاى تاريخ تاليف آن گرفتهاند.63
منابع :
، ابن جوزى، كتاب الموضوعات، تحقيق توفيق
حمدان، بيروت: دار الكتب العلمية،1415.
، بيهقى، احمد بن الحسين بن على، بيروت: دار الفكر.
، تارى، جليل، تاملى در تاريخ وفات پيامبر(ص)، فصلنامه تاريخ اسلام، شماره 5،
سال دوم، 1380.
، حسنى، هاشم معروف، اخبار و آثار ساختگى، ترجمه حسين صابرى، مشهد: آستان قدس،
1372.
، خطيب بغدادى، الكفاية فى علم الرواية، بيروت: دار الكتب العلمية، 1409.
، شافعى، كتاب الام، بيروت: دار الفكر، الطبعة الثانية، 1403.
، قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت: مؤسسة التاريخ العربى،
1405.
، سليم بن قيس هلالى، كتاب سليم، قم: نشر الهادى، 1415.
، ابن اثير، اسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت: دار احياء التراث العربى.
، طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الطبرى، تصحيح ابو الفضل ابراهيم،
، ابن سعد، محمد(م. 230ه.)، الطبقات الكبرى، تصحيح عبدالقادر عطا، بيروت:
دارالكتب العلميه، 1410 ه.
، مسعودى، على بن الحسين(م. 346ه)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم: دار الهجره،
چ 2، 1409.
، طوسى، محمد بن حسن، اختيار معرفة الرجال معروف به رجال كشّى، تحقيق حسن
المصطفوى، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348.
پی نوشت :
1. الكفاية فى علم الرواية، ص 119.
2. همان.
3. البته بعضى از مناسبتهاى دينى چنين اقتضا داشت كه ايام دقيق هفته مشخص شود؛
مانند نماز جمعه كه آخرين روز هفته بر پا مىشد و يا عيد قربان و فطر.
4. براى نمونه در تاريخ معاصر ايران «15 خرداد 42» يا «22 بهمن 57» خود اشاره
به حوادثى دارد كه با ياد تاريخ آن از ذكر آن، مستغنى مىباشيم. البته در متون
تاريخى «يوم الخميس» براى روزى كه پيامبر(ص) در احتضار بود به كار رفته اما اين
مورد تنها اين مطلب را مىرساند كه ايام هفته براى آنان شناخته شده بوده است.
5. انساب الاشراف، ج 1، ص 345.
6. الطبقات الكبرى، ج 3، ص 429.
7. انساب الاشراف، ج 1، ص 291.
8. از قراين اين مطلب مىتوان به اين اشاره نمود كه حوادثى كه با روز و زمان و
به طور دقيق مشخص شده است كم است مثلاً در سيره ابن هشام اين موارد در حدود ده
حادثه است. اما در مغازى واقدى اين موارد افزايش يافته است.
9. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 6.
10. تاريخ الطبرى، ج 10، ص 7، 9.
11. يكى از نامهها، نامهاى است كه به اهل مقنا نوشته شده و در نسخه ديگرى از
همين نامه، تاريخ آن سال پنجم ثبت شده و در نامه از افرادى مانند صفيه نام به
ميان آمده كه اصلا در اين زمان هنوز به ازدواج پيامبر در نيامده است.(الوثائق
السياسية، ص 120؛ مكاتيب الرسول، ج 3، ص 112).
نامه ديگر نامهاى است در باره فداى سلمان براى آزادى كه در انتهاى آن آمده «و
كتب على بن ابى طالب، يوم الاثنين فى جمادى الاولى من سنة مهاجر محمد بن عبد
الله» (الوثائق السياسية، ص 328، مكاتيب الرسول، ج 3، ص 400) در شاهدان اين
نامه نيز افرادى همچون ابوذر است كه حضورش در اين سال در مدينه جاى ترديد دارد
و از ابو بكر با لقب صديق ياد شده كه اشتهار وى در عصر رسول خدا(ص) به اين لقب
صحيح نيست.
12. تاريخ خليفة بن خياط، ص 120.
13. همان، ص 300.
14. طبقات الكبرى، ج 5، ص 42.
15. رجال الكشى، ص 256.
16 .رجال النجاشى، ص 433؛ الذريعه، ج 1، ص 310.
17. تاريخ خليفه، ص 64.
18. انساب الاشراف، ج 10، ص 112.
19. تاريخ خليفه، ص 108.
20. الاخبار الطوال، ص 315.
21. الطبقات الكبرى، ج 3، ص 32 و ج 5، ص 177.
22. همان، ج 2، ص 5؛ تاريخ الطبرى، ج 2، ص 407.
23. تاريخ خليفة بن خياط، ص 20.
24. انساب الاشراف، ج 4، ص 186.
25. مروج الذهب، ج 2، ص 331.
26. انساب الاشراف، ج 2، ص 331.
27. تاريخ خليفه، ص 168.
28. همان، ص 262. البته خليفه بن خياط در جاى ديگرى بيعت با سفاح را همان 13
ربيع ذكر مىكند. (ص 268).
29. تاريخ الطبرى، ج 6، ص 187.
30. تاريخ خليفه، ص 160.
31. همان، ص 168.
32. همان، ص 169.
33. انساب الاشراف، ج 4، ص 186.
34. همان، ج 4، ص 187.
35. الطبقات الكبرى، ج 3، ص 278.
36. الاخبار الطوال، ص 139.
37. اسد الغابة، ج 2، ص 100.
38. الاصابه، ج 5، ص 46.
39. تاريخ التراث العربى، ج 2، ص 70.
40. مورخان بسيارى بر اين كه كاروان اسرا مستقيم از دمشق به مدينه رهسپار شدند
تاكيد كردهاند هر چند برخى از مورخان بر حضور آنان در كربلا به هنگام بازگشت
نيز اشاره كردهاند. دكتر شهيدى در اين باره مىگويد: «مسلما چنين چيزى (بازگشت
به كربلا پس از چهل روز) دور از حقيقت است. رفتن و برگشتن مسافر عادى از كربلا
به كوفه و از آنجا به دمشق و بازگشتن او با وسايل آن زمان، بيش از چهل روز وقت
مىخواهد تا چه رسد به حركت كاروانى چنان و نيز دستور خواهى پسر زياد از يزيد
درباره حركت آنان به دمشق و پاسخ رسيدن، كه اگر همه اين مقدمات را در نظر
بگيريم، دو سه ماه وقت مىخواهد»، زندگانى فاطمه زهرا، ص 261.
نويسنده كتاب پيام آور عاشورا مىنويسد: «چنان كه قول ابو ريحان بيرونى در روز
آمدن اسرا به دمشق درست باشد كه گفته است اسرا روز اول ماه صفر وارد دمشق
شدهاند، يعنى تقريبا اسرا فاصله كربلا تا دمشق را با توقفى كه در كربلا و كوفه
داشتهاند، هيجده روزه آمدهاند كه منطقا در بازگشت نيز مىتوانند 17 يا 18 روز
از دمشق به كربلا برسند»، پيام آور عاشورا، ص 338.
41. از نمونه هايى كه با توجه به مكان و وضعيت آن، گزارشى رد شده است مىتوان
به بررسى ابن حزم در باره جمعيت بنى اسرائيل هنگام خروج از مصر به همراه
موسى(ع) اشاره كرد. در تورات جمعيت همراه موسى(ع) بيش از 600 هزار نفر ذكر شده
است. ابن حزم با بررسى منطقه به هيچ عنوان چنين مطلبى را نمىپذيرد و معتقد است
منطقه گنجايش چنين جمعيتى را نداشته است، لفصل ابن حزم، ج 1، ص 194.
در اخبار مربوط به كشتار مغولان در نيشابور نيز تعداد كشته شدگان يك ميليون ذكر
شده است كه شهرى با چنين جمعيت اصلا در آن تاريخ وجود نداشته است.
42. مختلف الشيعة، ج 1، ص 110.
43. كتاب الام شافعى، ج 5، ص 227. همسر محمد بن عجلان نيز حملش چهار سال طول
مىكشيد. براى اطلاع از روايات و فتاواى علماى اهل سنت در باره مدت حمل كه دو
سال، چهار سال، شش سال و حتى هفت سال نيز ذكر شده است به سنن كبرى بيهقى، ج 7،
ص 443 و تفسير قرطبى ج 9،ص 287 مراجعه شود. در باره مدت حمل محمدنفس زكيه نيز
گفته شده كه چهار سال بوده است. مغنى ابن قدامه، ج 9، ص 116.
44. در باره زمان حمل و تولد رسولخدا(ص) چنين گفته شده كه حمل وى در ذو الحجه
بوده و تولد وى در ربيع الاول؛ بنابراين، مدت حمل يك سال و سه ماه خواهد بود؛
زيرا در ربيع الاول همان سال كه هنوز بيش از سه ماه از حمل نگذشته، امكان تولد
وجود ندارد. اين گونه اقوال و گزارشها به دليل اقدامات عرب در تغيير و جابجايى
ماهها كه به آن نسىء گفته مىشد چندان اعتبارى ندارد. از جهت زمانى، حمل آن
حضرت در جمادى الثانى بود كه در صورت تولد در ربيع الاول، نه ماه تمام خواهد
شد.
45. سبل السلام، ابن حجر، ج 1، ص 77؛ الخصال، صدوق، ص 312. براى اطلاع از تعداد
كسانى كه عمر طولانى نموده و عمرشان همچون لقمان گاه از هزاران سال نيز تجاوز
مىكند به كتاب المعمرون و الوصايا سجستانى، الامالى سيد مرتضى، ج 1، ص 170،
الفصول العشره شيخ مفيد، ص 93 مراجعه شود.
46 .براى اطلاع بيشتر در اين زمينه به مقاله تأملى در تاريخ وفات پيامبر نوشته
جليل تارى در مجله تاريخ اسلام، شماره 5، سال دوم، بهار 1380 و مقاله سيد جواد
شبيرى در مجله تحقيقات اسلامى، سال چهارم، شماره 1و2، سال 1368 مراجعه نمائيد.
47. براى اطلاع از يك مقاله تفصيلى در باره نحوه بدست آوردن ولادت و يا وفات
افراد و چگونگى استنادات به مقاله ابو العباس نجاشى و عصر وى در شماره 11، 12،
13 مجله نور علم،سال 1364، نوشته آيت الله شبيرى زنجانى مراجعه شود. در اين
باره برخى از محققان همچون علامه تسترى با توجه به اين كه در رجالنجاشى از
ابو يعلى ياد شده و وفات وى 463 است، وفات نجاشى را نيز در همين تاريخ
دانستهاند. اما محققان ديگرى همچون آيت الله شبيرى زنجانى وفات نجاشى را بر
اساس پارهاى از قراين - كه از جمله آنها خطوط الحاقى شارحين بر متن است - 450
ذكر كردهاند.
48. اسد الغابة، ج 5، ص 160.
49. الطبقات الكبرى، ج 7، ص 218.
50. الموضوعات، ج 2، ص 159.
51. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 271.
52. اخبار و آثار ساختگى، ص 298 به نقل از الاخبار الدخيلة.
53. الكافى، ج 5، ص 46.
54. الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 5، ص 248.
55. كتاب سليم، ج 2، ص 820.
56. الوثائق السياسية، ص 554.
57. الاصابه، ج 5، ص 26. البته بنابراين محاسبه وى بايد سال ششم هجرى متولد شده
باشد كه چندان صحيح نيست؛ زيرا اهداى مادر وى (سيرين) به حسان پس از سال ششم
هجرى بوده است.
58. اين تقويم شامل 58 سال هجرى شمسى پيش از هجرت تا سال يازدهم هجرى شمسى است
كه به صورت روز شمار تنظيم شده و ماههاى قمرى نيز در كنار ماههاى شمسى درج
شده است. (تقويم تطبيقى، ج 1، حيات نبوى).
59. اخبار مكه، مقدمه مصحح، ص 14.
60. مقدمه اخبار مكه فاكهى، ج 1، ص 9.
61. از اين دست موارد كه مربوط به حوادث پيش از اسلام است، مىتوان به حضور
«بخت نصر» در شام اشاره كرد: «هنگامى كه بخت نصر به شام آمد خونى را ديد كه در
ظرفى مىجوشد. سبب را جويا شد، گفتند: خون يحيى است. بخت نصر به انتقام خون
يحيى كشتارى به انجام رساند». نادرستى اين گزارش از آن رو است كه يحيى(ع) از
لحاظ زمانى پس از بخت نصر بوده است.
62. مقدمه صفة جزيرة العرب، ص 30.
63. تاريخ نوشتههاى جغرافيايى، ص 76.
منبع:
فصلنامه پژوهش و حوزه ـ ش13-14بهاروتابستان82