سخن گفتن از همه ادياني كه بشر از روزگاران اوليه تا امروز به آن ها گراييده و
در پرتو حضور آن ها، زيست معنوي داشته است، آسان نيست.
معناي كلي و عمومي « تعبد (Devotion)و «پرستش (worship) كه جوهر مقوم دين و دين
پذيري است ، در همه روزگاران پيش از اين وجود داشته است ؛ اما آن چه از زمانه
تاريخ مند شدن حيات بشري در بعد اجتماعي و مذهبي برجاي مانده است ، تا امروز،
چندين دين و شريعت است كه به نسبتي كه ما در آن هستيم (حوزه هنر ديني) باز بايد
از اين تعداد نيز، تعدادي را حذف نمود؛ چرا كه هر شريعت يا آييني ، به صرف
داشتن آموزه هاي ديني ، آثار هنري نداشته است تا آن آموزه ها را در آنها منعكس
كند و اگر بر اين سخن ، ظن بي گماني و بي اطلاعي را نيز بيافزايم ، بايد گفت
اگر سيستم و نظام هنر ديني خاصي هم داشته است ، به روزگار ما نرسيده و ما از آن
بي اطلاعيم ؛ اين سخن شايد به قضاوت عادلانه نزديك تر باشد.
آن چه در ميان آموزه هاي مختلف تمامي اديان به چشم مي
خورد، تشابه و (گاه) تضاد آموزه هاي معنوي آن هاست.
اما آن چه در مجموعه ميراث هنري يك آيين مورد بررسي
قرار مي گيرد، اگر چه گاه در بعضي آيين ها به عنوان ((متغير)) متفاوت مي كند،
در سياهه كلي آن ، وجهي مشترك است.
تجلي مفاهيمي كه از اين پس برمي شمريم در آثار هنري اين آيين ها، به صورت ((اصل
)) وجود دارد و اگرچه شايد در هر آيين ، ظاهري متفاوت داشته باشد، بنايي است كه
معاني رمزها(Symbols) را به اشاره در اختيار متعبدان به اين آيين ها قرار مي
دهد.
به يقين مي توان گفت كه هيچ آييني تاكنون بر خاك شكل
نگرفته است ، كه اصل «پرستش » را به عنوان اولين اصل موضوعه خود برنگزيده باشد.
در واقع ، اصل پرستش ، مبناي شكل يافتن همه آيين ها(الهي و غير الهي) بوده است.
آيين هاي غير الهي (بت پرستي ، ماده پرستي و...) نيز،
اگرچه وقتي با قالب ها و معيارهاي سنجشي آيين هايي كه خداوند را به عنوان خالق
و منظم جهان (آسمان و زمين) مي دانند سنجيده مي شوند، بوي شرك يا كفر مي گيرند،
اما در نفس خود، نوعي «پرستش جاهلانه خداوند»هستند؛ يعني تلقي «اثر» به جاي «
موثر».
به همان يقيني كه گفتيم هيچ آيين بدون پرستشي وجود
نداشته و ندارد و در واقع هيچ آييني (مذهبي) نيست كه تعريف نسبت ميان «خلق»
و«خالق» را به عنوان اولي بر خود فرض نداند، به همان يقين مي توان گفت هيچ
آييني نيست كه در آن «عبادتگاه» يا «معبد» به عنوان «خلوتگاه خالق و مخلوق =
عابد و معبود» وجود نداشته باشد.
مفهوم «حرم» كه تا امروز استعمال هاي فراواني از آن
صورت گرفته است ، شايد لفظي قابل اطلاق برعبادتگاه هاي همه اديان و مذاهب باشد.
پيروان هر آييني ، بلافاصله بعد از پذيرفتن آن آيين ،
به مفهوم «عبادت» و «پرستش» پي مي برند و اين مفهوم در «حرم » يا معبد تجلي
پيدا مي كند.
به اين قرينه ، معابد در واقع اولين مكان هايي هستند كه
روح مذهبي هر آيين - كه عبارت باشد از حضور رمزي خداوند در زمين - در آنها تجلي
پيدا مي كند. در ساختن «خانه خداي» نيز هر آييني براساس آموزه هاي خاص خود و
فلسفه خود عمل مي كند. اما بيش ترين تجلي اين آموزه ها، در معماري معابد مقدس
(حرم ها) ظهور مي يابد. هنر ساختن معابد، شايد اولي ترين هنر ديني باشد؛ دليل
اين ترديد نيز تقدم رتبي «سرودهاي روحاني » برساخت معابد است.
«سرودهاي روحاني» كه در هر آييني صورت متفاوت دارند، چون آموزش دهنده مفاهيم
اصلي آن آيين هستند، به نوعي تقدم دارند. اما از سوي ديگر، چون رمز ساختن معبد،
ايجاد مكاني براي «خلوت» با خداوند است و در اين خلوت است كه انسان مورد خطاب
واقع مي شود و مي شنود و مي گويد، تقدم «معبد» يا «حرم» جلوه مي نمايد. به هر
روي ساختن معبد يا حرم ، در همه آيين ها، اصولي مشترك دارد كه برخي از آنها به
اين قرار است:
اصل داشتن محراب
محراب در واقع جاي تجلي و حضور رمزي خداوند و ساكن كردن آن وجود نامتناهي در
زمين است. در آيين مسيحيت ، ساختمان هاي كليسا (در معابد مسيحي قديم اين مسئله
بيش تر به چشم مي خورده است) منطقه بازي دارد كه جايگاه حضور رمزي خداوند در
تمثال يا پيكره «مسيح مقدس» يا «باكره مقدس به همواره فرزند او» است.
در اين منطقه باز، كه معمولا نقش محراب مساجد را در سنت
اسلامي دارد، زواياي منعطف هندسي با بلنداي قابل توجه وجود دارند كه بر هر يك
نيز نقشي رمزگون از «صليب مقدس» (توجه داشته باشيم كه هندسه كلي معابد مسيحي
نيز تقريبا در اساس آن ، «صليب گون») يا پيكره هاي مقدس مذهبي وجود دارد.
روبه روي اين منطقه باز، جايگاه نيايش «پدر مقدس» يا
«روحاني آيين مسيح» است و «سرود خوانان مذهبي » نيز تقريبا بر آستان همين منطقه
مي ايستند. در واقع محراب در سنت مسيحي و ساير سنت هاي ديني ، خلوتگاه پاك و
خالص خداوند است و جايي كه براي خداوند در نظر گرفته مي شود. در سنت بودايي و
هندي نيز شكل ديگري از محراب وجود دارد.
حرم هندي يا بودايي ، در واقع غير از اين كه محل خلوت با خداست ، نوعي مركزيت
نيز دارد؛ يعني در آموزه هاي هندي و بودايي ، معبد مركز جهان معنوي نيز محسوب
مي شود (اصلي كه در سنت اسلامي در بناي كعبه مقدس تجلي يافته است) و نيايشگران
در آن عمارت (كه شكلي ضرورتا محدود به يك مربع كه از تربيع يك دايره - كه سمبول
جهان است - به دست آمده دارد) به نيايش پروردگار مي پردازند و «تاملات» خويش را
در آن خلوتگاه انجام مي دهند. حرم در سنت اسلامي در قالب «مسجد» ظهور يافته
است.
مساجد اسلامي كه به ادعاي برخي ، در معماري وامدار شكل اصلي كليساها و معابد
قديمي زرتشتيان است ، محرابي متفاوت دارد.
محراب در سنت اسلامي (و به نحو كم رنگ تر در سنت مسيحي) محل تجلي نور خداوند
است و حضور رمزي او در قالب كلماتي كه هم خوانده مي شود و هم گاه بر ديواره هاي
محراب نگاشته مي شود.
افزون بر اين شكل محراب در مساجد اسلامي ، در واقع نوعي
«در» و «ورودگاه» به عالم ديگر است و جايگاه حضور «امام » يا «پيشوا» و خواندن
و گفتن آموزه هاي مقدس (در سنت مسيحي ، جايگاه خواندن سرود مقدس).
محراب در سنت اسلامي و در اصل معماري بنا بسيار مهم است و نشانه اي از آموزه
هاي مقدس ديني (با اندكي مشابهت در آيين مسيحي).
شكل اصلي محراب كه شكل «در» است و «ورودگاه»، عمقي دارد و بلندايي «مقصوره »
مانند، كه در راس آن به يك نقطه تلاقي مي رسد.
اين نقطه تلاقي ، يعني منتهااليه بالايي محراب ، محل ساطع شدن رمزي نور خداوند
است. در اطراف آن ، در عمق و بيرونه محراب ، كلمات مقدس با خطوط خاص نوشته مي
شوند. در سنت اسلامي ، برخلاف سنت هند و بودايي و مسيحي ، تصوير يا پيكره اي
مثالي از خداوند يا متعلقات معنوي او در مسجد وجود ندارد.
دليل آن هم اين است كه اسلام قايل به اين اصل است كه هيچ تصوير يا پيكره اي نمي
تواند «وحدانيت» و «احديت » را حتي در نازلترين وجه آن بازتاباند و حضور خداوند
تنها در كلمات مقدسي كه از خود او به ما رسيده است ، مي تواند تجلي يابد.
در واقع هنر خوشنويسي و تذهيب در سنت اسلامي و در كار ساخت محراب معابد و حتي
خود معابد، قرينه هنر «شمايل نگاري» در سنت مسيحي است. اصل ديگري كه در ساخت
محراب در سنت اسلامي (و با اندكي تامل در ساخت مسجد) مورد توجه قرار گرفته است
، مسئله «عمق» در محراب است كه باعث انعكاس صوت مي شود.
عده اي معتقدند اين اصل نيز در سنت مسيحي وجود دارد، اما بعيد به نظر مي رسد
«عمق » تا اين اندازه و با اين مفهوم مورد توجه مسيحيان بوده باشد؛ همان طور كه
در ساخت محراب مسيحي ، مقصوره يا نيمدايره عمقي بالاي محراب نيز كه نشانه اي
رمزي از «طاق آسمان » است ، مورد توجه و تامل چنداني نبوده است.
انعكاس صوت كه اثر وضعي عمق در محراب است و محصول هنر
معماري اسلامي ، رمزي است از خطاب خداوند به انسان و در واقع خوانده شدن از سوي
او وبازگشت صدا و بازخواني آن. رنگ ها نيز او وجوه فارق و متفاوت ساخت محرابها
هستند.
در سنت هاي مسيحي و هندي ، تركيب رنگ ها از يكي دورنگ سفيد، خاكستري و رنگ هايي
از همين طيف ها جلوتر نمي رود. به ندرت مي توان محراب هايي را در سنت مسيحي
يافت كه رنگ هاي الوان در آن ها به كار رفته باشد.
رنگ سفيد و نوع سنگ ها و پيكره هاي معمولا تراشيده شده
، در واقع حكايت كننده ازهاله مقدس و نوراني است كه برگرد محراب گسترده شده و
«حرم» را در خويش گرفته است. در سنت اسلامي و هندي اما رنگ هاي ديگري نيز در
ساخت محراب به كار مي رود.
مثلا رنگ آبي كه رمزي است حكايت گر از آسمان.
.. يا زرد (اصفر) كه رنگي است حاكي از تلالو نور مقدس يا نور خورشيد. به هر روي
محراب در سنت هاي مذهبي يادشده ، جلوه اي است از تجلي رمزگونه خدا و نشانه اي
از آن چه آموزه هاي مقدس در معماري هر آيين وارد ساخته اند تا اصل پرستش به
عنوان يك اصل پشتوانه براي هنر مذهبي هنرمندان آن آيين درآيد.
اصل داشتن شبستان و
ورودگاه
در هيچ يك از آيين هاي مختلفي كه تا امروزه بشر آن ها را به تجربه
دريافته و درك كرده است ، ورود به حرم و خروج از محدوده «تجربه بي واسطه
روحاني»، بي مقدمه و موخره فرض نشده است.
كمتر آييني مي توان يافت كه در آن ، انسان پرستنده به ساحت حرم پاي گذارد بي آن
كه قبل از ورود، واجد آمادگي هاي روحي و جسمي شود.
بر اساس مفروضه هاي معنوي بيش تر آيين ها، براي ورود به
حرم و واقع شدن در «محدوده روحاني بي واسطه»، ابتدا بايد در محيطي بينابين قرار
گرفت. جهان بيرون حرم و محدوده آن، جهاني است كه تا حدود زيادي خالي از محرك ها
و انگيزه سازي هاي معنوي است و مكان اصلي حرم نيز، جهان خالص پرستش و جايگاه
مورد خطاب واقع شدن است ؛ يعني جهان ناب روحاني.
به همان سان كه نمي توان شيشه را از ظرف آب سردي به يك باره خارج كرد و در ظرف
آب گرم فرو برد، نمي توان توقع داشت ورود از جهان «بيگانه با معنويت» يا خالي
از جواهر معنوي و روحاني، به جهان ناب روحانيت و محيط خالص پرستش (توجه كنيد :
مكان رمزي حضور خدا در طبيعت) نيز بي مقدماتي ممكن باشد.
اين مقدمات بايد در محيط و جايگاهي بينابين و واسطي
محقق شوند، تا پرستنده بتواند در حرم اصلي مورد خطاب واقع شود.
مكان وسط منظورشده در بيش تر حرم ها (تقريبا متعلق به
همه آيين ها)، «شبستان » يا «محل ورود» است ؛ با شكل هاي مختلف و گاه متفاوت
آن. نفس وجود شبستان در پيرامون حرم ، آن گونه كه گفتيم ، غير از خصوصيت آماده
سازي روحاني براي ورود به حرم ، واجد رمزي ديگر نيز هست.
پرستنده اي كه در حرم امن مورد خطاب واقع شده است و
كيفيت روحاني براي او حاصل شده است ، خروج بي واسطه اش از حرم و واردشدن به
محيط طبيعي بيرون نيز، ممكن است خالي از مخاطراتي براي او نباشد.
او همان گونه كه بايد (و لزوما اين گونه مي شود) قبل از
ورود خود را آماده سازد و با تامل و مشاهده مولفه هاي روحاني ، براي ورود تمهيد
مقدمه كند، براي خروج نيز بايد مقدماتي را به انجام رساند و يا حداقل در معرض
آن ها قرار گيرد.
او نمي تواند بي واسطه به بيرون حرم پا گذارد، چرا كه
خطر از دست رفتن كيفيات روحاني حاصله ، براي او زياد مي شود و ممكن است به سان
همان شيشه در معرض هواي نابرابر بشكند.
در واقع اصل داشتن محل ورود و شبستان براي ورود و خروج مرتبه اي و غير يكباره
«به حرم » و «از حرم » است تا از نفسانيت پيش از ورود كاسته شود و روحانيت
حاصله از حضور در حرم نيز - كه محصول عبادت و پرستش و مكالمه با وجود مقدس ازلي
است (به زبان آيين هاي مختلف ) - به اندازه بيش تري در جاي پرستنده نهادينه
شود.
در آيين ساخت حرم ، شكل شبستان ها و ورودي ها بسته به
مقتضيات و اصول آيين ها و اديان مختلف ، متفاوت است. در معابد مسيحي (كليسا)
محل ورود يا شبستان ، بيشتر شكل ، جزيي ار اصل بنا را دارد.
گاه در كليساهاي قرون گذشته ، راهروهاي ورودي ،سردرها،
محيطهايي ، شبيه پاگرد يا راهرو يا دالان مانند، ديده مي شد، كه با تصوير و
شمايل هاي نگاشته شده از مسيح و باكره مقدس و تصاوير مشابه ديگر، آذين يافته
بود و در واقع نوعي حضور روحاني و فضاي متفاوت با بيرون را ايجاد كرده بود.
از آن گذشته در كليسا فاصله بين محل ورود تا مقابل
جايگاه پدر مقدس ، (در شكل صليب گون كليسا، خط افقي جاي كوبش دستها بر صليب)
خود فاصله اي شبستان گونه به شمار مي رود، در واقع مكاني براي ايجاد آمادگي
روحاني و قرار گرفتن در حريم حرم.
افزون بر اين ، در كليساهاي مسيحي قرون جديد، استفاده
از پيكره هاي تراشيده در ورودي ها و اصل مكان حرم نيز انگيزه اي ديگر براي حضور
قلب بيش تر به شمار مي رود و در واقع قرار گرفتن در حرم و محيط امن گفتگو، از
پس گذشتن از برابر تصاوير، شمايل ها و پيكره هاي مقدس به همراه استماع طنين غير
هميشگي موسيقي و سرودهاي مقدس صورت مي گيرد.
آن چه در ساخت معابد هندو و بودايي در مورد شبستان صادق
است ، در واقع محيطهاي گاه سرسبز و آزادي است ، كه با پيكره هاي تراشيده از سنگ
، تطهيرگاه ها و (معمولا) پله هايي كه به معبد منتهي مي شوند. در واقع در سنت
هاي هندو و بودايي معابد (حرم ها) فاقد دريچه هايي هستند كه به بيرون راه يافته
باشند.
درهاي كوچك تنها منفذ موجود در آنها است ، و شبستان يا
محل ورود، به طور عموم فضاي نسبتا باز و آزادي ، است كه در اطراف معبد وجود
دارد و محل عبور و گذر از جهان بيرون به محيط اصلي حرم يا معبد است.
اسلام به عنوان آيين خاتم ، در مساله شبستان و محل ورود
نمونه كامل تري از آن چه گذشت را به دست مي دهد. محققان هنر مقدس معماري اسلامي
، در آن چه تاكنون درباره مساجد نگاشته اند، همواره به تقسيم بندي فضا و محيط،
در ساخت مساجد اسلامي توجه خاصي نشان داده اند.
در ساخت مساجد اسلامي عنوان حرم ، جايگاه مقدسي است كه پيش تر به آن اشاره شد.
اما شبستان در بناهاي اصلي مساجد (مثل مساجد جامع در كشورهاي مختلف و شهرها و
حتي گاه در روستاها) مقدمه اي ضروري در ساخت مساجد به شمار مي رود.
شبستان يا محل ورود در سنت اسلامي ساخت مساجد، خلوت گاه
اوليه مومن براي واقع شدن در حريم اصلي حرم است. اين ورودي ها كه گاه بر اساس
وسعت مساجد تا چند شبستان ازدياد پيدا مي كنند، مكانهاي «خرم» و «خنك» معنوي
هستند و در واقع محل ورود به جهاني برتر از جهان بيرون است.
حتي در معماري مساجد شرق جهان اسلام (مثل الجزاير و
مراكش) كه پيچيدگي معماري آن ها نسبت به غرب جهان اسلام زيادتر است ، شبستان ها
عظيم تر و باشكوه تر به چشم مي آيند.
در اين شبستان ها از تصاوير، شمايل هاي مقدس و پيكره هاي تراشيده از سنگ يا چوب
خبري نيست ؛ چرا كه احديت در عين انضمام با تمام هستي ، بر اساس ديدگاه نظري
اسلام، امري است مجرد و منتزع از ماده ، كه پرداختن آن در صورت يك شمايل يا
پيكره مقدس ، از كمال آن مي كاهد در عوض از ابتداي ورود و سهل است كه از ابتداي
نظر كردن به مساجد اسلامي ، كلمات خداوند كه نمونه و رمز حضور كلامي خداوند در
زمين هستند و براساس ديدگاه اسلامي اين تنها نوع حضور و ظهور خداوند (غير از
ديدگاه هاي متفرقه در اين زمينه) در زمين مي باشد، به چشم مي آيند كه نوعي
آميزش روحاني با اسليمي ها و طرح هاي ديگر پيدا كرده اند و در زمينه كاشي هاي
صيقل خورده يا سنگ هاي رنگارنگ (معمولا با تركيبي از رنگ هاي فيروزه اي: نشانه
آسمان ، سبز: نشانه طبيعت و سفيد: علامت نور الهي ) نقش شده اند.
اگر در مسيحيت و بوديسم و هندو، اصل تصوير وجودي خدا به
واسطه شمايل نگاري و پيكره سازي از مسيح و بودا و باكره مقدس ، تجلي مي يابد،
در اسلام تصوير وجودي خدا، در كلام مقدس او و بازآفريني انتزاعي و معنوي اين
كلام شكل پيدا مي كند.
و بدين سان مسلمان با درك حضور در شبستان پيرامون حرم و
راز ونياز براي ورود به حرم و يا خروج از محدوده حضور و تكلم بي واسطه آماده مي
شود و از نفس خود مي كاهد و براي مبارزه بر نفس آماده مي شود.
منبع: جام جم
آنلاين