تأثير سلطه جهاني غرب
بر جريان جهانگردي در كشورهاي اسلامي:
با تأكيد بر مورد ايران

دكترمحمدهادي همايون


چكيده:
 در دوران سلطه تمدني كه آن را به نام تمدن غرب مي شناسيم، ارتباطات و رسانه‎ها نقش و كاركرد بسيار مهمي در تثبيت اين سلطه جهاني دارند. آنچه در اين ميان شايان توجه است، استفاده از توان باورنكردني رسانه‎هاي توده خلق تصاوير دستكاري شده از تمدن غربي و همچنين از ويژگي‎هاي تمدن‌ها و فرهنگ‎هاي مقابل آن است.

با نگاهي دقيق‎تر به تاريخ شكل‎گيري اين سلطه درمي يابيم كه تمدن غربي در راه تحكيم خويش، همزمان با به كارگيري رسانه‎هاي جمعي از ديگر فرايندهاي ارتباطي نيز بهره جسته است. از آنجا كه تاكنون مطالعات اين حوزه بيشتر بر نحوه عمل رسانه‎هاي جمعي مدرن متمركز بوده، ضروري است تا در راه شناخت ديگر فرايندهاي ارتباطي مورد استفاده در استعمار نوين نيز تلاش شود. توجه به جنبه‌هاي انساني مورد استفاده از سوي سلطه سرمايه‌داري غربي در ارتباطات جهاني مي‌تواند كمك بسزايي باشد در رسيدن به شناختي كامل‌تر از اين پيكره منسجم ارتباطي و در عين حال بازگشت به خويش و بازيابي نقاط قوت و ضعف جهان تحت سلطه در اين پيكار ارتباطي.

در اين مقاله، جهانگردي به عنوان يك ارتباط ميان‌فرهنگي و ميان‌فردي مؤثر در شكل‎گيري تمدنها مطرح شده و نقش آن در انتقال تمدني، از تمدن اسلامي به تمدن كنوني غرب و سلطه آن بر كشورهاي اسلامي با تأكيد بر ايران بررسي شده است.

واژه هاي كليدي: جهانگردي سلطه جهاني رسانه هاي توده- رسانه‌هاي جمعي استعمار نوين كشورهاي اسلامي 

بي شك يكي از راه‌هاي مهم ايجاد برتري سرمايه داري غربي در دوران معاصر و حفظ اين سلطه جهاني، استفاده از توان باورنكردني رسانه‎هاي توده در خلق تصاوير دستكاري شده از تمدن غربي و همچنين از ويژگي‎هاي تمدن‎ها و فرهنگ‎هاي مقابل اين تمدن است. اين رسانه‎ها با بهره مندي از آخرين دستاوردهاي بشري در زمينه فناوري‎هاي ارتباطي، هر لحظه بر سرعت، كيفيت و گستره ارتباطي خويش مي‎افزايند و از اين رهگذر، غرب را به كعبه آمال انسان‎هاي دورافتاده از تاريخ و هويت خويش بدل مي‎سازند.

آنچه در اين روند رو به افزايش، شايان توجه مي‌نمايد، اين واقعيت است كه رسانه‌هاي توده هيچگاه در اين راه تنها نبوده و سلطه جهاني در راه تحكيم خويش، همزمان از ديگر فرايندهاي ارتباطي نيز بهره جسته است. از آنجا كه تا كنون مطالعات اين حوزه بيشتر بر نحوه عمل رسانه‌هاي توده مدرن متمركز بوده است، ضروري به نظر مي‌رسد تا حدي در راه شناخت ديگر فرايندهاي ارتباطي مورد استفاده در اين استعمار نوين نيز تلاش گردد. توجه به جنبه‌هاي انساني مورد استفاده از سوي سلطه سرمايه داري غربي در ارتباطات جهاني مي‌تواند كمك بسزايي باشد در رسيدن به شناختي كامل تر از اين پيكره منسجم ارتباطي و در عين حال بازگشت به خويش و بازيابي نقاط قوت و ضعف جهان تحت سلطه در اين پيكار ارتباطي.

بر خلاف تصور غالب از قدرت رسانه هاي توده نوين، بايد اذعان كرد كه “ارتباط ميان فردي و شخصي” يكي از مهم‎ترين فرايندهاي ارتباطي مورد استفاده در اين راه است. با وجود گوناگوني دسته بندي انواع ارتباط و تعاريف آن در يك جمع‎بندي مي توان گفت، “ارتباط ميان فردي” در مقابل “ارتباط درون فردي” و “ارتباط توده”، ارتباط چهره به چهره دو نفر با هم، يا يك نفر با گروهي محدود است، مانند آنچه در كلاس درس يا سالن نمايش اتفاق مي افتد. (BITTNER,1989, pp. 8-11) ارتباط شخصي نيز در معنايي نزديك به همين تعريف، در مقابل “ارتباط غيرمستقيم و غيرشخصي” است و “ارتباط جمعي يا توده”، نيز ارتباطي است كه بدون واسطه ميان شخص پيام دهنده و شخص گيرنده پيام ايجاد مي شود. در اين نوع ارتباط، مخاطب مي تواند يك فرد باشد يا مانند جلسات سخنراني، گيرندگان پيام متعدد باشند.(معتمدنژاد، 1371، صص66-61)

از سوي ديگر با توجه به جهاني بودن موضوع مورد مطالعه، تأكيد بر فراگرد “ارتباط ميان فرهنگي” در ارتباط ميان فردي ضروري به نظر مي رسد. اهميت اين نكته از آنجا ناشي مي‎شود كه با توجه به چهره به چهره بودن اين نوع ارتباط، بروز هر گونه اختلال ـ يا در اصطلاح رايج آن، پارازيت ـ در آن مي تواند به قطع كلي فراگرد ارتباطي منجر شود يا حتي در برخي موارد پيامدهاي زيان‎بارتري به همراه داشته باشد. در مقابل، باز با توجه به رو در رو بودن ارتباط و امكان استفاده از پس فرست، در نظر گرفتن معاني و ويژگي‎هاي فرهنگي طرف مقابل ارتباط، مي‎تواند روند آن را تا حد قابل توجهي تسهيل كند و اين فراگرد را به كمال بيشتر رهنمون شود.

به هر حال ارتباط ميان فرهنگي را اين گونه تعريف كرده‎اند: “ارتباط ميان مردماني كه ادراكات فرهنگي و نظام نمادهايشان به اندازه‎اي گوناگون است كه مي تواند در روند ارتباط، ايجاد اختلال نمايد.” (SOMOVAR,1995, p.58) اين ارتباط از زماني كه انسان‎ها با پيشينه‎ها و فرهنگ‎هاي گوناگون به تماس با يكديگر پرداختند، سايه خود را بر سر آنان گستراند. در آغاز، ارتباط ميان فرهنگها در قالب جنگ‎ها و لشكركشي‎ها، مأموريت هاي تبليغي مروجان اديان گوناگون، سفرهاي تجاري بازرگانان ماجراجو و تلاش‌هاي ـ به ويژه استعماري ـ براي كشف سرزمين‎هاي ديگر صورت مي‎پذيرفت.

امروزه با ظهورفناوري‎هاي جديد در زمينه نظام‎هاي ارتباطي و حمل و نقل، جهاني شدن اقتصاد، توسعه توليد صنعتي و همچنين افزايش جمعيت و جهاني شدن مسائل آن، گستره اين نوع ارتباط به افراد و زمينه‎هاي ديگري نيز كشيده شده است. برخي از اين افراد و زمينه‎ها عبارتند از: پژوهشگران، دانشجويان غير بومي، ديپلمات‎ها و نمايندگان ديگر كشورها، كارمندان سازمان‎ها و شركت‎هاي بين‎المللي، كارگران، هنرمندان، مهاجران و پناهندگان سياسي، مستشاران نظامي، شركت كنندگان در مسابقه‎هاي بين‎المللي، اقليت‎هاي قومي درون يك كشور، شركت كنندگان در برنامه‎هاي سازمان داده شده مانند اردوها و سربازخانه‎ها و سرانجام، “جهانگردان” كه موضوع اين نوشتارند.

“صنعت جهانگردي” در هزاره سوم ميلادي به عنوان يكي از سه صنعت درآمدزا و مهم جهان در كنار صنايع نفت و خودروسازي مورد توجه دولت‎ها قرار گرفته و پيش بيني مي‎شود كه در سال‎هاي نخست قرن حاضر از اين لحاظ به مقام نخست برسد. در گسترش اين پديده، علاوه بر عوامل پيش گفته، عوامل ويژه‎اي نيز مانند ازدياد اوقات فراغت ـ كه از آن به نام “تمدن فراغت” ياد مي‎شودـ و سهولت كسب درآمد بيش از نيازهاي زندگي روزمره دخالت داشته است.

“مطالعه جهانگردي در جهان نشان مي دهد كه بيشترين حجم تبادل جهانگرد” ميان كشورهاي شمال و جنوب و به ويژه از كشورهاي شمال به جنوب است. حجم جهانگردي ميان كشورهاي شمال و همچنين در مرحله بعد ميان كشورهاي جنوب بسيار كمتر از حجم دو جريان ياد شده است.” (MOWLANA, 1997, p.142) اين نكته مي‎تواند تأييدي باشد بر نظريه جريان يك سويه اطلاعات از كشورهاي استعمارگر به كشورهاي پيشتر مستعمره آنان و جريان از مركز به حاشيه، كه نتيجه‎اي جز سلطه فرهنگي و به عبارت ديگر “غرب‎زدگي” به دنبال ندارد.

با تصويري كه از جهانگردي در كشورهاي غربي ساخته مي‎شود، سطح زندگي آنان در نگاه كشورهاي ميزبان بسيار پيشرفته ‎جلوه مي‎كند و اين گونه كشورها نيز به نوبه خود تلاش مي‎كنند تا هنگام مسافرت اربابان! به كشورشان، با وجود فقر و اختلاف طبقاتي موجود در كشور، آن سطح را در واقعيت نيز حفظ كنند و زندگي‎اي مشابه زندگي تصوير شده جهانگردان در سرزمين خود براي ايشان فراهم آورند. اين مسأله در صورت نبود مديريت توانا، به نوبه خود منجر به افزايش واردات كالاها و تخصص‎هاي مختلف از كشورهاي جهانگردفرست مي‎شود كه علاوه بر سرازير شدن بيشتر سود به دست آمده از اين صنعت به همان كشورها، خود كمكي است شايان توجه به ايجاد و حفظ تصوير برتري غرب و در نهايت غرب زدگي و تشديد قدرت امپرياليزم فرهنگي.

تا آنجا كه به موضوع اين نوشتار مربوط مي‎شود، در مورد گسترش خارق‎العاده فناوري‎هاي جديد در زمينه نظامهاي ارتباطي، نكته‎اي كوتاه اما مهم شايان توجه مي‎نمايد. با اختراع پي‎درپي رسانه‎هاي توده، چنين به نظر مي‎رسيد كه تولد هر رسانه با توجه به ويژگي‎هاي جديدي كه به همراه مي‎آورد، افول رسانه‎هاي پيش از خود را به دنبال داشته باشد. به عنوان مثال با پيوستن تلويزيون به جمع رسانه‎هاي توده آن عصر، تصور مي‎شد كه دوران راديو و سينما به پايان رسيده باشد. برتري تلويزيون نسبت به راديو در برخورداري از تصوير و حركت و نسبت به سينما در امكان استفاده از آن در منزل، تنوع برنامه‎ها و مقيد نبودن به زماني خاص بود. اما چنين اتفاقي نيفتاد. سبب اين بود كه هر رسانه با برخورداري از ويژگي‎هاي خاص خود، مناسب شرايط مكاني، زماني و محتوايي ويژه‎اي است و با ظهور رسانه‎هاي جديد نه تنها اعتبار و موقعيت خود را از دست نمي دهد كه بسا استفاده از يك رسانه تشويقي باشد بر استفاده تكميلي از رسانه‎اي ديگر.

آن چه در مورد جهانگردي نيز اتفاق افتاد، از همين قاعده پيروي كرد. نخست تصور مي‎شد كه با آمدن جهان به خانه‎ها از راه رسانه‎هايي مانند تلويزيون، اشتياق مردم براي ديدن شگفتي‎هاي جهان به ويژه با توجه به هزينه بالاي آن، تا حد زيادي فروكش كند. اما آشنايي اجمالي مردم با ديدني‎هاي جهان از طريق گسترش رسانه‎هاي توده ممكن شده، تشويقي شد تا مردم جهان به ديدن جاذبه‎هاي جهان از نزديك بپردازند و در عين حال راهنماي مناسبي شد براي كساني كه از ديرباز  به جهانگردي علاقه‎مند بودند.

در مورد نقش ارتباطي جهانگردي در جهان معاصر مي توان گفت اگر چه معجزه قرن حاضر را به حضور و حاكميت رسانه‎هاي توده جديد نسبت داده‎اند، اما با يك نگاه دقيق و منصفانه، برتري ارتباطي ميان فرهنگي و ميان فردي مانند جهانگردي بر رسانه‎هاي جديد توده از لحاظ توان و ارزش ارتباطي به ويژه آنجا كه بستر و گفتمان حاكم بر ارتباط، رنگ و بويي فرهنگي دارد، كاملاً قابل تشخيص است.

در اين نوع ارتباط به جاي رسانه‎هاي بي‎جان، با انسان به عنوان رسانه‎اي بسيار پيچيده و كارآمد همراه با تمام امكانات ارتباطي ويژه آن مواجهيم. در جهانگردي برخلاف ديگر انواع ارتباط، نه تنها پيام كه تمام نظام ارتباطي با همه ويژگي‎هاي انساني و فرهنگي آن جابه‎جا مي‌شود. مجادله اهميت بيشتر پيام يا ابزار كه يكي از مجادلات بنيادي دانش ارتباطات است، در جهانگردي معني ندارد. چه به اهميت پيام و محتوا معتقد باشيم و چه به اهميت ابزار و كانال، در اينجا، هم پيام و هم كانال، انسان است. در ارتباط ميان فرهنگي كه از راه جهانگردي به وقوع مي‎پيوندد، انسان مركز ارتباط است و در عين حال مي‎تواند بقيه نظام‎هاي ارتباطي از قبيل كتاب را نيز با خود همراه كرده و مجموعه آن ارتباط را تكامل بيشتري بخشد.

از سويي ديگر، اين نوع ارتباط، يك ارتباط چهره به چهره با تمامي محسنات و مزاياي ويژه آن است. در اين نوع از ارتباط، پس فرست به شكلي بسيار كامل‎تر و در عين حال با سرعتي بسيار بيشتر به ارتباطگر مي‎رسد. اين مسأله يكي از مشكلات بزرگ رسانه‎هاي توده است كه در مواجهه با آن، سازمان‎هاي اين رسانه‎ها تلاش مي‎كنند تا از طريق ايجاد واحد روابط عمومي و يا با استفاده از ابزارهاي ارتباطي مكمل مانند تلفن يا پست تا حدي بر اين مشكل فائق آيند. البته ارزش اين نوع از پس فرست‎ به سبب ناقص بودن و همزمان نبودنش با فراگرد ارتباط، هيچ گاه قابل مقايسه با پس فرستي نيست كه در ارتباط چهره به چهره رخ مي‎دهد. ارتباط بدون برخورداري از پس فرست، تبديل به يك ارتباط يك سويه مي‎شود كه به سختي مي‎توان بر آن نام ارتباط نهاد. در ارتباطي كه رو در رو صورت مي‎گيرد و هر دو طرف با تمام حواس، وجود يكديگر را درك مي‎كنند، ارتباطي كامل رخ مي‎دهد كه نسبت به ديگر انواع ارتباط، بسيار عميق‎تر و بادوام‎تر است.

از منظري ديگر آنچه ارتباط توده را نسبت به ديگر انواع ارتباطات برتري مي‎بخشد و به آن ويژگي متمايزي مي‎دهد، همانا تحت پوشش ارتباطي قراردادن تعداد زيادي از مخاطبان در يك زمان است. براي “توده” ويژگي‎هايي از قبيل پراكنده بودن، ناشناخته بودن، برخورداري از ويژگي‎هاي متفاوت و زياد بودن تعداد آنان ذكر شده است. براي تحقق ارتباط توده نيز ـ علاوه بر شرط برخورداري از مخاطبيني از نوع توده ـ شرايط ديگري نيز در نوشته‎هاي مختلف آمده است. اين شرايط عبارتند از: نياز به واسطه (رسانه) در ايجاد ارتباط، تأخير در بازخورد، محدود شدن تعداد حواس و نياز به افراد متخصص، سازمان‎ها و نهادهاي اجتماعي. همان گونه كه مي‎بينيم به جز ويژگي زياد بودن تعداد مخاطبان در ارتباط توده، ديگر ويژگي‎هاي ياد شده براي اين نوع ارتباط، ويژگي ‎هايي منفي است كه به دليل افزودن بر گستره ارتباط، به ناچار به آن تن مي‎دهيم.

اما در ارتباطي مانند جهانگردي، مي‎توان از مزاياي مثبت ارتباط ميان فردي و جنبه‎هاي مثبت ارتباط توده بهره جست. در جريان بين‎المللي جهانگردي، ارتباط، رو در رو و بدون واسطه با استفاده از تمامي حواس انساني صورت مي‎پذيرد. همچنين اين ارتباط يك ارتباط دوسويه است كه در آن امكان ارسال و دريافت پس فرست با سرعتي بسيار زياد وجود دارد و براي تحقق آن در بيشتر موارد نيازي به افراد، سازمان‎ها و نهادهاي اجتماعي به شكلي كه در رسانه‎هاي جديد وجود دارد، نيست. از سويي ديگر با توجه به حجم گسترده اين صنعت در سطح بين‎المللي كه آن را در رديف سه صنعت نخست جهان قرار داده است، نمي‎توان ادعا كرد كه در تحت پوشش قرار دادن افراد مختلف و بسيار در يك زمان، در رتبه‎اي پس از رسانه‎هاي توده جديد قرار دارد.

و سرانجام اين نكته كه در ارتباط ميان فرهنگي و ميان فردي به سبب رو در رو بودن آن، امكان استفاده از “ارتباط غير كلامي” به شكل گسترده‎اي وجود دارد. ارتباط غير كلامي عبارت است از: “تمامي محرك‎هاي غير كلامي در يك ارتباط كه به وسيله منبع و استفاده او از محيط شكل مي‎گيرد و ارزش بالقوه پيام بودن را براي منبع يا گيرنده دارد.” (SOMOVAR,1995, p.182) برخي از ويژگي‎هاي اين نوع ارتباط آن را از ارتباط كلامي متمايز مي‎كند و به آن برجستگي خاصي مي‎دهد. اين ويژگي‎ها را مي توان چنين برشمرد:

* بسياري از اعمال غير كلامي مانند واكنش بدن در مقابل ترس، تحت فرمان نيروهاي زيستي هستند و نمي توان به سادگي آن را پنهان كرد.

* انسان در طول زندگي و در دوران رشد، ارتباط غير كلامي را به مراتب زودتر از ارتباط كلامي مي‎آموزد و براي برقراري ارتباط از آن بهره مي‎برد. از همين رو  توانايي انسان‎ها نيز در آن بيشتر است.

* ارتباط غير كلامي نسبت به ارتباط كلامي بسيار احساسي تر و عاطفي‎تر بوده و داراي تأثير بيشتري است.

* با توجه به نمادهاي مورد استفاده در هر دو نوع ارتباط، مي‎توان چنين نتيجه گرفت كه ارتباط غير كلامي به مراتب جهاني‎تر از ارتباط كلامي است.

اين ارتباط معمولاً در قالب‎هايي مانند استفاده از حركات بدن، نوع لباس، تعابير چهره، تماس از راه چشم، لمس، بو، استفاده از فضا و تعريف فاصله، نوع نگاه به زمان و چگونگي به كار بردن سكوت شكل مي‎گيرد. از آنجا كه انسان‎ها در جريان برقراري ارتباط‎هاي روزانه، به طور ناخودآگاه از ارتباط غيركلامي به مراتب بيش از نوع كلامي آن استفاده مي‎كنند، خود دليلي بر كامل‎تر و كارآمدتر بودن ارتباط از راه جهانگردي نسبت به ارتباط از راه رسانه‎هاي توده است.

با توجه به همين ويژگيها است كه در طول تاريخ تمدنهاي بشري و بسيار پيش از ظهور رسانه هاي توده و بين المللي در عصر سلطه ارتباطي غرب، جهانگردي به عنوان يك ارتباط ميان فردي و ميان فرهنگي در جهان بشريت وجود داشته و منشأ آثار بسياري در شكل‌گيري و گسترش تمدنها بوده است. گوياترين مثال اين نقش انكار ناشدني، تأثير جهانگردي بر اشتياق بي‌پايان مسلمانان براي شناخت جهان و فرهنگهاي مختلف آن و تأثير جهانگردي آنان در شكوفايي و گسترش تمدن اسلامي در بخش بزرگي از جهان آن روزگار است كه يكي از درخشان‌ترين دوره هاي زندگي بشر را تشكيل مي دهد.

تمدن اسلامي كه طولاني ترين تمدن بشري است، برخلاف تمدن‎هاي پيش از خود و تمدن معاصر غربي كه پس از آن رواج يافت، معجزه‌اي بود نه محصور در يك منطقه و محدود به يك نژاد، بلكه به شكلي منحصر به فرد، تمدني بود بر پايه انديشه، اعتقاد و دين. مركز اين تمدن نه عراق بود و نه شام. مركز آن قرآن بود و روح اسلامي، كه در سراسر آن جوشش و جريان داشت. در دل اين تمدن، مفهومي به نام “امت اسلامي” تا حد زيادي فرصت بروز و ظهور يافته بود. اين مفهوم به اين معنا بود كه همه مسلماناني كه در اين گستره جغرافيايي و زير پرچم اين دين مبين قرار مي‎گرفتند، فارغ از نژاد و قبيله و رنگ و زبان، همه عضو يك خانواده به شمار مي‎رفتند و با قدم نهادن در هر جايي از اين سرزمين، خود را در وطن و ديار خويش مي‎يافتند.

در اين راه‎ها، نهادها و تعاليم درخشان اسلام تسهيلات بي‎شماري براي تحقق اين مهم به وجود مي‎آورد. درهاي مساجد به عنوان مأمن و مركز گردهمايي مسلمانان همه جا به روي مسافران گشوده بود و در راه ماندگان با برخورداري از عنوان “ابن سبيل” هيچ گاه در سفر احساس درماندگي نمي‎كردند. توسعه اين منطق و تبديل شدن آن به يكي از ارزش‎هاي فرهنگي حاكم، سبب تحرك شگرف مسلمانان در دل سرزمين‎هاي اسلامي شد تا آنجا كه در پرتو اين تمدن “در مصر يك خراساني حكومت مي‎كرد و در هند يك ترك. غزالي در بغداد در رد فلسفه كتاب مي‎نوشت و ابن رشد در اندلس به آن جواب مي‎داد...يك شيخ ترمذي يا بلخي در قونيه و دمشق مورد تكريم و احترام عامه مي‎شد و يك سياح اندلسي در ديار هند عنوان قاضي مي‎يافت. همه جا، در مسجد، در مدرسه، در خانقاه، در بيمارستان از هر قوم مسلمان نشاني بود و يادگاري، اما بين مسلمانان نه اختلاف جنسيت مطرح بود، نه اختلاف تابعيت. همه جا دين بود و يك فرهنگ: فرهنگ اسلامي كه في المثل زبانش عربي بود، فكرش ايراني، خيالش هندي بود و بازويش تركي، اما دل و جانش اسلامي بود و انساني.” (زرين كوب، 1362، صص31-30)

آنچه در آفرينش اين حماسه بيش از همه نقش داشت، بي شك  قرآن بود. اين كتاب آسماني به عنوان قانون اساسي اين تمدن به شمار مي‎رفت و روح اين كتاب در همه اركان آن ساري و جاري بود، و البته زبان اين كتاب آسماني يعني عربي بر بيشتر مراودات و ارتباطات ميان مسلمانان، به ويژه آنجا كه سخن از دين، انديشه، فرهنگ و دانش بود سايه مي‎افكند. اگر ايرانيان را يكي از اقوامي بدانيم كه در خلق اين معجزه بيشترين سهم را داشته‎اند، با نگاهي گذرا برآنچه به دست ما رسيده، به سادگي مي‎توان حاكميت زبان عربي را بر ادبيات اين تمدن به عنوان زبان دانش روز دريافت. بي‎شك همين كتاب واحد و زبان واحد بود كه هويتي واحد را براي همه مسلمانان به ارمغان مي‌آورد و اين نشاط و تحرك بي‎نظير را موجب شده بود.

البته مسلمانان براي سير در زمين به اين حد نيز بسنده نكردند و براي برآوردن نيازهاي سياسي، نظامي و تجاري خود در سطح جهان و مهم‎تر از همه تبليغ دين كه بر عهده يكايك آنان گذاشته شده بود، پا را از سرزمين‎هاي اسلامي نيز فراتر گذاشتند و همين امر سبب گسترش روزافزون و معجزه‎آساي اسلام در سراسر جهان آن روز شد. به طور كلي دلايل اشتياق مسلمانان به جهانگردي و شناخت جهان در عصر كمبود امكانات ارتباطي و حمل و نقل كه منشأ گسترش معجزه‎آساي علم جغرافيا نيز شد، در سه دسته كلي جاي مي‎گيرد:

1. وجود برخي اوامر قرآني و ديني كه مسلمانان را تشويق به سير در زمين مي‎كرد و معمولاً با عبارت “سيروا في الارض فانظروا” آغاز مي‎شود.

اشاره قرآن و برخي روايات به پديده‎ها و اسرار مسائل جغرافيايي مانند:

ـ  مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبقيان (الرحمن، 22و 21)

-  حتي بلغ مجمع‎البحرين (الكهف، 60)

-  و الجبال اوتادا (النبأ، 7)

-  وجعلنا في الارض رواسي ان تميدبهم (الانبياء، 31)

-  و جعلنا السماء سقفا محفوظا (الانبياء، 32)

-  ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما (الانبياء، 30)

-  سبع سموات و من الارض مثلهن (الطلاق، 12)

-  و تري الشمس اذا طلعت تزاور عن كهفهم ذات اليمين و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم في فجوه منه (الكهف، 17)

2. اشاره قرآن به اين مسائل همراه با تشويق به علم دوستي و كنجكاوي علمي سبب مسافرت مسلمانان به اقطار مختلف عالم براي كشف آن چه در قرآن و روايات آمده بود، شد. كنجكاوي علمي تا بدان حد پيش رفت كه دولت‎هاي اسلامي سرمايه و نيروهاي خاصي را به اين گونه سفرهاي اكتشافي اختصاص دادند. سفر هيأت‌هايي به سرپرستي ”محمد بن موسي خوارزمي“ به بيزانس براي يافتن غار اصحاب كهف و ”سلام ترجمان“ به منطقه خزر براي پيدا كردن سد ذوالقرنين به دستور ”الواثق بالله“ در سال‎هاي 222 تا 227 هجري نمونه‎هايي از اين تلاش‎ها است.

3. نياز مسمانان به شناخت عالم كه برخي از دلايل اين نياز را مي‎توان چنين برشمرد:

-  انجام اوامر شرعي: با توجه به نياز مردم به شناخت راه‎هاي منتهي به مكه براي انجام مناسك حج، بسياري از كتاب‎هاي جغرافي مسلمين از باب تبرك از مكه شروع به تشريح اقاليم نموده‎اند. همچنين دستيابي به جهت قبله براي برگزاري نماز و ساير احكام كه متوقف بر دانستن آن است، از ديگر نمونه‎هاي دلايل توجه مسلمانان به جهت يابي و شناخت جهان در اعمال روزمره خود بود.

-  تبليغ دين: گسترش محدوده اسلام و افزايش شمار مسلمانان، دسترسي به علوم ديني را كاهش داد و نياز مبرم به مبلغان ديني را مطرح ساخت. لازمه اعزام اين گروه‎ها شناخت درست جهان بود و به دنبال آن، اين گروه‎ها نيز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمين‎ها و فرهنگ‎هاي ديگر بازمي‎گشتند كه خود تشويق ديگري بود به سير و سفر مسلمين. سفر هيأت تبليغي ”المقتدر بالله“ خليفه عباسي، به تقاضاي پادشاه اسلاوها به سرپرستي ”احمدبن فضلان“ در حدود سال 309 هجري قمري يكي از نمونه‎هاي مهم اين امر است.

-  نيازهاي سياسي و نظامي: به دنبال گسترش عالم اسلامي و بروز ضعف در قدرت مركزي، دولت مركزي از يك سو براي نظارت بيشتر بر مناطق تحت سلطه و از سوي ديگر قدرت‎هاي محلي براي كسب قدرت بيشتر و سلطه بر مناطق گسترده‎تر، نيازمند شناخت شهرها و راه‎ها شدند.

-  نيازهاي تجاري: با گسترش سرزمينهاي اسلامي و افزايش سفرهاي مسلمانان در پناه امنيت به وجود آمده، كار تجارت رونقي چشمگير يافت و يكي از لوازم اين گونه سفرهاي تجاري، شناخت بازارهاي مصرف و توليدكنندگان و راه‎هاي منتهي به آن بود.

به هر حال اين دين مبين گاه از طريق سياحان، گاه به وسيله دانشمندان و مبلغان رسمي دين، گاه با حضور نظاميان مسلمان در ميان ديگر مردم جهان و گاه حتي از راه بازرگانان و مهاجران براي جهانيان به سوغات برده شد و اين گونه بود كه مفهوم امت اسلامي در پهنه گسترده‎اي از گيتي به بار نشست.

اما پس از چندي، متأسفانه با بروز سستي در پيكره اين تمدن بزرگ و رو به نابودي گذاشتن آن، رابطه ميان ملل مسلمان نيز رو به كاهش و سردي گذاشت. با گسترش استعمار و اعمال مرزبندي قراردادي در سراسر قلمرو پيشين حكومت اسلامي، ”كشور-ملت‎ها“ به وجود آمدند و از آن هويت واحد اسلامي كه در پرتو قرآن شكل گرفته بود، جز نامي باقي نماند. با شروع دوره استعمار نو، زبان اربابان جديد جهان، يعني زبان هاي انگليسي و فرانسه حتي در خود كشورهاي عربي جايگزين زبان عربي شد، تا آنجا كه امروزه تنها 21% جمعيت مسلمان به زبان عربي گفتگو مي‎كنند كه ساكنان 18 كشور را تشكيل مي‎دهند. اين در حالي است كه 1/15% ملل مسلمان به يكي از دو زبان فرانسه و يا انگليسي و 5/1% نيز به يكي ديگر از زبان‎هاي اروپايي تكلم مي‎كنند. 2/14% هم علاوه بر زبان خاص خود، به يكي از زبان‎هاي اروپايي نيز صحبت مي‎كنند. (محسنيان راد، 1376، ص 15) زبان‎هاي رايج در كشورهاي اسلامي در جدول زير آمده است:

جدول 1ـ زبان‎هاي رايج در كشورهاي اسلامي

زبان

نام كشور

زبان

نام كشور

زبان

نام كشور

عربي

اردن

محلي

آلباني

محلي

آذربايجان

عربي

امارات‎متحده

عربي

الجزاير

محلي

افغانستان

محلي

ايران

محلي/انگليسي

اوگاندا

محلي

اندونزي

محلي

بنگلادش

محلي

برونئي

عربي

بحرين

محلي

تاجيكستان

محلي/انگليسي

پاكستان

فرانسه

بوركينافاسو

عربي

تونس

محلي

تركيه

محلي

تركمنستان

محلي/فرانسه

سنگال

فرانسه

چاد

فرانسه

جيبوتي

عربي/انگليسي

سومالي

عربي

سوريه

عربي

سودان

عربي

عربستان

عربي

عراق

انگليسي

سيرالئون

محلي

قرقيزستان

عربي

فلسطين

عربي

عمان

فرانسه

كومور

انگليسي/فرانسه

كامرون

عربي

قطر

انگليسي

گامبيا

فرانسه

گابون

عربي

كويت

عربي

لبنان

پرتغالي

گينه‎بيسائو

فرانسه

گينه

محلي

مالزي

محلي

مالديو

عربي

ليبي

عربي

مصر

عربي

مراكش

فرانسه

مالي

فرانسه

بنين

پرتغالي

موزامبيك

عربي/فرانسه

موريتاني

عربي

يمن

انگليسي

نيجريه

فرانسه

نيجر

به نقل از: محسنيان راد، 1376، ص 116

گسترش روز افزون زبان‎هاي اروپايي در ميان ملل اسلامي، ره‎آوردي بس تلخ‎تر از استعمار گذشته براي آنان داشت. آشنايي با زبان‎هاي اروپايي در كنار توسعه خارق‎العاده رسانه‎هاي گوناگون توده در سراسر جهان، مسلمانان را شيفته تصوير ايجاد شده به وسيله اين رسانه‎ها از تمدن غربي ساخت و روحي از نااميدي، وازدگي و احساس حقارت از گذشته خويش در كالبد نيمه جان آنان دميد. اين فرايند به نوبه خود و با گذشت زمان به پديده‎اي منجر شد كه در سطح جهاني آن به نام ”آمريكايي شدن فرهنگ“ مي شناسند. پديده‎اي كه امروزه حتي كشورهاي اروپايي نيز در دفاع از هويت خود به مقابله با آن برخاسته‎اند. به هر حال، حاصل اين شيفتگي در برابر فرهنگ بيگانه در دوران حكومت فناوري‎هاي نوين، چيزي نبود جز كاهش بيش از پيش ارتباط ميان كشورهاي اسلامي و از بين رفتن آن همه عزت و شوكت كه در پناه هويت واحد اسلامي و در قالب مفهوم امت اسلامي شكل گرفته بود.

بي شك رمز اين همه تحول و جايگزين شدن تمدن غربي به جاي تمدن اسلامي، پيش از هر چيز ديگر در افزايش حضور غربيان در ديگر كشورها و از جمله كشورهاي اسلامي به نام جهانگردي و نفوذ آنان در دستگاه حاكمه دولت‎هاي اسلامي نهفته است. به بيان ديگر، جهانگردي كه تا آن زمان وسيله‎اي بود براي هر چه شكوفاتر كردن تمدن اسلامي، از آن پس به عنوان ابزاري نيرومند، موجب انتقال پايگاه تمدن در حيات بشر شد. نگاهي به وضعيت كنوني جهانگردي در جهان، به خوبي بيانگر ضعف شديد كشورهاي اسلامي از يك سو و مشاركت فوق‎العاده كشورهاي پيشرفته غربي در اين ارتباط تمدن‎ساز ميان فرهنگي از سوي ديگر است.

بر اساس آمار ”سازمان جهانگردي جهاني“ (World Tourism Organization) تعداد  كل جهانگردان دنيا در سال 1997 حدود 613 ميليون نفر بوده است. اين حجم تحرك در سطح جهان درآمدي برابر حدود 444 ميليارد دلار براي كشورهاي درگير در اين جريان به ارمغان آورده است. از اين ميان تعداد كل جهانگردان وارد شده به كشورهاي اسلامي حدود 48 ميليون نفر (حدود 8% جهانگردان كل دنيا) برآورد شده كه از اين راه درآمدي برابر حدود 31 ميليارد دلار (تقريباً 7% از درآمد جهاني اين پديده) به جهان اسلام تعلق گرفته است. همچنين در اين سال تعداد جهانگردان مسلمان حدود 20 ميليون نفر بوده است كه نسبتي برابر 3/3% كل جهانگردان دنيا را تشكيل مي‎دهد. (عبدالرحيمي، 1377، صص 4-3)

در يك نگاه جزئي‎تر، جايگاه كشورهاي اسلامي در ميان 40 كشور نخست جهان در اين امر بسيار ضعيف مي‎نمايد. ”سازمان جهانگردي جهاني“ در گزارش ”گرايش‎هاي بازار جهانگردي“ آمار 40 كشور نخست جهان را از جنبه‎هاي سه گانه تعداد جهانگردان وارد شده به آنها، درآمد از راه جهانگردي و ميزان هزينه‎هاي جهانگردي در جداول زير آورده است:

 جدول 2ـ آمار 40 مقصد نخست جهانگردان در جهان 1997

درصد نسبت به كل جهان در سال 1997

درصد تغيير بين سالهاي 97/1996

تعداد ورودي به هزار نفر

كشور

رتبه

1997

1990

1985

9/10

0/7

66800

فرانسه

1

1

1

0/8

5/5

49038

ايالات‎متحده

2

2

4

1/7

1/7

43403

اسپانيا

3

3

2

6/5

8/3

34087

ايتاليا

4

4

3

2/4

6/2

25960

انگلستان

5

7

6

9/3

4/4

23770

چين

6

12

13

2/3

0/5

19514

لهستان

7

27

22

2/3

6/9-

19351

مكزيك

8

8

9

9/2

6/1

17610

كانادا

9

10

7

8/2

4/2

17400

جمهوري چك

10

16

16

8/2

6/16-

17248

مجارستان

11

5

11

7/2

6/2-

16646

اتريش

12

6

5

6/2

2/4

15837

آلمان

13

9

8

5/2

2/5

15350

فدراسيون روسيه

14

17

18

8/1

5/4

11077

سوئيس

15

11

10

7/1

1/11-

10406

چين، هنگ‎كنگ

16

19

19

7/1

0/11

10246

يونان

17

13

14

6/1

8/3

10100

پرتغال

18

14

15

5/1

5/13

9040

تركيه

19

24

28

2/1

0/1

7263

تايلند

20

21

25

2/1

9/0

7200

مالزي

21

15

21

1/1

4/1

6674

هلند

22

20

20

1/1

0/1-

6542

سنگاپور

23

23

23

0/1

8/0

5875

بلژيك

24

22

17

9/0

9/4

5540

ايرلند

25

26

24

9/0

9/11

5530

آفريقاي جنوبي

26

55

56

8/0

0/0

5036

اندونزي

27

38

55

8/0

5/0

4915

ماكائو

28

34

36

7/0

9/5

4540

آرژانتين

29

32

39

7/0

9/2

4286

استراليا

30

36

49

7/0

7/9

4263

تونس

31

29

33

7/0

1/10

4223

ژاپن

32

28

26

6/0

1/6

3908

جمهوري كره

33

31

41

6/0

7/44

3834

كرواسي

34

18

-

6/0

7/3

3657

مصر

35

35

42

6/0

9/3

3594

عربستان‎سعودي

36

37

32

5/0

7/8

3332

پرتوريكو

37

33

37

5/0

7/15

3115

مراكش

38

25

29

5/0

3/12

2995

برزيل

39

53

35

4/0

3/3-

2741

روماني

40

30

27

7/86

0/3

531946

جمع 40 كشور

0/100

1/3

613488

جمع كل جهان

 

جدول 3ـ آمار 40 كشور نخست جهان از لحاظ درآمد جهانگردي ـ1997

درصد نسبت به كل جهان در سال 1997

درصد تغيير در سالهاي 97-1996

درآمد به ميليون دلار

كشور

رتبه

1997

1990

1985

9/16

4/7

75056

ايالات‎متحده

1

1

1

8/6

1/0-

30000

ايتاليا

2

3

2

3/9

4/1-

27947

فرانسه

3

2

4

1/6

7/1-

27190

اسپانيا

4

4

3

6/4

6/6

20569

انگلستان

5

5

5

7/3

5/6-

16418

آلمان

6

6

6

8/2

4/11-

12393

اتريش

7

7

7

7/2

4/18

12074

چين

8

25

21

½

8/5

9324

استراليا

9

14

27

½

7/14-

9242

هنگ كنگ

10

11

12

0/2

7/0

8928

كانادا

11

9

9

0/2

4/0

8700

تايلند

12

13

23

0/2

6/3

8700

هلند

13

65

77

8/1

4/0

7993

سنگاپور

13

12

13

8/1

5/10-

7960

سوئيس

14

8

8

7/1

5/9

7593

مكزيك

15

10

10

6/1

4/17

7000

تركيه

16

21

18

5/1

0/3-

6669

فدراسيون‎روسيه

17

23

16

5/1

5/5

6597

هلند

18

16

15

5/1

2/8

6589

اندونزي

19

26

41

4/1

8/1

5997

بلژيك

20

15

14

2/1

2/4-

5200

جمهوري كره

21

18

34

1/1

9/10

5069

آرژانتين

22

27

29

0/1

0/2

4350

پرتغال

23

19

24

0/1

0/6

4322

ژاپن

24

17

24

9/0

9/1-

3850

مالزي

25

31

37

9/0

1/20

3847

مصر

26

44

48

9/0

1/2

3800

يونان

27

24

19

9/0

6/3

3758

سوئد

28

22

22

8/0

9/1

3705

تايوان

29

29

33

8/0

2/9-

3700

جمهوري چك

30

62

55

7/0

9/2

3317

ماكائو

31

34

-

7/0

2/8

3250

ايرلند

32

35

40

7/0

8/7-

3159

دانمارك

33

20

20

7/0

4/6

3152

هند

34

33

32

6/0

9/4

2831

فيليپين

35

40

30

6/0

8/4-

2800

اسرائيل

36

37

26

6/0

312

2510

زلاند نو

39

45

46

6/0

4/5

2602

برزيل

37

36

17

6/0

4/14

2570

مجارستان

38

50

56

6/0

9/3

2497

نروژ

40

32

36

7/88

9/1

393255

جمع 40 كشور

0/100

2/2

443560

جمع كل جهان

 

جدول 4ـ آمار 40 كشور نخست جهان از لحاظ هزينه جهانگردي ـ 1996

درصد نسبت به كل جهان در سال 1996

درصد تغيير در سالهاي 96-1995

درآمد به ميليون دلار

كشور

رتبه

1996

1990

1985

4/13

6/2-

50815

آلمان

1

2

2

9/12

8/5

48739

ايالات‎متحده

2

1

1

8/9

7/0

37040

ژاپن

3

3

4

7/6

9/4

25445

انگلستان

4

4

3

7/4

7/8

17746

فرانسه

5

6

5

¼

9/24

15516

ايتاليا

6

5

10

1/3

3/1

11811

اتريش

7

8

8

0/3

7/0-

11370

هلند

8

9

7

9/2

5/8

11090

كانادا

9

7

6

8/2

6/7-

10723

فدراسيون روسيه

10

-

-

6/2

4/7

9895

بلژيك

11

13

12

0/2

8/1

7479

سوئيس

12

11

9

8/1

0/18

6963

جمهوري كره

13

19

25

7/1

2/9-

6493

تايوان

14

14

17

7/1

6/14

6441

سوئد

15

10

14

6/1

5/13

6240

لهستان

16

46

50

6/1

8/21

6139

سنگاپور

17

21

24

5/1

7/70

5825

برزيل

18

23

19

4/1

6/15

5322

استراليا

19

15

15

3/1

3/8

4916

اسپانيا

20

16

21

2/1

8/6

4509

نروژ

21

17

16

2/1

3/21

4474

چين

22

40

40

1/1

7/23

4171

تايلند

23

33

42

1/1

2/3-

4142

دانمارك

24

18

18

9/0

8/6

3387

مكزيك

25

12

11

9/0

0/5

3304

اسرائيل

26

25

29

8/0

8/80

2953

جمهوري چك

27

41

41

7/0

2/11

2493

كويت

28

22

13

6/0

9/9

2353

پرتغال

29

32

44

6/0

2/13

2340

آرژانتين

30

26

23

6/0

9/5

3300

اندونزي

31

34

28

6/0

7/20

2251

ونزوئلا

32

30

27

6/0

1/4-

2223

فنلاند

33

20

22

6/0

5/9

2222

ايرلند

34

27

31

6/0

5/21

2100

آفريقاي جنوبي

35

28

33

5/0

3/1

1815

مالزي

36

24

20

4/0

8/14

1480

زلاند نو

37

31

36

3/0

1/3

1317

مصر

38

67

60

3/0

7/38

1265

تركيه

39

38

39

3/0

5/8-

1209

يونان

40

29

37

5/94

0/6

358315

جمع 40 كشور

0/100

3/6

379129

جمع كل جهان

 

همان گونه كه از ظاهر اين جداول نمايان است، ميزان حضور كشورهاي اسلامي ـ كه براي وضوح بيشتر در جدول با خط درشت نوشته شده‎اند ـدر اين فعاليت بسيار ناچيز است. در جدول نخست تنها نام 7 كشور اسلامي از رده نوزدهم تا رده سي و هشتم جدول به عنوان مقصدهاي نخست جهانگردان در جهان به چشم مي‎خورد. همچنين در تقسيم بخش بزرگي از درآمدهاي حاصل از جهانگردي ميان 40 كشور جهان، تنها 4 كشور اسلامي در رده‎هاي شانزدهم و بيست و ششم راه يافته‎اند. از لحاظ ميزان هزينه در بخش جهانگردي نيز تنها 5 كشور اسلامي در رده‎هاي بيست و هشتم تا سي و نهم جدول جاي گرفته اند.

در درون كشورهاي اسلامي به نظر مي‎رسد وضعيت از اين ناگوارتر باشد. در جدول 5، آمار مربوط به جهانگردي در كشورهاي اسلامي به تفكيك تعداد ورودي، تعداد خروجي و در نهايت درآمد حاصل از آن آمده است:

جدول 5ـ آمار كلي جهانگردي در كشورهاي اسلامي ـ 1997

درآمد به ميليون دلار

تعداد خروجي به هزار نفر

تعداد ورودي به هزار نفر

كشور

7000

1431

9040

تركيه

3850

3474

7200

مالزي

6589

2302

5036

اندونزي

1540

140

4263

تونس

3847

853

3657

مصر

1420

1162

3594

عربستان سعودي

1200

----

3115

مراكش

260

118

1848

بحرين

----

273

1792

امارات متحده عربي

760

673

1127

اردن

39

267

850

برونئي

1250

876

842

سوريه

20

708

635

الجزاير

86

104

611

نيجريه

248

384

580

ايران

1000

983

554

لبنان

287

9

366

مالديو

108

47

361

عمان

117

379

351

پاكستان

13

314

346

عراق

160

27

300

سنگال

103

67

260

اوگاندا

7

----

238

تركمنستان

42

----

184

بنگلادش

29

28

160

بنين

7

2

148

گابون

159

679

146

آذربايجان

39

30

138

بوركينا فاسو

5

8

106

گينه

39

5

94

كامرون

6

---

94

ليبي

69

130

84

يمن

22

2

80

گامبيا

8

82

64

سودان

21

4

54

مالي

10

---

50

آلباني

140

278

35

كويت

10

18

26

سيرالئون

20

1

26

كومور

4

7

21

جيبوتي

18

17

18

نيجر

4

119

13

قرقيزستان

----

8

11

سومالي

9

5/0

5/7

چاد

به نقل از: عبدالرحيمي، 1377، صص 6-5.

همان گونه كه مي بينيم، فاصله ميان چند كشور انگشت شمار اسلامي با بقيه كشورها بسيار بيش از آن است كه بتوان ورود اين چند كشور را در رديف 40 كشور نخست جهان در امر جهانگردي نشانگر حضور حتي كمرنگ مسلمانان در آن دانست. در مقابل، همان گونه كه پيش از اين آمد و از جداول ياد شده نيز نمايان است، بخش عمده اين فعاليت مهم بين‎المللي به كشورهاي پيشرفته غربي اختصاص يافته است.

در اينجا به نظر مي رسد مطالعه تاريخي روند نفوذ غرب در كشورهاي اسلامي به بهانه جهانگردي بتواند تا حدودي اسرار اين تحول را به ما نشان دهد، اما از آنجا كه در اين نوشتار امكان بررسي تاريخي اين روند در همه كشورهاي اسلامي وجود ندارد، در ادامه به مطالعه تاريخ تحول جهانگردي در ايران به عنوان يك نمونه مهم و مورد ابتلا، به ويژه در بخش جهانگردپذيري در طول دوران تمدن اسلامي و پس از آن خواهيم پرداخت و از اين رهگذر تلاش خواهيم كرد. تا ميزان حضور و نفوذ غربيان را در اين كشور و به دنبال آن نقش اين حضور را در تحول فرهنگ اين سرزمين بررسي نماييم.

همان گونه كه آمد، در دوران شكوفايي تمدن بزرگ اسلامي، جهانگردي از اهميت و رونق بسياري نزد مسلمانان برخوردار شد. در ميان جهانگردان آن دوره، سياحان و محققان ايراني از مقام و اعتبار والايي برخوردار بودند. ”ابن خردادبه“ نخستين پژوهشگري است كه در قرن سوم هجري اطلاعاتي در مورد صحراي ميان بم و نصرت‎آباد در دسترس قرار داده است. ”ابن رسته“ در سال 310 هجري نگارش كتابي به نام ”الاعلاق النفسيه“ را كه درنوع خود دائره المعارفي بزرگ به شمار مي‎رفت، آغاز نمود. اين كتاب مشتمل بر هفت مجلد بوده است كه اينك مجلد هفتم آن بر جاي مانده است. اين مجلد درباره جغرافياي ايران، عربستان، يمن، آفريقاي شمالي، اسپانيا، آسياي صغير، روسيه، تركستان و هند است و غالبا اطلاعاتي را درباره حدود شهرها و خصوصيات مردم هر ناحيه و احياناً سابقه تاريخي آن به دست مي‎دهد. ”استخري“ در سال 303 هجري روي به سياحت نهاد و نخستين جغرافي نويس ايراني است كه كتاب خود را بر اساس مشاهدات شخصي نگاشت. وي ممالك اسلامي را به نوزده منطقه تقسيم نموده و ويژگي‎هاي جغرافيايي، سوابق تاريخي و مسافات بلاد هر منطقه را شرح داده است. او ايران را از جنوب به شمال و از مشرق به مغرب سياحت كرده و به ويژه موطن خود ـ ايالت فارس ـ را جزء به جزء شرح داده است.

ناصر خسرو قبادياني“ شاعر بلندپايه ايران نيز در شمار جهانگردان صاحب نام دوران پس از اسلام است كه جهانگردي طولاني خود را در روز پنجشنبه ششم جمادي‎الآخر سال 437 هجري برابر با نيمه دوم دي ماه 414 يزدگردي به نيت سفر قبله، از مرو آغاز نمود. وي در مورد انگيزه ديني خود از اين سفر چنين مي‎گويد: «پس از آنجا به جوزجانان شدم و قرب يك ماه ببودم و شراب پيوسته خوردمي، پيغمبر (صلي ا...عليه و آله و سلم) مي فرمايد ”قولوا الحق و لو علي انفسكم”. شبي در خواب ديدم كه يكي مرا گفت: چندان خواهي خوردن از اين شراب كه خرد از مردم زايل كند، اگر به هوش باشي بهتر. من جواب گفتم كه حكما جز اين چيزي نتوانستند ساخت كه اندوه دنيا كم كند. جواب داد كه بيخودي و بيهوشي، راحتي نباشد. حكيم نتوان گفت كسي را كه مردم را به بيهوشي رهنمون باشد، بلكه چيزي بايد طلبيد كه خرد و هوش را به افزايد. گفتم كه من اين را ازكجا آرم. گفت جوينده يابنده باشد و پس سوي قبله اشارت كرد و ديگر سخن نگفت. چون از خواب بيدار شدم آن حال تمام بر يادم بود، بر من كار كرد و با خود گفتم كه از خواب دوشين بيدار شدم بايد كه از خواب چهل ساله نيز بيدار گردم.» (حسيني، 1377، ص124) وي سرانجام روز بيست و ششم جمادي‎الآخر سال 444 هجري برابر با 28 آبان ماه 421 يزگردي پس از هفت سال سياحت و مطالعه و پيمودن بيش از 13000 كيلومتر راه و روبرو شدن با ديدني‎ها و مصائب بسيار مسافرت خود را پايان داد.

از سويي ديگر ايران همواره به عنوان يكي از مقاصد مهم جهانگردان غير ايراني در اين دوره مطرح بوده و با برخورداري از آثار تمدن‎هاي كهن، امكانات در خور توجه، آب و هواي دل انگيز و مردمي ميهمان‌نواز، سبب برانگيختن حس كنجكاوي جهانگردان مسلمان براي ديدار از اين سرزمين شده است. ”ابودلف“ از جهانگردان اوايل قرن چهارم هجري است كه به روزگار فرمانروايي سامانيان به ايران آمده و مشاهدات خود را در سفرنامه‎اي به رشته تحرير درآورده است. هر چند ابودلف گاه در گزارش‎هاي خود به لغزش‎هايي دچار آمده و جا به جا خيالبافي‎هايش را نيز ثبت كرده است، اما پس از او، جهانگردان از اطلاعاتي كه وي جمع‎آوري كرده بود، استفاده كردند.

”مقدسي“ نيز از جهانگردان مشهور قرن چهارم هجري است كه از كشور ما ديدن كرده و در كتاب خود مطالب جامع و با ارزشي درباره ايران آن روز به رشته تحرير درآورده است. وي در بيان مشكلات سفر خود كه اقدام به آن در آن دوره همتي چون كوه را مي‎طلبيد، چنين آورده است: ”از همه آنچه مسافران بدان بر مي خورند، برخوردم. خود را فقيه و اديب و عابد و زاهد نمودم. نيز فقه و ادب تدريس كردم. خطبه‎ها بر بالاي منبرها خواندم، بر بالاي گلدسته‎ها اذان گفتم، در مسجدها بارها پيش نماز شدم، در مجالس سخنراني سخن‎ها گفتم. با صوفيان حليم‎ها و آش‎ها و با خانقاهيان تريدها و كاچي‎ها خوردم. از فاصله ده فرسنگي ميان كاروان جدا شدم و به سوي شهر رفتم تا آن شهر را ببينم و درباره آن پژوهش كنم. چه شبها كه از مسجد بيرونم راندند، در بيابان‎ها گم شدم و سرگردان ماندم، بيابان‎ها پيمودم. زماني مالك برده‎ها گشتم، روزگاري زنبيل بر سر نهادم و كارگري كردم. بارها نزديك شد كه غرق شوم. به تهمت جاسوسي دستگير و زنداني شدم، داغ بدعت بر پيشانيم زدند...“ (حسيني، 1377، ص 134)

همچنين در همين روزگار ”ابن حوقل“ كه از مشهورترين جهانگردان قرن چهارم هجري به شمار مي‎رود، ايران را از هر سو زير پا گذاشته و در تمام نقاط مهم آن مدتي طولاني توقف كرده است. اين سياح جا به جا ضمن ذكر فاصله ميان شهرها، توصيف جالبي از آنها به دست داده و از تأسيسات اقامتي مسافران نيز در آن قرن سخن گفته است. به طوري كه از نوشته‎هاي او استفاده مي‎شود، در قرن چهارم هجري رباط‎هاي متعددي در سراسر ايران در اختيار مسافران و جهانگردان قرار داشته است. ”در آن دوران به سبب كثرت رباط‎هايي كه به همت ابوالحسن محمد بن ماه در نواحي شرقي  ايران ساخته شده بود، رباطهاي ايران را بيشتر به نام ”رباط‎ ماهي“ مي‎خواندند. همان گونه كه چند قرن بعد، كاروانسراهاي ايران را ”شاه عباسي“ خوانده‎اند و هنوز هم مي خوانند. “ (نوربخش، 1370، ص 69)

ابن حوقل گزارش جالبي نيز از خصلت‎ نيكوي مهمان نوازي شرقي به ثبت رسانده است: ”اما بخشش مردم ماوراء‎النهر چنان جالب است كه گويي همه افراد يك خانه‎اند و كسي كه به خانه ديگري وارد شود گويي به خانه خود درمي آيد. بسيار مهمان نوازند و از مهماني كه شبانه بدانان وارد شود ناخرسند نيستند، بلكه از وي پذيرايي مي كنند، بي آنكه وي را بشناسند يا توقع پاداش داشته باشند. در ماوراء‎النهر هر مالك و توانگري كوشش مي كند كه قصر بزرگي بسازد و مهمانسرايي بزرگ نيز ترتيب دهد. آنگاه تمام روز را در انديشه تأمين نيازمندي هاي مهمان به سر مي برد و با شوق فراوان از مهمان پذيرايي مي كند، و هنگامي كه مهماني به ناحيه‎اي وارد شود، مردم آنجا در پذيرايي او بر يكديگر پيشي مي جويند و در اين باره به نزاع برمي‎خيزند و گاهي در مهمان نوازي رقابت بدانجا مي كشد كه اموال و املاك آنان از ميان مي‎رود، به خلاف ساير مردم كه در گردآوردن مال رقابت مي‎ورزند و به ملك و فراواني مال مباهات مي‎كنند.

در سغد آثار خانه‎اي ديدم كه معروف بود به اين كه اقامتگاه و مهماسرا شده بود و در آن زياده بر صد سال گشاده مانده و از ورود هيچ مهماني ممانعت نمي‎شده است و بسا اوقات شبانه به ناگهان بي‎آمادگي قبلي بيش از صد يا دويست تن با ستوران و حشم خود بدانجا مي آمدند و تمام نيازمندي‎هايشان از علف ستوران و خوراك و جز آن فراهم مي شد، بي آنكه به چيزي از بار و بنه خود نيازمند باشند يا صاحب خانه در رنج افتد، اگر چه روزها در آنجا اقامت كنند. براي هر كاري شخصي گمارده‎اند و مايحتاج او را بي درنگ تهيه مي‎كنند، چنان كه هنگام ورود مهمانان هيچ گونه تكلفي نيست و صاحب خانه از پذيرايي مهمانان و مساوات درباره آنان بسيار شادمان است، حال آنكه غالب توانگران بلاد اسلام، ثروت خود را در راه تأمين سرگرمي‎ها و عيش و عشرت خود و در مواردي كه خداپسندانه نيست و رقابت‎هاي تجملي و مذموم خرج مي‎كنند. اما غالب توانگران ماوراء‎النهر جز عده كمي از بيكارگان و اهل بطالت، ثروت خود را در ساختن رباط‎ها و راه‎ها و جهاد در راه خدا و موارد خير و ساختن پل‎ها خرج مي‎كنند و هيچ شهر يا راهي كه آبشخور دارد يا دهي كه جاي سكونت است، خالي از رباط‎هاي متعدد نيست، بلكه بيش از حدود احتياج مسافران است. و شنيده ام كه در ماوراء النهر افزون بر ده هزار رباط است و در بسياري از آنها علوفه چارپاي مسافر و طعام او آماده است.“ (نوربخش، 1370، صص 72-71)

در اينجا اين نكته شايان توجه مي‎نمايد كه بيشتر اين جهانگردان در ايران با راه‎هايي آشنا بوده‎اند كه از آن زمان تا به امروز با وجود بروز پيشرفت چشمگير در وسايل حمل و نقل به طور كامل از آن عبور نشده است. به ندرت به راه‎هايي در كوير و بيابان‎هاي ايران برمي خوريم كه جهانگردان دوران اسلامي از آن گفتگو نكرده باشند.

در اين دوران كه جهانگردان مسلمان، شهرهاي مهم شرق و غرب را زير پا مي گذاشتند، به ندرت در ايران و ساير كشورهاي مشرق زمين با يك تاجر يا جهانگرد غربي مواجه مي شويم. نخستين جهانگرد غربي كه در دوران اسلامي به ايران سفر كرد، ”خاخام بنيامين بن جناح“ از اهالي تودلاي اسپانيا بود. او كه بين سال‎هاي 569-560 هجري به روزگار حكومت سلجوقيان از كشور ما ديدن كرد، در اين سفر ضمن بازديد از جوامع كليمي مشرق زمين، به تجارت نيز مشغول بود. در فاصله سالهاي582- 576 هجري جهانگرد ديگري به نام ”خاخام موسي پتاچيا“ از شهر پراگ، از راه لهستان و روسيه به ايران سفر كرد و در مورد ”آرامگاه دانيال نبي“ در شوش گزارشي تهيه نموده است.

حمله مغول به ايران را بايد يكي از نقاط عطف تاريخ اين سرزمين به شمار آورد. مغولان در پي‎گيري فتوحات خود در ايران به اروپاي شرقي نيز يورش بردند و طي دو اردوكشي در سال‎هاي 619-617 و 637-636 هجري توانستند به آساني روسيه، لهستان و مجارستان را به آتش و خون كشند و از سويي تا نزديكي برلين و از سوي ديگر تا درياي آدرياتيك پيشروي كنند. اين حملات سبب شد تا اروپاييان در سال 643 هجري هيأت‎هايي را از سوي كليساي كاتوليك رم به امپراطوري مغول اعزام دارند تا ضمن ايجاد وقفه در تهاجم مغول و اتحاد با آنان به منظور برانداختن سلسله مماليك در مصر، آنان را به پذيرش مسيحيت دعوت و همچنين روابط تجاري ميان شرق و غرب را پي ريزي نمايند. نخستين هيأت اعزامي در سال 644 هجري به سرپرستي ”ژان پلانو دو كارپينو“  از راه شمال غرب و شمال درياي مازندران به ”قراقرم“ عزيمت كرد. اين دوره را بايد نقطه عطفي در روابط شرق و غرب به حساب آورد. اروپاييان در سال 651 هجري هيأت ديگري را به سرپرستي ”ويليام روبركي“ به قراقرم گسيل داشتند.

در سال 656 هجري ”هلاگوخان“ كه از نوادگان چنگيز بود، دولت بزرگ و مستقل ”ايلخانان مغول“ را در ايران بنيان نهاد. از آن دوره به بعد و در پي استحاله قواي مغول در فرهنگ و تمدن اسلامي ايران، سيل خروشان مغول آرام گرفت و ديگر بار ايران فرصت يافت نقش حساس و قديمي خويش را در ارتباط ميان شرق و غرب ايفا كند. با باز شدن جاده‎هاي تجارتي آسيا، پس از يك دوران ركود، كاروان‌هاي تجاري اروپا در كنار كاروانهاي بزرگ مشرق زمين به قصد ايران، چين و ماوراء النهر به حركت درآمدند و سوداگران، زائران، افراد لشكري و كشوري، جهانگردان و فرستادگان سياسي به همراه اين كاروان‎ها، امپراطوري مغول را زير پا گذاشتند. رفتار خوبي كه در زمان سلطنت هلاگوخان نسبت به خارجيان و به ويژه مسيحيان اعمال مي‌شد، بيشتر به سبب نفوذ و حمايت ”دقوز خاتون“ همسر مسيحي ايلخان بزرگ بود كه خود از مسيحيان نسطوري  به شمار مي‎آمد. پس از مرگ هلاگوخان نيز جانشينانش همچنان با مسيحيان و به طور كلي خارجيان مهربان باقي ماندند.

تجارت اروپا با شرق در اين دوره به طور عمده در دست جمهوري‎هاي محلي ايتاليا قرار داشت و ”ونيز“ ، ”ژن“ و ”پيز“ در اعزام نماينده براي به چنگ آوردن مراكز تجاري با يكديگر رقابت مي ورزيدند. در همين ايام بود كه معروف‎ترين سياح قرن هفتم هجري يعني ”ماركوپولو“ با پدر و عموي خود در سال 669 هجري در راه سفر به چين از ايران نيز بازديد كرد. او از شهرهاي ايران مانند تبريز، سلطانيه، ساوه، كاشان، يزد و كرمان گذشت و از راه خليج فارس رهسپار چين شد. ماركوپولو بيست سال بعد و هنگام بازگشت به اروپا دوباره هم از كشور ما ديدن كرد.

همزمان با مهاجرت ماركوپولو به اروپا و كمي پس از آن، جهانگردان ديگري نيز به ايران آمدند كه از آن ميان، جهانگرداني چون ”جيوواني دمونته كورينو“ ، ”ريكولده دامونته كروچه“، ”اودريكو داپوردنون“، ”فرير جوردانوس“ و ”جيوواني داماريونولي“ از شهرت بيشتري برخوردارند. از آنجا كه اين جهانگردان بيشتر تاجر پيشه بودند، در سفرنامه‎هايشان اطلاعات زيادي نسبت به راه‎ها، آثار عظيم معماري، مدرسه‎ها، كاروانسراها، مساجد و حمام‎ها وجود ندارد و در عوض بيشتر به ذكر اوضاع تجاري و اقتصادي پرداخته شده است. برخلاف اين گروه از جهانگردان، مورخان ايراني گزارش‎هاي دقيق تري از اقدامات ايلخانان مغول در جهت تسهيل امر مسافرت به دست داده‎اند. اين گزارش‎ها حكايت از آن دارد كه در دوران حكومت يكصد ساله جانشينان هلاگوخان، اقداماتي اساسي براي ايجاد تسهيلات سفر و تأمين امنيت راه‎ها به عمل آمده است. به فرمان ”غازان خان“ نخستين ايلخان مسلمان، در مسير راه‎ها در هر سه فرسنگ يك ”يامخانه“ يا چارپارخانه و در كنار دروازه هر شهر، كاروانسرا و گرمابه‎اي براي مسافران بنا شد. پس از غازان خان، ”سلطان محمد خدابنده“ با كمك وزير كاردانش ”خواجه رشيدالدين فضل‎ا...“ توانست سياستهاي برادر را دنبال نمايد و در همين زمان بود كه دستور محافظت از شاهراه‎ها داده شد.در اين دوره جنبش تصوف نيز به اوج قدرت خود رسيد و در كنار خانقاه‎ها، علاوه بر مساجد، بناهايي چون ”زاويه“، ”دارالغربا“، ”ساباط“، ”دارالسياده“ و ”دارالضيافه“ داير گرديد كه بيشتر مسافران و رهگذران غريب و درويش كه جايي نداشتند در آنها اقامت  مي‎كردند. اوقاف فراواني براي داير نگه داشتن اين اماكن و پذيرايي از مسافران اختصاص يافته بود، به طوري كه بقاع برخي مشايخ بزرگ در اين مورد از تشكيلات وسيعي برخوردار بود.

پس از آنكه ”تيمور“ كه به طور جعلي نسب خود را به چنگيزخان مي‎رسانيد، در سال 771 هجري بر ماوراء النهر مسلط گرديد، بر آن شد تا نظارت خود را بر جاده‎هاي كاروانرو و بازرگاني ميان اروپا و آسيا برقرار سازد. در زمان اين امير گوركاني كليه كاروانسراها و مهمانخانه‎ها تعمير و جاده‎ها تسطيح شد و همواره راه‎ها باز بود، به نحوي كه در سخت‎ترين زمستان‎ها نيز معابر كوهستاني بسته نمي شد. با مرگ تيمور بناي امپراطوري عظيم وي كه پايه اقتصادي يكدست و هماهنگي نداشت، به سرعت فرو ريخت و ميان فرزندان وي نزاع در گرفت. اين امر سبب تقسيم وحدت حكومت شد. از اين رو دوره طولاني جهانگردان و تجار اروپايي در ايران سپري شد و تا رونق مجدد آن در دوران شاه عباس صفوي به تأخير افتاد. البته در اين دوره نيز سفيراني چند، همچون ”كاترينو زنو“ ، ”جوزافا باربارو“ و ”آمبروزيو كنتاريني“ از سوي ونيز با مأموريت‎هاي سياسي و تجاري به ايران آمدند.

در محرم سال 907 هجري ”شاه اسماعيل صفوي“ دولت مقتدر ”صفوي“ را بنيان نهاد و با اعلام مذهب شيعه اماميه به عنوان مذهب رسمي كشور، توانست وحدت ملي را دو مرتبه برقرار نمايد و ايران را به حدود تاريخي خود برساند. با وجود آشفتگي‎هاي اوايل دوران صفوي، گهگاه مسافراني چون ”لويجي رانچينوتو“ و ”كنستانتين لاسكاري“ ونيزي و ”لودويكو دي وارتما“ از ايتاليا با مقاصد تجاري و سياسي به ايران مسافرت كردند.

در دوره ”شاه طهماسب اول“ دومين پادشاه صفوي كه بيش از نيم قرن سلطنت كرد، رفت و آمد جهانگردان و تجار اروپايي به ايران كم و بيش ادامه داشت. در سال 969 هجري براي نخستين بار انگليسي‎ها در صدد بر آمدند تا با ايران روابط تجاري برقرار سازند. از اين رو ”آنتوني جنكينسون“ را با تجهيزات كامل و معرفي‌نامه‎اي از سوي ملكه اليزابت اول با هداياي گوناگون به ايران روانه كردند. وي در اكتبر سال 1562 ميلادي (970 هجري) وارد پايتخت ايران شد. شاه صفوي در بدو امر از او پذيرايي شاياني كرد، اما اين موفقيت بسيار كوتاه بود و حتي خطر تسليم او را به تركان عثماني پيش آورد، زيرا جنكينسون كه براي نزديكي بيشتر به شاه ايران خود را دشمن عثماني‎ها قلمداد كرد. نمي دانست كه پيش از ورود وي شاه طهماسب قرارداد صلحي با ”سليمان خان قانوني“ پادشاه عثماني بسته است. ”شاه به محض آن كه پي برد فرستاده انگليس، مسيحي است، فرياد كشيد: ” اي كافر! ما احتياج به دوستي بي دينان نداريم“ و فرستاده ملكه اليزابت را جواب كرد. هنگام خروج سفير مردي در پي آنها مي رفت و از طشتي روي جاي پاي انگليسي‎ها خاكستر مي ريخت تا رد نجس آنها را پاك كند.“ (نوربخش، 1370، ص 157) اما علي رغم اين برخورد بيشتر سياسي تا مذهبي، بايد دانست دربار شاه طهماسب محل رفت و آمد گروه زيادي از خارجي‎ها بود و در طول نه سال دست كم سه هيأت تجاري و سياسي از اروپا به ايران آمدند.

دوره سلطنت ”شاه عباس اول“ تا انقراض سلسله صفوي را مي توان يكي از مهم‎ترين ادوار توسعه جهانگردي در ايران به حساب آورد. اين توسعه به چند عامل بستگي داشت كه مهم‎ترين آنها عبارت بود از امنيت، توسعه راه‎هاي ارتباطي و تأسيسات اقامتي. ”اسكندر بيك تركمان“ منشي و نديم شاه عباس اول چگونگي برقراري امنيت را در راه‎هاي ايران در اين دوره چنين آورده است: ”براي تأمين امنيت راه‎ها مأمورين ولايات مسؤول بودند. ابتدا تحقيق كردند كه در هر ولايتي معظم قاطعان طريق چه جماعتند، همت بر فنا و اعدام اين طبقه گماشتند. در اندك زماني اكثر سرداران اين گروه را به حسن سعي و تدبير به دست آوردند، بعضي به مسلك انقياد و فرمان‎پذيري در آمدند و بعضي ديگر را بي ملاحظه به شحنه سياست سپرده خلايق را از شر آن طايفه آسودگي بخشيدند... سپس براي ادامه امنيت عمومي، راه‎هاي هر قسمتي را به مأمورين مخصوص سپردند، چنانكه حفظ شوارع به عهده هر كسي فرمايند مشروط بر آن است كه واجبي ضبط و نسق كرده، مال هر كس از تجار و مترددين سكنه هر بلاد كه دزد و حرامي ببرد، پيروي نموده پيدا كرده به صاحب آن رسانند، و الا خود از عهده بيرون آيند، و اين قاعده در كل مملكت مستمر ساختند.“ (نوربخش، 1370، صص 163-162)

از دوره شاه عباس اول به بعد براي سهولت ارتباط و توسعه اقتصادي كشور شبكه منظمي از راه‎هاي اساسي به وجود آمد، به طوري كه امروزه هنوز راه‎هايي كه به نام ”راه شاه عباسي“ معروف است در برخي نقاط كشور شناخته مي شود كه در واقع جانشين ”شاهراه بزرگ هخامنشي“ است. به موازات مرمت راه‎هاي قديمي و ايجاد راه‎هاي جديد، شاه عباس به آسايش و رفاه مسافران نيز توجه خاص داشت. به فرمان او كاروانسراهاي مخروبه سراسر كشور تعمير و كاروانسراهاي جديد ساخته شد و براي تأمين آب آشاميدني مسافران به ويژه در نواحي كويري و كم آب، آب انبارهاي بزرگ با بادگير بنا گرديد، به طوري كه در گرماي سوزان تابستان در كليه منازل راه‎هاي كشور، آب خنك و گوارا در دسترس مسافران قرار داشت. البته تنها شاه نبود كه  اين كاروانسراها را مي ساخت، بلكه كليه امراي مقتدر و بازرگانان و مالكان و ثروتمندان شهرها نيز موظف بودند در بين راه‎ها كاروانسرا بسازند و چون ظاهراً كارها با نقشه پيش مي‎رفت، يكباره در عرض مدتي كوتاه در تمام ايران كاروانسراهاي متعدد پديد آمد. اين اقدامات آنچنان وسيع صورت گرفت كه تا سال‎ها پس از شاه عباس نيز دوام داشت.

از سويي ديگر در قرن هفدهم ميلادي مسافرت به شكل يك پديده مهم اجتماعي درآمد و انگيزه‎هاي گوناگوني چون تجارت، علم و هنر، سياست و مذهب دسته دسته جهانگردان را به مشرق زمين و به ويژه ايران روان نمود. در اوايل سال 1628 ميلادي يك هيأت نمايندگي انگليسي براي دستيابي به منابع جديد تجارت وارد ايران شد. در همين زمان ”آنتوني و روبرت شرلي“ نيز به ايران آمدند. اين دو برادر از مشهورترين به اصطلاح سياحاني هستند كه با اغراض سياسي و به قصد تحريك شاه عباس اول عليه عثماني‎ها و ترغيب وي به انعقاد قرارداد دوستي با دول اروپايي در سال 1007 هجري وارد ايران شدند. در آن هنگام شاه عباس در قزوين بود و برادران شرلي را به حضور پذيرفت و مورد تفقد قرار داد. شرلي‎ها در قزوين در چندين مجلس جشن و سرور شاهانه شركت داشتند. يكي از اين مجالس، در سفرنامه ايشان اين گونه گزارش شده است:”... وقتي پادشاه به ميان آن آمد به ”سر آنتوان“ اشاره كرد كه پيش آن صندلي باشكوه برود و با شخص اول و ساير وزراي خود ايستاده به سر آنتوان فرمود كه بالاي آن صندلي بنشيند. ولي سر آنتوان به زانو افتاد، از پادشاه معذرت خواست و گفت كه چنين جاي ملوكانه سزاوار نشستن من نيست، زيرا كه من تابع آن اعلي‌حضرت هستم. پادشاه به سر مرتضي علي قسم خورد و گفت بايد در اين صندلي بنشيند و هر كس از ايرانيان كه عزيزتر از او نباشد، اگر از اين مطلب اكراه داشته باشد سر او را خواهم بريد و حكم كرد كه بدون ترس آنجا بنشيند. سر آنتوان اطاعت كرد و پادشاه او را بوسيده گفت برادر في الحقيقه تو شايسته اينجا هستي. بعد امر كرد كه صندلي ديگري براي «مستر روبرت شرلي» بياورند و چون آوردند او هم پهلوي برادر خود نشست و پادشاه امر نمود كه همه ماها دور صندلي سر آنتوان بر روي قالي چهار زانو بنشينيم. بعد با طبل و نقاره، خوانچه‎هاي ضيافت به ميان آمد كه 24 نفر از نجبا مي آوردند. وقتي طبال ها و نقاره‎چي‎ها رفتند اهل طرب به ميان آمدند. 20 نفر زن با لباس هاي فاخر مي‌خواندند و به صداي موزيك مي‌رقصيدند.“ (نوربخش، 1370، صص176-174)

به طور كلي، شاه عباس اول در مدت چهل و دو سال سلطنت خود، فرستادگان و مسافران بسياري را از كشورهاي اروپايي به حضور پذيرفت و نزد بيشتر سلاطين مسيحي نماينده فرستاد و براي افزايش درآمد كشور، امر تجارت و سياحت را تسهيل نمود. با درگذشت او، در زمان جانشينانش اين وضعيت تا حدودي متزلزل شد، اما روابط سياسي و تجاري با ديگر كشورها به همان شكل باقي ماند و ايران همچنان به عنوان ميعادگاهي بزرگ، مورد توجه تجار و سياحان خارجي قرار داشت.

پس از شاه عباس اول، ”سام ميرزا“ كه از نوادگان او بود، در سال 1038 هجري با نام ”شاه صفي“ به تخت نشست و تا سال 1052 با قساوت و خوشگذراني سلطنت كرد. در دوره سلطنت او تجار و جهانگردان بسياري از كشورهاي اروپايي به ايران آمدند كه از اين ميان ”ژان باپتيست تاورنيه“ از شهرت بيشتري برخوردار است. اين جهانگرد در فاصله سال‎هاي 1041 تا 1075 هجري شش بار به ايران مسافرت نمود. تاورنيه با دقت نظري وافر و صراحت و صداقتي بيش از حد معمول ديگر جهانگردان آن دوره به بيان مشاهدات، مطالب ارزنده‎اي در مورد ايران آن روزگار از خود باقي گذاشته كه سفرنامه‎ او را از حد سفرنامه‎اي معمولي فراتر برده است.

در اينجا شايسته است گوشه‎هايي از خاطرات او را در مورد امنيت راه‎ها و همچنين ديدگاه‎هاي ديني مردم ايران و تأثير جهانگردان بر اين ديدگاه نقل كنيم: ”روزي در موقعي كه قافله از تبريز به سمت اصفهان حركت مي كرد، در آن گير و دار و جنجال، خورجيني از تاجري دزديدند و شخص دزد فوراً از شهر خارج شد. تاجر كه ملتفت سرقت خورجين شد، به حاكم شكايت كرد. حاكم حكم داد در شهر تفحص نمودند، اثري به دست نياوردند، آنگاه حكمي براي راهدارها فرستاد كه مرتكب را جستجو نموده و دستگير نمايند. شخص خورجين دزد بعد از آن كه مدتي در بيابان‎ها سرگردان طي مسافت نمود، بالاخره از شدت عطش مجبور شد خورجين را به گوشه‎اي انداخته نزديك كاروان رفته رفع عطش نمايد. اتفاقاً دچار راهدارها مي‎شود، چون ديدند او تنها از سمت بيايان خشك مي‎آيد، سوء ظن حاصل كرده، بعضي سؤالاتي از او مي‎كنند كه از عهده جواب بر نمي آيد. او را گرفته نزد حاكم مي برند، آنجا به اقرارش مي آوردند و حاكم حكم به قتلش مي دهد.“ (نوربخش، 1370، ص 214)

او در مورد مشكل حمل شراب و منافات آن با اعتقادات ديني شترداران اين چنين مي‎گويد: ”در كاروان شتري هم، مخصوصاً بايد يا بوي پالاني براي حمل شراب داشته باشند، به جهت اين كه شتردارها اغلب بلكه همه محمدي (ص) هستند و به واسطه تعصب حيرت‎انگيزي نمي‎گذارند كه شراب بار شتر كنند، مي گويند اين حيوان اختصاص به محمد (ص) دارد و نبايد كه شراب كه از طرف محمد (ص) اكيدا ممنوع شده است، بار شتر بشود. بنابراين شراب را در مشك مي‎ريزند و بار يابو مي كنند.“ (نوربخش، 1370، ص 215) اما همين مردم به روايت او در جايي ديگر به گونه‎اي ديگر عمل مي‎كنند:” چون اشخاصي كه به اين مكان (اطراف شيراز) مي‎ آيند، ده دوازده روز در آنجا مي‎مانند، مطربان و رقاصان ايلاتي بومي از اطراف مي آيند و مسافرين را مشغول مي كنند و شراب شيرازي مي خورند، زيرا هميشه شراب فراواني ذخيره دارند. انگليسي‎ها و هلندي‎ها كه در هرمز اقامت دارند هميشه به اين مكان آمده و تا آخر تابستان را در آنجا مي گذرانند.“ (نوربخش، 1370، ص 234) اما باز با كمال تعجب همين مردم كه با خارجيان اين گونه رفتار مي‎كنند، در داستاني ديگر تعصب ديني خود را اين چنين نمايش مي‎دهند: ”مسافرين بايد آب خوردن را از آب انباري كه تا آنجا يك تير تفنگ فاصله دارد بياورند. چند سال بود كه آب آن آب‌انبار را نمي توانستند بخورند. زيرا يك يهودي كه خواسته آب بردارد، پايش لغزيده ميان آب انبار افتاده بود و مسلمان‎ها كه فوق العاده متعصب هستند، آن آب انبار را خراب كردند و بعد نزديك آن، آب انبار ديگري بنا نمودند.“ (نوربخش، 1370، ص 235) از كنار هم گذاشتن اين چند خاطره شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه اعتقادات مذهبي ايرانيان كه در وجود آنان از دير باز ريشه داشته است، در اين دوره با سيل ورود جهانگردان خارجي روبرو شده و اين قوم را دچار دوگانگي شديدي در رفتار مذهبي كرده است.

به هر حال، سرانجام با حمله قوم چادر نشين افغاني ”غلجه زايي“ به اصفهان و تسخير پايتخت ايران توسط آنان، ”شاه سلطان حسين صفوي“ آخرين پادشاه سلسله صفوي دست از تاج و تخت كشيد و تاج شاهي را تسليم ”محمود افغان“ نمود. پس از اين واقعه، در ايران تا مدتها هرج و مرج كامل حكمفرما بود و همين امر سبب شد تا سيل اروپاييان كه به ايران سرازير بود از جريان افتاد و تجارت، سياحت و حتي مسافرت‎هاي داخلي رونق خود را از دست داد، تا اين كه در سال 1143 هجري ”نادر قلي افشار“ افغان‎ها را شكست داد و پس از رسيدن به پادشاهي، برنامه‎هاي آباداني و به ويژه راهسازي را كه در ايران متوقف مانده بود نشاطي دوباره بخشيد. علي رغم كوشش فراوان نادر در توسعه تجارت، ايران ديگر نتوانست در مقايسه با كشورهاي اروپايي قدرت اقتصادي و هنري خود را جلوه دهد و تا روي كار آمدن قاجاريه از ورود جهانگردان خارجي به ايران، جز مواردي پراكنده، اطلاعاتي در اختيار نداريم.

در دوران حكومت قاجاريه در اوايل قرن سيزدهم هجري ”ناپلئون بناپارت“ كه در فكر حمله به هندوستان بود، بر آن شد تا اين كار را با جلب دوستي ”فتحعلي شاه“ از راه ايران پيش ببرد. در اين ميان روسيه هم حمله به هند را در سر مي‎پرورانيد و بريتانياي كبير نيز كوچك‎ترين حركات آنها را زير نظر داشت. ديپلماسي غرب به سبب موقعيت جغرافيايي كشور ما، راه ورود به ايران را گشود و در پي آن گروه‎هاي سياسي و نظامي و به دنبال آنان مسافران خارجي راه ايران را در پيش گرفتند و دوباره همانند دوران صفوي گروه گروه خارجيان به ايران وارد شدند. در دوره فرمانروايي فتحعلي شاه قاجار، ايران عرصه آمد و شد گروه زيادي از دلالان انگليسي و فرانسوي بود كه در طلب اطلاعات نظامي، شرق تا غرب و شمال تا جنوب اين سرزمين را زير پا گذاشتند. از آنجا كه اطلاعات مربوط به ورود جهانگردان و هيأت‎هاي سياسي خارجي از اين دوره به بعد، بسيار بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد، تنها به ذكر گوشه‎هايي از آن بسنده مي‎كنيم.

در سال 1800 ميلادي ”جان ملكم“ فرستاده دولت بريتانيا به ايران آمد و در قبال تعهد حمايت از ايران در مقابل حمله روسيه، اجازه ورود و اقامت اتباع كشورش را در ايران به دست آورد. شش سال بعد  دولت فرانسه ”ژوبر“ را كه به زبان‎هاي شرقي و تاريخ مشرق زمين آشنايي داشت به ايران اعزام كرد تا زمينه جاه طلبي ناپلئون را فراهم سازد. به دنبال آن در سال 1807 ميلادي يك هيأت بزرگ نظامي از فرانسه به سرپرستي ”ژنرال آلفردو گاردان“ به ايران آمد تا لشكريان ايران را تعليم دهد و در صورت حمله ناپلئون به هند به كمك قواي فرانسه برخيزد. دولت انگليس كه از ورود هيأت فرانسوي به ايران نگران شده بود در صدد بر آمد تا نقشه‎هاي رقيب را خنثي سازد. بنابراين ملكم را براي دومين بار به ايران اعزام كرد، اما نفوذ گاردان به حدي زياد بود كه ملكم را حتي به تهران نيز راه ندادند. متعاقب آن مصالحه ميان ناپلئون و نزار روسيه اوضاع را به سود انگليسي‎ها دگرگون كرد و با ورود ”هارفورد جونز“ فرستاده ديگر انگليس، هيأت فرانسوي به حالت قهر ايران را ترك كرد.

در سال 1817 ميلادي و چهار سال پس از امضاء عهدنامه گلستان، دولت روسيه ”ژنرال يرمولف“ را در رأس هيأتي به ايران فرستاد و به فتحعلي شاه پيشنهاد كرد عليه عثماني با روسيه متحد شود. در اين هيأت جواني آلماني الاصل بود به نام ”موريس دو كوتزبوئه“ كه با اجازه سفير روسيه از مشاهدات خود در ايران گزارشي تهيه كرده است. او در تشريح باغ جديد الاحداث وليعهد داستاني را نقل مي كند كه ذكر آن بي مورد نيست: ”همين كه حضرت وليعهد عمليات توپخانه را كاملاً نمايش دادند، اعضاي سفارت را به باغ جديدالاحداث  خود دعوت كردند. اين باغ از ميدان مشق دور نبود. از ايرانيان فقط عباس ميرزا با ما داخل شد. لدي الورود كه خود را از قيد رعايت آداب و رسوم درباري و از شر درباريان جسور خود خلاص يافت و فهميد كه اگر بخندد از قدرش كاسته نشود و مقامش در انظار پست نگردد، يكباره به رفتار و آداب طبيعي خود درآمد و بيش از پيش ملكات و حسناتش جلوه‎گر شد...باغبانان دو دسته گل قشنگ تقديم داشتند. شاهزاده عباس ميرزا دسته گل قشنگ‎تر را به سفير مرحمت فرمود.“ (نوربخش، 1370، صص 389-388)

با مرگ فتحعلي شاه قاجار، ”محمد ميرزا“ فرزند عباس ميرزا كه پس از مرگ پدرش به وليعهدي ايران منصوب شده بود، در ششم رجب سال 1250 هجري در تبريز به تخت نشست و سپس در چهاردهم همان ماه به همراهي سفيران روس و انگليس به سوي تهران رهسپار شد. در زمان وي روند ورود جهانگردان و فرستادگان سياسي كه براي مدتي كند شده بود، ديگر بار به شكل پيشين در آمد.

پس از مرگ محمد شاه در ششم شوال 1264 هجري پسر شانزده ساله‎اش ”ناصرالدين ميرزا“ در تبريز به تخت نشست و سپس به تدبير ”ميرزا تقي خان امير نظام“ با لشكري آراسته به سوي تهران رهسپار شد. وي پيش از ورود به تهران، امير نظام را به لقب ”اتابك اعظم“ ملقب كرد و او را به صدر اعظمي خويش برگزيد. در دوره صدارت ميرزا تقي خان امير كبير، در كنار اجراي طرح‎هاي آباداني، تأسيس چاپارخانه‎ كه با گذشت زمان اهميت خود را از دست داده و كم كم به فراموشي سپرده شده بود، مورد توجه واقع شد و در سال 1266 هجري قمري نقشه ايجاد چاپارخانه جديد تنظيم شد و ”ميرزا شفيع خان“ به رياست دستگاه چاپارخانه تعيين گرديد. به همه حكام ولايات دستور رفت كه در قلمرو خود، در شهرها و راه‎ها چاپارخانه بنا كنند و اسبان چاپاري نگاه دارند. دستگاه چاپارخانه در مدت يك سال نظام تازه‎اي گرفت و گسترده شد. تعداد چاپارخانه‎ها بيشتر و فاصله آنها كمتر گرديد و در كتابچه‎اي صورت چاپارخانه‎ها و مسافت ميان آنها نوشته و توزيع شد. اما پس از قتل امير، وضع اين چاپارخانه‎ها نيز مانند ديگر كارها رو به ويراني نهاد.

در 25 صفر 1273 هجري قمري شهر هرات پس از شش ماه محاصره به دست لشكريان ايران افتاد. در پي اين واقعه، دولت انگليس به ايران اعلان جنگ داد و در زماني كوتاه جزيره خارك و بندر بوشهر را اشغال كرد، اما با مقاومت نيروهاي ايران در بوشهر، وادار به عقب‎نشيني از اين شهر شد و در عوض بندر خرمشهر را تصرف كرد. لذا دولت ايران ناگزير شد در ماه رجب همان سال در پاريس معاهده‎اي را با دولت انگليس امضا كند و از كليه ادعاهاي خود در افغانستان دست بردارد. علاوه بر آن امتياز ايجاد كنسولگري در شهرهاي ايران نيز به دولت انگليس داده شد و اين خود سرآغازي شد براي حضور بيشتر انگليسي‎ها و به دنبال آن افزايش دخالت‎هاي دولت انگليس در ايران. همچنين در سال 1857 ميلادي براي نخستين بار با دولت پادشاهي پروس به نمايندگي از سوي كشورها و ايالات مستقل آلمان يك قرارداد گمركي و بازرگاني و مودت امضا شد و در پي آن دولت پروس تصميم گرفت سفير و هيأتي را به ايران بفرستد تا مذاكراتي را به منظور برقراري روابط سياسي و بازرگاني به عمل آورند.

در سال 1253 هجري شمسي برابر با 1291 هجري قمري نخستين راه شوسه در ايران گشايش يافت. خانم ”كارلا سرنا“ در خاطرات سفر خود به ايران در اين مورد چنين مي نويسد: ”شاه بعد از مراجعت از اروپا دستور داد به منظور رفاه و آسايش مؤمنين راه شوسه‎اي از تهران تا زيارتگاه شاه عبدالعظيم و راه ديگري فقط به خاطر ارضاي هوسهاي شخصي‎اش به همين كلاه‎فرنگي باغ وحش كشيده شود. راه دوم كه ساختمان آن مدتها بعد از راه تهران ـ شاه عبدالعظيم آغاز شده بود، و با آن كه از ميان مسير پرسنگلاخ و صعب العبور مي گذشت و علاوه بر آب و باران و بهمن و رودخانه پرخروش كه موانع طبيعي اين راه بودند، مثلاً در فاصله شش كيلومتري براي هموار كردن مسير، حداقل يازده پل مي بايست احداث گردد، ولي علي رغم تمامي اين موانع و مشكلات احداث آن خيلي زودتر از راه اولي به اتمام رسيد.“ (نوربخش، 1370، صص490-489)

همچنين ”مادام ديالافوا“ كه در سال 1881 ميلادي به ايران آمد، در مورد تأسيس نخستين مهمانخانه در قزوين چنين مي نويسد: ”...باري براي اينكه سفراي خارجه قبل از ورود به طهران محل استراحتي داشته باشند، شاه مهمانخانه‎اي در قزوين ساخته و دو نفر از نوكران خود را پرستاري و نگاهباني آن مأمور كرده است. مأمورين با مسافرين مؤدبانه رفتار مي كنند و مهمانخانه را بدون امتياز در اختيار آنها مي گذارند.“ (نوربخش، 1370، ص 492)

”ارنست اورسل“ بلژيكي نيز كه در سال 1882 ميلادي به ايران آمده است، نخستين مهمانخانه پايتخت را چنين شرح مي دهد: ”...اينجا هتل دو فرانس تنها هتل تهران بود. مالك مهربان و مؤدب آنجا، آقاي پروو ما را به اطاقهايي كه به سبك هلندي تزيين شده بود، راهنمايي نمود. در اين اطاقها از ديدن تختخواب‎هاي واقعي با ملافه‎هاي سفيد و تميز بسيار خوشحال حتي متعجب شديم.“ (نوربخش، 1370، ص 504)

همين جهانگرد در يك نگاه كلي در سفرنامه خود به ارزيابي اين پيشرفت‎هاي ظاهري مي‎نويسد: ”چند سال طول نمي كشد كه خطوط راه‎آهن، شهرهاي رشت، اصفهان و بندر بوشهر را به هم پيوند مي‎دهد، آن وقت فاصله پايتخت ايران و پاريس فقط مدت ده روز خواهد بود. آقاي كوك بليط رفت و برگشت را با در نظر گرفتن جا در هتل در اختيار آنهايي كه مي خواهند سير و سياحت حسابي در ايران بكنند خواهند گذاشت. ماجراجويان، سرمايه‎داران، نفع طلبان از همه اطراف و اكناف عالم براي بهره برداري از خاك بكر و دست نخورده اين سرزمين ثروتمند، چون مور و ملخ به اين كشور سرازير مي‎شوند. نتايج وحشتناك و نفرت انگيز اين ايلغار اروپايي چه خواهد بود؟ جامه‎هاي رنگارنگ، شلوارهاي گشاد، كلاه پوستين‎هاي با ابهت، جاي خود را به ردنگت تنگ و چسبان، شلوارهاي انگليسي، كلاه‎هاي كوچك خواهند بخشيد. لوكوموتيوها، آهوها و چادرنشينان را از دشتها فراري خواهند داد، دود كارخانه‎ها گنبدهاي طلايي مساجد را سياه و كثيف خواهند كرد و بالاخره تمدن ما به يكي از كم نظيرترين كشورهاي جهان كه هنوز خود را با مظاهر دروغين آلوده نكرده است، به بعضي محاسن غير قابل انكار خود، يكنواختي ملال انگيز و ابتذال واقعي را به ارمغان خواهد آورد.“ (نوربخش، 1370، ص 514)

متأسفانه پيش بيني او درست از آب درآمد و كار اين هجوم اروپايي به جايي رسيد كه ”جرج ناتانيل كرزن“ سياستمدار محافظه كار انگليسي براي تسهيل امر، سفرنامه‎اي درباره ايران در سي فصل تأليف كرد كه در آن اطلاعات گوناگوني به جهانگردان اروپايي در مورد اوضاع ايران و چگونگي سفر به اين سرزمين داده شده است. وي در فصل مربوط به راه‎ها و وسايل سير و سفر در ايران چنين مي نويسد: ”موضوعي را كه پيش از عزيمتم از انگلستان همواره استفسار مي‎كردند، اين بود كه از چه راهي سفر كنم و در بازگشت نيز مي پرسيدند از كدام راه مراجعت نمودم. اين پرسش‎ها حتي در اين روزگار مجموعه‎ها و راهنماهاي چاپي جهانگردي مجابم ساخت كه اطلاعات جغرافيايي هنوز آن اندازه شايع و فراوان نيست و نوشتن فصلي توضيحي در باب اين موضوع كه مسافرت به ايران يا بازگشت از آنجا از چه راهي بهتر است و براي هر مسافر چه نوع و مقدار تداركات ضرور است، كار بيهوده‎اي نخواهد بود.“ (نوربخش، 1370، صص 543ـ542)

در ادامه سناريوي نفوذ غرب، روز سوم شهريور ماه 1320 هجري شمسي قواي شوروي و انگليس از شمال و جنوب وارد خاك ايران شدند. دو سال بعد نيروهاي آمريكايي نيز به آنها ملحق گرديدند. ايران در آن هنگام براي متفقين چنان اهميتي داشت كه آن را ”پل پيروزي“ نام نهادند. حضور هزاران خارجي چهره كشور را تغيير داد. پس از گذشت چند سال تعداد اماكن عمومي به ده برابر افزايش يافت. كافه رستوران، بار، دانسينگ، مشروب فروشي و هتل‎هاي متعددي در گوشه و كنار پايتخت داير شد.

در اين دوره خبرنگاران بسياري به ايران آمدند و گزارش‎هاي متعددي نيز از اوضاع كشور به جهان ارسال كردند. از خلال اين گزارش‎ها مي توان به خوبي سيماي ايران آن دوره را تصور كرد. ”اوگار اسنو“ يكي از اين خبرنگاران است كه غافل از بلاي هجوم غرب، در گزارشي با عنوان ”مشاهدات من در ايران“ چنين نوشته است: ”...هزار و يك قسم امتعه از اتومبيل‎هاي باري گرفته تا حرارت سنج براي پيكار برضد هيتلر از اين راه به شوروي فرستاده مي شدند. اجناس و مواد مذكور به وسيله چهار خط آهن و جاده متفاوت كه يكي از آنها از نقاط خيلي دور هندوستان شروع شده بود و در خط سير خود از پايتخت ايران عبور مي كرد، وارد اين كشور مي شد. مهندسين آمريكايي براي كشور ايران به ساختن بنادر، اسكله‎ها، راه‎ها و پل‎ها دست زده بودند و بنا بود در آتيه‎اي نزديك، راه‎آهن جديدي بسازند. براي حفاظت ايستگاه‎ها و راه‎هاي ارتباطي عده‎اي تكنسين به ايران آمدند و براي لوازم ارتشي به شركت اتومبيل سازي جنرال موتور و شركت هواپيماسازي دوگلاس سفارش‎هاي هنگفتي داده شد.

اندكي بيش از ده سال قبل از اين، تهران مانند بغداد يا حتي از آن هم بدتر شهري كثيف بود. پايتخت ايران مجموعه‎اي از خيابان‎ها و كوچه‎هاي تنگ و باريك و پر از گرد و غبار بود كه ميان ديوارهاي آجري و كاه‎گلي كه اغلب باغ‎ها و مناظر دلفريبي را پنهان مي ساختند واقع شده بود، اما در همان باغ‎هاي دلفريب، مردم در كلبه‎هاي كثيف و تاريكي به سر مي بردند. رضا شاه پهلوي آن اوضاع را تغيير داد. روم قديم در يك روز ساخته نشد، اما پهلوي تهران را در عرض ده سال يكباره عوض كرد و سر و صورتي جديد به آن داد. قبل از هر چيز در كاخ جديدي سكونت گزيد كه گاراژ آن جاي پنجاه اتومبيل دارد. براي ساختن خيابان‎هاي وسيع و سنگفرش كردن كف آنها بدون ترحم خانه‎ها و مغازه‎هاي زيادي را از بين بردند...رضا شاه كه اين اصلاح اوضاع را بهخ حد افراط رسانيده بود، امر داد ايستگاه راه‎آهن سست بنيادي ساخته شود. نتيجه به كار بردن آن همه انرژي آن است كه پايتخت ايران به صورت يكي از زيباترين و دلرباترين شهرهاي آسيا درآمد.

مردم تهران زندگاني عادي دارند. اينها نيمه آسيايي و نيمه اروپايي هستند، آب و هواي آن روح‎پرور است و نكته جالب آن كه در اين شهر، اجتماعي از انواع و اقسام نژادهاي جهان، (از) چكسلواكي‎ها و لهستاني‎هاي موطلايي مهاجر گرفته تا افراد طوايف زرد پوست و فقير مغول و دهاقين سيه چهره و اعراب شترسوار و زناني كه همه تقريبا روسري‎ها و چادرهاي سياه رنگ دارند، مي توان مشاهده كرد.

... منظره جالب ديگر، مهارت و سليقه فوق العاده خياط‎هاي تهران در دوختن لباس‎هاي خوب بود. هنگامي كه انسان جوان‎هاي ايراني را در اين لباس‎ها مي ديد با خود مي‎گفت اين ”روبرت تايلر“ها و ”سزار رومر“ها آيا همان مردمي هستند كه پاهاي خود را در آب آشاميدني شما مي‎شويند.“ (نوربخش، 1370، صص742ـ740)

اين دوره سرآغازي بود براي نفوذ مدن غربي و دستاوردهاي آن در كشورهاي اسلامي به عنوان بخش مهمي از جهان و تثبيت سلطه جهاني سرمايه داري غربي بر جهان معاصر. از اين زمان به بعد، همان گونه كه گذشت، تحولات بسيار سريع به ويژه در نظام‎هاي ارتباطي و حمل و نقل، راه را بيش از پيش براي اين هجوم ناميمون هموار ساخت تا سرانجام به از هم گسيختگي كامل امت اسلامي و تجزيه آن به كشور ـ ملت‎هايي انجاميد كه تنها نام اسلام را با خود داشتند و گاه از داشتن اين نام نيز ننگ داشتند.

در پايان و در يك نگاه كلي به تاريخ هجوم غربيان به كشور ما به عنوان يكي از بخش‎هاي مهم امت اسلامي، مي توان نكات بسياري از اين شبيخون به ويژه در مقايسه با وضعيت جهانگردي در دوران حاكميت تمدن اسلامي بر اين سرزمين به عنوان نتيجه و عبرت آموخت.

حركتي كه زماني بر اساس دين و نيازهاي ديني و علمي از شرق به وجود آمده و در سايه تمدن اسلامي رونق بسزايي يافته بود، پس از چندي با بروز سستي و فتور در حاملان آن، جاي خود را به رخنه‎اي كم و بيش برنامه‎ريزي شده از سوي غرب و غربيان داد كه اساس آن بر دخالت در امور سياسي كشورها و به دست گرفتن زمام اقتصاد جهان بود. ميهمان نوازي شرقيان و به ويژه مسلمانان كه يادگاري بود از دوران پر رونق جهانگردي در تمدن اسلامي، در تمدن غربي نتيجه‎اي نداشت جز افزودن بر اين غارت غربي و اروپايي. اهتمام به ايجاد تسهيلات براي سفر جهانگردان و ساخت تأسيسات اقامتي نيز چه بنا بر باور موجود ميان مسلمانان در زمان شكوفايي جهانگردي مسلمين، از سوي افراد نيكوكار و به عنوان ”كار خير“ انجام مي شد و چه از سوي مزدوران بيگانه پرست براي خوش خدمتي به ايشان يا به عنوان وسيله‎اي براي ارضاي هوسبازي شاهان، در اين دوران تنها راه را براي اين تهاجم هموارتر مي ساخت.

مدعيان پرچمداري تمدن درخشان اسلامي چنان هويت خود را از دست داده و شيفته اربابان غربي شده بودند كه آنان را به جاي خود بر تخت مي نشاندند و ”برادر“ خطابشان مي‌كردند. اگر هم زماني آنان را ”كافر“ مي خواندند و از مجلس خود بيرونشان مي‎راندند، نه از روي دينداري و دغدغه پاسداري از دستورات آن بود كه در جايي ديگر دل در گرو حمايت‎هاي ديگري داشتند.

البته بسي ناسپاسي است اگر در اينجا ياد بزرگ مرداني را گرامي نداريم كه در اين دوران سخت، همواره سر در گرو خدمت داشتند و سرانجام جان خود را بر سر آن نهادند. به اميد روزي كه در پرتو بينش صحيح و نگاه ميان فرهنگي به جهانگردي به جاي نگاه اقتصادي رايج در جهان امروز، شاهد سياستگذاري‎هايي امت محور از سوي مسؤولان اين بخش در كشور باشيم كه به بازگرداندن شكوه و رونق تمدن اسلامي و احياي مفهوم امت اسلامي بينجامد.


منابع:
1- زرين كوب، عبدالحسين.كارنامه اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1362
2- حسيني، سيد محمد. تأثير جانگردي در شكوفايي تمدن و فرهنگ اسلامي، 1377.
 مجموعه مقالات نخستين همايش جهانگردي و جمهوري اسلامي ايران: كيش، اسفند ماه 1376، تهران، سازمان منطقه آزاد كيش.
3- عبدالرحيمي، محمد رضا. جهانگردي و جهان اسلام: شناخت و پيشنهاد (گزارش به سازمان ايرانگردي و جهانگردي در سال 1377).
4- محسنيان راد، مهدي. ارتباط جمعي در كشورهاي اسلامي (گزارش تحقيق براي درس ارتباط جمعي در كشورهاي، نخستين دوره دكتراي فرهنگ و ارتباطات، دانشگاه امام صادق (ع) 1376.
5- معتمد نژاد، كاظم. وسايل ارتباط جمعي، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي، 1371.
6- نور بخش، مسعود. با كاروان تاريخ: مروري بر تاريخچه سفر و سياحت در ايران از باستان تا امروز، تهران، نشر ايرانشهر، 1370.
7. Bittner, J.R. Mass Communication: an Introduction, New Jersey, Prentice Hall. 1989
8. Mowlana, Hamid. Global Information and World Communication, London, Sage, 1997.
9. Somovar, Larry A. and Richard E. Porter. Communication Between Cultures, USA, Wadsworth, 1995.
10. World Tourism Organization. Tourism Market Trends (6 vols). Madrid, WTO, 1998.

* استاديار دانشكدة‌فرهنگ و ارتباطات و مدير كل آموزش و تحصيلات تكميلي دانشگاه امام صادق


منبع: فصلنامه پژوهشي شماره 15