چكيده:
در دوران سلطه تمدني كه آن را به نام تمدن غرب مي شناسيم،
ارتباطات و رسانهها نقش و كاركرد بسيار مهمي در تثبيت اين
سلطه جهاني دارند. آنچه در اين ميان شايان توجه است، استفاده
از توان باورنكردني رسانههاي توده خلق تصاوير دستكاري شده از
تمدن غربي و همچنين از ويژگيهاي تمدنها و فرهنگهاي مقابل آن
است.
با نگاهي
دقيقتر به تاريخ شكلگيري اين سلطه درمي يابيم كه تمدن غربي
در راه تحكيم خويش، همزمان با به كارگيري رسانههاي جمعي از
ديگر فرايندهاي ارتباطي نيز بهره جسته است. از آنجا كه تاكنون
مطالعات اين حوزه بيشتر بر نحوه عمل رسانههاي جمعي مدرن
متمركز بوده، ضروري است تا در راه شناخت ديگر فرايندهاي
ارتباطي مورد استفاده در استعمار نوين نيز تلاش شود. توجه به
جنبههاي انساني مورد استفاده از سوي سلطه سرمايهداري غربي در
ارتباطات جهاني ميتواند كمك بسزايي باشد در رسيدن به شناختي
كاملتر از اين پيكره منسجم ارتباطي و در عين حال بازگشت به
خويش و بازيابي نقاط قوت و ضعف جهان تحت سلطه در اين پيكار
ارتباطي.
در اين مقاله،
جهانگردي به عنوان يك ارتباط ميانفرهنگي و ميانفردي مؤثر در
شكلگيري تمدنها مطرح شده و نقش آن در انتقال تمدني، از تمدن
اسلامي به تمدن كنوني غرب و سلطه آن بر كشورهاي اسلامي با
تأكيد بر ايران بررسي شده است.
واژه هاي
كليدي:
جهانگردي
–
سلطه جهاني
–
رسانه هاي توده- رسانههاي جمعي استعمار
نوين كشورهاي اسلامي
بي شك يكي از
راههاي مهم ايجاد برتري سرمايه داري غربي در دوران معاصر و
حفظ اين سلطه جهاني، استفاده از توان باورنكردني رسانههاي
توده در خلق تصاوير دستكاري شده از تمدن غربي و همچنين از
ويژگيهاي تمدنها و فرهنگهاي مقابل اين تمدن است. اين
رسانهها با بهره مندي از آخرين دستاوردهاي بشري در زمينه
فناوريهاي ارتباطي، هر لحظه بر سرعت، كيفيت و گستره ارتباطي
خويش ميافزايند و از اين رهگذر، غرب را به كعبه آمال
انسانهاي دورافتاده از تاريخ و هويت خويش بدل ميسازند.
آنچه در اين
روند رو به افزايش، شايان توجه مينمايد، اين واقعيت است كه
رسانههاي توده هيچگاه در اين راه تنها نبوده و سلطه جهاني در
راه تحكيم خويش، همزمان از ديگر فرايندهاي ارتباطي نيز بهره
جسته است. از آنجا كه تا كنون مطالعات اين حوزه بيشتر بر نحوه
عمل رسانههاي توده مدرن متمركز بوده است، ضروري به نظر ميرسد
تا حدي در راه شناخت ديگر فرايندهاي ارتباطي مورد استفاده در
اين استعمار نوين نيز تلاش گردد. توجه به جنبههاي انساني مورد
استفاده از سوي سلطه سرمايه داري غربي در ارتباطات جهاني
ميتواند كمك بسزايي باشد در رسيدن به شناختي كامل تر از اين
پيكره منسجم ارتباطي و در عين حال بازگشت به خويش و بازيابي
نقاط قوت و ضعف جهان تحت سلطه در اين پيكار ارتباطي.
بر خلاف تصور
غالب از قدرت رسانه هاي توده نوين، بايد اذعان كرد كه “ارتباط
ميان فردي و شخصي” يكي از مهمترين فرايندهاي ارتباطي مورد
استفاده در اين راه است. با وجود گوناگوني دسته بندي انواع
ارتباط و تعاريف آن در يك جمعبندي مي توان گفت، “ارتباط ميان
فردي” در مقابل “ارتباط درون فردي” و “ارتباط توده”، ارتباط
چهره به چهره دو نفر با هم، يا يك نفر با گروهي محدود است،
مانند آنچه در كلاس درس يا سالن نمايش اتفاق مي افتد. (BITTNER,1989,
pp. 8-11)
ارتباط شخصي نيز در معنايي نزديك به همين تعريف، در مقابل
“ارتباط غيرمستقيم و غيرشخصي” است و “ارتباط جمعي يا توده”،
نيز ارتباطي است كه بدون واسطه ميان شخص پيام دهنده و شخص
گيرنده پيام ايجاد مي شود. در اين نوع ارتباط، مخاطب مي تواند
يك فرد باشد يا مانند جلسات سخنراني، گيرندگان پيام متعدد
باشند.(معتمدنژاد، 1371، صص66-61)
از سوي ديگر
با توجه به جهاني بودن موضوع مورد مطالعه، تأكيد بر فراگرد
“ارتباط ميان فرهنگي” در ارتباط ميان فردي ضروري به نظر مي
رسد. اهميت اين نكته از آنجا ناشي ميشود كه با توجه به چهره
به چهره بودن اين نوع ارتباط، بروز هر گونه اختلال ـ يا در
اصطلاح رايج آن، پارازيت ـ در آن مي تواند به قطع كلي فراگرد
ارتباطي منجر شود يا حتي در برخي موارد پيامدهاي زيانبارتري
به همراه داشته باشد. در مقابل، باز با توجه به رو در رو بودن
ارتباط و امكان استفاده از پس فرست، در نظر گرفتن معاني و
ويژگيهاي فرهنگي طرف مقابل ارتباط، ميتواند روند آن را تا حد
قابل توجهي تسهيل كند و اين فراگرد را به كمال بيشتر رهنمون
شود.
به هر حال
ارتباط ميان فرهنگي را اين گونه تعريف كردهاند: “ارتباط ميان
مردماني كه ادراكات فرهنگي و نظام نمادهايشان به اندازهاي
گوناگون است كه مي تواند در روند ارتباط، ايجاد اختلال نمايد.”
(SOMOVAR,1995,
p.58)
اين ارتباط از زماني كه انسانها با پيشينهها و فرهنگهاي
گوناگون به تماس با يكديگر پرداختند، سايه خود را بر سر آنان
گستراند. در آغاز، ارتباط ميان فرهنگها در قالب جنگها و
لشكركشيها، مأموريت هاي تبليغي مروجان اديان گوناگون، سفرهاي
تجاري بازرگانان ماجراجو و تلاشهاي ـ به ويژه استعماري ـ براي
كشف سرزمينهاي ديگر صورت ميپذيرفت.
امروزه با
ظهورفناوريهاي جديد در زمينه نظامهاي ارتباطي و حمل و نقل،
جهاني شدن اقتصاد، توسعه توليد صنعتي و همچنين افزايش جمعيت و
جهاني شدن مسائل آن، گستره اين نوع ارتباط به افراد و
زمينههاي ديگري نيز كشيده شده است. برخي از اين افراد و
زمينهها عبارتند از: پژوهشگران، دانشجويان غير بومي،
ديپلماتها و نمايندگان ديگر كشورها، كارمندان سازمانها و
شركتهاي بينالمللي، كارگران، هنرمندان، مهاجران و پناهندگان
سياسي، مستشاران نظامي، شركت كنندگان در مسابقههاي
بينالمللي، اقليتهاي قومي درون يك كشور، شركت كنندگان در
برنامههاي سازمان داده شده مانند اردوها و سربازخانهها و
سرانجام، “جهانگردان” كه موضوع اين نوشتارند.
“صنعت
جهانگردي” در هزاره سوم ميلادي به عنوان يكي از سه صنعت
درآمدزا و مهم جهان در كنار صنايع نفت و خودروسازي مورد توجه
دولتها قرار گرفته و پيش بيني ميشود كه در سالهاي نخست قرن
حاضر از اين لحاظ به مقام نخست برسد. در گسترش اين پديده،
علاوه بر عوامل پيش گفته، عوامل ويژهاي نيز مانند ازدياد
اوقات فراغت ـ كه از آن به نام “تمدن فراغت” ياد ميشودـ و
سهولت كسب درآمد بيش از نيازهاي زندگي روزمره دخالت داشته است.
“مطالعه
جهانگردي در جهان نشان مي دهد كه بيشترين حجم تبادل جهانگرد”
ميان كشورهاي شمال و جنوب و به ويژه از كشورهاي شمال به جنوب
است. حجم جهانگردي ميان كشورهاي شمال و همچنين در مرحله بعد
ميان كشورهاي جنوب بسيار كمتر از حجم دو جريان ياد شده است.” (MOWLANA,
1997, p.142)
اين نكته ميتواند تأييدي باشد بر نظريه جريان يك سويه اطلاعات
از كشورهاي استعمارگر به كشورهاي پيشتر مستعمره آنان و جريان
از مركز به حاشيه، كه نتيجهاي جز سلطه فرهنگي و به عبارت ديگر
“غربزدگي” به دنبال ندارد.
با تصويري كه
از جهانگردي در كشورهاي غربي ساخته ميشود، سطح زندگي آنان در
نگاه كشورهاي ميزبان بسيار پيشرفته جلوه ميكند و اين گونه
كشورها نيز به نوبه خود تلاش ميكنند تا هنگام مسافرت اربابان!
به كشورشان، با وجود فقر و اختلاف طبقاتي موجود در كشور، آن
سطح را در واقعيت نيز حفظ كنند و زندگياي مشابه زندگي تصوير
شده جهانگردان در سرزمين خود براي ايشان فراهم آورند. اين
مسأله در صورت نبود مديريت توانا، به نوبه خود منجر به افزايش
واردات كالاها و تخصصهاي مختلف از كشورهاي جهانگردفرست ميشود
كه علاوه بر سرازير شدن بيشتر سود به دست آمده از اين صنعت به
همان كشورها، خود كمكي است شايان توجه به ايجاد و حفظ تصوير
برتري غرب و در نهايت غرب زدگي و تشديد قدرت امپرياليزم
فرهنگي.
تا آنجا كه به
موضوع اين نوشتار مربوط ميشود، در مورد گسترش خارقالعاده
فناوريهاي جديد در زمينه نظامهاي ارتباطي، نكتهاي كوتاه اما
مهم شايان توجه مينمايد. با اختراع پيدرپي رسانههاي توده،
چنين به نظر ميرسيد كه تولد هر رسانه با توجه به ويژگيهاي
جديدي كه به همراه ميآورد، افول رسانههاي پيش از خود را به
دنبال داشته باشد. به عنوان مثال با پيوستن تلويزيون به جمع
رسانههاي توده آن عصر، تصور ميشد كه دوران راديو و سينما به
پايان رسيده باشد. برتري تلويزيون نسبت به راديو در برخورداري
از تصوير و حركت و نسبت به سينما در امكان استفاده از آن در
منزل، تنوع برنامهها و مقيد نبودن به زماني خاص بود. اما چنين
اتفاقي نيفتاد. سبب اين بود كه هر رسانه با برخورداري از
ويژگيهاي خاص خود، مناسب شرايط مكاني، زماني و محتوايي
ويژهاي است و با ظهور رسانههاي جديد نه تنها اعتبار و موقعيت
خود را از دست نمي دهد كه بسا استفاده از يك رسانه تشويقي باشد
بر استفاده تكميلي از رسانهاي ديگر.
آن چه در مورد
جهانگردي نيز اتفاق افتاد، از همين قاعده پيروي كرد. نخست تصور
ميشد كه با آمدن جهان به خانهها از راه رسانههايي مانند
تلويزيون، اشتياق مردم براي ديدن شگفتيهاي جهان به ويژه با
توجه به هزينه بالاي آن، تا حد زيادي فروكش كند. اما آشنايي
اجمالي مردم با ديدنيهاي جهان از طريق گسترش رسانههاي توده
ممكن شده، تشويقي شد تا مردم جهان به ديدن جاذبههاي جهان از
نزديك بپردازند و در عين حال راهنماي مناسبي شد براي كساني كه
از ديرباز به جهانگردي علاقهمند بودند.
در مورد نقش
ارتباطي جهانگردي در جهان معاصر مي توان گفت اگر چه معجزه قرن
حاضر را به حضور و حاكميت رسانههاي توده جديد نسبت دادهاند،
اما با يك نگاه دقيق و منصفانه، برتري ارتباطي ميان فرهنگي و
ميان فردي مانند جهانگردي بر رسانههاي جديد توده از لحاظ توان
و ارزش ارتباطي به ويژه آنجا كه بستر و گفتمان حاكم بر ارتباط،
رنگ و بويي فرهنگي دارد، كاملاً قابل تشخيص است.
در اين نوع
ارتباط به جاي رسانههاي بيجان، با انسان به عنوان رسانهاي
بسيار پيچيده و كارآمد همراه با تمام امكانات ارتباطي ويژه آن
مواجهيم. در جهانگردي برخلاف ديگر انواع ارتباط، نه تنها پيام
كه تمام نظام ارتباطي با همه ويژگيهاي انساني و فرهنگي آن
جابهجا ميشود. مجادله اهميت بيشتر پيام يا ابزار كه يكي از
مجادلات بنيادي دانش ارتباطات است، در جهانگردي معني ندارد. چه
به اهميت پيام و محتوا معتقد باشيم و چه به اهميت ابزار و
كانال، در اينجا، هم پيام و هم كانال، انسان است. در ارتباط
ميان فرهنگي كه از راه جهانگردي به وقوع ميپيوندد، انسان مركز
ارتباط است و در عين حال ميتواند بقيه نظامهاي ارتباطي از
قبيل كتاب را نيز با خود همراه كرده و مجموعه آن ارتباط را
تكامل بيشتري بخشد.
از سويي ديگر،
اين نوع ارتباط، يك ارتباط چهره به چهره با تمامي محسنات و
مزاياي ويژه آن است. در اين نوع از ارتباط، پس فرست به شكلي
بسيار كاملتر و در عين حال با سرعتي بسيار بيشتر به ارتباطگر
ميرسد. اين مسأله يكي از مشكلات بزرگ رسانههاي توده است كه
در مواجهه با آن، سازمانهاي اين رسانهها تلاش ميكنند تا از
طريق ايجاد واحد روابط عمومي و يا با استفاده از ابزارهاي
ارتباطي مكمل مانند تلفن يا پست تا حدي بر اين مشكل فائق آيند.
البته ارزش اين نوع از پس فرست به سبب ناقص بودن و همزمان
نبودنش با فراگرد ارتباط، هيچ گاه قابل مقايسه با پس فرستي
نيست كه در ارتباط چهره به چهره رخ ميدهد. ارتباط بدون
برخورداري از پس فرست، تبديل به يك ارتباط يك سويه ميشود كه
به سختي ميتوان بر آن نام ارتباط نهاد. در ارتباطي كه رو در
رو صورت ميگيرد و هر دو طرف با تمام حواس، وجود يكديگر را درك
ميكنند، ارتباطي كامل رخ ميدهد كه نسبت به ديگر انواع
ارتباط، بسيار عميقتر و بادوامتر است.
از منظري ديگر
آنچه ارتباط توده را نسبت به ديگر انواع ارتباطات برتري
ميبخشد و به آن ويژگي متمايزي ميدهد، همانا تحت پوشش ارتباطي
قراردادن تعداد زيادي از مخاطبان در يك زمان است. براي “توده”
ويژگيهايي از قبيل پراكنده بودن، ناشناخته بودن، برخورداري از
ويژگيهاي متفاوت و زياد بودن تعداد آنان ذكر شده است. براي
تحقق ارتباط توده نيز ـ علاوه بر شرط برخورداري از مخاطبيني از
نوع توده ـ شرايط ديگري نيز در نوشتههاي مختلف آمده است. اين
شرايط عبارتند از: نياز به واسطه (رسانه) در ايجاد ارتباط،
تأخير در بازخورد، محدود شدن تعداد حواس و نياز به افراد
متخصص، سازمانها و نهادهاي اجتماعي. همان گونه كه ميبينيم به
جز ويژگي زياد بودن تعداد مخاطبان در ارتباط توده، ديگر
ويژگيهاي ياد شده براي اين نوع ارتباط، ويژگي هايي منفي است
كه به دليل افزودن بر گستره ارتباط، به ناچار به آن تن
ميدهيم.
اما در
ارتباطي مانند جهانگردي، ميتوان از مزاياي مثبت ارتباط ميان
فردي و جنبههاي مثبت ارتباط توده بهره جست. در جريان
بينالمللي جهانگردي، ارتباط، رو در رو و بدون واسطه با
استفاده از تمامي حواس انساني صورت ميپذيرد. همچنين اين
ارتباط يك ارتباط دوسويه است كه در آن امكان ارسال و دريافت پس
فرست با سرعتي بسيار زياد وجود دارد و براي تحقق آن در بيشتر
موارد نيازي به افراد، سازمانها و نهادهاي اجتماعي به شكلي كه
در رسانههاي جديد وجود دارد، نيست. از سويي ديگر با توجه به
حجم گسترده اين صنعت در سطح بينالمللي كه آن را در رديف سه
صنعت نخست جهان قرار داده است، نميتوان ادعا كرد كه در تحت
پوشش قرار دادن افراد مختلف و بسيار در يك زمان، در رتبهاي پس
از رسانههاي توده جديد قرار دارد.
و سرانجام اين
نكته كه در ارتباط ميان فرهنگي و ميان فردي به سبب رو در رو
بودن آن، امكان استفاده از “ارتباط غير كلامي” به شكل
گستردهاي وجود دارد. ارتباط غير كلامي عبارت است از: “تمامي
محركهاي غير كلامي در يك ارتباط كه به وسيله منبع و استفاده
او از محيط شكل ميگيرد و ارزش بالقوه پيام بودن را براي منبع
يا گيرنده دارد.” (SOMOVAR,1995,
p.182)
برخي از ويژگيهاي اين نوع ارتباط آن را از ارتباط كلامي
متمايز ميكند و به آن برجستگي خاصي ميدهد. اين ويژگيها را
مي توان چنين برشمرد:
*
بسياري از اعمال غير كلامي مانند واكنش بدن در مقابل ترس، تحت
فرمان نيروهاي زيستي هستند و نمي توان به سادگي آن را پنهان
كرد.
*
انسان در طول زندگي و در دوران رشد، ارتباط غير كلامي را به
مراتب زودتر از ارتباط كلامي ميآموزد و براي برقراري ارتباط
از آن بهره ميبرد. از همين رو توانايي انسانها نيز در آن
بيشتر است.
*
ارتباط غير كلامي نسبت به ارتباط كلامي بسيار احساسي تر و
عاطفيتر بوده و داراي تأثير بيشتري است.
*
با توجه به نمادهاي مورد استفاده در هر دو نوع ارتباط، ميتوان
چنين نتيجه گرفت كه ارتباط غير كلامي به مراتب جهانيتر از
ارتباط كلامي است.
اين
ارتباط معمولاً در قالبهايي مانند استفاده از حركات بدن، نوع
لباس، تعابير چهره، تماس از راه چشم، لمس، بو، استفاده از فضا
و تعريف فاصله، نوع نگاه به زمان و چگونگي به كار بردن سكوت
شكل ميگيرد. از آنجا كه انسانها در جريان برقراري ارتباطهاي
روزانه، به طور ناخودآگاه از ارتباط غيركلامي به مراتب بيش از
نوع كلامي آن استفاده ميكنند، خود دليلي بر كاملتر و
كارآمدتر بودن ارتباط از راه جهانگردي نسبت به ارتباط از راه
رسانههاي توده است.
با توجه به
همين ويژگيها است كه در طول تاريخ تمدنهاي بشري و بسيار پيش از
ظهور رسانه هاي توده و بين المللي در عصر سلطه ارتباطي غرب،
جهانگردي به عنوان يك ارتباط ميان فردي و ميان فرهنگي در جهان
بشريت وجود داشته و منشأ آثار بسياري در شكلگيري و گسترش
تمدنها بوده است. گوياترين مثال اين نقش انكار ناشدني، تأثير
جهانگردي بر اشتياق بيپايان مسلمانان براي شناخت جهان و
فرهنگهاي مختلف آن و تأثير جهانگردي آنان در شكوفايي و گسترش
تمدن اسلامي در بخش بزرگي از جهان آن روزگار است كه يكي از
درخشانترين دوره هاي زندگي بشر را تشكيل مي دهد.
تمدن اسلامي
كه طولاني ترين تمدن بشري است، برخلاف تمدنهاي پيش از خود و
تمدن معاصر غربي كه پس از آن رواج يافت، معجزهاي بود نه محصور
در يك منطقه و محدود به يك نژاد، بلكه به شكلي منحصر به فرد،
تمدني بود بر پايه انديشه، اعتقاد و دين. مركز اين تمدن نه
عراق بود و نه شام. مركز آن قرآن بود و روح اسلامي، كه در
سراسر آن جوشش و جريان داشت. در دل اين تمدن، مفهومي به نام
“امت اسلامي” تا حد زيادي فرصت بروز و ظهور يافته بود. اين
مفهوم به اين معنا بود كه همه مسلماناني كه در اين گستره
جغرافيايي و زير پرچم اين دين مبين قرار ميگرفتند، فارغ از
نژاد و قبيله و رنگ و زبان، همه عضو يك خانواده به شمار
ميرفتند و با قدم نهادن در هر جايي از اين سرزمين، خود را در
وطن و ديار خويش مييافتند.
در اين
راهها، نهادها و تعاليم درخشان اسلام تسهيلات بيشماري براي
تحقق اين مهم به وجود ميآورد. درهاي مساجد به عنوان مأمن و
مركز گردهمايي مسلمانان همه جا به روي مسافران گشوده بود و در
راه ماندگان با برخورداري از عنوان “ابن سبيل” هيچ گاه در سفر
احساس درماندگي نميكردند. توسعه اين منطق و تبديل شدن آن به
يكي از ارزشهاي فرهنگي حاكم، سبب تحرك شگرف مسلمانان در دل
سرزمينهاي اسلامي شد تا آنجا كه در پرتو اين تمدن “در مصر يك
خراساني حكومت ميكرد و در هند يك ترك. غزالي در بغداد در رد
فلسفه كتاب مينوشت و ابن رشد در اندلس به آن جواب ميداد...يك
شيخ ترمذي يا بلخي در قونيه و دمشق مورد تكريم و احترام عامه
ميشد و يك سياح اندلسي در ديار هند عنوان قاضي مييافت. همه
جا، در مسجد، در مدرسه، در خانقاه، در بيمارستان از هر قوم
مسلمان نشاني بود و يادگاري، اما بين مسلمانان نه اختلاف جنسيت
مطرح بود، نه اختلاف تابعيت. همه جا دين بود و يك فرهنگ: فرهنگ
اسلامي كه في المثل زبانش عربي بود، فكرش ايراني، خيالش هندي
بود و بازويش تركي، اما دل و جانش اسلامي بود و انساني.” (زرين
كوب، 1362، صص31-30)
آنچه در
آفرينش اين حماسه بيش از همه نقش داشت، بي شك قرآن بود. اين
كتاب آسماني به عنوان قانون اساسي اين تمدن به شمار ميرفت و
روح اين كتاب در همه اركان آن ساري و جاري بود، و البته زبان
اين كتاب آسماني يعني عربي بر بيشتر مراودات و ارتباطات ميان
مسلمانان، به ويژه آنجا كه سخن از دين، انديشه، فرهنگ و دانش
بود سايه ميافكند. اگر ايرانيان را يكي از اقوامي بدانيم كه
در خلق اين معجزه بيشترين سهم را داشتهاند، با نگاهي گذرا
برآنچه به دست ما رسيده، به سادگي ميتوان حاكميت زبان عربي را
بر ادبيات اين تمدن به عنوان زبان دانش روز دريافت. بيشك همين
كتاب واحد و زبان واحد بود كه هويتي واحد را براي همه مسلمانان
به ارمغان ميآورد و اين نشاط و تحرك بينظير را موجب شده بود.
البته
مسلمانان براي سير در زمين به اين حد نيز بسنده نكردند و براي
برآوردن نيازهاي سياسي، نظامي و تجاري خود در سطح جهان و
مهمتر از همه تبليغ دين كه بر عهده يكايك آنان گذاشته شده
بود، پا را از سرزمينهاي اسلامي نيز فراتر گذاشتند و همين امر
سبب گسترش روزافزون و معجزهآساي اسلام در سراسر جهان آن روز
شد. به طور كلي دلايل اشتياق مسلمانان به جهانگردي و شناخت
جهان در عصر كمبود امكانات ارتباطي و حمل و نقل كه منشأ گسترش
معجزهآساي علم جغرافيا نيز شد، در سه دسته كلي جاي ميگيرد:
1.
وجود برخي
اوامر قرآني و ديني كه مسلمانان را تشويق به سير در زمين
ميكرد و معمولاً با عبارت “سيروا في الارض فانظروا” آغاز
ميشود.
اشاره
قرآن و برخي روايات به پديدهها و اسرار مسائل جغرافيايي
مانند:
ـ
مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبقيان (الرحمن، 22و
21)
-
حتي بلغ مجمعالبحرين (الكهف، 60)
-
و
الجبال اوتادا (النبأ، 7)
-
وجعلنا في الارض رواسي ان تميدبهم (الانبياء، 31)
-
و
جعلنا السماء سقفا محفوظا (الانبياء، 32)
-
ان
السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما (الانبياء، 30)
-
سبع سموات و من الارض مثلهن (الطلاق، 12)
-
و
تري الشمس اذا طلعت تزاور عن كهفهم ذات اليمين و اذا غربت
تقرضهم ذات الشمال و هم في فجوه منه (الكهف، 17)
2.
اشاره
قرآن به اين مسائل همراه با تشويق به علم دوستي و كنجكاوي علمي
سبب مسافرت مسلمانان به اقطار مختلف عالم براي كشف آن چه در
قرآن و روايات آمده بود، شد. كنجكاوي علمي تا بدان حد پيش رفت
كه دولتهاي اسلامي سرمايه و نيروهاي خاصي را به اين گونه
سفرهاي اكتشافي اختصاص دادند. سفر هيأتهايي به سرپرستي ”محمد
بن موسي خوارزمي“ به بيزانس براي يافتن غار اصحاب كهف و ”سلام
ترجمان“ به منطقه خزر براي پيدا كردن سد ذوالقرنين به دستور
”الواثق بالله“ در سالهاي 222 تا 227 هجري نمونههايي از اين
تلاشها است.
3. نياز
مسمانان به شناخت عالم كه برخي از دلايل اين نياز را
ميتوان چنين برشمرد:
-
انجام اوامر شرعي: با توجه به نياز مردم به شناخت راههاي
منتهي به مكه براي انجام مناسك حج، بسياري از كتابهاي جغرافي
مسلمين از باب تبرك از مكه شروع به تشريح اقاليم نمودهاند.
همچنين دستيابي به جهت قبله براي برگزاري نماز و ساير احكام كه
متوقف بر دانستن آن است، از ديگر نمونههاي دلايل توجه
مسلمانان به جهت يابي و شناخت جهان در اعمال روزمره خود بود.
-
تبليغ دين: گسترش محدوده اسلام و افزايش شمار مسلمانان، دسترسي
به علوم ديني را كاهش داد و نياز مبرم به مبلغان ديني را مطرح
ساخت. لازمه اعزام اين گروهها شناخت درست جهان بود و به دنبال
آن، اين گروهها نيز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمينها
و فرهنگهاي ديگر بازميگشتند كه خود تشويق ديگري بود به سير و
سفر مسلمين. سفر هيأت تبليغي ”المقتدر بالله“ خليفه عباسي، به
تقاضاي پادشاه اسلاوها به سرپرستي ”احمدبن فضلان“ در حدود سال
309 هجري قمري يكي از نمونههاي مهم اين امر است.
-
نيازهاي سياسي و نظامي: به دنبال گسترش عالم اسلامي و بروز ضعف
در قدرت مركزي، دولت مركزي از يك سو براي نظارت بيشتر بر مناطق
تحت سلطه و از سوي ديگر قدرتهاي محلي براي كسب قدرت بيشتر و
سلطه بر مناطق گستردهتر، نيازمند شناخت شهرها و راهها شدند.
-
نيازهاي تجاري: با گسترش سرزمينهاي اسلامي و افزايش سفرهاي
مسلمانان در پناه امنيت به وجود آمده، كار تجارت رونقي چشمگير
يافت و يكي از لوازم اين گونه سفرهاي تجاري، شناخت بازارهاي
مصرف و توليدكنندگان و راههاي منتهي به آن بود.
به هر
حال اين دين مبين گاه از طريق سياحان، گاه به وسيله دانشمندان
و مبلغان رسمي دين، گاه با حضور نظاميان مسلمان در ميان ديگر
مردم جهان و گاه حتي از راه بازرگانان و مهاجران براي جهانيان
به سوغات برده شد و اين گونه بود كه مفهوم امت اسلامي در پهنه
گستردهاي از گيتي به بار نشست.
اما پس
از چندي، متأسفانه با بروز سستي در پيكره اين تمدن بزرگ و رو
به نابودي گذاشتن آن، رابطه ميان ملل مسلمان نيز رو به كاهش و
سردي گذاشت. با گسترش استعمار و اعمال مرزبندي قراردادي در
سراسر قلمرو پيشين حكومت اسلامي، ”كشور-ملتها“ به وجود آمدند
و از آن هويت واحد اسلامي كه در پرتو قرآن شكل گرفته بود، جز
نامي باقي نماند. با شروع دوره استعمار نو، زبان اربابان جديد
جهان، يعني زبان هاي انگليسي و فرانسه حتي در خود كشورهاي عربي
جايگزين زبان عربي شد، تا آنجا كه امروزه تنها 21% جمعيت
مسلمان به زبان عربي گفتگو ميكنند كه ساكنان 18 كشور را تشكيل
ميدهند. اين در حالي است كه 1/15% ملل مسلمان به يكي از دو
زبان فرانسه و يا انگليسي و 5/1% نيز به يكي ديگر از زبانهاي
اروپايي تكلم ميكنند. 2/14% هم علاوه بر زبان خاص خود، به يكي
از زبانهاي اروپايي نيز صحبت ميكنند. (محسنيان راد، 1376، ص
15) زبانهاي رايج در كشورهاي اسلامي در جدول زير آمده است:
جدول 1ـ
زبانهاي رايج در كشورهاي اسلامي
زبان |
نام كشور |
زبان |
نام كشور |
زبان |
نام كشور |
عربي |
اردن |
محلي |
آلباني |
محلي |
آذربايجان |
عربي |
اماراتمتحده |
عربي |
الجزاير |
محلي |
افغانستان |
محلي |
ايران |
محلي/انگليسي |
اوگاندا |
محلي |
اندونزي |
محلي |
بنگلادش |
محلي |
برونئي |
عربي |
بحرين |
محلي |
تاجيكستان |
محلي/انگليسي |
پاكستان |
فرانسه |
بوركينافاسو |
عربي |
تونس |
محلي |
تركيه |
محلي |
تركمنستان |
محلي/فرانسه |
سنگال |
فرانسه |
چاد |
فرانسه |
جيبوتي |
عربي/انگليسي |
سومالي |
عربي |
سوريه |
عربي |
سودان |
عربي |
عربستان |
عربي |
عراق |
انگليسي |
سيرالئون |
محلي |
قرقيزستان |
عربي |
فلسطين |
عربي |
عمان |
فرانسه |
كومور |
انگليسي/فرانسه |
كامرون |
عربي |
قطر |
انگليسي |
گامبيا |
فرانسه |
گابون |
عربي |
كويت |
عربي |
لبنان |
پرتغالي |
گينهبيسائو |
فرانسه |
گينه |
محلي |
مالزي |
محلي |
مالديو |
عربي |
ليبي |
عربي |
مصر |
عربي |
مراكش |
فرانسه |
مالي |
فرانسه |
بنين |
پرتغالي |
موزامبيك |
عربي/فرانسه |
موريتاني |
عربي |
يمن |
انگليسي |
نيجريه |
فرانسه |
نيجر |
به نقل از:
محسنيان راد، 1376، ص 116
گسترش روز
افزون زبانهاي اروپايي در ميان ملل اسلامي، رهآوردي بس
تلختر از استعمار گذشته براي آنان داشت. آشنايي با زبانهاي
اروپايي در كنار توسعه خارقالعاده رسانههاي گوناگون توده در
سراسر جهان، مسلمانان را شيفته تصوير ايجاد شده به وسيله اين
رسانهها از تمدن غربي ساخت و روحي از نااميدي، وازدگي و احساس
حقارت از گذشته خويش در كالبد نيمه جان آنان دميد. اين فرايند
به نوبه خود و با گذشت زمان به پديدهاي منجر شد كه در سطح
جهاني آن به نام ”آمريكايي شدن فرهنگ“ مي شناسند. پديدهاي كه
امروزه حتي كشورهاي اروپايي نيز در دفاع از هويت خود به مقابله
با آن برخاستهاند. به هر حال، حاصل اين شيفتگي در برابر فرهنگ
بيگانه در دوران حكومت فناوريهاي نوين، چيزي نبود جز كاهش بيش
از پيش ارتباط ميان كشورهاي اسلامي و از بين رفتن آن همه عزت و
شوكت كه در پناه هويت واحد اسلامي و در قالب مفهوم امت اسلامي
شكل گرفته بود.
بي شك
رمز اين همه تحول و جايگزين شدن تمدن غربي به جاي تمدن اسلامي،
پيش از هر چيز ديگر در افزايش حضور غربيان در ديگر كشورها و از
جمله كشورهاي اسلامي به نام جهانگردي و نفوذ آنان در دستگاه
حاكمه دولتهاي اسلامي نهفته است. به بيان ديگر، جهانگردي كه
تا آن زمان وسيلهاي بود براي هر چه شكوفاتر كردن تمدن اسلامي،
از آن پس به عنوان ابزاري نيرومند، موجب انتقال پايگاه تمدن در
حيات بشر شد. نگاهي به وضعيت كنوني جهانگردي در جهان، به خوبي
بيانگر ضعف شديد كشورهاي اسلامي از يك سو و مشاركت فوقالعاده
كشورهاي پيشرفته غربي در اين ارتباط تمدنساز ميان فرهنگي از
سوي ديگر است.
بر
اساس آمار ”سازمان جهانگردي جهاني“ (World
Tourism Organization)
تعداد كل جهانگردان دنيا در سال 1997 حدود 613 ميليون نفر
بوده است. اين حجم تحرك در سطح جهان درآمدي برابر حدود 444
ميليارد دلار براي كشورهاي درگير در اين جريان به ارمغان آورده
است. از اين ميان تعداد كل جهانگردان وارد شده به كشورهاي
اسلامي حدود 48 ميليون نفر (حدود 8% جهانگردان كل دنيا) برآورد
شده كه از اين راه درآمدي برابر حدود 31 ميليارد دلار (تقريباً
7% از درآمد جهاني اين پديده) به جهان اسلام تعلق گرفته است.
همچنين در اين سال تعداد جهانگردان مسلمان حدود 20 ميليون نفر
بوده است كه نسبتي برابر 3/3% كل جهانگردان دنيا را تشكيل
ميدهد. (عبدالرحيمي، 1377، صص 4-3)
در يك
نگاه جزئيتر، جايگاه كشورهاي اسلامي در ميان 40 كشور نخست
جهان در اين امر بسيار ضعيف مينمايد. ”سازمان جهانگردي جهاني“
در گزارش ”گرايشهاي بازار جهانگردي“ آمار 40 كشور نخست جهان
را از جنبههاي سه گانه تعداد جهانگردان وارد شده به آنها،
درآمد از راه جهانگردي و ميزان هزينههاي جهانگردي در جداول
زير آورده است:
جدول 2ـ آمار 40 مقصد نخست جهانگردان در جهان
1997
درصد نسبت به كل جهان در سال 1997 |
درصد تغيير بين سالهاي 97/1996 |
تعداد ورودي به هزار نفر |
كشور |
رتبه |
1997 |
1990 |
1985 |
9/10 |
0/7 |
66800 |
فرانسه |
1 |
1 |
1 |
0/8 |
5/5 |
49038 |
ايالاتمتحده |
2 |
2 |
4 |
1/7 |
1/7 |
43403 |
اسپانيا |
3 |
3 |
2 |
6/5 |
8/3 |
34087 |
ايتاليا |
4 |
4 |
3 |
2/4 |
6/2 |
25960 |
انگلستان |
5 |
7 |
6 |
9/3 |
4/4 |
23770 |
چين |
6 |
12 |
13 |
2/3 |
0/5 |
19514 |
لهستان |
7 |
27 |
22 |
2/3 |
6/9- |
19351 |
مكزيك |
8 |
8 |
9 |
9/2 |
6/1 |
17610 |
كانادا |
9 |
10 |
7 |
8/2 |
4/2 |
17400 |
جمهوري چك |
10 |
16 |
16 |
8/2 |
6/16- |
17248 |
مجارستان |
11 |
5 |
11 |
7/2 |
6/2- |
16646 |
اتريش |
12 |
6 |
5 |
6/2 |
2/4 |
15837 |
آلمان |
13 |
9 |
8 |
5/2 |
2/5 |
15350 |
فدراسيون روسيه |
14 |
17 |
18 |
8/1 |
5/4 |
11077 |
سوئيس |
15 |
11 |
10 |
7/1 |
1/11- |
10406 |
چين، هنگكنگ |
16 |
19 |
19 |
7/1 |
0/11 |
10246 |
يونان |
17 |
13 |
14 |
6/1 |
8/3 |
10100 |
پرتغال |
18 |
14 |
15 |
5/1 |
5/13 |
9040 |
تركيه |
19 |
24 |
28 |
2/1 |
0/1 |
7263 |
تايلند |
20 |
21 |
25 |
2/1 |
9/0 |
7200 |
مالزي |
21 |
15 |
21 |
1/1 |
4/1 |
6674 |
هلند |
22 |
20 |
20 |
1/1 |
0/1- |
6542 |
سنگاپور |
23 |
23 |
23 |
0/1 |
8/0 |
5875 |
بلژيك |
24 |
22 |
17 |
9/0 |
9/4 |
5540 |
ايرلند |
25 |
26 |
24 |
9/0 |
9/11 |
5530 |
آفريقاي جنوبي |
26 |
55 |
56 |
8/0 |
0/0 |
5036 |
اندونزي |
27 |
38 |
55 |
8/0 |
5/0 |
4915 |
ماكائو |
28 |
34 |
36 |
7/0 |
9/5 |
4540 |
آرژانتين |
29 |
32 |
39 |
7/0 |
9/2 |
4286 |
استراليا |
30 |
36 |
49 |
7/0 |
7/9 |
4263 |
تونس |
31 |
29 |
33 |
7/0 |
1/10 |
4223 |
ژاپن |
32 |
28 |
26 |
6/0 |
1/6 |
3908 |
جمهوري كره |
33 |
31 |
41 |
6/0 |
7/44 |
3834 |
كرواسي |
34 |
18 |
- |
6/0 |
7/3 |
3657 |
مصر |
35 |
35 |
42 |
6/0 |
9/3 |
3594 |
عربستانسعودي |
36 |
37 |
32 |
5/0 |
7/8 |
3332 |
پرتوريكو |
37 |
33 |
37 |
5/0 |
7/15 |
3115 |
مراكش |
38 |
25 |
29 |
5/0 |
3/12 |
2995 |
برزيل |
39 |
53 |
35 |
4/0 |
3/3- |
2741 |
روماني |
40 |
30 |
27 |
7/86 |
0/3 |
531946 |
جمع 40 كشور |
0/100 |
1/3 |
613488 |
جمع كل جهان |
جدول 3ـ آمار 40 كشور نخست جهان از لحاظ درآمد جهانگردي ـ1997
درصد نسبت به كل جهان در سال 1997 |
درصد تغيير در سالهاي 97-1996 |
درآمد به ميليون دلار |
كشور |
رتبه |
1997 |
1990 |
1985 |
9/16 |
4/7 |
75056 |
ايالاتمتحده |
1 |
1 |
1 |
8/6 |
1/0- |
30000 |
ايتاليا |
2 |
3 |
2 |
3/9 |
4/1- |
27947 |
فرانسه |
3 |
2 |
4 |
1/6 |
7/1- |
27190 |
اسپانيا |
4 |
4 |
3 |
6/4 |
6/6 |
20569 |
انگلستان |
5 |
5 |
5 |
7/3 |
5/6- |
16418 |
آلمان |
6 |
6 |
6 |
8/2 |
4/11- |
12393 |
اتريش |
7 |
7 |
7 |
7/2 |
4/18 |
12074 |
چين |
8 |
25 |
21 |
½ |
8/5 |
9324 |
استراليا |
9 |
14 |
27 |
½ |
7/14- |
9242 |
هنگ كنگ |
10 |
11 |
12 |
0/2 |
7/0 |
8928 |
كانادا |
11 |
9 |
9 |
0/2 |
4/0 |
8700 |
تايلند |
12 |
13 |
23 |
0/2 |
6/3 |
8700 |
هلند |
13 |
65 |
77 |
8/1 |
4/0 |
7993 |
سنگاپور |
13 |
12 |
13 |
8/1 |
5/10- |
7960 |
سوئيس |
14 |
8 |
8 |
7/1 |
5/9 |
7593 |
مكزيك |
15 |
10 |
10 |
6/1 |
4/17 |
7000 |
تركيه |
16 |
21 |
18 |
5/1 |
0/3- |
6669 |
فدراسيونروسيه |
17 |
23 |
16 |
5/1 |
5/5 |
6597 |
هلند |
18 |
16 |
15 |
5/1 |
2/8 |
6589 |
اندونزي |
19 |
26 |
41 |
4/1 |
8/1 |
5997 |
بلژيك |
20 |
15 |
14 |
2/1 |
2/4- |
5200 |
جمهوري كره |
21 |
18 |
34 |
1/1 |
9/10 |
5069 |
آرژانتين |
22 |
27 |
29 |
0/1 |
0/2 |
4350 |
پرتغال |
23 |
19 |
24 |
0/1 |
0/6 |
4322 |
ژاپن |
24 |
17 |
24 |
9/0 |
9/1- |
3850 |
مالزي |
25 |
31 |
37 |
9/0 |
1/20 |
3847 |
مصر |
26 |
44 |
48 |
9/0 |
1/2 |
3800 |
يونان |
27 |
24 |
19 |
9/0 |
6/3 |
3758 |
سوئد |
28 |
22 |
22 |
8/0 |
9/1 |
3705 |
تايوان |
29 |
29 |
33 |
8/0 |
2/9- |
3700 |
جمهوري چك |
30 |
62 |
55 |
7/0 |
9/2 |
3317 |
ماكائو |
31 |
34 |
- |
7/0 |
2/8 |
3250 |
ايرلند |
32 |
35 |
40 |
7/0 |
8/7- |
3159 |
دانمارك |
33 |
20 |
20 |
7/0 |
4/6 |
3152 |
هند |
34 |
33 |
32 |
6/0 |
9/4 |
2831 |
فيليپين |
35 |
40 |
30 |
6/0 |
8/4- |
2800 |
اسرائيل |
36 |
37 |
26 |
6/0 |
312 |
2510 |
زلاند نو |
39 |
45 |
46 |
6/0 |
4/5 |
2602 |
برزيل |
37 |
36 |
17 |
6/0 |
4/14 |
2570 |
مجارستان |
38 |
50 |
56 |
6/0 |
9/3 |
2497 |
نروژ |
40 |
32 |
36 |
7/88 |
9/1 |
393255 |
جمع 40 كشور |
0/100 |
2/2 |
443560 |
جمع كل جهان |
جدول 4ـ آمار 40 كشور نخست جهان از لحاظ هزينه جهانگردي ـ 1996
درصد نسبت به كل جهان در سال 1996 |
درصد تغيير در سالهاي 96-1995 |
درآمد به ميليون دلار |
كشور |
رتبه |
1996 |
1990 |
1985 |
4/13 |
6/2- |
50815 |
آلمان |
1 |
2 |
2 |
9/12 |
8/5 |
48739 |
ايالاتمتحده |
2 |
1 |
1 |
8/9 |
7/0 |
37040 |
ژاپن |
3 |
3 |
4 |
7/6 |
9/4 |
25445 |
انگلستان |
4 |
4 |
3 |
7/4 |
7/8 |
17746 |
فرانسه |
5 |
6 |
5 |
¼ |
9/24 |
15516 |
ايتاليا |
6 |
5 |
10 |
1/3 |
3/1 |
11811 |
اتريش |
7 |
8 |
8 |
0/3 |
7/0- |
11370 |
هلند |
8 |
9 |
7 |
9/2 |
5/8 |
11090 |
كانادا |
9 |
7 |
6 |
8/2 |
6/7- |
10723 |
فدراسيون روسيه |
10 |
- |
- |
6/2 |
4/7 |
9895 |
بلژيك |
11 |
13 |
12 |
0/2 |
8/1 |
7479 |
سوئيس |
12 |
11 |
9 |
8/1 |
0/18 |
6963 |
جمهوري كره |
13 |
19 |
25 |
7/1 |
2/9- |
6493 |
تايوان |
14 |
14 |
17 |
7/1 |
6/14 |
6441 |
سوئد |
15 |
10 |
14 |
6/1 |
5/13 |
6240 |
لهستان |
16 |
46 |
50 |
6/1 |
8/21 |
6139 |
سنگاپور |
17 |
21 |
24 |
5/1 |
7/70 |
5825 |
برزيل |
18 |
23 |
19 |
4/1 |
6/15 |
5322 |
استراليا |
19 |
15 |
15 |
3/1 |
3/8 |
4916 |
اسپانيا |
20 |
16 |
21 |
2/1 |
8/6 |
4509 |
نروژ |
21 |
17 |
16 |
2/1 |
3/21 |
4474 |
چين |
22 |
40 |
40 |
1/1 |
7/23 |
4171 |
تايلند |
23 |
33 |
42 |
1/1 |
2/3- |
4142 |
دانمارك |
24 |
18 |
18 |
9/0 |
8/6 |
3387 |
مكزيك |
25 |
12 |
11 |
9/0 |
0/5 |
3304 |
اسرائيل |
26 |
25 |
29 |
8/0 |
8/80 |
2953 |
جمهوري چك |
27 |
41 |
41 |
7/0 |
2/11 |
2493 |
كويت |
28 |
22 |
13 |
6/0 |
9/9 |
2353 |
پرتغال |
29 |
32 |
44 |
6/0 |
2/13 |
2340 |
آرژانتين |
30 |
26 |
23 |
6/0 |
9/5 |
3300 |
اندونزي |
31 |
34 |
28 |
6/0 |
7/20 |
2251 |
ونزوئلا |
32 |
30 |
27 |
6/0 |
1/4- |
2223 |
فنلاند |
33 |
20 |
22 |
6/0 |
5/9 |
2222 |
ايرلند |
34 |
27 |
31 |
6/0 |
5/21 |
2100 |
آفريقاي جنوبي |
35 |
28 |
33 |
5/0 |
3/1 |
1815 |
مالزي |
36 |
24 |
20 |
4/0 |
8/14 |
1480 |
زلاند نو |
37 |
31 |
36 |
3/0 |
1/3 |
1317 |
مصر |
38 |
67 |
60 |
3/0 |
7/38 |
1265 |
تركيه |
39 |
38 |
39 |
3/0 |
5/8- |
1209 |
يونان |
40 |
29 |
37 |
5/94 |
0/6 |
358315 |
جمع 40 كشور |
0/100 |
3/6 |
379129 |
جمع كل جهان |
همان گونه كه
از ظاهر اين جداول نمايان است، ميزان حضور كشورهاي اسلامي ـ كه
براي وضوح بيشتر در جدول با خط درشت نوشته شدهاند ـدر اين
فعاليت بسيار ناچيز است. در جدول نخست تنها نام 7 كشور اسلامي
از رده نوزدهم تا رده سي و هشتم جدول به عنوان مقصدهاي نخست
جهانگردان در جهان به چشم ميخورد. همچنين در تقسيم بخش بزرگي
از درآمدهاي حاصل از جهانگردي ميان 40 كشور جهان، تنها 4 كشور
اسلامي در ردههاي شانزدهم و بيست و ششم راه يافتهاند. از
لحاظ ميزان هزينه در بخش جهانگردي نيز تنها 5 كشور اسلامي در
ردههاي بيست و هشتم تا سي و نهم جدول جاي گرفته اند.
در درون
كشورهاي اسلامي به نظر ميرسد وضعيت از اين ناگوارتر باشد. در
جدول 5، آمار مربوط به جهانگردي در كشورهاي اسلامي به تفكيك
تعداد ورودي، تعداد خروجي و در نهايت درآمد حاصل از آن آمده
است:
جدول 5ـ آمار كلي جهانگردي در كشورهاي اسلامي ـ 1997
درآمد به ميليون دلار |
تعداد خروجي به هزار نفر |
تعداد ورودي به هزار نفر |
كشور |
7000 |
1431 |
9040 |
تركيه |
3850 |
3474 |
7200 |
مالزي |
6589 |
2302 |
5036 |
اندونزي |
1540 |
140 |
4263 |
تونس |
3847 |
853 |
3657 |
مصر |
1420 |
1162 |
3594 |
عربستان سعودي |
1200 |
---- |
3115 |
مراكش |
260 |
118 |
1848 |
بحرين |
---- |
273 |
1792 |
امارات متحده عربي |
760 |
673 |
1127 |
اردن |
39 |
267 |
850 |
برونئي |
1250 |
876 |
842 |
سوريه |
20 |
708 |
635 |
الجزاير |
86 |
104 |
611 |
نيجريه |
248 |
384 |
580 |
ايران |
1000 |
983 |
554 |
لبنان |
287 |
9 |
366 |
مالديو |
108 |
47 |
361 |
عمان |
117 |
379 |
351 |
پاكستان |
13 |
314 |
346 |
عراق |
160 |
27 |
300 |
سنگال |
103 |
67 |
260 |
اوگاندا |
7 |
---- |
238 |
تركمنستان |
42 |
---- |
184 |
بنگلادش |
29 |
28 |
160 |
بنين |
7 |
2 |
148 |
گابون |
159 |
679 |
146 |
آذربايجان |
39 |
30 |
138 |
بوركينا فاسو |
5 |
8 |
106 |
گينه |
39 |
5 |
94 |
كامرون |
6 |
--- |
94 |
ليبي |
69 |
130 |
84 |
يمن |
22 |
2 |
80 |
گامبيا |
8 |
82 |
64 |
سودان |
21 |
4 |
54 |
مالي |
10 |
--- |
50 |
آلباني |
140 |
278 |
35 |
كويت |
10 |
18 |
26 |
سيرالئون |
20 |
1 |
26 |
كومور |
4 |
7 |
21 |
جيبوتي |
18 |
17 |
18 |
نيجر |
4 |
119 |
13 |
قرقيزستان |
---- |
8 |
11 |
سومالي |
9 |
5/0 |
5/7 |
چاد |
به نقل از:
عبدالرحيمي، 1377، صص 6-5.
همان گونه
كه مي بينيم، فاصله ميان چند كشور انگشت شمار اسلامي با بقيه
كشورها بسيار بيش از آن است كه بتوان ورود اين چند كشور را در
رديف 40 كشور نخست جهان در امر جهانگردي نشانگر حضور حتي كمرنگ
مسلمانان در آن دانست. در مقابل، همان گونه كه پيش از اين آمد
و از جداول ياد شده نيز نمايان است، بخش عمده اين فعاليت مهم
بينالمللي به كشورهاي پيشرفته غربي اختصاص يافته است.
در
اينجا به نظر مي رسد مطالعه تاريخي روند نفوذ غرب در كشورهاي
اسلامي به بهانه جهانگردي بتواند تا حدودي اسرار اين تحول را
به ما نشان دهد، اما از آنجا كه در اين نوشتار امكان بررسي
تاريخي اين روند در همه كشورهاي اسلامي وجود ندارد، در ادامه
به مطالعه تاريخ تحول جهانگردي در ايران به عنوان يك نمونه مهم
و مورد ابتلا، به ويژه در بخش جهانگردپذيري در طول دوران تمدن
اسلامي و پس از آن خواهيم پرداخت و از اين رهگذر تلاش خواهيم
كرد. تا ميزان حضور و نفوذ غربيان را در اين كشور و به دنبال
آن نقش اين حضور را در تحول فرهنگ اين سرزمين بررسي نماييم.
همان
گونه كه آمد، در دوران شكوفايي تمدن بزرگ اسلامي، جهانگردي از
اهميت و رونق بسياري نزد مسلمانان برخوردار شد. در ميان
جهانگردان آن دوره، سياحان و محققان ايراني از مقام و اعتبار
والايي برخوردار بودند. ”ابن خردادبه“ نخستين پژوهشگري است كه
در قرن سوم هجري اطلاعاتي در مورد صحراي ميان بم و نصرتآباد
در دسترس قرار داده است. ”ابن رسته“ در سال 310 هجري نگارش
كتابي به نام ”الاعلاق النفسيه“ را كه درنوع خود دائره
المعارفي بزرگ به شمار ميرفت، آغاز نمود. اين كتاب مشتمل بر
هفت مجلد بوده است كه اينك مجلد هفتم آن بر جاي مانده است. اين
مجلد درباره جغرافياي ايران، عربستان، يمن، آفريقاي شمالي،
اسپانيا، آسياي صغير، روسيه، تركستان و هند است و غالبا
اطلاعاتي را درباره حدود شهرها و خصوصيات مردم هر ناحيه و
احياناً سابقه تاريخي آن به دست ميدهد. ”استخري“ در سال 303
هجري روي به سياحت نهاد و نخستين جغرافي نويس ايراني است كه
كتاب خود را بر اساس مشاهدات شخصي نگاشت. وي ممالك اسلامي را
به نوزده منطقه تقسيم نموده و ويژگيهاي جغرافيايي، سوابق
تاريخي و مسافات بلاد هر منطقه را شرح داده است. او ايران را
از جنوب به شمال و از مشرق به مغرب سياحت كرده و به ويژه موطن
خود ـ ايالت فارس ـ را جزء به جزء شرح داده است.
ناصر
خسرو قبادياني“ شاعر بلندپايه ايران نيز در شمار جهانگردان
صاحب نام دوران پس از اسلام است كه جهانگردي طولاني خود را در
روز پنجشنبه ششم جماديالآخر سال 437 هجري برابر با نيمه دوم
دي ماه 414 يزدگردي به نيت سفر قبله، از مرو آغاز نمود. وي در
مورد انگيزه ديني خود از اين سفر چنين ميگويد: «پس از آنجا به
جوزجانان شدم و قرب يك ماه ببودم و شراب پيوسته خوردمي، پيغمبر
(صلي ا...عليه و آله و سلم) مي فرمايد ”قولوا الحق و لو علي
انفسكم”. شبي در خواب ديدم كه يكي مرا گفت: چندان خواهي خوردن
از اين شراب كه خرد از مردم زايل كند، اگر به هوش باشي بهتر.
من جواب گفتم كه حكما جز اين چيزي نتوانستند ساخت كه اندوه
دنيا كم كند. جواب داد كه بيخودي و بيهوشي، راحتي نباشد. حكيم
نتوان گفت كسي را كه مردم را به بيهوشي رهنمون باشد، بلكه چيزي
بايد طلبيد كه خرد و هوش را به افزايد. گفتم كه من اين را
ازكجا آرم. گفت جوينده يابنده باشد و پس سوي قبله اشارت كرد و
ديگر سخن نگفت. چون از خواب بيدار شدم آن حال تمام بر يادم
بود، بر من كار كرد و با خود گفتم كه از خواب دوشين بيدار شدم
بايد كه از خواب چهل ساله نيز بيدار گردم.» (حسيني، 1377،
ص124) وي سرانجام روز بيست و ششم جماديالآخر سال 444 هجري
برابر با 28 آبان ماه 421 يزگردي پس از هفت سال سياحت و مطالعه
و پيمودن بيش از 13000 كيلومتر راه و روبرو شدن با ديدنيها و
مصائب بسيار مسافرت خود را پايان داد.
از
سويي ديگر ايران همواره به عنوان يكي از مقاصد مهم جهانگردان
غير ايراني در اين دوره مطرح بوده و با برخورداري از آثار
تمدنهاي كهن، امكانات در خور توجه، آب و هواي دل انگيز و
مردمي ميهماننواز، سبب برانگيختن حس كنجكاوي جهانگردان مسلمان
براي ديدار از اين سرزمين شده است. ”ابودلف“ از جهانگردان
اوايل قرن چهارم هجري است كه به روزگار فرمانروايي سامانيان به
ايران آمده و مشاهدات خود را در سفرنامهاي به رشته تحرير
درآورده است. هر چند ابودلف گاه در گزارشهاي خود به لغزشهايي
دچار آمده و جا به جا خيالبافيهايش را نيز ثبت كرده است، اما
پس از او، جهانگردان از اطلاعاتي كه وي جمعآوري كرده بود،
استفاده كردند.
”مقدسي“
نيز از جهانگردان مشهور قرن چهارم هجري است كه از كشور ما ديدن
كرده و در كتاب خود مطالب جامع و با ارزشي درباره ايران آن روز
به رشته تحرير درآورده است. وي در بيان مشكلات سفر خود كه
اقدام به آن در آن دوره همتي چون كوه را ميطلبيد، چنين آورده
است: ”از همه آنچه مسافران بدان بر مي خورند، برخوردم. خود را
فقيه و اديب و عابد و زاهد نمودم. نيز فقه و ادب تدريس كردم.
خطبهها بر بالاي منبرها خواندم، بر بالاي گلدستهها اذان
گفتم، در مسجدها بارها پيش نماز شدم، در مجالس سخنراني سخنها
گفتم. با صوفيان حليمها و آشها و با خانقاهيان تريدها و
كاچيها خوردم. از فاصله ده فرسنگي ميان كاروان جدا شدم و به
سوي شهر رفتم تا آن شهر را ببينم و درباره آن پژوهش كنم. چه
شبها كه از مسجد بيرونم راندند، در بيابانها گم شدم و سرگردان
ماندم، بيابانها پيمودم. زماني مالك بردهها گشتم، روزگاري
زنبيل بر سر نهادم و كارگري كردم. بارها نزديك شد كه غرق شوم.
به تهمت جاسوسي دستگير و زنداني شدم، داغ بدعت بر پيشانيم
زدند...“ (حسيني، 1377، ص 134)
همچنين
در همين روزگار ”ابن حوقل“ كه از مشهورترين جهانگردان قرن
چهارم هجري به شمار ميرود، ايران را از هر سو زير پا گذاشته و
در تمام نقاط مهم آن مدتي طولاني توقف كرده است. اين سياح جا
به جا ضمن ذكر فاصله ميان شهرها، توصيف جالبي از آنها به دست
داده و از تأسيسات اقامتي مسافران نيز در آن قرن سخن گفته است.
به طوري كه از نوشتههاي او استفاده ميشود، در قرن چهارم هجري
رباطهاي متعددي در سراسر ايران در اختيار مسافران و جهانگردان
قرار داشته است. ”در آن دوران به سبب كثرت رباطهايي كه به همت
ابوالحسن محمد بن ماه در نواحي شرقي ايران ساخته شده بود،
رباطهاي ايران را بيشتر به نام ”رباط ماهي“ ميخواندند. همان
گونه كه چند قرن بعد، كاروانسراهاي ايران را ”شاه عباسي“
خواندهاند و هنوز هم مي خوانند. “ (نوربخش، 1370، ص 69)
ابن
حوقل گزارش جالبي نيز از خصلت نيكوي مهمان نوازي شرقي به ثبت
رسانده است: ”اما بخشش مردم ماوراءالنهر چنان جالب است كه
گويي همه افراد يك خانهاند و كسي كه به خانه ديگري وارد شود
گويي به خانه خود درمي آيد. بسيار مهمان نوازند و از مهماني كه
شبانه بدانان وارد شود ناخرسند نيستند، بلكه از وي پذيرايي مي
كنند، بي آنكه وي را بشناسند يا توقع پاداش داشته باشند. در
ماوراءالنهر هر مالك و توانگري كوشش مي كند كه قصر بزرگي
بسازد و مهمانسرايي بزرگ نيز ترتيب دهد. آنگاه تمام روز را در
انديشه تأمين نيازمندي هاي مهمان به سر مي برد و با شوق فراوان
از مهمان پذيرايي مي كند، و هنگامي كه مهماني به ناحيهاي وارد
شود، مردم آنجا در پذيرايي او بر يكديگر پيشي مي جويند و در
اين باره به نزاع برميخيزند و گاهي در مهمان نوازي رقابت
بدانجا مي كشد كه اموال و املاك آنان از ميان ميرود، به خلاف
ساير مردم كه در گردآوردن مال رقابت ميورزند و به ملك و
فراواني مال مباهات ميكنند.
در سغد
آثار خانهاي ديدم كه معروف بود به اين كه اقامتگاه و مهماسرا
شده بود و در آن زياده بر صد سال گشاده مانده و از ورود هيچ
مهماني ممانعت نميشده است و بسا اوقات شبانه به ناگهان
بيآمادگي قبلي بيش از صد يا دويست تن با ستوران و حشم خود
بدانجا مي آمدند و تمام نيازمنديهايشان از علف ستوران و خوراك
و جز آن فراهم مي شد، بي آنكه به چيزي از بار و بنه خود
نيازمند باشند يا صاحب خانه در رنج افتد، اگر چه روزها در آنجا
اقامت كنند. براي هر كاري شخصي گماردهاند و مايحتاج او را بي
درنگ تهيه ميكنند، چنان كه هنگام ورود مهمانان هيچ گونه تكلفي
نيست و صاحب خانه از پذيرايي مهمانان و مساوات درباره آنان
بسيار شادمان است، حال آنكه غالب توانگران بلاد اسلام، ثروت
خود را در راه تأمين سرگرميها و عيش و عشرت خود و در مواردي
كه خداپسندانه نيست و رقابتهاي تجملي و مذموم خرج ميكنند.
اما غالب توانگران ماوراءالنهر جز عده كمي از بيكارگان و اهل
بطالت، ثروت خود را در ساختن رباطها و راهها و جهاد در راه
خدا و موارد خير و ساختن پلها خرج ميكنند و هيچ شهر يا راهي
كه آبشخور دارد يا دهي كه جاي سكونت است، خالي از رباطهاي
متعدد نيست، بلكه بيش از حدود احتياج مسافران است. و شنيده ام
كه در ماوراء النهر افزون بر ده هزار رباط است و در بسياري از
آنها علوفه چارپاي مسافر و طعام او آماده است.“ (نوربخش، 1370،
صص 72-71)
در اينجا
اين نكته شايان توجه مينمايد كه بيشتر اين جهانگردان در ايران
با راههايي آشنا بودهاند كه از آن زمان تا به امروز با وجود
بروز پيشرفت چشمگير در وسايل حمل و نقل به طور كامل از آن عبور
نشده است. به ندرت به راههايي در كوير و بيابانهاي ايران
برمي خوريم كه جهانگردان دوران اسلامي از آن گفتگو نكرده
باشند.
در اين
دوران كه جهانگردان مسلمان، شهرهاي مهم شرق و غرب را زير پا مي
گذاشتند، به ندرت در ايران و ساير كشورهاي مشرق زمين با يك
تاجر يا جهانگرد غربي مواجه مي شويم. نخستين جهانگرد غربي كه
در دوران اسلامي به ايران سفر كرد، ”خاخام بنيامين بن جناح“ از
اهالي تودلاي اسپانيا بود. او كه بين سالهاي 569-560 هجري به
روزگار حكومت سلجوقيان از كشور ما ديدن كرد، در اين سفر ضمن
بازديد از جوامع كليمي مشرق زمين، به تجارت نيز مشغول بود. در
فاصله سالهاي582- 576 هجري جهانگرد ديگري به نام ”خاخام موسي
پتاچيا“ از شهر پراگ، از راه لهستان و روسيه به ايران سفر كرد
و در مورد ”آرامگاه دانيال نبي“ در شوش گزارشي تهيه نموده است.
حمله
مغول به ايران را بايد يكي از نقاط عطف تاريخ اين سرزمين به
شمار آورد. مغولان در پيگيري فتوحات خود در ايران به اروپاي
شرقي نيز يورش بردند و طي دو اردوكشي در سالهاي 619-617 و
637-636 هجري توانستند به آساني روسيه، لهستان و مجارستان را
به آتش و خون كشند و از سويي تا نزديكي برلين و از سوي ديگر تا
درياي آدرياتيك پيشروي كنند. اين حملات سبب شد تا اروپاييان در
سال 643 هجري هيأتهايي را از سوي كليساي كاتوليك رم به
امپراطوري مغول اعزام دارند تا ضمن ايجاد وقفه در تهاجم مغول و
اتحاد با آنان به منظور برانداختن سلسله مماليك در مصر، آنان
را به پذيرش مسيحيت دعوت و همچنين روابط تجاري ميان شرق و غرب
را پي ريزي نمايند. نخستين هيأت اعزامي در سال 644 هجري به
سرپرستي ”ژان پلانو دو كارپينو“ از راه شمال غرب و شمال درياي
مازندران به ”قراقرم“ عزيمت كرد. اين دوره را بايد نقطه عطفي
در روابط شرق و غرب به حساب آورد. اروپاييان در سال 651 هجري
هيأت ديگري را به سرپرستي ”ويليام روبركي“ به قراقرم گسيل
داشتند.
در سال
656 هجري ”هلاگوخان“ كه از نوادگان چنگيز بود، دولت بزرگ و
مستقل ”ايلخانان مغول“ را در ايران بنيان نهاد. از آن دوره به
بعد و در پي استحاله قواي مغول در فرهنگ و تمدن اسلامي ايران،
سيل خروشان مغول آرام گرفت و ديگر بار ايران فرصت يافت نقش
حساس و قديمي خويش را در ارتباط ميان شرق و غرب ايفا كند. با
باز شدن جادههاي تجارتي آسيا، پس از يك دوران ركود،
كاروانهاي تجاري اروپا در كنار كاروانهاي بزرگ مشرق زمين به
قصد ايران، چين و ماوراء النهر به حركت درآمدند و سوداگران،
زائران، افراد لشكري و كشوري، جهانگردان و فرستادگان سياسي به
همراه اين كاروانها، امپراطوري مغول را زير پا گذاشتند. رفتار
خوبي كه در زمان سلطنت هلاگوخان نسبت به خارجيان و به ويژه
مسيحيان اعمال ميشد، بيشتر به سبب نفوذ و حمايت ”دقوز خاتون“
همسر مسيحي ايلخان بزرگ بود كه خود از مسيحيان نسطوري به شمار
ميآمد. پس از مرگ هلاگوخان نيز جانشينانش همچنان با مسيحيان و
به طور كلي خارجيان مهربان باقي ماندند.
تجارت
اروپا با شرق در اين دوره به طور عمده در دست جمهوريهاي محلي
ايتاليا قرار داشت و ”ونيز“ ، ”ژن“ و ”پيز“ در اعزام نماينده
براي به چنگ آوردن مراكز تجاري با يكديگر رقابت مي ورزيدند. در
همين ايام بود كه معروفترين سياح قرن هفتم هجري يعني
”ماركوپولو“ با پدر و عموي خود در سال 669 هجري در راه سفر به
چين از ايران نيز بازديد كرد. او از شهرهاي ايران مانند تبريز،
سلطانيه، ساوه، كاشان، يزد و كرمان گذشت و از راه خليج فارس
رهسپار چين شد. ماركوپولو بيست سال بعد و هنگام بازگشت به
اروپا دوباره هم از كشور ما ديدن كرد.
همزمان با
مهاجرت ماركوپولو به اروپا و كمي پس از آن، جهانگردان ديگري
نيز به ايران آمدند كه از آن ميان، جهانگرداني چون ”جيوواني
دمونته كورينو“ ، ”ريكولده دامونته كروچه“، ”اودريكو
داپوردنون“، ”فرير جوردانوس“ و ”جيوواني داماريونولي“ از شهرت
بيشتري برخوردارند. از آنجا كه اين جهانگردان بيشتر تاجر پيشه
بودند، در سفرنامههايشان اطلاعات زيادي نسبت به راهها، آثار
عظيم معماري، مدرسهها، كاروانسراها، مساجد و حمامها وجود
ندارد و در عوض بيشتر به ذكر اوضاع تجاري و اقتصادي پرداخته
شده است. برخلاف اين گروه از جهانگردان، مورخان ايراني
گزارشهاي دقيق تري از اقدامات ايلخانان مغول در جهت تسهيل امر
مسافرت به دست دادهاند. اين گزارشها حكايت از آن دارد كه در
دوران حكومت يكصد ساله جانشينان هلاگوخان، اقداماتي اساسي براي
ايجاد تسهيلات سفر و تأمين امنيت راهها به عمل آمده است. به
فرمان ”غازان خان“ نخستين ايلخان مسلمان، در مسير راهها در هر
سه فرسنگ يك ”يامخانه“ يا چارپارخانه و در كنار دروازه هر شهر،
كاروانسرا و گرمابهاي براي مسافران بنا شد. پس از غازان خان،
”سلطان محمد خدابنده“ با كمك وزير كاردانش ”خواجه رشيدالدين
فضلا...“ توانست سياستهاي برادر را دنبال نمايد و در همين
زمان بود كه دستور محافظت از شاهراهها داده شد.در اين دوره
جنبش تصوف نيز به اوج قدرت خود رسيد و در كنار خانقاهها،
علاوه بر مساجد، بناهايي چون ”زاويه“، ”دارالغربا“، ”ساباط“،
”دارالسياده“ و ”دارالضيافه“ داير گرديد كه بيشتر مسافران و
رهگذران غريب و درويش كه جايي نداشتند در آنها اقامت
ميكردند. اوقاف فراواني براي داير نگه داشتن اين اماكن و
پذيرايي از مسافران اختصاص يافته بود، به طوري كه بقاع برخي
مشايخ بزرگ در اين مورد از تشكيلات وسيعي برخوردار بود.
پس از
آنكه ”تيمور“ كه به طور جعلي نسب خود را به چنگيزخان
ميرسانيد، در سال 771 هجري بر ماوراء النهر مسلط گرديد، بر آن
شد تا نظارت خود را بر جادههاي كاروانرو و بازرگاني ميان
اروپا و آسيا برقرار سازد. در زمان اين امير گوركاني كليه
كاروانسراها و مهمانخانهها تعمير و جادهها تسطيح شد و همواره
راهها باز بود، به نحوي كه در سختترين زمستانها نيز معابر
كوهستاني بسته نمي شد. با مرگ تيمور بناي امپراطوري عظيم وي كه
پايه اقتصادي يكدست و هماهنگي نداشت، به سرعت فرو ريخت و ميان
فرزندان وي نزاع در گرفت. اين امر سبب تقسيم وحدت حكومت شد. از
اين رو دوره طولاني جهانگردان و تجار اروپايي در ايران سپري شد
و تا رونق مجدد آن در دوران شاه عباس صفوي به تأخير افتاد.
البته در اين دوره نيز سفيراني چند، همچون ”كاترينو زنو“ ،
”جوزافا باربارو“ و ”آمبروزيو كنتاريني“ از سوي ونيز با
مأموريتهاي سياسي و تجاري به ايران آمدند.
در محرم
سال 907 هجري ”شاه اسماعيل صفوي“ دولت مقتدر ”صفوي“ را بنيان
نهاد و با اعلام مذهب شيعه اماميه به عنوان مذهب رسمي كشور،
توانست وحدت ملي را دو مرتبه برقرار نمايد و ايران را به حدود
تاريخي خود برساند. با وجود آشفتگيهاي اوايل دوران صفوي،
گهگاه مسافراني چون ”لويجي رانچينوتو“ و ”كنستانتين لاسكاري“
ونيزي و ”لودويكو دي وارتما“ از ايتاليا با مقاصد تجاري و
سياسي به ايران مسافرت كردند.
در دوره
”شاه طهماسب اول“ دومين پادشاه صفوي كه بيش از نيم قرن سلطنت
كرد، رفت و آمد جهانگردان و تجار اروپايي به ايران كم و بيش
ادامه داشت. در سال 969 هجري براي نخستين بار انگليسيها در
صدد بر آمدند تا با ايران روابط تجاري برقرار سازند. از اين رو
”آنتوني جنكينسون“ را با تجهيزات كامل و معرفينامهاي از سوي
ملكه اليزابت اول با هداياي گوناگون به ايران روانه كردند. وي
در اكتبر سال 1562 ميلادي (970 هجري) وارد پايتخت ايران شد.
شاه صفوي در بدو امر از او پذيرايي شاياني كرد، اما اين موفقيت
بسيار كوتاه بود و حتي خطر تسليم او را به تركان عثماني پيش
آورد، زيرا جنكينسون كه براي نزديكي بيشتر به شاه ايران خود را
دشمن عثمانيها قلمداد كرد. نمي دانست كه پيش از ورود وي شاه
طهماسب قرارداد صلحي با ”سليمان خان قانوني“ پادشاه عثماني
بسته است. ”شاه به محض آن كه پي برد فرستاده انگليس، مسيحي
است، فرياد كشيد: ” اي كافر! ما احتياج به دوستي بي دينان
نداريم“ و فرستاده ملكه اليزابت را جواب كرد. هنگام خروج سفير
مردي در پي آنها مي رفت و از طشتي روي جاي پاي انگليسيها
خاكستر مي ريخت تا رد نجس آنها را پاك كند.“ (نوربخش، 1370، ص
157) اما علي رغم اين برخورد بيشتر سياسي تا مذهبي، بايد دانست
دربار شاه طهماسب محل رفت و آمد گروه زيادي از خارجيها بود و
در طول نه سال دست كم سه هيأت تجاري و سياسي از اروپا به ايران
آمدند.
دوره
سلطنت ”شاه عباس اول“ تا انقراض سلسله صفوي را مي توان يكي از
مهمترين ادوار توسعه جهانگردي در ايران به حساب آورد. اين
توسعه به چند عامل بستگي داشت كه مهمترين آنها عبارت بود از
امنيت، توسعه راههاي ارتباطي و تأسيسات اقامتي. ”اسكندر بيك
تركمان“ منشي و نديم شاه عباس اول چگونگي برقراري امنيت را در
راههاي ايران در اين دوره چنين آورده است: ”براي تأمين امنيت
راهها مأمورين ولايات مسؤول بودند. ابتدا تحقيق كردند كه در
هر ولايتي معظم قاطعان طريق چه جماعتند، همت بر فنا و اعدام
اين طبقه گماشتند. در اندك زماني اكثر سرداران اين گروه را به
حسن سعي و تدبير به دست آوردند، بعضي به مسلك انقياد و
فرمانپذيري در آمدند و بعضي ديگر را بي ملاحظه به شحنه سياست
سپرده خلايق را از شر آن طايفه آسودگي بخشيدند... سپس براي
ادامه امنيت عمومي، راههاي هر قسمتي را به مأمورين مخصوص
سپردند، چنانكه حفظ شوارع به عهده هر كسي فرمايند مشروط بر آن
است كه واجبي ضبط و نسق كرده، مال هر كس از تجار و مترددين
سكنه هر بلاد كه دزد و حرامي ببرد، پيروي نموده پيدا كرده به
صاحب آن رسانند، و الا خود از عهده بيرون آيند، و اين قاعده در
كل مملكت مستمر ساختند.“ (نوربخش، 1370، صص 163-162)
از دوره شاه
عباس اول به بعد براي سهولت ارتباط و توسعه اقتصادي كشور شبكه
منظمي از راههاي اساسي به وجود آمد، به طوري كه امروزه هنوز
راههايي كه به نام ”راه شاه عباسي“ معروف است در برخي نقاط
كشور شناخته مي شود كه در واقع جانشين ”شاهراه بزرگ هخامنشي“
است. به موازات مرمت راههاي قديمي و ايجاد راههاي جديد، شاه
عباس به آسايش و رفاه مسافران نيز توجه خاص داشت. به فرمان او
كاروانسراهاي مخروبه سراسر كشور تعمير و كاروانسراهاي جديد
ساخته شد و براي تأمين آب آشاميدني مسافران به ويژه در نواحي
كويري و كم آب، آب انبارهاي بزرگ با بادگير بنا گرديد، به طوري
كه در گرماي سوزان تابستان در كليه منازل راههاي كشور، آب خنك
و گوارا در دسترس مسافران قرار داشت. البته تنها شاه نبود كه
اين كاروانسراها را مي ساخت، بلكه كليه امراي مقتدر و
بازرگانان و مالكان و ثروتمندان شهرها نيز موظف بودند در بين
راهها كاروانسرا بسازند و چون ظاهراً كارها با نقشه پيش
ميرفت، يكباره در عرض مدتي كوتاه در تمام ايران كاروانسراهاي
متعدد پديد آمد. اين اقدامات آنچنان وسيع صورت گرفت كه تا
سالها پس از شاه عباس نيز دوام داشت.
از
سويي ديگر در قرن هفدهم ميلادي مسافرت به شكل يك پديده مهم
اجتماعي درآمد و انگيزههاي گوناگوني چون تجارت، علم و هنر،
سياست و مذهب دسته دسته جهانگردان را به مشرق زمين و به ويژه
ايران روان نمود. در اوايل سال 1628 ميلادي يك هيأت نمايندگي
انگليسي براي دستيابي به منابع جديد تجارت وارد ايران شد. در
همين زمان ”آنتوني و روبرت شرلي“ نيز به ايران آمدند. اين دو
برادر از مشهورترين به اصطلاح سياحاني هستند كه با اغراض سياسي
و به قصد تحريك شاه عباس اول عليه عثمانيها و ترغيب وي به
انعقاد قرارداد دوستي با دول اروپايي در سال 1007 هجري وارد
ايران شدند. در آن هنگام شاه عباس در قزوين بود و برادران شرلي
را به حضور پذيرفت و مورد تفقد قرار داد. شرليها در قزوين در
چندين مجلس جشن و سرور شاهانه شركت داشتند. يكي از اين مجالس،
در سفرنامه ايشان اين گونه گزارش شده است:”... وقتي پادشاه به
ميان آن آمد به ”سر آنتوان“ اشاره كرد كه پيش آن صندلي باشكوه
برود و با شخص اول و ساير وزراي خود ايستاده به سر آنتوان
فرمود كه بالاي آن صندلي بنشيند. ولي سر آنتوان به زانو افتاد،
از پادشاه معذرت خواست و گفت كه چنين جاي ملوكانه سزاوار نشستن
من نيست، زيرا كه من تابع آن اعليحضرت هستم. پادشاه به سر
مرتضي علي قسم خورد و گفت بايد در اين صندلي بنشيند و هر كس از
ايرانيان كه عزيزتر از او نباشد، اگر از اين مطلب اكراه داشته
باشد سر او را خواهم بريد و حكم كرد كه بدون ترس آنجا بنشيند.
سر آنتوان اطاعت كرد و پادشاه او را بوسيده گفت برادر في
الحقيقه تو شايسته اينجا هستي. بعد امر كرد كه صندلي ديگري
براي «مستر روبرت شرلي» بياورند و چون آوردند او هم پهلوي
برادر خود نشست و پادشاه امر نمود كه همه ماها دور صندلي سر
آنتوان بر روي قالي چهار زانو بنشينيم. بعد با طبل و نقاره،
خوانچههاي ضيافت به ميان آمد كه 24 نفر از نجبا مي آوردند.
وقتي طبال ها و نقارهچيها رفتند اهل طرب به ميان آمدند. 20
نفر زن با لباس هاي فاخر ميخواندند و به صداي موزيك
ميرقصيدند.“ (نوربخش، 1370، صص176-174)
به طور
كلي، شاه عباس اول در مدت چهل و دو سال سلطنت خود، فرستادگان و
مسافران بسياري را از كشورهاي اروپايي به حضور پذيرفت و نزد
بيشتر سلاطين مسيحي نماينده فرستاد و براي افزايش درآمد كشور،
امر تجارت و سياحت را تسهيل نمود. با درگذشت او، در زمان
جانشينانش اين وضعيت تا حدودي متزلزل شد، اما روابط سياسي و
تجاري با ديگر كشورها به همان شكل باقي ماند و ايران همچنان به
عنوان ميعادگاهي بزرگ، مورد توجه تجار و سياحان خارجي قرار
داشت.
پس از
شاه عباس اول، ”سام ميرزا“ كه از نوادگان او بود، در سال 1038
هجري با نام ”شاه صفي“ به تخت نشست و تا سال 1052 با قساوت و
خوشگذراني سلطنت كرد. در دوره سلطنت او تجار و جهانگردان
بسياري از كشورهاي اروپايي به ايران آمدند كه از اين ميان ”ژان
باپتيست تاورنيه“ از شهرت بيشتري برخوردار است. اين جهانگرد در
فاصله سالهاي 1041 تا 1075 هجري شش بار به ايران مسافرت نمود.
تاورنيه با دقت نظري وافر و صراحت و صداقتي بيش از حد معمول
ديگر جهانگردان آن دوره به بيان مشاهدات، مطالب ارزندهاي در
مورد ايران آن روزگار از خود باقي گذاشته كه سفرنامه او را از
حد سفرنامهاي معمولي فراتر برده است.
در اينجا
شايسته است گوشههايي از خاطرات او را در مورد امنيت راهها و
همچنين ديدگاههاي ديني مردم ايران و تأثير جهانگردان بر اين
ديدگاه نقل كنيم: ”روزي در موقعي كه قافله از تبريز به سمت
اصفهان حركت مي كرد، در آن گير و دار و جنجال، خورجيني از
تاجري دزديدند و شخص دزد فوراً از شهر خارج شد. تاجر كه ملتفت
سرقت خورجين شد، به حاكم شكايت كرد. حاكم حكم داد در شهر تفحص
نمودند، اثري به دست نياوردند، آنگاه حكمي براي راهدارها
فرستاد كه مرتكب را جستجو نموده و دستگير نمايند. شخص خورجين
دزد بعد از آن كه مدتي در بيابانها سرگردان طي مسافت نمود،
بالاخره از شدت عطش مجبور شد خورجين را به گوشهاي انداخته
نزديك كاروان رفته رفع عطش نمايد. اتفاقاً دچار راهدارها
ميشود، چون ديدند او تنها از سمت بيايان خشك ميآيد، سوء ظن
حاصل كرده، بعضي سؤالاتي از او ميكنند كه از عهده جواب بر نمي
آيد. او را گرفته نزد حاكم مي برند، آنجا به اقرارش مي آوردند
و حاكم حكم به قتلش مي دهد.“ (نوربخش، 1370، ص 214)
او در
مورد مشكل حمل شراب و منافات آن با اعتقادات ديني شترداران اين
چنين ميگويد: ”در كاروان شتري هم، مخصوصاً بايد يا بوي پالاني
براي حمل شراب داشته باشند، به جهت اين كه شتردارها اغلب بلكه
همه محمدي (ص) هستند و به واسطه تعصب حيرتانگيزي نميگذارند
كه شراب بار شتر كنند، مي گويند اين حيوان اختصاص به محمد (ص)
دارد و نبايد كه شراب كه از طرف محمد (ص) اكيدا ممنوع شده است،
بار شتر بشود. بنابراين شراب را در مشك ميريزند و بار يابو مي
كنند.“ (نوربخش، 1370، ص 215) اما همين مردم به روايت او در
جايي ديگر به گونهاي ديگر عمل ميكنند:” چون اشخاصي كه به اين
مكان (اطراف شيراز) مي آيند، ده دوازده روز در آنجا ميمانند،
مطربان و رقاصان ايلاتي بومي از اطراف مي آيند و مسافرين را
مشغول مي كنند و شراب شيرازي مي خورند، زيرا هميشه شراب
فراواني ذخيره دارند. انگليسيها و هلنديها كه در هرمز اقامت
دارند هميشه به اين مكان آمده و تا آخر تابستان را در آنجا مي
گذرانند.“ (نوربخش، 1370، ص 234) اما باز با كمال تعجب همين
مردم كه با خارجيان اين گونه رفتار ميكنند، در داستاني ديگر
تعصب ديني خود را اين چنين نمايش ميدهند: ”مسافرين بايد آب
خوردن را از آب انباري كه تا آنجا يك تير تفنگ فاصله دارد
بياورند. چند سال بود كه آب آن آبانبار را نمي توانستند
بخورند. زيرا يك يهودي كه خواسته آب بردارد، پايش لغزيده ميان
آب انبار افتاده بود و مسلمانها كه فوق العاده متعصب هستند،
آن آب انبار را خراب كردند و بعد نزديك آن، آب انبار ديگري بنا
نمودند.“ (نوربخش، 1370، ص 235) از كنار هم گذاشتن اين چند
خاطره شايد بتوان چنين نتيجه گرفت كه اعتقادات مذهبي ايرانيان
كه در وجود آنان از دير باز ريشه داشته است، در اين دوره با
سيل ورود جهانگردان خارجي روبرو شده و اين قوم را دچار دوگانگي
شديدي در رفتار مذهبي كرده است.
به هر
حال، سرانجام با حمله قوم چادر نشين افغاني ”غلجه زايي“ به
اصفهان و تسخير پايتخت ايران توسط آنان، ”شاه سلطان حسين صفوي“
آخرين پادشاه سلسله صفوي دست از تاج و تخت كشيد و تاج شاهي را
تسليم ”محمود افغان“ نمود. پس از اين واقعه، در ايران تا مدتها
هرج و مرج كامل حكمفرما بود و همين امر سبب شد تا سيل
اروپاييان كه به ايران سرازير بود از جريان افتاد و تجارت،
سياحت و حتي مسافرتهاي داخلي رونق خود را از دست داد، تا اين
كه در سال 1143 هجري ”نادر قلي افشار“ افغانها را شكست داد و
پس از رسيدن به پادشاهي، برنامههاي آباداني و به ويژه راهسازي
را كه در ايران متوقف مانده بود نشاطي دوباره بخشيد. علي رغم
كوشش فراوان نادر در توسعه تجارت، ايران ديگر نتوانست در
مقايسه با كشورهاي اروپايي قدرت اقتصادي و هنري خود را جلوه
دهد و تا روي كار آمدن قاجاريه از ورود جهانگردان خارجي به
ايران، جز مواردي پراكنده، اطلاعاتي در اختيار نداريم.
در
دوران حكومت قاجاريه در اوايل قرن سيزدهم هجري ”ناپلئون
بناپارت“ كه در فكر حمله به هندوستان بود، بر آن شد تا اين كار
را با جلب دوستي ”فتحعلي شاه“ از راه ايران پيش ببرد. در اين
ميان روسيه هم حمله به هند را در سر ميپرورانيد و بريتانياي
كبير نيز كوچكترين حركات آنها را زير نظر داشت. ديپلماسي غرب
به سبب موقعيت جغرافيايي كشور ما، راه ورود به ايران را گشود و
در پي آن گروههاي سياسي و نظامي و به دنبال آنان مسافران
خارجي راه ايران را در پيش گرفتند و دوباره همانند دوران صفوي
گروه گروه خارجيان به ايران وارد شدند. در دوره فرمانروايي
فتحعلي شاه قاجار، ايران عرصه آمد و شد گروه زيادي از دلالان
انگليسي و فرانسوي بود كه در طلب اطلاعات نظامي، شرق تا غرب و
شمال تا جنوب اين سرزمين را زير پا گذاشتند. از آنجا كه
اطلاعات مربوط به ورود جهانگردان و هيأتهاي سياسي خارجي از
اين دوره به بعد، بسيار بيش از آن است كه در اين مختصر بگنجد،
تنها به ذكر گوشههايي از آن بسنده ميكنيم.
در سال
1800 ميلادي ”جان ملكم“ فرستاده دولت بريتانيا به ايران آمد و
در قبال تعهد حمايت از ايران در مقابل حمله روسيه، اجازه ورود
و اقامت اتباع كشورش را در ايران به دست آورد. شش سال بعد
دولت فرانسه ”ژوبر“ را كه به زبانهاي شرقي و تاريخ مشرق زمين
آشنايي داشت به ايران اعزام كرد تا زمينه جاه طلبي ناپلئون را
فراهم سازد. به دنبال آن در سال 1807 ميلادي يك هيأت بزرگ
نظامي از فرانسه به سرپرستي ”ژنرال آلفردو گاردان“ به ايران
آمد تا لشكريان ايران را تعليم دهد و در صورت حمله ناپلئون به
هند به كمك قواي فرانسه برخيزد. دولت انگليس كه از ورود هيأت
فرانسوي به ايران نگران شده بود در صدد بر آمد تا نقشههاي
رقيب را خنثي سازد. بنابراين ملكم را براي دومين بار به ايران
اعزام كرد، اما نفوذ گاردان به حدي زياد بود كه ملكم را حتي به
تهران نيز راه ندادند. متعاقب آن مصالحه ميان ناپلئون و نزار
روسيه اوضاع را به سود انگليسيها دگرگون كرد و با ورود
”هارفورد جونز“ فرستاده ديگر انگليس، هيأت فرانسوي به حالت قهر
ايران را ترك كرد.
در
سال 1817 ميلادي و چهار سال پس از امضاء عهدنامه گلستان، دولت
روسيه ”ژنرال يرمولف“ را در رأس هيأتي به ايران فرستاد و به
فتحعلي شاه پيشنهاد كرد عليه عثماني با روسيه متحد شود. در اين
هيأت جواني آلماني الاصل بود به نام ”موريس دو كوتزبوئه“ كه با
اجازه سفير روسيه از مشاهدات خود در ايران گزارشي تهيه كرده
است. او در تشريح باغ جديد الاحداث وليعهد داستاني را نقل مي
كند كه ذكر آن بي مورد نيست: ”همين كه حضرت وليعهد عمليات
توپخانه را كاملاً نمايش دادند، اعضاي سفارت را به باغ
جديدالاحداث خود دعوت كردند. اين باغ از ميدان مشق دور نبود.
از ايرانيان فقط عباس ميرزا با ما داخل شد. لدي الورود كه خود
را از قيد رعايت آداب و رسوم درباري و از شر درباريان جسور خود
خلاص يافت و فهميد كه اگر بخندد از قدرش كاسته نشود و مقامش در
انظار پست نگردد، يكباره به رفتار و آداب طبيعي خود درآمد و
بيش از پيش ملكات و حسناتش جلوهگر شد...باغبانان دو دسته گل
قشنگ تقديم داشتند. شاهزاده عباس ميرزا دسته گل قشنگتر را به
سفير مرحمت فرمود.“ (نوربخش، 1370، صص 389-388)
با مرگ
فتحعلي شاه قاجار، ”محمد ميرزا“ فرزند عباس ميرزا كه پس از مرگ
پدرش به وليعهدي ايران منصوب شده بود، در ششم رجب سال 1250
هجري در تبريز به تخت نشست و سپس در چهاردهم همان ماه به
همراهي سفيران روس و انگليس به سوي تهران رهسپار شد. در زمان
وي روند ورود جهانگردان و فرستادگان سياسي كه براي مدتي كند
شده بود، ديگر بار به شكل پيشين در آمد.
پس از
مرگ محمد شاه در ششم شوال 1264 هجري پسر شانزده سالهاش
”ناصرالدين ميرزا“ در تبريز به تخت نشست و سپس به تدبير ”ميرزا
تقي خان امير نظام“ با لشكري آراسته به سوي تهران رهسپار شد.
وي پيش از ورود به تهران، امير نظام را به لقب ”اتابك اعظم“
ملقب كرد و او را به صدر اعظمي خويش برگزيد. در دوره صدارت
ميرزا تقي خان امير كبير، در كنار اجراي طرحهاي آباداني،
تأسيس چاپارخانه كه با گذشت زمان اهميت خود را از دست داده و
كم كم به فراموشي سپرده شده بود، مورد توجه واقع شد و در سال
1266 هجري قمري نقشه ايجاد چاپارخانه جديد تنظيم شد و ”ميرزا
شفيع خان“ به رياست دستگاه چاپارخانه تعيين گرديد. به همه حكام
ولايات دستور رفت كه در قلمرو خود، در شهرها و راهها
چاپارخانه بنا كنند و اسبان چاپاري نگاه دارند. دستگاه
چاپارخانه در مدت يك سال نظام تازهاي گرفت و گسترده شد. تعداد
چاپارخانهها بيشتر و فاصله آنها كمتر گرديد و در كتابچهاي
صورت چاپارخانهها و مسافت ميان آنها نوشته و توزيع شد. اما پس
از قتل امير، وضع اين چاپارخانهها نيز مانند ديگر كارها رو به
ويراني نهاد.
در 25
صفر 1273 هجري قمري شهر هرات پس از شش ماه محاصره به دست
لشكريان ايران افتاد. در پي اين واقعه، دولت انگليس به ايران
اعلان جنگ داد و در زماني كوتاه جزيره خارك و بندر بوشهر را
اشغال كرد، اما با مقاومت نيروهاي ايران در بوشهر، وادار به
عقبنشيني از اين شهر شد و در عوض بندر خرمشهر را تصرف كرد.
لذا دولت ايران ناگزير شد در ماه رجب همان سال در پاريس
معاهدهاي را با دولت انگليس امضا كند و از كليه ادعاهاي خود
در افغانستان دست بردارد. علاوه بر آن امتياز ايجاد كنسولگري
در شهرهاي ايران نيز به دولت انگليس داده شد و اين خود سرآغازي
شد براي حضور بيشتر انگليسيها و به دنبال آن افزايش دخالتهاي
دولت انگليس در ايران. همچنين در سال 1857 ميلادي براي نخستين
بار با دولت پادشاهي پروس به نمايندگي از سوي كشورها و ايالات
مستقل آلمان يك قرارداد گمركي و بازرگاني و مودت امضا شد و در
پي آن دولت پروس تصميم گرفت سفير و هيأتي را به ايران بفرستد
تا مذاكراتي را به منظور برقراري روابط سياسي و بازرگاني به
عمل آورند.
در سال
1253 هجري شمسي برابر با 1291 هجري قمري نخستين راه شوسه در
ايران گشايش يافت. خانم ”كارلا سرنا“ در خاطرات سفر خود به
ايران در اين مورد چنين مي نويسد: ”شاه بعد از مراجعت از اروپا
دستور داد به منظور رفاه و آسايش مؤمنين راه شوسهاي از تهران
تا زيارتگاه شاه عبدالعظيم و راه ديگري فقط به خاطر ارضاي
هوسهاي شخصياش به همين كلاهفرنگي باغ وحش كشيده شود. راه دوم
كه ساختمان آن مدتها بعد از راه تهران ـ شاه عبدالعظيم آغاز
شده بود، و با آن كه از ميان مسير پرسنگلاخ و صعب العبور مي
گذشت و علاوه بر آب و باران و بهمن و رودخانه پرخروش كه موانع
طبيعي اين راه بودند، مثلاً در فاصله شش كيلومتري براي هموار
كردن مسير، حداقل يازده پل مي بايست احداث گردد، ولي علي رغم
تمامي اين موانع و مشكلات احداث آن خيلي زودتر از راه اولي به
اتمام رسيد.“ (نوربخش، 1370، صص490-489)
همچنين
”مادام ديالافوا“ كه در سال 1881 ميلادي به ايران آمد، در مورد
تأسيس نخستين مهمانخانه در قزوين چنين مي نويسد: ”...باري براي
اينكه سفراي خارجه قبل از ورود به طهران محل استراحتي داشته
باشند، شاه مهمانخانهاي در قزوين ساخته و دو نفر از نوكران
خود را پرستاري و نگاهباني آن مأمور كرده است. مأمورين با
مسافرين مؤدبانه رفتار مي كنند و مهمانخانه را بدون امتياز در
اختيار آنها مي گذارند.“ (نوربخش، 1370، ص 492)
”ارنست
اورسل“ بلژيكي نيز كه در سال 1882 ميلادي به ايران آمده است،
نخستين مهمانخانه پايتخت را چنين شرح مي دهد: ”...اينجا هتل دو
فرانس تنها هتل تهران بود. مالك مهربان و مؤدب آنجا، آقاي پروو
ما را به اطاقهايي كه به سبك هلندي تزيين شده بود، راهنمايي
نمود. در اين اطاقها از ديدن تختخوابهاي واقعي با ملافههاي
سفيد و تميز بسيار خوشحال حتي متعجب شديم.“ (نوربخش، 1370، ص
504)
همين
جهانگرد در يك نگاه كلي در سفرنامه خود به ارزيابي اين
پيشرفتهاي ظاهري مينويسد: ”چند سال طول نمي كشد كه خطوط
راهآهن، شهرهاي رشت، اصفهان و بندر بوشهر را به هم پيوند
ميدهد، آن وقت فاصله پايتخت ايران و پاريس فقط مدت ده روز
خواهد بود. آقاي كوك بليط رفت و برگشت را با در نظر گرفتن جا
در هتل در اختيار آنهايي كه مي خواهند سير و سياحت حسابي در
ايران بكنند خواهند گذاشت. ماجراجويان، سرمايهداران، نفع
طلبان از همه اطراف و اكناف عالم براي بهره برداري از خاك بكر
و دست نخورده اين سرزمين ثروتمند، چون مور و ملخ به اين كشور
سرازير ميشوند. نتايج وحشتناك و نفرت انگيز اين ايلغار
اروپايي چه خواهد بود؟ جامههاي رنگارنگ، شلوارهاي گشاد، كلاه
پوستينهاي با ابهت، جاي خود را به ردنگت تنگ و چسبان،
شلوارهاي انگليسي، كلاههاي كوچك خواهند بخشيد. لوكوموتيوها،
آهوها و چادرنشينان را از دشتها فراري خواهند داد، دود
كارخانهها گنبدهاي طلايي مساجد را سياه و كثيف خواهند كرد…
و بالاخره تمدن ما به يكي از كم نظيرترين كشورهاي جهان كه هنوز
خود را با مظاهر دروغين آلوده نكرده است، به بعضي محاسن غير
قابل انكار خود، يكنواختي ملال انگيز و ابتذال واقعي را به
ارمغان خواهد آورد.“ (نوربخش، 1370، ص 514)
متأسفانه پيش بيني او درست از آب درآمد و كار اين هجوم اروپايي
به جايي رسيد كه ”جرج ناتانيل كرزن“ سياستمدار محافظه كار
انگليسي براي تسهيل امر، سفرنامهاي درباره ايران در سي فصل
تأليف كرد كه در آن اطلاعات گوناگوني به جهانگردان اروپايي در
مورد اوضاع ايران و چگونگي سفر به اين سرزمين داده شده است. وي
در فصل مربوط به راهها و وسايل سير و سفر در ايران چنين مي
نويسد: ”موضوعي را كه پيش از عزيمتم از انگلستان همواره
استفسار ميكردند، اين بود كه از چه راهي سفر كنم و در بازگشت
نيز مي پرسيدند از كدام راه مراجعت نمودم. اين پرسشها حتي در
اين روزگار مجموعهها و راهنماهاي چاپي جهانگردي مجابم ساخت كه
اطلاعات جغرافيايي هنوز آن اندازه شايع و فراوان نيست و نوشتن
فصلي توضيحي در باب اين موضوع كه مسافرت به ايران يا بازگشت از
آنجا از چه راهي بهتر است و براي هر مسافر چه نوع و مقدار
تداركات ضرور است، كار بيهودهاي نخواهد بود.“ (نوربخش، 1370،
صص 543ـ542)
در ادامه
سناريوي نفوذ غرب، روز سوم شهريور ماه 1320 هجري شمسي قواي
شوروي و انگليس از شمال و جنوب وارد خاك ايران شدند. دو سال
بعد نيروهاي آمريكايي نيز به آنها ملحق گرديدند. ايران در آن
هنگام براي متفقين چنان اهميتي داشت كه آن را ”پل پيروزي“ نام
نهادند. حضور هزاران خارجي چهره كشور را تغيير داد. پس از گذشت
چند سال تعداد اماكن عمومي به ده برابر افزايش يافت. كافه
رستوران، بار، دانسينگ، مشروب فروشي و هتلهاي متعددي در گوشه
و كنار پايتخت داير شد.
در اين
دوره خبرنگاران بسياري به ايران آمدند و گزارشهاي متعددي نيز
از اوضاع كشور به جهان ارسال كردند. از خلال اين گزارشها مي
توان به خوبي سيماي ايران آن دوره را تصور كرد. ”اوگار اسنو“
يكي از اين خبرنگاران است كه غافل از بلاي هجوم غرب، در گزارشي
با عنوان ”مشاهدات من در ايران“ چنين نوشته است: ”...هزار و يك
قسم امتعه از اتومبيلهاي باري گرفته تا حرارت سنج براي پيكار
برضد هيتلر از اين راه به شوروي فرستاده مي شدند. اجناس و مواد
مذكور به وسيله چهار خط آهن و جاده متفاوت كه يكي از آنها از
نقاط خيلي دور هندوستان شروع شده بود و در خط سير خود از
پايتخت ايران عبور مي كرد، وارد اين كشور مي شد. مهندسين
آمريكايي براي كشور ايران به ساختن بنادر، اسكلهها، راهها و
پلها دست زده بودند و بنا بود در آتيهاي نزديك، راهآهن
جديدي بسازند. براي حفاظت ايستگاهها و راههاي ارتباطي عدهاي
تكنسين به ايران آمدند و براي لوازم ارتشي به شركت اتومبيل
سازي جنرال موتور و شركت هواپيماسازي دوگلاس سفارشهاي هنگفتي
داده شد.
اندكي
بيش از ده سال قبل از اين، تهران مانند بغداد يا حتي از آن هم
بدتر شهري كثيف بود. پايتخت ايران مجموعهاي از خيابانها و
كوچههاي تنگ و باريك و پر از گرد و غبار بود كه ميان ديوارهاي
آجري و كاهگلي كه اغلب باغها و مناظر دلفريبي را پنهان مي
ساختند واقع شده بود، اما در همان باغهاي دلفريب، مردم در
كلبههاي كثيف و تاريكي به سر مي بردند. رضا شاه پهلوي آن
اوضاع را تغيير داد. روم قديم در يك روز ساخته نشد، اما پهلوي
تهران را در عرض ده سال يكباره عوض كرد و سر و صورتي جديد به
آن داد. قبل از هر چيز در كاخ جديدي سكونت گزيد كه گاراژ آن
جاي پنجاه اتومبيل دارد. براي ساختن خيابانهاي وسيع و سنگفرش
كردن كف آنها بدون ترحم خانهها و مغازههاي زيادي را از بين
بردند...رضا شاه كه اين اصلاح اوضاع را بهخ حد افراط رسانيده
بود، امر داد ايستگاه راهآهن سست بنيادي ساخته شود. نتيجه به
كار بردن آن همه انرژي آن است كه پايتخت ايران به صورت يكي از
زيباترين و دلرباترين شهرهاي آسيا درآمد.
مردم
تهران زندگاني عادي دارند. اينها نيمه آسيايي و نيمه اروپايي
هستند، آب و هواي آن روحپرور است و نكته جالب آن كه در اين
شهر، اجتماعي از انواع و اقسام نژادهاي جهان، (از) چكسلواكيها
و لهستانيهاي موطلايي مهاجر گرفته تا افراد طوايف زرد پوست و
فقير مغول و دهاقين سيه چهره و اعراب شترسوار و زناني كه همه
تقريبا روسريها و چادرهاي سياه رنگ دارند، مي توان مشاهده
كرد.
...
منظره جالب ديگر، مهارت و سليقه فوق العاده خياطهاي تهران در
دوختن لباسهاي خوب بود. هنگامي كه انسان جوانهاي ايراني را
در اين لباسها مي ديد با خود ميگفت اين ”روبرت تايلر“ها و
”سزار رومر“ها آيا همان مردمي هستند كه پاهاي خود را در آب
آشاميدني شما ميشويند.“ (نوربخش، 1370، صص742ـ740)
اين
دوره سرآغازي بود براي نفوذ مدن غربي و دستاوردهاي آن در
كشورهاي اسلامي به عنوان بخش مهمي از جهان و تثبيت سلطه جهاني
سرمايه داري غربي بر جهان معاصر. از اين زمان به بعد، همان
گونه كه گذشت، تحولات بسيار سريع به ويژه در نظامهاي ارتباطي
و حمل و نقل، راه را بيش از پيش براي اين هجوم ناميمون هموار
ساخت تا سرانجام به از هم گسيختگي كامل امت اسلامي و تجزيه آن
به كشور ـ ملتهايي انجاميد كه تنها نام اسلام را با خود
داشتند و گاه از داشتن اين نام نيز ننگ داشتند.
در پايان
و در يك نگاه كلي به تاريخ هجوم غربيان به كشور ما به عنوان
يكي از بخشهاي مهم امت اسلامي، مي توان نكات بسياري از اين
شبيخون به ويژه در مقايسه با وضعيت جهانگردي در دوران حاكميت
تمدن اسلامي بر اين سرزمين به عنوان نتيجه و عبرت آموخت.
حركتي كه
زماني بر اساس دين و نيازهاي ديني و علمي از شرق به وجود آمده
و در سايه تمدن اسلامي رونق بسزايي يافته بود، پس از چندي با
بروز سستي و فتور در حاملان آن، جاي خود را به رخنهاي كم و
بيش برنامهريزي شده از سوي غرب و غربيان داد كه اساس آن بر
دخالت در امور سياسي كشورها و به دست گرفتن زمام اقتصاد جهان
بود. ميهمان نوازي شرقيان و به ويژه مسلمانان كه يادگاري بود
از دوران پر رونق جهانگردي در تمدن اسلامي، در تمدن غربي
نتيجهاي نداشت جز افزودن بر اين غارت غربي و اروپايي. اهتمام
به ايجاد تسهيلات براي سفر جهانگردان و ساخت تأسيسات اقامتي
نيز چه بنا بر باور موجود ميان مسلمانان در زمان شكوفايي
جهانگردي مسلمين، از سوي افراد نيكوكار و به عنوان ”كار خير“
انجام مي شد و چه از سوي مزدوران بيگانه پرست براي خوش خدمتي
به ايشان يا به عنوان وسيلهاي براي ارضاي هوسبازي شاهان، در
اين دوران تنها راه را براي اين تهاجم هموارتر مي ساخت.
مدعيان
پرچمداري تمدن درخشان اسلامي چنان هويت خود را از دست داده و
شيفته اربابان غربي شده بودند كه آنان را به جاي خود بر تخت مي
نشاندند و ”برادر“ خطابشان ميكردند. اگر هم زماني آنان را
”كافر“ مي خواندند و از مجلس خود بيرونشان ميراندند، نه از
روي دينداري و دغدغه پاسداري از دستورات آن بود كه در جايي
ديگر دل در گرو حمايتهاي ديگري داشتند.
البته
بسي ناسپاسي است اگر در اينجا ياد بزرگ مرداني را گرامي نداريم
كه در اين دوران سخت، همواره سر در گرو خدمت داشتند و سرانجام
جان خود را بر سر آن نهادند. به اميد روزي كه در پرتو بينش
صحيح و نگاه ميان فرهنگي به جهانگردي به جاي نگاه اقتصادي رايج
در جهان امروز، شاهد سياستگذاريهايي امت محور از سوي مسؤولان
اين بخش در كشور باشيم كه به بازگرداندن شكوه و رونق تمدن
اسلامي و احياي مفهوم امت اسلامي بينجامد.
منابع:
1- زرين كوب، عبدالحسين.كارنامه
اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات اميركبير، 1362
2- حسيني، سيد محمد. تأثير جانگردي
در شكوفايي تمدن و فرهنگ اسلامي، 1377.
مجموعه مقالات نخستين همايش
جهانگردي و جمهوري اسلامي ايران: كيش، اسفند ماه 1376، تهران،
سازمان منطقه آزاد كيش.
3- عبدالرحيمي، محمد رضا. جهانگردي
و جهان اسلام: شناخت و پيشنهاد (گزارش به سازمان ايرانگردي و
جهانگردي در سال 1377).
4- محسنيان راد، مهدي. ارتباط جمعي
در كشورهاي اسلامي (گزارش تحقيق براي درس ارتباط جمعي در
كشورهاي، نخستين دوره دكتراي فرهنگ و ارتباطات، دانشگاه امام
صادق (ع) 1376.
5- معتمد نژاد، كاظم. وسايل ارتباط
جمعي، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي، 1371.
6- نور بخش، مسعود. با كاروان
تاريخ: مروري بر تاريخچه سفر و سياحت در ايران از باستان تا
امروز، تهران، نشر ايرانشهر، 1370.
7. Bittner, J.R. Mass Communication: an Introduction, New
Jersey, Prentice Hall. 1989
8. Mowlana, Hamid. Global Information and World
Communication, London, Sage, 1997.
9. Somovar, Larry A. and Richard E. Porter. Communication
Between Cultures, USA, Wadsworth, 1995.
10. World Tourism Organization. Tourism Market Trends (6
vols). Madrid, WTO, 1998.
*
استاديار
دانشكدةفرهنگ و ارتباطات و مدير كل آموزش و تحصيلات تكميلي دانشگاه
امام صادق
منبع:
فصلنامه پژوهشي شماره 15