جهان منتظر است

آيت‌الله عبدالله جوادی آملی


دو نكته را شايسته است در جمع شما اساتيد و فضلا و طلاب گران‌قدر عرض كنيم؛ يكی مربوط به سخنان حكيمانه‌ی مقام معظم رهبری است، يكی هم مربوط به همه‌ی ما در همه‌ی شرائط است. آن‌چه ايشان اخيراً فرمودند- لزوم تحوّل در حوزه، رشد و بالندگی حوزه، ترقّی علمی حوزه كه بتواند نيازهای داخل و خارج را بر طرف كند- شرحی می‌طلبد و آن اين است: يك وقتی گفته می‌شد اُطْلُبُوا العِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ[1]، اما الآن جهان متوجه شده و می‌گويد اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لُو بِقُمٍ. اين كه می‌بينيد هشتاد كشور يا صد كشور، كمتر يا بيشتر، از خاور و باختر ميانه و دور می‌آيند ايران -بخشی در قم، بخشی در مشهد- روی حساب همين پيام است كه اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لّوْ بِقُمٍ وَ لَوْ بِإيران. معلوم می‌شود كه پيام انقلاب به شرق و غرب رسيده است. شما از آمريكای جنوبی و شمالی و مانند آن طلبه می‌بينيد؛ از چين هم طلبه داريد. بين اين شرق و غرب دور، طلبه‌های فراوانی در ايران زندگی می‌كنند. اين‌ها آمده‌اند به ايران و منتظر معارف عميق و دقيق‌اند. يعنی سطح بالائی از علم را می‌خواهند تا خودشان به اندازه‌ی استعدادشان درك كنند. اين‌جا از عالمان متوسط كاری ساخته نيست. چون اين عالمان متوسط در ديار خود آن‌ها هم هستند. اين‌جا كه می‌آيند، برای گرفتن حرف عميق، حرف عريق، حرف‌های جر، حرف‌های مسترد، حرف‌های مُبرهن می‌آيند؛ اين يك مطلب.

مطلب دوم كه مربوط به بخش اول عرض من است- يعنی تحول، ترقی و تعالی حوزه- آن است كه وجود مبارك رسول اكرم صلّی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم با سواد شدن را بر ما واجب كرده و فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَريضِةٌ[2]. درس خواندن را، عالم شدن را لازم كرده است، اما گفته چه بخوانيد يا نگفته؟ گفته چه ياد بگيريد يا نگفته؟ گفته نيازها را توزيع كنيد يا نگفته؟

سه‌گانه‌ علم
آن وجود مبارك در عين حال كه فرمود اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّينِ و در عين حال كه فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَريضِة، آن حضرت- چنان‌ كه مرحوم كلينی و ساير محدّثان در جوامع روائی ما نقل كرده‌اند، فرمود الْعِلمُ ثَلاثِةٌ يا إنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثِةٌ. علوم فراوان است، امّا خطوط كلّی و خطوط اصلی علم سه رشته است؛ «آيةٌ محكمة»، «فريضةٌ عادلة» و «سنّةٌ قائمة»[3]. اين‌ها علومی است كه ما در حوزه بايد فرا بگيريم.

بخشی از اين علوم الحمدلله در حوزه رايج است به نام فقه و اصول. اما بخش ديگرش كه بخش عظيم سفارش حضرت است و با نام «آية محكمة» در جمله‌ی اول قرار گرفته، يا نيست يا بسيار اندك است. تفسير بايد رايج باشد، فلسفه بايد رايج باشد، كلام بايد رايج باشد، بخش‌های عميق مناظره‌ای بايد رايج باشند، اما نيستند.

اين‌طور نيست كه آية محكمة به معنی فقه باشد و فريضة عادلة هم به معنی فقه باشد و سنّة قائمة هم به معنی فقه باشد. حضرت اين سه رشته را به عنوان سه رشته‌ی اساسی علم در حوزه‌ها واجب كرده است. آية محكمة جهان‌بينی است، اصول دين و اعتقادات است. خوب، فرض كنيم معنی اين‌ها، اعتقادات و جهان‌بينی باشد،‌ بدون بررسی اشكالات شرق و غرب يا با بررسی؟ يك رخش می‌خواهد تا بار رستم را بكشد، يك فلسفه و حكمت متعاليه می‌خواهد. مگر می‌شود آدم خدا را ثابت كند بدون بررسی آن پنجاه اشكال انبار شده؟ حداقل پنجاه اشكال نقد جلوی پای آدم است.

آية محكمة مربوط به جهان‌بينی است كه آيا اين جهان حادث است يا قديم؟ خدا دارد يا ندارد؟ اين جهان پايان‌پذير هست يا نه؟ انسان با مرگ می‌پوسد يا از پوست به‌درمی‌آيد؟ ميليون‌ها مردم می‌گويند انسان با مردن می‌پوسد. ما می‌گوئيم از پوست به‌درمی‌آيد، مهاجرت است. اين‌ها صدها اشكال نقد جلوی پای آدم است. اين می‌شود آية محكمة. اين است تحوّلی كه ايشان فرمودند و بالندگی و تكاملی كه فرمودند. بر فرض شما در فقه و اصول الآن سی‌هزار يا چهل‌هزار شيخ انصاری داشته باشيد، اين مشكل شما را حل نمی‌كند. شبهه‌ی راسل و امثال راسل را كه مكاسب حل نمی‌كند.

ما آية محكمة می‌خواهيم و اين آية محكمة اولين سفارش وجود مبارك پيامبر صلّی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلّم است. فريضة عادلة می‌خواهيم، اخلاق می‌خواهيم. اخلاق غير از روضه‌خوانی است، غير از موعظه است، غير از سخن‌خوانی و سخن‌رانی است.

آيا اخلاق مبدأ علمی دارد يا نه؟ مبادی علميش كجاست؟ جاودانه است يا نه؟ نظير رسوم و آداب و سنن ملّی است كه تاريخ مصرفش گذشته باشد و هر ملّتی برای خودش يك اخلاق خاصی داشته باشد؟ يا اخلاق يك امر جاويد است؟ ابدی و ازلی است يا نِسبی؟ مبادا كسی خيال كند فن اخلاق در حد رسائل و مكاسب است. خيلی دشوارتر از اين‌هاست؛ بررسی شئون نفس است. بايد ثابت شود روح وجود دارد و روح مجرّد است و غرب و شرق ندارد تا شما بتوانيد يك مطلبی منزّه از شرق و غرب ثابت كنيد.

اگر كسی بخواهد بگويد حلال خدا اين است إلی يومِ القِيامِة -يعنی زمان و زمين در آن اثر ندارد- بايد چيزی را ثابت كند كه نه متزمّن باشد و نه متمكّن. اگر روح و تجرّد آن ثابت شد و اگر نزاهت روح از تزمّن و تمكّن ثابت شد، آن وقت می‌توانيد بگوئيد اين حلال إلی يومِ القِيامَة حلال است، اين حرام إلی يومِ القِيامَة حرام است. برای هفت ميليارد بشر يك حكم داريم ما. نمی‌شود گفت كه اختلاف زمان و زمين در اين‌ها اثر دارد. زمانی و مكانی نيست. تا هم‌چنين چيزی را ثابت نكنيد، اين حرف‌ها پشتوانه ندارد.

حرف تازه
وقتی تحوّل در حوزه ثابت می‌شود كه وقتی يك ‌نفر چينی يا آمريكائی می‌آيد ايران، بفهمد شما حرف تازه داريد. مبادا كسی بگويد اين‌ها مشكل است! بله خيلی مشكل است، امّا قوی‌تر از اين مشكلات، ارواح مجرّدی است كه ذات أقدس إله به انسان داده و به انسان از فيض خود چيزی افاضه كرده است. فرمود: من در انسان يك چيزی به عنوان وديعه گذاشته‌ام كه می‌تواند امانت‌های الهی را حفظ كند. «يای» نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِی[4] شرف انسانيت است. يك تعبيری دارد جناب سنائی كه مبادا شما به اين فكر باشيد كه كعبه را با زر و زيور بيارائيد يا با پارچه‌ی زربافت بيارائيد. فكر تزئين كعبه با پرده‌ی زرّين، خيالی باطل است.

كعبه را جامه كردن از هوس است
يای بيتی جمال كعبه بَس است[5]

كعبه يك زينت دارد و آن «يای» بيتی است كه ذات أقدس إله به ابراهيم و اسماعيل عليهما‌السلام فرمود: طَهِّرا بَيْتِی[6]. همين كه اين بيت به الله اضافه شد، زينت و جمال كعبه است. شما می‌خواهيد كعبه را با زر و زيور بيارائيد؟! زينت انسان و‌ زيور انسان هم به همان «يای» نَفَختُ فِيهِ مِنْ رُوحِی است. اگر انسان از روح خدا طرفی بسته است و بهره‌ای دارد، برای او فراگيری آية محكمة، فريضة عادلة، سنّة قائمة سهل است.

بزرگان ما وقتی دست به قلم بردند، چيزهائی نوشتند كه فخر عالم شد. الآن مشرق و مغرب عالم، وقتی می‌خواهند تفسير نگاه كنند، تفسير مرحوم طبرسی را می‌بينند. مجمع‌البيان را سنّی خيلی متعصّب و متصلّب هم كاملاً می‌خواند و استفاده می‌كند و چاپ می‌كند. مقتدرترين كشور مركز تسنن، مصر است. سابقه‌ی علمی و قدرت علمی مصر معلوم است. آن‌ها مجمع‌البيان را چاپ می‌كنند و محور قرار می‌دهند. وقتی ايران داشت جشن 2500 ساله‌اش را می‌گرفت، كسانی كه از مصر می‌آمدند، می‌گفتند: ما از كشوری آمده‌ايم كه جشن 6000 ساله‌اش را پشت سر گذاشته، به شمايی كه داريد جشن 2500 ساله می‌گيريد، تبريك می‌گوئيم. يعنی شما اگر 2500 سال شناسنامه داريد، شناسنامه‌ی ما 6000 ساله است. اين مصر با همه‌ی قدرتمنديش مجمع‌البيان را چاپ می‌كند. چون مرحوم طبرسی عاقلانه و عالمانه حرف می‌زند و از ولايت عاقلانه دفاع می‌كند؛ بدون اين كه كسی را بشوراند.

راز اين كه بعضی از كتاب‌ها شيعه‌پسند يا سنّی‌پسند است و ساليان متمادی می‌ماند، همان خردمندی و عقل آن‌هاست. نمونه‌اش كار مرحوم سيد رضی رضوان‌الله‌تعالی‌عليه است. خيلی‌ها كلمات نورانی حضرت امير را جمع كرده‌اند، امّا سيد رضی اَعقَل از همه بود. او اگر كلمات نورانی حضرت امير را جمع می‌كرد و تند و تيزها و صبّ و لعن‌ها را هم می‌آورد كه ديگر نهج البلاغه نهج البلاغه نبود. اين ‌كه بيشترين شرح را سنّی‌ها روی نهج‌البلاغه نوشته‌اند، برای اين است ‌كه سيد رضی، عاقلانه جمع كرده است. حرف‌های تند و تيز را كه با اتحاد ملی و انسجام اسلامی خيلی هماهنگ نيست و در حدّ گِله است، آن‌ها را كلّاً گذاشته كنار. وقتی وجود مبارك حضرت امير را با طناب به مسجد بردند، حضرت بالأخره چهارتا حرف زد ديگر! اما آن حرف‌ها در نهج‌البلاغه نيست. حرف‌هايی كه وحدت را به‌هم می‌زند نيست. حق با حضرت بود، اما گفتن در آن شرايط مصلحت نبود. مگر حضرت را با سلام و صلوات بردند مسجد؟

در نامه‌هايی كه در نهج‌البلاغه هست، چيزی كه معاويه‌ی ملعون برای حضرت نوشته: تو يادت بايد باشد كه با طناب بردندت! در نهج‌البلاغه نيست، ولی جوابش هست. فرمود: بله، من كه انكار نكردم؛ اين افتخار من است كه من تسليم زور نمی‌شوم، مگر با طناب[7]. امّا چه گفته شد، چه طور بردند، حضرت در موقع با طناب بردن چه فرمود، آن‌ها در نهج‌البلاغه نيست. اين عقل سيد رضی است.

بيشترين و مهم‌ترين شرح‌ها از نهج‌البلاغه- به استثنای شرح مرحوم إبن ميثم- مال همين سنّی‌هاست. إبن أبی الحديد می‌گويد من فكر نمی‌كردم كمتر از چهارده سال طول بكشد، ولی خدا را شاكرم كه ده سال طول كشيد تا من اين كتاب را شرح كردم. مرحوم أمين‌الإسلام طبرسی يك كتاب نوشته و از آيه‌ی ولايت در بحث «إنَّمَا وَلِيكُمُ الله[8]» دفاع كرده، از ولايت در آيات مباهله، تطهير و غيره دفاع كرده؛ عميقاً دفاع كرده، ولی بهانه‌ای به دست كسی نداده است. اگر چهارتا صبّ و چهارتا لعن و طرد و شتم در اين كتاب بود، ديگر در مصر اين كتاب طرف‌دار نداشت و ممكن نبود الآن كسی بگويد فلان سال، سال اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی است.

همه‌ی ما بايد كار بكنيم و وظيفه داريم. هر كسی در حدّ خود. استعدادهايمان هم يك‌سان نيست. خيلی هم نبايد تلاش كنيم كه خودمان را به اوج برسانيم. هر كسی خودش می‌داند كه چقدر مستعد است.

در اوائل طلبگی ما در آمل، دو نفر از علمای شهر، شاگردان مرحوم آخوند بودند؛ بعد قسمت مهم شاگردان مرحوم آقا ضياء و نائينی (رضوان‌الله‌عليهم‌أجمعين) بودند. يكی از اين دو بزرگوار كه شاگرد مرحوم آخوند بود، در جمع طلبه‌ها و روحانيان، فرمود: اگر همه‌ی شما طلبه‌ها در حدّ خود من كه شاگرد آخوند و ممتاز بودم؛ بوديد، فايده‌ای نداشت. اگر در حدّ مثلاً فلان شخص هم بوديد، اين مشكل حل نمی‌شد. بسياری از اين روستاها، بسياری از مردم شهر از من استفاده می‌كنند، اما من به درد آن‌ها نمی‌خورم! اگر همه‌ی طلبه‌ها مثل علامه‌ی طباطبائی بودند هم به درد مردم نمی‌خوردند! حالا بر فرض شديد علامه، مگر علامه مشكل روستاها و شهرستان‌ها را حل می‌كند؟ اين بزرگوار در آمل، شصت سال قبل فرمود: ممكن است كسی يك مقداری درس خوانده به اندازه‌ی استعدادش و بعد رفته روستا، ولی واقعاً دارد مردم را هدايت می‌كند؛ شايد او در قيامت بهتر از من موفّق باشد و اجرش بيشتر باشد. اين به اخلاص برمی‌گردد، اين به كاركرد برمی‌گردد.

استعداد و مسؤوليت
همه‌ی ما موظّفيم عالمانه و محقّقانه درس بخوانيم، به مقداری كه می‌توانيم. هيچ نبايد نگران باشيم كه چرا استعداد من اين قدر است، استعداد من بالا نيست، به ما اين مقدار دادند. إنَّ الغِنی وَ الفَقرَ بَعْدَ العَرضِ عَلَی اللهِ[9]. هر كسی هر اندازه استعداد دارد، به همان اندازه مسئول است، ولی ما نبايد بگوئيم از ما برنمی‌آيد. شايد از ما برآمد. آن روزی كه امين‌الإسلام طبرسی طلبه بود، فكر نمی‌كردند او مجمع‌البيان بنويسد، يا صاحب احتجاج طبرسی احتجاج بنويسد، يا صاحب مناقب، مناقب شهرآشوب بنويسد، يا مرحوم ملاصالح ساروی، شرح اصول كافی بنويسد. قدم به قدم اين مناطق، زرخيز است. مهم‌ترين كتاب را اين‌ها نوشتند؛ همين‌ها كه طلبه بودند.

ما شناسنامه داريم. بچه‌های شيرخوارگاه و پرورشگاه و آن‌هايی كه در بهزيستی زندگی می‌كنند، غالباً به جايی نمی‌رسند؛ چون نمی‌دانند پدران و مادرانشان كيست. اين‌ها شناسنامه ندارند. اما بچه‌هايی كه شناسنامه و تبار دارند، غالباً به جايی می‌رسند. می‌گويند اجداد ما فلان بودند، ما چرا اين راه را طی نكنيم؟ راز اين‌ كه بچه‌های شيرخوارگاه غالباً به جائی نمی‌رسند، اين است كه احساس نمی‌كنند بتوانند به جايی برسند، اما ما شناسنامه داريم. اين رجال علمی شناسنامه‌ی ماست. الآن وقتی اَلمنار و امثال او از تفسير طبری نام می‌برند، می‌گويند طبری امامُ المفسّرين است. [...] ما شناسنامه داريم. از ما مردان جهانی برخاسته‌اند، مردان خاورميانه‌ای و محلّی هم برخاسته‌اند. نمی‌توانيم بگوئيم آية محكمة يا فريضة قائمة يا سنّة عادلة مال ما نيست. مادامی كه باسواد نشويم، حوزه تحوّل پيدا نمی‌كند. سواد هم اين نيست.

يك وقتی هم در نجف، هم در تهران يك كوچه به نام كوچه‌ی صد تومانی بود، الآن هم هست. رازش اين بود كه يك تاجری در آن كوچه زندگی می‌كرد كه سرمايه‌اش صد تومان بود. آن روز صد تومان بيشترين و مهم‌ترين ثروت بود. روزی اگر كسی واقعاً می‌توانست كفايه و مكاسب را خوب تدريس كند، جزو فضلای نامی بود، امّا الآن رائج و دارك است. اين مقدار سواد، سواد نيست. اين ارتباط دنيا به هم، پيدايش شبهه‌ها، القای اشكالات روزافزون كمرشكن و نفس‌گير، اين يك سواد خيلی عميق می‌خواهد. اگر كسی واقعاً مسلّط شد كه خوب رسائل و مكاسب تدريس كند، تازه اوّل درس خواندن اوست.

من وقتی وارد قم شدم و به درس مرحوم علامه‌ی طباطبائی رفتم، چون بخش وسيع درس‌ها را در تهران ديده بودم، پيشاپيش مطالعه می‌كردم و می‌ديدم كه اين درس خيلی برای من نافع نيست؛ اما وقتی وارد جلسات خصوصی علامه شدم، نفس‌گير شد. در اصفهان وقتی زير آن گنبد بزرگ مسجد امام يك صدا دادی، هفت‌بار جواب می‌شنوی. آدم وقتی از علامه يك سئوال و اشكال می‌كرد، می‌ديد از هفت طرف جواب می‌دهد. آن‌جا تازه فهميدم اوّل درس خواندن من است.

اگر كسی يك استعداد راقی در خودش حس می‌كند، نبايد بگويد همين مقدار بس است. اين تازه طليعه‌ی فضل است. چرا ما به اندازه‌ی امينُ‌الإسلام و بالاتر از او نشويم؟ اين را كه تقسيم نكرده‌اند. در امور دنيا و مادی گفتند بَس است، امّا در امور معنوی گفتند بگو زِدنی زِدنی زِدنی. اين رَبِّ زِدنِی عِلماً[10] مال همه است؛ كوثر است، مزيدش ضرر ندارد؛ تكاثر نيست كه به ما بگويند قانع باش. در مسائل علمی تا می‌توانيم بايد بخواهيم و بگوئيم و برويم و بنويسيم و ارائه كنيم؛ راه هست. اگر كسی در خودش استعداد می‌بيند، خودش را هدر ندهد. اين كار جايش در حوزه است. بدانيم مسئوليت خيلی مهم است و بدانيم جهان منتظر است. وقتی يك كتاب عميق علمی در قم نوشته می شود، قبل از اين كه ايرانی‌ها بفهمند، به شرق يا غرب می‌رود. می‌گوئيد نه؟ تجربه كنيد. آن‌ها كه ترقّی كرده‌اند، بی‌جا ترقّی نكردند. بالأخره سرزمين، سرزمين ارسطو و افلاطون است. آن‌ها به دنبال علمند، تشنه‌ی علمند. همين كه يك مطلب علمی يك جايی منتشر شود، آن‌ها به سراغش می‌آيند.

ما موظّفيم آية محكمة، فريضة عادلة و سنّة قائمة را ارائه كنيم. يعنی جهان‌بينی و حكمت و كلام و علوم اعتقادی يك بخش، اخلاق و مانند آن بخش ديگر، فقه و اصول هم بخش ديگر. پس بخش اوّل اين بود كه ما جواب علمی جهان منتظر را چگونه ارائه كنيم؟ با سواد سطح بالا تا ديگر ما را جهان سوّم و چهارم نبينند. اگر از نظر تكنولوژی و صنايع و امثال ذلك جهان سوّم‌ هستيم، در قرآن و عترت جهان اوّليم. ما را در معارف و علوم بايد جهان اوّل بدانند. آن‌ها كه چيزی ندارند. بسياری از آن‌ها واقعاً خوابند. اَلنّاسُ نِيامٌ إذا ماتُوا اِنْتَبَهُوا[11]. ما نبايد بگوئيم همان طوری كه در ساخت و ساز و اتومبيل‌سازی و غيره جهان سوّم هستيم، در معارف و در الهيات هم جهان سوّم باشيم. بايد در الهيات جهان اوّل باشيم.

اين شرف ماست
امّا بخش دوّم عرضم اين است كه با مردم چگونه رفتار كنيم. اين كشور- جاهای ديگر بحث خاصّ خودشان را دارند- كه الآن هفتاد ميليون جمعيت دارد، ما خيلی خوش‌باورانه بخواهيم سخن بگوئيم، يك ميليون دينشان را از قرآن و روايات دارند. يعنی محقّقانه و طبق فلان آيه و طبق فلان روايتی كه كلينی يا صدوق و شيخ طوسی رضوان‌الله‌عليهم نقل كرده‌اند كه به استناد اين روايات و قرآن دينشان را داشته باشند. امّا 69 ميليون، يعنی اكثريت قاطع، دينشان را از شما روحانيان دارند. اين مردم دينشان را از حسينيه و مسجد و منبر دارند. ديگر نمی‌گويند كلينی اين‌چنين گفته يا صدوق اين‌طور گفته است. كاری كه روحانيت كرده و می‌كند به لطف الهی، احدی نكرده و نمی‌تواند بكند و از ديگری ساخته نيست. مهم‌ترين خدمت را همين حسينيه و مسجد و محراب و سخن‌رانی و ماه مبارك رمضان و محرّم سالار شهيدان می‌كند. از اين خدمت بالاتر نيست و از هيچ كسی هم برنمی‌آيد. اين كشور هم با همين حسينيه و مسجد زنده است.

در جنگ جهانی اوّل بيگانه حمله كرد؛ هرچه خواست گرفت، ما تقديم كرديم. در جنگ جهانی دوّم بيگانه حمله كرد، هرچه خواست، ايران تقديم كرد. در كودتای ننگين 28 مرداد سال 32 شمسی، بيگانه در درون شورش كرد و هر چه خواست، گرفت؛ ما هم تسليم شديم. يكی نفت را برده، يكی گاز را برده، يكی استقلال را برده، يكی آزادی را برده، ما را ژاندارم منطقه كردند مثلاً. اما وقتی انقلاب اسلامی شد و روحانيت و حسينيه و مسجد قيام كرد و امام رهبريش را به عهده گرفت، هرچه خواستيم، گرفتيم؛ استقلالمان را گرفتيم، آزادی‌ و امنيتمان را گرفتيم. اين شرف ماست.

ايران بدون حسينيه و مسجد، جنگ جهانی اوّل و دوّم را می‌بيند و كودتای ننگين 28 مرداد را. ايران با حسينيه و مسجد انقلاب اسلامی را می‌بيند. شرف اين مردم و اين مملكت از همين حسينيه‌ها و مسجدهاست؛ به وسيله‌ی آقايان روحانی و مبلغ. كار كمی نيست.

اين كه می‌بينيد بيگانه واقعاً می ترسد؛ به عراق و افغانستان حمله كرد، شيوخ خليج فارس را خريد، اما نمی‌تواند به ايران طمع كند، به بركت همين منبر است. مهم‌ترين و برجسته‌ترين و شايسته‌ترين كاری كه در استقلال و آزادی ايران انجام شد، به وسيله‌ی روحانيت بود و مسجد و منبر و دين. مردم دينشان را از همين علما و مسجد و نماز جماعت و جمعه دارند. اين مردم از اين لباس توقّع خاص دارند و آن توقّع در اين چهارچوب‌های علمی مطرح می‌شود.

در جان مردم
چهارچوب‌های علمی اين است كه اگر كسی اهل تحقيق و خردورزی باشد و در حكمت نظری بخواهد كار كند، می‌گويد اُنظُر إلی مَا قال[12]. می‌خواهد فيزيك‌دان باشد يا رياضی‌دان و شيمی‌دان و كيهان‌شناس و غيره، می‌گويد: اين استاد است، چه كار داريم يهودی است يا مسلمان؟ بايد ببينيم فيزيك را خوب درس می‌گويد يا نه. اين اُنظُر إلی مَا قال است. در رياضيات و فيزيك و شيمی و زمين‌شناسی و مانند آن هم همين‌طور است. دين ما اين بخش را امضا كرده است. امّا اگر كسی بخواهد علوم انسانی را فرا بگيرد و انسان بشود و از كرامت انسانی طرفی ببندد و خليفة‌الله شود، ديگر به او نمی‌گويند اُنظُر إلی مَا قالْ؛ می‌گويند: اُنظُر إلَی مَا فَعَلْ. ببينيد اين آقا چه كار می‌كند. اين اُنظُر إلی مَا فَعَلْ بنای رسمی اكثر مردم است. در علوم انسانی قرار است اين آدم باتقوا شود، اهل نماز شود، اهل صداقت و فلاح و صلاح و نَجاح بشود. چنين كسی را «فعل» رهبری می‌كند و نه «قول». اُنظُر إلی مَا فَعَلْ، نه اُنظُر إلی مَا قالْ.

شايد بيشتر مردم نتوانند اين را تحليل كنند كه حوزه‌‌ی علم تجربی كجاست و قلمرو علم تجريدی كجا؟ كجا جای اُنظُر إلی مَا قالْ است و كجا جای اُنظُر إلی مَا فَعَلَ، ولی درونش را كه بشكافی، همين درمی‌آيد. اگر درون توده‌ی مردم را تحليل كنيد، حرف كسی را باور می‌كنند كه يصَدِّقُ فِعلُهُ قُولَه[13]. ذيل آيه‌ی إنَّمَا يخشَی‌ اللهَ مِنْ عِبادِهِ‌ العُلماءُ[14] چنين حديثی هم هست. اُنظُر إلی مَا فَعَلْ در درون اين مردم نهادينه شده است.

اين‌ها كار ما را می‌خواهد. ما تا كار طاهر تحويل ندهيم، در جان مردم اثر نمی‌كند. ما كه نمی‌خواهيم سخن‌خوانی كنيم و يك چيزی را بنويسيم و بخوانيم فقط. می‌خواهيم اين راه را برويم كه «قُولُوا فِی اَنفُسِهِمْ قُولاً بَليغاً»، نه «فِی آذانِهِمْ». آن كه در آيه است، اين است كه حرف را به جان مردم برسان، نه به گوش مردم. آيا ما در سخن‌رانی‌ها حرف نو داريم؟ نه. هر چه روی منبرها می‌گوئيم، مكرر مردم شنيده‌اند؛ چه حلال است، چه حرام است، چه بَد است‌، چه خوب است، چه جهنّم می‌آورد، چه بهشت می‌آورد. اين را مكرر در مكرر شنيده‌اند. ما نمی‌خواهيم سخن‌رانی كنيم؛ می‌خواهيم اين مطالب برود در جان مردم. اين با سخن‌رانی كردن حل نمی‌شود.

اگر سخن‌ها عالمانه و عادلانه بود، اين تلفيق می‌شود. ذات أقدس إله فرمود: تو عالمانه و عادلانه حرف بزن، من به جان اين‌ها می‌رسانم؛ آن به عهده‌ی من. وَ قُولُوا فِی اَنفُسِهِمْ قُولاً بَليغاً[15]. بنابراين ما می‌خواهيم مردم اصلاح بشوند. همين مردم اصلاح شده اين كارهای بزرگ را كردند. مردم وقتی صالح می‌شوند كه از ما فعل طيب و طاهر ببينند. پس اُنظُر إلی مَا قالَ مربوط به حكمت نظری و علوم تجربی است، اُنظُر إلی مَا فَعَلَ مربوط به علوم انسانی است.

قرآن كريم كه جامع بين علم و عمل است، يعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ[16] از يك سو و يُزَكّيهِمْ[17] از سوی ديگر، به ما اين سفارش‌ها را كرده:

هم خوب حرف بزنيد، هم حرف خوب؛ يك.

هم به گفتارتان معتقد باشيد و عمل كنيد؛ دو.

اگر خوب حرف بزنيد امّا حرف خوب نزنيد، در جامعه اثر ندارد. حرف خوب نزنيد ولی خوب سخن‌رانی كنيد يا بالعكس، يكی از اين‌ها باشد، گوش‌پذير و جان‌نشين نيست. وجود مبارك موسی كليم به ذات أقدس إله عرض كرد برادر من هم خوب حرف می‌زند و هم حرف خوب می‌زند؛ او را ياور من قرار بده. هُوَ اَفصَحُ مِنّی لِسانَاً[18]. يعنی هم خوب بلد است حرف بزند و شيرين سخن‌رانی می‌كند و هم حرف‌های خوب می‌زند. تنها عصا كافی نيست. درست است اين عصا اژدها می‌شود، ولی همه را كه نمی‌شود با اژدها ترساند. هُوَ اَفصَحُ مِنّی لِساناً. قلم خوب، بيان خوب تأثير بسزايی دارد در هدايت مردم.

از سوی ديگر فرمود اين را با عمل، روح ببخشيد. شايد تعبير شريف امام صادق عليه‌السلام را ذيل آيه‌ی نورانی فَلْيَنْظُرِ الإنسانُ إلی طَعامِهِ[19] را ديده باشيد. مرحوم فيض نقل كرده كه حضرت فرمود اين طعام جامع است؛ علم را هم شامل می‌شود. انسانی كه می‌خواهد بفهمد علم و حرف را از چه كسی می‌گيرد، فَلينظُرِ الإنسانُ إلی طَعامِهِ اَيْ إلی عِلْمِهِ الََََّذی يأخُذ عَمَّنْ يأخُذ[20]. ببيند اين علم را از چه كسی دارد می‌گيرد.

بيان نورانی امام صادق عليه‌السلام ذيل اين آيه در درون همه‌ی مستمعان ما هست. آن‌ها می‌خواهند ببينند حرف را از چه كسی می‌شنوند؟ متعلّم‌اند و می‌خواهند ببينند معلّمانشان چه گروهی‌اند؟ آيا باور دارند حرف‌های خودشان را يا كاسب‌اند و سخن‌رانی‌فروش و فقه‌فروش؟ اگر اين‌گونه باشند، مردم حرفشان را گوش نمی‌دهند.

ما بايد در جان مردم اثر كنيم؛ و اين راه دارد. راهش هم علم و عمل صالح ماست. بقيه را ذات أقدس إله در درون مردم نهادينه می‌كند. آن‌كه مقلّبِ قلوب است، دل‌ها را آماده می‌كند وگرنه از گوشی به گوشی رد می‌شود.


پي نوشتها:
[1] وسائل‌الشيعة، ج 27، ص 27
[2] وسائل‌الشيعة، ج 27، ص 27
[3] الكافی، ج 1، ص 32
[4] حجر، 29
[5] ديوان حكيم سنائی
[6] بقره، 125
[7] نهج‌البلاغة، نامه 28
[8] مائده، 55
[9] نهج‌البلاغة، كلمات قصار، 452
[10] كهف، 114
[11] بحار الأنوار، ج 4، ص43
[12] غُررالحكم، ص 58
[13] الكافی، ج1، ص 36
[14] فاطر، 28
[15] نساء، 63
[16] آل عمران، 164
[17] آل عمران، 164
[18] قصص، 34
[19] عبس، 24
[20] وسائل الشيعه، ج 27، ص 65.
 


منبع: از ديدار با حوزويان استان مازندران؛ قم، 6 دی‌ماه 1386