در حكومت دينى, هم قانون بايد مصون باشد و هم كارگزاران
نظام. اگر كارگزاران نظام, عادل باشند, قانون را از وجود كسبى و لفظى به عينى و
خارجى مبدل مى كند. و وجود عينى و خارجى قانون است كه شكل نظام دينى را حل مى
كند, نه وجود ذهنى و لفظى.
اگر در نظام دينى, مشكلات هست كه هست; بايد ديد مشكل
چيست و از آن كيست؟
در حكومت دينى, مشكل از مجريان است نه از قانون. امام على(ع) طى يك بخشنامه
عملى حكومتى, مى فرمايند مشكل جامعه دينى آن است كه آنچه را خدا و پيامبرش دشمن
مى دارند, دوست مى دارند, و آنچه را خدا و پيامبرش كوچك شمارند, بزرگ مى دارند.
(1)
در تمام اعصار و امصار, حكومت دينى با نداشتن و يا
كمبود نيروى انسانى قوى و متخصص متعهد مواجه بود. سلمان گونه ها و رجايى ها,
هميشه در حكومت دينى انگشت شمار بودند. حكومت اسلامى به دنبال حكومت آرمانى
است; از اين جهت كارگزاران نظامش بايد آرمان خواه باشند و شايستگى براى اين
منصب بزرگ را داشته باشند, وگرنه هر كس بخواهد در حد ((رفع تكليف)) در بدنه
نظام اسلامى, سهيم باشد, براى هميشه حكومت دينى و جامعه اسلامى, عينى و كاربردى
نخواهد گشت و تحقق خارجى پيدا نخواهد كرد.
اين نوشتار, ترجمه و توضيح مختصر يكى از
((منشورنامه))هاى امام صادق است كه در قالب يك ((بخشنامه حكومتى)) براى يكى از
كارگزاران نظام حكومت عباسى, به نام عبدالله نجاشى كه از جمله شيعيانى بود كه
در دستگاه منصور دوانيقى, صاحب منصب بود, نوشته شد. اين بخشنامه به درخواست خود
عبدالله نجاشى صادر شد و داراى مضامين بسيار بلند است كه عمل به آن, براى
كارگزاران نظام اسلامى و جامعه دينى بسيار ضرورى است.
در اين بخشنامه, امام صادق(ع) به امور مهمى از جمله امور مالى, مسائل اخلاقى,
خدمت به خلق, ارزش و منزلت مقام مومن و... اشاره دارد كه در ترجمه به صورت دسته
بندى بيان مى گردد.
مقدمه منشور
عبدالله بن سليمان نوفلى مى گويد: من محضر امام صادق(ع) نشسته بودم. عبدالله
نجاشى كه هم شيعه بود و هم جزء كارگزاران حكومت عباسى ـ سلطان جور ـ بود و در
آن دستگاه حكومتى, سمتى داشت; نامه اى به امام صادق(ع) نوشت و در آن نامه
درخواست كرد كه امام صادق(ع) برايش دستور العمل حكومتى صادر كند و راهكارى را
به وى نشان دهد. عبدالله ابن سليمان نوفلى مى گويد: من نشسته بودم. خدمتكار و
پيك عبدالله نجاشى بر امام صادق(ع) وارد شد. نامه عبدالله نجاشى را به امام
صادق(ع) داد. امام نامه را گشود و مطالعه كرد. سطر اول نامه, نام خداوند
مهرگستر نوشته بود. بعد عرض كرد: من مبتلإ شدم به اين پست و سمت, شما بخشنامه و
دستورالعملى صادر فرماييد كه عمل به آن مرا به خدا نزديك سازد.
در رابطه با امور مالى مانند ماليات و زكات چه كار كنم.
در امور اجتماعى و ارتباطات چه كنم. با حكومت وقت چگونه رفتار نمايم. با ارباب
رجوع چگونه برخورد نمايم و...
عبدالله بن سليمان نوفلى مى گويد: من محضر امام صادق(ع)
بودم. امام جوابى مرقوم فرمودند. نوشتند:
بار ديگر ما به قصه آمديم
ما از آن غصه برون خود كى شديم
گر بجهل آييم آن زندان اوست
ور بعلم آييم آن ايوان اوست
ور بخواب آييم مستان وييم
ور ببيدارى بدستان وييم
ور بگرييم ابر پر زرق وييم
وربخنديم آن زمان برق وييم
ور بخشم و جنگ عكس اوست
ور بصلح و عذر عكس مهر اوست
ما كييم اندر جهان پيچ پيچ
چون الف, او خود چه دارد هيچ هيچ(3)
خرسندى و ناخرسندى
اما مسرور شدن
امام(ع)
" من اميدوارم خداوند به وسيله تو آن شيعه هايى كه خوار و ذليل گشته اند,
عزيز گردند. آنهايى كه پوشاك ندارند, به وسيله تو زمينه هاى پوشش و پوشاك آنها فراهم
گردد. آنهايى كه ضعيف هستند, به وسيله تو آنها را تقويت كند.
آنهايى كه در معرض آتش شهوت مخالفين هستند, خداوند به وسيله تو آن آتش را
خاموش كند. "
نكته:
از كلام امام صادق(ع) برمىآيد كه شيعيان در حكومت عباسى (132 ـ 640) هم, از آتش
شهوت مخالفين و غيره مى سوختند و از حقوق ابتدايى بى بهره بودند. ذليل و حقير
به حساب مىآمدند. فقير و مستمند محسوب مى شدند. در حكومت هاى جور و ستم, به
فقير حقيرانه نگاه مى كنند. بلى نزد آدم هاى مفت خور و رانت خور, خوبى هاى آدم
هاى فقير هم حقير شمرده مى شود! دين و باورهاى انسان فقير را حقير مى شمارند.
حرف حسابش را چرند مى خوانند. هنرش را ناديده مى گيرند... اما خون بازى, فرقه
سازى, انسان كشى هاى خود را زيبا مى بينند.
اما آنهايى كه باعث ناخوشايندى من است
" مى ترسم يكى از شيعيان ما كار مشروعى داشته باشد و تو بشنوى و بدانى, ولى كارى
در آن مورد انجام ندهى و يا نتوانى انجام دهى; كه از آن به بعد بوى بهشت را
استشمام نخواهى كرد و رنگ ((حظيره القدس)) و بهشت را نخواهى ديد.
"نكته:اين بخش از بخشنامه امام صادق(ع) بسيار آموزنده است. از معناى پنهان اين كلام
امام كه فرمود: اگر كارگزار و كارمند شيعه در حكومت عباسى به درخواست و نيازهاى
مشروع شيعيان پاسخ نگويد, بوى بهشت به مشامش نمى رسد و رنگ بهشت را نمى بيند,
بدست مىآيد, اگر در حكومت دينى, كارگزاران شيعه به تقاضا و نيازهاى مردمى كه
شيعه هستند و براى اصل نظام و دفاع از وطن و ولايت, از همه چيز گذشتند; پاسخ
مثبت ندهند و يا از وجدان كارى برخوردار نباشند, با چه مسئله و مسووليتى مواجه
خواهند بود. اين بخش از بخشنامه امام صادق(ع), تفسير زيباى آيه قرآن است كه
خداوند مى فرمايند: ((به بهشت در نمىآيند مگر اين كه شتر از سوراخ سوزن درآيد.
))(4)
آنهايى كه در حد ((رفع تكليف)) هم براى نظام مقدس جمهورى اسلامى كار نمى كنند
چه جوابى دارند؟
اوصاف سلبى و نبايدها
" اميدوارم به اين بخشنامه عمل كنى, كه اگر چنين كنى از خطرها در امان بمانى, در
اين بخشنامه, سعى مى كنم در بيان خواسته هاى شما, بسيار خالصانه سخن بگويم چرا؟
چون من جزء اولين كسانى هستم كه بايد به حديث جدم پيامبر اسلام(ص) عمل كنم. آن
حديث اين است كه:
اگر كسى برادر دينى اش با او مشورت كرد و او رإى ناب را ارائه نكرد, خداوند عقل
و خرد را از او مى گيرد. (عقل و انديشه و علم را نبايد احتكار كرد.)
بدان در اين مشورتى كه با من داشتى, چنان رإى ناب را بكار بندم كه اگر به آن
عمل كنى از بسيارى از بلايا و خطرها خلاص شوى, از اين جهت:
از ريختن خون بپرهيز و خونريزى مكن.
از اذيت كردن اوليإ الهى خوددارى كن.
با رعيت و توده مردم با مدارا برخورد نما و در اين جهت سينه اى فراتر از ستاره
ها داشته باش.
حسن معاشرت و برخورد نيكو داشته باش. منتها نه آنقدر نرم خوى باش كه در تو
احساس ضعف كنند و مديريت تو را زير سوال ببرند و نه آنقدر خشن و تندخوى باش كه
تو را قسى القلب معرفى كنند. آنجايى كه سخن از عدل و احسانت است با رإفت برخورد
نما, آنجايى كه اجراى حدود الهى است مقتدرانه عمل بكن.
با حكومت هم, با مدارا برخورد نما.
با كارگزاران و فرستادگان منصور دوانيقى ـ حكومت وقت ـ هم بامدارا برخورد نما.
اهل رتق و فتق باش, يعنى آنجايى كه بى جهت باز بود ببند و آنجايى كه بى جهت
بسته بود باز بگذار و اصلاحات ريشه اى به وجود آور.
با سخن چين ها و نمام ها به هيچ وجه رابطه برقرار مكن.
مواظب باش احدى خودشان را به شما نچسبانند.
آنهايى كه كارشان سخن چينى و نمامى است, اگر آمدند پيش تو و توبه هم كردند,
عذرشان را نپذير.
اگر گفتند ما به جاى سخن چينى و نمامى, خدمت بزرگى كرديم و اين را به جاى توبه
و كفاره ما بپذير, باورت نشود. اگر قبول كنى مورد مذمت و انتقام خداوند قرار مى
گيرى و خداوند پرده ها را مى درد و رازها را آشكار مى كند. برخى از اقوام اهل
جنوب اهل مكرند. و از پدرم نقل شد كه اميرالمومنين(ع) فرمود: ايمان ابدا در قلب
يهودى و قبيله خوز اهواز استقرار پيدا نمى كند.
"
اوصاف ايجابى و بايدها
اما مسايل اخلاقى:
اينكه فرمودى با چه كسى رفاقت كنم, با چه كسى رفت و آمد كنم, اسرارم را با چه
كسى در ميان بگذارم و...
در اين صورت فرد مورد نظر بايد:
آزموده باشد و قلبش امتحان به تقوا داده باشد.
شيعه امين باشد.
با شما موافق و هم عقيده باشد.
موافق و مخالف را از هم تجربه بكن و آنها را بشناس. اگر اينها را اهل رشد
يافتى, مى توانى با آنها رفاقت كنى. رفت و آمد نمايى و اسرارت را با آنها در
ميان بگذارى.
اما در مورد مسائل مالى و مال دارى
اگر درهمى را ((فى غير ذات الله)) بخشيدى و هزينه كردى.
و اگر خلعتى را بخشيدى.
و اگر مركوبى را ((فى غير ذات الله)) در اختيار افرادى مانند شاعر, مضحك و يا
طنازى قرار مى دهى تا مداحى كنند, بخندانند و يا مزاح كنند, و... خلاصه اگر
بودجه اى را براى جشن واره ها, تئاتر, ميزگردها و... هزينه كردى, بودجه اى را
هم ((فى ذات الله)) مانند كلاس قرآن, تبليغ احكام و دين, ساخت بناهاى مذهبى
و... اختصاص بده و در اين جهت هزينه كن.
جايزه ها, عطايا و خلعت ها را در واقع بايد بدهى به:
1 ـ قواد (فرماندهان)
2ـ رسل (رزمندگان)
3ـ اجناد (لشكريان)
4ـ اصحاب رسائل
(صاحبان قلم)
5ـ اصحاب شرط (خط شكنان و پيش مرگان)
6ـ اصحاب اخماس.
اصحاب اخماس, عبارتند از: 1ـ قائد ـ پيش مرگ و خط شكن 2ـ قلب لشكر 3ـ ميمنه ـ
راست 4ـ ميسره ـ چپ 5ـ ساقه يعنى پشت سر .
اصحاب اخماس نحوه تقسيم رزمندگان در جنگ هاى اسلامى از جمله كربلا بود. خلاصه
جوايز, عطايا و خلعت ها را بايد به اينهايى كه زحمتكشان جامعه هستند, بدهى.
اما در مصارف شخصى:
در مصارف شخصى مانند خيرات, زكات فطره, صدقه, حج, آب و آبخور, لباسى كه
مى خواهى با آن نماز بخوانى و به جايى برسى, هديه اى كه تو را به سوى خدا و
رسولش هدايت كند; همه اينها, چه هزينه هاى عمومى و چه هزينه هاى شخصى, بايد
((اطيب كسبك)) باشد, يعنى بايد پاكترين درآمدها را در پاكترين جاها هزينه كرد.
بلكه تمام درآمدها و هزينه ها بايد پاك باشد.
نكته:
اصل ((اطيب كسبك))(5) همان اصل ((از كجا آورده اى؟!)) است كه در منابع و مبانى
دينى فراوان ديده مى شود.
على(ع) در يكى از بخشنامه هاى عملى و حكومتى, به اين اصل اساسى اشاره مى كنند,
مى فرمايند:
((به خدا كه اين جامه پشمين خود را چندان پينه كردم كه از پينه كننده شرمسارى
بردم. يكى به من گفت: ((آن را دور نمى افكنى؟)) گفتم: از من دور شو كه:
صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند.))(6)
يعنى تو را بايد دور انداخت. چرا پيراهن كهنه را. جوجه را آخر پاييز مى شمارند!
صبح قيامت دميده شود, معلوم مى شود چه كسى پيروز است و چه كسى به حق.
اين زمين را گر نبودى چشم جان
از چه قارون را فرو خورد آنچنان(7)
اى خرد بر كش تو پر و بالها
سوره بر خوان ((زلزلت زلزالها))(8)
امام على (ع) در يك بخشنامه حكومتى به پنج اصل اجتماعى اشاره مى كنند, مى
فرمايند:
1ـ وظيفه همه ما تلاش و كوشش است.
2ـ اگر انسان مشكلى پيدا كرد, چيزى از او فوت نشده است.
3ـ اگر از زندگى مرفهانه اى برخوردار گشت, بين خود و خداى خود احساس سرافكندگى
كند.
4ـ در برخورد با مستمندان, ادب دينى را رعايت كند.
5ـ به مترفين و مرفهين نبايد با ديده جلال نگاه كرد.(9)
اصل 142 قانون اساسى هم به اصل ((از كجا آورده اى؟)) اشاره دارد. آمده:
((دارايى رهبر, رئيس جمهور, معاونان رئيس جمهور, وزيران و همسران و فرزندان
آنان قبل و بعد از خدمت, توسط رئيس قوه قضائيه رسيدگى مى شود كه بر خلاف حق,
افزايش نيافته باشد.))
در ادامه منشور, امام صادق (ع) مى فرمايند:
يا عبدالله نجاشى, تمام تلاش را بكار گير تا انبارها را اندوخته و انباشته از
طلا و نقره نكنى. اگر چنين كنى و از بيت المال ذخيره سازى مشمول اين آيه قرار
مى گيرى كه مى فرمايد:
((آنان كه به جاى انفاق كردن در راه خدا, طلا و نقره را مى اندوزند به عذاب
دردناك بشارتشان ده.))(10)
هيچ كمكى را كوچك نشمار. اگر يك حبه قند, يك عدد خرما يا يك لقمه طعام به فقير
بدهى, عذاب و خشم خدا را از شما دور مى سازد.
حديثى از جدم پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه فرمود: كسى كه
سير بخوابد, در حالى كه همسايه اش گرسنه باشد, به خدا و روز قيامت ايمان ندارد.
گفتند: يا رسول الله, وضع مالى ما طورى نيست كه بتوانيم به مستمندان كمك كنيم.
حضرت فرمود: غذاى زيادى خودتان را, خرماى زيادى خودتان را, روزى زيادى خودتان
را, لباسهاى كهنه تان را, لباسهاى زيادى خودتان را هم بدهيد, خداوند به وسيله
اين كمك ها, غضب الهى را دور مى سازد و آتش غضب الهى را خاموش مى كند.
آن كه درويش خدا شد بى ريا
بود دلبند رضاى كبريا
ليك درويشى كه بسته غير شد
او حقير و ابله و بى خير شد(11)
دو دست لباس داريد, يكى را به ديگرى بدهيد. بخشى از طعام و خوراكى خودتان را به
ديگرى بدهيد. خلاصه هر چه داريد, نصف نماييد.
سپس فرمود: شما رابه بى پايه بودن و سستى دنيا مطلع مى سازم و داشتن مال دنيا
شرف نيست. دنيا به گذشتگان و تابعينشان كه با دنيا گذشتند, شرافت نبخشيد. پس از
آن حديث زهد اميرالمومنين(ع) را در مورد دنيا و سه طلاقه كردن آن ذكر كرد.
آنگاه فرمود: آنچه در اين منشور و بخشنامه به شما نصيحت كردم, عمل كنى,
اميدوارم خداوند گناهان و لغزشهاى تو را ولو به سنگينى وزن كوه و امواج دريا
باشد, به قدرت خود ببخشد و دور نمايد.
ارزش خدمت به مردم در حكومت دينى
اما مقام و منزلت مومن:
يا عبدالله نجاشى, از ترساندن مومن بپرهيز. چونكه از جدم على بن ابى
طالب حديثى نقل شد كه فرمود: اگر كسى به مومن طورى نگاه كند كه آن نگاه وحشتناك
و هراسناك باشد, خداوند روز قيامتى كه هيچ سايه اى نيست مگر سايه خداوند, او را
مى ترساند و گوشت و جسد و جميع اعضايش را به صورت ذره و حباب محشور مى سازد تا
او را به جايى كه بايد, وارد سازد. به دنبال آن مى فرمايد: از جدم پيامبر
اكرم(ص) حديثى به ما رسيد كه فرمود: اگر كسى مومن اندوهناك و افسرده اى را پناه
دهد, خداوند او را روز قيامت كه سايه اى نيست, جز سايه خداوند, پناه دهد و او
را از روزى كه وحشت و اندوه بزرگ و دگرگونى هاى سخت در آن رخ دهد, امان دهد و
ايمن سازد. و كسى كه حاجت و نياز برادر مومنش را برآورده كند, خداوند بسيارى از
حاجت هاى او را برآورده سازد كه يكى از آنها بهشت است. و كسى كه برادر مومن
عريانش را بپوشاند, خداوند او را با پارچه هاى ابريشمى نازك و يا ضخيم براق
بهشتى مى پوشاند.(12)
و تا زمانى كه داخل آن پوشش است, رضايت خداوند از وى
برداشته نمى شود. و كسى كه برادر گرسنه اش را سير كند, خداوند او را از غذاهاى
پاك بهشتى سير كند.(13) و كسى كه تشنه اى را سيراب كند, خداوند او را از شراب
خالص مهر شده بهشتى سيراب سازد.(14) و كسى كه به برادر دينى اش خدمت نمايد,
خداوند توسط جوانان بهشتى از آنها خدمت به عمل آورد و آنها را با اوليإ الهى
جاى دهد.(15) و كسى كه برادر دينى اش با پايش حمل كند, خداوند او را بر ناقه
هاى بهشتى سوار كند. و روز قيامت ملائكه هاى مقرب به خاطر او مباهات كنند. و
كسى كه زنى را به ازدواج برادر مومن اش درآورد و الفت بگيرد با او و بازوانش را
تقويت كند و به واسطه او آرام گيرد, خداوند حورالعين(16) را به ازدواج او
درآورد و مإنوس و همنشين كند او را با كسى كه محبوب كرد او را نزد صديقين و اهل
بيت پيامبرش و مإنوس و همنشين كند او را با برادرش و آنها را با او. و كسى كه
در حكومت سلطان جور برادر دينى اش را يارى نمايد, خداوند او را اجازه عبور از
صراط دهد و هنگامى كه تمام قدمها بر آن لرزان باشد, يارى كند. كسى كه بدون هيچ
توقع و بدون هيچ نيازى به زيارت برادر دينى اش برود, نامش جزء زوار خداوند
نوشته مى شود و شايسته است بر اين كه خداوند زائرش را اكرام كند.
يا عبدالله نجاشى, از جدم پيامبراكرم(ص) حديثى به ما
رسيده, فرمود:
اى مردم, كسى كه با زبان اظهار ايمان كند, ولى قلبا باور ندارد, مومن نيست, پس
لغزش هاى مومنين را مورد پرس و جو قرار ندهيد, اگر كسى لغزش مومنى را مورد پرس
و جو قرار دهد, خداوند روز قيامت, لغزشهايش را مورد پرس و جو قرار دهد. و او را
در درون خانه اش مفتضح و بىآبرو نمايد. هم چنين پدرم از جدم على(ع) روايت كرد,
فرمود: خداوند از مومنين پيمان گرفت كه در گفتارش كسى را تصديق نكند, و در مورد
دشمن او را از سر انصاف وارد نشود. با اين كار خشمش درمان نيابد مگر اينكه خود
سرانه مفتضح و بىآبرو گردد. چون هر مومنى صاحب افساد است. و اين كار به خاطر آن
است كه هدف دنيايى كوتاه است و راحتى آخرت طولانى و جاودانه. هم چنين خداوند بر
يك چيزهاى از مومن پيمان گرفت, كمترين چيزى كه عليه او است اين است كه بغى و
حسد كسى را به زبان بياورد.
شيطان هميشه درصدد گمراه كردن است... خلاصه مومن در محاصره مشكلات و خونريزيهاى
گرگ صفتان است.
مقام مومن
از جدم پيامبر اكرم(ص) حديثى ـ قدسى ـ نقل شده كه فرمود: جبرئيل بر من نازل شد,
سپس گفت: اى محمد به حق, خداوند براى شما سلام رساند و فرمود: نام مومن را از
يكى از نامهاى خود مشتق ساختم(17) و او را مومن نام نهادم. پس ((فالمومن منى و
إنا منه))(18) يعنى مومن از من ـ الله ـ است و من از او. كسى كه مومنى را سبك
بشمارد به تحقيق با من خدا به محاربه و جنگ برخاسته.
يا عبدالله نجاشى, از جدم پيامبر(ص) حديثى به ما رسيد كه روزى فرمود: يا على
احدى را نگاه نكن مگر آنكه اول به باطن و درون او نگاه كنى. اگر باطن و نيت
نيكويى داشت, به تحقيق خداوند عزوجل, دوستارش را خوار و ذليل نكند ولى اگر
باطنش پليد باشد, خداوند دوستارش را در رديف خودش قرار دهد...
يا عبدالله نجاشى, باز حديثى از جدم به ما رسيد, فرمود: نازلترين درجه كفر آن
است كه مردى حرفى از برادرش بشنود و آن را حفظ كند تا عليه او بكار گيرد و قصد
مفتضح نمودن او را داشته باشد. در اين صورت, آنها از خوبى هيچ بهره اى ندارند.
يا عبدالله, هم چنين حديثى از جدم على(ع) به ما رسيد, فرمود: كسى در مورد مومنى
گفت: چشمانش نديد, و گوشهايش نشنيد, و[ تازه] مفتضحش نكند و مردانگى اش را
نابود نسازد, مشتمل اين آيه قرار مى گيرد كه خداوند فرمود:
((براى آنهايى كه مايلند فحشا در ميان مومنان شيوع يابد در دنيا و آخرت عذاب
دردناكى است, خداوند مى داند و شما نمى دانيد.))(19)
يا عبدالله نجاشى, از على(ع) حديثى به ما رسيد, فرمود:
كسى كه حرفى را از برادر مومنش نقل كند, و قصد عيب جويى و نابود كردن مردانگى
اش را داشته باشد, خداوند به خاطر لغزشهايش, او را نابود سازد تا اين كه بيرون
بيايد از آن چيزهايى كه گفت و حال آن كه ابدا از آن بند بيرون نمىآيد و رها نمى
شود يعنى خداوند او را به خاطر اين خطاها, به بند مى كشد و او هرگز از آن بند
آزاد نمى شود. و كسى كه بر برادر دينى اش, ((ادخال سرور)) نمود. و كسى كه اهل
بيت و ولايت را شاد و مسرور نمايد, به تحقيق پيامبر اكرم را مسرور و شاد ساخت و
كسى كه بر پيامبر اكرم ((ادخال سرور)) نمايد, به تحقيق خداوند مهرگستر را مسرور
نمود. و كسى كه خداوند مهرگستر را مسرور نمايد, سزاوار است بر خداوند عزوجل, كه
وى را به بهشت داخل نمايد.
در پايان شما را به تقواى الهى سفارش مى نمايم, و به ايثار در اطاعت از خدا, و
چنگ زدن به ريسمان خدا, سفارش مى نمايم. پس كسى كه به ريسمان خدا چنگ زند(20),
به تحقيق به سوى ((صراط مستقيم)) هدايت شده است. پس از خدا بترس. اين وصيت
خداوند عزوجل است به سوى بندگانش. و از مردم عمل به غير از اين وصيت, پذيرفته
نمى شود, و خداوند غير از اين وصيت, چيزى را بزرگ نمى شمارد و بدان مردم به
چيزى سفارش نشده اند كه بزرگتر از ((تقواى الهى)) باشد. و اين را اهل بيت(ع) هم
به ما سفارش و وصيت كردند, اگر توانستى, چيزى كه فردا تو را زير سوال مى برد,
انجام نده.
تهذب يا تكسب؟
مقام مومن آنقدر والا و متعالى است كه خداوند در حديث قدسى مى فرمايند:
((المومن منى و انا منه يعنى مومن از من است و من از او)) هر كس به مومن اهانت
كند, با من خدا به محاربه و جنگ برخاسته است.
خدمت در چنين جامعه اى, عبادت بزرگ محسوب مى شود, تمام كارها بايد با خلوص نيت
انجام پذيرد. هر كس در حد ((رفع تكليف)) كار و خدمت بكند, حقوقى كه دريافت مى
دارد حلال است, ولى از ثواب عبادى بدون عمل بى بهره و محروم مى گردد. در حكومت
دينى, بايد زندگى كريمانه براى همه, فراهم باشد. اسلام با فقر اقتصادى شديدا
مخالف است. على(ع) مى فرمايند: ((لو تمثل لى الفقر رجلا لقتلته)) اگر فقرا شبيه
يك مرد بيابم, او را نابود مى سازم و از پاى درمىآورم.
فقرزدايى, وظيفه بزرگ حكومت اسلامى است. اسلام اجازه نمى دهد حتى سگى تشنه يا
گرسنه بماند. اگر كسى چاهى را براى سيراب كردن سگان وقف نمايد از ثواب و پاداش
بزرگى بهره مند مى شود. در اسلام, در باب وقف, بابى تحت عنوان ((وقف حيوانات))
وجود دارد...
آيا با وجود اين, شايسته است با زندگى مردم و آبروى آنها سبك برخورد شود. اگر
اهانت به مومن, محاربه خداست, چطور برخى از مطبوعات ((كاسبكارانه)) به مدح و ذم
يكديگر مشغولند(21) و نسبت به همديگر مشكوك؟ مگر مدح و ذم بى مورد و ريختن
آبروى مومن حرام نيست؟
مدح تعريفست و تخريق حجاب
فارغست از شرح و تعريف آفتاب
مادح خورشيد مداح خودست
كه دو چشمم روشن و نامرمدست
ذم خورشيد جهان ذم خودست
كه دو چشمم كور و تاريك و بدست(22)
البته مناظره علمى و گفتگوى فرهنگى, ممدوح است, منتها بايد خدامحورانه باشد نه
هوامدارانه.
اگر محور مناظرات, گفتگو, مدح و ذم و نقد و نقادى هوامدارانه باشد, سر از
محاربه با خدا بيرون مىآورد. مرزبنديهاى كور در جامعه دينى و حكومت اسلامى,
بسيار نارواست. تواصى دولت و ملت بايد ((بالصبر و بالحق)) باشد. خلاصه توحيد دژ
امنيت است, اگر همه, بر محور آن بچرخند, امنيت ملى, وحدت ملى, اقتدار ملى,
انضباط مالى, انضباط اجتماعى و وجدان كارى, بيمه مى گردند و ضمانت اجراى خوبى
پيدا مى كنند. در جامعه دينى تكسب هم بايد توإم با تهذب باشد, وگرنه, تكسب
مكارانه و موزيانه, كار هر گبر و ببر مى باشد.
پىنوشتها:
1 . نهج البلاغه, خ160.
2 . وسايل الشيعه, ج12, باب49, از ابواب ما يكتسب به, ص150, اصل منشور.
3 . مثنوى معنوى, دفتر اول, ابيات 1109 ـ 114.
4 . اعراف, 40.
5 . اصل 142 قانون اساسى به اين نكته اشاره دارد.
6 . نهج البلاغه, خ160.
7 . مثنوى معنوى, دفتر چهارم, بيت 2417.
8 . همان, بيت 2420.
9 . نهج البلاغه, خ160.
10 . توبه, 49.
11 . مثنوى معنوى, دفتر اول, ص169.
12 . كهف, 31.
13 . قريش, 3.
14 . مطففين, 25.
15 . واقعه, 17.
16 . واقعه, 22.
17 . حشر, 24.
18 . حديث قدسى.
19 . نور, 19.
20 . آل عمران, 103.
21 . از درس خارج فقه آيت الله جوادى آملى, نوار شماره هاى 350ـ347 بهره گرفته
شد. سال 1380, آبان ماه.
22 . مثنوى معنوى, دفتر 5, ابيات 10 ـ 8.
منبع:
مجله پاسدار اسلام ـ شماره 242 ـ بهمن 1380