هويت ملي ايرانيان

سعيد زاهد


چكيده
در اين مقاله، هدف شناخت هويت ملي ايرانيان و مؤلفه‌هاي اساسي آن است. در ضمن مي‌خواهيم بدانيم كه جايگاه هر يك از اين مؤلفه‌ها در مجموعه هويت ملي ايرانيان چيست. با توجه به نظر نويسندگان موجود به تعريف هويت، هويت ملي و هويت ايراني پرداخته‌ايم و تلاش نموده‌ايم مؤلفه‌هاي هويت ملي ايرانيان را به دست آوريم. با نگاهي گذرا به تاريخ ملت ايران به مؤلفه‌هاي هويت ملي ايرانيان اشاره مي‌نمائيم. در اين پژوهش به اين نتيجه رسيده‌ايم كه جغرافياي فلات ايران، تاريخ اين سرزمين، زبان فارسي، دين اسلام و تجددخواهي و ميل به پيشرفت عناصر اصلي هويت ايراني را تشكيل مي‌دهند. جغرافيا، مكان استقرار، تاريخ سرگذشت ملي، زبان فارسي وسيله ارتباط، مذهب شيعه فرهنگ و تجددخواهي ابزار در استخدام فرهنگ ديني ايرانيان مي‌باشد.

مقدمه
وقتي سخن از ما پيش مي‌آيد بحث هويت مطرح مي‌گردد. مرز ما از ديگران توسط خطوط ترسيم شده توسط هويت ما روشن مي‌گردد. بررسي هويت ملي يكي از مباحثي است كه از اهميت تاريخي و جامعه‌شناختي فراواني برخوردار است. اهميت تاريخي آن به اين جهت است كه اولاً اين پديده در فرايند زمان در جامعه شكل گرفته و از رويدادها و تغيير و تحولات تاريخي تاثير پذيرفته است. ثانياً هر هويتي كه امروزه در جامعه و ميان گروه‌هاي اجتماعي مشاهده مي‌شود، برگرفته از جريان‌هاي تاريخي ادوار مختلف است. از نظر جامعه‌شناختي هويت ملي به اين لحاظ اهميت دارد كه يكي از عوامل مهم انسجام اجتماعي و وفاق ملي در هر جامعه تلقي مي‌شود. هر اندازه يك ملت از هويت محكمتر و منسجم‌تري برخوردار باشد، به همان اندازه در تحكيم پايه‌هاي همبستگي و وفاق اجتماعي موفق‌تر خواهد بود.

افزايش مراودات جهاني و بخصوص بحث جهاني شدن كه امروزه يكي از مباحث مهم حوزه‌هاي مختلف اقتصادي، سياسي و فرهنگي تلقي مي‌شود، در چالش با مفهوم هويت ملي قرار مي‌گيرد. آيا افزايش ارتباطات فرهنگي و فرايند جهاني شدن و جهاني‌سازي از استحكام هويت ملي كشورها خواهد كاست؟ آيا كشورهايي كه از انسجام و هويت و وفاق ملي يكپارچه‌اي برخوردار هستند، در قبال جهاني شدن ايستادگي خواهند كرد يا خير؟ پاسخ دادن به اين نوع سؤالات آسان نيست و نياز به زمان دارد تا در شرايط عيني و واقعي بتوان روند رويدادهاي جهاني و ملي را پيگيري و مطالعه كرد.

در ميان متفكران در موضوع رابطه هويت ملي و افزايش روابط جهاني و جهاني شدن دو ديدگاه وجود دارد. تعدادي از صاحبنظران بر اين باورند كه روند جهاني شدن باعث تزلزل پايه‌هاي هويت ملي شده و همه كشورها كم و بيش مجبورند در قبال اين روند از خود انعطاف نشان دهند. برخي ديگر از متفكران بر عكس اين ديدگاه را دارند. آنان معتقدند كه جهاني شدن باعث مي‌شود كشورهايي كه خواهان حفظ هويت خود هستند، عكس‌العمل نشان دهند و درصدد تحكيم پايه‌هاي بومي وحدت، هويت و انسجام جامعه خود برآيند.

همانطور كه ذكر شد در اين مقاله هدف شناخت هويت ملي ايرانيان و مؤلفه‌هاي اساسي آن است. در ضمن مي‌خواهيم بدانيم كه جايگاه هر يك از اين مؤلفه‌ها در مجموعه هويت ملي ايرانيان چيست. براي اين منظور ابتدا با توجه به نظر نويسندگان موجود به تعريف هويت، هويت ملي و هويت ايراني مي‌پردازيم و تلاش مي‌نمائيم با استعانت از انديشه انديشمندان معاصر مؤلفه‌هاي هويت ملي ايرانيان را به دست آوريم. سپس با نگاهي گذرا به تاريخ ملت ايران به مؤلفه‌هاي هويت ملي ايرانيان در طول تاريخ پر فراز و نشيب آن اشاره مي‌نمائيم و در انتها جايگاه هر يك از اين مؤلفه‌ها را در ارتباط با ديگر مؤلفه‌ها مشخص مي‌نمائيم. شناخت موضع ايرانيان نسبت به تغييرات حاصل از پيشرفت‌هاي جهاني نيز از ديگر اهداف اين مقاله مي‌باشد.

تعريف هويت
هويت يا الهويه كلمه‌اي عربي است. اين كلمه از "هو" به معني او كه ضمير غايب مفرد مذكر است، مي‌آيد و از آن لفظ هوهو يا الهوهو را ساخته‌اند كه اسم مركب است و معرفه به ال. معني لغوي آن اتحاد به ذات يا انطباق به ذات است. اتحاد به ذات به معني اتصاف و شناخته شدن و يكي شدن موصوف با صفات اصل و جوهري مورد نظر است. وقتي از هويت پديده‌اي سخن به ميان مي‌آيد، بايد آن سخن طوري باشد كه نشان دهد پديده مزبور به راستي گوياي هيئت و ماهيت وجودي آن است، در غير اين صورت فاقد معناي ماهوي آن خواهد بود (الطائي، 1378). از نظرگاه ديگري هويت فرايند پاسخگويي آگاهانه هر فرد به يك دسته سؤالات در مورد خودش مي‌باشد؛ از گذشته‌اش كه او چه كسي است، كجا بود، چه بود، چه هست و به چه قبيله، نژاد يا ملت تعلق دارد، منشا ابتدايي و اصلي‌اش كجاست و در تمدن جهان چه نقشي داشته است (باوند، 1377). برخي از انديشمندان هويت را با تاكيد بر "وجه تشخص" تعريف كرده‌اند نظير آنچه كه شيخاوندي ارائه نموده است: "هويت مبين مجموعه خصايصي است كه امكان تعريف صريح يك شيء يا يك شخص را فراهم مي‌آورد" (شيخاوندي، 1380). برخي هويت را معناداري جامعه دانسته‌اند، يعني جامعه معنايي براي خودش قائل باشد و در چارچوب آن عمل كند و درصورت از دست دادن اين معنا يا به هر دليل گسستگي در معناداري با بحران هويت مواجه خواهد شد (رجايي، 1373). برخي ديگر از جامعه شناسان مقوله هويت را با ديد جدلي و تقابلي آن تعريف نموده اند. در نگاه اين گروه اساساً هويت در مقابل غير قابل طرح است. اگر فضا يكدست باشد، عنصر هويت خود را نشان نمي‌دهد. از اين منظر هويت به معني هستي و وجود است، چيزي كه وسيله شناسايي فرد باشد تا او را از ديگران متمايز كند. انسان‌ها هويت خويش را در حذف چيزي يا در برابر چيزي تعريف مي‌كنند (تاجيك، 1379).در اين نوشته منظور ما از به كار بردن كلمة هويت آن‌شناختي است كه مردم از خود دارند و به وسيلة آن خود را از ديگران متمايز مي‌كنند.

هويت ملي
هويت ملي به معناي احساس تعلق و وفاداري به عناصر و نمادهاي مشترك در اجتماع ملي (جامعه كل) و در ميان مرز‌هاي تعريف شده سياسي است. مهمترين عناصر و نمادهاي ملي كه سبب شناسايي و تمايز مي‌شوند، عبارتند از: "سرزمين، دين و آئين، آداب و مناسك، تاريخ، زبان و ادبيات، مردم و دولت" (يوسفي، 1380: 17). به عقيده ي يوسفي در درون يك اجتماع ملي ميزان تعلق و وفاداري اعضاء به هر يك از عناصر و نمادهاي مذكور، شدت احساس هويت ملي آنها را مشخص مي‌سازد (يوسفي، 1380: 17).
به اعتقاد احمد اشرف اين پديده بجاي مفهوم كاراكتر ملي از نيمه دوم قرن اخير رواج يافته و از ساخته‌هاي علوم اجتماعي است (اشرف، 1378: 522). از نظر مكنزي هويت ملي يكي از چهار نوع هويت است كه از قرن19 بر جاي مانده است و در كنار سه نوع ديگر: هويت ديني، طبقه‌اي و نژادي، مشاهده مي‌شود. برخي از تعاريف هويت ملي بر عناصر يكپارچه كننده واحد سياسي مستقل تاكيد دارند و آن را مجموعه‌اي از گرايشات و نگرش‌هاي مثبت به عوامل و عناصر و الگوهاي هويت بخش و يكپارچه كننده در سطح يك كشور به عنوان يك واحد سياسي تعريف مي‌كنند (حاجياني، 1379). برخي ديگر به جنبه رواني آن تاكيد دارند. عده‌اي نيز مشتركات ملي و دلبستگي بدان را عنصر اصلي تعريف هويت ملي دانسته‌اند و آنرا به عنوان مجموعه‌اي از ويژگي‌ها و وابستگي‌ها و پيوندهاي جغرافيايي، تاريخي و فرهنگي، اجتماعي و قومي كه زندگي انساني را دربر مي‌گيرد و عضو جامعه به آن مي‌بالد و افتخار مي‌كند، تعريف مي‌كنند (روح الاميني، 1379). استاد شهيد مرتضي مطهري در كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مي‌نويسد: "اگر هويت ملي را نوعي احساس ملي بناميم تعريف آن عبارت خواهد بود از وجود احساس مشترك يا وجدان دسته جمعي در ميان عده‌اي از انسان‌ها كه يك واحد سياسي يا ملت را مي‌سازند" (مطهري، 1363).
با توجه به انواع تعاريف درباره هويت ملي رزازي فر مي‌گويد: "هويت ملي از نظر جامعه‌شناسي به مثابه نوعي احساس تعهد و تعلق عاطفي نسبت به مجموعه‌اي از مشتركات ملي جامعه است كه موجب وحدت و انسجام مي‌شود و داراي ابعاد مختلف خرده فرهنگ ملي، ديني جامعه‌اي و انساني است و ويژگي اصلي آن قابليت انعطاف اجزاء آن و بومي بودن ابعاد تشكيل دهنده آن مي‌باشد" (رزازي فر، 1379).

هويت ايراني
از ديدگاه احمد اشرف مفهوم تاريخي هويت ايراني در نهضت‌هاي قومي، سياسي و ديني دوران ساسانيان شكل گرفت و در دوران اسلامي با فراز و نشيب‌هايي پايدار ماند و در عصر صفوي تولدي ديگر يافت و در عصر جديد به صورت هويت ملي ايران متجلي شد (اشرف، 1378).
هويت ايراني به علت موقعيت خاص جغرافيائي از سه حوزة تمدني ايراني، اسلامي و غربي تأثيرپذيرفته است. به گفتة بروجردي استراتژي روشنفكران ايراني استراتژي اختلاط و پيوند اين سه گفتمان در اشكال گوناگون و شكل دادن به هويت تركيبي بوده است. ولي تاكنون اغلب نويسندگان ايراني در باز توليد و بازشناسي هويت ايراني داراي نقاط ضعف عمده‌اي بودنده‌اند زيرا: اولاً اغلب اديب بودند نه مورخ. لذا هر چند نوشته‌هايشان داراي نثر شيوا و اديبانه است، ولي فاقد ضوابط علم تاريخ نگاري است. براي مثال فاقد زيرنويس است و مطالب ارائه شده مستند نيستند. ثانياً با نگاه ايدئولوژيكي و عدم برخورد انتقادي با ميراث فرهنگي جامعه نگريسته شده و اغلب با جريانات خاص سياسي همراه بوده است. ثالثاً با تكيه بر زبان فارسي به عنوان ركن اصلي و تعيين كننده هويت همراه بوده و ساير عناصر ناديده گرفته شده است. براي مثال فخرالدين شادمان بر اين باور بود كه هويت ايراني صرفاً براساس زبان شناخته مي‌شود (بروجردي، 1379).
به هر صورت مطالعه دقيق علمي در مورد هويت ايراني تاكنون ضعيف بوده است و اين گونه از مطالعات در سال‌هاي اخير شتاب گرفته است. اميد است از اين مطالعات دريافت‌هاي دقيق، تازه و مفيدي در مورد كيستي و چيستي ايرانيان به دست آيد.
با توجه به تعاريف فوق از هويت ملي و هويت ايراني به دنبال مؤلفه‌هاي هويّت ملي ايرانيان در زمان حاضر مي‌رويم. اين مؤلفه‌ها به ما كمك مي‌كنند تا عناصر اصلي احساس مشترك داشتن ايرانيان را بشناسيم و براي افزايش انسجام اجتماعي به تقويت آنان بپردازيم.

مؤلفه‌هاي هويت ملي ايرانيان
آنچه كه اغلب محققين بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه سه ركن مهم و عمده هويت ملي در ايران عبارتند از: 1) جغرافيا و سرزمين با نوسانات ميان فلات ايران با مناطق كوهستاني آن. 2) زبان فارسي با همه تغييراتي كه در اثر آميزش با زبان‌هاي تركي، مغول و عربي داشته است. 3) دين اسلام كه برغم همه اختلافات فرقه‌اي، اصل و اساس آن ثابت و استوار مانده است.

همة ايرانيان از دوران باستان تاكنون در فلات ايران زندگي كرده‌اند و مرز‌هاي جغرافيائي اين فلات هويت بخش مكان و بوم زيست آنان مي‌باشد. آنان در اين مكان خود را يافته‌اند و طي قرن‌ها با نوسانات زيست محيطي آن خود را تطبيق داده اند. نه تنها در ايران بلكه در بين همة ملت‌ها سرزمين مشترك در جغرافياي سياسي امروز و تشكيل واحدهاي مستقل سياسي به اندازه‌اي اهميت يافته است كه بررسي هويت ملي بدون درنظر گرفتن آن مطالعه‌اي ناقص خواهد بود. در اين ميان برخي همان واحد سياسي را محور و عامل اصلي هويت ملي مي‌دانند.

اگر نپذيريم كه هويت ايراني با شعر تعريف مي‌شود و آن را غلو شاعرانه بدانيم، در قبول اين نكته اتفاق نظر خواهيم داشت كه زبان و ادبيات فارسي يكي از عوامل مهم هويت ملي‌مان است. به تعبير آيت‌الله خامنه‌اي رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي ايران زبان فارسي "يك ميراث عظيم و باشكوه و بسيار ارزشمند و مايه سربلندي و از گنجينه‌هاي عظيم مواريث فرهنگي و در واقع همه چيز ماست و رمز هويت ملي ماست" اين زبان وسيلة مراودة اقوامي مي‌باشد كه خود را ايراني مي‌دانند. هر چند به علل سياسي بخش‌هائي از كشور ايران جدا شده و مردم ساكن در آن مناطق هنوز به اين زبان با يكديگر تكلم مي‌كنند اما از قرن دوم هجري به بعد زبان فارسي وجه تمايز ايرانيان از ديگر اقوام ساكن در منطقه بوده است.

دين اسلام توسط نويسندگان مختلف به عنوان پايه مهمي از هويت ملي ايران تلقي مي‌شود. وجود احساسات مذهبي و تركيب تقريباً نود و هشت درصدي مسلمان مردم ايران و تحولاتي كه اين دين در طول تاريخ ايران به وجود آورده، مؤيد اين ادعاست كه اسلام يكي ديگر از اركان هويت ملي ايران تلقي مي‌شود. اجداد ما عناصر اصيل ملي ما را با دين تطبيق داده‌اند و آنچه را از آداب و رسوم قومي مان كه با دين تعارض نداشته حفظ كرده‌اند. تلفيق دين در ساير عناصر هويّت ملي به قدري شديد است كه موجب يگانگي روحاني و جسماني در هويّت تاريخي را سبب شده است (ثاقب فر، 1379). از طرف ديگر با توجه به اينكه امروز نظام سياسي ما ريشه در باورها و آرمان‌هاي مذهبي مردم ايران دارد، لذا در تعيين نوع هويت ملي مي‌تواند مورد توجه قرار گيرد چرا كه نظام سياسي تجلي گاه قوة ارادة جمعي هر جامعه به حساب مي‌آيد و به زعم بعضي مؤلفه اصلي هويت ملي مي‌باشد.

تاريخ و سرنوشت مشترك نيز از ديگر مؤلفه‌هاي هويت ملي است. چنان كه آقاي خاتمي رئيس جمهور سابق كشورمان نيز ذهنيت مشترك تاريخي و وجدان مشترك تاريخي را در اين رابطه مطرح كرده اند.

به عقيده نويسندگان مختلف ساير مشتركات و نمادهاي ملي اعم از پرچم، احساسات ملي، قانون اساسي به عنوان ميثاق ملي، آداب و رسوم، جشن ها، و اعياد ملي جزئي از هويت ملي مي‌باشند (يوسفي، 1380: 17).

هويت ملي ايرانيان در دوران معاصر
جامعة ايراني در طول تاريخ پر فرار و نشيب خود همواره داراي هويت ديني بوده است. اولين پادشاهي بزرگي كه در فلات ايران شكل گرفت و به 2500 سال پيش باز مي‌گردد، حكومت هخامنشيان است كه كورش كبير بنيان گذار آن از وجهه‌اي كاملاً مذهبي برخوردار بوده است. نقش مذهبي كورش كه در نقوش برجستة سنگي پاسارگاد به خوبي به چشم مي‌خورد تا جائي است كه برخي از تاريخ نگاران او را ذوالقرنين مي‌دانند. ديگر سلسلة بزرگ ايراني قبل از اسلام يعني ساسانيان نيز ارزش‌هاي حاكم خويش را با دين حضرت زرتشت (ع) توجيه مي‌نمود. از همين دو تمدن بارز قبل از اسلام است كه به عقيده برخي از نويسندگان مي‌توان ارزش‌هاي ديني و نظام شاهنشاهي را به عنوان دو خصيصة مهم فرهنگ مردمي كه در فلات ايران زندگي مي‌كردند استنتاج نمود. جالب اين جاست كه در تاريخ 6000 سالة ايران نشانه‌اي از بت پرستي مشاهده نشده است.

در روند تاريخ زندگي ايرانيان مي‌توان به اين نكته رسيد كه از خصلت‌هاي عمدة پادشاهان ايراني عدالت مي‌باشد. ابن خلدون مورخ عرب پادشاهان ايراني را به عدالت ورزي شهره مي‌داند. از داستان‌هاي آمده در شاهنامة فردوسي نيز مي‌توان اين خصلت را براي پادشاهان ايراني در نظر گرفت. ماجراي ضحاك مار دوش و فريدون اين خصلت را به خوبي به صورت يك امر نهادي در سيرة پادشاهان نشان مي‌دهد. قدرت مظلوميّت و دفاع از مظلوم نيز از خصلت‌هاي مهم در فرهنگ و تمدن ايران قبل از اسلام مي‌باشد. اين خصيصه بعد از اسلام در دفاع از خاندان عصمت و طهارت و بزرگداشت امام حسين (ع) خود را در دين مبين اسلام يافت و عدالت حضرت علي (ع) زبان زد خاص و عام گرديد.

بعد از اسلام زبان دري و نوشتن فارسي با الفباي قرآني به عنوان زبان مشترك ميان همة اقوام ساكن در فلات ايران و اطراف آن به دو خصيصة بيان شده در فوق يعني دين داري و خداپرستي و اعتقاد به پادشاه عادل، اضافه شد. كتاب شاهنامة فردوسي از جمله اسنادي است كه به خوبي سه صفت فوق را در فرهنگ ايراني نشان مي‌دهد. در همين اوان وجه تمايز ديگري براي نشان دادن فرهنگ ايراني در مقابل عمدتاً فرهنگ عربي كه خود را بر محمل ايدئولوژي اسلامي به جهان متمدن آن روز تحميل مي‌كرد انتخاب شد كه همان عشق و علاقه و توجه به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام و مذهب شيعه بود. اين مذهب در قالب تمدن تازه‌اي كه توسط سلسلة صفويه بنيان گذاشته شد در ايران رسميت يافت. بنابراين عنصر عمده ديگري در فرهنگ و هويت ايراني به ظهور رسيد كه در واقع به پالايش و تكامل عنصر ديني مربوط به قبل از اسلام پرداخت.

بعد از نشيب‌هائي كه فرهنگ و تمدن ايراني در قرون بعد به خود ديد تجديد نظر در عناصر اصلي فرهنگي در نيمه‌هاي سلسلة قاجار پيش آمد؛ زماني كه جامعة ايراني با تمدن جديد پا گرفته در اروپا و رشد يافته در قارة آمريكا مواجه شد. موج تجدد خواهي از اوايل سلطنت ناصرالدين شاه در ايران رواج يافت. ابتدا در طبقة خواص يا نخبگان جامعه و بعداً در ميان عموم مردم اين پديده رشد كرد و منجر به انقلاب مشروطه گشت. به اين ترتيب تجدد خواهي و يا بهتر بگوئيم ميل به پيشرفت به عنوان عنصر تازه‌اي در هويت و فرهنگ ايران به ظهور پيوست.

انديشمنداني كه به بحث پيرامون هويت ايراني پرداخته‌اند هر يك به گونه‌اي بر عناصر ذكر شده در فوق اشاره مي‌كنند. ذبيح‌الله صفا زبان فارسي و نهاد شاهنشاهي را دو عنصر اصلي هويت ايران ذكر مي‌كند. شهيد مطهري به دو عنصر ايران و اسلام تأكيد دارد. شاهرخ مسكوب تاريخ و زبان را براي ايرانيان مقوم شخصيت مي‌داند. عبدالكريم سروش هويت ايراني را متشكل از سه فرهنگ ايراني، اسلامي و غربي مي‌داند و فرهنگ رجائي ضمن بيان انديشة نويسندگان فوق خود به ايران، اسلام، و تجدد عنصر سنت را نيز اضافه مي‌نمايد (رجائي، 1382: 71-48). خانم نيكي كدي هم سه عنصر جغرافياي فلات ايران، زبان فارسي و مذهب شيعه را از عناصر اصلي هويت ايراني مي‌داند (كدي، 1381: 22-10).

مسئلة هويت مسأله‌اي در جريان است. ملت ايران در طول تاريخ خود عناصر اصلي هويت خود را پالايش نموده و در مواقعي هم كه عنصري كارآئي خود را از دست داده آن را كنار گذاشته است. عنصر دين در ايران مراحل تكاملي خود را از توجه به توحيد و سپس زرتشتي‌گري تا رسيدن به دين اسلام و مذهب شيعه طي نموده است. اين اتفاق در فلات جغرافيائي ايران كه ميان و در حاشية دو سلسله جبال البرز در شمال و زاگرس در غرب قرار دارند صورت گرفته است. نظام شاهنشاهي كه زماني هويت بخش ايران بود با گذشتن دوران نظام‌هاي ديكتاتوري و تحول و ترقي نظام‌هاي سياسي به شيوه‌هاي دموكراتيك به مردم‌سالاري روي آورده قالب جمهوري را براي خود برگزيده است. اما عنصر عدالت خواهي را به عنوان شاخصه‌اي براي انتخاب رهبري جامعه همچنان با خود دارد. در قرن بيستم ميلادي در سطح جهان شاهد فروپاشي و از ميان رفتن نظام‌هاي متعدد پادشاهي بوديم. در ايران با تركيب دين و مردم‌سالاري، نظام جمهوري اسلامي به رهبري فقيه عادل شكل گرفت كه در واقع ساخت سياسي تكامل يافته مركب از ديانت و تجدد خواهي مي‌باشد. زبان فارسي به عنوان وسيلة ارتباطي، هنوز وحدت بخش اقوام مختلفي است كه در فلات ايران زندگي مي‌كنند. تجدد و ترقي خواهي نيز جزئي از هويت امروزي ملت ايران است و تلاش براي رسيدن به بالاترين مدارج تمدن و تجديد مجد و عظمت پر افتخار تمدن‌هاي گذشته وجهة همت ايرانيان مي‌باشد.

جمع بندي:
در يك جمع‌بندي كوتاه مي‌توان گفت در فلات ايران اقوامي زندگي مي‌كنند كه خود را ايراني مي‌دانند و به ايرانيت خويش مي‌بالند زيرا از تاريخ پر افتخاري برخوردارند. اين مردم نظام ارزشي و فرهنگي خود را از دين كه امروز به صورت دين اسلام تجلي يافته است مي‌جويند. آنان توسط زبان فارسي با يكديگر مراوده دارند و بر آن به عنوان وجه مشتركي ميان اقوامي كه به زبان‌هاي مختلف مادري تكلم مي‌كنند ارج مي‌گذارند. ضمن ارزش گذاري به زبان فارسي به عنوان حامل اصلي ميراث مشترك فرهنگي مكتوب و شفاهي، آنان فراگيري زبان‌هاي ديگر مانند عربي و انگليسي را براي علم آموزي و تماس با فرهنگ اسلامي و فرهنگ جهاني مذموم نمي‌دانند. هدف اين قوم كسب ترقي و پيشرفت در ساية دينداري است. از اين رو تجدد خواهي را نيز به عنوان عضوي از عناصر اصلي فرهنگي خويش اما با يك نگاه ابزاري پذيرفته‌اند.

عناصر هويّتي فوق هر يك در جايگاه ويژة خود اهميّت دارد و مي‌بايد در همان جايگاه ديده شده مورد توجه و تقويت قرار گيرد. به عبارت دقيق‌تر جغرافيا مكان قوم ايراني را تشكيل مي‌دهد و اقوام ساكن در اين مكان با چنگ و دندان از تماميت ارضي خود دفاع مي‌كنند. تاريخ مشترك اقوام ساكن در ايران سرگذشت ملت ايران است. اين اقوام زبان فارسي را به عنوان وسيلة مراوده و ارتباط براي بيان افكار، حالات و احساسات خود به كار مي‌برند. دين اسلام را هم به عنوان فرهنگ خود پذيرفته و تلاش مي‌نمايند كلية رفتارهاي خود را با ارزش‌ها و قواعد و قوانين آن انطباق دهند. به تجددگرائي نيز به عنوان ابزار زندگي ارج مي‌گذارند و خواهان آن هستند. در اين راستا معتقدند كه مي‌بايد عناصر پيشرفته تمدن روز جهان را در فرهنگ اسلامي خود هضم نمايند و به عناصر فرهنگ خودي تبديل كنند. يادآور مي‌شود كه نحله‌هاي فكري‌اي وجود دارند كه هر كدام يكي از عناصر فوق را اصلي تلقي مي‌نمايند و به آن در تعريف هويت ايراني تأكيد مي‌نمايند. به نظر ما مجموعه عوامل فوق و هر كدام در جاي خود، عناصر اصلي هويت ملي ايراني را تشكيل مي‌دهند.


پي نوشت ها
1- ابن خلدون، عبد الرحمن، (1357) مقدمة ابن خلدون. تهران: امير كبير.اشرف، احمد (1378) هويت ايراني در بين ايرانيان خارج از كشور، جلد دوم سنت و تجدد، بولتن فرهنگي معاونت امور بين الملل وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي. تهران.
3- الطائي علي (1378) بحران هويت قومي در ايران، نشر شادگان، تهران.
4- باوند، داوود (1377) چالش‌هاي برون مرزي و هويت ايراني در طول تاريخ، ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي. سال دوازدهم شماره 129، 130.
5- بروجردي، مهرداد (1379) فرهنگ و هويت ايراني در فراسوي مرز، فصلنامه مطالعات ملي. شماره پنج، سال دوم، پائيز 79.
6- تاجيك، محمدرضا (1379) روشنفكر ايراني و معماي هويت ملي، فصلنامه مطالعات ملي. سال دوم، شماره 5، پائيز 79،
7- ثاقب فر، مرتضي، (1379) شاهنامه فردوسي و فلسفه تاريخ ايران. انتشارات قطره و معين، تهران.
8- رجائي، فرهنگ (1373) هويت و بحران هويت ايراني، مجله جامعه سالم، شماره 24.
9- رجائي، فرهنگ (1382) مشكلة هويت ايرانيان امروز، تهران: نشر ني.
10- رزازي فر، افسر (1379) الگوي جامعه‌شناختي هويت ملي در ايران، فصلنامه مطالعات ملي، شماره 5، سال دوم، پائيز 79.
11- روح الاميني، محمود و ديگران (1379) ميزگرد فرهنگ و هويت ايراني، فرصت‌ها و چالش ها، فصلنامه مطالعات ملي. شماره 4، تابستان 79.
12- شايگان، داريوش، نگاه شكسته. ترجم سعيد شاهسوندي، بي جا، بي تا.
13- شيخاوندي، داور (1380) ناسيوناليسم و هويت ايراني، مركز بازشناسي اسلام و ايران، تهران.
14- كدي، نيكي (1381) ايران دوران قاجار و برآمدن رضاخان، تهران: ققنوس.
15- مطهري، مرتضي (1363) خدمات متقابل ايران و اسلام. تهران: دفتر انتشارات اسلامي.
16- يوسفي، علي (1380) روابط بين قومي و تاثير آن بر هويت ملي اقوام در ايران، فصلنامه مطالعات ملي، شماره 8، سال دوم، تابستان 80.


منبع: فصلنامه راهبرد ياس ،‌شماره 4