اشاره:
ميدانيم كه آثار علمي خطي-كه هنوز به زيور چاپ آراسته نشده-و نيز اشياي عتيقه
و باستاني هر كشور، گذشته از ارزش بسيار مادي آن به لحاظ معنوي نيز بهاي بسيار
گران و والايي دارند. زيرا اين گونه آثار، حامل و حاوي فرهنگ گذشته، و حاكي از
تمدن كهن مشرق زميناند و زماني كه ملتي به گذشته درخشان و كهن خويش رد بستر
تاريخ تمدن بشري پي برد و فهميد كه روزي روزگاري حرف اول در ميدان سياست و
اقتصاد و فرهنگ را او ميزده است، پيداست كه به عزت و عظمت قومي تاريخي خويش پي
خواهد برد و ديگر، خودباخته و بندهوار، به دنبال «غرب»-كه همه كس و همه چيز را
اسير و مملوك خويش ميخواهد-راه نخواهد افتاد.
از همين روست كه يكي از تلاشهاي مهم استعمار در كشورهاي به اصطلاح جهان سوم اين
بوده است كه همپاي تسخير سياسي-اقتصادي-نظامي اين كشورها و غارت و استثمار مردم
آنان، كتب خطي قديمي و آثار باستاني آنان را نيز به اشكال گوناگون سرقت كند.
يكي از تلاشهاي مهم استعمار در كشورهاي به اصطلاح جهان سوم، اين بوده است كه
همپاي تسخير سياسي-اقتصادي-نظامي اين كشورها كتب خطي قديمي و آثار باستاني آنها
را نيز به اشكال گوناگون سرقت كند
مغزهاي بيدار و متفكر شرق ارزش والاي اين ميراث را كاملا درك كرده و در حد توان
سعي در حفظ اين آثار داشتهاند كه به عنوان نمونه ميتوان از مرحوم آيت الله
مرعشي نجفي نام برد كه كتابخانه عظيمشان در قم حاصل يك عمر تلاش ايشان در
گردآوري و حفظ آثار مزبور است
انگليس و غارت كتابهاي اسلامي
آيتالله مرعشي نجفي، ضمن يادآوري روزهاي تحصيل خود در نجف (اواخر دوران قاجار)
نقل كردند:
آن وقتها من در مدرسه قوام، كه در محله «مشراق» نجف واقع است حجره داشتم. يك
روز از مدرسه به قصد بازار، كه جنب صحن علوي بود، حركت كردم.
ابتداي بازار، ناگهان چشمم به زني خورد كه كنار ديوار نشسته بود و تخم مرغ
ميفروخت. براي خريد تخممرغ به طرف زن رفتم و با تعجب از زير چادر زن، گوشه
كتابي را ديدم. شديدا حس كنجكاويم تحريك شد، به طوري كه مدتي خيره به كتاب نگاه
كردم. حالا ديگر قسمت بيشتري از كتاب از زير چادر زن بيرون آمده بود. طاقت
نياوردم و پرسيدم: اين چيست؟
زن همانطور كه تخممرغها را با احتياط جابجا ميكرد، خونسردانه نگاهي به من
انداخت و گفت:
كتابه، فروشي هست.
كتاب را از دست زن گرفتم و عنوان آن را خواندم و با حيرت تمام متوجه شدم كه
نسخه ناياب رياض العلماي علامه ميرزا عبدالله افندي است كه احدي آن را در
اختيار ندارد؛ مثل يعقوبي كه يوسفش را پيدا كرده باشد با شور و شعفي وصف ناشدني
به زن گفتم اين را چند ميفروشي؟
زن گفت: پنج روپيه.
و من گفتم: تمام دارايي من صد روپيه است كه حاضرم براي اين كتاب بدهم و زن
تخممرغفروش با خوشحالي پذيرفت. در همين حين سر و كله كاظم دجيلي پيدا شد. اين
كاظم، دلال كتاب بود و براي انگليسيها كار ميكرد. نسخههاي ناياب و كتابهاي
قديمي را به هر طريقي به چنگ ميآورد و توسط حاكم انگليسي نجف كه گويا اسمش
«ميجر» وبد به كتابخانه لندن ميفرستاد و اين ميجر اولين حاكم انگليسي بود كه
در نجف به كار حكومت گماشته شد.
كاظم دلال، كتاب را به زور از دست من گرفت و به زن گفت: من بيشتر ميخرم و
مبلغي خيلي بالاتر از آنچه من پيشنهاد كرده بودم به زن پيشنهاد كرد. در آن لحظه
من اندوهگين رو كردم به سمت حرم شريف اميرالمؤمنين(ع) و آهسته گفتم: آقاجان من
ميخواهم با اين كتاب به شما خدمت كنم، پس راضي نباشيد اين كتاب از دست من
برود.
هنوز كلامم تمام نشده بود كه زن تخممرغ فروش رو كرد به دلال و گفت: به تو
نميفروشم، اين كتاب مال اين آقاست و كاظم شكست خورده و عصباني از آنجا دور شد.
پس من به زن گفتم: بلند شو برويم تا پول كتاب را بدهم، زن همراه من به مدرسه
آمد، در حجره بيشتر از 20 روپيه نداشتم تمام لباسهاي كهنه و قديميام را با
ساعتي كه داشتم برداشتم و همراه زن به دكان حاج حسين شيش كه دلال لباس بود رفتم
و همه را به او دادم تا برايم بفروشد. او هم بلافاصله دست به كار شد و با داد و
فرياد مشتريها را خبر كرد تا آنها را به طريقي بفروشد و در اين بين زن تخممرغ
فروش مرتب نق ميزند و غرغر ميكرد كه: آقا خيلي ما رو معطل كردي، او بابا پول
نقد ميداد. ساعت و لباسهاي نو و كهنه كه فروش رفت، با هم صد روپيه جور نشد
ناچار به طرف مدرسه راه افتادم و زن تخممرغ فروش هم غرغركنان به دنبالم آمد.
در مدرسه شروع كردم به قرض گرفتن از دوستان طلبهام. از يكي پنج روپيه، از الكي
ده روپيه و از ديگري پانزده روپيه و… تا اين كه پول جور شد و زن كتاب را به من
داد و به راه خود رفت و من در آن لحظه از شادي دست يافتن به كتاب عظيم در پوست
خود نميگنجيدم.
يك ساعتي از ختم معامله نگذشته بود كه كاظم دلال همراه شرطهها به مدرسه حمله
كردند و مرا دستگير كرده و پيش حاكم انگليسي (ميجر) بردند. ميجر مرا به سرقت
كتاب متهم كرد و با زبان انگليسي عربدهها كشيد و چيزهايي گفت كه من فكر ميكنم
بيشترش فحش و ناسزا بود. از فحش و ناسزا طرفي نيست و دستور داد تا مرا به زندان
بيندازند. آن شب در زندان مدام با خدا راز و نياز ميكردم كه كتاب در مخفيگاهش
محفوظ بماند.
روز بعد مرجع بزرگ آن وقت حاج ميرزا فتحالله نمازي كه به شيخ الشريعه شهرت
داشت و ميرزا مهدي پسر آخوند صاحب كفايه، جماعتي را كه براي آزادي من به نزد
حاكم شهر فرستادند، بالاخره نتيجه كار اين شد كه من از زندان آزاد شوم با اين
شرط كه در مدت يك ماه كتاب را به ميجر تسليم كنم.
پس از آزادي از زندان به سرعت به مدرسه رفتم و همه دوستان طلبهام را جمع كردم
و گفتم: بايد كار مهمي انجام دهيم كه خدمت به شريعت است.
طلبهها گفتند: چه كاري؟
و من گفتم بايد از اين كتاب نسخهبرداري كنيم. اين دو، جزء دوم و سوم ازده جزء
اين كتاب بزرگ است كه با حاءمهمله و لفظ حسن شروع ميشود. طلبهها با شور و شوق
شروع به نسخهبرداري و مقابله كردند؛ به طوري كه قبل از مهلت مقرر الحمدالله
كار به پايان رسيد و نسخه دوم آماده شد.
اما من هر چه با خودم فكر كردم نميتوانستم خودم را راضي كنم كه اين كتاب را به
ميجر تحويل بدهم. در اين مورد خيلي فكر كردم و با خودم سر و كله زدم تا اين كه
يك روز كتاب را برداشتم و به خانه شيخالشريعه رفتم و گفتم: شما امروز مرجع
مسلمين هستيد و اين هم كتابي است كه مثل و نمونهاش در جهان مسلمين پيدا
نميشود و حالا يك آدم انگليسي ميخواهد اين را تصاحب كند.
شيخالشريعه وقتي كتاب را ديد بلند شد و نشست و چند اين بار اين كار را تكرار
كرد و پرسيد اين همان كتاب است؟
گفتم: بله.
شيخ الشريعه گفت: الله اكبر، لااله الاالله... و بعد كتاب را از من گرفت و تا
انتهاي مهلت مقرر پهلوي خودش نگهداشت. اما گفتني اين كه قبل از پايان مهلت با
يك قيام و هجوم مردمي كه به سركردگي حاج نجم بقال صورت گرفت حاكم انگليسي يعني
ميجر به قتل رسيد و كتاب در خانه شيخ الشريعه باقي ماند و بعد از فوت ايشان به
ورثه منتقل شد كه من پس از آن ديگر اطلاعي از اين كتاب ندارم. اما از نسخهاي
كه طلبهها با مشاركت هم تهيه كرده بودند و پيش من بود، 12 نسخه ديگر استنساخ
شد كه از آن جمله نسخه آيتالله سيد حسن صدر و نسخه آيتالله سيد عبدالحسين
شرفالدين است، همچنين نسخههاي ديگري كه نزد افراد ديگري است و نسخه ما امروز
در كتابخانه ما در شهر قم است كه البته بنده درقم جزء ديگري را پيدا كردم كه آن
هم الان در كتابخانه ماست. تاريخ اين واقعه بين سالهاي 1340 و 1341 هجري قمري
ميباشد.
فرهنگ دزدي رژيم
2.سيد محمد علي جمالزاده نويسنده فقيد معاصر در پاسخ نامه آقاي سيد هادي
خسروشاهي سفير وقت ايران در واتيكان، خاطرات زير را ذكر ميكند:
حضرت آقاي خسروشاهي در پايان مرقومه به خط خودتان تذكر دادهايد كه «متأسفانه
سفراي شاهنشاهي علاقهاي به فرهنگ و آثار خطي موجود در اروپا نداشتهاند… ,و
ظاهراً بعضي از آنها برعكس عمل كرده كتابهاي خطي نفيس را در اروپا به فروش
رسانيدهاند…»
ارادتمند ازين باب بيخبر نماندهام و حتي از زبان مرحوم عبدالله خان بهرامي
(گويا رئيس نظميه در دوره رضا شاه پهلوي كه با سمت رئيس نمايندگي دائمي ايران
در ژنو، به ژنو آمده بود شنيدم كه به رضا شاه خبر رسيده بوده است كه مدير
كتابخانه سلطنتي كه مرد با عنواني بوده است مينياتورهاي كتابهاي خطي قديم و
گرانبها را ميچفيد و پنهاني به منزلش ميبرد و به مشتريان خارجي ميفروشد. رضا
شاه همين آقاي عبدالله خان بهرامي را مأمور ميكند كه رسيدگي نمايد و نهايت
اهتمام را مبذول دارد تا بلكه حقيقت امر مكشوف گردد. مرحوم بهرامي ميگفت با
چند تن از اشخاص خبره و اعضاي نظميه به منزل آن شخص رفتيم، ولي هرقدر تجسس
كرديم چيزي به دست نيامد، ولي در پايان كار متوجه شدم كه طاق تالار پذيرايي را
به تازگي گچكاري كردهاند و همين خود محركت كنجكاوي ما گرديد و حكم كرديم
گوشهاي از گچكاري طاق را با تيشه خراب كردند و معلوم شد تمام سقف با
مينياتورهاي قيمتي پوشيده شده و روي آن را براي رد گم كردن گچ گرفته بودند.
در خود شهر ژنو هم روزي رئيس نمايندگي دائم به بنده اظهار داشت كه خيال دارند
براي نمايندگي كتابخانهاي تاسيس نمايند و كمك مرا مفيد ميدانست كار بزرگي بود
و بنا شد دركتابفروشيهايي كه كتاب كهنه مي فروشند به سراغ كتابهايي برويم كه
ارتباط به ايرن دارد. خود بنده در كتابفروشي معروف به كتابفروشي سلات كني يك
دوره كامل از سياحتنامه شاردن چاپ اصلي را در چند جلد پيدا كردم و به قيمت
مناسبي خريدم و وارد كتابخانه نمايندگي شدم.
كتاب بسيار گرانقدر و نادري بود، ولي چند ماهي پس از آن كه از طرف دانشگاه ژنو
مرا دعوت كردند كه در آنجا كنفرانسي درباره اصفهان بدهم و چون اصفهان زادگاهم
بود با رغبت پذيرفتم و مشغول كندو كاو گرديدم و از جمله مراجعه به سياحت نامه
شاردن سياح فرانسوي را كه در دوره صفويه چند بار در ايران و اصفهان رفته و كسي
مانند او شهر اصفهان را از هر جهت بهتر توصيف نكرده است براي اطلاع و استفاده
به عمارت نمايندگي رفتم، هر قدر دركتابخانه در پي سياحتنامه (در چند جلد بسيار
بزرگ) شاردن گشتم، پيدا نشد و معلوم شد رئيس محترم نمايندگي كه آدم باعنواني
بوده دروه خدمتش به پايان رسيده بود. در مراجعت به ايران (تهران) آن كتاب را در
چمدانهاي خود به رسم يادگار با خود برده بدون اين كه احدي صدا بلند نمايد.
در همين چند هفته قبل در شهر ژنو در حراجي كه به وسيله اداره معروف حراج
Sothlog به عمل آمد و شرح آن را در روزنامهها نوشتند عكسي از احمد شاه ديده
ميشد كه شمشير مرصعي را بروي سينه او عكس انداخته بودند و نوشته بودند كه در
همان حراج به قيمت 000/600 (ششصد هزار) فرانك سوئيس به فروش رفته است و خريدار
نخواسته است كه نامش معلوم گردد.
در مجلههاي اروپايي گاهي از اين قبيل خبرها ديده ميشود، در همين سنوات انقلاب
كه عده زيادي از معتبرترين و ثروتمندان ايراني از ايران خارج شده اند چيزهاي
قيمتي و از آن جمله كتابهاي خطي و مينياتورهاي گرانبها زياد با خود بردهاند كه
مي فروشند و بايد دعا كرد كه لاقل به موزهها بفروشند كه مردم دنيا بتوانند
تماشا كنند. در هر صورت از صميم قلب تبريك به سفارت كبراي دولت جمهوري اسلامي
ايران در واتيكان ميگويم و دعا مي كنم كه اين كار خير سرمشق باشد و ادامه پيدا
كند و آن همه كتابهاي خطي گرانبها كه در اطراف دنيا متفرق است وچه بسا در خود
ايران نسخه ديگري در آن وجود ندارد، رفته رفته به ايران برگردد.
باز در همين اواخر در يكي از كتابهاي نويسنده بسيار فاضل و محقق و نكتهسنج
خودمان آقاي دكتر ابراهيم باستاني پاريزي خواندم كه وقتي مرحوم تقيزاده در
لندن سفير بوده است، با كمك شادروان استاد مجتبي مينويي كتاب بزرگي را گويا
درصد و چند جلد به زبان روسي مورخين روسيه در باب جنگ روس و ايران در دوره
فتحعلي شاه نوشته بودند و به چاپ رسانده بودند. (فراموش نبايد كرد كه آن جنگ در
حدود ده سالي طول كشيد) يك دوره كامل از آن در كتابخانه عمومي بزرگ لندن به نام
بريتيش موزيوم موجود است و با اطلاع دولت ايران و با مخارج و بودجه كافي و زحمت
بسيار و با اجازههاي لازم فتوكپي تمام آن مجلدات تهيه كرده و به تهران ارسال
ميدارند. آقاي دكترباستاني پاريزي كه دروغگو نيست. نوشته است چون به اين موضوع
اطلاع پيدا كردم و درصدد برآمدم كه چنين كتابي را لااقل ببينم و فكر كردم لابد
از قسمت وسايل و ماخذ «آرشيو» وزارت امور خارجه به دست خواهد آمد و لهذا بدانجا
رفتم و معلوم شد در آنجا نيست و گفتند چون مربوط به جنگ است، شايد در آرشيو و
كتابخانه و اسناد و ماخذ وزارت جنگ باشد و لهذا به آنجا مراجعه كردم و بدبختانه
در آنجا هم نبود و در كتابخانههاي ديگر هم از قبيل كتابخانه مجلس و كتابخانه
سنا و كتابخانه مركزي و كتابخانه دانشگاه هم به دست نيامد فاعتبروا يا اولي
الابصار…(3)
محدث نوري و حفظ ميراث فرهنگي
3-آقاي كيوان سميعي در كتاب «زندگاني سردار كابلي» (ص.50-49)-كه به شرح حال
مرحوم آيتالله علامه شيخ حيدرقلي سردار كابلي، از علماي پارسا و جامع عصر
اخير، اختصاص دارد-داستاني را آورده است كه نشانگر اهتمام شديد علماي بزرگ شيعه
به جمعآوري و حفظ كتب علمي قديمي و خطي است. آقاي سميعي نوشتهاند:
مرحوم سردار [كابلي] نقل ميفرمود كه در [ايام تحصيلات] عراق، ما بيشتر در نجف
و كاظمين اقامت داشتيم و در سالهايي كه در عراق بوديم (از سالهاي 1304-1310
قمري) محدث نوري از نزديكان مجتهد بزرگ حاج ميرزا حسن شيرازي-اعلي الله
مقامه-بود و در سامراء اقامت داشت. ايامي كه پدرم به سامراء ميرفت، بيشتر
روزها ميهمان محدث نوري ميشد. زماني كه پدرم از وي دعوت كرد به كاظمين بيايد و
مدتي ميهمان ما باشد. آن مرحوم اين دعوت را پذيرفت.
روزي در كاظمين از خانه بيرون رفت و تنها من در خدمتش بودم. در ميان بازار زني
را ديد كه كتابي در دستش بود و ميخواست آن را بفروشد. محدث نوري كتاب را از
دست زن گرفت و گوشهاي ايستاد چند دقيقه آن را نگاه كرد آنگاه از فروشنده قيمت
كتاب را پرسيد. زن مبلغ گزافي گفت كه به نظر من خارج از ميزان معمولي بهاي چنان
كتاب كوچكي بود. اما با كمال تعجب ديدم محدث نوري بدو اين كه تقاضاي تخفيف قيمت
كند، از بغل خود كيسهاي بيرون آورد و شروع به شمردن پول براي او نمود چون پولش
كمتر بود به زن فرمود بابت بقيه قيمت كتاب لباده مرا قبول ميكني؟ زن نظري به
لباده انداخت، چون ديد پارچهاش خوب است و تازه دوخته شده قبول كرد. بلافاصله
آن عالم جليل عبايش را به دست من داد و لباده را از تن بيرون كرد و به او داد.
سپس عبا را گرفت و به دوش انداخت و با كتاب شتابان به خانه مراجعت نمود، در
خانه چند ساعت متوالي مشغول مطالعه كتاب شد. من پرسيدم چه كتابي است كه به نظر
شما اين مبلغ ارزش داشت؟ در جواب فرمود قيمت اين نسخه زيادتر از اينهاست اگر زن
مبلغ بيشتري گفته بود، من عبا و قبايم را هم ميدادم و كتاب را ميگرفتم. پس از
آن فرمود اين كتاب اصل زيد زرد است كه يكي از اصول مهمه اصحاب ما ميباشد.»
سرگوراوزلي و سرقت كتابخانه گوركانيان در هند
4-عبدالهادي حائري نيز مينويسد:
ميرزا ابوالحسن خان ايلچي موقع توقف در لندن به «خانه بيرونه جات» [سر]
گوراوزلي ميرود و در آنجا كتابخانهاي «عالي» ميبيند كه در بردارنده كتابهاي
فارسي بيهمتا و بيمانندي بوده است. ميدانيم كه يكي از خواستهاي استعماري
انگليسيان، گردآوري سرمايههاي گرانبهاي علمي و معنوي كشورهاي واپس مانده بوده
است كه ما در فصل پنجم در اين زمينه اشارتهايي داشتهايم. كتابخانهاي كه
جمشديد ايلچي بود نمونهاي روشن از اين خواست استعماري به شمار ميآيد و سخن
ايلچي پيرامون آن به شيوهاي بسند، گزارشگر چگونگي دستيابي بدين خواست است؛ وي
ميآورد كه در اين كتابخانه:
«يك هزار و پانصد جلد كتاب نظم و نثر فارسي و خطهاي خوشنويسان قديم مانند
سلطان علي ملك الكتاب و سلطان حسين ميرزاي گوركاني و شاه محمود، كاتب شاه
اسماعيل صفوي و ميرعلي تبريزي، ملك الكتاب كتابخانه شاه طهماسب صفوي و به خط
استاد الكل في الكل ميز عماد قزويني [كه] زينت بخش كتابخانه شاه عباس ماضي و
صفوي [بود] و به خط رشيد او ابوالفتح و عبدالجبار و غيرهم و تواريخ مخلتفه،
مجموع، مذهب و مصور به تصويرات عمل استادان هندوستان و تركستان و ايران و كتب
چند به خط خوشنويسان هند به رقم زرين قلم و مشكين قلم ديده شد كه از ديدن آن
كتابخانه هنوز ديده جهانيان حيران است. بعد از تحقيق مشخص شد كه اين كتابها در
كتابخانه گوركانيان به لكناهور ميبوده و در حين آشفتگي روزگار سلاطين گوركاني
در لكناهور به دست صاحب موصوف آمده [است؛ تكيه از ماست]».
با آن كه ايلچي علت گردآمدن آن كتابهاي خانه ييلاقي اوزلي در لندن را به
شيوهاي توصيف ميكند كه به روشني نشانگر فرصتطلبيهاي استعماري و استثماري
است، ولي پيرامون اين اقدام استعماري اوزلي اظهارنظري نميكند4
پانوشتها:
1.باب كتابخانه مزبور نوشتهاند؛
«كتابخانه و قرائتخانه آيتالله مرعشي، خيابان ارم كه در سال 1353 ش/ 1394ق روز
نيمه شعبان رسما گشايش يافت. اين كتابخانه عظيم 3500 متر مساحت و 2500 متر
زيربنا دارد و داراي چهار طبقه و سالنهاي متعدد ميباشد و گنجايش صدها نفر را
دارد و هم اينك بيش از سيصد هزار جلد كتاب دارد كه تعداد بيست و پنج هزار جلد
آن از كتب نفيس خطي ميباشد كه بسياري از آنها از نفاست خاصي برخوردار و برخي
منحصر به فرد ميباشد اين كتابخانه از نظر كميت و كيفيت يكي از مهمترين
كنابخانههاي ايران بلكه جهان به شمار ميرود و همواره خدمات شاياني به محققين
و دانشمندان عالم اسلام ارائه كرده است. براي معرفي كتابهاي اين كتابخانه
تاكنون هيجده جلد فهرست به كوشش كتابشناس عاليقدر جناب آقاي سيد احمد حسيني
اشكوري زير نظر آيتاللهزاده مرعشي كه خود يكي از كتابشناسان بنام كشور است
انتشار يافته است و اخيرا مركز دايرهالمعارف بزرگ اسلامي فهرست اعلام فهرستهاي
كتب خطي 1-16 را تهيه كرده است. اين مجلدات فهرست تنها حدود ثلت كتب
كتابخانهها ميباشد و اميد ميرود بزودي ساير كتابهاي اين مركز بزرگ علمي نيز
معرفي و در معرض استفاده محققان قرار گيرد. (ر.ك: مجله نور علم، دوره چهارم،
شماره اول، صص 5-54)».
2.مجله نور علم، دوره چهارم، شماره اول، صص 8-55.
3.روزنامه اطلاعات، سهشنبه 27/12/64، ص 10
4.عبدالهادي حائري، نخستين روياروييها…، ص 408.
منبع: بنياد
انديشه اسلامي