مرحوم آيت الله العظمى حاج شيخ محمد فاضل لنكرانى كه از
نام آورترين مردان علم و ايمان و عمل و از مراجع تقليد جهان تشيع محسوب مي شد،
در سال 1310 ديده به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت آيت الله فاضل لنكرانى نه
تنها يك روحانى جليل القدر، كه اساساً از محترم ترين بزرگان و اساتيد حوزه
علميه قم به شمار مى رفت. آن بزرگ مرد كه از مهاجران قفقاز بود و سال ها در
مشهد مقدس و حوزه علميه زنجان به تحصيل و تدريس اشتغال داشت، يك سال بعد از آن
كه حوزه علميه قم به دست تواناى حضرت آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى
رحمة الله عليه تأسيس شد وارد قم و حوزه علميه مقدسه آن گرديد. در همان اوان با
يكى از خاندان هاى اصيل وصلت كرد و از اين وصلت، فرزندانى نيكوتبار به وجود
آمدند و بدينسان، استاد عزيز ما، حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ محمد فاضل
لنكرانى، كه چهارمين فرزند آن خاندان و تنها فرزند روحانى پدر به شمار مى رود
در خانواده علم و تقوى و روحانيت تولد يافت.
استاد از همان سال هاى كودكى، سخت تحت تأثير جاذبه
معنويت پدر قرار گرفته و دلباخته راه او شد و در آن عوالم پاك و بى آلايش كودكى
تصميم گرفت راه و روش زندگى پدر را سرمشق خود قرار دهد و به عالم روحانيت
بپيوندد.
پس به محض آنكه دوره شش ساله تحصيل ابتدايى را به پايان
برد، با آنكه در رشته تحصيلات جديد رشد و توفيق بسيار به دست آورده و هوش و
استعداد فراوان بروز داده بود، يكباره از ادامه تحصيل در مدارس جديد چشم پوشيده
به جامعه طلاب علوم دينى پيوست.
در آن زمان درست 13 سال از عمرش مى گذشت، اما يك دنيا
شور و علاقه به راهى كه در پيش گرفته بود، در دلش شعله مى كشيد. علاوه بر تمام
جاذبه هايى كه دنياى ساده و بى آلايش و در عين حال سرشار از عمق و معنويت طلبگى
برايش به همراه داشت، عامل ديگرى نيز كه دست سرنوشت در كنارش قرار داد و باعث
شد تا نوجوان پرشور، راه خود را با عشق و علاقه بيشترى ادامه دهد، آن بود كه
يكى از دوستان بسيار عزيز دوران تحصيلات ابتدايى كه با او سابقه دوستى و ارتباط
معنوى و عاطفى داشت ـ مرحوم آيت الله حاج سيّد مصطفى خمينى فرزند ارشد امام
راحل(قدس سره) در اينجا نيز درست در كنار او قرار گرفت و آنها به عنوان دو رفيق
شفيق و دو همراه و همقدم وفادار، اين راه صعب و طولانى و در عين حال شيرين و دل
انگيز را با هم ادامه دادند. به قول خود استاد: «وجود اين دوست عزيز در شدت
علاقه ما به راهى كه در پيش گرفته بوديم، نقش مهمى داشت. و از همان اوان به كمك
يكديگر و به عنوان دو هم مباحثه مشغول تحصيل شديم.»
از آنجا كه عشق، راهنماى استاد، و شور و علاقه، چراغ راهش بود، تحصيلات دينى او
با سرعتى بسيار پيش مى رفت، به طورى كه دوره هاى ادبيات و سطوح را كه معمولا
طلّاب ديگر در مدت 8 يا 9 سال به پايان مى بردند، وى تنها در مدت 6 سال سپرى
كرد; از اين رو هنگامى كه درست 19 سال از سنين عمر را پشت سر نهاده بود، وارد
آخرين مرحله تحصيلات حوزه اى يعنى درس خارج گرديد.
وقتى اين جوان 19 ساله در درس خارج، آن هم درس خارج
مرحوم آيت الله العظمى بروجردى كه بسيار سنگين و در سطح بالايى بود، شركت مى
كرد، مى توان گفت كه جوان ترين شاگرد آن جلسات بود; از اين رو قيافه جوان او در
ميان سايرين سخت جلب توجه مى كرد، به طورى كه چه بسا كسانى هم بودند كه به خاطر
همين سن و سال كم، تصور مى كردند شايد او اصلا قادر به درك و فهم مطالب مطروحه
در آن جلسات نباشد. اما چنين تصوّرى نمى توانست جز يك برداشت پوچ و واهى چيز
ديگرى باشد; به ويژه آنكه استاد عزيز امروز و طلبه جوان و پرشور آن روز، هر
درسى را كه در محضر آيت الله بروجردى مطرح مى شد، همان روز به زبان عربى مى
نوشت و اين نشان مى داد كه نه تنها درس را درك كرده است بلكه به مفاهيم آن تسلط
و احاطه هم پيدا نموده است، به طورى كه چندى بعد، روزى كه مرحوم آيت الله
بروجردى در منزل پدرى استاد، همان نوشته ها را ملاحظه كرده بودند، خطاب به پدر
بزرگوار آيت الله فاضل فرموده بودند: «هيچ فكر نمى كردم كه وى اين سن و سال
اندك بتواند به اين خوبى به تمام رموز و خصوصيات درس ها آشنا بشود و خصوصاً
آنها را در قالب عباراتى جالب توجه از نظر تفهيم و تفهّم و آن هم به زبان عربى
به رشته تحرير در آورد.»
در همان سال ها بود كه امام راحل و رهبر كبير انقلاب
اسلامى، تدريس يك دوره علم اصول را آغاز كردند و شيفتگان فراوانى گرد شمع وجود
ايشان جمع شدند تا از محضر فيض ايشان توشه برگيرند. يكى از از پرشورترين آن
افراد حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ محمد فاضل لنكرانى بود. استاد، آن روزها
ضمن شركت در درس مرحوم آيت الله بروجردى، در جلسات فيض بخش درس امام راحل نيز
شركت مى كرد، و بدين سان يك دوره اصول كامل از مباحث الفاظ و مباحث عقليه را در
محضر امام راحل فرا گرفت كه حدود هفت سال به طول انجاميد.
همچنين امام راحل، در كنار درس اصول، يك دوره درس فقه
هم از كتاب طهارت آغاز كرده بودند كه از همان نخستين روز، استاد در آن جلسات
نيز شركت مى جست و درس فقه امام راحل را نيز با دقت و هوشيارى و تيزبينى خاص
خود ضبط و ثبت مى كرد، به طورى كه حاصل اين نوشته ها به چند جلد كتاب بالغ مى
شد.
بدين گونه استاد كه عمر پرثمرش را در راه تحصيل علم و
تدريس آموخته و اندوخته هاى خود گذرانيده بود، در سال هاى جوانى حدود 11 سال در
درس مرحوم آيت الله بروجردى و حدود 9 سال نيز مجموعاً در درس هاى فقه و اصول
امام خمينى(قدس سره)شركت داشت و از آن خرمن هاى پرفيض، دامن دامن توشه بر مى
چيد...
از اينها گذشته، استاد كه عشق آموزش علم تمام زندگى اش
را سرشار كرده بود، در كنار درس هاى فقه و اصول، چند سال از عمر پرثمرش را نيز
در درس هاى فلسفه و حكمت گذرانيد. در اين رشته استاد او، بزرگ مرد تفسير، استاد
كم نظير، مرحوم علاّمه طباطبايى بود كه وى در محضر پربارش طىّ سال ها، قسمتى از
مباحث منظومه سبزوارى و سپس كتاب اسفار ملاّ صدراى شيرازى را تعليم گرفت. البته
در كنار همه اينها در مباحث ديگرى چون بحث هاى مسائل عقيدتى و نيز مباحثى در
درس اخلاق شركت مى كرد و از استادان ديگرى هم به طور پراكنده بهره گيرى و كسب
فيض مى نمود.
استاد بر اساس هوش سرشار و كم نظيرى كه داشت بسيار زود
و به سرعت به درجه اجتهاد رسيد. پس از آن همه تحصيل علوم معارف اسلامى، بويژه
پس از 11 سال تعلّم مداوم در محضر درس آيت الله بروجردى و 9 سال شركت عاشقانه
در محضر دانشمند پرور و مكتب انسان ساز درس هاى امام خمينى(رحمه الله) وقتى
هنوز جوانى 30 ساله بود ديگر به تقليد نياز نداشت; از اين رو اگر در زمان حيات
آيت الله بروجردى و سال هاى مرجعيت آن بزرگوار به تقليد از ايشان مى پرداخت، پس
از وفات آن پيشواى جهان تشيّع، ديگر به استنباط خود متّكى شد و غوامض امور و
رموز مسائل دينى و مذهبى را به اجتهاد خويش از پيش پاى برداشت.
نكته اى ديگر كه در زندگى استاد جلب توجه مى كند، اين
است كه از نخستين سال هاى جوانى، همواره تحصيل و تدريس به موازات يكديگر در
زندگى اش جريان داشته است: وى در سال هاى دوم يا سوم تحصيل يعنى در حدود 15 -
16 سالگى، ضمن آن كه خود به عنوان شاگردى مشتاق و جوينده در محضر درس بزرگان
حاضر مى شد، در عين حال به موازات آن به عنوان مدرّسى پرشور و پوينده، جلسات
درس تشكيل مى داد و به تعليم گروه هايى از طالبان علم مى پرداخت.
جلسات درس استاد، از همان آغاز، جلساتى گرم و شوق انگيز بود و عده بسيارى از
رهروان طريق علم و ايمان، در آن جلسات شركت مى كردند، و جالب آنكه غالباً در
اين جلسات، كسانى سراپاگوش به درس هايش دل مى سپردند كه همگى از لحاظ سن و سال
بزرگتر از استاد خود بودند; استادى بسيار جوان كه وقتى در برابر شاگردانش ظاهر
مى شد، براى تماشاگرى كه از دور شاهد صحنه بود، باور كردنى به نظر نمى رسيد كه
اين دانشمند جوان، آن همه افراد سالمندتر از خود را تعليم مى دهد و از گوهرهاى
نهفته در سينه شعله ور و سوزان خويش به آنان بهره مى رساند.
در آن سال هاى 15 - 16 سالگى عدّه شاگردانش غالباً به
70 - 80 نفر مى رسيد و هنگامى كه به 19 سالگى رسيد، ديگر جلسات درسش آن قدر
گسترش يافته بود كه بيشتر اوقات صدها نفر در محضر درس وى حاضر مى شدند، تا جايى
كه وقتى به تدريس كفاية الاصول (آخرين كتاب سطح عالى و دشوارترين كتاب آن دوره)
مى پرداخت) قريب 600 - 700 نفر پاى درسش مى نشستند و چون مطالب آن جلسات بر روى
نوار ضبط مى شد، هنوز هم آن نوارها مورد مراجعه طلّاب جوان و كفايه خوان است و
بالاخره هم اكنون قريب 25 سال است كه استاد به تدريس خارج اشتغال دارد و گروه
كثيرى از فضلا كه غالباً مردانى عالم و آگاه و داراى تحقيقات و تأليفاتى هستند
و به نوبه خود به تدريس عدّه زيادى اشتغال دارند، در جلسات درس خارج استاد شركت
مى كنند و از چشمه جوشان علوم و فضايل وى سيراب مى گردند.
مبارزات سياسى مرحوم
فاضل لنكراني
يكى از مهمترين فرازهاى زندگى استاد، زندگى سياسى و مبارزاتى ايشان است. از
همان زمانى كه امام خمينى(رحمه الله) مبارزه وسيع و عميق مذهبى سياسى خود را
آغاز كردند و عليه ظلم و فساد و كفر و استكبار قيام نمودند، استاد نيز به پيروى
از معلم كبير خويش قدم در اين راه نهاد و مبارزات سياسى خود را شروع كرد. استاد
كه از شاگردان پرشور امام و از معتقدان بى تزلزل و سرسخت ايشان بود، از همان
ابتدا قدم به قدم به دنبال امام، راه مى سپرد. اين مبارزات، هم به صورت فردى و
هم به عنوان عضوى از اعضاى جامعه مدرسين حوزه علميه كه در آن زمان فعاليت
چشمگير و پرثمرى داشت صورت مى گرفت، و به همين جهت، از همان آغاز، مسأله اتّحاد
و اتّفاق و يكپارچگى و وحدت كلمه يعنى همان چيز كه رمز مهم پيروزى انقلاب
اسلامى به شمار مى رفت در مبارزات استاد، نقش اساسى و تعيين كننده اى داشت.
در ارتباط با همين فعّاليّت ها و مبارزات بود كه بارها
از طرف رژيم سفّاك حاكم دستگير شد; بارها به بازجويى هاى بيدادگرانه فراخوانده
شد; بارها طعم زندان و شكنجه دژخيمان ساواك را چشيد و سرانجام نيز به بد آب و
هواترين نقاط كشور تبعيد شد. نخستين تبعيدگاه وى بندر لنگه بود كه اوج گرماى
تابستان به آنجا فرستاده شد. استاد حدود چهار ماه را در آن منطقه نفس بُر، در
گرماى سوزان و شرجى خفقان آور آن سپرى كرد; چهار ماهى كه به قول خود استاد، مى
توان گفت به اندازه تحمل 40 سال رنج و ناراحتى و مرارت بود. سپس استاد را به
منطقه كويرى يزد تبعيد كردند و دو سال و نيم نيز از عمر شريف وى در اقامت
اجبارى آنجا سپرى شد. در اين دو سال و نيم، چنان سختى ها و مصايبى را از
سرگذراند كه عبارت «غير قابل توصيف» نيز براى آن كم است.
امّا استاد از اين دوره تبعيد نيز به نيكوترين وجه استفاده كرد; يعنى علاوه بر
تحقيقات علمى و تأليفات و نگارش هاى با ارزشى كه در آن خلوت رنج آلود داشت، كار
برخوردهاى پرثمرى ترتيب داده و با روشنگرى و بيدار سازى مردم، آنان را در مسير
مبارزات امام راحل قرار مى دادند، به طورى كه در روزهاى اوج انقلاب، مردم يزد
از جمله پيشتازترين مبارزات شهيد پرورى بودند كه با مشت خالى به جنگ توپ و تانك
و گلوله رفتند و با نثار صدها شهيد، دلاورانه در اين راه ايستادگى كردند و گام
هاى بلند و مؤثّرى در راه پيروزى انقلاب برداشتند.
سرانجام دوره تبعيد تمام شد، همان طور كه دوره ظلم و
كفر و استكبار هم تمام شد. فسق و فجور و خفقان رفت و پاكى و آرامش و آزادى آمد.
ظلمات كفر ناپديد شد و آفتاب درخشان و هستى بخش اسلام از پشت ابرها بيرون آمد و
تابيدن گرفت; آفتابى كه مى رود تا سراسر عالم را در طيف رنگارنگ روشنايى
دلپذيرش، رنگ و جلوه اى ديگر دهد.
امّا چه ما كه امروز از نور و گرماى اين آفتاب عالمتاب
برخورداريم، و چه آنهايى كه در آينده اى نه چندان دور شكوه اين درخشش را
درخواهند يافت، هرگز نبايد فراموش كنيم كه مردانى چون استاد، در كنار زدن آن
ابرهاى تيره از مقابل آفتاب حقيقت نقش بزرگى داشتند.
حمايت همه جانبه از
امام خمينى(قدس سره) در مقاطع مختلف تاريخ
استاد از ابتداى نهضت امام خمينى(رحمه الله) تا مراحل مختلف شكل گيرى انقلاب
اسلامى ايران به رهبرىآن بزرگ مرد تاريخ معاصر در همه جا و همه حال از امام
راحل حمايت بى دريغ داشته اند و هيچ گاه رهبر و مقتداى خود را فراموش نكرده اند
و هر آنچه را كه در توان داشته اند خالصانه و مخلصانه در اختيارشان قرار داده
اند.
گفتنى است حمايت از امام خمينى(قدس سره) در دوران پس از
انقلاب اسلامى امرى آسان و كارى سهل و افتخارآميز بوده است. هنر آن بود و هنر
آن است كه امام و راه امام قبل از انفجار نور مورد حمايت قرار گيرد.
آرى، روزهاى سخت و نفس بر دوران خفقان پهلوى كه بيشترين
ياران نهضت را به ستوه و انزوا و ضعف و زبونى مى كشانيد نه تنها در آيت الله
فاضل ترديد و ضعف و انزوا پديد نياورده بود، بلكه با تمام قوا در سنگردارى از
نهضت و پيشواى آن ثابت، استوار و پيشقدم بوده است.
در اين مقال، يكى از فرازهاى تاريخ نهضت را جهت اثبات ادعاى خود ذيلا يادآور مى
شويم.
تصديق و تثبيت مرجعيت امام خمينى(قدس
سره)
گواهى مرجعيت عام براى حضرت امام خمينى(رحمه الله) در مقطعى از تاريخ
نهضت اسلامى كه هنوز افق هاى روشن در برابر ديدگان نگران امت اسلامى قرار نداشت
و هنوز مشخص نبود كه نهايتاً كاروان به راه افتاده از آرزوهاى دير و دور به
منزل خواهد رسيد يا نه همگامى با افت و خيزهاى نهضت، درايت و شجاعت ويژه اى را
مى طلبيد كه مى توانستى فقط در مردان مرد سراغ بگيرى. تلاش اين بزرگمردان اگر
چه از ژرف انديشى آنان حكايت داشت و از اعتماد اعتقادى مايه مى گرفت كه به راه
و به روش خود پيدا كرده بودند، اما به هر حال چون در فضايى از سايه و روشن
ابهام و ترديد صورت مى پذيرفت حقاً در خور تأمل مى نمود، از جمله هنگامى كه
رژيم شاه عزم خود را جزم كرده بود تا به حذف فيزيكى حضرت امام(رحمه الله) نهال
نهضت دينى را از ريشه قطع كند.
گروهى از عالمان دين شجاعانه راه را بر اين عزم شوم بستند و ضمن انتشار اعلاميه
ها و فتاوى گوناگونى نظر فقهى خويش را به اطلاع امم اسلامى و نيز به حاكمان عصر
رسانيدند.
اينك براى آمادگى و روشن شدن ذهن خواننده ناگزير از تدارك سابقه اى است كه به
كوتاهى توضيح مى دهد.
كارگردانان اردوى طاغوت در سايه طوفانى كه از قيام 15
خرداد برخاسته بود در نظر داشتند كه از هر چيزى در خصوص حذف رهبرى قيام فروگذار
ننمايند اعم از حبس و تبعيد و حصر و تحديد، اما در همان حال بيم آن داشتند كه
اگر در عمليات قلع و قمع ظالمانه خود با ديوار مرجعيت عامه برخوردى داشته باشند
مشكلات بيشترى در پيش رو خواهند داشت چه اينكه در آن مقطع تاريخى سنت و سيرت
اجتماعى بر مصونيت مراجع قرار داشت، و هيچكس به خود اجازه نمى داد متون آنان و
يا حق سؤال و جواب از آنان را داشته باشد، ولى رژيم سفاك به خيال خودش تصور مى
كرد به دليل فاصله كوتاه رحلت آية الله العظمى بروجردى با واقعه 15 خرداد هنوز
مرجعيت تثبيت نشده، به هر حال زمينه آن سان كه شايد مهيا نبود تا عوامل رژيم در
برخورد با رهبرى قيام شكوه و عظمت شأن مرجع را ملموساً درك نمايند و درست در
همين گير و دار عده اى از اساتيد و فضلاى حوزه علميه قم دست به يك نظر خواهى
زدند تا عقيده استادان بزرگ حوزه و فضلاى عصر را در باب مرجعيت عامه آيت الله
امام خمينى جويا شوند؟ بايد دانست كه در آن برهه از تاريخ هر گونه اظهار نظر
مثبتى نسبت به رهبرى قيام حمايت از وى تلقى مى شد و اظهار نظر كننده را بى
ترديد به اردوى مخالفان شاه سوق مى داد، تا چه رسد به اين كه او را مرجع مسلم و
زعيم بى منازع شيعه نيز به حساب آورند، ليكن استاد آيت الله فاضل لنكرانى جزء
اولين كسانى بودند كه به نظر خواهى محصلان حوزه پاسخ مثبت دادند و نظر خود را
در خصوص مرجعيت امام(رحمه الله) با اين عبارت اعلام داشتند:
«صلاحيت علمى و تقوايى حضرت مستطاب آيت الله العظمى آقاى خمينى مدظله العالى
براى مقام شامخ مرجعيت تقليد و حفاظت از حوزه اسلامى و حمايت مسلمين محرز و
بدون ترديد است.»
و در نهايت مجموعه اين اعلام نظرها وقتى در سطح وسيعى
انتشار يافت باعث گرديد كه تيغ آخته حكام جور اگر چه بالا رفته بود، اما فرود
نيامد و اگر آمد بنياد بيداد خود را نشانه گرفت لاغير.
احراز مقام مرجعيت
براى آنان كه احياناً با مسير دور و دشوار سفر از طلبگى تا مرجعيت آشنايى زيادى
ندارند بايد توضيح داده شود كه پيمودن اين وادى صعب و سخت يعنى سفر از سنگ به
لعل يعنى گذر از قطره به دريا يعنى عبور از حضيض بدايت به اوج نهايت، يعنى رنجى
عظيم را بر تن خويش هموار كردن، پس مرجعيّت آخرين مرحله و بلندترين قلّه
توفيقات حوزوى است.
از گروه انبوه پيمايندگان طريق تحقيق و طلب، كه على
القاعده مى بايست از عهده گسستن هفتاد و هفت زنجير دست و پاگير طلبگى به
درآيند، عاقبت الامر با تمامى جهد و جهادى كه مصروف رسيدن مى نمايند، اين سيمرغ
بخت آحاد انگشت شمارى است كه در برابر آينه قاف قرار مى گيرد، و مرجعيت يعنى
نيل به قلّه قاف پژوهش و دانش.
با چنين درآمدى اينك به نقل بيانيه جامعه روحانيت مى
پردازيم كه در آن استاد آيت الله فاضل در شمار ديگر اعاظم به عنوان مرجع اعلام
و معرفى مى شوند و چون متن بيانيه در واقع روشنگرى زواياى تاريك كار را نيز
متعهد شده است ضرورتى نخواهد داشت كه چيزى بر آن همه بيفزاييم:
تاريخ، تمدن و تعالى را در عرصه زندگى امت اسلامى، مديون و مرهون تلاش هاى والا
و همت هاى بالاى مردانى مى داند كه از مسند «انديشه» و «بصيرت» ميراث فرهنگى و
معرفتى خوش را به عنوان دستمايه اى گرانبها گرامى داشتند و علاوه بر پاسدارى و
حفظ آن، به كارگيرى توانايى ها و سرمايه گذارى هاى بسيار در تقويت و توسعه
ميراث معنوى خود، نقش مؤثرى را ايفاء كرد.
معماران علوم الهى در هر دوره اى با نيازمندى هاى نو پيدا و عرصه پرسش هاى نو
آشنا، انديشه هاى خويش را در معرض تضارب آراء قرار داده و عرصه فكر و فرهنگ
معارف دينى را بالنده تر ساخته و با ابتكار و ابداع، دايرة المعارف هاى عظيمى
را در رشته هاى مختلف تفسير، كلام، فلسفه و فقه از خود به يادگار گذاشته و راه
را براى نسل هاى آينده هموار نموده اند.
تاريخ جهاد و اجتهاد شيعى، نام مردانى را به ثبت رسانده
كه پيامبروار زره زهد بر تن و خُودِ سرافرازى بر سر و شمشير انديشه و منطق بر
لب گرفته تا از آرمان هاى والاى ولايت علوم، در ميدان جنگ انديشه ها پاسدارى
كنند. ما اين جهاد شكوهمند را در همه سنگرهاى علمى، اعم از كلام و حكمت، رجال و
درايت، تفسير و فقاهت مشاهده مى كنيم، ولى اين جهاد در ميدان «فقه» و «اصول» از
شكوه و عظمت بيشترى برخوردار است، زيرا اين نكته خود رمز و رازى دارد كه توضيح
مفصل آن در اين مقال مجمل نگنجد و فقط به مقدار نياز، توضيحى مختصر را ضرورى مى
دانيم:
از جمله مطالبى را كه مى توان بيان داشت اين است كه با شروع دوران غيبت كبراى
حضرت بقية الله الاعظم، حجّة بن الحسن المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف
ارواحنا فداه و عدم دسترسى عموم مردم به طور طبيعى به امام معصوم(عليه السلام)
مسئوليت احكام و مقررات الهى و رهبرى و هدايت امت،، به فقهاى جامع الشرايط
واگذار گرديد و از آن تاريخ به بعد تلاش گسترده اى براى فهم شريعت از منابع
كتاب و سنت و اجماع و عقل آغاز شد.
با شروع دوران غيبت كبرى، فقه در بستر زمان، در هر دوره
اى با مناسبات و روابط اجتماعى ويژه اى برخورد مى كرد و براساس اينكه مناسباتى
در روابط اجتماعى، نيازمندى ها و مقررات خاصى را به وجود مى آورد، فقها نيز در
معرض پاسخگويى به نيازهاى جامعه و امت اسلامى قرار گرفتند.
براساس تكليفى كه از ناحيه مقدسه، بر دوش فقها و علماى دين گذاشته شده بود بايد
از سرچشمه منابع اسلامى، با روش ها و شيوه هاى استنباط، «حكم الله» را استخراج
و نيازمندى هاى فكرى و دينى جامعه اسلامى را تأمين كنند، اين بود كه فقيه در
برخورد با «حوادث واقعه» بايد در اقيانوس قرآن و سنت غوطهور گردد و با چراغ
پرفروغ عقل و بهره گيرى از «اجماع» و دريافت هاى فقها، گوهر گرانبهاى حكم الله
را بيرون آورد.
به خاطر چنين شرايطى بوده است كه افق فقاهت را خورشيد
انديشه مردانى منور كرده كه آثار گران سنگ و جاودانه شان چون «مبسوط»، «شرايع
الاحكام»، «نهايه الاحكام»، «جامع المقاصد»، «جواهر الكلام» و «مكاسب»، حوزه
هاى علميه را ذخيره اى گرانبها و انديشمندان را مشعلى فرا راه است.
آن شخصيتى كه در چنين جايگاهى قرار مى گيرد، مرجع و
پاسخگوى نيازهاى فكرى و دينى امت اسلامى است و ما آنان را به هدايت و معرفى
معصومان سلام الله عليهم اجمعين به عنوان «حصون الاسلام»، «ورثة الانبيا» و
«امناءالرسول» مى شناسيم، چرا كه دژهاى دين و ديانت را پاسدار و پيام آوران ذات
احديت را ميراث دار و رسولان را امانتدارند و لذا مرجعيت در طول دوران غيبت
هميشه محور هدايت بوده است و نيز سنگينى و حساسيت موضوع وقتى مشخص مى شود كه به
سخن ارزشمند فقيه فرزانه حضرت امام خمينى(قدس سره) مى انديشيم كه در معرفى و
نقش زندگى ساز فقه مى فرمايد: «.. فقه، تئورى اداره جامعه از گهواره تا گور
است.»
علاوه بر مطالب ياد شده، نقش سازنده و احياگر مرجعيت در برخورد با جريان هاى
سياسى و ستمگران حاكم، مبارزه با كجروى ها و بدعت ها، مقابله با دسيسه بازان و
استعمارگران در دوران حساس تاريخ، از هر جهت قابل تحليل و توجه است، بويژه در
دوران ما كه همگى شاهد عظمت و قدرت مرجعيت شيعه در به وجود آوردن انقلاب عظيم
اسلامى ايران بوده ايم. انقلابى كه با هدايت و رهبرى مرجعى بزرگ و فقيهى فرزانه
به وجود آمد و توانايى فقه و فقاهت را در ابعاد مختلف به نمايش گذاشت و نظام
مقدس اسلامى، يعنى نظام ولايت و امامت را طراحى و پياده كرد.
امروز نظام اسلامى با مايه هاى بالاى انسانى و الهى خود علاوه بر اين كه در
نظام سياسى بين المللى، جايگاه بلندى را كسب كرده، تكيه گاه و مايه اميدى براى
همه مضطربان و آزادى خواهان گرديده است و بدون جهت نيست كه اين روزها بوق
هاىتبليغاتى مستكبران جهانى به تجزيه و تحليل مرجعيت پرداخته و در قالب دايگانى
مهربان تر از مادر براى جهان تشيع دل مى سوزانند و مرجع تقليد معرفى مى كنند.
در چنين شرايطى حساس كه دشمنان سوگند خورده و سياه دل
ما و در پيشاپيش آنان آمريكاى جهانخوار با همه دنيايشان برابر دين و انقلاب
اسلامى ما ايستاده اند تا دستاوردهاى مرجعيت و امامت شيعى را به آتش خشم خويش
بسوزانند، ما بايد با تمام توانايى هاى دينى و انقلابى خويش، رو به روى آنان
بايستيم تا در نهايت اين انقلاب را به صاحب اصلى اش حضرت مهدى(عليه
السلام)تحويل دهيم.
شوراى مركزى جامعه روحانيت مبارز تهران، با توجه به
ريشه هاى تاريخى و اعتقادات عميق مردمى و نقش سازنده و بنيادين مرجعيت، به
دنبال وخامت وضع جسمانى مرجع عاليقدر جهان تشيع، شيخ الفقهاء و المجتهدين حضرت
آيت الله العظمى اراكى رضوان الله تعالى عليه، جلسات متعددى را تشكيل داده و
نيز در نشست چند ساعته خود پس از رحلت آن بزرگوار، موضوع مرجعيت و تقليد را در
دستور كار خويش قرار داد و با بررسى همه جوانب و در نظر گرفتن مصالح امت اسلامى
و بررسى معيارها و ملاك هاى شرعى بويژه اعتقاد به اصل ولايت فقيه و تأكيد بر
حفظ دستاوردهاى انقلاب و آرمان هاى متعالى امام خمينى(قدس سره) و سپس تطبيق آن
معيارها با مصاديق و نمونه ها با عنايت خداوند متعال، به نقطه اى مشخص و روشن
براى اعلام مواضع دست يافت.
چنين تلاشى بر مبناى چند مسئله مهم شكل گرفته است كه به طور مختصر به عرض امت
اسلامى مى رسانيم:
دشمنان انقلاب اسلامى براى درهم شكستن نظام ولايت فقيه،
چشمان پليد خود را به زمان ارتحال حضرت امام خمينى(قدس سره)دوخته و تحليل شان
بر اين پايه استوار بود كه با از ميان رفتن محوريت انقلاب، قدرت ميان مراجع،
تقسيم و سپس تضعيف خواهد شد، ولى اين اميد شيطانى آنان با حمايت جديد آيات عظام
چون اراكى و گلپايگانى از ولايت و امامت حضرت آيت الله خامنه اى دامت بركاته به
يأس مبدل شد. آنان از شيطنت دست برنداشته و پس از رحلت اين دو مرجع بزرگوار،
همچنان راه گذشته را ادامه مى دهند تا از اين طريق بتوانند به محوريت نظام كه
امامت ولايت فقيه باشد، لطمه وارد آورند.
در مراجعه ها و درخواست هاى مكرر مردم متدين بود كه از
روحانيت مى خواستند تا با معرفى شخصيت هاى فقهى و علمى كه بتوانند مجارى امور و
احكام خويش را به دست با كفايت آنان بسپارند، آنها را در امر مهم تقليد يارى
كند.
وظيفه اى كه روحانيت در اين مواقع بر عهده دارد، موجب
گرديد تا همانند گذشته به نداى مردم شريف و معتقد پاسخ مثبت داده و آنان را در
اين مورد مدد كار باشند، بدين نحو كه فقهايى معرفى شوند تا «وقايع سالفه» را
تجربه اى براى «حوادث واقعه» قرار داده و با در اختيار گرفتن مجارى امور و
احكام مصداق بارز «صائنالنفسه، حافظاً لدينه مخالفا على هواه و مطيعا لامر
مولاه» باشند.
با توجه به مطالب ياد شده، جامعه روحانيت مبارز تهران با احترام و اكرام نسبت
به همه شخصيت هاى فقهى، بويژه علما، مدرسين و استوانه هاى علمى حوزه عليمه قم و
همچنين با عرض تسليت به مناسب رحلت جانگداز فقيه ربانى و عالم صمدانى حضرت آيت
الله العظمى حاج شيخ محمدعلى اراكى رضوان الله تعالى عليه و درخواست علو درجات
براى فقها و مراجع عالى قدرى كه بار سنگين مرجعيت را بر دوش جان كشيدند و پس از
ايفاى مسئوليت الهى خويش چشم از جهان فرو بستند، خصوصاً بنيانگذار جمهورى
اسلامى ايران، حضرت امام خمينى(قدس سره) و طول عمر و سلامت براى رهبرى عظيم
الشأن انقلاب اسلامى كه پرچم پرافتخار امامت و ولايت را با همه توان بر
افراشته، اسامى آيات عظام و فقهاى والا مقامى كه تقليد از آن بزرگواران جايز و
عمل به فتواى آنان صحيح و مبرءالذمه است اعلام مى دارد:
- حضرت آيت الله حاج سيد على خامنه اى
- حضرت آيت الله حاج محمد فاضل لنكرانى
- حضرت آيت الله حاج ميرزا جواد آقا تبريزى.
گفتنى است كه هر سه نفر از اين آيات عظام، تقليد بر
مجتهد ميت را جايز مى دانند و همچنين افرادى كه احياناً به بخشى از فتاواى مرجع
تقليدشان دسترسى نداشته باشند، مى توانند طبق فتواى مجتهد ميت، مثلا مانند امام
خمينى(قدس سره)، عمل نموده و نگرانى براى عدم انتشار رساله علميه نداشته باشند.
والسلام على عبادالله الصالحين، جامعه مبارز تهران (10/9/73)
يادآورى مى شود، اين بيانيه در بيشتر جرايد روز 12 آذر
73 و همزمان در سراسر كشور انتشار يافته بود.
در اين برهه از زمان، جامعه مدرسين حوزه علميه قم هم، همگام با جامعه مبارز
تهران بيانيه اى انتشار داده اند كه در آن هم استاد آيت الله فاضل يكى از مراجع
جامع الشرايط و از افراد جايز التقليد معرفى شده است.
در اين بيانيه همان گونه كه از متن آن پيداست استاد آيت الله فاضل در رديف
اولين فرد مجتهدين جامع الشرايط شناخته شده است.
ديدگاه بزرگان و
برجستگان حوزه هاى علميه درباره جايگاه علمى مرحوم فاضل لنكراني
1 ـ مرحوم آية الله العظمى بروجردى بعد از اينكه كتاب نهاية التقرير كه تقريرات
بحث صلاه ايشان است توسط آية الله العظمى فاضل لنكراني نوشته شد، تصريح به
اجتهاد ايشان در سن 25 سالگى نمودند.
2 ـ مرحوم آية الله العظمى سيد مصطفى خوانسارى كه خود از اكابر و بزرگان حوزه
بودند در اواخر حيات آية الله العظمى گلپايگانى تصريح به اعلميت معظم له نموده
و به بسيارى از بزرگان در مسأله تقليد فرمودند كه به ايشان مراجعه نماييد.
3 ـ مرحوم آية الله تقديرى كه از مدرسين بحث خارج در حوزه علميه ولى عصر
خوانسار بودند معتقد به اعلميت ايشان بودند.
4 ـ آية الله آقاى اهرى كه امروزه يكى از بزرگان علماء تبريز است و از شاگردان
بزرگ آية الله بروجردى است معتقد به اعلميت معظم له است.
5 ـ موجب آنچه كه براى ما نقل شده آقاى دكتر سيد عبدالهادى الفضلى كه از بزرگان
علماء حجاز است قائل به اعلميت ايشان است.
6 ـ جامعه محترم مدرسين حوزه معظم له را با اكثريت آراء به عنوان اولين نفر
معرفى نموده است. برخى از اعضاء جامعه مانند آية الله مشكينى و آية الله خرازى
تصريح نمودند كه ذكر اسامى در اعلاميه به ترتيب آراء مى باشد و اكثريت آراء خود
يكى از قرائن براى ترجيح مى باشد.
7 ـ كتاب هاى علمى و استدلالى معظم له بهترين گواه بر اين امر است موسوعه فقهيه
ايشان كه شرح بر تحرير الوسيله امام خمينى است. و بيش از 26 جلد آن به چاپ
رسيده و يكى از كتابهاى مهم در حوزه هاى مقدسه علميت است.
مرجع تظلمات مردم
از همان زمان كه در ماجراى سقيفه بنى ساعده، حكومت و خلافت راستين و بر حق از
على(عليه السلام) سلب شد و ديگران دست به غصب آن زدند، شكل و صورت و رسم و راه
حكومت دگرگون شد. اگر قرار بود كه حكومت و خلافت واقعى اسلام، ارائه راه راستين
پيامبر گرامى باشد، از آن پس و با آن غصب حق و مسخ حقيقت كه در سقيفه رخ داد،
حكومت و خلافت مسيرى ديگر در پيش گرفت و به همان راهى رفت كه امروزه همه
دردمندان و صاحبان درد دين و مذهب در سراسر جهان از آن آگاه و مطلعند. از همان
زمان، حكومت به دست كسانى افتاد كه شايسته حكومت نبودند و آنهايى كه سزاوار
حكومت بوده و كسوت خلافت بر قامت آنها برازنده بوده از پهنه حكومت و كشوردارى
كنار گذاشته شدند.
طبيعى است كه وقتى معصومين به اين بلا دچار آيند، ديگر
ادامه دهندگان راه آنها شرايط بهتر و برتر به دست نخواهند آورد.
به اين گونه، همواره در طول تاريخ، حكومت و بالطبع قدرت
ها و امكانات ناشى از آن در دست ائمه ظلم و كفر قرار داشت و ادامه دهندگان راه
رسول(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) و حسين(عليه السلام) جز سكون و
انزوا چاره اى نداشتند.
اما، رفته رفته تاريخ در اين وضع دگرگونى هايى ايجاد
كرد. به اين معنى كه اگر حكومت ظاهرى و سياست گرى و سياست گذارى در دست
پيشوايان ظلم و ستم بود، اما در عوض حكومت دينى و مذهبى جامعه و مراجع بزرگوارى
افتاد كه در هر جامعه اى هزارها و ميليون ها پيرو و مقلد مؤمن داشتند.
به ديگر سخن، اگر در طول تاريخ پادشاهان و امرا بر
لشكريان و مزد بگيران خود حكومت داشتند و تعداد آنها بسيار اندك بود، در عوض
مراجع و بزرگان روحانى بر قلب و روح و جان ميليون ها انسانى حكومت و اقتدار
داشتند كه شمارشان از صدها هزار نفر و ميليون ها نفر نيز مى گذشت.
منبع:
خبرگزاري فارس