نهضت تنباكو، نهضتي است كه تامل در آن، از حقايق الگوهاي
تحول در جامعه ايراني پرده برميدارد، بازيگران اصلي و اهداف غايي حركتهاي
خودجوش مردمي در سطحي ملي شناخته ميشوند و داعيههاي دروغين دراينباره آشكار
ميگردند. نهضت تنباكو به لحاظ ابعاد، ملي و از نظر ماهيت ديني بود و به قصد
اصلاح روابط حكومت با جامعه، از يك سو و ساير حكومتها با ايران، از سوي ديگر،
بود. بررسي نهضت تنباكو از آن رو حائز اهميت فراوان است كه بر كنار از هياهوهاي
روشنفكري، تحرك و پويايي اجتماعي در ايران معاصر را با محوريت مردم و دين آشكار
ميسازد؛ واقعيتي كه در انقلاب اسلامي ايران با كميت و كيفيت بيشتري بروز نمود
و به تاسيس نظام جمهوري اسلامي، نظامي دينمدار و مردمگرا انجاميد. اين مقاله
تبيين اين واقعيتها را مدنظر قرار داده است.
استعمار و سلطهگري، هزاران چهره آشكار و پنهان دارد كه
همچون تارهاي عنكبوت بر تمام جوانب زندگي جوامع زير سلطه تنيده ميشود. اين
چهرهها، اغلب با نقاب بشردوستي، كمكهاي اقتصادي و نظامي، همكاري، صلحجويي يا
فعاليتهاي علمي همراه است كه در عمل به صورت دامهاي خطرناك در راه استقلال
سياسي، اقتصادي و فرهنگي جوامع استعمارشده گسترده ميشوند. استعمار از
قديميترين زمانها، به شكلهاي گوناگون وجود داشته است و تا امروز هم ادامه
دارد.
اروپاييان با آگاهي قبلي از ثروتهاي مشرق زمين، از جمله
هندوستان، به جستجوي راههاي جديد افتادند. براي اولينبار، تلاشهاي پرتغاليان
با كشف راه دريايي دماغه اميد نيك در جنوب افريقا به نتيجه رسيد. كشف اين راه
دريايي، يكي از حوادث مهم تاريخي بود كه مقدمه تحولات جديدي گرديد كه شرق در
سالها و قرنهاي آينده تجربه كرد.
به دنبال پرتغال، كشورهاي ديگر اروپايي مثل اسپانيا،
انگلستان، فرانسه و... نيز به سوي شرق روي آوردند. كشور استعمارپيشه انگلستان
از زمان شاهعباس اول صفوي، به منظور برقراري روابط بازرگاني و اختصاص دادن
تجارت خارجي منطقه خليج فارس به خود، به صحنههاي سياسي و اقتصادي ايران وارد
گرديد. حضور انگلستان در هند و ايران زماني جدي شد كه در سال 1600.م به فرمان
اليزابت اول (ملكه انگلستان)، كمپاني هند شرقي انگليس براي كنترل و گسترش تجارت
انگلستان در شرق تاسيس گشت. تاسيس اين شركت استعماري، آغاز استيلاي طولاني و
ريشهدار انگلستان در هندوستان، ايران و ديگر مناطق آسيا ميباشد. در نيمه اول
قرن سيزدهم هجري قمري (نيمه اول قرن نوزدهم ميلادي) انديشه حضور دائمي و
همهجانبه در آسيا و افريقا، براي فعال نگه داشتن چرخهاي انقلاب صنعتي، از
طريق مواد اوليه فراوان و ارزان و توسعه بازار فروش محصولات صنعتي، بيش از پيش
تقويت شد و به همين دليل، وضعيت جديدي پيش آمد كه ايران نيز مورد توجه جدي
كشورهاي استعمارگر، به ويژه انگلستان قرار گرفت.
انگلستان، كه از چند قرن پيش در هندوستان حضور داشت، در
اواخر قرن هيجدهم و اوايل قرن نوزدهم ميلادي، نيروي برتر در هندوستان گرديد.
دولتمردان آن كشور، از هندوستان به عنوان «نگيني كه بر تارك امپراتوري
ميدرخشيد»، ياد ميكردند، بنابراين به هر قيمتي، ميخواستند هندوستان را زير
سلطه خود نگه دارند. سياست و نياز آن روز انگلستان اقتضا ميكرد كه تمام
كشورهاي همسايه هندوستان به حدي تضعيف شوند كه توانايي حمله به هندوستان را
نداشته باشند. در اين ميان، موقعيت ژئوپولتيك، تجارت و همسايگي با هندوستان و
روسيه تزاري از عواملي بودند كه ايران را، بيشتر از ديگر همسايهها، به كانون
توجه انگلستان تبديل كرد. روابط اين كشور با ايران در دوره قاجاريه، از جمله
دوره فتحعليشاه، به دلايل گوناگون به تحميل قراردادهاي نابرابر منجر شد كه در
مراحل بعد، ايران را به اتخاذ موضع انفعالي و ضعيف واداشت. ويژگي بارز
قراردادهاي منعقد شده بين دو كشور، يكجانبه بودنشان به نفع انگلستان بود و
اينكه در آنها، تمام منافع كوتاهمدت و بلندمدت براي انگلستان، و همه تعهدات
الزامآور براي ايران لحاظ گرديده بود.
مفاد مربوط به انگلستان نه تنها الزامآور نبود، بلكه در هالهاي از ابهام
تنظيم شده بود كه امكان تفسير و توجيه بيشتري داشت و بارها اتفاق افتاد كه با
تفسير قراردادها، اين كشور از عمل به تعهدات كمهزينه خود نيز به ايران شانه
خالي كرد. هرچه زمان پيش رفت سلطه استعمار انگلستان در ايران محكمتر و
همهجانبهتر گرديد و ديري نپاييد كه در دوره حكومت محمدشاه و ناصرالدينشاه،
آشكارا قراردادهايي بر ايران تحميل كردند كه ضربات جبرانناپذيري بر پيكره
سياسي، اقتصادي و تماميت ارضي ايران وارد آورد. تحميل قراردادهاي استعماري بر
ايران، علل و زمينههاي فراواني دارد كه قسمتي مربوط به طرف استعماركننده، و
بخشي نيز مربوط به ساختارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي طرف استعمارشونده، يعني
ايران، ميباشد.[1]
همزمان با سير تحميل قراردادها و همچنين صدور كالا به
ايران، كوششهايي در جهت صدور سرمايه و اخذ امتيازات آغاز شد.[2]
اعطاي امتيازات دو رويه داشت، نخست آنكه درباريان با اعمال
نفوذ بر واگذاري امتيازات، مبلغ هنگفتي به جيب ميزدند و دوم اينكه، ممالك
بيگانه بر شريانهاي اقتصاد داخلي مسلط ميشدند. به عبارت ديگر، پايگاه داخلي
سرمايهداري جهاني در ايران، همان رجال سياسي دربار بودند كه بيشتر به منافع
خود ميانديشيدند تا مصالح كشور. بعضي از رجال اصلاحطلب ايران نيز خواهان
اعطاي امتياز به بيگانگان بودند. اين گروه براي رشد اقتصادي كشور و بهبود كيفيت
اقتصاد داخلي، راه چاره را در اعطاي امتيازات متعدد ميديدند. به عبارت ديگر،
اين گروه، راز پيشرفت را در ادغام نظام سرمايهداري جهاني ميجستند، غافل از
اينكه رشد و پيشرفت اقتصادي در گرو امنيت سرمايه و وجود سازمان سياسي است كه
منافع تجار و سرمايهداران را در دستور كار خود قرار دهد.[3]
اعطاي امتيازات به استعمارگران هميشه با اخذ رشوههاي كلان
همراه بود. يكي از اين امتيازات، امتيازنامه تنباكو بود كه در پي سفر سوم
ناصرالدينشاه به فرنگ و در قبال اخذ رشوه از سوي اطرافيان شاه به كشور
استعمارگر انگلستان اعطا شد.[4]
هدف از اين نوشتار، بررسي ابعاد نظري جنبش تنباكو است كه
در دو مقوله ذكر حوادث و تحليل و تفسير واقعيات مربوط به اين جنبش، ارائه
ميشود.
جامعه ايران در دوره
ناصرالدينشاه
جامعه ايران در اواخر دوره سلطنت ناصرالدينشاه از تعارضي دروني رنج
ميبرد و آن تعارض نيز محصول گسترش مناسبات خارجي ايران با ممالك اروپايي بود.
در عرصه ظاهري اجتماع، تقيد به اوامر و نواهي شرع و التزام به مراعات اخلاق
مذهبي آشكارا ديده ميشد، به گونهاي كه لايههاي اجتماع، آشكارا هويت مذهبي
داشتند. جامعه ايران عصر قاجار، جامعهاي ديني بود. اين سخن به مفهوم آن نيست
كه اصول و ضوابط ديني را دولت اجرا ميكرد. اين داوري، از اساس بيپايه است،
بلكه منظور آن است كه آحاد جامعه در پرتو انديشهها و سير و سلوك سنتي خود،
خويشتن را به مراعات احكام شرع ملزم ميدانستند و فضاي فرهنگي جامعه، فضايي
ديني بود. اگرچه از نظر سياسي، خلائي عظيم، كه ناشي از عقبماندگي حكومت بود،
در بين تودههاي مردم مشاهده ميشد.
تعارض دروني جامعه ايران و به ويژه تهران، آنجا خود را
نشان ميداد كه گروهي اندك از تحصيلكردگان، خارجرفتگان و كساني كه با
اروپاييان حشر و نشري داشتند در جامعه خود را نشان ميدادند. بر اثر گسترش
مناسبات خارجي ايران در دوره ناصرالدينشاه و ظهور لايهاي جديد در بين
هياتحاكمه ايران، تعارض ذاتي بين دو قشر اجتماعي خود را آشكار ساخت. لايه جديد
اجتماعي، كه روشنفكر خوانده ميشدند، اگرچه آشكارا عليه اعتقادات ديني مردم
صفآرايي نميكردند، با پذيرش بخشي از دستاوردهاي ظاهري اروپا، فرهنگ سنتي را
به معارضه ميطلبيدند. اين گروه، كه مشهورترين نمايندهشان، در هيات دولت،
ميرزاحسينخان سپهسالار، عامل واگذاري امتيازنامه نافرجام رويتر بود، بر اين
گمان بودند كه براي تحرك اجتماعي و پيمودن مسير رشد و ترقي اقتصادي، اجتماعي و
سياسي بايد اولا نهادهاي سياسي غرب را در ايران برپا كرد و ثانيا از طريق
انعقاد امتيازنامهها و وارد كردن ايران در نظام مبادلات جهاني و تحكيم مراوده
با نظام بينالمللي سرمايهداري، اين سير را سرعت بخشيد. انديشه يادشده، آشكار
با مواضع و انديشههاي دو صنف مغايرت داشت؛ نخست ديوانسالاران و زمينداران
بزرگ كه گروهي اشرافي و درباري بودند و اصلاح در ساختار سياسي ــ اجتماعي كشور
را با نظام سنتي و قدرت قبيلهاي خود در تعارض ميديدند؛ و دوم، طيف علما و
مردم ديندار كه بر اين باور بودند كه گسترش مراودات با غرب و پذيرش اصول حيات
سياسي و اجتماعي آنها، مباني اعتقادي مردم را سست ميسازد.
واضح است كه طرفداران اصلاحات، فرهنگ غرب را درك نكرده بودند. علاوه بر اين، در
جامعهاي ديني، كه رعايت سنتها و نظارت بر اوامر و نواهي نه از طرف دولت بلكه
از طرف مردم اعمال ميشد، رواج مظاهر تمدن غرب، امري پذيرفتني نبود، اما از
سويي ديگر، عدهاي از غربيان در امر داد و ستد داخلي، به ويژه در تهران، فعال
شده بودند و اين امر چيزي نبود كه در فرهنگ عام، مورد قبول باشد. تئاتر،
تماشاخانه، ميخانه و مراكز فساد، عمدهترين دلنگراني گروهي از مردم بود. اگر
فرهنگ تعقل و چند و چون فلسفي در ايران جايي نداشت، برعكس، آسانترين راههاي
متجددنمايي، دستيافتني بود.
تودههاي مردم و علما با همين جنبهها مواجه بودند؛ زيرا اين قبيل امور، آشكارا
تماميت اعتقادي مردم را به مبارزه ميطلبيد و ناگفته پيداست كه براي
متجددنمايي، نيازي به برهان و انديشه نيست و صرف تقليد كفايت ميكند. شرب خمر
در ملأ عام و راه يافتن زنان ايراني به مراكز فحشا از نتايج ظهور انديشههاي نو
تعبير و تفسير ميگشت. در چنين وضعي، فرهنگ بومي در مخاطره ديده ميشد و بر
هراس مسلمانان ميافزود و احساس ميشد كه توطئهاي از طرف فرنگ در كار است تا
ايران را طفيلي فرهنگ خود سازد.
هميشه به جاي يافتن راهي براي جلوگيري از نفوذ فرهنگ غرب، بر سست گرفتن آداب و
رسوم ديني ابراز تاسف ميشد و پيشبيني ميشد كه اگر وضعيت به همين منوال پيش
رود، اسلام به كلي از ميان خواهد رفت. اين انديشهها را امتيازنامه تنباكو، شدت
ميبخشيد.[5]
ناصرالدينشاه در شعبان سال 1306.ق براي سومين سفر خود به فرنگ آماده گشت.
اعلام شده بود كه اين سفر براي مشاهده ترقيات ممالك اروپايي، به ويژه بازديد از
نمايشگاه كالا در پاريس، است. شاه كه باطنا مايل بود بخشي از ترقيات غرب را در
كشور ايران نظارهگر باشد، چشمانداز آينده را با وجود وزيراني كه مشاهده
ميكرد نااميدكننده ميديد. او تصور ميكرد كه غرب فقط از طريق رشد و توسعه
اقتصادي به آن مرحله از پيشرفت اجتماعي نايل آمده است. وي كه هرگز حاضر نبود
كوچكترين اصلاحي در ساختار سياسي كشور انجام دهد، بر اين تصور بود كه گويا با
صِرف تشكيل كابينهاي بدون مسئوليت ميتوان ايران را به شاهراه سعادت هدايت
كرد، غافل از آنكه بنياد غرب، حول محور انسانمداري، تفكيك قوا و پارلمانتاريسم
دور ميزد.
ناصرالدين شاه هرگز نميتوانست به عمق اين مفهوم پي ببرد
كه آن روي ديگر شكوفايي اقتصادي غرب، استثمار ملل عقبمانده بود و نيز
نميتوانست اين نكته را درك كند كه كشوري مثل ايران با فرهنگ ويژه خود
نميتواند مباني فرهنگ و تمدن غرب را بپذيرد و اگر قرار بود راهي براي تعالي
اجتماعي و اقتصادي جستجو شود، اين راه ميبايست هويت ملي و ايراني داشته باشد.
شاه ميپنداشت كه اگر وارد امتيازات تجاري با غرب شود، ميتوان اميد داشت كه
چشمانداز تحولات، اندكي بهبودي حاصل كند، غافل از اينكه غرب در مناسبات تجاري،
تامين مواد اوليه مورد نياز كارخانههاي خود را بيش از رشد و پيشرفت جامعه
ايران در نظر ميگرفت و اساسا از طريق عقد امتيازات تجاري و اعطاي حق
بهرهبرداري از ذخاير طبيعي ايران، كوچكترين نفعي عايد كشور نميشد، بلكه آنچه
از اين امتيازات به ارمغان ميآمد چيزي جز وابستگي سياسي و اقتصادي قدرتهاي
بينالمللي نبود.
بدون اخذ بنيادهاي فرهنگ غرب، طي طريق در مسير آنها ناممكن بود و براي نيل به
آن هدف، ميبايست سيري خاص طي ميشد؛ سيري كه در جامعه ايران هرگز تحققيافتني
نبود و محال بود كه بدون وجود زمينهها و بسترهاي مساعد فكري و فلسفي، كه طي آن
زاويه نگرش نسبت به انسان متحول ميشد، كوچكترين تحول سياسي اجتماعي روي دهد،
اما در آن وضعيت، ايران هرگز آمادگي پذيرش مباني فرهنگ غرب را، كه مبتني بر
انسانمداري و آزادي فردي در كليه عرصهها بود، نداشت و اساسا بدون زمينه فلسفي
درباب تعريف انسان و جامعه، هيچ تحركي نميتوانست به وجود آيد؛ امري كه به لحاظ
ذهني و عيني نميتوانست در ايران محقق شود، زيرا در آن صورت شاه ميبايست از
قدرت خودكامه خود دست برميداشت.
ناصرالدينشاه هرگز از قدرت خود صرفنظر نميكرد و به همين دليل اصلاحاتش صورت
فرمايشي داشت. اگر شاه حاضر بود اندكي از قدرت خود را به وزيران انتقال دهد،
باز هم پيمودن راه غرب ميسر نبود؛ زيرا جامعه حاضر نميشد هويت فرهنگي و ديني
خود را از دست بدهد. بنابراين ايرانيان هميشه به اروپايي به چشم بيگانه
مينگريستند؛ زيرا كوچكترين سنخيت فرهنگي بين خود و آنها نميديدند.[6]
اعطاي امتيازنامه رژي
انگليسيها در ترغيب ناصرالدين شاه به مسافرت از طريق علياصغرخان
امينالسلطان اصرار ميكردند و به همان نسبت روسها با اين سفر مخالفت
ميورزيدند، و به همين دليل اجازه نميدادند شاه از طريق آن كشور به غرب مسافرت
كند. پس از دو ماه، موافقت روسها جلب شد. سرهنري دراموند ولف (وزيرمختار
انگليس در ايران و عامل عمده بسط نفوذ محافل سرمايهداري يهود در اين كشور)
مقدمات سفر را فراهم ساخت و شاه، در حالي كه امينالسلطان (صدراعظم) و
اعتمادالسلطنه (وزير انطباعات) و جمعي از بزرگان كشور او را همراهي ميكردند،
عازم سفر شد.[7] انگليسيها از هيات ايراني به گرمي استقبال كردند و
ميهمانيهاي بسياري براي آنها برگزار شد كه در همگي آنها درخواست واگذاري
امتيازات اقتصادي به انگليسيها مطرح ميشد. ملكه ويكتوريا براي جلبنظر
همراهان شاه، مثل امينالسلطان و اعتمادالسلطنه، به هر كدام نشانها و هدايايي
اهدا كرد. به محض اينكه همراهان شاه فريفته شدند، تقاضاي اصلي انگليسيها مطرح
شد. در تابستان سال 1306.ق سرهنري دراموند ولف يكي از دوستان خود، به نام جرالد
تالبوت، را به شاه معرفي كرد. تالبوت در زمره نزديكان ساليسبوري (نخستوزير
انگلستان) به شمار ميرفت. از آن به بعد تالبوت همراه هيات ايراني، در
سياحتهاي آنان به عنوان مهماندار شركت ميكرد. وي خود را به اعتمادالسلطنه
نزديك كرد و اطلاعات ذيقيمتي درباره توتون و تنباكوي ايران بهدست آورد و براي
اولينبار به اهميت زايدالوصف اقتصادي آن پي برد. تالبوت با زيركي تمام براي
فهميدن اين موضوع كه آيا شاه حاضر است بهرهبرداري از چنين كالاي استراتژيكي را
ــ كه معيشت بسياري از ايرانيان از طريق آن تامين ميشود ــ به او واگذار كند،
با امينالسلطان وارد گفتوگو شد. وي دريافت كه با پرداخت مقداري رشوه ميتوان
به اين مهم نايل آمد.
امينالسلطان، به اميد دريافت رشوه، مطلب را با شاه در ميان نهاد و خاطرنشان
ساخت كه از اين راه مقادير بسياري وجه نقد عايد شاه خواهد شد. سرهنري دراموند
ولف نيز، كه در انگلستان به سر ميبرد، مزاياي امتياز را براي آنان ذكر كرد.
ناصرالدينشاه، كه در بازگشت از اين سفر مفتون اروپا شده بود، بر آن شد كه به
نظر خودش كاري انجام دهد. او در جمع رجال گفت: «... در اين سفر آنچه ملاحظه
كرديم، تمام نظم و ترقي اروپا، به دليل اين است كه قانون دارند، ما هم عزم خود
را جزم نمودهايم كه در ايران قانون ايجاد نموده، از روي قانون رفتار كنيم، شما
بنشينيد و قانون بنويسيد...»
شاه فراموش كرده بود كه اگر بنا بود مشكل ايران با نوشتن قانون حل شود، مدتها
پيش، ميرزايوسفخان مستشارالدوله آن را انجام داده بود. ولي شاه قانونخواه
نبود، درواقع او ترقي را بدون دست كشيدن از قدرت خودكامهاش ميخواست و اين
امر، شدني نبود. وي نميتوانست بين استبداد همهجانبه و فراگير خود با قانون
تلفيقي ايجاد كند؛ يا بايد اين را ميپذيرفت يا آن را، در حالي كه شاه هر دو را
ميخواست، اما در نهايت آنچه قرباني ميكرد، هويت فرهنگي و ديني جامعه بود.
علاوهبراين، وي آسانترين راه را اعطاي امتيازات ميديد.
تالبوت پس از بازگشت شاه به ايران، با رجال انگليس رايزني نمود. و سرانجام
شركتي به منظور انحصار امتياز توتون و تنباكوي ايران تاسيس كرد و بلافاصله
روانه تهران شد. مواد امتيازنامه نوشته شد و امينالسلطان آن را به شاه داد.
صدراعظم به شاه اظهار كرد كه بابت امضاي قرارداد، 25000 ليره پاداش نقد خواهد
گرفت و علاوه بر اين هر ساله، پانزدههزار ليره عايد او خواهد شد. امينالسلطان
و كامرانميرزا هم رشوههاي كلان دريافت كردند.[8]
در روز 28 رجب 1308.ق امتياز توتون و تنباكوي ايران به مدت پنجاه سال در اختيار
تالبوت و شركاي او قرار گرفت. مطابق مواد امتيازنامه، صاحبان امتياز متعهد شدند
كه هر ساله مبلغ پانزدههزار ليره انگليسي به دولت ايران بپردازند؛ اعم از
اينكه شركت ضرر كند يا نفع ببرد. زارعان موظف شدند تسهيلات لازم را در اختيار
صاحبان امتياز قرار دهند.[9] اسباب و لوازم ضروري براي اين منظور، از عوارض
گمركي معاف شدند و حمل و نقل توتون و تنباكو بدون اجازه صاحبان امتياز ممنوع
گشت و فقط به مسافران به اندازه مصرف روزانهشان اجازه حمل توتون و تنباكو داده
شد. صدور اين كالا، به غير از آنچه در روز عقد قرارداد تعهد شده بود، به مدت
پنجاه سال از ماليات معاف شد و كساني كه خلاف امتيازنامه رفتار ميكردند مجازات
ميشدند و هركس كه تنباكو نزد او يافت ميشد، جريمه ميگرديد. صاحبان امتياز
مختار بودند كه تمام حقوق يا امتيازات خود را به هر كس كه ميل دارند منتقل
نمايند؛ به شرط اينكه قبلا اولياي دولت ايران را مطلع نمايند. زارعان موظف شدند
ميزان توليد خود را به نزديكترين شعبه كمپاني اطلاع دهند و در يك كلام،
عمدهترين محصول توليدي ايران در آن زمان، كلاً به انگليس واگذار شد.[10]
امتياز تنباكو، زيانبخشترين امتيازي بود كه به بيگانه واگذار شد؛ زيرا اين
امتياز با سرنوشت هزاران زارع و تاجر سر و كار داشت و درواقع نظام معيشت هزاران
خانواده به دست كمپاني داده شد. دستاندركاران اين محصول ناگهان متوجه شدند كه
در امر توليد كالاي خود هيچ اختياري ندارند و همگي به بيگانه فروخته شدهاند.
پس از امضاي قرارداد تا پنج ماه از كمپاني رژي خبري نشد. در طي اين مدت، تالبوت
مطابق بند نهم امتيازنامه، كليه حقوق و امتيازات خود را به شركت ديگري فروخت و
اين شركت، «هيات شاهنشاهي دخانيات ايران» را تشكيل داد.[11]
همكاري كاركنان ايراني با
شركت رژي
كمپاني رژي، پانزدههزار كارمند ايراني گرفت. اين كارمندان دو گروه
بودند: نخست بازرگانان بزرگ كه تعدادي از آنها به وكالت شعبههاي رژي در
شهرستانها رسيدند و ديگري، بازرگانان خردهپا كه به عنوان ناظر و بازرس و
مامور خريد به خدمت رژي در آمده بودند. گروه نخست از 24 تا پنجاه تومان از
شركت، حقوق دريافت ميكردند.[12] شركت رژي با امينالضرب (بزرگترين ثروتمند
ايراني) رابطه برقرار كرد و براي ولايات بزرگ هم وكلاي ايراني برگزيد.
سيدعبدالرحيم معينالتجار (بازرگان كرماني) تنها نقطه اميدواري را مرحمت رژي
ميدانست. او از امينالضرب تقاضا كرد كه نزد رئيس رژي وساطت كند تا نماينده
شركت رژي در كرمان باشد. گماشتگان امينالضرب در ولايات، نمايندگان رژي هم
بودند. در كاشان، سيدعلي نظري طباطبايي؛ در كرمانشاه، محمدعلي اصفهاني؛ در
اصفهان، حاج محمد صراف و پسرش آقا محمدجعفر؛ در شيراز، حاج محمد شفيع شيرازي،
ابراهيم قلي جهرمي و محمدهادي شيرازي؛ در مشهد، حاجابوالقاسم ملكالتجار، كه
برادر كوچك امينالضرب بود؛ و در تبريز، حاجمحمدرحيم اصفهاني (گماشته
امينالضرب)، كاركنان رده اول ايراني رژي بودند.[13]
مستر اوانز (نماينده رژي در تبريز)، در نخستين جلسهاي كه با بازرگانان سرشناس
برگزار نمود، نتيجه مذاكرات را مطلوب گزارش كرد.[14]
نخستين عكسالعملها
ابتدا اوضاع آرام به نظر ميرسيد و هيچ تحركي در ايران ديده نميشد.
سكوت پنجماهه اين توهم را به وجود آورده بود كه گويا هيچ خبري در ميان نخواهد
بود.
مردم ناباورانه ميديدند كه شاه مقدرات آنها را به دست بيگانه سپرده است.
اندكاندك صداي نجواهايي در اين زمينه شنيده شد تا اينكه، اعلاميههايي بر در و
ديوار شهر تهران نصب گشت كه به دستور شاه و توسط اعتمادالسلطنه تهيه شده بود و
علاوه بر تهران به ساير شهرهاي ايران نيز فرستاده شد. اعلاميه بدين شرح بود:
«اعلان مهم ــ چون دولت ابد شوكت عليه قاهره محض حفظ منافع مملكت و تزييد مداخل
دولت، اداره تمامي دخانيات مماليك ايران را به عهده يك كمپاني معتبر با مكنتي
محول فرمودند و چون مستنداً به توفيقه تعالي كمپاني مزبور نيز از ابتداي هذه
السنه 1308.ق شروع به اداره امور خواهد نمود، لازم دانسته شد كه قبل از وقت،
فوايدي كه از تشكيل اين كمپاني براي عموم اهالي منظور است، اطلاع داده شود:
اولا از تشكيل اين كمپاني ابدا به زارعين توتون و تنباكو خسارتي واقع نخواهد شد
و علاوه بر اين، زارعين از هر جهت منتفع خواهند بود؛ زيرا اين كمپاني مثل تجار،
تنباكو و توتون را به قيمت عادلانه از زارع ابتياع نموده و وجه آن را نقدا
خواهد داد... .
ثانيا فروشندگان تنباكو يا توتون نيز از اين كمپاني نفع خواهند برد؛ زيرا اين
كمپاني، توتون و تنباكو را بعد از آنكه قابل استعمال شود، به واسطه آنها به
مشتريان خواهد فروخت... .
ثالثا به اشخاصي كه توتون و تنباكو استعمال مينمايند، از اين كمپاني خسارتي
وارد نخواهد آمد؛ زيرا كمپاني، توتون و تنباكو را بدون اينكه مخلوط و مغشوش و
مرطوب نمايد، قابل استعمال نموده در جعبه و كيسهها هم جنس و درجه و ميزان
توتون و تنباكو بر روي آنها نوشته شده است، خواهد فروخت، لهذا اشخاصي كه توتون
و تنباكو استعمال مينمايند از دست تقلب تنباكو و توتونفروشان و نوكرها رهايي
خواهند جست.. .
خاتمه ــ چون اين كمپاني ميخواهد كه حسن نيت و خدمت خود را به اهالي ايران
ظاهر سازد، جمعي از اين اهالي را كه صاحب سواد هستند نسبت به قابليتشان مواجب
داده از بيكاري مستخلص خواهد نمود و معهذا با اينكه اسهام شراكتي كمپاني را در
اروپا فروخته، مبالغ لازم كمپاني را جمع نموده است، اگر ايرانيان مايل باشند كه
اسهام شراكتي كمپاني را ابتياع نموده به كمپاني شريك شوند، كمپاني حاضر است كه
به قيمت عادلانه روز به آن اشخاص اسهام فروخته، آنها را شريك بشناسد و در
منفعت با خود مستمر سازد.»[15]
اين اعلاميه، كه براي توجيه امتيازنامه صادر شده بود، بيش از همه، دو قشر را
حساس كرد؛ اول، علما، از آن حيث كه اين امتيازنامه را در چارچوب تسلط اجنبي بر
شئونات يك كشور اسلامي ارزيابي ميكردند و مقاصد ديني و حفظ هويت ديني جامعه را
در مخاطره ميديدند. دوم، تجار كه منافع اقتصادي خود را با خطري عظيم مواجه
ميديدند. از طرفي كساني كه از طريق خريد و فروش تنباكو امرار معاش ميكردند و
يك پنجم جمعيت كشور را تشكيل ميدادند، با اين امتيازنامه، متحمل خسارت
جبرانناپذيري ميشدند و بديهي بود كه در زمره مخالفان آن درآيند. با وجود اين
در آن سالهاي بحران اقتصادي، بازرگانان ايراني، همكاري با شركت رژي را بر
بيكاري ترجيح ميدادند.[16]
ظهور بيسابقه اروپاييها در جامعه ايراني، حساسيتها را هرچه بيشتر ميافزود.
احساس ميشد كه فرنگي ايران را فتح كرده است. مهمتر آنكه بعضي از آنها با
فعاليتهاي خود، مردم را بيشتر بدبين ميكردند.
متعاقب امتيازنامه تنباكو، هزاران فرنگي به ايران وارد شدند، بعضي از آنها به
تاسيس كليسا اقدام كردند. مردم به قدري نسبت به فعاليت غربيان بدبين بودند كه
تاسيس مريضخانه توسط آنها را با ديد بدي مينگريستند؛ زيرا دختران مسلمان،
بيحجاب به امر پرستاري مشغول ميشدند و اين كارها منافي شرع تشخيص داده ميشد.
البته در معيار بيحجابي در آن زمان بايد با توجه به پوشش مرسوم زنان ايران در
همان دوران قضاوت كرد وگرنه بيحجابي به مفهوم امروزي، در جامعه ايران عصر
قاجار، محلي از اعراب نداشت.[17]
تحركات رژي در ايران، مهمترين حربه را به دست علما داد. كساني كه دغدغه حفظ
شريعت، تماميت ارضي و حفظ اعتقاد ديني مردم را داشتند، ناگهان با فرصتي تاريخي
مواجه شدند. تعارض ذاتي جامعه كه محصول منطبق نبودن خرد سياسي جديد غرب بر
فرهنگ ديني جامعه سنتي ايران بود، با حمله به اين امتيازنامه آغاز شد. همانند
گذشته در جريان اعتراض به امتيازنامههاي رويتر و لاتاري، رهبري در دست علما
بود.
بازتاب قرارداد در شيراز
اولين جرقه مخالفت با شركت رژي با اعزام ماموران كمپاني به فارس زده شد.
تنباكوي فارس در آن زمان، در زمره مرغوبترين تنباكوي ايران بود و از طرف ديگر،
بيشترين تنباكوي كشور در فارس توليد ميشد. وضعيت كشت تنباكو در شيراز، ويژگي
خاصي داشت؛ بدين مفهوم كه از هنگام كاشت محصول تا برداشت آن، حدود هشت تا نه
ماه طول ميكشيد. زارع ميبايست در ابتداي بهار، محصول خود را ميكاشت و در
اوايل تابستان آن را درو ميكرد؛ تا پاييز تنباكو بايد خشكانده ميشد؛ از
ابتداي پاييز تا اوايل زمستان بستهبندي محصول شروع ميشد و نهايتا در زمستان،
محصول براي فروش آماده ميگشت.
حاكمان فارس، طبق معمول هر ساله، در اوايل بهار مالياتها را حواله ميكردند و
اين امر، بار سنگيني بر دوش تجار و كشاورزان ميگذاشت. عدهاي از حكام دو ماه
مانده بود به آخر سال، مقداري از ماليات را به دولت مركزي ميپرداختند و در
اوايل نوروز آن را از دهقانان مطالبه ميكردند. محصلان مالياتي، براي اخذ وجوه،
مردم را تحت شديدترين فشارها قرار ميدادند. تا جايي كه در بعضي از روستاها،
زارعان ناچار ميشدند براي تأديه ماليات معوقه خود، حاصل زمين مرغوب خود را به
يكپنجم قيمت در اختيار تجار قرار دهند. از اين اوضاع، تجار شيرازي و ماموران
حكومت بهرهمند ميشدند. تعداد اين تجار به بيش از پنجاه تا شصت نفر
نميرسيد.[18]
به دليل اهميت شيراز، پس از استقرار كمپاني رژي، اولين ماموران، عازم آن شهر
شدند. مستر بينز (نماينده شركت در شيراز) حركت خود را به آن ديار آغاز كرد، در
حالي كه چند نفر از ماموران ايراني هم او را همراهي ميكردند. وي با خود فرماني
از طرف دولت مركزي حمل ميكرد كه طي آن دستور داده شده بود از نمايندگان كمپاني
پذيرايي شود و كمال مساعدت براي حسن اجراي مفاد امتيازنامه به عمل آيد. قبل از
اينكه فرنگيان وارد شيراز شوند، شايع شده بود كه دولت، آن سامان را به فرنگي
فروخته است. زمزمههاي اعتراض براي اولينبار در اين خطه از ايران آغاز شد.
عدهاي از مردم رو به سوي علما نهادند و از آنها كسب تكليف نمودند. علماي
شيراز هم، از آنجا كه اين امر را منافي با منافع دين ميدانستند، اظهار انزجار
كردند. عدهاي از بازرگانان و تجار بزرگ تنباكو، كه مستظهر به حمايت بيگانه
بودند، آشكارا عليه رژي موضع گرفتند و زمينههاي لازم را براي گسترش شورش مهيا
ساختند؛ مثل حاجعباس اردوبادي كه از دولت روسيه حمايت ميكرد و به دستور
وزيرمختار روسيه در تهران، ماموريت داشت در امر پيشرفت كار رژي اختلال ايجاد
كند.[19] در شيراز، شايع شده بود كه اقدامات شركت رژي موجب خواهد شد صدها تاجر
ورشكسته، و بيكار شوند. همچنين گفته ميشد بهاي تنباكو افزايش خواهد يافت و
بيگانگان آن را به ايران خواهند تاخت. جوليوس اورنستين (نماينده رژي در تهران)،
با ارسال تلگرافي به بينز دستور داد كه به مردم بگويد كه هرگز نيت آنها اين
نبوده است كه نان مردم را قطع كنند، بلكه ميخواهند آنها را استخدام نمايند و
اگر كسي مايل نيست استخدام شود، ميتواند كاري كند كه در مساله تنباكو، ذينفع
باشد. او به كارگزار خود در شيراز دستور داد كه به اطلاع علما برساند كه
انگليسيها در همهجا به اسلام احترام ميگذارند و هدف آنها نابودي شريعت
نيست.[20]
چنين وانمود ميشد كه شركت رژي، به ايران سرمايه وارد خواهد كرد و درواقع اين
نخستينباري است كه زارع در برابر عرضه محصول، پول نقد دريافت خواهد نمود.
اعلام شد كه مردم تنباكو را به همان قيمت قديم خواهند خريد، ليكن وزن و جنس آن
از طرف كمپاني تعيين خواهد شد. نيز گفته شد صدها تن كارگر و كارمند ايراني
استخدام ميشوند. وعدهها مساعد به نظر ميرسيد، با وجود اين، مردم فرنگيها را
به شهر راه نميدادند و ماموران كمپاني در دروازه قرآن شيراز به حالت معطلي و
استقبال روز را سپري ميكردند. در رمضان سال 1308.ق، درحاليكه ماموران در
نزديكي شيراز اقامت داشتند، شور و هيجان به اوج خود رسيد. جمع كثيري از مردم
دكانهاي خود را تعطيل نمودند و تحت رهبري آيتالله سيدعلياكبر فال اسيري، در
مسجد وكيل تجمع كردند. مردم اعمال دولت مركزي را تقبيح كردند. سيد طي سخنراني
پرشوري مخالفت خود را با ورود هيات انگليسي به شيراز اعلام كرد.[21] اين
اعتراض، امري بيسابقه بود. اساسا، نمايندگان كمپاني از آن رو شيراز را براي
آغاز عمليات انتخاب كرده بودند كه به لحاظ سنتي، حوزه جغرافيايي و منطقه تحت
نفوذ آنها را شامل ميشد؛ به ويژه با وجود حاكمي مثل ظلالسلطان كه جنوب را
تحت حكومت خود داشت و دوست انگليسيها به شمار ميرفت، اجراي امور سهلتر به
نظر ميرسيد، ولي شورش شيراز اين پندار را نقش بر آب كرد. نمايندگان شركت از
اين قضيه مطلع شدند و هراسان در بيرون شهر ماندند. وزير مختار انگليس در تهران
به نزد صدراعظم رفت و از او خواست تا غائله را هرچه زودتر خاتمه دهد.
امينالسلطان نيز يكي از دشمنان ديرينه سيد، به نام ميرزا رضاخان قوامالملك را
كه از ياران انگليسيها بود، مامور كرد امنيت شيراز را برقرار كند. قوامالملك
ماموران خود را به مسجد وكيل گسيل كرد؛ آنها بر مردم تاختند و بدين ترتيب
شورشيان پراكنده شدند و ماجرا موقتاً فرو نشست.[22]
به نظر ميرسيد كه غائله خاتمه يافته است، اما ماجرا همچنان ادامه داشت. علما
ميگفتند تا بينز از شهر خارج نشود به مسجد نخواهيم رفت. آقا ميرزا محمدعلي
مجتهد به نماينده كنسولگري انگليس اطلاع داد كه يا بينز بايد از مملكت خارج شود
يا جامعه روحانيت. مجتهد گفته بود كه با مساله رژي، ايران پُر از فرنگي خواهد
شد و آنها در مذهب مردم فساد ايجاد خواهند كرد. قوامالملك ملاحظه كرد كه با
وجود سيدعلياكبر فالاسيري، بازگشت آرامش به شهر ناممكن است. بنابراين طي
تلگرافي به امينالسلطان، خواستار تبعيد او به عراق شد.
سيدعلياكبر را از راه بوشهر به بصره منتقل كردند. بدينترتيب بهانهاي ديگر به
دست كسبه افتاد. آنها بازار را تعطيل، و در صحن احمدبن موسي(ع) (شاهچراغ)
اجتماع كردند. مردم خواستار بازگرداندن سيد به شيراز شدند.[23] قوامالملك، كه
از اين تجمع هراسان شده بود، دستور داد كه با تيراندازي مردم را متفرق كنند. به
دنبال اجراي اين فرمان، عدهاي از مردم در شاهچراغ كشته و زخمي شدند. شورش
شيراز، اولين جرقه عليه امتيازنامه رژي بود؛ جرقهاي كه در خون نشست.[24]
يكي از بركات تبعيد سيدعلياكبر فالاسيري به عراق، ملاقات او با سيدجمالالدين
اسدآبادي بود كه او نيز به عراق تبعيد شده بود. دو سيد تبعيدي در بصره به طور
مفصل درباره پيامدهاي قرارداد رژي و راه مبارزه با آن با يكديگر صحبت كردند و
سيدجمالالدين نامهاي مفصل به ميرزاي شيرازي نوشت و سيدعلياكبر، كه داماد
ميرزاي شيرازي بود، اين نامه را به مقصد رساند.[25] گزارشهاي فال اسيري و نامه
سيدجمالالدين با اخبار و تلگرافهايي كه از ايران رسيده بود زمينه را براي
فتواي تحريم تنباكو فراهم كرد.[26]
جنبش شيراز، متضمن چند نكته بود:
1ــ بر خلاف پندار پارهاي از نويسندگان، هيچ
اثري از اقدام اصلاحطلبان متجدد در آن ديده نميشد. سخن گفتن از اتحاد بين
علما، اصلاحطلبان و جماعت ناراضي مردم ايران، بهويژه تجار، سخني بيپايه است؛
2ــ هيچگونه ارتباط سازمانيافتهاي بين شهرهاي مختلف مشاهده نميشد. جنبش
شيراز، اولين خيزش تودهاي عليه رژي بود؛
3ــ رهبري جنبش در دست علما بود،
هرچند عالمي غيرمشهور مثل سيدعلياكبر فالاسيري؛
4ــ سخن گفت از تاثير بسزاي
سيدجمال و ملكمخان در جنبش شيراز، تحليلي نادرست از سوي عدهاي از نويسندگان
است. علاوه بر تمايزات اصولي انديشههاي سيدجمال و ملكمخان، بايد خاطرنشان
ساخت كه سيدجمال در خيزش عليه رژي، تاثير چنداني نداشت. او فقط در بصره
نامههايي خطاب به ميرزاي شيرازي نوشت؛
5ــ شورش شيراز اين داوري را كه گويا
انگيزه حركت مردم، اقتصادي و سياسي محض بود، باطل ميسازد؛ زيرا انگيزههاي
ديني و دغدغه حفظ هويت فرهنگي و تمايل به حفظ خلوص جامعه ديني نيز در حد بالايي
موثر بود. انگيزههاي سياسي، كمترين تاثير را در خيزش تنباكو داشتند، وجه
اقتصادي امتيازنامه از آن رو به باد انتقاد گرفته شد كه راه را براي ورود
بيگانه و تسلط بر شريانهاي اقتصادي كشور ميگشود؛ امري كه به سلطه سياسي منجر
ميشد. اما دغدغه اصلي، همانا دغدغه حفظ تماميت ارضي ايران و حفظ خلوص ديني
جامعه بود.[27]
بازتاب قرارداد در تبريز و عقبنشيني رژي
دومين شهري كه در مقابل هيات اعزامي كمپاني از خود عكسالعمل نشان داد، تبريز
بود.[28] مردم آن حوالي البته از توليدكنندگان عمده تنباكو نبودند و فقط در
حوالي كردستان، اندكي محصول توليد ميشد كه در امر صادرات چندان اهميتي نداشت،
ليكن آذربايجان از آن نظر مهم بود كه صدور توليدات توتون و تنباكوي سراسر ايران
از آن ولايت انجام ميشد.
از همان آغاز انتشار خبر امتيازنامه رژي، علماي آذربايجان نارضايتي خود را
اظهار كردند. حاجميرزا جواد آقاي مجتهد تبريزي در راس علماي تبريز، تحرك
ويژهاي عليه امتياز توتون و تنباكو از خود نشان ميداد و در مقام خيرخواهي،
زعماي دولت را از عمل به تعهدات در برابر رژي بر حذر ميداشت. وي امتياز تنباكو
را منافي اهداف دين و دولت تلقي ميكرد. در همين ايام، حسنعليخان اميرنظام
گروسي، پيشكار و والي آذربايجان بود. گروسي، كه از مخالفان امتيازنامه رژي
بود، با مردم همدلي نشان ميداد. از سوي ديگر، ماموران روسيه در آذربايجان، به
دليل اهداف توسعهطلبانه خود، به موازات رقابتهاي استعماري با بريتانيا از
هيچگونه تحركي خودداري نميورزيدند و تلاشي گسترده براي ايجاد شورش از خود
نشان ميدادند.
رابرت پاتون (كفيل سركنسولگري انگليس در تبريز) گزارش داد كه ايرانيان سود
سالانه رژي را بالغ بر 000/750 ليره انگليس بر آورد كردهاند و ميگويند كه شاه
فقط سالي پانزدههزار ليره به علاوه 20 درصد سود خالص از رژي دريافت خواهد كرد.
بديهي بود كه مردم، اين امتياز را ظالمانه تلقي كنند.
در وحشت از عواقب امتيازنامه رژي، عدهاي از تجار تبعه روسيه، به سركنسولگري
اين كشور مراجعه كردند و درباره تاثير امتيازنامه بر حيات اقتصادي خود
پرسشهايي نمودند. كنسول در پاسخ اعلام كرد كه تكليف اتباع روسيه را قرارداد
تركمنچاي معلوم كرده است و قرارداد رژي شامل حال آنها نميشود. نماينده رژي در
تبريز، مصلحت را در آن ديد كه عليه تجاري كه مورد حمايت روسيه بودند،
عكسالعملي از خود نشان ندهد.
در اواسط تابستان، جنبش مردم تبريز آغاز شد. عدهاي براي تحقق آرمان خود، كه
همانا الغاي امتيازنامه رژي بود، به ايجاد تشكيلاتي دست زده بودند و عملا هدايت
مردم را بر عهده داشتند.
شبنامهها و اعلاميههايي كه در شهر پراكنده شده بود رعب و وحشتي بر دل
ماموران انگليسي ميافكند. امير نظام گروسي (پيشكار آذربايجان) حاضر نبود عليه
مردم اقدامي انجام دهد و به سركوب جنبش دست زند، بنابراين از مقام خود استعفا
كرد و به تهران بازگشت. قيام مردم، ماموران دولت را مستاصل كرده بود و بيش از
همه، وليعهد (مظفرالدينميرزا) در بلاتكليفي عجيبي به سر ميبرد.
مردم، كه اعطاي امتياز به خارجيها را منافي احكام دين تلقي ميكردند، دكانهاي
خود را بستند و در اطراف ميرزاجوادآقاي مجتهد گرد آمدند. در محرم سال 1309.ق،
شاه در ييلاق خود واقع در شهرستانك در شمال تهران به سر ميبرد. وي از تحولات
آذربايجان هيچگونه اطلاعي نداشت. در يكي از روزها، تلگراف تهديدآميزي از سوي
مردم تبريز به دست او رسيد كه در آن از وي خواسته بودند از واگذاري منافع
مسلمانان به مسيحيان، كه مخالف احكام قرآن هستند، خودداري نمايد و اگر اين
تقاضا پذيرفته نشود، خود با اسلحه از حقوق خويش دفاع خواهند كرد.[29]
دولت مركزي از ترس آنكه مبادا تهديدات مردم صورت عملي به خود گيرد، از سفير
روسيه خواست كه در امر جنبش تبريز مداخله كند. اما روسها، شرط امنيت در تبريز
را الغاي امتيازنامه رژي دانستند، از آن طرف عوامل انگليس، ابقاي امتيازنامه
رژي را خواستار بودند.[30]
روسها از شورش تبريز به نفع خود بهرهبرداري كردند. آنها در رقابت استعماري
با انگليس، گوي سبقت را ربوده بودند و برگ برنده را در دست داشتند؛ به همين
دليل تلاش كردند تا آنجا كه ميتوانند حريف را به عقبنشيني وادار كنند. پس
اصرار زيادي در الغاي امتيازنامه داشتند. شاه هم با تلاش بسيار موفق شد كه مردم
را با وعده الغاي قرارداد، به طور موقت آرام كند. اما در تابستان 1309.ق يكبار
ديگر مردم تبريز سر به شورش برداشتند. با اينكه به آنان قول داده شده بود كه
شركت در آذربايجان عملياتي نخواهد داشت، باز هم مردم قانع نشدند و طغيان را
آغاز كردند. ظواهر امر نشان ميداد كه به مردم دستور داده شده است كه مقاومت را
ادامه دهند. بدينترتيب در تبريز طغيان جنبه عمومي پيدا كرد.[31]
قيام تبريز چند ويژگي داشت:
1ــ در اين جنبش نيز مثل جنبش شيراز، علما رهبري
مردم را در دست داشتند. در تبريز، بر خلاف آنچه بعضي از نويسندگان در آثار خود
نوشتهاند، در مقابل حكومت مركزي، علما قرار داشتند. شورش، حركتي كور، بيهدف و
فاقد رهبري نبود، بلكه از متن شعارهاي مردم مشخص بود كه مدعي بودند رژي دين و
دولت را بر باد ميدهد و بنابراين بايد ملغا شود؛
2ــ فقط بعد از جنبش تبريز
بود كه سخن از الغاي امتيازنامه به ميان آمد؛
3ــ حضور جدي زنان را در صحنه
پيكار اجتماعي، براي اولين بار در تبريز ميتوان مشاهده كرد. در شيراز، سخن از
مشاركت زنان در ميان نبود. نفس شركت بانوان در امر سياسي، آن هم در آن مقطع
تاريخي، دامنه گسترده نارضايتي را به اثبات ميرساند؛
4ــ جنبش تبريز نشان
ميداد كه دو طيف جداگانه نيروهاي فعال در مبارزه سياسي وجود دارند؛ يكي علما و
پيروان آنان و ديگري دستهاي از نيروهاي اجتماعي كه خشونت و قدرت عمل را به
مبارزه مسالمتآميز ترجيح ميدادند؛
5ــ سخن گفتن از رهبري تجار در نهضت تبريز
جاي ترديد دارد؛ زيرا اساسا هيچ حركت اجتماعي در تاريخ معاصر ايران بدون مشاركت
جدي علما، به نتيجه نرسيده است. مساله انگيزه صرف سياسي و اجتماعي هم كلا
بيپايه است؛ 6ــ درباره دست داشتن روسيه در تحولات تبريز عليه رژي نبايد
مبالغه كرد. علما و مردم با سلطه بيگانه بر اركان سياسي و اقتصادي كشور مخالف
بودند و در اين زمينه بين روسيه و انگليس تفاوتي وجود نداشت. اين، هوشياري
رهبري جنبش را ميرساند كه از تعارضات و رقابتهاي استعماري در جهت اهداف خود
بهره ميبرد وگرنه ترس از بيگانه و دوري از آنها، ريشه در تحركات استعماري
روسيه در اين سرزمين داشت؛ تحركاتي كه عمدتا صحنه سياسي آذربايجان را دستخوش
آشوب كرده بود؛ معاهدات تركمنچاي و گلستان تنها شاهد مدعا نبودند. هم مردم و هم
روسها در جهت اهداف خود از امكانات موجود بهرهبرداري ميكردند، ولي اين دليل
بر آن نيست كه بين دو گروه همسويي وجود داشت.[32]
نخستين گامهاي ميرزاي شيرازي
دين، حدود و مرزهايي دارد كه عمدهترين تكليف هر ديندار، محافظت از آنهاست و در
اين امر، آنچنان مجاهدتي بايد محقق شود كه هيچ عامل خارج از دين، مجال اختلال
در احكام دين و تجاوز به آن را نداشته باشد. اين وظيفه در عصر غيبت، بر عهده
نايبان حضرت وليعصر(عج) است كه مراجع، نمونههاي بارز آن هستند. پس با پذيرش
همين مقدمه، بر نايبان امام، فرض و واجب بود كه به فريادرسي مومنان برخيزند و
راه نفوذ فرنگيان را مسدود كنند؛ زيرا نفوذ فرنگيان در اركان اداري كشور،
انهدام و اضمحلال اساس شريعت را به ارمغان ميآورد. در زمان مورد بحث، زعامت و
رهبري شيعه با آيتالله محمدحسين حسيني معروف به ميرزاي شيرازي بود. وي از
شاگردان شيخ انصاري بود و پس از درگذشت شيخ همه علما به اتفاق آرا، به اعلميت
او راي دادند، بدين ترتيب ميرزاي شيرازي مرجعيت شيعه را پس از شيخ انصاري
عهدهدار شد.[33] بنابراين ميرزا به عنوان نايب امام در ذيحجه سال 1308.ق،
تلگرافي به شاه و تلگرافي ديگر به كامرانميرزا نايبالسلطنه مخابره كرد و از
او خواست بنا بر مقتضيات موقعيت و مقام خود تلاش كند تا مردم به هدف خويش، يعني
الغاي امتيازنامه رژي، نايل آيند. تلگراف ميرزا خطاب به شاه مضمون زير را در بر
داشت:
«... نظر به تواصل اخبار به وقوع وقايعي چند كه تواني از عرض مفاسد آنها خلاف
رعايت حقوق دين و دولت است، عرض ميدارد كه اجازه مداخله اتباع خارجه در امور
مملكت و مخالط? توده آنها با مسلمين و اجراي عمل بانك، تنباكو و راهآهن و
غيره از جهاتي چند منافي صريح قرآن مجيد و نواميس الهي و موهن استقلال دولت و
مخل نظام مملكت و موجب پريشاني عموم رعيت است، چنانكه واقعه شيراز و قتل و جرح
جماعتي از مسلمانان در حرم احمدبن موسي(ع) و هتك حرمت آن بقعه مباركه و تبعيد
جناب شريعتمآب حاجسيدعلياكبر سلمهالله به وضع ناشايست، از نتايج اين امور
است... رجاء واثق از مراحم ملوكانه آنكه اگر اولياي دولت قاهره در اين امور
ترخيص نفرمودهاند به اتفاق كلمه ملت متعذّر نشدهاند، مفاسد را بايد به احسن
وجه تدارك و جناب معظم را كه اكنون پناهنده به ناحيه مقدسه است، به تلافي اين
وهن مورد عواطف خسروانه فرماييد تا سبب مزيد دعاگويي و اميدواري كافيه علما و
رعايا گردد. الامر الاقدس مطاع، محمدحسن الحسيني.»[34]
نامه ميرزاي شيرازي توسط كامرانميرزا به شاه رسانده شد، ليكن به جز تني چند از
درباريان و امينالسلطان، كسي از مضمون نامه آگاه نگشت. در 7 محرم سال 1309.ق،
در حالي كه تبريز در شورشي عظيم به سر ميبرد، نايبالسلطنه تلگرافي به ميرزاي
شيرازي مخابره كرد و در آن قول داد كه از طريق ميرزا محمودخان مشيرالوزرا
(كارپرداز ايران در بغداد) جواب نامه او را ارسال كند.[35] ميرزا محمودخان طي
سفري به سامرا، تلگراف شاه را تقديم ميرزا نمود.[36] شاه در نامه خود استدلال
كرد كه براي مقابله با قدرتي مثل روسيه، چارهاي جز اتخاذ سياست موازنه مثبت
نيست و براي اتخاذ اين سياست هم راهي جز عقد پيمان با دول بزرگ اروپايي كه به
لحاظ منافع، روياروي روسيه قرار داشتند وجود ندارد. شاه همچنين گفته بود كه
ايران چارهاي جز گام نهادن در وادي ترقي ندارد و ترقي نيز منوط به وجود
نقدينگي است. شاه در عين حال در نامه خود به ميرزا قيد كرده بود كه از آنجا كه
تالبوت امتيازنامه را به ديگران واگذار كرده است، امكان الغاي آن منتفي است و
اگر دولت ايران هم توان الغاي امتيازنامه را داشته باشد، از آنجا كه بايد
ميليونها تومان خسارت بپردازد، با توجه به تهي بودن خزانه، اين امر غيرممكن
است.[37]
ميرزا محمودخان تلاش كرد تا اين استدلالات به ظاهر منطقي شاه را به ميرزاي
شيرازي بقبولاند، ولي ميرزا همچنان بر موضع خود پافشاري نمود؛ زيرا نظر وي،
نظري شخصي نبود، بلكه مساله حفظ شريعت بود. ميرزا بر اين باور بود كه حفظ مراتب
اقتدار ملت به عهده دولت است و در هر معاهده داخلي و خارجي بايد منافع ملت لحاظ
شده باشد. ميرزا اعلام كرد كه علماي شريعت موظفاند ناموس ملت و دولت را حفظ
كنند و البته در برابر اين مخاطرات سكوت نخواهند كرد و حاضر نخواهند شد زير بار
رفتار نامتعارف دولت بروند. او استدلال كرد كه علما حق ندارند مردم و دولت را
در گرداب مشكلات به حال خود رها كنند و خود از اوضاع كناره بگيرند. در پي آن
علماي سرشناس خطاب به شاه نوشتند كه قرآن كريم، مسلمانان را از قبول نفوذ و
سلطه كفار منع كرده است. اما به رغم تهديد ميرزا و مجتهدان داخل كشور، دولت
مركزي همچنان بياعتنايي نشان ميدادند و نمايندگان كمپاني رژي، عمليات خود را
آشكارا آغاز كرده بودند. ابتدا كليه تجار تنباكو را وادار كردند فرامين كمپاني
را اجرا كنند و دستور داده شد كه هيچ كس حق ندارد تنباكو را جز براي مصارف
شخصي، خريداري كند. تهديد شد كه اگر كسي فرامين شركت را ناديده بگيرد، مشمول
مجازاتهاي سخت خواهد شد. تعدادي مامور هم براي حسن اجراي مقررات منصوب شدند.
بعضي از خريداران و فروشندگان براي اينكه از فرامين شركت تخلف نكنند و هرچه
زودتر كالاي خود را به فروش برسانند، به سرعت وارد عمل شدند، ليكن كليه اقدامات
آنان را ماموران كنترل كردند و ستمهاي مالي و جانبي فراواني بر مردم وارد
شد.[38]
كمپاني، وقت را مغتنم شمرد و تصميم گرفت هرچه سريعتر اجناس را ضبط كند.
قيمتهاي تعيينشده از سوي رژي براي تجار ستمگرانه بود و درواقع آنها ناچار
بودند جنس خود را به قيمتي نازل به فروش برسانند. حكام ولايت تنباكو مردم را
وزن، و قيمت تعيينشده را پرداخت ميكردند. كسي جرات نداشت در برابر نرخ
تعيينشده مخالفتي ابراز كند. در جاهايي كه اختلاف و مشاجراتي روي ميداد،
حكومتهاي محلي جانب رژي را ميگرفتند. بر اثر شدت نارضايتي، دولت مركزي فرمان
داد كه بدون پرداخت قيمت، احدي حق توقيف تنباكوي تجار را ندارد و اگر كسي هم
راضي به معامله نيست، ميتواند مالش را نزد خود نگه دارد. اما اين وضع اسفبار
بود؛ زيرا تجار نميتوانستند جنس خود را بفروشند و انبار كردن كالا، نتيجهاي
جز خرابي آن به بار نميآورد. بسياري از مسلمانان، كه فروش تنباكو را به فرنگي
ننگ و عار ميدانستند، جنس خود را مخفيانه و به طور رايگان بين فقرا تقسيم
ميكردند. عدهاي ديگر از تجار به اقدامي عجيب دست زدند. آنها اموال خود را
يكجا طعمه حريق ساختند تا ناچار نشوند آن را به فرنگي بفروشند. يكي از تجار
فارس دوازدههزار كيسه تنباكوي خود را در انبار نگه داشته بود و حاضر نبود به
قيمتي كه رژي ميخواست، جنس خود را بفروشد. بنابراين شبانه كليه دوازدههزار
كيسه خود را نفتآلود كرد و به آتش كشيد. فرداي آن روز، ماموران رژي براي تحويل
كالا مراجعه كردند. تاجر گفت: «همه را يك سره فروختم.» فرنگيان برآشفتند و سوال
كردند: «با وصف قدغن كمپاني چگونه و به چه كسي فروختي؟» تاجر، فرنگيان را بر سر
تل خاكستر برد و گفت: «همه را به خدا فروختم. اينك دريافت و مواخذه كنيد.»[39]
مردم كه ساليان طولاني از اين طريق زندگاني ميگذراندند، از ادامه حيات نااميد
شدند. اينك تنباكوي همه در اختيار فرنگيان بود.[40] مردم يكباره به جوش و خروش
آمدند و از مشكلات خود به امام زمان (عج) شكايت بردند و يك بار ديگر دست به
دامان ميرزاي شيرازي شدند، كه نايب آن حضرت به شمار ميآمد. ميرزا تلگرافي ديگر
به تهران مخابره كرد. شاه هرگز به نامه ميرزا پاسخ نگفت و فقط خاطرنشان ساخت كه
همان پيغام كامرانميرزا، پاسخ نامه اوست.[41]
واقعه اصفهان
در اصفهان نيز، محور مبارزات از مقوله ضديت با فرنگي و حفظ تماميت ارضي،
اقتصادي و سياسي كشور بود. رهبري علما در جنبش اصفهان ترديدناپذير است، به
علاوه در اين جنبش انسجام و بههمپيوستگي مردم بيسابقه بود. اهميت جنبش
اصفهان در اين نكته نهفته است كه براي اولينبار نغمه تحريم تنباكو از آنجا
آغاز شد. اين منطقه از ديدگاه ديگري نيز حائز اهميت بود. از آنجا كه
ظلالسلطان، حاكم اصفهان، آشكارا از امتيازنامه رژي حمايت ميكرد، تحركات رژي
در اصفهان با حمايت مستقيم ماموران ديواني حكومت انجام ميشد و گرايشهاي
انگليسدوستانه ظلالسلطان امري بديهي بود. از سوي ديگر، انگليس در اصفهان،
موقعيت ويژهاي داشت و از نظر اقتصادي، بستر عمليات اتباع آن كشور محسوب ميشد.
به علاوه اين شهر، ويژگي ديني داشت و روحانيت آنجا از بسياري از نقاط ديگر
قدرتمندتر بود. پس اگر رژي در اين شهر موفقيتي حاصل ميكرد، ميتوانست به آينده
اميدوارتر باشد.[42]
مردم اصفهان نيز مانند شهرهاي بزرگ در مقابل شركت رژي ايستادگي كردند. ابتدا
شكايات خود را نزد دولتيان مطرح نمودند كه توجهي نشد، بنابراين نزد علماي شهر
رفتند و علما به رهبري ميرزامحمدتقي معروف به آقا نجفي (روحاني قدرتمند اصفهان)
دست به ابتكار عمل زدند و تنباكو را تحريم كردند. از نامه يكي از رجال اصفهان
كه در دست است، چنين برميآيد كه رفتار انگليسيها در اصفهان به پشتوانه
ظلالسلطان (پسر ستمگر شاه) بسيار ظالمانه بوده است. وي در اين نامه مينويسد:
«... فرنگي صاحب امتياز پس از ورود و استقرار، در كمال اقتدار و استقلال بناي
هرگونه تحكم بر مسلمانان گذاشت. اولا: قدغن نمود كه تنباكوي مزروعي در بعضي
محال و قرا يك آب و در بعضي، تنباكوي يك چندي عقب افتاده. زمان ضبط تنباكو
مصادف شد با فصل باد و باران. چنانچه بسياري از مزارع را كه قبلا ميزان
همهساله، پنجاه من تنباكو بوده، ضبط يك ساله به پانزده من رسيده است. اقلا از
اين تحكم، بيستهزار تومان خسارت به مسلمانان وارد آمد. ثانيا: قدغن نمودهاند
كه يك برگ تنباكو را به ديگري نفروشند. ... زارع فقير از باب شدت حاجت، نيممن
تنباكو يا كمتر، ميان خودشان داد و ستد كردند. فرنگي توسط اخوانالشياطين آگاهي
يافته و مسلمانان فقير را صدمات جاني و مالي زدهاند. ثالثا: اين فرنگي با
انصاف تا چهل روز در خصوص گذراندن قيمت به اين هفته و آن هفته، دفعالوقت نموده
تا بسياري از باقيمانده به اصطلاح زارع گرم شد، يعني به آفت ارضي تلف شد.
رابعا: بعدا از اين همه سرگرداني و خرابيهاي بصره كه بناي گذرانيدن قيمت شد،
چه عرض كنم، تا چه اندازه بر مسلمانان اجحاف شد. رعيت فقير كه از اول سال تا به
حال همه را به اميد محصول و به وعده سر حاصل، قرض گرفته و به هزار تلاش و تكلف
خودي، تا آنجا رسانيده است، حاصل معلوم است تا چه پايه محتاج و معطل پول است،
خامسا: جمع كثيري از مسلمانان را تاكنون به تطميع اجرت زياد، چاكر و عمله و
دلال گرفته... كه مبادا به خفيه، كسي تنباكو بخرد و ببرد. غلام معيّن كرد، اسب
و اسلحه و لوازم داده و به اشد مايمكن از آنان حمايت ميكند. درخصوص وزن كردن و
قيمت بستن تنباكو در اين دهات، چه ضررهاي فاحشي به مسلمانان زدند و مسلمانان را
نه ياراي فريادي بود و نه فريادرسي.»[43]
اين رفتار تحقيرآميز و خشونتبار چنان خشم مردم را برانگيخت كه يكي از تجار
معتبر اصفهاني كار تاجر شيرازي را تكرار كرد. وي در مقابل دستور ظلالسلطان
مبني بر تحويل توتون و تنباكوي خود، هرچه كه خريده بود، آتش زد. اين رفتار
نمادين مردم ايران، اميد شاه و شركت بيگانه را تضعيف ميكرد و پايگاه علما را
در رويارويي با استبداد و استعمار قدرت ميبخشيد.
فتواي تحريم تنباكو در اصفهان موثر واقع شد و كمپاني در آن منطقه فلج
گرديد،[44] بنابراين به دولت شكايت برد. دولت تهديد كرد كه اگر علما تسليم
نشوند و مردم شورش كنند، خانههاي مردم را به توپ خواهد بست. اما علما به جز
يكي دو نفر، بقيه در مقابل اين تهديدها ايستادگي كردند.[45]
جنبش اصفهان چند ويژگي داشت: 1ــ نقش آقانجفي در جنبش مردم، شكي در رهبري علما
باقي نميگذارد. هدف جنبش نيز مشخص بود، بنابراين حركتي بيهدف و ناشي از
احساسات نبود؛ 2ــ گفتار ظلالسلطان خطاب به تجار و تهديد آنان، از تلقي خاص او
از نظام حكومت پرده برداشت. در بينش سياسي آن حاكم، مردم گله، و شاه شبان بود.
چون و چرا در اوامر او جايز نبود و مردم وظيفه داشتند فقط اطاعت كنند و سوال و
جواب محلي از اعراب نداشت، ولي علما، جبهه متحد و نيرومندي براي احقاق حقوق عام
تشكيل دادند؛ 3ــ هدف مبارزات فقط امتيازنامه رژي نبود، بلكه حملات شيخمحمدعلي
(برادر آقانجفي) علاوه بر اينكه رژي و نماينده آن را در برميگرفت، انتقاد از
پر شدن دكانهاي اصفهان از كالاهاي انگليسي نيز بود؛ به همين دليل كليه كالاهاي
انگليسي را حرام ميدانست.[46]
بازتاب قرارداد در مشهد
به دنبال ورود ماموران انگليسي به مشهد، مردم دكانهاي خود را بستند و سر به
شورش برداشتند، اما فتحعليخان صاحب ديوان (حاكم مشهد) تنباكوفروشان را متقاعد
كرد كه دكانهاي خود را بازكنند. علاوه بر كسبه، نيروي عمده حركت مشهد، طلاب
بودند. آنان موفق شدند ماموران رژي را هراسان كنند، به طوري كه حاكم مشهد آنان
را ابتدا به ارك و سپس به منزل خود منتقل كرد. محور اعتراضات، ابتدا رژي بود،
اما بعدا شورشيان آشكارا عليه انگليس شعار ميدادند و ميگفتند كه انگليس
ميخواهد ايران را در لواي تجارت مثل هند تسخير كند. ولي جنبش مشهد به دليل
فقدان رهبري ديني قدرتمند نتوانست مانند شيراز، تبريز و اصفهان، قدرت بسيج مردم
را افزايش دهد. در ساير شهرهاي ايران، مثل قزوين، يزد و كاشان نيز تظاهراتي بر
ضد رژي به وقوع پيوست.[47]
تهران و تحريم تنباكو
در جنبشها و مبارزات، مراكز حكومت، جايگاه اول را دارند. تهران نيز به دليل
ارتباطات سياسي و اقتصادي، داراي جايگاهي تعيينكننده در جنبش تنباكو بود؛ به
ويژه اينكه رهبري ديني تهران را عالمي چون ميرزاحسن آشتياني بر عهده داشت.[48]
علماي تهران، تجار بزرگ و كسب? جزء، دائم به منزل ميرزاي آشتياني ميرفتند و
درباره قرارداد رژي با وي رايزني ميكردند. روحانيان در بين مردم درباره مضرات
قرارداد رژي صحبت مينمودند و از ميان آنها، ملافيضالله فاضل دربندي، تندترين
خطابهها را بر ضد شاه ايراد ميكرد؛ به همين دليل به دستور دولت دستگير، و با
بياحترامي به عراق تبعيد شد و به تبعيديهاي سامرا پيوست. ميرزاي آشتياني با
شاه و صدراعظم ملاقات كرد و از پيامدهاي قرارداد به آنها تذكر ميداد، اما
هيچكدام از اين ملاقاتها، اثر مستقيم نداشت. علماي تهران نيز به تدريج به اين
نتيجه رسيدند كه بايد راه علماي اصفهان را در پيش گيرند و استعمال تنباكوي
كمپاني را تحريم كنند.[49]
فتواي تحريم تنباكو
در اين زمان، علاوه بر توضيحات سيدعلياكبر فالاسيري، منيرالدين اصفهاني و
ملافيضالله فاضل دربندي ــ سه عالم تبعيدي به سامرا ــ درباره اوضاع ايران و
رفتار نادرست ماموران ايراني و انگليسيها با علما و مردم، مجتهدان ساكن ايران
هم پيوسته با ميرزاي شيرازي در تماس بودند و با ارسال نامه و تلگراف و اعزام
نماينده، وي را از امور ايران مطلع ميساختند و از وي كسب تكليف ميكردند.
براساس همين اطلاعات، ميرزاي شيرازي به اين نتيجه رسيد كه در برابر دربار با
ديپلماسي نميتوان قرارداد را لغو كرد. از طرف ديگر، هيجان عمومي به حد اعلاي
خود رسيده بود و مردم و علما، همه چشم به راه سامرا بودند. علما به اين نتيجه
رسيده بودند كه صداي آنها و مردم بدون پشتوانه مرجعيت شيعه به جايي نميرسد.
در اين ميان، شايع شد كه ميرزاي شيرازي فتواي تحريم تنباكو را صادر كرده و نزد
علماي اصفهان فرستاده است. اين شايعه فرحانگيز، روان افسرده مسلمانان را
طراوتي تازه بخشيد.[50] در تهران نيز اين خبر پخش شد كه حكم ميرزا از سامرا
رسيده است. متن حكم در تمامي بازار و مساجد و مجامع و سردرها با صداي بلند براي
مسلمانان خوانده شد. اين خبر، شور عظيمي در تهران برپا كرد.
متن حكم ميرزا چنين بود: «بسم الله الرحمن الرحيم. اليوم استعمال تنباكو و
توتون بأي نحو كان در حكم محاربه با امام زمان عجلالله تعالي فرجه است.»
الاحقر ــ محمدحسن الحسيني[51]
حكم تحريم تنباكو چند وجه داشت: 1ــ به اين مساله ظاهرا اقتصادي هويت و اهميت
ديني داده شده؛ به گونهاي كه ادامه استعمال آن، نوعي ضديت و ستيز با امام زمان
(عج) به شمار آمده بود. اين بُعد حكم، معطوف به سلب مشروعيت سياسي از دولت
ايران نيز ميشد؛ 2ــ نفس تحريم تنباكو شكستي عظيم براي رژي به ارمغان ميآورد؛
يعني اگر مردم در برابر حكم آن مرجع از خود اطاعت نشان ميدادند، تمام محصول
عرضهشده در بازار داخلي با ركود مواجه ميشد و اقتصاد تنباكو را از اساس فلج
ميكرد؛ 3ــ اگر حكم تحريم به موقع، اجرا ميشد، با توجه به هويت ديني آن،
سراسر ايران را در بر ميگرفت و همبستگي و اتحاد مردم را در معرض نمايش قرار
ميداد؛ 4ــ نفس همين حكم، رهبري ديني را در جنبش تنباكو به ثبوت ميرساند. در
آن شرايط تاريخي، هيچ عامل ديگري توان بسيج سياسي نهفته در اعماق جامعه را
نداشت. حتي تجار نيز زير چتر فراگير آن قرار ميگرفتند و از آنجا كه مجتهدان
ايراني خود به نهاد مرجعيت متصل بودند، حكم نهايي آن دستگاه، مطاع شناخته
ميشد.
روز بعد از انتشار حكم، يعني روز دوم جماديالاول، مساله همبستگي مردم تحت
رهبري ديني، عينيت يافت. حتي لوطيان شهر نيز اطاعت از اين حكم را بر خود فرض
دانستند. در مراسم اسبسواري شاه در دوشانتپه احدي قليان نكشيد، زيرا مخالفت
با حكم مرجع تقليد، مخالفت با امام زمان (عج) محسوب ميشد، در حرمسراي شاهي نيز
كليه قليانها شكسته شد. به دنبال آن، شاه فرمان متوقفساختن عمليات رژي را
صادر نمود، ولي در الغاي كامل آن ترديد و تعلل كرد.[52]
الغاي امتيازنامه رژي
شب 23 جمادي الاول 1309.ق، متن اعلاميهاي بر سردر شمسالعماره نصب شد كه در آن
آمده بود: «بر حسب حكم جناب حجتالاسلام آقاي ميرزاي شيرازي، يوم دوشنبه آتيه
جهاد است. مردم مهيا شويد.»[53] نفس وجود اين اعلاميه دو نكته را در بر داشت:
اول اينكه به درستي مشخص شده بود كه رهبري علما و در راس همه آنها، ميرزاي
شيرازي، مورد اتفاق مردم است. به گونهاي كه هر فرماني از طرف او براي مردم،
حكم اطاعت از اوامر شرع را در پي دارد. دوم آنكه جهاد، بالاترين حد توان بسيج
نظامي و سياسي را در خود نهفته داشت و درواقع اعلان جهاد، به منزله نااميدي از
راهحل سياسي بود. تاثير حكم جهاد در جنگهاي ايران و روس مشخص شده بود. طي آن
جنگها احكام و فتاوي علماي ايران سهم تعيينكنندهاي در بسيج مردم دارا بود.
پس اينبار هم با حكم جهاد، قضيه تنباكو سريعتر فيصله پيدا ميكرد و نفس صدور
حكم، مفهوم عدول از راهحل سياسي داشت.
وداع مردان با همسرانشان، تمهيد دولت براي حفظ حرمسراي شاهي و وصول نامههاي
سفرا و نمايندگان خارجي و نيز گماشتن نگهبان بر منطقه اروپايينشين تهران، خود
حاكي از آن بود كه همه، حكم جهاد را جدي گرفتهاند. ناصرالدينشاه، اين تهديد
را زمينهاي براي توبيخ ميرزاي آشتياني قرار داد و براي اولينبار نامهاي با
خط خود براي او نوشت و ضمن ملامت وي، از دليل لغو نكردن تحريم دخانيات پرسش
كرد.[54] ميرزاي آشتياني با پاسخ به نامه شاه، دليل غائله تنباكو را شرح داد.
وي اصرار داشت كه امتيازنامه تنباكو كاملا ملغي اعلام شود و گفت كه تا اين امر
انجام نگيرد، مردم آرام نخواهند نشست و وي و ديگر علما به چيزي كمتر از الغاي
امتيازنامه رضايت نميدهند.[55] شاه از مكاتبه با آشتياني به مراد خود نرسيد و
طي دستوري به امينالسلطان و نايبالسلطنه اعلام كرد كه متن فرمان متوقف ساختن
عمليات رژي براي تجار و مردم قرائت شود و تهديد كرد كه با مخالفان به شدت
برخورد خواهد شد. عصر روز يكشنبه، ميرزاي آشتياني از علماي تهران دعوت كرد كه
در مساجد و معابر براي مردم سخنراني كنند و مردم را به آرامش دعوت نمايند.
بدينترتيب مردم تهران دريافتند كه شايعه جهاد، كذب محض بوده است و اعلاميه
فوق را به ميرزاي آشتياني نسبت دادهاند؛ زيرا وي هيچ دليلي براي جهاد عمومي
نميديد و در حقيقت ميخواست اختلاف بين ملت و دولت حل و فصل شود.[56]
امينالسلطان از شاه خواست علماي مخالف را تبعيد كند. شاه نيز به امينالسلطان
دستور داد كه به ميرزاي آشتياني دو كار را پيشنهاد كند؛ يا اينكه علنا در مجالس
و منابر بر حليت استعمال تنباكو حكم بدهد، يا اينكه چند روزي از تهران خارج
شود. ميرزاي آشتياني پاسخ داد كه نقض حكم ميرزاي شيرازي در توان او نيست و تا
فرداي آن روز مهلت خواست تا از تهران خارج شود. شايعه خروج ميرزا از تهران به
سرعت در بين مردم پيچيد، مردم و علما يكدل و يكجهت اعلام كردند كه با آشتياني
همراه خواهند بود، بنابراين دولت احساس خطر كرد.[57]
شايعه جهاد تكذيب شد. ولي بيتدبيري امينالسلطان، اوضاع را وخيمتر كرد. او كه
از اصرار علما، مبني بر الغاي تمامعيار رژي، خشمگين بود، راه را در تبعيد
ميرزاي آشتياني ديد. اما در آن زمان حتي شيخ هادي نجمآبادي، كه مستقيما در
جنبش شركت نكرده بود، اعلام كرد كه اگر بنا بر مهاجرت علما به عتبات عاليات
باشد، او اول كسي است كه ردا را بر دوش ميكشد و با پاي پياده مهاجرت ميكند.
از صبح روز دوشنبه 3 جماديالثاني 1309.ق كه قرار بود ميرزاي آشتياني را تبعيد
كنند، مردم كفنپوش و چوب به دست روانه محله سنگلج، كه منزل ايشان در آنجا بود،
شدند و فرياد يا غريبالغربا سر دادند.[58]
ناصرالدينشاه دانست كه تا امتيازنامه را به طور كامل لغو نكند، آرامش به تهران
باز نخواهد گشت، به همين دليل نامهاي به امينالسلطان نوشت و الغاي كامل
امتيازنامه را اعلام كرد: «جناب امينالسلطان! امتياز دخانيات داخله را كه چند
روز قبل برداشته بوديم، اين روزها، امتياز خارجه را هم موقوف فرموديم... به
تمام علما و حكام و مردم اطلاع دهيد كه مطمئن باشند و به رعايا حالي
نمايند.»[59]
انگليسيها هم براي حفظ امتياز مهمتر، يعني بانك شاهي، ترجيح دادند از امتياز
تنباكو صرفنظر نمايند و زيركانه خساراتي را كه متحمل نشده بودند، با استقراض
دولت از بانك، تأديه نمايند. اين عمل باعث ميشد كه نه تنها رژي به منافع
پيشبينيشده زودتر از موعد مقرر دست يابد، بلكه انگليس سيطره بانك شاهي را بر
مقدرات اقتصادي و سياسي ايران هرچه بيشتر تحكيم بخشد.[60]
رفع تحريم تنباكو
چند روزي از اعلام الغاي امتيازنامه رژي ميگذشت، دولت و مردم منتظر دستوري از
طرف علما بودند تا مساله حرمت تنباكو مشخص شود، ولي خبري نبود. امينالسلطان،
كه از اين مساله مضطرب شده بود، نامهاي براي آشتياني ارسال كرد. او با شگفتي
پرسيد: «اكنون كه رژي ملغي شده است چرا اجازه نميدهيد كه مردم قليان بكشند؟»
آشتياني پاسخ داد كه حكم تحريم تنباكو را او صادر نكرده است تا آن را بردارد،
حكم از آن ميرزاي شيرازي است.
ميرزا حسن آشتياني طي تلگرافي، خطاب به ميرزاي شيرازي، الغاي امتيازنامه را
اعلام كرد و از او خواست كه صراحتا اجازه استعمال تنباكو را صادر نمايد.[61]
ميرزا پاسخ داد كه تا به كلي از فرنگي خلع يد نشود، حكم تحريم تنباكو پابرجاست.
وي اعلام كرده بود كه خلع يد از رژي بايد بر شخص او اثبات شود و تا آن زمان حكم
حرمت، باقي است.[62]
همه انتظار ميكشيدند تا حكمي از ميرزا برسد و به ماجرا خاتمه دهد. درست در
زماني كه كاسه صبر همه لبريز شده بود، متن حكم رفع تحريم تنباكو از ميرزاي
شيرازي به دست آشتياني رسيد.[63]
سخن پاياني
ذكر حوادث و تحليلي كه درخصوص جنبش تنباكو انجام شد، روشن ساخت كه صنف تاجر و
بازرگان، اگرچه در جنبش سهم مهمي داشتند، خود نميتوانستند نهضتي اجتماعي و
سياسي سازماندهي نمايند و فقط در چارچوب طرحي قرار داشتند كه هدف آن طرح، از
اغراض سياسي و اقتصادي صرف، بسي فراتر ميرفت و كل حيات اجتماعي ايران را در بر
ميگرفت. آن طرح، حفظ تماميت ارضي و اعتقادي مردم بود كه علما به طور سنتي در
راس آن قرار ميگرفتند. در اين جنبش، افراد بهاصطلاح روشنفكر هيچ سهمي
نداشتند؛ زيرا اساسا واگذاري امتيازات اقتصادي به بيگانه را ديوانسالاري مثل
سپهسالار رايج نمود. در اين جنبش به روسيه هم نبايد نقش كليدي داد، بلكه بايد
گفت كه روسيه از تحولات داخلي ايران در جهت منافع خود بهرهبرداري كرد. جنبش
متعلق به مردم بود و رهبري علما در اين جنبش انكارناپذير است.
تفكر حاكم بر نهضت تنباكو، كه جانمايه تحرك مردم و علما را تشكيل ميداد،
مشروط ساختن مشروعيت نسبي حكام به حفظ تماميت ارضي و جغرافيايي و حراست از
باورها و اعتقادات ديني مردم بود.
مذهب شيعه در دوره قاجار، عاملي مهم در وفاق اجتماعي و همبستگي فكري مردم ايران
محسوب ميشد. با توجه به اينكه صدور يك حكم از سوي مرجعيت شيعه، يعني ميرزاي
شيرازي، متضمن آن همه نتايج سياسي بود، ميتوان گفت كه هيچ عامل ديگري غير از
تشيع قادر به خلق اين همه همبستگي ملي تحت رهبري علما نبود. خيزش تنباكو، نمادي
از مخالفت علما و مردم با واگذاري امتيازات به بيگانه بود.
نهضت تنباكو، اگرچه اولين نهضت مرجعيت شيعه بر ضد استبداد و بيگانه نبود، اولين
تجربه مبارزه همزمان با استبداد داخلي و استعمار خارجي بود.
پيرزوي تنباكو، تجربهاي مثبت بود كه در جريان انقلاب مشروطه توسط عالمان شيعه
به كار گرفته شد. از طرف ديگر براي انگليس نيز درس عبرت بود كه در مواجهه با
كشورهاي اسلامي، با تجربهاي عميق وارد كارزار شود، همچنين دربار قاجار به قدرت
علما پي برد و از آن به بعد درصدد برآمد از نفوذ روحانيان بكاهد.
پى نوشت ها
* كارشناس علوم سياسي
[1]ــ سجاد راعي گلوجه، انگلستان، قاجاريه و قراردادهاي استعماري، تهران، مركز
اسناد انقلاب اسلامي، 1380، مقدمه، صص9ــ7
[2]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، به كوشش ايرج افشار، تهران،
اميركبير، 1350، ص675
[3]ــ فرخخان امينالدوله، مجموعه اسناد، به كوشش كريم اصفهانيان و قدرتالله
روشني، ج1، تهران، دانشگاه تهران، 1346، ص44
[4]ــ محمود محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس، ج4، تهران، اقبال، 1367،
صص1557ــ1556
[5]ــ حسين آباديان، انديشه ديني و جنبش ضدرژي، تهران، موسسه مطالعات تاريخ
معاصر ايران، 1376، صص71ــ68
[6]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص618
[7]ــ حسن كربلايي، قرارداد رژي، 1890.م، تهران، مبارزان، 1361، ص16
[8]ــ حسين آباديان، همان، صص75ــ74
[9]ــ ناظمالاسلام كرماني، تاريخ بيداري ايرانيان، ج1، تهران، اميركبير، 1363،
مقدمه، صص52ـ51
[10]ــ همان، صص53ــ52
[11]ــ حسين آباديان، همان، صص76ــ75
[12]ــ همان، صص80ــ79
[13]ــ هما ناطق، بازرگانان، تهران، توس، 1373، صص112ــ111
[14]ــ حسين آباديان، همان، ص80
[15]ــ ابراهيم تيموري، عصر بيخبري يا تاريخ امتيازات در ايران، تهران، اقبال،
1332، صص45ــ39
[16]ــ هما ناطق، همان، ص112
[17]ــ ابراهيم تيموري، همان، ص42
[18]ــ خانملك ساساني، سياستگران دوره قاجار، تهران، بينا، 1338، صص213ــ212
[19]ــ ابراهيم تيموري، همان، ص68
[20]ــ حسين آباديان، همان، ص83
[21]ــ نيكي كدي، تحريم تنباكو در ايران، ترجمه شاهرخ قائممقامي، تهران،
انتشارات جيبي، 1358، ص80
[22]ــ همان، ص70
[23]ــ حسن كربلايي، همان، ص34
[24]ــ ابراهيم تيموري، همان، صص73ــ72
[25]ــ روحالله حسينيان، تاريخ سياسي تشيع، ج 1، تهران، مركز اسناد انقلاب
اسلامي، 1380، ص240
[26]ــ همان، ص214
[27]ــ حسين آباديان، همان، صص88ــ87
[28]ــ روحالله حسينيان، همان، ص241
[29]ــ حسين آباديان، همان، صص91ــ89
[30]ــ ژ. ب فوريه، سه سال در دربار ايران، ترجمه عباس اقبال، تهران، اقبال،
1325، ص223
[31]ــ همان، ص231
[32]ــ حسين آباديان، همان، صص101ــ100
[33]ــ روحالله حسينيان، همان، صص248ــ247
[34]ــ حسين آباديان، همان، صص104ــ103
[35]ــ ابراهيم تيموري، همان، ص89
[36]ــ ژ. ب فوريه، همان، صص225ــ224
[37]ــ حسين آباديان، همان، ص106
[38]ــ همان، صص108ــ107
[39]ــ حسن كربلايي، همان، صص46ــ 45
[40]ــ ابراهيم تيموري، همان، ص92
[41]ــ حسن كربلايي، همان، صص49ــ47
[42]ــ حسين آباديان، همان، ص116
[43]ــ روحالله حسينيان، همان، صص244ــ243
[44]ــ همان، صص245ــ244
[45]ــ حسن كربلايي، همان، صص58ــ57
[46]ــ حسين آباديان، همان، ص123
[47]ــ همان، ص124
[48]ــ روحالله حسينيان، همان، ص246
[49]ــ همان، ص247
[50]ــ حسن كربلايي، همان، ص67
[51]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص870
[52]ــ حسين آباديان، همان، صص127ـــ126
[53]ــ حسن كربلايي، همان، ص99
[54]ــ ناظمالاسلام كرماني، همان، صص24ــ23
[55]ــ حسن كربلايي، همان، صص102ــ101
[56]ــ ناظمالاسلام كرماني، همان، ص55
[57]ــ حسن كربلايي، همان، صص110ــ109
[58]ــ حسين آباديان، همان، ص160
[59]ــ حسن كربلايي، همان، صص114 و 122
[60]ــ حسين آباديان، همان، ص171
منبع:
ماهنامه زمانه ، شماره 55 .7