افراط در شخصيت پردازي از ائمه اطهار(ع)

محمد نصر اصفهاني



عيد غدير گذشت و همچون سالهاي قبل شنيديم، آنچه شنيديم؟!! افراط در توصيف هاي نامعقول از مولا علي(ع) و برداشتهاي نابجا از شخصيت امير المومنين(ع) و ولايت اهل بيت(ع). شعري كه به مناسبت عيد غدير به وسيله پيام كوتاه (SMS) رد و بدل مي شد اين بود:

چون نامه جرم ما بهم پيچيدند
بردند و به ميزان عمل سنجيدند
بيش از همه كس گناه ما بود ولي
ما را به ولايت علي بخشيدند!!

باز به ماه محرم مي رسيم و مسائلي از همين قبيل در اين ماه در پيش است! وقتي به ياد رفتارمان در اين ماه مي افتيم و عملكرد خود را در روزها و ماهها و مراسم مشابه ارزيابي مي كنيم چه خوب است از خود بپرسيم به كجا چنين شتابان، در تحريف شخصيت ائمه اطهار(ع) پيش مي رويم و اين راه به كجا ختم مي شود؟ سكوت عالمان وارسته چرا؟ مطهري كجاست كه ببيند براي چه چيز فرياد مي زد و اكنون چه مي گذرد؟ گويا امروزه بسياري از محافل رسمي و غير رسمي، از بعضي برنامه هاي راديو تلويزيون كشور جمهوري اسلامي ايران گرفته تا ديگر مجالس جشن و عزاداري، دست به دست يكديگر داده اند تا چهره شيعه را در بين جهانيان كدر بلكه سياه و منفور سازند. هر سال تحريفي و بدعتي نو مشاهده مي شود و آنچه بزرگ مي شود تنها طبلها و صداها و آنچه به فراموشي برگذار مي شود شخصيت واقعي و راه اولياء و انبياست.

به همين مناسبت مي خواهيم به نكاتي در مورد افراط در شخصيت پردازي اهل بيت(ع)، توجه كنيم. با وجودي كه محبت آنها را، به اين دليل كه مومن ترين و صالح ترين بندگان خداوند بعد از رسول خدا(ص) هستند، و عالم ترين مفسران قرآن و سنت نبوي مي باشند، محبت آنان را در لايه لايه هاي وجود خود مي پرورانيم، ولي بايد توجه داشت كه همه ارتباط معنوي ما به اهل بيت(ع) به خاطر خداست؛ طبعاً اگر اين علاقه باعث خروج از صراط مستقيم توحيد شود، قابل تحمل نيست. و يقين داريم كه آل البيت(ع) از اين موضوع غضبناك خواهند شد، چنانچه خود در زمان حيات خويش بر اين بدعتها فرياد زدند. ما به پيروي از راه آنان كه راه اسلام حقيقي است در شرايط فعلي احساس تكليف مي كنيم كه روشنگري كرده و اطمينان داريم كه اگر خود اهل بيت(ع) در اين زمان بودند، همين سير را طي مي كردند.

يكي از شاعران معروف شهر ما صغير اصفهاني است كه چندي قبل شهرداري اصفهان به پاس عنايت او به اهل بيت(ع)، براي او مراسم بزرگداشتي برگزار كرد. وقتي نام صغير به گوش مي رسد بسياري به ياد اين شعر او مي افتند كه:
گفتا ز صغير بشنو اين نقل
تا جان و دلت شود طربناك
در مذهب عارفان آگاه
الله علي، علي است الله. (ديوان صغير، ص177)
اول تويي آخر تويي ياور تويي ناصر تويي
بر اولين و آخرين هو يا امير المومنين. (ديوان صغير، ص85)
شبيه اينگونه عبارات مثل من حسين اللهيم، من زينب اللهيم، من علي اللهيم، تو خالقي حيدر، تو رازقي حيدر و... در عزاداري هاي سالهاي اخير زياد به گوش مي رسد. اينها نمونه هايي از تحريفات افراطي نسبت به شخصيت ائمه اطهار(ع) است كه ابعاد بسيار گسترده اي پيدا كرده است و مويد و شاهدي از آن نمي توان در اسلام، قرآن و سنت پيدا كرد.

در كجاي قرآن و كداميك از ائمه اطهار(ع) در جايي گفته اند علي(ع) الله است و الله علي(ع) است؟ غير از اين است كه شعار اصلي اسلام لا اله الا الله است و رسول خدا(ص) رستگاري و فلاح را در گرو نفي غير خدا اعلام كرده است؟ و قرآن كريم مي فرمايد: كساني كه در كنار خداوند، خدايي را در نظر گيرند قومي كج رو، نادان، پند نگير، مشرك و بي منطق و برهان هستند؟ آيا علي(ع) به پيروي از قرآن و رسول خدا(ص)، مردم را به خداي يگانه مي خواند يا به خود مي خواند ؟ كاري كه فرعون و نمرود مي كردند! اگر خود علي(ع) زنده بود با اين تفكر چه مي كرد؟

برخي در توجيه اينگونه اشعار و غلو گويي ها اظهار مي كنند كه اين مسائل لازمه شعر و ادب است و مراد جدي گوينده نيست. ولي بايد در پاسخ گفت: اين نمونه تفكرات جاري و ساري در اشعار و مداحي هاي معمول، متفاوت از اشعار ادبي است كه تاثير اعتقادي بر روي شنونده نمي گذارد. وقتي حافظ مي گويد:
تو شمع انجمني، يكزبان و و يكدل شو
خيال و كوشش پروانه بين و خندان باش
هيچ كس باور نمي كند كه استادي واقعاً شمع است و شاگردش پروانه است و اتاقي كه شب استاد در آن قرار گرفته، نيازي به روشنايي ندارد, اما اشعار مربوط به شخصيتها بويژه شخصيتهاي مذهبي مثل ائمه(ع) اينگونه نيست بلكه به عنوان يك اعتقاد در ذهن ها رسوب مي كند و خواسته يا ناخواسته اعتقادات مردم را به نحو تاسف انگيزي تحت تاثير قرار مي دهد. به شعر زير توجه كنيم:

يا علي كلب پناهنده بكوي تو صغير
نيست غير از تو اميدش به صغير و به كبير. (ديوان صغير، ص125)
اين شعر مي تواند آثار رواني و اعتقادي زير را بر جا گذارد:
- اينكه مطلوب علي(ع)، نزول انسان از انسانيت به سگ است.(لازم است به ياد آوريم كه در سالهاي اخير مراسمي برگزار شد كه در آن مراسم، مداح اظهار مي داشت كه من سگ كوي حسينم هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ هاپ. اين مراسم از طريق نوار و سي دي در سطح كشور منتشر شد)

- اينكه از صغيرتر از علي(ع) يا حتي كبيرتر از علي(ع) كاري ساخته نيست
- اينكه لزومي ندارد كه به خدا اميدوار باشيم، تنها بايد به علي اميدوار بود.
اشاعه اينگونه تفكرات از تشيع چيزي كاملا متفاوت از انديشه هاي ناب قراني مي سازد. مسلمانان جهان هرگاه بروز و ظهور اين انديشه ها را از طريق ماهواره و ديگر رسانه ها ببينند و بشنوند به مسلماني ما شك مي كنند و ما را مشرك و خارج از اسلام قملداد مي نمايند.
با توجه به اينكه بسياري از عقايد ديني توده هاي مردم از طريق شنيدن سخنان و اشعار مداحان اهل بيت(ع) شكل مي گيرد و اين اشعار غالباً از ديوان صغير اصفهاني يا امثال آن به دست مي آيد، ما در اين نوشتار به عنوان نمونه سعي داريم به برخي از اسماء و صفات و افعال ذات اقدس الهي كه در اشعار اين شاعر و ديگر مردمان به ائمه معصومين(ع) نسبت داده مي شود بپردازيم. به اميد اينكه جامعه تشيع، دلسوزانه تاملي جدي نسبت به اين ظلم بزرگي كه در حق خداوند متعال و رسول گرامي اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) مي شود، مبذول دارد.

خالقيت
در مراسم مدح امير المومنين علي(ع) در ميلاد مولا و عيد غدير غالباً اشعار صغير اصفهاني خوانده مي شود، شعر زير يكي از نمونه هاي آن است:
مظهر كبريا علي است علي
خالق ماسوي، علي است علي
آنكه فرمود من به ارض و سما
خالقم بر ملا، علي است علي
آنكه هر سال مي كند تبديل
فصل صيف و شتا علي است علي
غنچه را آنكه مي كند خندان
از نسيم صبا علي است علي
آنكه در لاله زار بنمايد
لاله را دلربا علي است علي (ديوان صغير، ص54)
شاعر از زبان حضرت علي(ع) مي گويد:
نور بخش مهر و ماه و زهره، مريخ و عطارد
زيور عرض و سما و لنگر عرش برينم
دست من بر پاي دارد كرسي و لوح و قلم را
من هوادار سپهرم من نگهبان زمينم (ديوان صغير، ص79)
همه موارد فوق را خداوند در قرآن كريم به خود نسبت داده است و در مورد خلقت مي فرمايد: هو الذي خلق السماوات و الارض بالحق(انعام، 73) ولي شاعر آن را به امير المومنين(ع) منسوب كرده است. آيا اين انديشه ها، شرك در خالقيت يا ربويت تكويني نيست؟ در كجاي قرآن كريم خلقت ماسوي الله به علي(ع) يا شخص ديگري نسبت داده شده است؟!

- در جاي ديگر قرآن مجيد، خداوند، خود را مقصود ذكر و عشق ورزي عالميان مي خواند و مي فرمايد: يسبح لله ما في السموات و ما في الارض؛ آنچه در آسمان و زمين است حمد و ثناي خداوند را مي گويند. ولي شاعر مداح، در اين مورد هم بنده خدا را جانشين ذات اقدس الهي ساخته است:
حركت در تمام موجودات
باشد از عشق، و آن هواي عليست (ديوان صغير، ص34)
بلكه پيوسته در قيام و قعود
ذكر كروبيان ثناي عليست. (ديوان صغير، ص35)
- خداوند مي فرمايد: الله نور السماوات و الارض ضياء؛ و نور آسمان و زمين خداوند است و شاعر مي گويد:
به مه و مهر و ثابت و سيار
آنكه بخشد ضيا علي است علي (ديوان صغير، ص، 54)
بر اساس تعبيرات فوق، انبياء(ع) نيز، بيش از آنكه به خدا احتياج داشته باشند به علي(ع) احتياج دارند، چرا كه در انديشه اين گروه رتبه علي(ع) در عالم وجود، بلا واسطه بعد از خداوند است و او محور كائنات و مدبر موجودات عالم قلمداد شده است.
قرب او را درك كردند انبيا، آنگه شدند
قابل قرب خدا و رتبه پيغمبري. (ديوان صغير، ص102)

كشتي نوح را به بحر بلا
بخدا ناخدا علي است علي
آنكه از جان و دل ذبيح الله
گشت او را فدا علي است علي
آنكه از قعر چاه يوسف را
داد بر تخت جا علي است علي
موسي از غيب هر ندا بشنيد
صاحب آن ندا علي است علي
آنكه از بهر او پديد آورد
اژدها از عصا علي است علي
آنكه برد از زمين مسيحا را
به چهارم سما علي است علي
مَلِكُ و جن و انس را يكسر
رهبر و پيشوا علي است علي(ديوان صغير، ص54)

انديشه فوق چه از نظر عقلي و چه از نظر شرعي قابل دفاع نيست:
از نظر عقلي: علي كيست؟ كدام علي(ع) به خلقت و تدبير عالم مي پردازد؟ اگر علي(ع) بخواهد به خلقت و تدبير عالم بپردازد و دم به دم به ياري صالحان و پيامبران و رهبري فرشتگان بشتابد، بايد قبل از به دنيا آمدنش وجود داشته باشد! پرسشي كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا حضرت عليِ(ع) به دنيا آمده در سال 600 ميلادي كه از پدري به نام ابوطالب و مادري به نام فاطمه در مكه به دنيا آمد، همان حضرت علي(ع) است كه خلقت و تدبير اين عالم را قبل از تولد خود انجام داده است يا شخص ديگري است؟ اگر شخص و حقيقتي ديگر است بحثي نيست، چون آنان تنها در نام، مشترك هستند، ولي اگر هر دو يك حقيقت هستند، آيا حقيقت اوليه، روح او و حقيقت ثانويه، روح و جسم اوست؟ در اين صورت تقدم روح بر جسم (نظريه افلاطون) لازم مي آيد كه از نظر فلسفه صدرايي، كه فلسفه رسمي شيعه در حوزه هاي علميه است، محال عقلي است. پرسش دوم اينكه، آيا اين روحِ خالق و مدبر، خودش را هم خلق و تدبير كرده است؟ در اين صورت، دور لازم مي شود كه محال عقلي است.

از نظر شرعي: كداميك از آيات قرآن كريم اين افعال را به غير خداوند متعال نسبت داده است كه ما چنين كنيم؟ غير از اين است كه در تمام موارد فوق قرآن كريم اين حوادث را به خداوند نسبت داده است؟
آيا روايت قطعي وجود دارد كه بگويد: كشتي نوح را، علي(ع) به ساحل نجات برده است، ابراهيم را علي(ع) از آتش رهايي بخشيده است. يوسف را علي(ع) از قعر چاه بر تخت سلطنت نشانده و معجزه اژدهاي موسي را علي(ع) پديد آورده است. و حضرت مسيح را علي(ع) به آسمان چهارم برده است؟ آيا از ازل رهبري فرشتگان و جن و انس به دست علي(ع) بوده است و طبيعت هر چه دارد از علي(ع) است؟

اهل بيت(ع) كجا بر اساس يك روايت صحيح السند بر اين موضوع تصريح كرده اند. مگر خود اهل بيت(ع) به ما ياد نداده اند كه انديشه هاي آنها را بر قرآن كريم عرضه كنيم، اگر با قرآن همخواني داشت به عنوان انديشه ديني در باور خود بنشانيم در غير اين صورت آن را نپذيريم.
مطلبي را ناشران در انتهاي مفاتيح الجنان، حاج شيخ عباس قمي تحت عنوان «حديث كساء» اضافه كرده اند كه شايد تاييدي بر افكار فوق باشد. مطلب ياد شده به قرار زير است: «حديث شريف كساء به سند صحيح از جابر بن عبد الله انصاري نقل شده است كه از حضرت زهرا(ع) شنيدم كه فرمود: ... خداوند عزوجل فرمود: اي فرشتگان و ساكنان آسمان: من آسمان و زمين و ماه و خورشيد و فلك و دريا را نيافريدم مگر به خاطر اينكه نسبت به اين پنج نفر كه زير عبا هستند محبت ورزند...» جالب توجه اينكه اصل قضيه كساء و آيه تطهير واقعيتي غير قابل انكار براي مسلمانان است، اما آنچه در انتهاي مفاتيح تحت عنوان «حديث كساء» آورده شده است حديثي است كه در هيچ يك از مجامع حديثي نقل نشده است. اينجانب خود در بيش از 180 كتاب حديثي تفحص كرده و اثري از آن نيافتم. اما كساني كه اين دعا را به كتاب مفاتيح الجنان شيخ عباس قمي افزوده اند آن را از كتاب عوالم اقتباس كرده اند. «عوالم» از آن يكي از علمائ متاخر است كه اين حديث در حاشيه كتاب آورده شده است و معلوم نيست كه اين حاشيه از خود نويسنده كتاب عوالم است يا از شخص ديگري است.
سكوت و تسامح و دامن زدن به اين انديشه ها كه به صراحت با آيات قرآن و انديشه توحيدي خود امير المومنين(ع) نيز در تعارض آشكار است، چه نتيجه اي در بر دارد؟ از طرف ديگر زياد مي شنويم كه در شب معراج هر جا رسول خدا مي رفت متوجه مي شد قبل از او حضرت علي(ع) آنجاست، آيا مبلغان اين انديشه بر آنند كه بگويند، علي(ع) مقامي والاتر نسبت به پيامبر اسلام(ص) داشته است و اين اولويت را امير المومنين(ع) زودتر از پيامبراكرم(ص) كسب كرده است؟

آنكس كه سود، در شب معراج دست مهر
بر شانه رسول، به عرش علا يكيست. (ديوان صغير، ص32)
به لا مكان ز مكان رفت چون رسول خداي
بديد از رخ او بزم لا مكان روشن. (ديوان صغير، ص86)
شب معراج شد لقا الله
كشف بر خلق كان لقاي علي است. (ديوان صغير، ص34)
مصطفي هر سخن شنيد از حق
يافت كان صوت دلرباي عليست (ديوان صغير، ص34)
مولا علي(ع) كه خود را عبدي در برابر محمد(ص) مي ديد و مربي خود را در همه امور او مي دانست، و از نظر علمي تنها خود را درب باغ علم رسول الله(ص) تلقي مي كرد و مي فرمود در جنگها، به هنگام شدت حمله دشمن، به او پناه مي برد، چگونه راضي مي شود كه پيروان او در منابر و سخنراني ها اينگونه رسول خدا را كوچك كنند؟؟ !!

رزاقيت
با وجودي كه خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد: همان كه شما را خلق كرد روزي نيز مي دهد: الله الذي خلقكم ثم رزقكم(روم، 40) و اي پيامبر از مردم بپرس كه چه كسي آن كه، در آسمان يا زمين است را روزي مي دهد؟ خود به آنان پاسخ ده و بگو خدا: قل من يرزقكم من السموات و الارض قل الله(سبا،24)، از زبان علي(ع) نقل مي شود:
زابتدا تا انتها من خلق را قسام رزقم
در حقيقت فيض بخش اولين و آخرينم. (ديوان صغير، ص79)
عباراتي چون علي(ع) روزيت دهد، ابي الفضل روزيت دهد، امام زمان(عج) روزيت را زياد كند، هر چه خواستي را آقا امام زمان(عج) به تو عنايت كند، را چه مبنايي پشتيباني مي كند؟ آيا نتيجه اين نگرش غير از اين است كه خدا و رسول خدا(ص) از متن زندگي مردم كنار رود و به جاي خداوند، علي(ع) و عزيزاني ديگر بنشيند؟ اين انديشه ها گاه در فرهنگ عامه چنان تاثيري ماندگار مي گذارد كه ياد خدا را در همه امور تحت الشعاع خود قرار مي دهد.

توكل به خدا
شايد وقتي يكي از مسئولين جمهوري اسلامي بگويد: بايد با توكل به خدا و ائمه معصومين(ع) كار كنيم، نبايد از ديگران انتظار داشت كه در سخنان و مصاحبه هاي خود مكرر از اين گونه تعبيرات استفاده نكنند. خداوند در قرآن كريم پيامبر و مومنين را سفارش به توكل انحصاري براي خود كرده است: قل هو ربي لا اله الا هو عليه توكلت و عليه فليتوكل المتوكلون(12يوسف، 67) قرآن كريم، خداوند را وكيلي خوب و كافي معرفي مي كند و سفارش مي كند كه بگوييد: خدا ما را كافي است. قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل(ال عمران، 173) فتوكل علي الله و كفي بالله وكيلاً(4نساء،81) هر كس بر خدا توكل كرد خدا او را بس است: قل حسبي الله عليه يتوكل المتوكلون (39زمر، 38) و من يتوكل علي الله فهو حسبه(65طلاق، 3). حال اگر ما در دعاي بعد از نماز امام زمان(عج) بگوييم: اول محمد و بعد علي و يا شايد اول علي و بعد محمد ما را كافي است، آنها هستند كه ما را ياري مي كنند و حفظ مي نمايند سخن صحيحي است: « يا محمد و يا علي، يا علي يا محمد اكفياني فانكما كافياي، يا محمد و يا علي يا علي و يا محمد اُنصراني فانكما ناصراي، يا محمد و يا علي يا علي و يا محمد احفظاني فانكما حافظاي»

ياد خدا
خداوند متعال در قرآن كريم فقط ياد خدا را مايه آرامش قلوب معرفي مي كند و سفارش مي نمايد كه خدا را بسيار ياد كنيد: الا بذكر الله تطمئن القلوب، و ذكر الله كثيراً. در مقابل برخي از ما مي گوييم:
آنكه از نور او صفا گيرد
دل اهل صفا علي است علي (ديوان صغير، ص54)
امسال در عيد غدير بر شيشه هاي اتومبيل ها نوشته بودند: ذكر علي عبادته. مجري برنامه سلام صبح به خير شبكه يك سيما نيز اين عبارت را تكرار مي كرد!!

استعانت
هر مسلماني در شبانه روز حداقل 10 بار به فرمان خداوند تمرين مي كند كه در كنار پرستش انحصاري خدا، تنها و تنها از خداوند كمك بگيرد: اياك نعبد و اياك نستعين ولي متاسفانه يكي ديگر از مشكلات رفتاري شيعيان كه ناشي از اعتقادات فوق است موضوع مدد جويي و درخواست حاجت از ائمه اطهار(ع) به جاي استعانت از خداوند است.
خداوند در قرآن كريم مسلمانان را به خواندن خالصانه خود دعوت مي كند. فادعوه مخلصين له الدين الحمد لله رب العالمين(40غافر،64) و از ما مي خواهد كه كسي را در اين كار با او شريك نسازيم: فلا تدعوا مع الله احد(72جن،18) و مي فرمايد: آنان را كه به جز خدا مي خوانيد بندگاني چون شما بيش نيستند، پس اگر شما راست مي گوييد آنها را بخوانيد تا پاسخ دهند: ان الذين تدعون من دون الله عباد امثالكم فادعوهم فليستجيبوا لكم ان كنتم صادقين(7اعراف،194) در جاي ديگر مي فرمايد: غير خداياني كه مي خوانيد، هيچ چيزي حتي خسي را مالك نيستند، آنان يا بي جان و مرده اند كه صداي شما را نمي شنوند يا زنده اند ولي قادر به پاسخ گويي و استجابت دعاي شما نيستند و روز قيامت به شرك شما كفر مي ورزند: الذين تدعون من دونه ما يملكون من قطمير، ان تدعوهم لا يسمعوا دعاءكم . لو سمعوا ما استجابوا لكم و يوم القيامة يكفرون بشرككم و لا ينبئك مثل خبير(35فاطر،13-14) با اين حال برخي مداحان ما كه متاسفانه عقايد مردم را نيز شكل مي دهند، فارغ از انديشه قرآني مي خوانند:
هر بلا را بنام او كن دفع
دافع هر بلا علي است علي
دل باو دار و پس دعا ميكن
سامع هر دعا علي است علي
رو به او آر و پس عطا ميجوي
معطي هر عطا علي است علي (ديوان صغير، 94و95)
يا علي بر آستانت بنده ي شرمنده را
هست حاجتها و ليكن حاجت گفتار نيست
از تو حل مشكلات خويش مي جويد صغير
اي كه كاري با وجود قدرتت دشوار نيست (ديوان صغير، ص31)

پرسش مهم اين است كه آيا حضرت علي(ع) با اينگونه تفكرات و اشعار، كه پيروان او آن را ترويج مي كنند موافق است؟ آيا اين افراط مشمول اين سخن امير المومنين(ع) نيست كه فرمود: بعضي در محبت من افراط مي كنند كه اين محبت آنان را به آتش جهنم داخل مي سازد و برخي در دشمني من افراط مي كنند چنانچه اين دشمني آنان را جهنمي مي سازد.

مولا علي(ع) خود در دعاي كميل چيز ديگري به ما آموزش مي دهد: او مي گويد خداست كه استجابت دعا مي كند و آرزوها را برآورده مي سازد و ما را از شر دشمني جن و انس نگاه مي دارد. اسم او دواي هر درد و ذكر او شفاي هر بيماري است. علي(ع) خود خطاب به خداوند مي فرمايد: الهي، ببخش بر كسي كه جز دعا به درگاه تو چيزي ندارد، سرمايه اش اميد و سلاحش گريه است. تنها تويي كه نعمت از تو فوران مي كند و غمها را مي زدايي: فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لى دُعآئى، وَ بَلِّغْنى مُناىَ، وَ لا تَقْطَعْ مِنْ فَضْلِكَ رَجآ ئى، وَ اكْفِنى شَرَّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مِنْ اَ عْدآئى، يا سريع الرضا، اغفر لمن لا يملك الا الدعا، فانك فعال لما تشاءُ، يا مَنِ اسْمُهُ دَوآءٌ، وَ ذِكْرُهُ شِفآءٌ، وَ طاعَتُهُ‏ ‏غِنًى، اِ رْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجآءُ وَ سِلاحُهُ‏ الْبُكاءُ، يا سابِغَ النِّعَمِ، يا دافِعَ النِّقَمِ واقعاً اگر اين دعاهاي مملو از توحيد كه در همين مفاتيح الجنان موجود است در دسترس ما قرار داده نمي شد ما چه بيراهه ها كه نمي رفتيم.
در مجامع عمومي يا خلوت شخصي شيعيان بيشتر كدام عبارات شنيده مي شود؟ اگر علي(ع) در ميان ما بود به ما توصيه مي كرد كه به كودكانمان به هنگام از جا بلند شدن يا الله را ياد دهيم يا يا علي را. به راستي در روز ما چند بار يا الله و چند بار در اطراف خود ياعلي و يا حسين و يا زهرا و يا ابي الفضل مي شنويم. دور شدن از فرهنگ ديني آنقدر افزايش يافته است كه ما اگر خدا را فراموش كرده ايم پيامبر(ص) را نيز به فراموشي سپرده ايم، كافي است جشن ميلاد رسول الله(ص) يا مراسم وفات رسول الله(ص) را در بين شيعيان با ديگر ائمه(ع) مقايسه كنيم كه چه تفاوت ها كه ندارد!!

هيچ فكر كرديم پيش فرضها و پشتوانه اعتقادي اين قبيل عبارات چيست: ابوالفضل عوضت بدهد! هر حاجتي مي خواهيد امشب از حسين يا ابوالفضل بخواهيد! يا علي مدد! اجرت با ابي عبدالله! علي و امام زمان يارت باشد، علي و امام زمان نگهدارت باشد، ابوالفضل روزيت بدهد، امام رضا شفايت بدهد. كسي از زيارت خانه خدا برگشته بود. از او پرسيدند چه خبر؟ گفت: بد نبود ولي كربلا يك چيز ديگري است. واعظي مي گفت: هنگامي كه امام زمان ظهور كنند، قبله را از كعبه به سمت قبر امام حسين(ع) تغيير مي دهند. به شخص تحصيل كرده حوزه علميه كه از مكه باز گشته بود گفته شد: خدا را ديدي؟ او پاسخ داد: آنجا خانه خداست، خدا را بايد در كربلا ديد. اين عشق حسين است، ربطي به دين ندارد. يا ابي عبد الله بده مراد همه را.

مكرر مي شنويم كه: هر كس در اين مجلس است بايد امشب حاجتش را از سيد الشهدا بگيرد. هر كه حاجت ندارد در مجلس حسين(ع) نيايد. يا زهرا امشب عنايتي به مجلس ما كن. بدون حاجت سينه نزن! مشغول ذمه هستي اگر امشب حاجتت را از زينب نگيري.
عجيب اينجاست كه ائمه(ع) نيز گاهي تحت الشعاع غير ائمه مثل حضرت ابوالفضل العباس، و حضرت زينب و رقيه قرار مي گيرد. جداً بسياري بر اين باور هستند كه آنقدر كه از ابوالفضل كار بر مي آيد از ائمه اطهار(ع) و حتي پيامبر اكرم(ص) هم كاري ساخته نيست. گاهي شنيده مي شود: كار از دست خدا خارج شده است مگر اينكه ابو لفضل كاري بكند!!! آيا حضرت ابوالفضل راضي است كه وزنه بردار ما در مقابل دوربين تمام جهانيان، بر روي پيراهنش به جاي يا الله، «يا ابو الفضل» حك كند و به هنگام بلند كردن وزنه به جاي گفتن يا الله، يا علي و يا ابي الفضل بگويد. از برخي به صراحت شنيده مي شود كه اگر ابوالفضل در صحنه كربلا نبود از امام حسين كاري ساخته نبود.

نذر بايد براي خدا انجام گيرد ولي بيشترين نذرها براي ابوالفضل انجام مي شود. گاهي ما افتخار هم مي كنيم كه مسيحي ها هم متوجه ناكارآمدي «خداي پدر» نسبت به اباالفضل شده اند و حاجات خود را از ابا الفضل طلب مي كنند. در كدام آيه يا روايت شيعي بر اين موضوع تصريح شده است؟ در كجاي اسلام سفره ابوالفضل توصيه شده است كه در بين شيعيان اينقدر آداب و رسوم و طرفدار دارد؟! از آن مهمتر، گاهي به جاي سيد الشهدا(ع) تمسك به دختري سه ساله از امام حسين(ع) به نام رقيه مي شود. حال آنكه نگارنده در هيچ كتاب تاريخي يا حديثي، براي امام حسين(ع) دختري با چنين نامي نيافته است و بنابراين قبر موجود در دمشق مقبره شخص ديگري است. با توجه به مجموعه آنچه گفته شد، آيا خود ما نيستيم كه با تكيه كلام هايي اينچنين زمينه برچسب شرك را بر سينه شيعه حك مي كنيم؟!

توسل
در تصور عده اي، كه از فرهنگ قرآني دور هستند، خداوند قابل دسترسي نيست، به همين جهت به نظر آنان بايد به وسايلي جهت نزديكي به او توصل و تمسك جست. شايد توجيه يا محمد، ياعلي، يازهرا، ياحسين، يا زينب، يا ابي الفضل، يا امام زمان به جاي يا الله همين باشد.
حال آنكه قرآن كريم بر اين موضوع تصريح دارد كه خدا از هر چيز به آدميان نزديك تر است، صداي آنان را مي شنود و به آن پاسخ مي گويد. قرآن كريم بيش از 200 آيه محكم و روشن در مورد ممنوعيت تمسك به غير خدا و خواندن غير خدا دارد. عده اي در رد خواندن انحصاري خداوند تنها به يك آيه متشابه و مبهم از قرآن كريم تمسك مي جويند كه فرموده است: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله، و جاهدوا في سبيله لعلكم تفلحون(5مائده،39) معناي آيه اين است كه اي مومنين تقواي الهي پيشه كنيد و از طريق «وسيله» به خداوند تقرب بجوييد و در راه خدا تلاش كنيد.

مفسرين دو چيز را بر طبق اين آيه، ابزار تقرب دانسته اند: يكي «تقوا» و ديگري «وسيله». «تقوا» به معناي توجه به منهيات و ممنوعات است يعني ترك مُحرمات الهي كه مقدمه امر دوم يعني «وسيله» است، كه كسب كمالات معنوي است. تقوا ترك غير خدا و وسيله استغراق در خداست كه همان مضمون لا اله الا الله است. در مورد مصداق «وسيله» يعني آنچه كه مايه تقرب به خداوند است سخن بسيار گفته شده است و مفسرين چهار مصداق آن را ذكر كرده اندكه هيچ يك به معناي واسطه قرار دادن اهل بيت(ع) در تامين خواسته هاي بشر به معناي تفويض نيست: معناي اول، نهايي ترين مقصدي كه از طريق انجام امور خير انسانها مي توان به آن دست يازند كه در اين مسابقه تنها يك نفر به آخر مي رسد. (من وسل اليه اذا اتقرب اليه) جالب اينجاست كه رسول گرامي اسلام(ص) خود از مردم مي خواهد كه براي او دعا كنند كه آن كس كه به «وسيله» مي رسد، ايشان يعني پيامبر اسلام باشد. معناي دوم وسيله، هر امر خيري است كه انسان را به تقرب خدا نايل كند، (ما يبلغ به الي الله) مثل توسل به ايمان و عمل صالح يعني در مرحله اول، كليه فروع دين مايه تقرب است، همه كمالات ديگر نيز مي تواند مصداق وسيله باشد.

در تفسير علي بن ابراهيم قمي آمده است كه: تقربوا اليه بالامام ولايت و اطاعت از اهل بيت خود مصداقي از وسيله است. معناي سوم وسيله، شفاعت است. از نظر قرآن كريم اينگونه بدست مي آيد كه شفاعت جز با اجازه پروردگار ممكن نيست. اما شكي نيست كه انبياء، معصومين(ع)، شهدا و... بر طبق چهار چوب عدل الهي و رحمت ضابطه مند خداوندي مي توانند شفاعت كنند. تفاوت اسلام و ديگر اديان در اين است كه اسلام دين ايمان و عمل صالح است، با فديه و شفاعت غير ضابطه مند و عمل ديگران نمي توان به رستگاري رسيد: قد افلح من زكاها، و قد خاب من دسّاها. ان الذين كفروا لو ان لهم ما في الارض جميعاً و مثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيامة ما تقبل منهم و لهم عذاب اليم.

معناي چهارم وسيله، دعاست. طبيعي است كه دعا در دنيا و شفاعت مربوط به آخرت است. وسيله بودن دعا در اينجا در خواست از شخص رسول يا امام نيست بلكه درخواست دعا از اوست و توسل به دعاي اوست. پيامبر اكرم(ص) مردم را تشويق مي كرد كه بيايند تا او براي آنان دعا كند، باشد كه خداوند حاجات آنها را برآورده سازد. پيامبر(ص) يا ائمه(ع) در زماني كه در قيد حيات بودند براي مردم دعا مي كردند و مشكلي هم وجود نداشت. اما اينكه پس از وفات آنان نيز مي توان از آنها خواست تا براي ما دعا كنند، قابل بحث است؟ در زيارت و دعاهاي موجود منقول معتبر از ائمه(ع)، جز با درخواست شفاعت با موردي ديگر برخورد نكرديم.

علي رغم آنچه گفته شد در زمان ما مردم از شخص امام در خواست مي كنند و اين با تفكر قرآني و سنت اهل بيت(ع) سازگار نيست. شعر زير بر سر برگ، اعلاميه يكي از مجالس عزاداري امام حسين(ع) در سال جاري نوشته شده است: يا ابا عبد الله الحسين(ع)
كليم اگر دعا كند بي تو دعا نمي شود
مسيح اگر دوا دهد بي تو دوا نمي شود
اشعار زير نيز نمونه اي از اين تفكر است:
تو مدد از هر كه مي خواهي بخواه اي مدعي
من مدد تنها طلب از ذات حيدر مي كنم. (ديوان صغير، ص82)
در مشكلات جز به علي التجا مبر
منت مكش ز خلق، كه مشكل گشا يكيست. (ديوان صغير، ص32)
اول تويي آخر تويي ياور تويي ناصر تويي
بر اولين و آخرين هو يا امير المومنين. (ديوان صغير، ص85)

روشن است كه شاعر نمي خواهد مولا علي(ع) را مبداء وجود بداند ولي احتمالاً معتقد است خداوند سر رشته كار را خود رها ساخته و امور را به امير المومنين(ع) واگذار و تفويض نموده است. شبيه اين دعا كه: يا محمد و يا علي، يا علي يا محمد اكفياني فانكما كافيان ، فانصراني فانكما ناصران، يا مولاي يا صاحب الزمان الغوث الغوث الغوث، ادركني ادركني ادركني، الامان، الامان، الامان. يعني اي محمد(ص) و اي علي(ع) و اي علي(ع) و اي محمد(ص) ، شما امور مرا كفايت كنيد كه مرا كافي هستيد و مرا ياري كنيد كه شما يار منيد. به فريادم برس، به فريادم برس، به فريادم برس، مرادرياب، مرادرياب، مرادرياب، امانم بده، امانم بده، امانم بده. (دعاي پس از نماز امام زمان(عج) مفاتيح الجنان)

تفكر تفويضي، مورد تكذيب و تكفير ائمه معصومين(ع) قرار گرفته است. زراره كه يكي از اصحاب خاص امام صادق(ع) است براي امام(ع) نقل مي كند كه شخصي قايل به تفويض است و مي گويد: محمد(ص) و علي(ع) را خدا خلق كرده و سپس امور را به آنان واگذار نمود، پس آنان هستند كه خلق مي كنند و روزي مي دهند و زنده مي كنند و مي ميرانند. امام صادق(ع) فرمودند: اين دشمنان خدا دروغ مي گويند. قابل توجه اينكه مفوضه عصر ما غير از خدا، رسول خدا را نيز از مديريت و تدبير عالم عزل كرده اند.

در روايتي امام صادق(ع) به مسلمانان سفارش مي كند كه جوانان خود را از شر افراطيوني كه عظمت الهي را كوچك مي كنند و براي بندگان خدا ادعاي ربوبيت مي كنند، حفظ كنيد. امام(ع) سفارش مي فرمود: حتي با آنان نشست و برخاست نكنيد و با آنان هم غذا هم نشويد. حضرت بارها آنان را تكفير و تفسيق فرمود.

مقاله مرتبط :
افراط در طرح اشکال نسبت به باورهاي شيعي

در نقد مقاله «افراط در شخصيت پردازي ائمه اطهار(ع)»


منبع: سايت بازتاب