تاسيس حوزه علميه قم به دست آيت الله شيخ عبدالكريم حائرى
يكى از مهم ترين رخدادهاى تاريخ معاصر ايران است. اگرچه اين امر با آغاز
ديكتاتورى روبه گسترش رضاخان همراه بود، اما آيت الله حائرى با اجتناب از
هرگونه مداخله در سياست و پرهيز از درگيرى با حكومت و با پيش گرفتن سياست صبر و
حوصله و مديريت صحيح- در اوضاع و احوال سختى كه مذهب و روحانيت زيرفشار شديد
سياست هاى رضاشاه قرار داشت- توانست پايه هاى حوزه علميه قم را استوار سازد.
اين حوزه در دهه هاى بعد به مركزى مهم و تاثيرگذار در عرصه دين و سياست تبديل
شد.
ا ورود نيروهاى متفقين به ايران در جريان جنگ جهانى دوم
و سقوط رضاشاه، جامعه ايران از قيد ديكتاتورى ۲۰ ساله نجات يافت. در فضاى آزاد
پس از شهريور ۲۰ حوزه علميه قم با وارد كردن نخستين نسل دانش آموختگان و تربيت
شدگان خود به جامعه، حيات تازه اى را آغاز كرد. در وضعيت تازه چالش عمده پيش
روى نيروهاى مذهبى كمونيسم و افكار چپ و كسروى گرايى بود. حزب توده با پشتوانه
روشنفكران و تحصيلكردگان و نويسندگان و مترجمان ورزيده و حمايت سياسى و مالى
خارجى، سعى داشت خلاء فكرى ناشى از ۲۰ سال اختناق رضاشاهى را به سرعت پركند؛ و
تا حدودى نيز در اين كار، به ويژه در محيط دانشگاه ها و دبيرستان ها موفق بود.
اما همين امر موج جديد بيدارى اسلامى را به دامنه هاى علمى و نظرى تازه اى
كشاند. تاسيس انجمن اسلامى دانشجويان دانشگاه تهران به دست عده اى از دانشجويان
مسلمان در ۱۳۲۰ش براى مقابله با افكار و نيروهاى غيراسلامى، به ويژه كمونيسم و
فعال شدن روشنفكرى دينى نخستين نتايج اين تحول بود. نبرد فكرى اسلام با كمونيسم
به منزله يكى از مولفه هاى بيدارى اسلامى در ايران ۴ دهه بعد ادامه يافت.
مهم ترين دغدغه روشنفكرى دينى ايران در آن سال ها ارائه
چهره تازه اى از اسلام بود كه سازگار با مقتضيات زمان و علوم جديد و پاسخگو به
مشكلات و نيازهاى فكرى نسل جوان و تحصيلكرده باشد. پايه گذار روشنفكرى دينى
جديد ايران مهدى بازرگان بود كه در طول نيم قرن حيات فكرى و سياسى خود آثار
فراوانى پديد آورد. محور عمده آثار او «اثبات حقانيت اسلام از راه علوم تجربى و
رياضيات و مطابقت و هماهنگى احكام اسلام با دانش هاى جديد و نيز اثبات توانايى
اسلام براى اداره جامعه» است. آثار او در طول چند دهه در گرايش جوانان و
دانشگاهيان به اسلام و احياى تفكر دينى، تاثير فراوانى داشت. حضور عملى وى در
صحنه سياست در دهه هاى بعد و مبارزه با استبداد سلطنتى او را به چهره اى
ماندگار در تاريخ بيدارى اسلامى ايران تبديل كرد.
ديگر چهره پيشگام بيدارى اسلامى ايران آيت الله طالقانى
است. او تحصيلات خود را در حوزه علميه قم و در سال هاى سخت ديكتاتورى رضاشاه به
پايان برد. فشار و استبداد حاكم برجامعه، يكى از عوامل تحول فكرى و روحى او شد.
در روزگار جوانى وى، استادش شيخ محمدتقى بافقى- كه در شهر رى در تبعيد به سر مى
برد- به او گفته بود: «به طلاب بگو بينديشيد! به فكر آينده باشيد در چنگال
رضاخان بايد مكتب را حفظ كرد.»
طالقانى به گفته خود با مطالعه و دقت در قرآن و نهج
البلاغه و تاريخ اسلام، «هدف و مقصد را از نظر وظيفه اجتماعى» تشخيص داد. او
براى آشنايى نسل جوان با حقيقت اسلام در ۱۳۱۸ش، جلسات تفسير مخفيانه اى تشكيل
داد؛ پس از سقوط رضاشاه، «كانون اسلام» را با همكارى ديگران تاسيس كرد. ارگان
اين كانون مجله دانش آموز بود. نخستين اثر مكتوب بازرگان با عنوان «مذهب در
اروپا» در همين مجله چاپ شد. از اين به بعد، دوستى و همكارى صميمانه اى ميان
بازرگان و طالقانى پديد آمد كه تا پايان عمر طالقانى ادامه داشت.
طالقانى به همه ابعاد اسلام توجه داشت. او با نوشتن
كتاب اسلام و مالكيت ضمن نشان دادن نارسايى هاى ماركسيسم و سرمايه دارى و تبيين
ديدگاه هاى اسلام درباره اقتصاد و مالكيت پرداخت. او به «حكومت اسلامى» معتقد
بود و كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله اثر نائينى را با مقدمه و پاورقى هاى
توضيحى منتشر كرد؛ خود او در اهميت اين كتاب در مقدمه آن يادآور شده است: «[اين
كتاب] گرچه براى اثبات مشروعيت مشروطه نوشته شده، ولى اهميت بيشتر آن به دست
دادن اصول سياسى و اجتماعى اسلام، نقشه و هدف كلى حكومت اسلامى است.»
شوق طالقانى به بيدار ساختن نسل جوان و تحصيلكرده، او
را به همكارى با انجمن اسلامى دانشجويان و انجمن اسلامى مهندسين كشاند. او
بعدها نيز مسجد هدايت را به پايگاهى براى جذب جوانان و دانشجويان تبديل كرد و
براى آنان جلسات تفسير قرآن ترتيب داد. بسيارى از فعالان اسلامى در دهه هاى
بعد، از پرورش يافتگان يا مرتبطان با طالقانى و مسجد هدايت بودند.
توانايى طالقانى در گفت وگو و تعامل با روشنفكران و تحصيلكردگان، شناخت او از
مقتضيات زمان و مبارزه پيگير او با استبداد موجب شد كه وى سهم و نقشى اساسى در
تاريخ بيدارى اسلامى ايران داشته باشد.
با استقرار آيت الله بروجردى در قم و رسيدن وى به
مرجعيت بلامنازع شيعيان جهان، حوزه علميه قم جايگاهى ممتاز يافت. در طول ۱۵ سال
مرجعيت عامه آيت الله بروجردى، ايران صحنه حوادث و كشاكش هاى سياسى بزرگ بود؛
اما سياست رسمى وى مداخله نكردن در سياست بود. با اين حال حوزه قم از جريان
بيدارى اسلامى بركنار نماند و مثل دانشگاه، هم در آن تاثير گذاشت و هم از آن
تاثير پذيرفت.
در زمستان ۱۳۳۷ ش، چند تن از فضلاى نوانديش حوزه، مجله
درس هايى از مكتب اسلام را پايه گذارى كردند كه بعدها به اختصار مكتب اسلام
ناميده مى شد. به گفته يكى از بنيانگذاران مجله، انگيزه آنان اين بود كه «حوزه
تكانى بخورد و اثر وجودى خود را نشان بدهد و مردم بدانند در حوزه چه خبر است؛
همچنين پاسخ بسيارى از مقالات مفسده انگيز كه در آن روزها در جرايد و مجلات
كشور آزادانه نشر مى يافت، از حوزه داده شود، يا نقد گردد.»
به رغم مخالفت هاى زياد، به ويژه از سوى اطرافيان آيت
الله بروجردى، وى از اين كار استقبال كرد و دست اندركاران مجله را به حمايت
مادى و معنوى خود دلگرم ساخت. بروجردى نويسندگان مجله را به ساده نويسى و
استفاده از زبان روز و حتى داستان نويسى- البته با استفاده از منابع اسلامى-
تشويق مى كرد. مجله مكتب اسلام به سرعت رشد كرد و در اواخر عمر نظام سلطنتى،
شمارگان آن به ۸۰ هزار رسيده بود كه بين ۱۰ تا ۱۲ هزار شماره آن براى مشتركانى
در اروپا و آمريكا ارسال مى شد. اغلب مشتركان هم نسل جوان و تحصيلكرده بودند.
اين مجله هرگز به مسائل سياسى نمى پرداخت، اما در مقالات آن كوشش مى شد تا چهره
اى امروزى و پيشرو و قابل قبول از اسلام ارائه شود. درباره بعضى از نابسامانى
هاى اخلاقى و اجتماعى نيز تا آنجا كه محدوديت هاى سانسور اجازه مى داد، به
انتقاد مى پرداخت. مقالات، گزارش ها و اخبارى كه درباره جهان اسلام و مشكلات
سياسى آن- به ويژه قضاياى الجزاير و بعدها فلسطين و اسرائيل و استعمارگران غربى
و كمونيست ها- در مجله چاپ مى شد، به تقويت روحيه و حس همبستگى و بيدارى اسلامى
كمك مى كرد.
بروجردى از انديشه تقريب مذاهب اسلامى طرفدارى مى كرد.
به ابتكار او باب مراوده ميان حوزه قم و دانشگاه الازهر مصر گشوده شد و سرانجام
نيز علماى الازهر به رسميت فقه جعفرى، به عنوان يكى از مذاهب فقهى اسلامى راى
دادند. اين كارها تحولى در روابط شيعه و سنى پديد آورد.
ادبيات مذهبى نيز در اين دوره توسعه يافت و در فاصله ۱۵ سال شمارى از علما و
فضلاى حوزه ۱۳۰ عنوان كتاب تاليف كردند كه بخش عمده آن كتاب هايى است كه به
زبان روز، در معرفى اسلام و ابعاد مختلف آن نوشته شده است.
پس از شهريور ۱۳۲۰ افزون براهميتى كه حوزه قم و مرجعيت
پيدا كرد، تحولى نيز در عرصه سياست پديد آمد كه با حضور نيروها و شخصيت هاى
مذهبى در حوزه عمل سياسى جلوه گر شد. مهم ترين شخصيت مذهبى و سياسى آن سال ها
آيت الله كاشانى بود كه سابقه فعاليت هاى سياسى او به شركت در قيام بر ضد
انگلستان در عراق مى رسيد. او پس از شهريور ۲۰ به دست نيروهاى انگليسى دستگير و
تبعيد شده بود. استقبال بى نظيرى كه در بازگشت از تبعيد از وى شد نشان دهنده
آماده بودن زمينه براى مداخله او در سياست بود. مبارز كاشانى با سياست هاى دولت
هاى وقت و انتخابات فرمايشى و نيز مخالفت او با مجلس موسسانى كه درصدد استوار
ساختن قدرت شاه بود، در نهايت به همكارى و همراهى او با جبهه ملى و دكتر مصدق
در نهضت ملى كردن صنعت نفت انجاميد و وى به سرعت به يكى از رهبران نهضت تبديل
شد. تاثير فتاواى مذهبى او در ملى كردن صنعت نفت، تثبيت دولت مصدق در آغاز كار،
فروش اوراق قرضه ملى و در قيام ۳۰ تير و بازگرداندن مصدق به حكومت انكارناپذير
است؛ اما اين همكارى ديرى نپاييد و اختلاف ميان كاشانى و مصدق يكى از عوامل
زمينه ساز كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ش/ ۱۸ اوت ۱۹۵۳م شد. بى شك نهضت ملى كردن صنعت
نفت يكى از جلوه هاى بيدارى ملى و اسلامى در تاريخ معاصر ايران است.
مهم ترين نيروى مذهبى آن سال ها «جمعيت فدائيان اسلام»
بود. فدائيان اسلام حضور اجتماعى و سياسى خود را با ترور كسروى _ مورخى كه
ديدگاه هاى ضدروحانى و ضدشيعى داشت- آغاز كردند. عمده ترورهاى مهم سياسى
دهه۱۳۳۰- ۱۳۲۰ ش به دست اين گروه صورت گرفت. مهم ترين اقدام آنها ترور رزم آرا
نخست وزير وقت بود كه راه را براى ملى كردن نفت هموار كرد. رهبر فدائيان اسلام
مجتبى نواب صفوى روحانى اى جوان و پرشور بود. او در ۱۳۲۹ش كتابى به نام برنامه
حكومت فدائيان اسلام نوشت. با اين حال، فدائيان اسلام هرگز به قالب يك تشكل
مسلحانه سازمان يافته، به شكل و شيوه احزاب و گروه هاى سياسى نظامى حرفه اى در
نيامدند. نواب و يارانش پس از آخرين ترور ناموفق خود دستگير و اعدام شدند.
(۱۳۳۴ ش)
از ۱۳۲۶ش/ ۱۹۴۷م، مسئله فلسطين و مبارزه با صهيونيسم
نيز وارد حوزه بيدارگرى اسلامى در ايران معاصر شد. نخستين اعلاميه در اعتراض به
تقسيم فلسطين را آيت الله كاشانى در دى ماه ۱۳۲۶ صادر كرد. چند ماه بعد آيت
الله كاشانى در ميتينگى چند ده هزار نفرى در مسجد شاه (مسجد امام كنونى) تهران،
درباره لزوم حمايت از مردم فلسطين و محكوميت تشكيل اسرائيل شركت كرد و به دستور
او فلسفى، خطيب معروف سخن راند. اين ميتينگ به يارى فدائيان اسلام برگزار شد و
به ابتكار همانان، ۵ هزار داوطلب براى شركت در جنگ با اسرائيل ثبت نام كردند.
از اين به بعد، همدردى و همدلى با مردم فلسطين و اعتراض به سياست هاى رژيم
پهلوى در حمايت از اسرائيل و صهيونيسم به يكى از ويژگى هاى اصلى بيدارى اسلامى
در ايران تبديل شد. در نتيجه همين هشيارى و بيدارى و واهمه رژيم سلطنتى از
واكنش هاى مردم مسلمان، شناسايى رژيم شاه از اسرائيل از حالت دو فاكتو فراتر
نرفت و نمايندگى اسرائيل در تهران نيز هرگز نتوانست در مقام يك سفارتخانه رسمى،
به فعاليت بپردازد. تظاهرات مردم تهران و پخش اعلاميه و تراكت در جريان برگزارى
مسابقه فوتبال بين تيم هاى اسرائيل و ايران در ۱۳۴۸ش به ابتكار فعالان اسلامى،
جلوه اى از اين بيدارى و حساسيت بود.
كودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و شكست نهضت ملى آغاز دوره تازه
اى از استبداد و تمركز قدرت در دست شاه و وابستگى ايران به سياست هاى خاورميانه
اى آمريكا بود. اين دوره ربع قرن طول كشيد و با سقوط رژيم سلطنتى به پايان
رسيد. درگذشت آيت الله بروجردى حادثه بزرگى بود كه شاه انتظار آن را مى كشيد.
شاه براى دور كردن كانون قدرت مذهبى از ايران، تلگرام تسليتى براى آيت الله
حكيم فرستاد؛ در حالى كه حوزه قم از افراد واجد شرايط مرجعيت خالى نبود. در قم
چند تن به عنوان مرجع تقليد مطرح شدند كه آيت الله خمينى يكى از آنان بود.
يك ماه پس از درگذشت آيت الله بروجردى، بازرگان،
طالقانى و سحابى و چند تن ديگر «نهضت آزادى ايران» را پايه گذارى كردند. شمارى
از فعالان اسلامى نيز در نهضت آزادى عضويت داشتند. به گفته بازرگان هدف از
تشكيل نهضت آزادى «حفظ اصالت نهضت ملى در چارچوب وحدت با جنبش نوين اسلامى»
بود. در مرام نامه نهضت نيز به «ترويج اصول اخلاقى، اجتماعى و سياسى بر اساس
مبادى دين مبين اسلام» اشاره شده بود. ديرى نگذشت كه بر اثر فعاليت هاى سياسى و
انتشار اعلاميه هاى تند و سخنرانى هاى مختلف، سران نهضت آزادى دستگير و به
زندان هاى درازمدت محكوم شدند. جلسات محاكمه سران نهضت در مهرماه ۱۳۴۲ به صحنه
ديگرى از فعاليت هاى سياسى بيدارگرانه تبديل شد. غير از فعاليت هاى سياسى و
مبارزاتى اعضاى نهضت آزادى با تاسيس «شركت سهامى انتشار» به چاپ و نشر آثار از
انديشمندان اسلامى ايرانى و غيرايرانى
- مانند سيدقطب و ابوالاعلى مودودى- پرداختند و شركت انتشار به موسسه اى براى
نشر ادبيات بيدارى اسلامى تبديل شد. در مجموع فعاليت هاى نهضت آزادى به سهم خود
به جنبش بيدارى اسلامى در ايران كمك كرد.
ورود آيت الله خمينى به عرصه مرجعيت و رهبرى سرآغاز
تحولات بزرگى در ايران بود كه به سرنگونى نظام سلطنتى و برقرارى جمهورى اسلامى
انجاميد. آيت الله خمينى، پيش از مرجعيت از مدرسان نام آور و درجه اول حوزه و
مشهور به طرفدارى از اصلاحات در حوزه و هشيارى در برابر سياست هاى دولت بود و
آيت الله بروجردى در بسيارى از مسائل با وى مشورت مى كرد.
نخستين حركت سياسى آيت الله خمينى- كه بعدها در جريان
انقلاب به امام خمينى مشهور شد- مخالفت با لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى بود
كه با كوشش و همت او و همراهى بسيارى از رهبران مذهبى، دولت مجبور به عقب نشينى
و بازپس گرفتن آن شد. اين برخورد امام خمينى با مسئولان دولتى و شخص شاه و
پيروزى در اين امر، توجه مردم و فعالان سياسى را به وى جلب كرد. به هر روى،
ادامه مخالفت امام خمينى با سياست هاى شاه، منجر به دستگيرى وى و قيام خونين ۱۵
خرداد ۱۳۴۲ شد. امام پس از آزادى، به مبارزاتش ادامه داد و در نتيجه مخالفت
شديد با لايحه مصونيت مستشاران آمريكايى، از ايران تبعيد شد.
امام خمينى مبارزه رهبران دينى با استبداد داخلى را
وارد مرحله جديدى كرد. او تنها مرجع تقليدى بود كه آشكارا و مستقيم به شخص شاه،
صهيونيسم و سياست هاى آمريكا در ايران حمله كرد. حساسيت در برابر سياست هاى
آمريكا بعدها به يكى از نمادهاى اصلى بيدارى اسلامى تبديل شد. اوج اين حساسيت
را در ماجراى طرح سرمايه گذارى سرمايه داران آمريكايى و نامه نگارى هاى آيت
الله سعيدى، شاگرد امام خمينى به روحانيون و مراجع و هشدارهاى او نسبت به اين
طرح مى توان مشاهده كرد. گرچه سعيدى دستگير شد و جان خود را در زندان از دست
داد، اما شايد به دليل همين حساسيت ها طرح سرمايه گذارى آمريكايى ها در ايران
نيز به اجرا درنيامد.
سركوب قيام ۱۵ خرداد و تبعيد امام خمينى، برخلاف انتظار، جامعه بيدارشده ايران
را دچار ركود و سستى نكرد. در كمتر از ۳ ماه پس از تبعيد وى، حسنعلى منصور نخست
وزير وقت به دست يكى از اعضاى گروهى كه به «هيات هاى موتلفه اسلامى» شهرت
يافتند، ترور شد. اين گروه كه اعضاى آن عمدتاً از بقاياى فدائيان اسلام و
بازاريان فعال اسلامى بودند، قبلاً در قيام ۱۵ خرداد نقش اساسى ايفا كرده
بودند.
يك سال بعد دستگيرى و محاكمه پرسروصداى اعضاى «حزب ملل
اسلامى» نيز موجب جلب توجه افكار عمومى داخلى و خارجى شد. اين حزب مخفى كه در
۱۳۴۰ ش به دست كاظم بجنوردى، فرزند يكى از مراجع تقليد و با هدف تاسيس جمهورى
اسلامى در ايران پايه گذارى شده بود، نخستين تشكيلات سياسى- مذهبى مخفى در
ايران بود كه با الگوبردارى از جنبش هاى مسلحانه الجزاير، فلسطين و آمريكاى
لاتين، مشى مسلحانه حرفه اى را براى رسيدن به اهداف خود برگزيده بود.
امام خمينى در تمامى سال هاى تبعيد، با صدور اعلاميه و
اعلام موضع در برابر حوادث جارى و حمايت از مبارزان سياسى مسلمان و خانواده هاى
زندانيان سياسى به مبارزه خود ادامه داد. مهم ترين مواضع سياسى وى در برابر
تحولات سياسى ايران، تا قبل از سال ۱۳۵۶ش اينها بود: ۱- محكوم كردن جشن هاى
پرخرج تاج گذارى شاه و همسرش؛ ۲- حمايت از مبارزان فلسطينى و اجازه صرف وجوه
شرعى براى آزادى فلسطين؛۳- محكوم كردن جشن هاى پرهزينه بزرگداشت
دوهزاروپانصدمين سال شاهنشاهى ايران؛ ۴- تحريم عضويت در حزب رستاخيز.
در اواخر دهه ۱۳۴۰ ش نيز درس هاى امام خمينى، پيرامون
مسئله ولايت فقيه با عنوان حكومت اسلامى به وسيله مبارزان اسلامى در ايران
منتشر شد و در محافل مبارزان اسلامى موجى برانگيخت. نظريه «ولايت فقيه» بعدها
به نظريه اساسى جمهورى اسلامى تبديل شد. تحول مهم ديگرى كه پس از درگذشت آيت
الله بروجردى پديد آمد، طرح مباحث اصلاح طلبانه پيرامون سازمان روحانيت بود.
اصلاح طلبان عمدتاً از شاگردان امام خمينى و از روحانيون صاحب نام و برجسته اى
بودند كه با آگاهى كامل از نارسايى هاى اقدامات روحانيت سنتى در مواجهه با
مسائل روز و با توجه به اهميت آن، افكار خود را مطرح مى كردند. طالقانى، مطهرى
و بهشتى برجسته ترين روحانيونى بودند كه انديشه هاى اصلاحى خود را پيرامون
مرجعيت و روحانيت مطرح كردند؛ به ويژه مطهرى كه موقعيت ممتاز علمى و جايگاه
روحانى او و از همه بالاتر محرز بودن بى غرضى اش به وى امكان داد تا لبه تيز
حملات خود را شجاعانه متوجه نابسامانى هاى سازمان سنتى روحانيت و حوزه هاى
علميه كند. گرچه هيچ يك از پيشنهادهاى اين روحانيون عملى نشد، اما طرح اين
انتقادها از سوى علماى دينى خود به عاملى براى متمايز شدن آنان از گروه ديگرى
از روحانيون شد كه سد راه بيدارى بودند.
در دو دهه ۱۳۵۰- ۱۳۴۰ش، مبارزه فكرى با سياست هاى
فرهنگى نظام سلطنتى و نيز افكار چپ و ماركسيستى در كنار مبارزه عملى و سياسى،
از دغدغه هاى عالمان آگاه دينى بود. مهم ترين چهره اين عرصه مرتضى مطهرى شاگرد
برجسته امام خمينى بود. او در انتخاب موضوع تاليفات و تحقيقات خود به نيازهاى
روز نظر داشت.
مطهرى كار خود را در دهه ۱۳۳۰ش و در اوج تبليغات
كمونيست با نوشتن پاورقى و توضيح بر اصول فلسفه و روش رئاليسم طباطبايى آغاز
كرد و تا پايان عمر به مبارزه فكرى و فرهنگى خود ادامه داد. به اعتقاد او
«استعمار سياسى و اقتصادى آن گاه توفيق حاصل مى كند كه در استعمار فرهنگى توفيق
به دست آورده باشد. بى اعتقاد كردن مردم به فرهنگ خودشان و تاريخ خودشان شرط
اصلى اين موفقيت است.» با اين ديدگاه و با توجه به مقتضيات روز بود كه او كتاب
هايى چون خدمات متقابل ايران و اسلام، اخلاق جنسى، مسئله حجاب، نظام حقوق زن در
اسلام، علل گرايش به ماديگرى و جهان بينى اسلامى را نوشت.
هر يك از آثار مطهرى پاسخى بود به مشكلى و نيازى، حتى
اوج گيرى انقلاب و مسئوليت هاى اجرايى ناشى از آن مانع از تلاش هاى فكرى و
فرهنگى او نبود. او در اوج انقلاب در مقاله اى كه ابتدا قرار بود به صورت
سخنرانى بيان شود، ضمن ارائه تاريخى تحليلى و تطبيقى از بيدارى اسلامى در ايران
و ديگر كشورهاى اسلامى و نقش روحانيت در تاريخ بيدارى اسلامى، نسبت به «آفات
نهضت» هشدار داد. مطهرى در اواخر عمر نگران تلاش هايى بود كه براى انطباق
ماركسيسم و اصول ماترياليسم با اسلام صورت مى گرفت و عاقبت نيز در ادامه
مبارزات فكرى خود، در ماه هاى اول پس از پيروزى انقلاب به دست گروه فرقان كشته
شد.
در اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوايل دهه ۱۳۵۰ش حسينيه ارشاد نيز به يكى از كانون هاى مهم
و تاثيرگذار در جامعه ايران تبديل شد.
نخستين كتابى كه از سوى حسينيه منتشر شد، محمد خاتم
پيامبران، نام داشت كه جمعى از صاحب نظران و دانشمندان روحانى و غيرروحانى چون
مطهرى، باهنر، حسين نصر، شريعتى و چند صاحب نام ديگر در آن مقالاتى داشتند.
حسينيه با پيروى از سبك و سليقه جديد و روزآمد در برگزارى مراسم مذهبى و دعوت
از سخنرانان مشهور دينى به سرعت مورد توجه مردم قرار گرفت. در سال هاى آخر
فعاليت حسينيه ارشاد بيشتر اوقات آن در اختيار شريعتى بود.
شريعتى علاوه بر تحصيل جامعه شناسى در دانشگاه سوربن فرانسه، در خانواده اى
مذهبى پرورش يافته بود و از دوره نوجوانى با مبارزان ملى ارتباط داشت. پدرش
محمدتقى شريعتى، خود از شخصيت هاى فرهنگى و اسلامى و سياسى معروف مشهد و يكى از
چهره هاى مطرح در تاريخ بيدارى اسلامى ايران بود.
شريعتى، بيانى شيوا و قلمى روان و جذاب داشت، مجموع اين
ويژگى ها به وى امكان داد تا با بازآفرينى تعاريف مفاهيم مذهبى سنتى چون امامت،
امت، شهادت، مستضعف، انتظار، تقيه و شفاعت و بسيارى ديگر از مفاهيم و اعتقادات
دينى، و ارائه آن در قالبى نو و جامعه شناختى، موجى بلند در جامعه ايران، به
ويژه در ميان جوانان و دانشجويان برانگيزد. همين امر موجب شد كه دستگاه هاى
امنيتى حسينيه را تعطيل و كتاب هاى شريعتى را ممنوع كنند. اما اين امر محبوبيت
بيشتر شريعتى و رويكرد بيشتر به آثار او را در پى داشت و از اين پس، كتاب ها و
نوارهاى سخنرانى هاى او در ميان جوانان و دانشجويان پنهانى دست به دست مى گشت.
شريعتى در عمر نسبتاً كوتاهش آثار زيادى از خود بر جاى گذاشت. در اواخر سال
۱۳۵۶ شمسى و پس از مرگش، با اعلام فضاى باز سياسى از سوى رژيم شاه، آثار شريعتى
در شمارگانى بى سابقه چاپ و منتشر مى شد. شريعتى موافقان و مخالفان سرسختى
داشت. صرف نظر از هر نوع داورى درباره افكار و انديشه هاى وى، نقش و تاثير او
را در روند بيدارى اسلامى در ايران نمى توان ناديده گرفت.
جز آنچه در باب تحولات سياسى اجتماعى ايران از منظر
بيدارى ذكر شد، مى توان باز هم عوامل كوچك و بزرگ ديگرى را يافت كه هر يك در
عين حال بازتاب بيدارى اسلامى در جامعه ايران نيز بوده اند، به عنوان نمونه مى
توان از گسترش روزافزون مدارس اسلامى ياد كرد. سابقه تاسيس اين گونه مدارس در
ايران به زمان تاسيس جامعه تعليمات اسلامى مى رسد كه شيخ عباسعلى اسلامى و عده
اى از مومنان _ نگران از تاثير محيط هاى آموزشى غيردينى _ اين تشكيلات را پايه
گذارى كردند و در قالب آن، مدارس ابتدايى و دبيرستان هاى پسرانه و دخترانه
متعددى به راه انداختند. همين امر موجب شد كه شمار زيادى از مومنان سنتى كه
نگران آينده دينى و اخلاقى فرزندان خود، به ويژه حجاب دختران بودند و به سبب
اين نگرانى از تحصيل فرزندان خود در مدارس جديد جلوگيرى مى كردند، با طيب خاطر
فرزندان خود را در اين مدارس ثبت نام كنند، در نتيجه، بخشى از فارغ التحصيلان
اين مدارس به دانشگاه راه يافتند و تحصيلات عالى از انحصار قشرهاى غيرمذهبى يا
بى اعتنا به مذهب بيرون آمد.
در سال هاى آخر عمر نظام سلطنتى، شمار اين مدارس _ اعم
از وابسته به جامعه تعليمات اسلامى يا مستقل از آن _ و شمار شاغلان به تحصيل در
آنها قابل توجه بود. بعضى از اين مدارس از نظر سطح علمى و آموزشى با بهترين
مدارس غيرمذهبى رقابت مى كردند. شمار زيادى از اين مدارس به پايگاه هاى مبارزه
و مقاومت بر ضد نظام سلطنتى تبديل شده بودند.نمونه ديگر، تحولات اساسى در نقش و
كاركرد مساجد بود. تا پيش از تشديد روند بيدارى اسلامى مساجد تنها برنامه هايى
كه داشتند، برگزارى نماز جماعت بود، البته در مراسم عزادارى و اعياد و مناسبت
هاى مذهبى نيز مساجد محل تجمع مردم بودند و همين مناسبت ها موجب مى شد كه مردم
در بخش قابل توجهى از ايام سال، اوقات خود را در مسجد بگذرانند و پاى صحبت
روحانيون بنشينند. در حقيقت مسجد و منبر حكم رابط ميان مردم و روحانيون را
داشت. اهميت مسجد و منبر، پيشتر در نهضت تنباكو و انقلاب مشروطيت آشكار شده
بود، اما تحولات سريع اجتماعى، گسترش رسانه هاى گروهى و كتابخوانى مى توانست
نقش مساجد را كمرنگ كند. بنابراين بايد نقش و كاركرد مساجد پا به پاى تحولات
اجتماعى بازسازى مى شد كه اين تحول به منزله بازتابى از بيدارى اسلامى در ايران
رخ داد و چهره مساجد در دو دهه آخر عمر نظام سلطنتى دگرگون شد.
در اين سال ها، به ويژه در شهرهاى بزرگ در بيشتر مساجد،
كتابخانه تاسيس شده بود. اين كتابخانه ها زير نظر پيش نمازان و به وسيله جوانان
فعال و متدين اداره مى شد. در بعضى از مساجد خدمات جنبى ديگرى چون برگزارى كلاس
هاى رايگان تقويتى و كنكور و نيز كلاس هاى فوق برنامه اسلامى و فعاليت هاى
تفريحى سالم ارائه مى گرديد. در اين اواخر، شمارى از مساجد تهران صندوق هاى قرض
الحسنه داشتند كه زير نظر معتمدان محل، بدون بهره و بدون تشريفات دست وپاگير
بانك هاى دولتى، در حد توان و سرمايه خود به مردم وام مى دادند. توسعه نقش
مساجد را مى توان نمونه اى از بيدارى و مقابله مردم با سياست دستگاه هاى فرهنگى
دولتى ويژه جوانان نظير كتابخانه هاى دولتى وابسته به كانون پرورش فكرى كودكان
و نوجوانان و مراكز تفريحى نظير كاخ جوانان و نيز مبارزه با سياست هاى اقتصادى
رباخوارانه بانك هاى دولتى دانست.
منبع:
روزنامه شرق - شماره۵۲۶ - دوشنبه ۲۷ تير ۱۳۸۴ -
۱۸ جولاى ۲۰۰۵