عراق عجم

محمد شرف الدين


اسامى و اصطلاحات جغرافيايى در روند تاريخ، گاه تحول مى‏يابند و تغيير مى‏پذيرند. اين تحول، البته تابع منطق خاصى است كه با پژوهش‏هاى بايسته، اسنادى- كتابخانه‏اى- مى‏توان به تبيين آنها پرداخت.

در اين جستار، نويسنده نخست با جست‏وجو در مفهوم واژه «عراق» و نيز اطلاق آن به محدوده‏هاى مختلف جغرافيايى، تطور اين واژه را در سيرزمانى بازجسته و سپس، اصطلاح «عراق عجم» را با پژوهش در آثارى چون: «الكامل فى‏التاريخ»، «معجم‏البلدان»، «صورةالارض»، «حدودالعالم»، «تاريخ گزيده» و «حبيب السير» بررسى كرده است.
نويسنده در ادامه، علل نامگذارى اين اصطلاح بر روى برخى شهرها و نواحى مركزى كشورمان را پى‏كاوى كرده و ديدگاهى نو در اين زمينه ارايه كرده است.ياقوت حموى در كتاب خود- معجم‏البلدان(1) تعريف گسترده‏اى از معناى عراق از ديدگاه واژه‏شناسى، جغرافيايى و سياسى به دست داده است.

معناى عراق در اين گفتار، زمين صاف، نزديك دريا، ساحل رودخانه يا دريا و به گمانى برگرفته شده از واژه فارسى ايراه يا ايران‏شهر است و ياقوت، معتقد است كه همان بابل است واژه عجم يك واژه عربى است، به معناى كسى كه نمى‏تواند به عربى سخن بگويد يا كسى كه عربى را با لهجه سخن مى‏گويد. چون در صدر اسلام و همچنين در چهارسده اول هجرى بيشتر كسانى كه در كشور اسلامى نفوذ و حضور داشتند و در ضمن عرب نبودند، بلكه از ايرانيان بودند؛ لذا اين صفت عجم، عملا بر ايرانيان اطلاق مى‏شده است. برمى‏گرديم به ياقوت حموى و به كتاب «معجم‏البلدان» ج.2 ص 99، كه در اين گفتار، حدود عراق عجم را آورده و همان مناطق مركزى ايران است. او مى‏گويد كه اين صفت يعنى عراق عجم اولا غلط و ثانياً جديد است. يعنى در زمان ياقوت حموى كه در آغازين‏هاى سده هفتم مى‏زيسته تازه است. ياقوت مى‏گويد كه لفظ عراق عجم بعد از سلجوقيان، بر زبان‏ها افتاده است و مناطق مركزى ايران در پنج سده آغازين هجرت به نام الجبال مشهور بوده است.

پديده‏اى كه در لفظ عراق عجم ديده مى‏شود، همگونى و تشبيه مناطق مركزى ايران به عراق عرب يعنى عراق كنونى يا بقول ياقوت حموى بابل است. پس نگاهى گذرا به تاريخچه نامگذارى كشور عراق مى‏افكنيم. نخستين نام سياسى عراق با بنيانگذارى شهر «اور» در جنوب عراق در منطقه‏اى ميان فاو كنونى و بصره توسط سلسله سومريان پديد آمده است. سومريان از هزاره چهارم پيش از ميلاد تا نيمه دوم هزاره سوم پيش از ميلاد بر جنوب عراق، كه تنها منطقه متمدن اين ناحيه بود، حكومت راندند.

2- اكاديان (2230-2371پم) به پايتختى آكاد، نزديكى شهر كنونى «الحلة» در شمال شهر بابل كه پس از اين تاريخ به وجود آمد.

3- عصر گوتى يا جوتى‏ها (2120-2250پم)

4- عصر سلسله اور سوم يا عصر نوسومرى (2006-2113پم)

5- عصر سلسله ايسين ولارسا، يا آنگونه كه گفته مى‏شود عصر اشغال امورى و ايلامى. در ايسين، كه در جنوب بابل است، از 2020 پم تا 1790 پم و در لارسا كه جنوب شهر «ايسين» و شمال «اور» بود و تا سال 1760پ م ادامه داشت از جمله شهرهايى است كه در پايان هزاره سوم پيش از ميلاد دولت تشكيل دادند. شهر «اشنونا» در تل‏الاسمر كنونى، درشرق عراق، در مسير بغداد- خانقين است. 6- اموريان و اولين دولت بابل ( دولت بابل ديرينه يا قديم): اموريان در نود كيلومترى جنوب بغداد و نزديكى شهر «الحله» در شهركى كه سومريان به آن «كا...ديگور...را» و اكاديان به آن «باب-ايليم» مى‏گفتند و در «تورات»، بابل به معناى درب خدايان آمده است، پايتخت خود را به اين نام، در سال 2894پم ساختند (2) اين دولت تا سال 1594 پم. ادامه داشت.

7- كاسى‏ها يا دولت ميانى بابل (1185-1760پم) (3)به پايتختى دو ركوريجالزو نزديكى بغداد.

8- در سال 1174پم. ايلامى‏ها بر كشور بابل چيره شدند.

9- آشوريان. اين دولت در سه مرحله پديد آمد: الف- مرحله ديرينه، كه برابر با اولين دولت بابل بود و دراين مرحله كشور آشور، يك دولت بازرگانى در شمال عراق در همسايگى دولت هى‏ت‏ها در آناتولى بود.

ب-مرحله ميانى آشوريان (913- 1380پم) برابر با دولت ميانى بابل يعنى دولت كاسى‏ها بود و از اهميت نظامى و اقتصادى بالايى برخوردار نبود.

ج- مرحله نوين آشوريان(4) (612-913پ م). «سخريب» (681-705پم) پادشاه آشورى، شهر «نينوا» را بركناره شرقى رود دجله بنا مى‏كند.

1-كلدانى‏ها و دولت نوين بابل يا عصر پايانى بابل (ازحدود 612 پم تا 539 پم). بابل در سال 539 پم به‏دست كورش كبير هخامنشى مى‏افتد. هخامنشيان تا سال 331 پم بر عراق حكومت كردند. پس از آن، عراق به‏دست اسكندر مقدونى و جانشينان سلوكى او افتاد. مهرداد اول اشكانى، كه از 170 تا 138پم شاهنشاهى كرد بابل را در سال 141پم از سلوكيان پس‏گرفت.(5) از اين تاريخ تا چند سده ديگر، عراق ميدان جنگ بين ايران و روم مى‏شود و در اين دوره، يونانيان و روماميان به آن مسوبوتوميا يعنى بين‏النهرين مى‏گويند(6) اين صفت جغرافيايى كه جانشين صفت‏هاى تمدنى مانند بابل و آشور مى‏شود، خود نشانه ازبين‏رفتن اهميت جغرافياى سياسى عراق در اين دوره است. شهر تيسفون (مدائن) در بيست كيلومترى بغداد كنونى در دوره اشكانيان ساخته مى‏شود. و چندگاهى هم پايتخت آنان بوده است.(7) اردشير اول ساسانى در سال 228م. عراق را گرفت و تا سال 642م= 21هجرى، اين سرزمين در تصرف ساسانيان بود. در اين دوره، ايران نفوذ فرهنگى- سياسى فراوانى در عراق به‏دست آورد. اولاً: پايتخت ساسانيان تيسفون بوده است و تا اكنون ايوان كسرا كه قصر حكومتى ساسانيان بوده بجامانده است. ثانياً ساسانيان يك حكومت محلى را در عراق پديد مى‏آورند كه دست‏نشانده آنان بوده و آن‏هم حكومت ملوك لخمى در شهر حيره كه در يك فرسخى كوفه كنونى بوده. ثالثاً: منطقه غرب عراق تاكنون به‏نام «انبار» نامگذارى شده است، بدين‏سبب كه انبار غله ساسانيان بوده است. رابعاً: واژه بغداد كه يك واژه پهلوى است از زمان ساسانيان بر منطقه پايتخت كنونى عراق اطلاق مى‏شده است.

در سال دوازده هجرى، ابوبكر به خالدبن الوليد كه در يمامه عربستان بود دستور مى‏دهد كه به‏سوى عراق برود. ابن‏اثير به‏نقل از طبرى مى‏آورد: ان ابابكر كتب الى خالد يامره بان سرالى العراق حتى تدخلها و ابداً بفرج الهند.(8) در اين جمله مشخص مى‏شود كه نام جنوب عراق در زمان ابوبكر، دروازه هند بوده است. لذا بنده بعيد مى‏دانم كه ابوبكر واژه عراق را به‏كار برده باشد و اين واژه بايد ازخود طبرى باشد و آن‏هم براى آشكار كردن معنا. استدلال من، نامه عمر به عتبوبن غزوان است: فبعث عمر عتبه بن عزوان قال له حين وجهه: ياعتبه انى قد استعملتك على ارض الهند و هى حومه من حومه العدو.(9) در اينجا، عمر از جنوب عراق به‏نام ارض الهند ياد مى‏كند. ولى همچنين ابن‏اثير مى‏آورد: فلما قال عمر: اشيروا على برجل اوليه ذلك الثغر و ليكن عراقياً(10) هنگامى‏كه عتبه‏بن غزوان در سال 14ه. به نزديكى الابله(11) رسيد، شهر بصره را در آنجا و در نزديكى اروندرود (شطالعرب) بناساخت.

در سال 16ه. و در زمان خلافت عمربن الخطاب، سعدابن ابى و قاص شهر تيسفون را گرفت و منطقه عراق كنونى ازدست ساسانيان بيرون رفت. يك سال بعد، در سال 17ه.. سعدابن ابى وقاص به‏دستور عمر شهر كوفه را بنا به ضرورت‏هاى نظامى ساخت . شهر كوفه در نزديكى شهر قديمى حيره و در نزديكى رود فرات ساخته شد(12) و بنابر روايتى در همين سال هم، شهر بصره در نزديكى اروندرود (شطالعرب) ساخته شد.(13) از اين تاريخ به بعد، دو شهر كوفه و بصره ازلحاظ اهميت سياسى جايگزين تيسفون وحيره مى‏شوند. در سال 36 هجرى، اهميت جغرافى سياسى كوفه به اوج خود در تاريخ اسلامى مى‏رسد و آن‏هم به‏علت واردشدن حضرت على‏بن ابى‏طالب(ع) به آن‏جا بود.

آن حضرت پس از فارغ‏شدن از جنگ جمل، در بصره به مصاف معاويه رفت، كه منجر به جنگ صفين شد. پس از آن، واقعه‏ى نهروان پديد آمد و پس از اين دو واقعه، مولاى متقيان به كوفه بازگشتند و تا هنگام به‏شهادت رسيدن در سال 40ه. در كوفه مستقر بودند. بدينگونه، حضرت اميرالمؤمنين(ع) كوفه را پايتخت خود يعنى پايتخت جهان اسلامى آن‏روز قرار دادند.

در زمان خلافت حضرت اميرالمؤمنين(ع) است كه واژه عراق به كار گرفته مى‏شود. در سال 36 ه. كه اميرالمؤمنين قصد به كار گماشتن حكام ولايات را داشت، عبدالله بن عباس به اميرالمؤمنين(ع)مى‏گويد كه حكومت بصره را به زبير و حكومت كوفه را به طلحه بدهد. حضرت اميرالمؤمنين(ع) مى‏فرمايند: ... ان العراقين بهاالرجال و الاموال(14). در اينجا امام على(ع) از كوفه و بصره به نام دو عراق نام مى‏برند. مالك‏اشتر سردار بزرگ در ارتش اميرالمؤمنين(ع) در جنگ صفين هنگامى كه با همرزمان خود در اين ارتش كه اكثريت آنها از اهل كوفه بودند سخن گفت. آنها را (يا هل العراق(15)) خطاب كرد.

در زمان به شهادت رسيدن سيدالشهداء ابا عبدالله الحسين(ع) در سال 61ه. هنگامى كه «الدعى ابن الدعى» حكم دو ولايت بصره و كوفه را از فاسق شارب الخمر مى‏گيرد، به نام «والى العراقين» اين حكم را مى‏گيرد:(16) در سال 132 ه. حكومت بنى‏اميه از بين مى‏رود و حكومت بنى‏عباس در عراق برپا مى‏شود. در آغاز، عبدالله السفاح؛ اولين خليفه عباسى، شهر نوساز هاشميه را در نزديكى كوفه پايتخت خود قرار مى‏دهد. پس از آن در سال 145ه. منصور دوانيقى جانشين سفاح، شهر بغداد را در كنار رودخانه دجله در بيست وچند كيلومترى تيسفون سابق، مى‏سازد و آن را پايتخت خود قرار مى‏دهد و تا هم‏اكنون بغداد، پايتخت عراق است. پس از ساخته شدن بغداد، كوفه و بصره اهميت جغرافى سياسى خود را از دست مى‏دهند و واژه عراق فراگير و بيشتر شامل نيمه‏جنوبى بغداد، غرب و شرق عراق مى‏شود. مناطق جنوبى عراق، نام جغرافيايى «سواد» به خود مى‏گيرند. و اين نام تاكنون همچنان باقى است.

اين واژه، از نخلستان‏هاى انبوه گرفته شده كه از دور، انبوهه‏اى سياه به نظر مى‏رسد. و اين نامگذارى جغرافى كه احتمالاً از صدر اسلام بوده است، خود دليل كم‏اهميت شدن سياسى است.(17) پس از سقوط بغداد در سال 656 ه. به دست هولاكو و تشكيل دولت ايلخانان مغول در ايران و در آسياى صغير، بغداد و عراق تا درجه زيادى، اهميت جغرافى سياسى خود را از دست مى‏دهند تا اينكه پس از فروپاشى دولت عثمانى و در سال 1921م. مملكت هاشمى در عراق كنونى، با برنامه‏ريزى انگلستان، بنيانگذارى مى‏شود و بدين‏صورت مناطق شمالى عراق مانند تكريت، موصل و سليمانيه كه بيشتر كوهستانى هستند واژه عراق به عنوان يك منطقه هموار، به ساحلى و پايين به طرف دريا برآنها منطبق نمى‏شود ولى نيمه جنوبى و وسط و غرب عراق در چارچوب عراق وارد مى‏شود.

اما چرا به مناطق مركزى ايران پس از سلجوقيه عراق، عجم گفته‏اند، نگاهى گذرا خواهيم داشت به سير تاريخى نامگذارى فلات ايران. هسته‏هاى اوليه تاريخ بشريت درخراسان بزرگ پديد آمد. نشانه‏هايى از سومريان در خراسان به دست آمده است كه نشان مى‏دهد آنان از آنجا به سوى جنوب عراق رفته‏اند.(18) به همين علت است كه خراسان بزرگ همراه با مناطق گرداگرد درياى مازندران به عنوان قلب جهان يا قلب تاريخ خوانده شده است. تمدن سيلك، در نزديكى كاشان قبل از شش هزار سال پ.م پديد آمده است. تمدن شوش در خوزستان در هزاره چهارم پيش از ميلاد بوده است. قبايل گوتى كه در كوه‏هاى زاگرس بودند، در سده دوم هزاره سوم پ.م بر عراق حكومت كردند. همچنين كاسى‏ها از كوه‏هاى زاگرس برخاسته و به مدت پانصد سال در هزاره دوم پيش از ميلاد بر عراق حكومت راندند و دولت ميانى بابل را پديد آوردند.(20) عيلامى‏ها، در يك چهارم نخستين هزاره سوم پ.م يك سلسله حكومتى در خوزستان، كوه‏هاى بختيارى، ايلام و لرستان و تا كناره‏هاى خليج فارس تا بوشهر تشكيل دادند.(21) «ايلامتو» از يك واژه اكادى سامى نژاد برگرفته شده از واژه سومرى غيرسامى‏نژاد «انم» به معناى جاى بلند است. در تورات عيلام آمده است، عيلامى‏ها به خود «حاورتى» يا «خاتمتى» مى‏گفتند كه شايد به معناى زمين خدا باشد.(22) و از آن واژه «خور» و «خويره» و «خوزستان» گرفته شده است.(23)

عيلامى‏ها تاسال 645 پ.م بر اين مناطق، حكومت كردند. آرياييان كه نام ايران برگرفته از آنان است، در هزاره دوم پيش از ميلاد به فلات ايران آمدند. اولين حكومت فراگير آنها، حكومت ماد در نيمه اول هزاره اول پيش از ميلاد در آذربايجان و در غرب ايران بود. در تورات به دو ماد قايل است. ماد بزرگ كه همدان، رى و اصفهان است و ماد كوچك كه آذربايجان است. (24) در لغتنامه دهخدا ، به نقل از كتاب «الجماهر» نوشته ابوريحان بيرونى آمده است كه «ماه»به معناى «ماد» عبارت است از زمين جبل (الجبال) و ماهين عبارتند از ماه بصره كه دينور باشد و ماه كوفه، كه نهاوند باشد. اين تقسيم‏گذارى حكومتى مربوط مى‏شود به سده‏هاى اوليه اسلامى. پس از مادها، پارسيان سلسله هخامنشى را در فارس كنونى بنيانگذارى كردند و اولين ابرقدرت تاريخ را از تونس در جنوب غربى تا درياچه خوارزم در شمال شرقى و از يونان در شمال غربى تا سند در جنوب غربى به وجود آوردند. اين دوران در تاريخ بشريت به نام دوران فارسى ناميده مى‏شود. بطلميوس ، حد مازندران را بين پارت و آريا مى‏داند. (25) بدينگونه يونانيان، منطقه فارس را آريا مى‏ناميدند و خراسان را پارت مى‏دانستند. و همچنين به مناطق مركزى ايران، مديا مى‏گفتند. (26)

پس از هخامنشيان، پارتيان از خراسان برخاستند و دولت اشكانيان را پديد آوردند. در اين دوران، مناطق مركزى ايران، سرزمين پهلوى يا پهله ناميده مى‏شد. (27)

ويس از آنها، ساسانيان در فارسى، حكومتى را بنيانگذارى كردند. در اين دوران، منطقه اصفهان يكى از بخش‏هاى چهارگانه ايران زمين به نام كوست نيمروز به معناى بخش جنوبى بود.(28)

در هنگام ظهور اسلام و در خلافت عمر، ايران به دست مسلمانان عرب افتاد و هر شهرى را كه تصرف مى‏كردند، از نام سابق همان شهر استفاده مى‏كردند.

عمر در دستورى به يكى از فرماندهان نظامى خود، به نام نعيم بن مقرن، مى‏نويسد: ... فانه بلغنى ان جموعاً من الاعاجم كثيره قد جمعوا لكم بمدينه نهاوند... در دستورى ديگر ، ابن الاثير بنقل ازعمر مى‏نويسد: بعث عمر لواء الى نعيم بن مقرن و امره بقصد همذان فاذا فتحها سار الى ماوراء ذلك الى خراسان، و بعث عتبه بن فرقد... الى آذربايجان... و بعث عبدالله بن عبدالله الى اصبهان. (29) ولى زمانى كه عمر از همه ايران صحبت مى‏كند، به آن مى‏گويد: بلاد العجم . (30) در زمان بنى اميه، در نيمه دوم سده اول هجرى ، هنوز ايران جغرافياى سياسى مستقلى در دولت اسلامى پيدا نكرده بود. ياقوت حموى، به نقل از مدائنى مى‏آورد: عمل العراق من هيت الى الصين والسند و الهند والرى و خراسان و سجستان و طبرستان الى الديلم و الجبال ، و قال: و اصبهان سند العراق . (31) بدين معنى كه شهرهاى ذكر شده همگى جزيى از عراق هستند. خود ياقوت حموى، اين حرف را نقد مى‏كند و مى‏نويسد: و انما قالوا ذل لان هذا كله كان فى ايام بنى اميه بليد و الى العراق لا انه منه ... و العراق هى بابل فقط . (32) بدين معنا كه ، چون اين شهرها، تابع والى عراق بودند، نام عراق را گرفتند و نه چون جزيى از عراق هستند... عراق فقط بابل است. ابتداى نفوذ جغرافى سياسى ايران با تشكيل دولت عباسيان است كه با توانايى خراسانيان در نيمه اول سده دوم برپا شد. پس از آن ، در اوايل سده سوم هجرى، دولت شبه مستقل طاهريان و پس از آنها دولت سامانيان در خراسان بزرگ و در مرو و بخارا تشكيل مى‏شود. دولت صفاريان در نيمه‏هاى سده سوم در سيستان، دولت علويان در همين زمان در طبرستان و پس از آنها، دولت آل زيار پديد مى‏آيد. دولت آل بويه، در ديلم در قرن چهارم هجرى توانست بر بغداد به مدت يك سده چيره شود. پديده‏اى كه درخور توجه است اين است كه هيچ كدام از دولت‏هاى شبه مستقل ذكر شده از مناطق مركزى و غربى ايران نيستند و همه جزو مناطق شمالى ايران يعنى بخارا، طبرستان، ديلم و سيستان تابع خراسان بزرگ هستند. لذا صفت‏هاى خراسانى، طبرى و ديلمى بر سر زبان‏ها مى‏افتد و مناطق مركزى و غربى ايران نام جغرافيايى به خود مى‏گيرد و آن هم «الجبال» به معناى منطقه كوهستانى. با اين كه مناطق شمالى ايران مانند طبرستان و ديلم، كوهستانى‏تر از مناطق مركزى ايران هستند. يعنى اين كه كوهها در مناطق شمالى ايران گسترده‏تر و بلندترند. ولى با اين همه مناطق مركزى ايران، نام «الجبال» و جالب‏تر آن كه ناحيه يزد، نيز نام قهستان به خود ميگيرد. واژه الجبال، به احتمال زياد از سده دوم به بعد در نوشتارهاى تاريخى و جغرافيايى مسلمانان آمده است. يعنى زمانى كه ايران نسبت به مسلمانان يك حالت خودى پيدا كرده است و ديگر به آن، با يك صفت غريبانه مانند بلادالعجم يا منطقه‏اى كه تابع ولايت عراق آن گونه كه در زمان بنى‏اميه بود، ذكر نمى‏شد. در كتاب «صورة الارض» نوشته ابوالقاسم محمدبن حوقل كه گزارش خود را در سال 331ه از بغداد شروع مى‏كند، آمده است: «سرزمين جبال، شامل شهرهايى است كه بزرگترين آنها همدان، دينور، اصفهان و قم است و شهرهايى كوچك مانند قاسان، نهاوند، لور، كرج و برج».(33) در نقشه كشيده شده توسط ابن حوقل عراق و خوزستان در جنوب جبال است.

در كتاب «حدود العالم من المشرق الى المغرب» كه توسط نويسنده گمنامى در سده چهارم هجرى نوشته شده، تعريف حدود جبال، همان حدود صورة الارض است، با اين فرق كه قسمت‏هايى از عراق‏[عرب‏[ در غرب جبال وجود دارد.(34) در كتاب «المسالك و الممالك» نوشته اصطخرى كه در سال 346ه. وفات يافته، آمده است: (الجبال حدها الشرقى مغازة خراسان و فارسى و اصبهان و شرقى خوزستان. حدها الغربى آذربايجان و حدها الشمالى حدود الديلم و قزوين و الرى و حدها الجنوبى العراق و خوزستان. و الجبال تشتمل على مدن مشهوره و معظمها همدان و الدينور و اصبهان). واژه الجبال تا سده هفتم هجرى همچنان توسط تاريخ‏نويسان به كار مى‏رود. مهمترين تاريخ‏نويس سده هفتم به زبان عربى ابى اثير است. او در جاى جاى كتاب تاريخى خود، از واژه الجبال بهره مى‏برد. نمونه‏هايى از آن را مى‏آورم:

...عبدالله السفاح [اولين خليفه عباسى در نيمه سده دوم هجرى‏قدس سره على فارسى محمدبن الاشعث... و على خراسان و الجبال ابومسلم [الخراسانى‏قدس سره.(35) لما نزل طاهر [بن الحسين قائد جيش المأمون‏قدس سره بباب همدان سار- نحو قزوين- و استولى على سائر اعمال الجبل معها.(36)

فى هذه السنه‏[455هقدس سره سارالسلطان‏[طغرل بيك‏قدس سره من بغداد الى بلد الجبل فوصل الى الهين.(37)

نامگذارى عراق بر مناطق مركزى ايران، همانگونه كه از قول ياقوت حموى نقل كرديم از دوران سلجوقيه به اين طرف آغاز مى‏شود. ياقوت حموى به دليل اين كه سلطان سلجوقى را سلطان العراق مى‏خواندند و لغت‏نامه دهخدا آن را به خاطر اين كه سلطان سلجوقى از طرف خليفه عباسى در بغداد لقب سلطان العراقين گرفت، مى‏دانند.

بنده در «ابن اثير» و در «تاريخ گزيده» حمدالله مستوفى و در «حبيب السير» خواند ميرلقب سلطان العراق را نديدم.(38) در سراسر كتاب ابن اثير، تنها يك مورد اشاره به عراق عجم است: و فيها [يعنى سال 469هقدس سره توفى رئيس العراقين ابواحمد النهاوندى الذى كان عميد بغداد.(39)

در همه كتاب‏هاى تاريخى نوشته شده پس از حمله مغول به ايران، بويژه كتاب‏هايى كه در ايران و به زبان فارسى نوشته شده است، از مناطق مركزى ايران به نام عراق [عجم‏قدس سره نام مى‏برند. حمدالله مستوفى در «نزهة القلوب» مى‏نويسد: «در ذكر ولايت عراق عجم و آن نه تومان است و در او چهل پاره شهر است حدودش ولايات آذربايجان، كردستان و خوزستان و فارس و مفاغره و قومسى و برجيلانات پيوسته است». همچنين مستوفى در «تاريخ گزيده» خود كه در سال 730ه، هنگامى كه از چيرگى محمود غزنوى بر رى، در سال 420 صحبت مى‏كند، مى‏نويسد: «... و ملك عراق [عجم‏قدس سره درتصرف سلطان محمود آمد.»(40) با اين كه مناطق مركزى ايران در سده پنجم هجرى هنوز به نام الجبال شهرت داشت. در «حبيب السير» مى‏خوانيم: در كمتر از يكسال [طغرل بيك سلجوقى‏قدس سره تمامى بلاد عراق عجم را به حوزه تصرف درآورد.(41)

ابوحاتم سيستانى مى‏نويسد: اصفهان را از نظر اهميت ناف عراق [عجم‏قدس سره دانسته‏اند.(42)

شاعر جهان خواجه ايران، حافظ شيراز عليه‏الرحمه مى‏فرمايد:

عراق و فارس گرفتى بشعر خود حافظ
بيا كه نوبت بغداد و وقت تبريز است‏

در اين بيت، حافظ عليه‏الرحمه، منطقه اصفهان را عراق [عجم قدس سره‏مى‏نامد و فارس را جزو عراق [عجم‏قدس سره نمى‏شمارد و در ضمن از عراق كنونى به نام بغداد ياد مى‏كند. در فارس نامه ناصرى،

نوشته ميرزاحسن حسينى فانى (1237ه- 1316ه) چند بيت شعر از كمال‏الدين اصفهانى در مشخص كردن حدود عراق عجم، آورده است: (به احتمال زياد همان كمال‏الدين اسماعيل است كه شاعر خاندان صاعديه اصفهان بود و در حمله مغول به اصفهان و در سال 635 ه. به قتل رسيد)

چار شهراند عراق از پى تخمين گفتم‏
طول و عرضش صددرصد بود و كم نبود

اصفهان نصف جهان است و در اين نيست شكى‏
كه در اقليم چنان شهر معظم نبود

همدان جاى شهان از قبل آب و هوا است‏
كه در آفاق چنان بقعه خرم نبود

قم به نسبت كم از آنهاست و ليكن گفتم‏
نيك‏نيك ارچه نباشد بدبد هم نبود

معدن مردمى و كان سخا، شاه بلاد
رى بود رى كه چو وى در همه عالم نبود(43)

در اين وصف، چهار شهر عمده عراق قدس سره‏عجم‏[ رى، همدان، قم و اصفهان است.

در قطعه‏اى‏كه قاضى محمد رازى در برابر قطعه كمال‏الدين اصفهانى در سال 966 ه. سروده و آن را به شاه طهماسب صفوى تقديم كرده است، مى‏خوانيم:

چار بودند در اطراف عراق اى شه دين‏
شهرهايى كه نشستنگه شاهان بودند

اصفهان آنكه ورا نصف جهان مى‏گفتند
عدل عمال شه او را ز جهان افزودند

همدان آنكه على شكر و يارانش در او
به زر و سيم بهين چتر و وثاق اندودند

قم كه جز شيعه حيدر نبود ساكن او
سبب آن است كه خاك فرجش فرمودند

شاه افزود بر اين چار بلد قزوين را
كاهل تاريخ چنين نعت دگر نشنودند(44)

كليم كاشانى؛ شاعر عهد صفوى در بازگشت خود از هند به كاشان، مى‏سرايد: تاريخ توجه عراقش «توفيق رفيق طالب» (1038ه) آمد.(45)

عبارت عراق عجم تا دوره قاجار، مورد بهره‏گيرى بود. در فارس‏نامه ناصرى، آمده است: و هم در اين سال قدس سره‏1222ه‏[ به آموزگارى فرستادگان ناپلئون در لشكر ايران نظمى تازه بنا نهادند... نظام آذربايجان را سرباز و نظام عراق و مازندران را جانباز لقب دادند.(46) با اين وصف عراق قدس سره‏عجم‏[ شامل مناطق مركزى و غربى ايران به اضافه فارس، خوزستان و ساحل خليج‏فارس مى‏شود. در كتاب «مرأة القاسان» تاريخ كاشان، نوشته عبدالرحيم كلانتر ضرابى كه در سال‏هاى 1287 و 1288ه آن را نوشته، مى‏خوانيم: كاشان جزو عراق عجم است. سكزآباد جزو عراق عجم است. ولايت زنجان در خط عراق عجم قرار گرفته است. خانقين سرحد عراقين عرب و عجم است. شيراز جزو مملكت فارس است. (آستانه حضرت) شاهزاده عبدالعظيم (الحسنى) در يك فرسخى طهران و جزو عراق عجم است. ولايت يزد، جزو خاك قهستان است). در كتاب «تاريخ اجتماعى كاشان» نوشته حسن نراقى در سال 1345ش. در اطلس اول كتاب عراق عجم با جبل و مدى يا ماد بالاخص يكى دانسته شده است. آغاز اهميت يافتن جغرافياى سياسى مناطق مركزى ايران در تاريخ اسلامى با آغاز اهميت يافتن اصفهان توأم است. اصفهان كه از پيشرفت شهر تاريخى جى، پديد آمده است، اولين بار در سده چهارم هجرى به گونه شهرى يكپارچه درآمد.(47) در زمان بويهيان، ركن‏الدوله در نيمه سده چهارم هجرى بر اصفهان حكومت كرد و آنجا را آباد كرد و شخصيت‏هاى علمى- سياسى همانند ابن‏العميد، صاحب‏بن عباد، منطقى رازى؛ شاعر پارسى‏گوى عراق عجم، بديع‏الزمان همدانى، ابوالفرج اصفهانى، ابى‏حيان توحيدى و ابوعلى مسكويه در آنجا ظهور مى‏كنند. پس از بويهيان، طغرل سلجوقى در سال 443ه پايتخت سلجوقيان را در اصفهان قرار مى‏دهد. الب‏ارسلان، جانشين او، همچنان اصفهان را پايتخت قرار مى‏دهد. ملكشاه سلجوقى، پس از او، بناهاى متعددى در اصفهان برپا داشت. خواجه نظام‏الملك طوسى در اصفهان، مدرسه نظاميه بنا كرد. در اين دوران، اصفهان خود را رقيب بغداد مى‏داند. اصفهان در سال 633ه به دست مغولان مى‏افتد و آسيب فراوانى مى‏بيند. ولى در زمان غازان‏خان، اصفهان آباد مى‏شود. تيمور لنگ در 789ه. در اصفهان، قتل‏عام راه مى‏اندازد. در 874ه. اوزون حسن آق‏قوينلو بر اصفهان، چيره مى‏شود. در اين زمان، اهالى ونيز، اصفهان را شهرى بسيار وسيع در دشتى پرنعمت معرفى كرده‏اند.(48) اوج شكوفايى اصفهان در دوران صفويه است. در سال 1006ه. شاه عباس كبير (996-1038ه.) پايتخت را، از قزوين به اصفهان منتقل ساخت. شاه‏عباس، ميدان نقش‏جهان را احداث كرد، كه به گفته شاردن يكى از زيباترين ميدان‏هاى جهان است.(49) بدين‏گونه مى‏بينيم كه اصفهان و همچنين مناطق مركزى ايران پس از سده چهارم هجرى به بعد، به كانون بسيار مهم و اساسى علمى و اقتصادى و سياسى تبديل مى‏شود و خود را در برابر نيروهاى توانمند در ايران، نمايان مى‏كند. به گونه‏اى‏كه اوج شعر فارسى در شيراز با سعدى و حافظ شيرازى است. و شيواترين سبك شعرى به نام مناطق مركزى ايران، عراقى نامگذارى مى‏شود. در اين دوران است كه مناطق مركزى ايران نام جغرافيايى خود را، از الجبال، رها مى‏كنند و يك نام فرهنگى سياسى به خود مى‏گيرند و آن هم عراق. ما اگر به خط سير پايتخت در ايران از صفوى به اين طرف بنگريم، مى‏بينيم كه اين خط از مناطق شمال ايران به طرف مناطق مركزى يعنى عراق عجم بوده است. از تبريز به قزوين كه ثغر مسلمانان در سده اول هجرى و پس از آن جزو عراق عجم شمرده مى‏شده است و به اصفهان كه ناف عراق عجم است و به شيراز، كه به نظر بنده از لحاظ جغرافياى سياسى، جزو عراق عجم است ولى از لحاظ تاريخى جزو عراق عجم شمرده نشده است. و سرانجام پايتخت در تهران پايبند مى‏شود. تهران، همسايه رى است و رى بالاتفاق جزو عراق عجم است. و همچنين تهران در دامنه كوه‏هاى البرز كه جزيى از مازندران است، قرار گرفته، پس تهران حدى است ميان مناطق شمالى ايران و مناطق مركزى آن. و اين خود نشانگر آن است كه عراق عجم سرانجام خود را در جغرافياى سياسى ايران تثبيت كرد و همچنين مناطق شمالى ايران نفوذ سابق خود را بازيافت. پيشتر گفتيم كه با اهميت يافتن جغرافياى سياسى مناطق مركزى ايران، اين مناطق نام فرهنگى سياسى به خود گرفت. علت اين تشبيه به دو دليل است:

اول: مى‏دانيم كه كوفه، بصره و بغداد در سده‏هاى اوليه تاريخ اسلامى، كانون گردآورى و شكوفايى ادبى، علمى و دينى بوده است و چون مناطق مركزى ايران در سده‏هاى پس از سده چهارم هجرى، جانشين عراق در اين شكوفايى مى‏شوند، لذا بجا است، كه اين نام را داشته باشند. دوم: مناطق مركزى ايران كه گستره آن فارس و مناطق جنوبى ايران تا خليج‏فارس است به طور كلى شباهت‏هاى جغرافيايى با عراق دارد. 1-زمينهاى هموار و دشت زياد دارد. 2-بر ساحل دو رود بزرگ- زاينده‏رود و كارون- جاى گرفته است 3-همچون عراق به سمت خليج‏فارس گسترش دارد 4-مناطق غربى و جنوبى ايران هم مرز با عراق است. و بنده فكر مى‏كنم كه اين نامگذارى را بايد دارندگان توان جغرافى سياسى در مناطق شمالى ايران به منطقه مركزى ايران داده باشند. و مى‏تواند تفسير اين مسأله بدين‏گونه باشد كه دانشمندان و فقهاى مسلمانان در سده‏هاى اوليه هجرت در ايران فارسى زبان بودند و خاستگاه زبان فارسى مناطق مركزى ايران است و اين دانشمندان كه اكثراً طبقه وزرا و دبيران را در دستگاه‏هاى حكومتى تشكيل مى‏دادند، به آنها تاجيك با مفهوم دارنده فرهنگ عربى «يعنى فرهنگ اسلامى، مى‏گفتند. و چون مناطق مركزى ايران پس از سده چهارم داراى چهره علمى سياسى مستقلى شد لذا به آن يك نام آشكارتر از لحاظ هويت اسلامى يعنى عراق كه مركز دولت اسلامى مى‏بود، دادند.

اوج توانايى جغرافياى سياسى عراق عجم با رخ دادن انقلاب اسلامى ايران نمايانگر شد. چون مراحل رؤيايى و شكل‏گيرى انقلاب اسلامى در منطقه قم و اصفهان بود. در اينجا ذكر يك مسأله را ضرورى مى‏دانم و اين كه در انقلاب مشروطه كه در ابتداى قرن چهاردهم هجرى به مركزيت آذربايجان رخ داد، جرياناتى به وجود آمد، كه نتيجه پايانى آن از بين رفتن توانايى جغرافياى سياسى آذربايجان بود. بنده از خدا خواهانم كه انقلاب اسلامى ايران كه در ابتداى قرن پانزدهم هجرى رخ داد، همان خط اسلام ناب محمدى خود را حفظ كند تا گريبانگير رخدادهايى نشود كه پايان آن خداى ناكرده از بين رفتن توانايى جغرافياى سياسى عراق عجم شود. بايد كارى كنيم كه توانايى‏هاى جغرافياى سياسى تمامى مناطق ايران حفظ شود. خراسان، پشتوانه ايران است. لذا عراق عجم بايد پشتوانه خراسان باشد، همانگونه كه آذربايجان بايد پشتوانه عراق عجم باشد. همانگونه كه ساير استانهاى ايران بايد پشتوانه يكديگر باشند.

ذكر اين نكته در پايان ضرورى است كه ايران بود كه وديعه حضرت على‏ابن‏ابى‏طالب(ع) يعنى «عراق» را به عنوان يك پديده فرهنگى اسلامى را در درازناى بيش از هشتصد سال پس از حمله مغول، با نامگذارى عراق بر مناطق مركزى خود، نگاه داشت.


پي نوشت ها:
1-شهاب‏الدين ابى عبدالله ياقوت بن‏عبدالله الحموى الروهى البغدادى كتاب خود «معجم‏البلدان» را در 20صفرسال 621ه. در نزديكى شهر حلب به پايان رساند (لغت‏نامه دهخدا، ج 15، ص 23713)
2-صراع الممالك فى‏التاريخ السورى القديم، عبدالله الحلو، انتشارات بيسان، ص 84. و نيز تاريخ‏الشرق الادنى القديم»، احمدامين سليم، دارالنهضة العربيه، ص 99.
3-تاريخ ايران، حسن پيرنيا، به كوشش محمددبير سياقى، ص 32-33.
4-آرام دمشق و اسرائيل فى‏التاريخ و التاريخ التوراتى، فراس السواح، دارعلاءالين، دمشق‏ص‏211. همچنين فى‏تاريخ الشرق الادنى القديم، احمدامين سليم، دارالنهضه العربيه، ص 123.
5-تاريخ ايران، حسن پيرنيا، ص 145.
6-لغت‏نامه دهخدا، ج 4، ص 5285.
7-تاريخ ايران، حسن پيرنيا، ص 144.
8-الكامل فى التاريخ، ابن الاثير، ج 3، ص 261
9-همان ص 338.
10-همان، ج 3، ص 3.
11-الابله شهرى است به شاطى دجله ، كه وارد شهر بصره مى‏شود. الابله قديمى‏تر از بصره است و كسرا، فرماندارى از طرف خود، بر آن شهر گماشته بود (معجم البلدان، ياقوت الحموى، ج 1، ص‏76).
12الكامل فى التاريخ، ابن الاثير، ج 2، ص 367.
14- عبقريه الامام على (عليه السلام)، عباس محمود العقاد، ص 74.
15-الكامل فى التاريخ، ابن الاثير، ج 3، ص 161.
16-اللهوف فى قتلى الطفوف، سيدطاووسى.
17-ياقوت حموى در «معجم البلدان» ج 3، ص 272، در مورد «سواد» مى‏نويسد: رستاق عراق است كه در زمان عمر بن الخطاب فتح شده است و حدود آن را از موصل تا عبادان و از العذيب در قادسيه تا حلوان مى‏داند. و به نقل از الاصمعى آورده است كه دو سواد وجود دارد: يكى، سواد بصره و ديگرى، سواد كوفه. و به نقل از يزيدبن عمر الفارسى آورده است كه ملوك فارسى (ساساينالا) «سواد» را دل ايرانشهر مى‏ناميدند، چون استانى است كه در مركز ساير استان‏ها قرار گرفته است.
18-جنوب غربى آسيا و شمال آفريقا، رشيد الناضورى، دارالنهضه العربيه، ص 75- 77، 191.
19-فى تاريخ الشرق الادنى القديم، احمد امين سليم، دارالنهضه العربيه.
20-همان، ص 94.
21-همان، ص 258.
22-همان، ص 258.
23-همان، ص 258.
24-لغت نامه دهخدا، لغت ماد.
25-تاريخ رويان، به نقل از جغرافيايى بطلميوس كتاب ششم، فصل پنجم، ص 8.
26-لغتنامه دهخدا، ج 10، ص 15786.
27-دايره المعارف اسلامى، ج 9، ص 163. به نقل از ابن خرداد به و ابن‏فقيه
28-همان، ص 163.
29-الكامل فى التاريخ، ابن الاثير، ج 3، ص 8.
30-همان، ج 3، ص 8.
31-معجم البلدان، ياقوت حموى، ج 4، ص 94.
32- معجم البلدان، ياقوت حموى، ج 4، ص 94
33-صورة الارض، ابن حوقل، ص 102.
34-حدود العالم من المشرق الى المغرب، به كوشش جواد صيفى‏نژاد، ص 116.
35-الكامل فى التاريخ، ابن الاثير، ج 4، ص 340.
36-همان، ج 5، ص 146.
37-همان، ج 8، ص 94.
38-به خاطر دقت در اين موضوع، بايد به ديگر كتب تاريخى نوشته شده پس از سلجوقيان مراجعه كرد، مانند:
1-تاريخ جهانگشا، علاءالدين عطاملك جوينى.
2-جامع التواريخ، رشيدالدين فضل الله
3-تاريخ وصاف، اديب عبدالله شيرازى
4-تاريخ معجم، اديب فضل الله
5-نزهة القلوب، حمدالله مستوفى‏
6-نظام التواريخ، قاضى بيضاوى‏
7-تاريخ نگارستان و جهان‏آرا، قاضى احمد غفارى‏
8-ظفرنامه تيمورى، شرف‏الدين على يزدى‏
9-مطلع السعدين، كمال‏الدين عبدالرزاق سمرقندى‏
10-زبده التواريخ، حافظ ابرو
11-روضه الصفا، ميرخواند
12-روضات الجنات، خزازى‏
13-مجمل فصيحى، احمد بن جلال الدين.
(برگرفته شده از مقدمه كتاب «حبيب السير» نوشته آقاى جلال الدين همائى)
39-الكامل فى التاريخ، ابن الاثير، ج 8، ص 124.
40-تاريخ گزيده، حمدالله مستوفى، ص 429 و همچنين مطلب «نزهة القلوب» به نقل از لغت‏نامه دهخدا ماده عراق عجم.
41-حبيب السير، خواندمير، ج 2، ص 485.
42-دائره المعارف اسلامى، ج 9، ص 164
43- فارسى نامه ناصرى، حسن فسائى، ج 1، ص 604.
44- فارسى نامه ناصرى، حسن فسائى، ج 1، ص 604.
45- تاريخ ادبيات در ايران، ذبيح‏الله صفا، ج 5، ص 2711.
46- فارسنامه ناصرى، حسن فساشى، ص 596.
47- دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 9، ص 071، به نقل از لاكهارت.
48- همان، ج 9، ص 271.
49- دائرةالمعارف اسلامى ج 9 ص 371.


منبع: كيهان فرهنگي،شماره 217