ميلاد نور
زمين و آسمان تبريز نورباران بود. بوى گل محمدى در فضاى شهر پيچيده بود. بوى
بهار مىآمد. تبريز در شبى رؤيايى به سر مىبرد. صداى حمد و تهليل و تكبير از همه
جا بلند بود. على عليه السلام آن شاهكار آفرينش از خداى كعبه مولودى خواسته
بود، خجسته، تا ياد حماسه بزرگ غدير را زنده كند. باغبان آفرينش، نداى على عليه
السلام را چگونه بىپاسخ مىگذاشت؟ على عليه السلام نور خدا، اميد امت، فيض حق
بود. دعايش مستجاب مىگرديد. خطه شيران، تبريز به اميد طلوع بامدادى بود كه ناگه
بانگ تكبير مؤذن، شب را شكست و از نور خبر داد. هزار و سيصد و بيست سال از هجرت
رسول اكرم صلى الله عليه و آله، از مكه به مدينه مىگذشت كه "آقا ميرزا احمد"
صاحب پسر شد. سر به خاك سائيد و طلوع آفتاب زندگى در خانهاش را سپاس نهاد. در
كنار بستر كودك جاى گرفت، بغل كرد، بوسيد و بوئيدش. اشك شوق از ديدگانش بسان
مرواريدى بر گونه كودك غلطيد. سيماى طفل با جذبه و نورى كه در آن بود، پدر را
از خود برده بود. چشم از رخ فرزند برنمىداشت. پدر نام فرزندش را "عبدالحسين"
ناميد تا در سير امامت و شهادت و حماسه و ايثار گام نهد و بدين صورت عشق وافر
خود به پيشواى سوم شيعيان را از خود متبلور ساخت .
سوره تربيت
روزها گذشت. فرزند به دورهاى از زندگى رسيد كه مىتوانست تعاليم پدر را به جان
بپذيرد. او مىخواست بداند؛ بياموزد و در هستى انديشه كند. نخست آموزههاى مادر
را فراگرفت. آيات قرآنى و سورههاى كوتاهى كه با اوزان مخصوص جان او را صيقلى
مىداد. تا نوبت به تعاليم پدر شد. آقا ميرزا احمد از دانشمندان نامى تبريز كه
در سال 1287 هجرى قمرى در قريه "سردها" از نواحى تبريز متولد شده بود. از سال
1304 براى ادامه تحصيل به شهر آمده و بعد از فراگيرى مقدمات، در محضر درس علامه
بزرگوار مرحوم حاج ميرزااسدالله حضور يافت. و به مرتبهاى از دانش پژوهى رسيد
كه صلاحيت علمى آن بزرگ از طرف زعيم بزرگوار حضرت آية الله ميرزا على آقاى
شيرازى و فقيه برجسته حاج ميرزا على ايروانى مورد تاييد واقع شد. علم و عمل از
وى شخصيتى برجسته ساخته بود. حسن سيرت، آراستگى طبيعت و پرهيزكارى وى زبانزد
خاص و عام بود.
وى اكنون تربيت فرزند خويش را بر عهده مىگرفت تا به
نيكى به بار آيد و با دين محمدى و آئين علوى آشنا گردد. عبدالحسين به چنين پدرى
افتخار مىكرد و خداى را سپاس مىگفت كه در خانه علم و تقوا تولد يافته و تربيت
مىشود.
آموزش علوم توسط پدر شروع شد و در طى سالها آموزش
ادبيات فارسى و عربى، منطق، فقه و اصول انجام گرفت. عبدالحسين همانگونه كه دروس
متداول حوزههاى علميه را فرامىگرفت و به حفظ اشعارى چون "الفيه ابن مالك" در
علم نحو مىپرداخت، در سايه هدايت پدر، اشعارى هم از بزرگان دين حفظ كرد. از
اولين شعرهايى كه پدر، فرزند و شاگردش را به آموختن و حفظ آن تشويق كرد، شعرى
از حضرت على عليه السلام بود. او مىدانست همانگونه كه براى علم نحو ابياتى قرار
داده شده است تا با حفظ آنها اصول آن علم به آسانى در دست باشد، بايد اصول
اعتقادات را هم از اين طريق به شاگردان مكتب توحيد آموخت .
عبدالحسين كتابهاى مختلفى در حديث و اعتقادات را نزد پدر خواند و از آنها بهره
برد. و مسايل مشكل را با استاد در ميان نهاد و به حال آنها پرداخت. اهتمام به
قرآن و حديث، به خصوص به نهج البلاغه، وى را عاشق امام على عليه السلام كرد. چه
نيك به يادداشت آن سخن گرانمايه را كه: «هيچ آيهاى در قرآن كريم نيست كه اول
آن "يا ايهاالذين آمنوا" باشد، مگر آن كه على ابن ابيطالب عليه السلام سردار
مخاطبان آن آيه و امير و شريف و اول ايشان است .»
قرآن و نهج البلاغه دو كتاب گرانقدر براى اين محصل جوان بود. وى اين دو كتاب را
بارها مطالعه كرده و در معانى آن دقيق شده بود. گاهى در مطالعه اين دو كتاب
مىگريست و نم نم اشك بر گونهاش جارى مىشد و چون دُرّى گرانمايه در سينه وى
نهان مىگرديد.
جد وى "مولى نجفعلى" مشهور به "امين الشرع" از اهالى آذربايجان بود كه سال 1275
هجرى قمرى متولد شده و خويشتن را به علم و ادب و پاك و پرهيزكارى آراسته بود.
آن بزرگ شيفته جمع آثار ائمه اطهار عليهمالسلام بود. از آنجا كه از ادب فارسى
و تركى بهره وافر برده بود، قصايدى چند به اين دو زبان داشت . خانواده
عبدالحسين به مناسبت شهرت جدش به "امينى" معروف شده بود.
عبدالحسين هم راهى را در پيش گرفته بود كه امين شرع و مدافع اسلام ناب محمدى و
علوى باشد.
قيام سرو
عبدالحسين چهارده ساله بود كه شيخ محمد خيابانى بر ضد استعمار شوم انگلستان
قيام نمود. پيش از نهضت خيابانى، انقلاب مشروطيت روى داده بود، انقلابى كه مردم
تبريز در آن نقش مهمى بر عهده داشت. اينك خيابانى به پاس حرمت خون شهيدان، با
قيامى ديگر مىخواست با كج روىها مقابله نمايد. لذا شانزدهم رجب 1338هجرى قمرى
برابر هفدهم فروردين 1299هجرى شمسى بر ضد دولت ارتجاعى وثوق الدوله و
امپرياليستهاى انگليسى قيام كرد. اين قيام به شهرهاى ديگر آذربايجان هم سرايت
نمود و ادارات دولتى يكى پس از ديگرى به تصرف انقلابيون در آمد. شش ماه اداره
شهر بر عهده كميته ملى به رهبرى خيابانى بود. مبارزى كه با انگليس، روس، آلمان
عثمانى مقابله كرده و از استقلال موضع برخوردار بود.
با سقوط وثوق الدوله، مشيرالدوله پيرنيا به نخست وزيرى
رسيد و حاجى مخبرالسلطنه هدايت را به تبريز فرستاد تا آن مجاهد خستگى ناپذير را
دفع نمايد. عصر بيست و هشتم ذيحجة الحرام مركز انقلابيون از بين رفت و بعد از
سه روز وى را در خانه شيخ حسن ميانجى به شهادت رساندند.
عبدالحسين كه با سخنان شيخ و انديشه و افكار متعالى وى آشنايى داشت، چون ديگر
دوستدارانش عزا گرفت و از پدر آموخت كه بايد پس از قيام و شهادت با مكتب دعا،
فرهنگ سياسى اجتماعى اسلام را در جامعه نشر داد.
هجرت عشق
سال 1342 هجرى بود. عبدالحسين بيست و دو سال در كنار پدر با نشست و برخاست او و
درسهاى علمى و عملىاش، با اسلام و قرآن آشنا شده بود و از محضر بزرگان ديگرى
چون جناب حاج سيدمحمد مؤلف "مصباح الساكين" مشهور ره "مولانا" و جناب حاج
سيدمرتضى خسروشاهى صاحب "اهداء الحقير در معنى حديث غدير" و جناب شيخ حسين مؤلف
"هدية الانام" بهرههاى علمى برده بود.
عشق به امام على عليه السلام و علاقه به تحصيلات عالى وى را به كوى عشق هدايت
كرد."نجف اشرف" شهرى كه سابقه تاريخى آن بر همگان روشن است. حوزه علميه نجف از
دير باز جايگاهى براى رشد و تعالى دانشجويان علوم اسلامى بود و اينك مسافر عاشق
مىخواست به شهر علم وارد شد. عبدالحسين داستان هجرت را با پدر در ميان نهاد.
پدر بر قامت برومندش نظرى انداخت و با ديدگانى اشكبار بر هجرت فرزند پاسخ مثبت
داد. پدر از نداى امام آگاه بود و از جاذبه على عليه السلام حكايات فراوانى به
خاطر داشت. چگونه مىتوانست عاشق را از معشوق دور نگاه دارد؟ كه او بىعشق افسرده
مىشد و اين بر پدر سخت گران بود. پدر لذت ديدار و همنوايى با فرزند را از دامن
شست و وى را به امام على عليه السلام بخشيد و فرزندش امام حسين عليه السلام
همانگونه كه فرزند از لذات مادى به حيات جاويد رو آورده بود.
امينى هواخواه على عليه السلام بود و خود مىدانست كه
على عليه السلام او را به شهر خويش فراخوانده است از اينرو ملامت سرزنشگران و
كوردلان را به هيچ انگاشت و زير لب زمزمه مىنمود:
ملك در سجده آدم، زمين بوس تو نيت كرد كه در حصن تو لطيفى ديد بيش از حد انسانى
شهر نجف با سابقه ديرينه از عصر شيخ طوسى مهد علم و تقوا و فضيلت بود و بزرگ
دانشگاه عالم تشيع محسوب مىگشت و با آشفته بازارى كه در ايران - در آغاز كودتا
و سپس سلطنت رضاخان - به وجود آمده، محل مناسبى براى تحصيل به شمار مىرفت. و
امينى در صدد بود با تحصيل در عتبات به جهاد علمى پردازد، عالمى فريادگر شود و
مسير حق را تداوم بخشد. وى با هجرت به نجف در صدر تكميل معارف الهى بود. از
اينرو در مكتب درس حضرات آيات سيدمحمد فيروز آبادى - متوفى 1345 هجرى قمرى - و
سيد ابوتراب خوانسارى - متوفى 1346 هجرى قمرى - حاضر شد.
سپاه شقايق
شيخ مصلح سرزمين عشق، امينى در روزگارى به شهر على ابن ابيطالب عليه السلام
وارد شده بود كه با از هم پاشيدن امپراطورى عثمانى، عراق به دست انگليسهاى
ناپاك افتاده بود. وى هنوز شهداى انقلاب مشروطيت را به خاطر داشت كه با
مظلوميتى ديگر مواجه شد و در صدد برآمد تا ياد شهيدان راه فضيلت، امت متفرق
اسلامى را به وحدت و اخوت اسلامى دعوت نمايد. چرا كه خون شهيدان رايجترين سكه
تاريخ بشريت در راه آزادى و استقلال و امت اسلامى است . و اين سكه طلايى نه در
ضرابخانههاى آزاديخواهان، بلكه در ضرابخانههاى مستبدان به نفع امت اسلام زده
شده است.
علامه امينى زندگى شهداى راه حق و فضيلت را اولين تاليف
خويش قرار داد تا با جمعآورى گلهاى بوستان فضيلت امت اسلامى را به بزرگ آرمان
الهى سوق دهد. آرمان والايى كه براى تحقق آن رادمردان بسيارى وضوى خون ساخته
بودند و در محراب عشق به نماز ايستادند.
علامه امينى در اولين تاليف خويش ابداع و ابتكارى به كار برد كه پيش از آن كسى
به انجامش موفق نشده بود. با تاليف گرانبهاى"شهداء الفضيله" گوى سبقت را از
همگان ربوده و بر گذشتگان و معاصران خويش برترى يافت. از كتابهاى قديمى كه در
معرض نابودى و فراموشى بود گزارشاتى درباره علماى گذشته و قريب العهد فراهم
آورده و به جاودانگى رساند. بدين منظور بار سفر بسته و كشورها را پيموده تا با
رنج بسيار، كه براى هر كس تحمل پذير نيست، اين مجموعه از شرح حال را گرد
آورد. كتابخانههاى ايران و عراق را زير پا گذاشته و در كتابهاى خطى كمياب به
دنبال مردانى گشت كه به راه حق شهيد گشتهاند، وى پس از صرف سالها و ماهها
اين مهم را به انجام رساند و پس از اين تاليف به عنوان مجاهدى نستوه زبانزد خاص
و عام شد.
برخى از دانشمندان اسلامى كه با تقريظهاى خود، اين اثر
جاودانه را ستودند عباتاند از:
1- بزرگ مرجع شيعه آية الله سيدابوالحسن اصفهانى.
2- آية الله العظمى حاج آقا حسين طباطبايى قمى .
3- آية الله شيخ محمدحسين غروى اصفهانى.
4- علامه محقق شيخ آقا بزرگ تهرانى .
به اين ترتيب علامه امينى، با "شهداء الفضيله" مواضع صد
و سى تن از علماى دين و پيروان على عليهالسلام و آل على عليه السلام را از قرن
چهارم تا چهاردهم به رشته تحرير در آورد. تا امت اسلامى همچنان سرفراز و استوار
در مقابل فتنههاى دشمنان ايستادگى نمايند.
زمانى كه استعمارگران با ترتيب دادن جنگهاى جهانى در صدد برآمدند تا ملل
اسلامى را مورد تجاوز قرار داده و جزو مستعمرات خويش درآورند. امينى با تاليف
كتاب شريف شهداء الفضيلة؛ بزرگ اسوههاى شجاعت و ايثار را در مقابل مردم غيور
مسلمان سامان داد و آنان را به پايدارى و استقامت فراخواند.
در اين دوره است كه مجتهد مجاهد تبريز، آقا ميرزا صادق تبريزى (1274 - 1351)
عليه فساد و استبداد رضاخانى نهضت را شكل مىدهد و آية الله العظمى حاج آقا حسين
قمى (1282 - 1366) نهضت خراسان را رهبرى مىنمايد و آية الله كاشانى كه تازه از
عراق و جبهه جنگ عليه انگليس به ايران آمده است، حركت سياسى خود را در مقابل
استبداد رضاخانى آغاز نموده است.
غواص بحر معانى
علامه امينى به عنوان محدث، مفسر، فيلسوف و متكلم و فقيه دست به تحقيقات دامنه
دارى مىزند. شيخ بزرگوار در صدد است فلسفه سياسى اسلام را در هر صورت ممكن براى
مردم كوچه و بازار هم قابل فهم نمايد. هر چه كه بعضى از بزرگان علم هم از آن
غافل ماندهاند.
با تحقيق و تعليق بر كتاب "كامل الزيارات" ابن قولويه قمى كه از مشايخ شيعه
محسوب مىگردد، معتبرترين متون زيارات را در اختيار امت اسلامى قرار مىدهد و با
تاليف "ادب الزائر لمن يمم الحائر" كه شرح آداب زيارت حضرت امام حسين عليه
السلام است، فلسفه زيارت را بيان مىدارد.
در اين باره شيخ مصلح، عبدالحسين امينى سالهاست كه در پاى مكتب درس اساتيد
بزرگى نشسته و فقه و اصول و فلسفه و كلام اسلامى را فراگرفته است. از اين رو
"ثمرات الاسفار" را در دو جلد فراهم مىآورد و بر "رسائل" و "مكاسب" شيخ اعظم
انصارى حاشيه مىنويسد. همچنين رسالهاى درباره "نيت" مىنگارد و رسالهاى در
بيان "حقيقت زيارت"، تا به علماى پاكستان پاسخ داده باشد و "رسالهاى در علم
دراية الحديث."
علامه امينى با تاليفات گرانقدر خويش بنيه علمى و نهاد وقاد خود را در معرض
معاصران قرار مىدهد و از حضرت آية الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى و حضرت آية
الله علامه حاج ميرزا محمدحسين نائينى و حضرت آية الله العظمى شيخ عبدالكريم
حائرى و حضرت آية الله شيخ محمدحسين كمپانى اصفهانى، اجازه اجتهاد دريافت
مىدارد. و به زادگاه خويش تبريز باز مىگردد تا امين الشرع ديار خويش باشد. اما
دل او دگربار آهنگ نجف مىكند.
اينك او رو به قرآن كريم آورده است تا برنامه زندگى بشر و سعادت و خوشبختى و
كام روائى وى را از كتاب الهى استخراج نمايد. شاگرد مكتب وحى آياتى از كتاب
مبين را برمىگزيند و به تفسير آن مىنشيند.
- سوره اعراف، آيه 172، "ميثاق الاول. "
- سوره اعراف، آيه 180.
- سوره واقعه، آيه 7 .
- سوره مؤمن، آيه 11.
آنگاه "العترة الطاهرة فى الكتاب العزيز" را مىنگارد و
حق اولويت و مولويت خاندان رسالت را تبيين مىنمايد.
شهر آرمانى غدير
تاليف رسالات گوناگون، جان شيفته وى را خشنود نساخت. لذا بر آن شد، مدينه فاضله
اسلامى را به صورت منقحى امت اسلامى عرضه دارد و داستان سال دهم هجرت را در
خاطرهها زنده كند و آن زمانى است كه استعمارگران با حيلههاى خاص خود
امپراطورى عثمانى را از بين بردهاند و در عرصه عقيدتى دولت سنى مذهبى را كه به
عنوان حكومت اسلامى بر سرزمين پهناورى حكومت مىكرد، از صحنه خارج ساختهاند.
علامه امينى به عنوان آسيب شناس اجتماعى، اينگونه تشخيص داد كه با زوال دولت
عثمانى نبايد به دولتهاى استعمارگر اجازه داد، تا جايگزين دولت؛ ولو ظاهر
اسلامى شوند.
از ديدگاه او، امت اسلام كه با زوال دولت 623 ساله عثمانى روبرو گشته است، و
تلخىهاى بسيار چشيده، بهتر است، نظام مدينه فاضله اسلامى را كه در آن اصل
بنيادى غدير مطرح است، تجربه نمايد. نظامى كه پيامبر جز به آن سفارش نفرموده
است .
علامه امينى با تاليف "الغدير" خاطرات عصر نبوى را تجديد مىكند، عصرى كه سرورى
از آنِ امت قرآنى است و رسول اكرم صلى الله عليه و آله رهبرى آن را بر عهده
دارد و بعد از خود، ولايت على بن ابى طالب عليه السلام را معرفى كرده است .
امينى، احياگر سنت نبوى ، با "الغدير" جلوههاى شوكت و
عظمت امت اسلامى را در خاطرهها زنده مىدارد و اصل اصيل و محور حكومت قرآنى،
جريان غدير خم را يادآور مىشود.
امينى در عصرى زندگى مىكند كه شكست دولت عثمانى روى داده است. شكستى كه اگر"اصل
غدير" و رهبرى امت آنگونه كه پيامبر اسلام و قرآن كريم فرموده، اجرا مىگرديد،
روى نمىداد و انگليس را جرات آن نبود كه عراق را جزء مستعمرات خويش درآورد.
امينى احياگر مدينه فاضله قرآنى، با قرآن و حديث و شعر و حماسه، مبانى فلسفه
سياسى اسلام را به جهانيان ابلاغ نمود. وى علاوه بر اين كه با رجوع به قرآن و
سنت و رعايت موازين "سند شناسى" و "نقد حديث" حقائق غير قابل انكارى را پيش چشم
امت اسلامى نهاد و مساله اختلاف اهل يك كتاب و قبله را از ميان برداشت. جهانيان
را به اين مساله واقف ساخت كه فلسفه امامت و رهبرى از اصول شناخته شده تشيع، از
مبانى اصيل اسلامى است كه با رعايت آن حكومت اسلامى برقرار مىگردد، آنگونه كه
در صدر اسلام رسول اعظم الهى و امير مؤمنان با تكيه به اين اصل، حكومت اسلامى
را بنياد نهاده و حيات سياسى اسلام را استمرار بخشيدند.
علامه مصلح با نقد آثار و تاليفات كسانى چون "ابن تيميه"، "آلوسى"، "قصيمى" و
"رشيد رضا" در صدد برآمد وحدت و اخوت اسلامى را در جهان اسلام بگستراند و
تخمهاى نفاق و تفرقه را بخشكاند. وى در پى اسناد حديث غدير، بيست و چهار كتاب
تاريخى، بيست و هفت محدث و چهارده مفسر قرآن و هفت متكلم اسلامى را مىيابد كه
به نقد حديث غدير پرداختهاند. آنگاه راويان حديث غدير از صحابه پيامبر صلى
الله عليه و آله را به ترتيب حروف الفبا ذكر مىكند.
وى يكصد و ده تن از اصحاب را نام مىبرد كه حديث غدير را
روايت كردهاند و به نام هشتاد و چهار تابعى اشاره مىنمايد. سپس طبقات راويان
حديث غدير از علما را بر مىشمارد از علماى قرن دوم هجرى تا قرن چهاردهم سيصد و
شصت تن را ذكر مىكند كه به نقل از حديث شريف غدير موفق شدهاند و علامه مجاهد
براى يافتن مدارك معتبر بارها به اقصى نقاط جهان مسافرت مىنمايد تا آنچه را كه
از دين الهى در مورد خلافت كبرى فرود آمده، به امت اسلام برساند. وى نخست در
كتاب گرانقدر الغدير به آياتى كه در خصوص اميرمؤمنان على عليه السلام فرود
آمده، مىپردازد، برخى از اين آيات نورانى عبارتند از:
آيه تبليغ، آيه اكمال دين، آيات سوره معارج، آيه ولايت، سوره هل اتى . همچنين
احاديث نبوى و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله را با آميختگى شگرفى در آغاز و
انجام سخن و يا در مقام استدلال و تاييد و تضمين يادآور مىشود كه بعضى از اين
احاديث به قرار زير مىباشند:
حديث غدير و ولايت، حديث اخاء، حديث منزلت، حديث ثقلين، حديث على مع الحق و
الحق مع على، حديث تبليغ، حديث انذار العشيرة، حديث ان عليا اول من اسلم و آمن
و صلى، حديث ردالشمس، حديث سد الابواب، و صدها حديث ديگر كه در فضل و بزرگى وصى
بر حق حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله، بر زبان پيامبر اسلام جارى گشته است
.
دكتر سيدجعفر شهيدى كه خود در نجف و تهران از ياران آن فرزانه بود، نقل مىكند
كه روزى علامه امينى به من گفت:
«براى تاليف "الغدير" ده هزار جلد كتاب خواندهام.»
وى در ادامه سخن مىگويد:
"او مردى گزافه گو نبود. وقتى مىگفت كتابى را خواندهام، به درستى خوانده و در
ذهن سپرده و از آن يادداشت برداشته بود."
علامه نستوه پس از بررسى اسناد حديث غدير و اثبات واقعه مهم عصر نبوى، شاعران
چهارده قرن را كه از سفره قرآن توشه برداشته بودند، به شهادت آورد. تا هم يادى
از نام آوران و مبارزان مكتب ارجمند علوى كرده باشد و هم فضايل امام على عليه
السلام، وصى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را به اثبات رساند. وى ادب
متعهد شيعى را يكى ديگر از حجتهاى واقعه غدير دانست و براى فراهم آوردن شعر
بزرگ مردان فضيلت سالها تلاش پيگير نمود. تا علاوه بر گردآورى شعر حماسه
سرايان غدير، اشتباهات عمدى محققين مغرض را بر ملا سازد.
سال 1364 / 1324 چاپ اول كتاب الغدير در نجف آغاز مىشود
و تا نُه جلد آن به طبع رسيده و در سراسر ممالك اسلامى و غير آن منتشر مىگردد.
با انتشار كتاب گرانمايه "الغدير" سيل نامهها و ستايشها به دانشمند فرزانه و
علامه خبير ارسال مىشود. اين تقريظها گاه از دانشمندان بزرگ شيعه و اهل سنت
است و گاه از پادشاهان كشورهاى اسلامى .
نكته واحدى كه در تمام ستايشها به چشم مىخورد. پذيرش غدير است به عنوان محور
حركت اسلامى و بنيان حكومت دينى و مذهبى اسلام . پادشاهى فرصت طلب درصدد هستند
تا اين جنبش دينى را به نفع خود به پايان رسانند ولى دانشمندان از جايگاهى
بىغرضانه به مساله مىانديشند و در حقيقت زنجير متصل به وحى را بعد از قرنها به
راهنمايى مصلح بزرگ حضرت علامه امينى مىيابند.
شيخ محمد سعيد دحدوح از دانشمندان متتبع و امام جمعه و جماعت "اريحا" از نواحى
حلب نامهاى اديبانه به مؤلف "الغدير" نگاشته و در آن اينگونه مىگويد:
«آقاى من، كتاب "الغدير" را دريافت كردم و آن را مورد مطالعه قرار دادم ... قبل
از آن كه در امواج انبوه معانى آن وارد شوم نيروى فكر و انديشهام در آن شناور
گشت و شمهاى از آن را با ذائقه روحى خويش چشيدم. احساس نمودم كه اين همان
يگانه سرچشمه و منبع آب گوارائى است كه هرگز دگرگون نشود. اين منبع جوشان معانى
از آب باران صاف تر و گواراتر و از مُشك خوشبوتر است... .»
بوستان هدايت
صاحب الغدير سال 1373 هجرى قمرى، هشت سال پس از انتشار نخستين جلد "الغدير" به
تاسيس كتابخانهاى اقدام نمود كه نام آن را "مكتبة الامام اميرالمؤمنين عليه
السلام" نهاد و در روز عيد غدير افتتاح كرد. آغاز فعاليت اين كتابخانه با 42000
جلد كتاب خطى و چاپى بود. در تاسيس اين كتابخانه نسخههاى خطى از كتابخانههاى
معتبرى تهيه شد كه شمارى از آنها به قرار زير مىباشند.
- كتابخانه ناصريه، 000/30 جلد كتاب، لكنهو.
- كتابخانه مدرسة الواعظين، 000/20 جلد كتاب، لكنهو.
- كتابخانه سلطان المدارس، 000/5 جلد كتاب، لكنهو.
- كتابخانه معتازالعلماء، 000/18 جلد كتاب، لكنهو.
- كتابخانه فرنگى محل، 000/9 جلد كتاب، لكنهو.
- كتابخانه ندوة العلماء، 000/60 جلد كتاب، لكنهو.
- كتابخانه اميرالدولة، 000/110 جلد كتاب، لكنهو.
- كتابخانه دانشگاه اسلامى عليگره، 000/500 جلد كتاب، عليگره.
- كتابخانه عمومى رظلا، رامپو.
- كتابخانه خدابخش، 000/50 جلد كتاب، پتنه.
- كتابخانه عمومى دانشگاه عثمانى، 000/111 جلد كتاب، حيدرآباد.
- كتابخانه عمومى آصفيه، 000/125 جلد كتاب، حيدرآباد.
- كتابخانه سالار جنگ، 000/52 جلد كتاب، حيدرآباد.
و اين غير از آن كتابخانههاى خصوصى و عمومى است كه در
ايران و عراق ديده و استفاده شده بود.
بايستهاى جهان تشيع
علامه مصلح در طى سالهاى متمادى با جهان تشيع و تاريخ پرفراز و نشيب آن آشنايى
كامل داشت. او به مقدار هر حرفى از كتاب الغدير تجربه اندوخته بود و
نانوشتههايى داشت كه بايد در جامعه پياده مىشد، تا نظام اجتماعى، نظام الهى
گردد.
زمانى كه علامه امينى از "دارالتبليغ قم" ديدن كرد و برنامههاى آن مؤسسه در
اختيار ايشان قرار گرفت، فرمودند:
«بايد درسى تحت عنوان "ولايت" غير از آنچه كه در تدريس علم كلام و اعتقادات
مطرح مىشود، به طلاب آموزش داده شود.»
اين حرف جز از ژرف نگرى مصلح اجتماعى چيز ديگرى نيست. علامه امينى براى احياى
بنيان فلسفه سياسى اسلام تدريس مبحث ولايت را امرى ضرورى تشخيص داده بود و
آموزش آن در محدوده كتب كلامى و اعتقادى را كافى و وافى نمىدانست .
وى با مشكلات تاليف و نشر كتاب آشنا بود و در اين انديشه بود تا با تاسيس
"دارالتاليف" - خانه نويسندگان - رفاه مورد نياز محققين را در اين مكان فراهم
آورده و نويسندگان بدون هيچ آشفتگى خيال به تحقيق و تاليف مشغول شوند و اگر
تاليف مناسب حوزه كارگردانندگان آن بود، خود به چاپ و نشر آن اقدام نمايند.
از طرفى ديگر در طى تاليف الغدير به نشريات بسيارى در اقصى نقاط جهان برخورد
نموده بود كه درباره اسلام سخنى داشتند. علاوه بر آن در صدد بود مجمعى تاسيس
نمايد تا اين نشريات گردآورى شده و مورد ارزيابى قرار گيرد. مباحثى كه درباره
اسلام، فرق اسلام، تاريخ، جغرافيا، فلسفه، كلام ادبيات، اخلاق، حقوق، اقتصاد،
تفسير قرآن كريم، سياست و حكومت و ديگر علوم و صنايع اسلامى و... مىشود به دقت
مورد مطالعه قرار گيرد و سره از ناسره شناخته گردد.
حضرت علامه امينى با مطرح نمودن ولايت و امامت و بحثهاى عميق علمى و كاوشگرانه
پيرامون آن از نخستين متفكران اسلامى بود كه به "ولايت فقيه" در عصر غيبت رسيد
و بحث و درس اختصاصى پيرامون آن را امرى لازم و ضرورى دانست. و حكومت را از آن
ولى فقيه به حساب آورد و گفت :
«ديگران غاصبند و اين مقام، حق مسلم آن فريادگر است. »
و در جاى ديگر به صراحت هر چه تمامتر ندا برداشت: «الامام الخمينى ذخيرة الله
للشيعة» ؛ امام خمينى ذخيره خدا براى جهان تشيع است.
چه او از طلوع فجر صادق خبر داشت و رسالتى كه بر دوش مجدد قرن نهاده شده بود.
از اين رو شاگردى تربيت كرد چونان حضرت نواب صفوى تا حكومت علوى را فرياد زند و
با ياران خويش پايههاى حكومت غاصبان را به لرزه افكند.
نماز آخر
تلاش بىپايان، معمار مدينه غدير را دچار فتور جسمى كرد و بيمار شد. بيمارى اندك
اندك رو به فزونى گرفت. وى از كار باز ماند. كتاب از جلو ديدگانش دور شد و قلم
از حركت ايستاد. بيمارى و بسترى شدن علامه حدود دو سال به طول انجاميد و
معالجات خارج از كشور هم مفيد واقع نشد تا اين كه آيتى از آيات الهى و عاشقى از
عاشقان ولايت و مجاهدى نستوه روز جمعه 12 تيرماه 1349 برابر 28 ربيع الثانى
1390 هجرى قمرى نزديك ظهر به درود جهان گفت. وى كه همواره در نماز بود و جز به
عبادت خداى كعبه و خدمت به مولود آن كارى ديگر نداشت، در شصت و هشت سالگى از
دنيا رفت و جهانى را در غم ارتحال خويش فرو برد.
الغدير وى چراغ خانه دلهاى با صفا شد و مشعل هدايت امت اسلامى.
منبع:
كتاب گلشن ابرار، ج2. تهيه و تدوين جمعي از پژوهشگران حوزه علميه قم، از طريق
پايگاه فرهنگی تبیان