بسم الله الرحمن الرحیم
قبل از اینکه در باره این شخصیت برجسته عرفانی و فلسفی جهان اسلام بویژه حوزه
علمیه قم مطلبی را بیان کنم از محضر مبارک ایشان عذر خواهی می کنم چون می دانم
ایشان هیچ علاقه ای به معرفی شدن و مطرح شدن نداشته و ندارند در طول این سالها
همه درب های شناخته شدن را به روی خود بسته اند لذا اگر مطلبی کوتاه را درباه
آن عارف وارسته بیان می کنم امیدوارم که راضی باشند و مرا عفو نموده و مثل
گذشته مشمول دعای خود قرار دهند .
امام صادق عليه السلام فرمودهاند:
«العالم حقا هو الذي ينطق عنه اعماله الصالحه و اوراده الزاكيه و صدقه تقواه
لالسانه و مناظرته و معادلته و تصاوله و دعواه» (مصباح الشريعه، 1400ق، ص14،باب
خامس في العلم) دانشمند حقيقي كسي است كه كردار نيك وي و ذكرهاي پاكش بيانگرحال
او باشد و تقوايش تصديقش كند، نه زبان و مناظراتش و هماورد طلبياش و حمله كردن
به ديگري و ادعايش.
از نظر بنده استاد عزیز ما حضرت آیت الله حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی مد ظله ،
که همچنان نور کلمات ایشان را بعد از بیش از بیست سال در وجود خود احساس می کنم
و در این دیار غربت تشنه کلمات نورانی و حکیمانه و الهی ایشان هستم، نمودار
مجسم چنین عالمی است، شخصیتی عارف سالک وطی طریق کرده و در عین حال گمنام در
زمان خویش . اگرچه در اصل این گمنامی خواست خود معظم له بوده است وگرنه ایشان
قبل از انقلاب جزو رجال مشهور زندان رفته و سختی کشیده و از شاگردان حضرت امام
قدس سره وعلامه طباطبایی رحمه الله علیه بودند . شخصیت ایشان نزد امام رضوان
الله تعالی علیه شخصیت برجسته و ممتازی بود به طوری که حتی وقتی حضرت امام رحمت
الله علیه از تبعید به قم آمده بودند به منزل شاگرد خود برای دیدن ایشان رفته
بودند . حضرت امام آگاه به مراتب علمی ومقامات معنوی ایشان بود چون از محضر
امام تلمذ نموده بود . او عاشق امام بود و ایشان رابطه خود را با امام رابطه
عاشق و معشوقی می دانست.
در کنار سخنرانی های بسیار مهم قبل از انقلاب و در شهرهای مختلف ، تقابل هایی
که ایشان در قبل از انقلاب با بعضی از روشنفکری های مریض داشته است برای
شاگردان و بخشی از حوزه علمیه قم روشن است اما ایشان که جزو ردیف اول برپا
کنندگان انقلاب بود بعد از انقلاب همه همت خود را به کار گرفت تا گمنام بماند .
با این وجود همواره جزو فحول فلسفی و ارکان و استوانه های اصلی حوزه علمیه قم
قلمداد می شد . بهترین درس شرح منظومه حوزه علمیه قم مربوط به ایشان بود .
حقیقتا" کتاب شرح منظومه کتاب بسیار مشکلی است همه منطق و فلسفه را ملاهادی
سبزواری با 21 سال زحمت به صورت شعر آورده و به دلیل اینکه شعرها قابل فهم
نبوده شرحی بنام شرح منظومه نگارش شده که اگر هر روز میانگین سه ساعت روی این
درس کار کرده شود سه سال طول می کشد تا این کتاب تمام شود . بر این شرح منظومه
شخصیت های بزرگی شرح نوشته اند و تدریس این کتاب کار هر کسی نیست تدریس این
کتاب کار هر کسی نیست و ایشان با بیانی شیوا و منحصر به فرد مطالب ثقیل و عرشی
این کتاب که تفهیم کردن یک خط از به آن به شاگردان کار آسانی نیست و هر کسی این
توانایی را ندارد ایشان مطالب را از اوج به پائین آورده آورده ودر قالب گفتاری
رسا تحویل محصلین محضرشان می دادند . باید بگویم بهترین استاد و مدرس بی بدیل
این کتاب در چندین دهه گذشته در حوزه علمیه قم بوده اند البته تدریس اسفار
ملاصدرا و دروس عرفانی حوزه و ... را هم انجام می دادند که جزو سه چهار نفر
طراز اول تدریس بالاترین دروس فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم قلمداد می شدند.
معظم له از شاگردان خاص علامه طباطبایی بوده است و با قابلیتی که در ایشان بود
در عین حالی که بهره برداری علمی ازعرفان نظری ایشان داشته است ازعرفان عملی
علامه هم بهره ها برده بود و تحت تاثیر ایشان بود و معلوم بود که عرفان نظری و
عملی را از علامه به ارث برده است . از نظر حقیردر کنار ویژگی های عالی معنوی
ایشان، مهمترین خصوصیت بارز ایشان همان خصوصیت تواضع و بی ادعایی همراه با کتوم
بودن در عرفان و مکاشفات خویش است که کتوم بودن را هم از علامه به ارث برده است
. بسیار سعی می کرد که ناشناخته بماند و مکاشفات معنوی خود را پوشیده بدارد و
کسی از اسرار عرفانی ایشان آگاه نشود لذا کسی از مکاشفات ایشان کمتر آگاه شده
است .
به یاد دارم در ایام شهادت ائمه اطهار علیهم السلام در منزل حضرت آیت الله
العظمی گلپایگانی قدس سره مراسم روضه خوانی بود وبسیاری از علماء و فضلای حوزه
علمیه قم حضور پیدا می کردند گاهی مواقع ایشان بدون نام و نشان و بدون اینکه
خود را در جایگاه علماء قرار دهد می آمدند و در کنار کفش ها می نشست و من می
دیدم کفش های افراد راکنار درب ورودی بدون اینکه کسی متوجه شود جفت می کرد و
بسیاری از افراد نمی دانستند ایشان فیلسوف و استاد برجسته حوزه علمیه است و
چنان اشکی در موقع روضه خوانی می ریخت که آن صحنه ها از ذهن من پاک نمی شود.
عشق حقیقی به اهلبیت علیهم السلام در گفتار او همیشه مواج بود.
به یاد دارم در ابتدای شروع خطبه درس حکمت منظومه روایتی خواندند و آن حدیث این
بود : (ان الوصول الی الله تبارک و تعالی سفر لا یدرک بانتفاءاللیل ) یعنی وصل
شدن و ورود به حاکمیت الله بدون شب زنده داری محقق نمی شود ایشان در همان اوایل
حکمت راه را به ما نشان می داد که رسیدن به حکمت ، نیمه شب و شب زنده داری می
خواهد همان شب زنده داری که برای پیامبر اعظم (ص) جنبه وجوبی داشت .
من معتقدم که گنج های حقیقی مخفی و بی ادعایند ایشان هیچ ادعایی نداشت و الان
هم ندارد - ایشان در تواضع و ادب و احترام به دیگران در حوزه مثال زدنی بودند -
درس ایشان به گونه ای بود که برای ما محرز بود که طعم عشق به خدا را چشیده است
. وقتی که سخن از او به میان می آورد مفتون و مجذوب بود احاطه زیادی به اشعار
عرفاء داشند گاهی بعضی از اشعار عرفانی را می خواند و هم ذوق عرفانی داشت و
شعرهایی را فی البداهه انشاء می نمود . معلوم بود آنچه را که انشاء می کندچشیده
است اما هیچ ادعایی ندارد که در مرتبه از مراتب عرفان است . همیشه احساس می
کردیم که دائم الحضور است و خودش را در محضر حق می بیند . باور داشت که ما در
محضر خدائیم وقتی از آخرت سخن می گفت مثل اینکه کسی است که برزخ و قیامت را می
بیند و توصیف می کند . هر سخن معنوی که بیان می داشت بر جان می نشست.
سفر عمره ای بود که در محضر ایشان بودیم کاروان متشکل از اساتید دانشگاه تهران
بود که از آن سفر بسیار با برکت بود از آن سفر به بعد پایه عمره دانشجویی
گذاشته شد در آن سفر حضرت حجت الاسلام ابوترابی و مرحوم والد آقای ابوترابی که
از اولیاء الهی بود وحاج آقای امجد حضور داشتند . در قصر حسن عابد در مکه بودیم
و بارها به اتفاق ایشان به مسجد الحرام می رفتم . وقتی که برای حقیر از عظمت آن
مکان مقدس می گفت دنیای دیگری از آن مکان مقدس برای حقیر مکشوف شد و آنجا بود
که ذو مراتب بودن وجود در عالم جماد را فهمیدم . وقتی که به مدینه آمده بودیم
در قصر الدخیل اقامت داشتیم ماه رمضان بود و جلسه ای بودیم که بعضی از شخصیت
های فوق و جمعی از اساتید حضور داشتند هر چه حاج آقای امجد و حقیر اصرار کردیم
که صحبتی بکنند اینقدر خود را پائین قلمداد کرد که بعضی از اساتید خیال می
کردند یک روحانی معمولی است که به سفر عمره آمده است . حاضر نشد چند جمله ای
بگوید . بیاد دارم در همان سفر شب احیاء حاج آقای قرائتی سخنرانی کرد و ایشان
در گوشه ای نشسته بود همانند دیگر زائران . بعد آقای قرائتی از ایشان عذر خواهی
کرد . اما ایشان متواضعانه ، بی ادعا و کتوم ، تجلیل فراوانی از آقای قرائتی
بخاطر استفاده از تشبیهات و مثالهایی که بکار برده بود کرد و آن را فضل الهی به
ایشان بیان نمود .
آن سفر برای بنده در محضر ایشان غیر قابل توصیف است . جمله ای را که سفارش می
فرمودند از حضرت علی علیه السلام بود که حضرت بدین مضمون فرموده اند :قیمت و
ارزش و بهای جان شما بهشت است به کمتر از بهشت نفروشید. این حقیر باور دارم
ایشان در این دنیای فانی به این جمله باور داشت و در بازار دنیا جانش و شخصیت
اش و هستی اش را به حراج متاع دنیایی نگذاشته است و حتی بهشت هم هدف ایشان
نبوده چون بالاتر از بهشت که خالق بهشت است را پیدا کرده بود و عاشق او بود .
او خود را از مسیر راه الهی حذف نموده بود و برای خویش ارزشی قائل نبود و پرده
های حجاب را کنار زده که به تعبیر لسان الغیب حافظ : «حافظ تو خود حجاب خودی از
میان برخیز»
شخصیتی که اگر می خواست همه راههای دنیایی برای او باز بود و او را به اوج شهرت
می رساند اما از همه آنها چشم فرو بسته و چشم جان او باز و ملکوت هستی را دیده
و می بیند و در صمت و سکوت به سر برده و می برد.
احمد بحرینی
يکشنبه ۱ آبان ۱۳۹۰ , ۲۵ ذیالقعده ۱۴۳۲
مرکز تعلیمات اسلامی واشنگتن