ادب از فهم سرشار و ادراك حقايق سرچشمه مىگيرد و بىادبى از جهل و نادانى.
در جهان آفرينش هر دسته از مردم مقرّرات خاصى براى آداب معاشرت دارند. حتى
وحشيان نيز چنين هستند. اصلاً يكى از تفاوتهاى انسان با حيوان، ادب است.
انسانها در اثر درك حقايق، ادب دارند و حيوانات فاقد آن هستند و هرچه انسانيت
كسى كاملتر شود، ادب و تربيت او بيشتر مىشود. ولى رفتار و رسوم پسنديده در يك
دسته ممكن است در دسته ديگر اصلاً پسنديده نباشد.
معنى لغوى آداب
براى «آداب» معانى گوناگونى بيان گرديده كه تقريباً همگى به معنى «راه درست
معاشرت كردن با ديگران» مىباشد:
1. «آداب» جمع «ادب» به معنى آموختن علوم و دانشهاى گوناگون و محاسن اخلاقى
است و به علوم و معارف عمومى نيز اطلاق مىشود و گاهى در مورد شخص يا شىء خاص
بكار مىرود مانند آداب درس خواندن، آداب نماز، آداب قاضى و آداب مسافرت
و...(1).
2. ادب يعنى: به زحمت و مشقّت افتادن پسنديده در راه فضائل انسانى و خود را
مؤدّب به آداب نيك كردن(2).
3. آداب يعنى: عادات و رسوم، روشهاى نيكو(3).
4. آداب يعنى: چم و خم، حُسن معاشرت، حسن محضر، اخلاق حسنه، فضيلت مردمى، حسن
احوال در قيام و قعود و حسن اخلاق و اجتماع، خصال حميده(4).
5. «برتاموريس پاركر» مىنويسد:
«آداب معاشرت» معادل كلمه «اِتيكِت» فرانسوى است كه در آغاز به معنى «بليط
كوچك» بوده است. در فرانسه، به مردمانى كه مىخواستند در يك مراسم يا مجامع
عمومى شركت كنند، بليطهاى كوچكى مىدادند. بر روى هر بليط دستورهايى داده مىشد
كه دارنده بليط در هنگام برگزارى مراسم چگونه رفتار كنند. پس اتيكت يعنى «راه
درست معاشرت كردن با ديگران»(5).
فرق اخلاق و آداب
شايد برخى اينطور تصوّر كنند كه اخلاق و آداب يكى است و حال آن كه چنين نيست،
زيرا اخلاق از اوصاف روح به شمار مىرود، ولى آداب از اوصاف اعمال و كارهاى
انسان است و نحوه صدور كارها بستگى به صفات روحى دارد.
اصول اخلاقى مانند قدرت اراده، شجاعت، سخاوت و غيرت و... با آداب و سنن ملّى،
محلى و... فرق دارد چرا كه آداب اجتماعى از امور نسبى است كه با اختلافات محيطى
فرق مىكند. ولى زشتى و زيبايى اصول اخلاقى با اختلاف نژادها و ملّيتها دگرگون
نمىشود لذا در هيچجاى دنيا ديده نشده است كه سخاوت و شجاعت را كسى بد بشمارد
و دزدى را خوب.
چنانكه از مضامين احاديث بر مىآيد، آداب معاشرت را غير از اخلاق ذاتى دانسته و
به آن اهميت زيادى داده شده. چرا كه گاهى ممكن است شخص از نظر اخلاقى فردى
ناصالح باشد، ولى در اثر تربيت و تأديب درست و خوب، خُلق خوى او تغيير يابد.
مانند آموزش امت اسلامى توسط پيامبر گرامى اسلام و ائمه اطهارعليهم السلام كه
يكى از شؤونات امام معصوم اين است كه امت را با آداب نيك تأديب كند و انسانهاى
منحرف را به راه راست هدايت نمايد حتى ممكن است گاهى با تندى و حد زدن باشد. و
اينك نمونههايى از احاديث:
پيامبر گرامى اسلام فرمود:
«اَكْرِمُوا اولادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدابَهُم»(6). «فرزندان خود را محترم
بداريد و آنان را با آداب خوب و پسنديده با آنان رفتار نماييد».
«رَحِمَ اللَّهُ عبداً أعانَ ولَدَهُ على برِّه بالإحسان إليه، و التألّف له و
تعليمه و تأديبه،»(7). «رحمت خدا بر كسى باد كه در احسان و محبت به فرزند خود
كوشا باشد و به او آداب خوب و نيك بياموزد».
علىعليه السلام فرمود:
«أَدِّبِ اليَتِيمَ مِمَّا تُؤدِّبُ مِنهُ وَلَدَكَ»(8) «يتيم را با آنچه
فرزندان خود را ادب مىكنيد، ادب نمائيد». يعنى حتى ادب كردن منجر به زدن گردد.
امام صادقعليه السلام مىفرمايد:
«ثلاثةٌ ليسَ معهُنَّ غُربةٌ: حُسن الأدب و كفّ الأذى و مجانبةُ الريب». «سه
چيز است كه شخص با داران بودن آنها احساس غربت نمىكند: ادب پسنديده و بىآزارى
نسبت به مردم و دورى از شك و ترديد».
پس معلوم مىشود گرچه آداب، ناشى از اخلاق؛ و به عبارت ديگر اخلاق، پايه و
مقدمه آداب است. ولى باهم فرق دارند و به وسيله ادب خوب؛ مىتوان اخلاق بد را
تغيير داد.
آداب معاشرت در ميان اقوام مختلف
ادب در همه جامعهها و بين تمامى امتها و ملتها و اقوام بوده و لازمه زندگى بشر
به شمار مىرود و در پسنديده بودن ادب، اختلافى در ميان هيچ قومى از اقوام بشر
نيست، فقط چيزى كه هست تطبيق مصداقهاى ادب است كه به اعتبار اختلاف اقوام و
ملتهاى مختلف مىباشد و اين اختلاف از لحاظ تشخيص كار نيك از بد است. چهبسا
چيزهائى كه در نزد ملّت و قومى، از آداب خوب بشمار رود و حال آنكه در نزد ساير
اقوام ادب به حساب نيايد.
مثلاً در ميان اسكيموها رسم بر اين است كه مهمان پس از غذا خوردن لبهاى خود را
طورى پاك كند كه صدايى از آنها برخيزد و بدين ترتيب نشان دهد كه غذا بر وى
گوارا بوده است، ولى ما اين كار ناپسند مىدانيم.
در افريقا وحشيان در ملاقات با يكديگر براى شادباش مىگويند: «چگونه عرق
مىكنيد؟» امّا براى ما چنين سؤالى زننده و خشن است.
دست دادن با دوستان در هنگام ملاقات در بسيارى از كشورهاى جهان معمول است ولى
چينيان به جاى اينكه به ديگرى دست بدهند، دو دست خود را برهم مىگذارند و تكان
مىدهند.
وقتى كه كسى از ما جدا مىشود مىگوييم «خداحافظ»، ولى در گينه جديد وقتى كه
كسى گروهى از وحشيان را ترك مىكند، ميزبانان شيون مىكشند و به سر و روى خود
گِل مىمالند.
در بسيارى از كشورها برداشتن كلاه نشانه ادب است، ولى بوميان غنا در افريقا، به
جاى اين كار قباى خود را از يك شانه پايين مىاندازند(9).
پيش از انقلاب اسلامى در كشورمان ايران نيز عدهاى متأثّر از فرهنگ غرب، كلاه
خود را به عنوان احترام به طرف مقابل، از سر بر مىداشتند. ولى براساس دستور
اسلام، وقتى دو نفر مسلمان به يكديگر مىرسند، با سلام كردن رعايت ادب را
مىنمايند. حتى طبق دستور قرآن مجيد اگر كسى سلام كرد، بايد جوابش بهتر از آن
باشد و يا حدّاقل جواب سلام را بايد مثل سلام كننده رد كرد. چنانكه مىفرمايد:
«إذا حُيِّيْتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بَأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها»(10).
«هرگاه به شما تحيّت گويند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهيد، يا(لااقل) به
همانگونه پاسخ گوييد!».
بنابراين آداب معاشرت در سراسر جهان متفاوت است. ولى در همهجا آداب معاشرت به
منظورهاى معينى است كه بعضى از آنها چنين است:
چگونه بايد به خداوند و پيامبر و ائمه و ساير بزرگان احترام گزارد؟
چگونه بايد ناشناسان به يكديگر معرفى شوند؟
چگونه دوستان به يكديگر سلام كنند؟
چگونه با مردم مسنتر و جوانتر از خود بايد رفتار كرد؟
آداب و رسوم پسنديده در هنگام غذا خوردن چيست؟
براى هر مراسم خاص چه نوع لباسى بايد پوشيد؟
چگونه بايد با همسايگان رفتار كرد؟.
همچنين در ساير مراحل زندگى بايد آداب هر بخشى از زندگى را بجا آورد.
اما اينكه بهترين آداب كدام است بايد سراغ آداب الهى برويم كه از طرف خداوند
آفريننده به وسيله آخرين فرستاده او حضرت محمد بن عبداللّهصلى الله عليه وآله
به صورت قرآن مجيد، آن كتاب زندگى و حياتخبش و جاودانى به انسانها ابلاغ شده
است.
علاّمه طباطبائىقدس سره در تفسير اوّل سوره حجرات كه در واقع آئين زندگى و راه
و رسم حيات سعادتآفرين را فراروى مؤمنان قرار مىدهد، مىنويسد:
«اين سوره دربر دارنده مسائلى است كه خوشبختى را در زندگى براى فرد و پاكيزگى و
شايستگى را براى جامعه پديد مىآورد. برخى از اين مطالب درباره ادبى است كه
مؤمنان مىبايد در برابر خداوند و رسول او داشته باشند و برخى بيانگر شيوههاى
درست ارتباط انسانها با يكديگر در جوامع بشرى است و برخى ملاك برترى و فضيلت
انسانها را مىنماياند و اين از مهمترين موضوعهايى است كه جامعه مدنى را
سامان مىدهد و انسان را به زندگى سعادتآميز، پاكيزه و گوارائى رهنمون ساخته و
دين حق را از ديگر روشها و مسلكهاى اجتماعى و قانونى ممتاز مىسازد»(11).
از نظر علاّمه طباطبائى، ادب عبارت از هيئت زيبا و پسنديدهاى است كه طبع و
سليقه سالم، شايسته مىداند كه هر عمل مشروعى چه دينى مانند دعا و چه غير آن
مثل مشروع عقلى، همانند ديدار دوستان، طبق آن هيئت زيبا و رسا انجام گيرد.
خلاصه اينكه: ادب الهى، عمل را بر هيئت توحيدى انجام دادن است.
لذا خداوند متعال مؤدّبترين انسان را از ميان بىادبترين انسانها برگزيد و
كتاب زندگى و حياتبخش خود يعنى قرآن را به وسيله امين وحى بر قلب مبارك پيامبر
رحمت و ادب، نازل فرموده و دستور داد تا پيامبر اسلام طبق فرمان خدا انسانها را
به ادب و انسانيت و نيكو زيستن دعوت كند. چرا كه همه اديان الهى بالاخص دين
كامل و جهانى اسلام مجموعهاى از آداب نيكو و پسنديده است و براساس آيه «لا
رطبٍ و لا يابِسٍ اِلاَّ فِي كِتابٍ مُبينٍ»(12) در مورد زندگى سعادتمندانه بشر
هيچ چيز را فرو گذار نكرده و به كوچكترين نكاتى كه بشر از بدو خلقت تا روز معاد
به آن نيازمند است، اشاره كرده، مثلاً در مورد آداب اجتماعى و طرز برخورد
انسانها با خدا و رسول و بزرگان دين، طرز برخورد آنها با يكديگر، با حكومتها،
با زير دستها، طرز رفتار فرزندان با پدر و مادر؛ و پدر و مادر با فرزندان،
همسايگان و.... مقرراتى بيان داشته است. و براى سر و سامان بخشيدن به همه جهات
زندگى انسان اهميت داده و هيچيك از شؤون انسانيت را از قلم نينداخته و لذا
سرتاپاى زندگى را داراى ادب نموده و براى هر عملى از اعمال زندگى هيئت زيبايى
ترسيم كرده كه از هدفدارى حيات و زندگى حكايت مىكند.
اگر خطابهاى يگانه خالق هستى را ملاحظه نمائيم مىبينيم هميشه و در جاى جاى
قرآن مجيد با بندگان خود مؤدّبانه و با احترام سخن گفته است. پيامبر و ائمه
اطهارعليهم السلام كه خود مؤدّب به آداب الهى بوده و الگوى كامل انسانها
مىباشند؛ و پيروان خود را نيز به آداب نيكو و پسنديده دعوت كردهاند و از صفات
بد برحذر داشتهاند.
علىعليه السلام مىفرمايد: «..الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدة...»(13) «رعايت ادب
مانند لباس فاخر و زينتى و نو است».
و در جاى ديگر مىفرمايد: «الأدبُ يُغني عَنِ الحَسَبِ»(14) «ادب، انسان را از
نژاد و افتخارات پدران و نياكان بىنياز مىكند».
همچنين فرازى از رساله حقوق امام سجادعليه السلام را كه در رابطه با رعايت ادب
در برابر استاد است، به عنوان مثال مىآوريم:
«حق استادت اينست كه او را محترم و بزرگ شمرده، در حضور او و روبهروى او نشسته
و به حرفهاى او گوش فرا دهى، صدايت بلندتر از استاد نباشد، هرگاه كسى از او
سؤالى كرد پيش از او مبادرت به جواب ننمايى، در حضور او با كسى سخن نگويى، نزد
او غيبت كسى نكنى، اگر پشتسر او بد گفتند دفاع كنى، عيبش را بپوشانى، فضائل او
را آشكار نمائى، با دشمنانش همنشين نشوى و دوستانش را دشمن ندارى، هنگامى كه
چنين كنى فرشتگان الهى گواهى مىدهند كه تو به سراغ او رفتهاى و براى خدا از
او علم آموختهاى، نه براى خلق خدا»(15).
پىنوشتها:
1) مجمعالبحرين و المنجد، واژه ادب.
2) المصباح المنير، واژه ادب.
3) فرهنگ عميد، آداب.
4) لغتنامه دهخدا، واژه ادب.
5) فرهنگنامه، ج1، ص 21، ترجمه، زير نظر رضا اقصى، چ 1346، شركت سهامى كتابهاى
جيبى.
6) مستدرك الوسائل، چاپ جديد، ج15، ص 168، ابواب احكام الأولاد، باب 63، ح 3.
7) همان، ص 169.
8) همان، چاپ قديم، ج3، ص 625.
9) فرهنگنامه، ص 22.
10) نساء: 86. گرچه «تحيّت» معنى وسيعى دارد، ولى اكثر مفسران مصداق روشن آن را
«سلام» مىدانند.
و همچنين در آيه 10 سوره يونس و 23 ابراهيم، «تحيت» اهل بهشت را «سلام»
دانستهاند. چنانكه مىفرمايد: «تحيتُهُمْ فِيها سَلامٌ».
11) الميزان، ج18، ص 309.
12) انعام: 59.
13) نهجالبلاغه دشتى، حكمت 5.
14) بحارالأنوار، ج75، ص 68، چ قديم.
15) تحف العقول، ص 266.
منبع:
مكتب اسلام ، شماره ( 9 ) 1382 ، از طر يق
شبكه اطلاع رسانى حوزه (شارح)