چكيده
عرفان و عبادت از مهم ترين محورهاى بحث در سيره نبوى(صلى الله عليه وآله) است.
عبادت، فرع و مترتب بر معرفت است، و از همين روى، پيامبراعظم(صلى الله عليه
وآله)تحت تربيت الهى مسير كسب معرفت را چنان طى كرد كه آماده پذيرش رسالت عظيم
الهى شد. درجات بالاى معرفتى آن حضرت، حالتى قرين با ذكر و احساس حضور دايم در
پيشگاه حق به او بخشيده بود. اين حالت به صورت خشوع و خداترسى و خوف حقيقى از
سخط الهى در عبادات آن حضرت متجلى مى شد. جلوه هاى عبادت در سيره
پيامبراعظم(صلى الله عليه وآله) در نماز و ذكر، تهجد و نوافل، روزه، اعتكاف و
حج رخ نموده است. نماز ايشان، كه آن را نور چشم خود مى خواند، همراه بود با اوج
توجه و حضور دل. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) بر تهجد و نوافل نيز اهتمام
خاصى داشتند. همچنين عبادات سنگين و طولانى همراه با فراهم سازى لوازم و مقدمات
آن از قبل، و نيز آداب خاصى چون تقسيم نماز بر ساعات شب، بيدارى پس از ثلث يا
نصف شب و قرائت قرآن و مناجات در گزارش هاى مربوط به سيره عبادى آن حضرت به چشم
مى خورد.
سيره عبادى
سيره عبادى2 پيامبر عظيم الشأن اسلام از مهم ترين محورهاى مطرح در سيره
نبوى(صلى الله عليه وآله) است؛ چرا كه مى توان عبادت و عرفان را غايت حركت
انسان به ويژه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در سير معنوى دانست. اهميت بعد
عرفان و عبادت، مربوط به ارتباط اين دو امر با هدف نهايى و متعالى خلقت انسان
هاست. به حكمِ گفته الهى در آيه نورانىِ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ
إِلاّ لِيَعْبُدُون»3 هدف از خلفتِ بخشِ تكليف مدار هستى، يعنى انسان و جن،
عبادت است، و عبادت نيز بدون معرفت ارزشى ندارد و عبادتِ مورد نظر اين آيه نيز
عبادتى قرين و ملازم با معرفت است؛ بدين معنا كه هر درجه از عبوديت، درجه اى از
معرفت را مى طلبد، و با هر عبادتِ عارفانه، درجه اى برتر از معرفت به دست مى
آيد. اين روندِ رو به كمال و رشد، تا بالاترين مراحل امكان معرفت ادامه مى
يابد، و به اين ترتيب، مفهوم سخن برخى مفسران كه «ليعبدون» را در آيه ياد شده
«ليعرفون» معنا كرده اند،4 روشن مى شود.
با آنچه گفته آمد روشن شد كه معرفت و بصيرت از نظر رتبه مقدم بر عبادت و عبوديت
است، و عبادتِ بى معرفت و شناخت را ارجى نتوان نهاد؛ زيرا تا عبد شناختى هرچند
اندك به آنچه مى پرستد نيابد، عبادتش جز كارى لغو، بى مبنا، بى هدف يا تقليدى
صرف نيست، و عبادى كه اين چنين اند همواره در روايات ملامت شده اند و درجه
عبادتشان بر اساس درجه عقل و معرفتشان محك خورده است.5
عبادت نبوى(صلى الله عليه وآله) عبادتى بود همراه با بالاترين درجات معرفت به
معبودِ هستى؛ و اين سير معرفتى با زمينه هاى تربيت نبوى(صلى الله عليه وآله) از
دوران كودكىِ ايشان توسط برترين ملك الهى ادامه يافت،6 و سرانجام با اتصال نبى
اكرم(صلى الله عليه وآله) به منبع وحى الهى پس از رسالت به اوج رسيد. پس از
مرتبه معرفت، نوبت به ذكر و حضورِ دل مى رسد و نيز توجه دايم به منبع عظيم
هستى؛ و با اين توجه و حضورِ دل، اعضاء و جوارح نيز در مراتب بعدى همراه شده،
عبادات جارحه اى قرين عبادات جانحه اى مى گردند. بدين ترتيب شايسته است كه
مباحث اين نوشتار در سه بخش معرفت و بصيرت نبوى(صلى الله عليه وآله)، ذكر دايم
و خدامحورى، و بالأخره عبادت نبوى(صلى الله عليه وآله)طرح شود.
1. معرفت و بصيرت
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) خود، معرفت را سرمايه اصلى خويش معرفى
مى فرمود،7 و چنان كه گذشت، خداوند متعال مسيرى رو به كمال را براى فزونىِ
معرفت آن حضرت ترسيم كرده بود. رخدادِ بعثت براى آن حضرت، همراه بود با پيدايش
درجه والايى از معرفت در باب هستى؛ به گونه اى كه با كنار رفتن پرده ها از
مقابل ديدگانِ حقيقت بين آن حضرت، حقايق هستى براى روح متعالى ايشان منكشف و
متجلى شد. بنابر روايتى از امام صادق(عليه السلام)، هنگامى كه از آن حضرت
پرسيدند پيامبران چگونه به رسالت خويش پى مى برند؟ فرمود: «پرده از مقابل
ديدگانشان كنار مى رود».8 در روايتى ديگر نيز آن حضرت در پاسخ زرارة كه پرسيد:
چگونه رسول الله(صلى الله عليه وآله) خوف نداشت كه آنچه بر او نازل مى شد، از
نزغات و القائات شيطان باشد، فرمود: «خداوند هنگامى كه بنده اى را به منزله
رسول خويش بر مى گزيند آن چنان آرامش و اطمينان درونى اى بر او نازل مى كند كه
دريافت هايش از جانب خدا همچون چيزهايى است كه به چشم مى بيند».9
بدين لحاظ معرفت و بصيرت و بينشى كه لازمه شروع نبوت و رسالت است به اقتضاى
حكمت الهى در بدوِ امر نبوت براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) حاصل شده بود؛
اما عرصه هاى معرفتى در باب ذات مقدس الهى و آيات او همواره براى
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)گشوده بود و آهنگى رو به كمال داشت. رخداد
«اسراء» و «معراج» را مى توان حركتى در اين راه دانست؛ چرا كه به تصريح آيه
نخستِ سوره اسراء، اين امر براى ارائه آيات الهى به پيامبراكرم(صلى الله عليه
وآله) رخ داد: «منزه است آن [خدايى] كه بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به
سوى مسجدالاقصى، كه پيرامون آن را بركت داده ايم، سير داد تا از نشانه هاى خود
به او بنمايانيم، كه وى همان شنواى بيناست»10 و معراج، بنابر برخى روايات، در
مراحل و دفعات متعددى براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)رخ داد و روشن است كه
در هر نوبت، معرفتى بر معرفت پيشين افزوده مى شد.11
حركت رو به كمالِ معرفتى در آن حضرت، روح ايشان را به چنان درجه اى از شهود و
يقين رسانيد كه پرده هاى عالم غيب از برابر ديدگان درون بين آن حضرت كنار رفت و
آنچه را ناديدنى بود مى ديد. بنابر روايتى كه ابوذر، صحابى برجسته
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، نقل كرده، پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله)
فرمود: «من چيزى مى بينم كه شما نمى بينيد و چيزى مى شنوم كه شما نمى شنويد.
آسمان [از كثرت ملائك] به سنگينى گراييده و سزاوار است چنين باشد؛ چرا كه در آن
به قدرِ موضع چهار انگشت نيز نيست جز آنكه فرشته اى پيشانى اش را در حال سجده
قرار داده است. به خدا قسم اگر مى دانستيد آنچه را مى دانم، اندك مى خنديديد و
بسيار مى گريستيد، و در بسترها از همسران متلذذ نمى شديد و به ارتفاعات رفته،
به پيشگاه الهى استغاثه مى كرديد».12
نمود ديگرى از شهود حقايق هستى در پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) اخبار غيبى
پرشمارى است كه از آن حضرت مى رسيد. از اين دست مى توان پيشگويى حضرت درباره
تعداد، اسامى و محل قتلِ كشتگانِ مشركان در بدر،13 و نيز سخن گفتن حضرت با اين
كشتگان پس از مرگ آنان و ريخته شدن اجسادشان در يك چاه در منطقه بدر اشاره
كرد؛14 و هنگامى كه عُمر به اين عمل اعتراض كرد و پرسيد كه چگونه پيامبر(صلى
الله عليه وآله) با اجسادى بى روح سخن مى گويد، حضرت پاسخ دادند: «شما شنواتر
از آنان نيستيد! جز آنكه آنان توان پاسخگويى ندارند».15
2. مقام خوف و حضور
درجات والاى معرفت، در پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) حالتى قرين با
ذكر و احساس حضور دايم در پيشگاه حضرت حق پديد آورده بود. اين حالت به گونه هاى
مختلف در آن حضرت نمود مى يافت. تذكارها و هشدارها به اصحاب درباره حضرت حق و
نيز تحذيرها از مرگ و قيامت، همراه با انقلاب روحى كه در چهره آن حضرت به صورت
تغيير رنگِ چهره شان ظاهر مى شد، و همچنين اذكار لسانى و عبادات طاقت فرساى
جسمانى از نمونه هاى اين تجلى است.
2.1 خشوع و خداترسى
خداوند مظهر تمام زيبايى ها و مهربانى هاست؛ اما عظمت او از سويى، و
نگرانى انسان از توان انجام وظايفش در برابر حق تعالى از سوى ديگر، در انسان
هاى پاك و برجسته اى همچون پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) روحيه اى پديد مى
آورد كه از آن مى توان به خداترسىِ تعبير كرد. خداترسى چنان كه ناشى از معرفت
درست و والا به حضرت حق است، خود نيز معرفتى برتر در پى مى آورد. اين ويژگى در
موعظه آن حضرت به فضل بن عباس در آن زمان كه سنّ كمى داشت چنين انعكاس يافته:
«اى جوان، از خدا بترس تا او را در برابر خود بيابى؛ اى جوان، از خدابترس كه تو
را از غيرخود بى نياز سازد...».16
خداترسى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نه حالتى تحميلى بر روح آن حضرت، بلكه
نزد وى از محبوب ترين حالات بود؛ چرا كه زيباترين حال براى عبد، هنگامى است كه
توجه به عظمت و جلال مولاى خويش كرده، به تَبَع اين توجه، حالت اعظام و خشوع به
او دست مى دهد. بنابر روايتى از امام صادق(عليه السلام)، هيچ چيزى نزد
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)محبوب تر از آن نبود كه در حال گرسنگى و خوف
الهى به سر برد.17
اين حالت بيش از هر زمان، به هنگام نماز در آن حضرت تجلى مى يافت، و روشن است
كه نماز، عرصه برترين و عميق ترين توجهات به حضرت حق است. اميرالمؤمنين(عليه
السلام)، حالت خشوع پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را به هنگام نماز (خطاب به
فردى يهودى، و در قياس با گريه داوود(عليه السلام)) چنين توصيف كرده است:
«هنگامى كه پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) به نماز مى ايستاد، از شدت گريه،
از درون سينه حضرت صدايى همچون صداى جوشيدن غذا در درون ديگ به گوش مى رسيد، و
اين در حالى بود كه خداوند او را از عقابش ايمن ساخته بود، و او مى خواست با
گريه اش خشوعش را در برابر پروردگارش اظهار كند تا براى پيروانش امام [و اسوه]
باشد».18
2.2 خوف از عذاب الهى
جلوه اى ديگر از مقام خوف نبوى(صلى الله عليه وآله)، ترسِ حقيقىِ ايشان
از عذاب و سخط و غضب حضرت حق است؛ و اين برخاسته از عمق و وسعت معرفت نبوى(صلى
الله عليه وآله) به حقايق هستى، و از جمله دوزخ و عذاب الهى بود. يكى از مهم
ترين راه هاى معرفت نبوى(صلى الله عليه وآله) تعاليم الهى به واسطه فرشته عظيم
القدرش، يعنى جبرائيل امين بود. بنابر روايتى، روزى جبرئيل در زمانى نامعمول، و
به هنگام زوال آفتاب با رنگى پريده، سرزده نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمد.
چون پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) سبب را جويا شد، پاسخ داد: «در هنگامى [نزد
شما ]آمدم كه خداوند امر فرمود به آتش دوزخ بدمند و چنين شد». در اين لحظه
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) درباره وصف آتش دوزخ از جبرئيل پرسيد، و او نيز
با جملاتى عظمت عذاب الهى را براى حضرت توصيف كرد؛ به گونه اى كه هر دو به شدت
به گريه آمدند، و آنان مى گريستند تا اينكه خداوند از طريق فرشته اى به آنان
پيغام داد: «اى جبرائيل و اى محمد، خداوند شما را از عصيان و عذابش ايمن ساخته
است».19
معرفت نبوى(صلى الله عليه وآله) به حقيقت عذاب الهى چنان يقينى در دل حضرت پديد
آورده بود كه هنگام سخن گفتن از قيامت، صدايش بلند و چهره اش سرخ مى شد و مى
فرمود: «قيامت همراه شما صبح مى كند و روز را به شب مى آورد» و براى بيان ميزان
نزديكى قيامت، با نزديك كردن دو انگشت به يكديگر مى فرمود: «بعثت من و وقوع
قيامت همچون اين دو انگشت اند».20
و سرانجام، نگاه حقيقت بين پيامبر(صلى الله عليه وآله) به قيامت و عرصات آن، و
از جمله عذاب موعود، آثار پيرى را در وجود آن بزرگوار ظاهر ساخت. ايشان خود در
اين باره مى فرمود: «سوره هود و نظاير آن همچون واقعه، قارعه، حاقه، اذا الشمس
كوّرت، و سئل سائل مرا پير كرد؛ [به دليل] ذكر روز قيامت و سرگذشت امت ها».21
3. جلوه هاى عبادت
معرفت و بصيرت نبوى(صلى الله عليه وآله) به حضرت حق، از سويى احساس حضور
و ذكر دايم، و از سوى ديگر، تجلى گونه هاى مختلف عبادات جسمانى را در پى داشت.
عبادات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) كه در قالب نماز و روزه و حج و اعتكاف و
دعا و قرائت قرآن و ذكر و استغفار و تهجد و... نمود مى يافت، شايسته تأمل و درس
آموزى است؛ چنان كه حالات آن حضرت به وقت عبادت، همچون گريه، توجه خاص و تغيير
رنگ چهره نيز شايسته توجه و تبعيت است.
3.1 نماز و ذكر
در ميان گونه هاى عبادت هاى نبوى(صلى الله عليه وآله) هيچ يك با نماز
برابرى نمى كنند. نماز محبوب ترين عبادت پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) و نور
چشمان ايشان بود.22
آن حضرت در اين باره به ابوذر فرمود: «اى اباذر، خداوند نور چشم مرا در نماز
قرار داده و آن را آن چنان محبوبِ من ساخته كه غذا را براى گرسنه و آب را براى
تشنه؛ [جز آنكه] گرسنه با خوردن غذا، و تشنه با نوشيدن آب سير و سيراب مى شوند
اما من از نماز سير نمى شوم».23
نيز، هنگام فرا رسيدن وقت نماز به مؤذن خويش، بلال، مى فرمود: «اى بلال، [وقت]
نماز است، راحتمان كن».24 (يعنى با اذان خويش ما را به عرصه مناجات و گفتوگو با
محبوب وارد ساز). آن حضرت جز اهتمام عملى بر نماز، با تأكيدهاى كلامى نيز
ديگران را به نماز فرا مى خواند، و پيش از همه، اهل بيت خويش را بدان تشويق مى
كرد. بنابه نقل اميرالمؤمنين(عليه السلام)، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)هر
روز صبح به اهل بيت عصمت مى فرمود: «[هنگام] نماز است؛ خداوند شما را بيامرزد؛
و سپس آيه تطهير را تلاوت مى فرمود».25
عشق و علاقه نبوى(صلى الله عليه وآله) به نماز، در چگونگى به جاى آوردن نماز و
مقدمات آن نيز نمود داشت. آن حضرت رعايت كامل آداب وضو و نيكو گزاردن نماز را
موجب نيل به حقيقت ايمان و گشوده شدن درهاى بهشت معرفى مى فرمود،26 و كمال نماز
را در اقامه درست و كاملِ ركوع و سجود مى دانست.27
براى كسى همچون پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) هيچ چيز همچون ذكر الهى محبوب و
مطلوبنبود. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) خود را همواره در محضر پروردگارش مى
ديد و اين احساس حضور دايم به هيچ وجه به يك عبد اجازه نمى دهد كه در بُرهه هاى
مختلف زندگى به كسى جز او بينديشد. بنابر توصيف اميرالمؤمنين(عليه السلام) از
حالات مختلف پيامبر(صلى الله عليه وآله)، آن حضرت همواره چه به وقت جلوس و چه
هنگام قيام، خدا را ياد مى كرد.28 همچنين در وصف پيامبراكرم(صلى الله عليه
وآله) گفته اند كه ايشان بسيار ذكر الهى داشت و از لغو پرهيز كرده، نماز را طول
مى داد.29
بنابر روايتى از امام صادق(عليه السلام) هنگامى كه از جانب خداوند، سرزمين مكه،
مملوّ از طلا، بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرضه شد، ايشان عرض كرد: خداوندا
من [ترجيح مى دهم ]روزى سير و روز ديگر گرسنه باشم، و هنگام سيرى حمد و شكر تو
گويم، و هنگام گرسنگى تو را بخوانم و ذكر تو گويم».30
بنابر روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام)، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
در هر روز 360 بار حمد و ثناى الهى را بر زبان جارى كرده، مى گفت: «حمد بسيار
گويم خداى عالميان را در هر حال»،31 و بنابر نقلى ديگر، آن حضرت در هر صبح و
شام به اين تعداد حمد الهى مى گفت.32
لحظات بين الطلوعين نيز براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) يكى از بهترين
زمان هاى ذكر الهى بود، و امير مؤمنان(عليه السلام) در اين لحظات از جانب ايشان
مأمور مى شد تا رو به مردم نشسته، پاسخگوى آنان باشد، و پيامبراكرم(صلى الله
عليه وآله) خود رو به قبله ذكر مى گفت.33
افزون بر حالات عادى، آن حضرت هنگام نماز، خود را خوشبو مى ساخت. ايشان مشكدانى
داشت كه پس از وضو، با دستان مرطوب آن را در دست مى گرفت، و هنگامى كه براى
نماز [جماعت] خارج مى شد مردم از بوى خوشِ آن متوجه حضور پيامبر(صلى الله عليه
وآله)مى شدند.34
ايشان به محض فرارسيدن وقت نماز، براى اقامه نماز،35 به جماعت،36 و آن هم در
مسجد آماده مى شدند. آن حضرت، آبادسازى مساجد را از نشانه هاى مروّت مى دانست37
و روشن است كه اقامه جماعت و نماز در مسجد از بهترين مصاديق آبادسازى و عمران
مساجد به شمار مى آيد.
حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) به مستحبات و نيز ترك مكروهات نماز نيز اهتمام
داشت. محض نمونه، هنگام نماز عصاى مخصوص خويش را در برابر خود مى نهاد تا ميان
وى و كسانى كه از برابرش عبور مى كنند، حايل باشد.38 گاه نيز براى اين منظور از
چيزهاى ديگرى استفاده مى كرد.39
نمازهاى عاشقانه آن حضرت، چون برخاسته از جذبات ربانى و محبتى از جنس وَلَه و
شيدايى بود، احساس خستگى و اكراه در ايشان، راه نداشت، و بدين سبب، نمازهايش جز
آنجا كه به خاطر رعايت حال اضعف المأمومين كوتاه مى خواند 40طول مى كشيد.41
البته وضعيت نمازهاى جماعت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)يكسان نبود و به
اعتبار ميزان تحمل مأمومان، كوتاه تر يا طولانى تر مى شد.42 خود آن حضرت در اين
باره مى فرمود: «گاهى قصد دارم نماز را طولانى سازم، اما چون صداى گريه كودكى
را مى شنوم به دليل ميزان اشتياق مادر به كودك (پس از گريه او) نماز را كوتاه
مى كنم».43
نمازهاى آن حضرت همواره با سوز و گداز و گريه شديدِ ناشى از خوف و خشوع و خشيت
الهى آميخته بود. پيش از اين، توصيفى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) درباره حال
پيامبر(صلى الله عليه وآله) به هنگام نماز گذشت.44
3.2 تهجد و نوافل
الف) تلاش و اهتمام
نماز محبوب ترينِ عبادات براى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بود؛ اما
در نمازهاى شبانه روزىِ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، خلوت گزينى در دل شب و
تهجد جذبه و لذت ديگرى براى ايشان داشت. خداوند قيام در شب را بر
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) واجب ساخته بود. در سوره مزمل، خداوند به حضرت
مى فرمايد: «اى جامه به خويشتن فروپيچيده، شب را به پا خيز مگر اندكى، نيمى از
شب يا اندكى از آن را بكاه، يا بر آن [نصف ]بيفزاى و قرآن را شمرده شمرده
بخوان».45 چنان كه در سوره اسراء نيز همين فرمان به آن حضرت ابلاغ شده است: «و
پاسى از شب را زنده بدار، تا براى تو [به منزله ]نافله اى باشد، اميد كه
پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».46
نزول اين آيات كه براساس آنها بيدارى در پاسى از شب بر پيامبراكرم(صلى الله
عليه وآله)واجب شد، موجب آن گشت كه آن حضرت و جمعى از اصحاب خاص ايشان پاسى از
شب را به عبادت برخيزند، تا آنجا كه گاه براى اطمينان يافتن از اينكه نصف يا
كمى بيش از نصف شب را بيدار مانده اند، تمام شب را به عبادت بر مى خاستند.
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در عمل به اين فرمان آن قدر اهتمام داشت كه قدم
هاى مباركش متورّم مى شد،47 و براى تخفيف درد، گاه يك پا را از زمين بلند مى
كرد و پاى ديگر بر زمين مى نهاد،48 و از همين روى، آيات نخستينِ سوره طه بر
ايشان نازل شد تا تكلف و مشقت را در عبادت از آن حضرت بردارد.49
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در پاسخ به يك يهودى كه مى كوشيد پيامبراكرم(صلى
الله عليه وآله) را در مقايسه با پيامبران پيشين در مقامى پايين تر قرار دهد،
بر تلاش هاى مدام پيامبر(صلى الله عليه وآله)در عبادات شبانه تأكيد فرمود.50
اين مداومت چنان بود كه حضور در صحنه هاى بحرانى اى همچون جنگ بدر نيز آن حضرت
را از توجه شبانه به عالم بالا باز نمى داشت و بلكه اهتمام حضرت را بيشتر مى
ساخت؛ بنا به نقل اميرالمؤمنين(عليه السلام)در شب بدر، در حالى كه اصحاب هر يك
به نوبه خود استراحت كردند، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) تا صبح زير درختى
مشغول نماز و دعا بود.51
ب) عبادات سنگين و طولانى
درباره سنگينى عبادات شبانه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) گزارش هاى
شگفت انگيزى در دست است. محض نمونه، حذيفة بن يمان در روايتى مى گويد
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در يكى از نمازهاى شبانه اش، سوره هاى بقره،
نساء و آل عمران را در حال قيام تلاوت كرد و هرگاه به آيه تسبيح مى رسد، خداوند
را تسبيح مى گفت، و هنگامى كه به آيه مشتملبر سؤال مى رسيد، سؤال مى كرد، و
وقتى به آيه تعوّذ مى رسيد، به خدا پناه مى برد، سپس ركوع كرده، در ركوع سبحان
ربى العظيم و بحمده را تكرار مى كرد، در حدّى كه ركوعش نيز همچون قيامش طولانى
شد؛ سپس برخاست و گفت: سمع الله لمن حمده، و قيامى طولانى كرد، و سپس به سجده
رفت و گفت: سبحان ربى الاعلى و بحمده، و سجودش نيز همچون قيامش طولانى بود.52
قيام پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)براى عبادت شبانه به قدرى طولانى بود كه
گاه برخى از همراهان، طاقت از كف داده، توان همراهى با آن حضرت را از دست مى
دادند. به جز روايت ياد شده از حذيفه، روايت عبدالله بن مسعود نيز شاهدى ديگر
بر اين مدعاست.53
در كنار اين عبادات سنگين، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) براى تحمل پذير كردن
سنگينى عبادات تدابيرى به كار مى برد. براى مثال، در برخى روايات آمده است كه
آن حضرت شب ها پس از برخاستن، نوافل خود را ابتدا با دو ركعت نافله سبك آغاز مى
كرد و سپس به نوافل سنگين تر مى پرداخت؛54 و نوافل شبانه آن حضرت، تركيبى از
نوافل سنگين و سبك بود.55 يا به هنگام خستگى، گاهبعضى نوافل را نشسته به جاى مى
آورد56 و گاه پيش از اذان صبح براى رفع خستگى و نيز آمادگى جهت عبادات صبحگاهى
و بين الطلوعين، كمى استراحت مى كرد بدون آنكه به خواب رود.57
ج) فراهم سازى لوازم و مقدمات
از نكات مهم سيره پيامبراكرم (صلى الله عليه وآله) در عبادات شبانه،
توجه آن حضرت به اسباب و مقدمات لازم براى بيدارى و تهجد در دل شب بود. محض
نمونه، اهتمام به خوابيدن در ابتداى شب براى رفع خستگى و فراهم آمدن توان لازم
براى قيام در دل شب، از نكاتى است كه در برخى روايات بدان اشارت رفته است.58
نيز پرهيز از بستر كاملا نرم كه با خوابيدن در آن رغبت به خواب بيشتر مى شود و
ترك بستر مشكل مى گردد، از ديگر نكات قابل استفاده از سيره نبوى (صلى الله عليه
وآله) است. بنابر روايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرش پيامبر(صلى الله عليه
وآله)عبايى بيش نبود و جاى خواب آن حضرت، پوستى بود كه درون آن از الياف خرما
پر شده بود. شبى رختخواب آن حضرت را دو لا انداختند تا نرم تر شود؛ صبح آن شب،
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: جاى خوابم شب گذشته مرا از نماز [در حدّ
مطلوب] باز داشت؛ و به اين ترتيب، جاى خواب آن حضرت به صورت اول بازگشت.59
روايت معاوية بن وهب نيز از قول امام صادق(عليه السلام) مى گويد پيامبراكرم(صلى
الله عليه وآله)شب ها پيش از خواب، مقدمات تهجد، مانند آب وضو و مسواك را كنار
محل خوابِ خود مى نهاد و پس از برخاستن، ابتدا نظر به آسمان مى كرد و آيات آخر
سوره آل عمران را تلاوت مى فرمود؛ سپس مسواك مى زد و در پى آن وضو ساخته، به
نماز مى ايستاد.60 در روايت حلبى از امام صادق(عليه السلام) نيز همين نكته مطرح
شده است.61
د) تقسيم نماز بر ساعات شب
از دو حديث ياد شده نكات ديگرى نيز برمى آيد؛ از جمله اينكه
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)نوافل شب را بين ساعات آن تقسيم مى كرد و آنها
را در سه نوبت به جاى مى آورد و بين هر نوبت و نوبت بعد قدرى استراحت مى كرد.
عالمانى همچون ابن جنيد62نكته مزبور را مدلول اين آيه نورانى دانسته اند: وَ
مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى.63 به
نظر مى رسد اين رفتار برخاسته از روح بيدار آن حضرت و توجه دايم ايشان به عالم
بالا بوده است؛ به گونه اى كه خواب مستمر و طولانى و سپس برخاستن در اواخر شب
را بر نمى تابيده است. حاصل برخى روايات نيز آن است كه پيامبراكرم(صلى الله
عليه وآله) بعد از بيدارى در نيمه هاى شب يا كمى پس يا پيش از آن، مشغول نماز
مى شده اند و اين كار تا طلوع فجر ادامه داشته است.64
هـ) هنگام بيدارى
نكته ديگر آنكه زمان بيدار شدن حضرت براى نوبت اول، از ادامه روايت حلبى
روشن مى شود. حلبى از امام صادق(عليه السلام)مى پرسد كه پيامبراكرم(صلى الله
عليه وآله) چه وقت از شب بر مى خاست؟ امام مى فرمايد: پس از ثلثى از شب؛ و در
حديثى ديگر، بعد از نصف شب.65 اين تفاوت ممكن است بدان سبب باشد كه سيره آن
حضرت در اين باره متفاوت بوده و برخى شب ها پس از ثلث و برخى شب ها پس از نصف
بر مى خاسته اند؛ چنان كه از آيات سوره مزمّل نيز همين امر بر مى آيد.66
گفتنى است بنابر پاره اى روايات، برترين اوقات براى اقامه نوافل شب، بخش
انتهايى شب است؛67 اما همان گونه كه برخى محققان مى گويند 68 اين براى كسى است
كه بخواهد تمام ركعات نافله شب را با هم اقامه كند، و در اين صورت مناسب است به
جاى ابتدا يا نيمه شب، انتهاى آن را بيدار شود؛69 ولى در صورتى كه فرد بخواهد
ركعات را در طول شب به جاى آورد، بهتر است به پيامبراكرم(صلى الله عليه
وآله)تأسّى كرده، پس از ثلث يا نصف شب برخيزد و در سه نوبت، نوافل شب را اقامه
كند؛ چنان كه در روايت حلبى نيز امام صادق(عليه السلام) ديگران را در اين سيره،
به تأسّى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)فراخوانده است.
و) نظر به آسمان و قرائت آيات آخر سوره
آل عمران
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) پس از بيدارى در هر نوبت، بعد از آنكه
به آسمان نظر مى كردند، آيات آخر سوره آل عمران (190 تا 194) را تلاوت مى
فرمودند كه با «ان فى خلق السماوات و الارض...» آغاز مى شود و تا پنج آيه پس از
آن ادامه مى يابد و به «انك لا تخلف الميعاد» ختم مى شود.70
ز) شمار ركعات نافله شب
بنابر دو روايت ياد شده، پيامبر(صلى الله عليه وآله) نوافل شب را در دو
نوبتِ چهار ركعتى و سه ركعت (شفع و وتر) و سپس دو ركعت نافله صبح به جاى مى
آورده اند. بنابراين شمار ركعات نافله شبِ پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
يازده ركعت و به همراه دو ركعت نافله صبح، سيزده ركعت بوده است. جز دو روايت
ياد شده، روايات ديگرى از معصومان(عليهم السلام)در دست است كه در آنها شمار
نوافل شبِ پيامبر(صلى الله عليه وآله) يازده ركعت معين شده است.71 بدين ترتيب،
با توجه به تقدم كلام معصومان(عليهم السلام) بر كلام ديگران هم به لحاظ عصمت
آنان و هم آگاه تر بودن اهل يك خانه به آنچه در آن مى گذرد نبايد به اختلافات
ديگران درباره شمار ركعات نافله شب پيامبر (صلى الله عليه وآله)اعتنايى داشت.72
3.3 قرائت قرآن و
مناجات
به جز نوافل شبانه، قرائت قرآن و دعا و مناجات از ديگر برنامه هاى
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)ـ به ويژه در دل شب بود. قرائت قرآن، در حين
اداى نمازهاى واجب و نافله و در غير حال نماز صورت مى گرفت. اهتمام آن حضرت به
قرائت قرآن به ويژه در دل شب به قدرى بود كه حتى حالت بيمارى و تب نيز مانع آن
نمى شد. بنابر روايتى، هنگامى كه يكى از اصحاب، پيامبراكرم(صلى الله عليه
وآله)را سخت بيمار ديد و جوياى حال حضرت شد، آن حضرت پاسخ داد: «اين بيمارى
مانع آن نشد كه شب گذشته سى سوره را كه سبع طوال نيز جزو آنها بود، قرائت كنم»
و هنگامى كه آن صحابى عرض كرد: اين تلاش در عبادت براى چيست، در حالى كه خداوند
گناهان پيشين و پسين شما را آمرزيده است، حضرت پاسخ داد: «آيا نبايد بنده
شكرگزارى باشم؟»73
درباره چگونگى دعا و مناجات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نيز نكات شگرفى به
چشم مى خورد. براى مثال، در روايتى از امام صادق(عليه السلام)گزارشى از يكى از
دعاهاى شبانه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در دست است. بنابر اين روايت، يك
شب، هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در حجره ام سلمه بود و نيمه شب از
بستر برخاست، ام سلمه از سَرِ كنجكاوى به جست و جو برآمد و حضرت را در گوشه اى
از خانه در حالى يافت كه ايستاده و با چشمان گريان اين گونه باخدايش سخن مى
گويد:
اللهم لا تنزع منّى صالح ما اعطيتنى أبدا، اللهم و لاتكلنى الى نفسى طرفة عين
أبدا، اللهم لاتشمت بى عدوّاً و لا حاسداً أبدا، اللهم لا تردنى فى سوء
استنقذتنى منه أبدا.74
3.4
روزه
جلوه ديگرى از سيره عبادى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، كه بسيار
بدان اهتمام مىورزيد روزه دارى بود. آن حضرت در بيان شدت علاقه اش به روزه، آن
را همچون نماز، نور چشم خويش معرفى فرمود.75
اين عبادت به قدرى نزد آن حضرت محبوب بود كه دست كم سه روز از هر ماه را روزه
مى گرفتند. بنابر پاره اى روايات، برترين روزهاى ماه براى اداى اين سنت،
پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است، و پيامبراكرم(صلى الله عليه
وآله) و معصومان(عليهم السلام)بر روزه در اين سه روز تأكيد داشتند.76 در برخى
روايات نيز از ايام البيض نام برده شده است.77 اما از روايات معصومان(عليهم
السلام) و نيز گزارش هاى غير شيعى چنين بر مى آيد كه روزه سه روز در ماه در
سيره نبوى(صلى الله عليه وآله)منحصر به روزهاى ياد شده نبوده است. در برخى
روايات از دوشنبه اول ماه و چهارشنبه وسط ماه و پنجشنبه آخر ماه سخن به ميان
آمده است. در روايت ابوبصير، امام صادق(عليه السلام) در پاسخ به پرسش وى در اين
باره، ضمن اشاره به دو مورد پيش گفته، در نهايت او را در انتخاب هر روز از ماه
مخير داشته اند.78 در برخى روايات غيرشيعى از پنجشنبه اول هر ماه و دو دوشنبه
پس از آن،79 و نيز از دوشنبه و پنجشنبه در يك هفته و دوشنبه ديگر در هفته
بعد،80 و نيز سه روز اول هر ماه و روزهاى جمعه81 سخن رفته است. وجه جمع روايات
يادشده آن است كه برترين روزها در ماه، پنجشنبه اول و آخر، و چهارشنبه وسط
هرماه، و نيز ايام البيض است، و سپس دوشنبه و پنجشنبه؛ و پيامبراكرم(صلى الله
عليه وآله)بسته به درجات برترى به اين روزه ها اهتمام داشتند.
از روايتى كه طى آن اميرالمؤمنين(عليه السلام) چگونگى روزه پيامبراكرم(صلى الله
عليه وآله) را توصيف و گزارش كرده است، بر مى آيد كه پيامبراكرم(صلى الله عليه
وآله) در ميزان و كميت روزهايى كه روزه دار بود، شيوه يكسانى نداشته است. بنابر
اين روايت، روش پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)ابتدا آن بود كه به طور دايم،
تمام روزها را روزه بود. سپس همچون حضرت داوود(عليه السلام) يك روز در ميان
روزه مى گرفت. سپس روزهاى دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى گرفت و در نهايت به سه
روز روزه در ايام البيض (13 و 14 و 15 هر ماه قمرى) تا آخر عمر بسنده كرد.82
محتمل ترين وجه براى اين تغيير روش آن است كه چون پيامبر اسوه مردم اند،
مسلمانان در تأسّى و پيروى از ايشان تنها با رفتارهاى دشوار مواجه نباشند.
آنچه گفته آمد درباره ايام و زمان هاى عادى بود، اما گاه برخى ويژگى هاى زمانى
اقتضا مى كرد كه آن حضرت به عبادت در ايامى خاص عنايت ويژه اى داشته باشد. براى
مثال، ماه شعبان به لحاظ جنبه مقدمى اش براى ماه رمضان در شب زنده دارى83 و
روزه مورد عنايت ويژه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بود؛84 به گونه اى كه
بنابر پاره اى روايات، آن حضرت اكثر85 و گاه تمام 86 اين ماه را روزه دار
بود؛87 و خود درباره علت اهتمام به عبادت در اين ماه مى فرمود: زيرا مردم
غالباً به خاطر توجه به رجب و رمضان از ماه شعبان كه بين آن دو است، غافل
اند.88
نخستين چيزى كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) همواره روزه خود رابا آن افطار
مى كرد در فصل رُطب، خرماى تازه، و در غير آن فصل خرماى خشك (تمر) بود.89
روزه آن حضرت، روزه اى بود با رعايت تمام شرايط يك روزه دار واقعى، و بنابراين
اعضا و جوارح آن حضرت نيز روزه بودند.90
3.5
اعتكاف
از ديگر جلوه هاى زيباى عبادت خداوند اعتكاف است كه زمينه ساز خوبى براى
توجه و حضور دل و تمرين خلوت گزينى با معبود و جدايى از مظاهر مادى و دنيوى
است. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) در كنار ديگر عبادات، به اعتكاف نيز توجه
خاصى داشتند. آن حضرت براى انجام اين مهم، بهترين زمان ها را بر مى گزيدند و
همواره بر اين سنت تأكيد داشتند. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بر اعتكاف در
ماه رمضان به ويژه دهه آخر آن اهتمام مىورزيد و آن را برابر با دو حج و دو عمره
مى دانست.91 بنابر روايتى از امام صادق(عليه السلام)، آن حضرت ابتدا دهه اولِ
ماه رمضان، سپس دهه دوم و در نهايت دهه سوم اين ماه را براى انجام اعتكاف
برگزيدند، و پس از آن تا آخر عمر، بر اعتكاف در دهه آخر ماه رمضان مداومت
داشت.92
نيز از آن حضرت نقل شده است كه چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى رسيد
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) رختخواب خويش را جمع مى كرد و خود را كاملا
مهياى عبادت مى ساخت و در زير سايبانى كه براى ايشان فراهم مى شد مشغول عبادت
مى گشت.93
در روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه پيامبراكرم (صلى الله
عليه وآله) شب اول از دهه آخر رمضان در ميان مردم برخاست و پس از حمد و ثناى
الهى، فرمود: «اى مردم، خداوند [در اين ماه] شما را در برابر دشمنانتان از جنّ
و انس كفايت كرده و به شما وعده اجابت داده و فرموده است: مرا بخوانيد تا
اجابتتان كنم. همانا آگاه باشيد كه خداوند بر هر شيطان سركشى تا پايان اين ماه
هفت ملَك را مسلط ساخته است. همانا درهاى آسمان از ابتدا تا انتهاى شب گشوده و
دعا در آن پذيرفته است. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) پس از اين سخنان آماده
اعتكاف شد و خانه را ترك كرد و تمام دهه آخر رمضان را معتكف بود و تمام شب ها
را بيدار مى ماند، و هر شب بين نماز مغرب و عشا غسل مى كرد».94
3.6
حج
حج نيز جلوه اى ديگر از سيره عبادى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) بود.
ايشان چه در دوران پيش از بعثت و چه پس از آن، همواره بر انجام و احياى حج
ابراهيمى اهتمام داشت. گزارش هاى تاريخى حكايت از آن دارند كه حضرت حتى در
دوران پيش از بعثت نيز افراد را از آلوده ساختن اين سنت توحيدى به مظاهر شرك،
نهى مى كرد. براى مثال، زيد بن حارثه مى گويد پيش از بعثت پيامبر(صلى الله عليه
وآله)هنگامى كه در حال طواف خواستم دو بت [إساف و نائلة] را مَس كنم،
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) مرا از اين كار نهى فرمود.95پس از بعثت نيز در
ايام حج، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)انجام اين مناسك و حضور در مواقف را
فرصتى مناسب براى دعوت مى دانست. همچنين پس از هجرت به مدينه، در سال ششم، آن
حضرت پس از رؤيايى صادق و امر الهى96 عازم عمره شد كه مشركان مانع ورود ايشان
به مكه شدند و بدين جهت در سال هفتم طبق پيمان حديبيه عازم مكه شد و «عمرة
القضاء» به جاى آورد. پس از آن نيز پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)دو بار ديگر
موفق شد به زيارت خانه خدا برود: در سال هشتم با فتح مكه، عمره انجام داد؛ و در
سال دهم نيز آخرين حج يعنى حجة الوداع را به جاى آورد.
گفتنى است آن حضرت افزون بر اهتمام عملى و تأكيد قولى بر انجام حج و عمره، بر
زدودن گرد تحريف و رفتارهاى شرك آلود از اين عبادت مهم فردى و اجتماعى تأكيد
ويژه اى داشت. براى مثال، در سال هفتم و در جريان «عمرة القضاء» هنگامى كه برخى
مسلمانان به علت وجود دو بت إساف و نائلة بر روى دو كوه صفا و مروه، از انجام
سعى سر باز زدند، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)با ابلاغ آيه 158 سوره بقره،97
بر جدايى ناپذيرى اين اعمال از سعى بين صفا و مروه تأكيد ورزيد.98 همچنين در
حجة الوداع، مسلمانان از نزديك شاهد انجام اعمال صحيح حج از سوى آن حضرت بودند.
نتيجه
پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) براى كسب درجه نبوت، در مرحله اول، نيازمند
معرفت بود. معرفت نيز، پيامبر را به عبادت و اظهار بندگى و خضوع در برابر خالق
يگانه سوق مى داد. از سويى معراج نيز كه در چندين مرحله صورت گرفت، براى بالا
بردن درجه معرفت و بينش پيامبر گرامى اسلام بوده است.
حركت رو به كمالِ معرفتىِ پيامبر، چنان درجه اى از شهود و يقين را براى آن حضرت
پديد آورد، كه پرده هاى غيب از برابر ديدگان ايشان كنار رفت و حضرت چيزهايى را
كه ديگران نمى ديدند مشاهده مى كرد و از آنها خبر مى داد. همين نكته موجب تمايز
القائات شيطانى از پيام هاى وحيانى است؛ يعنى دريافت هاى وحيانى در چنان مرتبه
والايى از معرفت و آرامش درونى اند كه گويا پيامبر گرامى اسلام همه آنها را به
چشم خود مشاهده مى كرد.
همين معرفت والا به خداوند متعال، جوارح پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) را به
كار مى گرفت و خواب و آسايش را از وى مى ربود، و ايشان براى اظهار بندگى و خضوع
و خشوع در برابر خداوند، به عباداتى مى پرداخت كه ديگران طاقت انجام آنها را
نداشتند. حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) ساعاتى از شب و روز خود را به اين امر
اختصاص داده بود، و عبادت هاى ايشان در قالب نماز و ياد الهى، تهجد، نوافل شب،
روزه، اعتكاف، حج و عبادت هاى سنگين و طولانى و... تجلى مى يافت.
كتابنامه :
1. نهج البلاغه، تحقيق صبحى صالح.
2. ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، عيون اخبارالرضا(عليه
السلام)، تحقيق حسين اعلمى، اعلمى، بيروت، 1404ق.
3. ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، علل الشرايع، حيدريه،
نجف، 1386ق.
4. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، دارصادر، بيروت.
5. ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، من لايحضره الفقيه،
تحقيق على اكبر غفارى، نشر جامعه مدرسين، قم، 1404ق.
6. ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، تحقيق لجنة من اساتذة
النجف الاشرف، مطبعه محمد كاظم حيدرى، نجف، 1376ق.
7. ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، الخصال، تحقيق على
اكبر غفارى، نشر جامعه مدرسين، قم، 1403 ق.
8. ابن سعد، محمد، الطبقات الكبرى، دار صادر، بيروت، [بى تا].
9. ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، ابوجعفر محمد بن على، الامالى، مؤسسة
البعثة، قم، 1417 ق.
10. ابن طاووس، رضى الدين سيد على بن موسى، الدروع الواقية، تحقيق و نشر
مؤسسة آل البيت، قم، 1414 ق.
11. ابن طاووس، سيد رضى الدين على، الاقبال بالاعمال الحسنة فى ما يعمل مرة
فى السنة (اقبال الاعمال)، تحقيق جواد قيومى اصفهانى، مكتب الاعلام
الاسلامى، قم، 1414 ق.
12. ابن انس، مالك، الموطّأ، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى، داراحياء التراث
العربى، بيروت، 1406 ق.
13. ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، محمد بن على، فضائل الاشهر الثلاثة، تحقيق
غلامرضا عرفانيان، چ دوم، دارالمحجة البيضاء، بيروت، 1412 ق.
14. ابن بابويه قمى (شيخ صدوق)، محمد بن على، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال،
با مقدمه سيدمحمدمهدى السيد حسن خرسان، چ دوم، منشورات الشريف الرضى، قم،
1368.
15. الاعرى القمى، ابى جعفر احمد بن محمد بن عيسى، كتاب النوادر، تحقيق و
نشر مدرسة الامام المهدى(عليه السلام)، قم، 1408ق.
16. البخارى، محمد بن اسماعيل، صحيح البخارى، دارالفكر، بيروت، 1401 ق.
17. البرقى، احمد بن محمدبن خالد، المحاسن، تحقيق سيدجلال الدين الحسينى،
دارالكتب الاسلاميه.
18. البيهقى، احمد بن الحسين بن على، السنن الكبرى، دارالفكر، بيروت، [بى
تا].
19. الترمذى، محمد بن عيسى، الشمائل المحمدية(صلى الله عليه وآله)، تحقيق
سيد عباس الجليمى، مؤسسة الكتب الثقافية، بيروت، 1412ق.
20. الترمذى، محمد بن عيسى بن سورة، الجامع الصحيح (سنن ترمذى)، تحقيق
عبدالوهاب عبداللطيف، دارالفكر، بيروت، 1403ق.
21. الحارثى العاملى، بهاءالدين محمد بن الحسين بن عبدالصمد، الحبل المتين،
بصيرتى، قم، [بى تا].
22. الحاكم الحسكانى، عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل فى
الآيات النازلة فى اهل البيت(عليه السلام)، تحقيق محمدباقر محمودى، مجمع
احياء الثفافة الاسلامية، تهران، 1411 ق.
23. الحرّ العاملى، محمدبن الحسن، وسائل الشيعة، تحقيق محمد رازى، اسلاميه،
تهران.
24. الحسنى الراوندى، فضل الله بن على، النوادر، تحقيق سعيد رضا على عسكرى،
دارالحديث، قم، 1377.
25. الحميرى البغدادى، ابوالعباس عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، تحقيق و
نشر مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، 1413ق.
26. الخطيب البغدادى، احمد بن على، تاريخ بغداد، تحقيق مصطفى عبدالقادر
عطا، دارالكتب العلميه، بيروت، 1417 ق.
27. الدار قطنى، على بن عمر، العلل الواردة فى الاحاديث النبوية، تحقيق
محفوظ الرحمان زين الله السلفى، دار طيبة، رياض، 1405ق.
28. السجستانى، سليمان بن الاشعث، سنن ابى داوود، تحقيق سيد محمد اللحام،
دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1410 ق.
29. السيوطى، جلال الدين عبدالرحمان بن ابى بكر، الجامع الصغير، دارالفكر،
بيروت، 1401 ق.
30. الصنعانى، ابوبكر عبدالرزاق بن همام، المصنف، تحقيق حبيب الرحمان
الاعظمى، [بى جا، بى نا، بى تا].
31. الطبرانى، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، تحقيق حمدى عبدالمجيد
السلفى، داراحياء التراث العربى، بيروت، [بى تا].
3. الطبرسى، ابومنصور احمد بن على بن ابى طالب، الاحتجاج، تحقيق
سيدمحمدباقر خرسان، دارالنعمان، نجف، 1386ق.
33. الطبرى، محمد بن جرير، تاريخ الامم و الملوك، چ چهارم، مؤسسة الاعلمى
للمطبوعات، بيروت، 1403 ق.
34. الطوسى، محمدبن الحسن، تهذيب الاحكام، تحقيق سيدحسن خرسان و شيخ محمد
آخوندى، چ چهارم، درالكتب الاسلامية، تهران، 1365.
35. الطوسى، محمدبن الحسن، الامالى، تحقيق مؤسسة البعثة، دارالثقافة
للطباعة والنشر والتوزيع، قم، 1414ق.
36. الطوسى، محمدبن الحسن، الاستبصار فى ما اختلف من الاخبار، تحقيق سيد
حسن موسوى خرسان، چ چهارم، دارالكتب الاسلامية، تهران، 1363.
37. العاملى، زين الدين على، رسائل الشهيد الثانى، بصيرتى، قم، [بى تا].
38. العاملى، عزالدين شيخ حسين بن عبدالصمد، العقد الحسينى، تصحيح سيدجواد
مدرسى يزدى، گلبهار، يزد، [بى تا].
39. القزوينى، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه، تحقيق محمد فؤاد عبدالباقى،
دارالفكر، بيروت، [بى تا].
40. القزوينى، محمد بن يزيد بن ماجة، سنن ابن ماجه، تحقيق محمد فؤاد
عبدالباقى، دارالفكر، بيروت، [بى تا].
41. القمى، على بن ابراهيم، تفسيرالقمى، تحقيق سيد طيب الموسوى الجزائرى؛
مؤسسة دارالكتاب، قم، 1404 ق.
42. الموصلى، احمد بن على، مسند ابى يعلى الموصلى، تحقيق حسين سليم اسد،
دارالمأمون للتراث، بيروت، [بى تا].
43. النسائى، ابوعبدالرحمان احمد بن شعيب، السنن الكبرى، تحقيق عبدالغفار
سليمان البندارى و سيد كسروى حسن، دارالكتب العلميه، بيروت، 1411ق.
44. النيسابورى، مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، دارالفكر، بيروت.
45. الهندى، عاءالدين على المتقى بن حسام الدين، كنز العمّال فى سنن
الاقوال و الافعال، تحقيق بكرى حيانى، مؤسسة الرسالة، بيروت، 1409ق.
46. بخارى، محمد ابن اسماعيل، شرح صحيح مسلم، النووى، دارالكتاب العربى،
بيروت، 1407 ق.
47. تميمى مغربى، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام.
48. حسينى، محمدباقر (ميرداماد)، الرواشح السماوية، تحقيق غلامحسين قيصريه
ها و نعمة الله جليلى، دارالحديث، قم، 1422 ق.
49. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن، دارالفكر،
بيروت، [بى تا].
50. سبزوارى، ملاّ هادى، شرح الاسماء الحسنى، بصيرتى، قم، [بى تا].
51. سبزوارى، ملا محمدباقر، ذخيرة المعاد فى شرح الارشاد، مؤسسة آل البيت
لاحياء التراث، قم، [بى تا].
52. شرف الدين الموسوى، سيد عبدالحسين، الفصول المهمة فى تأليف الامة،
مؤسسة البعثة، تهران، [بى تا].
53. صفّار، محمد بن الحسن، بصائرالدرجات، تحقيق ميرزا حسن كوچه باغى،
منشورات الاعلمى، تهران، 1404 ق.
54. طبرسى، رضى الدين ابى نصر الحسن بن الفضل، مكارم الأخلاق، مؤسسة
الاعلمى للمطبوعات، بيروت، 1392ق / 1972م.
55. عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العياشى، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى،
مكتبة العلوم الاسلامية، تهران، [بى تا].
56. كلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، تحقيق على اكبر غفارى، چ سوم، دارالكتب
الاسلامية، 1367ق.
57. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار؛ مؤسسه الوفاء، چ دوم، بيروت، 1403 ق.
58. مفيد، محمد بن محمد، الامالى، تحقيق حسين استاد ولى و على اكبر غفارى،
نشر جامعه مدرسين، قم، 1414 ق.
59. مفيد، محمد بن محمد، الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، تحقيق
مؤسسة آل البيت لتحقيق التراث، چ دوم، دارالمفيد، بيروت، 1414 ق.
60. نراقى، محمدمهدى، جامع السعادات، تحقيق سيد محمد كلانتر و مقدمه
محمدرضا مظفر، دارالنعمان، نجف، [بى تا].
61. يحصبى، قاضى ابى الفضل عياض، الشفاء، بتعريف حقوق المصطفى(صلى الله
عليه وآله)، دارالفكر، بيروت، 1409 ق.
پىنوشتها :
1 دكترى علوم قرآن و حديث.
2. گفتنى است در پژوهش حاضر به عبادات بدنى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)
پرداخته ايم و عبادات مالى نيازمند پژوهشى ديگر است.
3. ذاريات (51)، 56.
4. محمدباقر حسينى، الرواشح السماوية، ص 22؛ ملاهادى سبزوارى، شرح
الاسماءالحسنى، ج1، ص189.
5. ر.ك: محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، ج 1، ص 4، باب من عمل بغير علم.
6. ولقد قَرَن الله منْ لدُن أنْ كان فطيماً أعظم ملك من ملائكته يسلك به
طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم ليله و نهاره (نهج البلاغه، خطبه 192).
7. عن على(عليه السلام) قال: سألت رسول الله(صلى الله عليه وآله) عن سنّته،
فقال: المعرفة رأس المال... (ابوالفضل عياض يحصبى، الشفا بتعريف حقوق
المصطفى(صلى الله عليه وآله)، ج 1، ص 146).
8. ؛ ... عن محمد بن سنان عمن ذكره عن ابى عبدالله(عليه السلام) ... قلتُ:
كيف علمت الرسل اِنها رسل؟ قال: كُشف عنها الغطاء... (محمد بن خالد برقى،
المحاسن، ج 2، ص 328؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 205 و ج 11، ص
56).
9. عن زرارة، قال: قلت لأبى عبدالله(عليه السلام): كيف لم يَخَف رسول
الله(صلى الله عليه وآله) فى ما يأتيه من قبل الله ان يكون ذلك مما ينزغ به
الشيطان؟ قال: فقال: ان الله إذا اتخذ عبدا رسولا أنزل عليه السكينة و
الوقار فكان الذى يأتيه من قبل الله مثل الذى يراه بعينه (محمد بن مسعود
عياشى، تفسير العياشى، ج 2، ص 201؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 18، ص
262).
10. سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ
الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ
لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ (اسراء، 1).
11. عن صباح المزنى عن أبى عبدالله قال: عرج بالنبى(صلى الله عليه وآله)
مائة و عشرين مرّة، ما من مرّة الا و قد اوصى الله النبى(صلى الله عليه
وآله) بولاية على(عليه السلام) و الأئمة من بعده، مما أوصاه بالفرائض (محمد
بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 99؛ محمد بن على ابن بابويه قمى، الخصال، ص
61).
12. عن ابى ذر قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): إنى أرى ما لاترون
و أسمع ما لا تسمعون أطت السماء و حقّ لها أن تئط ما فيها موضع أربع أصابع
الا عليه ملك ساجد، لو علمتم ما أعلم لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيراً و لا
تلذذتم بالنساء على الفرشات و لخرجتم الى الصعدات تجأرون الى الله. قال:
فقال ابوذر: والله لوددت أنى شجرة تعضد (احمد بن حنبل، مسند احمد، ج5، ص
173؛ احمد بن حسين بيهقى، السنن الكبرى، ج 7، ص 52؛ محمدباقر مجلسى،
بحارالانوار، ج 56، ص 199 200).
13. محمدبن على ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 1، ص 62.
14. همان، ص 55.
15. مسلم بن حجاج نيسابورى، صحيح مسلم، ج 8، ص 165 166؛ احمد بن حنبل، مسند
احمد، ج 4، ص 29 و ج 3، ص 145.
16. يا غلام خف الله تجده أمامك، يا غلام خف الله يكفيك ما سواه... ( محمد
بن حسن طوسى، الامالى، ص 675؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 289 و
ج 74، ص 136).
17. عن طلحة بن زيد عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: ما اعجب رسول
الله(صلى الله عليه وآله) شىء من الدنيا الا أن يكون فيها جائعاً خائفاً
(محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 129، ح 7) و عن هشام بن سالم و غيره
عن ابى عبدالله(عليه السلام)قال: ما كان شىء أحبّ الى رسول الله(صلى الله
عليه وآله) من أن يظلّ جائعا خائفاً فى الله (محمد بن يعقوب كلينى، الكافى،
ج 8، ص 129 ح 99).
18. و محمد(صلى الله عليه وآله) كان اذا قام الى الصلاة سُمع لصدره وجوفه
أزير كأزير المِرْجَل على الأثافىّ مِن شدة البكاء و قد آمنه الله عزّ و
جلّ من عقابه، فاراد أن يتخشّع لربّه ببكائه و يكون إماما لمن اقتدى به...
(احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 326؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج
10، ص 40 و ج 17، ص 257 و 287 و ج 67، ص 381 و ج 81، ص 248؛ و به طريقى
ديگر در منابع غير شيعى همچون مسند احمد، ج 4، ص 25؛ احمد بن شعيب نسائى،
سنن النسائى، ج 3، ص 13).
19. على بن موسى حسينى، الدروع الواقية، ص 272؛ محمدباقر مجلسى،
بحارالانوار، ج 8، ص 305 و ج 67، ص 393.
20. عن ابى عبدالله(عليه السلام) عن ابيه(عليه السلام) عن جابر بن عبدالله:
«أن رسول الله(صلى الله عليه وآله) قال فى خطبته: إن أحسن الحديث كتاب
الله، و خير الهدى هدى محمد، و شرّ الامور محدثاتها، و كل محدثة بدعة، و كل
بدعة ضلالة، و كان اذا خطب قال فى خطبته: اما بعد، فاذا ذكر الساعة اشتدّ
صوته و احمرّت وجنتاه ثم يقول: صَبَّحتَكم الساعة او مَسَّتكم، ثم يقول:
بعثت أنا و الساعة كهذه من هذه و يشير باصبعيه (محمد بن محمد مفيد،
الامالى، ص 211؛ محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 337؛ محمدباقر مجلسى،
بحارالانوار، ج 2، ص 301 و ج 16، ص 256 و ج 74، ص 122؛ احمد بن حنبل، مسند
احمد، ج 3، ص 311؛ احمد بن شعيب نسائى، سنن النسائى، ج 3، ص 450 و ج 1، ص
550.
21. شيّبتنى سورة هود و اخواتها: الواقعة و القارعة و الحاقة و اذا الشمس
كوّرت و سئل سائل؛ شيّبتنى هى و اخواتها؛ ذكر يوم القيامة و قصص الأمم
(محمد بن عيسى ترمذى، الشمائل المحمديه، ص 57؛ على بن عمر الدارَ قطنى،
العلل الوارده فى الاحاديث النبويه، ج 2، ص 209، جلال الدين سيوطى، الجامع
الصغير، ج 2، ص 82؛ على المتقى بن حسام الدين الهندى، كنز العمّال، ج 1، ص
573 و ج 2، ص 313).
22. عن عمر بن يزيد عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: قال رسول الله(صلى
الله عليه وآله): جُعل قرّة عينى فى الصلاة و لذتى فى النساء و ريحانتى
الحسن و الحسين (محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، ج 5، ص 321، ح 9 و در منابع
غيرشيعى به نقل از برخى اصحاب از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده
كه فرمود: جعلت قرة عينى فى الصلاة؛ سليمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبير،
ج20، ص420؛ احمدبن على بغدادى، تاريخ بغداد، ج12، ص367 و ج14، ص 194).
23. يا اباذر، ان الله تعالى جعل قرّة عينى فى الصلاة و حبّبها الىّ كما
حبّب الى الجائع الطعام و الى الظمآنالماء، فان الجائع إذا أكل الطعام شبع،
و اذا شرب الماء رَوِى، و انا لا اشبع من الصلاة (محمد بن محمد مفيد،
الامالى، ص 528).
24. عن عبدالله بن محمد بن الحنيفة قال: انطلقت مع أبى الى صِهر لنا من
أسلم من اصحاب النبى(صلى الله عليه وآله)فسمعته يقول: سمعت رسول الله (صلى
الله عليه وآله) يقول: ارحنا بها يا بلال الصلوة (سليمان بن احمد طبرانى،
المعجم الكبير، ج 6، ص 227؛ و ر.ك: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 364؛
على بن عمر الدار القطنى، علل الدار قطنى، ج 4، ص 121؛ احمد بن على بغدادى،
تاريخ بغداد، ج 10، ص 442؛ زين الدين على عاملى، رسائل الشهيد الثانى، ص
120؛ حسين بن عبدالصمد عاملى، العقد الحسينى، ص 42؛ محمد بن حسين عاملى،
الحبل المتين، ص 154؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 80، ص 16.
25. عن ابى اسحاق عن الحارث عن على(عليه السلام) قال: كان رسول الله(صلى
الله عليه وآله) يأتينا كلّ غداة فيقول: الصلاة رحمكم الله الصلاة، انما
يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً ( محمدبن محمد
مفيد، الامالى، ص 318؛ محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 89؛ عبيدالله بن احمد
حسكانى، شواهد التنزيل، ج 1، ص 498؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 35، ص
208. بنابر روايت انس بن مالك اين كار تا شش ماه، و بنا به روايت ابن عباس
تا هفت ماه، و بنابر روايتى كه بنهانى و ديگران نقل كرده اند تا هشت ماه
طول كشيد. در اين باره، ر.ك: عبدالحسين شرف الدين، الفصول المهمة، ص 209.
26. عن على(عليه السلام) قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): من أسبغ
وضوءه و أحسن صلوته و أدّى زكاة ماله و ملك غضبه و سجن لسانه و بذل معروفه
و أدّى النصيحة لأهل بيتى، فقد إستكمل حقائق الايمان، و أبواب الجنة مفتّحة
له (احمد بن محمد اشعرى، كتاب النوادر، ص 91).
27. عن على(صلى الله عليه وآله) قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله):
لا ايمان لمن لا أمانة له، و لا دين لمن لا عهد له، و لا صلاة لمن لا يقيم
(يتمّ) ركوعها و لا سجودها (همان).
28. كان(صلى الله عليه وآله) لا يجلس و لايقوم الا على ذكر الله... (محمد
بن على ابن بابويه قمى، عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 2، ص 284؛ حسن بن
فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 14؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 16،
ص152؛ محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، ج1، ص424؛ سليمان بن احمد طبرانى،
المعجم الكبير، ج 22، ص 158).
29. عن يحيى بن عقيل قال: سمعت عبدالله بن ابى وامى يقول: كان رسول الله
(صلى الله عليه وآله) يكثر الذكر و يقلّ اللغو و يطيل الصلوة... (احمد بن
شعيب نسائى، سنن النسائى، ج 1، ص 531).
30. عن عبدالرحمن الانصارى عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: قال رسول الله
(صلى الله عليه وآله): عرضت على بطحاء مكّة ذهبا، فقلت: يا ربّ لا، ولكن
أشبع يوماً و أجوع يوماً، فاذا شبعتُ حمدتك و شكرتك، و إذا جُعتُ دعوتك و
ذكرتك (محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، ج 8، ص 131، ح 102؛ محمد بن حسن طوسى،
الامالى، ص 693؛ و به طريقى ديگر در: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 254؛
محمد بن عيسى ترمذى، سنن ترمذى، ج 4، ص 6).
31. عن ابى الحسن الانبارى عن ابى عبدالله(عليه السلام)قال: كان رسول
الله(صلى الله عليه وآله) يحمد الله فى كل يوم ثلاثمائة مرّة و ستّين مرّة
عدد عروق الجسد، يقول: الحمدلله رب العالمين كثيراً على كلّ حال (محمد بن
يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 503، ح 3؛ حسن بن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، ص
307؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 16، ص 257 و ج 58، ص 316 و ج 84، ص
11).
32. محمدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 2، ص 503، ح 4.
33. سيد ابن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج 2، ص 38.
34. عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: كانت لرسول
الله(صلى الله عليه وآله)، ممسكة إذا هو توضأ أخذها بيدهو هى رطبة، فكان
إذا فريح عرفوا انه رسول الله(صلى الله عليه وآله)برائحته (محمد بن يعقوب
كلينى، الكافى، ج 6، ص 515،ح 3؛ محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 16، ص
290؛ محمد بن حسن الحر العاملى، وسائل الشيعة،ج 2، ص 1078).
35. پيش از اين به سخن حضرت به وقت نماز خطاب به بلال اشاره شد كه مى
فرمود: أرحنا يا بلال. در نقل طبرى از ابن اسحاق نيز درباره دوره حضور حضرت
در مكه آمده است: «إن رسول الله كان إذا حضرت الصلاة خرج الى شعاب مكّة و
خرج معه على بن ابى طالب(عليه السلام)... (محمد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى،ج
2، ص 58).
36. روايات متعددى حكايت از آن دارند كه پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) به
نماز جماعت در حضر يا سفر اهتمام داشت و حتى در روزهاى اول دعوت كه جز
اميرالمؤمنين(عليه السلام) و خديجه(عليها السلام) كسى ايمان نياورده بود،
آن حضرت در كنار كعبه به همراهى آن دو، نماز جماعت اقامه مى كرد. در اين
باره، ر.ك: روايت عفيف كندى در: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 209؛ محمد
بن سعد، الطبقات الكبرى، ج 8، ص 17؛ محمد بن سليمان كوفى، مناقب
اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ج 1، ص 261؛ احمد بن عبدالله طبرى، ذخائر
العقبى، ص 59.
37. عن الرضا(عليه السلام) عن آبائه(عليهم السلام): قال رسول الله(صلى الله
عليه وآله) ستة من المروّة ثلاثة منها فى الحضر و ثلاثة منهافى السفر فاما
التى فى الحضر فتلاوة كتاب الله عزّ و جلّ و عمارة مساجد الله و اتخاذ
الاخوان فى الله، و اما التىفى السفر فبذل الزاد و حسن الخلق و المزاح فى
غيرالمعاصى (محمد بن على ابن بابويه قمى، عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج
1، ص 30، ح 13؛ محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 71، ص 275 و ج 73، ص 311
و ج 81، ص 1 و ج 89، ص 196).
38. عن معاوية بن وهب عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: كان رسول الله(صلى
الله عليه وآله) يجعل العنزة بين يديه اذا صلّى(محمد بن يعقوب كلينى، كافى،
ج 3، ص 296، ح 1).
39. ر.ك: الكافى، ج 3، ص 296، ح 2؛ محمد بن حسن طوسى، الاستبصار، ج 1، ص
406، ح 3.
40. عن ابى واقد الليثى صاحب النبى(صلى الله عليه وآله وسلم) قال: ان رسول
الله(صلى الله عليه وآله وسلم) كان اخفّ الناس صلاة على الناس و أدُمه على
نفسه(صلى الله عليه وآله وسلم) (احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 5، ص 219؛ احمد
بن على الموصلى، مسند ابى يعلى، ج 3، ص 35)؛ و عن انس: «ان النبى (صلى الله
عليه وآله وسلم) كان أخف الناس صلاة فى تمام» (احمد بن شعيب نسائى، سنن
النسائى، ج 2، ص 95؛ حسن بن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، ص 23 و 24؛
بحارالانوار، ج 16، ص 238) و عن ابى حكى المؤذن: «ان رسول الله(صلى الله
عليه وآله وسلم) كان أخف الناس صلاة للناس و اطول الناس صلاة لنفسه»
(سليمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبير، ج 3، ص 251).
41. عن عبدالله بن ابى أوفى قال: كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يكثر
الذكر و يقلّ اللغو و يطيل الصلاة و يقصّر الخطبة و لا يأنف أن يمشى مع
الأرملة و المسكين فيقضى له الحاجة (احمد بن شعيب نسائى، سنن النسائى، ج 3،
ص 110؛ احمد بن على بغدادى، تاريخ بغداد، ج 8، ص 5).
42. ر.ك: محمد بن اسماعيل بخارى، شرح صحيح مسلم، النووى، ج 4، ص 174.
43. عن انس بن مالك قال: قال رسول الله(صلى الله عليه وآله): إنى لأدخل فى
الصلاة و إنى أريد إطالتها، فأسمع بكاءالصبىّ فأتجوّز فى صلاتى مما أعلم
لوجد امّه ببكائه (محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، ج 1،ص 174؛ مسلم
بن حجاج نيسابورى، صحيح مسلم، ج 2، ص 44؛ محمد بن يزيد قزوينى، سنن ابن
ماجة، ج 1، ص 316).
44. احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 326؛ بحارالانوار، ج 10، ص 40 و ج
17، ص 257 و 287 و ج 67، ص 381 و ج 81، ص 248.
45. يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ
أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ
تَرْتِيلاً (مزمّل، 1 4).
46. وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ
يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً (اسراء، 79).
47. عن عمرو بن عبدالله بن هند عن ابى جعفر(عليه السلام) قال: قال على بن
الحسين(عليه السلام): ان جدّى رسول الله6 قد غفر الله له ما تقدم من ذنبه و
ما تأخر، فلم يدع الاجتهاد له و تعبّد بأبى هو و أمّى حتى انتفخ الساق، و
ورم القدم، وقيل له: أتفعل هذا و قد غفرالله لك ما تقدم من ذنبك و ما تأخر؟
قال: أفلا أكون عبداً شكوراً؟ (محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 637؛ محمدباقر
مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 288 و ج 46، ص 79؛ و مشابه مضمون فوق در روايت
مغيرة بن شعبه در الشمائل المحمدية، ص 221 222 و صحيح البخارى، ج 6، ص 44).
48. عن ابى بصير عن ابى جعفر(عليه السلام) قال: كان رسول الله (صلى الله
عليه وآله) عند عايشه ليلتها، فقالت: يا رسول الله لم تتعب نفسك و قد غفر
الله لك ما تقدم من ذنبك و ما تأخر؟ فقال: يا عايشة أفلا أكون عبداً
شكوراً؟ قال: و كان رسول الله (صلى الله عليه وآله) يقوم على اطراف أصابع
رجليه فأنزل الله سبحانه: طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى (الكافى، ج 2، ص
95؛ بحارالانوار، ج 16، ص 263).
49. عن عبدالله بن بكير قال: سألت اباعبدالله(عليه السلام) عن الصلاة
قاعداً أو يتوكأ على عصى، أو على حائط، فقال: لا، ما شأن ابيك و شأن هذا؟
ما بلغ أبوك هذا بعد؛ ان رسول الله (صلى الله عليه وآله) بعد ما عظم او بعد
ما ثقل كان يصلّى و هو قائم، ورفع إحدى رجليه حتى أنزل الله تبارك و تعالى:
طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى، فوضعها (عبدالله بن جعفر حميرى بغدادى،
قرب الاسناد، ص 171).
50. قال له اليهودى: فان هذا داوود(عليه السلام) بكى على خطيئته حتى سارت
الجبال معه لخوفه. قال له على(عليه السلام): لقد كان كذلك و محمد(صلى الله
عليه وآله) أعطى ما هو أفضل من هذا... و لقد قام (صلى الله عليه وآله) عشر
سنين على اطراف أصابعه حتى تورّمت قدماه و اصفرّ وجهه يقوم الليل اجمع حتى
عوتب فى ذلك فقال الله عز و جل: طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى، بل لتسعد
به، و لقد كان يبكى حتى يغشى عليه... (احمد بن على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص
326؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 40 و ج 17، ص 257، 287 و ج 68،
ص 26).
51. عن حارث بن مضرب قال: سمعت على بن ابى طالب(عليه السلام) يقول: لقد
حضرنا بدرا و ما فينا فارس غير المقداد بن الأسود، و لقد رأيتنا ليلة بدر و
ما فينا الامن نام، غير رسول الله (صلى الله عليه وآله) فان كان منتصباً فى
اصل شجرة يصلى و يدعو حتى الصباح (محمد بن محمد مفيد، الارشاد، ج 1، ص 73؛
بحارالانوار، ج 19، ص 279).
52. عن حذيفة قال: «صليت مع النبى(صلى الله عليه وآله) ذات ليلة فافتتح
البقرة فقلت يركع عندالمائة ثم مضى فقلت يصلى بها فى ركعة فمضى فقلت يركع
بها ثم افتتح النساء فقرءها ثم افتتح آل عمران فقرءها يقرء مترسّلا إذا مرّ
بآية فيها تسبيح سبّح و إذا مرّ بسؤال سأل و إذا مرّ بتعوّذ تعوّذ ثم ركع
فجعل يقول: سبحان ربى العظيم فكان ركوعه نحواً من قيامه ثم قال سمع الله
لمن حمده ثم قال طويلا قريبا مما ركع ثم سجد فقال سبحان بى الاعلى فكان
سجوده قريباً من قيامه» (مسلم بن حجاج نيسابورى، صحيح مسلم، ج 2، ص 186؛
احمد بن شعيب نسائى، سنن نسائى، ج 1، ص 433؛ محمد بن عيسى ترمذى، الشمائل
المحمدية، ص 229؛ احمد بن حسين بيهقى، سنن بيهقى، ج 2، ص 309).
53. عن ابى وائل عن عبدالله بن مسعود، قال: «صلّيت مع النبى(صلى الله عليه
وآله) ليلة فلم يزل قائماً حتى هممت بأمر سوء. قلنا: و ما هممت؟ قال: هممت
أن أقعد و أذر النبى(صلى الله عليه وآله)»(محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح
البخارى، ج 2، ص 45؛ مسلم بن حجاج نيسابورى، صحيح مسلم، ج 2، ص 186؛ احمد
بن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 385 و 396 و 415 و 440).
54. عن ابى هريرة عن النبى(صلى الله عليه وآله) قال: اذا قام أحدكم من
الليل فليفتتح صلاته بركعتين خفيفتين (احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 2، ص 399؛
مسلم بن حجاج نيسابورى، صحيح مسلم، ج 2، ص 184؛ احمد بن حسين بيهقى، سنن
بيهقى، ج 3، ص 6؛ محمد بن عيسى ترمذى، الشمائل المحمدية، ص 226)؛ عن سعد بن
هشام عن عائشة قالت: «كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) اذا قام من الليل
يصلى افتتح صلاته بركعتين خفيفتين» (مسند احمد، ج 6، ص 30).
55. عن زيد بن خالد الجهنى انه قال: «لارمقنّ صلاة رسول الله(صلى الله عليه
وآله) فتوسّدت عتبته أو فسطاطه، فصلّى رسول الله(صلى الله عليه وآله)
ركعتين خفيفتين ثم صلى ركعتين طويلتين طويلتين طويلتين ثم صلى ركعتين و هما
دون اللتين قبلهما ثم صلى ركعتين و هما دون اللتين قبلهما ثم صلى ركعتين و
هما دون اللتين قبلهما ثم صلى ركعتين و هما دون اللتين قبلهما ثم اوتر،
فذلك ثلاث عشرة ركعة» (صحيح مسلم، ج 2، ص 183؛ محمد بن يزيد قزوينى، سنن
ابن ماجة، ج 1، ص 433؛ سليمان بن أشعث سجستانى، سنن ابى داوود، ج 1، ص 307؛
احمد بن شعيب نسائى، سنن نسائى، ج 1، ص 160؛ محمد بن عيسى ترمذى، الشمائل
المحمديه، ص 226).
56. عن عائشة: «ان النبى(صلى الله عليه وآله) كان يصلى جالسا فيقرء و هو
جالس فاذا بقى من قرائته قدر ما يكون ثلاثين أو اربعين آية قام فقرء و هو
قائم ثم ركع و سجد ثم صنع فى الركعة الثانية مثل ذلك» (مالك بن أنس،
الموطاء، ج 1، ص 138؛ محمد بن عيسى ترمذى، الشمائل المحمدية، ص 231)؛ عن
عبدالله بن شقيق قال: «سألت عائشة عن صلاة رسول اللّه(صلى الله عليه وآله)
فاذا قرء و هو قائم ركع و سجد و هو قائم، و اذا قرء و هو جالس، ركع و سجد و
هو جالس» (احمدبن حنبل، مسند احمد، ج 6، ص 30؛ مسلم بن حجاج نيسابورى، صحيح
مسلم، ج 2، ص 162 و 163؛ عبدالرزاق صنعانى، المصنف، ج 2، ص 466؛ محمد بن
عيسى ترمذى، الشمائل المحمدية، ص 232)؛ در نقل ديگر مسلم در صحيح خود، ج 2،
ص 163 از اين روايت چنين تعبيرى آمده: «كان رسول اللّه(صلى الله عليه
وآله)يكثر الصلاة قائما و قاعدا فاذا افتتح الصلاة قائما ركع قائما و اذا
افتتح الصلاة قاعدا ركع قاعدا» بنابراين، ركوع و سجود پيامبر(صلى الله عليه
وآله) در حال قيام يا قعود، بسته به آن بود كه شروع نماز چگونه بوده است:
در حال قيام يا قعود.
57. در روايتى از ابن عباس كه پيش تر نقل شد آمده: «... ثم أوتر ثم اضطجع
حتى جاءه المؤذّن فقام فصلّى ركعتين خفيفتين ثم خرج فصلى الصبح» (صحيح
البخارى، ج 2، ص 12 و ج 5، ص 176؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 434؛ سليمان بن
أشعث سجستانى، سنن ابى داوود، ج 1، ص 307؛ محمدبن عيسى ترمذى، الشمائل
المحمدية، ص 225. در روايتى نيز از عايشه نقل شده است، قلت: يا رسول الله
(صلى الله عليه وآله)أتنام قبل أن توتر؟ فقال: يا عايشه، ان عينى تنامان و
لا ينام قلبى. نيز از عايشه نقل شده است: «ان رسول الله(صلى الله عليه
وآله)كان يصلى من الليل احدى عشر ركعة يوتر منها بواحدة فاذا فرغ منها
اضطجع على شقّة الايمن» (الشمائل المحمدية، ص 227؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 165)؛
در روايت ديگرى از عايشه، از استراحت بين نافله صبح و نماز صبح به حالت
خوابيده بر پهلوى راست سخن به ميان آمده است. ر.ك: صحيح البخارى، ج 1، ص
154؛ مسند احمد، ج 6، ص 254).
58. عن عائشه: «... كان (صلى الله عليه وآله) ينام اول الليل و يحيى
آخره...» (مسند احمد، ج 6، ص 102 و 109 و 176؛ صحيح مسلم، ج 2، ص 167؛
الشمائل المحمدية، ص 223).
59. عن على (عليه السلام): كان فراش رسول الله(صلى الله عليه وآله) عباءة و
كانت مرفقته أدم، حشوها ليف، فثنيت له ذات ليلة، فلما اصبح قال: لقد منعنى
الفراش الليلة الصلاة فأمر(صلى الله عليه وآله) أن يجعل بطاق واحد (محمد بن
على ابن بابويه قمى، الامالى، ص 552؛ بحارالانوار، ج 16، ص 217). از آنجا
كه نماز شب بر آن حضرت واجب بود، نمى توان روايت را بر اطلاق آن حمل كرد؛
چرا كه لازمه آن ترك واجب از سوى آن حضرت است كه با عصمت ايشان سازگار
نيست. بنابراين بايستى روايت را حمل بر اين معنا كرد كه تغيير چگونگى بستر،
آن حضرت را از نماز شب در حد مطلوب ايشان همچون شب هاى ديگر باز داشته است.
60. عن معاوية بن وهب قال: سمعت اباعبدالله(عليه السلام) يقول: و ذكر صلاة
النبى(صلى الله عليه وآله) قال: كان يؤتى بطهور فيتخمر عند رأسه و يوضع
سواكه تحت فراشه ثم ينام ماشاءالله فاذا استيقظ جلس ثم قلب بصره فى السماء
ثم تلا الآيات من آل عمران (ان فى خلق السماوات والارض و اختلاف الليل و
النهار...) ثم يستنّ و يتطهر ثم يقوم الى المسجد فركع اربع ركعات على قدر
قرائته ركوعه، و سجوده على قدر ركوعه، يركع حتى يقال حتى متى يرفع رأسه و
يسجد حتى يقال متى يرفع رأسه، ثم يعود الى فراشه فينام ما شاءالله، ثم
يستيغظ فيجلس فيتلوا الآيات من آل عمران و يقلب بصره فى السماء ثم يستنّ و
يتطهر و يقوم الى المسجد فيصلى اربع ركعات كما ركع قبل ذلك، ثم يعود الى
فراشه فينام ما شاء الله، ثم يستيغظ فيجلس فيتلو الآيات من آل عمران و يقلب
بصره فى السماء ثم يستن و يتطهر و يقوم الى المسجد فيوتر و يصلى الركعتين
ثم يخرج الى الصلاة (محمد بن حسن طوسى، تهذيب الاحكام، ج 2، ص 334؛
محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 16، ص 276 و ج 84، ص 116).
61. عن الحلبى عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: ان رسول الله(صلى الله
عليه وآله) كان اذا صلى العشاء الآخرة أمر بوضوئه و سواكه يوضع عند رأسه
مخمراً فيرقد ما شاء الله ثم يقوم فيستاك ويتوضأ و يصلى اربع ركعات ثم يرقد
ثم يقوم فيستاك و يتوضأ و يصلى اربع ركعات ثم يرقد حتى اذا كان فى وجه
الصبح قام فأوتر ثم صلى الركعتين. ثم قال: لقد كان لكم فى رسول الله اسوة
حسنة... (الكافى، ج 3، ص 445).
62. محمد بن جمال الدين مكى عاملى (شهيد اول)، الذكرى، ص 114.
63. طه (20)، 130.
64. عن مخرمة بن سليمان عن ابن عباس أنه أخبره أنه بات عند ميمونة و هى
خالته قال: «فاضطجعت فى عرض الوسادة واضطجع رسول الله(صلى الله عليه وآله)
فى طولها فنام رسول الله(صلى الله عليه وآله) حتى اذا انتصف الليل او قبله
بقليل فاستيقظ رسول الله(صلى الله عليه وآله) فجعل يمسح النوم عن وجهه وقرء
العشر الآيات الخواتيم من سورة آل عمران ثم قام الى شنّ معلّق فتوضأ منها
فأحسن الوضوء ثم قام يصلى: قال عبدالله بن عباس فقمت الى جنبه فوضع رسول
الله (صلى الله عليه وآله) يده اليمنى على رأسى ثم أخذ بأذنى اليمنى
ففتلها، فصلى ركعتين ثم ركعتين ثم ركعتين ثم ركعتين ثم ركعتين ثم ركعتين ثم
ركعتين ثم ركعتين، ثم أوتر ثم اضطجع حتى جاءه المؤذن فقام فصلى ركعتين
خفيفتين ثم خرج فصلى الصبح» (محمدبن عيسى ترمذى، الشمائل المحمدية، ص 225
226).
65. قلت: متى كان يقوم؟ قال: بعد ثلث الليل. وقال: فى حديث آخر بعد نصف
الليل (الكافى، ج 3،ص 445).
66. يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاّ قَلِيلاً * نِصْفَهُ
أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلاً * أَوْ زِدْ عَلَيْهِ (المزمل، 1 3). ممكن
است تغيير زمان برخاستن بين نصف و ثلث ناشى از كوتاهى و بلندى شب ها در
تابستان و زمستان بوده باشد.
67. ر.ك: محمد بن على ابن بابويه قمى، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 453 و
482؛ محمد بن على ابن بابويه قمى، علل الشرايع، ج 2، ص 328؛ محمد بن حسن
طوسى، تهذيب الاحكام، ج 3، ص 230.
68. ر.ك: محمد باقر سبزوارى، ذخيرة المعاد، ج 2، ص 200.
69. عن ابن بكير قال: قال ابوعبدالله(عليه السلام): ما كان يحمد الرجل أن
يقوم من آخر الليل فيصلى صلاته ضربة واحدة ثم ينام و يذهب (الكافى، ج 3، ص
447).
70. هر چند در دو روايت ياد شده، شمار آيات از اواخر آل عمران مشخص نيست،
در روايتى از امام باقر(عليه السلام) توصيه به قرائت پنج آيه 190تا 194 شده
است. در برخى از منابع غير شيعى نيز به نقل از ابن عباس، ده آيه آخر از
سوره آل عمران تعيين شده است (الشمائل المحمدية، ص 225).
71. عن زرارة عن ابى جعفر(عليه السلام) قال: كان رسول الله(صلى الله عليه
وآله) يصلّى من الليل ثلاث عشرة ركعة، منها الوتر و ركعتا الفجر فى السفر و
الحضر (الكافى، ج 3، ص 446، ح 14)؛... عن الحارث بن المغيرة النصرى قال:
سمعت اباعبدالله(عليه السلام) يقول: ... و كان رسول الله (صلى الله عليه
وآله) يصلى ثلاث عشرة ركعة من الليل (همان، ح 15)؛... عن احمد بن محمد بن
ابى نصر قال: قلت لابى الحسن (عليه السلام): «ان اصحابنا يختلفون فى صلاة
التطوع، بعضهم يصلى اربعاً و اربعين، و بعضهم يصلى خمسين. فقال: أصلى واحدة
و خمسين ركعة... و ثمان صلاة الليل و الوتر ثلاثا و ركعتى الفجر... (همان،
ج3، ص 444، ح 8).
72. عن مسروق قال: سألت عائشة عن صلاة رسول الله (صلى الله عليه وآله)
بالليل فقالت: «سبع و تسع واحدى عشرة سوى ركعتى الفجر» (صحيح البخارى، ج 2،
ص 45)؛ قال ابوعيسى: «و اكثر ما روى عن النبى (صلى الله عليه وآله) فى صلاة
الليل ثلاث عشرة ركعة مع الوتر، و اقل ما وصف من صلاته من الليل تسع ركعات»
(سنن الترمذى،ج 1، ص 276)؛ عن ام سلمة: «كان النبى (صلى الله عليه وآله)
يوتر بثلاث عشرة، فلما كبر وضعف أوتر بسبع» (همان،ص 285)؛ و قد روى عن
النبى(صلى الله عليه وآله)الوتر بثلاث عشرة واحدى عشرة وتسع و سبع و خمس و
ثلاث و واحدة (همان).
73. عن بكر بن عبدالله [المزنى البصرى]: «أن عمر بن الخطاب دخل على
النبى(صلى الله عليه وآله) و هو موقوذ أو قال محموم، فقال له عمر: يا رسول
الله ما أشدّ وعكك أو حماك؟ قال: ما منعنى ذلك ان قرأت الليلة ثلاثين سورة
فيهنّ السبع الطوال. فقال عمر: يا رسول الله، غفر الله لك ما تقدم من ذنبك
و ما تأخر، و انت تجهد هذا الاجتهاد؟ فقال: يا عمر، أفلا أكون عبداً
شكوراً؟» (محمد بن حسن طوسى، الامالى، ص 403 404؛ محمدباقر مجلسى،
بحارالانوار، ج 16، ص 222 و ج 89، ص 198؛ محمد بن حسن حر عاملى، وسائل
الشيعة، ج 4، ص 844).
74. «خداوندا، آنچه از خير و نيكى به من عطا كردى هرگز باز مستان؛ خداوندا،
مرا به قدر چشم بر هم زدنى به خود وامگذار؛ خداوندا، هرگز مرا مورد شماتت
دشمن و حسود قرار مده؛ خداوندا، هرگز مرا به بدى و شرى كه از آن نجاتم داده
اى باز مگردان» (على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، ج 2، ص 75؛ بحارالانوار،
ج 16، ص 217 و ج 92، ص 358).
75. و كان (صلى الله عليه وآله) يقول: جعل الله لذتى فى النساء و الطيب، و
جعل قرة عينى فى الصلاة و الصوم (طبرسى، حسن بن فضل، مكارم الاخلاق، ص 34؛
بحار الانوار، ج 16، ص 249).
76. عن زرارة قال: قلت لابى عبدالله(عليه السلام): «بمَ جرتْ السنة من
الصوم؟ فقال: ثلاثة ايام من كل شهر: الخميس فى العشر الاول، و الاربعاء فى
العشر الاوسط، و الخميس فى العشر الآخر. قال: قلت: هذا جميع جرت به السنة
فى الصوم؟ فقال: نعم (محمد بن على ابن بابويه قمى، من لا يحضره الفقيه، ج
2، ص 84).
77. بنا به گفته صدوق، پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) روزه پنجشنبه اول و
آخر و نيز چهارشنبه وسط هر ماه را جايگزين روزه ايام البيض در هر ماه كرد.
78. عن ابى بصير قال: سألت اباعبدالله(عليه السلام) عن صوم السنة فقال:
صيام ثلاثة ايام من كل شهر، الخميس و الاربعاء و الخميس يذهبن ببلابل القلب
و وحر الصدر الخميس و الاربعاء و الخميس، و ان شاء الأثنين و الاربعاء و
الخميس، و إن صام فى كل عشرة ايام يوما فان ذلك ثلاثون حسنة، و إن أحب ان
يزيد على ذلك فليزد (محمد بن حسن طوسى، تهذيب الاحكام، ج 4، ص 303).
79. عن الحر بن الصباح، قال: سمعت ابن عمر يقول: كان النبى(صلى الله عليه
وآله) يصوم ثلاثة ايام من كل شهر، الخميس من اول الشهر و الاثنين الذى يليه
و الاثنين الذى يليه (مسند احمد، ج 2، ص 90 91).
80. عن ام سلمة، قالت: «كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يصوم من كل شهر
ثلاثة ايام، الاثنين و الخميس من هذه الجمعة و الاثنين من المقبلة» (احمدبن
شعيب نسائى، سنن نسائى، ج 2، ص 142).
81. عن عبدالله بن مسعود، قال: «كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يصوم
ثلاثة ايام من غرة كل شهر و قلّ ما يفطر يوم الجمعة» (همان).
82. عن جعفر بن محمد(عليه السلام)، عن ابيه(عليه السلام): أن علياً
اميرالمؤمنين(عليه السلام) كان ينعت صيام رسول الله(صلى الله عليه وآله)
قال: صام رسول الله(صلى الله عليه وآله) الدهر كله ما شاء الله، ثم ترك ذلك
وصام صيام أخيه داوود(عليه السلام)، يوماً لله و يوماً له. ثم ترك ذلك فصام
الاثنين و الخميس ماشاءالله. ثم ترك ذلك و صام البيض، ثلاثة ايام من كل
شهر، فلم يزل ذلك صيامه حتى قبضه الله اليه (عبدالله بن جعفر حميرى بغدادى،
قرب الاسناد، ص 89 90).
83. در دعاى رسيده از امام سجاد(عليه السلام) به هنگام زوال روزهاى ماه
شعبان مى خوانيم: ... الذى كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يدأب فى
صيامه و قيامه فى لياليه و ايامه... (محمد بن حسن طوسى، مصباح المتهجد، ص
829).
84. قال الباقر(عليه السلام): ان صوم شعبان صوم النبيّين وصوم اتباع
النبيّين فمن صام شعبان فقد أدركته دعوة رسول الله(صلى الله عليه وآله)
لقوله(عليه السلام): رحم الله من اعاننى على شهرى (محمد بن محمد مفيد،
المقنعة، ص 373)... عن فضيل بن يسار قال: «سمعت اباعبدالله(عليه السلام)
يقول لبعض اصحاب قيس الماصر: ... و سنّ رسول الله(صلى الله عليه وآله) صوم
شعبان وثلاث ايام فى كل شهر...» (الكافى، ج 1، ص 266، ح 4)؛... عن الحلبى
قال: «سألت اباعبدالله(عليه السلام): هل صام أحد من آبائك شعبان قطّ؟ قال:
صامه خيرآبائى رسول الله (صلى الله عليه وآله)» (الكافى، ج 4، ص 91، ح 6).
85. عن عبدالله بن سنان عن ابى عبدالله (عليه السلام): ان رسول الله(صلى
الله عليه وآله) كان يكثر الصوم فى شعبان يقول: ان اهل الكتاب تنحسوا به،
فخالفوهم (احمد بن محمد بن عيسى اشعرى، النوادر، ص 19). عن سليمان المروزى
عنالرضا على بن موسى(عليه السلام) انه قال: كان رسول الله(صلى الله عليه
وآله) يكثر الصيام فى شعبان، ولقد كان نسائه اذا كان عليهمصوم أخّرنه الى
شعبان مخافة أن يمنعن رسول الله(صلى الله عليه وآله) حاجته... (محمد بن على
ابن بابويه قمى، فضائل الاشهر الثلاثة، ص 55).
86. عن ام سلمة عن ابى سلمة: «ان النبى(صلى الله عليه وآله) لم يكن يصوم من
السنة شهرا تاما الا شعبان يصل به رمضان» (ثواب الاعمال، ص 61)؛... عن ابى
سلمة ان عائشة... حدثته قالت: «لم يكن النبى(صلى الله عليه وآله) يصوم
شهراً اكثر من شعبان فانه كان يصوم شعبان كله...» (صحيح البخارى، ج 2، ص
244).
87. چنان كه ملاحظه شد رواياتى از روزه دار بودن حضرت در بخشى از شعبان
حكايت دارند و رواياتى نيز حاكى از روزه دارى حضرت در تمام شعبان اند. از
اين روى، مى توان گفت تفاوت عملكرد حضرت ممكن است براى تسهيل امر بر
مسلمانان و دفع توهم وجوب روزه در تمامى شعبان باشد؛ چنان كه سال ها بعد،
فرقه خطابيه از سَرِ كژ فكرى به وجوب روزه اين ماه همچون روزه ماه رمضان
معتقد شدند، و تكذيب روزه دار بودن پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه(عليهم
السلام) در اين ماه در بعضى روايات به علت وجود ديدگاه خطابيه بوده است. در
اين باره، ر.ك: الكافى، ج 4، ص 91، ح 6.
88. عن ابى سعيد المقرى قال حدثنا اسامة بن زيد قال: «كان رسول الله(صلى
الله عليه وآله) يصوم الايام حتى يقال لا يفطر، و يفطر حتى يقال لا يصوم.
قلت: رأيته يصوم من شهر ما لا يصوم من شىء من الشهور؟ قال: نعم، قلت: اى
الشهور؟ قال: شعبان هو شهر يغفل الناس عنه بين رجب و رمضان، و هو شهر ترفع
فيه الاعمال الى رب العالمين فاحب أن يرفع عملى و انا صائم (محمد بن على
ابن بابويه قمى، ثواب الاعمال، ص 61)؛... عن انس قال: سئل رسول الله (صلى
الله عليه وآله) أى الصيام أفضل؟ قال: شعبان تعظيما لرمضان (همان).
89. عن ابن القداح عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: كان رسول الله(صلى
الله عليه وآله) اول ما يفطر عليه فى زمن الرطب الرطب، و فى زمن التمر
التمر (احمد بن محمد بن خالد برقى، المحاسن، ج 2، ص 531؛ الكافى، ج 4، ص
153).
90. عن اسحاق بن عمار عن ابى عبدالله(عليه السلام)، قال: قال رسول الله(صلى
الله عليه وآله): ان الله تبارك و تعالى كره لى ستّ خصال و كرهتهنّ
للأوصياء من وُلدى و أتباعهم من بعدى، العبث فى الصلاة، و الرفث فى الصوم و
المنّ بعد الصدقة و اتيان المساجد جنبا و التطلع فى الدور و الضحك بين
القبور (محمد بن على ابن بابويه قمى، الخصال، ص 327).
91. فى رواية السكونى باسناده عن الصادق(عليه السلام) قال: قال رسول الله
(صلى الله عليه وآله): اعتكاف عشر فى شهر رمضان يعدل حَجّتين و عمرتين (من
لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 188؛ احمد بن محمد اشعرى، النوادر، ص 208 209). و
روينا عن جعفر بن محمد(عليه السلام)، عن ابيه عن آبائه، ان رسول الله(صلى
الله عليه وآله) قال: اعتكاف العشر الاواخر من شهر رمضان يعدل حجّتين
وعمرتين (نعمان بن محمد تميمى، دعائم الاسلام، ج 1، ص 286).
92. عن ابى العباس عن ابى عبدالله(عليه السلام) قال: اعتكف رسول الله(صلى
الله عليه وآله) فى شهر رمضان فى العشر الاول ثماعتكف الثانية فى العشر
الوسطى ثم اعتكف فى الثالثة فى العشر الاواخر ثم لم يزل يعتكف فى العشر
الاواخر (الكافى، ج 4، ص 175).
93. عن الحلبى عن ابى عبدالله (عليه السلام) قال: كان رسول الله(صلى الله
عليه وآله) اذا كان العشر الاواخر اعتكف فى المسجد و ضربت له قبة مشعر
وشمّر المئزر و طوّى فراشه، و قال بعضهم: و اعتزل النساء؟ فقال
ابوعبدالله(عليه السلام): اما اعتزال النساء فلا. (المراد به الاعتزال
بالكلية، بحيث يمنعن عن الخدمة و المكالمة و الجلوس معه) (الكافى، ج 4، ص
175).
94. و روينا عن جعفربن محمد(عليه السلام) عن ابيه عن آبائه: ان رسول الله
(صلى الله عليه وآله) قام اول ليلة من العشر الاواخر من شهر رمضان، فحمد
اللّه و أثنى عليه ثم قال: ايها الناس، قد كفاكم اللّه عدوكم من الجن و
الانس و وعدكم الاجابة،فقال: ادعونى استجب لكم، الا و قد وكل اللّه بكل
شيطان مريد سبعة املاك، فليس بمحاول حتى ينقضى شهركم هذا. الا و ابواب
السماء مفتّحة من اول ليلة منه الى آخر ليلة. الا والدعاء فيه مقبول، ثم
شمّر رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) و شد مئزره من بيته واعتكفهن واحيا
الليل كله، و كان يغتسل كل ليلة بين العشائين(نعمان بن محمد تميمى، دعائم
الاسلام، ج 1، ص 286).
95. احمد بن شعيب نسائى، السنن الكبرى، ج 5، ص 55.
96. لقد صدق اللّه رسوله الرؤيا بالحق لتدخلن المسجد الحرام ان شاءاللّه
آمنين محلّقين رؤوسكم و مقصّرين لاتخافون فعلم ما لم تعلموا فجعل من دون
ذلك فتحاً قريباً (فتح، 27).
97. ان الصفا والمروة من شعائر الله فمن حج البيت أو اعتمر فلا جناح عليه
ان يطّوّف بهما... .
98. ر.ك: الكافى، ج 4، ص 247؛ محمد بن حسن طوسى، تهذيب الاحكام، ج 5، ص
456؛ نعمان بن محمد تميمى، دعائم الاسلام، ج 1، ص 320؛ محمد بن مسعود
عياشى، تفسير العياشى، ج 1، ص 97؛ محمد بن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، ج
5، ص 158؛ مسلم بن حجاج نيشابورى، صحيح مسلم، ج 4، ص 44.
منبع:
فصلنامه «تاريخ در آينه پژوهش»، شماره 11