چكيده
فـرمـانـدهـى نـظـامـى ، آن هـم در عـالى تـريـن سـطـح ، از شـئون رسـول خـدا(ص
) به عنوان حاكم اسلامى بوده است. آن حضرت پس از هجرت به مدينه، دهـهـا نبرد را
با موفقيت عليه دشمنان اسلام فرماندهى كرد. اين مقاله با نگاهى به سيره پيامبر
اكرم (ص ) در شان و جايگاه فرماندهى، كوشيده است چند گام در شناخت روش آن
حـضـرت در دو بعد اخلاق فرماندهى و سيره نظامى بردارد و آن را بررسى و تبيين
كند. توجه به خداى متعال، رعايت حقوق انسانى، شجاعت، گذشت، مهرورزى، تكريم
مجاهدان و خانـواده شـهـيـدان و مانند آن، سيره اخلاقى پيامبر در فرماندهى
جنگها بود. نيز جمعآورى اطلاعات، مشورت با مجاهدان، قاطعيت در تصميم گيرى،
سازماندهى سپاه و بهرهگيرى از جنگ روانى بخشى از سيره نظامى پيامبر اعظم (ص )
را در نبردهاى متعدد ايشان با كفار و دشمنان تشكيل مى داد.
مقدمه
از آيـه ((وَ كـَاءَيِّنْ مـِنْ نـَبـِىٍّ قـاتـَلَ مـَعـَهُ رِبِّيُّونَ
كـَثـِيـرٌ)) (آل عـمـران / 146) اسـتفاده مى شود كه بسيارى از انبياى الهى
محور جهاد در راه خدا بوده انـد، يـعـنـى يـا خـود فـرمـاندهى مجاهدان مخلص
(ربّيون ) را در كارزار با دشمن برعهده داشـتـه يـا دسـت كـم فـرمـاندهانى براى
آنان منصوب مى كرده اند.
در ميان پيامبران الهى ، رسول خدا(ص ) بيشتر در راه خدا جهاد كرده است . آن
حضرت پس از تـحـمـل سـتـم و آزار بسيار از قريش در سيزده سالِ پس از بعثت در
مكه ، ناگزير به تـرك ديـار خـويش و هجرت به مدينه شد. با نزول آيه ((اءُذِنَ
لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِاءَنَّهُمْ ظـُلِمـُوا...)) (حـج / 39) در سـال دوم
پـس از هـجـرت ، خـداى متعال به پيامبر(ص ) و مسلمانان اذن مى دهد كه براى دفع
ستم و تجاوز دشمنان اسلام ، بـه نـبـرد و دفـاع مـسـلحـانـه روى آورنـد. از
ايـن زمـان تـا سـال نـهـم ، پـيـامـبـر اكـرم در 27 جـنـگ شـركت فرمود و خود
فرماندهى مجاهدان مسلمان را برعهده داشت . از اين تعداد، جنگهاى بدر، احد، خندق
، بنى قريظه ، بنى مصطلق ، خيبر، فتح مكه ، حنين ، و طائف به نبرد با دشمن منجر
شد. آن حضرت هـمـچـنـيـن گـروه هـاى نظامى بسيارى را به فرماندهى برخى از صحابه
با دو هدف مهم شناسايى دشمن يا نبرد محدود با خصم اعزام فرمود. از اين جنگها و
گروههاى اعزامى به ترتيب با عناوين ((غزوه )) و ((سريه )) ياد مى شود.
پـژوهـشـگـرانـى كـه غـزوات و سـرايـا را بـه لحـاظ نـظـامـى تـجـزيـه و تحليل
كرده اند، جملگى بر آن اند كه پيامبر اكرم از نبوغ ، خلاقيت و مهارت فوق العاده
اى در فـرمـانـدهـى بـرخـوردار، و هـمـه صـفـات و ويـژگـى هـاى فـرمـانـدهـى را
بـه كـمـال دارا بـوده اسـت . اينان به درستى فرماندهى آن حضرت را از عـوامـل
مـهـم پـيـروزى خـيـره كـنـنـده مـسـلمـانـان در نـبـرد بـا دشـمنانشان برشمرده
اند. در مـقـابل ، از علل انكارناپذير ناكامى مسلمانان در برخى غزوات ، ناديده
گرفتن فرامين و تـدابـير رسول خدا(ص ) بوده است ؛ چنان كه قرآن كريم به صراحت
نافرمانى برخى از مـسـلمـانـان از آن حـضـرت را عـلت نـاكـامـى آنـان در جـنـگ
احـد مـى داند.
ايـن نـوشـتـار درصـدد اسـت بـا اسـتـفـاده از كـتـب سـيـره و مـغـازى ـ كـه
جـنـگـهـاى رسـول خـدا(ص ) را به تفصيل بازگفته اند ـ سيره و روش پيامبر اكرم
را در فرماندهى نـظـامـى نـشـان دهد. بخش مهمى از اين سيره ، اخلاق متعالى آن
حضرت است كه در عرصه فـرمـانـدهـى هـم متجلى شده كه از آن مى توان با عنوان
اخلاق فرماندهى پيامبر(ص ) ياد كـرد. بـخـش ديگر، سيره نظامى رسول خدا(ص ) است
. سيره نظامى پيامبر از آن رو مايه شگفتى است كه آن حضرت سابقه نظامى گرى
چندانى نداشته است . تنها در تاريخ آمده كه پيامبر(ص ) در جوانى در يكى از
جنگهاى فِجار شركت جسته ، كـه اگـر ايـن نقل معتبر باشد، بى گمان براى پرورش
فرماندهى بـرجـسـته همچون ايشان كافى نبوده است . به نظر مى رسد اين بُعد از
سيره فرماندهى پيامبر اكرم را ـ همچون اخلاق فرماندهى آن حضرت ـ بايد ناشى از
تاءييدات الهى دانست ؛ هـرچـنـد نـبـوغ و خـلاقـيت آن حضرت ـ كه آن هم جلوه اى
از تاييدات الهى است ـ در سيره نظامى ايشان تاثيرى در خور داشته است.
1. اخلاق فرماندهى
1 ـ 1. توجه به خداى متعال
پـيـامـبـر اكـرم (ص ) در مـقـام فـرمـانـدهـى هـمـواره بـه خـداى متعال توجه
داشت . به هنگام اعزام سريه ها به فرماندهان و نيروها توصيه مى كرد كه بـه نـام
خـدا، بـا اسـتـعـانـت از خـدا، در راه خـدا، و بـر آيـيـن رسـول خـدا حركت
كنند در غـزوه هـا نـيـز مـجـاهـدان را بـه اخـلاص و تـوكـل بـه خـداى مـتـعـال
فـرامـى خـواند. رسـول خـدا(ص ) نـصـرت و پـيـروزى را از خـدا مـى دانـسـت و از
هـمـين رو متضرعانه از او پـيـروزى مـى خـواسـت . پـيـش از آغاز غزوه بدر با
خداى خود چنين سخن گفت : ((خدايا، اين قـبـيـله قـريـش است كه با ناز و
تَبَختُر خويش روى آورده است و با تو دشمنى مى كند و پـيـغـمـبـرت را دروغـگـو
مى شمارد. خدايا، خواستار نصرتى هستم كه خود وعده كرده اى . خـدايـا، در
هـمـيـن صبح امروز، نابودشان ساز!)) پـس از صـف آرايـى مـسـلمـانـان در بـرابـر
مـشـركـان قـريـش ، بـه مـحـل اسـتـقرار خود رفت و اين گونه دعا كرد: ((خدايا،
اگر امروز اين گروه كشته شوند، ديگر پرستش نخواهى شد)).
در پـايـان كـارزار نـيـز كـه شـاهد پيروزى را در آغوش مى كشيد، همچون آغاز
نبرد، خداى مـتـعـال را يـاد مـى كـرد و او را بـر نـصـرتى كه به مسلمانان
ارزانى داشته ، سپاس مى گـزارد. پـس از فـتـح مـكـه ، بـر در كعبه ايستاد و
فرمود: ((معبودى جز خداى يگانه بى شـريـك نـيـسـت ، وعـده خـود را انجام داد و
بنده خود را يارى كرد و دسته ها را به تنهايى شـكـسـت داد، پس ستايش و جهاندارى
از آن خداست و شريكى براى او نيست )).
به هنگام اعزام سريه اى چون به او خبر رسيد كه رزمنده اى از رزمنده ديگر مى
خواهد كه بـا او در ايـن سـريـه شـركـت كـنـد تا خادمى يا چارپايى يا مالى به
دست آورد، فرمود: ((اعمال در گرو نيّات هستند، و براى هر كس آنچه نيت كرده مى
ماند، پس هر كس براى كسب آنـچـه نـزد خـداسـت بـجـنـگـد، پـاداشـش بـر خـداى
مـتـعـال اسـت ، و هـر كـس دنـبـال دنـيـا بـاشـد يـا زانـوبـنـد شـترى را
بخواهد، پاداشش همان است كه نيت كرده است )). رسـول خـدا(ص ) با اين سخنان ،
مجاهدان را به اخلاص ترغيب مى كرد.
2 ـ 1. رعايت حقوق انسانى
در جنگ
رسـول خـدا(ص ) مـجـاهـدان را بـه رعـايـت حـقـوق انـسـانـى در جنگ ـ كه امروزه
به ((حقوق بـشـردوسـتانه بين المللى )) شـهـره اسـت ـ سـفـارش مـى كـرد. هرگاه
قصد اعزام سريه اى داشت ، فـرمـانده و نيروها را نزد خود مى نشاند و مى فرمود:
((خيانت نورزيد، مثله نكنيد، پيمانى را نشكنيد، كهنسالان ، كودكان و زنان را
نكشيد)). در روايـت ديـگـرى ، از كـشـتـن ديـرنـشـيـنـان و صـومعه نشينان نهى
مى كند. رسـول خـدا(ص ) هـمـچنين افكندن سم در شهرهاى مشركان را ممنوع اعلام
كرد. به خوش رفتارى با اسيران سفارش مى نمود و از كشتن و شكنجه آنان بازمى
داشت . هـمـچنين از كشتن فرستاده دشمن نهى مى كرد. ايـن روايات و ادلّه ديگر
دستمايه فقيهان براى حرام دانستن كشتن غير نظاميان ، مثله كردن ، كشتن فرستاده
دشمن ، كاربرد سلاحهاى كشتار جمعى ، خيانت ورزى و پيمان شكنى ، قتل و شكنجه
اسيران جنگى شده است.
3 ـ 1. گذشت و بزرگوارى
رسـول خـدا(ص ) بـا دشـمـن در نهايت بزرگوارى رفتار مى كرد. در فتح مكه به قريش
امـان داد؛ در حالى كه او را بسيار آزار دادند، از ديـارش بـيـرون كـردنـد،
آتـش چـنـديـن جـنـگ را عـليـه او برافروختند، بهترين خويشان و اصـحابش را
كشتند، و خودش را مجروح كردند. به هنگام فتح مكه ، سَعد بن عُباده سخنى مـشـعـر
بـر انـتـقـام جـويـى بـر زبـان آورد و چـون سـخـن او را بـه رسـول خـدا(ص )
باز گفتند، به على (ع ) فرمود: ((خود را به او برسان و پرچم را از وى بـگـيـر و
خـود آن را بـه مـكـه در آر)). دشـمـن هم به كرامت و بـزرگـوارى پـيـامـبـر
اعـتـراف مـى كرد و از او انتظار گذشت داشت . پيامبر(ص ) انتظار قـريـشـيـان را
ايـن گونه پاسخ داد: ((راستى چه زشت همسايگانى بوديد براى پيامبر، برويد كه شما
آزاد شدگانيد!))
در جـنـگ حـنين در پاسخ به درخواست بزرگان هوازن براى آزاد كردن اسيرانشان
فرمود: ((آنـچـه را حـق مـن و بـنـى عبدالمطلب است به شما بخشيدم و هرگاه نماز
ظهر را خواندم ، بـرخـيـزيـد و بـگـويـيـد: مـا رسـول خـدا را نـزد
مـسـلمـانـان ، و مـسـلمـانـان را نـزد رسول خدا در آزادى زنان و فرزندانمان
شفيع قرار مى دهيم ، تا هم به شما ببخشم و هم براى شما شفاعت كنم )). فرستادگان
هوازن چنين كردند و مهاجران و انصار پس از بخشش پـيـامـبر گفتند: ((حق ما هم
متعلق به رسول خدا است )). بدين ترتيب ، شش هزار اسير جنگ حنين بدون دريافت
فديه و سربها آزاد شدند.
4 ـ 1. پرهيز از
امتيازطلبى
پـيـامـبـر اكـرم (ص ) در سـمـت فـرمـانـدهـى هم عدالت مى ورزيد و امتيازى براى
خود نمى طـلبـيـد. بـراى رفـتـن بـه جنگ بدر، هفتاد شتر موجود را ميان اصحاب
تقسيم كرد كه به نـوبـت سـوار شـونـد. خـود نـيـز به همراه على (ع ) و مَرثَد
يك شتر داشتند كه به نوبت سـوار مـى شـدند، و چون دو همراه او خواستند كه به
جاى وى پياده بروند و او همه راه را سـواره طـى كند، فرمود: ((شما دو نفر از من
قوى تر نيستيد و من بى نياز از پاداشى كه بـه شـمـا مى رسد، نيستم )). رسـول
خـدا(ص ) در جـنـگ احـزاب پـا بـه پـاى اصـحـاب خـنـدق حـفـر مـى كـرد، بيل و
كلنگ مى زد و گاه توبره هاى خاك را به دوش مى كشيد، و گاه كه مسلمانان از خرد
كـردن صـخره اى ناتوان مى شدند، به يارى آنان مى شتافت.
5 ـ 1. مهرورزى با
زيردستان
قـرآن كـريـم پـيـامـبر(ص ) را به مهرورزى با مؤ منان ستوده است ؛ آنجا كه مى
فرمايد: ((پـس بـه بـركـت رحـمـت الهـى بـا آنـان نـرمـخـو و پـرمـهـر شـدى ، و
اگـر تـنـدخـو و سـخـتـدل بـودى ، قـطـعـاً از پـيـرامـون تـو پـراكـنـده مـى
شـدنـد. پـس از آنـان درگـذر...)) اين آيه از جمله آياتى است كه درباره جنگ
احـد نـازل شـده است . از اين رو، اين آيه به طور خاص به مهرورزى پيامبر(ص ) در
سمت فـرمـانـدهى نسبت به مجاهدان اشاره دارد، هرچند به طور عام نيز بر مهرورزى
آن حضرت بـا مـؤ مـنـان دلالت مـى كـنـد. در بـرخـى تـفـاسـير آمده است كه
((نرمخويى پيامبر(ص )، فـراريـان جـنـگ احـد را دوبـاره پـيرامون ايشان گرد
آورد)). در جـنـگ احـزاب ، رسـول خـدا در شـبى سرد حُذَيفه بن يَمان را براى
آگاهى از وضـعـيـت قـريـش بـه مـيـان آنـان فـرسـتـاد. حـذيـفـه مـى گـويـد:
((هـنـگـامـى نـزد رسـول خـدا بـازگشتم كه خود را به قطيفه يمنى يكى از همسران
خود پيچيده و به نماز ايـستاده بود، چون مرا ديد مرا هم نزديك خود در زير قطيفه
جاى داد، و آنگاه كه به سجده مى رفت من همچنان زير قطيفه بودم تا سلام نماز
بداد و من به او گزارش كار خويش دادم )).
پـس از جـنـگ حـنـيـن ، رسول خدا(ص ) عبداللّه بن ابى حَدْرَد را خواست و
فرمود: ((ديشب با عـصـاى خـود تـو را بـه درد آوردم ، ايـن گـوسـفـنـدان را
عـوض آن از مـن قـبـول كـن )). چـون گوسفندان را شمرد، هشتاد گوسفند ميشينه
بود. بار ديگر، تازيانه رسـول خـدا بـه هـنـگـام سوار شدن به ابو رَوْعه برخورد
كرد. پيامبر به او نگريست و فـرمـود: ((تـازيـانـه بـه تـو خـورد؟)). گـفـت :
آرى ، پـدر و مـادرم فـداى تو باد. چون رسـول خـدا به جِعِرّانه رسيد، ابو روعه
را خواست و براى تلافى آن تازيانه ، صد و بيست گوسفند به او داد.
6 ـ 1. شجاعت در برابر
دشمن
رسـول خـدا(ص ) در شـجـاعـت و دليرى بى مانند بود و هيچ كس به پاى نترسى او نمى
رسيد. جنگاوران شجاع نيز به هنگام سختى و شدت نبرد به او پناه مى بردند، چنان
كه حضرت على (ع ) در اين باره مى فرمايد: ((هنگامى كه آتش كارزار تفته مى شد،
ما خود را در پـنـاه فـرسـتـاده خـدا(ص ) حـفظ مى كرديم و از ميان ما كسى نزديك
تر از او به دشمن قدرت روحى و شجاعت پيامبر(ص ) آن چنان بود كه بـه تـنـهايى
نيز از رويارويى با دشمن پروا نداشت . در ماجراى بدر الموعد، نُعَيم بن
مـسـعـود اشـجـعـى از سـوى ابـوسـفـيـان بـا شـتـاب بـه مـديـنـه آمـد تـا
رسـول خـدا را از جـنگ با ابوسفيان و سپاه قريش بترساند، اما آن حضرت فرمود:
((اگر كـسـى هـم بـا مـن هـمـراهـى نـكند، تنها مى روم )). بـرخـى مـفـسـّران
گـفـتـه انـد كـه آيـه ((فـَقـاتـِلْ فـى سـَبـيـل اللّهِ لا تـُكـَلَّفُ إ لاّ
نـَفـْسـَكَ وَ حـَرِّضِ المـُؤ مـنـِيـنَ...)) (نـساء / 84) در اين باره نـازل
شـده ، و بـرخى از آن استفاده كرده اند كه پـيـامـبـر(ص ) شـجـاع تـريـنِ مردم
بوده است .
7 ـ 1. استقامت در ميدان
نبرد
شجاعت و نترسى بى مانند رسول خدا(ص ) موجب مى شد كه آن حضرت در هنگامه كارزار،
مـحـكـم و اسـتـوار در بـرابـر دشـمـن اسـتـقـامـت ورزد و ذره اى مـتـزلزل
نـشـود. در جـنـگ احـد پـس از نـافرمانى برخى در محافظت از تنگه و دور خوردن
مـسـلمـانـان از سـوى گـروه سـواره نـظـام قـريـش بـه فرماندهى خالد بن وليد،
كار بر مـسـلمـانـان سـخـت شـد و تـعـداد زيادى از جمله حضرت حمزه به شهادت
رسيدند. دشمن اين فـرصـت را غـنـيـمـت شـمـرد ودرصـدد كـشـتن پيامبر برآمد، اما
آن حضرت و تعداد اندكى از اصـحـاب از جـمله حضرت على (ع ) استقامت ورزيدند و
سخت جنگيدند تا اينكه در كوه پناه گـرفـتـنـد. در ايـن جـنـگ ، پـيـامـبـر
چـندين زخم برد
در جـنـگ حـنـيـن نـيـز پـس از هجوم ناگهانى هَوازن به فرماندهى مالك بن عوف ،
مسلمانان غـافـلگـيـر شـدنـد و جـز پـيـامـبـر و تـعدادى انگشت شمار، همگى فرار
كردند. با فرار مـسلمانان رسول خدا(ص ) ثابت قدم ايستاد و فرمود: ((مردم ، كجا
مى گريزيد؟ بياييد و بـازگـرديـد كـه مـنـم پـيـامبر خدا و منم محمد بن عبدالله
)). آنگاه به عمومى خود، عباس ، فـرمـان داد كـه مـسـلمـانـان را فـرا
بـخـوانـد. بـا پـايـدارى رسـول خـدا و فـريـادهـاى بلند عباس ، مسلمانان يكى
پس از ديگرى بازگشتند تا شمار آنـان بـه صـد نـفر رسيد و جنگ دوباره به سختى
درگرفت و سرانجام پيامبر و مجاهدان به پيروزى رسيدند.
8 ـ 1. تقويت روحى
مجاهدان
رسـول خـدا (ص ) مـعـمـولاً پـيش از نبرد با دشمن براى مجاهدان خطبه مى خواند و
انگيزه و تـوان روحـى آنـان را افـزايـش مـى داد. در جـنـگ بـدر فـرمـود:
((ايـنـك شـمـا در مـنزلى از مـنـازل حـق قـرار گـرفـتـه ايـد، و خـداونـد
چـيـزى را در ايـن مـنـزل از هيچ كس نمى پذيرد، مگر اينكه فقط براى رضاى او
باشد)) در همين جنگ پيامبر(ص ) از سايبان بيرون آمد و فرمود: ((سـوگـنـد بـه
كـسى كه جان محمد در دست اوست ، امروز هر كه با اين گروه پايدارى و شكيبايى و
جنگ كند و پيش رود و پشت به جنگ ندهد، كشته نخواهد شد، مگر اينكه خداوند او را
بـه بـهشت وارد خواهد كرد)). عُمير بن حُمام گفت : به به ، براى ورود به بهشت
چيزى جـز ايـنـكه اينان مرا بكشند نيست . آنگاه شمشيرش را به دست گرفت و جنگ
كرد تا كشته شـد. در جـنـگ احـد نـيـز چـنـيـن فـرمـود: ((امـروز شـمـا در منزل
مزد گرفتن هستيد، البته آنانى كه وظيفه خويش را به ياد آرند و جان بر شكيبايى و
بـاور و كـوشش و اندوه زدايى گمارند كه جهاد با دشمن سخت است و كسانى كه بر آن
شكيبايى ورزند اندك هستند، مگر آنان كه براى هدايت خويش مصمم باشند... كردار
خود را با صبر و شكيبايى در جهاد آغاز كنيد... اختلاف و ستيزه گرى و پراكندگى
مايه سستى و ناتوانى و از چيزهايى است كه خداوند دوست نمى دارد و در آن صورت
يارى و پيروزى ارزانـى نـمـى فـرمـايـد)). رسـول خـدا(ص ) هـمـچـنـيـن بـا
بـيـان فـضيلت و ارزش جهاد در راه خدا و منزلت مجاهدان و شـهـيدان در نزد خداى
متعال ، بر انگيزه مؤ منان براى جهاد در راه خدا مى افزود.
9 ـ 1. تكريم خانواده
شهيدان
پـس از شـهـادت جـعـفـر بـن ابـى طـالب در سـريـه مـوتـه ، رسـول خـدا(ص ) بـه
خـانـه او رفـت و از هـمـسـرش ، اسـمـاء، پرسيد: ((فرزندان من كجا هستند؟)).
اسماء فرزندان جعفر به نامهاى عبدالله ، عون و محمد را به حضور پيامبر آورد.
اسـمـاء از مـحـبت شديد پيامبر به فرزندانش دريافت كه جعفر شهيد شده است . از
اين رو، پرسيد: گويا فرزندان من يتيم شده اند؟ رسول خدا(ص ) به شدت گريست ،
آنگاه به دخـتـرش ، فـاطـمـه (س )، فـرمـود كـه غـذايـى تهيه و سه روز از همسر
و فرزندان جعفر پـذيـرايـى فرزند بزرگ جعفر از محبت پـيامبر چنين سخن گفته است
: هنگامى كه پيامبر به خانه ما آمد و خبر شهادت پدرم را داد، فراموش نمى كنم
كه آن حضرت چگونه بر سر من و برادرم دست نوازش و مهربانى مى كـشـيـد و در حالى
كه از چشمان مباركش اشك جارى مى شد، مى فرمود: ((خدايا، جعفر براى رسـيـدن بـه
بـهـتـريـن ثـوابـهـا پـيشگام شد، تو نيز جانشين او براى فرزندانش باش )).
رسـول خـدا(ص ) هـمـچـنـيـن براى دلجويى از خانواده زيد بن حارثه ـ كه او نيز
در سـريـه مـوتـه بـه شهادت رسيده بود ـ به منزل وى رفت .
2. سيره نظامى
1 ـ 2. جمع آورى و تجزيه و تحليل
اطلاعات
رسـول خـدا(ص ) بـه كـسب اطلاعات از دشمن اهميت بسيار مى داد و هيچ نبردى را
بدون جمع آورى و تـجـزيـه و تـحليل اطلاعات آغاز نمى كرد. در جنگ بدر، مسلمانان
در شب اولى كه نـزديـك بدر فرود آمدند، دو غلام از قريش را دستگير كردند و به
حضور پيامبر آوردند. حـضـرت از آن دو شـمـار قـريـش را جـويـا شـد و چـون اظهار
بى اطلاعى كردند، پرسيد: ((روزانـه چـنـد شـتر مى كشند؟))، گفتند: روزى نه شتر
و روزى ده شتر. پيامبر تخمين زد كه شمار قريش بايد ميان نهصد و هزار با
در جنگ احد، رسول خدا(ص ) حُباب بن مُنذر را براى كسب خبر از دشمن اعزام كرد و
به او فرمود: ((چون برگشتى ، در حضور هيچ يك از مسلمانان به من گزارش مده ، مگر
دشمن را انـدك يافته باشى )). در پايان همين جنگ نيز على (ع ) را ماءموريت داد
تا در پى مشركان برود و ببيند چه مى كنند. حضرت فرمود: ((اگـر شـتـران خـود را
سـوار شـدنـد و اسـبها را يدك كشيدند، آهنگ مكه دارند، و اگر بر اسبها سوار
شدند و شترها را پيش راندند، آهنگ مدينه كرده اند، امّا به خدا سوگند كه در
ايـن صـورت ، در هـمـان مـديـنـه بـا ايـشـان خـواهـم جـنگيد)).
پـيـامـبر(ص ) پيش از جنگ بنى قريظه ، چند نفر را فرستاد و فرمود: ((برويد و
تحقيق كنيد كه آيا آنچه از بنى قريظه ـ مبنى بر پيمان شكنى و همدستى با قريش و
احزاب در جـنـگ خـنـدق ـ خـبـر يـافـته ام راست است يا دروغ ؟ اگر راست بود سخن
با اشاره و كنايه بگوييد كه من بفهمم و مردم را سست نكنيد، و اگر به پيمان خود
وفادار باشند، آشكارا و در حضور مردم بگوييد))
در جـنـگ خـنـدق ، رسـول خـدا(ص ) پـس از خـبر يافتن از اختلاف نظر و تفرقه اى
كه ميان احـزاب روى داد، حـُذَيـْفَه را براى بررسى وضعيت دشمن به ميان آنان
فرستاد.
پـيـامـبـر(ص ) همچنين با اطلاع از آمادگى هوازن براى جنگ با مسلمانان ،
عبدالله بن ابى حَدْرَد اسلمى را فرستاد تا ناشناس به ميان آنان رود و گفت و
گوى آنان را بشنود و پس از بررسى كامل بازگردد.
2 ـ 2. حفظ اسرار نظامى
رسـول خـدا (ص ) همچنان كه بر كسب اطلاعات از دشمن سعى بليغ داشت ، بر حفظ
اسرار نـظـامـى تاءكيد مى ورزيد تا دشمن به مقاصد سپاه اسلام دست نيابد. در
سريه عبدالله بـن جـَحْش ، رسول خدا فرمانى براى او نوشت و فرمود كه تا دو روز
راه نپيمايد، آن را نـخـوانـد، آنـگاه در آن بنگرد و به مضمونش عمل كند.
عبدالله پس از دو روز راه پيمايى ، نـامـه را گشود، متن آن چنين بود: ((هرگاه
در نامه ام نگريستى ، همچنان رهسپار شو تا در نـخـله ميان مكه و طائف فرود آيى
، آنجا در كمين قريش باش و اخبارشان را براى ما جست و جو كن )).
پـيـامـبـر در مـاجـراى فـتـح مـكـه بـه عـائشـه فـرمـود: ((وسائل سفر ما را
آماده كن و اين خبر را پوشيده بدار)). سپس عرض كرد: ((خدايا، اخبار و
جـاسـوسـان مـا را بـر قـريـش پـوشـيـده بـدار تـا غافلگيرانه بر سرشان فرود
آييم )). هـمچنين فرمان داد كه راههاى اصلى مدينه را كـنـتـرل كـنـنـد تـا
اخـبـار مـديـنـه بـه بـيـرون درز نـكـنـد. هـنـگـامـى كـه رسـول خـدا خـواسـت
بـراى فـتـح مـكـه عـازم نـبـرد شـود، رؤ سـا و سـران قـبـائل را احضار كرد و
اخبار و اسرار لازم را به آنان گفت و دستور داد تا زمانى كه به مـحـلى كـه
حـضـرت بـراى آنها تعيين كرده نرسيده اند، اخبار و اسرار را براى هيچ يك از
نـيـروهـا و ديـگـران فاش نكنند.
3 ـ 2. مشورت با مجاهدان
و استقبال از نظر كارشناسان
پيامبر اكرم (ص ) در غزوات متعدد درباره چگونگى نبرد با دشمن با مجاهدان مشورت
كرده اسـت . در جـنـگ بدر، پس از آگاهى از حركت قريش براى دفاع از كاروان تجارى
قريش ، اصـحـاب خـود را بـا خـبر ساخت و با آنان مشورت كرد. پيامبر مجدداً از
مردم نظر خواست . سـَعد بن مُعاذ دريافت كه پيامبر خواستار شنيدن نظر انصار است
. سعد جملاتى در اطاعت انـصـار از آن حـضـرت بـر زبـان رانـد كـه آثـار
شـادمـانى را در چهره مبارك وى پديدار كرد.
پـيـامـبـر در جـنـگ احـد نيز در اين باره كه در داخل مدينه با دشمن بجنگد يا
بيرون ، نظر اصـحـاب را جـويـا شـد و بـا آنـكـه خـود و بـزرگـان مـهـاجـر و
انـصـار جـنـگـيـدن در داخـل مـديـنـه را تـرجـيـح مـى دادند، اصرار جوانان ـ
كه در جنگ بدر شركت نكرده بودند ـ حـضـرت را به پذيرش نظر آنان مبنى بر
جنگيدن در بيرون مدينه مجاب كرد.
رسـول خـدا(ص ) در غـزوه احـزاب نـيـز دربـاره بـيـرون رفتن از مدينه يا ماندن
در آن با اصـحـاب مـشـورت كـرد كـه پـيـشـنـهـاد سـلمان فارسى براى ماندن در
مدينه و حفر خندق پيرامون آن را پذيرفت . در همين جنگ ، آن حضرت با سعد بن
مُعاذ و سعد بن عُباده ، سروران اوس و خزرج ، درباره دادن يك سوم ميوه هاى
مدينه به عُيَيْنَة بـن حِصْن فزارى و حارثة بن عوف مُرّى ، سروران غَطَفان ،
براى دست برداشتن از جنگ با مسلمانان مشورت كرد و راءى آنان را كه مخالف اين
پيشنهاد بودند، پذيرفت .
رسول خدا(ص ) افزون بر مشورت با اصحاب ، از پيشنهادهاى مفيد برخى كه داراى شم
نـظـامـى بـودنـد، اسـتـقـبـال مـى كـرد. در جـنـگ بـدر، حـُبـاب بـن مـُنـذِر
در بـاره مـحـل اسـتـقـرار سـپـاه اسـلام پـرسـيـد: اى رسـول خـدا، آيـا خـدا
فـرمـوده كـه در ايـن جـا منزل كنيم و پيش و پس نرويم يا از نظر تدبير و جنگ هر
جا كه شايسته است ، مى توان فـرود آمـد؟ رسـول خـدا فرمود: ((نه ، امرى در كار
نيست ، بايد طبق تدبير و سياست جنگ رفـتـار كـرد)). حـُبـاب گـفت : اگر چنين
است ، اين جا جاى مناسبى نيست ، بفرماى تا سپاه اسـلام پيش روند و در كنار
نزديك ترين چاه به دشمن فرود آييم و آنگاه چاههاى ديگر را از بـيـن بـبـريـم و
بر سر چاهى كه فرود آمده ايم ، حوضى بسازيم و پر از آب كنيم و سـپـس بـا دشـمـن
بـجـنـگـيـم و دسـتـشـان را از آب كـوتـاه كـنـيـم . رسـول خـدا پـيـشـنـهـاد
وى را پذيرفت و دستور داد تا سپاه اسلام چنين كنند.
در جـنـگ خـيـبـر نـيـز حـُبـاب پيشنهاد كرد كه محل استقرار سپاه اسلام ـ كه
زمينى نمناك در نـزديـكـى قـلعـه هاى خيبر بود ـ تغيير كند تا از تيررس دشمن
خارج شوند و از بيمارى مـصـون بـمـانند. حضرت اين پيشنهاد را پذيرفت و محمد بن
مَسلمه را ماءمور يافتن مكانى مـنـاسـب كـرد و شـب هـنـگـام دسـتـور داد كـه
سـپـاه اسـلام بـه آن مـكـان منتقل شود.
4 ـ 2. تصميم گيرى قاطع
رسـول خـدا(ص ) پس از مشورت با اصحاب يا ارائه نظر كارشناسى از سوى آنها، خود
تـصـمـيم مى گرفت و قاطعانه بر اجراى آن پاى مى فشرد. در جنگ احد پس از پذيرفتن
راءى جـوانـان بـراى جـنگ با قريش در بيرون مدينه ، لباس رزم پوشيد و فرمان
حركت داد. حـضـرت در پاسخ اصحاب ـ كه به دنبال توبيخ سَعد بن مُعاذ و اُسَيْد
بن حُضَير، از اصـرار خـويـش مـعـذرت خـواسـتـنـد و گـفـتـنـد: نـمـى بـايـسـت
رسول خدا را به كارى كه بدان رغبتى نداشت وادار كنيم و اكنون اگر مى خواهى در
مدينه بـمـان ـ فرمود: ((پيامبرى را سزاوار نيست كه لباس جنگ بپوشد و بى آنكه
جنگ كند، آن را از تـن درآورد، اكـنـون بـنـگـريـد كـه آنـچه مى فرمايم انجام
دهيد و به نام خدا رهسپار شـويـد كـه اگـر شـكيبا باشيد، پيروز خواهيد شد)).
5 ـ 2. سازماندهى و
استقرار سپاه در مواضع نبرد
پـيامبر اكرم (ص ) به هنگام اعزام سريه ها، متناسب با ماءموريتى كه براى آنان
در نظر مـى گـرفـت ، نـفـرات را مـشخص مى كرد و بر آنان فرماندهى مى گمارد. در
غزوه ها نيز پيش از آغاز حركت ، پرچمداران را ـ كه وظيفه مهمى بر دوش داشتند ـ
تعيين مى كرد. در جنگ بـدر، پـرچـم بـزرگ را به مُصعب بن عُمير و دو درفش را به
على بن ابى طالب (ع ) و سعد بن معاذ داد. در جنگ احد نيز سه نيزه خواست و سه
پرچم بست ؛ پرچمى براى اوس ، پرچمى براى خزرج و پرچمى براى مهاجران كه به ترتيب
به اُسيد بن حُضير، حُباب بن مُنذِر و على بن ابى طالب داد.
رسـول خـدا پس از رسيدن به منطقه نبرد به صف آرايى سپاه مى پرداخت و سپاهيان را
در مـواضـع مـنـاسـبِ بـراى رزم مـسـتـقـر مـى كرد. در جنگ بدر، با چوبى كه به
دست داشت ، صفوف سپاه اسلام را منظم كرد. در جنگ احد، به صف آرايى سپاه پرداخت
و كوه اُحد را پشت سر و مدينه را پيش رو قرار داد و كوه عينين در طرف چپ
مسلمانان قـرار گـرفـت . عـبـدالله بن جُبَير را با پنجاه تيرانداز بر شكاف كوه
عينين گماشت و فـرمـود: ((چه پيروز باشيم و چه با شكست مواجه شويم ، شما همين
جا بمانيد و سواران دشـمـن را بـا تـيـراندازى از ما دفع كنيد كه از پشت سر به
ما هجوم نياورند، اگر كشته شديم ما را يارى ندهيد و اگر غنيمت برديم با ما شركت
نكنيد)).
در جـنـگ احـزاب ، رسـول خـدا بـراى خـنـدق درهـايـى قـرار داد و از هـر
قـبـيـله اى مردى به پـاسـبـانـى درهـا گـمـاشـت و زُبـيـر بن عوّام را به
فرماندهى آنان منصوب كرد و به او فـرمـود: ((اگـر نـبـردى پـيـش آمـد، نـبـرد
كـنـيـد)). در اين جنگ ، رسول خدا و مسلمانان در دامن كوه سَلع ، پشت به كوه ،
اردوگاه ساختند و زنان و كودكان را در بـرجـهـا جـاى دادنـد. در ايـن جنگ ،
لواى مهاجران را زيد بن حارثه و لواى انصار را سعد بن عباده به دست داشتند.
6 ـ 2. انتخاب تاكتيكهاى
رزمى مناسب
رسـول خـدا(ص ) مـتناسب با زمين منطقه نبرد و هدف و استعداد دشمن و نيز استعداد
نيروهاى خودى ، تاكتيكهاى رزمى مناسب را انتخاب مى كرد كه براى نمونه به چند
مورد اشاره مى شود:
1 ـ 6 ـ 2. انـجـام عـمـليـات
پـيـشـگـيـرانـه :
هـرگـاه رسـول خـدا اطـلاع مـى يـافـت كه دشمن در حال آماده شدن براى هجوم به
مدينه و نبرد با مـسلمانان است ، بيدرنگ سپاه اسلام را براى انجام عمليات
پيشگيرانه فرامى خواند و با هجومى سريع و غافلگير كننده بر سر دشمن فرود مى
آمد. در غزوه بنى سُلَيم شنيد كه جـمـعـى از بنى سُليم و غَطَفان بر ضد
مسلمانان گرد آمده اند. در غزوه ذى اَمَرّ نيز خبر يافت كه جمعى از بَنى
ثَعْلَبه و مُحارب در ذى اَمرّ فراهم گشته انـد تـا در پـيرامون مدينه دست به
چپاول بزنند. همچنين در غزوه بـُحـران خـبـر يـافـت كـه گـروه زيـادى از بـنـى
سـُلَيـم در نـاحـيـه بـحران فراهم شده انـد. در ايـن سه غزوه ، دشمن پيش از
رسيدن مسلمانان گريخته بـود و از هـمـيـن رو، جـنـگـى رخ نـداد. در غـزوه بـنـى
المـُصـطـَلق ، رسـول خدا(ص ) با اطلاع از تصميم رئيس بنى المصطلق براى جنگ با
آن حضرت ، مردم را فراخواند و به سرعت بر سر دشمن فرود آمد و آنان را شكست داد.
2 ـ 6 ـ 2. تـعـقـيـب دشمن :
رسول خدا(ص ) همچنان كه به عمليات پيشگيرانه دست مى زد، گـاه بـراى دفـع تهديد
به تعقيب دشمن نيز مى پرداخت . پس از پايان جنگ احد، عبدالله بـن عـَمـرو بـن
عـوف در مـديـنـه بـه پـيامبر گزارش داد كه به هنگام آمدن به مدينه ، در مـنـزل
مـَلَل قريش را ديده است كه آنجا فرود آمده اند و شنيده است كه ابوسفيان و
همراهان وى مـشـورت مـى كـردنـد كـه بـازگردند و هر كه را از مسلمانان باقى
مانده است ، از بين بـبـرنـد، امـا صـفـوان بـن امـيـّه ايـن پـيـشـنـهـاد را
رد كـرده اسـت . رسـول خـدا(ص ) پـس از شنيدن اين گزارش و مشورت با برخى اصحاب
تصميم گرفت كـه بـه تـعـقـيـب دشـمـن بـپـردازد. از اين رو، به بلال فرمود تا
مردم را به تعقيب دشمن فـراخـوانـد و جـز آنـان كـه ديـروز ـ در جـنـگ احـد ـ
هـمـراه بـوده انـد، كـسـى هـمراهى نكند. رسـول خـدا لبـاس رزم پوشيد و پرچم را
به دست على (ع ) داد. مسلمانان تا حمراءالاسد پـيـش رفـتـنـد و چـنـد شـب
مـانـدند و بدون درگيرى به مدينه بازگشتند. ابوسفيان خبر بـيـرون آمـدن
مـسـلمـانـان از مـدينه براى تعقيب آنان را از مَعبد بن ابى معبد خُزاعى شنيد و
بيمناك گشت و از بازگشتن منصرف و عازم مكه شد.
3 ـ 6 ـ 2. فـريـب دشـمـن :
در غـزوه بـَنـى لِحـيـان ، رسـول خـدا(ص ) براى آگاه نشدن بنى لحيان از سمت
واقعى حركت مسلمانان نيروهايش را در شـمـال بـه سـمـت شـام حـركـت داد. پـس از
انـتـشـار خـبـر حـركـت مـسـلمـانـان ، رسـول خـدا نـاگـهان نيروهايش را به سوى
بنى لحيان بازگرداند. در غـزوه خـيـبر نيز رسول خدا به سوى رجيع ، نزديك سرزمين
غـَطـَفـان ، بـه حـركت درآمد و پس از فرستادن دسته كوچكى از نيروهايش به
لشگرگاه غَطَفان ، با نيروى اصلى خود به خيبر بازگشت . با اين حركت ، يهوديان و
غطفان هر دو پـنـداشـتـنـد كـه رسـول خـدا قـصـد آنها را دارد و در نتيجه ، از
همكارى با يكديگر محروم مـانـدند. رسول خدا(ص ) آنچنان به فريب دادن دشمن اهميت
مى داد كه جنگ را فريب و خدعه مى دانست .
اسـتـفاده از موانع طبيعى و ايجاد موانع مصنوعى ـ كه در جنگ احزاب منجر به
ناكامى دشمن شد ـ و محاصره قلعه هاى دشمن ـ كه در جنگهاى بنى نضير، بنى قريظه و
خيبر كارايى خـود را نـشـان داد ـ نـيـز از ديـگـر تـاكـتـيـكـهـاى مـنـاسـب
رزمـى انـد كـه رسول خدا در نبردهاى خود با دشمنان به كار بست.
7 ـ 2. بهره گيرى از جنگ
روانى
رسـول خـدا(ص ) در تـكميل عمليات نظامى ، گاه از جنگ روانى براى ناكام گذاشتن
دشمن بـهـره مـى جـسـت . در جـنـگ احـزاب ، نُعيم بن مسعود اشجعى كه تازه
مسلمان شده بود، نزد رسـول خـدا آمـد و گـفـت : اى رسـول خدا، من اسلام آورده
ام ، اما قبيله ام هنوز از اسلام من بى خبرند، به هر چه مصلحت مى دانى ، مرا
دستور ده . پيامبر(ص ) فرمود: ((تو در ميان ما يك مـرد بـيـش نـيـسـتى ، پس
تا مى توانى دشمنان را از سر ما دور ساز، زيرا جنگ نيرنگ و فريب است )). نعيم
پس از اين فرمان ، جداگانه با سران بنى قريظه ، قريش و غطفان ـ كـه در جـنگ
احزاب عليه مسلمانان متحد شده بودند ـ ملاقات كرد و با آنان به گونه اى سخن گفت
كه اعتمادشان به يكديگر سلب شد و از يارى يكديگر دست شستند.
در غـزوه حـمـراء الاسـد، رسـول خـدا(ص ) بـراى افـكـنـدن رعـب در دل قـريـش ،
فـرمـان داد كـه شـبـهـا در پـانـصـد مـحل آتش برافروزند تا شعله آتشها از
مـسـافـتهاى دور ديده شود. در فتح مكه نيز در مرّ الظهرن فرمود تا شبانه ده
هزار آتش افروختند.
در ماجراى فتح مكه ، رسول خدا(ص ) براى اينكه فكر هرگونه مقاومت را از ذهن
ابوسفيان بـيـرون كـنـد، بـه عـبـاس ، عموى خود، فرمود: ((ابوسفيان را در
تنگناى دره نگه دار تا سـپـاهـيان خدا بر وى بگذرند و او آنان را ببيند)).
ابوسفيان پس از ديدن انبوه سپاهيان ، با شتاب به سوى مكه رفت و دستور امان را
ابلاغ كرد و مردم را از مخالفت و ايستادگى و سرسختى برحذر داشت .
نتيجه گيرى
بـه فـرمـوده قـرآن كـريـم ، رسـول خدا(ص ) براى آنان كه به خدا و روز بازپسين
اميد دارنـد و خـدا را فـراوان يـاد مـى كـنند، اسوه حسنه است . از قضا اين آيه
در ميان آيات مربوط به جنگ احزاب جاى گرفته است و اين ، تاءكيد مى كند كـه
يـكـى ابعاد شخصيت رسول خدا كه مؤ منان بايد به آن تاءسى جويند، سيره و روش آن
حـضـرت در جـهـاد بـا دشـمـن اسـت ، هـر چـنـد ايـن آيه مطلق است و بر لزوم
اقتدا به آن حـضـرت در تـمامى رفتارهايى كه قابل تاءسى است ، دلالت دارد. از
اين رو، فرماندهان مـسـلمـان در هر سطحى كه هستند بايد در جايگاه فرماندهى به
فراخور وظايف و اختيارات خود، رسول خدا(ص ) را الگوى خويش قرار دهند و به آن
حضرت به ويژه در بُعد اخلاق فـرمـانـدهـى اقـتـدا كـنـنـد.
منبع:
فصلنامه حصون