پس ازبيعت عقبه ى دوم, براى مهاجرت پيامبراكرم(ص) هيچ مانع جدى وجود نداشت. اما
ضرورت مقدم داشتن مهاجرت مسلمين مكه و نظارت دقيق بر سفر بقيه ى مهاجران, از
جمله ى عواملى بود كه پيامبر را ناگزير مى كرد كه هجرت را به تعويق اندازد. با
اطلاع رسول خدا از تصميم شوم شوراى دارالندوه و صدور دستور الهى براى هجرت حضرت
ـ در حالى كه تقريبا تمام مسلمين به يثرب مهاجرت كرده بودند ـ آن حضرت در صدد
تدارك سفر افتاد. در اين حال همه ى راه هاى خروجى اصلى از مكه توسط قريش مراقبت
مى شد و عملا مسدود شده بود.
تدبير آسمانى
به همين جهت پيامبر اكرم(ص) به موجب يك دستور الهى, مإموريت يافت كه على(ع) را
در جاى خود قرار داده و خودش شبانه از مكه خارج شود. على(ع) نيز در شبى كه قريش
برنامه ى قتل پيامبر را در سر داشتند, در بستر پيامبر خوابيد و با مشتبه كردن
امر بر قريش, اين امكان را فراهم كرد تا رسول خدا با استفاده از تاريكى شب, مكه
را ترك گويد. سيره نويسان شبى را كه على(ع) در بستر پيامبر خفت و با آگاهى از
خطر قتل خود, مشتاقانه براى نجات جان مقتداى محبوب خويش به بستر قدم
گذاشت,((ليله المبيت))(1) نام نهاده اند و طبق گفته ى اكثر محدثان و مفسران آيه
ى (((و من الناس من يشرى نفسه ابتغإ مرضات الله والله رووف بالعباد);(2)بعضى از
مردم (با ايمان و فداكار, همچون على(ع) در ليله المبيت به هنگام خفتن در جايگاه
پيغمبر(ص)) جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند; و خداوند نسبت به بندگان
مهربان است.)) درباره همين ايثار على(ع) نازل شده است.(3)
عشقبازى كه هم آغوش خطر
خفت در جايگه پيغمبر
آن شب خطرناك
على(ع) ماجراى ((ليله المبيت)) را چنين حكايت مى كند: رسول خدا(ص) آن شب مرا
خواسته و فرمود: على جان! قريش براى قتل من توطئه كرده اند و قرار است امشب آن
را به مرحله اجرا بگذارند, تو در بستر من بخواب تا اين كه من از مكه خارج شوم و
اين فرمان الهى است كه به من ابلاغ شده است. گفتم: چشم! اطاعت مى كنم. آن شب
حادثه ساز من در بستر رسول خدا(ص) خوابيدم. هم چنان كه پيامبر(ص) فرموده بود,
مشركان قريش پاسى از شب گذشته خانه ى آن حضرت را محاصره كردند. رسول خدا(ص) بنا
به دستور خداوند متعال شبانه از منزل بيرون رفت. آن حضرت در حالى كه اين آيه را
قرائت مى كرد: (و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لا
يبصرون);(4) از مقابل آنان گذشت و مشركان پيامبراكرم(ص) را نديدند.
نزديك هاى صبح بود كه آنان به داخل منزل ريختند و به خيال اين كه من, محمد(ص)
هستم به سوى بستر هجوم آوردند. در اين هنگام با كمال خونسردى روپوش را كنار زده
و سر از بستر بلند كردم. با ديدن اين صحنه, آنان با كمال شگفتى به همديگر خيره
شده و گفتند: على؟!
گفتم: بلى.
گفتند: پس محمد كجاست؟
گفتم: از شهر شما خارج شد.
پرسيدند: به كدام سمت رفت.
گفتم:خدا داناتر است.
آنان مرا رها كردند و از منزل[ پيامبر] خارج شدند...(5)
تحولى نوين
هجرت تاريخى پيامبر اكرم(ص) كه نقطه عطفى در تاريخ اسلام محسوب مى شود, انقلابى
نوين در جهت شكوفايى و گسترش رسالت پيامبر اكرم پديد آورد و در حقيقت وسيله ى
مناسبى براى اوج گيرى نهضت الهى و تثبيت دولت اسلامى رسول الله مى باشد. هم
چنان كه على(ع) مى فرمايد: ((علابها ذكره و امتد منها صوته ;(6)نام و ياد رسول
خدا(ص) به واسطه هجرت به مدينه, اوج گرفت و آواى توحيدى اش بر نقاط عالم طنين
انداز شد. ))
با توجه به اين كه هجرت رسول اكرم(ص) حساس ترين نقاط زندگى پيامبر خدا(ص) محسوب
مى شود, در اين مجال نگاهى به سيره و سخن آن حضرت در اين فراز تاريخى مى افكنيم
و به بخشى از آموزه هاى رفتار آن حضرت در هجرت اشاره خواهيم كرد.
هجرت در هجرت
يكى از مهم ترين آموزه هاى حادثه هجرت, جدايى از تعلقات نفسانى و ارتباطات
عاطفى و خانوادگى است. رفتار و گفتار پيامبر اكرم(ص) در مدت 13 سال در مكه و در
ميان شديدترين فشارها و ناامنى ها, اعراب سنت گرا و گرفتار عواطف قومى و نسبى
را آن چنان متحول كرده بود كه در هنگام هجرت, مهاجران مسلمان با عزمى راسخ از
تمام تعلقات مادى و وابستگى هاى عاطفى چشم پوشيدند و با ترك تمام زندگى و لوازم
آن به سوى مدينه رهسپار شدند. و در حقيقت آنان قبل از هجرت به مدينه, هجرتى
ديگر نيز از درون آغاز كرده بودند.
شاگردان مكتب نبوى در اثر تعليمات رسول خدا(ص) از تمام عادت هاى زشت و خلق و
خوى غير الهى و از تمام تعلقات نفسانى به سوى خدا هجرت كرده بودند و اين گفتار
زيباى مقتدايشان را در درون خود پياده كرده بودند كه: ((المهاجر من هجر
السيئات)) ;(7)مهاجر حقيقى كسى است كه از گناهان و عادات زشت فاصله بگيرد و به
سوى خوبى ها هجرت كند.
مسلمانان تحول يافته نه تنها در قلمرو باورهاى ذهنى و نظرى بلكه از اعماق
جانشان ريشه هاى عاطفى و نسبى منفى را از خود دور كرده و در راه الله قدم نهاده
و همزمان با هجرت از مكه از بسيارى ا زتعلقات دنيوى هم دست كشيدند.
معيار ارزش ها در مكتب محمد(ص)
اهميت ((امانتدارى)) از درس هاى مهمى است كه مكتب اسلام به جهان بشريت عرضه
نمود. اين واژه ى به ظاهر ساده, دريايى از فضايل و ارزش هاى انسانى را به همراه
دارد. خداوند متعال در مورد ويژگى هاى انسان هاى والا مقام و وارسته مى فرمايد
(و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون);(8)و آنان كه به امانت ها و عهد و پيمان
هاى خود كاملا وفا مى كنند.)) از منظر رسول اكرم(ص) امانتدارى آن چنان مهم است
كه در آخرين لحظات زندگى خويش, سه بار به على(ع) فرمود:(( يا اباالحسن!
ادالامانه الى البر والفاجر فيما جل و قل حتى الخيط والمخيط ; (9) اى اباالحسن
امانت را به نيكوكار و بدكار بازپس ده, در هر چيز كوچك و بزرگ حتى در نخ و
سوزن)).
حضرت محمد(ص) در امانت دارى آن چنان شهره بود كه حتى دشمنانش بعد از رسالت نيز,
با اين كه نقشه قتلش را طراحى مى كردند ولى او را با لقب امين خطاب كرده و در
امانتدارىاش لحظه اى ترديد نكردند و در شب هجرت, امانت هايى نزد او داشتند.
پيامبر اكرم(ص) در لحظات حساس و بحرانى, كه حتى جانش در خطر بود به امانت هاى
مردم مى انديشيد. رسول الله در غار ثور به على(ع) كه به ملاقاتش آمده بود,
وصايايى نمود از جمله اين كه: ياعلى! فردا در اجتماعات مردم مكه, صبح و شام در
ابطح با آواى بلند بگو: (( من كان له قبل محمد امانه او وديعه فليإت فلنود اليه
امانته ;(10) هر كس در پيش محمد امانتى دارد, بيايد امانتش را باز ستاند. )) و
امانت هاى مردم را در ملإ عام و آشكارا به صاحبانشان برگرداند. (11)
بعد از هجرت پيامبر اكرم(ص) از مكه به منزل ((قديد)), در حالى كه گرسنگى و
تشنگى بر او و همراهانش غالب شده بود, آنان به خيمه ى باديه نشينى به نام ((ام
معبد)) رسيدند. فقر و تهيدستى خانواده ى ام معبد, مانع از آن بود كه وى بتواند
به پذيرايى ميهمانان گرسنه و تشنه بپردازد, پس با شرمندگى تمام عذر خواست. در
اين حال, نگاه پيامبر خدا(ص) بر گوسفندى لاغر افتاد كه از فرط ضعف با گله نرفته
بود. رسول خدا(ص) از ام معبد اجازه گرفت تا گوسفند را بدوشد. زن در شگفت بود كه
چگونه ايشان انتظار شير از گوسفندى لاغر و ناتوان دارد, اما به هر حال او
ميهمان بود و ام معبد رضايت خويش را اعلام داشت. در مقابل ديدگان حاضران,
گوسفند لاغر اندام و فاقد شير, بيش از نياز حاضران شير داد و باعث تعجب ام معبد
گرديد.
عبرتآميزترين بخش گزارش مربوط به حضور پيامبراكرم(ص) در قديد,سخنى است كه
همواره شالوده ى رفتار فردى, اجتماعى, و بنياد اعمال حاكميت او بوده است.
مى نويسند كه: چون با عنايت الهى, گوسفند لاغر ام معبد به شير دادن افتاد,
پيامبر كاسه ى شير را پر كرد و به حاضران داد. آنان پيامبر اكرم(ص) را بر خود
مقدم مى داشتند, اما او خود را بر حاضران مقدم نداشت و آموزه ى رهبرى خويش را
به زبانى ساده چنين بيان داشت:((ساقى القوم آخرهم)); بى گمان, مشاهده ى چنين
روش هايى بود كه مردمان خشمگين از تفاخرات و امتيازات را شتابان به سوى پيامبر
مى كشانيد. حضرت محمد(ص) در عمل نشان مى داد كه از جنس مردم است و با مردم;
حديث مكررش اين بود كه: من بنده ى خدايم و براى رساندن پيام خدا آمده ام, همين
و بس. مشاهده ى تطابق سيره ى عملى پيامبر با تعاليم او, سبب شد تا على رغم عناد
اشراف, مردمى كه فضيلت را در فطرت خويش داشتند به سرعت به آيين وى گرايش يابند.
چون ام معبد اعجاز پيامبر اكرم(ص) را ديد, عرض كرد: فرزندى 7 ساله دارم كه
بيمار است و مانند پاره گوشتى افتاده و از سخن گفتن هم ناتوان است. چه مى شود
در حق او دعاى خير بفرمايى؟
پيامبراكرم(ص) فرمود: تا آن طفل را حاضر سازند, خرمايى جويده و در دهان او
گذاشت; در همان حال كودك بيمار شفاى خود را باز يافت. آن گاه پيامبر(ص) هسته ى
خرما را هم در زمين فرو برد و در همان لحظه نخلى بر آمد و رطب تروتازه آورد و
اطراف خيمه ى ام معبد را سرسبز نمود.(12)
يك شيوه ى تبليغى
پيامبراكرم(ص) براى هدايت دل هاى آماده, از روش هاى مختلفى بهره مى گرفت و براى
هر دردى دواى ويژه آن را تجويز مى نمود.
بريده بن فصيب از اهالى مدينه بود. وى كه در ميان قوم خود از موقعيت والايى
برخوردار بود و به شجاعت و شهامت شهرت داشت, در اولين برخورد خود با رسول
الله(ص) داستانى شنيدنى دارد. و اين حادثه يكى ديگر از روش هاى تبليغى پيامبر
اكرم(ص) را روشن مى سازد.
بريده هنگامى كه خبردار شد مشركان قريش جايزه ى مهمى (صدشتر) براى دستگيرى حضرت
محمد(ص) تعيين كرده اند بعد از اين كه اطلاع يافت آن حضرت از مكه به مدينه در
حال هجرت است ,به همراه 70 سوار از قبيله ى بنى سهم براى دستگيرى پيامبر(ص) و
تحويل وى به قريشيان, به راه افتاد و در نزديكى هاى مدينه با آن حضرت روبه رو
گشت. آن بزرگوار عادت نداشت كه فال بد بزند بلكه گاهى تفإل مى كرد و فال خوب و
اميد دهنده مى زد.
به همين جهت پرسيد: كيستى ؟
گفت: بريده. پيامبر به ابابكر كه همراهش بود, فرمود: ((ابرد امرنا و صلح)); كار
ما آسان گرديده و حال ما بهتر شد. دوباره حضرت از او پرسيد: از كدام قبيله اى؟
او پاسخ داد: از قبيله ى اسلم. فرمود: ((سلمنا)); سالم مانديم.
براى بار سوم از او پرسيد: از كدام قبيله ى اسلم هستى؟
بريده جواب داد: از بنى سهم.
رسول اكرم(ص) فرمود: ((خرج سهمك)); قرعه به نامت در آمد و موفق و پيروز هستى .
وقتى بريده اين سخنان زيبا و بيان جذاب رسول خدا(ص) را مشاهده نمود از عمق دل و
جان, شيفته ى رفتار و گفتار آن حضرت گرديد. آن گاه پرسيد: تو كيستى؟ پيامبر
اكرم(ص) فرمود: من محمدبن عبدالله فرستاده خداوند هستم. بريده و همراهانش در
همان لحظه شهادتين گفته و مسلمان شدند(13).
او آن شب همراه پيامبر اكرم(ص) بود و صبحگاهان عرض كرد: يا رسول الله! بدون
پرچم وارد مدينه نشو! در همان ساعت عمامه خود را از سر باز كرده و به نيزه اش
بسته و در پيش روى پيامبر حركت مى كرد. در وسط راه از پيامبر خواهش كرد كه: يا
رسول الله! به من افتخار ميزبانى بده و در منزل من اقامت كن. پيامبر اكرم(ص)
فرمود: شتر من بدان جاكه مإمور است, خواهد رفت. اما براى اين كه بريده بن خصيب
ناراحت نشود به او مژده ى مهمى داد; مژده شهادت. فرمود: روزى مى رسد كه به
همراه لشگر اسلام به مقام بلند شهادت نائل مى شوى.(14)
بريده بن خصيب اسلمى در اثر فداكارى و عشق و ايثار به مرتبه اى رسيد كه از خواص
ياران پيامبر(ص) و على(ع) گرديد. او جزو 12 نفرى بود كه بر ضد خلافت ابى بكر
شوريده و از مقام ولايت در سخت ترين لحظات تاريخى دفاع نمود.(15)
هوشيارى در انتخاب ميزبان
اهميت افتخار ميزبانى پيامبر اكرم(ص) و زمينه كشمكش هاى ريشه دار ميان دو قبيله
اوس و خزرج كه هر كدام اصرار داشتند تا آن افتخار تاريخى را به خود اختصاص
دهند, نيازمند تدبير و درايت ويژه اى بود. با عنايت به شدت تعصبات قومى در ميان
اوس و خزرج ـ كه على رغم گرويدن به اسلام هيچ گاه تمام آنان نتوانستند, همواره
تعصب قومى را در مرتبه اى نازل تر از تعصب دينى قرار دهند. ـ اگر پيامبر سياستى
خاص را براى عدم تحريك آن تعصبات پيش نمى گرفت, چه بسا سرور و شادى استقبال از
پيامبر خدا, جاى خود را به جنگ و خونريزى مى داد. به سهولت مى توان تصور كرد كه
پس از رسيدن شتر پيامبر به آستانه شهر, چگونه انبوهى از مسلمانان اوس و خزرج با
سبقت از همديگر و با اشتياق تمام, به افسار شتر چنگ زده بودند و هر كدام مى
كوشيدند تا پاسخ دعوت ميزبانى را از زبان پيامبر خدا(ص) بشنوند.
رسول خدا(ص) كه همه ى اين ها را پيش بينى كرده بود درمقابل فريادهاى دعوت, پاسخ
داد:((خلوا سبيلها فانها مإموره)); زمام شتر را رها كنيد. حيوان مإمور است.
يعنى هر جا شتر زانو زد من همان جا فرود خواهم آمد. اين تدبير آن قدر چاره ساز
بود كه همه را ساكت كرد ولى تمام قلب ها به تپش افتاد. شتر پيامبر خدا از كوچه
هاى مدينه گذشت و سرانجام در زمينى متعلق به دو يتيم زانو زد. وقتى شتر پيامبر,
زمين يتيمان را براى غمخوار و حامى يتيمان برگزيد, انصار نيز رضايت دادند تا
حضرت رسول(ص) موقتا در خانه ى ابو ايوب انصارى كه در كنار آن زمين قرار داشت,
مستقر گردد.(16)
شور و اشتياق جوانان
از مهم ترين نكاتى كه در سيره ى رسول الله(ص) ديده مى شود, توجه جوانان و
نوجوانان به آن حضرت بود و اين در اثر اخلاق و رفتار پسنديده و شيوه هاى عالى
تربيتى پيامبر بود. در داستان هجرت اين مسإله به طور واضح ديده مى شود كه
جوانان مدنى با شور و شعف خاصى به استقبال حضرت رسول(ص) آمده بودند و در مقابل
موكب مبارك نبوى سرودهاى شادى آفرين خوانده و احساسات وصف ناپذير خود را به آن
وجود گرامى ابراز مى كردند, يكى از اين اشعار سروده ى زير بود:
طــلــع الـبــدر عـلـيـنا
مـن ثـنيـات الـوداع
وجـب الشكــر علينا
مـا دعا للـه داع
ايهـا الــمـبعوث فينا
جئـت بـالامـر الـمطاع
يعنى ماه درخشان از ((ثنيه الوداع))(17)براى ما طلوع كرد. تا روزى كه خداپرستان
خدا را عبادت مى كنند, شكر اين نعمت بر ما واجب است.
اى آن كسى كه از طرف خداوند براى هدايت ما مبعوث شدى, فرمان تو بر همه ى ما
لازم و مطاع است.(18)
در انديشه يار
پيامبر اكرم(ص) هميشه در انديشه اميرمومنان على(ع) بود و در هر فرصتى سعى مى
كرد مقام و موقعيت آن حضرت را در ميان مسلمانان تبيين كند و علاقه خويش را به
على(ع) به مردم بفهماند. در سفر هجرت نيز على(ع) كه يگانه پشتيبان و قوت قلب
رسول الله(ص) بود, بارها مورد توجه ويژه ى پيامبر قرار گرفت.
ابن اثير ـ از تاريخ نگاران برجسته ى اهل سنت ـ مى نويسد: زمانى كه على(ع) از
انجام كارهاى پيامبر(ص) در مكه فراغت يافت به سرعت به سوى مدينه حركت كرد. او
شب ها راه مى پيمود و روزها مخفى مى شد تا اين كه به مدينه رسيد. پاهايش آن
چنان ورم كرده بود كه قادر به حركت نبود. موقعى كه پيامبر اكرم(ص) از ورود على
به مدينه خبر يافت به اطرافيانش فرمود: على را صدا كنيد تا به نزد من بيايد.
گفته شد: يا رسول الله! در اثر پياده روى, او توان راه رفتن ندارد. پيامبر(ص)
شخصا به ديدار على(ع) آمد, با برادر هميشگى اش هم آغوش شد و با ديدن پاهاى
مجروح و ورم كرده ى اميرمومنان(ع) قطرات اشك در چشمان پيامبر حلقه زد. آن گاه
از آب دهانش به قدم هاى على(ع) ماليد و در همان ساعت جراحت هاى آن حضرت شفا
يافت و تا لحظه شهادت در محراب مسجد كوفه هيچ گاه از ناحيه ى پا احساس ناراحتى
نكرد.(19)
پايه گذارى تاريخ اسلام
هجرت پيامبر(ص) آثار و بركات فراونى براى اسلام و مسلمين به همراه داشت كه برخى
از آن ها عبارتند از:
1. نجات جان پيامبر از چنگال خونخواران مشرك و كافر در حساس ترين لحظات تاريخ
اسلام.
2. فراهم شدن محيط مناسب و آماده و آشنا به شرايع و كتب آسمانى براى تبليغ
معارف اسلام.
3. اجتماع پرشور جوانان پاكدل مدينه در اطراف رسول خدا(ص) و تشكيل هسته هاى
اوليه ى اولين دولت اسلامى.
4. به وجود آمدن زمينه ى تربيت و اعزام مبلغان جوان و با ايمان از مدينه براى
نشر تعاليم آسمانى اسلام به قبائل دوردست و در حقيقت تشكيل يك سازمان منسجم
تبليغاتى و اطلاعاتى براى دولت نوظهور نبوى(ص) .
5. به وجود آمدن يك نيروى مقتدر مذهبى و مدافع آيين وحى و يك جبهه ى قوى در
مقابل شياطين و مستكبران.
6. تبديل شدن شهر مدينه به يك كانون مذهبى و سياسى و استقبال قبايل و متفكران
آزاد انديش ساير اديان و شركت آنان در گفتگوها و جلسات پيامبر(ص).
با توجه به اين آثار و ساير نكاتى كه هجرت پيامبر(ص) به ارمغان آورد, شايسته
بود كه ياد اين حادثه سرنوشت ساز -كه منشإ تحول عظيم در اسلام گرديد ـ براى
هميشه زنده و جاويد بماند. براى همين پيامبر اكرم(ص) شخصا اين كار مهم را انجام
داده و هجرت را به عنوان تاريخ رسمى مسلمانان قرار داد.
چند نمونه از نامه هاى تاريخ دار پيامبر(ص)
بر خلاف آنچه بعضى مورخان نوشته اند, تاريخ هجرى با دستور مستقيم پيامبر معين
گرديد.
دقت در نامه هاى آن حضرت براى اثبات اين مسإله كافى است.
1 ـ سلمان از پيامبر درخواست كرد كه وصيت آموزنده اى براى او و برادرش ((ماه
بنداز)) و خاندانش بنويسد, پيامبر(ص) على(ع) را طلبيد و مطالبى را به على(ع)
املإ كرد. در پايان نامه آمده است:((وكتب على بن, ابيطالب بامر رسول الله(ص) من
رجب سنه تسع من الهجره)).(20)
2 ـ تاريخ صلحنامه اى كه امام على(ع) به املإ پيامبر(ص) براى مسيحيان نجران
نوشته است, مورخ به سال پنجم هجرى است و در نامه چنين آمده است:((و امر عليا ان
يكتب فيه: انه كتب لخمس من الهجره ;(21) به على دستور داد كه در آن بنويسد: اين
صلحنامه در سال پنجم هجرت نوشته شده است.))
3 ـ در مجمع الزوائد نورالدين هيثمى آمده است: عن ام سلمه قالت: قال رسول
الله(ص) : يقتل حسين بن على(ع) على رإس ستين من مهاجرى.(22) حسين بن على (ع) در
رإس سال شصتم هجرت من شهيد خواهد شد.
پىنوشتها:
1. تاريخ صدراسلام, ص 316.
2. بقره / 207.
3. التبيان, ج 2, ص 182 / تفسير قرطبى ,ج 3,ص 21.
4. يس / 9 .
5. بحارالانوار, ج 19, ص 73.
6. نهج البلاغه, خطبه ى 160.
7. فتح البارى, ج 1, ص ;51 بحارالانوار, ج 74 و صفات الشيعه, شيخ صدوق, ص
31.
8. مومنون / 8.
9. تحف العقول, ص 175.
10. بحارالانوار, ج 19, ص 62 و سيره ى حلبى, ج 2, ص 37.
11. حيوه القلوب, ج 2, ص 461.
12. بحارالانوار, ج 19, ص 41 ; ناسخ التواريخ, ج 1, ص 24 و تاريخ صدر
اسلام, ص 318.
13. سنن النبى, ص 142.
14. بحارالانوار, ج 19, ص 40 و ناسخ التواريخ, ج 1, ص 29.
15. معجم رجال الحديث, ج 4, ص 202.
16. مناقب آل ابى طالب, ج 1, ص ;160 ناسخ التواريخ, ج 1 ,ص 36, و تاريخ صدر
اسلام, ص 337.
17. منطقه اى در اطراف مدينه.
18. المبسوط, شيخ طوسى, ج 8, ص 226 و البدايه و النهايه, ابن كثير, ج 3, ص
241.
19. الكامل فى التاريخ, ج 2, ص 106.
20. منشور جاويد,ج 6, ص 115 / اخبار اصفهان, ج 1, ص 53.
21. منشور جاويد, ج 6, ص 120.
22. مجمع الزوائد, ج 9, ص 190.
منبع:
كوثر , شماره 49 از طر يق پايگاه شارح