علوم وفضايل امام صادق عليه السلام

محمد حسين مظفر 


‏فقه عبارت است از فهم و شناخت احكام فرعى از طهارت تا ديات و اين احكام از ادله اربعه استنباط مى‏شود كه مفصل‏ترين و مشروح‏ترين آنها سنت مى‏باشد كه نزد شيعه عبارت است از حديث پيامبر و اهل بيت. پس كتابهاى شيعه در اين زمينه برگرفته از همان ادله چهارگانه است و بيشترين بخش حديث را حديث امام صادق (ع) تشكيل مى‏دهد و هرگاه احاديث مروى از آن حضرت نبود، استنباط احكام بر دانشمندان دشوار بود. و نه تنها فقها و دانشمندان شيعه از بوستان دانش امام جعفر صادق (ع) بهره برده‏اند، بلكه بيشترين فقيهان اهل سنت كه معاصر آن حضرت بوده‏اند، مانند ابوحنيفه، سفيانها، ايوب و غيرهم ريزه خوار خوان پر نعمت دانش امام بوده‏اند و چنانكه ابن ابى الحديد مى‏نويسد، فقه مذاهب اربعه اهل سنت به فقه الصادق (ع) بر مى‏گردد. 1

آلوسى در مختصر «تحفه اثنى عشريه» مى‏نويسد: اين ابو حنيفه كه در ميان اهل سنت مايه فخر و مباهات است با صراحت تمام مى‏گويد: «لولا السّنتان لهلك النعمان» و منطورش همان دو سالى است كه به حضور امام آمده و از محضر آن حضرت دانش اندوخته است .

حق آن است كه حضرت امام جفعر صادق (ع)، يگانه فيه جهان اسلام شمرده شود و دليل بر اين مدعا همين كثرت راويان و فراوانى حديث و روايت از آن حضرت است و هر كس كتب حديثى را بررسى كند به فراوانى احاديث امام صادق و كثرت راويان و محدثان از آن بزرگوار، واقف خواهد شد.

البته فقهاى زيادى هم عصر امام بوده‏اند كه از هيچيك اين اندازه (بلكه خيلى پائين‏تر از آن) حديث روايت نشده و در بازار دانش و فرهنگ، هيچكدام اين اندازه علم و فقاهت عرضه نكرده‏اند و هيچ مطلبى از آن حضرت سؤال نشده كه در پاسخ مانده باشد.

فقه در حقيقت، آئين زندگى و برنامه حيات انسانى است و دين جز در پرتو فقه شناخته نمى‏شود( به عبارت ديگر زندگى انسان منهاى دين شكلِ صحيح نمى‏گيرد و دين هم بدون فقه و فقاهت مفهوم درست پيدا نمى‏كند).

لذا مشاهد مى‏كنيم كه امام صادق (ع) شاگردان و اصحاب خود را به تفقه در دين (فهميدن و شناخت دين) امر مى‏فرمود و در حديثى چنين فرموده است: حديثى كه راجع به حلال و حرام از يك راوى راستگو مى‏شنوى و فرإ؛ ك‏ك مى‏گيرى، بهتر است از دنيا و طلا و نقره‏هاى آن. 2

در حديثى ديگر: هرگز طلب دنيا تو را از فراگيرى و آموختن دين باز ندارد؛ زيرا طالب دنيا گاهى كامياب است و ديگر بارنا كام و هلاك. 3

و در حديث سوم، به عنوان ترغيب به تفقه و فهم دين فرمود:

ليت السّياط على روس اصحابى حتّى يتفقهوا فى الحلال و الحرام. 4

كاش تازيانه بر سر ياران من فرود مى‏آمد و آنها را وادار مى‏كرد كه در شناخت حلال و حرام فقيه و دانا شوند.

و در حديث چهارم فرمود:

تفقهوا فى الدّين فانّه من لم يتفقه فى الدين فهوا أعرابى. 5

از امام جعفر صادق (ع) از تفسير آيه «و من يوتِ الحكمة فقد أُوتى خيراً كثيراً»6 و معنى حكمت سؤال مى‏شود؛ در پاسخ مى‏فرمايد: حكمت يعنى شناخت و فهم دين. و نيز فقيه در نزد امام صادق (ع) كسى است كه حديث شناس هم باشد:

اعرفوا منازل شيعتنا بقدر ما يحسنون من روايتهم عنّا فانّا لا نعد الفقيه منهم فقيها حتى يكون محدثا.7

منزلت و مقام شيعيان ما را از ميزان نقل كردن احاديث ما بفهميد، چون ما كسى را فقيه نمى‏شناسيم مگر آنكه محدث هم باشد.

اخلاق
علم الاخلاق، در ابتدا دانش مدون و مرتبى نبوده است؛ فقط در زمينه‏هاى اخلاقى به برخى آيات كريمه از قرآن حكيم و سخنان سرور پيامبران و وصى و خليفه او و فرزندان بزرگوارشان (درود خدا به روان همه شان) استناد مى‏شده است. نخستين تأليف در دانش اخلاق به دست علماى شيعه در اواخر قرن دوم هجرى صورت گرفته و اسماعيل بن مهران فرزند ابونصر سكونى كه از اصحاب و ياران امام هشتم على بن موسى الرضا (ع) و از راويان موثق بشمار مى‏رود، كتابى تحت عنوان «صفة المؤمن و الفاجر» به ريشه تحرير درآورده است و پس از او، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد برقى كه پدر و پسر هر دو از روايان مورد وثوق و از اصحاب امام رضا (ع) و از علماى قرن سوم هجرى بوده‏اند، كتاب «المحاسن» را نوشته است اين كتاب از بهترين كتابها است و نويسنده‏اش به سال 274 و يا 280 ق. در قم وفات يافته است .

از ديگر علما و دانشمندان اين قرن كه در زمينه اخلاق دست به نگارش كتاب زده‏اند، حسن بن على بن شعبه است كه كتاب «تحف العقول» را تأليف كرده و اين كتاب هم از نفيس‏ترين كتب شيعه و مشتمل بر حكمتها و پندهائى است كه از يكايك ائمه اهل بيت روايت گرديده است.

در قرون بعد تأليف و تصنيف درباره اخلاق دامنه پيدا كرد كه بهترين آنها كتاب «اصول كافى» از ثقة الاسلام كلينى است كه به سال 329 ق. درگذشته است. او سالها در تأليف اين كتاب زحمت كشيده و گزيده‏اى از روايات و اخبار را در آن گردآورده است و هرگاه نظرى گذرا به صفحات آن بيفكنيم و فصول و ابواب آن را بررسى كنيم، خواهيم دانست كه اخلاق نيكو يعنى چه و دانش و علم امام صادق و اهل بيت عليهم السلام پيرامون اخلاق بر چه پايه بوده است !

از ملاحظه مطالب اخلاقى كه از امام صادق (ع) در اين نوشته آورده‏ايم، معلوم مى‏شود كه منبع و سرچشمه اخلاق در مرحله نخست قرآن مجيد است و بعد سخنان حكمت‏آميز رسول اسلام - دارنده خلق عظيم - و سپس بيانات فرزندان گرامى آن حضرت - وارثان علم و دانش ايشان - بويژه جعفر بن محمد صادق (ع).

تفسير
در ميان رواياتى كه به دست ما رسيده است، بخش اعظم آن به تفسير قرآن مربوط مى‏شود و حتى برخى مفسران اساس كارشان را بر احاديث قرا داده‏اند و اگر شما بخواهيد روايات امام صادق (ع) را پيرامون تفسير آيات بشناسيد، بايد به «تفسير مجمع البيان» مراجعه كنيد كه بسيارى از احاديث جعفرى در مورد تفسير، در اين كتاب آمده است. مؤلف اين كتاب گاهى كه مى‏خواهد به نظر اهل بيت اشاره كند؛ آن را طى ذكر حديثى خاطر نشان مى‏سازد. بعلاوه بعضى از دانشمندان شيعى مصنفات متعددى در زمينه آيات الاحكام نگاشته و به شرح و تفسير آنها پرداخته‏اند، كه در اين صدد از روايات و احاديث اهل بيت مايه گرفته‏اند.

نظر به اينكه مطابق حديث منقول از رسول خدا (ص) از چندين طريق و چندين مورد: «انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى...» قرآن و عترت ازيكديگر جدا نيستند، از اين معنى در مى‏يابيم كه دانش قرآن نزد اهل بيت است و در هر عصرى تنى از ايشان بايد باشند كه عالم قرآننند و در اين زمينه علاوه بر حديث ثقلين، احاديث ديگرى هم وجود دارند كه با يكديگر هماهنگند. از جمله امام صادق (ع) مى‏فرمايد: به خدا سوگند من دانش قرآن را از اول تا آخر مى‏دانم و تمام مطالب اين كتاب گويا در ميان مشت من است و در آن خبر آسمان، خبر زمين، خبر گذشته و خبر آينده وجود دارد كه خداى عزوجل گويد: فيه تبيان كل شى‏ء.8

و در مورد ديگر، امام انگشتان دستش را گشود و برسينه‏اش نهاد و فرمود: به خدا قسم، همه دانشهاى قرآن در اين سينه من است .9

پس ناگزير در هر عصر و زمانى بايد كسى باشد كه عالم به تفسير قرآن باشد و شاهد بر اين، حديث ثقلين است. وانگهى قرآن رهبر ساكت و بى زبانى است و در آن آيات محكم و متشابه، مجمل و مبين، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد وجود دارد كه بيشتر اين مفاهيم براى مردم نامعلوم است. از سوى ديگر هر گروهى از گروههاى اسلامى مدعى‏اند كه عقايد خود را از قرآن گرفته‏اند و مى‏پندارند تنها آنانند كه به مفاهيم قرآن دست يافته‏اند و در اين مقام شواهدى هم ذكر مى‏كنند.

پس قرآن مصدر و اساس عقايد همه گروهها و فرقه‏هاى اسلامى است . پس چه مرجعى وجود دارد كه اين اختلافها را فيصله بخشد و شبهات اين گروه‏ها را برطرف سازد وپندارهاى اين فرقه‏ها را رفع نمايد؟

بنابر مضمون حديث ثقلين، عترت پيامبر، دانايان به قرآنند، و عالم به قرآن در هر عصر و زمانى فقط از اين خاندان است و بس. بنابراين در عصر امام جعفر صادق (ع) نيز اگر آن حضرت عالم به قرآن نبوده، پس چه كسى بوده است؟!

بدون ترديد، هيچكس مدعى آن نبوده كه در ميان اهل بيت به روزگار امام صادق (ع)، فردى داناتر از او به تفسير و ديگر علوم بوده باشد.

علم كلام
مقصود ما از علم كلام، آن دانشى است كه از هستى و وحدانيت خدا و صفات او و ديگر موضوعات اعتقادى (و باصطلاح ايدئولوژيكى) مانند نبوت، امامت، معاد، عدل و غيره سخن مى‏گويد؛ آن هم نه هر نوع سخنى، بلكه سخنى بر پايه عقل و منطق صحيح. و هرگز منظور ما از علم كلام آن سلسله بحثهائى نيست كه با جدال و نزاع و كشمكش همراه است و بسيارى از انسانها در آن مباحث گمراه مى‏شوند؛ زيرا بر پايه ذهنيات محدود و به قصد غلبه و برترى جوئى و خودنمائى به بحث و سخن مى‏پردازند، نه به هدف حقيقت جوئى و بهره جستن از سرچشمه راستين و اصيل علم و دانش.

پس اگر ما مى‏بينيم كه در برخى از احاديث، از علم كلام سرزنش شده، منظور آن سلسله بحثها و مشاجرات و مجادلاتى است كه فقط به نيتهاى آلوده و به قصد خودنمائى و غلبه، نه به قصد روشن شدن حقايق، و بر پايه توهمات و حدسيات، نه بر مبناى دليل مسلم قطعى عقلى و منطقى صورت مى‏گيرد؛ زيرا دانشمندانى كه مباحث كلامى را بر پايه و اساس عقلى دنبال مى‏كنند و آنها را از سرچشمه اصلى‏اش مى‏گيرند، بى شك زبانهاى گوياى حق و مدافعان راستين حيقيت و راهنمايان شايسته به سوى ايمانند. اولين كسى كه در زمينه هستى و لوازم آن، به برهان توسل جسته و به ادله عقلى و حسى هر دو توجه كرده، اميرالمؤمنين على (ع) بوده است. حتى برخى از آنان كه مقام علمى حضرت ابوالحسن على بن ابى طالب (ع) را دانسته يا ندانسته منكر مى‏شوند و در انتساب اينگونه مباحث (كلامى و فلسفى) به آن حضرت ترديد مى‏كنند، آن هم فقط به اين دليل كه دانشى بر اين پايه‏ها و اصول در آن روزگار شناخته نبوده است، غافلند از اينكه حضرت على (ع) از دانش بيكران لدنى بهره‏مند بوده و از پستان وحى شير خورده و با منبع و سرچشمه دانش در ارتباط مستقيم بوده است. مگرنه آن است كه پيامبر درباره او فرمود: «انا مدينه العلم و على بابها»؟ و پس از او نيز فرزندان بزرگوارش راه او را پيش گرفتند و از دانش فراوان خود درباره هستى و هستى بخش به مردم فيض رساندند.

آنان در بحثهاى عقيدتى خود براى مردم اثبات كردند كه خدائى را كه نمى‏شناسند، پرستش نمى‏كنند و از پيامبرى كه آشنايش نيستند، پيروى نمى‏نمايند و از امام و رهبرى كه مقام و منزلتش را نمى‏شناسند، اطاعت نمى‏كنند. بنابراين (در مكتب اهل بيت) شناخت و معرفت پيش از هر دانش و بهتر از هر علم است. چنانكه امام صادق (ع) فرمود: با فضيلترين عبادت، شناخت خداست .10

پس منقول (از اين جهت كه منقول است) در پى ريزى اين اصول و قواعد نقشى ندارد؛ زيرا در نزد خردمندان، تقليد در معقولات روا نباشد.

البته گاهى در ميان ادله نقلى، مطالبى درباره هستى‏شناسى آمده است كه بدون شبهه ارشاد به حكم عقل و يا برانگيختن و هشدار وجدان و فطرت مى‏باشد.

مثلاً آيه «افى الله شك فاطر السموات و الارض؟»و امثال اين آيه در قرآن مجيد نمى‏خواهد اعتقادى را بر انسان تحميل كند، بلكه با بيدار باشى، وجدان را به سوى خدا و آثار هستى او متوجه مى‏سازد. همچنين است سخنان منقول ازرسول خدا و عترت پاك او در همين زمينه‏هاى اعتقادى و فكرى كه همگى ارشاد به حكم عقل است و آنان در بسيارى از احاديث خود به ارزش عقل و هدايت و راهنمائيهاى آن توجه دارند؛ از جمله امام صادق (ع) فرموده است:

«العقل دليل المومن» و «دعامة الانسان العقل» و«لايفلح من لايعقل.» 11

و اگر شما، حديث امام كاظم (ع) را در پيرامون ارزش خرد و خردمندان كه با هشام بن حكم در ميان گذاشته است بخوانيد، پى خواهيد برد كه امامان چگونه ارزش حقيقى عقل و تعقل را شناخته و مردم را به استفاده از راهنمائيهاى آن دلالت كرده‏اند.

به هر حال در لابلاى احاديث ائمه اهل بيت از اين نوع استدلال عقلانى فراوان آمده و همين «نهج البلاغه» جامع شكننده‏ترين برهانها و دليلهاست كه عقلاى جهان و خردمندان با وجدان را به حيرت وا مى‏دارد؛ همچنان كتب ديگرى نيز اينگونه احتجاجات و مباحثات بر پايه اصول عقلى را گردآورده‏اند كه از جمله آنها مى‏توان از «احتجاج» طبرسى، «اصول كافى»، «توحيد»، صدوق و مجلداتى از «بحارالانوار» نام برد و نيز برخى كتابهاى مرحوم مجلسى كه طى آنها به شرح حال امامان و نقل احاديث حكمت‏آميز آنان پرداخته شده است و اينك ما بخشى از اين احاديث و مباحث عقلانى را كه از امام صادق (ع) به دست ما رسيده است، مورد بررسى قرار مى‏دهيم.

هستى‏شناسى و يگانه پرستى
فصولى از احاديث و سخنان امام صادق (ع)، پيرامون هستى‏شناسى و وحدانيت خدايتعالى است، كه از آن جمله است «توحيد مفضل»، و آن سلسله درسهائى است كه امام آنها را بر مفضل بن عمرجعفى كوفى يكى از اصحاب و ياران عالم و عامل خويش القاء فرموده و ديگرى رساله‏اى است به نام «هليله» كه آن نيز از همين مفضل روايت شده است، با اين تفاوت كه مفضل رساله نخست را مستقيماً و از دو لب مبارك امام شنيده اما رساله دوم را بطور غير مستقيم و كتباً از امام روايت نموده است.

طب و پزشكى‏
خداوند متعال قرآن را فرو فرستاده و آن را بيان همه چيز قرار داده است. در اين كتاب، دانش پزشكى طى دو سه جمله آمده است : «كلوا و اشربوا و لا تسرفوا» . پس جاى شگفتى نيست كه دانايان به علوم قرآن يعنى ائمه اهل بيت، دانايان به طب و پزشكى هم باشند. بعلاوه آنان در بيان طبيعت اشياء و فوايد و مضار آنها و خواص مزاجها آنقدر مطلب گفته‏اند كه نشانگر اطلاعات گسترده آنها نسبت به اين دانش است .

يكى از دانشمندان گذشته كلمات امامان را در مورد طب گردآورى كرده و آن را «طب الائمه» ناميده و من گمان دارم اين كتاب از بين رفته است ؛ اما مجلسى در «بحارالانوار » و شيخ حر عاملى در «وسائل الشيعه» گاهگاهى از اين كتاب، حديث روايت كرده‏اند.

در علم و آگاهى امام صادق (ع) به علم طب و پزشكى ، كافى است مطالبى را كه او در رساله «توحيد مفضل» در بيان طبيعت اشياء و فوايد دواها و فيزيولوژى و شناخت وظايف الاعضاء كه موضوع علم تشريح است، فرموده ، در نظر بگيريم و نيز بحثى كه امام با پزشك هندى داشته و مناظره و گفتگوئى كه با او انجام داده، نشانه وسعت اطلاع و آگاهى امام ششم نسبت به علم پزشكى است .

سخنان امام در امور بهداشتى و پزشكى در لابه‏لاى كتب حديثى پخش است و گاهى امام مطالبى را فرموده كه تازه دانش پزشكى به آنها دست يافته است و اگر نويسنده‏اى بخواهد در اين زمينه كتابى تأليف كند و در آن مطالبى را كه امام طى آنها خواص و فوايد اشياء را مطرح كرده و درمان انواع دردها و بيماريها را ذكر فرموده است، گردآورد كاملاً كارى آسان و در عين حال ابتكارى خواهد بود.

از جمله مطالبى كه امام در مورد بهداشت و طبابت بيان كرده و دانش جديد پزشكى از برخى از آنها پرده برداشته ، مطالبى است كه امام درباره درمان تب بوسيله شستشوى با آب بيان فرموده است . هنگامى كه شخصى راجع به تب با آن حضرت صحبت مى كند، امام در پاسخ مى فرمايد كه ما خانواده با ريختن آب سرد بر بدنمان تب را معالجه مى‏كنيم.

و در مورد شستن ميوه پيش از خوردن فرمود:

ان لكل ثمرة سمّاً فاذا اوتيتم بها فامسوها الماء و اغمسوها فى الماء.12

روى هر ميوه‏اى ممكن است سمى (ميكرب ) باشد . پس هر موقع خواستيد ميوه‏اى را تناول كنيد، آب روى آن باز كنيد و آن را در ميان آب بگذاريد.

كه اصولاً بكار بردن دو كلمه «مس» و «غمس» خالى از نكته نيست .

علم شيمى
بسيارى از دانشمندان اعتراف كرده‏اند كه امام صادق (ع) علم شيمى را مى‏دانسته و جابربن حيان صوفى طرطوسى نزد او تلمذ مى كرده و اين دانش را از وى فرا گرفته است و پانصد رساله در يكهزار برگ در همين مايه تأليف كرده كه آنها در واقع متضمن و در بردارنده رساله‏هاى امام جعفر صادق (ع) مى‏باشند.13

خاورشناسان قديم و جديد درباره جابر سخن بسيار گفته‏اند و ابن نديم در «الفهرست» 14 بطور مفصل پيرامون شخصيت او داد سخن داده و كتب زيادى را از وى ياد كرده است كه جابر در زمينه دانشهاى مختلف بويژه شيمى ، پزشكى ، فلسفه و كلام داراى تأليفات بوده است و عادتاً يك انسان معمولى با عمرى طبيعى گنجايش اين همه كار، تأليف و تحقيق را ندارد جز نوابغى از بشر و يگانه‏هائى از انسانهائى كه هوشى سرشار و استعدادى فوق‏العاده دارند و زندگيشان در تأليف ، كتاب و تحقيق خلاصه مى‏شود.

ابن نديم تأليف كتابهائى بر مذهب شيعه را به جابر نسبت داده و از همين جا تشيع او را استنباط نموده است و شايد همين زانو زدن او در حضور امام به قصد تعلم و يادگيرى و همچنين اعتماد امام به او در آموزش اين علم، شاهد روشنترى است بر تشيع جابر.

مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در «الذريعه» او را از مؤلفان شيعه شمرده و از كتب او «ايضاح» در شيمى را نام برده است . 15

تحقيق در جزوه‏ها و رساله‏هائى كه كراوس خاورشناس انتشار داده روشن مى‏سازد كه جابر از شيعيان امام صادق (ع) بوده و او را امام مفترض الطاعه براى خود مى شناخته و علاوه بر شيمى، دانشهاى ديگر را نيز از امام فرا گرفته است .

خلاصه اينكه مؤلفان و تراجم نگاران اسلامى، جابر را عالمى بلند مرتبه دانسته و او را در عداد مفاخر جهان اسلام بر شمرده‏اند.

جابر غير از فلسفه و كلام، پيرامون علوم و فنون مختلف اعم از نظرى و طبيعى كه بحث و تحقيق درباره آنها نيازمند وقت و فرصت فراوانى است ، بيش از سه هزار نسخه كتاب و رساله تأليف كرده و شخصيتى با اين ويژگى ، براستى شايسته تجليل و بزرگداشت است و از مفاخر و ذخاير گرانبهاى ملت مسلمان تواند بود.

البته پذيرش اين امر براى خاورشناسان سنگين است كه يك مسلمان عرب زبان در قرن دوم هجرى امتياز دانستن اين آراى استوار علمى را داشته باشد و نظريات او پايه‏هاى كل علم شيمى جديد و قديم محسوب شود؛ از اين رو در بررسى كتب و رسائل علمى جابر دچار خبط شده و همچون آدمى كه در تاريكى شب به گردآورى هيزم بپردازد، گرفتار خطا و اشتباهات فراوانى گشته‏اند. گاهى اصلاً در وجود خارجى جابر در آن عصر ترديد كرده‏اند و گاهى در عصر و زمانى كه او در آن مى زيسته است، شك نموده‏اند و در مرحله سوم، در صحت نسبت اين كتب و رساله‏ها به او شبهه نموده‏اند و در چهارمين مرحله، درصحت مطالبى كه از او امام صادق (ع) روايت كرده است ، حرف داشته‏اند و بالاخره پنجمين شك و شبهه آنان در شيوه آنان در شيوه نگارش و فصل بندى و ترتيب موضوعى كتابها و رساله‏هاى جابر است كه بزعم مستشرقان، در آن اعصار ناشناخته بوده است .

البته برخى از اين شبهه‏ها را اسماعيل مظهر نويسنده و صاحب امتيازمجله «العصور» در مقاله‏اى كه در مجله «المقتطف» نشر داده، مورد انتقاد قرار داده است 16 و نيز احمد زكى صالح در سلسله مقالاتى كه در مجله «رساله مصر» سال هشت نوشته، درصدد نقد و بررسى علمى و حكيمانه آن شبهات برآمده است . 17

اين نويسنده بارها به تشيع جابر تصريح كرده و در نقد و بررسى نظر استاد كراوس چنين گفته است : نزد همه كسانى كه علم الكلام و مباحث آنرا مورد بررسى قرار داده‏اند، واضح و آشكار است كه شيعيان فعالترين و پر جنب و جوش ترين فرقه‏هاى اسلامى بوده‏اند و از اولين پايه گذاران مباحثات مذهبى براساس فلسفه شمرده مى شوند و حتى برخى مكتب فلسفى ويژه‏اى به امام على بن ابى طالب (ع) نسبت مى‏دهند . و اين حرف احمد زكى براى اثبات صحت آراء و نظرات فلسفى وكلامى منتسب به جابر است .18

و خلاصه سخن آنكه تشيع جابر و پيشرو بودن او در بسيارى از علوم بويژه كلام، فلسفه، پزشكى ، شيمى و طبيعى از واضحات و بديهيات است و بدون ترديد نظرات او پايه‏هاى اساسى دانش شيمى است و اين نيست جز آنكه جابر علم شيمى را از منبع و سرچشمه اصلى آن يعنى امام صادق (ع) فرا گرفته است.

دانشهاى ديگر
مقصود ما از علوم و دانشهائى كه به برخى آنها اشاره كرده و توضيح داديم كه مردم آنها را از امام صادق (ع) آموخته‏اند آن نيست كه علوم و دانشهاى حضرتش منحصر به همانها بوده است، بلكه امام به عقيده شيعه اماميه همه چيز را بايد بداند و داناترين مردم در همه علوم و فنون و زبان و لغت باشد و اين حكم عقل است . 19

و اگر به دليل نقلى نظر افنكنيم بى آنكه مسأله امامت و رهبرى الهى رابراى امام اثبات نمائيم ، به اين نتيجه مى‏رسيم كه در هر عصرى در ميان عترت، داناى به كتاب و سنت وجود داشته و دارد ، و اين مفاد حديث ثقلين است. و نيز مى فهميم داناى به كتابى كه خود بيان و توضيح همه چيز است (تبياناً لكل شى‏ء) بايد به همه چيز عالم و دانا باشد، مادامى كه اين كتاب وجود دارد و در ميان بشر است . پس وجود عالم و دانشمندى از اهل بيت و عترت پيامبر تا روز قيامت قطعى و مسلم است و در عصر مورد بحث، اين عالم و دانشمند چه كسى جز امام صادق (ع) بوده است ؟

بنابراين در زمان آن حضرت در ميان اهل بيت كسى داناتر از او نبوده وآثار علمى بر جاى مانده از امام، بهترين شاهد است .

پس صادق آل محمد (ع) عالم اهل بيت در عصر خويش و داناى به كتاب و جامع علوم و فنون گوناگون بوده است و لذا از ذكر بقيه دانشهائى كه امام مى دانسته و شواهد فراوانى كه در اين زمينه داريم، صرف نظر مى كنيم و از نظر مإ؛ّّ هيچ جاى تعجب نيست كه امام صادق (ع) با اهل هر لغت و زبانى به زبان آنان صحبت مى كرد؛ مثلاً با فارسى زبان، فارسى صحبت مى فرموده و با اهل هر علم و فنى بااصطلاح خودشان بحث مى كرده است، مانند بحثهائى كه امام با ستاره شناسان و علماى نجوم و طبيعى و پزشكى و غير اينها انجام داده كه همه اينها طى احاديث و رواياتى به دست ما رسيده است .


پى‏نوشتها:
1- شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد ، ج 1، ص 18.
2- بحار الانوار ، ج 1، ص 213 - 215.
3- بحار الانوار ، ج 1، ص 213 - 215.
4- بحار الانوار ، ج 1، ص 213 - 215.
5- بحار الانوار ، ج 1، ص 213 - 215.
6- البقره /269.
7- بحارالانوار ، ج 2، ص 82.
8- اشاره به آيه 89 از سوره النحل، است : «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء»
9- اصول كافى، ج 1، ص 229 ، حديث پنجم.
10- بحارالانوار ، ج 1، ص‏215 ، حديث 21.
11- اصول كافى ، ج 1، ص 26، حديث 29.
12- در اين زمينه نگاه كنيد به كتاب «اطعمه و اشربه» از وسائل الشيعه ، ج 17، طبع جديد «مترجم».
13- مراجعه كنيد به تاريخ ابن خلكان (وفيات الاعيان، ج 1، ص 327) چاپ دارالثقافه بيروت.
14- نگاه كنيد به صفحات 498 و 503 ، آن كتاب.
15- ج 2، ص 491 طبع دارالاضواء بيروت.
16- شماره 68 : صفحات 551 - 544 و 617 - 625 آن مجله.
17- نگاه كنيد به صفحات 1204 تا 1206 و 1235 تا 1237 و 1268 تا 1270 و 1299 تا 1302.
18- همان مجله ، ص 1299.
19- ما در رساله‏اى به نام «شيعه و امامت» اين معنى را توضيح داده‏ايم، مراجعه فرمائيد.


منبع: صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق (ع) ، ص 227 ، از سايت بلاغ