دربارهی عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شیعیان به فراوانی سخنگفته شده است، بلکه
دراین باره جمع کثیری از دانشوران و بزرگاناهل سنت و جماعت لب به سخن گشودهاند.
پیشوایان مذاهب اهل سنت،عالمان نامدار اسلامی و صاحب نظران زبردست در بارهی
برجستگیهایعلمی، عملی، اخلاقی، کرامت و عظمت آن امام هدایت، امام جعفرصادق(ع)
بسیار سخن گفتهاند. اینک در این نوشتار به طور گذرا بهبیان برخی از این اظهار
نظرها و اعترافات میپردازیم.
ابوحنیفه و امام صادق(ع)
«نعمان بن ثابتبن زوطی» معروف به «ابوحنیفه» (80 150ه. ق.) پیشوای فرقهی حنفی
که از نظر زمانی معاصر با امامصادق(ع) بود، دربارهی عظمت امام صادق(ع) اظهارات و
اعترافاتخوبی دارد. از جمله دربارهی آن حضرت گفت:
«مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه»
من فقیهتر و داناتر از جعفربن محمد ندیدهام. او داناترین فرداین امت است. (1)
در زمان امام صادق(ع) منصور دوانقی، خلیفهی مقتدر عباسی، قدرتسیاسی را در اختیار
داشت، او همواره از مجد وعظمتبنیعلی وبنیفاطمه به ویژه امام صادق(ع) رنج میبرد
و برای رهایی از اینرنج گاهی ابوحنیفه راتحریک میکرد که در برابر امام
صادق(ع)بایستد; منصور عباسی او را به عنوان مهمترین دانشوران عصرتکریم میکرد تا
شاید بتواند برمجد و عظمت علمی امام جعفربنمحمد(ع) فائق آید.
در این رابطه خود ابوحنیفه نقل میکند و میگوید:
«روزی منصور دوانقی کسی را نزد من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه!مردم شیفتهی جعفربن
محمد شدهاند، او در بین مردم از پایگاهاجتماعی وسیعی بهرهمند است، تو برای این
که پایگاه جعفربن محمدرا خنثی کنی و در دید مردم از عظمت او به خصوص از عظمت
علمیاو بکاهی، چند مسالهی پیچیده و غامض را آماده کن و در وقتمناسب از او بپرس
تا بلکه باناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخگویی، او را تحقیر نمایی و دیگر، مردم
شیفتهی او نباشند و ازاو فاصله بگیرند.
در همین رابطه من چهل مسالهی مشکل را آماده کردم و در یکی ازروزها که منصور در
«حیره» بود و مرا طلبید، به حضورش رسیدم.همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در
سمت راستش نشسته است،وقتی که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثیر ابهت وعظمت
او قرار گرفتم که از توصیف آن عاجزم. با دیدن منصورخلیفهی عباسی آن ابهتبه من دست
نداد، در حالی که منصور خلیفهاست و خلیفه به جهت این که قدرت سیاسی در اختیارش
ستبایدابهتداشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا درکنارشان بنشینم;خلیفه با
اشاره اجازه داد و در کنارشان نشستم. آن گاه منصورعباسی به جعفربن محمد نگاه کرد و
گفت:
ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند.
او پاسخ داد: بلی، او را میشناسم. سپس منصور به من نگاهی کرد وگفت: ابوحنیفه! اگر
سوالی داری از ابوعبدالله، جعفربن محمدبپرس و با او در میان بگذار. من گفتم: بسیار
خوب. فرصت راغنیمتشمردم و چهل مسالهای را که از پیش آماده کرده بودم، یکیپس از
دیگری با آن حضرت درمیان گذاشتم. بعد از بیانهرمسالهای، امام صادق(ع) در پاسخ آن
بیان میفرمود:
عقیدهی شما در این باره چنین و چنان است، عقیدهی علمای مدینهدر این مساله این
چنین ا ست و عقیدهی ماهم این است.
در برخی از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخی هم بانظر علمای مدینه
موافق بود و گاهی هم با هردو نظر مخالفت میکردو خودش نظر سومی را انتخاب میکرد و
بیان میداشت.
من تمامی چهل سؤال مشکلی را که برگزیده بودم یکی پس از دیگریبا او در میان گذاشتم
و جعفربن محمد هم بدین گونهای که بیان شدبه جملگی آنها، با متانت تمام و با تسلط
خاصی که داشت پاسخگفت.»
سپس ابوحنیفه بیان داشت:
«ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس»
«همانا دانشمندترین مردم کسی است که به آراء و نظریههای مختلفدانشوران در مسائل
علمی احاطه و تسلط داشته باشد.» و چونجعفربن محمد این احاطه را دارد، بنابراین او
داناترین فرداست.» (2)
همو دربارهی عظمت علمی امام صادق(ع) بیان داشت:
«لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.» (3)
اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان رانمیدانستند.
مالک بن انس و امام صادق(ع)
مالک بن انس (17997 ه .ق) یکی از پیشوایان چهارگانهی اهلسنت و جماعت و رئیس
فرقهی مالکی است که مدتی افتخار شاگردیامام صادق(ع) نصیب وی شد. (4) او در بارهی
عظمت و شخصیت علمیو اخلاقی امام صادق(ع) چنین میگوید:
«ولقد کنت آتی جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذاذکر عنده النبی(ص) اخضر
و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا وماکنت اراه الا علی ثلاث خصال: اما مصلیا و اما
صائما وامایقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا علیالطهاره و لا
یتکلم فی مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذینیخشون الله و ماراءیته قط الا
یخرج الوساده من تحته و یجعلهاتحتی.» (5)
«مدتی به حضور جعفربن محمد میرسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود.
همواره تبسم ملایمی برلبهایش نمایان بود. هنگامی که در محضر آنحضرت نام مبارک
رسول گرامی اسلام(ص) به میان میآمد، رنگرخسارههای جعفربن محمد به سبزی و سپس به
زردی میگرایید. در طولمدتی که به خانهی آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز
اینکه در یکی از این سه خصلت و سه حالتبه سر میبرد، یا او را درحال نماز خواندن
میدیدم و یا در حالت روزهداری و یا در حالتقرائت قرآن.
من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص)حدیثی نقل کند. من ندیدم
که آن حضرت سخنی بیفایده و گزافبگوید. او از عالمان زاهدی بود که از خدا خوف
داشت. ترس از خداسراسر وجودش را فراگرفته بود.
هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز این که زیراندازی کهزیرپای آن حضرت گسترده
شده بود، آن را از زیرپایش برمی داشت وزیر پای من میگستراند.»
مالک بن انس دربارهی زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بیانداشت:
به همراه امام صادق(ع) به قصد مکه و برای انجام مناسک حج ازمدینه خارج شدیم. به
مسجد شجره که میقات مردم مدینه است،رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم، در هنگام پوشیدن
لباس احرام تلبیهگویی یعنی گفتن: «لبیک اللهم لبیک» لازم است. دیگران طبقمعمول
این ذکر را بر زبان جاری میکردند.»
مالک میگوید: من متوجه امام صادق(ع) شدم، دیدم حال حضرت منقلباست. امام صادق(ع)
میخواهد لبیک بگوید ولی رنگ رخسارهاش متغیرمیشود. هیجانی به امام دست میدهد و
صدا در گلویش میشکند، وچنان کنترل اعصاب خویش را از دست میدهد که میخواهد
بیاختیار ازمرکب به زمین بیفتد. مالک میگوید: من جلو آمدم و گفتم: ایفرزند
پیامبر! چارهای نیست این ذکر را باید گفت. هر طوری کهشده باید این ذکر را بر زبان
جاری ساخت. حضرت فرمود:
«یابن ابیعامر! کیف اجسر ان اقول لبیک اللهم لبیک و اخشی انیقول عزوجل لا لبیک و
لا سعدیک.»
ای پسر ابیعامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرات و اجازهبدهم که لبیک بگویم؟
«لبیک» گفتن به معنای این است کهخداوندا، تو مرا به آن چه میخوانی با سرعت تمام
اجابت میکنم وهمواره آمادهی انجام آن هستم. با چه اطمینانی با خدای خود اینطور
گستاخی کنم و خود را بندهی آماده به خدمت معرفی کنم؟! اگردر جوابم گفته شود:
«لالبیک و لاسعدیک» آن وقت چه کنم؟ (6)
همو در سخنی دیگر درباره فضیلت و عظمت امام صادق(ع) میگوید:
«ما راءت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل منجعفربن محمد» (7)
هیچ چشمی ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و به قلب هیچ بشریخطور نکرده است، مردی
که با فضیلتتر از جعفربن محمد باشد.
دربارهی مالک بن انس نوشتهاند:
«و کان مالک بن انس یستمع من جعفربن محمد و کثیرا مایذکر منسماعه عنه و ربما قال
حدثنی الثقه یعنیه.»
مالک بن انس از جعفربن محمد سماع حدیث مینمود و بسیار آن چه راکه از او سماع
میکرد، بیان مینمود و چه بسا میگفت: این حدیث رامرد ثقه به من حدیث کرده است که
مرادش جعفربن محمد بود. (8)
حسین بن یزید نوفلی میگوید:
«سمعت مالک بن انس الفقیه یقول والله ما راءت عینی افضل منجعفربن محمد(ع) زهدا و
فضلا و عباده و ورعا. و کنت اقصدهفیکرمنی و یقبل علی فقلت له یوما یاابن رسول الله
ما ثواب منصام یوما من رجب ایمانا و احتسابا فقال (و کان والله اذا قالصدق) حدثنی
ابیه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام یوما منرجب ایمانا و احتسابا غفرله فقلت
له یا ابن رسول الله فی ثوابمن صام یوما من شعبان فقال حدثنی ابیعن ابیه عن جده
قال قالرسول الله(ص) من صام یوما من شعبان ایمانا و احتساباغفرله.» (9)
از مالک بنانس فقیه شنیدم که گفت: به خدا سوگند! چشمان من ندیدفردی را که از جهت
زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر ازجعفربن محمد باشد. من به نزد او میرفتم. او
با روی باز مرامیپذیرفت و گرامی میداشت. روزی از او پرسیدم: ای پسر پیامبر!ثواب
روزهی ماه رجب چه میزان است؟ او در پاسخ روایتی از پیامبرنقل کرد. به خدا سوگند
هرگاه چیزی از کسی نقل کند درست و راستنقل میکند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و
ازجدش و از پیامبرنقل کرده است که ثواب روزهی ماه رجب این است که گناهانش
بخشیدهمیشود. سپس این پرسش را در بارهی روزهی ماه شعبان هم بیان کردمو حضرت
همان پاسخ را داد.
ابن شبرمه و امام صادق(ع)
عبدالله بن شبرمه بن طفیل ضببی معروف به «ابن شبرمه» (72-144 ه .ق) قاضی و فقیه
نامدار کوفه، دربارهی امام صادق(ع)میگوید:
«ماذکرت حدیثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا کادان یتصرع لهقلبی سمعته یقول حدثنی
ابیعن جدی عن رسول الله.» (10) به یاد ندارم حدیثی را از جعفربن محمد شنیده باشم
جز این که درعمق جانم تاثیر گذاشته باشد. از او شنیدم که در نقل حدیثمیگفت که از
پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقلمیکنم.
همو گفت:
«واقسم بالله ما کذب علی ابیه و لا کذب ابوه علی جده و لا کذبجده علی رسول الله.»
(11)
به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغمیگفت و نه پدرش برجدش
دروغ میگفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنیآنچه که در سلسلهی سند روایات جعفربن محمد
وجود دارد جملگیدرست است.
ابنابی لیلی و امام صادق(ع)
شیخ صدوق روایتی نقل میکند که محمدبن عبدالرحمان معروف به«ابن ابیلیلی» (74-148
ه .ق) فقیه، محدث، مفتی و قاضیبنام کوفه نزد امام صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش
هایی نمود وپاسخهای خوبی شنید. سپس به امام خطاب کرد و عرض نمود:
«اشهد انکم حجج الله علی خلقه.» (12)
شهادت میدهم که شما حجتهای خداوندی بر بندگانش هستید.
عمروبن عبید معتزلی و امام صادق(ع)
«عمروبن عبید معتزلی» به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد،وقتی رسید این آیه را
تلاوت نمود:
«الذین یجتنبون کبائرالاثم و الفواحش» (13)
سپس ساکتشد. امام صادق(ع) فرمود: چرا ساکتشدی؟ گفت: خواستمکه شما از قرآن گناهان
کبیره را یکی پس از دیگری برای من بیاننمایی. حضرت شروع کرد وبه ترتیب از گناه
بزرگتر یکی پس ازدیگری را بیان نمود. از بس که امام خوب و عالی پاسخ عمروبنعبید
راداد که در پایان عمروبن عبید بیاختیار گریست و فریادزد:
«هلک من قال براءیه و نازعکم فی الفضل و العلوم» (14)
هرکه به رای خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعهکند، هلاک میشود.
جاحظ و امام صادق(ع)
«ابوبحرجاحظ بصری» (255160 ه .ق) که از دانشوران مشهور قرنسوم بود، دربارهی امام
صادق(ع) بیان داشت:
«جعفربن محمدالذی ملاالدنیا علمه و فقهه و یقال ان اباحنیفه منتلامذته و کذلک
سفیان الثوری و حسبک بهما فی هذاالباب.» (15)
جعفربن محمد کسی بود که علم و فقه آن حضرت جهان را پرکرده استو گفته میشود که
ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بودند. همین در عظمت علمی آن حضرت کافی است.
عمربن مقدام و امام صادق(ع)
«عمربن مقدام» از علمای معاصر امام صادق(ع) دربارهی آن حضرتمیگوید:
«کنت اذا نظرت الی جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قدراءیته واقفا
عندالجمره یقول سلونی، سلونی.» (16)
هنگامی که جعفربن محمد را میدیدم، میفهمیدم که او از نسلپیامبران است. خودم دیدم
که در جمرهی منی ایستاده بود و ازمردم میخواست که از او بپرسند و از علم سرشار او
بهرهمندشوند...
شهرستانی و امام صادق(ع)
ابوالفتح محمدبن ابیالقاسم اشعری معروف به «شهرستانی»(479-547 ه .ق) درکتاب
گرانسنگ «الملل و النحل» دربارهیعظمت امام صادق(ع) مینویسد:
«و هو ذوعلم عزیز فی الدین و ادب کامل فی الحکمه و زهر بالغفی الدنیا و ورع تام عن
الشهوات.» (17)
امام صادق(ع) در امور و مسایل دینی، از دانشی بیپایان و درحکمت، از ادبی کامل و
نسبتبه امور دنیا و زرق و برقهای آن، اززهدی نیرومند برخوردار بود و از شهوتهای
نفسانی دوری میگزید.
ابن خلکان و امام صادق(ع)
ابن خلکان دربارهی امام صادق(ع) مینویسد:
«احدالائمه الاثنی عشر علی مذهب الامامیه و کان من ساداتاهلالبیت و لقب بالصادق
لصدق مقالته و فضله اشهر من ان یذکر.»
او یکی از امامان دوازده گانهی امامیه و از بزرگان اهلبیت رسولخدا(ص) بود. به
جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضلاو مشهورتر از آن است که نیازمند به
توضیح داشته باشد.
ابن خلکان همچنین مینویسد: امام صادق(ع) در صنعت کیمیا (شیمی)از مهارت خاصی
بهرهمند بود، ابوموسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرداو بود. جابر کتابی شامل هزار ورق
تالیف کرد که تعلیماتجعفربن صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود. (18)
ابن حجر عسقلانی و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالفضل احمدبن علی مصری شافعی، مشهور به «ابنحجر عسقلانی» (773-852
ه .ق) دربارهی امام صادق(ع) میگوید:
«جعفربن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب فقیهی استبسیار راست گفتار.» (19)
ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب از ابیحاتم و او از پدرش نقلمیکند که دربارهی
امام صادق(ع) بیان داشت:
«لایساءل عن مثله.»
و نیز مینویسد: ابن عدی گفته است:
«و لجعفراحادیث و نسخ و هو من ثقات الناس... و ذکره ابن حبانفیالثقات و قال کان
من سادات اهلالبیت فقها و علما و فضلا... وقال النسایی فیالجرح و التعدیل ثقه.»
(20)
برای جعفربن محمد احادیث و نسخههای بسیار است. او از افرادموثق است. ابن حبان او
را در زمرهی ثقات قرار داده است و گفتهاست: جعفربن محمد از بزرگان اهلبیت رسول
خدا(ص) است و ازجهتفقه، علم و فضل مقام بالایی دارد. «نسایی» در جرح و تعدیل،امام
صادق(ع) را از افراد «ثقه» معرفی کرده است.
صاحب «سیراعلام النبلاء» و امام صادق(ع)
صاحب «سیراعلام النبلاء» دربارهی امام صادق(ع) مینویسد:
جعفربن محمد بن علی بن حسین که از فرزندان حسین بن علی ریحانهیرسول خدا(ص) است،
یکی از بزرگان است که مادرش «ام فروه» دخترقاسم بن محمد بن ابیبکر است و مادر ام
فروه «اسماء» دخترعبدالرحمان بن ابیبکر است. به همین جهت است که آن حضرت میگفت:
من از دو جهتبه ابوبکر منتسبم. او بزرگ بنیهاشم است. از محضرعلمی او افراد بسیاری
کسب فیض کردند، از جمله، فرزندش «موسایکاظم»، «یحیی بن سعید انصاری»، «یزید بن
عبدالله»، «ابوحنیفه»، «ابان بن تغلب»، «ابن جریح»، «معاویهبنعمار»، «ابن
اسحاق»، «سفیان»، «شبعه»، «مالک»،«اسماعیل بن جعفر»، «وهب بن خالد»، «حاتم بن
اسماعیل»،«سلیمان بن بلال»، «سفیان بن عینیه»، «حسن بن صالح»،«حسن بن عیاش»،
«زهیربن محمد»، «حفص بن غیاث»، «زید بنحسن»، «انماطی»، «سعیدبن سفیان اسلمی»،
«عبدالله بنمیمون» «عبدالعزیزبن عمران زهری»، عبدالعزیزدراوری»،«عبدالوهاب
ثقفی»، «عثمان بن فرقد»، «محمدبن ثابتبنانی»، «محمدبن میمون زعفرانی»، «مسلم
زنجی»، «یحییقطان»، «ابوعاصم نبیل» و... (21)
همو در کتاب «میزان الاعتدال» مینویسد:
جعفربن محمد یکی از امامان بزرگ است که مقامی بس بزرگ دارد ونیکوکار و صادق است.
(22)
ابن حجر هیتمی و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالعباس، احمدبن بدرالدین شافعی، معروف به «ابنحجر هیتمی» (974909 ه
.ق) در «صواعق المحرقه» دربارهیامام صادق(ع) مینویسد:
مردم از آن حضرت دانشهای بسیاری فرا گرفتهاند. این علوم ودانشها توسط مسافران به
همهجا راه یافت و سرانجام آوازهیجعفربن محمد در همه جا پیچیده شد. عالمان بزرگی
مانند «یحییبن سعید»، «ابن جریج»، «مالک»، «سفیان ثوری»، «سفیانبن عینیه»،
«ابوحنیفه»، «شعبه» و «ایوب سجستانی» از اوحدیث نقل کردهاند. (23)
میرعلی هندی و امام صادق(ع)
«میرعلیهندی» که از علمای نامدار اهلسنت است و در همین دورهیمعاصر میزیست
دربارهی عظمت علمی و اخلاقی امام صادق(ع) میگوید:
آراء و فتاوای دینی تنها نزد سادات و شخصیتهای فاطمی رنگ فلسفیبه خود گرفته بود.
گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو رابرانگیخته بود و بحثها و گفتگوهای فلسفی
در همهی اجتماعات رواجیافته بود. شایستهی ذکر است که رهبری این حرکت فکری را
حوزهیعلمیای که در مدینه شکوفا شده بود، بر عهده داشت. ابن حوزه رانبیرهی علی
بنابیطالب(ع) به نام امام جعفر که «صادق» لقبداشت، تاسیس کرده بود. او پژوهشگری
فعال ومتفکری بزرگ بود وبا علوم آن عصر به خوبی آشنایی داشت و نخستین کسی بود که
مدارسفلسفی اصلی را در اسلام تاسیس کرد.
در مجالس درس او تنها کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تاسیسکردند، شرکت نمیکردند
بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دستدر آن حاضر میشدند.
«حسن بصری» موسس مکتب فلسفی «بصره» و «واصل بن عطا» موسسمذهب «معتزله»، از
شاگردان او بودند که از زلال چشمهی دانش اوسیراب میشدند. (24)
پىنوشتها:
1- شمس الدین ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج6، ص257; تاریخالکبیر، ج
2، ص199 و 198، ح2183.
2- سیراعلام النبلاء، ج6، ص 258; بحارالانوار، ج47، ص217.
3- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 2، ص519، طبع قم، نشراسلامی.
4- سیراعلام النبلاء، ج6، ص256.
5- ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص 52; جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان
شیعه، ص327.
6- شیخ صدوق، امالی، ص143، ح3.
7- شهید مطهری، سیری در سیرهی ائمه اطهار(ع)، ص149.
8- شرح الاخبار فی فضایل الائمه الاطهار، ج3، ص299، ح1203.
9- امالی صدوق، ص 435 و436، ح 2.
10 و 11- همان، ص343، ح16.
12- من لایحضرهالفقیه، ج 1، ص 188، ح569.
13- سوره نجم، آیه 32.
14- کلینی، کافی، ج 2، ص 287285.
15- رسائل جاحظ، ص106; حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص328.
16- سیراعلام النبلاء، ج6، ص257.
17- الملل و النحل، ج 1، ص147; حیات فکری و سیاسی امامانشیعه، ص 330.
18- وفیات الاعیان، ج 1، ص327; سیرهی پیشوا، ص353; حیات فکریو سیاسی
امامان شیعه، ص 330.
19- تقریب التهذیب، ص 68.
20- تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104.
21- سیراعلام النبلاء، ج6، ص 255 و256.
22- لغت نامه دهخدا، ج9، ص130323.
23- الصواعق المحرقه، ص 201.
24- مختصر تاریخ العرب، ص193; سیرهی پیشوایان، ص 352.
منبع: ماهنامه كوثر، تیر 1379، شماره 40