امام مهدي (عج) و مسئله‏ي طول عُمر

غلامحسين زينلي‏



اشاره:
تولّد امام مهدي(عليه السلام) در سحرگاه نيمه‏ي شعبان سال (256 ه··.ق) مورد تأئيد همه دانشمندان شيعه و بسياري از دانشمندان پيرو مكتب خلفاست اين نوشتار ضمن بررسي پيشينه‏ي اين موضوع از كتب علماي شيعه به بررسي آيات، روايات پيامبر(ص) و از منظر عقل و نگاه علوم تجربي به اين مسئله پرداخته است.

طبق روايات، امام مهدي (عليه‏السّلام) كه در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت، فرزند امام حسن عسكري (عليه‏السّلام) است كه در نيمه‏ي شعبان سال 256 ه··. ق متولّد شده است.
اين حقيقت، مورد تأييد همه‏ي دانشمندان شيعه‏ي اماميه و جمع كثيري از دانشمندان اهل سنّت است.1
معناي روشن اين سخن، آن است كه آن ذخيره‏ي الهي، داراي عُمري طولاني است. تاكنون، بيش از هزار و صد پنجاه سال از عمر مبارك آن حضرت گذشته است.

داشتن طول عمر، به اين اندازه بر خلاف عرف و عادتي است كه در ميان مردم جهان جريان دارد.
موضوع طول عمر در عصر حاضر، امري حل شده است، و حدّاكثر، از حدّ يك استبعاد ابتدايي فراتر نمي‏رود؛ زيرا، در همين سال‏ها و دهه‏هاي اخير، در روزنامه‏ها و مجلات، به نام افرادي بر مي‏خوريم كه عمرهايي در حد صد و پنجاه تا دويست و پنجاه سال داشته‏اند.2

آري، مسئله‏ي طول عمر امام زمان (عج) از ديد ما، نه يك ايراد، بلكه يك استبعاد و اظهار تعجّب است، اما از آن جا كه مخالفان شيعه، همين استبعاد را يك اشكال تلقّي كرده و درباره‏ي آن به بزرگ‏نمايي پرداخته‏اند و تا آن جا پيش رفته‏اند كه مسئله‏ي طول عمر امام مهدي (عليه‏السّلام) را دليل انكار وجود آن حضرت قرار داده‏اند، خود را ملزوم مي‏دانيم كه اين مسئله را بررسي كنيم و به منظور روشن شدن اذهان و رفع استبعاد از فكر و انديشه‏ي مخالفان، مطالبي را تقديم داريم.

پيشينه‏ي مسئله‏ي طول عُمر
از نخستين سال‏هاي پيدايش مشكلي به نام طول عمر امام زمان (عليه‏السّلام)، اندكي بيش از دّه قرن مي‏گذرد. از آن روزگار تاكنون، همواره، از سوي مخالفان موضوع امامت، به مسئله‏ي طول عمر امام مهدي (عليه‏السّلام) دامن زده شده است.

تقسيم كتب شيعه
آثار و تأليفات دانشمندان شيعه را از منظر "مسئله‏ي طول عمر"، به طور مشخّص، مي‏توان به دو دسته تقسيم كرد:
دسته‏ي يكم، آثاري است كه به طور تقريب. قبل از سال 370 ه··. ق تأليف شده است.
دسته‏ي دوم، آثاري است كه پس از تاريخ ياد شده به رشته‏ي تحرير در آمده است.
در آثار دسته‏ي نخست، هيچ اثري از مسئله‏ي طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) ديده نمي‏شود. و اين، بدان معنا است كه عمر مبارك حضرت مهدي (عليه‏السّلام) تا اين زمان، طبيعي مي‏نموده، لذا از ناحيه‏ي طول عُمر ايشان، پرسشي در اذهان جامعه‏ي آن روز وجود نداشته است.
از آثار اين دوره مي‏توان از بصائر الدرجات، نوشته‏ي محمد بن حسن صفارقمي (در گذشته‏ي 290 ه··.ق) و كافي، اثر شيخ كليني رازي (در گذشته‏ي 329 ه··. ق) و شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، نوشته‏ي قاضي نعمان بن محمد تميمي مغربي (در گذشته‏ي 363 ه··. ق)3 و كتاب الغيبة، اثر شاگرد برجسته‏ي شيخ كليني، محمّد بن ابراهيم نعماني4 معروف به "ابن أبي زينب" نام برد.

گرچه تاريخ درگذشت دانشمند اخير، به درستي معلوم نيست، امّا از اين كه وي، در اثر خود، هيچ سخني از مسئله‏ي طول عمر به ميان نياورده... است، چنين بر مي‏آيد كه تا زماني كه او كتاب‏اش را مي‏نوشته، عمر امام عصر (عليه‏السّلام)، عمري متعارف بوده و از ناحيه‏ي طول عمر آن حضرت، هنوز پرسشي در اذهان آحاد جامعه‏ي اسلامي وجود نداشته است و دانشمند ياد شده نيز، احتمالاً، به همين دليل، متعرض اين مسئله نشده است. از همين‏جا مي‏توان حدس زد كه درگذشت اين عالم بزرگوار، به احتمال زياد، قبل از سال 375 ه··. ق بوده است؛ زيرا، مشكل طول عمر، در دهه‏هاي پاياني سده‏ي چهارم ه·· ق مطرح بوده است و دانشمنداني كه در اين زمان مي‏زيسته‏اند، متعرّض آن شده‏اند.

مرز نهايي عمر متعارف
شواهد موجود، نشان مي‏دهد كه در دهه‏هاي آخر سده‏ي چهارم ه··.ق، دانشمندان و توده‏هاي مردم، مرز نهايي عمر متعارف را صد و بيست سال مي‏دانسته‏اند و عمر مبارك امام زمان (عليه‏السّلام) در سال 375 ه··.ق از اين حدّ گذشته و حالت غيرمتعارف پيدا كرده است. از اين زمان به بعد، در ميان بخش‏هايي از مردم، و حدّاقل در ميان افراد بهانه‏جو، پرسش‏هايي در مورد طول عمر آن حضرت پديد آمده است.

شيخ صدوق نخستين پژوهنده‏ي طول عمر امام مهدي (عليه‏السّلام)
اسناد و مدارك موجود، نشان مي‏دهد، نخستين دانشمندي كه به طرح مسئله‏ي طول عمر امام زمان (عليه‏السّلام) پرداخته، ابو جعفر محمّد بن علي ابن بابويه قمي، معروف به "شيخ صدوق" (در گذشته‏ي 381 ه··.ق) است. وي، در كتاب خود، كمال الدين و تمام النعمة5 به تفصيل، به مسئله‏ي طول عمر پرداخته و به پرسش‏هاي مخالفان مسئله‏ي طول عمر امام مهدي (عليه‏السّلام) پاسخ گفته است.

وي، فصل جامعي از كتاب ياد شده را به زندگي "معمّرين" اختصاص داده است و ده‏ها نفر از معمّرين را كه عُمري بيش از صد و بيست سال داشته‏اند، نام مي‏برد و شرح حال و زندگي هر يك از آنان را به صورت مختصر ذكر مي‏كند.
در ميان اين جمعيّت، كه بسياري از آنان قبل از اسلام و شماري پس از اسلام مي‏زيسته‏اند ـ عُمرهايي بين صد و بيست تا سه هزار سال به چشم مي‏خورد.
مؤلف ارج‏مند، در پايان اين فصل از كتاب خود مي‏نويسد:
خيرهايي كه در مورد افراد داراي عمر طولاني ذكر كردم، اختصاص به شيعه ندارد، بلكه مخالفان ما نيز اين خبرها را از طرق مختلف نقل كرده‏اند و بر آن صحه گذارده‏اند.6
از نبي اكرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) نيز روايت شده كه فرمود:
آن چه در ميان امّت‏هاي پيشين روي داده، همانند آن، در ميان اين امّت نيز وجود خواهد داشت.
حال كه عمر طولاني در ميان پيشينيان به حقيقت پيوسته، چرا برخي قائم آل محمد (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) را به خاطر عُمر طولاني‏اش انكار مي‏كنند، بخصوص كه در مورد ايشان، خبرهاي فراواني از نبي اكرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) و امامان معصوم (عليه‏السّلام) به ما رسيده است7؟!

قابل ذكر است كه مرحوم صدوق، مسئله‏ي طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) را تنها از طريق "تجربه‏ي تاريخي" و افراد داراي عمر طولاني، مورد بررسي قرار داده، و متعرض ساير ادله‏اي كه در بحث طول عمر مي‏توان بدان استناد كرد، نشده است.

سده‏ي پنجم

1ـ شيخ مفيد
عالم ديگري كه در اويل سده‏ي پنجم ه··.ق، به مسئله‏ي طول عمر امام زمان (عليه‏السّلام) پرداخته، محمّد بن محمّد بن نعمان، معروف به "شيخ مفيد"، (336 ـ 413 ه··.ق) است.
وي امكان طول عمر را در مورد حضرت مهدي (عليه‏السّلام) از دو ديدگاه مورد بررسي قرار داده است:
نخست، از راه تجربه‏ي تاريخي وارد شده است و جمع زيادي از پيروان اديان و ملل مختلف را كه عمري دراز داشته‏اند، ذكر كرده، سپس با استناد به قرآن، از نوح پيامبر (عليه‏السّلام) نام مي‏برد كه در ميان قوم‏اش، نهصد و پنجاه سال اقامت كرد8.

2ـ كراجكي
عالم ديگر سده‏ي پنجم، محمّد بن علي بن عثمان كراجكي (در گذشته‏ي 449 ه··.ق) است. وي، از جمله‏ي عالماني است كه به تفصيل، پيرامون مسئله‏ي طول عمر امام مهدي (عليه‏السّلام) سخن گفته و اثر مستقلي به نام كتاب البرهان علي صحّة طول عمر الأمام صاحب الزمان تأليف كرده است.9

دانشمند ياد شده، نخست، به قرآن كريم استناد مي‏كند و عمر طولاني نوح و خضر را يادآور مي‏شود، سپس از ابليس نام مي‏برد كه به تصريح قرآن، از روزگار آدم، و حتّي پيش از آن، تاكنون زنده است.
وي، سپس، جمع كثيري از معمّرين را ذكر مي‏كند كه از عُمر دراز برخوردار بوده‏اند، و عمر طولانيِ آنان، افزون بر امّت اسلامي، مورد قبول يهوديان و مسيحيان نيز قرار دارد.10

3ـ شيخ طوسي
سومين دانشمندي كه در سده‏ي پنجم، متعرض مسئله‏ي طول عمر شده و براي پاسخگويي به اين مشكل، به چاره‏جويي پرداخته، محمّد بن حسن طوسي (385 ـ 460 ه··.ق) است.
وي، در كتاب الغيبه، مسئله‏ي طول عُمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) را از دو منظر مورد بررسي قرار داده است:
نخست، به احاديثي تمسك مي‏كند كه صاحبان صحاح اهل سنّت در مورد دجّال نقل كرده‏اند كه در زمان رسول خدا (عليه‏السّلام) متولّد شده است و به حيات خود ادامه مي‏دهد تا در آخر الزمان خروج كند.
دوم، به "تجربه‏ي تاريخي" استناد مي‏كند و نمونه‏هاي متعدّدي از "معمّرين" را ذكر مي‏كند11

سده‏ي ششم

امين الاسلام طبرسي
امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي، از دانشمندان سده‏ي ششم ه··.ق است. نظر به اين كه عمر طولاني هم در قرآن آمده، مانند عمر نوح و مسيح، و هم مورّخان، در تاريخ، از افرادي با عمر طولاني نام برده‏اند، به همين دليل، دانشمند ياد شده، طول عمر را مسئله‏اي عادي مي‏داند و آن را امري خارق العاده به شمار نمي‏آورد و معتقد است كه طولاني شدن زمان، وجود حيات را نفي نمي‏كند.

وي، افزون بر استناد به دو دليل گذشته، به قدرت الهي نيز تمسك مي‏كند و مي‏نويسد:
حال كه ثابت شد كه خداوند سبحان، به شماري از انسان‏ها، اعم از پيامبران و غير آنان، عمر طولاني داده و اين اقدام بر خلاف قدرت و حكمت خداوند نيست، چرا عُمر طولاني صاحب الزمان (عليه‏السّلام) انكار مي‏شود، بخصوص كه او، حجّت خداوند بر بندگان‏اش است و خليفه‏ي خدا است در زمين؟!

آري، خداوندي كه به نوح و خضر و عيسي و... عمر طولاني داده، قادر است به امام صاحب الزمان (عليه‏السّلام) نيز عمر طولاني دهد. دانشمند ياد شده، سپس از نگاه اعجاز به مسئله‏ي طول عمر مي‏نگرد؛ چرا كه پيامبران و امامان، از قدرت اعجاز برخوردارند12 و ممكن است در مسئله‏اي مانند طول عمر، از آن بهره گيرند.13

سده‏ي هفتم

1ـ خواجه نصير طوسي
خواجه نصير الدين طوسي (597 ـ 672 ه··.ق) در بررسي مسئله‏ي طول عمر، از دو دليل استمداد جسته است:
نخست، به دليل قدرت و علم خداوند تمسك مي‏كند و مي‏گويد، كسي كه اعتقاد داشته باشد كه خداوند، قادر و عالم است، مسئله‏ي طول عمر نزد او، امري بعيد نخواهد بود.

سپس، از دليل "تجربه‏ي تاريخي" بهره مي‏گيرد و از افرادي نام مي‏برد كه از عمر درازي برخوردار بودند و هم اكنون نيز زنده‏اند، مانند خضر و الياس (از پيامبران) و دجّال و سامريّ (از شقاوت‏مندان).
وي در بيان نتيجه‏ي بحث مي‏نويسد:
حال كه در دو سوي اين مسئله، يعني هم در جانب پيامبران خدا و هم در جانب دشمنان خدا، داشتن طول عمر جايز است، چرا در جانب وسط كه اولياي خدا باشند، طول عمر جايز نباشد؟!14

2ـ محقّق اربلي
علي بن عيسي اربلي (در گذشته‏ي 693 ه··.ق) مسئله‏ي طول عمر را امري عادي به حساب مي‏آورد و براي اثبات آن، نخست، به قرآن كريم استناد. مي‏كند كه به صراحت، عمر طولاني را براي نوح پيامبر مورد تأييد قرار داده است. سپس به رواياتي تمسّك جسته است كه براساس آن، خضر. طولاني‏ترين عُمر را در ميان فرزندان آدم دارد.

وي، آن‏گاه، به تاريخ مراجعه مي‏كند و شمار زيادي از افراد داراي عمر طولاني را نام مي‏برد كه پيش از اسلام و يا معاصر بعثت رسول اكرم (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) در ميان عرب و غيرعرب مي‏زيسته‏اند.
وي، سپس، به دليل قدرت خداوند تمسك مي‏كند و طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) را در پرتو قدرت الهي، كاملاً، ممكن و عملي مي‏داند.15
قابل ذكر است كه محقّق اربلي. در بحث طول عمر، تا حدود زيادي تحت تأثير امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي قرار دارد.

3ـ ابن ميثم بحراني
كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني (636 ـ 699 ه··.ق)، مسئله‏ي طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) را نه يك اشكال، بلكه آن را يك استبعاد مي‏داند و براي رفع استبعاد، به سه دليل تمسك مي‏كند:
نخست، به "تجربه‏ي تاريخي" استناد مي‏كند و با مراجعه به اخبار معمّرين، مقدار عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام)، و حتّي بيش از آن را امري عادي به حساب مي‏آورد. سپس، به قرآن مراجعه مي‏كند و از اقامت نهصد و پنجاه ساله‏ي نوح در ميان قوم‏اش نام مي‏برد. آن‏گاه به سنّت مراجعه مي‏كند و از داستان خضر و الياس و دجال و سامريّ نام مي‏برد. حيات اين دو پيامبر و حيات دجّال و سامري، مورد اتفّاق فريقين است.16

سده‏ي هشتم

علاّمه‏ي حلّي
حسن بن يوسف بن مطّهر، معروف به علاّمه‏ي حلّي، (648 ـ 726 ه··.ق) از بزرگان علماي شيعه در سده‏ي هشتم ه··.ق است.17
دانشمند ياد شده، مسئله‏ي طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) را نه يك اشكال، بلكه يك استبعاد مي‏داند، آن هم استبعادي ضعيف.
وي، براي رفع استبعاد، به دو دليل تمسك مي‏كند:
نخست، اين‏كه امكان عمر طولاني، امري مسلّم و ترديدناپذير است.
دوم اين‏كه عمر طولاني، در گذشته‏ي تاريخ، واقع شده است.18

سده‏ي يازدهم

فيض كاشاني
مولي محسن فيض كاشاني (در گذشته‏ي 1091 ه··.ق) معتقد است، با وجود خبرهاي فراواني كه از پيامبر (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) و امامان معصوم (عليه‏السّلام) در باره‏ي غيبت و طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) رسيده و نزديك است كه به حدّ تواتر برسد، طول عمر آن حضرت، امر شگفت‏آوري نيست. به خصوص كه نظير آن، در ميان پيامبران و اولياي الهي، فراوان روي داده است و در ميان سلاطين و پادشاهان گذشته نيز نمونه‏هايي از طول عمر به چشم مي‏خورد.
در خبر صحيح، از رسول گرامي نقل است كه فرمود:
هر چه در ميان امّت‏هاي پيشين وجود داشته، بدون هيچ كم و كاستي، در ميان اين امّت نيز نظير آن وجود خواهد داشت.

مرحوم فيض، آن‏گاه مسئله‏ي طول عمر را از ديدگاه قرآن بررسي مي‏كند و از نوح پيامبر نام مي‏برد كه به تصريح قرآن، نهصد و پنجاه سال در ميان قوم خود زيسته است. پس از آن، با استناد به حديثي از امام صادق (عليه‏السّلام) شماري از پيامبران را نام مي‏برد كه از عمري طولاني برخوردار بوده‏اند.
در پايان مي‏نويسد:
به، اعتقاد اكثر امّت اسلامي، عيسي و خضر، از اولياي خدا و نيز دجال و ابليس نفرين شده، تاكنون زنده‏اند.19

سده‏ي دوازدهم

علاّمه‏ي مجلسي20
علاّمه محمّد باقر مجلسي (1037 ـ 1111 ه··.ق) در اثر پر ارج خود، بحارالانوار، بحث طول عمر را طرح مي‏كند و در باره‏ي آن به بررسي مي‏پردازد.
دانشمند ياد شده، در بررسي مسئله‏ي طول عمر، به بيان يك دليل بسنده و تنها از "تجربه‏ي تاريخي" استفاده مي‏كند و شمار زيادي از معمّرين را نام مي‏برد.21

سده‏ي چهاردهم

1ـ محدّث نوري22
ميرزا حسين نوري (1254 ـ 1320 ه··.ق) مسئله‏ي طول عمر امام زمان (عليه‏السّلام) را از ديدگاه‏هاي مختلفي مورد بررسي قرار داده است.

نخست، شماري از رجال اهل سنّت را نام مي‏برد كه اينان در طي اعصار و قرون مختلف، شخصا، به زيارت امام مهدي (عليه‏السّلام) شرف‏ياب شده‏اند. سپس مسئله را از ديد تاريخ مورد بررسي قرار مي‏دهد و جمع كثيري از افراد با عمر طولاني را نام مي‏برد. وي، آن‏گاه، مسئله را از ديد اهل سنّت پيامبر (عليه‏السّلام) مورد بررسي قرار مي‏دهد، و از دجّال وابن صيّاد نام مي‏برد كه دانشمندان سنّت، احاديث آن را در آثار خود نقل كرده‏اند.

دانشمند ياد شده، بحث خود را با ذكر چهار تن از پيامبران الهي كه داراي عمر طولاني بوده و هنوز زنده‏اند، يعني عيسي (عليه‏السّلام) و خضر (عليه‏السّلام) و الياس (عليه‏السّلام) و ادريس (عليه‏السّلام)، به پايان مي‏برد.23

2ـ آية اللّه لطف اللّه صافي گلپايگاني
دانشمند ياد شده، مسئله‏ي طول عمر امام مهدي (عليه‏السّلام) را نه يك ايراد، بلكه آن را يك استبعاد مي‏داند كه از سوي برخي از دانشمندان اهل سنّت مطرح گشته است.
ايشان، استبعاد در امور علمي و مطالب اعتقاديي را كه با دلايل قطعي، اعم از عقلي و نقلي، به اثبات رسيده، نوعي بدگماني به قدرت خداوند مي‏داند. وي، امكان طول عمر را از زاويه‏هاي مختلف مورد بررسي قرار مي‏دهد.

او، نخست، مسئله‏ي طول عمر را از ديد قدرت الهي مورد بررسي قرار مي‏دهد و سپس، طول عمر را از ديد قران كريم و سنّت شريف به بحث مي‏گذارد و آن‏گاه مسئله را از ديد تجربه‏ي تاريخي، مورد كاوش قرار مي‏دهد، و سرانجام، مسئله را از ديده علم تجربي مي‏نگرد.24

3ـ استاد محمّدرضا حكيمي
دانشمند ياد شده، مسئله‏ي طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) را از نظر گاه‏هاي مختلف مورد بررسي قرار داده است.

نخست، مسئله را از ديد علوم تجربي و زيست شناختي مورد بررسي قرار مي‏دهد و نمونه‏اي از نظر برخي از زيست شناسان را در مورد اين كه عمر بشر، اندازه و حدّ ثابتي ندارد، نقل مي‏كند.
سپس، مسئله را از منظر قوانين طبيعي مورد بحث قرار مي‏دهد و اثبات مي‏كند كه قوانين طبيعت، طول عمر زياد را نفي نمي‏كند. آن‏گاه، طول عمر را از ديد تجربه‏ي تاريخي بررسي مي‏كند و نشان مي‏دهد كه در تجربه‏ي تاريخ طولاني بشر، زياد بوده‏اند افرادي كه از عمر طولاني برخوردار بوده‏اند.
در ادامه‏ي بحث، به معرّفي شماري از كتب تاريخ مي‏پردازد كه در آن، نام برخي از معمرّين ذكر شده است.

پس از آن، نمونه‏هايي از طولاني بودن عمر را كه در عصر حاضر روي داده، ذكر مي‏كند، و در بحث زيبايي نشان مي‏دهد كه ميان پيري و مرگ، ارتباطي قطعي و رابطه‏اي كلّي وجود ندارد، همچنان كه ميان طول عمر و پيري نيز رابطه‏اي قطعي و كلّي وجود ندارد.

وي، آن‏گاه، به بررسي اسرار تغذيه و نقش آن در سلامت و طول عمر انسان مي‏پردازد.
دانشمند ياد شده، سپس سخن تني چند از دانشمندان علوم تجربي و فلاسفه و حكماي اسلامي را در مورد امكان طول عمر نقل مي‏كند و بحث خود را با بررسي طول عمر از ديد قدرت الهي، پايان مي‏دهد.
قابل ذكر است كه در اثر استاد حكيمي، مباحث سودمندي در موضوع طول عمر و ساير زمينه‏هاي بحث مهدويّت، وجود دارد.25

4ـ علاّمه شهيد سيّد محمّدباقر صدر
دانشمند ياد شده در يك بحث عالمانه و زيبا، مسئله‏ي طول عمر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) را نخست از ديدگاه امكان علمي و امكان فلسفي يا منطقي، مورد بررسي قرار مي‏دهد و امكان زندگاني هزاران ساله براي انسان را از نظر منطقي، ممكن مي‏داند، زيرا، اين مسئله، از نظر عقلي، محال نيست و در آن تناقضي هم وجود ندارد، زيرا، زندگي، مفهومي است كه مرگِ زودرس را در خود نهفته ندارد.

وي، سپس، مسئله را از نگاه دانش روز مورد بررسي قرار مي‏دهد، و مي‏گويد:
دانش امروز نيز دليلي نمي‏بيند كه امكان عمر طولاني را از جنبه‏ي نظري نفي كند، و از نظر علمي، عقب انداختن پيري، امري است كاملاً ممكن.
او، آن‏گاه، مسئله‏ي طول عمر را از ديد اعجاز مورد بررسي قرار مي‏دهد و از قوانيني نام مي‏برد كه تاكنون به خاطر مصالحي تعطيل شده و از كار افتاده است. مانند اين‏كه آتش از سوزاندن ابراهيم (عليه‏السّلام) خودداري و بر او سرد مي‏شود؛ دريا براي موسي (عليه‏السّلام) شكافته مي‏شود. كار بر روميان مشتبه مي‏گردد و گمان مي‏كنند كه عيسي (عليه‏السّلام) را دستگير كرده‏اند، در حالي كه او را دستگير نكرده بودند...
هر يك از اين موارد، نشانه‏ي تعطيل شدن يكي از قوانين طبيعي است تا از فردي كه حكمت خداوندي نگهداري او را لازم مي‏شمرد، پشتيباني شود. اكنون چه عيب دارد كه قانون پيري و فرسودگي نيز يكي از اين نمونه‏ها باشد؟
نتيجه اين كه هر گاه پاسداري از زندگي يكي از حجّت‏هاي خداوند براي ادامه‏ي رسالت‏اش ضروري باشد،الطاف خداوند دخالت مي‏كند و براي نگهداري‏اش، يكي از قوانين طبيعي را به حالت تعطيل در مي‏آورد.26

5ـ استاد ابراهيم اميني
دانشمند ياد شده، نخست، مسئله‏ي طول عمر امام مهدي (عليه‏السّلام) را از ديد علم مورد بررسي قرار مي‏دهد و عواملي مانند وراثت و محيط، و نوع شغل، و كيفيّت تغذيه را در طول عمر انسان موثر مي‏داند.

سپس، طول عمر را در گياهان و حيوانات مورد بررسي قرار مي‏دهد و نمونه‏هايي از درختان را ذكر مي‏كند كه هزاران سال از عمر آنان مي‏گذرد، لكن هنوز به حيات خود ادامه مي‏دهند.
نامبرده، سپس، به قرآن مجيد مراجعه مي‏كند و از عمر نوح نام مي‏برد كه خداوند به صراحت، از عمر نهصد و پنجاه مساله‏ي اين پيامبر الهي در ميان قوم‏اش سخن گفته است.
وي، سپس، به تاريخ مراجعه مي‏كند و شماري از انسان‏هاي با عمري طولاني را كه در روزگاران گذشته مي‏زيسته‏اند نام مي‏برد و به بحث خود پايان مي‏دهد.27

طول عُمر از منظر قرآن كريم
در قرآن كريم ـ كه محكم‏ترين سند اسلامي است ـ به افرادي بر مي‏خوريم كه از عُمري دراز و غيرطبيعي برخوردار بوده‏اند.
شماري از افراد كه در قرآن، داراي عمري طولاني شمرده شده‏اند، عبارت‏اند از:

1ـ نوح
قرآن، در بارهي نوح مي‏گويد:
"ولقد أرسلنا نوحا إلي قومه فلبث فيهم ألف سنة إلاّ خمسين عاما"28؛ و به راستي، نوح را به سوي قوم‏اش فرستاديم، پس در ميان آنان، نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.
چنان‏كه مي‏بينيد، قرآن، با صراحت، عُمر نهصد و پنجاه ساله را براي حضرت نوح مورد تأييد قرار مي‏دهد.

2ـ عيسي بن مريم
قرآن، در مورد حضرت عيسي (عليه‏السّلام) مي‏گويد:
"وقولهم انّا قتلنا المسيح عسيي ابن مريم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولكن شبّه لهم و إنّ الذين اختلفوا فيه لفي شكٍّ منه مالهم به من علم إلاّ اتباع الظن وما قتلوه يقينا * بل رفعه الله إليه وكان الله عزيزا حكيما * و إن من أهل الكتاب إلاّ ليومننَّ به قبل موته ويوم القيامة يكون عليهم شهيدا*29"؛ و گفته‏ي ايشان كه: "ما، مسيح عيسي بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم"، و حال آن كه آنان او را نكشتند و مصلوب‏اش نكردند، لكن امر، بر آنان مشتبه شد و كساني كه در باره‏ي او اختلاف كردند، قطعا در مورد آن دچار شكّ شده‏اند و هيچ علمي بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروي مي‏كنند، و يقينا او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوي خود بالا بُرد، و خدا توانا و حكيم است. و از اهل كتاب، كسي نيست مگر آن كه پيش از مرگ خود حتما به او ايمان مي‏آورد، و روز قيامت [عيسي نيز[ بر آنان شاهد خواهد بود.

آيات ياد شده صراحت دارد در اين كه اهل كتاب، عيسي را نكشته‏اند، بلكه امر بر آنان مشتبه شده و خداوند او را زنده به سوي خود بالا برده است.
جمعي از دانشمندان اهل سنّت، در ذيل "ولكن شبّه لهم" از مجاهد30 نقل كرده‏اند كه گفت:
صلبوا رجلاً غير عيسي شبه بعيسي يحسبونه إياه، ورفع الله إليه عيسي حيّا31؛ مردي غير از عيسي (عليه‏السّلام) را كه شباهت به عيسي داشت، به دار آويختند و گمان كردند كه او عيساي مسيح است. و خداوند عيسي را زنده به سوي خود بالا برد.
شماري از حافظان حديث، از ابن عباس و ابو هريره نقل كرده‏اند:
"انْ من أهل الكتاب الاّ ليومننّ به قبل موته"؛ يعني، اهل كتاب، قبل از موت عيسي (عليه‏السّلام) به او ايمان مي‏آورند.32
دانشمند اهل سنّت گنجي شافعي، اين آيه را دليل بر حيات و بقاي عيسي (عليه‏السّلام) مي‏داند و مي‏نويسد:
از هنگام نزول آيه، تاكنون، كسي به عيساي مسيح ايمان نياورده است، پس به ناچار بايد اين قضيّه پس از اين، و در آخر الزمان روي دهد.33
از سوي ديگر، نزول عيساي مسيح در آخر الزمان و نماز گزاردن حضرت عيسي پشت سر حضرت مهدي (عليه‏السّلام) نيز حقيقتي است كه مورد اتّفاق مسلمانان است، و شمار زيادي از محدّثان اهل سنّت، از جمله بخاري و مسلم و صاحبان صحاح ديگر، احاديث مربوط به اين واقعه را با سند صحيح، در اثار خود ثبت كرده‏اند34.

نمونه‏هايي از احاديث ياد شده چنين است:
عن جابر بن عبدالله، قال (عليه‏السّلام): "لا تزال طائفة من أمّتي يقاتلون علي الحقّ ظاهرين إلي يوم القيامة.". قال: "فنيزل عيسي بن مريم (عليه‏السّلام) فيقول أميرُ هُم: "تعال صَلّ بنا (لنا)."، فيقول: "لا: إنّ بعضكمُ علي بعض أميرٌ ليُكرم الله هذه الأمّة35"؛
"همواره، جمعي از امّت من، در راه حق مبارزه مي‏كنند (و مبارزه‏ي حق عليه باطل تا قيامت ادامه دارد.) فرمود: "سپس عيسي بن مريم (عليه‏السّلام) فرود مي‏آيد. فرمانده و پيشواي آنان به عيسي مي‏گويد: "بيا براي ما نماز بخوان"، عيسي پاسخ مي‏دهد: "نه؛ برخي از شما بر برخي ديگر امير و فرمانده‏ايد. و اين بدان جهت است كه خداوند، اين امّت را گرامي داشته است".".
ابو هريره، از رسول خدا (عليه‏السّلام) نقل مي‏كند كه فرمود:
"كيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيكم و إمامكم منكمْ؟36 چه‏گونه خواهيد بود هنگامي كه عيسي بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواي شما از خودتان باشد؟"
مقصود از "امام"، در اين جا، حضرت مهدي (عليه‏السّلام) است.
ابوسعيد از رسول خدا نقل مي‏كند كه فرمود:
منّا الذي يصلّي عيسي بن مريم خلفهُ37؛ از ما است آن كسي كه عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي‏گذارد.
ابن ابي شيبه، از ابن سيرين نقل مي‏كند كه گفت:
المهدي من هذه الامّة وهو الذي يؤمّ عيسي بن مريم (عليه‏السّلام)38؛ مهدي، از اين امّت است و او، كسي است كه عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي‏گذارد.
مرحوم محدث نوري مي‏نويسد:
نظر مشهور ميان دانشمندان خاصّه و عامّه، آن است كه عيسي (عليه‏السّلام) در آسمان باقي و زنده است به همان حياتي كه در زمين داشته است. زنده به آسمان بالا رفت و شربت مرگ نچشيد و نخواهد چشيد تا آن كه در آخرالزمان فرود آيد و پشت سر مهدي (عليه‏السّلام) نماز، گزارد.39
حال اگر تاريخ ميلادي، از صحّت و دقّت كافي برخوردار باشد، عُمر عيساي مسيح، اكنون، حدود دو هزار سال است. با اين وجود، عُمر 1150 سال براي حضرت مهدي (عليه‏السّلام) امر بعيدي نخواهد بود.

3ـ خضر
يكي از كساني كه عُمر طولاني دارد، حضرت "خضر" است. وي، يكي از پيامبران الهي است. معجزه‏ي اين پيامبر، اين بود كه روي هيچ چوب خشك يا زمين بي‏علفي نمي‏نشست، مگر آن كه سبز و خرم مي‏شد. او را به همين جهت "خضر" ناميده‏اند.40 گرچه در قرآن، از وي، به صراحت ياد نشده است، امّا داستان ملاقات و همراهي موساي كليم با اين بنده‏ي دانا و با تجربه‏ي خداوند، در سوره‏ي كهف آمده است. مفسران فريقين، در ذيل آيه‏ي شصت و پنج كهف، يعني "فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا وعلّمناه من لدُنّا علما"، گفته‏اند، مقصود از "عبد خدا" "خضر" است41. از روايات امامان اهل بيت (عليه‏السّلام) چنين بر مي‏آيد كه خضر، از دنيا نرفته و هنوز زنده است.42
اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شيعيان ندارد، بلكه در ميان اهل سنّت نيز عقيده‏اي پذيرفته شده است.

ديار بكري، مورّخ معروف سنّي، مي‏نويسد: "جمهور علما، بر اين عقيده‏اند كه خضر زنده است.43".
علاّمه‏ي گنجي شافعي مي‏نويسد: "حيات و بقاي خضر، مورد اتّفاق دانشمندان اهل سنت است.44".
شمن الحق عظيم آبادي مي‏نويسد: "هيچ ايرادي بر طولاني بودن عُمر مهدي (عليه‏السّلام) و ادامه يافتن روزهاي زندگي‏اش وارد نيست، چنان‏كه عيسي و خضر، هر دو، داراي عُمر طولاني‏اند و زنده‏اند.".45

شيخ مفيد، در مورد حضرت خضر مي‏نرسيد:
وهو الخضر (عليه‏السّلام)، موجود قبل زمان موسي (عليه‏السّلام) إلي وقتنا هذا، بإجماع اهل النقل واتّفاق أصحاب السير و الأخبار، سائحا في الأرض، لايعرف له أحد مستقرا ولا يدعي له اصطحابا، إلّا ما جاء في القرءان به من قصّتهِ مع موسي (عليه‏السّلام)46؛
زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسي (عليه‏السّلام) تا زمان ما، مورد اتّفاق سيره‏نويسان و مورّخان است. وي، در زمين سير مي‏كند و كسي محلّ زندگي او را نمي‏داند، و كسي ادعا نكرده كه يار و همراه او باشد، جز آن‏چه در قرآن در داستان موسي و خضر آمده است.

شيخ ابي علي فضل بن حسن طبرسي (از دانشمندان سده‏ي ششم هجري) مي‏نويسد:
وقد تظاهرت الأخبار بأنّ أطول بني آدم عُمرا الخضر (عليه‏السّلام). واجمعت الشيعة و أصحاب الحديث، بل الاّمة بأسرها، ما خلا المعتزله والخوارج، علي أنّه موجود في هذا الزمان، حيٌّ كامل العقل ووافقهم علي‏ذالك أكثر أهل الكتاب47؛

مجموعه‏ي روايات، مؤيّد آن است كه خضر، طولاني‏ترين عُمر را در ميان فرزند آدم دارد. شيعه و اصحاب حديث، بلكه همه‏ي امّت، به جز معتزله و خوارج، بر اين باوراند كه خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل كامل برخوردار است. در اين عقيده، بيش‏تر اهل كتاب نيز با آنان هم رأي‏اند.
كراجكي در كنز الفوائد مي‏نويسد:
و قد أجمع المسلمون علي بقاء خضر (عليه‏السّلام) من قبل زمان موسي (عليه‏السّلام) إلي الآن، و أنّ حياته متّصلة إلي آخر الزمان. وما أجمع عليه المسلمون فلا سبيل إلي دفعه بحالٍ من الأحوال48؛
بقاي خضر، از قبل از زمان موسي (عليه‏السّلام) تا زمان حاضر، و ادامه‏ي حيات‏اش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. آن چه مورد اتّفاق مسلمانان واقع شود، به هيچ روي، نمي‏توان آن را ناديده گرفت.

ميزرا حسين طبرسي نوري نيز مي‏نويسد:
اهل اسلام. به اتفاق، معتقدند كه حضرت خضر (پيامبر خدا) باقي و زنده است و چند هزار سال از عُمر وي مي‏گذرد49.

4ـ اصحاب كهف
جمع ديگري كه قرآن كريم به عُمر طولاني آنان تصريح كرده، اصحاب كهف‏اند. قرآن در مورد آنان مي‏گويد:
"ولبثوا في كهفهم ثلاثمئة سنين وازدادوا تسعا"50؛ و سيصد سال، در غارشان، درنگ كردند و نُه سال [نيز بر آن] افزودند.
چنان‏كه مي‏بينيد، قرآن، به حيات و بقاي اصحاب كهف بيش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصريح مي‏كند. به راستي، كدام يك شگفت‏انگيزتر است: كسي كه سيصد سال بدون آب و غذا زنده مانده يا كسي كه صدها سال باقي مانده، امّا غذا مي‏خورد، آب مي‏آشامد، راه مي‏رود، مي‏خوابد و بيدار مي‏شود؟

در سنّت پيامبر (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم)
سنّت رسول خدا نيز بر طول عُمر انسان، صحّه مي‏گذارد و آن را امري ممكن مي‏شمارد. يكي از كساني كه در سنّت پيامبر، به طول عُمر او اشاره شده، "دجّال" است. اهل سنّت، براساس همين روايات، عقيده دارند كه دجّال در عصر پيامبر (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) متولّد شده و به زندگي خود ادامه مي‏دهد تا در آخرالزمان خروج كند.
احمد بن حنبل، با ذكر سند، به نقل از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) مي‏نويسد:
لقد أكل الطعام ومشي في الأسواق، يعني الدجال51؛ دجّال زنده است و غذا مي‏خورد و در بازارها راه مي‏رود.

در روايت ديگري آمده است.
هو ابن صائدٍ الذي ولد بالمدينة52؛ دجّال، همان ابن صيّادات كه در مدينه متولّد شده است.
بخاري آورده است:
عن محمّد بن المنكدر، قال: "رأيتُ جابر بن عبدالله يحلف بالله أنّ ابن الصائد الدجّال.". قلت: "تحلّف بالله؟ "قال: "إنّي سمعت عمر يحلف علي ذالك عند النبي (عليه‏السّلام)، فلم ينكره النبي (عليه‏السّلام)53؛
محمّد بن منكدر مي‏گويد: "جابر بن عبدالله را ديدم كه سوگند ياد مي‏كرد بر اين كه ابن صياد، همان دجّال است." گفتم: "به خدا سوگند مي‏خوري؟". گفت: "من شنيدم كه عمر، نزد رسول خدا سوگند ياد كرد [كه ابن صياد، همان دجال است] و رسول خدا سخن او را انكار نكرد.".
در سنن ابي داود آمده است:
عن ابن عمر، أنّه كان يقول: "والله! ما أشك أنّ... الدجال ابن صياد"54؛ عبدالله بن عمر همواره مي‏گفت: "به خدا سوگند! ترديدي ندارم كه... دجال همان ابن صيّاد است.".
عبدالله بن عمر، در حديث ديگري نقل مي‏كند كه رسول گرامي (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) با شماري از ياران خود از كنار ابن صياد مي‏گذشت؛ حضرت به او فرمود:
"اَتشهد أنّي رسول الله؟". فنظر إليه ابن صيّاد فقال. "أشهد أنّكَ رسول الأميّين..."55؛ "آيا گواهي مي‏دهي كه من فرستاده‏ي خدايم؟". اين صياد نگاهي به رسول خدا كرد و گفت: "شهادت مي‏دهم كه تو رسول درس نخوانده‏ها هستي"...
چنان كه ملاحظه مي‏كنيد، در همه‏ي اين مصادر، به صراحت آمده كه دجّال، همان ابن صياد است كه در روزگار رسول خدا در مدينه متولّد شده است. اين مطلب نيز مسلّم و مورد اتفاق است كه خروج دجال، در آخر الزمان خواهد بود. پس به ناچار، بايد او در همه‏ي اين زمان‏هاي طولاني، زنده باقي بماند تا زمان خروج او فرا رسد.

جالب اين كه اين روايات را فقط منابع روايي اهل سنّت نقل كرده‏اند. حال اگر اين احاديث صحيح باشد. چنان كه اهل سنّت بر اين باوراند، در اين صورت، شايسته نيست كه آنان در حيات و عُمر طولاني امام مهدي (عليه‏السّلام) ترديد كنند، به خصوص با توجّه به اين كه در احاديث ابن صيّاد ترديد وجود دارد، ولي در احاديث مهدي (عليه‏السّلام)، هيچ ترديدي وجود ندارد.
نيز، حال كه دشمن خدا، به خاطر مصالحي، مي‏تواند بيش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خليفه‏ي و وليّ خدا نتواند عُمر طولاني داشته باشد؟56
ثوبان، از رسول خدا (عليه‏السّلام) نقل مي‏كند كه فرمود:
... فإذا رأيتموهُ فبايعوهُ ولو حبوا علي الثلج؛ فإنّه خليفة الله المهدي (عليه‏السّلام)57، هر گاه او را ديديد، با او بيعت كنيد حتّي اگر لازم باشد سينه‏خيز از روي برف عبور كنيد؛ چرا كه مهدي، خليفه‏ي خدا است.

از منظر عقل
افزون بر كتاب و سنّت، عقل سليم نيز، طول عُمر را براي انسان، ناممكن نمي‏داند، بلكه آن را امري كاملاً ممكن مي‏شمارد. حكما و فلاسفه گفته‏اند، بهترين دليل بر امكان هر چيزي، واقع شده آن چيز است. همين كه طول عُمر در ميان پيشينيان روي داده و تاريخ، افراد زيادي را به ما نشان مي‏دهد كه عُمري دراز داشته‏اند، خود دليل روشني است بر اين كه طول عمر، از ديدگاه عقل امري ممكن است.
خواجه نصير طوسي مي‏گويد:
طول عمر، در غير مهدي (عليه‏السّلام) اتفّاق افتاده و محقّق شده است. چون چنين است، بعيد شمردن طول عُمر در مورد مهدي (عليه‏السّلام) جهل محض است.58
علاّمه‏ي طباطبايي مي‏نويسد:
هيچ قاعده و برهان عقلي‏اي وجود ندارد كه بر محال بودن طول عُمر دلالت كند. به همين جهت، نمي‏توانيم طول عمر را انكار كنيم.59

تجربه‏ي تاريخي:
واقعيّت ديگري كه در شناخت مسئله‏ي "طول عُمر" و امكان آن، بايد مورد نظر باشد، تجربه‏ي تاريخ طولاني بشريّت است. اگر مسئله‏ي طول عمر، در تاريخ زندگي بشر اتّفاق افتاده باشد ـ اگر چه در مواردي نه چندان زياد ـ تكرار موارد يا موردِ مُشابِهِ آن، امري طبيعي و معقول و قابل تحقّق و قبول خواهد بود.

اين مطلب نيز روشن است كه نقل تاريخي، بويژه نقل مُتواتر و مشهور، سبب يقيين و باور مي‏گردد. ما مي‏بينيم كه كتب تاريخي، افراد زيادي از "مُعَمّرين" را نام برده‏اند و احوال و زندگي آنان را ثبت كرده‏اند. اين‏گونه افراد، هم در ميان افراد عادي بوده‏اند و هم در ميان مشاهير تاريخ و پيامبران.
پس مسئله‏ي امكان عمر طولاني، و تحّقق يافتن آن در موارد متعدّد، امري است كه از نظر وقوع خارجي و تحقّق عيني نيز مصداق‏هايي دارد، و از نظر نقل تارخي، قطعي و مسلّم است.

البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازه‏اي معين و نوساني محدود دارد، لكن آن چه از طرح مسئله‏ي "معمّرين" مقصود است، اين است كه نشان داده شود كه مقدار عُمر دو جريان دارد:
1ـ جريان معمولي و متعارف، كه در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد.
2ـ جريان غيرمعمولي و استثنايي كه در پاره‏اي از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد.60

اكنون نظر خوانندگان گرامي را به نمونه‏هايي از افرادي كه در گذشته‏ي تاريخ، داراي عُمر طولاني بوده‏اند جلب مي‏كنم:
1ـ آدم (عليه‏السّلام)؛ مقدار عمر آدم را نهصد و سي تا هزار سال نوشته‏اند.61
2ـ شيث بن آدم؛ وي نهصد و دوازده سال عمر كرده است.62
3ـ انوش بن شيث؛ عمر وي را نهصد و پنجاه سال نوشته‏اند.63
4ـ قينان بن انوش، وي، نهصد و بيست سال عمر كرده است.64
5ـ يرد بن مهلابيل، عمر وي را نهصد و شصت و دو سال نوشته‏اند.65
6ـ متوشلح (يا متوشالح)، وي، 969 سال عُمر داشته است.66
علاقه‏مندان مي‏توانند براي اطلاع بيشتر به كتابهايي كه در اين زمينه نوشته شده مراجعه كنند.67

از نگاه علوم تجربي
در اين مقام، مي‏خواهيم ببينيم آيا برهاني علمي يا قانوني آزمايشي، و صد در صد كلّي، وجود دارد كه ثابت كند طول عمر امري است غير قابل وقوع، يا نه، بحث را در دو بخش تقديم مي‏كنيم:

الف) چند مقدمه
1ـ در قوانين طبيعي، در مورد مقدار عمر طبيعي بشر، هيچ اصل ثابت و غير قابل تغييري وجود ندارد. به همين دليل، دانشمندان علوم تجربي، همواره، در حال مطالعه و آزمايش‏اند و مي‏كوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزايش دهند. بدون شك، اگر مقدار عمر طبيعي انسان، داراي اصول ثابت و غيرقابل تغييري بود، اين مطالعات و آزمايش‏ها معنا و مفهومي نداشت.
جالب اين كه تحقيقات آنان با توفيقاتي نيز همراه بوده است و توانسته‏اند در طي چند دهه‏ي اخير، با همگاني كردن و افزايش بهداشت و سلامت جامعه، سلسله‏اي از بيماري‏ها و مرگ و ميرها را مهار كنند و كاهش دهند.

2ـ دانشمندان، با تحقيقاتي كه به عمل آورده‏اند، موفّق شده‏اند عمر برخي از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبيعي آن، افزايش دهند. اگر اين قضيّه، روزي در مورد انسان به حقيقت به پيوندد، عُمر هزار ساله براي انسان، امري پيش پا افتاده خواهد بود.68

3ـ دانشمندان مي‏گويند، پيري، چيزي جز فرسوده شدن سلول‏هاي بدن نيست و اگر روزي بشر بتواند سلول‏هاي بدن انسان را جوان نگهدارد، خواهد توانست به راز طول عُمر دست يابد و از عمري دراز برخوردار گردد.

4ـ از نظر دانش جديد، جسم انسان براي سالياني دراز، داراي قابليّت حيات و بقا است. دانشمنداني كه نظريات آنان مورد اعتماد است مي‏گويند، همه‏ي بافت‏هاي اصلي، در جسم انسان و حيوان، تا بي‏نهايت قابليّت بقا دارد و از اين حيث، كاملاً ممكن است كه انساني هزاران سال زنده بماند. البته مشروط به اين كه عوارضي بر او عارض نشود كه ريسمان حيات او را پاره كند.69
اين قضيّه، از پشتوانه‏ي ديني مطمئني نيز برخوردار است. سالم ماندن جسم پيامبران و امامامن و اوليا و عالمان ربّاني و شهيدان راه خدا و صالحان، دليل بر درستي اين مطلب است.
ده‏ها و صدها مورد از اين گونه جسدها را در ايران و ساير كشورهاي اسلامي مي‏توان يافت كه صدها بلكه هزاران سال از درگذشت آنان مي‏گذرد، لكن هنوز بدن آنان سالم باقي مانده است. از آن جمله است، جسد "حيقوق نبي" كه از پيامبران بني اسراييل و از پيروان موسي كليم (عليه‏السّلام) بود، و بيش از دو هزار سال از درگذشت وي مي‏گذرد.

مرقدش در كشور ما و در "تو يسر كان"70 قرار دارد. قبر ايشان، در سال‏هاي اخير، از سوي سارقان آثار باستاني و فرهنگي، حفاري و تخريب مي‏شود و بدن اين پيامبر الهي نمايان مي‏گردد. مسئولان شهر كه براي دفن مجدد جسد در محل حاضر مي‏شوند، از نزديك ديده‏اند كه بدن وي كاملاً سالم بوده است.

اين قضيّه، در كشور ما، در مورد امام‏زادگان و عالمان ربّاني و... بارها تكرار شده است.
چنان‏كه اشاره شد، اين قضيّه. حدّاقل، در مورد پيامبران، داراي پشتوانه‏ي ديني است. فريقين، از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) نقل كرده‏اند كه فرمود:
خداوند، گوشت ما پيامبران را بر زمين حرام كرده و زمين چيزي از آن را نمي‏خورد.
در بحارالانوار آمده است:
رسول خدا، روزي به ياران‏اش فرمود: زندگي و مرگ‏ام براي شما مايه خير و بركت است. حيات من، باعث هدايت شما از گمراهي و نجات شما از آتش شد. و مرگ من، براي شما خير است، براي اين است كه اعمال شما بر من عرضه مي‏شود و از خداوند مي‏خواهم اعمال نيكو و شايسته‏ي شما را افزايش دهد و نسبت به اعمال نكوهيده‏ي شما از خداوند طلب آمرزش مي‏كنم.".
مردي از منافقان به پيامبر عرض كرد: "اي پيامبر خدا! چه‏گونه چنين امري ممكن است، حال آن كه بدن شما متلاشي و تبديل به خاك خواهد شد؟!". پيامبر فرمود: "كلّا! إنَّ الله حرّم لحومنا علي الأرض فلا يطعم منها شيئا71؛
چنين نيست! خداوند، گوشت ما پيامبران را بر زمين حرام كرده است و زمين چيزي از آن را نمي‏خورد.".
اهل سنّت نيز همين مضون را در آثار خود آورده‏اند. آنان از رسول خدا (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) نقل كرده‏اند كه فرمود:
جمعه، از بهترين روزهاي شما است. در روز جمعه، بر من زياد صلوات بفرستيد كه صلوات شما بر من عرضه مي‏شود.". گفتند: "اي رسول خدا! چه‏گونه صلوات ما بر شما عرضه مي‏شود، در حالي كه بدن شما متلاشي و تبديل به خاك خواهد شد؟!". حضرت فرمود: "حرّم الله علي الأرض أنْ تأكل أجساد الأنبياء؛ خداوند، خوردن جسد پيامبران را بر زمين حرام كرده است.72

ب: يك بحث تكميلي
ترديدي نيست كه رعايت قوانين مربوط به بهداشت و دانش تندرستي، اعم از آن‏چه دين به انسانها توصيه مي‏كند، يا آن چه از دستاوردهاي دانش بشري است ـ مي‏تواند نقش مهمي در سلامت و طول عمر انسان ايفا كند. همچنان كه عدم رعايت قوانين ياد شده، مي‏تواند نقش تعيين كننده‏اي در كاهش عمر انسان داشته باشد.

حال كه رعايت قوانين بهداشتي و سلامتي، موجب سلامت و طول عمر انسان مي‏شود، هر قدر كه قوانين ياد شده بهتر و با دقّت بيش‏تري رعايت شود، به همان نسبت، صحّت و طول عمر انسان نيز افزايش خواهد يافت.
همچنين اين كه نحوه‏ي زندگي و مكاني كه در آن زندگي مي‏كند، در صحّت و طول عمر انسان نقش دارد، امري كاملاً محسوس است.
بنابراين، اگر موجبات صحت و سلامتي انسان از هر نظ فراهم شود، عمر انسان طولاني خواهد شد.

اساس اين عوامل و اسباب، پنج چيز است:
1ـ آن كه از هنگامي كه مادّه‏ي وجود انسان در صُلب پدر قرار دارد، و زماني كه از صلب پدر به رحم مادر انتقال مي‏يابد و در آن جا به رشد و نموّ مي‏پردازد، و هنگامي كه در دامن مادر شير مي‏خورد، پدر و مادر، اقدامات لازم را براي صحّت و سلامت فرزندشان به عمل آورند.
چه بسا فرزنداني كه در دوران كودكي يا جواني دچار بيماري و مرگ مي‏شوند، و اين بيماري از پدر و مادر به آنان انتقال يافته است، يا آن كه پدر و مادر، مراقبت‏هاي لازم را در مور حفظ سلامت فرزند خود به عمل نياورده‏اند. و همين قضيّه موجب بيماري فرزندشان شده است. در اين صورت، عامل بيماري و بي‏نصيب ماندن فرزند، از حيات و زندگي طبيعي، پدر مادراند.

2ـ دومين عاملي كه در سلامت و طول عمر انسان نقش مهمّي بر عهده دارد، استفاده‏ي صحيح از هوا، آب، غذا، لباس، مكاني است كه در آن زندگي مي‏كند. رعايت قوانين صحّت و سلامت، در هر يك از موارد ياد شده، از علل مهم صحّت و طول عمر انسان است. و چه بسا انسانهايي كه بيماري و مرگ آنان از عدم مراعات موارد ياد شده نشئت گرفته است.
پزشكان مي‏گويند، بسياري از كساني كه مي‏ميرند، با اجل طبيعي از دنيا نمي‏روند، بلكه مرگ‏شان بر اثر عوارض و بيماري‏هايي است كه از عدم رعايت اصول سلامت، در يكي از امور فوق نشئت گرفته است.73

3ـ چنان كه اشاره شد، يكي از امور مهم در مقابله با پيري و مرگ، تغذيه است. تغذيه، داراي انواعي است. استفاده از نور خورشيد و ستارگان، در امر سلامت جسم، و توانايي آن براي بقا، تأثيرهايي عظيم دارد. دانستن روش استفاده از نور و اشعه، در كار استوار ساختن نيروهاي بدني و سالم نگاهداري آن‏ها، امري مهم و رازي عظيم است.
مسئله‏ي ديگر، مسئله‏ي ادويه و تركيبات آن‏هاست كه در آن فوايد مهمي نهفته است. گاه، ممكن است دراز عمري، مستند به راز نهفته در خوراك‏ها و آب‏هاي موجود در طبيعت باشد، البته اگر كسي علم آن را داشته باشد.74

4ـ نيز طول عُمر هر فرد، بستگي دارد به صحّت قواي مزاجي او. هر مقدار كه مزاج، صحيح و قوي‏تر باشد، مقتضي بقا، بيش‏تر خواهد بود. توليد مزاج قوي در انسان و صحّت آن، به واسطه نور، اب، هوا، خاك، اغذيه، ادويه،... است. بقا و صلاح مزاج، در هر آني، محتاج حفظ اعتدال است. پس چه مانعي دارد كسي در قواي روحي و علمي، چنان قوي باشد كه به كيفيّت توليد مزاج صحيح و قوي، و حفظ آن، و خصوصيات نافع و مضر مزاج علم داشته باشد و مزاج خود را به حد اعدال نگاه دارد، و به زندگاني خود بيتشر ادامه دهد75؟

5ـ حوادث و رويدادهاي طبيعي و سرما و گرماي خارج از حد متعارف و درد و رنج و بيماري‏ها و مصيبت و غم و اندوه و... از جمله اموري هستند كه در حفظ صحّت يا عدم صحّت انسان، و نيز در طولاني‏شدن يا كوتاهي عُمر انسان، تأثير كامل دارند. چه بسا انسان‏هايي كه بر اثر سرما و گرما يا شدت درد و بيماري جان باخته‏اند يا حوادثي مانند رنج‏ها و مصيبت‏ها يا غصّه و اندوه‏ها، از آنان سلب حيات كرده است.

حال اگر انساني پيدا شود كه همه‏ي قوانين و مقرّرات سلامتي را خوب رعايت كند، چرا نتواند صدها بلكه هزاران سال عُمر كند76؟
بله؛ اين كه مي‏گوئيم طول عُمر صدها ساله براي انسان، خلاف عادت است، به اين معنا است كه اجتماع اسباب حفظ صحّت و سلامت انسان، از همه‏ي جهات و خصوصيّاتي كه پيش از اين به آن اشاره شد، امري است كه به ندرت رخ مي‏دهد و براي اكثر مردم، در غالب زمان‏ها و مكان‏ها، چنين شرايطي اتفاق نمي‏افتد، لكن اگر فرض كنيم كه همه‏ي شرايط ياد شده، براي فرد يا افرادي فراهم شود، در اين صورت، عمر طولاني امري عادي و بر طبق ناموس طبيعت خواهد بود.

در قلمرو قدرت الهي
چنان كه ديديم، قرآن كريم و سنّت شريف و عقل و تجربه‏ي تاريخي و دانش جديد، بر امكان و وجود عمر طولاني براي انسان صحّه گذارده‏اند و آن را به رسميّت شناخته‏اند.
افزون بر طرق ياد شده، راه ديگري نيز براي اين كه يك انسان بتواند عمر طولاني داشته باشد و جود دارد. اين راه، همان راه اعجاز و قدرت خداوند است.

آري، حضرت مهدي (عليه‏السّلام)، با قدرت الهي زنده است و در ميان مردم، به حيات خود ادامه مي‏دهد. همان خدايي كه آتش را براي ابراهيم سرد و وسيله‏ي سلامت قرار داده و گِل را براي عيسي تبديل به پرنده مي‏كند، و عيسي و خضر را پس از قرن‏ها زنده نگه مي‏دارد، مي‏تواند مهدي (عليه‏السّلام) را نيز با قدرت الهي خود زنده نگهدارد.77

بدون شك، امام مهدي (عليه‏السّلام) يك انسان معمولي و عادي نيست، بلكه شخصيّتي استثنايي و به فرموده‏ي رسول گرامي اسلام، خليفه‏ي خدا است78 و خدايي كه مصلحت مي‏بيند و قادر است دشمنان خود، مانند "ابليس" و "دجّال" را براي مدّتي طولاني زنده نگه دارد، قادر است و مصلحت مي‏داند كه بنده و خليفه‏ي خود در زمين را براي مدّتي طولاني زنده نگهدارد و جامعه‏ي بشري را از فيض وجود آن حضرت بهره‏مند سازد.

گنجي شافعي مي‏نويسد:
اين امر، مورد اتّفاق است كه سه تن باقي مي‏مانند كه دو تن از آنان، صالح‏اند ـ يكي، پيامبر است و ديگري، امام ـ و آن فرد سوم، طالح و دشمن خدا، دجّال است. حال كه اخبار صحيح، بقاي عيسي (عليه‏السّلام) و دجال را درست مي‏شمارد، پس چرا بقاي مهدي (عليه‏السّلام) را نپذيريم؟! با آن كه بقاي مهدي، بر اساس خواست و قدرت خداوند است. و مهدي (عليه‏السّلام)، نشانه‏ي رسول خدا است. و مهدي، نسبت به آن دوتاي ديگر، به بقا، سزاوارتر است؛ چرا كه او اگر باقي بماند، پيشواي آخرالزمان است و چنان كه در اخبار آمده، زمين را پر از عدل و داد خواهد ساخت. بنابراين، بقاي مهدي (عليه‏السّلام) از جانب خداوند براي انسان‏ها، لطف و مصلحت است.79

وي مي‏افزايد:
بقاي دجال، گر چه براي جهانيان مفسده‏هايي را در پي دارد، با اين وجود، بقاي او از جانب خداوند مايه‏ي آزمايش است، تا انسان‏هاي فرمان بُردار از نافرمان، و نيكوكار از بدكار، و صالح از فاسد، باز شناخته شوند. اين، حكمت بقاي دجال است.

امّا بقاي عيسي (عليه‏السّلام) به دلالت آيه‏ي قرآن80 موجب ايمان آوردن اهل كتاب خواهد شد، و آن حضرت، نبّوت پيامبر اسلام (صلّي‏اللّهُ‏عليه‏وآله‏وسلّم) را تصديق خواهد كرد، و با نمازگزاردن پشت سر امام مهدي (عليه‏السّلام) و ياري كردن آن حضرت، ادعاي امام مهدي را مورد تأييد قرار خواهد داد. بنابراين، بقاي مهدي (عليه‏السّلام) اصل است، و بقاي عيسي (عليه‏السّلام) و دجال، فرع بقاي وجود مهدي (عليه‏السّلام) است، حال چه گونه ممكن است كه فرع باقي باشد، اما اصل باقي نباشد؟!

اگر چنين امري جايز باشد، بايد صحيح باشد كه مسبّب بدون وجود سبب، تحقّق يابد، حال آن كه چنين امري از ديدگاه عقل محال است.81


پى‏نوشت‏ها:
در كتاب دفاع عن الكافي نوشته‏ي هاشم حبيب العميدي، جلد دوم، بيست و شش نفر به اين آمار افزوده شده است.
1ـ ر.ك: "امام مهدي منتظر در نهج‏البلاغه"، نوشته‏ي مهدي فقيه ايماني. در اين كتاب، نام صد و دو نفر از دانشمندان اهل سنّت ذكر شده كه همگي، به ولادت امام مهدي (عليه‏السّلام) در سال 255 يا 256 ه··.ق تصريح كرده‏اند.
2ـ سالنامه‏ي پارس، ص 100 (نقل از كتاب شيعه چه مي‏گويد؟ ص 287، حاج سراج انصاري).
3ـ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، چاپ مؤسّسه‏ي انتشارات اسلامي وابسته به جامعه‏ي مدرسين حوزه‏ي علميّه‏ي قم.
4ـ طبقات أعلام الشيعه،آقا بزرگ تهراني، ج 1، ص 230، دارالكتاب العربي، چاپ يكم، 1390 ه··. ق.
5ـ كمال الدين و تمام النعمة، ص 553 ـ 576.
10ـ كنز الفوائد، محمّد بن علي بن عثمان كراجكي، ج 2، ص 114 ـ 158، با تحقيق شيخ عبدالله نعمه، انتشارات دارالذخائر، قم، 1410 ه··.ق.
11ـ كتاب الغيبه، محمّد بن حسن طوسي، ص 113 ـ 126، با تحقيق عبادالله تهراني و علي احمد ناصح، مؤسسّه‏ي معارف اسلامي، قم، چاپ اوّل، 1411 ه··.ق.
12ـ پيروان برخي از فرق اسلامي، اين اقدام اوليا را كرامت ناميده‏اند، نه معجزه.
13ـ اعلام الوري يأعلام الهدي، امين الاسلام فضل بن حسن طبرسي، ج 2، ص 305 ـ 310 با تحقيق مؤسّسه‏ي آل البيت، چاپ اول، 1417 ه··.ق.
14ـ تلخيص المحصل (المعروف به "نقدالمحصّل")، خواجه نصرالدين طوسي، ص 433، دارالاضواء، چ دوم، بيروت، لبنان، 1405 ه··.ق.
15ـ كشف الغمه في معرفة الأئمه، علي بن عيسي اربلي، ج 2، ص 488، به بعد، با تحقيق سيدهاشم رسولي، چاپ علميّه، قم، 1381 ه··.ق).
16ـ قواعد المرام في علم الكلام، كمال الدين ميثم بن علي بن ميثم بحراني، ص 191، چاپ مهر، چاپ اوّل، قم، 1398 ه··.ق.
17ـ طبقات أعلام الشيعه، آقا بزرگ تهراني، ج 5. ص 52 دارالكتاب العربي چاپ اول 1975 م.
18ـ مناهبح اليقين في اصول الدين، علامه، حسن بن يوسف بن مطهّر حلي، ص 330، با تحقيق محمدرضا انصاري قمي، چاپ اول، 1416 ه··.ق.
19ـ علم اليقين، فيض كاشاني، ج 2.ص 797، انتشارات بيدار، قم.
20ـ طبقات أعلام الشيعة، اقا بزرگ تهراني، ج 9، ص 95، با تحقيق علي‏نقي منزوي، چاپ انتشارات دانشگاه تهران، 1372 ه··.ق.
21ـ مهدي موعود، ترجمه‏ي ج سيزدهم بحارالانوار)، ترجمه از علي دواني، ص 262 ـ 347، چاپ حكمت، قم، 1339 ه··.ق.
22ـ طبقات أعلام الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج 11، ص 543، چاپ علميّه، نجف اشرف، سال 1375 ه··.ق.
23ـ النجم الثاقب. ميرزا حسين طبرسي نوري، ص 656 ـ 707، انتشارات مسجد جمكران، چاپ اوّل، 1375 ه··.ق.
24ـ منتخب الأثر في الإمام الثاني عشر، لطف الله صافي گلپايگاني، ص 274 ـ 283، چاپ سوم، كتابخانه‏ي صدر.
25ـ خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمي، ص 240 ـ 272، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، سال 1360 ه··.ش.
26ـ امام مهدي (عليه‏السّلام) حماسه‏اي از نور، سيّد محمدباقر صدر، ترجمه از كتابخانه‏ي بزرگ اسلامي، ص 13 ـ 43، انتشارات مؤسسه‏ي الامام المهدي،
27ـ دادگستر جهان، ابراهيم اميني، ص 211 ـ 242، مؤسسه‏ي مطبوعاتي دارالفكر، چاپ دوم، قم، 1347 ه··.ش.
28ـ عكبوت: 14 (ترجمه‏ي فولادوند).
29ـ نساء: 157 ـ 159 (ترجمه‏ي فولادوند).
30ـ وي، يكي از مفسّان صدر اسلام است.
31ـ الدر المنثور، سيوطي، ج 2، ص 728، دارالفكر، بيروت.
32ـ همان ص 735؛ التفسير الكبير، فخر رازي، ج 4 ص 263؛ تفسير قرطبي، مجلد 3، جزء 6، ص 11؛ تفسير خازن، ج 1 ص 448، علي بن محمد بن ابراهيم بغدادي.
33ـ البيان في اخبار صاحب الزمان، باب 25، ص 148.
34ـ همان، ص 148 ـ 149؛ الدر المنثور، ج 2، ص 735.
35ـ مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 345 و 384؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 137، باب 71، ح 247، و ج 3، ص 1524، باب 53، ح 1923؛ مسند ابويعلي موصلي، ج 4، ص 59 ـ 60، ح 2078؛ مسند ابوعوانه، ج 1، ص 106 ـ 107؛ المحلي، ابن حزم، ج 1، ص 9، دارالآفاق؛ سنن بيهقي، ج 9، ص 39، دارالمعرفه، بيروت؛ مصابيح السنة. بغوي، ج 3، ص 516، ح 4262؛ جامع الأصول، ابن اثير، ج 11، ص 48، باب 1، ح 7809، دار احياء التراث العربي؛ مجمع البيان، ج 9، ص 54، دار احياء التراث؛ بشارة المصطفي، ص 249، ابوجعفر طبري؛ كشف الغمّه، ج 3، ص 246، اربلي؛ داراكتاب الاسلامي.
36ـ صحيح بخاري، كتاب انبيا، باب نزول عيسي بن مريم، ح 3265؛ صحيح مسلم، كتاب الإيمان، باب 71، ح 244؛ مسند احمد، ج 2، ص 272 و ص 336؛ المضف، عبدالرزاق، ج 11، ص 400، ح 20841؛ عون المعبود، عظيم آبادي، ج 11، ص 361، دارالفكر، بيروت، 1399 ه··.ق.
37ـ الحاوي للفتاوي، سيوطي ج 2، ص 222؛ تاريخ الخميس، دياربكري، ج 2 ص 288؛ البيان في أخبار صاحب الزمان گنجي شافعي، ص 155؛ القول المختصر، ابن حجر مكّي، ص 8، باب 1، ح 40؛ ينابيع الموده، ص 187، باب 56؛ فيض القدير، مناوي، ج 6، ص 17، دارالفكر؛ بحارالانوار، ج 51، ص 84، باب 1، داراحياء الثراث.
38ـ المصنف، ابن ابي شيبه، ج 7، ص 513، دارالكتب العلميه؛ الحاوي للفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 223، دارالكتاب العربي.
39ـ النجم الثاقب، ص 673.
40ـ تفسير الميزان، علاّمه‏ي طباطبايي، ج 13، ص 352، مؤسّسه‏ي اعلمي بيروت.
41ـ الميزان، ج 13، ص 341، به بعد؛ التفسير الكبير، فخررازي، ج 7، ص 482، دار احياء التراث، 1415 ه··؛ در المنثور، سيوطي، ج 5، ص 409 به بعد.
42ـ الميزان، ج 13، ص 352.
43ـ تاريخ الخميس، ج 1، ص 106 ـ 107، دار صادر، بيروت.
44ـ البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 148 ـ 149.
45ـ عون المعبود (شرح سنن ابي داود)، ج 11، ص 367، دارالفكر، بيروت، 1399 ه··.
46ـ مصفات الشيخ المقيد، ج 3 (رساله الفصول العشره في الغيبه؛ با تحقيق سيدمحمد قاضي، چاپ كنگره‏ي جهاني هزاره‏ي شيخ مفيد)، ص 83، چاپ اوّل، 1413 ه··.ق.
47ـ إعلام الوري بأعلام الهدي، فضل بن حسن طبرسي، با تحقيق مؤسسه‏ي آل البيت (عليه‏السّلام)، ج 2، ص 305، چاپ اوّل، 1417 ه··.ق، كشف الغمه، محققّ اربلي، تحقيق سيدهاشم رسولي، ج 2، ص 542، چاپ علميّه، قم، 1381، ه··.ق.
48ـ كنز الفوائد، محمّد بن علي بن عثمان كراچكي، ج 2، ص 115.
49ـ النجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسي نوري، ص 671، انتشارات مسجد جمكران، س 1375 ش.
50ـ كهف: 25 (ترجمه‏ي فولادوند).
51ـ مسند احمد، ج 4، ص 444، دارالفكر؛ جامع الصغير، سيوطي، ج 2، ص 410؛ فيض القدير، مناوي، ج 5، ص 277، دارالفكر؛ المطالب العالية، ابن حجر، ج 4، ص 361.
52ـ صحيح بخاري، ج 9، ص 133، دارالجيل، بيروت؛ مسند نعيم بن حماد، ص 149؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2243، باب 19، ح 2929؛ سنن ابي داود، ج 4، ص 120، ح 4330؛ حلية الاولياء، ابو نعيم، ج 3، ص 154؛ مصابيح السنته، بغوي، ج 3، ص 513، ح 4254؛ جامع الاصول، ابن اثير، ج 11، ص 65، ح 7836؛ مسند احمد، ج 2، ص 148 ـ 149، ج 3، ص 368.
53ـ صحيح بخاري، ج 1، ص 133، دارالجيل.
54ـ سنن ابي داود، ج 4، ص 120.
55ـ المصنف، عبد الرزاق، ج 11، ص 389، ح 20817؛ مسند احمد، ج 2، ص 148 ـ 149، و ج 3، ص 368؛ صحيح بخاري، ج 2، ص 117، و ج 4، ص 85 ـ 86، ص و ج8، ص49 ـ 50، دارالجيل؛ صحيح مسلم، ج 4، ص 2240، باب 19؛ سنن ابي داود، ج 4، ص 120، ح 4329؛ سنن ترمذي، ج 4، ص 517، باب 63، ح 2247. از ابي سعيد خدري.
56ـ كتاب الغيبه، شيخ طوسي، ص 114.

57ـ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1367، باب 34، ح 40843 (سند صحيح است. مجمع الزوائد، نيز سند حديث را صحيح داشته است)؛ مستدرك حاكم، ج 4، ص 463 (سند صحيح است)؛ دلائل النبوه، ج 6، ص 515، دارالكتب العلميه؛ الخصائص الكبري، سيوطي، ج 2، ص 119، دارالكتب العلميه؛ مسند احمد، ج 5، ص 277؛ تاريخ الخميس، ديار بكري، ج 2، ص 288؛ الحاوي الفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 221، دارالكتاب العربي؛ بحارالأنوار، مجلس، ج 51، ص 83 و 87 و 97، باب 1.

58ـ خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيم، ص 214 (به نقل از فصول، خواجه طوسي، با اندكي تصّرف).

59ـ الميزان، ج 13، ص 352.

60ـ خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمي، ص 250 (با تلخيص).

61ـ المعارف، ابن قتيبه، ص 19 چاپ رضي؛ الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 1، ص 51، دار صادر، بيروت؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 9، دارالمعرفه، بيروت؛ مروج الذهب، مسعودي، ج 1، ص 38، دارالمعرفه، بيروت، 1440 ه··؛ تاريخ طبري، محمّد بن جرير طبري، ج 1، ص 157 ـ 159، بيروت، لبنان؛ مضفات شيخ مفيد، ج 3، ص 92؛ كمال الدين، ص 523؛ كنزالفوائد، ج 2، ص 117.

62ـ المعارف، ص 20؛ تاريخ ابي الفداد، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ الكامل في التاريخ، ج 1، ص 54؛ كنزالفوائد، كراجكي، ج 2، ص 117.

63ـ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبري، ج 1، ص 163؛ كنز الفوائد، كراجكي، ج 2، ص 117 (كراجكي، عُمر او را نهصد و شصت و پنج سال دانسته است.)

64ـ تاريخ ابي الفداء، اسماعيل ابي الفداء، ج 1، ص 9؛ مروج الذهب، ج 1، ص 39؛ تاريخ طبري، ج 1، ص 164 (طبري، عمر وي را نهصد و ده سال دانسته است.).

65ـ تاريخ طبري، ج 1، ص 170؛ الكامل في التاريخ، ج 1، ص 59؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 9.

66ـ مروج الذهب، ج 1، ص 40؛ تاريخ ابي الفداء، ج 1، ص 10، تاريخ طبري، ج 1، ص 173؛ (طبري، عمر او را نهصد و نوزده سال دانسته است.)؛ كنز الفوائد، كراجكي، ج 2، ص 117.

67ـ در كتاب الامام المهدي (عليه‏السّلام)، علي محمّد علي دخيّل، نام و نشان و خصوصيّات دويست و بيست و سه نفر از معمّران آمده است.

68ـ أئمتنا، علي محمّد علي دخيّل، ج 2، ص 372، دارمكتبة الامام الرضا (عليه‏السّلام)، بيروت، چاپ ششم، 1402 ه··.ق.

69ـ أئمتنا، ج 2، ص 371؛ المهدي، ص 141؛ منتخب الأثر، ص 281.

6ـ قابل ذكر است كه شماري از دانشمندان اهل سنت، از جمله ابو حاتم سيستاني، كتاب مستقلي در مورد "معمّرين" تأليف كرده است.
7ـ كمال الدين و تمام النعمة، ص 576.
70ـ تويسر كان، از شهرهاي استان همدان است.
71ـ بحارالانوار، علاّمه‏ي مجلسي، ج 27، ص 299، باب 6، و ج 22، ص 550؛ بصائر الدرجات، ص 131.
72ـ تهذيب تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج 3، ص 157، داراحياء التراث، بيروت، چاپ سوم، 1407 ه··.ق؛ شفائ السقام، تقي الدين سبكي شافعي، ص 181، چاپ حيدر آباد دكن، 1402 ه··.ق؛ الحاوي للفتاوي، سيوطي، ج 2، ص 328 و 330 و 331، دار احياء التراث بيروت (با تصريح به صحت سند)؛ سنن ابي داوود، كتاب الجمعه، باب 1، و كتاب الدعا، باب 4؛ سنن ابن ماجه، ح 1085، 1636، 1637؛ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 8، دارالفكر؛ سنن بيهقي، ج 3، ص 249، دارالمعرفه؛ مستدرك، حاكم نيشابوري، ج 4، ص 560؛
73ـ دايرة معارف القرن العشرين، محمد فريد وجدي، ج 5، ص 441 ـ 458، دارالفكر، بيروت.
74ـ بر گرفته از خورشيد مغرب، محمّدرضا حكيمي، ص 203 ـ 205.
75ـ همان.
76ـ المهدي (عليه‏السّلام)، صدرالدين صدر، ص 138.
77ـ اضواء علي السنّته المحمديّة، محمود ابوريه، ص 236 (نقل از نامه‏ي سيد مرتضي عسكري).
78ـ مراجعه كنيد به ص 21 از همين بحث.پپ
79ـ البيان في اخبار صاحب‏الزمان، ص 157.
80ـ "و ان من اهل الكتاب..." نساء: 159.
81ـ البيان في اخبار صاحب الزمان، ص 157.
8ـ مضفات شيخ مفيد، ج 3، ص 93 ـ 103، با تحقيق سيّد محمد قاضي، چاپ كنگره‏ي هزاره‏ي شيخ مفيد، چاپ اوّل، سال 1413 ه··.ق.
9ـ اين كتاب، هم اكنون بخشي از جلد دوم كنز الفوائد را تشكيل مي‏دهد.


منبع: نشريه انتظار (نشريه بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود (عج) ) ، شماره 6