طليعه
در هشتاد سوره از قرآن کريم به اشاره و اجمال، از حرکت عظيم الهي امام
مهدي(ع) پرده برداشته شده است که اين اشارات را پيامبر(ص) و معصومان(ع) در ذيل
270 آيه تفسير و تبيين کردهاند. و هر يک از سورههاي قرآني از يک تا پانزده
آيه و گاهي تمام يک سوره به قيام و انقلاب حضرت مهدي تفسير شده است مفسران عالي
قدر به اين روايات در ذيل آيات مربوط اشاره کردهاند.
از يک نگاه ميتوان گفت که روز ظهور امام مهدي(ع) روز تأويل قرآن است. محدث
بزرگوار علي بن ابراهيم قمي در ذيل آيه )هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ
يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ ([1]؛ آيا آنها انتظار تأويل آيات دارند؟ آن روز که
تأويل آنها فرارسد»، فرموده: اين آيه درباره حضرت قائم(ع) و روز قيامت است.[2]
امام مهدي(ع) مصداق بارز قرآن ناطق است که با آمدن وي همه ِآيات قرآن تفسير
ميشود، قرآن بر جهان حکومت ميکند، از مهجوريت بيرون ميآيد، همه مردم به
معارف ناب آن به سرعت دست پيدا ميکنند و حتي ضعيفترين افراد جامعه به اين
موهبت الهي خواهند رسيد.
آن حضرت را به حق ميتوان فرزند قرآن دانست. او با غير از قرآن انسي ندارد و او
است که پيش از ولادت در شکم مادر قرآن ميخواند و نيز در حين ولادت و پس از آن،
يا به تلاوت قرآن ميپرداخت و يا به آن استدلال ميکرد. اين نوشتار به چند دوره
از زندگاني امام مهدي(ع) و به سيره و سخن او ميپردازد.
دوره نخست: پيش از ولادت
اگر چه خواندن قرآن و يا سخن گفتن در جنين مادر امري برخلاف عرف و عادت
است، اما اين امر در خاندان وحي و نبوت و در بين فرزندان فاطمه و علي بسيار
عادي بوده است؛ چرا که در حالات هر يک از معصومان(ع) آمده است که پيش از ولادت
سخن ميگفته و يا قرآن ميخوانده است؛ از جمله امام مهدي که اين چنين بود.
حکيمه دختر امام جواد(ع) که به دعوت امام حسن عسکري(ع) شب را در خانه امام
بيتوته کرده بود، گويد: وقتي که نيمه شب فرارسيد، من و نرجس نماز شب خوانديم،
سپس پيش خود گفتم سپيده دم نزديک شده، اما هنوز حملي از او ظاهر نشده است که
حضرت ابومحمد عسکري از درون حجره صدا زد که شتاب مکن. گويد از روي شرمساري به
حجره برگشتم که نرجس به استقبالم شتافت؛ در حالي که به خود ميلرزيد. من نيز او
را به سينهام چسباندم و سوره )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ( را و سوره )إِنَّا
أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ( و آية الکرسي را بر او خواندم. هر چه را
ميخواندم، آن جنين نيز که در شکم او بود، همراه من ميخواند.[3]
در روايت ديگري آمده که امام حسن عسکري به من امر کرد تا بر او )إِنَّا
أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ( را بخوانم. وقتي که خواندم، از درون نرگس
شنيدم آنچه را که ميخواندم، جنين نيز ميخواند و به من سلام ميکند. من از اين
جريان بسيار ترسيده بودم که امام صدا زد: هرگز از امر پروردگار تعجب نکن؛ چرا
که پروردگار در کودکي حکمت را بر زبان ما جاري ميسازد و در بزرگي ما را حجت
خود در روي زمين قرار ميدهد.[4] در همين گفتگو که ميان حکيمه دختر امام جواد و
امام حسن عسکري(ع) بود، امام به عمهاش فرمود: «و إن الصبيّ منّا يَتکلّم في
بطن أمّه و يقرأ القرآن و يعبد ربه عزّوجل؛ کودکان ما در شکم مادر خود سخن
ميگويند و قرآن ميخوانند و خداي خود را عبادت ميکنند».[5]
دوره دوم: هنگام ولادت
امام مهدي(ع) به هنگام ولادت علاوه بر اينکه برخي آيات قرآن مجيد را
ميخواند، تمام قرآن کريم بلکه تمام کتابهاي آسماني را نيز تلاوت ميکرد.
شيخ طوسي به سند خود از حکيمه دختر امام نقل کرده: وقتي که امام مهدي(ع) به
دنيا آمد، امام عسکري(ع) دستي بر سر مبارک فرزندش کشيد و به او فرمود: فرزندم!
به قدرت خداوند سخنگوي. پس ولي خدا از شيطان رجيم به او پناه برده چنين گفت:
)وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ
وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي
الْأَرْضِ ...([6]؛ ما ميخواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان
و وارثان روي زمين قرار دهيم و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم ....». آن گاه
بر پيامبر خدا(ص) و بر علي اميرمؤمنان و بر هر يک از امامان درود فرستاد تا
اينکه به پدر بزرگوارش رسيد.[7]
تلاوت کتب آسماني
همچنين حکيمه دختر امام جواد(ع) از ماجراي لحظه ولادت امام مهدي چنين
سخن گويد: پس امام حسن عسکري(ع) صورت و دو دست و دو پاي فرزندش را بوسيد و آن
گاه زبان خويش را در دهان او گذارد؛ همانند پرندگان که غذا در دهان جوجه خود
ميگذراند. سپس به او فرمود: بخوان! پس او شروع به خواندن قرآن کرد و از بسم
الله الرحمن الرحيم آغاز کرد تا قرآن را به پايان رسانيد.[8]
حکيمه ميگويد: در هفتمين روز از ولادت امام مهدي بر امام حسن عسکري(ع) وارد
شدم و بر او سلام گفتم و در محضرش نشستم. امام فرمود: فرزندم را بياور. پس او
را آوردم؛ در حالي که لباسهاي زرد رنگي بر تن داشت. امام عسکري(ع) همانند روز
اول زبانش را در دهان او قرار داد و فرمود: فرزندم! سخن بگو. و سپس فرمود:
فرزندم! بخوان، هر آنچه را که خداوند بر پيامبران و رسولانش نازل کرده است. او
نيز به زبان سرياني شروع به خواندن صحف آدم(ع) کرد. همچنين کتاب حضرت ادريس،
کتاب حضرت نوح، کتاب حضرت هود، کتاب حضرت صالح، صحف حضرت ابراهيم، تورات حضرت
موسي، زبور حضرت داود، انجيل حضرت عيسي و فرقان جدم رسول الله(ص) را تلاوت
فرمود. سپس به نقل داستانهاي پيامبران و مرسلين پرداخت و آنها را يکي پس از
ديگري ذکر کرد تا به زمان حضرت امام عسکري(ع) رساند.[9]
دوره سوم: دوران کودکي
از دو گفتگويي که حضرت امام مهدي(ع) در زمان پدر و در دوران کودکي خويش
داشته، روشن ميشود که حضرت ضمن بيان برخي آيات قرآن به پرسشهاي قرآني نيز
پاسخ داده است. حضرت در گفتگو با سعد بن عبدالله اشعري قمي در بيان مراد خداوند
از )إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ
الْمُقَدَّسِ طُوًى([10] ميفرمايدکه يعني: «اي موسي! محبت اهل خود را از قلبت
بيرون کن» و آنگاه به مقصود از کهيعص[11] ميپردازد و در آخر به آيه شريفه
)وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا...([12]
پرداخته، راه و روش گفتگو را با دشمنان به سعد بن عبدالله ميآموزد.[13]
گفتگو با کامل بن ابراهيم مدني
محمد بن انصاري روايت کرده است: گروهي از مفوضه کامل بن ابراهيم مدني را نزد
امام حسن عسکري(ع) فرستاند. او ميگويد: با خود گفتم: وقتي خدمت آن حضرت رسيدم،
درباره حديثي که از او روايت شده، بپرسم که فرموده است جز کسي که حق مرا
نشناسد، وارد بهشت نخواهد شد.
وقتي که وارد شدم، کنار دري که پردهاي آن را پوشانده بود، نشستم. در همان حال
بادي وزيد و گوشهاي از پرده کنار رفت. ناگاه جواني را چون پاره ماه ديدم که
حدود چهار بهار از عمر او ميگذشت. به من فرمود: اي کامل بن ابراهيم! من از
سخنش برخود لرزيدم و گفتم: بلي، مولاي من ...!
سپس فرمود: آمدهاي درباره سخن مفوضه بپرسي؟ آنان دروغ گفتند، بلکه دلهاي ما
ظرفهاي مشيت و اراده خداي عزّوجل است. هر گاه بخواهد، ما هم ميخواهيم و
خداوند در اين باره ميفرمايد: )وَمَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَن يَشَاء
اللَّهُ...([14]. امام عسکري به من فرمود: چرا نشستهاي؟ پرسشت را پاسخ داد. به
پا خيز، و من برخاستم.[15]
دوره چهارم: دوران غيبت
صغرا
غيبت صغرا هفتاد و اندي سال به طول انجاميد. در اين مدت حضرت امام
مهدي(ع) ملاقاتهاي بسيار محدودي داشت و گاه در پاسخ به سخن برخي مدعيان، يا در
بيان علت غيبت و يا در ردّ برخي از افراد و گروهها و جريانات انحرافي
نامههايي را مينويسد که برخي از آنها را نقل ميکنيم.
پاسخ نامه احمد بن
اسحاق
طبرسي از سعد بن عبدالله اشعري و او از شيخ صدوق روايت کرده: يکي از
ياران ما خدمت احمد بن اسحاق بن سعد اشعري رسيد و به وي اطلاع داد که جعفر بن
علي نامهاي به او نوشته و خودش را به وي معرفي کرده و بدو اعلان داشته که وي
پس از برادرش امام عسکري(ع) امام است و به حلال و حرام و بر همه علوم و دانش
احاطه دارد.
احمد بن اسحاق گويد: وقتي نامه او را خواندم، نامهاي به صاحب الزمان (ع) نوشتم
و نامه جعفر را ضميمه آن کردم. حضرت چنين پاسخ داد:
به نام خداوند بخشنده مهربان. نامهات و نامهاي که همراه آن بود، به من رسيد.
خداوند تو را حفظ فرمايد! بر اختلاف الفاظ و اشتباهات مکرر آن نامه آگاه شدم و
اگر شما هم دقت ميکردي، به برخي از آن اشتباهات پي ميبردي ... . او با ادعايي
که کرده، بر خدا دروغ بسته است. نميدانم او چگونه ميخواهد ادعايش را ثابت
کند؛ آيا (ادعاي او) به (سبب) آشنايياش با احکام دين است؟ به خدا سوگند! نه
حلال و حرامي ميداند و نه خوب و بد را از يکديگر تميز ميدهد. آيا اين کار را
با علم و دانش خود انجام ميدهد؛ در صورتي که او حق را از باطل و محکم را از
متشابه باز نميشناسد و حدود نماز و وقت آن را نميداند. آيا همه اينها از سر
تقواست؟ خدا گواه است که او چهل روز نماز واجب را ترک کرد. اين دعا براي شعبده
بازي است. شايد خبر آن به شما برسد که هنوز ظرفهاي ميگساري او برقرار و آثار
گناه و معصيت و تمرد او بر خداوند عيان و پابرجاست و شايد ميخواهد اين کار را
با معجزه انجام دهد. اگر راست ميگويد، معجزهاي بياورد و يا با دليلي آن کار
را انجام دهد و اگر راستگو است، آن دليل را اقامه کند و اگر اين امر را با
دليل و برهان انجام ميدهد، در اين صورت دليلش را ذکر کند. خداي عزّوجل در کتاب
خويش ميفرمايد: )بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حم تَنْزِيلُ
الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى...([16]؛
«هم اين کتاب از سوي خداوند عزيز و حکيم نازل شده است. ما اسمانها و زمين و
آنچه را که در ميان اين دو است، جز به حق و براي وقت معيني نيافريديم، اما
کافران از آنچه انذار ميشوند، روي گرداناند. به آنان بگو: اين معبودهايي را
که غير از خدا پرستش ميکنيد، به من نشان دهيد. چه چيزي از زمين را آفريدهاند
يا شرکتي در آفرينش آسمانها دارند؟ کتابي آسماني پيش از اين يا اثر علمي از
گذشتگان براي من بياوريد، اگر راست ميگوييد! چه کسي گمراهتر است از آن کسي که
معبودي غير خدا را ميخواند که تا قيامت هم به او پاسخ نميگويد و از خواندن
آنها بيخبر است. و هنگامي که مردم محشور ميشوند، معبودهاي آنها دشمنانشان
خواهند بود، حتي عبادت آنها را انکار ميکنند؟!»[17]
پاسخ اسحاق بن يعقوب
در پاسخ نامهاي که به وسيله عمروي به اسحاق بن يعقوب نوشت، چنين آمده
است: «و اما علت غيبت اين است که خداوند عزّوجل ميگويد: )يا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ
تَسُؤْكُمْ([18]؛ اي کساني که ايمان آوردهايد، از چيزهايي نپرسيد که اگر براي
شما آشکار گردد، شما را ناراحت ميکند.
هيچ يک از پدرانم نيستند، مگر آنکه بر عهدهاش بيعتي از طاغوت زمان خود باشد و
هنگامي که من خارج ميشوم، هيچ بيعتي از طاغوتها بر من نخواهد بود».[19]
فضيلت سوره توحيد و قدر
در نامهاي محمد بن عبدالله بن جعفر حميري به امام زمان(ع) مينويسد: در
ثواب قرائت قرآن در نمازهاي فريضه از عالم(ع) رسيده است که فرمود: تعجب است از
کسي که در نمازش، (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ) نخواند، چگونه
نمازش پذيرفته ميشود؟ همچنين روايت شده: هيچ نمازي رشد و نمو نميکند، در
صورتي که در آن )قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ( خوانده نشود. امام در پاسخ فرمود:
مقدار ثواب در سورهها به همان اندازهاي است که روايت در مورد آن وارد شده
است. و اگر سورهاي را که خواندنش ثواب دارد، رها کند و به جايش (قُلْ هُوَ
اللَّهُ أَحَدٌ) و (إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْر) را به خاطر
فضيلتشان بخواند، هم ثواب اين دو سوره و هم ثواب سورهاي که ترک کرده، به او
داده ميشود همچنين جايز است غير از اين دو سوره را بخواند و نمازش هم تمام
است، ولي اين شخص فضيلت را رها کرده است.
بيزاري از غاليان
در نامهاي که از حضرت امام مهدي(ع) در رد غاليان و بيزاري از ايدههاي
باطلشان صادر شده، ان حضرت به محمد بن علي بن هلال کرخي چنين نوشته است:
«اي محمد بن علي! خداي متعال اجلّ است از آنچه توصيفش ميکنند. (بدان که) ما
هرگز شريکان خدا در علم و قدرتش نيستيم، بلکه علم غيب را کسي جز او نميداند؛
همان گونه که در کتاب محکم خود فرموده: (قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السّمواتِ
وَ اْلأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاّ اللّهُ)[20]؛ بگو که در آسمانها و زمين جز
خداوند کسي غيب را نميداند».
من و تمام پدرانم از گذشتگان همچون حضرت آدم و نوح و ابراهيم و موسي و غير
اينان از انبيا و همچنين از آخرين که رسول خدا و علي بن ابيطالب و غير اينان
از امامان گذشته تا روزهاي ظهور و انتهاي دورانم، همه ما بندگان خداي هستيم. و
او ميفرمايد: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكًا وَ
نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى* قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ
قَدْ كُنْتُ بَصيرًا * قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ
الْيَوْمَ تُنْسى)[21]؛ هر کس از ياد من روي گردان شود، زندگي سخت و دشواري
خواهد داشت و روز قيامت او را نابينا محشور ميکنيم، ميگويد: پروردگارا! چرا
نابينا محشورم کردي، من که بينا بودم؟ ميفرمايد: آن گونه که آيات ما براي تو
آمد و تو آنها را فراموش کردي، امروز نيز تو فراموش خواهي شد.
اي محمد بن علي! افراد نادان و ابلهان و سبکمغزان از شيعه، ما را (به خاطر
برخي از سخنان آزار دادهاند. پس خدا را که جز او نيست و شهادت همو براي ما بس
است، شاهد ميگيرم و همچنين پيامبر(ص) را و تمام فرشتگان و پيامبران الهي و
اولياي او و تو را و هر کس که بر اين نام آگاهي يافت، شاهد ميگيرم که من از
کسي که درباره ما بگويد که (بدون تعليم الهي) علم غيب ميدانيم، به خدا بيزاري
ميجويم و يا اينکه بگويد ما در ملک و پادشاهي خداوند شريک هستيم و يا اينکه
بخواهند براي ما جايگاهي غير از جايگاهي که خداوند براي ما پسنديده است و براي
آن آفريده شدهايم، قرار دهند ...».[22]
رهايي از سرگرداني
شيخ طوسي به سند خود از علي بن ابراهيم رازي نقل کرده: فردي مورد وثوق
در مدينة السلام براي من نقل کرد که در پي مشاجره و گفتگوي ابنابي غانم قزويني
و جماعتي از شيعيان درباره جانشين پس از امام حسن عسکري(ع) و گفته ابن ابي غانم
که امام بدون جانشين از دنيا رفته است، عدهاي از همان ها نامهاي نوشتند و آن
را به ناحيه فرستادند و امام را از ماجراي گفتگو و مشاجره باخبر ساختند. پس
جواب آنها به خط مبارک امام زمان(ع) چنين آمد:
«بسم الله الرحمن الرحيم. خداوند ما و شما را از گمراهي و فتنهها سلامت بدارد
و به ما و شما روح يقين عنايت بفرمايد و ما و شما را از سوء عاقبت پناه دهد! به
من خبر رسيده که گروهي از شما در دين و همچنين در مورد واليان امورتان به شک و
ترديد افتادهايد که اين اختلاف ما را به خاطر خود شما اندوهگين کرده است... .
اي مردم! شما را چه شده است که پيوسته در شک، سرگردانيد و در حيرت و سردرگمي،
واژگون و وارونه هستيد؟ آيا فرمايش خداي عزّوجل را نشنيديد که ميگويد: (يا
أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ
وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُم)[23]؛ اي کساني که ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت
کنيد و پيامبر خدا و اولوا الامر را اطاعت کنيد.
آيا ندانستيد آنچه را که نقل شده از حوادث و رويدادها، همهاش درباره امامان
گذشته و باقيماندگان آنهاست؟ آيا نديديد که چگونه خداوند براي شما دژ و پناه
قرار داد تا به سوي آنها پناه ببريد و نيز نشانههايي را روي زمين قرار داد تا
در پرتو همانها راه را بيابيد؟ از زمان حضرت آدم(ع) تا اينکه ماضي(ع)[24] ظاهر
شد و هر گاه يکي از آن نشانهها غايب شد، نشانه ديگر ظاهر ميگشت و اگر
ستارهاي غايب ميشد، ستاره ديگر طلوع ميکرد. حال که خداوند او را به سوي خود
فراخواند، گمان برديد که خداي متعال دين خود را باطل کرده است و يا آن را که
بين خود و بندگانش قرار داده بود، قطع کرده؟! هرگز چنين نيست و چنين چيزي
نخواهد بود تا قيامت و رستاخيز به پا شود و امر خداوند ظاهر گردد؛ گر چه ناراضي
باشند...».[25]
دوره پنجم: در دوران
ظهور
اما در دوران ظهور و قيام و انقلاب امام مهدي(ع) ماجرا به گونه ديگري
خواهد بود؛ چرا که يکباره قرآن مجيد از غربت و هجران بيرون ميآيد، آن زمان،
وقت حاکميتش و هنگام اجراي قوانين روحبخش آن و زمان داوري به آن است.
آري، آن دوران وقت ظهور کتابي است که قرنها مردم از آن فاصله گرفته و طبق
هواهاي نفساني خود به تأويل و تفسير آن پرداختهاند. آن روز زمان نشستن بر سر
سفره معارف قرآني و بهره جستن از حقايق پنهانش ميباشد.
اينک همراه ما باشيد تا در محضر قرآن و در کنار امام زمان به هنگام ظهورش
باشيم.
اولين سخن
امام صادق(ع) ميفرمايد: آن زماني که امام مهدي(ع) ظهور ميکند، به کعبه
تکيه ميکند؛ در حالي که 313 نفر نزد او جمع شدهاند. اولين سخن و گفتهاش اين
آيه است: (بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ)[26]؛
«آنچه خداوند براي شما باقي گزارده، برايتان بهتر است، اگر ايمان داشته باشيد».
سپس ميفرمايد: «منم بقية الله و من حجت خدا و خليفه او برشمايم». پس سلام
کنندهاي بر او سلام نميکند، مگر آنکه ميگويد: السلام عليکَ يا بقية الله في
ارضه، و زماني که نزد او چهار هزار نفر جمع شوند، از مکه بيرون ميرود و در روي
زمين معبودي غير از خداي عزّوجل از بت و غير آن باقي نميماند، مگر آنکه آتش در
آن ميافتد و خواهد سوخت.[27]
استناد به آيهاي ديگر
جابر بن يزيد جعفي از امام محمد باقر(ع) درباره حوادث روز ظهور امام
مهدي(ع) نقل کرده که ماجراي فرو رفتن لشکر سفياني در سرزمين بيداء در وقتي
خواهد بود که حضرت قائم(ع) در مکه به خانه خدا تکيه کرده و به خانه پرروردگار
خود پناه برده است. امام(ع) در آن هنگام فرياد ميزند : «اي مردم! ما از خداوند
کمک و ياري ميطلبيم. پس هر که به نداي ما لبيک گويد، ما اهل بيت پيامبرتان
حضرت محمد(ص) ميباشيم و به خدا و پيامبرش نزديک هستيم.
اي مردم! هر که با من درباره آدم محاجّه و گفتگو کند، من به حضرت آدم
نزديکترم، و هر که درباره نوح با من محاجّه کند، من از ديگران به حضرت نوح
نزديکترم، و هر کس با من درباره ابراهيم محاجّه کند، من از هر کس ديگر به
ايشان نزديکترم، هر کس با من درباره حضرت محمد مصطفي(ص) محاجّه کند، من به او
از ديگران نزديکتر هستم و هر کس با من درباره پيامبران گفتگو کند، من از
ديگران به همه پيامبران نزديکترم. آيا خداوند در کتاب خود نميفرمايد: (إِنَّ
اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى
الْعَالَمِينَ)[28] ؛ خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان
برتري داد.
اي مردم! من يادگار آدم و دخيره نوح و برگزيده ابراهيم
و حضرت محمد هستم. هان، اي مردم! هر که با من درباره کتاب خدا محاجّه کند، پس
من به کتاب خدا از همه نزديکترم و هر که با من درباره سنت رسول خدا گفتگو و
مناظره کند، پس من به سنت رسول خدا از همه کس نزديکترم.
خداي را گواه ميگيرم، هر که امروز سخن مرا شنيد به افراد غايب پيام مرا
برساند، شما را به حق خدا و پيامبرش(ص) و به حق من که بر شما حق قرابت با رسول
خدا دارم، ما را ياري دهيد و از کسي که به ما ستم ميکند، جلوگيري کنيد؛ چرا که
ما را ترساندهاند و به ما ظلم شده است و از شهر و ديارمان طرد شدهايم و از
حقمان جلوگيري کردهاند. اهل باطل به ما افترا بستهاند. اي مردم! خدا را
درباره ما در نظر بگيريد. ما را تنها نگذاريد و ياريمان کنيد که خداوند شما را
ياري خواهد کرد».[29]
مضطرّ حقيقي
امام صادق(ع) ميفرمايد: «زماني که حضرت قائم(ع) ظهور ميکند، داخل مسجد
الحرام شده، روبه روي کعبه ايستاده، پشت به مقام حضرت ابراهيم دو رکعت نماز
ميخواند، سپس از جاي برخاسته، ميگويد: اي مردم! من از هر کس ديگر به حضرت آدم
نزديکترم، من به حضرت ابراهيم از ديگران اولي هستم، من به حضرت اسماعيل اولي
هستم. اي مردم! من از ديگران به پيامبر(ص) اولي هستم. سپس دو دست خود را به سوي
آسمان بالا برده، پروردگار خويش را ميخواند و به درگاهش گريه و زاري و التماس
ميکند تا اينکه با صورت به زمين ميخورد. و همين است معناي فرمايش خداوند که
فرموده: (أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ
وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلاً مَّا
تَذَكَّرُونَ)[30]؛ يا کسي دعاي مضطر را اجابت ميکند و گرفتاري را برطرف
ميسازد و شما را خلفاي زمين قرار ميدهد. آيا معبودي با خداست؟ کمتر متذکر
ميشويد».[31]
جهاد با تأويلگران
قرآن
بخش ديگر سيره قرآني امام مهدي(ع) اين است که وي به هيچ گونه اجازه
نميدهد تا برخي از دشمنان، قرآن را وسيله و دستاويزي براي جنگ با امام زمان
قرار دهند. فضيل بن يسار گويد: از امام جعفر صادق(ع) شنيدم که ميفرمود:
«هنگامي که قائم ما قيام ميکند، از جهل و ناداني مردم بيش از آنچه که
پيامبر(ص) از مردم ديد، ميبيند. گويد عرض کردم: چگونه؟
فرمود: پيامبر(ص) وقتي مبعوث شد که آنان سنگ و چوب تراشيده شده را پرستش
ميکردند. اما زماني که قائم ما قيام ميکند، مردم به سويش ميآيند و همه آنها
کتاب خدا را در برابر او تأويل ميکنند و با آن حضرت به احتجاج و لجاجت
ميپردازند».[32]
و در روايت ديگري امام صادق(ع) ميفرمايد: «هنگامي که قائم(ع) ظهور ميکند،
(گروهي) بر او خروج ميکنند و با تأويل کردن قرآن به دفاع از آن ميپردازند و
با اين بهانه با حضرت به جنگ بر ميخيزند».[33]
ايجاد فضاهاي قرآني
محمد ابراهيم نعماني در کتاب الغيبة به چند حديث اشاره ميکند که دلالت
بر ايجاد فضاهاي قرآني از سوي امام زمان دارد. بر اساس برخي از اين روايات، اين
مسئوليت به ياران و به شيعيان و در برخي ديگر اين به دست ايرانيان سپرده
ميشود.
حبّه عرني گويد: اميرمؤمنان فرمود: «گويا ميبينم که شيعيان ما در مسجد کوفه
چادرهايي برقرار ساختهاند و به مردم قرآن را همان گونه که نازل شده،
ميآموزند».[34] اَصبَغ بن نباته همين روايت را از اميرمؤمنان درباره عجم نقل
کرده است.[35]
بهرهمندي زنان از کتاب
خدا
مصداقهاي بارز ايجاد اين گونه فضاها، دستيابي زنان به معارف الهي و
استفاده بهتر از کتاب خدا و وحي آسماني است. حمران بن اعين گويد: از امام
ابوجعفر (محمد باقر)(ع) شنيدم، ميفرمود: «گويا ميبينم دين شما پيوسته در خون
خود دست و پا ميزند و بر نميگرداند آن را براي شما، مگر مردي از ما اهل
بيت(ع) پس در هر سال دو مرتبه به شما عطا و بخشش خواهد کرد و در هر ماه دو
مرتبه حقوق و روزي خواهد داد و در زمان او به حکمت و دانش ميرسيد؛ به گونهاي
که حتي زن در خانه خويش به کتاب خدا و سنت رسول الله به داوري ميپردازد».[36]
همراه داشتن قرآني که
امام علي(ع) جمع کرد
در تفسير برهان در ذيل آيه (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ
فَاخْتُلِفَ فيهِ) گفته است: آنان اختلاف کردند، همان طور که اين امت اختلاف
ورزيدند در آن کتاب که همراه قائم است و براي ايشان ميآورد؛ تا اينکه بسياري
از مردم آن را انکار ميکنند. پس او جلو ايشان ميآيد و گردنشان را ميزند.[37]
طبرسي در کتاب احتجاج از ابوذر نقل کرده است: چون رسول خدا(ص) درگذشت، علي(ع)
بنابر وصيت پيامبر قرآن را جمع کرد و نزد مهاجرين و انصار آورد و آن را بر
ايشان عرضه داشت. چون ابوبکر آن را گشود و در نخستين صفحه آن فضيحتهاي آنان
بيرون آمد، عمر آن را پرتاب کرد و گفت: يا علي! آن را بازگردان که به آن نيازي
نداريم. حضرت آن را گرفت و بازگشت. چون عمر به خلافت رسيد، از علي(ع) درخواست
کرد که آن قرآن را به آنها بازگرداند و گفت: يا ابا الحسن! کاش قرآني را که
براي ابوبکر آوردي، اکنون بياوري تا بر آن گرد آييم. آن جناب فرمود: هيهات،
راهي به آن نيست. آن را آوردم تا بر شما حجت تمام شود و روز قيامت نگوييد که ما
از آن غافل بوديم، يا بگوييد آن را براي ما نياوردي. قرآني که نزد من است، بر
آن دست نميگذارد مگر پاکيزگان و اوصيايي از فرزندانم. عمر گفت: آيا براي اظهار
کردن آن وقت معلوم است؟ امام فرمود: آري، زماني که قائم فرزندان من قيام کند،
آن را آشکار سازد و مردم را بر آن وا ميدارد و سنت الهي را جاري ميکند».[38]
در اينجا بايد توضيح دهم که ممکن است اميرمؤمنان برخي مطالب را از زبان پيامبر
به عنوان توضيح و تفسير برخي آيات نقل کرده بود که خوشايند عمر بن الخطاب نبوده
است. لذا قرآن را پرتاب ميکند، اما پس از تثبيت خلافت خودش از اميرمؤمنان
ميخواهد که همان را بياورد تا بر گرد آن جمع شوند، اما با پاسخ منفي
اميرمؤمنان روبهرو ميشود.
پى نوشتها:
1 . اعراف/53.
2 . تفسير قمي، ج1، ص235.
3 . الخرايح و الجرايح، ج1، ص455.
4 . کمال الدين، ج2، ص426.
5 . همان.
6 . قصص/5.
7 . غيبة شيخ طوسي، ص140.
8 . دلائل الامامة، ص268.
9 . الهداية الکبري، ص70.
10 . طه/12.
11 . مريم/1.
12 . اعراف/155.
13 . کمال الدين، ج2، ص454.
14 . انسان/30.
15 . با خورشيد سامرا، ص267.
16 . احقاف/1ـ 6.
17 . احتجاج، ج2، ص468.
18 . مائده/101.
19 . اعلام الوري، ص423.
20 . نمل/65
21 . طه/126،125،124
22 . معادن الحکمه، ج2، ص282.
23 . نساء/59.
24 . مقصود امام حسن عسکري(ع) است.
25 . کتاب الغيبة، ص172.
26 . هود/86.
27 . مستدرک الوسائل، ج12، ص335. در متن اصلي جايش مشخص نيست.
28 . آل عمران/33.
29 . کتاب الغيبة، ص279.
30 . نمل/62.
31 . تأويل الآيات، ج1، ص402.
32 . کتاب الغيبة، ص297.
33 . همان.
34 . همان، ص318.
35 . همان.
36 . کتاب الغيبة، ص239.
37 . تفسير برهان، ج2، ص964.
38 . ستاره درخشان، ص459، به نقل از احتجاج طبرسي.
منبع:
فصلنامه كوثر ـ شماره 74 ـ تابستان 1387