اهميت حريمها و مرزهاى
قوانين و اخلاق
در پنجمين فراز از دعاى امام عصر(عج) با تعبير «و عرفان الحرمة؛ خدايا توفيق
شناخت حرمتها و حريمها را به من عنايت كن.» سخن از احترام به حريمها، و
شناخت آنها، و نگهبانى از مرزها و خط قرمزها به ميان آمده است كه در جاى خود از
اهميت ويژهاى برخوردار است.
براى توضيح اين مطلب لازم است امورى در اين راستا مورد بررسى قرار گيرد، كه در
ذيل تحت چند عنوان تبيين مىگردد:
1- مسأله شناخت
مسأله معرفت و شناخت، به ويژه معرفت دينى و شناخت قوانين و حريمها و
مرزها، و به اصطلاح شناخت خط قرمزها، از امور بسيار مهمى است كه بايد در سرلوحه
برنامهها و ارزشها قرار گيرد، چرا كه موجب نگهدارى دين و جامعه و انضباط
اجتماعى شده، و از انحرافات و كژىها و هرج و مرج جلوگيرى مىنمايد. و فرد فرد
انسانها را از حرمت شكنى، و تحريم حريم كه عامل بزرگترين خسارت دينى و اجتماعى
است باز مىدارد. از اهميت شناخت همين بس كه پيامبر(ص) فرمود: «انّ لكلّ شىءٍ
دعامةً، و دعامة هذا الدّين الفقه، و الفقيه الواحد اشدّ على الشيطان من الف
عابدٍ؛(1) هر چيزى داراى زير بنا و پايه است، زيربنا و پايه اسلام، علم و شناخت
است، به طورى كه يك فرد داراى شناخت در ضدّيت با شيطان (الگوى هر بدى) از هزار
عابد(انسان خداپرست ولى بىشناخت) خطرناكتر است.» و نيز فرمود:«من عمل على غير
علمٍ كان ما يفسد اكثر ممّا يصلح؛(2) كسى كه بدون شناخت كارى انجام دهد فساد و
تباهى او بيش از اصلاح و سامان دهى او خواهد بود.» اهميت شناخت از نظر اسلام در
درجهاى است كه امام صادق(ع) در ضمن گفتارى فرمود: «هرگاه قاضى بدون آگاهى حتى
قضاوت بر حق كند، اهل دوزخ است.»(3)
براى دريافت اهميت كاربردى شناخت كافى است كه آن مثال
معروف مولانا را در مثنوى يادآور شويم كه مىگويد: در هندوستان شبانه در تاريكى
فيلى را به روستايى آوردند، و در اصطبل تاريكى جاى دادند، مردم آن روستا اصلاً
نمىدانستند كه فيل چه شكلى دارد، در همان شب مىخواستند بدانند كه فيل چگونه
است، كنار آن اصطبل اجتماع كردند و در تاريكى هر كدام داخل اصطبل مىشدند، تا
بيرون بيايد و شكل فيل را براى حاضران تعريف كنند. يكى به داخل رفت دستش به پشت
فيل رسيد، سپس بيرون آمد و گفت: فيل مثل تخت است. دومى رفت و دستش به دم فيل
رسيد و بيرون آمد و گفت فيل مانند ريسمان ضخيم است، سومى رفت و دستش به خرطوم
فيل رسيد و بيرون آمد و گفت: فيل مانند ناودان است، چهارمى رفت و دستش به
گوشهاى فيل رسيد و بيرون آمد و گفت: فيل مانند بادبزن است، پنجمى رفت و دستش
به پاى فيل رسيد و بيرون آمد و گفت فيل مانند ستون است. و چون چراغ شناخت در
دستشان نبود، اختلاف نظرشان به اوج رسيد و همه به اشتباه افتادند، آنها اگر با
چراغ وارد اصطبل مىشدند مىدانستند كه فيل آنگونه نيست كه آنها مىگويند،
بلكه مجموعهاى از اعضاء جوارح با شكلهاى مختلف به هم پيوسته است:
از نظرگه گفتشان بد مختلف
آن يكى دالش لقب داد، آن الف
در كف هر كس اگر شمعى بُدى
اختلاف از گفتشان بيرون شدى
چشم حس همچون كف دست است و بس
نيست كف را بر همه آن دست رس
چشم دريا ديگر است و كف دگر
كف بِهِل وزديده در دريا نگر(4)
2- احترام به حريمها
پس از آگاهى از آنها
در جمله «عرفان الحرمة» كه در دعاى مورد بحث آمده، امام عصر(عج) سفارش
كرده كه ما حرمتها را بشناسيم، يعنى هم از جهت نظرى حريمها و حدود و مرزها و
خط قرمزها را بشناسيم، و هم در عمل آن را رعايت كنيم، يعنى چنان كه جهل به
حريمها و ناآگاهى از حرمتها، گناه است، آگاهى به آنها بدون عمل به آنها كه
احترام حريمها باشد نيز گناه است. به عنوان مثال مرز بين ذلّت و تواضع، و بين
عزّت و تكبّر، و بين سياست و دنياپرستى، و بين قناعت و بخل، و بين سخاوت و
اسراف، و بين سكوت و كنترل زبان، و بين شجاعت و بىباكى، و بين عفّت و تعطيل
خواستهاى غرائز و بين زهد و ترك دنياى خوب و... مرزهاى نزديكى - البته به نظر
سطحى - وجود دارد، كه بسيارى بر اثر عدم شناخت به اشتباه خطرناكى مىافتند.
مثلاً به عنوان حفظ عزّت، تكبر مىورزند، و يا به عنوان قناعت، بخل مىورزند، و
يا به عنوان تواضع دچار ذلّت و تملّق مىگردند. چنين انحراف خطرناك بر اثر عدم
شناخت حريمها و مرزها پديد مىآيد. بنابراين بايد ضابطهها، معيارها، و
حريمها را شناخت تا ناخواسته به دره هولناك گناه و صفات زشت اخلاقى نيفتاده، و
كار نيك را به عنوان كار بد ترك نكرد، و يا كار زشت را به عنوان كار نيك انجام
نداد.
و نيز بايد توجه داشت كه در راستاى شناسايى ارزشها و
ضد ارزشها، و در مرحله عمل، بايد به استثناها و تبصرهها توجه كرد، چرا كه در
بسيارى از موارد انجام گناهان كبيره در بعضى از موارد بصورت استثنا جايز بلكه
واجب است و يا بعضى از واجبات و امور مباح در مواردى حرام يا مكروه مىباشند،
در اين بخش نيز اگر استثناءها و تبصرهها شناخته نشوند، ممكن است انسان مؤمن به
طور ناخودآگاه، واجبى را به عنوان حرام ترك كند، و يا حرامى را به تصور واجب
انجام دهد، به عنوان مثال سوگند دروغ از گناهان كبيره است، ولى اگر حفظ جان
مظلومى از دست ظالم. بستگى به آن داشته باشد، در اين مورد سوگند دروغ واجب است،
و يا مثلاً غيبت و بدگويى در پشت سر افراد از گناهان كبيره است، ولى در بعضى از
موارد - به صورت استثناء - غيبت كردن جايز بلكه واجب است. چنان كه فقيه بزرگ
شيخ انصارى بيش از ده مورد از استثنائات غيبت را برمىشمرد، يكى از آنها غيبت
از بدعت گذار است، كه براى آگاهى بخشى و جلوگيرى از فريب او واجب خواهد بود.(5)
بنابراين بايد حريمها و خط قرمزها را شناخت، ولى به استثنائات و تبصرهها نيز
توجه داشت كه در اين موارد، حرمتى وجود ندارد، و يا اگر حرمتى هست، به دلايل
مهمتر، شكستن آن جايز و يا لازم است، چنان كه امام معصوم(ع) فرمود: «سه شخص
حرمت و احترامى ندارد: 1- هوى پرست بدعت گذار 2- حاكم ستمگر 3- فاسقى كه آشكارا
گناه مىكند.»(6)
مطلب مهم ديگر در راستاى شناخت حرمتها اين است كه
درشناخت عناوين بايد به همه ارزشها و جوانب توجه عميق داشت. و بر اساس قانون
اهم و مهم، مسأله عنوان اولى و ثانوى مطرح مىشود، كه دامنه وسيعى در فقه
اسلامى دارد، مثلاً گاهى كار نيكى آن چنان مهم است كه كارهاى ناشايسته ديگر را
تحت الشّعاع قرار داده و به ورطه فراموشى مىسپارد. در صورتى كه بايد به آن
كارهاى ناشايسته نيز توجه كرد و آن را ترك نمود، و گرنه آثار درخشان كار نيك را
خنثى خواهند ساخت، در جنگ احد يكى از ياران پيامبر(ص) با كمال دلاورى در ركاب
پيامبر(ص) با دشمنان نبرد قهرمانانه كرد تا به شهادت رسيد، مادرش به بالينش
آمد، خاك از چهره شهيدش پاك كرده و به او گفت: «فرزندم بهشت برتو گوارا باد»
رسول اكرم(ص) به آن مادر فرمود: «چه مىدانى كه بهشت براى او گوارا است؟ شايد
او سخنان بيهوده مىگفته، و يا در مورد چيزى كه باعث كمبودش نمىشد، بخل ورزيده
باشد.»(7) و نيز روايت شده پيامبر(ص) پس از جنگ خيبر، در يكى از سفرهاى نظامى،
همراه ياران براى جلوگيرى از اشرار به منطقه جنگ رفتند، يكى از ياران آن حضرت
به نام مِرعَم، وسائل جنگى را از پشت شترى گرفت و به زمين گذاشت، تا آماده براى
جنگ شود، در اين هنگام ناگهان از ناحيه دشمن، تيرى به بدن او اصابت كرد، و او
در خون خود غلطيد و به شهادت رسيد. حاضران فرياد زدند: «خوشا به حالش، بهشت بر
او گوارا باد» پيامبر(ص) كه با شناخت حرمتها و حريمها، به همه جوانب توجه
داشت به ياران خطاب كرد و فرمود: «سوگند به كسى كه جان محمّد(ص) در دست او است،
اكنون لباسى كه در تن مِرعَم است از آتش شعلهور است، همان لباسى كه در ماجراى
پيروزى در جنگ خيبر از غنائم مسلمين به خيانت برده است.» اصحاب تعجب كردند و
تحت تأثير شديد گفتار پيامبر(ص) قرار گرفتند، يكى از ياران از پيامبر(ص) پرسيد:
«من دو بند كفش از غنائم برداشتهام، آيا من نيز مسؤولم؟ پيامبر(ص) در پاسخ
فرمود:«براى تو همانند آن دو بند كفش، در آتش دوزخ بريده مىشود.»(8)
آرى مسؤوليت حريم شكنى اين گونه خطير است كه حتى شهيد راه خدا، از اين رو كه
حريم حفظ بيت المال را به اندازه يك لباس، شكسته آن گونه كيفر مىگردد. و حتى
مقام شهادت با آن همه عظمت، نمىتواند از كيفر آن جلوگيرى نمايد.
نيز در روايات آمده:روزى پيامبر اكرم(ص) پس از اقامه
نماز جماعت، به مسلمانان رو كرد و فرمود: آيا از طايفه بنىالنجّار كسى در
اينجا هست؟ كه يكى از افراد برجسته آنها شهيد شده و به خاطر بدهكارى سه درهم
حقالنّاس، (مراحل را طى كرده تا به كنار بهشت رسيده ولى) پشت در بهشت مانده، و
در را به روى او باز نمىكنند. براى آن كه آن در به روى او باز شود، آيا كسى
هست كه اين حقالناس را از طرف او بپردازد؟(9) شخصى براى اداى اين حقالناس
داوطلب شد،و در نتيجه در بهشت براى آن شهيد گشوده گرديد. چنان كه ملاحظه
مىكنيد حريم شكنى در رابطه با حقالناس باعث شد، كه حتى شهيد راه خدا، پس از
گذر از همه مراحل، مانند پل صراط، اعراف و...تا به در بهشت رسيد، ولى در بهشت
به رويش باز نشد، اما شفاعت پيامبر(ص) و اداى حقالنّاس به نيابت از او، باعث
نجات او گرديد.
3- اقسام حرمتها و
حريمها
به طور كلى حدود الهى، و مرزهايى كه خداوند براى برنامههاى عملى انسان
قرار داده همان حرمتها و حريمها هستند، به ويژه محرّمات و امورى كه به عنوان
حرام شناخته شده، مشخص كننده همان خط قرمزهاى اسلام است كه بايد از آن حفاظت
كرد، و حرمت آن را نشكست، بهترين تعبير اين است كه بگوييم قانون الهى، همان
حريم است كه بايد حرمت و احترام آن را هم از نظر فكرى، و هم از نظر عملى نگه
داشت. و از نظر ديگر مىتوان حريم را تقسيم كرد، مانند: حريم الهى، حريم نبوت،
حريم ولايت و امامت، حريم دستورهاى الهى از سياسى، فرهنگى، اقتصادى، نظامى،
اجتماعى و فردى، و در اين راستا بايد توجه داشت همانگونه كه گناهان گوناگون
هستند و به گناهان بزرگ و كوچك و هر كدام به مراحل شدت و ضعف تقسيم مىشوند،
حريمها نيز گوناگون است، بايد همه را به ويژه حريمهاى مهم را شناخت و رعايت
كرد. به عنوان مثال شراب خوارى از گناهان كبيره است و بايد نزديك آن نرفت، ولى
از آن بزرگتر شرابخورى در ماه رمضان است، و از آن بزرگتر شرابخورى در ماه
رمضان در مسجد است، و از آن بزرگتر شرابخوارى در ماه رمضان در مسجد الحرام در
كنار كعبه است. و به همين ترتيب، حريمها داراى مراحل شديدتر خواهند بود، و
قطعاً آن كه شديدتر است، بايد بيشتر رعايت شود. يا مثلاً انسانها داراى حرمت و
كرامت هستند، ولى حرمت مؤمن بيشتر است، و حرمت دانشمند مؤمن از آن بيشتر
مىباشد، و حرمت همسايه دانشمند مؤمن از آن نيز بيشتر است، مثلاً در مورد رعايت
حرمت انسان مؤمن، امام صادق(ع) مىفرمايد: «من استخفّ مؤمناً فبنا استخفّ،
وضيّع حرمة اللّه عزّ و جلّ؛(10) كسى كه مؤمنى را تحقير كند و حرمت او را سبك
بشمرد، ما را تحقير كرده و حرمت ما را سبك شمرده، و حرمت الهى را تباه ساخته
است.»
4- سفارش قرآن به حفظ
حريمها
قرآن در مورد احترام به قوانين الهى، و حدود و مرزهاى آن تأكيد فراوان
كرده، از جمله مىفرمايد: «تلك حدود اللّه فلاتقربوها؛(11) اين دستورها، مرزهاى
الهى است، پس (براى شكستن آن) به آن نزديك نشويد.»و در مورد ديگر مىفرمايد:
«تلك حدود اللّه فلا تعتدوها و من يتعد حدود اللّه فاولئك هم الظّالمون؛(12)
اينها حدود و مرزهاى الهى است، از آن تجاوز نكنيد(آنها را نشكنيد) و هر كس از
آن تجاوز كند ستمگر است.»
قرآن در موارد ديگر قانون شكنان را به عنوان كافر، ظالم و فاسق معرفى كرده و
مىفرمايد: «آنان كه بر طبق قانون الهى حكم نمىكنند، كافرند و... ظالمند و...
فاسق مىباشند.»(13) وقتى كه ما پذيرفتيم حاكميت مطلق از آن خدا است، پس بايد
چهارچوب قانون ما فراتر از حدود الهى نباشد و گرنه سر از انحراف و ستم بيرون
مىآورد. چنان كه خداوند مىفرمايد: «تلك حدود اللّه و من يتعدّ حدود اللّه فقد
ظلم نفسه؛(14) اين حدود خداست و هر كس از حدود خدا تجاوز كند به خود ستم كرده
است.»
براى روشن شدن بيشتر در مورد شدت كيفر قانون شكنان و
مخالفت با حريمهاى الهى نظر شما را به داستان اصحاب سبت، كه قرآن به آن اشاره
كرده (15) جلب مىكنم.
عصر حضرت داود(ع) بود، در ساحل درياى سرخ واقع در خاورميانه، شهرى به نام ايله
وجود داشت كه دهها هزار نفر در آن سكونت داشتند. خداوند توسط پيامبرش به آنها
فرمان داده بود كه در روزهاى شنبه صيد ماهى نكنند. مدتى به اين قانون الهى عمل
شد، و همين باعث شده بود كه ماهيان در روزهاى شنبه احساس امنيت مىكردند، و در
كنارههاى دريا ظاهر مىشدند، ولى در روزهاى ديگر به قعر دريا مىرفتند.
دنياپرستان از خدا بى خبر حيله و ترفندى پيش خود طرح كردند، كه در حقيقت قانون
شكنى بود، ولى در ظاهر يك نوع كلاه شرعى و نيرنگ بود، و مىخواستند وانمود كنند
كه قانون شكنى نمىكنند. ترفند آنها چنين بود كه حوضچهها و جدولهايى در كنار
دريا درست كردند، و راههايى براى ارتباط بين دريا و آن حوضچهها و جدولها
ساختند، به طورى كه ماهىها در روزهاى شنبه وارد آن حوضچهها و جدولها شده،
هنگام غروب كه مىخواستند به دريا بازگردند، راهها را مىبستند و در نتيجه
ماهىها در آن حوضچهها و جدولها حبس مىشدند، آنگاه در روزهاى ديگر (كه صيد
ماهى حرام نبود) آنها را صيد مىكردند، و از اين راه نامشروع ثروتهاى كلانى به
دست مىآوردند. و مدتى زندگى را با مخالفت حريم الهى، و قانون شكنى گذراندند. و
به نهى از منكر ناصحان و پيامهاى پيامبران گوش نكردند، و با شكستن خط قرمزها،
به گناه بزرگ خود ادامه دادند. مطابق بعضى از روايات، هشتاد و چند هزار نفر در
شهر ايله سكونت داشتند، و آنها در رابطه با اين قانون شكنى سه دسته بودند، حدود
هفتاد هزار نفر آنها به اين نيرنگ خشنود بودند، و به آن دست زدند، ولى حدود ده
هزار نفر از آنها دو قسمت شدند يك قسمت آنها نهى از منكر مىكردند، و با نصايح
خود، حريم شكنان را از اين كار حرام نهى مىكردند، ولى يك قسمت از آنها خاموش
بودند و راه سكوت را برگزيدند، و حتى به ناصحان مىگفتند: «چرا اين قوم قانون
شكن را نصيحت مىكنيد؟ چكار به آنها داريد؟ خداوند خودش به موقع آنها را عذاب
شديد خواهد كرد.» ناصحان در پاسخ مىگفتند: «ما از اين رو كه در پيشگاه خداوند
معذور باشيم، آنها را نصيحت و نهى از منكر مىكنيم.» كوتاه سخن آنكه سخن ناصحان
در آنها اثر نكرد، حتى ناصحان با خود گفتند اينك كه چنين است خوب است از شهر
ايله خارج شويم و به جاى ديگر كوچ كنيم زيرا هر لحظه ممكن است عذاب عمومى سختى
بر اين قوم قانون شكن وارد شود. آنها از
شهر خارج شدند، طولى نكشيد كه عذاب سختى بر مردم ايله وارد شد، و آنها بر اثر
آن به صورت ميمونهاى گوناگون مسخ شدند و پس از سه روز با كمال ذلّت تسليم مرگ
شده و نابود گشتند، آرى چنانكه قرآن مىفرمايد: «فلمّا عتوا عن مانهوا عنه قلنا
لهم كونوا قردةً خاسئين؛(16) هنگامى كه در برابر آنچه از آن نهى شده بودند
سركشى كردند، به آنها گفتيم به شكل ميمونهاى طرد شده درآييد.»
عجيب اين كه شيطان آن چنان اين قانون شكنان را به وادى
نيرنگ و تزوير افكنده بود كه بعضى از آنها روز شنبه ماهى مىگرفت و نخى به دم
سوراخ شده ماهى مىبست، و طرف ديگر نخ را در بيرون آب به ميخى بند مىكرد، و
ماهى را در ميان آب رها مىساخت، ماهى در ميان همان قسمت آب، زندانى مىشد،
فرداى آن روز، او مىآمد و ماهى را صيد مىكرد و مىگفت من در روز شنبه ماهى را
صيد نكردهام.(17) روايت شده امام سجّاد (ع) فرمود: پس از آن كه آنها به صورت
ميمون مسخ شدند، اهالى روستاهاى اطراف كنار قلعه ايله آمدند، و از ديوار آن
بالا رفتند ديدند همه اهل ايله از زن و مرد، ميمون شدهاند، اهالى روستا،
خويشان و دوستان خود را مىشناختند، نزد آنها رفته و از تك تك آنها مىپرسيدند،
كه آيا تو فلانى نيستى. او گريه مىكرد و با سرش اشاره مىكرد و مىگفت: آرى.
آنها سه روز به همين شكل ماندند، و روز سوم طوفان شديدى برخاست و همه آنها را
به درياى سرخ افكند، و به اين ترتيب همه آنها نابود شدند.(18) آرى همانها كه
مدتها ماهيان حرام را مىخوردند، و با ارتزاق از راه قانون شكنى، زندگيشان را
آلوده كرده بودند، سرانجام خوراك ماهيان شدند، و كيفر شكستن خط قرمز الهى را
چشيدند. بايد بدانيم مسأله قانون و حرمت آن از نظر اسلام در رأس ارزشها است،
موجب نظم و عدالت و امنيت و حفظ حريمهاى مختلف شده و جامعه را به صلح و صفا و
مدينه فاضله و ايدهآل تبديل مىسازد.
همه ما وظيفه داريم كه قانون مدار باشيم، هم قانون را به خوبى بشناسيم و هم به
آن عمل كنيم. حضرت امام خمينى (قدّسسرّه) به حفظ حريم قانون بسيار حساس بود، و
در همه جا مىفرمود: «بايد طبق مقررات رفتار شود.» يكى از علماى مورد اطمينان
مىگفت: از امام اجازه خصوصى خواستم تا گاهى كه از ماشينهاى دولتى استفاده كنم
جايز باشد امام فرمود: «طبق مقررات رفتار شود.» نيز مىگفت: آنگاه كه امام در
پاريس بود، بعضى از دوستان گوسفندى تهيه كرده و به حياط خانه استيجارى امام
آوردند، تا هم گوشت حلال با ذبح اسلامى فراهم شود، و هم به خاطر سلامتى امام به
اصطلاح خونى ريخته گردد، پس از آن كه گوسفند ذبح شد، و با گوشت آن غذا تهيه
گرديد، امام از آن غذا نخوردند از علت آن سؤال شد فرمود: «شما برخلاف قانون
فرانسه كه براى حفظ بهداشت محيط زيست نبايد گوسفند را در اينجا ذبح نمود، چرا
خلاف قانون رفتار نموديد؟!»
آخرين سخن اين كه يكى از طرفداران حضرت على(ع) به نام
نجاشى كه شاعرى دلير بود و در جنگها در ركاب على(ع) اشعارش را به صورت شعار
مىخواند و با دشمن مىجنگيد، در ماه رمضان، حريم شكنى كرد و شراب خورد،اين
موضوع براى على(ع) ثابت شد، به عنوان اجراى حد شرابخوارى هشتاد ضربه به او
شلّاق زد، سپس دستور داد تا او را يك شب زندانى كنند و فردا نزدش بياورند، فردا
او را نزد حضرت على(ع) آوردند، آن حضرت بيست ضربه ديگر به او شلاق زد. او
پرسيد: ديروز شلاق مرا زدى، پس اين بيست ضربه براى چيست؟ در پاسخ فرمود:هذا
لتجرّيك على شرب الخمر فى شهر رمضان؛(19) اين بيست ضربه براى آن است كه با كمال
گستاخى حريم قداست رمضان را شكستى و در ماه رمضان شراب خوردى.»
آرى قداست حرمتها را بايد شناخت، و كمال احترام را در حفظ آنها كرد، و دانست
كه گستاخى و بىباكى در شكستن حريم آنها از نظر اسلام، مجازات بسيار سخت دارد.
پىنوشتها:
1. نهج الفصاحة، حديث 90.
2. اصول كافى، ج 1، ص 44.
3. فروع كافى، ج 7، ص 407.
4. ديوان مثنوى، دفتر سوم، به خط ميرخانى، ص 233.
5. مكاسب، ص 44 و 46.
6. همان .
7. المحجّةالبيضاء، ج 5، ص 200.
8. سيره ابن هشام، ج 3، ص 353.
9. بحارالانوار، ج 17، ص 295.
10. وسائل الشيعه، ج 8، ص 592.
11. سوره بقره، آيه 187.
12. سوره بقره، آيه 229.
13. «و من لم يحكم بما انزل اللّه فاولئك هم الكافرون - هم الظّالمون - هم
الفاسقون» (سوره مائده، آيات 44 و 45 و 47.)
14. سوره طلاق، آيه 1.
15. آيات 163 تا 166 سوره اعراف.
16. سوره اعراف، آيه 166.
17. بحارالانوار، ج 14، ص 62.
18. همان، ص 58.
19. فروغ كافى، ج 7، ص 216.
منبع: پاسدار
اسلام ـ ش 289 - دى 84