قال امام الصادق(ع): «ان لنا دولة يجيىء بهاالله اذا شاءثمقال: من سر ان يكون
من اصحاب القائم(ع) فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر» (1)
به نظر مىرسد براى تفسير بحث انتظار كه در منابع دينى ماآمده بايد توجه داشته
باشيم به زندگى خودمان تا دريابيم كه زندگى انسان هميشه توام با انتظار است. هر
كسى در هر سنى و هر موقعيتى با انتظار زندگى مىكند. صبح كه از خواب بيدار
مىشود منتظر شب است . شب كه مىخواهد بخوابد منتظر روز است. در دوران نوجوانى
در انتظار جوانى است. همين كه ازدواج كرد منتظر تولد بچه است. به همين ترتيب
همه لحظات زندگى ما سرشار از انتظار است. و اين انتظار به زندگى ما تزريق نشده
بلكه در آن موجود است و چون بازندگى ما عجين است قاعدتا بايد از آن تعريف روشنى
داشته باشيم.
به نظر مىرسد كه انتظار با سه ركن تحقق پيدا مىكند . ركن اول نارضايتى يا
قانع نبودن به وضع موجود است . ركن دوم اميد داشتن به آينده بهتر و ركن سوم
حركت و تلاش است . آن كه در دوره دبيرستان تحصيل مىكند و مىخواهد به دانشگاه
برود يا از وضع موجود ناراضى است و يا به آن قانع نيست - كه البته هميشه
نارضايتى عامل نيستبلكه قانع نبودن و بهتر و بيشتر خواستن مطرح است - قانع
نيست كه ديپلم داشته باشد و اميد دارد كه بتواند به دوره عاليترى از تحصيل راه
يابد. ديگر اينكه اين توانايى را در خود مىبيند پس حركت و تلاش را ادامه
مىدهد و مقدماتش را فراهم مىكند. انتظار همين است و انتظار يعنى اين سه ركنى
كه عرض كردم . تصور من اين است كه كار دين و ديانت تعميق و توسعه آن چيزى است
كه انسانها در زندگى دارند. به اين معنى كه دين كمتر چيزى را كه در زندگى انسان
نيست ايجاد مىكند و شايد اصلا نتوانيم پيدا كنيم چيزى را كه خلاف اين باشد. به
عبارت ديگر دين تفسير انسان را از حيات توسعه مىدهد و به او مىفهماند كه گمان
نكن كه زندگى تا اينجاست، نه ، زندگى وسيعتر است. و سپس به دريافت انسان عمق
مىبخشد. يعنى; فكر نكن كه زندگى در همين لايه رويى و صورى خلاصه شده است.
مثلا انسان در زندگى شكرگزار و سپاسگزار است. دين نمىآيد كه شكر كردن را به او
بياموزد بلكه دين اين دريافت انسان را توسعه مىدهد و عميقتر مىكند. عبادت هم
همينطور . اطاعت هم همينطور . در مساله انتظار هم دين يك چنين كارى كرده است
. انسانها با انتظار زندگى مىكنند. دين ، اين انتظار را كه جوهره زندگى آدمى
است وسعت مىبخشد و سپس آن را تعميق مىدهد. يعنى چيزى را كه انسان دارد،
كاملتر مىكند.
ما خود منتظر بوديم . مثلا منتظر بوديمكه پسرمان داماد شود. دخترمان عروسشود.
خودمان رشد كنيم . همه رشد كنند. همه عالم شوند . همه صالح شوند. اينها انتظار
است اما در حيطه زندگى فردى. اما دين مىآيد و اين انتظارى را كه در من است
توسعه مىدهد، يعنى كه تو فقط منتظر بهبودى براى خود و اطرافيانت نباش! بلكه
اين انتظار را نسبتبه همه افراد داشته باش ! يعنى براى همه نگران باش ! اگر
كامل نيستند براى همه اميد به كمال داشته باش و براى كمال همه حركت كن! اين
توسعه دادن به وسيله دين است . اما، آنجا كه تعميق مىبخشد اين است كه به انسان
مىگويد كه انتظارت فقط در حيطه مسائل زندگى ظاهرى نباشد. تو انتظار ظهور حقيقت
مطلق را داشته باش! تو انتظار تحقق عدالت مطلق را داشته باش! بنابراين اگر
مىبينيم اين همه روايت و جود دارد درباره انتظار كه «منتظر فرج باشيد!» (2) يا
«افضل اهل هر زمان منتظران آن دورانند» (3) و بسيارى ديگر از تعبيرات كه از
پيامبر(ص) به ما رسيده و در آنها اشاره به امام زمان(ع) هم نشده است ، همين
معنى كلى را به ما القا مىكند (4) كه ما به بهبود زندگى انسانها اميد داشته
باشيم و در آن زمينه تلاش كنيم. جانمايه و روح همه اين روايتها اشاره به وجود
مبارك امام زمان(ع) است، و گر نه اين مبحث پيش از دوران غيبت هم مطرح بوده و
بسيارى از آن روايات انتظار را مطرح مىكردند و در سخنان منقول از ائمه: هم اين
تعابير موجود است.
اين تعبيرهاى كلى در هر دورهاى قابل تحققاند. اما مرحله عالى و كامل آن با
ظهور منجى موعود محقق مىشود و در هر سال مىتوان در اين انتظار ماند و نتايجش
راديد. تاكيد بر اين است كه مرحله عالى و كامل آن با امام عصر(ع) به انجام
مىرسد. پس دين انتظار را ايجاد نكرده بلكه آن را توسعه بخشيده و تعميق داده
است. به عبارت ديگر دين با فطرت انسانى مخالفت نمىكند، بلكه، فطرت انسانى را
مىپروراند و آن را در مسير تكاملى قرار مىدهد حال برگرديم به اينكه ما براى
انتظار در فطرت انسان سه وجه قائل شديم:
1- نارضايتى از وضع موجود يا قانع نبودن به آن
2- اميد داشتن به وضع مطلوب
3- حركت و تلاش براى رسيدن به وضع مطلوب
حال اگر بخواهيم اين انگيزهها را در ارتباط با ظهور حضرت در زندگى خود همراه
كنيم، اول معرفت مىخواهد دوم باور و سوم حركت.
نخست ما بايد به يك آگاهى برسيم. آگاهى از اينكه اين وضع خشنودكننده نيستيا
قانع كننده نيست كه اين امر نياز به مقايسه دارد . يعنى انسان زندگى خود و
همگنان خود را ببيند و آنها را مقايسه كند و برسد به اينكه اين وضع قانعكننده
يا راضى كننده نيست. به اين معنى كه اگر به اين آگاهى نرسيده باشد و برسد به
اينكه چيزى كم ندارد، مشكلى ندارد، او ديگر منتظر چه چيزى مىتواند باشد!؟
بنابراين در مساله انتظار ركن اول كسب معرفت و آگاهى است . آگاهيى كه از مقايسه
حاصل مىشود.
ركن دوم باور است . همانكه در همه اديان وجود دارد . چه آنها كه اهل كتابند و
چه آنان كه اهل كتاب نيستند . باور به اينكه جهان به يك نهايتخوبى ختم خواهد
شد. حال اين عقيده را ما در دين خودمان اسلام و بطور خاص در مذهب تشيع نسبتبه
يك فرد خاص داريم و معتقديم كه وضع بهتر با ظهور او بروز خواهد كرد برخى ديگر
معتقدند كه بالاخره منجى و نجات دهندهاى خواهد آمد و عدالت را با همه ابعادش
بدون هيچ ملاحظهاى در تمام صحنههاى زندگى انسانها پياده خواهد كرد.
ركن سوم حركت و تلاش استيعنى هر كس به ميزان توانايى خود در اين زمينه و براى
تحقق آن وضع گام بردارد . از اين حركت و تلاش در روايات ما به صورت سه دستور يا
سه وظيفه ياد شده است . امام صادق(ع) مىفرمايند:
«ان لنا دولة يجيىء بهاالله اذا شاء...;من سر يكون من اصحاب القائم(ع)
فلينتظر...»
«ما دولت و حكومتى داريم و خدا هر گاه بخواهد اين دولت ظهور خواهد كرد و اگر
كسى خوشحال و خشنود مىشود كه از ياران مهدى(ع) باشد پس منتظر باشد.»
و سپس انتظار را تفسير مىكنند. انتظار يعنى چه؟
«وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر»
طبق دستور زبان عربى جمله «هومنتظر» جمله حاليه استبراى فعلهاى قبلى، يعنى اين
كارها را انجام بدهد در حالى كه منتظر است.
بنابراين مىبينيم در اين حديث دو توصيه وجود دارد يعنى اولين كارى كه در
راستاى حركت انتظارى، انسان بايد داشته باشد پرداختن به خود است و اين
حديثبيان مىكند كه انسان بايد از خود آغاز كند. اگر منتظر مصلح است، بايد در
راستاى صلاح گام بردارد و اگر منتظر عدالت مطلق است، بايد خودش در راستاى عدالت
گام بردارد، و اهل ورع و پاكى باشد. اهل پارسايى باشد اهل محاسن و مكارم اخلاق
باشد. خود را بيارايد به خوبيها و محاسن اخلاق و همچنين خودش را و وجودش را
تخليه كند از آنچه كه مانع مىشود تا خوبيها در او تحقق پيدا كند چون تا ظرف
وجوديش تخليه نشود جايى براى ورود محاسن اخلاق در او نيست. اول ورع و تقوى بعد
محاسن اخلاق. بنابراين شخص منتظر اولين وظيفهاش و حركتش حركت در مسير صلاح
خودش است. در زندگى فردى و در سلوك شخصى. انسان وقتى به كسى علاقه دارد، تلاش
مىكند تا مثل او باشد و حال اگر او مظهر خوبيهاست، مظهر عدالت و مظهر حقيقت و
حقانيت است، منتظر هم بايد يك انس و مشابهتى به او در خودش ايجاد كند . ما وقتى
مىخواهيم به مجلس سوگوارى برويم سعى مىكنيم لباس تيرهتر بپوشيم تا يك سنخيتى
با صاحبان عزا در خود ايجاد كنيم. اگر بخواهيم به مجلس جشن برويم سعى مىكنيم
لباس شاد بپوشيم تا با آن مجلس يك سنخيتى ايجاد كنيم. به همين ترتيب هم انسانى
كه انتظار عدالت و صلاح مطلق را دارد بايد آن سنخيت را در خود ايجاد كند. جايى
كه مجلس عروسى است كه پرچم عزا نمىزنند . جايى كه مجلس ختم است چراغانى
نمىكنند. شخصى هم كه در دلش اميد ظهور آقا را دارد و انتظار عدالت ايشان را
مىكشد كه نبايد پرچمش، پرچم ظلم باشد. كسى كه در خانه دلش اميد به عدالت دارد
سر در خانهاش را كه نبايد پرچم ظلم نصب كند. كسى كه در دلش آرزوى حقيقت و
حقانيت و انتظار موعود را دارد نبايد زبان و رفتار و سلوك و كارهايش خلاف حق و
حقيقتباشد. پس شخص اول بايد در زندگى فردى خود با مطلوبش ايجاد سنخيت كند.
دومين وظيفه انسان منتظر، حركت جمعى است. روايتى هست در فضيلتشهر قم و كه
مىگويد:
«يك زمانى دانش دين از كوفه رختبر مىبندد و از شهرى به نام قم سر مىزند و
سپس از آنجا همه جا منتشر مىشود.»
«حتى لايبقى فىالارض مستضعف فىالدين حتى المخدرات فىالحجال» (5)
«مستضعف دينى نخواهيد يافتحتى آنانى كه پشت پرده هستند.»
يعنى حتى پيرزنهايى كه به مكتب نرفته و درس نخواندهاند، با دين آشنا مىشوند.
پس تلاش مىخواهد . يك تلاش فرهنگى و يك تلاش علمى . اگر وظيفه اول جهاد اكبر و
جهاد نفس است، دومى جهاد كبير است و جهاد فرهنگى و علمى. برخى جهاد را سه قسم
مىكنند. اكبر، كبير و اصغر، جهاد اكبر آن سلوك و خودسازى نفسى است كه گفتيم.
جهاد كبير آن جهاد علمى و فرهنگى است كه انسان در مسير صلاح و رشد ديگران گام
بر مىدارد . جهاد اصغر هم براى دين ما يك ضرورت و يك اضطرار است. در دينى كه
پيامش عدالت و صلح و انسانيت و مسالمت است ; جنگيدن اصل نيست. اما، گاهى اضطرار
اقتضا مىكند كه انسان يك عضو از دستخود را قطع كند. چون بقيهجاها را فاسد
مىكند. بنابر اين جهاد اصغر يا جنگيدن در دين ما يك اصل نيست، بلكه يك اضطرار
است كه گاهى جامعه انسانى به آن مبتلا مىشود.
به هر حال بايد ديد جهاد كبير به عهده چه كسى است و آيا غير مسلمانان مىآيند
تا سخن دين ما را منتشر كنند!؟
يهوديان مىآيند اسلام را تبليغ كنند!؟
چه كسانى مبادرت به اين كار مىورزند؟ البته آنها كه باور دارند و دوست دارند .
پس اين جهاد علمى و فرهنگى در مسير اشاعه دين و اشاعه سخنان كسى كه انتظارش را
مىكشيم به عهده آنانى است كه باور دارند و دوست دارند. بنابراين جهاد كبير
دومين گام در مسير حركت است.
روايت ديگرى هم هست:
«يخرج ناس من المشرق و يوطئون للمهدى سلطانه» (6)
«گروهى از مشرق زمين قيام مىكنند و زمينه ساز حكومت امام مهدى(ع) مىشوند»
اين زمينهسازى به معنى جنگ نيست. زمينهسازى نظامى نيست. زمينهسازى فرهنگى،
علمى است. يعنى مردم در آن دوران به يك نوع باور مىرسند كه وقتى حق مطلق بيايد
آن را مىپذيرند.
بنابراين دين ما كمال را در صلاح خويش و اصلاح ديگران ، رشيد شدن و مرشد بودن ،
عالم شدن و معلم بودن مىداند.
در سوره عصر مىخوانيم:
«والعصر، ان الانسان لفى خسر، الاالذين امنوا و عملوالصالحات و تواصوابالحق و
تواصوا بالصبر»
راجع به كلمه «عصر» كه در اين سوره آمده چند احتمال گفته شده است: يكى اينكه،
عصر يعنى يك زمان خاص كه بعد از ظهر است ، احتمال دوم اينكه مراد از عصر زمان
پيامبر(ص) است و احتمال سوم هم اين است كه عصر در اينجا ، عصر امام زمان(ع)
است.
عصاره يعنى فشرده . عصر و يا فشرده همه خوبيها، همه انسانها ، همه دورهها كيست
؟ يا امام زمان(ع) استيا دوره پيامبر(ص). لذا هر دو صادق است.
پس «والعصر ان الانسان لفى خسر»; يعنى سوگند به آن عصاره كمال و انسانيت، كه
انسان ضرر مىكند، مگر آنهايى كه كامل و مكمل باشند. چهار مطلب در سوره عصر
آمده است كه دو مطلب از آنها فردى و دو مطلب ديگر جمعى است.
«آمنوا و عملواالصالحات»; يعنى خودش عالم و عامل شود، «تواصوا بالحق و تواصوا
بالصبر» خودش معلم و مصلح براى ديگران شود. زيرا رشيد تنها در دين ما مطلوب
نيست . زيرا رشيدى كه مرشد باشد به كمال دستيافته است. عالمى كه معلم باشد،
كاملى كه مكمل باشد. فرق عابد و عالم هم همين است عابد خودش را مىخواهد به
مقصد برساند ولى عالم ديگران را هم مىخواهد با خود ببرد. پس براى تحقق ركن سوم
انتظار بايد اول به خود پرداخت دوم در راه اصلاح ديگران تلاش كرد.
روايت ديگرى است از امام صادق(ع) كه مىفرمايند:
«قيام امام زمان(ع) نشانههايى دارد.»
راوى مىپرسد:
«قلت و ماهى جعلت فداك.»
«آنها چيستند؟»امام صادق(ع) مىفرمايند:
«ذلك قولالله عزوجل: ولنبلونكم بشىء من الخوف و الجوع و...» (7)
«اين سخن خداوند كه: شما را با گرسنگى و ترس آزمايش مىكنيم.»
اگر جهاد اكبر و جهاد كبير جزء وظايف منتظران عصر غيبت است، مشكلات بهمراه
دارد. هم جهاد اكبر اين مشكلات را دارد و هم جهاد كبير. كسى كه مىخواهد خود را
بسازد با اين مشكلات روبرو مىشود. و كسى كه مىخواهد ديگران را بسازد با اين
مشكلات درگير است.
اين بلايى است كه پايدارى مىخواهد اما اجر خوبى هم دارد، خداوند به آنهايى كه
گرفتار مصيبت مىشوند وعده داده:
«تتنزل عليهم الملائكه» (8)
«فرشتگان بر آنها نازل مىشوند.»
در قرآن خداوند دو جا به دو گروه سلام و درود فرستاده است. يكى به انبياء و
فرستادگان خودش (9) و ديگر به صابران و مقاومان (10) .يعنى آنهايى كه در مسير
ايفاى مسؤوليتخودشان پايدارى و مقاومت مىكنند.
اميدواريم خداى متعال همهما را از منتظران واقعى قرار دهد. ان شاءالله
پى نوشتها:
1- لطفالله صافى گلپايگانى، منتخبالاثر، ص497 ، فصل 10، باب
2، حديث9.
2- شيخ صدوق ، كمالالدين و تمام النعمة، ج 2 ، ص 645، ح 4.
3- منتخبالاثر، ص499 ، ح16.
4- ر.ك:منتخبالاثر، ص493-500; كمالالدين، ج 2، ص647 - 644.
5 - محمدباقر مجلسى ، بحارالانوار . ج 14 ، ص 338 ; منتخبالاثر ، ص443.
6- منتخبالاثر، ص 304 ، فعل 2، باب 40 ، ح 1.
7- كمالالدين . ج 2 ، ص649 .
8 - سوره فصلت، آيه 30 .
9- سوره احزاب ، آيه56.
10- سوره بقره ، آيه157.
منبع: موعود،
فروردین و اردیبهشت 1376، شماره 1