این زمین پربلا را نام دشت کربلاست
|
ای دل بیدرد آه آسمان سوزت کجاست
|
این بیابان قتلگاه سید لب تشنه است
|
ای زبان وقت فغان وی دیده هنگام بکاست
|
این فضا دارد هنوز از آه مظلومان اثر
|
گر ز دود آه ما عالم سیه گردد رواست
|
این مکان بوده است روزی خیمهگاه
اهلبیت
|
کز حباب اشگ ما امروز گردش خیمههاست
|
کشتی عمر
حسین
اینجا به زاری گشته غرق
|
بحر اشگ ما درین غرقاب بیطوفان چراست
|
اینک قبهی پر نور کز نزدیک ودور
|
پرتو گیتی فروزش گمرهان را رهنماست
|
اینک حایر حضرت که در وی متصل
|
زایران را شهپر روحانیان در زیر پاست
|
اینک سدهی اقدس که از عز و شرف
|
قدسیان را ملجاء و کروبیان را ملتجاست
|
اینک مرقد انور که صندوق فلک
|
پیش او با صد هزاران در و گوهر بیبهاست
|
اینک تکیهگاه خسرو والا سریر
|
کاستان روب درش را عرش اعظم متکاست
|
اینک زیر گل سرو گلستان رسول
|
کز غم نخل بلندش قامت گردون دوتاست
|
اینک خفته در خون گلبن باغ بتول
|
کز شکست او چو گل پیراهن حور اقباست
|
این چراغ چشم ابرار است کز تیغ ستم
|
همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست
|
این سرور سینهی زهراست کز سم ستور
|
سینهی پر علمش از هر سو لگدکوب بلاست
|
این انیس جان پیغمبر
حسینبن علی است
|
کز سنانبن انس آزرده تیغ جفاست
|
این عزیز صاحب دل ابا عبدالهست
|
کز ستور افتاده بییاور به دشت کربلاست
|
این حبیب ساقی کوثر وصی بیسراست
|
کز عروس روزگارش زهر در جام بقاست
|
این سرافراز بلنداختر که در خون خفته
است
|
نایب شاه ولایت تاج فرق اولیاست
|
این سهی سرو گزین کز پشت زین افتاده است
|
جانشین شاه مردان شهسوار لافتاست
|
این مه فرخنده طلعت کاین زمینش مهبط است
|
قرةالعین علی چشم و چراغ اوصیاست
|
این در
رخشنده گوهر کاین مقامش مخزنست
|
درةالتاج شه دین تاجدار
هل اتاست
|
این دل آرام
ولی حق امیرالممنین
|
کامکارانت منی نامدار
انماست |
این گزین
عترت حیدر امام المتقین
|
پادشاه کشور دین پیشوای
اتقیاست |
پا درین
مشهد به حرمت نه که فرش انورش
|
لاله رنگ از خون فرق نور
چشم مرتضی است
|
دوست را گر
چشم ازین حسرت نگرید وای وای
|
کز تاسف دشمنان را بر
زبان واحسرتاست
|
مردم و جن و
ملک ز آه نبی در آتشند
|
آری آری تعزیت را گرمی
از صاحب عزاست
|
میشود شام
از شفق ظاهر که بر بام فلک
|
سرنگون از دوش دوران
رایت آل عباست
|
طفل مریم بر
سپهر از اشگ گلگون کرده سرخ
|
مهد خود در شام غم همرنگ
طفل اشک ماست
|
خاکسارانی
که بر رود علی بستند آب
|
گو نگه دارید آبی کاتش
او را در قفاست
|
تیره گشت از
روبهان ماوای شیری کز شرف
|
کمترین جای سگانش چشم
آهوی خطاست
|
ای دل اینجا
کعبهی وصل است بگشا چشم جان
|
کز صفا هر خشت این آیینه
گیتی نماست
|
زین حرم
دامن کشان مگذر اگر عاقل نهای
|
کاستین حوریان جاروب این
جنت سر است
|
رتبهی این
بارگه بنگر که زیر قبهاش
|
کافر صد ساله را چشم
اجابت از دعاست
|
یا
ملاذالمسلمین در کفر عصیان ماندهام
|
از خداوندم امید رحمت و
چشم عطاست
|
یا
امیرالممنین از راندگان درگهم
|
وز در آمرزگارم گوش بر
بانک صلاست
|
یا
امامالمتقین از عاصیان امتم
|
وز رسولم چشم خشنودی و
امید رضاست
|
یا
معزالمذنبین غرق کبایر گشتهام
|
وز تو در خواهی مرادم در
حریم کبریاست
|
یا
شفیعالمجرمین جرمم برونست از عدد
|
وز تو مقصودم شفاعت پیش
جدت مصطفاست
|
یا امان
الخائفین اینجا پناه آوردهام
|
وز تو مطلوبم حمایت خاصه
در روز جزاست
|
یا
اباعبدالله اینک تشنهی ابر کرم
|
از پی یک قطره پویان
برلب بحر سخاست |
یا ولیالله
گدای آستانت محتشم
|
بر در عجز و
نیاز استاده بیبرگ و نواست
|
مدتی شد کز
وطن بهر تو دل بر کنده است
|
وز ره دور و
درازش رو در این دولتسرا است
|
دارد از
درماندگی دست دعا بر آسمان
|
وز قبول
توست حاصل آن چه او را مدعاست
|
از هوای نفس
عصیان دوست هر چند ای امیر
|
جالس بزم
گناه و راکب رخش خطاست
|
چون غبار
آلود دشت کربلا گردیده است
|
گرد عصیان
گر ز دامانش بیفشانی رواست |