امام حسين‏عليه السلام از نگاه نبوى صلى الله عليه وآله وسلم‏

احمد محيطى اردكانى‏


اساسى‏ترين مسأله در هر مكتبى، حفظ و نگهدارى آن از انحرافات و تضمين بقاى آن است كه اين افتخار در مكتب اسلام و تشيّع به نام اباعبداللّه الحسين‏عليه السلام ثبت شده است. بدين جهت بارها پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«حسينٌ منّى و انا مِن حسينٍ»1؛ حسين از من است و من از حسينم. يعنى نه تنها حسين فرزند من مى‏باشد، بلكه بقاى دين و آيين من نيز از اوست و اسلام به واسطه فداكارى و جانبازى او و يارانش باقى مى‏ماند.
در اين گفتار كوتاه، بر آن شديم تا گوشه‏اى از شخصيّت والاى امام حسين‏عليه السلام را از نگاه درّ يكتاى خلقت، پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله وسلم به تماشا بنشينيم.

واسطه فيض انبيا
اكثر انبياى الهى، به ويژه پيامبران اولوالعزم، هرگاه به مشكلى بزرگ برخورد نمودند، براى حلّ آن، خداوند متعال را به انوار طيّبه پنج تن آل عباعليهم السلام سوگند مى‏دادند.2 برخى از آنها وقتى به نام امام حسين‏عليه السلام مى‏رسيدند، غمگين مى‏شدند و اشك مى‏ريختند. وقتى از علت آن سؤال كردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبداللّه الحسين‏عليه السلام را شنيدند و به عزادارى پرداختند.
ابن عباس مى‏گويد: از پيامبرگرامى اسلام سؤال كردم: آن كلماتى كه حضرت آدم‏عليه السلام از پروردگارش دريافت نمود و به واسطه آن توبه‏اش پذيرفته شد، چه بود؟
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حقِ محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام توبه‏اش پذيرفته شود. خداوند نيز توبه او را قبول كرد.3
در الدّرّالثّمين، در تفسير قول خداوند: «فتلقّى آدم مِن رَبّهِ كلماتٍ» اين گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و ائمه‏عليهم السلام را مشاهده كرد و جبرئيل به او تلقين كرد كه بگويد: «يا حميدُ بِحقِّ محمدٍ، يا عالِىُ بحقِّ علىّ، يا فاطرُ بحقِّ فاطمةَ، يا مُحسنُ بحقِّ الحسن و الحسين و منكَ الاحسانُ»
هنگامى كه حضرت آدم‏عليه السلام نام امام حسين‏عليه السلام را بر زبان جارى ساخت، گريان شد و قلبش خاشع گرديد. حضرت آدم‏عليه السلام گفت: اى جبرئيل! چرا پس از گفتن نام حسين، قلبم شكست و اشكم جارى گرديد؟
جبرئيل خبر شهادت امام حسين‏عليه السلام و چگونگى مصائب او را تشريح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزادارى و گريه و ناله نمودند.4
نظير اين توسّلات و خبريافتن از شهادت امام حسين‏عليه السلام براى نوح، ابراهيم و اسماعيل‏عليهم السلام زكريّا، سليمان، موسى، عيسى‏عليهم السلام، نيز ذكر شده است.5
اين كه خداوند متعال قبل از تولد امام حسين‏عليه السلام در عالم دنيا، پيامبران و اولياى خودش را با حادثه عاشوراى حسينى آشنا مى‏كند و چشم آن‏ها را اشك‏بار مى‏سازد، از عظمت و ارزش والاى حسين بن على‏عليه السلام و قيام و شهادت وى حكايت مى‏كند، گرچه دست يابى به فهم عميق آن، در فكر بشر نمى‏گنجد.

عترت پيامبر
پيامبر گرامى اسلام، بارها اميرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام را به عنوان عترت و اهل بيت خود معرفى نمود و در موقعيت‏هاى مختلف و حوادث گوناگونى آنها را عِدل قرآن قرار داد و پذيرش ولايت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست.
روايات زيادى در اين زمينه از شيعه و اهل سنّت نقل شده است كه بعضى از آنها را در اين جا يادآور مى‏شويم.

آيه تطهير
ام سلمه مى‏گويد: روزى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در خانه من بود. دخترش، فاطمه‏عليها السلام غذايى از آرد و شير (حريره) براى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم آورد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نيز دعوت كن. ام سلمه مى‏گويد: على، حسن و حسين‏عليهم السلام آمدند و از آن غذا تناول كردند و در زير كساى پيامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم. پس خداوند متعال اين آيه را بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نازل فرمود: «انّما يُريدُ اللّهُ ليذهب عنكم الرّجس اَهلَ البيتِ و يُطهّركم تطهيراً»6؛ خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاكى‏ها را از شما، اهل بيت دور سازد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم دامن كسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از كسا بيرون آورد و به سوى آسمان دراز كرد و گفت:
اين‏ها افراد برگزيده و اهل بيت من هستند. خدايا! پليدى و ناپاكى را از اينها دور نما. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اين جمله را دوبار تكرار نمود.
ام سلمه مى‏گويد: من نزد آنها رفتم و عرض كردم: يا رسول اللّه! آيا من نيز با شما هستم؟
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: خوب هستى، تو خوب هستى‏7 (كنايه از اين كه از اهل بيت نيستى، گرچه تو انسان خوبى هستى.)
اين روايت، در كتب روايى شيعه و بسيارى كتب اهل سنّت آمده است.8
نظير اين روايت در مورد آيه مباهله ذكر شده است.

حديث ثقلين‏
رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بارها فرمود: «انّى تارك فيكم الثّقلين ما اِن تمسّكتُم بهما لن تضلّوا بعدى، احدهما اعظم من الآخر، كتاب اللّه حبل ممدود من السّماء الى الارض، و عترتى أهل بيتى، و لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض، فانظروا كيف تخلّفونى بهما»؛9
من (از ميان شما مى‏روم و) دو چيز گران‏بها را در ميان شما مى‏گذارم. اگر بعد از من، به آن دو تمسك نماييد گمراه نمى‏شويد. يكى از آن دو از ديگرى بزرگ‏تر است و آن، كتاب خدا (قرآن كريم است كه چون) ريسمانى از آسمان به زمين كشيده شده است. (يك سر آن به دست خدا و سر ديگر آن به دست مردم است.) و (ديگرى) عترت و اهل بيت من هستند و اين دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند، تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس دقّت كنيد، با عترت من چگونه رفتار خواهيد كرد.
اين روايت از شيعه و اهل سنّت به حدّ تواتر نقل شده است و جاى هيچ شك و ترديدى باقى نمى‏گذارد.10
عبداللّه بن يحيى مى‏گويد: همراه اميرمؤمنان على بن ابى‏طالب‏عليه السلام به سوى صفّين در حركت بوديم. نزديك نينوا رسيديم. حضرت على‏عليه السلام فرياد زد: اى عبداللّه! صبر كن!
آن حضرت فرمود: روزى نزد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رفتم كه از چشمانش اشك مى‏ريخت. عرض كردم: اى رسول خدا! پدر و مادرم به فدايت، چرا گريه مى‏كنى؟ آيا كسى شما را رنجانده است؟
فرمود: نه، بلكه جبرئيل خبر شهادت حسين‏عليه السلام را در شطّ فرات برايم آورده است. آيا مى‏خواهى از تربتش ببويى؟
عرض كردم: آرى. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مشتى از خاك را به من داد. بى‏اختيار گريستم. فرمود: نام آن سرزمين «كربلا» ست.
وقتى حسين‏عليه السلام دوساله شد، پيامبر به سفرى رفت و در بين راه، كلمه استرجاع «انا للّه و انا اليه راجعون» را بر زبان جارى ساخت و اشك از ديدگانش فرو ريخت. از علت گريه آن حضرت سؤال شد. آن حضرت فرمود: جبرئيل از سرزمينى در كناره شطّ فرات به من خبرداد كه نام آن كربلاست. فرزندم، حسين در آن جا كشته مى‏شود. مثل اين است كه الآن قتلگاه و محلّ دفن او را مى‏بينم و گويا مشاهده مى‏كنم (اهل بيتش) را كه چون اسيران بر محمل‏ها سوار مى‏شوند و سر بريده فرزندم، حسين را براى يزيد - لعنةاللّه عليه - هديه مى‏برند. به خدا سوگند! هيچ كس نيست كه به سر بريده حسين‏عليه السلام نگاه كند و خوشحال شود، مگر اين كه (منافق است و) خداوند بين دل و زبانش جدايى قرار مى‏دهد و عذاب دردناكى در انتظارش است.
سپس پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم غمگين و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسين‏عليهما السلام را نيز با خود بر بالاى منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم پس از اين كه از سخنرانى فارغ گشت، دست راست را روى سر حسن و دست چپ را روى سر حسين نهاد و فرمود:
«اللهمّ اِنَّ محمّداً عَبدُكَ و رسولُكَ و هذانِ أَطائِبُ عِتْرَتى‏ و خيِارُ اُرُومتى و اَفْضَلُ ذُرِّيَتى‏...»؛ خدايا! محمد، بنده و فرستاده توست، و اين دو پاكيزه‏ترين عترت من و برگزيده‏ترين خاندان من و برترين ذرّيه من هستند... جبرئيل به من خبرداد اين فرزندم به وسيله سمّ شهيد مى‏گردد و آن يكى در ميدان جنگ به خون مى‏غلتد.
خدايا! شهادت را بر آنها مبارك گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده. خدايا! قاتل و كشنده وى را مبارك نگردان و او را خوار و ذليل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پايين‏ترين منازل جهنّم جاى بده.
مردم گريه و ناله نمودند و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به آنها فرمود: اى مردم! شما براى حسين گريه مى‏كنيد و يارى‏اش نمى‏كنيد! خدايا! تو ولى و ياورش باش.
سپس فرمود: اى مردم! من از ميان شما مى‏روم و دو چيز گران‏بها را در بين شما باقى مى‏گذارم: كتاب خدا و عترت و اصل و ميوه دلم و جان خودم. اين دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا اين كه در روز قيامت بر لب حوض كوثر بر من وارد شوند. من از شما چيزى نمى‏خواهم جز آنچه را كه خداوند مرا مأمور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستى اهل بيت من است.
بر حذر باشيد از اين كه در قيامت بر لب حوض در حالى با من ملاقات كنيد كه اهل بيت من از سوى شما اذيّت شده باشند و بر آنها ظلم كرده يا آنها را به قتل رسانده باشيد.
آگاه باشيد! امت در روز قيامت در سه گروه، هر كدام با پرچمى خاص نزد من مى‏آيند؛ گروهى با پرچم سياه وارد مى‏شوند. آنها افرادى هستند كه ملائكه از اعمال زشت آنها شيون مى‏كنند. وقتى در مقابل من قرار مى‏گيرند، از آنها سؤال مى‏كنم: شما كيستيد؟ آنها در حالى كه نام مرا فراموش كرده‏اند، مى‏گويند: ما عرب و يكتا پرست هستيم. مى‏گويم: من احمد، پيامبر عرب و عجم هستم. مى‏گويند: ما از امّت تو هستيم. مى‏گويم: با كتاب خدا و اهل بيت من، بعد از من چگونه رفتار نموديد؟ مى‏گويند: كتاب خدا را ضايع نموديم و عترت شما را با جدّيّت تمام خواستيم از روى زمين برداريم و نابود سازيم.
بعد از شنيدن اين سخنان، از آنها رو مى‏گردانم و آنها تشنه و رو سياه برگردانده مى‏شوند.
سپس گروه ديگرى با برچم سياه‏ترى مى‏آيند. مى‏گويم: شما با ثقلين، يعنى كتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نموديد؟ مى‏گويند: باثقلِ اكبر، يعنى قرآن مخالفت كرديم و ثقلِ اصغر، يعنى عترت و اهل بيت شما را هرچه توانستيم، اذيّت نموديم. مى‏گويم: از من دور شويد! آنها را با روسياهى و عطش باز مى‏گردانند.
سپس گروه سوم با پرچمى روشن و چهره‏هايى نورانى نزد من مى‏آيند. مى‏گويم: شما كيستيد؟ مى‏گويند: ما از امت محمد مصطفى‏صلى الله عليه وآله وسلم و اهل كلمه توحيد و تقوا هستيم. ما از بازماندگان اهل حق و حقيقت مى‏باشيم. به كتاب خدا عمل نموديم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستيم، ذرّيه پيامبر خاتم را دوست داشتيم و بدان گونه كه يار و مددكار خود بوديم. آنها را يارى نموديم و با دشمنانشان جنگيديم.
پس به ايشان مى‏گويم: بشارت باد بر شما! من پيامبر شما محمّد هستم. در دنيا همان گونه كه گفتيد، بوديد.
سپس از آب كوثر به آنها مى‏نوشانم. سيراب و خوشحال از آنجا باز گردانده مى‏شوند و داخل بهشت مى‏گردند و براى هميشه در آنجا مى‏مانند.11

پاره تن پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم‏
امام صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: به پيامبر خداصلى الله عليه وآله وسلم خبر دادند كه امّ ايمن شب و روز گريه مى‏كند. وى را به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم آوردند. آن حضرت پرسيد: چرا گريه مى‏كنى؟
گفت: خوابى دردناك ديده‏ام.
فرمود: خوابت را بگو.
گفت: بر من سخت است كه خواب را بر زبان آورم.
فرمود: خوابت آن گونه نيست كه مى‏پندارى.
گفت: يا رسول اللّه! شبى در خواب ديدم پاره‏اى از پيكرت جدا شد و در خانه من افتاد.
فرمود: امّ ايمن! آسوده باش! فاطمه پسرى به دنيا مى‏آورد، تو او را پرورش مى‏دهى و نگهدارى‏اش مى‏كنى. او پاره تن من است كه در خانه تو خواهد بود.
امّ‏ايمن مى‏گويد: روز هفتم، نوزاد را به نزد پيامبر بردم. حضرت فرمود: آفرين بر تو و نوزادى كه در بغل دارى! اين است تعبير خواب تو.12

خبر شهادت‏
آنچه بيش‏تر از هرچيز در زندگى ابا عبداللّه الحسين‏عليه السلام خصوصاً در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم مى‏خورد، اين است كه در حوادث زيادى، خبر از شهادت آن حضرت به ميان مى‏آيد و پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بيت‏عليهم السلام به ياد كربلا و حوادث دل‏خراش آن، اشك مى‏ريزند.
قيام و شهادت امام حسين‏عليه السلام نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود؛ در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم از مكه به مدينه، كه براى پايه گذارى مكتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسين‏عليه السلام از مدينه به مكّه و سپس به طرف كربلا، كه براى حفظ آن بود.
پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم مى‏دانست كه شهادت امام حسين‏عليه السلام اسلام را تا ابد حفظ مى‏كند؛ به همين خاطر آن حضرت بيش‏ترين كلامش را در معرّفى امام حسين‏عليه السلام و راه و روش او و شهادتش به كار گرفت.
در اين جا به بعضى از آن حوادث و سخنان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اشاره مى‏كنيم:

ترتب سرخ‏
امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد: روزى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در خانه امّ‏سلمه بود. سفارش كرد: كسى نزد من نيايد. طولى نكشيد كه حسين‏عليه السلام در حالى كه كودك بود، وارد شد و سراغ پيامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پيامبر رساند.
امّ‏سلمه مى‏گويد: به دنبالش دويدم (شايد مانع شوم). وقتى به او رسيدم، ديدم حسين‏صلى الله عليه وآله وسلم روى سينه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم نشسته است و پيغمبر گريه مى‏كند و چيزى در دست دارد.
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: امّ‏سلمه! اين جبرئيل است كه به من خبر مى‏دهد حسينم كشته خواهد شد. اين هم خاك سرزمينى است كه حسين در آنجا شهيد مى‏شود. آن را نزد خود نگهدار. هر وقت به خون تبديل شد، حسينم كشته گرديده است.
امّ‏سلمه عرض كرد: يا رسول اللّه! از خدا بخواه از او دفع كند.
فرمود: خواستم و خدا وحى كرد: اين درجه‏اى است كه هيچ كس بدان نرسد (جز حسين‏عليه السلام). حسين، هر يك از پيروان خود را كه شفاعت كند، پذيرفته مى‏شود. حضرت مهدى‏عليه السلام فرزند او است. خوشا به حال كسى كه از دوستان و پيروان حسين باشد! به خدا قسم آنها در روز قيامت رستگارند.13

راز بوسه‏هاى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم‏
امام باقرعليه السلام مى‏فرمايد: شيوه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم اين بود كه چون حسين‏عليه السلام نزد او مى‏آمد، او را به پيش خود مى‏كشانيد و به اميرالمؤمنان‏عليه السلام مى‏فرمود: حسين را نگهدار. سپس جاى جاى بدن او را مى‏بوسيد و مى‏گريست. حسين سؤال مى‏كرد كه: پدرجان! چرا گريه مى‏كنى؟ پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم مى‏فرمود: پسرجانم! جاى شمشيرهايت را مى‏بوسم و مى‏گريم.14

فضائل و ويژگى‏ها
اباعبداللّه الحسين‏عليه السلام سومين اختر تابناك آسمان امامت و ولايت، امامى معصوم، تربيت يافته در خانه عصمت و طهارت، تعليم يافته از سرچشمه وحى و رسالت و پرورش يافته در دامن خاتم پيامبران، داراى فضائل و ويژگى‏هاى زيادى است كه بعضى از آنها را از زبان پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم متذكّر مى‏شويم:

نامگذارى‏
حضرت امام رضاعليه السلام مى‏گويد: «چون امام حسين‏عليه السلام متولد شد، پيغمبرصلى الله عليه وآله وسلم به اسماء بنت عميس فرمود: فرزندم را بياور. اسماء مى‏گويد: حسين را در جامه سفيدى پيچيدم و به خدمت حضرت رسول بردم. آن حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت. سپس در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت.
جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: چون على‏عليه السلام نسبت به تو به منزله هارون نسبت به موسى‏عليه السلام است، پس او را به نام پسر كوچك هارون كه «شبير» است، نامگذارى كن و چون زبان تو عربى است، او را «حسين» بنام.»15

خليفةاللّه در زمين و سرور جوانان بهشت‏
ابن عباس مى‏گويد: روزى رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم بين اصحاب نشسته بود، حسن‏عليه السلام وارد شد. تا نگاه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بر او افتاد، گريست و فرمود: نزديك بيا. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم او را به نزديك خود كشيد و بر زانوى راست خود نشاند. طولى نكشيد، حسين‏عليه السلام وارد شد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تا او را ديد، گريه كرد و او را نزديك خود برد و بر زانوى چپ خود نشاند. سپس فاطمه‏عليها السلام وارد شد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با ديدن او گريان شد و او را طرف راست خود نشاند.
پس از آنها، حضرت على‏عليه السلام وارد شد و پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم با ديدنش، اشك ريخت و او را در طرف چپ خود نشاند.
اصحاب گفتند: اى پيامبر! هر كدام از آنها را مشاهده كردى، گريه نمودى! آيا در بين آنها هيچ كس نبود كه با ديدنش مسرور شوى؟
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در گفتارى طولانى به اوصاف آنها پرداخت و خبر شهادت آنها و مكر و حيله و ظلم امتش در باره آنها را بيان فرمود.
آن حضرت در باره امام حسين‏عليه السلام چنين بيان داشت: «وَ امّا الحسينِ، فَاِنَّهُ مِنّى وَ هُوَ ابْنى‏ وَ وَلَدى‏ وَ خَيْرُالْخَلْقِ بَعْدَ اَخيهِ وَ هُوَ امامُ المُسلمينَ و مَولىَ المُؤمنينَ و خَليفَةُ رَبِّ العالمينَ...؛ حسين از من است. او فرزند من و بعد از برادرش، بهترين فرد بين مردم، است. او پيشواى مسلمانان، سرور و مولاى اهل ايمان، جانشين پروردگار جهانيان، فريادرس درماندگان، پناهِ پناه خواهان و حجّت خدا بر تمام جهانيان است».
پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله وسلم در ادامه سخنانشان فرمود:
«وَ هُوَ سَيِّدُ شَبابِ اَهْلِ الْجَنّة وَ بابُ نجاةِ الاُمَّة، اَمْرُهُ اَمْرى‏ وَ طاعَتُهُ طاعَتى...؛ او سرور جوانان بهشت و بابِ نجات امت است. فرمان او، فرمان من است و فرمانبردارى از او، فرمانبردارى از من است. كسى كه از او پيروى كند، از من است و كسى كه با او مخالفت كند، از من نيست.»16

زينت آسمان‏ها و زمين‏
امام حسين‏عليه السلام مى‏فرمايد: هنگامى نزد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رفتم كه اُبَىّ بن كعب نزد آن حضرت بود. رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به من فرمود: «مَرْحَباً بِكَ يا اَباعَبْدِاللّهِ يا زَيْنَ السَّماواتِ وَالاَرْضِ؛ خوش آمدى اى اباعبداللّه! اى زينت آسمان‏ها و زمين!»
اُبَىّ گفت: اى رسول خدا! چگونه فرد ديگرى غير از شما، زيور آسمان‏ها و زمين است؟
فرمود: سوگند به خدايى كه مرا بحق، به پيامبرى برانگيخت! حسين بن على در آسمان‏ها بزرگوارتر است تا در زمين. سمت راست عرش خداى عزّوجلّ نوشته است: «مصباح هُدى‏ و سفينة نجاة ...؛ (حسين) چراغ هدايت و كشتى نجات است. امامِ خير، بركت، عزّت، فخر، دانش و ذخيره است.»17

ائمّه از صلب حسين‏عليه السلام‏
بنابر روايات زيادى كه از پيامبر و ائمه معصومين‏عليهم السلام رسيده است، 9 امام معصوم از صلب پاك و طاهر اباعبداللّه الحسين‏عليه السلام مى‏باشند.
امام حسين‏عليه السلام مى‏گويد: «من و برادرم (در خردسالى) نزد جدّمان، رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم رفتيم. آن حضرت من و برادرم را بر روى پاهاى خود نشاند. سپس ما را بوسيد و فرمود:
«پدرم فداى شما، دو امام صالح باد! خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزيد. از صلب تو - اى حسين - 9 امام (ديگر) را برگزيد كه نهمين آنان قائم آنان - عجّل اللّه تعالى فرجه - است. همه شما در فضيلت و منزلتى كه نزد خدا داريد، برابريد.»18
در روايت ديگرى آمده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: «روز قيامت، عرش خدا به تمام زينت‏ها آراسته مى‏شود و امام حسن‏عليه السلام بالاى يكى از منبرها و امام حسين‏عليه السلام بالاى منبرى ديگر قرار مى‏گيرند. خداوند عرش را با وجود اين دو بزرگوار مى‏آرايد، همچنان كه دو گوشواره، زن را مى‏آرايد.»19

برترين انسان‏
پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود:
«حسن و حسين بعد از من و على و مادرشان، بهتر از همه انسان‏هاى روى زمين مى‏باشند و مادرشان بهترين زنان عالم است».20
در كتاب ادريس‏21 آمده است:
«حضرت ادريس‏عليه السلام روزى به ياران خود رو كرد و فرمود: روزى فرزندان آدم‏عليه السلام در باره بهترين مخلوقات خدا بحث كردند. بعضى گفتند: پدر ما آدم بهترين مخلوق خدا است؛ چون كه خدا او را با دست قدرتش خلق كرد و روح منسوب به خود را در او دميد و به امر او، فرشتگان به عنوان احترامِ آدم، او را سجده كردند و آدم را «معلّم فرشتگان» خواند و او را خليفه زمين قرار داد و اطاعت او را بر مردم واجب نمود.
عده‏اى گفتند: نه، بلكه بهترين مخلوق خدا، فرشتگانند كه نافرمانى از خدا نمى‏كنند...
گروه سوم گفتند: بهترين خلق خدا، جبرئيل است كه در درگاه خدا امين وحى مى‏باشد.
گروه ديگر، سخن ديگرى گفتند و گفت و گو زياد شد، تا اين كه حضرت آدم‏عليه السلام در مجلس حاضر گشت. پس از اطلاع از ماجرا به آنها فرمود:
فرزندانم! آن طور كه شما فكر مى‏كنيد، درست نيست. وقتى خداوند مرا آفريد و روحش را در من دميد، بلند شدم و نشستم، در حالى كه به عرش خدا مى‏نگريستم. ناگهان پنج نور در نهايت شكوه و كمالِ درخشش را ديدم كه غرق در انوار آنها شدم.
عرض كردم: خدايا! اين پنج نور كيستند؟
فرمود: اين پنج نور، نورِ «اشرف مخلوقات اند.» اينها باب‏هاى رحمت من و واسطه‏هاى بين من و مخلوقاتم هستند. اگر اينها نبودند، تو را و آسمان‏ها و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نمى‏آفريدم.
عرض كردم: خدايا! نام اينها چيست؟
فرمود: به عرش بنگر. وقتى نگاه كردم، اين نام‏هاى پاك را يافتم:
... محمّد، على، فاطمه، حسن و حسين‏عليهم السلام»22

فراق جانگداز
همان گونه كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم به امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام علاقه فراوان داشت؛ آنها نيز به پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم محبّت شديد داشتند.
ابن عباس مى‏گويد: در لحظه آخر عمر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم، حسن و حسين در حالى كه مى‏گريستند و شيون مى‏نمودند، به بالين پيامبر آمدند و خود را روى پيامبر افكندند. حضرت على‏عليه السلام خواست آنها را از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم جدا كند، ولى پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: على! بگذار من آنها را ببويم و آنان مرا ببويند، من از ديدار آنها بهره‏مند گردم و آنها نيز از ديدار من بهره‏گيرند. اين دو فرزند بعد از من، ستم‏ها خواهند ديد و مظلومانه كشته مى‏شوند.
آن گاه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم 3 بار فرمود: خدا لعنت كند آنان را كه به اين دو فرزندم ظلم مى‏كنند.23


پى‏نوشت‏ها:
1. الحسين و السّنّة، سيدعبدالعزيز طباطبايى، ص 13.
2. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 366.
3. تفسير نورالثّقلين، عروسى، ج 1، ص 68.
4. بحارالانوار، ج 44، ص 245.
5. همان، ص 245 - 243؛ نفس المهموم، محدّث قمى، ترجمه كمره‏اى، ص 16.
6. احزاب/ 33.
7. كتاب خصائص الوحى المبين، يحيى‏بن الحسن الحلى، (ابن بطريق)، ص 69؛ النّورالمشتعل من كتاب ما نزل من القرآن فى على(ع)، ابن نعيم اصفهانى، ص 186 - 176.
8. سنن التّرمذى، محمد بن عيسى بن سورة، ج 5، ص 621، حديث 3787؛ صحيح مسلم، بشرح الامام النووى، ج 15، ص 194 و 195؛ ترجمه ريحانة رسول اللّه الشهيد الحسين بن على بن‏ابى‏طالب(ع)، من تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ص 78 - 76.
9. خلاصة عبقات الانوار فى امامة الائمّة الاطهار، ج 1، ص 3؛ سنن التّرمذى، ج 5، ص 622.
10. خلاصة عبقات الانوار فى امامة الائمة الاطهار، ج 1، ص 3. (در ص 17 و 28، نام 187 راوى از اهل سنّت ذكر شده است كه اين حديث را نقل كرده‏اند.
11. بحارالانوار، ج 44، ص 247 و 248.
12. مناقب آل ابى‏طالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 70.
13. نفس المهموم، ص 16.
14. همان، ص 20.
15. بحارالانوار، ج 43، ص 239؛ جلاءالعيون، ص 281؛ لسان العرب، ج 4، ص 392.
16. امالى صدوق، ص 101 - 99.
17. كمال الدين، صدوق، ج 1، ص 269 - 264.
18. موسوعة كلمات الامام الحسين، معهد تحقيقات باقرالعلوم، ص 91.
19. سيره چهارده معصوم(ع)، محمدى اشتهاردى، ص 309.
20. امام حسين آفتاب تابان ولايت، محمدى اشتهاردى، ص 38.
21. همان. (كتاب ادريس در سال 1895 م. در لندن به زبان سريانى چاپ شد و روايت مذكور در ص 514 و 515 آن آمده است.)
22. همان، ص 21.
23. سيماى پرفروغ محمّد، ترجمه كحل البصر، محمّدى اشتهاردى، ص 321.


منبع: فصلنامه كوثر ـ شماره 52 ـ زمستان 81