اسم آن بزرگوار حسن و كنية مشهورش ابا محمد و ابن الرّضا،
و مشهورترين القاب آن بزرگوار عسكري است ولادت با سعادت آن بزرگوار طبق روایات
متواتر روز جمعه، هشتم ماه ربیع الثانی سال 232 ق در شهر مدینه و شهادت ایشان هشتم ربيع
الاول سال 260 از هجرت به دست معتمد عباسي اتفاق افتاده است. بنابراين عمر آن
بزرگوار بيست و هشت سال، و مدت امامت وي شش سال بود.
اين نكته ماية تأسف است كه حضرت عسكري تقريباً تمام عمر
را يا در زندان و يا در تبعيد به سر برد دو سه ساله بود كه با حضرت هادي(ع) به
تبعيدگاه آمد و مدت بيست سال همراه با آن حضرت يا زندان يا تبعيد بود و بعداً
تا شهادت خود آن حضرت هم كه تقريباً شش سال بود يا در زندان يا در تبعيد با
مراقبت شديد قرار داشت. از اين جهت اصحاب نمي توانستند خدمت ايشان برسند و
مجبور بودند كه مسايل خود را در ميانة راه از ايشان سؤال كنند.
راوي مي گويد: «مي خواستم از حضرت عسكري عليه السلام
بپرسم كه حكم عرق جنب از حرام چيست؟ مانع بودند كه خدمت آقا برسند كه به من
گفتند امروز خليفه حضرت را خواسته، تو مي تواني مسئله ات را ميانة راه سؤال
كني. مي گويد: ميانة راه ايستادم و چون حضرت دير كردند كنار كوچه خسته شدم و
به خواب رفتم. متوجه شدم كسي چوبدستي به شانة من نهاده است، بيدار شدم ديدم
حضرت عسكري سوار قاطري است. به من فرمودند: لا تصلّ فيه! نماز در عرق جنب از
حرام نخوان. و چون حضرت تحت نظر بودند نتوانستم بيشتر از اين با ايشان گفتگو
كنم.
معجزات حضرت عسكري به اين مسايل محدود نمي شود مورخين
براي آن حضرت معجزات بسياري نقل كرده اند و از آن جمله قضية ابي الاديان است كه
صدوق رحمه الله نقل فرموده است. ابي الاديان مي گويد: «حضرت عسكري مرا خواست. و
جواب نامه هايي را به من داد كه به مداين ببرم، و فرمود كه بعد از پانزده روز
كه بر مي گردي من شهيد شده ام. گفتم: يابن رسول الله وصيّ بعد از شما كيست؟
فرمودند: كسي كه بر جنازة من نماز بخواند. گفتم: باز هم علامتي بيان فرماييد!
فرمودند: كسي كه نامه ها را از تو بخواهد و كسي كه بگويد در كيسه ها چه مقدار
پول است. ابهت امام عسكري مانع شد كه زيادتر از اين سؤال كنم. به مداين رفتم و
روز پانزدهم برگشتم. امام عسكري شهيد شده بود و كنار قبري مشغول غسل دادن آن
حضرت بودند و طولي نكشيد كه به جعفر برادر امام عسكري گفتند، جنازه مهيا است
بياييد نماز بخوانيد.« ابو الاديان ادامه مي دهد: «من مي دانستم كه جعفر فاسق و
جاهل است و لياقت امامت ندارد. در اين ميان كه بهت ابي الاديان را گرفته بود،
جواني چون پارة ماه پيدا شد و عمو را كنار زد و به جنازه نماز خواند و از اين
كار همه را بهت گرفته بود، مخصوصاً جعفر را. آن جوان بعد از نماز رو كرد به حسن
و فرمود: جواب نامه ها را بده. طولي نكشيد چند نفر از قم آمدند و وصي حضرت حسن
را خواستند. جعفر خود را معرفي كرد. آنها گفتند: ما پولها همراه داريم. نامه ها
داريم، بايد بگويي نامه ها از كيست و در كيسه ها چه مقدار پول است و صاحب آن
كيست؟ زيرا رسم حضرت عسكري(ع) چنين بود. جعفر بهت زده گفت: يا للعجب مردم از من
غيب مي خواهند! كه در اين هنگام زني از خانة امام عسكري بيرون آمد و صاحب نامه
ها و صاحب كيسه ها و مقدار پولها را از طرف حضرت بقيه الله تعالي فرجه الشريف
گفت و پولها و نامه ها را گرفت و داخل خانه شد. و از همين جا براي خليفه و
اطرافيان او حساسيت پيدا شد. آنان حضرت عسكري را كنترل كردند كه آن فرزندي كه
وعده خداست به دنيا نيايد ولي غافل از اينكه خداوند متعال حضرت موسي را براي
نابودي فرعون زير تخت فرعون قرار مي دهد و در خانة فرعون به دست فرعون تربيت
مي شود.
مطلبي كه ماية تأسف است اين است كه حضرت عسكري با چندي خليفه زندگي كرد و از
همة آنها مصيبت ديد: معتصم، واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، مهتدي، و معتمد.
مدت شش سال امامت را به سه خليفة معتز، مهتدي ومعتمد بود همة آنان از آن حضرت
كرامتها ديدند ولي نه تنها به امامت او معتقد نبودند آن بزرگوار را مورد آزار
قرار دادند. حضرت عسكري در آن مدت شش سال يا در زندان بود يا در تحت مراقبت
بود. از اين جهت مورخين مي گويند، حضرت هادي و مخصوصاً حضرت عسكري خود را از
مردم مخفي مي كردند. نه، آنان خود را مخفي نمي كردند و امر مي كردند كه
زندانبان به آنها سخت بگيرد.
زندانبان معتمد مي گويد: و چون به من امر شده بود كه شدت عمل به خرج بدهم از
اين جهت دو نفر را كه مشهور به قساوت و رذالت بودند بر زندان امام عسكري
گماردم. طولي نكشيد كه آن دو نفر افرادي شايسته شدند، اهل نماز و روزة مستحبي،
اهل تهجّد، اهل وقار وسكينت، اهل خير و وفا. چون از آنها پرسيدم كه چرا به حسن
بن علي سخت نمي گيريد؟ گفتند در حق او چه بگوييم، كسي كه هميشه مشغول به عبادت
خداوند است. روزها روزه مي گيرد، شبها تا صبح به عبادت است، كم حرف و پر وقار
است، ابهت او چنان است كه چون به ماه نگاه مي كند لرزه به اندام ما مي افتد.«
ولي آيا معتمدها، معتزها، متوكل ها پند مي گرفتند؟ نه، تا آنكه آن بزرگوار را
شهيد كردند. بشر اگر داراي اخلاق رذيله شد از هر حيواني حيوان تر و از هر درنده
اي درنده تر است. پروردگار عالم در سورة والشمس يازده قسم مي خورد و بعداً مي
فرمايد:
قد افلح من زكيّها و قد خاب من دسيّها [الشمس،
آيات 9و 10].
حتماً رستگاري براي كساني است كه مهذب باشند؛ و همانا بدبختي و شقاوت براي
كساني است كه مهذب نباشند.
و علت اين تأكيد را در همين سوره بيان مي كند. تاريخ قوم صالح پيامبر را بيان
مي كند كه از حضرت صالح معجزه خواستند. ناقه اي با بچه اش از كوه بيرون آمد ولي
آنان نه فقط ايمان نياوردند بلكه ناقه را پي كردند و استحقاق عذاب الهي پيدا
كردند.قوم صالح، بني اميه، بني عباس و.. فراوان اند و متعجب نباشيم كه در زيارت
حضرت عسكري مي خوانيم: والامام الحسن بن علي عليه السّلام الّذي طرح للسّباع
فخلّصته من مربضها وامتحن بالدّواب الصّعاب فذلّت له مراكبها.
«امام حسن بن علي كسي است كه نزد شيران انداخته شد پس تو او را از چنگال گرگها،
شيرها نجات دادي و تو حيوانهاي چموش را براي او رام نمودي.«
اين جمله اشاره به دو قضيه اي است كه براي حضرت عسكري پيش آمده بود.
1ـ زندانبان به امر خليفه حضرت را نزد شيران انداخت و يقين داشتند كه آن حضرت
نابود خواهد شد. ولي ديدند كه حضرت مشغول به نماز است وشيران با كمال تواضع در
اطراف او مشغول طواف مي باشند.
2ـ خليفه استري چموش داشت و كسي نمي توانست آن را رام كند. روزي حضرت عسكري به
ديدن خليفه رفته بود، خليفه كه مي خواست حضرت عسكري را به دست خود حضرت نابود
كند گفت استر چموشي دارم و مي خواهم كه شما آنرا را رام كنيد! حضرت بلند شدند
دست ولايت بر سر استر نهاد و سوار شد و حيوان با كمال آرامش از حضرت عسكري
تمكين كرد. آن استر را به حضرت هديه دادند.
استر چموش، شير درنده، گرگ خونخوار و سگها در مقابل ولايت رام هستند ولي اين
انسان سركش، متوكلها، مستعين ها، معتزّها، معتمدها نه تنها رام نيستند بلكه
قاتل ولايتند. همة آنان، خليفه، پسر خليفه، وزير و سرلشكر به عظمت و شوكت و
ابهّت و شخصيّت حضرت عسكري اقرار دارند ولي همة آنان بر توهين، زندان، تبعيد،
مراقبت، گرفتن، بستن و بالاخره شهادت آن حضرت اتفاق كردند.
احمد بن عبدالله خاقان كه مي گويند ناصبي بوده است دربارة حضرت عسكري مي گويد:
«حضرت عسكري مردي بود عالم، زاهد، باتقوا، با وقار و سكينت، با عفت و حيا و
شرافت، با ابهّت. ابهّت او در دل همه حتي خلفا، وزرا، سردمداران، جايگزين بود،
از اين جهت نزد آنان قدر و منزلت و عظمتي داشت. روزي پيش پدرم ـ وزير خلفا و
همه كارة آنان ـ نشسته بودم كه به او خبر دادند ابن الرضا آمد. پدرم او را
استقبال كرد و دستش را بوسيد او را به جاي خود نشانيد و مانند يك بندة ذليل در
مقابل او نشست. چون آن بزرگوار رفت از پدرم سؤال نمودم كه اين آقا چه كسي بود؟
پدرم گفت: كسي در اين جهان استحقاق خلافت ندارد جز او. مردي است عالم، زاهد،
داراي صفات انساني و بالاخره يك انسان كامل، چنانچه پدر او نيز چنين بود.
نظير اين كلمات از گفتار دشمن فراوان است ولي فقط حرف است كه در آن فايده اي
نيست. از امتيازهايي كه براي حضرت عسكري نقل شده و خودي و بيگانه به آن اقرار
دارند، ابهّت حضرت عسكري است. گر چه در تاريخ ذكر شده است كه همة اهل بيت
داراي ابهّت خاصي بوده اند؛ چنانچه گذشت كه فرزدق دربارة امام سجاد(ع) در نزد
هشام گفت: يغضي حياء و يغضي من مهابته فلايكلّم الاّ حين يبتسم.
چشم فرو مي بندد به جهت حيايي كه دارد و چشم فرو بسته مي شود در مقابل او به
جهت مهابت و ابهتي كه دارد. و مخاطب نمي شود جز وقت تبسم او.
و دربارة اميرالمؤمنين(ع) نظير آن گذشت. ولي حضرت عسكري ابهتي فوق العاده
داشته است چنانچه گفته شد همة خلفاي زمان ايشان، همة سردمداران، همة
كارگردانهاي خلافت در مقابل ايشان متواضع و از ايشان حساب مي بردند. ابهت و
شخصيت حضرت حسن(ع) همة آنانرا به وحشت انداخته بود. حضرت عسكري مظهر ابهت
پروردگار عالم بوده است. ابهت حضرت عسكري مظهر ابهت اهل بوده است. ابهت حضرت
عسكري مصداق ابهّت اسلام و انسان كامل بوده است. ابهت حضرت عسكري سر مشق براي
همه بوده است. همه بايد بدانيد كه اگر رابطة ما با خداوند متعال كامل شد ابهت
خدايي براي شخصي پيدا مي شود. دربارة حضرت عسكري(ع) نوشته اند: «موقعي كه پدرش
از دنيا رفت، همة درباريها، خليفه زاده ها، وليعهدها، سركرده ها، غالب بزرگان
بني هاشم و بني عباس غالب بزرگان شيعه جمع بودند كه ناگهان بدر ولايت، حضرت
عسكري با حال پريشان آمد. همه از جا برخاستند تا حضرت نشست و همه مقابل او
نشستند. سكوتي سنگين مجلس را گرفت قبل از آمدن حضرت، آن مجلس پر ازدحام بود و
به محض ورود حضرت صداها در گلو پيچيده و ابهت حسني سر تا پاي جلسه را گرفت؛ تا
اينكه جنازه آماده حركت شد.«
شهادت حضرت عسكري
مورخين نوشته اند موقعي كه معتمد عباسي كار خود را انجام داد و حضرت را مسموم
كرد، چند نفر از علما و چند نفر از خواص و چند نفر طبيب ملازم خانة حضرت عسكري
كرد. و اينكار براي اين بودكه كار ناشايستة او آشكار نشود. همين ترس دليل بر
شخصيت اجتماعي حضرت عسكري است.
چون حضرت شهيد شد در سامره قيامتي بر پا گرديد. از خليفه تا بازاري، همه و همه
در تشييع جنازه حاضر شدند. موقعه نماز، ابو عيسي كه از قضات درباري بود جلو آمد
و بزرگان بني هاشم، امرا، وزرا، قضات و اشراف را جمع كرد و گفت ببينيد كه حضرت
عسكري به مرگ خدايي از دنيا رفته است و بدين وسيله قتل را مخفي و شهادت آن
بزرگوار را مثل خلافتش سر پوش گذاردند لعنهم الله اجمعين.
جمله اي كه امام صادق فرمود اينجا مصداق پيدا مي كند. اگر تجمّع مردم نبود، بني
اميه و بني عباس ظالم و استثمارگر نمي توانستند حق اهل بيت ـ حق مظلوم، حق
مستضعف ـ را پايمال كنند.
غلام حضرت مي گويد: «اول اذان صبح روز جمعه هشتم ربيع الثاني سال 260 هجري حضرت
عسكري شهيد شد. در آن وقت كسي جز من و مادر حضرت بقية الله عجل الله تعالي فرجه
الشريف و خود حضرت حجت خدمت آنحضرت نبودند حضرت عسكري آقازادة خود را خواست و
امر كرد كه آن حضرت را وضوء دهد. او دستمالي در دامن امام عسكري پهن كرد و حضرت
را وضوء داد و نماز صبح را به جا آورد و از اين دنيا به عالم قدس سفر نمود.
والسّلام عليه يوم ولد ويوم استشهد ويوم يبعث حيّاً.
حضرت عسكري اصحاب خاصي دارد كه غالب آنها از بزرگان علماي شيعه هستند. برخي از
آنها از اصحاب سرّ ائمة طاهرين هستند. وكلاي حضرت بقيه الله روحي فداه از
اصحاب حضرت عسكري نيز مي باشند.
از جمله اصحاب خاص امام عسكري، احمد بن اسحاق اشعري قمي است كه از وكلاي حضرت
نيز هست و مسجد امام حسن عسكري در قم به دست ايشان و به امر حضرت ساخته شد. اين
بزرگوار به قدري بزرگ مرتبه است كه سعد بن عبدالله كه آن هم از بزرگان شيعه است
مي گويد: «احمد بن اسحاق از حضرت عسكري كفني خواستند. حضرت فرمودند: به تو
خواهد رسيد. چون از خدمت آقا مرخص شديم نزديك كرمانشاه او را تب گرفت. آخر شب
دستور داد كه او را تنها بگذاريم نزديك صبح غلام عسكري را ديدم كه به ما تعزيت
مي گويد، و فرمود: از غسل و كفن احمد فارغ شديم. برخيزيد و او را دفن كنيد. او
در نزد امام عسكري عزيزترين و مقربترين شيعيان است چون مقربترين افراد است نزد
خدا و از ميان غايب شد.«
كلمات گوهر بار حضرت عسكري
حضرت عسكري كلمات بسياري دارد كه ما به چند جمله از كلمات آن حضرت اكتفا مي
كنيم، اميد است ماية سعادت و سر مشق همة ما باشد.
1ـ اتّقوالله وكونوا لنا زيناً ولا تكونوا علينا شيناً اجلبوالنا كل مودّة
وادفعوا عنّا كلّ قبيح. يعني : jr,h ‹‹تقوا را پيشه كنيد و براي ما اهل بيت
زينت باشيد و ننگ براي ما نباشيد. مودّت و محبّت مردم را به سوي ما جلب كنيد و
قبح و زشتي را از ما دفع نمائيد.
نظير اين كلمات از ساير ائمه نيز ذكر شده است. چنانچه امام صادق(ع) مي فرمود:
كونوا دعاةً الي الله بغير السنتكم.
دعوت مردم به سوي خدا به واسطة اعمال شما باشد.
2ـ خصلتان ليس فوقهما شيء الايمان و نفع الاخوان.
دو صفت است كه بالاي آن صفتي و خويي نيست. ايمان به خداوند متعال و نفع رسانيدن
به برادران مؤمن.
راستي اگر انسان اين دو صفت را دارا باشد همه چيز را دارا است. اگر رابطه اش با
خدا محكم باشد و ايمان داشته باشد، ايماني كه او را از گناه و تعدّي باز دارد،
ايماني كه او را به عبادت و خوبي وادارد؛ و رابطه اش با مردم نيز محكم باشد و
سرلوحة زندگي او خدمت به ديگران باشد، و از خدمت به ديگران لذّت ببرد، سعادت
دارين را قطعاً نصيب خود كرده است.
3ـما اقبح بالمؤمن ان تكون له رغبة تذلّه.
چه ننگ است براي مؤمن كه تمايل مذلّت آميز داشته باشد.
4ـ من كان الورع سجيّته و الافضال حليته انتصر من اعدائه بحسن الثّناء عليه و
يحضن بالذّكر الجميل من وصول النّقص اليه.
هر كه ورع و تقوا پيشة او باشد و ديگر گرايي و كرم و سخاوت زينت او باشد ياري
مي شود از دشمن به اينكه تعريف او كند و نگاه داشته مي شوداز اينكه او را بر
بدي ياد كند.
گويا حضرت مي فرمايند كه تقوا و سخاوت اثر وضعي دارد و آن اثر و ضعي اين است كه
دشمن به طور ناخود آگاه از او تعريف مي كند و از تنقيص او خود داري مي كند.
5ـ من ركب ظهر الباطل نزل به دارالنّدامة.
هر كه باطل، سيره و روش او باشد منتهاي سير او نيست جز پشيماني.
منبع:
پايگاه اطلاع رسانى دفتر حضرت آية الله العظمى صافى گلپايگانى
[ ]