«ولايت» در بيان قرآن كريم، اولاً و بالذات، از آن مقام مقدس حضرت احديت است.
خداوند متعال اولي به نفس همه مخلوقات است و تمام موجودات تسبيح گوي اويند.
هركس به زبان خودش« لا إله الّا الله» ميگويد.
ولايت مطلقهاي كه در تعابير مختلف قرآن كريم آمده، از آن بشري است كه عالم در
پرتو آن وجود مقدس آفريده شده، و علت غايي همه موجودات، به شمار ميآيد. در هر
ذره اي كه در كون و مكان، و آسمانها و زمين آفريده شده، رشحات رحمت وجود اقدس
آن انسان كمال يافته ميشود. وجودي كه علت آفرينش همه انسانها, افلاك و املاك
است و آسمانها و زمين در پرتو وجود او آفريده شدهاند. همو كه خداوند او را به
« لولاك لما خلقت الأفلاك؛ اگر تو نبودي، افلاك را نميآفريديم» و«خلقتك لأجلي
و خلقت الخلق لك؛ تو را براي خودم و ديگر مخلوقات را براي تو آفريدم.» مفتخر
نمود. همان وجود مقدسي كه وقتي ملائك آفريده شدند شناختش را با شناخت خداوند
متعال عجين ديدند. حضرت آدم(ع) نيز وقتي در اولين لحظات پس از خلقت، چشمانش را
باز نمود اول چيزي كه ديد نور، آن وجود مقدس بود.
اين وجود مقدس اولي به نفس جميع موجودات، و ولايت او ولايت الله است. دوستي و
ولايت او بر همه واجب است و مقرون به دوستي خدا. طاعت و بيعت او طاعت و بيعت
خداست. نه تنها شناخت او شناخت خداست كه در ابتدا بايد خداشناس بود تا بتوان
نبيشناس شد. پس از طيّ اين دو مرحله نيز ميتوان امام را شناخت:
اللّهم ّعرّفني نفسك فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف نبيّّّك؛
خدايا خودت را به من بشناسان، كه اگر خودت را به من نشناساني، پيامبرت را
نخواهم شناخت؛
اللّهم ّعرّفني رسولك فإنّك إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجتّك؛
خدايا رسولت را به من بشناسان كه اگر رسولت را به من نشناساني، حجتت را نخواهم
شناخت؛
اللّهم ّعرّفني حجتّك فإنّك إن لم تعرّفني حجتّك ضللت عن ديني.
خدايا حجتت را به من بشناسان كه اگر حجتت را به من نشناساني، در دينم گمراه
ميشوم.
بر اين اساس بايد اول خدا و قدرت او, اراده, علم، جود, كرم, صفات جلال، جمال،
همة صفات رحمت، عظمت, جود، جبروتش را شناخت، و پس از آن به سراغ درك اين معنا
برويم كه وليّ مطلق ما ـ پيامبر اكرم(ص) ـ افضل رسل، كاملترين انسانها، خلق
اول و آينة جمال و كمال حضرت احديت است.
اگر بنا بود ما از طريق بشري به پيامبر و امام و خدا معرفت پيدا كنيم، محصول
عملمان عبث و بيهوده بود و اعتقاداتي خلاف واقع پيدا مي كرديم. بشر قابليت آن
را ندارد كه معيار و ميزان امور شود. انسان همان موجودي است كه خداوند متعال ـ
خالق او ـ در قرآنكريم از اين آفريدهاش با عناويني نظير ظلوم، جهول، كنود،
عنود، نادان، مفسد، سفاك و خونريز، لجوج، و اهل مجادله و دعوا ياد كرده است.
چنين موجودي به خودي خود نميتواند درك كند كه ولايت امام، ولايت الله است و
ياراي آن را ندارد كه صفات، حركات و سكنات او را درك كند. او نميتواند بفهمد
علم، قدرت، اراده، جلالت و عظمت او به چه اندازه است، و نفسيات و ملكات او در
چه حد و منزلتي است. اگر بشر بخواهد مبنا قرار بگيرد، نتيجهاش همين شرايط
آكنده از ظلم، تباهي، گمراهي و دهن كج كردن به امام(ع) ميشود كه ميبينيم.
اينها همهاش به خاطر اين است كه ما براي خودمان اعتبار قائل شدهايم، خودمان
را آدم فرض كردهايم، و روي خود تا اين حد حساب كردهايم كه من هرچقدر ميدانم
امام هم بايد همان قدر بداند و هر قدر كه من آدمم امام هم بايد همان قدر آدم
باشد. براي همين است كه اگر امام در ميان ما هم ظاهر بشود، او را نميشناسيم .
خيلي عجيب است بايد اول خداي قادر داراي عظمت، جلال، كبريا، قدرت و... را
شناخت، صفاتش را خوب درك كرد، و بعد سراغ سفيرش رفت، كه او فرستادهاي به سوي
ماسوي الله دارد كه به هيچ زمان و مكاني محدود نمي شود . تمام انبياي پيش از
خود را استخلاف كرده است. بايد براي خدا همچون سفيري فرض كرد كه هم بر اندام
حكومت الهي راست آيد و هم لكه ننگ و عار براي خداوند به حساب نيايد.
ولايت خداوند، ولايتي مطلقه است كه در تمام موجودات جريان دارد . هيچ جنبنده و
متحرك، نبات و جماد، و مخلوق و حتي ذرهاي از آفريدگان خداوند نيست كه مشمول
اين عنايت نباشد. تمام ملائك بر ولايت محمد و آل محمد(ص) مباهات مي كنند. اين
ولايت و حكومت در مرتبه بعدي نامش نبوت و گاه رسالت مي شود.
رسالت، نبوت و امامت، همه عين ولايتاند. تنها تفاوت ميان رسول خدا(ص) و علي بن
ابي طالب(ع) منصب بالاتري است كه رسول اكرم(ص) داشته اند. ايشان هميشه مي
فرمودند:
عليٌ منيّ بمنزلة هارون من موسي إلّا
أنّه لا نبيّ بعدي.
[جايگاه] علي، نسبت به من نظير [جايگاه] هارون نسبت به موسي است، جز آن كه بعد
از من پيامبري نخواهد بود.
[هارون خليفه و وزير موسي(ع) بود.]
ايشان ـ پيامبر و علي(ع) ـ هر دو وليّ مطلق خدا بوده اند و اولي به نفس
مخلوقات. با اين حال علي بن ابي طالب(ع) نسبت به مقام بالاتر رسول خدا(ص) در
برابر ايشان اظهار خضوع مي كردند.
روايات زيادي در كافي و غير آن داريم كه گفتهاند، غير از رسول و نبي كه به
آنها وحي ميشود، امام هم «مُحدَّث» است. محدّث به كسي ميگويند كه ملك با او
حرف مي زند و او ملك را نمي بيند. ملك مطلب را در گوش محدث بيان ميكند، و يا
آن را به قلب او القا ميكند. دوازده امام ما (ع) و حضرت فاطمه صديقه، اُم
ّالائمة النجباء أم أبيها ـ صلوات الله عليها و علي ابيها و بعلها و بنيها ـ
اين صفت را داشتند و هيچ كس جز ايشان چنين مقامي نداشته است. اين تعبير را به
خصوص در زيارات حضرت زهرا(س) ميتوانيد ببينيد.
جمعي از برادران اهل سنت معاصر ما با استناد به اين روايات آمدهاند هو
كردهاند كه شيعيان قائلند به ائمة آنها وحي ميشود. «موسي جارالله» در
الوصيّه, «سيد محمود عبوسي» در السنة و الشيعة و «احمد امين» در فجر الاسلام و
در الصراع و برخي ديگر آمدهاند با اين مطالب داد سخن دادهاند كه اين مكتب,
مكتب كفر و ضلال است. آخر وفتي پيامبر ما پيامبر آخرالزمان بوده، نبايد به كس
ديگري پس از او وحي شود.
ما جواب مفصلي به اين مطالب در جلد پنجم الغدير دادهايم. امروزه حرفهاي دور
از انصاف زيادي دربارة تشيع، در خارج مرزها مينويسند و ميگويند. حدود هشتاد
درصد از اين كتابهايي را كه دربارة ائمه ما نوشتهاند، بايد به دريا ريخت. اين
دست اعتراضات ناشي از بيسوادي و جهل نويسندگان آنهاست. گمان ميكنند ما اين
مطالب را از خودمان ميگوييم آنها اگر سراغ منابع اصلي خودشان ميرفتند،
ميديدند از طريق «عبدالله بن عباس» در صحيح بخاري و مسلم و ديگر منابع، از
رسول اكرم(ص) روايت كردهاند كه فرمودند، «هر پيامبري بعد از خودش از امتش امام
و خليفهاي دارد كه محدث است» و محدث را دقيقاً همان طور شرح دادهاند كه در
منابع ماست و ما ميگوييم؛ يعني شخصي كه ملك با او حرف ميزند يا مطلب را به
قلبش القا مي كند و او ملك را نميبيند. آنگاه ادامه ميدهد كه اگر بنا باشد
در امت اسلام هم پس از من ( پيامبر) يك نفر باشد، «عمر بن خطاب» است. پس آنها
هم قائلند كه محدث با ملك در ارتباط است ولي بعد بايد حرفهايي كه محدث به ملك
نسبت ميدهد با ترازوي قرآن و سنت سنجيد. البته اگر اين ترازو به ميان آيد،
راحت ميتوان حرف زدن يا حرف نزدن با ملك را فهميد. به عبارت ديگر مفهوم محدّث،
يك مفهوم اسلامي است، و نه مذهبي؛ تنها اختلاف در مصداق است.
خدا و نيز به حقّ جگر سوختة حضرت زهرا(س) به همة ما عقلي عنايت بفرمايد كه
بفهميم مسيرمان كجاست، چه ميكنيم، بايد كجا برويم، چه بگوييم و چطور حرف
بزنيم. چه چيز را بايد ياد بگيريم و پشت سر چه كسي راه بيفتيم و اقتضائات مسيري
كه بايد در آن قرار داشته باشيم چيست. پنجاه سال و هفتاد سال از عمر ما ميگذرد
ولي همچنان بيسواديم. هي ميگويد «هو يا علي » ولي وقتي يقه هركدام از آنها
را ميگيري هيچ چيز از امامت نميداند. تعارف كه با هم نداريم هيچ نميداند.
فقط يك سري رسم و رسوم و آدابي دارند كه بايد رعايت كنند؛ همين و بس.
امام محدّث و حامل علم و صفات، و جمال و كمال خداست. از هر طرف به او نگاه كني
در او صفات خدا را متجلي ميبيني. هم حامل آن است و هم همانند آينهاي پاك، صاف
و عاري از هر كدورتي در نهايت وضوح و شفافيت آن را نشان ميدهد. امام، آينة
تمامنما و بدلنماي كمال و جلال خداست. اگر در زيارتها مرور كنيد در مييابيد
امام خازن علم خداست. اهل سنت زياد از پيامبر(ص) روايت كردهاند كه:
أنا مدينة العلم و عليٌ بابها؛
أنا دارالحكمة و عليٌ بابها؛
أنا ميزان الحكمة و عليٌ لسانها؛
من شهر علمام و علي درِ آن است. من خانة حكمتام و علي درِ آن است. من ترازوي
حكمتام و علي زبان آن است.
متأسفانه هنوز هم جعفر بن محمد(ع) مظلوم است و اگر بخواهيم از ايشان مطلبي را
نقل كنيم متهم ميشويم. از علي بن ابي طالب(ع) نقل ميكنيم كه فرمودند: «هركس
ميخواهد درباره آسمانها و زمين چيزي بداند از من سوال كند والله علي به
راههاي آسمان از راههاي زمين آشناتر است». ايشان اين مطلب را در جمعي فرمودند
كه مخاطبان و پامنبريهايشان مترصد اين بودند كه بتوانند از ايشان ايراد بگيرند
ولي هيچ كدام نتوانستند. علي(ع) آيات نازل شده در شب و روز، و سفر حضر را از هم
تميز مي داد و مي دانست هر آيهاي كي و كجا نازل شده است. والله، علي را اگر
بالاي منبري بگذارند با اهل تورات، با تورات و با اهل انجيل با انجيل حكم خواهد
كرد. علوم اولين و آخرين همه در نزد علي است.
تو خودت را شيعه ميداني؟ ايشان مخزن علم الهي و معدن حكمت اوست. آن وقت تو به
خودت نگاه ميكني و ميپرسي آيا امام اين را مي داند يا نه؟! خيلي عجيب است. هم
ميخواني هم دعوا ميكني؛ هم به امام(ع) عرض عقيده مي كني هم اشكال مي گيري؟ هم
معترفي هم معترض، و هم منكري و هم معترض؟
«احمد بن علي حافظ» يكي از بزرگان عامه است كه مرد فوق العاده و جليلي بوده
است. وي كتابي دارد به نام زين الفتي في شرح سورة هل أتي . از اين كتاب دوجلدي
دو نسخه وجود دارد، يكي در هند و ديگري در كتابخانه سيد بن طاووس(ره)2. و در
كتابش از آن كتاب روايت كرده كه: «هركس ميخواهد در علم حضرت آدم، حضرت نوح،
حضرت ابراهيم، حضرت موسي و حضرت عيسي نگاه كند، به علي بن ابي طالب بنگرد».
ميخواهد بگويد هركس ميخواهد به پيامبران بنگرد به علي بن ابي طالب (ع) نگاه
كند. علي بن ابي طالب(ع) مجسمة تمام علوم انبياست. و همة پيامبران هرچه
داشتهاند علي(ع) حامل تمام آن فضائل و ملكات است. اين روايت را شيعه نقل كرده
و اهل تسنن هم آن را زياد نقل كردهاند. «ابوالحمران» سلسله سند اين روايت را
به «ابوبكر» رسانده و آن را صحيح دانسته و ميگويد:
از اين روايت استفاده ميشود علي بن ابي طالب در صفات با انبيا شريك بود.
او اين مطلب را از خودش، و نه به نقل از هيچ سني يا شيعهاي نقل ميكند؛ يعني
اينها اين مسائل را ميفهمند. «شطحفيه» در تفسير و توضيح اين حديث ميگويد:
هر پيغمبري كه خداوند در قرآن او را به صفت حقيقيه مخصوصي ذكر كرده، علي همة آن
صفات را داراست و پيامبر او را به همان صفت ستوده است.
او ميگويد: هركدام از حضرات آدم , نوح , ابراهيم , موسي و عيسي هشت صفت مميزه
داشتهاند . بعد به بحث درباره علم علي بن ابي طالب(ع) ميرسد. در آنجا
ميگويد.
مسلمانان همه بر اين اتفاق نظر دارند كه تمام انسانها بعد از رسول خدا(ص) به
علم علي بن ابي طالب(ع) نيازمندند و هيچ كس نيست كه به اين علم بي نياز باشد.
او پس از اين مطلب بيان ميكند نيازهاي خليفه اول به علم علي(ع) خيلي زياد بوده
است. بعد از آن نيازهاي خليفه دوم را برميشمرد و رواياتي را با مضمون نزديك به
عبارت «لولا عليٌ لهلك عمر؛ اگر علي نبود، عمر هلاك ميشد». نقل مي كند كه
درمنابع شيعي وجود ندارد. نوبت به عثمان كه ميرسد ميگويد او خيلي به علم
علي(ع) نياز داشت و بارها ميگفت «اگر علي نبود، عثمان هلاك ميشد». ما در
منابع خودمان اين مطلب را نداريم و گمان نميكنم يك نفر از علماي شيعه بتواند
اين عبارت را در منابع خودمان بيابد. او سلسله سند را نقل كرده و پس از آن به
نقل از راوي ميگويد:
روزي در خدمت عثمان بودم و صحابه، همه دور او را گرفته بودند. مردي وارد شد و
رو به عثمان كرد و پرسيد: يا اميرالمومنين مسلمانها درباره اينكه مشركان در
قبور خودشان معذباند يا نه، چه ميگويند؟ عثمان جواب داد كه معلوم است، هر
مسلماني با هر مقدار معلومات ديني ميداند كه شخص مشرك در قبرش دچار عذاب است.
وقتي عثمان اين جواب را داد، آن مرد از زير عبايش جمجمهاي در آورد و جلوي
عثمان انداخت و گفت اين جمجمة يك مشرك است، آن را لمس كن. آيا حرارتي احساس مي
كني؟ چطور شما چنين صحبتي مي كنيد؟ عثمان مات و متحير مانده بود چه جواب بدهد.
اين دست و آن دست ميكرد شايد يكي از اطرافيانش جوابي براي اين سؤال داشته
باشند ولي خبري از جواب نبود. در اين ميان يكي از صحابه بلند شد و به منزل علي
بن ابي طالب(ع) رفت و گفت ماجرايي پيش آمده كه لازم است براي جواب دادن به آن
تشريف بياوريد. حضرت به ميان جمع كه رسيدند آن شخص سؤالش را مجدداً تكرار كرد.
حضرت به يكي از صحابه اشاره فرموده، گفتند: برو سنگ چخماق بياور. صحابي كه
سنگها را آورد حضرت آنها را به هم زدند تا آتشي درست شد. بعد از آن سنگها را
در دست آن مرد گذاشتند و پرسيدند، آيا حرارتي احساس مي كني؟ آن چه جور آتشي است
كه آهن و غير آن را ميسوزاند ولي خودش را نميسوزاند و... ماجرا كه به اينجا
ميرسيد، عثمان ميگفت:
اگر علي نبود عثمان هلاك ميشد.
نه فقط عمر و عثمان، اگر علي(ع) نبود بشريت هلاك ميشد. اگر علم علي(ع) نبود
بشريت همه جزء بهائم ميشدند. در هر جا معلم و مربياي هست بايد عالمتر و
داناتر از شاگردش باشد. در روايات متعددي آمده كه علي بن ابي طالب(ع) معلم تمام
ملائكه ـ اعم از شداد و غلاظ، و رحمتِ ـ بهشت و جهنم و حتي جبرائيل و عزرائيل
بوده است3. شاه و آيت الله، شريف و وزير، بزرگ و كوچك، همة انبيا، مخلصين،
صديقين، امرا، اوليا، و نوح و ابراهيم، و موسي و عيسي، همه بايد در محضر عدل
علي(ع) حاضرشوند و بعد جايگاه هركس در بهشت و جهنم مشخص ميشود. اين موضوع از
جمله مطالب اسلامي است، و نه مذهبي. خيال كردهايد احتياج شما به علي(ع) فقط
همين قدر است كه بروي حرم و دعا كني تا بازارت گرم شود؟ جمعيت زيادي از علما،
حفاظ، و محدثان عامه (اهل سنت) نقل كرده اند كه محبت حضرت زهرا(س) در هشت و يا
صدجا فايده دارد: هنگام مرگ، دفن، حشر و حساب و ..... آن قدر اين دستگاه محشر،
عريض و طويل است كه تصورش را نميتوانيد بكنيد. همين طوري بهشت رفتن كه فايده
ندارد. بايد علي(ع) را بشناسي و بعد به بهشت قدم بگذاري. در آن صحراي محشر،
خداوند متعال براي معرفت امير المومنين(ع)، براي همة بشريت يك مدرسة بزرگ به
راه انداخته است. منبر بسيار بزرگي در آنجا گذاشتهاند. رسول اكرم(ص) بالاي
منبر ميروند و جبرئيل با نهايت خضوع در محضر ايشان حاضر شده، كليدهاي بهشت و
جهنم را به آن حضرت تقديم ميكند. در آن هنگام رسول اكرم(ص) هم بانگ برميآورند
كه، پسرعمو، وزير، برادر و جانشينم كجاست؟ علي(ع) تا يك پله پايين تر از ايشان
به بالاي منبر ميروند. پيامبر(ص) كليدها را به دست علي(ع) ميدهند و
ميفرمايند اينها بايد به دست تو باشد. بهشت و جهنم و ملائكة رحمت و ملائكة
شداد و غلاظ، مطيع تو هستند و مطابق نظر تو، افراد بايد به بهشت يا جهنم بروند.
روايات اهل سنت ميگويد، اينها در برابر علي بن ابي طالب (ع) صف كشيدهاند و
ميگويند: لبيك يا علي، گوش به فرمان توايم. بعد از آن علي بن ابي طالب تك تك
افراد بشر را به سمت آتش يا بهشت روانه ميكنند. حالا شما ببينيد چقدر به علي
بن ابي طالب(ع) احتياج داريم...
پي نوشت ها:
اين سخنراني بخشي از سخنرانيهاي مرحوم علامه اميني(ره) است كه
در مشهد مقدس ايراد شده است.
1. محدث قمي، مفاتيحالجنان دعا در غيبت امام زمان(ع)
2. سيد بن طاووس (ره) خيلي حق به گردن شيعه دارد و همه شيعيان بايد او را دعا
كنند. خدا رحمتش كناد. زادة پيغمبري كه واقعاً پهلوان و مجتهد در ولايت است. هر
كس كتاب او را بخواند مي فهمد كه فوق العاده نسبت به خاندان رسول خدا(ص) محبت
داشته است.
3. چند شب پيش به روايت جالبي برخورد كردم كه مناسب است آن را براي شما در
اينجا نقل كنم. راوي نقل مي كند در خدمت امير المومنين(ع) بودم كه شخصي آمد و
گفت اگر در قرآن شما اين همه تعارض و اختلاف وجود نداشت حتماً دين شما را
ميپذيرفتم. حضرت فرمودند مثال بزن. گفت از مثال خارج است، تعدادش بيش از اين
حرفهاست. حضرت باز فرمودند، مثال بزن. گفت در در جايي آمده كه خدا شما را مي
ميراند (الله يتوفي الأنفس حين موتها) و در جاي ديگر آن را به ملك الموت نسبت
مي دهد (قل يتوفّاكم ملك الموت الذّي وكلّ بكم) و در جاي سومي هم آن را به
«ملائكه طيبين» نسبت ميدهد. حضرت خيلي راحت جواب دادند كه همانند يك اداره
شهرباني كه هر آنچه پاسبان كرده، كلانتري كرده و هرچه كلانتري انجام داد، رئيس
شهرباني انجام داده و كار رئيس شهرباني كار وزراست و همين طور تا بالا. خداوند
متعال هم به همين سبك امور را گاه به خود و گاه به ملائك نسبت مي دهد در هر دو
حال كار خودش است و اين انتساب صحيح. به علاوه كه حساب كشي از هركس مطابق شأن
او انجام مي شود .
منبع: خبرگزاري فارس