پيوند دو سويه قرآن و اميرمؤمنان (ع)

عبدالحکيم ضياء


از نگاه لغت شناسي، واژه «معيّت» به معناي مصاحبت و همراهي است، و همراهي در صورتي است که ميان دو فرد همراه، موافقت و تعامل ويژه برقرار باشد و اين معني به طور عادي با هرچيز و هرکس صورت نمي گيرد، زماني دو فرد با هم همراه گفته مي شوند که دست کم در يکي از جهات اخلاقي، رواني، هدفي، شغلي با يکديگر موافقت داشته باشند.

از نگاه روان شناسي نيز همگرايي و وحدت جنسي و فکري لازم است تا دو چيز با هم همراه باشند و گرنه يا همراهي صورت نمي گيرد يا پايدار نخواهد ماند. بنابراين مصاحبت و همراهي، مي فهماند که دو همراه از نظر روحي يا در هدف و انگيزه وجه مشترک دارند، بلکه مي توان از ويژگيهاي يکي ويژگيهاي ديگري را نيز حدس زد.

از ديد عرف اسلامي و جامعه شناسي، معيّت و همراهي با کسي، مفهوم ارزش يا ضد ارزش را نيز در بردارد، تا آنجا که شرافت و ارزشمندي يا پستي و رذالت و بي ارزشي از يک فرد يا يک چيز به همراه او سرايت مي کند.

از همراهي پيوسته و طولاني بين دو چيز يا دو کس، همساني و يکساني ميان آن دو در بسياري از ويژگيهاي ذاتي و صفاتي و شخصيتي فهميده مي شود. خواه همراهي طبيعي باشد يا اعتباري، بويژه اگر اعتبار آن از مبدأ وحي الهام گرفته باشد.

همراهي و معيّت قرآن و امام علي (ع) که در حديث معيّت از پيامبر گرامي اسلام رسيده است، نشانگر همراهي اين دو پديده شريف در مسير هدفي مشترک و متعالي و آرماني مقدس و بلند است، و دليل سمت و سوي يگانه آن دو در مسير هدفي واحد، يعني روشنگري و هدايت انسان و بيان معارف بلند انساني است، تا چگونگي رابطه انسان با خدا و انسان با انسان را بنمايانند و جامعه بشري را تا سرمنزل سعادت رهنمون گردند. اين رابطه و تعامل پيوسته و مستمر را جز عترت هيچ کس با قرآن نداشته و ندارد؛ چنان که تفصيل آن را در اين نوشتار خواهيد خواند. در آغاز متن حديث را با نگاهي به سند آن خواهيم آورد و سپس به بررسي و تحليل محتوا و مدلول آن خواهيم پرداخت.

حديث معيّت

اين روايت در بيشتر منابع روايي شيعه و سني آمده و مضمون آن در ذهن و ضمير آشنايان حديث شهرتي به سزا دارد. محدّث قمي متن آن را چنين آورده است:

«عن ام سلمة قالت سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: إنّ عليّاً مع القرآن، و القرآن مع علّي، لايفترقان حتّي يردا عليّ الحوض.»

طبراني در کتاب «معجم صغير» حديث را به اين صورت نقل کرده است:

«عن ام سلمة، قالت سمعت النبيّ صلي الله عليه و آله و سلم يقول: عليّ مع القرآن و القرآن معه، لايفترقان حتّي يردا عليّ الحوض.»

متقي هندي نيز حديث را در کنز العمّال با اين شماره آورده است: 32912 .

در اين روايت صحبت از سه حقيقت است؛ يکي معيّت و همراهي علي با قرآن؛ و ديگري معيّت و همراهي قرآن با علي؛ سوّم، استمرار اين تقارن تا ورود بر پيامبر نزد حوض کوثر.

زمينه صدور روايت گويا چنان بوده که گوينده با کساني روبه رو بوده که در مضمون جمله ترديد و تشکيک داشته اند، از اين رو با تأکيد بيان شده، و راه ترديد و ناباوري و انکار در آن را بسته است، تأکيد در معني و تأکيد در لفظ (بنابراين يکي از دو عبارت نقل شده) از رابطه استوار دو سويه ميان علي (ع) و قرآن خبر مي دهد.

سيوطي در الجامع الصغير پس از نقل حديث، آن را «حسن» شمرده است.

مناوي در شرح کتاب يادشده مي گويد: «قال الحاکم صحيح و أقرّه الذهبي». که اشاره به سخن حاکم نيشابوري در مستدرک و اظهار نظر ذهبي در ذيل مستدرک دارد.

حاکم در کتاب يادشده مي نويسد:

«هذا حديث صحيح الاسناد، و ابوسعيد التيمي هو عقيصاء، ثقة مأمون.»

او سلسله سند روايت را چنين آورده است:

«اخبرنا محمد بن عبدالله المفيد ، حدثنا احمد بن محمد بن نصر، حدثنا عمر بن طلحة القناد الثقة المأمون، حدثنا علي بن هاشم بن البريد، عن ابيه ابوسعيد التيمي، عن ابي ثابت، مولي ابن ذرّ قال ...»

به نظر مي رسد با توجه به سلسله سند و نقل فراوان حديث، جاي ترديدي در درستي سند آن نيست و گمان وضع نيز درباره آن نمي رود. افزون بر آن که مضمون آن با حديث متواتر و معروف ثقلين و ديگر احاديث معتبر نيز تأييد و تقويت مي شود.

از شرايط در زمينه هاي محيطي صدور اين روايت نقلي نرسيده است، ولي با نشانه هاي برگرفته از سياق و عرف، مي توان گفت پيامبر اين سخن را به منظور بيان مصداق زمامداري امّت و نشان دادن راه نجات سرنوشت آنان در سمت و سوي حرکت سياسي ـ اجتماعي بيان فرموده است. همچنين از آنجا که پيامبر از انگيزه ها و دغدغه هاي پيرامونيان خود آگاه بوده، گويا مي خواسته معيار خط اصيل اسلام و منبع اصيل معارف وحي را در کشاکش تحريف ها و تأويل ها و تزويرها بيان کند و سمبل حق و حقيقت را با نام و نشان به همگان بشناساند و مرجع رسمي علمي و فکري مورد تأييد خويش را براي بي خبران و ناآگاهاني که پس از او در جست و جوي حقيقت اند تعيين کند.

همچنين بايد دانست که مراد از قرآن، حروف و نوشته هاي روي پوست و استخوانها که چند روزي بيش دوام ندارند نيست؛ چرا که اين تکه ها و رقعه ها تا قيامت پايدار نيستند.

چنان که منظور امام علي (ع) نيز وجود عنصري آن امام همام نيست که جز چند ده سالي نپايد. بلکه قرآن، حقيقت نوري آن است، و علي (ع) نفس ملکوتي اوست که مصداق عنوان امامت است و اين عنوان، فراگير همه پيشوايان عترت خواهد بود. آن حقيقت و اين امامت، شايسته توصيف به صفت پايداري و استمرار خواهند بود که پيوسته با هم هستند تا آن گاه که نزد حوض کوثر بر پيامبر درآيند.

روايات ديگري نيز نقل شده که مضموني نزديک با روايات يادشده دارند از جمله:

«ان عليّاً علي الحقّ قبل اليوم و بعد اليوم، عهدا معهوداً و قضاء مقضيّاً.»

«عليّ مع الحقّ، و الحقّ مع عليّ.»

«هو الفاروق بين الحقّ و الباطل.»

مضمون اين روايات با روايت مورد بحث ما يکي است و همگي در پي معرّفي خط اصيل اسلام و مجراي سياست و حکومت و قانون و صراط مستقيم الهي هستند، تا جهت حرکت جامعه نمودار باشد و گفتار و کرداري که الگو است پيش روي همگان قرار گيرد.

اکنون سخن در اين است که رابطه ميان قرآن و علي (ع) چگونه است و همراهي آنان به چه معني است. در پاسخ، گونه هايي از رابطه و همراهي را يادآور مي شويم:

همراهي اتحاد و يگانگي

نظام هستي مظهر جلال و جمال حقّ است و پديده هاي آن هريک مرتبه و درجه اي خاص خود دارند و در مراحلي از پستي و بلندي قرار دارند که اعتباري است و نه مکاني. انسان با تقوا و داراي بينش توحيدي منزلت او والاست، و انسان مشترک و طغيانگر، ساقط و سافل است. موجودات نيز مراتبي دارند که معيار اعتلاي آنها در هر مرتبه ذات الهي است؛ هرچه ارتباط عبوديت و اطاعت قوي تر باشد درجه وجود موجود بالاتر است، انسان ها و عوالم، همگي مشمول اين قاعده کلي هستند.

عالم «لوح محفوظ» که در «امّ الکتاب» است به همه موجودات احاطه دارد و «کتاب مبين» از همين عالم است و آيات آن که به منزله فروع آن است از آن عالم حکايت دارند.

از نفسي ملکوتي مقام ولايت، تعبير به «امام مبين» شده که مرتبه عالي وجود است، و امام جان کتاب مادر (امّ الکتاب) است و جان با بدن يکي است و بر آن احاطه دارد، پس امام بر معارف قرآن احاطه دارد.

قرآن نيز به سان ديگر پديده هاي نظام هستي مراتبي از وجود دارد؛ حقيقت اصلي آن در لوح محفوظ جا دارد «بل هو قرآن مجيد. في لوح محفوظ» (بروج/ 20ـ21) و با همان وجود بسيط و تجرّد کامل که به منزله امّ الکتاب است وجود دارد و همگان را به آن مقام محجوب راه نيست «انّه لقرآن کريم. في کتاب مکنون. لايمسّه الّا المطّهرون» (واقعه/ 77ـ 79) تنها رسول اکرم و عترت پاکش که همه با ذات الهي ارتباط بيشتر و اطاعت قوي تر دارند و در مقام عنداللهي حضور دارند مي توانند به اين محوطه اصلي قرآن برسند و حقيقت آن را لمس و مسّ نمايند، چنانچه قرآن از اين ملاقات و لمس و مسّ در رابطه با پيامبر خبر داده است «و انّک لتلقي القرآن من لدن حکيم عليم» و اهل بيت از جمله علي (ع) با پيامبر از يک نور آفريده شده اند و به منزله جان رسول خدا هستند؛ همچنان که اميرالمؤمنين به صريح قرآن به منزله جان رسول خدا بود و مرتب عالي از وجود مبارک آنها نفس کتاب مادر است. از اين رو در عالم عقل، قرآن معقول، و در عالم مثال، قرآن ممثّل است.

بنابراين مراد از معيّت و همراهي علي (ع) با قرآن در اين مرتبه عالي، عينيّت و اتّحاد است؛ يعني عينيّت نفس ملکوتي علي (ع) با حقيقت و اصل قرآن.

به عبارت ديگر اين نفس ملکوتي و انساني که در سلسله صعود و سلوک طريق الهي مرتب پايين قرآن را نردبان مرتب بالاتر قرار داده است و به مقامي رسيده است که هيچ فرشته اي بدون اجازه به آن راه نداردـ قرآنِ معقول و ناطق و امام مبين است ـ و اين انسان، آيين جمال و جلال حق ّ است و علي (ع) از مصاديق همين انسان است.

برخي از مراتب قرآن مرتبه نازل است؛ مانند وجود لفظي و کتبي قرآن که در دسترس انسانهاست، اين مرتبه، صورت تجلّي يافته قرآن به صورت الفاظ و حروف است، تنزّل قرآن به صورت الفاظ، تنزل تجافي نيست که جاي اصلي اش را خالي کند و به جاي ديگر نزول نمايد، مانند پايين آمدن از طبقه بالا به طبقه پايين که طبقه بالا از وجود آن که فرود مي آيد خالي مي شود، بلکه تنزل قرآن به صورت تجلي است، يعني با آن که نازل مي شود و در دست همگان قرار مي گيرد، اصل و حقيقت آن نزد خدا به منزله «امّ الکتاب» باقي مي ماند. مرتبه پايين مي تواند نردبان براي سالکان به سوي مرتبه عالي باشد، و پيامبر به وضوح به اين ارتباط مراتب قرآن اشاره کرده است: «کتاب الله حبل ممدود من السماء الي الارض» .

هرمرتبه اي از اين مراتب قرآن براي گروه خاصي است و همگان به همه معارف و مراتب آن راه ندارند، چنانچه امام صادق (ع) فرموده است:

«کتاب الله عزوجل علي أربعة اشياء: علي العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام، و الاشارة للخواص، و اللطائف للأولياء، و الحقائق للانبياء.»

کتاب الهي چهار چيز دارد: عبارت و الفاظ که عوام از آن سود مي برند، اشاره ها و تنبيه ها که اختصاص به دانشمندان و انسانهاي ويژه دارد، لطايف و رموز که ويژه اولياء الهي است و حقيقت که از آنِ پيامبران است.

از اين روايت استفاده مي شود که هرکس به اندازه لياقت و تکامل روحي خود بار امانت قرآن را بر مي دارد و به معارف و مراتب آن دسترسي پيدا مي کنند، و عليّ (ع) که خود از بزرگ ترين آيت هاي الهي است، از آيات قرآن و معارف و مراتب آن چنان بهره مند است که از آغاز تا پايان آن در روح و وجود کامل او عجين شده است، از اين سبب خود را قرآن ناطق معرفي نموده است. تنها علي (ع) و اولاد معصوم او توانستند به تمام و کمال، مرتبه پايين و نازل قرآن را وسيله و نردبان رسيدن به مرتبه عالي آن قرار دهند و قرآن مجسّم شوند، يعني آنچه را قرآن با خود آورده همان را علي (ع) در زمان حياتش دارد و انجام داده است.

علوم و معارفي را که قرآن دارد علي (ع) داشته است، چنانچه فرمود:

«ايّها الناس سلوني قبل أن تفقدوني، فلأنا بطريق السماء أعلم منّي بطرق الأرض.»

بنابراين معيّت علي (ع) با قرآن چنانچه بيان شد معيّت و همراهي اتحادي و يگانگي است که در اثر ايمان واقعي و عمل صالح با حالت اختيار و اراده براي او حاصل شده است.

همراهي سببيّت

در تقرير ديگري ممکن است مراد از معيّت علي (ع) با قرآن، از قبيل همراهي سبب و مسبّب باشد که وجود مسبّب بدون سبب ممکن نيست. در رابط سببيّت که وجود مسبّب بدون سبب ممکن نيست، مسبّب پيش از ارتباط به سبب، وجود جداگانه ندارد، که اگر داشته باشد ديگر نياز به سبب ندارد، پس وجود مسبّب عين همان ارتباط به سبب است؛ از اين رو گفته اند: وجود امکاني وجود تعلقي و ربطي است که با وجود خود سبب را نشان مي دهد. وجود قرآن مانند وجود پيامبر و علي (ع) وجود ربطي و تعلّقي است که تعلّق و پيوستگي به وجود سبب خود دارد و نيز آن وجود، جلوه اي از جلوه هاي حقّ است، چنانچه علي (ع) فرمود:

«فتجلّي لهم سبحانه في کتابه من غير ان يکونوا رأوه.»

قرآن با جلو خود که جلو حق است خدا را نشان مي دهد بدون اين که مردم خدا را ببينند، همچنان که علي ّ (ع) آيت کبراي الهي است. چنانچه فرمود: «ما لله آية أکبر منّي.»

آري هيچ موجودي بهتر از علي (ع) نمي تواند خدا را نشان دهد و معرّفي نمايد. وجود پيامبر (ص) و علي (ع) و ساير برگزيدگان الهي با آن که وجود ربطي و از جلوه هاي حقّ است، سبب و وسيله براي خود قرآن و لوح محفوظ و تمام مخلوقات نيز هستند، چنانچه در روايت جابر جعفي آمده است که امام باقر (ع) فرمود:

«فنحن أوّل خلق الله، و اوّل خلق عَبَدَ الله و سبّحه، و نحن سبب خلق الله الخلق.»

زيرا از نظر خلقت نوري، خلقت پيامبر (ص) و علي (ع) پيش از همه مخلوقات بوده و وسيله خلقت ديگر موجودات شده است، از اين رو فرمود:

«و أنا أوّل المسلمين» انعام/ 162

بنابراين علي (ع) و اولاد پاکش، رابطه استوار و اساسي با قرآن دارند و مراد از آن رابطه، رابطه سببيّت است که هستيِ مسبّب يعني قرآن، به هستي سبب يعني وجود نوري مقام ولايت بستگي دارد که مانند روشنايي آفتاب از آن جدايي ناپذير است، و وجود مسبّب از جلوه هاي وجود سبب است، و به گون کامل و تمام در رتب سبب وجود دارد، بدين جهت آنان به حقايق قرآن احاطه کامل دارند و چيزي در قرآن نيست که آنها بر آن سيطره نداشته باشند و آن را ندانند، و حتي بدون استمداد از ايشان، بهره برداري از قرآن به طور صحيح و کامل مقدور کسي نيست.

رابط علمي

يکي از گونه هاي روابط، رابطه عالم با معلوم است. اين رابطه، هم در مقام تصوير و تصوّر و هم در مقام تصديق و باور تا حدّي روشن است، برخلاف رابطه سببيّت يا عينيّت که هر دو نيازمند استدلال و تفهيم و تبيين بود. رابطه علمي گرچه رابطه اي ذهني است ولي هضم آن مشکل نيست، زيرا وجود و مصداق فراوان دارد هر عالمي با معلومات خود در ارتباط است و اين امري عادي و معمول است و فخري و منزلتي در آن نيست. آنچه فخرآور است علم ويژه به معلوم ويژه خواهد بود، يعني علم موهوبي به کتاب الهي. چنين علمي براي هرکس حاصل نمي شود؛ زيرا علم، زيربناي هر خير و خوبي و نهايت فضيلتها است، هر انساني شايستگي دست يافتن بر آن را ندارد، به ويژه علم موهوبي که کسب و تحصيل در آن نقش ندارد، بلکه نوري است که به دلهاي اولياء الهي راه مي يابد و غير آنها از اين نور محجوب و محروم اند، نفس پاک و صاف و ملکوتي مي طلبد تا نور در آن جا گيرد، به ويژه اگر معلوم کتاب مقدس الهي باشد.

علم اکتسابي هر اندازه باشد محدود است و اسرار و زواياي کتاب آسماني نامحدود است. محدود نمي تواند بر نامحدود احاطه يا سيطره يابد. از آغاز تاريخ تاکنون و از حال تا روز قيامت کسي از بشر عادي جز انبيا و اوصيا علم موهوبي يا نداشته و ندارد، يا بسيار محدود بوده است، چون علم همگي اکتسابي است.

تنها برگزيدگان الهي از جمله علي (ع) و اولاد پاکش به نصّ کتاب و سنّت از چنين علم موهوبي برخوردار بوده و هستند؛ از جمله در روايات و تفاسير در ذيل آيه «و من عنده امّ الکتاب» (رعد/ 43) آمده است که مراد علي بن ابي طالب (ع) است که عالم به معارف وعلوم قرآن مي باشد. و نيز امام صادق (ع) فرمود:

«إنّّ رسول الله (ص) افضل الراسخين في العلم، فقد علم جميع ما أنزل الله عليه من التأويل و التنزيل ... و أوصياءه من بعد يعلمونه کلّه.»

غزالي در کتاب احياء العلوم و حافظ ابونعيم در حلية الاولياء از ابن مسعود نقل کرده اند که گفت:

«انّ القرآن نزل علي سبعة أحرف، ما منها حرف الّا و له ظهر و بطن، و انّ علي بن ابي طالب عنده منه علم الظاهر و الباطن.»

در نتيجه به طور مجاز، کلمه «معيّت» در احاطه علمي استعمال شده است و مقصود از معيّت علمي علي با قرآن اين است که علي (ع) و باقي عترت نسبت به قرآن احاطه علمي دارند و قرآن نسبت به عترت نيز چنين است، چنان که اميرالمؤمنين فرمود: «بهم علم الکتاب و به علموا، و بهم قام الکتاب و به قاموا» . يعني تنها به وسيله عترت کتاب الهي دانسته مي شود، و تنها به واسطه قرآن عترت شناخته مي شود و چيزي ديگري نمي تواند وسيله شناخت آنها گردد و تنها به وسيله عترت، کتاب خدا در جامعه حاکم و برپا مي گردد و تنها به واسطه قرآن، عترت در جامعه استوار مي شود.

علي (ع) در توصيف آنان که اين رابطه را با قرآن دارند چنين مي فرمايد:

«هجم بهم علي حقيقة البصيرة، و باشروا روح اليقين ... صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلي.»

علم آنها را تا سرحدّ يقين و بصيرت پيش برده است و روح آنان به عالم بالا پيوسته و با بدنهاشان با دنيا در رابطه است.

رابط معنوي و طبيعي

رابطه ميان علي (ع) و قرآن که از حديث معيّت استفاده مي شود، در نگاه ديگري مي تواند تنها رابطه معنوي باشد، زيرا بيان پيامبر حکايت از اين دارد که رابطه يک امر حسّي نيست، نياز به کشف و بيان دارد؛ بيان از سوي آناني که رابطه را درک کرده و مشاهده نموده يقين به وجود آن دارند، و احساس و ديدن آن نياز به بصيرت و بينايي باطني دارد که تود مردم اين بصيرت باطني و ملکوتي را ندارند، بلکه بيشتر، از گمان و حس پيروي مي کنند. امام علي (ع) و اولاد پاکش هرکدام در عصر و زمان خود تلاش داشته اند که اين رابطه معنوي را به صورت رابطه طبيعي و حسي جلوه دهند، تا گامي باشد براي ارشاد و هدايت تود مردم به سمت و سوي همان رابطه ملکوتي و معنوي، زيرا گفتار و کردار و وجود آنها هدايت است، و هدايت بدون توافق گفتار با کردار وتطابق معني و طبيعت و عقيده و عمل ميسّر نيست، چه در ناحيه هدايتگري باشد، يا هدايت پذيري. از اين رو حرکتي جدا از دستورات قرآن که بيانگر تفرقه و جدايي پذيري آنها باشد در هيچ حالتي از آنها صادر نشده است و کسي نيز نتوانسته بر عملکرد آنان خرده بگيرد.

قرآن و عترت هر دو نور ممتد و فيض بي دريغ الهي در زمين هستند، چنانچه پيامبر از حقيقت هر دو خبر داده است:

«هما حبل الله ممدود بينکم و بين الله عزّوجل، ما إن تمسّکتم به لم تضلّوا.»

قرآن و عترت، ريسمان کشيده شده اي است از آسمان غيب تا زمين شهادت که با تمسّک به آن ريسمان گمراهي نخواهيد داشت.

و در جاي ديگر فرموده است:

«سبب منه بيد الله، و سبب بأيديکم.»

اصل اين وسيله نجات بخش که مرتبه عالي از وجود آنهاست نزد خداست و فرع آن که مرتبه پايين از وجود است پيش مردم و در دسترس همگان است.

پيامبر در ذيل همين حديث، چگونگي همراهي را تا اندازه اي توضيح مي دهد و از باب تشبيه معقول به محسوس، يا محسوس غير ظاهر به محسوس ظاهر مي فرمايد:

«کإصبعيّ هاتين ـ و جمع بين سبّابتيه ـ و لاأقول کهاتين ـ و جمع بين سبّابته و الوسطي ـ فتفضل هذه علي هذه.»

همراهي آنان مانند دو انگشت سبابه است که يکي نسبت به ديگري فزوني يا کاستي ندارد، و همراهي آنها مانند دو انگشت سبابه و انگشت مياني نيست که يکي بر ديگري فزوني دارد و همراه و همسان نيستند.

اين تشبيه براي تفهيم همراهي است، چه همراهي معنوي باشد يا طبيعي. قرآن و عترت تا حدودي که مرتبه وجودي آنها عيني است رابطه معنوي دارند، و در مرتبه نازل از وجودشان که طبيعي و حسّي است رابطه حسّي دارند.

همراهي طبيعي نيز بر چند گونه است:

يک . همراهي يا رابط تبييني؛ علي (ع) که ثقل اصغر است در عصر خود قرآن را تعليم و تبيين مي کند، و قرآن نيز در همان عصر که ثقل اکبر است براي مردم، علي (ع) و ساير عترت را توصيف و تبيين مي نمايد، و اين تعامل در عصر هر معصومي ادامه پيدا مي کند.

اين رابطه را مي توانيم رابطه مبيِّن و مبيَّن يا زبان و ترجمان بناميم، و چون نياز به تبيين در عالم طبيعت و در ظرف وجود نازل آنها است و در غير اين ظرف چنين نيازي نيست، روي اين جهت مي توانيم اين رابطه را طبيعي و حسّي بناميم. گواه وجود اين رابطه، حديثي است که به طور مسند به روايت امام باقر (ع) از رسول خدا نقل شده است.

«عن أبي جعفر الباقر (ع)، عن رسول الله (ص): معاشر الناس؛ إنّ عليّاً و الطيّبين من ولدي هم الثقل الأصغر، و القرآن الثقل الأکبر، و کلّ واحد منهما مبيّن عن صاحبه موافق له، لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض.»

رسول خدا فرمود: مردم؛ علي و پاکان از فرزندانم ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر است و هريک ديگري را تعريف و تبيين مي کند و با آن همساز است، هرگز [در مسير روشنگري] از يکديگر جدايي نخواهند داشت، تا بر سر حوض بر من وارد آيند.

تعريف و توصيف و تبيين هريک از ديگري چنان است که از آن در هيچ جنبه و بعدي جز سازگاري استشمام نمي شود. هيچ گفتار و رفتاري از علي (ع) صادر نشده که ناسازگار با آيه اي از آيه هاي قرآن باشد، يا سر مويي کژي و انحراف از خط و مسير قرآن داشته باشد.

دو . رابطه مصاحبت و تلازم؛ که از تعبيراتي مانند: «لايفارقون کتاب الله و لايفارقهم حتّي يردا ...» يا «جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا، لانفارقه و لايفارقنا» به دست مي آيد و تلازم در جعل و خلق را مي فهماند، چنان که علامه مناوي نيز چنين استفاده کرده است.

همچنين پيوستگي و تلازم يادشده با مرگ و شهادت ظاهري هر امام، انقطاع نخواهد يافت، چرا که امام هرگز مرگ نخواهد داشت و زندگي و مرگ او يکسان است، و اين ويژگي را شهيدان نيز دارند: «بل أحياء عند ربّهم يرزقون» چه رسد به امام که مقامي بس والاتر دارد. افزون بر آن که امامان معصوم همگي شهيد نيز بوده اند.

بلکه مي توان گفت کلّي وجود امام در جدايي نداشتن از قرآن کافي است که با وجود حجّت زنده در هر زمان تحقق خواهد داشت، و اگر چنين نباشد زمين اهل خود را فرو مي برد «لولا الحجة لساخت الارض بأهلها» . رابطه تلازم ظاهري و محسوس نيز تا آخرين روز از برپايي زمين و زمان، پايدار و قطع ناشدني است.

پس چنان که قرآن پايدار است و استوار که باطل را راهي در آن نيست «انّه لکتاب عزيز. لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حکيم حميد» (فصّلت/ 41 و 42) عدل آن يعني امام نيز چنين است و کهنگي و فنا نمي پذيرد، چنان که علي (ع) در نهج البلاغه فرمود: «يموت منا من مات و ليس بميّت، و يبلي منّا من بلي، و ليس ببال». آري فرسودگي و نيستي در ساحت صالحاني که قرآن حيات طيبه را به ايشان وعده داده است هرگز راه نخواهد داشت، بلکه همانند شجره طيبه اي ريشه اي استوار دارند و شاخه هايي که سر بر آسمان سايند. «کشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء».

در پايان جلوه هاي ديگر تلازم و همراهي وجودي قرآن و علي (ع) را شايد بتوان در وجود عقلي، وجود مثالي، وجود طبيعي، پيوستگي علمي و عملي، پيوستگي دنيوي و اخروي، رابطه مناصرت و مظاهرت و قيموميت جست. چنان که «مع» در برخي از آيات قرآن به معاني مناصرت، همياري و پشتيباني آمده است ؛ مانند «اقتلوا أبناء الذين آمنوا معه» (مؤمن/ 25) و گاه به معناي احاطه و قيموميّت آمده است؛ مانند «و هو معکم أينما کنتم» (حديد/ 4) .

بنابراين به حکم روايت صحيح پيامبر (ص)، علي (ع) و قرآن همراهي و معيّت دو سويه اي دارند که حقيقت و واقعيت آن داراي ابعاد گوناگوني است، و اين معيّت تا روز واپسين پايدار واستوار است. اين نوشتار تلاشي بود در راستاي بازنمايي ابعاد اين حقيقت، هرچند ناتمام و در خور فهم اندک و محدودي که داشته ايم.


منبع: پژوهشهاي قرآني ـ سال ششم، شمار بيست و سه و بيست و چهار، پاييز و زمستان 1379