درباره علوم قرآنى, تعريفهاى گوناگونى ارائه شده است,
زرقانى دراين باره مى نويسد:
(علوم قرآنى, دانشهاى مربوط به قرآن كريم است از جنبه نزول, ترتيب, كتابت,
قراءت, تفسير, اعجاز, ناسخ و منسوخ و رفع شبهه ازاين كتاب الهى و علوم مانند
آن. موضوع علوم قرآنى, قرآن كريم است.)1دكتر صبحى صالح نيز در تعريفى نزديك به اين مضمون مى نويسد:
(علوم قرآنى عبارت از مجموعه مسائلى است كه درباره احوال قرآن كريم بحث مى كند.
اين چگونگى ها از حيث نزول قرآن, تلفظ, كتابت, جمع و ترتيب آيات در مصاحف و
تفسير و تبيين ويژگيها و اهداف كتاب الهى است.)2
بنابراين علوم قرآنى در مجموع, دانشهايى را شامل مى شود كه مباحث كلى شناخت
قرآن را تبيين مى كنند و به گونه اى مى توانند پيش نياز تفسير و شناخت قرآن
باشند.
زرقانى مى نويسد:
(اصطلاح علوم قرآنى به شكل امروزى در زمان پيامبر(ص) وجود نداشته است, گرچه
رسول خدا(ص) و اصحاب او نسبت به معارف و دانشهاى قرآنى, آگاهى و احاطه داشته
اند و آگاهى آنان به اين علوم, بيش از دانش علماى پس از خود بوده است. همه اين
علوم در زمان پيامبر(ص) به شكل مدوّن جمع آورى نشده بود; زيرا اصحاب به تدوين و
تأليف آنها نيازى نداشتند. رسول خدا(ص) معارف و دانشهاى قرآنى را براى اصحاب
خود تبيين مى نمود و آنان با توجه به قدرت حافظه و فهم و درك فراوان خود, اين
دانشها را بخوبى مى آموختند; ولى به شكل مدوّن آنها را جمع آورى نمى كردند.)3
اين سخن به اين معنى نيست كه احاديث و سخنان پيامبر(ص) و ديگر معصومان(ع) به
هيچ روى تدوين نمى شده است; بلكه اقوال و افعال رسيده از اين بزرگواران در
تأييد كتابت و تدوين حديث, مؤيد اين است كه حديث در زمان پيامبر(ص) و ديگر
معصومان, نگاشته مى شده است. علاوه بر آن وجود صحيفه ها و كتابهاى حديثى گزارش
شده از زمان رسول خدا(ص), تأييد ديگرى بر اين مدعاست.
از جمله اين صحيفه ها, مى توان به صحيفه على(ع) اشاره كرد
كه رسول خدا(ص) آن را بر امام(ع) املا كرده بود. اين مجموعه حديثى به نامهاى
(كتاب على(ع), (جَفر) و (جامعه) گزارش شده است. از ديگر نوشته ها و مجموعه هاى
حديثى منتسب به على(ع), (كتاب السنن و القضايا و الاحكام) و (كتاب فى علوم
القرآن) است4 كه در اين مجال بر آن هستيم تا كتاب اخير را مورد بررسى قرار
دهيم.
مجموعه اى در علوم قرآنى, منتسب به امام على(ع)
در منابع روايى, مجموعه اى درباره علوم قرآنى و اصناف آن گزارش شده كه
گويا اين مجموعه از على(ع) نقل شده است. علامه مجلسى تمام آن را در بخش قرآن
بحار الانوار به عنوان روايتى از امام(ع) نقل كرده و در آغاز آن نوشته است:
(باب ما ورد عن اميرالمؤمنين صلوات الله عليه في أصناف آيات القرآن و أنواعها,
و تفسير بعض آياتها برواية النّعماني, و هي رسالة مفردة مدونّة كثيرة الفوائد.)
بابى كه درباره اصناف و انواع آيات قرآن و تفسير برخى آيات وارد شده و به روايت
{محمد بن ابراهيم} نعمانى است. اين رساله مفرد و مدوّن, داراى فوايد بسيار است.
اين مجموعه, حدود صد صفحه از آغاز مجلد 90 بحار را فرا گرفته است. ظاهر عبارات
نشان مى دهد كه اين مجموعه يكسر از على(ع) است, اما آيا واقعيت چنين است؟
به گفته علامه شيخ آقابزرگ تهرانى از زمان مرحوم مجلسى به بعد, اين مجموعه به
نام سيد مرتضى(ره) نيز مشهور شده است. علامه سيد محسن امين در ضمن يادكرد
نگاشته هاى على(ع) درباره اين مجموعه, مى نويسد:
(كتابى است كه على(ع) در آن شصت نوع از انواع علوم قرآنى را ذكر كرده و براى هر
يك مثالى ويژه آورده است.)5
آيت الله سيد حسن صدر ضمن بيان سبقت و اعلميت على(ع) در تفسير قرآن, آن امام
بزرگ را در زمينه علوم قرآنى نيز پيشگام معرفى مى كند و مى نويسد:
(نخستين كسى كه شاخه هاى مختلف علوم قرآنى را برشمرد و به دسته بندى اين دانشها
پرداخت, على(ع) بود. او شصت نوع از انوع علوم قرآنى را نام برده و آنها را املا
كرده و براى هر يك مثالى زده است. اين مجموعه از طرق متعدد به دست ما رسيده
است. از اين رو مى توان گفت شيعه در تمام شاخه هاى علوم قرآنى بر ديگران پيشى
جسته و به اين مقام والا دست يافته است.)6
در منابع گوناگون, طرق متعددى كه اين رساله را مستند به على(ع) مى كند, نقل شده
است كه اينك اشاره اى به روايت گران آن خواهيم داشت:
1. حافظ ابوعباس, احمد بن محمد بن سعيد بن عقده كوفى (متوفاى 333هـ) به نقل از
امام جعفرصادق(ع).
2. ابوالقاسم سعدبن عبدالله بن ابى خَلَف اشعرى قمى (متوفاى 301 يا 299 هـ) با
عنوان تفسير سور و ناسخ و منسوخ قرآن.
3. محمد بن ابراهيم بن أبى زينب كاتب بغدادى, شاگرد شيخ كلينى, با عنوان تفسير
نعمانى.
4. سيد شريف مرتضى على بن حسين موسوى, كه اين رساله را با نام محكم و متشابه در
قرآن روايت كرده است.7
گرچه انتساب اين مجموعه به عنوان نگاشته اى جداگانه به على(ع) چندان استوار و
قطعى نيست, ولى از آنجا كه بيشتر عالمان و نويسندگان, به اين مجموعه استناد
كرده اند, ما نيز بدان خواهيم پرداخت.
رساله ياد شده, داراى مقدمه اى است كوتاه درباره ارزش و اهميت قرآن, سپس سند
رساله و سخنانى از امام صادق(ع) درباره ارزش قرآن بيان شده است. پس از آن
امام(ع) درباره اقسام آيات و دانشهاى مرتبط با قرآن مى فرمايد:
آيات قرآن مشتمل بر محكم و متشابه, عام و خاص, ناسخ و منسوخ, مقدم و مؤخر,
عزائم و رخص, حلال وحرام, فرائض و احكام و منقطع و معطوف است. تعريف برخى ازاين
دانشها با مثالهايى از آيات قرآن, دراين قسمت ديده مى شود.
همچنين در اين بخش به اولين سوره و آيه نازل شده بر پيامبر(ص), آيات جدال,
امثال قرآنى, قصص و داستانهايى كه مربوط به سرگذشت پيشينيان مى باشد, اشاره شده
است.
در ادامه, حضرت اشاره مى كند در قرآن آياتى است كه لفظ آن خاص يا عام است, يا
يك لفظ و چند معنى و يا به عكس چند لفظ و يك معنى است. يا لفظ, بيانگر گذشته و
معنى نشان دهنده آينده است. برخى آيات نيز, الفاظ مختلف و معانى مشترك دارند.
آن گاه امام(ع) براى هر يك مثالهايى از قرآن ذكر مى كند.
بخش ديگر رساله, باب احتجاجات امام(ع) با زنديقى است كه
گمان مى كرد ميان برخى آيات قرآن اختلاف و تناقض وجود دارد. امام(ع) نيز با
تفسير و توضيح آيات مورد سؤال او ثابت كرد كه هيچ گونه تناقض و اختلافى بين
آيات الهى وجود ندارد.
بدين سان در زمينه دانشهاى مربوط به قرآن, از آن امام بزرگ سخنان بسيارى برجاى
مانده است كه به شرح و چگونگى آنها مى پردازيم. ما در نقل كلام امام(ع) علاوه
بر بحارالانوار, از برخى تفاسير روايى, نهج البلاغه و منابع ديگر نيز بهره
گرفته ايم.
امام على(ع) و تأويل قرآن
قبل از بيان چگونگى تأويل و تنزيل در كلام امام(ع), به تعريف و توضيح
مختصرى درباره واژه تأويل مى پردازيم.
تأويل از (أول) گرفته شده است. صاحب قاموس دراين باره مى نويسد:
(اهل لغت, اَوْل را رجوع معنى كرده اند, گويند (آل اليه, اى رجع). تأويل,
واقعيت خارجى يك عمل و يك خبر است كه گاه به صورت علت غايى و نتيجه و گاهى به
صورت وقوع خارجى, متجلّى مى شود و به عمل و خبر بر مى گردد.)8
سيوطى نيز معتقد است كه تأويل از ماده (أول) به معنى بازگشت است. گويا كه آيه
به معانى محتمل خود بازگردانده مى شود.
به قولى ديگر, تأويل از (اياله) گرفته شده است به معناى سياست. گويا تأويل
كننده, كلام را تدبير مى كند و معناى آن را در جاى خود قرار مى دهد.
نويسنده ديگرى درباره معناى تأويل مى نويسد:
(گويا مفسر, آيه را به معنايى ارجاع مى دهد كه احتمال مى رود. تفسير, معناى
ظاهرى آيه است كه به روشنى به مراد و مقصود خداوند دلالت مى كند, و تأويل,
معانى پوشيده و پنهانى است كه از آيات الهى استنباط مى شود و نياز به تأمل و
تفكر دارد و مفسر معنايى را بر مى گزيند كه به نظر او استوارتر است.)9
پيامبر خدا در مقامى به على(ع) فرمود:
(يا على أنت تعلّم الناس تأويل القرآن بمالايعلمون, فقال: ماابلغ رسالتك بعدك
يا رسول الله؟ قال: تخبر الناس بما أشكل عليهم من تأويل القرآن.)10
تو تأويل قرآن و آنچه را كه مردم نمى دانند, به آنان خواهى آموخت, على(ع) از
رسول خدا(ص) پرسيد: اى رسول خدا بعد از شما چگونه رسالت تان را ابلاغ نمايم؟
پيامبر(ص) فرمود: تو مردم را از تأويل قرآن كه فهم آن بر آنان مشكل است, آگاه
مى سازى.
در جايى ديگر پيامبر(ص) خطاب به على(ع) فرمود:
(إنّك تقاتل الناس على تأويل القرآن كما قاتلته على تنزيله.)
تو براى تأويل قرآن مى جنگى, همان سان كه من براى تنزيل آن نبرد كردم.
روايت ديگرى با همين مضمون از پيامبر خدا(ص) نقل شده كه فرمود:
(ألا انّ تنزيل القرآن عليّ و تأويله و تفسيره بعدى عليه, عليّ يعلّم الناس
بعدى من تأويل القرآن مالايعلمون.)11
آگاه باشيد كه تنزيل قرآن به عهده من است و پس ازمن, على(ع) عهده دار تأويل و
تفسير قرآن است, على(ع) بعد از من آنچه از تأويل قرآن كه مردم نمى دانند, به
آنان مى آموزاند.
پيامبرخدا(ص) على(ع) را در مقام كسى معرفى مى كند كه در راه پرده برداشتن از
معانى حقيقتى آيات, تلاش مى كند و با كسانى كه به تأويل و تفسير قرآن برابر
خواسته ها و هواهاى خود مى پردازند, مبارزه مى كند. حضرت رسول(ص) دراين سخن,
اهميت مبارزه و دفاع امام على(ع) بر سر تأويل قرآن و دفاع از حريم اين كتاب را
به سان نبرد در راه تنزيل و ابلاغ قرآن مى داند.
على(ع) در نامه اى خطاب به معاويه مى نويسد:
(… و قد ابتلانى الله بك و ابتلاك بى فجعل أحدنا حجّة على الآخر, فعدوت على طلب
الدنيا بتأويل القرآن.)12
و خداوند مرا به تو آزمود و تو را به من آزمايش نمود و هر يك از ما را حجت بر
ديگرى مقرر فرمود. تو با تأويل قرآن در پى دنيا تاختي….
معاويه با كمك عالمان دربارى دست به تأويل قرآن مى زد, او مفاهيم قرآن را بر
پندارها و خواسته هاى خود تطبيق مى كرد و با تأويل ناروا حقايق را وارونه مى
ساخت تا زمينه را براى تحكيم پايه هاى حكومت آماده سازد.
به عنوان نمونه او آيه (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله)(بقره/207)
را بر عبدالله بن ملجم تطبيق مى كرد; آيه اى كه به اتفاق همه مفسران, در
بزرگداشت مقام على(ع) و ستايش ايثار او در ليلة المبيت نازل شده است. او
درمقابل, آيه (و من الناس من يعجبك قوله فى الحيوة الدنيا و يشهد الله على ما
فى قلبه و هو ألدّ الخصام)(بقره/204) را كه در توصيف منافقين است بر على(ع)
منطبق مى نمود.13
على(ع) در مقام پيشوايى آگاه و مدافع ارزشها و معارف قرآن, در مقابل تفسيرها و
تأويلهاى وارونه اى كه از كتاب خدا مى شد ايستاد و سرانجام در راه پاسدارى از
قرآن به شهادت رسيد.
او بنا به فرموده رسول خدا(ص) تأويل قرآن را به تمام و كمال مى دانست.14 و
اولين چيزى كه به فرزندش امام حسن(ع) آموخت, تأويل قران بود.15
مصحف جامع آن حضرت(ع) ازمنابع مكتوب اهل بيت در تأويل قرآن است. رسول خدا(ص)
تأويل و تفسير آيات را بر على(ع) املا مى نمود و آن حضرت(ع) آنها را در مصحف
خود مى نگاشت. بنابراين على(ع) پس از پيامبر خدا(ص) آگاه ترين فرد در دانش
تأويل است و فضل و دانش او در دارا بودن شرايط لازم براى تأويل قرآن بر كسى
پوشيده نيست.
تأويل آيات قرآن در كلام امام(ع)
حضرت(ع) در سخنان خود درباره تأويل و تنزيل, به تقسيم بندى آيات قرآن در
اين باره پرداخته مى فرمايد:
(امّا ما فى كتابه تعالى فى معنى التنزيل و التأويل, فمنه ما تأويله فى تنزيله,
و منه ما تأويله قبل تنزيله, و منه ما تأويله مع تنزيله, و منه ما تأويله بعد
تنزيله.)16
در ادامه, هر بخش از آيات با ذكر چندين مثال توضيح داده مى شود كه اينك به شرح
مختصر هر يك مى پردازيم:
آياتى كه در قرآن وجود دارند, برخى تأويل آنها در تنزيل آنها است; يعنى ظاهر و
باطنشان يكى است, مانند هر آيه محكمى كه درباره تحريم چيزى نازل شده است كه
ظاهر آيه بيانگر مراد و مقصود خداوند است, مانند: حرمت ربا, ميته, گوشت خوك,
محرمات, و همچنين امورى كه خداوند حكم به حلال بودن آنها داده است. نمونه هاى
زير, ازاين دسته آيات هستند:
(إنّما حرّم عليكم الميتة و الدّم و لحم الخنزير و ما أهلّ لغيرالله به…)
نحل/115
(يا ايّها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربوا) بقره/278
و نمونه هاى فراوان ديگرى كه در قرآن وجود دارد.17
دسته دوم, آياتى هستند كه تأويل آنها پيش از تنزيلشان است, مانند امورى كه در
عصر پيامبر(ص) رخ مى داد, ولى حكم مشروح درباره آنها نازل نشده بود و رسول
خدا(ص) نيز حكم دقيق آنها را نمى دانست. از اين قبيل است ماجراى ظهار كه در
دوران جاهليت, ميان اعراب وجود داشته است; كه در هنگام بروز اختلاف با همسر خود
با گفتن جمله (ظهرُكَ كظهر امّى) او را بر خود حرام مى ساختند. اوس بن صامت
دراختلافى با همسر خود چنين كرد و پس از آن پشيمان شد. پس خدمت رسول خدا(ص) رفت
و گريست و اظهار پشيمانى كرد. پيامبر(ص) كه حكمى از سوى خدا نداشت, منتظر نزول
وحى شد, دراين حال آيات نخستين سوره مجادله نازل گرديد. و از اين قبيل است
ماجراى لعان و ديگر موارد كه امام على(ع) دراين رساله به آنها اشاره كرده
است.18
دسته ديگر, آياتى هستند كه تأويل آنها همراه با تنزيلشان مى باشد, مانند آياتى
كه به طور مجمل بيان شده است و مردم به شرح و تبيين پيامبر(ص) و بيان مصاديق از
سوى حضرتش نيازمند بودند; مانند بيان حدود نماز و تعداد ركعات آن, چگونگى زكات
و روزه و… كه مردم براى اجرا و انجام آنها نياز به شرح و توضيح پيامبر(ص)
داشتند.
از اين قبيل است آياتى مانند: (و أقيموا الصّلاة و آتوا الزّكوة و اركعوا مع
الرّاكعين)(بقره/43) كه در آن حكم به برپايى نماز و اداى زكات به طور مجمل بيان
شده است و جزئيات احكام آن به رسول خدا(ص) واگذار گرديده است.
چهارمين دسته از آيات, آنهايى هستند كه تأويلشان پس از تنزيل مى باشد. مانند
امورى كه خداوند, پيامبر(ص) را آگاه كرده است كه پس از او رخ مى دهد; از جمله:
اخبار برپايى قيامت, ظهور ناجى عالم و….
در اين زمينه, همچنين از على(ع) نقل شده كه فرمودند: دنيا پس از سركشى به ما رو
مى نهد, چون ماده شترى بدخو كه به طفل خود مهربان شود , سپس آيه (و نريد أن
نمنّ على الذين استضعفوا فى الأرض)(قصص/5) را تلاوت فرمود.19
شيخ طوسى در كتاب (الغيبة) روايت مى كند كه على(ع) پس از تلاوت اين آيه فرمود:
مستضعفان همان آل محمد(ص) هستند كه خداوند, مهدى آنان را پس از تحمل مشقتها
خواهد فرستاد تا به آنان عزت بخشد و دشمنان شان را خوار سازد. اين آيه بر حسب
ظاهر, درباره قوم موسى و به استضعاف كشيده شدن آنان به وسيله فرعون, نازل شده
است وخدا اراده كرده تا آنان را سربلند گرداند و فرعون و قوم او را خوار و زبون
گرداند; اما آيه داراى هدفى والاتر و گسترده تر است. وعده پيروزى مستضعفان و
برترى يافتن آنان بر مستكبران را در هر عصر و زمان نويد مى دهد. تحقق كامل وعده
الهى و تأويل (بازگشت) آن, دوران ظهور حضرت قائم است. روايت امام على(ع) درباره
اين آيه, جنبه تأويلى دارد و به بطن آيه نظر دارد.20
امام على(ع) علاوه بر تقسيم بندى چهارگانه اى كه از آيات قرآن و درباره تأويل
ارائه داده اند, در روايات مختلف به بيان تأويل آيات پرداخته و مخاطب خود را
آگاه كرده اند كه اينك به شواهد و نمونه هايى اشاره مى شود:
آورده اند كه فردى معناى برخى آيات قرآن را نمى فهميد, از اين رو به محضر
على(ع) آگاه ترين مفسر زمان خود مراجعه نمود و دراين باره از حضرت(ع) پرسيد.
امام(ع) در پاسخ فرمود: تو را آگاه مى كنم كه تأويل و مفهوم برخى آيات كتاب خدا
با ظاهر خود آيه متفاوت است و شباهتى به كلام بشر نيز ندارد, بنابر اين تنها
ظاهر آيه تو را متوجه مقصود خداوند نمى كند, مانند سخن حضرت ابراهيم(ع) در آيه
(إنّى ذاهب إلى ربّى سيهدين) كه در اين آيه منظور از رفتن به سوى خدا, رفتن با
پاى بشرى نيست, بلكه پرستش خداوند و نزديكى و تقرب به سوى او مراد است. يا در
آيه (فلم تقتلوهم و لكنّ الله قتلهم و ما رميت إذ رميت و لكنّ الله رمى) كار
پيامبر(ص), كار خداوند ناميده شده است حال آن كه تأويل آيه چنين نيست.21
تأويلها و تفسيرهاى امام از آيات قرآن نه تنها در جهت پرده برداشتن از چهره
واقعى آيات بوده است. بلكه گاه حضرت(ع) به منظور نماياندن چهره هاى منفى و
خطرناك و معرفى دشمنان خدا به تأويل و تفسير قرآن مى پرداخت, اين اقدام حضرت(ع)
گاه موجبات خشم و نفرت فرد يا گروهى را فراهم مى كرد. به عنوان نمونه در موردى
امام(ع) خطاب به عمر فرمود: آيا تو را از آيتى كه درباره بنى اميه نازل شده
است, آگاه سازم؟
عمر گفت: آرى.
امام(ع) آيه (… و ما جعلنا الرّءيا التى أريناك إلاّ فتنة للنّاس و الشّجرة
الملعونة فى القرآن)(اسراء/60) را تلاوت نمود و فرمود اين آيه درباره بنى اميه
نازل شده است.
عمر پس از شنيدن سخن روشنگرانه حضرت خشمگين شد و امام(ع) را متهم به دروغ گويى
كرد.22
نكته درخور تأمل در سخنان حضرت(ع) اين است كه از نگاه آن امام(ع) تأويل آيات
قرآن را جز كسانى كه داراى صفا و پاكى انديشه, تشخيصى درست و دركى لطيف باشند
نمى فهمند.
او در كلامى ديگر مى فرمايد: خداوند, آيات قرآن را به سه بخش تقسيم كرده است:
يك بخش آياتى هستند كه عالم و جاهل هر دو معناى آنها را در مى يابند و در فهم
اين دسته از آيات, مشكلى ندارند. دسته ديگر, آياتى هستند كه جز كسى كه داراى
صفاى انديشه و تشخيصى درست باشد معناى آنها را در نمى يابد. خداوند سينه اينان
را براى پذيرش اسلام گشوده است. بخش ديگر آيات را جز خدا و پيامبران و راسخان
درعلم نمى فهمند.23
محكم و متشابه
آيات قرآن به دو دسته محكم و متشابه تقسيم شده است. در معناى اين دو
اصطلاح, تعريفهاى گوناگونى ذكر شده است. صاحب قاموس مى نويسد:
(آيات متشابه آنها هستند كه مراد خدا از آنها روشن و قطعى نيست و چند بُعدى و
داراى احتمالات بسيار هستند و محكمات, آيات يك بعدى اند كه مراد از آنها معلوم
است.)24
سيوطى نيز در تعريف اين دو مى نويسد:
(محكم آن است كه معنايش واضح و تعقل كردنى است و متشابه خلاف آن است. محكم تنها
يك وجه تأويل را مى پذيرد و متشابه, وجوه مختلف را. همچنين محكم آن است كه مراد
از آن دانسته شود و متشابه آياتى است كه خداوند علم آن را به خود اختصاص داده
است مانند: زمان بر پاشدن قيامت و حروف مقطعه. راسخون درعلم, تأويل قرآن را مى
دانند و محكمش را از متشابه باز مى شناسند.)25
محكمات, در قرآن به (ام الكتاب) توصيف شده است, چون اين دسته از آيات, مرجع
آيات ديگر يعنى (متشابهات) اند.26
آنچه از سخنان مختلف ائمه اطهار به دست مى آيد اين است كه در قرآن, متشابه به
معناى آيه اى كه مدلول حقيقى خود را به هيچ وجه به خواننده ارائه ندهد وجود
ندارد. بلكه هر آيه اگر در رساندن مدلول حقيقى خود مستقل نباشد, به وسيله آيات
ديگر مى توان به مدلول آن پى برد, و اين امر همان ارجاع متشابه به محكم است.
قرآن كريم, آيات الهى را به محكم و متشابه تقسيم مى كند و تأكيد مى ورزد كه
معانى آيات متشابه و تأويل آنها را جز (راسخان درعلم) نمى دانند. پيشوايان دين
نيز در روشن ساختن مصداق (راسخان درعلم) سخن گفته اند; بر اساس روايات متعددى
كه از ائمه اطهار نقل شده است مصداق راسخان درعلم, امامان و پيشوايان راستين
دين هستند.
محكم و متشابه در سخنان امام على(ع)
رواياتى درباره معناى محكم و متشابه از امام(ع) نقل شده است كه اينك به
برخى از آنها اشاره مى شود.
درباره معناى محكم از امام(ع) سؤال كردند. امام در پاسخ با تلاوت آيه شريفه:
(هو الّذى أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ امّ الكتاب و أخر متشابهات…)
(آل عمران/7) فرمود: خداوند, آيات قرآن را به دو دسته: محكم و متشابه تقسيم
نموده است; اما محكم آن است كه آيه اى از قرآن, آن را نسخ نكرده باشد; مانند
آنچه خداوند در قرآن به عنوان حلال يا حرام معرفى كرده است. از بيان حلال و
حرام خوردنى ها و نوشيدنى ها گرفته تا وجوب زكات, حج, جهاد, و…. ظاهر اين گونه
آيات, قابل فهم است و نيازى به تأويل ندارد و حكم آنها نسخ نشده است; مانند
آيه: (حرّم عليكم الميتة و الدّم و لحم الخنزير و ما أهّل لغيرالله
به…)(مائده/3) و آياتى ديگر كه در قرآن فراوان است.27
همچنين درباره معناى متشابه, از امام(ع) پرسيده شد; امام (ع) فرمود: متشابه آن
است كه لفظ آيه يكى باشد, ولى معناى متفاوتى داشته باشد; مانند آيه (يضلّ الله
من يشاء و يهدى من يشاء)(مدثر/31) خداوند متعال اِضلال (= گمراه ساختن) را در
يك آيه به خود, در جايى ديگر به كفار و در آيه اى ديگر به بتها نسبت مى دهد. در
ادامه, حضرت به توضيح انواع ضلالت و بيان مثالهاى قرآنى پرداخته مى فرمايد:
(اِضلال) وجوه و معانى مختلفى دارد كه از آن جمله است: اِضلال محمود, اِضلال
مذموم و آنچه نه مذموم است و نه محمود.
اِضلال محمود و پسنديده منسوب به خداوند است كه مثال آن ذكر شد. اِضلال نكوهيده
و مذموم مانند آيه (أضلّهم السامرى)(طه/85). و ضلالتى كه منسوب به بتهاست;
مانند آيه: (واجنبنى و بنيّ أن نعبد الأصنام. ربّ انّهنّ أضللن كثيراً من
النّاس…)(ابراهيم/35 و 36).
در ادامه, حضرت(ع) به توضيح الفاظى چون قضا, فتنه, نور, وحى, امّة و… كه در
آيات قرآن معانى و وجوه مختلفى دارند, مى پردازد و شواهد و نمونه هاى قرآنى
براى هر يك بيان مى كند.28
مولاى متقيان على(ع) درباره بسيارى از آيات متشابه قرآن كه فهم آنها بر مردم
زمان خود دشوار مى نمود, تفسير و تأويلهاى استوارى ارائه داده اند. حضرت(ع)
درباره اسماء و صفات الهى كه از فهم و درك بيشتر مردم به دور بود بارها سخن
گفته و آيات مربوط را تفسير كرده است.
در روايتى مى خوانيم:
فردى از حضرت درباره مفهوم (وجاء ربّك و الملك صفاً صفاً)(فجر/22) و آيه (هل
ينظرون إلاّ أن يأتيهم الملائكة أو يأتى ربّك أو يأتى بعض آيات
ربّك)(انعام/158) سؤال كرد كه مفهوم حركت و رفتن خداوند چيست و چگونه چنين چيزى
به خداوند نسبت داده شده است. او چون مفهوم و تفسير متشابهات قرآن را نمى دانست
فهم آيه برايش دشوار بود, ولى امام(ع) با اين توضيح كه افعال و صفات خداوند
مانند افعال انسان نيست و آمدن خدا به سان حركت انسان نمى باشد; علت برداشت غلط
سؤال كننده را توجه نداشتن او به اين مطلب دانست كه مفهوم اين گونه آيات با
ظاهر آنها يكى نيست و به عبارتى آيات متشابه داراى تأويل هستند كه بايد با
ارجاع به آيات محكم, تبيين گردند.29
در رواياتى مشابه, فردى نصرانى از آيه (والملك على أرجائها و يحمل عرش ربّك
فوقهم يومئذ ثمانية)(حاقه/16) سؤال كرد. امام(ع) در پاسخ, براى او توضيح داد كه
مفهوم عرش خدا اين نيست كه خداوند بر تختى به سان تختهاى دنيوى نشسته است;
خداوند با قدرت خود در همه چيز حركت و تحول ايجاد مى كند و كسى او يا تخت او را
بر دوش نمى كشد.30
همچنين امام(ع) در توضيح و تفسير آيه (وجوه يومئذ ناضرة. الى ربّها ناظرة) مى
فرمايد:
(منظور از اين آيه, نگاه كردن معمولى به خداوند نيست, بلكه اين آيه در بيان
مقام و جايگاه اولياء الله است; زمانى كه از حساب فارغ مى شوند چهره هاشان
نورانى و شاداب مى گردد و از هر گونه ناپاكى و زشتى گناه پاك مى شوند, آن گاه
به آنان فرمان داده مى شود كه به بهشت وارد شوند, اينجاست كه اولياى خدا به سوى
پروردگارشان مى نگرند كه چگونه به آنان پاداش داده مى شود. بنابراين, مفهوم آيه
اين است كه آنان به ثواب و پاداش الهى و عملى شدن وعده هاى خداوند مى نگرند.)31
در مقامى ديگر حضرت(ع) به چگونگى برخورد با آياتى كه مربوط به اوصاف خداوند است
مى پردازد و در پاسخ به سؤال مردى كه از امام مى خواهد تا خداوند را براى او
توصيف كند, مى فرمايد:
(اى بنده خدا, بر تو باد كه به آنچه قرآن, از صفات حضرتش شرح داده و پيش از تو
رسول اكرم(ص) از معرفت او بيان كرده است. اما آنچه را كه شيطان به تو تكليف مى
كند و در كتاب خدا بر تو واجب نشده و همچنين در سنت پيامبر(ص) و ائمه هدى امر
آن بيان نشده, علم آن را به خداوند متعال واگذار, و بزرگى و عظمت خداوند را با
عقل ناقص خود اندازه گيرى مكن, كه هلاك مى شوى.)
در ادامه, حضرت(ع) به توصيف راسخان در علم مى پردازد.32
درجايى ديگر, حضرت(ع) در پاسخ به سؤال فردى كه از آيات متشابه قرآن مى پرسد از
كلام عرب كمك مى گيرد و به توضيح آيه مى پردازد. در پاسخ فردى كه از آيه: (و
لاينظر إليهم يوم القيامة) مى پرسد, مى فرمايد:
(خداوند در آيه, خبر مى دهد كه در روز قيامت هيچ خير و رحمتى شامل حال كافران
نمى گردد و در ميان عرب نيز اين كلام رايج است كه مى گويند: (ماينظر الينا
فلان) و منظور آنها از اين مثال اين است كه از جانب فلانى هيچ خيرى به ما نمى
رسد. بنابراين مراد از نظر خداوند به بندگان, نگاه بشرى نيست, بلكه منظور رحمت
و خير الهى است كه در قيامت شامل حال كافران نمى گردد.)33
آن حضرت(ع), گاه در تبيين و شرح اين گونه آيات, روش خاصى در پيش مى گرفت كه ذكر
آن خالى از فايده نيست:
روايت شده است (جاثليق) همراه با صدتن از نصارا, پس از وفات پيامبر(ص) وارد
مدينه شد و پرسشهايى از ابوبكر كرد كه او نتوانست پاسخ دهد و به همين جهت او را
نزد اميرالمؤمنين(ع) هدايت نمود. آن مرد از على(ع) درباره (وجه الله) كه درقرآن
بدان اشاره شده است, پرسيد. امام(ع) به جاى هر توضيحى, درخواست كرد آتشى
برافروزند. چون آتش شعله ور شد, على(ع) از سائل پرسيد: وجه اين آتش كجاست؟ او
پاسخ داد: تمام آتش, وجه آن است. امام (ع) فرمود: آتشى دست ساز و ساختگى وجهش
شناخته شده نيست; خداوند كه خالق و آفريننده آتش است, هيچ شباهتى بدان ندارد (و
وجه او قابل رؤيت و محدود نيست) چرا كه مشرق و مغرب از آن خداست و هر كجا كه رو
كنى همان جا وجه الله است و بر خداوند هيچ چيزى پوشيده و پنهان نيست.34
على(ع) دراين ماجرا, براى تبيين و تفسير مفاهيم قرآنى, از روش تمثيل و تشبيه
بهره مى گيرد كه در فهم بهتر و سريع تر آيه بسيار سودمند و مؤثر است.
راه نداشتن اختلاف و تناقض در قرآن
از آنجا كه قرآن در مدت بيست و سه سال, به تدريج و در پى پيشامدها و
رويدادهاى گوناگون نازل مى شد, گذشت زمان و فاصله هاى طولانى اقتضا مى كرد كه
اين آيات, وقتى در يك جا جمع گردد, در ظاهر, ميان آنها ناهماهنگى ديده شود, ولى
قرآن در اين مورد نيز جنبه هاى مختلف دارد. خود قرآن نيز به اين ويژگى منحصر به
فرد اشاره كرده است; آنجا كه مى فرمايد:
(أفلايتدبّرون القرآن و لوكان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً)
نساء/82
بنابر اين تناقض (به معناى تضاد و اختلاف ميان الفاظ و معانى آيات) در قرآن
مجيد راه ندارد.
امام على(ع) در خطبه ها و سخنان گهربار خود, معجزه بودن قرآن را تصديق نموده
است و اين تصديق با وجود مقام ارجمندى كه او در بلاغت و معارف و علوم دارد از
سر بى اطلاعى نمى تواند باشد, چون او آفريننده فصاحت و بلاغت و سرچشمه همه علوم
اسلامى است. بنابراين, گواهى او, گواهى راستين است.35
ييكى از جنبه هاى اعجاز قرآن كه حيرت و شگفتى هر خواننده اى را برمى انگيزد,
نبودن اختلاف و تناقض در آياتى است كه به طور پراكنده در سوره هاى مختلف قرآن
وجود دارد. اين مسأله مورد اشكال دشمنان پيامبر(ص) بوده است. آنان به دليل
ناآگاهى از معانى و مفاهيم قرآن, ميان آيات مختلفى كه درباره يك موضوع در قرآن
وجود دارد, اختلاف و تضاد مى پنداشتند.
امام على(ع) به عنوان آفريننده فصاحت و بلاغت با تأكيد بر اعجاز بيانى قرآن و
بلنداى فصاحت اين معجزه بزرگ, هرگونه اختلاف و تناقض ميان آيات مبارك قرآن را
رد كرده است:
(كتاب خدا كه بدان ـ راه حق را ـ مى بينيد و بدان از حق سخن مى گوييد و بدان حق
را مى شنويد, بعض آن بعض ديگر را تفسير كند و پاره اى بر پاره ديگر گواهى دهد.
همه آيه هايش خدا را يكسان شناساند و آن را كه همراهش شد, از خدا بر
نگرداند.)36
ابن ابى الحديد در شرح اين بخش از خطبه مى نويسد:
(مراد حضرت(ع) از اين سخن, اين است كه بين آياتى كه دلالت بر اوصاف خدا دارد,
هيچ تناقضى به چشم نمى خورد; يعنى اين گونه نيست كه برخى آيات دلالت كند بر
اينكه خداوند بر همه چيز عالم و آگاه است و آيات ديگر علم الهى را محدود نمايد;
يا برخى آيات نشان دهد كه خداوند همه چيز را مى بيند و برخى به عكس. بنابراين
آيات قرآن يكسر يكديگر را تصديق مى كنند و هيچ اختلاف و تناقضى بين آنها وجود
ندارد. همچنين كتاب خدا آن گونه است كه همراه خود را به سوى خداوند راهنمايى مى
كند و از نزديك شدن به شيطان باز مى دارد.)37
در روايات چندى نقل شده كه برخى از زنادقه (شكاكان) و حتى مسلمانان درباره وجود
تناقض در بين آيات قرآن, گرفتار ابهام و سردرگمى و شك و شبهه مى شدند و براى
نجات و رهايى از آن به امام(ع) پناه مى بردند. امام(ع) نيز چون هميشه و به سان
پناهگاهى مطمئن و آگاه, به توضيح و تبيين آيات مى پرداخت و پرسشگر يا پرسشگران
را قانع مى نمود.
در يكى از اين موارد, فردى درباره چند آيه قرآن كه براى او متناقض مى نمود, از
امام سؤال مى كند; اين آيات عبارتند از: (الله يتوفّى الأنفس حين
موتها)(زمر/42) (قل يتوفّاكم ملك الموت الذى وكّل بكم…) و (الذين تتوفيّهم
الملائكة ظالمى أنفسهم…)(نحل/28) او به امام اين گونه عرضه مى دارد كه در اين
آيات, قبض روح يك بار به خداوند, و بار ديگر به ملائكه نسبت داده شده است و از
اين رو بين اين آيات, اختلاف و تناقض وجود دارد.
امام(ع) در توضيح و تبيين آيات يادشده نشان مى دهد كه نه تنها بين اين آيات هيچ
تناقض و اختلافى وجود ندارد, بلكه هر يك روشنگر ديگرى است:
(اهل طاعت را فرشته رحمت و اهل معصيت را فرشته نعمت قبض روح مى كنند, و هر يك
از اين دو را فرشتگان ديگر همراهى مى كنند كه به فرمان ملك الموت مى باشند و در
حقيقت كار آنها كار ملك الموت و كار ملك الموت نيز كار خداست. خداوند به وسيله
هر آن كه بخواهد جانها را مى ستاند, انسانها را پاداش مى دهد و عذاب مى كند,
بنابراين فعل امينان و نمايندگان او فعل خود اوست; چنان كه مى فرمايد: (و ما
تشاؤون إلاّ أن يشاء الله).38
در مقامى ديگر, مردى نزد امام(ع) آمد و گفت: يا على, من درباره كتاب خدا دچار
شك و شبهه شده ام. امام(ع) فرمود: مادرت سوگوارت باد, چگونه درباره قرآن ترديد
و شك دارى؟ گفت در قرآن آياتى مى بينم كه ديگر آيات قرآن را تكذيب مى كند,
چگونه درباره كتاب خدا شك نداشته باشم. امام(ع) به او فرمود: چنين نيست, آيات
قرآن يكديگر را تأييد و تصديق مى كنند و هيچ گونه تكذيب و تناقضى در قرآن وجود
ندارد; ولى عقل و انديشه تو بدان راه نمى يابد. در ادامه سخن, امام(ع) از او
خواست تا آياتى را كه در آنها توهم تناقض دارد برشمارد. آن مرد چندين آيه را
تلاوت كرد, از جمله به اين آيات اشاره كرد: (فاليوم ننسيهم كما نسوا لقاء يومهم
هذا…)(اعراف/51), (نسوا الله فنسيهم…)(توبه/67) و (ماكان ربك نسيّاً)(مريم/64)
او با تصور اينكه ميان اين آيات, تضاد و اختلاف وجود دارد, به امام عرضه داشت:
قرآن يك بار نسيان و فراموشى را به خداوند نسبت مى دهد, و در جاى ديگر, نسيان و
فراموشى را از خداوند سلب مى كند, اين دو معناى مختلف چگونه قابل جمع است؟
حضرت(ع) در پاسخ, به تفسير و تبيين آيات پرداخته و مى فرمايد:
(آيه اول و دوم به اين معنى است كه اهل غفلت و معاصى, در دنيا خداى از ياد
بردند و از طاعت او سرباز زدند, خداوند هم در آخرت آنان را از ياد برد و ثواب و
پاداشى برايشان قرار نداد. آيه ديگر (و ما كان ربّك نسياً) يكى از صفات خداوند
را توصيف مى كند و بيان مى دارد كه خداوند بلند مرتبه, فراموشكار نيست و هرگز
غفلت نمى ورزد.)39
بدين ترتيب, امام(ع) در جايگاه مفسرى آگاه و هوشمند و مدافع هميشگى كتاب خدا,
به توضيح و تفسير اين گونه آيات مى پردازد و نشان مى دهد علت توهم تناقض و
اختلاف در آيات از سوى پرسشگران, ناآگاهى و احاطه نداشتن آنان بر معارف و
مفاهيم قرآن است. نمونه ها و شواهد اين گونه تفاسير در منابع روايى و تفسيرى
شيعى و سنى, فراوان به چشم مى خورد.40
عام و خاص
از امام(ع) درباره عام و خاص قرآن پرسيده شد, در پاسخ فرمود:
در قرآن عام و خاص وجود دارد و اين آيات سه دسته اند; دسته اول آياتى كه لفظ و
ظاهر آنها خاص, و معناى آنها عام است; مانند آيه شريفه:
(من أجل ذلك كتبنا على بنى اسرائيل أنه من قتل نفساً بغير نفس أو فساد فى الأرض
فكأنّما قتل النّاس جميعاً و من أحياها فكأنّما أحيا النّاس جميعاً…) مائده/32
دراين مثال قرآنى, لفظ و ظاهر آيه, بيانگر معنى و مفهوم خاصى است و درباره بنى
اسرائيل نازل شده است, ولى درباره همه مردم و ملتهاى مختلف جارى است و مصداق
دارد.
دسته دوم, آياتى هستند كه لفظ و ظاهر آنها عام است, ولى معناى خاصى دارند;
مانند آيه شريفه (رسلاً مبشّرين و منذرين لئلايكون للنّاس على الله حجّة بعد
الرّسل…) نساء/165
در اين نمونه, لفظ آيه بدون استثنا تمام افراد مردم را فرا مى گيرد و به عموم
آنها اشاره مى كند(معناى عام, همين است), ولى مقصود خداوند از عموم افراد, تنها
قوم يهود است.
و يا آيه (و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آ خر
سيّئاً…)(توبه/102) كه ظاهر آيه به معناى عامى اشاره دارد, ولى درباره يك نفر
به نام (ابى لبابه) نازل شده است.
دسته سوم, آياتى هستند كه لفظ آنها عام است و بدون حصر, تمام افراد مورد نظر را
فرا مى گيرد و مقصود واقعى خداوند نيز چنين است; مانند اين آيات:
(يا أيّها النّاس اتّقوا ربّكم إنّ زلزلة السّاعة شىء عظيم) حج/1
(يا أيّها النّاس إنّا خلقناكم من ذكر و أنثي…) حجرات/13
مخاطب خداوند در اين آيات, همه مردم اند و لفظ و معناى آيه نيز گستردگى و
فراگيرى را مى رساند.
دسته ديگر نيز آياتى هستند كه لفظ خاص دارند و خداوند معناى خاص نيز از آن
اراده مى كند.41
اسباب نزول
آيات قرآن دو قسم است, قسمى كه از جانب خدا از ابتدا و بدون وجود سببى
نازل شده است و بخشى ديگر آياتى هستند كه در پى سبب يا مناسبت يا جهت خاصى يا
در پاسخ پرسشى كه از پيامبر شده بود نازل شده اند 42 كه اين قسم, موضوع بحث ما
مى باشد.
شناخت اسباب نزول فايده هاى گوناگونى دارد; از جمله آشكار شدن حكمت خداوند از
نزول آيات قرآن, رفع ابهام از چهره آيات و كمك به فهم بهتر آنها.
امام على(ع) براى اينكه مردم از آگاهى و دانش گسترده او از آيات الهى بهره مند
شوند, جايگاه خويشتن را در آگاهى از اسباب نزول آيات, اين گونه توصيف مى كند:
(و الله لم تنزل آية إلاّ و أنا أعلم فيم نزلت و فيمن نزلت و أين نزلت.)
سوگند به خدا هيچ آيه اى نازل نشد جز اينكه مى دانم درباره چه موضوع و چه كسى و
كجا نازل شده است.
يكى از محققان مى نويسد:
(مفسرين به موضوع اسباب نزول توجه زيادى داشته اند و شناخت آن را از عوامل مهم
و ضرورى در تفسير و فهم قرآن مى دانند. از اينجاست كه راز توجه و اهتمام على(ع)
به موضوع اسباب نزول را مى فهميم. چنان كه على(ع) در مواضع بسيار, دانش و آگاهى
كامل خود به اين موضوع را اعلام داشته است.)43
امام(ع) خود به دليل ملازمت هميشگى با پيامبر(ص), در لحظات نورانى نزول وحى,
همراه پيامبر(ص) و شاهد نزول آيات قرآن بوده است و از بسيارى از ماجراها و
رويدادهايى كه به نزول آيات الهى مى انجاميد آگاهى كامل داشته است. اين ماجرا
شاهد مدعاى يادشده است:
(ترمذى و حاكم از على(ع) نقل مى كنند كه فرمود: شنيدم مردى براى پدر و مادر خود
استغفار مى كند, بدو گفتم آيا براى پدر و مادرت استغفار مى كنى, در حالى كه
آنها مشرك بوده اند!
مرد پاسخ داد: ابراهيم(ع) نيز براى پدرش استغفار مى كرد در حالى كه پدرش مشرك
بود.
على(ع) در ادامه مى فرمايد: اين ماجرا را براى رسول خدا(ص) نقل كردم. اينجا بود
كه آيه (ما كان للنبى و الذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين…)(بقره/113) نازل
شد.44
روايات چندى درباره سبب نزول آيات, از آن حضرت نقل شده است كه البته همه آنها
درخور اعتماد نيستند و محتواى برخى نشان از ساختگى بودن آنها دارد. سيوطى در
(اسباب النزول) نمونه هايى از روايات نقل شده از على(ع) را آورده است كه در
اينجا نمونه اى از اين روايات ياد مى شود:
ابن جرير از على(ع) نقل مى كند گروهى از بنى نجار از رسول خدا(ص) پرسيدند ما
قصد سفر داريم, چگونه نماز بگزاريم؟ به دنبال آن خداوند اين آيه شريف را كه
دلالت بر نماز قصر دارد نازل فرمود:
(و إذا ضربتم فى الأرض فليس عليكم جناح أن تقصروا من الصلوة إن خفتم أن يفتنكم
الذين كفروا…) نساء/101
و هنگامى كه در سفر باشيد, باكى براى شما نيست كه نماز را كوتاه به جاى آريد,
هرگاه بيم آن داريد كه كافران, شما را به رنج و هلاكت اندازند.)45
پس از نزول اين آيه, وحى پايان پذيرفت. يك سال بعد, زمانى كه پيامبر(ص) در يكى
از جنگها نماز ظهر مى گذارد, مشركان گفتند: بر محمد(ص) و ياران او از پشت سر
حمله كنيد و بدانها فشار آوريد. يكى از آنها گفت: آنها پس از نماز ظهر, نماز
ديگرى (نماز عصر) نيز مى خوانند. در اينجا بود كه در بين دو نماز پيامبر(ص) اين
آيه نازل شد:
(و إذا كنت فيهم فأقمت لهم الصلوة فلتقم طائفة منهم معك و ليأخذوا أسلحتهم… إنّ
الله أعدّ للكافرين عذاباً مهيناً) نساء/102
برخى از نقلهاى تفسيرى امام على(ع) درباره افراد يا گروه هايى است كه آيات
درباره آنان نازل شده است. به عنوان نمونه امام(ع) در يكى از روزهاى جمعه بر
روى منبر خطبه اى خواند و در ضمن آن فرمود: براى هر مردى از قريش, آيه اى نازل
شده كه من بدانها آگاهى دارم.
مردى از جا برخاست و گفت: يا على آيه اى كه در قرآن درباره خودت نازل شده كدام
است؟
فرمود: مگر سوره هود را نخوانده اى؟
گفت: آرى.
فرمود: در آيه (أفمن كان على بيّنة من ربّه و يتلوه شاهد منه…) بيّنه,
پيامبر(ص) و شاهد نيز من هستم.46
همچنين از آن حضرت(ع) نقل شده كه فرمود: آيه (الذين قال لهم الناس إنّ الناس قد
جمعوا لكم…)(آل عمران/173) درباره نعيم بن مسعود اشجعى و پس از بازگشت حضرت
رسول(ص) از جنگ احد نازل شده است.47
ناسخ و منسوخ
نسخ به معناى ازاله و زدودن, تبديل, تحويل و جابه جايى است. در ميان
آيات قرآن, آياتى وجود دارد كه پس از نزول, جاى آيه اى از آيات پيشين را مى
گيرد و به زمان اعتبار حكم پيشين خاتمه مى دهد. آيه قبلى منسوخ و آيه بعدى ناسخ
ناميده مى شود. نسخ در قرآن بيان انتهاى زمان اعتبار حكم منسوخ است, به اين
معنى كه مصلحت جعل و وضع حكم نخست, مصلحتى محدود و موقت بوده است و طبعاً حكم
آن نيز محدود و موقت مى باشد. پس از چندى با نزول آيات جديد, پايان مدت حكم
قبلى اعلام مى گردد.48
درباره نسخ و تعداد آياتى كه به وسيله ديگر آيات, منسوخ گرديده اند, ديدگاه هاى
گوناگونى وجود دارد كه پرداختن بدان, در اين مجال نمى گنجد.
پذيرش اينكه آيه اى ناسخ است و آيه اى منسوخ, منوط به نقل صريح از رسول خدا(ص)
يا يكى از اصحاب آن حضرت(ص) رجوع مى شود كه بيان دارند فلان آيه, آيه ديگر را
نسخ كرده است.49
طبق گواهى اخبار و روايات, حضرت على(ع) پس از رحلت پيامبر(ص) اقدام به جمع قرآن
كرد و سوره ها را مطابق ترتيب نزول نگاشت. مصحف على(ع) علاوه بر تفسير و تأويل
آيات, مشتمل بر ناسخ و منسوخ نيز بوده است. خود امام(ع) نيز در سخنان خود به
اين مطلب اشاره كرده است.
در روايت سليم بن قيس هلالى به نقل از سلمان فارسى آمده است: (فلمّا جمعه كله و
كتب… الناسخ و المنسوخ) ابن سيرين هم دراين باره مى نويسد: من آگاه شدم كه
حضرت(ع) در مصحف خود, منسوخ ها و ناسخ ها را مى نوشت.50 بنابراين آنچه مى توان
از ويژگيهاى مصحف امام(ع) ياد كرد, ذكر ناسخ و منسوخ آيات است. به اين معنى كه
آيات ناسخ و منسوخ در هر سوره معين گرديده است.51
برخى از قرآن پژوهان و مفسران به اين مطلب افزوده اند كه امام(ع) تنها به ذكر
آيات ناسخ و منسوخ بسنده نمى كرد; بلكه به توضيح اين احكام مى پرداخت. همچنان
كه بيان آيات محكم و متشابه, تنها به معناى مشخص كردن آن آيات نبوده, بلكه
منظور تبيين و توضيح آنها بوده است. فيض كاشانى از جمله كسانى است كه به مناسبت
توصيف مصحف امام(ع) مى نويسد:
(بيان ناسخ و منسوخ, از قبيل تفسير و توضيح اين احكام است.)52
على(ع) به آگاهى بر ناسخ و منسوخ اهميت فراوانى مى داده است و از جمله شروط
خطابه, قضاوت و تفسير قرآن را آگاهى بر ناسخ و منسوخ قرآن معرفى مى كند. در
روايتى نقل شده است:
على(ع) از قاضى پرسيد: آيا ناسخ و منسوخ قرآن را مى شناسى؟
گفت: نه.
امام(ع) بدو فرمود: خود تباه شده اى و مردم را نيز به تباهى مى كشى.53
از نمونه احاديثى كه از على(ع) درباره آيات ناسخ و منسوخ قرآن وارد شده, روايتى
است كه بيشتر مفسران, ذيل آيه (نجوا) نقل كرده اند. بيشتر علما بر اين عقيده
اند كه آيه دوازده از سوره مجادله: (يا ايها الذين آمنوا اذا ناجيتم الرّسول
فقدّموا بين يدى نجواكم صدقة ذلك خير لكم و أطهر فإن لم تجدوا فانّ الله غفور
رحيم) با آيه سيزده از همين سوره نسخ شده است, مرحوم آيت الله خويى آيه نجوا را
تنها آيه نسخ شده مى داند.
روايات فراوانى از طريق شيعه و سنى وارد شده كه چون آيه نجوا نازل شد, به جز
اميرمؤمنان(ع) كسى بدان عمل نكرد و آن حضرت(ع) تنها يك دينار پول داشت كه آن را
به ده درهم تبديل كرد و هرگاه آهنگ گفت وگوى سرّى با پيامبر(ص) را مى كرد, يك
درهم صدقه مى داد تا گفت وگوى وى به ده بار رسيد, بنابراين به آيه شريفه نجوا
جز على(ع) هيچ كس عمل نكرد.
آيت الله خويى در بحث مربوط به آيات ناسخ و منسوخ و ذيل موضوع نسخ در آيه نجوا,
سخن على(ع) را مبنى بر وقوع نسخ در اين آيه از طرق مختلف نقل مى كند.54
امام على(ع) واضع اعراب قرآن
مصحف هايى كه به وسيله صحابه رسول خدا(ص) گرد آمده و نگاشته شده بود,
فاقد هرگونه نشانه مشخص كننده مانند شكل, اعراب و اعجام; يعنى نقطه هاى حروف
مشابه بود, چون خطى كه در اختيار تازيان زمان پيامبر(ص) قرار داشت بسيار ساده و
ابتدايى و فاقد علايم و نشانه هايى بود كه هم اكنون از آنها براى نماياندن
حركات يا سكون و يا بازيافتن حروف همانند استفاده مى شود. پيش از آن كه اقوام
تازى با ملل بيگانه روابطى برقرار سازند, طبق ذوق و قريحه ناب عربى و به مدد
حافظه در آغاز امر, قرآن را درست قراءت مى كردند. اما زمانى كه اسلام به
فتوحاتى دست يافت و تازيان به ممالك ديگر راه يافتند و با ملتهاى بيگانه معاشرت
و ارتباط برقرار ساختند; عوامل انحراف در زبان تازى رسوخ كرد و به تدريج لحن و
اشتباه در سخنان فصحاى عرب به چشم مى خورد. حوادثى كه در اين رهگذر پيوسته روى
مى داد, عرب را بر آن داشت كه براى اصلاح زبان خود و بويژه به منظور حفظ و
صيانت قرآن, ازلحاظ قراءت سخت بكوشند. نخست قواعد ساده و بسيطى براى زبان عربى
و تازى به دستور اميرمؤمنان(ع) و با كوشش پيگير ابوالاسود دؤلى تأسيس شد. او
دست اندركار اعراب گذارى خط قرآن گرديد و نشانه ها و نقاطى را براى اعراب گذارى
قرآن وضع كرد.55
زرقانى در اين باره مى نويسد:
(على(ع) هنگامى كه ملاحظه كرد لحن و اشتباه در زبان عربى رسوخ كرده است, به
ابوالأسود دؤلى فرمان داد تا قواعدى براى صيانت و حفظ زبان عربى وضع نمايد, و
در اين راستا امام(ع) او را راهنمايى مى نمود و روش كار را به او مى آموخت.
على(ع) قواعدى را وضع كرد كه علم نحو ناميده مى شود و علم اعراب قرآن به دنبال
آن پديد آمد. بنابراين على(ع) را بايد واضع علم اعراب قرآن ناميد.)56
ابن ابى الحديد نيز على(ع) را به عنوان واضع دانش نحو و قواعد زبان عربى كه
مقدمه علم اعراب قرآن است مى شناساند.57
علامه سيد محسن امين نيز در معرفى دانشمندان علم لغت و نحو, على(ع) را در اين
زمينه پيشگام و پيشتاز معرفى مى كند و ماجراى گفت وگوى على(ع) را با ابوالأسود
دؤلى و فرمان امام(ع) مبنى بر وضع قواعد علم نحو را از منابع مختلف گزارش مى
كند.58
نتيجه
از آنچه گفته آمد مى توان نتيجه گرفت كه على(ع) علاوه بر آن كه در امر
تفسير و تبيين قرآن, پيشتاز و پيشگام و صدرالمفسرين به شمار مى رفت, در زمينه
علوم قرآن ـ با مفهوم مصطلح آن ـ نيز آغازگر و مبتكر بوده است. بدون مبالغه
بايد گفت كه سرچشمه تمام اقسام و شاخه هاى علوم قرآنى در قرون بعدى, بيانات و
رهنمودهاى ارزشمند على(ع) در رساله معروف به محكم و متشابه است. عالمان و
پژوهشگران اسلامى به طور مستقيم يا غيرمستقيم از اين مجموعه حديثى استفاده كرده
و آثار متعدد و پراكنده اى را در طى زمان گردآورده اند كه على(ع) يكجا در رساله
يادشده و در ديگر منابع حديثى بدان اشاره كرده است.
پىنوشتها:
1. زرقانى, عبدالعظيم, مناهل العرفان فى علوم القرآن, بيروت, دارالكتب
العلمية, 1/28.
2. صبحى صالح, مباحث فى العلوم القرآن, بيروت, دارالعلم للملايين.
3. زرقانى, مناهل العرفان, 1/30.
4. جهت اطلاعات بيشتر ر.ك: سيدمحمدرضا حسينى جلالى, تدوين السنة الشريفة,
دفترتبليغات اسلامى حوزه علميه قم, 1376 ش,71و137.
5. امين عاملى, محسن, اعيان الشيعة, دارالتعارف للمطبوعات, 1/90.
6. سيد حسن صدر, تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام, انتشارات اعلمى,316.
7. حسينى جلالى, محمدرضا, تدوين السنّة الشريفه, 137.
8. قرشى, على اكبر, قاموس قرآن, تهران, دارالكتب الاسلامية, 1/141.
9. صابونى, محمد على, التبيان فى علوم القرآن, بيروت, عالم الكتب, 1405
ق,66.
10. شيخ حرعاملى, وسائل الشيعة, 18/145; ابن فروّخ, بصائر الدرجات, مؤسسة
النعمان, بيروت, 1412 ق,193.
11. سليم بن قيس هلالى, كتاب سليم, تحقيق علاء الدين موسوى, تهران, قسم
الدراسات الاسلامية و مؤسسة البعثة, 1407 هـ . ق, ص51.
12. نهج البلاغه, ترجمه دكتر شهيدى, نامه 55, صفحه342.
13. ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه, قم, منشورات مكتبة آية العظمى مرعشى
نجفى, 1404ق, 14/73.
14. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, بيروت, مؤسسة الوفاء, 1403ق, 69/184.
15. نهج البلاغه, نامه 31.
16. محمدباقر, مجلسى, بحارالأنوار,90/68.
17. همان.
18. همان, 90/71.
19. نهج البلاغه, كلمات قصار, شماره 209.
20. معرفت, محمدهادى, تفسير و مفسران, مؤسسه فرهنگى التمهيد, 1379ش, 1/451
و 452.
21. عروسى حويزى, على بن جمعه, تفسير نورالثقلين, قم, مؤسسه اسماعيليان,
1373,4/419 و 5/527.
22. همان, 3/179 و 5/392.
23. همان, 4/305.
24. قرشى, على اكبر, قاموس قرآن, 4/3.
25. سيوطى, جلال الدين, الاتقان فى علوم القرآن, بيروت, دار ابن كثير,
1/640.
26. طباطبايى, محمدحسين, الميزان, ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى, بنياد
علمى و فكرى علامه طباطبايى, 3/34.
27. مجلسى, محمدباقر, بحارالانوار, 90/11و12.
28. همان, 90/12.
29. همان, 90/114.
30. حويزى, نور الثقلين, 5/404.
31. همان, 4/508.
32. محمدحسين طباطبايى, الميزان, 3/130.
33. حويزى,نور الثقلين, 1/355.
34. همان, 1/ 117.
35. خويى, ابوالقاسم, بيان در مسائل كلى قرآن, ترجمه صادق نجمى و هاشم
هريسى, قم, مجمع ذخائر اسلامى, 1360ش, 57 و 126.
36. نهج البلاغه, خطبه 133, صفحه132.
37. ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه, 8/294.
38. حويزى, نورالثقلين, 5/519.
39. همان.
40. مجلسى, بحارالانوار, 90/ 98 ـ 145.
41. همان, 90/23 ـ 26.
42. زرقانى, مناهل العرفان, 1/107.
43. ر.ك:ابوعبدالله بن مسلم حبرى, تفسير الحبرى, مؤسسة آل البيت, بيروت,
1408 ق, مقدمه,91 ـ 92.
44. سيوطى, جلال الدين, اسباب النزول, 206.
45. همان, صفحات: 104 , 105 , 126 , 157 , 160 , 378.
46. محمدباقر محقق, نمونه بينات در شأن نزول آيات, تهران, انتشارات اسلامى,
1364 ش, 457.
47. قبانجى, سيد حسن, مسند امام على(ع), 2 /49.
48. طباطبايى, محمد حسين, قرآن در اسلام,48و49.
49. سيوطى, جلال الدين, الاتقان فى علوم القرآن, 2/69.
50. فيض كاشانى, تفسير صافى,1/47.
51. حرّ عاملى, وسائل الشيعة, 18/149.
52. خويى, ابوالقاسم, بيان در مسائل كلى قرآن,650.
53. سيوطى, جلال الدين, الاتقان فى علوم القرآن, 1/204.
54. براى اطلاعات بيشتر ر.ك: سيد محمدعلى ايازى, مصحف امام على(ع), سازمان
چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, 1380 ش,115.
55. حجتى, سيد محمدباقر , پژوهشى در تاريخ قرآن كريم, تهران, دفترنشر فرهنگ
اسلامى, 1366, 463و465.
56. زرقانى, مناهل العرفان, 31و32.
57. ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه, 1/20.
58. ر.ك: امين, سيد محسن, اعيان الشيعة, 1/161.
منبع: مجله كوثر ، شماره 48
اسفند 79