چهره تبهكار و دوروى بنى‏عباس

احمد زمانى


‏  در ميان خلفاى بنى‏عباس، هارون فلمروى پهناور و گسترده داشت.  صحراى حجاز، عراق، شام و ايران بخشى از سرزمينهاى زير سلطه‏اش بود.

او پس از مرگ برادرش هادى، در سال 170 هجرى قمرى بر اريكه قدرت تكيه زد، تاسال‏193 ه. ق به گسترش سلطه خويش ادامه داد و در اين راه از هيچ ستمى‏كوتاهى نكرد. او هر سرزمينى را اراده مى‏كرد به چنگ مى‏آورد. مشهور ميان‏مورخان آن است كه وى روى به ابرهاى در حال حركت در آسمان مى‏نمود و مى‏گفت:

اذهبى الى حيث‏شئت‏ياتينى خراجك; اى ابر، هر كجا مى‏خواهى برو و ببار زيراهر كجا ببارى مالياتش را براى من خواهند آورد. (1) جمع‏آورى ماليات سرزمين‏هاى‏دور و نزديك دولت رشيد را ثروتمند ساخت.

رشيد و برامكه براى كامرانى خويش به مركز حكومتشان بغداد رسيدند و اموال‏بى‏شمارى را صرف و خرج زيبايى آن شهر كردند تا آنجا كه در آن روزگار بغداد را«عروس جهان‏» مى‏ناميدند.

خوشگذرانيهاى هارون و وابستگانش روز به روز وابستگى آنان را به حكومت، بيشترمى‏كرد. زندگى او و حاشيه‏نشينان دربارش سراسر اسراف و تبذير شده بود. بهاى‏انگشترى كه هارون در دست داشت‏يكصد هزار دينار (2) برآورد شد و مجسمه پرنده‏اى‏كه بر روى تاجش قرار داشت و از ياقوت قرمز مى‏نمود چنان بود كه نتوانستند برآن قيمتى نهند و بعضى بهايش را نزديك به يكصد هزار دينار تخمين مى‏زدند. (3)

مولف «المحاسن و المساوى‏» مى‏نويسد: هارون الرشيد به وزير خويش يحيى برمكى‏در يك مرحله دويست هزار بخشيد و نيز مامون در شب زفاف به همسرش «پوران‏»حدود يك هزار قطعه ياقوت هديه كرد و فرشى كه هنگام ورود عروس زيرپايش‏انداخت، زربفت و آراسته به در و ياقوت بود فرزند ديگر هارون امين در ظروفى‏آب مى‏نوشيد كه به جواهر گرانبها تزيين گرديده بود.

اغانى نيز مى‏نويسد: خرج كردن ماليات فراوان ناحيه موصل بر كنيزها و رقاصه‏هااز سوى هارون زبانزد عام و خاص گرديد و شاعر پرتوان آن روز يعنى ابوالعتاهيه‏را ديوانه كرد، او با تعجب مى‏گفت: سبحان الله ايدفع هذا المال الجليل الى‏امراءه!!; آيا اين مال بسيار به يك زن داده مى‏شود، دارالضيافه هارون پر ازكنيزان زيبا روى بود كه براى جذب هر يك دهها هزار درهم و دينار خرج شده بودآنان به لباس‏هاى زرين و فاخر و گوناگون نياز داشتند تا بتوانند در شب‏نشينى‏هاو جشن‏هاى ملوكانه خودنمايى كنند و بزم دربار را شكوه بخشند. (4) جرجى زيدان‏درباره خوشگذرانيهاى هارون چنين مى‏نويسد:

«او دو هزار كنيز داشت كه سيصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص و پايكوبى وخنياگرى بودند. نقل مى‏كنند: در يكى از جشن‏هاى شبانه، هارون را خوش آمد وسرحال گشت. در آن وقت‏سه ميليون درهم بر حضار نثار كرد و بار ديگر كه‏آوازه‏خوانى وى را به طرب آورد، دستور داد وى را فرمانرواى مصر سازند. هارون‏كنيزى را به يكصد هزار دينار خريد و براى خريد كنيزك ديگرى سى و شش هزاردينار صرف كرد كه او را فقط يك شب نگهدارى كند و روز بعد او را به يكى ازدرباريان خويش بخشيد.» (5)

ستمگرى كه خود وارث جنايت‏هاى بى‏شمار بود
هادى‏برادر هارون در سالهاى آخر حكومت كليدى به همسرش ريطه داد و گفت: اين كليدخزانه خاص من است‏به رسم امانت‏به تو مى‏دهم. حق باز كردن آن را ندارى مگربعد از مرگ من، و با نظارت خليفه بعدى. ريطه گمان كرد خليفه خزانه جواهرات‏گرانبها را به وى واگذار كرده از اينرو در انتظار روز موعود به سر برد تاخزانه را باز كند سرانجام آن روز فرا رسيد. ريطه در خزانه خاص را باز كرد،با اجساد بيش از يكصد تن از علويان پاكدل و آزاده روبرو شد. در كنار هر يك‏از شهدا پارچه كوچكى بود كه نام و نشان آنان را همراه داشت (6) گويا لقب ونسب كامل آنان را نوشته بودند تا خاندانشان را براى هميشه بشناسند و به ديگرحاكمان بنى‏عباس بشناسانند.

عصر خفقان و اختناق
در روزگار بنى‏عباس به ويژه‏هارون عرصه چنان بر اهل‏بيت(عليهم السلام ) تنگ بود كه كسى توان فعاليت فرهنگى‏نداشت. راويان حديث جرات نداشتند آشكارا از امام كاظم(عليه السلام) نان‏ببرند و مطالب گرانبهاى تفسيرى، فقهى، عرفانى و علمى را نقل كنند. گويا همين‏مقدار ارتباط نيز جرمى سنگين به شمار مى‏آمد. آنان براى حفظ امام معصوم وآثار گرانبهايش مطالب مستند آن حضرت را به صورت كنايه و اشاره مى‏نوشتند وبراى يكديگر مى‏خواندند. آنها با عبارتهاى زير از امام ياد مى‏كردند:

سمعت ابا ابراهيم، سمعت ابا الحسن، روى عن العبد الصالح، قال العالم اوالسيد: حدثنى الرجل و يا كتبت اليه ...

اگر ياران آن حضرت و دانشمندان اهل حديث‏سابقه ذهنى نداشتند، مراد كنيه ولقب‏هاى فوق را در نمى‏يافتند.

فشار اقتصادى، سياسى هارون بر امام
نظام استبدادى بنى‏عباس از موسى بن‏جعفر(عليهما السلام ) و پيروانش وحشت داشت و كينه و حسد خويش را از راههاى‏مختلف نشان مى‏داد. براى مثال آنان را در فشار اقتصادى قرار مى‏داد تا بنيه‏مالى براى سازمان‏دهى و مبارزه نداشته باشند.

هارون روش موسى بن‏هادى را ادامه داد و فدك را غصب كرد و نگذاشت منافع آن به‏موسى بن جعفر(عليه السلام )و اهل بيت‏برسد.

او با گماردن ماموران ويژه ارتباط مالى امام شيعيان را قطع كرد تا جايى كه‏آن بزرگوار بارها از سختى معيشت‏خويش مى‏ناليد و از دير ازدواج كردن فرزندانش‏به خاطر وضع بد معيشتى شكوه كرد.

افزون بر اين هارون هر چند گاه براى حضرت مزاحمت فراهم مى‏كرد. او را ازمدينه به بغداد و يا بصره احضار مى‏نمود و به بهانه اينكه مردم را به سوى خودمى‏خواند و كارش به اختلاف و خونريزى مى‏انجامد، زندانش مى‏افكند. هارون در سال‏170 ه. ق در برابر قبر پيامبر خدا(ص) براى فريب افكار عمومى چنين گفت:

«انى اعتذر اليك يا رسول الله من شى‏ء اريد ان افعله، اريد ان احبس‏موسى بن جعفر(ع) فلقد بلغنى انه يدعوا الناس لنفسه يريد بذلك تشتيت امتك‏وسفك دمائها ...» اى پيامبر خدا به خاطر كارى كه تصميم گرفته‏ام انجام دهم‏از تو پوزش مى‏طلبم; مى‏خواهم موسى بن جعفر را زندانى كنم زيرا او مردم را به‏خويش دعوت مى‏كند و با اين كار در پى اختلاف ميان امت تو و ريختن خون‏آنهاست... (7)

برخورد موسى بن جعفر(ع) با نظام هارونى
امام هفتم شيعيان براى‏حفاظت از مكتب والاى تشيع در برابر تهاجم عباسيان شيوه‏هاى گوناگون به كارگرفت كه مى‏توان به مهم‏ترين آنها اشاره كرد:

الف: گماردن افراد نفوذى معتقد و آگاه و پرتوان در نظام حاكم استبدادى
مردان‏باتقوايى چون على بن يقطين بسيارى از مشكلات مومنان را حل مى‏كرد. امام‏كاظم(ع) در يك پيام كاملا محرمانه به او فرمود: هر گاه يكى از شيعيان ما به‏تو مراجعه كرد و مشكلى داشت، نيازمندى او را برطرف كن و از احترام و عزت‏برخوردارش ساز. سپس فرمود اگر چنين كنى من تضمين مى‏كنم: كه هرگز با شمشيركشته نشوى، گرفتار فقر و تهيدستى نگردى و به دست دشمن گرفتار زندان نشوى. (8)

على بن يقطين بالاترين پشتوانه شيعيان مبارزى بود كه در دام ماموران درباربه نوعى گرفتار مى‏شدند.

ب: تعليم فرهنگ رازدارى (تقيه)
معمر بن خلاد كه ازياران موسى بن جعفر(ع) بود، از آن حضرت پرسيد:

چگونه بايد در برابر حاكمان ستمگر ايستاد و از اسلام پاسدارى كرد؟ امام درپاسخ، از قول جدش امام باقر(ع) نقل كرد، كه مى‏فرمود: «التقيه من دينى و دين‏آبائى و لا ايمان لمن لا تقيه له‏» رازدارى و با پوشش عمل كردن از برنامه‏هاى‏دينى من و پدران من است آنكه عمل به تقيه نمى‏كند ايمان ندارد.(9) شيوه وضويا چگونگى نماز كه آن امام همام به على بن يقطين آموخت، چيزى جز تقيه نبود.

ج: حفظ نيروهاى مؤمن و كارآمد
امام كاظم(ع) سعى مى‏كرد نيروهايى قدرتمند ومقاوم و آشنا به مصالح اسلام را تربيت كند و در مقاطع مختلف از آنان بهره‏گيرد و همچنين توجه داشت كه در حد امكان آنان شناسايى نشوند، بلكه باپوششهاى مختلف چنان عمل كنند كه هيچ گونه حساسيتى در حاكمان غاصب عباسى به‏وجود نيايد. على بن‏يقطين با تمام اخلاص در خدمت موسى بن جعفر(ع)بود در حالى‏كه پست وزارت داشت و خمس اموال خويش را به حضرت مى‏داد و به وسائط گوناگون به‏ياران آن بزرگوار مساعدت مى‏نمود، او زمانى اراده كرد هداياى ارزشمندى را كه‏به وى مى‏دادند، به آن امام همام دهد; ولى امام كاظم(ع) مى‏خواست اين نيروى‏ارزشمند و مخلص حفظ شود از اينرو پارچه گرانبهايى را كه هارون به او هديه‏داده بود او هم براى آن حضرت فرستاد، امام آن را برگرداند و فرمود از امروزسعى كن وضوى خويش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهى. از سوى ديگرماموران هارون مراقب تماس‏ها و چگونگى وضعيت على بن يقطين بودند. آنان‏گزارشهايى را عليه وى داده بودند كه با موسى بن جعفر(ع) در تماس است و لباس‏و هديه مخصوص شما را به ايشان داده و حتى وضو و نمازش را بر روش مذهب‏اهل‏بيت(عليهم السلام ) انجام مى‏دهد. هارون در پى اين گزارشها او را احضار كردو با ناراحتى تمام گفت: اگر چنين ادعايى درست‏باشد، خون تو را خواهم ريخت... از او پرسيد: آن لباسى را كه هديه دادم چه كردى؟ على پاسخ داد: در داخل‏بقچه‏اى گذارده و جهت تبرك آن را حفظ كرده‏ام. هارون يك نفر از كارگزارانش رادر پى هديه فرستاد و با آدرسى كه على بن يقطين داده بود، هديه را همچنان مهرشده آوردند و در مرحله ديگر جاسوسان هارون گزارش دادند كه او نماز را همانندشيعه مى‏خواند. هارون مراقبانى بر على گماشت و سرانجام دريافت كه او همچون‏اهل سنت نماز مى‏گزارد. هارون خشم خود را فرو برد و رو به على كرد و گفت:

هرگز سخن هيچ سعايت‏كننده‏اى را عليه تو نخواهم پذيرفت.(10) موسى بن جعفر(ع)با اين هوشيارى و دستورالعمل اين يار باوفاى خويش را براى خدمت افزونتر به‏شيعيان حفظ كرد و اطمينان هارون بيشتر جلب شد و على توانست تا ماموريت‏هاى‏محوله را بهتر از سابق انجام دهد.

د: مبارزه منفى و نظام استبدادى
موسى بن‏جعفر(ع) صفوان بن مهران جمال را احضار كرد; او شترانش را در موسم حج دراختيار هيئت‏خاصى از دربار هارون مى‏گذاشت تا به حج روند و مراسم بجاى آورندو احيانا به عنوان ناظران بر مراسم حج از سوى حكومت وظايف و اعمالى را انجام‏دهند.

هنگامى كه صفوان خدمت امام كاظم(ع) رسيد، فرمود: صفوان يك عمل تو همه‏كارهاى زيبايت را زير سؤال برده است؟ با تعجب پرسيد: فدايت‏شوم مگر چه‏كرده‏ام؟ امام فرمود: كرايه دادن شترها جهت مراسم حج‏به هارون كار مناسبى‏نيست. عرض كرد: من به خاطر سفر حج كرايه مى‏دهم و خود هم همراهشان نيستم،بلكه عده‏اى از غلامان را مى‏فرستم.

امام فرمود: صفوان دوست ندارى ستمگران باقى بمانند تا اجاره شترهايت را بعداز حج پرداخت كنند؟

عرض كرد: البته دوست دارم.

حضرت فرمود: «فمن احب بقاءهم فهو منهم و من كان منهم فقد ورد النار» هركس بقاى هارون و هيات حاكمه‏اش را دوست‏بدارد از آنان است و هر كس از ايشان‏باشد به جهنم فرو مى‏افتد.

چون صفوان سخنان را از امام شنيد همه شترهاى اجاره‏اى خويش را فروخت، هارون‏متوجه شده او را احضار كرد و او را به خاطر اين عمل مورد سرزنش قرار داد.

صفوان گفت: من پير شدم و توان ندارم. غلامان هم كارها را به طور شايسته ودرست انجام نمى‏دهند. هارون با عصبانيت رو به صفوان كرد و سرى تكان داد وگفت: خاموش! من مى‏دانم چه كسى به شما فرمان مى‏دهد. كار موسى بن‏جعفر است.

صفوان: من با موسى بن‏جعفرعليهما السلام ارتباط ندارم او در كارهاى من دخالتى‏نمى‏كند. هارون در پايان گفت: اگر سابقه همكارى تو نبود، نابودت مى‏كردم.(11)البته چيزى نگذشت كه هارون تصميم به كشتن صفوان گرفت و باز موسى بن جعفرعليهما السلام زياد بن ابى‏سلمه را احضار كرد و از او خواست تا همكارى خويش رابا دستگاه حكومتى هارون قطع كند. زياد هم فرمان حضرت كاظم(ع) را اطاعت نموده‏و استعفاء كرد.(12)

مبارزه منفى امام هفتم(ع) با حكومت هارون چنان بود كه‏شايعه فتواى حضرت مبنى بر حرمت ولايت و حاكميت هارون در جامعه وجود داشت وكمترين مسامحه‏اى از حضرت در برخورد با حكومت‏بنى‏عباس ديده نمى‏شد.

ج: تربيت انديشمندان فكرى و سياسى
امام كاظم(ع) با اينكه از سوى حكومت هارون‏تحت فشار بود و بخش عمده‏اى از عمرش را در زندان گذراند، انديشمندانى تربيت‏كرد كه در برابر گروههاى انحرافى مى‏ايستادند در عرصه علمى و اجتماعى ازوثاقت و اطمينان بالايى برخوردار بودند. بعضى از آنها همانند يونس بن‏عبدالرحمان، صفوان بن يحيى، محمد بن ابى‏عمير، عبدالله بن مغيره، حسن بن‏محبوب سراد و احمد بن محمد بن ابى‏نصر بزنطى، از اصحاب اجماع شمرده‏شده‏اند.(13) عظمت اين بزرگان چنان بود كه راويان و محدثان هرگاه حديث وروايت‏خود را منتهى به يكى از افراد فوق مى‏ديدند آرامش خاطر پيدا مى‏كردند.

آنان تاليفات فراوان داشتند و برخى از آنها سالهاى بسيار زندانى‏هاى سختى راتحمل كردند همانند:

1 يونس بن عبدالرحمان: او از استعداد بسيار والايى برخوردار بود. در مقابله‏با افراد و گروههاى مخالف نزديك به هزار جزوه و مقاله نوشت تا جايى كه گفته‏شد: دانش ائمه اهل بيت‏عليهم السلام به چهار نفر منتهى مى‏گردد:

سلمان فارسى، جابر، سيد و يونس بن عبدالرحمان.

در باره يونس نوشته‏اند: پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره بجاى آورد وخود مى‏گفت در محضر معصوم بيست‏سال گوش دادم و بعد از آن بيست‏سال پرسيدم وبيست‏سال هم به پرسش ديگران پاسخ دادم. او غير از وقت نماز و مختصرى صله رحم‏بيشتر اوقات اشتغال به تاليف و تصنيف داشت. (14)

2 محمد بن ابى‏عمير: وى‏تاليفات زيادى داشت، و از زهد و تقواى فراوان برخوردار بود، وى را به‏زندانهاى طولانى محكوم كردند و در زندان سندى بن شاهك، جاى دادند; اين‏بزرگوار از ترس اينكه مبادا كتابها و تاليفاتش را نابود كنند، مبلغ يكصد وبيست هزار درهم به سندى پرداخت و بعد از مدتى از زندان خارج شد، او پس ازرهايى به سراغ كتابها و تاليفات دفن شده در گوشه منزلش رفت، ولى همه آنهارا پوسيده و نابود شده يافت. شايد همين سبب گرديد كه آنچه بعدا نقل كند به‏صورت مرسله باشد; لكن اطمينان و وثاقت‏بالاى وى باعث گرديده كه روايات‏مرسله‏اش (15) همانند روايات مستند ديگران معتبر به شمار آيد.

محمد بن ابى‏عمير در زمان موسى بن جعفرعليهما السسلام در مدتى از زمان در همان‏زندانى بوده كه امام زمانش نيز در آن بند بوده است.


پى‏نوشتها
1 صبح الاعشى، ج‏3، ص‏270.
2 سكه‏هاى طلا را دينار و سكه‏هاى نقره را درهم مى‏ناميدند.
3 ابن اثير، ج‏6، ص‏44.
4 حياه الامام موسى بن جعفر7، ج‏2، ص‏46.
5 جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ج‏5، صص‏173- 162.
6 سيره الائمه الاثنى عشر، ج‏2، ص‏324.
7 همان، ص 335.
8 محقق اربلى، كشف الغمه، ج‏3، ص‏22; بحارالانوار، ج‏75، ص‏350، ح‏57; قال‏ابوالحسن(ع) لعلى بن يقطين: اضمن لى خصله اضمن لك ثلاثا ... فقال ... الثلاث‏اللواتى اضمنهن لك ان لايصبك حر الحديد ابدا بقتل و لا فاقه و لا سجن حبس... فقال تضمن الا ياتيك ولى ابدا الا اكرمته.
9 وسائل الشيعه، ج‏16، ص‏204، ح‏21359; اصول كافى، ج‏2، ص‏219، ح‏2.
10 سيره الائمه الاثنى عشر، ج‏2، صص‏323 322.
11 بحارالانوار، ج‏75، ص‏376، ح‏34.
12 حياه امام موسى بن جعفر7، ج‏2، ص‏459; بحارالانوار، ج‏48، ص‏172، ح‏13; فروع‏كافى، ج‏5، ص‏109، ح‏1.
13 سيره الائمه الاثنى عشر، ج‏2، ص‏313.
14 رجال كشى، صص‏8 485.
15 مرسله: روايتى است كه ناقل آن بعضى از راويان سلسله سندش را كه روايت‏به واسطه آنها به معصوم منتهى مى‏شود فراموش كند و با حذف آنها روايت را به‏معصوم نسبت دهد.


منبع: ماهنامه كوثر شماره 16