حاج محمود تارى (ياسر)

شاعر و مداح اهل‏بيت عصمت و طهارت (ع)


 

دمي با ياسر
حاج محمود از زبان خودش
حاج محمود از زبان خودش
خاطره‏اي از جبهه
پرواز عشق (شعر)
مناجات (شعر)
گل‏بوته‏هاي انتظار (شعر)
پيش‏درآمد زيارت اربعين (شعر و مرثيه)
قران مجيد ، سوره ياسين ، آيات ۱ الي ۱۰
ياابن الزهرا (شعر و مديحه)
گداي كوي فاطمه (شعر و مديحه)
علي ، علي گفته‏ام (شعر و مديحه)
متن كامل كتاب شعر صفاي مدينه

 

 

خورشيد روشنايى

اى زن اينك در حريم پاك دامانى قدم بايد زدن
پا به پاى آيه‏ هاى سبز ايمانى قدم بايد زدن
كاروان جاده‏ ى اسلاميان را هم عنانى لازم است
پيشوايى مثل زهرا در طريق زندگانى لازم است
چادرت محراب نور است اى جدا از تيره گيهاى جهان
پا برون مگذار زين محراب نورانى، بر غم دشمنان
زينت زن در حجاب است و عفاف و پاكى و تقواى تو
جلوه‏ ى اسلام مى‏ بايد شود ظاهر ز سر تا پاى تو
مصحف باغ ولا را گلبن حق، واژه ‏اى والا بود
جاودان آن زن كه رهپوى عزيز مصطفى، زهرا بود
زير لب دارند در گلزار عصمت غنچه ‏ها اين زمزمه
دخترى مى‏ پرورد مانند زينب مادرى چون فاطمه
مادران را مى‏ سزد چون فاطمه اينگونه دختر پرورند
ميتوان مثل صدف از قطره در آغوش، گوهر پرورند
فاطمه با حق بود، حق هم بود با دخت احمد فاطمه
فاطمه يعنى محمد، همچنين يعنى محمد فاطمه
رونق افزاى حريم بزم گلهاى خدايى فاطمه ست
آرى آرى آينه‏دار طريق كبريايى فاطمه ست
مى‏ رهاند كشتى افتاده در گرداب ظلمت را، ز لطف
در بلا افتادگان را نقطه ى عطف رهايى فاطمه ست
وانكه دارد در دو عالم رتبه ‏ى خير النسايى فاطمه ست
هفت گردون را به يك چرخاندن رخ روشنايى مى‏ دهد
آنكه خورشيد از رخش بگرفته وام روشنايى فاطمه است
نى فقط دل مى‏ برد تنها ز احمد، وز على مرتضى
آنكه حتى از خدا هم مى‏ نمايد دلربايى فاطمه است
فاطمه ست اين زن كه بوسيده ست دستش را نبى ختم رسل
فاطمه ست اين زن كه بوسيده است او را مصطفى مانند گل
فاطمه ست اين زن بهشت بى بديل دلنواز مصطفى
فاطمه ست اين زن فروغ «جنت الماواى» چشم مرتضى
گوهر هستى نگين سبز رنگ خاتم چشم رسول
راضيه، مرضيه، زهرا، فاطمه، انسية الحورا، بتول

خورشيد عشق

باغ هستى بى صفا مى ‏شد اگر زهرا نبود
عطر گل از گل جدا مى ‏شد اگر زهرا نبود
تيره گى در اولين برخورد با خورشيد عشق
چيره بر آيينه‏ ها مى‏ شد اگر زهرا نبود
ارتزاق آفتاب از روى عالمتاب اوست
اين جهان ظلمت سرا مى ‏شد اگر زهرا نبود
ابرهاى كفر آلود از نسيم فتنه ‏ها
در هواى دل رها مى ‏شد اگر زهرا نبود
در دل امواج طوفان زاى اقيانوس دهر
فلك دين بى ناخدا مى ‏شد اگر زهرا نبود
نصرت حق در بر كفر از فداكارى اوست
كفر حق را رهنما مى‏ شد اگر زهرا نبود
قامت يكتا پرستانى همانند على
زير بار غم دو تا مى ‏شد اگر زهرا نبود
پهلويش بشكست تا بتخانه را در هم شكست
سامرى صاحب لوا مى ‏شد اگر زهرا نبود
گر چه خود شد پر پر اما داد بر قرآن حيات
محو دين مصطفى مى ‏شد اگر زهرا نبود
عشق اگر دارد حيات از اوست ياسر بى گمان
عشق، در عالم فنا مى‏ شد اگر زهرا نبود

 

 

داغ جگر سوز

هنگامه رنج و غم و ماتم شده امشب
گريان، زغمى ديده عالم شده امشب
آهنگ سرشكم، كه رسد بر لب مژگان
با اين دل سودا زده همدم شده امشب
پايان شب آخر ماه صفر است اين
يا آنكه زنو ماه محرّم شده امشب
مهتاب، رخ خويش نهان كرد زماتم
چون رحلت پيغمبر خاتم شده امشب
از داغ جگر سوز نبى سيّد ابرار
نخل قد زهرا و على خم شده امشب
شد كار فلك، خون جگر خوردن از اين غم
گردون، ز محن با رخ درهم شده امشب
سيماى جهان، غرقه خون دل «ياسر»
در سوگ رسول اللّه اعظم شده امشب

 

 

سر شوريده

به روى دامن افشانم گلاب ديده‏ ى خود را
مگر جويم گل در خاك و خون غلطيده‏ ى خود را
اگر بشناختم مشكل تو را در قتلگه دانم
تو هم مشكل‏ شناسى خواهر غمديده ى خود را
به ياد حنجر خشكيده ات آبى ننوشيدم
نگر از اشك،تر كردم لب خشكيده ى خود را
تو مى‏ دانستى از هجر رخت جان بر لبم آيد
كه با من همسفر كردى سر ببريده ى خود را
به روى نيزه ديدم تا كه سرگردانيت را من
زدم بر چوبه ى محمل سر شوريده ى خود را
ز داغش لاله ‏هاى اشك (ياسر) چيدم از ديده
نثارش مى ‏كنم اين لاله‏ هاى چيده ى خود را