شكوه خورشيد


در آن «شب وصل»1 كه از هزاران شب برتر است، آرام آرام،همچون فطرت زلال اشكهاي بهار،بر قلب امين محمد(ص) فرود آمدم و روان او را با لمعات درخشان خود.روشن ساختم.در آن شب، محمد(ص) در خلوت حرا، فرمان «اقرأ» را پذيرا و درس نخوانده و بي معلم،«به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد».ايه‌هاي سبز من همچون برگهاي بهاري،در پروازي ابدي،بر اقليم خزان زده و خشك شما فرود آمد،فرش زمردين بگسترد،شكوفايي را به ارمغان آورد و پاكي و معنويت بر بلنداي شهر شما خيمه زد.

«در آن مبارك سحر و فرخنده شب» زهاتف غيب، مژده اي رسيد و چراغ ايمان و اميد را در تاريك سراي دلهاي شما روشن ساخت.

در روزگاري كه جهان،گرفتار بلاها؛رشته دين،سست و نا استوار؛پايه‌هاي ايمان،نا پايدار؛پندار با حقيقت، آميخته؛همه كارها؛در هم ريخته؛ چراغ هدايت، بي نور؛ديده حقيقت بيني،كور؛همگي به خدا،نافرمان؛فرمانبر و ياور شيطان، شريعت،بي‌نام و نشان و راههايش،پوشيده و نا آبادان بود،ديو را فرمان مي‌برديد، به راه او مي رفتيد و چون گله به آبشخور رود، پي او مي‌گرفتيد،تخم دوستي‌اش در دل مي‌كاشتيد و بيرق او را برمي‌افراشتيد.

در آن روزگار جاهليت، شما در ظلمتي جانكاه و «ضلال مبين» دست و پا مي‌زديد و «جز خدا،چيزي را مي‌خوانديد كه نه سودي به شما مي‌رساند و نه زياني»

ايا از ياد برده‌ايد،آن زماني را كه مردان عرب، شبي را صبح نمي‌كردند،مگر آنكه به دختر درخت انگور پناه مي بردند، هواي مي و مطرب در سرشان بود و جام‌هاي شراب بر فراز دستهاشان. ايا در تاريك و روشن ذهنتان، روزگاران دهشتناك و سياهي را تداعي مي‌كنيد كه دختركان بي گناه، به پندار آنكه افتخار قبيله به شمار نمي‌ايند توان حمايت اقتصادي خانواده را ندارند،باري بر دوش خانواده‌اند و در جنگها به اسارت در مي ايند؛زنده به گور مي شدند؟ ايا خاطره آن روزگاران را فراموش كرده‌ايد كه يكسر،سياهي بود و جهل و آشفتگي و گناه؟ خداوند،رسول خود را در چنين فضايي بر شما فرستاد، بر شما منت نهاد و با الفت، شما را به يكديگر پيوند داد.ايا با نزول ايات آسماني من،فطرت به خواب رفته درونتان بيدار نشده،ايا در شب تيره زندگيتان، همچون نوري فروزان ندرخشيدم؟ نوري كه در روان آدمي افتد وقلب را جلا دهد،او را از زمين خاكيان فرا برد و در فضاي معنويتي بيكرانه پرواز دهد.ايا با نزول باران آموزه‌هايم،دروغ را به راستي،گناه را به عفت،جهل مداري را به علم اندوزي، تفاخر و قبيله گرايي را به تقوا و جنگ و غارت را به صلح و برادري تبديل نكردم؟ ايا چشمه جوشان معارف و مفاهيم من،جهل سوزنده درون شما را زايل نساخت؟ ايا براي شما يك آغاز نبودم؟ آغاز شكفتن؟ آغاز رستن؟ آغاز رفتن؟ آغاز…؟

پس از آن فرخنده شب قدر،خورشيد فروزان اياتم، آن ابرها را كه حجاب قلب شما بود،كنار برد و آن پرده‌ها را كه بر گوشهايتان افكنده شده بود،برداشت.از آن پس،سرزمين شما،حياتي دگر يافت و شكوفه‌هاي شوق و اميد روييدن آغاز كرد. علم‌هاي كفر و گناه سرنگون گرديد و لات و هبل و عزي در هم شكسته و پيكره‌هاي سنگي و چوبي بتها از خانه‌ها بيرون شد،تا در كوي و گذر،بازيچه پاي رهگذران شود.

ايا در آن عصر افسانه‌اي سياه،كوكب فروزان هدايت نبودم كه بر سرزمين وجود شما درخشيدم؟ ايا از بارگاه انس،پرتو صفا و نجاتي نبودم كه فرود آمدم؟ ايا نهال مهر و الفت را در دلها ننشاندم؟

رنگهاي قوميت را زدودم و سنتها و باورهاي خرافيتان را دگرگون ساختم و خسوفهاي تيره زندگي شما را زايل كردم.و از گزند داس دروگر دزدي و غارت نجاتتان دادم.پس،ايا من شور زادن‌ها و جوش شكفتن‌ها نيستم؟

كلمات و عبارت‌هاي آسماني من بانواي آهنگين خواننده،در كوي و برزن شما طنين مي‌افكند و گوش جانها را نوازش مي داد.گلهاي اميد و ايمان را به باغ خاطر شما هديه مي‌كرد.ريشه‌هاي نفاق، دو رويي، كينه و شرك را بر مي‌كند و تا ژرفاي دلها رسوخ مي كرد.ايات نوراني من به دختران و زنان،بردگان،كنيزان،ضعيفان و درماندگان،عزت و بزرگي بخشيد.

از پگاه نزول، ايات آسمانگونم، مخاطبان را مسحور خود ساخت،چه آنان كه خداوند سينه‌هايشان را براي پذيرش اسلام گشود و چه آنان كه برديده‌هاشان پرده‌هاي غفلت افكنده بودند.عده اي از شنوندگان ايات الهي،مي‌گرويدند و عده‌اي ديگر مي گريختند.كافران قريش، كتاب نور را دروغي بر بافته از سوي رسول(ص) مي‌دانستند و آن را افسانه‌هاي پيشينيان قلمداد مي‌كردند كه صبح و شام،بر پيامبر(ص) املا مي‌شد.ناباوران آن را خوابهاي آشفته و بربافته و شعر مي‌پنداشتند و به سجع كاهنان و سخن قافيه پردازان مانند مي‌كردند.

اما گروهي از ايمان آورندگان،بر بلاغت و فصاحت بي نظير ايات و گيرندگي تعابير و معاني آن اعتراف داشتند.با شنيدن سخن خدا، سجده كنان، خود را به روي زمين مي‌افكندند يا بر اثر آن حقيقتي كه مي شناختند،اشك از ديدگانشان سرازيز مي‌شد.

به راستي،اين مؤمنان پاكدل و روشن بين،در ايات آسماني من چه مي‌ديدند و از كتاب خدا چه درك و برداشتي داشتند؟كتاب خدا براي آنان،كتاب زندگي و برنامه هدايت بود.هركدام از آنان،خود را مخاطب ايات من مي‌دانستند.

«شب هنگام، راست برپا و قرآن را،جزء به جزء،با تأمل و درنگ بر زبان داشتند و در آن خواندن، داروي شفابخشي را جستجو مي‌كردند.اگر به ايه‌اي مي‌رسيدند كه تشويق و وعده پاداشي چنان در آن بود،چنان جانهاشان لبريز از شوق مي‌شد كه گويي همه آن پاداش‌ها را در برابر ديدگانشان مي‌يافتند و اگر ايه بيم دهنده اي را مي خواندند كه در آن بيم دادني بود، چنان گوش دلهاي خويش،بدان مي‌نهادند كه پنداري آنان، بانگ برآمدن و فرو شدن آتش دوزخ را مي شنوند».

اما شما اي نسلهاي پي هم واي مخاطبان امروزي! ايا شرح حال اين نو مسلمانان صاحبدل را از ياد برده ايد؛ همانان كه ده ايه از ايات مرا مي خواندند و تا مفاهيم و معاني آن را درك نمي كردند و نمي آموختند، به سراغ ده ايه بعد نمي رفتند؛همان مؤمناني كه معاني بلند كتاب خدا در قلب آنان جاي گرفته بود؟

شما مرا كتابي زنده و پويا و برنامه زندگي تان نمي پنداريد؟ شگفتا!مبادا مرا تنها بسان يك كتاب ادبي و آهنگين و مشحون از داستانها و مسائل ما وراء طبيعي بدانيد كه با زندگي شما ارتباطي ندارد!

هشيار باشيد كه هر كه از من مدد جويد، در حفظ و تلاوت اياتم بكوشد،حلالش را حلال و حرامش را ناروا شمارد؛ خداوند او را داخل بهشت گرداند!مبادا كه نامسلمانان در عمل به فضايل و دستورات انسان ساز كتاب خدا بر شما مسلمانان پيشي گيرند! ايا من سزاوار فرمانروايي بر دلهاي شما و حكومت بر سرزمين وجود شما نيستم! نكند شنيدن آواي روح افزاي ايات من،براي شما عادت شود؟ نكند معاني بلند ايات و سوره ها،تنها دانش‌هايي براي فرا گرفتن و به خاطر سپردن،شود!

نكند سرگذشت مؤمنان وارسته و مردان و زنان نيك داستانهاي من،تنها نمونه‌اي براي مثال زدن و نقلي براي مجالستان شود!

اي بندگان خدا و ايمان آورندگان به قرآن! در بوستان تدبر من دراييد و دامن خود را از هديه هاي سبز و بهاري‌اش پر كنيد و در آستان آموزه هاي آفتابگون من تسليم شويد. هيچ سخن و كتابي را انباز من قرار ندهيد. انديشه ها و رفتارهايتان را با دانش‌هاي من بسنجيد و در آستان پر عظمت ايات من به انديشه دراييد. با دريافتن و عمل كردن به معاني كتاب خدا، جوانه‌هاي عشق و اميد روييدن آغاز مي‌كند، شكوفه‌هاي صلح و دوستي سر مي‌زند و نهال عدالت و تقوا مي‌بالد.دنياي شما آبادان و عقباي شما اصلاح مي گردد.

اي پيروان دين پيامبر(ص)! ايا در آرزوي عدالت و آرامش و در انتظار سعادت نيستيد؟ ايا در كوره راه خارستان دنيا، ره گم نكرده ايد؟ ايا از هياهوي دنيا طلبي و فزونخواهي دلخسته نيستيد؟ پس چرا از اقيانوس بيكران معاني من قطره‌اي بر نمي‌گيريد؟ چرا ايات مرا در نمي‌يابيد تا دُر يابيد؟!

دردا و افسوسا!«فاين تذهبون؛به كجا مي رويد؟»در اين عصر پر تنش به چه چيز پناه مي بريد؟ ايا من پناهنگاهي نيستم كه قله آن،پناهنده را نگاهدار است؟ پس بهبودي خود را از من بخواهيد و در سختي‌ها از من ياري بجوييد كه در برابر بزرگترين آزارها كه همان كفر و دورويي و در بيراهه و گمراهي شدن است مايه راحتي مي‌باشم؟

من نوري هستم كه چراغهاي آن فرو نرود،چراغي كه افروختگي‌اش كاهش نپذيرد، دريايي كه ژرفايي آن را كس نداند،راهي كه پيمودنش،رهرو را به گمراهي نكشاند و پرتوي كه فروغ آن تيرگي نگيرد و فرقاني كه نور برهانش خاموش نشود و تبياني كه اركانش ويراني نپذيرد.

دريغ! دريغ! كه روزگاري بر شما روكرده است كه همچون نو مسلمانان آغاز اسلام و ياران پاك رسول(ص) مرا كتابي پويا و زنده نمي دانيد و ايات مرا،آگاهانه و با تدبير نمي خوانيد و معاني آن را در صحنه عمل نمودار نمي‌سازيد!

دريغ كه گروهي از شما،تنها براي برطرف كردن دردهاي جسماني به من پناه مي‌آوريد و تا درد و گرفتاري‌تان برجاي است،بر در شفاخانه من مي‌مانيد و در غير آن،مرا مي‌بوسيد و بر بالاترين نقطه خانه جايم مي‌دهيد و جلدي زيبا برايم بر مي‌گزينيد! ايا من از آن رو نازل شدم كه مرا تنها يك كتاب مقدس و تشريفاتي بدانيد و تنها در بيماري‌ها و گرفتاري‌ها به سراغ من اييد؟

دردا و افسوسا كه عده‌اي كتاب خدا را وسيله كسب روزي و فزونخواهي قرار داده‌ايد و يا تنها در موارد استخاره يا براي بدرقه مسافران و در امان ماندن آنان از بلايا به او چنگ مي‌زنيد؟گروهي از شما به جاي پرداختن به بطن كتاب الهي،به ظاهر و پوسته سرگرم شده ايد و در جستجوي يادگيري نعمه‌هاي قرائت و لحن‌هاي موسيقي عرب مانده‌ايد و در ميدان رقابت با ديگر قاريان،تلاش مي كنيد و روزان و شبان خود را تنها با حفظ و قرائت سپري مي كنيد و حتي در اين راه،چشم به پاداشهاي مادي و دنيوي داريد! عجبا! چه معامله كم سود و بهره‌اي!گروهي از شما،همت خود را صرف تحقيق و پژوهش در علوم و دانش‌هاي مرتبط و حواشي و جوانب ظاهري كتاب خدا كرده ايد و غرق در ظواهر و عبارات زيباي آن شده‌ايد و هدف نزول را از ياد برده ايد و بدون درك معاني و پيامدهاي زندگي بخش ايات،شيفته وزن و قافيه و كلام آهنگين آن شده‌ايد.گروهي از شما فراگيري و ترويج كتاب خدا را وسيله طي مدارج دنيايي و پله‌هاي پيشرفت و تفاخر قرار داده‌ايد! واي بر شما!

ايا سزاست كه ايات من تنها از مأذنه هاي مساجد و يا در مراسم «سوگواري» افكند و در دلهاي شما نفوذ نكند؟ ايا سزاست كه كتابي اين چنين عظيم و هدايتگر در كنار شما باشد وشما از معاني آن بهره نبريد؟!

ايا سزاست كه در اين عصر پر شتاب كه غربتي غريب شما را فرا گرفته، از كتاب الهي دور افتيد؟ ايا از ياد برده ايد كه ظاهر من،زيبا و باطن من،ژرف و ناپيداست،عجايب آن سپري نگردد،غرايب آن به پايان نرسد و تاريكي‌ها جز بدان زدوده نگردد.فراموش كرده ايد كه من پند گويي‌ام كه فريب ندهد و راهنمايي كه گمراه نكند و حديث خواني كه دروغ نگويد. كسي با من ننشست،جز اينكه چون برخاست، افزون شد يا از وي كاست؛افزوني در رستگاري و كاهش از كوري و دل بيماري.و بدانيد كسي را كه با من است، نيازي نباشد.

اي بندگان خدا،چرا از خورشيد ايات حق فاصله گرفته ايد؟ خورشيدي كه اشعه‌هاي نوراني آن مي‌تواند آرامش و سعادت ابدي را برايتان به ارمغان آورد؟

تا كي دل به دنيا مي سپريد و از كتاب خدا غافليد؟ بدانيد كه من همان خورشيدم كه در شب قدر بر قلب خورشيد بني هاشم تابيدم و بر ياران او تجلي كردم.من همان خورشيدم و امروز از تابيدن دريغ نمي ورزم و همان نورم كه از پرتو افشاني سر نمي‌پيچم. مبادا طلوع را فراموش كنيد!

اما شما،براي دريافت نور كتاب خدا بايد از پاكي و صفاي درون بهره مند شويد. نور هنگامي در دل و جان مي تابد كه حجاب‌ها در ميان نباشد.كساني از نور خورشيد بهره مي‌گيرند كه خود را نپوشانده باشند.گناه،ظلم،هواي نفس و دنيا طلبي بر دلهاي شما،حجاب، بر گوش‌هاي شما،وقر و بر چشم‌هاي شما،پرده مي‌افكند و وجودي اين چنين گرفتار و در حجاب، از كتاب خدا چه بهره اي مي‌برد؟ بايد حجابها را دريد،پرده ها را كنار زد و دل را به سوي نور قرآن گشود و به سوي مشرق،پنجره‌ها را باز كرد…!

1.حافظ شب قدر را شب وصل مي‌داند.


منبع: بشارت، مهر و آبان 1387، شماره 67