نقش اهل بیت علیهم السلام و صحابه در تفسیر قرآن ‌

حسین محمدیان


چکیده:
نویسنده در این مقاله پس از بیان معناى لغوى و اصطلاحى تفسیر به نقش پیامبر صلى الله علیه و آله، اهل بیت علیهم السلام و بعضى از صحابه در تفسیر قرآن پرداخته و مى‏گوید اولین مفسر قرآن، نبى مکرم اسلام صلى الله علیه و آله و بعد از او، مفسران واقعى قرآن، امام على علیه السلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مى‏باشند که طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت پیامبر صلى الله علیه و آله از هم جدا نمى‏شوند تا در حوض کوثر پیامبر صلى الله علیه و آله را ملاقات کنند .
نویسنده با استناد به متابع معتبر اهل سنت، امام على علیه السلام را به عنوان منابع اصلى تفسیر در عصر صحابه بیان مى‏کند و نیز امام على علیه السلام را اصلى‏ترین و برترین مرجع بعد از رسول خدا مى‏داند .

مقدمه
قرآن به عنوان بزرگترین و مهمترین معجزه، برترین و آخرین قانون الهى مورد توجه و اهتمام خاص حضرت احدیت‏بوده و هست «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون‏» (2) که اگر همه اندیشمندان دست‏به دست هم دهند از آوردن مثل آن عاجزند .
«لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا» (3)
یعنى: اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را کمک کنند .

گرچه مغرضان و کج‏اندیشان در صدد بوده و هستند که نور قرآن را خاموش کنند .
«و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه لعلکم تغلبون‏» (4)
کافران گفتند: گوش به این قرآن فرا ندهید; و به‏هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید . تا مردم چون زمان جاهلیت در گمراهى باقى بمانند، لکن اراده خدا بر آن شد که با نزول قرآن، راه هدایت‏بشر به سوى سعادت و کمال انسانى گشوده شود و نورانیت قرآن هر روز درخشش بیشترى پیدا کند; و بر تارک سیاهى دلهاى غارتگران و بد اندیشان، مشت نفرت و ناامیدى بکوبد . بدین جهت قرآن به عنوان ثقل اکبر بر رسول خدا تلقین و سفارش شد تا در حفظ، نگهدارى، ثبت و ضبط آن بکوشد و هرگز از آنچه بر او وحى شد پافراتر نگذارد .

«و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حجزین‏» (5)
یعنى: اگر او سخنى دروغ بر ما مى‏بست ما او را به قدرت مى‏گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع مى‏کردیم و هیچ کس نمى‏توانست از (مجازات) او مانع شود .

رسول گرامى صلى الله علیه و آله از همان آغاز نزول قرآن بر آن بود که آیات حق را بر مردم تلاوت نماید و در مکه و مدینه اصحاب و یارانى تربیت نماید تا بتوانند، قرآن را از دستبرد اجانب حفظ نمایند; خصوصا پسر عم گرانقدرش را بر این امر مهم سفارش فرمود و او را بر تمامى اسرار، رموز و معانى قرآن آگاه کرد . و خود به عنوان اولین مفسر در صدد بیان آن بر آمد و مردم را بر بعضى از اسرار این گنجینه نفیس آشنا ساخت و بر تلاوت، تدبر و عمل به آن ترغیب مى‏نمود .

در این راستا اصحابى تربیت نمود که با تمام سعى و تلاش در فهم معانى و رموز آیات کوشیدند و هر یک چون نورى در بین مردم مى‏درخشیدند و در مکه، مدینه، بغداد و دیگر شهرهاى بزرگ اسلامى، بر کرسى تدریس و تفسیر نشستند تا مردم را به سرچشمه زلال معارف الهى و سیره نبوى آشنا سازند . از آن روز تا به حال قرآن چون خورشید درخشش دارد «یجرى کمجرى الشمس‏» و هر کس به میزان توان و ظرفیتش از آن بهره برده و آن را تفسیر مى‏نماید; تا جایى که امروزه شاهد آثار ارزشمند بسیارى از مفسران هستیم که شمارش آنان در این مختصر نمى‏گنجد .

اما اهل بیت پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله به دلیل انتساب به مقام شامخ نبى خاتم صلى الله علیه و آله و توجه خاص آن و عنایت‏خاصه حضرت حق، (7) مرجع، ملجا و مورد توجه عموم مردم بوده‏اند و نقش بسیار مهم و حساس آنان در بیان احکام الهى و سنت نبوى و نیز هدایت و ارشاد مردم در عدم تفسیر به راى، حاکى از مراقبت دائم و تلاشهاى بى وقفه آنان در حفظ و حراست قرآن و سنت از دستبرد اجانب مى‏باشد; تا جایى که هر یک از آن بزرگواران در احیاى مکتب توحیدى، شهد شهادت نوشیدند و بعضى با توجه به موقعیت زمانى، بر کرسى تدریس و تبیین احکام و تفسیر آیات، تکیه زدند و شاگردان بى شمارى تربیت کردند .

معناى لغوى تفسیر
عالمان لغت و زبان عرب گفته‏اند:
تفسیر، به معناى «روشن نمودن و بیان کردن‏» از ریشه «فسر» به معناى کشف مى‏باشد . (8)
ابن اعرابى و ثعلب نوشته‏اند: تفسیر به معناى کشف نمودن معنا از لفظ مشکل است . (9)
بعضى گفته‏اند: تفسیر به معناى شرح و توضیح مجملات قرآن است . (10)
راغب مى‏نویسد: تفسیر در کشف و اظهار معناى معقول به کار مى‏رود . (11)
سیوطى مى‏گوید: تفسیر بر وزن تفعیل، از ریشه فسر به معناى بیان است . (12)

تفسیر در اصطلاح
در اصطلاح عالمان علوم قرآن و علماى تفسیر، تفسیر علمى است که در مورد چگونگى نطق به الفاظ و مدلولات قرآن، فهم احکام فردى و ترکیبى، معانى‏اى که در حال ترکیب بر حقیقى یا مجازى بودن معنى و نیز شناخت نسخ، اسباب النزول ... ، بحث مى‏نماید . (13)
زرکشى مى‏گوید:
تفسیر علمى است که با آن، معانى و احکام خداوند، فهمیده شود . (14)

دسته‏اى تفسیر را به معناى علم به نزول آیات از مکى یا مدنى، ناسخ یا منسوخ، محکم یا متشابه، عام یا خاص، مطلق یا مقید، امر یا نهى، وجوب یا حرمت و ... ، دانسته‏اند . (15) ذهبى مى‏نویسد:
کسى که به میزان طاقت‏خود بتواند مراد خدا را بفهمد، در واقع تفسیر قرآن کرده است . (16)
گروهى تفسیر را به معناى آنچه متعلق به نظر و راى است، یقین به این که مراد خداوند چنین است، آنچه مطابق با عقیده اوست دانسته‏اند . (17)

تفسیر در قرآن و روایات

کلمه تفسیر در قرآن:
کلمه تفسیر فقط در یک جاى قرآن آمده است و آن به سبب اشکالات و بهانه‏جوییهاى بى‏اساس دسته‏اى نابخردان بود که چرا قرآن در مراحل مختلف بر پیامبر نازل مى‏شود . خداوند به رسول اعظمش مى‏فرماید:
ما براى قوت قلب تو، آیات را تدریجا نازل نموده‏ایم . (18)
براى تاکید بیشتر مى‏فرماید:
«و لا یاتونک بمثل الا جئناک بالحق و احسن تفسیرا» (19)
یعنى: آنان هیچ مثلى، بر تو نمى‏آورند، مگر این‏که ما حق را براى تو مى‏آوریم، و تفسیرى بهتر (و پاسخى دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند).

مرادف از کلمه تفسیر، بیانى است که در آیات متعددى از قرآن به آن اشاره شده و به معناى توضیح و تفسیر احکام و مراد خداوند مى‏باشد . خداوند مى‏فرماید:
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم‏» . (20)
یعنى: و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوى مردم نازل شده است‏براى آنها روشن سازى .

قرآن نسبت‏به کسانى که از بیان و توضیح حقایق سرباز مى‏زنند و مراد خداوند در کتاب را کتمان مى‏کنند، سرزنش مى‏کند و مى‏فرماید:
«و اذ اخذ الله میثاق الذین اوتوا الکتاب لتبیننه للناس و لا تکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم ...» (21)
یعنى: و هنگامى را که خدا از کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتما آن را براى مردم آشکار سازید و کتمان نکنید و آنها آن را پشت‏سر افکندند .

و پیامبرش را فرستاد تا همه آنچه را پنهان کرده‏اند، بیان فرماید:
«قد جائکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب، قد جائکم رسولنا یبین لکم على فترة من الرسل ...» (22)
یعنى: پیامبر ما که بسیارى از حقایق کتاب آسمانى را که شما کتمان مى‏کردید روشن مى‏سازد به سوى شما آمد - رسول ما، پس از فاصله و فترتى میان پیامبران، به سوى شما آمد، در حالى که حقایق را براى شما بیان کند .

کلمه تفسیر در روایات:
در روایات وارده از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام کلمه تفسیر مکررا و با عباراتى مختلف آمده است . ما به تعدادى از روایات اشاره مى‏کنیم .
«من فسر القرآن برایه، ان اصاب لم یؤجر و ان اخطا فلیتبوا مقعده من النار .» (23)
یعنى: هر کس قرآن را بر اساس عقیده خود تفسیر کند، چنانچه تفسیرش موافق با مفاد آیه باشد اجر و ثوابى براى او نوشته نمى‏شود و اگر با مضمون آیه سازگار نباشد جایگاه او در آتش خواهد بود .

«اتقوا الحدیث الا ما علمتم، فمن کذب متعمدا فلیتبوا مقعده من النار، و من قال فى القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار .» (24)
یعنى: از نقل حدیث و روایت‏بپرهیزید مگر آنهایى را که صحیح مى‏دانید; زیرا اگر کسى عمدا (بر من) دروغ ببندد جایگاهش در آتش خواهد بود . همچنین کسى که قرآن را بر طبق نظر خود تفسیر کند جایگاهش در آتش خواهد بود .
قال النبى صلى الله علیه و آله: «قال الله جل جلاله: ما آمن بى، من فسر برایه کلامى .» (25)
یعنى: خداوند متعال فرمود: هر کس سخنان مرا بر مبناى نظر خود تفسیر کند، به من ایمان نیاورده است .

از امیرالمؤمنین على علیه السلام نقل شده که فرمود:
«ایاک ان تفسر القرآن برایک حتى تفقهه عن العلماء .» (26)
یعنى: از تفسیر به راى خوددارى کن (و درنگ کن) تا زمانى که معناى صحیح آیات را از علما بیاموزى .

از مجموع آنچه گذشت چنین به دست مى‏آید:
الف) تفسیر، به معناى کشف مراد و پیامى است که یک یا چند آیه مى‏تواند داشته باشد .
ب) مفسر باید شرایط تفسیر را بداند .
ج) تفسیر به راى حتى اگر مطابق با واقع باشد، از آنجا که راه را براى تفسیر به راى هموار مى‏کند، و غالبا سر از انحراف و خلاف مراد در مى‏آورد، ممنوع است .
د) روایات زیادى که از پیامبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام نقل شده بیانگر این واقعیت است که آنان علاوه بر این که خود، مجملات را بیان مى‏فرمودند; اهتمام زیاد و نظارت دقیق بر نحوه تفسیر داشته‏اند .

سیوطى در کتاب تفسیرش مى‏گوید:
«کان النبى صلى الله علیه و آله یبین المجمل و یمیز الناسخ من المنسوخ و یعرفه اصحابه فیعرفوه و عرفوا سبب نزول الآیات و مقتضى الحال منها ...» (27)
پیامبر آیات مجمل را تبیین مى‏کرد و آیات ناسخ و منسوخ را به اصحابش یاد مى‏داد، آنها هم به ذهن مى‏سپردند . همچنین از شان نزول آیات و تناسب زمانى و مکانى آنها آگاه مى‏شدند .
روزى قتاده نزد امام جعفر صادق علیه السلام آمد، حضرت فرمود: شنیده‏ام فقیه اهل بصره‏اى؟ گفت: چنین گمان مى‏کنند! در پایان حضرت فرمود: از تفسیر به راى حذر کن . (28)

نقش پیامبر صلى الله علیه و آله در تفسیر
بى‏شک پیامبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله به عنوان اولین مفسر که مسؤولیت‏بیان آیات حق را داشت و به شهادت قرآن، مبین و معلم اصلى قرآن به حساب مى‏آمد، مهمترین نقش را در تفسیر به عهده داشت .
«و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون‏» (29)
شواهد بى شمارى که از علماى تفسیر و علوم قرآنى در کتب تفسیرى آمده، بیانگر این واقعیت است که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به عنوان اولین مفسر و اولین مرجع بعد از قرآن در بین مردم و صحابه مطرح بود . آلوسى مى‏گوید:

اصحاب (خشنودى خداوند شامل حالشان شود) با آن مقام عالى در فصاحت و قلبى که به چراغ نبوت روشن شده بود، باز هم در بسیارى از موارد به پیامبر صلى الله علیه و آله مراجعه مى‏کردند و از چیزهایى که پایه افکارشان بدانها نمى‏رسید، سؤال مى‏کردند . حتى گاهى مطلب برایشان مشتبه مى‏شد و معناى نادرستى از آیات برداشت مى‏کردند (که با مراجعه تصحیح مى‏شد) . (30)

جلا الدین سیوطى مى‏نویسد:
پیامبر براى اصحابش، معانى مجمل را توضیح مى‏داد و این تفسیرها را اصحاب، به نسلهاى بعد مى‏رساندند ... اصحاب براى فهم آیاتى که برایشان مبهم بود، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏آمدند و آن حضرت برایشان توضیح مى‏داد . به همین جهت‏شمار زیادى از احادیث مربوط به تفسیر، از حضرتش بجا مانده است . (31)
عبدالرحمان سلمى مى‏گوید: عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود بر ما حدیث کردند که:
همانا آنان هنگامى که نزد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ده آیه یاد مى‏گرفتند، از آن عبور نمى‏کردند، مگر این که هر آنچه در آن از علم و عمل بود، مى‏فهمیدند . (32)

سیوطى مى‏نویسد:
«[السنة] شارحة للقرآن و موضحة له و بذلک قال رسول الله صلى الله علیه و آله: الا و انى اوتیت القرآن و مثله معه یعنى السنة .» (33)
یعنى: حدیث و روایت، قرآن را تبیین مى‏کند و توضیح مى‏دهد . فرمایش پیامبر هم به همین مطلب اشاره دارد: «آگاه باشید که خداوند به من قرآن به همراه چیزى شبیه آن (سنت) که با هم هستند عطا کرده است .»
بنابراین پیامبر صلى الله علیه و آله به عنوان اولین و برترین مبین وحى، لازم الاتباع است و نقش بسیار حساس حضرت، در توصیه و سفارش به قرآن، جاى تامل و دقت فراوان دارد .

نقش على علیه السلام در تفسیر
اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله بعد از وفات آن حضرت، مرجع و ملجا مردم در بیان احکام الهى و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و با سعى فراوان و بى وقفه در احیاى مکتب وحى مى‏کوشیدند . اما این واقعیت غیرقابل انکار است که همه آنان در سطح واحدى از علم، آگاهى، بهره‏ورى و بهره دهى نبودند و هر کس به میزان ظرفیتش از مصاحبت‏با رسول خدا صلى الله علیه و آله بهره مى‏برد و چون چراغى که از قوت و ضعف برخوردار است، نور افشانى مى‏کردند . در میان آنان، آن که نورش از قوت بیشترى برخوردار بود و ظرف تعلمش مطابق با ظرف تعلیم رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، على بن ابى طالب علیه السلام است .

ذهبى، که از بزرگان علوم قرآنى است، مى‏نویسد:
واقعیت این است که اصحاب در قدرت فهم قرآن و درک معناى آن تفاوت داشته و در یک درجه نبودند . علت این اختلاف هم به گوناگونى ابزار فهم بر مى‏گردد; زیرا آنان از نظر آگاهى به معانى لغات در سطوح مختلفى قرار داشتند . برخى، اطلاعات وسیعى پیرامون لغات داشتند و با واژه‏هاى نامانوس هم آشنا بودند اما بعضى دیگر در این حد از احاطه نبودند . دسته‏اى هم به جهت ملازمت همیشگى با پیامبر صلى الله علیه و آله از شان نزولها، بیش از دیگران آگاهى داشتند مانند على بن ابى طالب علیه السلام . (34)

سلیم بن قیس مى‏گوید: از امیر مؤمنان على علیه السلام شنیدم که فرمود: آیه‏اى نبود که بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شود مگر این که آن را بر من مى‏خواند و املا مى‏کرد و من آن را به خط خود مى‏نوشتم . همچنین تاویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را به من یاد مى‏داد و از خدا مى‏خواست که قدرت فهم و حفظم را زیاد کند و من هیچ آیه‏اى از قرآن یا سایر علومى که آن حضرت به من املا مى‏فرمود، فراموش نکردم و به برکت دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله، همه را نوشتم و هیچ یک از مطالبى را که حضرتش به من آموخته بود، چه حلال و حرام و چه امر و نهى‏اى که قبلا بود یا هست، ترک نکردم و واجبات و محرماتى که در کتب آسمانى پیشین بود، به من یاد داد و همه را حفظ کردم و حتى یک حرف از آنها را هم فراموش نکرده‏ام . سپس پیامبر صلى الله علیه و آله دستش را بر سینه‏ام گذاشت و از خداوند خواست که قلبم را پر از علم و فهم و حکمت و نور کند . (35)

بزرگترین شخصیت علمى و ایمانى و قویترین مفسر قرآن که نقش بسیار مهم و حساسى در احیاى قرآن و سنت رسول خدا صلى الله علیه و آله داشت، على علیه السلام بود که در بین صحابه چون چراغى فروزان مى‏درخشید و در تمام قضایاى مهم و رنوشت‏ساز، حضور داشت . ذهبى از علماى مشهور اهل سنت در باره ایشان مى‏گوید:
على علیه السلام دریاى علم بود . در استدلال قوى و در استنباط، دقیق و بى‏نقص بود . در اوج فصاحت، سخنورى و شعر قرار داشت . داراى عقلى کامل بود که ظاهر اشیا را در مى‏نوردید و به باطن آنها رسوخ مى‏کرد و بسیار اتفاق مى‏افتاد که اصحاب پیامبر، در فهم مسائل پیچیده و حل مشکلات از او مدد مى‏گرفتند . هنگامى که نبى خاتم او را براى امر قضاوت به یمن فرستاد، برایش چنین ادعا کرد: «خداوندا زبانش را قاطع کن و قلبش را به سوى خود رهنمون باش .» او هم موفق و راست قامت و کارگشاى معضلات و بحرانهابود تا حدى که به صورت ضرب المثل مى‏گفتند: ابوالحسن علیه السلام بود که به این مساله خاتمه داد و از کسى که در خانه نبوت پرورش یابد و از سینه آن شیر بنوشد، چنین چیزى عجیب نیست . (36)

پیامبر صلى الله علیه و آله دریاى مواج علم و معرفت الهى است و احدى نمى‏تواند از سرچشمه زلال معارف او کام تشنه‏اش را سیراب سازد، جز آن که از در ولایت على علیه السلام داخل شود . (انا مدینة العلم و على بابها) (37) . حضرتش از ظاهر و باطن قرآن آگاهى داشت و اعلم صحابه بود .

ابن مسعود مى‏گوید:
«ان القرآن انزل على سبعة احرف، ما منها حرف الاوله ظهر و بطن و ان على بن ابیطالب عنده من الظاهر و الباطن . (38)
یعنى: قرآن به هفت‏حرف نازل شد و هر حرف آن داراى ظاهر و باطنى است و تمام ظاهر و باطن قرآن نزد على بن ابى طالب است .
به عطاء گفته شد: آیا در میان اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله کسى اعلم از على هست؟ عطاء قسم یاد کرد و گفت: لا و الله لا اعلمه . (39) ابن عباس مى‏گوید: وقتى از على علیه السلام چیزى به ما مى‏رسید، بر ما حجت‏بود و به دیگرى رجوع نمى‏کردیم . (40)

ارتباط تنگاتنگ على علیه السلام با رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله بیانگر این واقعیت است که حضرتش نقش بسیار مهم و اساسى در حفظ و حراست از قرآن را به عهده داشت . «قال علیه السلام کنت ادخل على رسول الله صلى الله علیه و آله فى کل یوم و خلة و فى کل لیل و خلة و ربما کان ذلک فى بیتى یاتینى رسول الله صلى الله علیه و آله ... و اذا سالته اجابنى و اذا سکت عنه و فقدت مسائلى ابتدانى، فما نزلت على رسول الله آیة من القرآن الا اقرانیها و املاها على و کتبتها بخطى فدعا الله ان یفهمنى و یعطینى ... (41) »

یعنى: حضرت على علیه السلام فرمود: هر روز به محضر پیامبر صلى الله علیه و آله شرفیاب مى‏شدم و در برخى مواقع، آن حضرت به منزلم مى‏آمد ... وقتى از او سؤالى مى‏پرسیدم، جواب مى‏داد و آن گاه که از جواب فارغ مى‏شد و سؤالهاى من هم به اتمام مى‏رسید، خود آغاز به سخن مى‏کرد . (و در نتیجه این مصاحبت) آیه‏اى نبود که بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شود مگر این که آن را بر من مى‏خواند و املا مى‏کرد و من آن را به خط خود مى‏نوشتم و آن حضرت، از خداوند مى‏خواست فهم مرا زیاد کند .

سیوطى به نقل از ابو طفیل مى‏نویسد:
على علیه السلام را در حال خطبه خواندن دیدم که مى‏فرمود: «از من سؤال کنید . به خدا قسم هر چه از من بپرسید، پاسخش را خواهید شنید در باره قرآن بپرسید . به خداقسم آیه‏اى نیست مگر این که من مى‏دانم در روز بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شده یا شب . قادر یکتا به من ضمیرى تیزبین و زبانى پرسشگر عنایت کرده است . (42)

همچنین ذهبى در کتاب خود مى‏نویسد:
بى شک بسیارى از صحابه به معناى اجمالى قرآن اکتفا مى‏کردند و خود را ملتزم به فهم دقیق آن نمى‏دانستند، اما على علیه السلام دریایى از علم بود که صحابه در فهم قرآن به او مراجعه مى‏کردند ابن عباس که از بزرگان صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، آموزگارش على علیه السلام است که از ظاهر و باطن قرآن آگاه بود . (43)

ذهبى مى‏نویسد:
آیه شریفه «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله‏» (44) در حق على علیه السلام نازل شد و کسى در فضائل به مقام على علیه السلام نمى‏رسد: «اجتمع فیه من الفضائل ما لم یحظ به غیره، و قال صلى الله علیه و آله لاعطین الرایة رجلا یفتح الله على یدیه، یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله ...» (45)
یعنى: در فضایل، همتایى برایش دیده نشد . نبى خاتم (در شانش) فرمود: پرچم را به دست مردى خواهم سپرد که فتح خداوندى بدست او انجام گیرد و خدا و رسول، دوستش دارند . او نیز آن دو را دوست دارد .
پس نتیجه مى‏گیریم على علیه السلام مهمترین نقش را بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله در تفسیر قرآن داشت . (46)

ثقل اکبر و ثقل اصغر
همراهى و همگامى اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام با قرآن مجید، از اعتقادات اساسى ماست و این همراهى نه تنها در ظواهر امر، بلکه در همه امور، اعم از اعتقادى، عبادى، سیاسى ... به هم پیوند خورده و جدا شدنى نیست . هر جا سخن از قرآن است‏باید سخن از اهل بیت معصومین علیهم السلام هم باشد و بالعکس; زیرا طبق بیان مکرر پیامبر عظیم الشان اسلام صلى الله علیه و آله، این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد و قرآن منهاى اهل بیت، قرآن بى روح است . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «من در بین شما دو چیز گرانبها را باقى مى‏گذارم . تا زمانى که به آن دو چنگ زنید، هیچ گاه بعد از من، گمراه نخواهید شد . یکى از آن دو، بزرگتر از دیگرى است و آن کتاب خداست; ریسمانى که از آسمان به زمین کشیده شده و دیگرى خاندان و اهل بیتم . این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا روزى که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس مواظب باشید که بعد از من چگونه با خاندانم رفتار مى‏کنید .» (47)

استاد جوادى آملى در این باره مى‏نویسد:
«منظور از همراهى اهل بیت‏با قرآن کریم، تنها معیت طبیعى نیست، بلکه مراد آن است که در تمام نشآت وجودى، همراه و همسان یکدیگرند و هرگز از هم جدایى نخواهند داشت; زیرا هر دو بر یک پایه استوارند و بر یک اساس تکیه دارند . چون پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله چنین فرمود:
آن دو، ریسمانى هستند که بین شما و خداوند کشیده شده است . تا زمانى که به آن، چنگ زنید، گمراه نخواهید شد . یک طرف آن به دست پروردگار و طرف دیگرش به دست‏شماست . خداوند لطیف خبیر، به من خبر داد که این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد مانند این دو انگشتم - تا این که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند .» (48)

از بیان رسول گرامى اسلام استفاده مى‏شود که هدایت اشخاص و جامعه بشرى بستگى به تمسک به قرآن و اهل بیت معصومین علیهم السلام دارد و این دو از هم جدا نخواهند بود و تکذیب یکى در واقع تکذیب دیگرى است و ضلالت و گمراهى در پى خواهد داشت .
بر این اساس، اهل بیت عصمت و طهارت هرگز از قرآن جدا نشدند و در حراست و پاسدارى از آن نقش بسیار مهمى داشتند و در تبیین معانى و احکام کوشیدند که در راس آنان امیر مؤمنان على علیه السلام است که هم اعرف از دیگران به معانى قرآن بود و هم احرص بر حفظ . على که نفس نبى خاتم و نسبت او به پیامبر به منزله هارون براى موسى بود، جهد و تلاشش در حراست از قرآن بیش از همه بود . او از اهل بیت پیامبر، شجره نبوت، معدن علم و باب علم نبى صلى الله علیه و آله به شمار مى‏رفت .

امام خمینى‏قدس سره در وصیتنامه گهربار و سرنوشت‏ساز خود مى‏نویسد:
«شاید جمله لن یفترقا حتى یردا على الحوض [که حدیثى است متواتر بین جمیع مسلمین و کتب اهل سنت از صحاح شش‏گانه تا کتب دیگر] اشاره باشد بر این که بعد از وجود مقدس رسول الله صلى الله علیه و آله هر چه بر یکى از این دو گذشته است‏بر دیگرى گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگرى است تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند .» (49)

بنابراین، سفارشهاى مکرر پیامبر خدا در زمان و مکانهاى حساس، که حاکى از کمال یکى با دیگرى و نقش مهم هر یک در دیگرى است، ما را بر آن مى‏دارد که با صمیم دل از این دو ثقل گرانبها دفاع کرده و به آنها تمسک جوییم .

مقصود از اهل بیت علیهم السلام در حدیث ثقلین
اگر چه بحث تفصیلى در بیان مقصود پیامبر صلى الله علیه و آله از اهل بیت در این مختصر نمى‏گنجد، لکن با بهره‏گیرى از شواهد - هر چند مختصر - مى‏توان اشاره‏اى به آن کرد .
شیعه بر اساس روایات قطعى و احادیث متواتر از رسول اکرم صلى الله علیه و آله معتقد است: مراد از اهل بیت پیامبر به طور قطع و یقین، على، زهرا، حسن، حسین و نه فرزند معصوم او مى‏باشند که آخرین آنان حضرت مهدى - عجل الله فرجه الشریف - است .

طلحه از على علیه السلام سؤال کرد: برایم بگو که علم قرآن و تاویل آن و علم حلال و حرام را نزد چه کسى ودیعه نهادى و بعد از تو، داناى این علوم کیست؟ حضرت علیه السلام فرمود: «پیامبر، امر فرمود که آن را به پسرم حسن که وصى من و سزاوارترین اشخاص به ولایت‏بر مردم است، واگذارم و حسن آن را به پسر دیگرم حسین، خواهد سپرد . بعد از او، یک به یک از نسل امام حسین خواهند آمد تا این که آخرین فرد از آنها، کنار حوض کوثر بر من وارد شود . آنان با قرآن هستند و قرآن با آنان است و از یکدیگر جدایى ندارند . (50)

صدوق در کتاب اکمال الدین و اتمام النعمة روایتى از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که به على علیه السلام فرمود:
آنها (اوصیاى دوازده‏گانه) با قرآن هستند و قرآن با آنهاست و از یکدیگر جدایى ندارند ... سپس از اسامى آنها پرسیدم و پیامبر جواب داد: این پسرم (و دستش را روى سر حسن گذاشت) بعد از او این پسرم (و دستش را روى سر حسین گذاشت) بعد از او پسرش على - که در زمان حیات تو، پا به عرصه گیتى خواهد گذاشت پس سلام مرا به او برسان - سپس سایر امامان تا به تعداد دوازده نفر برسند . پرسیدم: پدر و مادرم فدایت‏شوند مى‏خواهم نامهاى آنها را هم بدانم و پیامبر یکایک آنها را نام برد و فرمود: اى پسر برادرم، به خدا قسم، مهدى امت من در میان آنان است . (51)

واقعه غدیر و نقش اهل بیت در قرآن
واقعه غدیر، در آخرین سال عمر پر برکت رسول خدا صلى الله علیه و آله رخ داد و اهمیت‏شایان توجه آن، چیزى نیست که مورد انکار برخى از مسلمین باشد . هم اخبار آن متواتر است و هم راویان زیادى از صحابه و تابعین، که مورد تایید فریقین هستند، آن را نقل کرده‏اند . و هم شاهدان عینى بر این قضیه مهم، گواهى داده‏اند . (52) آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم الکافرین .» (53) یعنى: اى پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملا به مردم برسان و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده‏اى . خداوند تو را از خطرات احتمالى مردم نگاه مى‏دارد، حاکى از اهمیت مطلب و حساسیت آن است .

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله پس از سفارشهاى بسیار مهم و اساسى فرموده‏اند: «افهموا محکم القرآن و لا تتبعوا متشابهه و لن یفسر ذلک الا من انا آخذ بیده و شائل بعضده و معلمکم ...» . (54)
یعنى: معانى محکمات قرآن را بیاموزید و از متشابهات آن پیروى نکنید چرا که تنها، کسانى صلاحیت تفسیر آنها را دارند که دست پرورده من باشند و علمشان به پشتوانه من زیاد باشد .
ابطحى نیز به همین مضمون از پیامبر صلى الله علیه و آله آورده است . (55)

احمد حنبل مى‏گوید: پیامبر بعد از اقامه نماز ظهر دست على (خشنودى خداوند شامل حالش شود) را گرفت و فرمود: «آیا نمى‏دانید که من از هر مؤمنى به سرپرستى شما سزاوارترم؟» گفتند: چرا، مى‏دانیم . فرمود: «آیا نمى‏دانید که من از هر مؤمنى، نسبت‏به سرپرستى و ولایت‏بر خودش، سزاوارترم؟» گفتند: چرا، مى‏دانیم . پس دست على علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس که من مولاى اویم، این على مولا و سرپرست اوست ... پس از اندکى، عمر (براى عرض تبریک) به نزد على علیه السلام آمد و گفت: «مبارک باشد سرپرست و ولى تمام مردان و زنان مؤمن شدى .» (56)

هنگامى که پیامبر بزرگ خدا صلى الله علیه و آله براى آخرین بار از سفر پر فیض حج و زیارت خانه خدا بر مى‏گشت، فرصت را غنیمت‏شمرد و بار دیگر راجع به على علیه السلام و قرآن سفارش فرمود .

در روایتى آمده است که روزى پیامبر صلى الله علیه و آله خطبه‏اى خواند و در آن، بعد از ذکر اصول دین، سفارش اهل بیت‏خود را نمود و گفت: «من در میان شما دو چیز گرانبها بجا مى‏گذارم: قرآن و خندان و اهل بیتم . پس مواظب باشید که بعد از من چگونه با آنان رفتار مى‏کنید . این دو از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا زمانى که کنار حوض بر من وارد شوند . خداوند مولاى من و من سرپرست هر فرد مؤمنى هستم .» سپس دست على علیه السلام را بالا گرفت و گفت ... (57)
واقعه غدیر که روز اکمال دین و روز بسیار حساس و مهم تاریخ حیات پیامبر گرامى اسلام بود، بر همگان حجت‏شد تا هم از ثقل اکبر و اصغر دست‏بر ندارند و هم نقش آنان در سرنوشت امت معلوم شود .

تفسیر در عصر صحابه
تفسیر قرآن مجید در عصر صحابه - که بعد از وفات رسول خدا صلى الله علیه و آله; یعنى در نیمه دوم قرن اول هجرى شروع شده بود - رونق زیادى داشت و مردم به دلیل شدت علاقه به رسول خدا و دین اسلام، به آنان روى مى‏آوردند . این تفسیرها بر اساس روایات، احادیث و تقریر پیامبر صلى الله علیه و آله بود; زیرا اولا، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بارها و بارها اصحابش را از تفسیر به راى بر حذر داشته و منع کرده بود . (58) ثانیا، خود شخصا عهده‏دار تفسیر وتبیین آیات قرآن بود . (59) و ثالثا، صحابى رسول الله صلى الله علیه و آله چون على علیه السلام (60) ، ابن عباس، ابن مسعود و ابى بن کعب (61) ، از سرچشمه زلال مبین وحى; یعنى رسول خاتم بهره مى‏بردند . (62)

از مجموع مطالب گفته شده چنین به دست مى‏آید که اولا، تفسیر قرآن که کلام خداست و پیامبر عظیم‏الشان مامور بیان آن شد، کار آسانى نیست، وما در بخش دیگرى تحت عنوان «تفسیر مجاز و ممنوع‏» توضیح لازم را خواهیم داد . ثانیا، نبى خاتم و نیز صحابه آن حضرت چون على علیه السلام، ابن مسعود، ابى بن کعب و ابن عباس (63) در پاسدارى و حراست از قرآن، اهتمام زیادى داشتند . ثالثا، قرآن جایگاه بسیار ارزشمندى در میان امت مسلمان داشت و به همین دلیل در فهم قرآن و احکامش، به اصحاب آن حضرت مراجعه مى‏کردند .

تفسیر مجاز و ممنوع
از آنجا که قرآن کلام خداست و بر اشرف مخلوقات نازل شده (64) تا سعادت جامعه در عمل به آن تضمین شود و راهى براى دایت‏بشر به سوى سعادت باشد، به گونه‏اى است که هم در خور فهم بشر مى‏باشد و هم بشر نیازمند به فهم آن است . در جایى خداوند ترغیب مى‏کند: در قرآن تدبر و اندیشه کنید (65) و این فرع بر فهم قرآن است . و در جاى دیگر مى‏فرماید: پیامبر معلم و مبین قرآن مى‏باشد که ذات حق به او تعلیم فرموده است . (66)

همان گونه که قرآن محکماتى دارد و متشابهاتى و تفسیر و بیان متشابهات به عهده راسخون در علم گذاشته شده، از این رو باید از تفسیر آن خوددارى نمود و به اهلش رجوع کرد . و نیز باید توجه داشت که صرف تسلط بر زبان عربى نمى‏تواند مجوز تفسیر قرآن باشد . بلکه باید در تفسیر آیات حق، به همه شرایط تفسیر، دقت و توجه کرد . (لا یجوز ان یتسارع الى تفسیر القران بظاهر العربیه من غیر استظهار بالسماع و النقل ...). (67)

بزرگترین خطرى که مى‏تواند مفسر را تهدید کند، عدم توجه به روشهاى تفسیرى است . به جاى بهره‏گیرى از قرآن مجید و دریافت‏حقایق زلال از سرچشمه تابناک، افکار شخصى خود را بر قرآن تحمیل کردن و پیش داوریهایى که مولود سلیقه شخصى است و به نام قرآن عرضه مى‏شود، خلاف دستور قرآن به شمار مى‏آید . قرآن آنقدر هم ساده نیست که بعضى فکر مى‏کنند . از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«لکل آیة ظهر و بطن، و لکل حرف حد، و لکل حد مطلع ...» . (68)
یعنى: هر آیه، ظاهرى دارد و باطنى و هر حرفى، محدوده و نهایتى دارد و هر محدوده‏اى راه ورودى دارد .

و از ابن عباس آمده است:
القرآن ذوشجون و فنون و ظهور و بطون، لا تنقضى عجائبه و لا تبلغ غایته ... (69)
یعنى: قرآن، شعبه‏ها و فنونى دارد و شگفتیهاى آن کم نمى‏شود و دست‏یابى به نهایت آن، ممکن نیست .

امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرماید:
هیچ آیه‏اى نازل نشد، مگر این که رسول خدا صلى الله علیه و آله همه چیز را به من آموخت . و بر من دعا فرمود که خداوند فهم آن را به من عنایت کند . (70)
و در حق ابن عباس فرمود:
«اللهم فقهه و علمه التاویل‏» (71) ; یعنى: خدایا فهم او را زیاد کن و علم تاویل را به او یاد بده . ابن مسعود مى‏گوید:
صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله با آن که عرب فصیح بودند، از ده آیه تجاوز نمى‏کردند مگر این که در معنا و عمل به قرآن تسلط پیدا مى‏کردند . (72)

صاحب المنار مى‏نویسد:
در باره اسلوب فهم قرآن، باید گفت‏شناخت قواعد و فنون لغت عرب، لازم است و اصطلاحات و اصولى از این علم که ویژه استنباط از قرآن است، نیز ضرورى به نظر مى‏رسد مانند نحو و علم معانى . همچنین شناخت عالم هستى و سنتهاى جارى در آن، به فهم قرآن کمک مى‏کند . (73)

قرطبى مى‏گوید:
شایسته است که آیات مکى و مدنى، شناخته شود تا خطابات و تکالیفى که در اول بعثت نازل شده، از خطابات و تکالیفى که اواخر نزول قرآن وضع شده، متمایز شود . (74)

سخن، در این نیست که کسى حق ندارد قرآن را بفهمد و آن را بیان و تفسیر کند; زیرا آنهایى که با زبان عرب آشنایى دارند، ظواهر بسیارى از آیات را مى‏فهمند و قرآن نیز به زبان عربى نازل شده تا زمینه فهم آن بر مردم فراهم شود . اما از آن جهت که قرآن ظاهرى دارد و ظاهرش باطنى ... (75) باید در تفسیر، به اهلش رجوع نمود و آنانى که از اهل تفسیرند; یعنى رسول خدا و اهل البیت علیهم السلام، مهمترین نقش را در تفسیر قرآن دارند; زیرا آنان مفسر اصلى قرآن هستند .

شرایط تفسیر
علماى تفسیر و بزرگان علوم قرآنى، براى تفسیر قرآن شرایطى نوشته‏اند که مختصرا بیان مى‏شود: (76)
الف) علم لغت از نیازهاى اولیه است که باید به معانى لغات قرآن، آگاهى کامل داشت . ذهبى مى‏نویسد:
بعضى از صحابه مفردات قرآن را نمى‏دانستند و در فهم معناى آن یا از دیگران سؤال مى‏کردند و یا سکوت مى‏کردند . (77)
ب) علم معانى، بیان، بدیع و شناخت‏خواص ترکیب کلام .
ج) شناخت آیات مجمل و مبهم، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، فرائض و نوافل، حلال و حرام، ظاهر و باطن ... .
د) علم کلام، یعنى آموختن این که چه چیزى جایز است‏به خدا نسبت داده شود و چه چیزهایى حرام و جایز نیست، که در بعضى موارد سر از کفر به خدا در مى‏آورد و شرک است .
ه) علم قرائت، علم صرف، علم اشتقاق و علم نحو .
و) علم نجوم، جغرافیا، ریاضى و ... .
ز) علم به مواقع نزول و جهات آن; زیرا فهم بسیارى از آیات قرآن، متکى بر علم به مواقع نزول و جهات آن است . مثلا در سوره بقره آمده است:
«ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما ...» (78)
وقتى آیه شریفه نازل شد صحابه رسول خدا در معناى «لا جناح‏» ماندند که چرا فرمود: گناهى نیست . اما وقتى به شان نزول مراجعه شد فهمیدند علت عدم الجناح چیست . (79)
ح) قدرت استنباط، ممکن است‏شخصى عالم به شرایط تفسیر باشد، لکن قدرت استنباط و فهم مراد را نداشته باشد .
از مجموع شرایط چنین استفاده مى‏شود که باید نظارت دقیق بر تفسیر، حاکم باشد و این نقش بسیار مهمى در عدم انحراف از تفسیر صحیح قرآن دارد .

تفسیر جامع و صحیح
به نظر مى‏رسد اگر بخواهیم تفسیرى تقریبا جامع و صحیح داشته باشیم، باید آگاهى و اطلاع کامل از همه علوم، موجود باشد و این میسر نیست مگر آن که همه علماى فنون دست‏به دست هم دهند و با نهایت‏سعى، تلاش و پژوهش صحیح و کامل بتوانند تفسیر جامعى ارائه دهند; زیرا:
اولا: قرآن کتابى است که کهنه نمى‏گردد و از عجایب آن کاسته نمى‏شود . «ما فرطنا فى الکتاب من شى‏ء و کل شى‏ء فصلناه تفصیلا» (80)
ثانیا: احدى از مفسران، اعم از شیعه و سنى، چه در گذشته و حال، نبودند و نیستند، جز این که در تفسیر بسیارى از آیات به بحث تخصصى که رسیدند آن را ناتمام گذاشته و تفصیل آن را به اهل فن موکول نموده‏اند .
با این بیان لازم است گفته شود:
تنها پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهم السلام هستند که مى‏توانند قرآن را تفسیر جامع و صحیح کرده و مراد خداوند را بیان کنند . (81)

نقش عبدالله بن عباس در تفسیر
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، پسر عموى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از صحابى آن حضرت و از شاگردان ممتاز على بن ابى طالب علیه السلام بود . او با درایت‏سرشار و ذوق بالاى خود شهرت چشمگیرى پیدا کرد . او آنچه از تفسیر قرآن آموخته بود از استادش على علیه السلام بود . عبدالله ابن عباس مى‏گوید: «ما اخذت من تفسیر القرآن فعن على بن ابى‏طالب .» (82) وقتى امیر مؤمنان على علیه السلام عبدالله بن عباس را ستود، فرمود: گویا ابن عباس از وراى پوششى نازک بر غیب نظاره مى‏کند . (83) و نیز پیامبر اسلام از او به بزرگى یاد کرد و فرمود: بار خدایا، تفقه در دین و تاویل قرآن به او بیاموز . (84) با آن که ابن عباس در زمان رسول خدا صلى الله علیه و آله سن چندانى نداشت و در ایام وفات آن حضرت گویا سیزده سال داشت، لیکن مورخان وى را از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله دانستند و از او به بزرگى یاد کردند . (85)

سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مى‏کند که فرمود: وقتى از طریق على علیه السلام چیزى بر ما ثابت مى‏شد، هرگز به دیگران رجوع نمى‏کردیم . (86) صاحب تفسیر مراغى از وى به عنوان «ترجمان القران، حبر الامه، شیخ المفسرین‏» یاد کرده است . (87)

علامه در خلاصه مى‏نویسد:
«کان محبا لعلى علیه السلام و تلمیذه، حاله فى الجلالة و الاخلاص لامیر المؤمنین علیه السلام اشهر من ان یخفى .»
یعنى: عبد الله بن عباس دوستدار و شاگرد على علیه السلام بود . حال وى در بزرگداشت و اخلاص نسبت‏به امیر مؤمنان علیه السلام، بر هیچ کس پوشیده نیست .

ابن داود مى‏نویسد:
ابن عباس در وقت مردن گفت: «اللهم انى احیى على ما احیى علیه على بن ابى طالب و اموت على ما مات علیه على بن ابى طالب . » (88)
یعنى: خداوندا من بر طبق شیوه زندگانى على بن ابى طالب علیه السلام زندگى کردم و با ایمان به عقایدى که (مورد رضایت و مطلوب او بود و) با آنها جان باخت، مى‏میرم .
ابن عباس با فطانت، کیاست و ذوق سرشارى که در کشف رموز آیات قرآنى داشت، مورد توجه مردم و صحابى دیگر بود، (89) و در مکه مکرمه - مرکز تجمع عموم مسلمین در ایام حج - بر کرسى استادى نشست و شاگردان زیادى چون سعید بن جبیر، مجاهد، عکرمه، طاوس، عطاء ... تربیت کرد . (90)

نقش ابن مسعود در تفسیر
ابن مسعود از صحابى رسول خدا صلى الله علیه و آله در سال 32 ق . وفات یافت و از حافظان قرآن به شمار مى‏آمد . او در نقل روایات، تفسیر آیات و تلاوت قرآن، معروف بود . (91) نوشته‏اند: پیامبر صلى الله علیه و آله دوست مى‏داشت، تلاوت قرآن را از او بشنوند . (92) وى اول کسى بود که قرآن را با صداى بلند در مکه خواند و در فهم معانى قرآن تلاش فراوان داشت . (93) او در شهر بغداد بر کرسى تفسیر نشست و شاگردان زیادى چون علقمه، مسروق، اسود، مرة، عامر، حسن و قتاده، در درسش شرکت مى‏کردند . (94)

نقش ابى بن کعب در تفسیر
ابى بن کعب، از صحابى رسول خدا صلى الله علیه و آله و نخستین کاتب وحى، و از مفسرین نامدار صحابه است که در سال (30 ق). بنا به اشهر اقوال، وفات یافت . (95) وى از احبار یهود بود که به دست رسول خدا صلى الله علیه و آله مسلمان شد . او به اسرار کتب کهن واقف بود و بر حقانیت دین اسلام، پافشارى مى‏کرد . (96) او از عارفان به حق على بن ابى طالب علیه السلام و متولى املاى قرآن در حادثه توحید مصاحف بود . (97) ابى به خاطر مسؤولیت مهمى که در کتابت وحى داشت، در مدینه منوره بر کرسى استادى نشست و قرآن را براى مردم و شاگردان خاص خود مى‏خواند و تفسیر مى‏کرد . شاگردان زیادى چون زید بن اسلم، ابو عالیه، محمد بن کعب ... تربیت کرد که از وى روایات زیادى در تفسیر نقل نموده‏اند . (98)

مصادر صحابیان در تفسیر
پیامبر عظیم الشان اسلام صلى الله علیه و آله بعد از هجرت به مدینه، تمام سعى و تلاشش در پرورش اصحاب و تعلیم آداب و معارف الهى بود . در این راستا، آنان را بر اسرار وحى و تفسیر آیات آشنا مى‏فرمود; زیرا آنان بعد از رسول خدا، مسؤول حفظ احکام و سنن از دستبرد اجانب بودند . و در خصوص قرآن مجید که مورد تاکید آن حضرت بود، سفارشهاى زیادى داشت که از تفسیر به راى خوددارى کنند و در بیان و تفسیر به منابع اصلى رجوع کنند .

منابع اصلى تفسیر
منابع اصلى تفسیر به شرح ذیل مى‏باشد:

الف) قرآن مجید
قرآن به عنوان اولین مصدر در عصر صحابه بود; زیرا بسیارى از آیات با توجه به آیات دیگر، فهمیده مى‏شود . از این رو پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
برخى آیات، برخى دیگر را تصدیق مى‏کند . «و ان القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا و لکن نزل یصدق بعضه بعضا ...» . (99) امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: «یشهد بعضه بعضا و ینطق بعضه بعضا .» (100)

ب) سنت نبوى
دومین مصدر تفسیرى در زمان صحابه، سنت پیامبر; یعنى گفتار، رفتار و تقریر او بوده است . (101) آیات متعددى از قرآن بر این معنا دلالت دارد; مثل: «ما اتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا» (102) ; یعنى ملاک اوست، هر چه فرمود باید گوش فرا دهید . و در آیه‏اى دیگر آمده است: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا .» (103) یعنى: هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است . آن که از دستور خدا و رسولش سرپیچى کرد، گمراه است .
پیامبر به عنوان معلم و مدرس قرآن، ماموریت‏یافت تا احکام الهى را براى مردم بیان و تفسیر نماید . «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم‏» (104) اگر پیامبر صلى الله علیه و آله موظف به بیان قرآن شد، مردم نیز موظفند به گفتار پیامبر گوش فرا دهند . از این رو مفسران در فهم مجملات قرآن، چون: نماز، حج، زکات و غیره، باید به سنت مراجعه نمایند . پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «خذوا عنى مناسککم; صلوا کما رایتمونى اصلى .» (105)

ج) على بن ابى‏طالب علیه السلام
على علیه السلام با توجه به مراتب علمى، معنوى و ملازمت‏با رسول گرامى اسلام، به عنوان سومین منبع و مرجع در تفسیر قرآن بعد از رسول خدا مطرح بود . ابن عباس مى‏فرماید:
آنچه از تفسیر قرآن دارم از على است . (106)
ذهبى مى‏نویسد:
در بسیارى از موارد، اصحاب نزد او (حضرت على) مى‏آمدند و در فهم مسائل پیچیده و حل مشکلات، استمداد مى‏طلبیدند . على (که خشنودى خداوند، شامل حالش شود) علاوه بر طهارت در امر قضا و فتوا، علم به قرآن و فهم معانى باطنى و اسرار آن را نیز دارا بود و از همه اصحاب به شان نزولها آگاه‏تر بود . (107)

ابن عباس، على علیه السلام را به عنوان مرجع بسیار موثق یاد مى‏کند و مى‏گوید: وقتى از على چیزى به ما مى‏رسید، بر ما جت‏بود و به دیگرى رجوع نمى‏کردیم . (108) قرطبى به نقل از عامر بن واثله مى‏نویسد:
على علیه السلام بالاى منبر رفت و فرمود: هر سؤالى از کتاب خدا دارید، بنمایید . (109)
حدیث ثقلین و واقعه غدیر خم، که بحث آن گذشت، گویاى این واقعیت است که على علیه السلام برترین و اصلیترین مرجع بعد از رسول خداست .


پى نوشت ها :
1)حسین محمدیان: محقق و نویسنده .
2) حجر/9 .
3) اسراء/88 .
4) فصلت/26 .
5) الحاقه/47 - 44 .
6) مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن اتفاق دارند که آیه «فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین‏» (آل عمران/61) در شان پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت علیهم السلام در مباهله با نصاراى نجران نازل شده است . رسول خدا در روز مباهله‏اش با نصاراى نجران تنها فرزندانش حسن و حسین علیهم السلام و دخترش فاطمه علیها السلام و على علیه السلام را به مکانى در مکه مکرمه که هم اکنون آن مکان به نام مسجد مباهله معروف است، به همراه برده و آنان را به عنوان اهل بیت پیامبر به مردم معرفى نموده است . اسقف نجران وقتى نگاهش به پیامبر و همراهانش افتاد رو به یارانش کرد و گفت: من چهره‏هایى را مى‏بینم که اگر از خدا بخواهند کوهى را بر ما فرود آورد، فرود خواهد آورد . با این گروه مباهله نکنید که هلاک خواهیم شد . ر . ک: تفسیر کشاف، ج 1، ص 368; تفسیر کبیر، ج 8، ص 81; روح المعانى، ج 3، ص 188; قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 104; مسند احمد حنبل، ج 1، ص 185; قاسمى، محاسن التاویل، ج 4، ص 114 .
7) احزاب/33: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» ; شورى/23: «لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى‏» ; کشاف، ج 1، ص 369: «عن عائشه رضى الله عنها ان رسول الله صلى الله علیه و سلم خرج و علیه مرط مرجل من شعر اسود فجاء الحسن فادخله ثم جاء الحسین فادخله ثم فاطمه ثم على ثم قال انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ...» ; و نیز ر . ک: درالمنثور، ج 6، ص 605; قاسمى، پیشین، ج 13، ص 251; تفسیر المراغى، ج 22، ص 7، قرطبى در ذیل آیه 23 شورى مى‏نویسد: «لما نزلت قل لا اسئلکم ... قالوا: یا رسول الله من قرابتک؟ من هؤلاء الذین علینا مودتهم؟ قال على و فاطمه و ابناهما وقالها ثلاثا .» الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص 22; در المنثور، ج 7، ص 348 .
8) زبیدى، تاج العروس، ج 13، ص 324، جوهرى، الصحاح، ج 2، ص 780، الفرقان فى تفسیر القرآن، ج 25، ص 33، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 15، معجم الفاظ قرآن کریم، ج 2، ص 151، ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 55، فیروزآبادى، قاموس المحیط، ص 587 .
9) زبیدى، پیشین، ج 13، ص 324، فیروزآبادى، پیشین، ص 587، ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 4، ص 504 .
10) زبیدى، پیشین، ج 13، ص 324 .
11) مفردات راغب، ص 394 .
12) سیوطى، الاتقان فى علوم القرآن، ج 2، ص 173 .
13) آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 4 .
14) زرکشى، البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 13 .
15) سیوطى، پیشین، ج 2، ص 174 .
16) ذهبى، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 15 .
17) ر . ک: آلوسى، پیشین، ج 1، ص 4: «ما یتعلق بالراى، القطع بان مراد الله کذا، ما یکون موافقا لمذهبه ...»
18) فرقان/32 .
19) فرقان/33 .
20) نحل/44 .
21) آل عمران/187 .
22) مائده/15 و 19 .
23) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 92، ص 110 - در تفسیر عیاشى بعد از (لم یوجر) آمده: و ان اخطا فهو ابعد من السماء . تفسیر عیاشى، ج 1، ص 17، فیض کاشانى، الصافى فى تفسیر القرآن، ج 1، ص 3 .
24) ترمذى، سنن ترمذى، ج 2، ص 157، ر . ک: قرطبى، پیشین، ج 1، ص 32، ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 6، مجمع البیان، ج 1، ص 13، معالم التنزیل، ج 1، ص 21، شیخ طوسى، تبیان، ج 1، ص 4، علامه مجلسى، پیشین، ج 2، ص 107، سنن ابى داود، حدیث 3652، قاسمى، پیشین، ج 1، ص 8، جامع ترمذى، باب تفسیر به‏راى، ص‏44 .
25) طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 383 .
26) علامه مجلسى، پیشین، ج 92، ص 110 .
27) سیوطى، در المنثور، ج 1، ص 6; ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15 .
28) خویى، البیان، ص 287 .
29) نحل/44 .
30) آلوسى، پیشین، ج 1، ص 5 .
31) ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15 .
32) همان، ص 17 .
33) سیوطى، الاتقان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 200 .
34) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 35 .
35) فیض کاشانى، پیشین، ج 1، ص 11 .
36) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 89: «کان على بحرا من العلم و کان قوى الحجة، سلیم الاستنباط . اوتى الحظ الاوفر من الفصاحة و الخطابة و الشعر . و کان ذا عقل ناضج و بصیرة نافذة الى بواطن الامور و کثیرا ما کان یرجع الیه الصحابة فى فهم ما خفى و استجلاء ما اشکل و قد دعا له رسول الله‏9 حین ولاه قضاء الیمن بقوله: اللهم ثبت لسانه و اهد قلبه فکان موفقا، مسددا، فیصلا فى المعضلات حتى ضرب به المثل فقیل: قضیة و لا اباالحسن لها و لا عجب، فقد تربى فى بیت النبوة و تغذى بلبان معارفها ...»
37) کنز العمال، ج 2، ص 201 - علامه مجلسى، پیشین، ج 38، باب انه علیه السلام اخص الناس بالرسول صلى الله علیه و آله .
38) ابن حجر، الاصابد، ج 2، ص 509; ابن اثیر، اسد الغابة، ج 4، ص 22; سیوطى، الاتقان، ج 4، ص 187 .
39) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 89: «قیل لعطاء: اکان فى اصحاب محمد اعلم من على؟ قال لا والله لا اعلمه .»
40) همان .
41) اسکافى، المعیار و الموازنه، ص 300 .
42) سیوطى، پیشین، ج 2، ص 187; المصدر، ص 20، رقم 1036: «عن ابى الطفیل قال: شهدت علیا یخطب و هو یقول: سلونى فوالله لا تسالون عن شى الا اخبرتکم و سلونى عن کتاب الله، فوالله ما من آیة الا و انا اعلم ابلیل نزلت ام بنهار ... ان ربى وهب لى قلبا عقولا و لسانا سؤولا .»
43) ذهبى، پیشین، ج 1، صص 90 - 89 .
44) بقره/207 .
45) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 88 .
46) ر . ک: «مصادر صحابیان در تفسیر» .
47) ر . ک: علامه مجلسى، پیشین، ج 23، ص 104 و ج 92، ص 80، مسند احمد حنبل، ج 3، ص 17 - ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 12، صحیح ترمذى، ج 2، ص 308، سنن بیهقى، ج 2، ص 148، میر حامد هندى، عبقات الانوار، علامه امینى، الغدیر، ج 1، ص 267، شیخ طوسى، پیشین، ج 1، ص 3، خلاصه عبقات الانوار، از ص 187 الى 1021 - آلوسى، تفسیر المنار، ج 6، ص 646: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «انى تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدى [ابدا] احدهما اعظم من الآخر، و هو کتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض، و عترتى اهل بیتى، لن یفترقا حتى یردا على الحوض، فانظروا کیف تخلفونى فى عترتى .»
48) جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن مجید، ص 23 .
49) وصیت نامه امام خمینى‏قدس سره ، ص 1 .
50) فیض کاشانى، پیشین، ج 1، ص 27 به نقل از احتجاج طبرسى: «فاخبرنى عما فى یدک من القرآن و تاویله و علم الحلال و الحرام الى من تدفعه و من صاحبه بعدک؟ آن حضرت فرمود: ان الذى امرنى رسول الله صلى الله علیه و آله ان ادفعه الیه وصیى و اولى الناس من بعدى بالناس، ابنى الحسن علیه السلام ثم یدفعه ابنى الحسن، الى ابنى الحسین علیه السلام ثم یصیر واحد بعد واحد من ولد الحسین حتى یردا اخرهم على رسول الله صلى الله علیه و آله حوضه، هم مع القرآن، لا یفارقونه، و القرآن معهم لا یفارقهم .»
51) همان، به نقل از صدوق در اکمال الدین .
52) ر . ک: مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 281; ابن المغازلى، المناقب، ص 16; مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 110; المتقى، کنزل العمال، ج 6، ص 154; در المنثور، ج 2، ص 298; علامه امینى، پیشین، ج 1، ص 210; صحیح مسلم، ج 4، ص 2313; ابطحى، الجامع، ج 1، ص 461; روح المعانى، ج 6، ص 172; فخر رازى، تفسیر کبیر، ج 12، ص 49; آلوسى، تفسیر المنار، ج 6، ص 460 ذیل آیه 67 مائده .
53) مائده/67 .
54) علامه امینى، پیشین، ج 1، ص 214 .
55) ابطحى، پیشین، ج 1، ص 461 .
56) مسند حنبل، ج 4، ص 281 - فخر رازى، پیشین، ج 12، ص 49: «صلى رسول الله صلى الله علیه و آله الظهر و اخذ بید على - رضى الله تعالى عنه - فقال: الستم تعلمون انى اولى بالمؤمنین من انفسهم، قالوا: بلى، قال الستم تعلمون اولى بکل مؤمن من نفسه، قالوا: بلى، قال فاخذ بید على فقال: من کنت مولاه فعلى مولاه ... فلقیه عمر بعد ذلک فقال له: هنیئا یا ابن ابیطالب - اصبحت و امسیت مولى کل مؤمن و مؤمنة .»
57) آلوسى، تفسیر المنار، ج 6، ص 465: «و فى روایة انه خطب الناس - فذکر اصول الدین، و وصى باهل بیته فقال: انى قد ترکت فیکم الثقلین - کتاب الله و عترتى اهل بیتى، فانظروا کیف تخلفونى فیهما، فانهما لم یفترقا حتى یردا على الحوض - الله مولاى، و انا ولى کل مؤمن . ثم اخذ بید على و قال ...»
58) سنن ترمذى، ج 2، ص 157 - ر . ک: ص 6 این مقاله .
59) نحل/44: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم .» ; سیوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 6، «کان النبى صلى الله علیه و آله یبین المجمل و یمیز الناسخ من المسنوخ ...» و نیز ر . ک: قاسمى، پیشین، ج 1، ص 12 و در ص‏17 مى‏گوید: «قال ابن تیمه: یجب ان یعلم ان النبى صلى الله علیه و آله - بین لاصحابه معانى القرآن کما بین لهم الفاظه، قوله تعالى «لتبین للناس‏» یتناول هذا و هذا .»
60) ر . ک: ص 8 و 9 این مقاله .
61) مشهورترین مفسران، این چهار نفر بودند که در راس آنان على علیه السلام بوده است . ر . ک: ذهبى، پیشین، ج 1، ص 63 - زرکشى، پیشین، ج 2، ص 175 - علامه مجلسى، پیشین، ج 89، ص 105 .
62) ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15: «کانوا یرجعون الى النبى صلى الله علیه و آله فیما لم یفهموه فیعتبره لهم‏» . و نیز ر . ک: سیوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 6; شیخ طوسى، پیشین، ص 17 . «عن ابن مسعود: کان الرجل منا - و فى عبارة «انهم کانوا اذا تعلموا من النبى‏» - اذا تعلم عشر آیات لم یجاوزهن حتى یعرف معانیهن .»
63) چهار نفر از صحابه رسول الله صلى الله علیه و آله بودند که از همه مشهورتر بودند که در راس همه آنها، على بن ابى طالب علیه السلام بود . ر . ک: سیوطى، الاتقان، ج 4، ص 204 و ذهبى، پیشین، ج 1، ص 63 و زرکشى، پیشین، ج 2، ص 175 .
64) نحل/44 .
65) ص/29; نساء/82 .
66) نحل/44; الرحمن/2 .
67) فیض کاشانى، پیشین، ج 1، ص 23 - قرطبى، پیشین، ج 1، ص 34 .
68) معالم التنزیل، ج 1، ص 21 .
69) آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 7 .
70) ر . ک: تحت عنوان «نقش على علیه السلام در تفسیر» .
71) سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 187; ذهبى، پیشین، ج 1، ص 89 .
72) علامه مجلسى، پیشین، ج 92، ص 110; شیخ طوسى، پیشین، ص 17 .
73) المنار، ج 1، ص 7 .
74) قرطبى، پیشین، ج 1، ص 21: «ینبغى ان یعرف المکى من المدنى لیفرق بذلک بین ما خاطب الله به عباده فى اول الاسلام و ما ندبهم الیه فى آخره و ما افترض الله فى اول الاسلام و ما زاد علیه من الفرائض فى آخره ...»
75) ر . ک: فیض کاشانى، پیشین، ج 1، ص 17; تاریخ دمشق، ج 3، ص 25 .
76) ر . ک: آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 5; فیض کاشانى، پیشین، ج 1; قاسمى، پیشین; ذهبى، پیشین، ج 1، ص 29 .
77) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 34 .
78) بقره/185 .
79) ر . ک: واحدى، اسباب النزول، ص 25; قاسمى، پیشین، ج 1، ص 22 .
80) انعام/38; اسراء/12 .
81) قرطبى، پیشین، ج 1، ص 35 .
82) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 89 .
83) قرطبى، پیشین، ج 1، ص 67 .
84) سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 187 .
85) ر . ک: قرطبى، پیشین، ج 1، ص 65 .
86) همان، ص 89 .
87) ر . ک: تفسیر مراغى، ج 1، ص 6 .
88) خویى، معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 229 .
89) سیوطى، الاتقان، ج 2، ص 189 .
90) ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 16 .
91) ذهبى، پیشین، ج‏1، ص 84 .
92) محمدهادى معرفت، التمهید، ج 2، ص 185 .
93) سیوطى، الاتقان، ص 83 .
94) ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 16 .
95) ر . ک: محمدهادى معرفت، پیشین، ج 2، ص 186 - 185 .
96) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 92 .
97) محمدهادى معرفت، پیشین، ج 2، ص 185 .
98) ر . ک: ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 16; ذهبى، پیشین، ج 1، ص 92 .
99) سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 8 .
100) نهج البلاغه، خطبه 131 .
101) ر . ک: قاسمى، پیشین، ص 7; علامه مجلسى، پیشین، ج 92، ص 106; ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15; سیوطى، پیشین، ج 1، ص 6; فیض کاشانى، پیشین، ج 1، ص 23; قرطبى، پیشین، ج 1، ص 34; رشید رضا، المنار، ج 1، ص 7; خویى، البیان، ص 287 .
102) حشر/7 .
103) احزاب/36 .
104) نحل/44 .
105) قرطبى، پیشین، ج 1، ص 39; ذهبى، پیشین، ج 1، ص 55 .
106) ذهبى، پیشین، ج 1، صص 90 - 89; قرطبى، پیشین، ج 1، ص 35 .
107) ذهبى، پیشین، ج 1، ص 89 .
108) همان، ج 1، ص 89 .
109) قرطبى، پیشین، ج‏1، ص 35 .


منبع: رواق اندیشه ، شماره 20