جستارهايى در زمينه نظماهنگ قرآن كريم

ابوالفضل خوش منش


پيشگفتار
قرآن كريم، حقيقتى واحد است كه از سوى خداى واحد و از طريق وحى بر قلب پاك خاتم رسولان فرود آمده و او مردم را فراخوانده تا به سوى آنچه آنان را حيات مى‏بخشد گام بردارند و جان و روان خود را از آبشخور آن سيراب گردانند .

خداى متعال، حقايق غيبى را لباس بيان» پوشانيده و همه آنها را در قالب لسان» در دسترس عارف و عامى قرار داده‏است. اين لسان، عربى مبين»(1) نام گرفته و ويژگى‏هاى خاص خود را دارد. از خصوصيات اين زبان اينكه در عين دمسازى با زبان انسانها، فاصله‏اى همانند فاصله خدا و خلقش دارد.(2)

درباره ويژگى‏هاى اين زبان، سخن، فراوان گفته شده و اوصاف گفتنى بسيارى، همواره وجود خواهدداشت. اين زبان، تازگى خود را براى هر زمان و مكان و هر قوم و قبيله‏اى همچنان حفظ خواهد كرد. قرآن كريم، كتاب هدايت و حيات است و روشن است كه هرچه ميزان آشناسى انسانها با «زبان» اين كتاب بيشتر باشد، بهره ايشان از اين چراغ هدايت امكان فزون‏ترى خواهد يافت.

حكيم سخن در زبان آفرين، كه معلّم قرآن و خالق انسان و تعليم دهنده بيان است. (3) به دست قدرت و با علم و حكمت خود، معارفى ازلى و ابدى را با نظمى شگفت‏انگيز در شمار معدودى از كلمات و عبارات جاى‏داده و بناى جاويدان و بس سترگ را با مصالحى معيّن پى افكنده است. راه ورود به گنچينه پايان‏ناپذير وحى همين لسان عربى مبين» است و با توجه به اينكه آيت ختميه از جنس قرائت و خواندن است، خواص و آثار آن در پس همين زبان» قرار گرفته است، و نيز اوامر و تأكيدات الهى بر خواندن قرآن - حتى براى پيامبر و اوليا - از همين باب است

فراگيرى اين زبان - با ويژگى‏هاى منحصربه فرد آن - به طور مستقيم و به دور از صافى‏هاى گوناگون و فارغ از ابرهايى كه حجاب نور اين خورشيد مى‏شوند، «طريق اقوم» هدايت يابى است

از آنجا كه خصوصيات و ابعاد زبان قرآن» متعدد است ضرورت دارد تا كارشناسان علوم و فنون مختلف، به تحليل و موشكافى و تبيين اين ابعاد بپردازند

آنچه نوشتار حاضر در پى آن است مطالعه يكى از ويژگى‏هاى زبان قرآن - در حد توان و مجال- است كه نظمآهنگ قرآن نام دارد. هدف عمده اين نوشتار، بررسى زيبايى‏هاى لفظى قرآن و تنايب الفاط آن با مفاهيم آيات و سور و تأكيد بر لزوم بهره‏گيرى از اين ويژگى هنرى در آموزش قرائت و حمل قرآن كريم است

روش اين بررسى، استقرايى اجمالى- و با توجه به محدوديت مجال- تا حدى گذرا، در كلمات و عبارات قرآنى و بيان برخى نكات در زمينه مورد اشاره در بالا خواهد بود. گفتنى است مواردى كه نگارنده مورد بررسى قرار داده، فراتر از نمونه‏هاى مذكور در اين مقال است و موارد طرح شده، به سان نمونه است

باشد كه اهل فن، با عمق و بصيرتى افزون، به تتبّع بپردازند و حجاب‏هاى پديدآمده بين قرآن و انسانها را هر چه بيشتر بزدايند و زمينه تجسّم حقيقت «هذا بيان للناس» (آل عمران، 3/138) را در برابر ديدگان مردم فراهم آورند

مفهوم نظمآهنگ
مراد از نظمآهنگ (4) قرآن، آهنگ خاصى است كه از نحوه چينش حروف و كلمات قرآنى پديد مى‏آيد و هنگام استماع قرآن كريم به گوش مى‏رسد. اين نظمآهنگ - كه گاهى از آن به موسيقى آيات قرآن نيز تعبير شده - داراى نظمى شگفت‏انگيز و ارتباط بسيار دقيق با معانى و مقاصد آيات و سوره‏ها است و الفاظ قرآن را روان و شيوا مى‏سازد. اين جنبه كلام وحى، تاكنون در آثار چندتن از نويسندگان گذشته مورد بررسى قرار گرفته كه اشاره به برخى اقوال آنان، ضمن اينكه مقدمه خوبى براى نوشتار حاضر است و سير بحث و نحوه بررسى را نشان مى‏دهد، پيشينه اين گونه مباحث را نيز تا حدى روشن مى‏نمايد

دكتر مصطفى محمود، سيد قطب و برخى افراد ديگر از جمله كسانى اند كه در اين وادى گام برداشته و در اين زمينه قلم زده‏اند. در كشور ما نيز مرحوم آيت اللّه طالقانى، در لابلاى تفسير ارزشمند پرتوى از قرآن اشاراتى از اين دست را ذكر كرده است. گفته مى‏شود مرحوم دكتر فرديد نيز پيش از اين تحقيقاتى درباره رابطه بين حروف و مفاهيم به نحو عام - و نه صرفاً در قرآن - داشته است.(5)

سيد قطب، در آغاز كتاب «التصوير الفنى فى القرآن الكريم»، به مواردى اشاره مى‏كند كه برخى از آنها را در مقام تعليل سيطره قرآن - از همان اوايل نزول - بر انديشه عرب فصيح، ادب دان و لغت شناس بيان كرده و گفته است: علت اين غلبه و سيطره، نظام دقيق تشريع قرآن بوده كه در هر زمان و مكان قابل اجراست، يا اخبار غيبى كه سالها بعد تحقق يافته و نيز علوم طبيعى كه درباره خلقت انسان و جهان در قرآن آمده است

وى ضمن آنكه وجود اين مزيّتها را در قرآن مى‏پذيرد مى‏گويد: اين موارد، هنگامى كه نزول قرآن، كامل شد، بروز و ظهور يافت، اما چه مى‏توان گفت درباره چند سوره معدودى كه آغازگر نزول قرآن بودند و از همان لحظه نخست، عرب را مسحور خويش كردند و در عين حال غير از اشاره‏اى خفيف كه در اوّل سوره علق به خلقت انسان شده، در آنها قانون گذارى محكم و نه علوم طبيعى و يا اخبار غيبى به چشم نمى‏خورد.(6)

سيد قطب در كتاب خود به دو مطلب اشاره مى‏كند:

1. آهنگ قرآن
2. تصاوير قرآنى

وى بخث خود را با تصاوير قرآنى نظير تصوير مردى آغاز مى‏كند كه بر لبه پرتگاهى در حال نماز خواندن است و هر لحظه با خطر افتادن روبروست: «يعبداللّه على حرف» (حج، 22/11) و اى تصوير «مردى كه زبانش همجون سگ آويزان و در حال له‏له‏زدن است». (اعراف، 7/176) و سيد قطب به عنوان كودكى خردسال - زيرا وى در حال بازگوكردن خاطرات است- ياراى نزديك شدن به آن راندارد، بلكه ميخكوب شده و توان فرار نيز از وى سلب شده است و در صفحات بعد درباره آهنگ ويژه قرآن توضيح مى‏دهد كه ما نيز در جاى خود از سخنان وى بهره خواهيم برد

سخن دكتر مصطفى محمود نيز در اين مقام گوياست. وى در كتاب خود به داستان وليدبن مغيره اشاره مى‏كند و مى‏گويد: «از[ عربى‏] جاهلى همچون وليدبن مغيره كه بر كفر خود زيست و مرد، عجيب نيست كه درماند و نتواند اعجاب خود را از قرآن با وجود كفرش كتمان كند و درباره قرآن - با اينكه آنرا سخن محمّد (ص) مى‏داند - بگويد:

«به خدا سوگند كه سخنش داراى شيرينى است و روى آن را زيبايى فراگرفته است. فراز آن ثمربخش، فرود آن داراى بركت و فراوانى است، كلامى است داراى عُلوّ كه چيز ديگرى بر آن برترى نيابد»

هنگامى كه از وى خواستند محمّد (ص) را دشنام دهد، گفت:

«بگوييد او ساحر و آورنده سخنى است كه بين مرد و پدرش، برادر و همسر و خاندانش جدايى مى‏افكند»(7) قرآن سحر است حتى در نظر كسى كه در جست و جوى كلامى است تا به وسيله آن، آن را دشنام دهد. وى احساسى را كه در آغاز، از قرآن مى‏يافته به صورت زير شرح مى‏دهد و نقل تلقّى اولّيه وى از قرآن، به عنوان نخستين تأثيرات كلام وحى بر قرآن‏آموزان خردسال حائز اهميّت است و جادارد انبوه خاطراتى از اين دست جمع آورى و از نظر گاه فن‏آورى آموزشى مورد مداقه قرار گيرد، و روش‏هاى قرآنى - علمى آموزش صحصح قرآن با توجه به آنها تهيه گردد

نمونه‏اى از تأثير اوليه نظمآهنگ وحى در ذهن قرآن‏آموزان خردسال
دكتر مصطفى محمود بابيانى شيوا برخوردهاى اوّليه خود را با قرآن، چنين توصيف مى‏كند: اوّلين برخورد من با قرآن در چهارمين سال زندگى من بود كه كودكى نشسته در صفى از صفوف مكتب خانه بودم و با سادگى به تخته و شاخصى كه در دست شيخ بر روى نوشته حركت مى‏كرد مى‏نگريستم، او مى‏خواند: «والضحى واليل اذا سجى»

و ما پشت سر او تكرار مى‏كرديم «والضحى واليل اذا سجى» بدون آنكه بدانيم «ضحى» چيست و چگونه «سجى» مى‏كند. لكن تنها مقاطع و مخارج حروف را تكرار مى‏كرديم به اين ترتيب نخستين عبارات قرآنى را با ذهنى كاملاً خالى و بدون تأثير قبلى - آن گونه كه دروس حساب و جغرافى و انشا را مى‏آموختم - فرامى‏گرفتم. همان گونه كه حكايت كره دايره‏اى شكل زمين و قارّه‏ها كه همچون جزيره در آن شناور بودند مرا شگفت‏زده مى‏كرد و داستان ماه كه به دور زمين و زمين به دور خورشيد مى‏چرخد و همگى در آسمان معلق اند مرا مبهوت مى‏ساخت، قرآن هم‏چنين كارى را با من كرد

من در وصف احساسى كه با آن، با اوّلين عبارت قرآن برخود كردم متحيّرم، اما هنگامى كه آيات، هشدار خشم و اعلان عقاب است، صوت انفجار الفاظ را مى‏شنوى، بشنو آنچه را خداوند درباره قوم عاد مى‏گويد:

«و أما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتيْ. سخّرها عليهم سبع ليال‏و ثمانيْ أيام حسوماً فترى القوم فيها صرعى كانّهم اعجاز نخلٍ خاويْ» (حاقه، 69/6، 7)

در سراسر اين آيات، باد صيحه مى‏كشد و در آن به هم خوردن چادرها را مى‏شنوى و تكه‏هاى نخل از ريشه درآمده و تصوير زمين ويران را مى‏بينى.(8)

يافتن كلماتى كه بتواند اين نوع دريافت روانى پيچيده را شرح دهد ناتوان است. چگونه كلمات خود به خود باز مى‏گشت و به سراغ سمع و ذاكره من مى‏آمد و من در تنهايى خود شاهد تكرار بدون صداى اين عبارت بودم:...«والضحى واليل اذا سجى» عبارت قرآنى به سوى سكوت كودكى من هجوم مى‏آورد و در تاريكى شب القاى شيخ را به ياد مى‏آوردم كه تكرار مى‏كرد: «و جأ من اقصى المدينْ رجلٌ يسعى» عبارت به سوى خيال من مى‏شتافت، گويى مخلوقى بود مستقل و داراى حيات خاص خود

من بى شك نمى‏دانستم «ضحى» چيست و «ليل» چگونه «سجى» مى‏كند و آن مردى كه دوان دوان از انتهاى شهر مى‏آمد چه كسى است؟

شايد مقاطعى كه در گوش من، آمد و شد داشت شبيه‏تر به مقاطع مقياس‏هاى موسيقى (دو - رى - مى- فا - صول - لا - سى) بود. حروفى مجرّد و فاقد هرگونه معنا غير از مدلول موسيقايى آن. نغمه‏هايى صرف و پوشش هايى آهنگين و ايقاعى كه وجدان را به طرب مى‏آورد.(9)

موسيقى باطنى قرآن
مصطفى محمود، در ادامه سخن خود مى‏نويسد:

آرى... اين موضوع را از همان آغاز طفوليّت، كشف كردم بدون اينكه داستان موسيقى درونى و باطنى عبارت قرآن را بدانم. اين سرّى از عميق‏ترين اسرار در تركيب قرآنى است... قرآن، نه شعر، نه نثر و نه كلامى مسجّع است. بلكه عمارت ويژه‏اى از الفاظ است كه كاشف از موسيقى باطنى آن مى‏باشد و فرق بزرگى بين موسيقى باطنى و موسيقى ظاهرى است. به عنوان مثال، بيتى را از شاعرى همچون عمر بن ربيعه - كه شعرش از لحاظ وجود موسيقى شهرت دارد - ذكر مى‏كنيم...: قال لى صاحبى ليعلم مابى أتحب القتول اخت الرباب

اين موسيقى را مى‏شنوى و به وجد مى‏آيى... لكن موسيقى در اينجا خارجى است و آن را به تقسيبم كلام در پاره‏هاى مساوى و سپس قافيه بندى هر عبارت با «بأ» كشيده پرداخته است

موسيقى از خارج عبارت و نه از داخل آن به گوشت مى‏رسد، يعنى از قافيه‏ها، بحر و وزن اما هنگامى كه مى‏خوانى: «والضحى واليل اذا سجى»، برابر پاره واحدى قرار دارى كه در نتيجه خالى از قافيه و وزن و قسمت بندى است با اين حال موسيقى از هر حرف آن مى‏بارد. از كجا و چگونه؟ اين همان موسيقى درونى است. موسيقى باطنى، سرّى از اسرار معمارى قرآنى كه هيچ تركيب ادبى در آن مشاركت ندارد. و چنين است هنگامى كه مى‏گويى: «الرحمن على العرش استوى» (طه، 20/5) و يا هنگامى كه سخنان زكريا را به پروردگارش مى‏خوانى: «قال رب انى و هن العظم منى واشتعل الرأس شيباً و لم أكن بدعأك رب شقيّا» (مريم، 19/4) يا سخن خدا را به موسى: «ان الساعْ اتيْ أكاد أخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى» (طه، 20/15)

در سخن مصطفى محمود، نكته‏اى ارزشمند به چشم مى‏خورد و آن اينكه: «ما نمى‏دانستيم «ضحى» چيست و چگونه «سجى» مى‏كند، لكن تنها مقاطع و مخارج حروف را تكرار مى‏كرديم». پيش از آنكه به مبناى علمى اين سخن اشاره كنيم گوييم اين در حالى است كه وى يك عرب مصرى بوده است. بررسى نظمآهنگ قرآنى زمانى ارزش دوچندان مى‏يابد كه از ديدگاه همه انسانها- اعم از عرب و غير عرب و عارف و عامى - مورد بررسى قرار گيرد، در واقع از ديدگاه «ناس» كه مخاطبان قرآن كريم هستند و اين زبان، فطرت همه آنها را مورد خطاب قرار مى‏دهد

در اينجا دو بحث قابل طرح است، فطرى بودن پديده زبان و زبان آموزى در انسان و ديگرى فطرى بودن زبان قرآن، كه پرداختن به هر يك از اين دو جنبه را در حد امكان، لازم مى‏دانيم.

از آنجا كه مصطفى محمود، نام كتاب خود را «كوششى براى فهم عصرى قرآن» ناميده است، پرداختن به جنبه هايى از اين دست (نظمآهنگ قرآن كريم) همواركننده راه فهم عصرى قرآن نيز مى‏باشد

بارى، وى در دنباله كلام خويش مى‏نويسد:

تمام نقش‏هاى قرآنى را مى‏يابى كه به وسيله اين برخوردهاى سريع و سايه‏هاى محكم و الفاطى كه داراى زنگ و صوت و تصوير هستند، رسم شده‏اند

به سبب مجموع اين دلايل است كه قرآن كتابى است كه ترجمه نمى‏شود. قرآن، به زبان خود، قرآن است، اما به زبان‏هاى ديگر، چيز ديگرى غير از قرآن خواهد بود. «انا أنزلناه قرآناً عربياً» (يوسف، 12/2) و در اين سخن تحديدى است كه بين دو شق، جدايى افكند

راستى چگونه مى‏توان آيه‏اى نظير «الرحمن على العرض استوى» را ترجمه كرد؟ ما تنها در برابر معنا قرار نداريم، بلكه در درجه نخست، در برابر معمارى و در برابر تكوين و بنايى موسيقايى قرار داريم كه در آن، موسيقى از داخل كلمات و نه از حواشى آن مى‏جوشد، و نيز از ويژگى‏هاى لغت عربى و اسرار و سايه‏ها و زواياى پنهان آن

به همين جهت، آيات قرآن داراى خاصيتى عجيب است... آيات اين كتاب به محض تماس به گوش و پيش از آنكه عقل به تأمل معانى آن بپردازد، در نفس ايجاد خضوع مى‏كند، زيرا تركيبى است موسيقايى كه پيش از آنكه عقل كار خود را آغاز كند در وجدان و قلب تأثير مى‏كند. (10)

سخن اين نويسنده، امروز مبناى علمى دارد كه از لحاظ روان‏شناسى و زبان‏شناسى محل توحه است و آن اينكه دانشمندان طبق آزمايشها و بررسى‏هاى خود به اين نكته رسيده‏اند كه در همه جاى جهان، كودكان در مقابل آهنگ يا لحن كلام زودتر واكنش نشان مى‏دهند تا در مقابل معناى كلمات.(11)

نگارنده درصدد است تا به خواست خدا پس از تبيين برخى ويژگى‏هاى آهنگين كلام ويح، چنانچه فرصتى بود در گفتارى ديگر به بررسى نقش اين ويژگى قرآنى و به كارگيرى آن در آموزش مستقيم قرآن، به خصوص به قرآن‏آموزان خردسال بپردازد

براى بررسى آهنگ يا لحن كلام چه بايد كرد؟
يكى از نويسندگان معاصر در پانوشت‏هاى كتابى تحت عنوان «هنر»، به برخى ويژگى‏هاى موسيقى لفظى پرداخته و مى‏نويسد: «در يك نوشته، چهار گونه موسيقى را بايد مورد مطالعه قرار داد: 1. موسيقى حروف، 2. موسيقى كلمات، 3. م.سيقى جمله‏ها، 4. موسيقى كلى نوشته كه از آغاز تا انجام چه آهنگى را پيروى كرده و اين آهنگ، همگام با تحولات، چه معنايى را يافته است. اين قسمت از همه مهم‏تر است.(12)

البته از آنجا كه بحث ما راجع به قرآن خواهدبود. ضمن توجه به تفاوت شعر و كلام وحى و تأكيد بر آن، موارد سه گانه ديگر نيز جايگاه خود را خواهد داشت

تفاوت ميان موسيقى ظاهرى و باطنى‏
مصطفى محمود، به نكته مهمى اشاره مى‏كند كه عبارت از موسيقى باطنى در قرآن كريم است. محمد مندور، نويسنده مصرى كه صاحب آثارى چند درباره علوم قرآنى و نقد ادبى است، درباره موسيقى باطنى و تفاوت آن با موسيقى ظاهرى مى‏گويد:

«موسيقى واضح و عريان مانند رنگ تند، به سهولت قابل تقليد است و از اين رو اصالت و عمقى ندارد، اما موسيقى عميق‏[ باطنى‏] موسيقى روح است نه موسيقى لفظ وگرچه غالباً خواننده عادى از آن بى‏خبر مى‏ماند ولى اصالتش همواره پايدار و تقليد از آن ارزنده است و در اعماق روح، ماجراهايى برپا مى‏كند كه جز گروه اندكى از خوانندگان از آن غافل مى‏مانند»(13)

پيش از اين، مثالى را كه مصطفى محمود با ذكر شعرى از عمر بن ربيعه آورد و موسيقى لفظ در شعر آهنگين وى را با عبارت قرآنى مقايسه كرد، ديديم، وى شعر عمر بن ربيعه و بسيارى از اشعار ديگر شاعران و سخنوران را داراى موسيقى خارجى دانست كه با تقسيم و تقفيه كلام به دست مى‏آيد. قرآن كريم علاوه بر آنكه به قافيه بندى رايجه در شعر نمى‏پردازد، همچنان روان و با طراوت و زنده است و به علاوه از ويژگى مهم ديگرى برخوردار است كه پيش از اين به آن اشاره شد و شرحى درباره آن در زير مى‏آيد:

ائتلاف لفظ و معنا
عنوان فوق، يكى از مواردى است كه در بحث‏هاى مربوط به بلاغت ذكر شده و به معناى رعايت هماهنگى بين واژه‏هاست. اين خصوصيت، در قرآن در حد اعلا به كار رفته، به صورتى كه: «اگر معنا فخيم است، واژه‏ها نيز فخيم باشد. اگر معنا روان است، واژه‏ها نيز روان باشد. اگر معنا غريب و دور از دسترس است. واژه‏ها نيز آن گونه مى‏باشد

در قرآن، برخى از واژه‏ها حريرگونه و نرم است، پاره‏اى از واژه‏ها با هيبت و وقار است، گروهى از واژه‏ها لبخند بر لب و شراب مهر در دل دارد، برخى از واژه‏ها مثل رؤياست، مثل يك گل، مثل يك تنور عشق، از اين رو تفاوت واژه‏ها بسيار است: تفاوت در آوا و آهنگ، تفاوت در معنا و مفهوم، تفاوت در ظرفيت، تفاوت در صورت و... يكى از ابعاد گزينش هنرمندانه و حكيمانه واژه‏ها، همگونى ساختار واچه از جهت صورت و آهنگ و زيبايى، با مفهوم و معناى آن واژه است. هماهنگى لفظ و معنا در واژه‏هاى قرآن، تبلورى اعجاب‏انگيز دارد. آهنگ واژه هايى كه بهشت را تصوير مى‏كند با آهنگ واژه‏هايى كه خشم آتشناك جهنم را به تصوير مى‏كشد، داراى تفاوت بسيار است.»(14)

آهنگ نثر
براى بررسى آهنگ عبارات قرآنى، توجهى به موضوع آهنگ نثر در كنار آهنگ شعر لازم است:

شك نيست كه در نثر نيز وزن و آهنگ‏(Rythme) خاصى حكمفرماست اما مانند شعرگ اصول كلى و مشتركى ندارد. در اروپا وزن نثر را نيز مانند وزن شعر مطالعه مى‏كنند

مقصود از وزن وجود در امر است:

1. كميّت و ريتم (ايقاع)(Quantite`et Rythme)

2. هماهنگى حروف)(Harmonie vocalique)

كميّت عبارت است از مدت زمانى كه براى خواندن يك جمله ضرورت دارد و بديهى است كه بين جمله‏هاى‏ مختلف از نظر كميّت و از راه تساوى و تقابل بايد تناسبى در كار باشد

ايقاع عبارت است از: واحدهاى متقارن و متكرّر يك وزن. ايقاع گذشته از شعر در نثر نيز هست، ولى ميان ايقاع شعر و نثر يك اختلاف اساسى وجود دارد. چه، در نثر، واحد ايقاع با واحد كلمه تطابق دارد اما در شعر اين تطابق در بسيارى موارد نقض مى‏شود و ايقاع ناچار بدون آنكه جمله تمام شود در وسط كلمه پايين مى‏آيد. چون هر سخنى طبيعتاً به واحدهايى تقسيم مى‏شود، ناچار هر نثرى داراى ايقاع خواهد بود. زشتى و زيبايى يك نثر بستگى به ايقاع آن دارد. زيبايى همواره در يكنواختى و هماهنگى ايقاعها نيست، چه، در بسيارى موارد، اين امر، تكلّفى را پديد مى‏آورد كه ملال‏انگيز است چنان كه در سبك‏هاى مصنوع و به خصوص مسجّع، اين نقص را به خوبى مى‏توان احساس كرد

ناقدان براى نثر دو سبك كلى قايل اند:

1. سبك متناوب‏(Style Pe`riodique) 2. سبك مقطع(Style hoche)

در نوع اول جمله‏ها بلند و در دومى كوتاه است. در قرآن نيز آيات مكى از نوع دوم و آيات مدنى از نوع اول است. (15) پيش از پرداختن به كيفيت ايقاعات قرآنى و نحوه هماهنگى حروف و معنا، ابتدا ذكر سخنى درباره هر يك از اين مطالب لازم است

ايقاع موسيقايى و قوانى آن
ايقاع موسيقايى، عنصرى مشترك در تمامى هنرهاى زيباست: ايقاع صوتى و ايقاع معنوى، در ادبيات با هم برابراند و جزئى اساسى از تعبير به شمار مى‏روند، زيرا در اثر ادبى، دلالت لغوى به تنهايى كافى نيست. ايقاع در تصوير نيز موجود است، لكن چيزى است كه چشم به جاى گوش، عهده‏دار تشخيص آن است و آن را در هماهنگى رنگها و خطوط مشاهده مى‏كند، همچنين اين مسأله در پيكره تراشى(16)، در انحناها، حالات و ابعاد ملاحظه مى‏شود. البته ايقاع در پيكره تراشى و نقاشى، مجازى است و به جاى «تناسق» به كار رفته و هر يك از اين هنرها، ويژگى‏هاى خود را دارد.

قوانين ايقاع موسيقى، هفت مورد و عبارت از نظام، تغيير، تساوى، توازى، توازن و تكرار است. ناگفته نماند آنچه در اين نوشتار مورد نظر است بررسى تك تك عبارات قرآنى از نگرگاه تخصصى علم موسيقى نمى‏باشد. زيرا بضاعت نگارنده در آن حد نيست، بلكه هدف، بررسى و تبيين تأثيرات عامّى است كه آهنگ كلام بر همگان - نه فقط بر موسيقيدانان - مى‏گذارد. همان گونه كه امثال سيد قطب و آيت اللّه طالقانى نيز به گونه تخصصى به اين مطلب نپرداخته‏اند و خود سيد قطب به اين مطلب اشاره كرده و عدم لزوم آن را - با در نظر گرفتن ميزان تلقى عموم مردم - يادآور شده است. البته پرداختن تخصصى به اين موضوع مى‏تواند در جاى خود و براى اهل فن موضوعى جالب توجه باشد و نگارنده اميد تحقق اين امر را دارد

عناصر تشكيل دهنده ايقاع موسيقى قرآنى
موسيقى در اسلوب قرآنى نهفته و ايقاع موسيقى از عناصر زير تشكيل مى‏شود:

1. مخارج حروف در كلمه واحد 2. جهات مدّ در كلمات

4. پس از آن اتجاهات مدّ در پايان فاصله وارد شده در آيات 5. حرف فاصله(17)

ارتباط ميان موسيقى حروف و احساس بشرى

مى‏دانيم كه اعراب، مخارج حروف و طرز كار هر يك را در علم تجويد و قرائت مطاله مى‏كرده‏اند و به وجود افعال و اسمأ اصوات و ارتباط آن با معانى آگاهى داشته‏اند و دريافته بودند كه در بيان معنا و احساس، موسيقى حروف نيز دخالت دارد. با اينكه آنان رابطه منطقى ميان موسيقى حروف و معنا را در علم فصاحت احساس كرده‏اند و گفته‏اند كه فصاحت، نداشتن حروف، تنافر و تعقيد است و نيز با وجود اينكه ارتباط مثبت ميان موسيقى بعضى حروف با معانى آن را دريافته بودند، چنان كه زمخشرى در «كشّاف» مى‏گويد:

«افعالى كه با نون و فا آغاز مى‏شود معناى گذشتن و تمام شدن را مى‏دهد از قبيل: نفذ، نقد، نقف، با اين همه رابطه مثبت موسيقى حروف را با معنا تحقيق نكرده‏اند و معنا و حالتى را كه از موسيقى حروف احساس مى‏شود روشن ننموده‏اند، مثلاً در اين شعر:

عودى لنا يا اغانى أمسنا عودى و جدّدى ذكر محروم و موعود

در مصراع اول هجاها بلند است و هنگام خواندن آن، كشش آهنگ، زمانى را مى‏گيرد كه شاعر مى‏توانست بى آنكه به وزن آسيبى برسد به جاى اين كشش‏ها حروف ساكن بگذارد، ولى احساس شاعر آنرا نپذيرفته است، چه اين كشش هاست كه با احساس او همگام است و در بيان آن، وى را يارى مى‏كند، اما بر عكس ارو1اييان، خصايص موسيقى حروف را از نظر مثبت، نيز تحقيق كرده‏اند و پيوند هر يك را با معانى و احساسات، مورد مطالعه دقيق قرار داده‏اند.(18)

اين كارى است كه در زبان فارسى و درباره قرآن كريم نيز امرى لازم و ضرورى بوده و تاكنون به آن به طور جدّى پرداخته نشده است. همچنين در كنار عنوان فوق، توجه به (ائتلاف لفظ و معنا) لازم و در واقع تكميل كننده اين قسمت است. آنچه گذشت، بيشتر راجع به بررسى حروف كشش بين حروف و نقش آنها در القاى مفاهيم و خلف آهنگها، صفات اين حروف به طور مستقل نير مورد توجه قرار گيرند

نحوه توليد صوتها در دستگاه صوتى انسان
دكتر ابراهيم انيس، در كتاب «الاصوات اللغويْ» مى‏گويد:

كانال كوچك آبى را تصور كنيد كه قبل از ريختن به درياچه يا بركه، مسافت زيادى را طى مى‏كند. حال تصور كنيد كه طبيعت زمين اين آبراه متفاوت است: بخشى از آبراه اين كانال صخره‏اى و بخشى گچى و قسمتى ديگر، زمين سست و نرم باشد. در چنين زمينى ملاحظه مى‏شود كه كناره‏هاى اين كانال، در قسمت صخره‏اى تنگ و محدود و در بخش گچى، مقدارى اطراف آن توسعه يافته و در زمين نرم، آبرفتگى بيشترى پيدا كرده است. اگر آبراه كانال را دنبال كنيم و به جريان آب گوش فرا دهيم، بانگ آب را هنگام عبور از مجراى تنگ كانال شديد و بلكه نعره اى مانند مى‏شنويم. اما جايى كه آبراه گسترده باشد تقريباً صدايى را نمى‏شنويم و آب آرام و ملايم جارى است

در چنين حالتى اگر فرض كنيم، سدّ و آب بندى در قسمتى از مسير اين آبراه بنا شود كه هر نيم ثانيه يك بار به سرعت باز و بسته مى‏شود، در يان هنگام صداهاى انفجارى پى در پى را مى‏شنويم كه نتيجه حبس و رها كرده آب در زمان‏هاى پى در پى و خيلى سريع مى‏باشد

آبراه در اين تصور، مانند مجراى هوا در هنگام سخن گفتن است. هر گاه مجراى عبور هوا در گفتار تنگ مى‏شود، صداى صغيردار يا سايشى ايجاد مى‏شود و زمانى كه مجراى كلام، فراخ و گشاده مى‏گردد، صداى آرام و بدون سايشى را مى‏شنويم و گاهى كه هوا در جايگاه توليد به صورت خيلى سريع مسدود و بعد با شدت رها مى‏گردد، انفجار و انعكاس را ملاحظه مى‏كنيم. اين گونه است كه سه نوع صدا تشكيل مى‏گردد و در نهايت صداهايى كه هنگام توليد آنها، هوا با حالت انفجار يا شبيه انفجار ايجاد شده آزاد مى‏گردد. (مثل شيوه توليد

تقسيم بندى آواها در زبان عربى
بر اساس آزمايش‏هاى جديد، آواهاى با رخوت زبان عربى - به ترتيب ميزان رخوت در آنها - عبارت‏انداز: «س، ز، ص، ش، ذ، ث، ظ، ف، ه، ح، خ، و ع»(20)

هنچنين صفتى كه در صداهاى شدت دار وجود دارد، حبس شدن هوا در مخرج هر يك از آنهاست كه جلوى عبور هوا گرفته مى‏شدو و زمانى كه دو اندام ناگهان از هم جدا مى‏شوند هوا صدايى انفجارى پديد مى‏آورد. صداهاى شديد، در زبان عربى كه آزمايش‏هاى جديد آنها را تأييد و اثبات مى‏كند، عبارت‏انداز: «ب، ت، د، ط، ض، ك، ق و ج» (21)

حروف «ر، ع، ل، م و ن» نيز حروف توسط يعنى بين شدّت و رخوت شمرده شده‏اند. (22)

برخى از صداهاى شديد، نظير و همانندى در صداهاى با صفت رخوت دارند: دال، آوايى شديد است كه نظير آن زا يا ذال است. نظير تا، سين يا ثا است. نطير با آواى فا مى‏باشد. نظير طا در صداهاى با صفت رخوت صاد و نظير ضاد در تلفظ كنونى، ظاى عاميانه است كه در تلفظ مصريها نظير كاف، صداى شين و نظير جيم قاهره‏[ گاف فارسى‏]، جيم شامى با تعطيش زياد است و بالاخره قاف، آوايى شديد است كه نظير آن خا مى‏باشد.(23)

گفتنى است، همان گونه كه دكتر ابراهيم انيس گفته، اين موارد بر اساس تحقيقات آواشناختى جديد است و به همين دليل اندكى با آنچه در كتب سنتى تجويد وارد شده متفاوت است. در كتب اخير، همزه جز حروف شديد و «غ»، «ض» جزو حروف رخوت‏دار محسوب مى‏شوند

صفات و خصوصياتى كه بيان شد، ذيل عناوين زير، قابل بررسى است:

انواع تناسبات آهنگين در قرآن كريم
محورهاى كلى بحث پيرامون عنوان فوق، عبارت از مواردى است كه در زير آمده، هر چند ممكن است به دليل ماهيّت بحث، ترتيب ذيل به طور كامل - از لحاظ تقدّم و تأخر مطالب - رعايت نشود:

الف. فضاى عمومى سوره ها

ب. فضاى عمومى گروهى از آيات

ج. نظماهنگ آيات و فواصل پايانى آنها (در مقايسه با ديگر آيات سوره)

ه. تفاوت نظماهنگ در يك آيه واحد

و. طول آيات

ز. نقش بررسى نظماهنگ آيات در تدبّر قرآنى

ح. نمونه‏هايى از وجود نظماهنگ در شعر پارسى

ط. تأثيرات خاص كلام آهنگين

نتيجه: جمع بندى بهره‏هاى قابل اخذ از اين ويژگى قرآنى
هم اكنون پس از اين تمهيد طولانى و لازم، نوبت به بررسى عام اين ويژگيها در كلام وحى مى‏رسد. آغاز اين بررسى، از سوره فاتحْ الكتاب و پس از آن از سور آخر قرآن است كه به طور عموم داراى حجمى مختصر، آهنگى يكسان و يا با تغيير كم و به طور كلى فضاى عمومى واحدى مى‏باشند. به اين ترتيب امكان بررسى از قسمت آسان‏تر كار فراهم مى‏آيد:

فضاى عمومى سوره‏ها

سوره فاتحْ الكتاب
اين سوره كه داداى اسامى متعددى نظير «ام الكتاب» است و هفت آيه بيشتر ندارد، تنها سوره‏اى است كه به نحو عموم، داراى آهنگ سوره‏هاى طوال است. از سور آخر قرآن، دو سوره «ماعون» و «تين» تا حدى داراى تشابه آهنگين با سوره‏هاى بزرگ ديگر هستند، لكن تشابه آنها از تشابه امّ‏القرآن بسيار كم‏تر است. همچنين سوره كافرون تنها در دو آيه نخست خود، تا حدى از اين تشابه برخوردار است

اگر بخواهيم بسامدى الفاظ سوره «تين» و «ماعون» را در قرآن بررسى كنيم، خواهيم ديد كه به عنوان مثال، چند كلمه نمونه زير، (غير از كلمه «امين)» بر اساس ترتيب اول به آخر قرآن، براى نخستين بار در نيمه دوم قرآن و برخى در اواخر آن آمده‏اند

الف - دين (شعرأ، 26/82)، ب- مسكين (قلم، 68/24)، ج - مصلين (معارج، 70/22)، د- امين (اعراف، 7/68)، ه-ممنون (فصلت، 41/8)

اين در حالى است كه بسامد واژگان سوره مباركه حمد در سوره طوال، به شرح زير است:

1. عالمين تا آخر اعراف 24بار 2. رحيم تا آخر انفال 29بار

3. مستقيم تا آخر اعراف 9بار 4. ضالين در بقره و انعام 2بار(24)

اين مقايسه محدود مى‏تواند تا حدى، رابطه و نسبت «أم القرآن» را با ديگر اجزاى آن از حيث نحوه محتواى مطالب و داشتن نظم و نسق بخش‏هاى عمده قرآن روشن كند. حال اگر بر فرض، به جاى سوره فاتحْ الكتاب، سوره‏اى مانند ناس، فلق، تكاثر، عاديات و مانند آن (با حفظ مفهوم فاتحْالكتاب) مى‏آمد. هماهنگى فعلى كه بين فاتحْالكتاب و سور پس از آن وجود دارد از بين مى‏رفت. در واقع اين سوره با اينكه مكى است از لحاظ ايقاعات نسبتاً بلند و نيز از لحاظ سبك متناوب، حال و هواى سور طوال را مى‏نماياند. اين نگاهى به فضاى عمومى و ايقاعات سوره بود. ويژگى مهم ديگرى كه در آهنگ اين سوره وجود دارد نظم به كاررفته در لحن آيات، همراه با تغيير محتوايى آنهاست.

آغاز سوره كه درباره حمد و رحمت الهى است، آياتى را دارد كه در آنها حروف ملايم بيش از همه به چشم مى‏خورند و هيچ گونه خشونتى در الفاظ به گوش نمى‏رسد

حروف مورد نظر عبارت‏انداز: ح، م، ر، ع، ل، ن

اين حروف در آواشناسى امروز، حروف بين شدت و رخاوت ناميده مى‏شوند.(25)

در بخش ميانى سوره مسايل مربوط به روز قيامت، عبوديت، استعانت و صراط مستقيم مطرح مى‏شوند، حروف سوره هم - به تناسب - آهنگى مستحكم و استوار دارند: ك، د(مشدّد)، ت، ص، ط، ق

در بخش سوم سوره كه نوع «صراح» مطرح مى‏شود، عبارتى كه بندگان نيكو و نمونه را مشخص مى‏كند، خالى از هر گونه خضونت لفظى است: «انعمت عليهم»، لكن عبارت پس از آن كه گمراهان مورد خشم خدا را مورد اشاره قرار مى‏دهد، آكنده از حروفى خشن و غليظ است: «غير المغضوب عليهم ولاالضالين»

تعبير خشن و غليظ، از نظر عامّه مردم است
پيش از اين ديديم كه «ض) از نظرگاه آواشناسى جديد، جزو حروف شديد محسوب مى‏شود. همچنين هر چند، در برخى كتب تجويد به رسم گذشته، «ض» جزو حروف رخوت دار محسوب شده، لكن ابن جزرى در كتاب «النشر فى القرائات العشر» اظهار داشته، براى زبان هيچ حرفى به سنگينى «ض» نمى‏باشد.(26)

سوره ناس
آخرين سوره قرآن و يكى از دو معوذّتين يعنى سوره هايى است كه پناه و تعويذ مى‏دهد و با پيام خود، انسانها را از شرور برحذر مى‏دارند. شمار حرف «س» در اين سوره به 10مى رسد. حرف «س» در بسيارى از كلمات زبان‏هاى مختلف مفهومى از سكون و سستى و ناخوشايندى القا مى‏كند و ما در اينجا از ذكر شواهد زيادى كه وجود دارد خوددارى مى‏كنيم و اين موشوع با مراجعه به فرهنگ‏هاى لغت، قابل بررسى است. عبارت سوره ناس نظير: «من شرّ الوسواس الخنّاس. الذى يوسوس فى صدور الناس»، آميزه ايت از ترس و هراس افسون و سكر و مستى و سستى سحر را به گوش مى‏رسانند. (توالى «س» در كلمات فوق نيز قابل بررسى است). مصطفى محمود درباره آيه «واليل اذا عسعس»(تكوير، 81/17) گويد: «اين آيه شب را به تصوير مى‏كشد» اين به دليل توالى دو حرف «س» ساكن در كلمه «عسعس» است

مرحوم آيت اللّه طالقانى در اين‏باره مى‏گويد:

صداى برخود نون مشدّد و طنين «س» كه در فصول اين آيات آمده جوى از برخورد و معركه‏اى را مى‏نماياند كهميان نيزوهاى خير و شر در ميان نفس انسان در گرفته است و حركات صوتى و هيأت فعل يوسوس ادامه اين معركه را اعلام مى‏دارد.(27)

ايشان، حرف «ن» را به دليل داشتن غنّه و طنين دل انگير، موسيقايى نمادى از نيزوهاى خير و حرف «س» را نمادى از نيزوهاى شر دانسته است

گويى آهنگ اين سوره مى‏خواهد شرورى را كه پيرامون انسان فرا گرفته‏اند به وى گوشزد و او را از آنها تحذير كند

سوره فلق
دومين سوره از معوّذتين و قرينه آن و داراى پيامى همرديف با آن. آهنگ سوره ناس به آدمى ناخوشاينديها را گوشزد مى‏كند و آهنگ خشن اين سوره، خطرات را. تكرار حرف «ق» تا 5 بار به اضافه حرف «غ»، «س» و «د» به اين سوره پنج آيه‏اى، آهنگ خاصى متناسب با معناى آن مى‏بخشد. از مشخصات اين سوره، كاربرد انحصارى كلمه «غاسق» و «نفاثات» است. «غاسق» كلمه‏اى خشن و گلوگير است كه بدون اينكه قرآن‏آموز معناى آن را بداند، ناخودآگاه به غلظت و سختى آن التفات پيدا مى‏كند. درك معناى لفظى اين واژه، تنها، مؤيّدى بر تصوير اوليه‏اى است كه آهنگ آن در ذهن باقى مى‏گذارد. «نفّاثات» هم واژه ايت است كه «دميدن» را به طور كامل به نمايش مى‏گذارد و صرف اداى اين كلمه توسط معلم قرآن، قرآن‏آموز را به سوى معناى لغوى آن مى‏برد. اين واژه داراى اشتقاقات ديگرى (از نوع اشتقاق كبير) در قرآن مى‏باشد كه معناى دميدن از همه آنها مستفاد مى‏شود: «نفس»، «نفخ»، «نفح»

صيغه خاص «نفّاثات» و حالتى كه لبها و دندآنهاهنگام اداى آن مى‏گيرند، زمينه خوبى را جهت جلب كردن ذهن خالى قرآن‏آموز به اشتقاقات ديگر و القاى مفاهيم آنها ايجاد مى‏كند. ايجاد چنين رابطه‏هاى منطقى ايت، درمانى خوب براى عارضه فراموشى در امر تعليم قرآن كريم و تبيين انطباق اين زبان بر فطرت انسانى است

سوره مسد
آهنگى كوبنده و درهم شكننده و نابودكننده آرمان و حيات تمام كسانى كه در برابر نداى توحد قد علم كرده‏اند. اين سوره و آهنگ مخصوص آن در ذهن قرآن‏آموز، زمينه‏اى براى دريافت پيام اين آيات پديد مى‏آورد كه مبيِّن سنّت هميشگى خداوندى در طرد و لعن و كشتار كسانى است كه تبليغات مسموم آنها، خار راه پيامبران بوده است. چنانكه در سوره احزاب مى‏فرمايد:

«لئن لم ينته المنافقون والذين فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدينْ لنغرينّك بهم ثم لا يجاورونك فيها الا قليلا. ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتّلوا تقليلا. سنْاللّه فى الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنْالله تبديلا» (احزاب، 33/60-62)

«اگر منافقان و كسانى كه در قلوب آنان مرض است و نيز كسانى كه در مدينه دل مردم را با سخنان خود مى‏لرزانند دست از اعمال خود برندارند. تو را عليه آنان برخواهيم انگيخت و پس از آن جز زمانى اندك در جوار تو نخواهند ماند. آنان ملعونند، هر كجا يافته شوند، دستگير و كشته خواهند شد. اين سنت الهى در اقوام گذشته است. و براى سنت الهى دگرگونى اى نخواهى يافت.»

سيد قطب، درباره سوره مسد سخن جالبى دارد، وى مى‏گويد: اين سوره، پاسخى به جنگ اعلام شده از سوى ابولهب است كه به پيامبر گفت: «تباًلك» و خدا در اينجا خود امر جند را به عهد ه گرفته است.(28)

در «تبّت بدا ابى لهب و تبّ»... تباب به معنى هلاكت و نابودى و قطع است. «تبّت» نخستين، دعا و «تبّت» دوم گزارشى از تحقق اين دعا است و در آيه‏اى كوتاه در آغاز آيه دعا، صادر و متحقق مى‏شود، معركه پايان مى‏پذيرد و پرده فرومى افتد! وى همچنين مى‏افزايد: در اين سوره به واسطه تناسب زنگ كلمات، صداى خشك و شكننده بستن و مستحكم ساختن پسته هيمه به گوش مى‏رسد. همان گونه كه اين سوره از به بندكشيدن گردن همسر ابولهب كه هيزم بيار معركه بود خبر مى‏دهد

كوبندگى سوره تبّت نسبت به ابولهب و امثال او در طول تاريخ جنبه ديگر سوره «قل هوالله احد» مى‏باشد. سوره نخست به معناى «لا اله» و سوره دوم به معناى «الاّ اللّه» مى‏باشد.(29)

سوره «مسد» و «اخلاص» از لحاظ ظاهر با هم مجاورت و نيز هم آهنگى در ايقاعات دارند. از لحاظ باطن نيز چنين است چنانكه رسول خدا(ص) فرمود: هر كس جمعه‏اى بر او بگذرد و سوره «قل هوالله احد» را نخواند، بر دين ابولهب، از دنيا رفته است!(30)

سوره فيل
تصوير حركت گروهى ديگر از گردنكشان تاريخ كه قرآن و همگان، آنان را با مدد از نام «فيل» مى‏شناسند! همان‏گونه كه خداوند، گروهى را با «اصحاب الجنْ»، «اصحاب اليمين» و حتى «اصحاب النار» معرفى كرده، گروهى را هم به نام «اصحاب الفيل» شناسانيده است. آهنگ اين سوره حركت پيلان تنومند را به خوبى نشان مى‏دهد: «ألم‏تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل»

تنايب آهنگ اين سوره با محتواى آن، هنگامى بيشتر روشن مى‏شود كه با سوره «والعاديات ضبحاً» مقايسه‏شود كه يورش اسبان جنگى را به تصوير مى‏كشد و در سطور بعد به آن خواهيم پرداخت

سوره قريش
تار و مار كردن پيلان و پيل‏بانان و پيل‏سواران، به منظور ايجاد سكون و آرامش براى قريش - ساكنان ام القرى - و ديگر مردمان مى‏باشد تا كاروان‏هاى تجارى، پهنه دشتها را در نوردد و مردمان به سپاس و عبادت پروردگارى بپردازند كه به آنها رزق و امنيت عطا كرده است. آرامش و امنيت، از آهنگ بسيار ملايم اين سوره كه همچون آرامشى پس از طوفان است، لبريز است. اين سوره 4 آيه دارد و تمامى آيات به حرف ماقبل ساكن ختم مى‏شوند و وقف بر هر آيه، سكونها را مضاعف مى‏سازد: قرَيش، صَف، بَيت، خَوف

همچنين در الفاظ درون آيات هم سكون‏هاى متعددى وجود دارند و هر يك به مثابه مانعى، از هر گونه سرعت و شدت در آهنگ سوره مى‏كاهند، بلكه ممانعت مى‏كنند، تعداد سكون‏هاى اين سوره با احتساب حروف مدّ، به 15 مورد مى‏رسند، مقايسه اين سوره با سوره «هُمزه» معناى بيشترى به اين رقم مى‏دهد:

سوره همزه
سوره اييت متضمن تهديد شديد و وعيد كوبنده نسبت به هر سخن چين طعنه زن. در اين سوره، الفاظ پايانى هر آيه به چند حرف متحرك پياپى ختم مى‏شوند، تعداد سكون‏هاى اين سوره، كه 9 آيه دارد بسيار كم‏تر از سوره چهارآيه‏اى قريش است، به طورى كه در نظر اول به چشم و گوش نمى‏خورند و شمارش آنها نياز به دقت و تيزبينى دارد. در عوض در اين سوره كه سخن از تعطيم و خردكنندگى خاطيان دارد - خاطيانى كه همواره با چشم و زبان خود در پى خردكردن و تحقير بندگان بوده‏اند - تشديدهاى فراوان، پرده گوش را مى‏كوبند. هرچند تشديد هم از تركيب حرف ساكن پديد مى‏آيد، لكن هيچ گونه نمودى از سكون و آرامش وجود ندارد. شمار تشديدهاى اين سوره به 14 مورد مى‏رسد

مرحوم آيت اللّه طالقانى در اين‏باره‏مى نويسد: اين سوره با آيات كوتاه و فصول متشابه و طنين خاص و هراس‏انگيز، دو روى و دو وضع متقابل و متعاكس زندگى و خوى و انديشه و اعمال كسانى را، به شتاب از نظرها گذرانده است: هَمز، لَمز، جَمع، حُسبان و خلود - روى ديگر متقابل و متعاكس: نَبذ، حَطم، نار، موقده، مؤصده، از آيه 6 كه نمودار بُعد دورتر از انظار را دارد، آيات، كوتاه‏تر و سريع‏تر شده است.(31)

سوره قارعه‏
بسيارى از ما با مرور خاصرات كودكى خود از زمان فراگيرى قرآن، تصاويرى را به ياد خواهيم آورد كه برخى جمله‏ها و آيات قرآنى، نظير آيات سوره مباركه قارعه در ذهن ما ايجاد شده و شدّت كوبندگى را براى ما به تصوير كشيده است

«ق» يكى از حروف شديد زبان عربى است و توالى سه «ق» و الف كشيده در آغاز اين سوره، تناسبى واضح را با مفهوم سوره كه حكايت از كوبندگى واقعه قيامت دارد مى‏آورد

در آيه پنج اين سوره از درآمدن كوهها به صورت پشم پراكنده، سخن گفته مى‏شود. گفته شده در قرآن كريم، واژه اصواف آمده ولى مفرد آن كه «صوف» مى‏باشد نيامده است، مثلاً در اين سوره گفته نشده «و تكون الجبال كالصوف المنفوش» زيرا «عهن» از صوف، فصيح‏تر است. (32)

گذشته از اين نكته كه راجع به فصاحت است، يك نكته ديگر مسلّم است و آن تناسب «عهن» با مفهومى است كه از آن اراده شده است

اين سوره با آيات «القارعْ ماالقارعْ و ما ادريك ما القارعْ» آغاز شده كه كوبندگى را به تصوير مى‏كشد و در آن «عهن» در برابر جبال، (33) كه مظهر صلابت و استحكام اند، قرار گرفته است

حروف تشكيل دهنده «عهن» بسيار نرم و بلكه سست هستند و تماس جندانى بين اجزاى دستگاه تكلّم پديد نمى‏آورند. در واقع انهدام و نابودى كوهها از درون همين لفظ به بيرون تراوش مى‏كند

سوره والعاديات‏
سوره با قسم به اسبانى جنگى (34) آغاز مى‏شود كه يورش مى‏آورند، نفس نفس مى‏زنند، با سم خود جرقه مى‏افروزند و غبار مى‏انگيزند، ايقاعات خاص اين سوره و تركيب تند حركات، عيناً تصويرگر اين صحنه پرشوراند. آهنگ اين سوره با قسم‏هاى آن و هر دوى اينها با جواب قسم و مطلب پايان سوره، همخوانى تام دارند. در آغاز سوره به اسبان يورش برنده و سركش قسم ياد شده و در جواب قسم، ناسپاسى و سركشى انسان و «شديد» بودن او در «حبّ خير» يعنى دوستى مال آمده است. (35) همچنين در شروع سوره، تصويرى از برانگيخته شدن جرقه سم اسبها و گرد و غبار ناشى از يورش و شيهه‏هاى آنهاست و در پايان سوره، تصوير زير و رو شدن قبرها و آشكار شدن پنهانى‏ها، دو صحنه چشمگير و خيره كننده و به عبارتى «مشهود». همان «يوم مشهود»ى كه در سوره هود به آن اشاره شده: «و ذلك يوم مشهود» (هود، 11/103) و در سوره بروج به آن سوگند ياد شده است: «و شاهد و مشهود» (بروج، 85/3). انسان پيش از آنكه آن روز مشهود فرا برسد، بر آنچه مبتلا به آن است، گواه است: «وانّه على ذلك لشهيد» (عاديات، 100/7)

سيد قطب در اين‏باره مى‏نويسد:

سياق اين سوره در برخوردهايى سريع، شديد و حركت آخرين جريان دارد كه بر اثر پرش و جهش و دويدن با چابكى و سرعت از يكى به ديگرى منتقل مى‏گردد تا به آخر فقره برسد كه در آن، لفظ، سايه، موشوع و ايقاع، همگى متوقف مى‏گردند، همان گونه كه دونده به پايان سير خود مى‏رسد

در آخر، غبار برانگيخته شده و سركشى و حرص و پراكندگى و جمع آورى، همگى به پايان خود مى‏رسند: به سوى خدا «ان ربّهم بهم يومئذ لخبير» (عاديات، 100/11) (36)

به سخن سيد قطب بايد اين مطلب را نيز افزود كه حركات الف ممدوده در آغاز سوره (ضبحاً، قدحاً...) در پايان به حركت زير منتهى مى‏گردد: (خبير) كه پايان كار را نشان مى‏دهد

سوره زلزال
تناسب آهنگ اين سوره با مفهوم زلزله و لرزش، بى نياز از توضيح است، پنج آيه اول اين سوره به الف ممدوده ختم مى‏شود كه حتى بر خلاف سوره والعاديات، حرف ما قبل الف‏هاى ممدود اين سوره، متحرك مى‏باشند، در اين سوره نيز همانند سوره قارعه و عاديات پس از توصيف عمومى روز قيامت و يا منظره يورش، آهنگ سوره براى بيان مطلب بعد، تغيير مى‏يابد

سيد قطب، آيات آغازين اين سوره را چنين توصيف كرده است:

«صحنه‏اى است كه گويى در آن، زير پاى شنوندگان اين سوره، هر چيز ثابتى به حركت در مى‏آيد، و به نظر آنان چنين مى‏رسد كه در حال جنبش هستند و زمين زير پاى ايشان مى‏لرزد و حركت مى‏كند! صحنه‏اى كه دلها را از هر آنچه به آن از زمين پيوسته و آويخته‏اند و آنرا ثابت پنداشته‏اند، جدا مى‏سازد. اين نخستين اشاره از چنين مناظرى است كه قرآن تصوير مى‏كند و در آن حركتى را قرار مى‏دهد كه به محض استماع عبارت منحصر به فرد قرآنى، به اعصاب شنونده منتقل مى‏گردد. پس از اين اثر هنرى تصوير انسان در ميان اين صحنه ارايه شده و رسم انفعال‏هاى وى كه مى‏گويد: «مالها» به آن وضوع بيشترى مى‏بخشد.(37)

حسن ختام اين بخش از سخن را با كلام مرحوم آيت اللّه طالقانى قرار مى‏دهيم كه مى‏فرمايد:

طول بيشتر ايات اين سوره به تقريب يكسان است. از آيه اول با وزن شديد «مستفعل - فعلل - فعلالها» آغاز شده (38) و همه اوزان خفيف و كوتاه شده تا آيه شش كه متضمن بيان تفصيلى است و طول بيشترى دارد. آهنگ آيه اول با حروف قريب المخرج و مكرر «ذ - ز - ض» و تكرار لام و صداهاى حركت بالا و پايين و لرزه‏هاى متنوع و پى در پى را مى‏نماياند. همچنين است حروف و حركات آيات ديگر كه با دقّت و بررسى مشخص مى‏شود. فصول پنچ آيه اول كه به «ها» منتهى مى‏شود نماياننده وسعت و پيشرفت حوادث و تحولات است. (39)


پى نوشت‏ها:
1. «بلسان عربى مبين» (شعرأ، 26/195)
2. فضل القرآن على سائر الكلام كفضل اللّه على سائر خلقه، بحارالانوار، 92/19
3. «الرّحمن. علّم القرآن. خلق الانسان. علّمه البيان» (الرحمن، 55/1-4)
4. نگارنده، اين اصطلاح را از گفتار ايت اللّه آيةالله محمد هادى معرفت اقتباس كرده است. نك. نظمآهنگ در قرآن، نشريه ميراث جاويدان، سال اول، شماره اول
5. نگارنده با وجود تتبعى كه كرده، نتوانسته تا اين لحظه به اثر مكتوبى از وى در اين زمينه دست يابد
6. بى شك سخن سيد قطب در مقام مقايسه است. يعنى اگر سوره‏هاى علق، مدثر، مزمل و نظاير آنرا با سوره هايى همچون: بقره، آل عمران و انعام، مقايسه كنيم، تشريع و اخبار غيبى و... در نظر اول، آن هم نظر عرب جاهلى كه فارغ از بسيارى مسايل است به چشم نمى‏آيند لكن ديده تحقيق، تخصّص و تدبّر، در همين سوره آغاز بعثت، معارفى عميق را در باب انسان‏شناسى، اخلاق، جامعه‏شناسى، روان‏شناسى و... خواهد يافت. خود سيد قطب بحثى موجز و بسيار زيبا را در همين رابطه در كتاب خود، ذيل آيات سوره مباركه علق آورده است. همچنين سخن مرحوم علاّمه طباطبايى جالب توجه است كه گفته‏اند: اگر زمينه‏اى باشد مى‏توانم تمام يمعارف قرآن را ذيل يك سوره كوچك بيان كنم (نك: تاجدينى، على، يادها و يادگارها، خاطراتى از عارف و مفسّر قرآن علاّمه طباطبايى /94، كانون انتشارات پيام نور، تهران 1374
7. محمود، مصطفى، القرآن محاولْ لفهم عصرى، چاپ ششم، دارالمعارف قاهره
8. همان /19
9. همان /17
10. همان /19، 20
11. باطنى، محمدرضا، چهار گفتار درباره زبان /29، انتشارات آگاه، تهران، 1375
12. شريعتى، على، هنر، ص 140
گفتنى است هرچند دكتر شريعتى يك موسيقيدان به معناى تخصصى كلمه نبوده است، لكن آن گونه كه از مجموعه آثار وى برمى‏آيد با موسيقى و مسايل مربوط به آن تا حدى آشنا بوده، همچنين تسلط وى بر زبان‏هاى عربى و فرانسه و ادبيات فارسى و معلومات زبان شناختى او از زبان‏هاى هند و اروپايى به وى امكان بررسى ويژگى‏هاى موسيقايى اين زبانها را داده كه در آثار وى قابل ملاحظه است
13. مندور محمد، در نقد و ادب، ترجمه دكتر شريعتى /140، ضميمه كتاب «هنر»، اثر مترجم
14. عرفان، حسن، پژوهشى در شيوه‏هاى اعجاز قرآن كريم /54، (با اندكى تصرف)،. انتشارات دارالقرآن الكريم حضرت آيت اللّه العظمى گلپايگانى (ره) قم
15. در نقد و ادب /140-142
16. الحناوى، محمد، الفاصلْ فى القرآن /201-322، به نقل از الخالدى، صلاح عبدالفتاح، نظريْ التصوير الفنى عند سيّد قطب /110
17. فى ظلال القرآن، 4/2039، هامش، به نقل از: الخالدى، صلاح عبدالفتاح، نظريْ التصوير الفنى عند سيّد قطب /111
18. در نقد و ادب /142-144
19. انيس، ابراهيم، آواشناسى زبان عربى (ترجمه الاصوات اللغويه) 23/، 24، مترجمان: ابوالفضل علامى، صفر سفيدرو، انتشارات اسوه، 1374
20. آواشناسى زبان عربى /25
21. همان /23
22. همان /62
23. همان /25
24. موارد فوق، بدون احتساب سوره مباركه حمد است
25. آواشناسى زبان عربى 63
26. همان /51
27. پرتوى از قرآن /319، ايشان چند بيت از مثنوى را نقل كرده‏اند كه توجه به آنها از لحاظ كاربرد «س» و احساسى كه القا مى‏كند، جالب است:
گرچه پنهان خار در آبست پست
چونكه در تو مى‏خَلَد دانى كه هست
خار خار حسّها و وسوسه
از هزاران كسك بودنى يك كسه
28. سيد قطب، فى ظلال القرآن، 8/699، 700، بيروت، دار احيأالتراث العربى، 1386
29. روشن است كه آيات سورهئ احزاب، مدنى و درباره منافقين و سوره تبت، مكى و درباره ابى لهب، از سركردگان شرك است و وجه انصراف از اين سوره به آن ايات، پيام و محتواى كلى سوره و تشابه بين دو گروه است
30. مجلسى، بحارالانوار، 89/207، دار احيأالتراث العربى - مؤسسْ التاريخ العربى، بيروت 1412
31. پرتوى از قرآن /255
32. پژوهشى در شيوه‏هاى اعجاز قرآن، ص‏34
33. سوره طه، آيه 105-107
34. برخى مراد از «والعاديات» را شتران حُجاج دانسته‏اند و دلايلى هم در اين‏باره‏ذكر كرده‏اند، اين تطبيق با آيه دوم اين سوره، مناسبت ندارد: پرتوى از قرآن
35. از ديگر تناسبات اين سوره، تعبيرى است كه از مال به «خير» شده است. قرآن كريم علاوه بر آنكه در جاهاى ديگر نيز از مال به خير تعبير فرموده (سورهئ بقره، آيه، 180) از اسب نيز همين تعبير را كرده است: (سوره ص، آيه 32)
36. فى ظلال القرآن، 8/643
37. همان /640
38. گفتنى است آيه دوم نيز وزن «فعولن فعولن فعولن فعول» را دارد
39. پرتوى از قرآن /223/


منبع: گلستان قرآن ، شماره 124, از طر يق شبكه الشيعه