خطبه بى الف مولاى متّقيان

ترجمه : بانو مجتهده امين (1)


چنين روايت شده كه وقتى اصحاب پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ با يكديگر مذاكره مى نمودند كه كدام يك از حروف هجا در كلام زيادتر استعمال مى شود, بالاخره رأى همه بر آن قرار گرفت كه الف زيادتر در كلام مى باشد.
ناگاه حضرت امير المؤمنين ـ عليه آلاف التحيّة و الثناء ـ وارد گرديد و بدون آن كه قبلاً فكر كند و ترتيب كلماتى دهد كه در او الف نباشد اين خطبه ءمفصّل را بيان فرمود كه هيچ الف در آن نيست و آن خطبه اين است :(2)

<حَمدتُ من عَظُمتْ مِنَّتُه , و سَبغتْ نِعمته ُ, و سَبقتْ رَحمتُه , و تَمّتْ كَلِمته ُ, و نَفذتْ مَشيّتُه , و بَلَغَتْ حُجّتُه (3), جو عَدلتْ قَضيّتُه .
حمد مى نمايم كسى را كه منّت او بزرگست , و نعمت او فراوانست , و رحمت او پيشى گرفته است بر غضب او, و علامات قدرت او تمام است , و مشيّت او فرو گرفته تمام موجودات را, و حجّت و برهان او همه جا رسيده , و حكم او به عدل پيوسته .

حَمِدْتُ حَمْدَ مُقرٍّ بِربوبيّته , مُتَخَضِّعٍ لِعبوديّتِه , متنصّل (4 ) من خَطيئتِه ِ, معترف (5 ) بتوحيده , جمستعيذ من وعيده ج مؤمّل من ربّه مغفرةً تُنجيهِ يوم َيُشْغَلُ عن فصيلتِه و بَنيه .
خدا را حمد و ستايش مى نمايم ; ستايش كسى كه اقرار و اعتراف كننده است به پروردگارى او, و ذليل مى باشد براى بندگى او, و از گناهان خود معذرت مى خواهد, و به يگانگى او اعتراف مى نمايد, و پناه گيرنده به اوست از وعده هاى عذاب آخرت , و از پروردگارش اميدوار مى باشد آمرزش و مغفرتى كه او را نجات دهد در روزى كه شخص را از خويشان و پسرانش باز مى دارد.

و نستعينُهُ و نسترشدُهُ و نُؤْمُنُ به و نتوكَّلُ عليه , و شهدْتُ له بضمير مُخلصٍ موقِن ٍ, و فَرَّدْتُه تفريدَ مُؤمنٍ مُتقن , و وَحَّدتُه توحيدَ عبدٍ مُذعِن ٍ, ليس له شريكٌفى مُلكِه ِ, و لم يكن له ولى ٌّ فى صُنعِه , جَلَّ عن مشيرٍ و وزيرٍ, و جتنزّه ج عن جمثل وج نظير. عَلِمَ فستر, و بَطَن فخبرَ(6), و مَلَك فقهرَ, و عُصى َ فَغَفرَ, جو عُبِدَفَشَكرج و جحَكَمَ فَعَدل َج و تَكَرَّمَ و تَفَضَّل َ, لَم ْيَزَلْ و لايَزُول , جوج (ليس كَمِثلِه شى ءٌ)(7) جو هو قَبْلَ كلِّ شى ءج و بَعدَ كُل ّشَى ء.
و از او طلب يارى و ارشاد مى نمايم , و به او ايمان آورده ام , و بر او اتّكال و اطمينان داريم , و به وحدانيت او شهادت مى دهيم به يقين قلبى كه خالص مى باشد از شكّ و ريب , و يكتا و منفرد مى دانم خدا را, و به يكتايى او ايمان و يقين دارم (8), و به وحدت و به يگانگى او اعتراف مى نمايم ; اعتراف بنده اى كه بند اطاعت در گردن نهاده , براى كسى كه شريكى در ملك او نيست و براى او دوستى نيست كه كمك كند او را در خلقت , خداى تعالى بزرگست , و اجلّ از اين است كه در كار خود با كسى مشورت نمايد, و براى او وزير(9 ) و مثل و مانندى نيست , و او منزّه و مبرّا مى باشد, و همهء چيزها رامى داند و پنهان مى دارد, و از پنهان خبر مى دهد, و مالك تمام موجودات مى باشد و بر آنها غالب است , مخالفت امر او مى نمايند و مى آمرزد ومى بخشد, و چون عبادت كنند او را قبول فرمايد, و حكم او به عدل مى باشد, و هميشه بسيار اكرام و تفضّل فرموده بر مخلوقات خود و هميشه خواهدفرمود, و مثل او چيزى نيست , و خداى تعالى پيش از هر چيزى بوده و بعد از هر چيزى خواهدبود.

رَبٌّ متفرّدٌ بعزّتِه , متملّكٌ(10) بقُوّتِه ِ, متقدِّسٌ بِعُلوِّه , مُتكبّرٌ بِسموِّه ِ, ليس يُدرِكهُ بصرٌ, و لم يُحِطْ به نظرٌ, قوى ٌّ منيع ٌ, بصيرٌ سميع , جعلى ّ حكيم , رؤوفٌ رحيم ٌ,جعزيزعليم .
يگانه است پروردگار به عزّت خود, و (مالك هر چيزى است )(11), و تمكّن بر هر كارى دارد به قوّت خود, و منزّه است از صفات ممكنات به واسطه ءبرترى و علوّ خود, متكبّر است به جلالت شأن خود. نمى بيند او را هيچ چشمى , و احاطه نمى كند به او هيچ قلبى (12), و خداى تعالى صاحب قوّت ومقهور نشونده است , و بينا و شنوا و بلندمرتبه و درست كار است , رؤوف و مهربان و غالب و دانا مى باشد.

عَجَزَ عن وصفِه من يَصُفه ُ, و ضلَّ عن نَعْتِه من يَعْرفُه , قَرُبَ فبعُدَ, و بَعُدفقرُب .
وصف كنندگان عاجزند وصف نمايند او را, عارفين و كسانى كه مى شناسند او را پى نبردند به صفات او, جزيرا كه داراى صفات متضادّه مى باشدج مثل اين كه هم نزديك است و هم دور, و هم دور است و هم نزديك .

يُجيبُ دعوةَ من يَدعُوه , و يَرْزقُ عبدهُ و يَحبُوه ُ, ذو لطفٍ خَفى ّ, و بطشٍ قَوِى ّ, و رحمةٍ مُوسَعَةٍ, و عقوبةٍ مُوجِعةٍ; رحمتُهُ جَنَّةٌ عريضةٌ مونَقَةٌ, و عقوبته جحيم ٌمؤصدة(13 ) موبُقةٌ.
اجابت مى فرمايد دعاى كسى را كه بخواند او را, و به بندگانش روزى مى دهد, و به آنها عطا و بخشش مى نمايد, و صاحب لطف و بخشش پنهان است ,و سخت گيرندهء با قوّت مى باشد, و داراى رحمت واسعه و عقوبت دردناك است , و رحمت او بهشت بسيار وسيع خوب است , و مجازات او جهنّم بسيارسخت محيط دردناك مى باشد.

و شهِدْتُ بِبَعْث محمّدٍ ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ جعبدِهِ وج رسولِه و صَفيِّه , و حبيبِه و خَليلِه , بَعَثه فى خَيرِ عَصرٍ, وَ جفى ج حينِ فَترةٍ و كُفرٍ, رحمةً لِعبيدِه , و منّةًلِمزيدِه , خَتَم به نُبوّتَه , و قَوّى (14 ) بِه حُجّتَه , فَوَعَظَ و نَصح َ, و بَلَّغَ و كَدَح َ, رؤوفٌ بِكلّ مؤمن ٍ, رحيمٌ جولى ٌج سخى ٌّ, زكى ٌّ رضى ٌّ, عَليهِ رحمةٌ و تَسليم ٌ, و بركةٌجو تعظيم ٌج و تكريم ٌ, مِن ربٍّ غفورٍ رحيم ٍ, قَريبٍ مُجيب ٍ.
شهادت مى دهم به اين كه محمّد, رسول خداى تعالى و بندهء او و دوست برگزيدهء او مى باشد(15), و خداى تعالى مبعوث گردانيد او را به پيغمبرى دربهترين زمان ها و در زمان منقطع بودن مردم از پيغمبران و در زمان كفر جو انقطاع زمان حضرت عيسى ـ عليه السلام ـج , تا آن كه رحمت و منّت باشدبراى بندگانش , و خداى تعالى به وجود او ختم نمود نبوّت و رسالت را, و به او قوى فرمود حجّت و برهان خود را, و آن بزرگوار مردم را موعظه ونصيحت نمود و رسالت خود را به همه جا رسانيد, و كوشش بليغ فرمود در تبليغ رسالت (16), رؤوف و مهربان بود به تمام مؤمنين , جمهربان وج دوست و سخى و پاكيزه و پسنديده بود. سلام و رحمت و بركت جبلندمرتبگى وج كرامت از پروردگار آمرزندهء مهربان بر او باد.

وَصيّتُكُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَنى ! بِوصيّة(17 ) رَبِّكُم , وَ ذَكَّرْتُكُم بِسنّةِ نَبيِّكم , فَعليكم بِرَهبةٍ تَسْكُنْ قُلوبَكُم , و خَشْيَةٍ تُذْرى دُموعَكم , وَ تَقيّةٍ تُنْجيكم قَبلَ يوم ِيُبليكم , و يُذْهِلكم , يَومَ يَفوزُ فيه مَن ثَقُل وَزنُ حَسَنَتِه و خَفَّ وَزنُ سَيّئتِه ;
اى كسانى كه حاضر مى باشيد نزد من ! توصيه مى كنم شما را به چيزى كه خداوند تعالى توصيه فرموده است شما را به آن , و آن اين است كه تقوا را پيشه ءخود قرار دهيد, و شما را متذكّر مى گردانم به سنّت و طريقهء پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ شما, و بر شما باد به ترس از خداوند كه ساكن كند قلب شما رااز اين كه خيال نافرمانى او را كنيد, و بر شما باد به خوفى از هيبت و بزرگى خداوند تعالى كه جارى سازد اشك شما را. و بر شما باد به پرهيزكارى وتقوايى كه نجات دهد شما را از روزى كه پوسيده كند شما را, و روزى كه هول آن روز باز دارد شما را از هر چيزى , و روزى كه فايز مى گردد در آن روزكسى كه وزن حسنات او سنگين باشد و وزن گناهان او سبك باشد.

وَلْتَكُن مَسألتُكُم مَسألةِ ذُلٍّ و خُضوع ٍ, و شُكرٍ و خُشوع ٍ, و توبةٍ و نُزوع ٍ, و نَدَمٍ و رُجوع ٍ,
و سؤال كنيد از خداوند متعال در حالت ذلّت و مسكنت و شكر و ترس و توبه و بازداشتن خود را از نافرمانى حق تعالى و پشيمانى از گناهان و بازگشت به سوى خداى تعالى ـ جلّ ذكره .

وَلْيَغْتَنِم كُلُّ مُغتنِمٍ منكم صِحّتَهَ قبلَ سَقَمِه , و شَيْبَتَه قبلَ هَرَمِه , وَ سَعَتَه قبلَ عَدَمِه , و خَلوتَه قبلَ شُغُلِه , و حَضَرَه قبلَ سَفَرِه , قبل جهوج يَكبرُ و يَهرَمُ و جيَمرَض ُج ويَسقُم , وَ يَمَلُّه طبيبُه , و يُعرِض عنه حبيبُه , جو يَتغيّرُ عَقلُه ج , و يَنقطِع عمرُه . ثمّ قيل َ: هو مَوْعُوكٌ و جِسمُه مَنهوكٌ.
و بايد صحّت خود را غنيمت شمارد هر يك از شما پيش از آن كه مريض شود, و جوانى خود را غنيمت بداند پيش از آن كه پير شود, و مال خود را غنيمت شمارد پيش از آن كه فقير شود, و خلوت و فراغت خود را غنيمت شمارد پيش از آن كه مشغول شود, و در وطن بودن خود را غنيمت شمارد پيش از آن كه مبتلا به سفر شود جيعنى اين پنج چيز را غنيمت شمارد كه از آنها توشه براى آخرت برداردج . پيش از آن كه پير شود و مريض گردد و طبيب از معالجه ءوى مأيوس و ملول گردد و اعراض كنند از او دوستان او و عقل او تغيير كند و عمر او تمام شود و گفته شود كه مرض او مزمن و سخت شده و بدن اوناتوان و لاغر گشته جبراى آخرت خود توشه بردارد .

ثم ّ(18 ) جَدَّ فى نزع شديدٍ, و حَضَرَه كلُّ قريبٍ و بعيدٍ, فَشَخصَ بِبصرِه و طَمحَ بنظرِه , و رَشَحَ جبينُه ,(19 ) و سَكنَ حنينُه , و جَذبت نفسُه , و نكبت عِرسُه , وحُفِر رَمسُه , و يَتِمَ منه ولدُه , و تَفرَّق عنه عددُه , و قُسِمَ جمعُه , و ذَهبَ بصرُه و سمعُه , جو كفن ج و مُدِّدَ جو وجه ج و جُرِّدَ, و عُرِّى َ و غُسّل َ(20) و نُشِّفَ و سُجِّى َ,و بُسِطَ له وهيّى ء, و نُشِرَ عليه كفنُه , و شُدَّ مِنه ذَقَنُه , و قُمِّصَ و عُمِّمَ جو لف ج و وُدِّعَ و سُلِّم َ, و حُمِلَ فوقَ سرير, و صُلِّى عليه بِتكبيرٍ, و نُقِلَ من دورمُزَحرقةٍ(21) , و قُصور مشيّدةٍ, و حُجُرٍ مُنَضدة, فجعل فى ضريحٍ ملحود, ضَيِّقٍ موصود(22) , بلبنٍ مَنضودٍ, مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ, و هيلَ عليه حَفَره , و حُثى (23) عليه مَدَرُه .
پس از آن واقع مى گردد در تلخى جان كندن , آن وقت هر كسى از دور و نزديك حاضر مى گردد نزد او, و مژگان و پلك چشم خود را به بالا اندازد و ازهول او راست مى ايستد به بالا, و عرق مرگ در پيشانى وى ظاهر مى گردد, و نالهء او كم مى شود, و نفس او گرفته مى شود, و زن و عيال او در ماتم وعزاى او مى نشينند, جو قبر او كنده مى شودج , و اولاد او يتيم مى شوند, و مردم از دور او متفرّق مى شوند, و جمعيّت او مبدّل به تفرقه مى گردد, و چشم وگوش او از كار مى ايستد, و او را به قبله مى كشند. و بعد از آن كه كار او به اتمام رسيد او را برهنه مى نمايند(24 ) و غسل مى دهند و بدن او رامى خشكانند, و جروج به قبله مى كشانند, و كفن را پهن مى كنند و او را كفن مى نمايند, و نخ او را مى بندند, و پيراهن كفن را به بدن او مى كنند, و عمامه به سرش مى پيچند, و پارچهء سرتاسرى روى آن مى بندند, و اولاد و اهلش با او سلام وداع مى نمايند, و او را بالاى تختهء تابوت مى گذارند, و ازغسالخانه بيرون مى آورند, و بر او نماز مى خوانند.
و خارج مى گردانند او را از خانه هايى كه زينت داده بود و قصرهاى عاليهء بلندى كه بنا كرده بود و اتاق هاى تو در تو(25 ) كه مهيّا نموده بود, و مى گذارنداو را در لحد قبرى تنگ (26) , و روى لحد را با خشت محكم مى بندند, و در بالاى او سنگى مى گذارند, و گودال قبر او را از خاك و ريگ پرمى نمايند(27) .

فتَحقّقَ حَذَرُه , و نُسِى خَبرُه , و رَجَعَ عنه وليُّه جو صفيّه ج و نديمُه و نسيبُه جو حميمُه ج , و تَبَدَّلَ به قرينُه و حبيبُه جو صفيُّه و نديمُه ج , فَهُوَ حَشْوُ قبرٍ, و رهين ُقَفْرٍ, يَسْعى فى جسمه دودُ قبرِه , و يسيل صديوُه من منخره , يَسحقُ ثوبُه جوج لحمُه , و يُنَشِّفُ دمَه , و يرق (28) عظمه حتّى يومِ حشرِه .
پس محقّق مى گردد ترس او, و فراموش مى شود خبر او. بعد از آن كسان (29) وى او را تنها مى گذارند و از او مى گريزند, (و كم كم اسم او فراموش مى شود), و نزد دوست و همدم خبر وى محو مى گردد, و دوست و رفيق و نديم او مبدّل مى شوند. پس او ميان قبر بى كس ماند, و مى خورند بدن او جراج كرم هاى قبرش , و از سوراخ بينى او خون و كثافت جارى گردد, و مى پوسد كفن او, و گوشت بدنش مى ريزد, و خون او خشك مى گردد, و استخوان اوپوسيده مى گردد تا وقتى كه قيامت برپا شود.

فيُنْشَرُ(30) من قبرِه , و يَنفُخ فى صورٍ, و يُدعى لحشرٍ و نُشورٍ, فَثَمَّ بُعْثِرَت قُبورٌ, و حُصِّلَتْ صُدورٌ, و جِى ء بِكلِّ نبى ٍّ و صدّيق و شهيد,(31) و قصد للفصل بعبده خبيرٌ بصيرٌ.
آن وقت به امر حق تعالى اجزاى بدن او در قبر جمع مى شود, و در صور نفخه دميده مى شود, و مردگان زنده مى گردند, و آنها را حاضر مى گردانند درصحراى محشر, جقبرها شكافته مى شودج و ظاهر مى گردد آنچه در باطن آنها پنهان بوده , و در روز محشر مى آورند تمام انبيا و اوليا و شهداى (سخنران و گوينده ) را, و پروردگار عالم بينندهء توانا به تنهايى حكم فرما مى شود در كار بندگان خود.

فَكَمْ مِنْ زَفْرةٍ تُضْنيه , و حَسرَةٍ تُنْضيه , فى موقِفٍ مَهُولٍ جعظيم ٍج , و مَشْهَدٍ جليلٍ ججسيم ٍج , بينَ يَدَى ملكٍ كريم ٍ, بِكلِّ صغيرجةٍج و كبيرجةٍج عليم ٌ.
و چه بسيار در آن روز كه نفس در سينه حبس مى گردد و سنگين مى نمايد صاحبش را, و چه بسيار حسرت و ندامت ها كه گوشت شخص را آب مى نمايد,و مى ايستد در يك ايستگاه با هول بزرگى در مقابل پادشاه كريم بزرگ شأنى كه بر هر گناه كوچك و بزرگ بندگان خود عالم و داناست .

فحينئذ يُلجِمُه عَرَقُه , و يُحْقِره قَلَقُه , عَبْرَتُه غيرُ مَرحومةٍ, و صَرْخَتُه غَيْرُ مَسْمُوعةٍ, و حُجَّتُه غيرُ مقبولةٍ, جو تَؤلُ صحيفتُه ج , جوج تَبيَّنَ جريدته , و جنَطَقَ كلُّ عضوٍمنه ج بسوءِ عملِه , فشَهِدَتْ عينُه بِنَظرِه , و يدُه ببطْشِه , و رِجْلُه بِخَطْوِه , و جَلدُه بِمسِّه , و فَرجُه بِلَمْسِه , جو يُهَدِّدُهُ مُنكرٌ و نكيرٌ, و كُشِف عنه بصيرٌج .
در آن وقت از هيبت و بزرگى پروردگار و ترس از غضب او و شرمندگى و پشيمانى از لغزش هاى خود عرق سر تا پاى او جراج فرو مى گيرد. پست وبيچاره مى كند او را, و سخت مى شود قلق و اضطراب او, ولى افسوس كه در آن وقت كسى به گريه و بيچارگى او رحم نمى كند و به نالهء او گوش نمى دهد و حجّت و دليل او را قبول نمى كند.
و بر مى گردانند نامهء اعمال او را به سوى او, و گناهان او هويدا مى گردد, و هر يك از اعضاى وى گويا مى شوند و شهادت مى دهند به اعمال بدى كه ازآنها صادر گشته . چشم شهادت مى دهد به آنچه كه ديده , دست شهادت مى دهد به آنچه كرده از انواع ظلم و ستم , پا شهادت مى دهد به حركاتى كه از وى ناشى شده , پوست بدن او شهادت مى دهد به آنچه او به آنها رسيده , فرج شهادت مى دهد به آنچه لمس كرده , و منكر و نكير سخت او را مى ترسانند, آن وقت چشم بصيرت او باز مى شود و عالم مى گردد به قبايح اعمال خود.

فسُلْسِلَ جَيدُه , و غُلَّتْ يدُه , و سيقَ يسحب وحدُه , فَوَرَدَ جهنَّمَ بكَرْبٍ شديدٍ, و ظَلَّ يُعَذِّبُ فى جحيم ٍ, و يُسْقى شَربةً من حميم ٍ, تَشْوى وجهَه , و تَسْلَخُ جِلْدَه ,يَضْرِبُه زِبْنيته بِمقْمَعٍ من حديدٍ, جوج يَعودُ جِلدُه بعدَ نُضْجِه بِجلد جديدٍ, يَستغيثُ فَتُعرِضُ عنه خَزَنَةُ جهنّم َ, و يَسْتَصْرِخُ فَيَلْبَثُ حُقَبَةً يندم .
پس از آن زنجير در گردن او مى گذارند و دست هاى او را غل مى كنند و با سختى و تنهايى او را مى كشند. پس وارد جهنّم مى شود با غم و غصّهء سخت , وهميشه در جهنّم معذّب مى باشد, و هرگاه تشنه شود او را سيراب مى نمايند از آب گرمى كه صورت او را بريان مى كند و پوست بدن او را مى كند, و باگرز آهنين ملائكه اى كه موكّل به جهنّم هستند مى زنند او را, و مبدّل مى شود پوست بدن او به پوست تازهء بعد از سوختن (تا آن كه به خوبى طعم عذاب را بچشد), و هرچند به دربان جهنّم التماس و استغاثه مى نمايد به فريادش نمى رسد و از وى روى مى گرداند و او فرياد مى كند. پس درنگ مى كند درجهنّم مدت هشتاد سال (32) (از سال هاى آخرت كه يك روزش پنجاه هزار سال دنياست ).

نَعوذُ بربٍّ قديرٍ من شرِّ كُلِّ مصيرٍ, وَ نَسْأَلُه عفوَ من رَضِى عنه , و مَغْفِرةَ مَنْ قَبِل َ(33) مِنه , فهُوَ ولى ُّ مَسأَلَتى , و مُنجِحُ طَلِبتى .
پناه مى برم به پروردگار قادر از شرّ روزى كه بر مى گرديم به سوى او, و مسألت مى نمايم از او كه عفو و بخشش نمايد بر ما مثل بخشش نمودنش به كسى كه آمرزيده است او را و از وى خشنود مى باشد, زيرا كه اوست برآورندهء حاجات و مطالب من .

فَمَنْ زُحْزِحَ عن تعذيبِ رَبِّه سَكَن فى جنّتِه بِقُربِه , و خُلِّدَ فى قُصورٍ مُشَيَّدَةٍ, و مُكنَ من حور عينٍ و حَفَدَةٍ, و طيفَ عليهِ بِكئوُس ٍ, و سكن (34) حظيرةالفردوس , و تَقَلَّبَ فى نعيم ٍ, و سُقِى من تَسْنيم ٍ, و شَرِبَ من عينٍ سلسبيل ٍ, ممزُوجةٍ(35) بزنجبيل ٍ, مَختومَةٍ(36) بِمسكٍ و عنبرٍ(37) , مُستديمٍ للحُبُورِ(38) ,مُستَشعرٍ للسُّرورِ(39) , جوج يَشرَبُ من خُمور, فى روضٍ جمُشرق ٍج مُغدق ٍ, ليس يُصَدَّعُ مَنْ شَرِبه , و ليس يُنْزِف ُ.
كسى كه نجات يابد از عذاب پروردگار ساكن مى گردد در بهشتى كه محلّ قرب پروردگار است , و قرار مى گيرد در قصرهاى بسيار بلند زينت شده , وفرمان فرما مى شود بر حور العين و خادم هاى بهشتى , و پى در پى ظرف هاى شربت نزد او حاضر مى نمايند, و در بهشت در مقام بلند و پاكيزه ساكن مى شود, و زندگى مى كند در نعمت هاى بهشتى , و به او مى نوشانند از تسنيم (40) معطّر بهشتى .
و از چشمهء سلسبيل ـ كه مخلوط گشته به زنجبيل و مهر شده به مشك و عنبر ـ سيراب مى گردد, و هميشه در نعمت هاى بهشتى با حور و غلمان جاودان خواهد بود, و متنعّم در خوشى و لذّتى مى باشد كه انتها ندارد, و از مشروبات پاكيزهء خوشگوار بهشتى مى آشامد, و در باغى كه نورانى و با صفا وجويبار زياد دارد مى خرامد, و با آن كه شراب بهشتى مى آشامد دردسر نمى بيند و مست نمى گردد و عقل او هم زايل نمى شود.

هذه منزلةُ مَنْ خَشِى رَبَّه , و حَذَّرَ نفسَه جمعصيته ج , و تلكَ عُقوبَةُ مَنْ عُصِى (41) مشيئته , و سَوَّلَتْ له نَفْسُه مَعْصِيَةَ مُبْديه ِ(42) .
و اين نعمت ها براى كسى مى باشد كه از پروردگار خود بترسد و بترساند نفس خود را از معاصى و نافرمانى حق تعالى , و عذاب هاى جهنّم براى كسى مى باشد كه فريفتهء نفس خود گردد و مرتكب نافرمانى ايجادكنندهء خودش شود و مخالفت امر او را نمايد.
و اين كه جزاى معصيت كار جهنّم است و سزاى عبادت كننده بهشت مى باشد مطلبى است حق و حكمى است از روى عدالت جيعنى خداى متعال از روى عدالت در قيامت هر صاحب حقّى را به حقّ خود مى رساندج .

ذلكَ(43) قولٌ فصل ٌ, و حُكْمٌ عَدل ٌ, و خَيْرُ قَصَصٍ قُص َّ, وَ وَعظٍ جبه ج نُص َّ, (تنزيلٌ مِن حَكيمٍ حميدٍ)(44) , نَزَلَ بِه رُوحُ قُدُسٍ مبين ٍ, على نبى ّ مهتدٍ مكين ٍ,صَلَّتْ عليه رُسُلٌ سَفَرَةٌ, مُكَرَّمونَ بَرَرَةٌ, عُذْتُ بِربٍّ رحيمٍ مِن شرِّ كلِّ رجيم ٍ.
و اين بيانات بهترين بياناتى است كه گفته شده , و بهترين موعظه هايى است كه از خدا و رسول ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ به آنها تصريح شده , و اينهاهمانست كه خداى حكيم در قرآن كريم به توسّط جبرئيل بر پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ هدايت كنندهء ثابت قدم خود نازل فرموده . ملائكهء مكرمين طلب رحمت مى كنند بر آن پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ, و پناه مى گيريم به پروردگار رحيم از شرّ هر شيطان رانده شده .

فَلْيَتَضَرَّعْ مُتَضَرِّعُكُم , وَ لْيَبْتَهِلْ مُبْتَهِلُكُم , وَ نَسْتَغْفِر جرب ُّج كلِّ مَربوبٍ لى ولَكم >.
و بايد تضرّع و زارى نماييد نزد حق تعالى و به او پناه ببريد و (توبه كنيد) و از خداى تربيت كنندهء مخلوقات طلب آمرزش مى نمايم براى خودم و براى شما, و بس است مرا پروردگارم .


پانوشت:
1ـ اين ترجمه برگرفته از كتاب مخزن اللئالى , نوشتهء بانو مجتهده امين , صص 125ـ 137مى باشد.
2ـ متن حاضر بر اساس شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد و كنز العمّال بازبينى , و بر اساس ترجمه تنقيح شده است (حوزهء اصفهان ).
3ـ شرح نهج البلاغه : قضيّته .
4ـ اصل : متّصل .
5ـ شرح نهج البلاغه : متفرّد.
6ـ اصل : خبر.
7ـ شورى 11
8ـ كذا متن : و فردته تفريد مؤمن متيقن .
9ـ كذا متن : جلّ عن مشير و وزير و تنزّه عن .
1ـ شرح نهج البلاغه : متمكّن .
11ـ كذا در متن جمله نيست .
12ـ كذا متن : نظر.
13ـ شرح نهج البلاغه : ممدودة.
14ـ شرح نهج البلاغه : شيّد.
15ـ كذا متن : رسوله و صفيّه و حبيبه و خليله .
16ـ كذا متن : بلغ و كدح .
17ـ اصل : بتقواى .
18ـ اصل : قد.
19ـ شرح نهج البلاغه : و عطف عرينه .
2ـ اصل : غسل و عرى .
21ـ شرح نهج البلاغه : مزخرفة.
22ـ اصل : مرصوص .
23ـ اصل : جُثّه .
24ـ كذا متن : و كفن و مدد, و وجه و جرد, و عرى و غسل و نشف و سجى .
25ـ كذا متن انتخابى : مزخرفة
26ـ كذا متن : ضيق مرصوص .
27ـ كذا متن : و هيل عليه حفره و جثى عليه مدره .
28ـ شرح نهج البلاغه : يرم ّ.
29ـ كذا متن : وليه و صفيه ... و نديمه .
3ـ شرح نهج البلاغه : فنشر.
31ـ اصل : منطبق و تولى لفصل حكمه , ربّ قدير بعبيده .
32ـ كذا متن : فيلبث حقية يندم .
33ـ شرح نهج البلاغه : قبله .
34ـ شرح نهج البلاغه : اسكن .
35ـ شرح نهج البلاغه : و مزج له .
36ـ شرح نهج البلاغه : مختّم .
37ـ شرح نهج البلاغه : عبير.
38ـ شرح نهج البلاغه : للملك.
39ـ شرح نهج البلاغه : للسّرر.
4ـ تسنيم اسم چشمه اى است در بهشت كه بالاترين و بهترين شربت هاى بهشتى است .
41ـ شرح نهج البلاغه : جحد.
42ـ شرح نهج البلاغه : معصيته .
43ـ شرح نهج البلاغه : فهو.
44ـ فصلّت 43


منبع: مجله حوزه اصفهان ـ شماره 4 و 5 ـ زمستان79وبهار80