مفهوم جاهليت در قرآن و متون تاريخي

احمدرضا بهنيافر*


چكيده
يكي از مباحث مهم به ويژه در تاريخ اسلام مبحث «جاهليت» است. واژه جاهليت ريشه در قرآن دارد و مورخان براي آن معاني متعددي بيان نموده‌اند كه با يكديگر متفاوت است. دقت در قرآن و متون تاريخي روشن مي‌نمايد كه معناي اصلي جاهليت ناداني نيست، بلكه جاهليتي كه در قرآن و سنت و حتي بسياري از متون تاريخي بيان شده يك نوع حالت نفساني و كيفيت رواني است كه از پيروي از هدايت الهي سرباز مي‌زند و حكومت خدا را در امور زندگي نمي‌پذيرد. پس جاهليت يعني سفاهت، خشونت، ناهنجاري، بي‌ارادگي، شتابزدگي و عدم قدرت بر نفس نه صرفاً ناداني و عدم علم. در نتيجه جاهليت يك مفهوم است كه محدوده زماني و مكاني ندارد.

مفهوم جاهليت در قرآن
كلمه جاهليت ريشه در قرآن دارد و براي اولين بار در آيات مدني مطرح گرديد. در قرآن مشتقات اسمي و فعلي آن به صورت‌هاي جاهل، جاهلون، جاهلين، جهاله، يجهلون، تجهلون و جهول به كار رفته است. ولي كاربرد بيشتر اين واژه به صورت جهل است كه معاني متفاوتي دارد.

حال با توجه به آياتي كه مشتقات واژه «جهل» در آنها ذكر شده است، معنا و مفهوم جاهليت در قرآن را مشخص مي‌نمائيم. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَإِلا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُنْ مِنَ الْجَاهِلِينَ؛ يوسف گفت: پروردگارا؛ زندان براي من از آن چه مرا به سوي آن مي‌خوانند محبوب‌تر است و اگر حيله را از من باز نگرداني من به سوي آنها تمايل مي‌كنم و از جاهلان مي‌گردم.»

از اين آيه استنباط مي‌شود كه گناه موجب سلب علوم خدادادي است و جهل تنها بي‌سوادي نيست، بلكه انتخاب لذت آني و چشم‌پوشي از رضاي خداوند، نيز جهل محض است. 1

در آيه 89 سوره يوسف نيز آمده است: « قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِيُوسُفَ وَأَخِيهِ إِذْ أَنْتُمْ جَاهِلُونَ؛ [يوسف] گفت: آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آنگاه كه شما نادان بوديد.» بنابراين جهل تنها به معناي ندانستن نيست، بلكه غلبه هوس‌ها نوعي بي‌توجهي است. انسان گناهكار هر چند عالم باشد، جاهل است. چون توجه ندارد و آتش دوزخ را براي خود مي‌خرد.2

آيه 67 سوره بقره: « وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً قَالُوا أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ؛ ‌و هنگامي را كه موسي به قوم خود گفت خدا به شما دستور مي‌دهد كه ماده گاوي را سر ببريد، گفتند آيا ما را به تمسخر مي‌گيري؟ گفت: به خدا پناه مي‌برم از اينكه از نادانان باشم.»

اين تعبير بيانگر آن است كه استهزاي ديگران جز كار عناصر نادان نيست. چون استهزا كنندگان يا آفرينش فرد يا كردار و رفتارهاي او را به مسخره مي‌گيرند و چون موضوع آفرينش و زشتي و زيبايي افراد از آن خداست، بنابراين هيچ يك از آنها در خور استهزا نيست. با اين بيان انجام اين عمل زشت فقط توسط افراد نادان انجام پذير است و استهزا در موضع حكم و بيان شريعت از نادانان است.3

بنابراين در اين آيه جهل در برابر عقل به كار برده شده نه علم، چون مسخره كردن نشانه بي‌خردي است كه حضرت موسي از آن به خدا پناه مي‌برده.

در سوره زمر آيه 64 شرك به خداوند را جهل معرفي كرده و مي‌فرمايد: « قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ؛4 ‌آيا به من دستور مي دهيد كه غير خدا را عبادت كنم اي جاهلان.»

در اين آيه به صراحت مسئله توحيد در عبادت مورد اشاره قرار گرفته است كه در جاهليت عبادت بتها و سجده در برابر آنها وجود داشت و انجام اين عمل شرك و نشانه جهل است.

خداوند در اين آيه آشكارا بت‌پرستان را مردمي جاهل مي‌داند كه هم نسبت به خداوند و هم نسبت به مقام والاي خود جاهل هستند.5

آيه 55 سوره قصص سخنان لغو و بيهوده را نوعي جهالت معرفي مي‌كند: «وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ؛ ‌و هرگاه سخن لغو و بيهوده‌اي بشنوند از آن روي مي‌گردانند و مي‌گويند اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان، سلام بر شما ما طالب جاهلان نيستيم.»

در آيه 72 سوره احزاب خيانت به امانت مصداق بارز جهل شمرده شده است: «إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الإنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولا؛ ‌ما امانت را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه داشتيم آنها از حمل آن ابا كردند و از آن هراس داشتند، اما انسان آن را بر دوش كشيد او بسيار ظالم و جاهل بود.» در اين آيه بزرگ‌ترين و مهم‌ترين امتياز انسان بر تمام جهان خلقت بيان گرديده است، ولي افسوس كه از همان آغاز بر خويشتن ستم كرد و قدر خود را نشناخت و آنچه شايسته حمل اين امانت بود انجام نداد.

آيه 63 سوره فرقان كبر و خودخواهي را كليد كفر و جهالت مي‌داند: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا؛ ‌بندگان خاص خداوند رحمان آنهايي هستند كه با آرامش و بي‌تكبر بر زمين راه مي‌روند و هنگامي كه جاهلان آنها را مخاطب مي‌سازند به آنها سلام مي‌گويند.»

آيه 6 سوره حجرات اعتماد به اخبار فاسقان را جهل مي‌داند و مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ؛ ‌اي كساني كه ايمان آورديد اگر فاسقي خبري براي شما آورد پس جستجو كنيد، مبادا كه در اثر تفحص نكردن به قومي آزار رسانيد و بر كرده خود سخت پشيمان شويد».

درنتيجه بر اساس آيه ششم سوره حجرات براي اينكه عملي جاهلي نباشد، ابتدا بايد پيرامون آن تحقيق و تفحص نمود سپس اقدام كرد.

آيه 17 سوره نساء جهل را سرچشمه غرايز و هوس‌هايي دانسته است كه پايدار نباشند: « إِنَّمَا التَّوْبَهُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَهٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ فَأُولَئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا؛ جز اين نيست كه خداوند توبه كساني را مي‌پذيرد كه از روي ناداني كار ناشايستي مي‌كنند،‌ سپس توبه مي‌كنند خداوند از اينان درمي‌گذرد و خدا داناي فرزانه است.» ‌اين آيه شرط قبولي توبه را در آن مي‌داند كه انجام گناه از روي ناداني و بي‌توجهي به عواقب آن باشد.6

از امام صادق(ع) نقل شده: «هر گناهي كه انسان مرتكب مي‌شود اگر آگاهانه باشد در حقيقت جهل است؛ زيرا خود را در خطر قهر الهي قرار مي‌دهد.»7

در آيات زير نيز به صراحت واژه جاهليت آمده است:

1ـ خداوند در توصيف كفار مكه مي فرمايد: «إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّهَ حَمِيَّهَ الْجَاهِلِيَّهِ؛ ‌آنگاه كه كافران در دل‌هاي خود، تعصب(آن هم) تعصب جاهليت ورزند.»

حميت در اصل از ماده «حمي»‌به معناي حرارتي است كه از آتش يا خورشيد و يا بدن انسان و مانند آن به وجود مي‌آيد و به همين دليل به حالت تب «حمي» گفته مي‌شود. از اين جهت به حالت خشم، نخوت و تعصب خشم‌آلود نيز حميت مي‌گويند و اين حالتي است كه بر اثر جهل، كوتاهي فكر و انحطاط فرهنگي در ميان اقوام جاهلي فراوان است و سرچشمه بسياري از جنگ‌ها و خون‌ريزي‌ها مي‌شد. 8

پس يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي عرب جاهلي ياري كردن خويشان در هر فرصت و شرايطي بود.9 به طوري كه در ضرب المثل آنها آمده است كه «برادرت را ياري كن چه ظالم باشد، چه مظلوم».

2ـ آيه 33 سوره احزاب، كه خداوند مي‌فرمايد: « وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّهِ الأولَى؛ ‌و در خانه‌هايتان قرار بگيريد و مانند روزگار جاهليت قديم زينت‌هاي خود را آشكار نكنيد.»

منظور از تبرّج آن است كه زن زيبايي‌ها و آرايه‌هاي خود را در برابر چشمان نامحرمان به نمايش بگذارد. «اظهار الزينه و مايستدعي به شهوه الرجل» به عبارت ديگر خودنمايي، خودآرايي و خوش‌نمايي زن براي جذب چشم‌ها و دل‌ها و ايجاد زمينه هوس و فتنه است كه خداوند از آن نهي مي‌نمايد.

در اين آيه سخن با زنان است، به ويژه زنان پيامبر را مورد خطاب قرار داده و آنان را از انديشه و پديده جاهلي بر حذر داشته تا ديگر زنان مسلمان بدانند از آنجا كه احتمال سقوط در مرداب جاهليت براي زنان پيامبر وجود دارد، اين احتمال براي آنها نيز هست. يعني اينكه زن بايد ثبات داشته و خود را با آلودگي‌هاي جاهلي دمساز نكند و به خودآرايي جاهلانه نپردازد.

3ـ در سوره مائده، آيه 5 مي‌فرمايد: « أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّهِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ؛ ‌آيا حكم جاهليت را مي‌جويند؟ براي مردمي كه اهل يقين هستند چه حكمي از خدا بهتر است.» بنا به نقل رشيدالدين ميبدي در «كشف الاسرار» يهوديان از پيامبر(ص) در حق زانيين حكمي مي‌خواهند كه خداوند نفرموده است. با توجه به اينكه آنها كتاب دارند مانند اهل جاهليت كه فاقد كتاب بودند عمل مي‌نمايند. چون در جاهليت حكم رجم را بر ضعفا واجب كرده و بر اقويا چنين نبود.10

مصداق جاهليت در آيه مذكور خودگرايي است كه از مهم‌ترين اجزاي تشكيل‌دهنده نظام جاهلي محسوب مي‌شود و بيانگر نوعي فساد سياسي در جامعه جاهلي است.

4ـ آيه 154 سوره آل عمران كه خداوند مي‌فرمايد: «وَطَائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّهِ؛ ‌و گروهي در فكر جان خود بودند، و درباره خدا، گمان‌هاي ناروا همچون گمان‌هاي جاهليت مي‌بردند.»

در اين آيه هر پنداري نسبت به خداوند كه با باورهاي اسلامي سازگار نباشد، پندار جاهلي خوانده شده است. چون اين مردم نسبت به خداوند، چگونگي و قدرت خداوند و تحقق وعده‌هاي او پندار نادرست داشتند كه غير مطابق با واقع بوده، اوصافي كه مردم زمان جاهليت، خدا را به آن وصف مي‌كردند.

شرك و بت پرستي بدترين نوع انحراف فكري در عصر جاهلي بود كه آنها را از توحيد و خداشناسي دور كرده بود. هر چند كه در پرتوي تعليمات حضرت ابراهيم(ع) و برخي پيامبران پيشين، در زواياي دل خود خدا را مي‌شناختند و او را آفريدگار جهان مي‌دانستند، ولي در عمل برخي از پديده‌هاي عالم مثل بت‌هاي دست ساخته را شريك خدا قرار مي‌دادند.

آنچه در اين آيه به عنوان مصداق جاهلي ذكر شده است خودخواهي، خودبيني، خودپرستي و خودكامگي است كه به دنبال آن قدرت‌گرايي و سلطه‌جويي بروز مي‌كند و انسان را از خدا و آخرت دور مي‌نمايد.

نتيجه اينكه در آيات فوق، قرآن مصاديقي را محكوم مي‌كند، اما نه به طور مطلق، بلكه شكل جاهلي آنها كه اساساً با معيارهاي واقعي اسلام ناسازگار است. از اين جهت از نظر قرآن هر انسان متكبر و خودرأيي جاهل محسوب مي‌شود.

در قرآن، جاهليت به عنوان يك مفهوم تلقي مي‌شود نه يك زمان؛ اگرچه در برخي از متون اسلامي به زمان جاهليت قبل از اسلام اشاره شده است، ولي اين به آن علت است كه مي‌خواسته از يك روش مقايسه‌اي استفاده كند، ولي باز در اين موارد نيز به خصلت‌هاي جاهلي تكيه شده نه زمان جاهلي.

قرآن كريم عصر قبل از بعثت را عصر گمراهي آشكار معرفي مي‌نمايد، گمراهي كه در بينش، رفتار و قضاوت مردم مشاهده شده و خداوند آنها را با وصف جاهليت مطلق توصيف مي‌نمايد. به همين دليل برخي در رابطه با مكان ظهور اسلام مي‌نويسند: «داستان قديمي كه اسلام در بيابان ظهور پيدا كرد مدت زيادي مي‌گذرد تا از بين برود. اين مسئله مي‌تواند گوياي شرايط نامطلوب مكان ظهور اسلام باشد كه در كنار عوامل طبيعي، ناشي از جهل و جهالت مردم نيز بود.


مفهوم جاهليت در متون تاريخي
اولين و مهم‌ترين متن و منبع تاريخي اسلام پس از قرآن، نهج البلاغه است كه مي‌توان مفهوم جاهليت را به روشني در آن مشاهده كرد.

اميرمؤمنان عصر جاهليت را چنين توصيف مي‌نمايد: «خداوند پيامبر اسلام را وقتي فرستاد كه از ديرباز پيامبري نيامده بود، ملت‌ها در خوابي طولاني فرو رفته بودند، سر رشته كارها از هم گسيخته و آتش جنگ‌ها در همه جا شعله‌ور بود. دنيا را تاريكي، جهل و گناه تيره كرده بود. فريبكاري آشكار، برگ‌هاي درخت بشر پژمرده و زرد شده و اميد ثمري از آن نبود. آب‌ها فرو رفته و فروغ هدايت خاموش شده بود، بدبختي به بشر هجوم آورده و چهره كريه خود را نمايان كرده بود. ترس دل‌هاي مردم را فراگرفته و تنها پناهگاهشان شمشير بود.» 11

حضرت در جاي ديگر مي‌فرمايند: «هرگز مباد كه شما نيز چونان جفاپيشگان جاهليت باشيد كه نه در دين ژرف‌نگر بودند و نه از خدا انديشه‌اي درست داشتند.»12

مقام معظم رهبري در شرح و تفسير خطبه 26 نهج البلاغه بيان مي‌دارد كه دوران جاهليت دو گونه نابساماني دارد:

1ـ نابساماني مادي كه مردم از لحاظ رفاه در سطح پاييني بودند و امنيت نداشتند.

2ـ نابساماني معنوي كه عبارت است از گمراهي و حيرت مردم، به اين معنا كه آنها راه روشني در مقابلشان نيست و به دنبال يك چيز بالا و والا نيستند. به اين سبب، تفكر، اختيار و ابتكار در چنين دوره اي وجود ندارد.13

در ساير متون تاريخي نيز به مفهوم جاهليت پرداخته شده كه اهم آنها عبارتند از:

جوادعلي، جاهليت را به معناي حماقت، حقارت، سفاهت، خشم و تسليم‌ناپذيري در برابر اسلام و احكام آن مي داند.14

بلاشر مي‌نويسد: «در اسلام بر تمام خصوصيات نفساني عرب مانند مزاج جنگي، حساسيت و شرافت نسبت به عربيت، قساوت در مورد انتقام، شرب خمر، قماربازي و مانند آن صفت جاهلي اطلاق مي‌شود.»15

عمر فروخ نيز معتقد است: «جاهليت نامي است كه قرآن كريم به عصر پيش از اسلام اطلاق نموده، زيرا اعراب در آن عصر، بت مي‌پرستيد و با يكديگر به نزاع مي‌پرداختند،... گاهي فرزندان خود را زنده به گور مي‌كردند و شراب مي‌نوشيدند... و چنين است كه ملاحظه مي‌كنيم واژه جاهليت از جهلي گرفته شده كه در برابر حلم بوده نه جهلي كه متضاد علم است.»16

احمد امين مصري نيز مي‌گويد: «جهل در برابر علم نيست، بلكه به معناي سفاهت، خشم، تكبر و افتخارات بيجاست.»17

ابن‌خلدون دوران جاهليت را چنين توصيف مي‌نمايد: «اين قوم بر حسب طبيعت، وحشي و يغماگر بودند و موجبات وحشي‌گري چنان در ميان آنها استوار بود كه جزء خوي و سرشت آنها شده بود و از اين طريق از قيد فرمانبري حكام سرباز مي‌زدند. خوي آنها غارتگري بود و روزي آنها در پرتو نفيره‌ها فراهم مي‌آمد...»33

طبري عصر جاهليت را اين‌گونه معرفي مي‌نمايد: «قوم عرب خوارترين، بدبخت‌ترين و گمراه‌ترين قوم بود كه در لانه‌اي محقر و كوچك ميان بيشه شير(ايران و روم) زندگي مي‌كرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزي موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان باشد. هر آن كس از اعراب كه مي‌مرد يكسره به دوزخ مي‌رفت و هر آنكه زندگي مي‌كرد و حيات داشت، گرفتار خواري و مشقت بود و ديگران لگدمالش مي‌كردند، سوگند به خدا كه در سرتاسر زمين قومي را نمي‌شناسم كه خوارتر و تيره بخت‌تر از عرب باشد.»19

سرانجام فيليپ حتي مي‌نويسد: «منظور از جاهليت كه غالباً به روزگار جهل و وحشي‌گري اطلاق مي‌شود، دوراني است كه عربستان قوانين و پيامبري كه وحي به او رسد و كتاب منزل داشته باشد، نداشته است».20

تمام معاني و مصاديق ذكر شده در آثار مورخان مذكور در رابطه با جاهليت با آيات مطرح شده مطابقت دارد. در كنار نظرات مذكور در خصوص مفهوم جاهليت، برخي ديگر، جاهليت را فقدان دانش درباره چيزي از موجودات مي‌دانند كه قادر به دانستن است. بنابر اين ديدگاه، جاهليت نتيجه محدوديت‌هاي هوش ما يا ناشناخته بودن خود ماده است و در دو قسم «مطلق» و «نسبي» قابل بررسي است.

جاهليت مطلق آن است كه شخص قادر نيست خود را از آن خلاص نمايد. چنين جاهليتي مسلماً غير اختياري است، ولي با تلاش اخلاقي مي‌توان از جاهليت نسبي رهايي يافت.21

برخي مورخان و نويسندگان عرب نيز بيشتر بر امّي بودن اكثريت عرب جاهلي و فقدان قدرت خواندن و نوشتن آنها تأكيد نموده‌اند.22

در برخي از متون تاريخي به روابط تجاري موجود بين اعراب و وجود مظاهر تمدن در پاره‌اي از نقاط جزيره العرب، به ويژه يمن و به اصطلاح عربستان خوشبخت «Arabia Felix» ‌اشاره شده است.

به همين دليل، تعدادي از آنها جاهليت را به عنوان نوعي عقب‌ماندگي و جهل نمي‌پذيرند و اصل جاهليت را قبول ندارند. افرادي چون دكتر يحيي الجبوري و دكتر گوستاو لوبون فرانسوي از اين دسته هستند.23

اما ساختن ساختمان‌هاي مرتفع و روابط تجاري موجود در برخي از نقاط شبه جزيره عربستان نمي‌تواند دليل علم و دانش آن مردم باشد و از اين طريق اصل جاهليت را براي آنها انكار كرد.

از مجموع نظرات مطرح شده مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه مورخان در رابطه با مفهوم جاهليت ديدگاه واحدي ندارند و چنان كه مشاهده شد برخي از مورخان قائل به كاربرد واژه جاهليت براي دوران قبل از اسلام نيستند. گروهي نيز جهل را مقابل علم دانسته و منظور از آن را ناداني و نداشتن علم و آگاهي مي‌دانند و به ويژه بر روي تعداد باسوادهاي مكه و مدينه تأكيد مي‌ورزند. اينان عده باسوادها را در مكه مقارن ظهور اسلام هفده نفر و در مدينه مقارن هجرت پيامبر يازده نفر ذكر كرده‌اند.24

در دوران معاصر به ويژه از آغاز قرن بيستم ميلادي تعدادي از مستشرقان، ناداني را معناي ثانوي جهل دانسته و مي‌گويند جهل در دوران قبل از اسلام نه مقابل علم بلكه مقابل حلم بود و حلم را بردباري، بخشندگي، لياقت، درايت و نيك‌انديشي معنا نموده و مفهوم جهل را خشونت، ناهنجاري، خودستايي، بي‌ارادگي و شتابزدگي مي‌دانند كه از اشعار جاهلي نيز استنباط مي‌شود.

دكتر عباس زرياب‌خوئي به نقل از گلدزيهر در اين رابطه مي‌نويسد: «مقصود از جاهليت ناداني نيست و جهالت در برابر حلم است نه علم، مسلّم است كه جاهليت در برابر اسلام است و مقصود از آن در قرآن عصري است كه با تمام موازين و ارزش‌هاي اخلاقي، ديني و فرهنگي درست در مقابل اسلام بوده است.»25

برخي از محققين و انديشمندان در نفي اين مسئله كه جاهليت صرفاً به معناي ناداني و عدم علم نيست دلايلي مي‌آورند كه عبارتند از:

1ـ قرآن به عنوان بزرگ‌ترين معجزه تاريخ در بين مردم آن جامعه با همان توانايي‌هاي علمي و ادبي نازل شد و همان مردم را به تحدي دعوت كرد. حال اين سئوال مطرح مي‌شود كه اگر مردم آن دوران افرادي نادان و به دور از علم و ادب بودند آيا تحدي فضيلتي براي قرآن محسوب مي‌شد؟

2ـ در اشعار عرب جاهلي نيز اين معنا تأييد شده است و منظومات شعري بيانگر اوج اقتدار ادبي آنان است.

3ـ هدف و غايت بعثت پيامبر، اتمام مكارم اخلاقي است. «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»‌و واژه اتمام بيانگر اين واقعيت است كه آن حضرت شاهد رشد عقلاني مردم و وجود گونه‌هايي از مكارم اخلاقي در آنها اما به صورت نيمه تمام بودند و هدف آن حضرت كامل كردن آنهاست.

4ـ در احاديث معصومين نيز واژه جهل صرفاً به معناي ناداني به كار برده نشده است؛ به طوري كه پيامبر عظيم الشأن اسلام فرمودند: «جاهل كسي است كه به معاشران خود ظلم نموده و به زيردستانش ستم روا دارد و بر برتر از خود بزرگي فروشد و بي‌تميز سخن گويد.»29

5ـ لغت‌دانان نيز جهل را صرفاً مقابل علم نمي‌دانند و آن‌را فقط به ناداني ترجمه نكرده، بلكه بيشتر به معناي پرخاشگري، ستم كردن، شدت عمل، عدم بردباري، فخرفروشي وخود بزرگ‌بيني دانسته‌اند.

پس جهل آن مردم يعني اينكه اقوال، حكم‌ و نصايح آنها با سلوك و رفتارشان منافات داشت مثل تجاوز، توحش، قساوت، اسراف و مقدس شمردن آنچه كه برايشان نه سود و نه ضرري داشت.

جهل يعني آنكه سخني مي‌گفتند كه به آن عمل نمي‌كردند و جاهليت به اين معنا به وجه عام بر عرب قبل از بعثت منطبق بوده است. بنابراين جهل يعني نداشتن حلم، سفاهت، حماقت، تهور و عدم قدرت بر ضبط نفس كه جاهليت در اين معنا در بين مردم قبل از ظهور اسلام بسيار رايج بود.

كلام را با سخني از اميرمؤمنان علي(ع) در رابطه با جاهليت به پايان مي‌بريم. آن حضرت مي‌فرمايند: «آنان فرمان شيطان را مي‌بردند و به راه او مي‌رفتند و به سرچشمه‌هاي او وارد مي‌شدند. علم‌هاي او به وسيله آنان به راه مي‌افتاد و پرچمش بر پاي مي ايستاد. شيطان مردم را زير پاي فتنه‌ها لگدمال كرده و مانند گاو آنها را زير سم‌هاي خويش بماليد و با سر سم‌ها بر روي پيكر آنان ايستاد و همه مردم در آن فتنه‌ها سرگردان، حيران و نادان بودند.»27

نتيجه‌گيري:
از بحث مربوط به جاهليت در قرآن و متون تاريخي اين نتايج حاصل مي شود:

1ـ جاهليت برهه محدودي از زمان در خلال تاريخ نيست بلكه جاهليت، زمان‌شمول و مكان‌شمول است. حالت و كيفيت خاصي است كه در هر زمان و مكان مي‌تواند پديد آيد و محدود به زمان و مكان نيست. بنابراين جاهليت مفهوم است نه زمان.

2ـ جاهليت تنها مفهومي مقابل علم و تمدن نيست، بلكه در برابر حلم است و مرتبه‌اي در برابر عقل محسوب مي‌شود.

3ـ جاهليتي كه در قرآن و سنت بيان شده است يك نوع حالت نفساني و كيفيت رواني است كه از پيروي از هدايت الهي سرباز مي‌زند و حكومت را در امور و مسائل زندگي به رسميت نمي‌شناسد و به اين جهت خودگرائي، خودخواهي و خودآرايي از معاني و مصاديق اصلي جاهليت در قرآن و بسياري از متون تاريخي است.

4ـ شناخت جاهليت مقدمه شناخت حيات اسلام است. چون تا باورها، فرهنگ، تمدن، آداب و رسوم جوامع جاهلي شناخته نشود، ميزان تأثير آئين جديد آشكار نمي‌شود و مهم‌تر اينكه شناخت جاهليت قديم و نشانه‌هاي آن در شناخت روابط جاهلي دنياي كنوني مفيد است؛ زيرا جاهليت نوين مجموعه‌اي فشرده از جاهليت قديم به اضافه انحرافات تازه است.

5ـ اسلام با توصيف جاهليت درباره دوران قبل از خود مي‌خواست يك برخورد فرهنگي با نمادهاي جامعه جاهلي داشته باشد. پس اسلام برخورد نامعقول با دوران قبل از خود نداشت و همه چيز را نفي و انكار نكرد، بلكه به جداسازي سره از ناسره پرداخت.


پى‏نوشت‏ها:
*. عضو هيئت علمي گروه معارف اسلامي دانشگاه آزاد اسلامي واحد دامغان.
1ـ‌ قرائتي، تفسير نور،ج 6، ص56
2ـ همان، ص 114.
3ـ‌ طبرسي، مجمع البيان، ج1،297-298؛ عتيق نيشابوري، تفسير التفاسير،ج 1،ص84.
4ـ زمر/64.
5ـ مكارم شيرازي، ج19،ص524-529.
6ـ قرائتي، تفسير نور، ج2، ص258.
7ـ طباطبائي،ج 7،ص101-103؛ طبرسي،ج 4،ص268
8ـ‌ مكارم شيرازي، 22ج، ص96 .
11ـ همان، ج 15،ص147-149.
9ـ نيكسون، تاريخ ادبيات عرب، ص79.
10ـ ميبدي، كشف الاسرار و عده الابرار، ج8،ص44 .
11ـ نهج البلاغه، خطبه 88، 89،212 .
12ـ عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتاب، ص 1845.
13ـ سيدعلي خامنه‌اي، درس‌هايي از نهج البلاغه، ص 52-57.
14ـ‌ رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام،ج 1،ص51 به نقل از دارالمفضل، ج1،ص40.
15ـ‌ عمرفروخ، تاريخ الادب العربي،ج 1،ص47 .
16ـ همان ج 1،ص73.
17ـ‌ احمد امين، فجرالاسلام، ص60.
18ـ ابن خلدون، مقدمه، ص281، 285.
19ـ طبري، جامع البيان، ج4،ص25.
20ـ حتي، تاريخ عرب، ص 109.
21- joseph f.Delany,the Catholic Encyclopedia. VI I 2,3
22ـ ابن سعد، طبقات الكبري،ج3،ص522و 526 و 531 و 613؛ بلاذري، فتوح البلدان،ص 471؛ ابن قتيبه، المعارف، ص240؛ آلوسي، بلوغ الارب،ج 1،ص41، احمد سباعي، تاريخ مكه، ص24.
23ـ‌ گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص87-101 .
24ـ بلاذري، همان، ص471 ؛ آلوسي، همان، ج3،ص368 ؛ ابن قتيبه، الشعر و الشعراء ، ص334 .
25ـ خرمشاهي، دايره المعارف تشيع،ج 5،ص284 ذيل واژه جاهليت.
26ـ نهج الفصاحه، به اهتمام مجيدي خوانساري،ص155.
27ـ نهج البلاغه، ترجمه دكتر شهيدي، خطبه دوم، ص 8.

فهرست منابع:
1ـ قرآن كريم
2ـ نهج البلاغه
3ـ آلوسي، سيد محمد شكري، بلوغ الارب في معرفه احوال العرب، مصر، 1342 ق.
4ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، 1336.
5ـ ابن سعد، طبقات الكبري، بيروت، 1373 ق.
6ـ امين، احمد، فجرالاسلام، بيروت، 1696 م.
7ـ الحاج حسن، حسين، حضاره العرب في عصر الجاهليه، بيروت، 1405 ق.
8ـ ابن قتيبه، عبدالله بن مسلم، الشعر و الشعراء، به كوشش احسان عباس و يوسف نجم، بيروت، 1964 م.
9ـ همو، المعارف، قاهره، 1300 هـ.
10ـ بلاذري، احمدبن يحيي، فتوح البلدان، ترجمه محمد توكل، تهران 1367.
11ـ جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، قم، 1366.
12ـ جعفري، مهدي، مسند حضرت فاطمه، بي جا، 1373.
13 ـ(آيت الله) خامنه‌اي، سيد علي، درسهائي از نهج البلاغه، تهران، بي تا.
14ـ خرمشاهي، بهاء الدين، دايره المعارف تشيع، ذيل واژه جاهليت.
15 ـ سالم، عبدالعزيز، تاريخ عرب قبل از اسلام، ترجمه باقر صدري نيا، تهران،1380.
16 ـ سباعي، احمد، تاريخ مكه، مكه المكرمه، 1372 ق.
17ـ طباطبائي، محمد حسين، تفسيرالميزان، ترجمه محمد جواد حجتي كرماني و محمد علي گرامي قمي، تهران، 1364.
18 ـ طبري، محمد بن جرير، جامع البيان، بيروت، 1408 ق.
19ـ طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، ترجمه علي كرمي، تهران، 1380.
20 ـ طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، نجف، 1386 ق.
21ـ عتيق نيشابوري، ابوبكر، تفسيرالتفاسير(تفسيرسورآبادي)، به تصحيح سعيدي سيرجاني، تهران، 1381.
22 ـ فروخ، عمر، تاريخ الادب العربي، بيروت، 1964 م.
23 ـ قرائتي، محسن، تفسير نور، تهران، 1379.
24 ـ لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد‌هاشم حسيني، تهران 1358.
25ـ معاديخواه، عبدالمجيد، فرهنگ آفتاب، تهران، 1372.
26ـ ميبدي، ابوالفضل رشيدالدين، كشف الاسرار و عده الابرار، به اهتمام علي اصغر حكمت، تهران، 1371.
27 ـ مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، 1374.
28ـ نيكلسون، رينولد، تاريخ ادبيات عرب، ترجمه كيوان دخت كيواني، تهران،1380.
29ـ نهج الفصاحه، به اهتمام غلامحسين مجيدي خوانساري، قم، 1385.
30-GIBB,H.A.R,Mohammedanism(Anhistorical/survey,America,1962.
31-Guillaume,Alfred,Islam,England,1956.
32-Hamidullah , Mohammad , Introduction OF Islam , Qum , 1982.
33-Josephf.Delany,The Catholic Encyclopedia,VII.
34- Montgomery Watt,William,Islam,England,1999.
35-The Encyclopaedia Of Islam , Volume I.


منبع: ماهنامه معارف، شماره 47