نگاهى نو به ثابت شدن ماه و گوناگونى افقها

حسين ثابت قدم وحيد


درباره ديده شدن هلال در افق و ثابت گرديدن ماه قمرى از اين راه, تاكنون چندين پژوهش, بويژه در همين مجلّه فقه, با عنوانهايى چون: (اتحاد و اختلاف افقها) و (معيار آغاز و انجام ماههاى قمرى), به چاپ رسيده است.1 كه در همه آنها به اين موضوع پرداخته شده: آيا ديده شدن ماه قمرى در سرزمينى و ثابت گرديدن آن از اين راه, به كار همان سرزمين مى آيد و به اصطلاح, امرى نسبى است كه بسان طلوع خورشيد, تنها در همان افق رخ مى دهد و ديگر افقها را در بر نمى گيرد, يا اين كه ديده شدن ماه در افقى, فراگير و غيرويژه است و همه سرزمينها و اقليمها را در بر مى گيرد و بستگى به افقها و اقليمهايى كه در آنها هلال ديده شده و ماه قمرى ثابت گرديده, ندارد.
آنچه از آراى فقيهان و از پژوهشهاى ارائه شده به دست مى آيد, در اين باره, دو ديدگاه وجود دارد: مشهور و غير مشهور.

در اين نوشتار, ما برآنيم در ضمن بررسى دو ديدگاه ياد شده ديدگاه جديدى ارائه دهيم:
ديدگاه مشهور: ديدن هلال و ثابت شدن ماه در افقى, تنها براى همان افق و افقهاى نزديك به آن, اعتبار دارد و سرزمينهاى دور و افقهاى گوناگون را در بر نمى گيرد.
برابر اين نگاه, ديده شدن ماه در عربستان, ويژه همين كشور است و ايران را در بر نمى گيرد. شمارى بر اين ديدگاه, ادعاى اجماع كرده اند.2
ديدگاه غير مشهور: ديدن هلال و ثابت شدن ماه در سرزمينى, براى ديگر سرزمينها كافى است و مى توان با ديدن هلال و ثابت شدن ماه در هر سرزمينى از كره زمين, روزه گرفت, يا روزه گشاد.3
شمارى از باورمندان اين ديدگاه, مى گويند: ماه اگر در سرزمينى ثابت شد, سرزمينهايى را در بر مى گيرد كه در شب, با سرزمينى كه در افق آن هلال ديده شده, يكسان باشند, هر چند اين يكسانى در پاره اى از شب باشد.4 بر اين دو ديدگاه, اشكالهايى بدين شرح وارد است: ديدگاه غير مشهور در بوته نقد
بنابر قول نخستِ اين ديدگاه, اگر بنا باشد با ديدن هلال و ثابت شدن ماه در افق و اقليمى, در تمام كره زمين, ماه ثابت و آغاز شود, از آن جايى كه پاره اى از سرزمينها در روز قرار دارند, اين امر, سبب آغاز, يا انجام ماه, در طول روز در آن سرزمينها خواهد شد, چيزى كه از نظر عرف و شرع, پذيرفته نيست5; زيرا آنچه از نظر عرف و شرع, پذيرفته است, شروع و پايان ماه, از هنگام شب است. افزون بر پيامد ياد شده, چنين ديدگاهى, سبب مى شود گاه ماه به بيست وهشت روز پايان يابد, امرى كه باطل بودن آن از هر نظر, روشن است.
محقق اردبيلى در اين باره مى نويسد:
(قد يحصل العلم بعدم امكان الرؤية فى هذا البلد ولزوم صوم اقل من تسعة و عشرين يوماً و كان لهذا رجع المصنّف فى سائر كتبه.)6
گاهى, به ناممكن بودن ديدن هلال در سرزمينى كه هلال را نديده اند, علم حاصل مى شود. [از اين روى, اعتبار دادن به ديدن هلال در ديگر سرزمينها براى اين سرزمين] لازم مى آيد روزه از بيست ونُه روز كم تر شود و شايد همين امر, سبب شده كه مصنف [علامه حلى] در ديگر آثار خود, از نظر خود برگردد و تغيير ديدگاه دهد.
علاّمه شعرانى, پس از يادآورى عرف و عادت: ديدن هلال, ويژه همان سرزمينى است كه هلال ديده شده,و تقرير اين عادت و عرف از سوى شارع, درباره بازدارنده دوم از پذيرش ديدگاه گسترش و تعميم, مى نويسد:
(والمانع الثانى من التعميم انه ما شهر تام فى بلد الاّ ويمكن رؤية الهلال ليلة الثلاثين منه فى بلد آخر; مثلاً اذا كان فى بلدنا غير قابل للرؤية غروب الجمعه فلايبعد ان يصير قابلاً للرؤية بعد اربع ساعات فى بلاد المغرب, فيصير لنا هذا الشهر ايضاً ناقصاً فيتوالى ويكثر فى السنة الينا الشهور الناقصه, بل يمكن ان يصير شهر بالنسبة الينا ثمانية و عشرين يوماً, مثلاً رئى هلال رمضان فى بلاد جاوه غروب يوم الجمعه وفى مراكش غروب يوم الخميس وهلال شوال فى جاوه غروب يوم السبت و فى مراكش غروب يوم الجمعه بحيث كان شهر رمضان فى كل منها تسعة وعشرين يوماً فاذا اخذنا نحن هلال رمضان, من بلاد جاوه بالتلغراف يوم الجمعه وهلال شوال من مراكش يوم الجمعه, صار شهر رمضان بالنسبة الينا, ثمانية و عشرين يوماً وهذا مما لايكون.)7
بازدارنده دوم از پذيرش ديدگاه كسانى كه ديدن ماه را در افق و سرزمينى, به همه سرزمينها گسترش مى دهند, اين است كه: در هر جايى كه ماه كامل باشد, ديدن هلال در شب سى ام آن, در جاى ديگر, ممكن مى شود; در مثل, هر گاه در كشور ما, هلال در غروب جمعه غير در خور ديدن باشد, دور نيست كه چهار ساعت بعد در سرزمينهاى غربى, در خور ديدن باشد. از اين روى, با گسترش ثابت شدن ماه در شهرها و سرزمينهاى غربى, به شهرها و سرزمينهاى شرقى, اين ماه, نسبت به ما, ناتمام مى شود و با پى درپى شدن اين كاستى و افزايش آن در سال, سرانجام ممكن است, ماهى فرا برسد كه براى ما بيست وهشت روز باشد. در مثل, اگر هلال رمضان در جاوه, غروب روز جمعه و در مراكش, غروب روز پنج شنبه و هلال شوال در جاوه غروب روز شنبه و در مراكش, غروب روز جمعه, ديده شود; به گونه اى كه ماه رمضان در هر يك از دو منطقه, بيست ونه روز باشد, آن گاه, ما, هلال رمضان را روز جمعه با تلگراف از جاوه و هلال شوال را روز جمعه از مراكش بگيريم, ماه رمضان نسبت به ما, بيست وهشت روز مى شود.
امّا بنابر قول دوّم ديدگاه گسترش, گستراندن ثابت شدن ماه در سرزمينى, به سرزمينهايى كه در شب با هم يكسانند, افزون بر اين كه هيچ روايتى بر اين قول دلالت نمى كند, چنين امرى, گاه, سبب سى ويك روز شدن ماه, در سرزمينهايى مى شود, امرى كه از هر نظر باطل است.
در مثل, هرگاه در منطقه a هلال ديده و ماه آغاز شود, براى منطقه b كه در آستانه طلوع و در حال خارج شدن از شب است نيز, به سبب يكسانى در شب و با منطقه a, آغاز ماه و شب اول ماه خواهد بود, هر چند هلال در آن ديده نشده است. آن گاه, اگر هلال ماه, بعد از سى روز, دوباره در منطقه a ديده شود, ممكن است منطقه b در همان وقت, به جهت كوتاه شدن تدريجى شب (در حدود يك ساعت در ماههايى مثل بهمن, اسفند, فروردين و ارديبهشت) از شب خارج شده و در روز واقع شود و در نتيجه, به سبب يكسان نبودن با منطقه a در شب, ماه در آن ثابت نشود و اين در حالى است كه منطقه b, شب سى ام را پشت سر گذاشته و با گذراندن روز و ديدن هلال در غروب, ماه در آن ثابت خواهد شد, امّا ماهى سى ويك روزه, نه سى روزه.
در ضمن, در اين جا, براى خارج شدن از تنگنا, نمى توان از قاعده (گذشت سى روز) استفاده كرد و براساس اين قاعده, شب سى ام را براى منطقه b پايان ماه به شمار آورد; زيرا:
نخست آن كه: زمان آغاز ماه, مورد نزاع و اول كلام است و بحث از اين است كه آيا ماه با ديدن هلال در يك نقطه از كره زمين, در همه كره زمين آغاز مى شود, يا اين كه ماه آغاز يكسانى ندارد. بلكه با ديدن هلال در بخشى از كره زمين, تنها در همان بخش, ماه آغاز مى شود و ديگر سرزمينها, پيرو ديده شدن هلال در افق خود هستند.
دو ديگر: اين قاعده, كه دليل شرعى و برابر با دليل تجربى و علميِ بيش از سى روز نبودن ماه هلالى است, در جايى به كار بسته مى شود كه از ماه پيشين, سى شبانه روزِ كامل, گذشته باشد; امّا در اين جا, به سبب قرار داشتن منطقه b در آستانه طلوع فجر, يا طلوع شمس و خارج شدن از شب, در واقع بيست ونه شب و سى روز, سپرى شده است, نه سى شب و سى روز.
افزون بر موردهاى ياد شده در رد قول دومِ ديدگاهِ گسترش, بايد افزود: از آن جايى كه حدود شب, روشن نيست, اين قول نيز از اعتبار مى افتد; چه روشن نيست كه آيا شب از آغاز غروب, تا طلوع فجر است, يا از آغاز غروب, تا طلوع شمس. اگر نا روشنى و در پرده ابهام را نپذيريم و شب را در يكى از دو انگاره بدانيم, باز هم در هر صورت, با اشكال روبه رو خواهيم شد; زيرا اگر شب را تا طلوع فجر بدانيم, چنين حسابى, با حساب طرح كننده اين قول, كه حدود شب را تا طلوع خورشيد مى داند, ناسازگارى پيدا مى كند و اگر آن را تا طلوع خورشيد بدانيم, با توجه به اين كه آغاز روزه, از طلوع فجر است, سرزمينهايى كه در هنگام ديدن هلال, در جايى از كره زمين, در بين دو طلوع قرار مى گيرند, دچار سرگردانى خواهند شد; زيرا امر بر روزه, پيش از داخل شدن وقت و آغاز روزه, طلوع فجر است. در حالى كه سرزمينهايى كه در بين دو طلوع قرار دارند, ماه براى آنان, بنابر فرض, زمانى پس از آغاز روزه, آغاز شده است; از اين روى, قدرت بر روزه, نخواهد بود و اگر بخواهند از زمان آغاز ماه روزه بگيرند, چنين روزه اى شرعى نخواهد بود; چه آن كه روزه اى از نظر شرع درست است كه از طلوع فجر باشد, نه پس از طلوع فجر.
ييكى از دليلهايى كه باورمندان ديدگاه گسترش ديدن هلال در سرزمينى به ديگر سرزمينها, براى ديدگاه خويش بدان استناد جسته اند, صحيحه محمد بن عيسى است:
(كتب اليه ابوعمرو, اخبرنى يا مولاى, انّه ربّما اشكل علينا هلال شهر رمضان فلا نراه و نرى السماء ليست فيها علّة فيفطر الناس ونفطر معهم ويقول قوم من الحساب قبلنا انّه يرى فى تلك الليلة بعينها بمصر و افريقيه والاندلس, فهل يجوز يا مولاى ما قال الحساب فى هذا الباب حتى يختلف الفرض على اهل الامصار فيكون صومهم خلاف صومنا و فطرهم خلاف فطرنا فوقع عليه السلام: لاتصومنّ الشك افطر لرؤيته وصم لرؤيته.)9
ابوعمرو, به امام نوشت: سرورم! گاهى امر ديدن هلال ماه رمضان بر ما دشوار مى شود, در حالى كه آسمان صاف است و علتى كه از ديده شدن هلال باز دارد, وجود ندارد. پس مردم روزه مى گشايند و ما با آنان روزه مى گشاييم. در همان حال, اهل حساب و منجمان, از ديده شدن هلال در آن شب در آفريقا, مصر و اندلس خبر مى دهند. آيا چنين چيزى ممكن است, تا در بين شهرها اختلاف در روزه, پديد آيد؟ در نتيجه, روزه و فطر آنان, برخلاف روزه و فطر ما شود.
امام فرمود: با شك روزه نگير. با ديدن هلال روزه بگير و با ديدن آن روزه بگشاى.
باورمندان به هماهنگى افقها مى نويسند:
(بازداشتن امام, به خاطر شكى است كه از قول منجم پديد آمده, در حالى كه اگر بر ديده شدن هلال در سرزمينهاى دور, علم پيدا شود, حكم همه يكسان خواهد بود.)10
در برابر, شمارى, از جمله علاّمه تهرانى, اين روايت را نه تنها براى ثابت كردن ديدگاه كسانى كه به گسترش باور دارند, كافى ندانسته, بلكه آن را از دليلهاى ديدگاه كسانى به شمار آورده كه به فراگيرى باور ندارند.11 نقد و بررسى صحيحه محمد بن عيسى
با درنگ در اين روايت, چند نكته, روشن مى شود:
1. از پرسش راوى بر مى آيد: در آسمان, غبار و ابرى وجود نداشته, تا از ديدن هلال باز بدارند و از خبر منجم, بر مى آيد: ديدن هلال در سرزمين راوى, ناممكن بوده است.
2. از پرسش راوى روشن مى شود كه وى نمى انگاشته زمين كروى است, بلكه بنابر انگارى كه از هموار بودنِ زمين داشته, گمان مى كرده در هر سرزمينى كه هلال ديده شود, در تمام كره زمين , هلال ديده مى شود و اگر در جايى ديده نشود, در ديگر سرزمينها نيز ديده نمى شود. از اين روى, ديده شدن هلال در آفريقا و… و ديده نشدن در شهر و ديار او, براى او شگفت انگيز بوده است و پرسش وى, درباره روايى و ناروايى رجوع به گفته منجم نبوده, تا شمارى از اين حديث و پاسخى كه امام فرموده, بى اعتبارى گفته منجم را استفاده كنند و نه هم پرسش كننده تكليف شرعى خود را مى خواسته بداند; زيرا پُرسنده به خاطر ديده نشدن هلال, به تكليف خود آگاه بوده و در آن شك و گمانى نداشته است, بلكه از يك امر نجومى; يعنى ديده شدن هلال در سرزمينى و ديده نشدن آن در سرزمينى كه خود مى زيسته, پرسيده و اين كه وظيفه كسانى كه در نقطه اى زندگى مى كنند كه هلال ديده نشده, چيست.
3. امام به روشنى پرسش پُرسنده را پاسخ نگفته; زيرا پُرسنده مى پرسد: آيا ديده شدن هلال در آفريقا و مصر, ممكن است, در همان حالى كه در سرزمين ما ممكن نيست؟
امام, پاسخ نمى فرمايد: بله, ممكن است, تا امر اختلاف در روزه و فطر ثابت شود, يا نمى فرمايد: ممكن نيست, تا نادرست بودن سخن منجم و يكسان ديده شدن هلال در تمام اقليمها, با توجه به انگاره هموار بودن زمين, براى پُرسنده روشن شود, بلكه مى فرمايد: با شك روزه نگير, با ديدن, روزه بگير و با آن, روزه بگشاى. آن گاه از اين موردهاى روشن, نتيجه هايى به دست مى آيد:
1. يقين داشتن پُرسنده به تكليف خود, به خاطر ديده نشدن هلال, حاكى از اين است كه ثابت نشدن ماه به خاطر ديده نشدن هلال, يك امر ارتكازى بوده و در ذهن پُرسنده و ديگران, جاى و ارتكاز داشته و اين خود, ناظر به سيره و رسم معمول زمان شارع بوده است كه در آسمان صاف, تا هلال را نمى ديدند, به حلول ماه جديد, حكم نمى كردند و شارع نيز از اين كار بازنداشته است.
2. پُرسنده مى گويد, آيا امكان دارد هلال, در حالى كه در سرزمين وى ديده نمى شود, در جايى ديگر ديده شود, تا روزه اهالى شهرها, ناسان شود؟
امام, پرسش و نتيجه گيرى پُرسنده را (تا روزه شهرها ناسان شود) رد نمى كند. اين رد نكردن, دليل بر اين است كه امام ديده شدنِ هلال را در هر مكانى, تنها براى همان مكان, معتبر مى شمارد وگرنه, شايسته بود, امام با جواب درخور به اين پرسش, به اين نكته نيز به روشنى اشاره فرمايد كه اگر به ديدن هلال در اقليمهاى دور قطع حاصل شود, حكم همه, يكى خواهد بود و بدين وسيله انگار پُرسنده را, مبنى بر ناسانى روزه شهرها, درست مى فرمود و او را از اين پندار به در مى آورد.
3. از آن جايى كه پُرسنده, تكليف خود را مى دانسته, معلوم مى شود, امام در صددِ بيانِ تكليف شخصى وى نبوده, بلكه به يادآورى يك قاعده كلى, يعنى پرهيز از شك و وابسته كردن روزه دارى و روزه گشايى بر ديدنِ هلال, بسنده مى فرمايد, تا از سويى از بيانِ پاسخِ روشن سرباز زند و از ديگر سوى, عمل پُرسنده و در يافتهاى ذهنى وى را تقرير و ثابت كند, تا مبادا وى در آسمان صاف و در حالى كه ديدنِ هلال, دشوار شده: (ربما اشكل علينا هلال…) با شك روزه بگيرد: (لاتصومن الشك) و مبادا به جاى تكيه بر ديدن, با اعتماد به گفته منجم, ديده شدنِ هلال را در آفريقا و مصر, مبناى روزه قرار دهد: (افطر لرؤيته وصم لرؤيته) امّا اين كه به چه دليل, امام از پاسخ روشن: امكان ديده شدن هلال در پاره اى از سرزمينها و ديده نشدن آن درپاره اى ديگر, سرباز زده, شايد پذيرفتن آن بر پُرسنده دشوار بوده; زيرا هموار بودن زمين و يكسانى افقها, در ممكن بودنِ ديدن هلال, براى پُرسنده امر ارتكازى بوده است. و شايد پاسخ ندادن امام, ناشى از انگارهاى منفى نسبت به منجمان, يا از روى تقيه و… بوده است.
4. با توجه به نوع پرسش كه پُرسنده از ممكن بودنِ يا نبودنِ ديده شدنِ هلال, در سرزمينهاى دور مى پرسد و قاعده اى كه امام(ع) ارائه مى دهد, معلوم نيست باورمندان به گسترش ديدن هلال به همه سرزمينها, از كدام قسمت اين پرسش و پاسخ نتيجه گرفته اند كه اگر به ديده شدن هلال در سرزمينهاى دور قطع پيدا شود, حكم همه يكسان خواهد بود; چرا نخست آن كه: همان گونه كه ذكر شد, جواب امام(ع) پاسخ روشن اين پرسش نبوده, تا از اين پاسخ, آن نتيجه گرفته شود. دو ديگر: بر فرض كه امام(ع) براى اين پرسش, پاسخ روشن بيان فرموده بود, اين پاسخ از دو حال خارج نيست: يا چنين امرى امكان دارد كه در اين صورت, روزه و فطر شهرها مختلف مى شود, چنانچه پُرسنده بر اين عقيده است و يا امكان ندارد كه در اين صورت, ضمن باطل بودن قول منجم, همه سرزمينها در امكان ديده شدن هلال, يكسان خواهند بود. به اين معنى كه هر گاه هلال در سرزمينى ديده شود, در تمام سرزمينها ديده خواهد شد و اگر در جايى ديده نشود, در ديگر سرزمينها نيز ديده نخواهد شد; از اين روى, بنابر هر دو جواب, نمى توان ديدگاه گسترش را كه بيانگر گسترش حكم حلال به تمام سرزمينها, در صورت ثابت شدن آن در اقليمى است, نتيجه گيرى كرد.
بدين ترتيب, نگريسته مى شود كه صحيحه محمد بن عيسى, نه تنها كمكى به بنيه ديدگاه گسترش نمى كند كه آن را سُست مى كند و سرانجام در رديف دليلهايى كه ثابت كننده باور كسانى است كه حكم ديدن هلال را در سرزمين و ديارى به ديگر سرزمينها جارى نمى سازند, قرار مى گيرد. تحليل تكوينى باورمندان به گسترش
شالوده ريزان و طرح كنندگان اين ديدگاه, در كنار چنگ زدن به قرآن و روايات, از تحليل تكوينى نيز براى ثابت كردن ديدگاه خود, بهره جسته اند كه نتيجه اين تحليل, عبارت است از: ماه قمرى, با خارج شدن از مُحاق و ظاهر شدن در افق يكى از سرزمينها آغاز مى شود و چون اين امر, بستگى به افقهاى زمين و حتى اصل كره زمين ندارد; از اين روى براى تمام اقليمهاى زمين, امر يكسانى بوده و سبب ثابت شدن ماه براى تمام اقليمها, چه آن جاهايى كه هلال ديده شده و چه آن جاهايى كه ديده نشده, مى شود.13
آقاى خويى مى نويسد:
(الهلال, عبارة عن خروجه عن تحت الشعاع بمقدار يكون قابلاً للرؤية ولو فى الجمله وهذا كما ترى امر واقعى وحدانى لايختلف فيه بلد عن بلد.)14
هلال, عبارت است از: خارج شدن ماه از تحت شعاع, به اندازه اى كه در خور ديدن شود, گرچه به اجمال. و اين همان گونه كه مى نگرى, امر واقعى و يكسانى است كه براى هيچ يك از سرزمينها, فرقى نمى كند.
تحليل ياد شده, دو عامل را سبب ثابت شدن ماه دانسته است:
1. خارج شدن ماه از مُحاق.
2. ديده شدن هلال در يكى از افقها.
آقاى خويى, اين دو عامل را براى تمام كره زمين, يكسان دانسته و بر اين اساس ثابت شدن ماه را در افقى, براى تمام افقها نتيجه گيرى كرده است.
مى گوييم: امر نخست; يعنى خارج شدن ماه از مُحاق را مى پذيريم كه براى تمام كره زمين يكسان رخ مى دهد و بستگى به اقليمهاى گوناگون زمين و حتى خود كره زمين ندارد. امّا نمايان شدنِ ماه در افقى كه براى تمام افقها و اقليمهاى زمين, يكسان باشد نمى پذيريم; زيرا نمايان شدن ماه در افقى, تنها براى همان اُفق است, نه براى تمام افقها. به ديگر سخن, ثابت شدن ماه, امر مركّبى است كه از دو جزء تشكيل مى شود و با به حقيقت پيوستن و نمود خارجى اين دو جزء, ماه ثابت مى شود:
1. خارج شدن ماه از مُحاق, يا ثابت شدن هلال
2. ديده شدن ماهى كه از مُحاق خارج شده و در بالاى افق قرار گرفته, يا ثابت شدن هلال, يا اهلال.
جزء نخست, يعنى خارج شدنِ ماه از مُحاق, يا ثابت شدن هلال براى تمام زمين در يك آن و با خارج شدن جزئى از ماه از مُحاق, اتفاق مى افتد و به اصل كره زمين, آفاق, يا اقليمهاى گوناگون آن, و بود و نبود ناظر بستگى ندارد. امّا جزء دوم, يعنى نمايان شدن ماه در افقى, يا ثابت شدن هلال براى همه افقها و سرزمينها, در يك آن, رخ نمى دهد, بلكه با توجه به كروى بودن زمين, به اقليمها, سرزمينها و افقهاى گوناگون, بستگى دارد و براى هر منطقه, جداگانه است.
از اين روى, مى توان گفت: نسبت بين ثبوت هلال و اثبات هلال از لحاظ منطقى, عموم و خصوص مطلق است; يعنى با هر اثبات هلالى, ثبوت هلال نيز هست, چون لازمه اثبات هلال, ثبوت هلال است; امّا با هر ثبوت هلالى, لازم نيست اثبات هلال باشد. به ديگر سخن, اهلال, اعم از هلال و فرع بر آن است. آنچه از نظر شرع, در مورد ثابت شدن و آغاز ماه قمرى و بار شدن احكامى مانند: روزه, فطر و… مورد نظر است, همان اثبات هلال است, نه ثبوت هلال; چرا كه اگر ثبوت هلال; يعنى خارج شدن ماه از مُحاق, معيار ثابت شدن ماه و آغاز آن باشد, در اين صورت, تمام ماهها, (حسابى) يعنى 29 شبانه روز و 12 ساعت و 44 دقيقه خواهد شد و هيچ ماهى 29 روزه, يا 30 روزه نخواهد بود. بدين ترتيب, روشن شد كه يك جزء از استدلال باورمندان ديدگاه گسترش, درست و جزء ديگر آن نادرست است: خارج شدن ماه از مُحاق و يكسان بودن آن براى همه كره زمين درست; ولى يكسان بودن نمايان شدن هلال در يك افق, براى تمام افقها, امرى است نادرست. پس وقتى هلال در افقى ظاهر نشود, درست است كه بگوييم: يك جزء از دو جزء, امر مركبِ ثابت شدنِ ماه, به حقيقت نپيوسته و نمود نيافته و به طور طبيعى, هلالى
ثابت نشده است.
شهيد صدر, به گسترش باور دارد و عقيده دارد: اگر هلال در افقى ديده شد, مى توان به ديگر افقها, آن را گستراند. تحليل تكوينى دقيقى هم ارائه مى دهد. ولى در پايان, براى رسيدن به نتيجه, تنها از دليلهاى شرعى كمك مى گيرد, نه تحليل تكوينى.
وى در پايان بحث علمى و طرح چند پرسش, مى نويسد:
(والاقرب على اساس ما نفهمه من الادلة الشرعية هو الثانى وعليه فاذا رأى الهلال فى بلد ثبت الشهر, فى سائر البلاد.)15
ارتباط ماه, با امكان ديدن هلال, درهر منطقه كه باشد, چيزى است كه ما از دليلهاى شرعى, به دست مى آوريم. بنابراين, هرگاه هلال در هر شهرى ديده شود, در ديگر شهرها نيز, ثابت مى شود. ديدگاه مشهور در بوته نقد
همان گونه كه يادآورى شد, بنابر نظر مشهور, ديدن هلال و ثابت شدن ماه در منطقه اى, تنها براى همان منطقه و سرزمينهاى نزديك و هم افق با آن سرزمين, معتبر است و سرزمينهاى دور دست و داراى افقهاى گوناگون را در بر نمى گيرد. طرح كنندگان اين ديدگاه, براى (نزديكى) كه در اساس, امرى اعتبارى و غير قاعده مند است, تعريفها و معيارهاى گوناگونى ارائه داده اند كه هيچ يك از اين معيارها, بر دليلها و برهانهاى علمى و تجربى معتبر, استوار نبوده و نتيجه اى به دست نمى دهند. به گونه اى كه شمارى, (اتحاد در طلوع و غروب خورشيد)16, شمارى (اختلاف اقاليم و تفاوت مناظر طبيعى)17, شمارى (مسافرت قصر)18 و شمارى (منزل و مرحله)19 را معيار نزديكى و جداكننده سرزمينهاى نزديك از دور بر شمرده اند.
افزون بر اين, در خود اين معيارها نيز, از نظر حدود و زوايا, آراى گوناگونى ارائه شده است.
درحد و مرز نزديكى, معيارى مانند: اتحاد در طلوع و غروب خورشيد, حد و مرزهايى مانند: هزار ميل20, 15 درجه تفاوت در عرض جغرافيايى21, هشت فرسخ22 و بيست و چهار فرسخ23, بيان شده است.
فيض كاشانى درباره اين معيارها مى نويسد:
(فما اشتهر بين متأخرى اصحابنا من الفرق ثم اختلافهم فى تفسير القرب والبعد بالاجتهاد, لاوجه له.)24
آنچه در بيان پسينيان از اصحاب ما, مبنى بر ناسانى شهرهاى دور و نزديك ديده مى شود و آنچه در باب تفسير دورى و نزديكى, بر اساس اجتهاد بيان داشته اند, همه, بى وجه است.
همين گونه است مسأله هم افقى كه در ديدگاه هاى معاصران درباره فراگير نبودن ديده مى شود,25 بى آن كه مفهوم روشنى از آن ارائه شده باشد; چه آن كه روشن نيست هم افقى; يعنى شهرهايى كه از نظر طول جغرافيايى برابرند و به اصطلاح روى يك نصف النهار قرار دارند, مثل تهران, قم, شيراز, بندرعباس, ابوظبى, يا هم افقى; يعنى شهرها و سرزمينهايى كه از نظر طلوع و غروب خورشيد, يكسانند, هرچند از نظر طول جغرافيايى, مختلف باشند, مانند: مسكو, حيدرآباد هند كه غروب هر دو نقطه در بخشى از سال به طور تقريبى, ساعت 3/5 به وقت تهران است; امّا از نظر طول جغرافيايى, اختلاف زيادى با هم دارند, يا هم افقى; يعنى سرزمينى كه در آن هلال ديده شده و تمامى سرزمينهايى كه ماه در افق آنها, پيش از غروب خورشيد قرار گرفته; امّا به علت روشنى افق, هلال ديده نشده است.
به هر حال, هم افقى, به مفهوم نخست (هم افقى نصف النهارى) باشد, يا به مفهوم دوم (هم افقى خورشيدى) ديده شدن هلال در سرزمينى, با ديده شدن آن در ديگر سرزمينها و شهرهاى هم افق, با وجود هلال در افق آن منطقه ها, ملازمه ندارد; زيرا بنابر مفهوم نخست, ممكن است در سرزمينهايى كه عرض جغرافيايى بالايى دارند و نزديك به قطب هستند و روزهاى كوتاهى در حدود 6 ـ 7 ساعت دارند, خورشيد در اين سرزمينها, پيش از خارج شدن ماه از مُحاق, غروب كند, حال آن كه در سرزمينهاى معتدل, با روز طولانى و با طول جغرافيايى يكسان با اقليمهاى قطبى, خورشيد پس از خارج شدن ماه از مُحاق و پيش از غروب ماه, غروب مى كند. در نتيجه هلال در اين جا ديده مى شود و در آن جا كه ماه از محاق خارج نشده و در اساس, هلالى شكل نگرفته, ديده نمى شود.
بنابر مفهوم دوم, هر چند در هر دو منطقه, خورشيد در يك زمان غروب مى كند, امّا ممكن است در يك منطقه هلال ديده شود و در منطقه ديگر, كه از نظر عرض جغرافيايى ناسانى زيادى با سرزمينى كه هلال در افق آن ديده شده, دارد, ديده نشود. همچنين برآمدگى سطح زمين از سويى و كم بودن ارتفاع از ديگر سو, سبب قرار گرفتن هلال, در زير افق و در نتيجه, ديده نشدن هلال در افق آن سرزمين گردد.
در بررسى هم افقى به مفهوم سوّم, يا هم افقى قمرى26 (يعنى هم افق بودن تمام سرزمينهاى شرقيِ سرزمينى كه در آن هلال ديده شده و پيش از غروب خورشيد, هلال را در افق خود داشته اند, لكن به دليل روشنايى افق, هلال ديده نشده, با منطقه اى كه هلال در آنها ديده شده) بايد يادآور شد: از آن جايى كه بنابر نظر بيش تر باورمندان ديدگاه مشهور و غير مشهور, ديدن هلال, براى ثابت شدن ماه, راه است, نه موضوع و مقصود. آنچه كه موضوع است, ثابت كردن هلال است, يعنى علم به وجود هلال; هلالى كه در خور ديدن در سطح افق باشد. از اين روى, در صورتى كه از راه چشم, علم به هلال پيدا نشد, هر آنچه كه اين علم را پديد آورد, مانند شهادت دو شاهد, شياع و سپرى شدنِ سى روز, مى توانند جايگزين ديدن گردند; زيرا در علمى كه از همه اين راهها پيدا شده, وجودِ هلال در افق در نظر گرفته شده است. هر آنچه اين علم را به دست ندهد و به هلال در افق نظر نداشته باشد, بسان عدد و جدول, نمى تواند براى ثابت كردن ماه, از شايستگى برخوردار باشد و راه براى آن قرار گيرد. زيرا چنين راهى, هم مخالف قرآن است27, كه هلال را براى نظم و سامانِ وقتها معرفى مى كند: (يسئلونك عن الاهلّة, قل هى مواقيت للنّاس والحج)28 وهم مخالف با روايتهايى است كه تنها ديدن را معيار روزه گرفتن و روزه گشادن مى دانند: (ليس على المسلمين الاّ الرؤية)29 (لاتصم الاّ للرؤية)30
حصر در اين روايتها, بدين معنى نيست كه ماه و روزه, جز با ديدنِ هلال, ثابت نمى شود, بلكه مراد, تأكيد بر چيزهايى است كه بر ديدن استوارند:
(بان يكون المراد, الحصر فيما ينتهى الى الرؤية وشهادة العدلين انّها تعتبر اذا استند الى الرؤية لا الى الجدول ومثله.)31
مراد از حصر اين است كه راههاى ديگر, بايد به ديدن باز گردند. در مثل, گواهى دو عادل, زمانى اعتبار دارد كه مستند به ديدن باشد, نه جدول و مانند آن.
حال اگر براى ثابت كردنِ ماه, به راه و روشى تمسك شود كه در آن, نه ديدن, به طور مستقيم درنظر گرفته شده, نه به طور غيرمستقيم, مانند: عدد و جدول كه به حساب گريهاى نجومى استوار است, يا تقويمهايى كه تنها زمان رويارويى ماه و خورشيد و آنِ خارج شدن ماه را از مُحاق باز مى نمايند, يا شهادتى كه مستند به ديدن نباشد. در اين صورت, ضمن اين كه با قرآن و سنّت, ناسازگارى رخ داده, آن علم ياد شده نيز, به حقيقت نپيوسته و ماه, ثابت نشده است. از همين مقوله است هرگاه هلال در سطح افق وجود داشته باشد; امّا به سبب روشنايى افق, ديده نشود, چه آن كه, به چنين چيزى از نگاه لغت, هلال, گفته نمى شود, تا آنچه در قرآن و روايات در مورد هلال وارد گرديده, بر اين مورد (هلال ناديدنى) صادق باشد. ديگر آن كه, گيريم بر چنين امرى, هلال گفته شود, اين هلال, آن هلالى نيست كه از نظر شرع, پسنديده و هماهنگ با روايتهاى ديدن هلال باشد; زيرا همان گونه كه پيش از اين ياد شد, تنها آن هلالى كه در سطح افق قرار گرفته و به اندازه اى رسيده كه با چشم ديده مى شود, مى تواند ثابت كند بودن هلال را و سبب ثابت شدنِ ماه قمرى گردد, نه هلالى كه تنها به مرحله ثبوت رسيده است.
در اساس, وقتى هلال در هنگام غروب با چشم ديده نشود, اين امر كشف كننده از اين است كه اين هلال, به سن بلوغ نرسيده و شايستگى ديده شدن نيافته و به ديگر سخن, از مرحله ثبوت, به مرحله اثبات راه نيافته و اندازه و شاخصهايى مانند: سن ماه (مدت زمان سپرى شده از آنِ قران نيّرين, تا آنِ غروب خورشيد) يا جدايى ماه (فاصله زاويه اى ماه از خورشيد در آنِ غروب خورشيد), يا اختلاف سمت ماه با خورشيد در آنِ غروب, يا… به حدّ تجربى خود نرسيده اند وگرنه اين هلال نيز بايد ديده مى شد, آن گونه كه در سرزمينهاى غربى ديده شده است. بدين ترتيب, نمى توان براساس پاره اى از شاخصها, مانند ارتفاع هلال و مدت ماندگارى و ايست آن در بالاى افق سرزمينى كه هلال ديده شده و سرعت حركت زمين, حد ومرز سرزمينهاى واقع در شرق منطقه هلالى, كه هلال ناديدنى را در افق خود داشته اند, حساب و مرزبندى كرد و در اين سرزمينها و افقها, به ثبوت ماه حكم كرد; زيرا همان گونه كه گفته شد, تنها چيزهايى شايستگى دارند براى ثابت شدن ماه, راه واقع شوند كه علم به وجود هلالِ درخور ديدن را در صحنه افق, سبب شوند, در حالى كه با اين حساب گريها, علم به وجودِ هلالِ غير درخور ديدن, در صفحه افق, به دست مى آيد, هلالى كه نه هماهنگ با لغت است و نه با شرع. شايد بتوان ادعا كرد: اين گونه حساب گريها, از نمونه هاى (رأى) است كه در صحيحه محمد بن مسلم, از آن بازداشته شده; زيرا (رأى) ياد شده در اين حديث, فراگير است, هم رأى و نظر بنا شده بر گمان و هم رأى و نظر استوار بر اين گونه حساب گريها را در بر مى گيرد:
(اذا رأيتم الهلال, فصوموا واذا رأيتموه فافطروا وليس بالرأى والتظنى وليس الرؤية ان يقوم عشرةنفر ينظرون فيقول واحد منهم: هو ذا وينظر تسعة فلايرونه ولكن اذا رأه واحد, رأه الف.)32
با ديدن هلال, روزه بگيريد و با ديدن آن, روزه بگشاييد. هلال, با گمان ثابت نمى شود. ديدن, اين نيست كه ده نفر, به جست وجوى هلال بپردازند, تنها يك نفر ادعاى ديدن هلال بكند و نُه نفر ديگر آن را نبينند, بلكه ديدن آن است كه هر گاه يك نفر هلال را ببيند, هزار نفر هم [اگر به جست وجوى هلال در افق بپردازند] آن را مى بينند.
در ضمن, حساب گريهاى ياد شده, در مورد اُفقِ آن قسمت از سرزمينهاى شرقى صادق است كه عرض جغرافيايى يكسان, با منطقه اى كه هلال در آن ديده شده, دارند; امّا در مورد سرزمينهاى شمالى, يا جنوبى سرزمينى كه هلال در آن ديده شده, يا سرزمينهاى شرقى و غربى غيرِ هم عرضِ با اين سرزمين, كه برآمدگى زمين و ارتفاع كم هلال در شبِ بيست ونهم, مانع از اين مى شود كه اين سرزمينها, هلال را در اُفق خود داشته باشند, اين حساب گريها, صدق نمى كند. يعنى نمى توان با استفاده از ارتفاع هلال و زمان ماندگارى و ايست آن در بالاى افق سرزمينى و با توجه به سرعت زمين, حكم كرد كه اين اقليمها در هنگام غروب, هلال را در افق خود داشته اند.
افزون بر تحليل و بررسى بالا در نارسايى هم اُفقى به مفهوم سوم, بايد افزود: گسترش وجود و ثبوت ماه به سرزمينهايى كه تنها هلال را پيش از غروب خورشيد در افق خود داشته اند, آغاز و انجام ماه را با اشكال روبه رو مى سازد و در امورى بسان روزه, زكات فطر و… خلل وارد مى كند; زيرا بنابر چنين گسترشى, زمانِ آغاز و انجام ماه براى اين سرزمينها, به طور طبيعى هنگامى است كه هلال را در افق خود داشته اند و اين زمان, زمانى جز پيش از غروب خورشيد نيست. حال آن كه نادرست بودن چنين زمانى براى نماياندن و اعلام آغاز و پايان ماه, از مقوله هاى روشن است و در آن هيچ گمانى نيست.
با اين شرح, روشن مى شود كه قسمت دوم ديدگاه مشهور (معتبر شمردن ثابت شدن ماه در سرزمينى براى ديگر سرزمينهاى نزديك, يا هم افق) نمى تواند درست باشد و تنها قسمت اول آن; يعنى ثابت بودن ماه براى همان سرزمينى كه هلال در آن ديده شده (آنچه كه قدر متيقّن هر دو ديدگاه است و غيرمشهور هم با آن هماهنگ است)33 درست است. بدين ترتيب, ديدگاه جديدى پا به عرصه مى گذارد و نمود مى يابد و آن, ثابت بودن ماه براى سرزمينهايى كه هلال در آنها ديده شده است. ديدگاه اختصاص
براساس اين ديدگاه, هرگاه در كشور ما, در شب بيست ونهم, با فرض اين كه آسمان صاف باشد و مردم به جست وجوى ماه نو برخيزند; ولى درپاره اى از شهرها, هلال ديده نشود, در اين صورت, ديده شدن هلال در ديگر شهرها, براى شهرهايى كه هلال در آنها ديده نشده, اعتبارى ندارد.
در شهرهايى كه هلال ديده نشده, شب سى ام, ماه ثابت خواهد بود, حال چه ثابت بودنِ ماه در شب سى ام, به ديدن هلال باشد, يا بنابر قاعده گذشت سى روز (در صورتى كه آسمان ابرى باشد) زيرا, همان گونه كه گفته شد, ديدن, راه ثابت كردن هلال است. از اين روى, در صورت نبود آن, ديگر راه هاى شرعى, مانند: گذشت سى روز, كه سبب علم به خارج شدنِ ماه از مُحاق و نمود آن در افق و در نتيجه, ثابت شدن هلال است, جايگزين مى گردد. دليلها
در اين بخش, از دليلهايى سخن مى رود كه ثابت مى كنند ديده شدن هلال, تنها براى سرزمينى كه در آن هلال ديده شده, معتبر است, نه سرزمينى كه آسمان آن صاف بوده و هلال در آن ديده نشده, هر چند به سرزمينى كه هلال در آن ديده شده, نزديك باشد. دليل نخست, آيه شريفه: (فمن شهد منكم الشّهر فليصمْه)34
هر كس اين ماه را درك كند, بايد روزه بدارد.
محقق اردبيلى, در استدلال به اين آيه شريفه, مى نويسد:
(ولانّ الظاهر انّ المراد بمن شهد الشهر انّهم رأوا فى البلد الذى هم فيه كما هو المتبادر.)35
ظاهر اين است كه مراد از: (من شهد الشهر) ديدن ماه در سرزمينى است كه در آن حضور دارند و آنچه به ذهن تبادر مى كند, همين امر است.
همو مى نويسد:
(فانّ الافق الذى لم يظهر فيه القمر لم يشهد فيه الشهر فلاصوم فيه)36
افقى كه هلال ماه در آن ديده نشود (شهد الشهر) در آن صدق نمى كند; از اين روى, روزه واجب نخواهد بود.
بنابراين, تا (شهد الشهر) و حضور در افقى كه هلال در آن وجود دارد, به حقيقت نپيوندد, ماه پيشين, همچنان ادامه خواهد داشت و چون در شهرهاى نزديك, بنابر فرض, هلال ديده نشد, پس (شهد الشهر) جامه عمل نپوشيده و ماه پيشين, در اين شهر ادامه خواهد داشت و نزديكى اين شهرها, به شهرى كه هلال در آن ديده شده, دليل پذيرفته اى, براى ثابت كردن ماه در آنها نخواهد بود.
البته, شمارى از مفسران از جمله: امين الاسلام طبرسى37, زمخشرى38, فيض كاشانى39 و… (شهد) را در اين آيه شريفه به معناى (حضر) گرفته اند و بر اين باورند كه اين آيه در مقام بيان حكم مسافر است, نه اين كه بر ديدن هلال در افقى, با شرط حضور, دلالت داشته باشد.
علامه طباطبايى, در تفسيرى برخلاف هر دو ديدگاه, بر اين باور است: مراد از (شهد الشهر) علم به فرا رسيدن ماه است; از اين روى, گمان بريهايى چون: (ديدن هلال در افقى كه ماه حاضر است), يا (حاضر در مقابل مسافر) بى دليل است.40 دليل دوم, اطلاق روايتهاى ديدن:
روايات مطلق متواترى وجود دارد كه بر آغاز و انجام ماه, با ديدن, دلالت دارند و در اين روايتها, امورى مانند: هم افقى و نزديكى ديده نمى شود: (صم للرؤية و افطر للرؤية)41 (صوموا للرؤية وافطروا للرؤية)42 (اذا رأيت الهلال فصم واذا رأيته فافطر)43 (اذا رأيتم الهلال فصوموا واذا رأيتموه فافطروا)44
بنابر مفاد اين روايتها, روزه گرفتن و روزه گشادن و به ديگر سخن, ثابت شدن ماه, به ديدن هلال است. و چون بنابر انگار, در شهرهاى نزديك به شهرى كه در افق آن هلال ديده شده, ديدن هلال رخ نداده, ماه نيز ثابت نخواهد بود. دليل سوم, روايات خاص بيّنه:
دراين مورد مى توان به روايت حبيب خزاعى و صحيحه خزاز استناد كرد.
حبيب خزاعى از امام صادق(ع) نقل مى كند: (لاتجوز الشهادة فى رؤية الهلال دون خمسين رجلا عدد القسامه وانّما تجوز شهادة رجلين اذا كانا من خارج المصر وكان بالمصر علّة فاخبرا انّهما رأياه واخبرا عن قوم صاموا للرؤية.)45
در امر ديدن هلال, شهادت كم تر از پنجاه مرد كه معادل عدد قسامه (پنجاه سوگند) است, جايز نيست و گواهى دو شاهد مرد عادل جايز است, در صورتى كه از بيرون شهر باشند و در شهر علت و عارضه اى باشد, پس آن دو خبر دهند كه ماه را ديده اند و خبر دهند از مردمى كه با ديدن ماه روزه گرفته اند.
خزاز از امام صادق(ع) نقل مى كند: (…ولايجزى فى رؤية الهلال اذا لم يكن فى السماء علّة اقل من شهادة خمسين و اذا كانت فى السماء علّة قبلت شهادة رجلين يدخلان و يخرجان من مصر.)46
هرگاه آسمان صاف باشد, شهادت كم تر از پنجاه نفر در ديدن هلال, معتبر نخواهد بود و هر گاه در آسمان علتى باشد كه از ديدن هلال باز دارد, شهادت دو مرد از داخل و خارج شهر پذيرفته است.
با چشم پوشى از بخش اول اين دو روايت (شهادة خمسين) كه راجع به شياع موجب علم است, 47 بر اساس بخش دوم اين دو روايت, پذيرش شهادت گواهان, بسته به موردى است كه آسمان صاف نباشد; از اين روى با صاف بودن آسمان منطقه اى كه با فرض جست وجو, هلال در آن ديده نشده, ديده شدن هلال در ديگر اقليمها و شهرها هرچند نزديك به اين منطقه باشد, براى اين شهر و سرزمين, كافى نخواهد بود. دليل چهارم, رواياتى كه از شك و گمان, باز مى دارند:
امام صادق(ع) مى فرمايد: (فى كتاب على عليه السلام, صم لرؤيته و افطر لرؤيته و ايّاك و الشكّ و الظنّ.)48
در كتاب حضرت على, عليه السلام, است كه با ديدن هلال, روزه بگير و با ديدن آن, روزه بگشاى و در امر هلال از شك و گمان 49 بپرهيز.
بر اساس اين روايت, وقتى در شهرى آسمان, صاف و بى علت باشد و هلال ديده نشود, اگر قطع را نسبت به ثابت نبودن هلال انكار كنيم, وقوع شك و گمان نسبت به ثابت بودن هلال را نمى توانيم انكار كنيم و چيزى به عنوان نزديكى و هم افقى نيز, از اين شك و گمان, باز نمى دارد تا شهرها و سرزمينهاى نزديك و هم افق با منطقه اى كه هلال در آن ديده شده, مشمول راى و گمان مورد نظر حديث واقع نشوند و ماه در آنها نيز ثابت شود. دليل پنجم, صحيحه محمدبن عيسى:
اين صحيحه, پيش از اين در بخش ديدگاه غير مشهور در بوته نقد مورد تحليل و بررسى قرار گرفت. دليل ششم, اصل:
هرگاه در اقليمى نزديك و هم افق با اقليم و شهر ما, هلال ديده شود و در سرزمين و شهر ما به خلاف صاف بودن آسمان, هلال ديده نشود,آن گاه نسبت به ثابت شدن ماه جديد, تنها به نزديكى و هم افقى, شبهه پديد آيد, به اين شبهه, توجه نمى كنيم و مى گوييم: اصل بقاء ماه پيشين و داخل نشدن ماه پسين است; زيرا ثابت بودن ماه پيشين يقينى است و به اعتبار اين وجود يقينى, به بقاى ماه حكم مى كنيم و اين يقين را با آن شك, نمى شكنيم:
(اليقين لا يدخله الشك, صم للرؤية و افطر للرؤية)50
يا مى گوييم: بقاء ماه را در محاق و خارج شدن آن را از محاق, استصحاب مى كنيم.
صاحب جواهر اين اصل را معمولاً سالم از معارض مى داند.51
مقدّس اردبيلى درباره اصل و استصحاب, مى نويسد:
(ولواشتبه شعبان… لانّ الاصل و الاستصحاب يقتضى عدم الخروج عن الشهر الاول حتى يعلم ولا يعلم الا بالعدثلاثين.)52
اگر ماه شعبان در غروب روز بيست ونهم, اشتباه و پوشيده شد, ماه را تا سى روز كامل كن, زيرا اصل و استصحاب, خواستار خارج شدن از ماه اول است, تا اين كه معلوم شود و معلوم نمى شود, مگر اين كه از ماه اول سى روز بگذرد. دليل هفتم
تمام روايتهايى كه از آنها, اعتبار (گذشت سى روز), استفاده مى شود, مى تواند براى ثابت كردن اين نظريه, يعنى ثابت بودن ماه, تنها براى سرزمينهايى كه هلال در آنها ديده شده است, مورد استناد قرار گيرد و با آنها از گسترش آن, به ديگر سرزمينهاى نزديك و هم افق, كه هلال در آنها ديده نشده و ثابت شدن ماه مشتبه شده, بازداشت.
رسول اكرم(ص) مى فرمايد: (صوموا لرؤيته و افطروا لرؤيته, فان غم عليكم فعدوا ثلاثين.)53
با ديدن هلال روزه بگيريد و با ديدن آن روزه بگشاييد. پس اگر بر شما پوشيده ماند, سى روز كامل كنيد.
امام صادق(ع) مى فرمايد: (شهر رمضان يصيب ما يصيب الشهور من النقصان فاذا صمت تسعة و عشرين يوما ثم تغيمت السماء فاتم العدة ثلاثين.)54
همان گونه كه ديگر ماهها كمبود دارند, ماه رمضان نيز كمبود دارد. هر گاه بيست و نه روز, روزه گرفتى و هلال شوال پنهان ماند, سى روز را كامل كن.
امام صادق(ع) مى فرمايد: (فى كتاب على عليه السلام صم لرؤيته و افطر لرؤيته و اياك و الشك و الظن فان خفى عليكم فاتموا الشهر الاول ثلاثين.)55
در كتاب على, عليه السلام, است كه با ديدن هلال روزه بدار و با ديدن آن افطار كن و از شك و گمان بپرهيز, پس اگر ماه از شما پنهان شد, ماه پيشين را سى روز بشماريد.
بنابر مفاد اين روايتها, هر گاه هلال در شب بيست ونهم پوشيده شود (حال اين پوشيدگى به جهت ورود ماه در محاق و باقى ماندن آن در محاق باشد, يا به جهت ابرى بودن يا غبارى بودن آسمان .) پايان ماه دانسته نمى شود و ثابت كردن ماه جديد, به شب سى ام واگذار مى گردد, هر چند در سرزمينهاى نزديك و هم افق با اين منطقه, ماه ثابت شده باشد.
اگر گفته شود كه اين حديثها براى موردى صادر شده است كه آسمان ابرى و غبارى يا … باشد نه موردى كه آسمان صاف و ماه در محاق باشد; از اين روى, اين احاديث شامل اين مورد نمى شود و ماه در اين سرزمينها,به جهت نزديكى و هم افقى ثابت مى گردد.
مى گوييم: بر فرض كه اين طور باشد, از قياس اولويت استفاده مى كنيم; زيرا وقتى در آسمان ابرى كه احتمال وجود هلال هست و با اين وجود, به بقاى ماه پيشين حكم مى كنيم, پس در صورتى كه آسمان صاف است و احتمال وجود هلال نيست, به طريق اولى به بقاى ماه پيشين و ثابت نشدن ماه جديد, حكم مى كنيم.
بعد از بيان اين دليلها, يادآور مى شويم: نظريّه اختصاص, بدون اقامه اين دليلها نيز, مى شد ثابت كرد; زيرا درباره (نسبى يا مطلق بودن ثبوت ماه قمرى) به طور كلى بيش از سه نظريه نمى توان ارائه داد:
1. با ديده شدن هلال در منطقه و ناحيه اى, در همان سرزمين و ناحيه ماه ثابت مى شود.(نظريه اختصاص)
2. با ديده شدن هلال در اقليمى, افزون بر آن اقليم در اقليمهايى نزديك و هم افق با آن اقليم نيز ماه ثابت مى شود.( نظريه غير فراگير يا مشهور)
3.با ديده شدن هلال در اقليمى در تمام كره زمين يا اقليمهايى كه در شب با اقليمى كه هلالى ديده شده, يكسان هستند, ماه ثابت مى شود.( نظريه گسترش, يا غير مشهور)
چون در ديدگاه مشهور و غير مشهور, بررسى و نامعتبر بودن آنها روشن گرديد; از اين روى, تنها ديدگاه : ويژه بودن ماه براى منطقه اى كه هلال در آن ديده و ثابت شده كه در واقع هر دو ديدگاه: مشهور و غير مشهوردر آن هماهنگى دارند, ثابت خواهد شد, بدون اين كه به اقامه دليلى نياز باشد. ديدگاه اختصاص در بوته نقد
شايد بر اين ديدگاه اشكال شود: روايتهاى مطلقى درباره بيّنه وجود دارد كه به ديده شدن هلال در ناحيه و سرزمينى, براى ديگر سرزمينها, چه دور و چه نزديك, ترتيب اثر مى دهند. از اين روى, ويژگى ديدن هلال و ثابت شدن آن در سرزمينى, براى همان سرزمين, با اشكال روبه روست.
هشام بن حكم از امام صادق(ع) در مورد فردى كه بيست ونه روز, روزه گرفته نقل مى كند كه فرمود: (ان كانت له بيّنة عادله على اهل مصر انّهم صاموا ثلاثين على رؤية قضى يوما )56
اگر براى وى گواه عادلى باشد, مبنى بر اين كه مردم شهرى بنابر ديدن هلال, سى روز روزه گرفته اند, بايد يك روز را قضا كنند.
از امام صادق(ع) پرسيده شد: از روزى كه روزه قضا مى شود, امام (ع) فرمود: (لا تقضه الاّ ان يثبت شاهدان عدلان من جميع اهل الصلاة متى كان راس الشهر و قال لاتصم ذلك اليوم الذى يقضى الاّ ان يقضى اهل الامصار فان فعلوا فصمه.)57
آن روز را قضا مكن, مگر اين كه با دو شاهد عادل از مردم با نماز, ثابت شود كه چه زمانى آغاز ماه بوده است. و فرمود: آن روز را قضا نكن, مگر اين كه مردمان شهرهاى ديگر نيز آن روز را قضا كنند.
از امام صادق(ع) پرسيده شد كه هلال رمضان در بيست ونهم شعبان بر ما پوشيده مى شود, امام (ع) فرمود: (لا تصمه الاّ ان تراه, فان شهد اهل بلد آخر انّهم راوه فاقضه.)58
روزه نگير, مگر اين كه هلال ماه رمضان ببينى پس اگر اهل شهر ديگرى شهادت دادند كه آن روز از رمضان بوده است, آن روز را قضا كن.
روشن شد كه بنابر مفاد اين روايات و اطلاق آنها, اگر گواهانى از ساير سرزمينها و اقليمها, چه دور يا نزديك, بر هلال شهادت دهند, شهادت آنان معتبر بوده و قضاى روزه لازم خواهد شد و اين حاكى از آن است كه ديدن هلال در هر سرزمينى, ويژه همان سرزمين نيست, بلكه مى توان آن را به ديگر سرزمينها, بويژه سرزمينهاى نزديك, گستراند.
پاسخ: با توجه به جمله ها و سخنانى چون: (قضى يوما), (فاقضه), (لاتقضه) در روايات ياد شده, روشن مى شود كه اين روايات درباره روز شك و اول ماه رمضان صادر شده اند, زيرا تنها در صورت از بين رفتن روزه اول ماه رمضان, به سبب شك بردن به هلال رمضان در بيست ونهم شعبان, قضاى آن موضوعيت مى يابد اما در آخر ماه رمضان (شب بيست ونهم) هر چند هلال شوال در هاله ابهام و گمان باشد, وظيفه گرفتن روزه در روز سى ام رمضان است و نمى توان به 29 روز, روزه بسنده كرد چون (افطرللرؤيه) به حقيقت نپيوسته, از اين روى, روزه اى فوت نمى شود, تا قضاى آن موضوعيت پيدا كند.
بدين ترتيب, از اين روايتها نمى توان گستراندن ديده شدن هلال را در اقليمى به اقليمهاى دور يا نزديك, يا ويژه نبودن ديدن هلال را در صورت صاف بودن آسمان و علم به نبود هلال در سطح افق, استفاده كرد.
بله اگر حديثى وجود داشت كه در آن شخصى از امام (ع) مى پرسيد: در شب بيست ونهم شعبان با اين كه آسمان صاف بود, هلال رمضان را نديديم و روز سى ام را روزه نگرفتيم, آن گاه گواهانى, گواهى دادند كه شب بيست ونهم با ديدن هلال رمضان روزه گرفته اند و امام(ع) مى فرمود: يك روز قضا كنيد, از اين حديث, استفاده مى كرديم: ديده شدن هلال در ناحيه و سرزمينى, ديگر ناحيه ها و سرزمينها را, چه دور و چه نزديك, در آسمان صاف در بر مى گيرد. يا استفاده مى كرديم: ديده شدن هلال در سرزمينى ويژه همان سرزمين نيست.اما نه تنها در اين مورد حديثى نداريم, بلكه حديثهاى برخلاف آن وجود دارد كه بر نپذيرفتن گواهى گواهان, در آسمان صاف, دلالت دارند. روايت حبيب خزاعى و صحيحه خزاز 59 كه پيش از اين آورده شد و روايت كريب كه از طريق اهل سنت نقل شده, از جمله اين احاديث بشمارند.
ام الفضل, دختر حارث, شخصى را به نام كريب, براى انجام كارى نزد معاويه به شام فرستاد. پس از ورود وى به شام, هلال رمضان در شب جمعه, ديده شد. مردم شام, فرداى آن روز را روزه گرفتند. كريب, در پايان ماه, به مدينه بازگشت. در اين هنگام بين ابن عباس و وى درباره ديده شدن هلال در شام و مدينه گفت وگويى صورت مى گيرد كه كريب چنين گزارش مى دهد: (متى رايتم الهلال؟ فقلت: رأيناه ليلة الجمعة. فقال: أأنت رأيته ليلة الجمعة؟ (فقلت: نعم و رآه النّاس و صاموا و صام معاوية. قال: لكن رأيناه ليلة السبت, فلا نزال نصوم حتى نكمل ثلاثين يوماًَ, او نراه. فقلت: الاتكتفى برؤية معاوية وصيامه؟ (قال: لا. هكذا أمرنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه وسلم.)60
ابن عباس گفت: چه هنگام هلال ماه را در شام ديديد؟
گفتم: شب جمعه.
گفت تو خود شب جمعه هلال ماه را ديدى؟
گفتم: بله و مردم آن را ديدند و روزه گرفتند و معاويه نيز روزه گرفت.
گفت: ولى ما در مدينه شب شنبه هلال ماه را ديديم و پيوسته روزه مى گيريم تا سى روز كامل شود يا هلال را ببينيم.
گفتم: آيا ديدن معاويه و نيز روزه گرفتن وى, براى شما كافى نيست؟
گفت: نه, پيامبر خدا اين گونه به ما امر كرده است.
البته شمارى61 به جهت تنها بودن كريب در شهادت, دلالت اين روايت را تمام ندانسته اند و بر اين باورند: اين كه ابن عباس به سخن كريب اهميتى نمى دهد, بدين جهت است كه هلال ماه به گواهى يك نفر, ثابت نمى شود, نه اين كه ثابت شدن هلال در شام براى مردم مدينه حجت نيست.
در واقع بايد گفت: سرباز زدن ابن عباس از پذيرفتن خبر كريب و روزه نگشودن وى و اهل مدينه براى تنها بودن كريب در گواهى نيست; زيرا اگر براى ابن عباس, اعتبار بخشيدن به ديده شدن هلال در شام, به شهادت دو شاهد بستگى داشت, لازم بود پس از اين كه از كريب مى پرسد: (آيا تو خود هلال را ديدى؟) اين پرسش را هم مطرح كند: (آيا غير از تو شاهد ديگرى وجود دارد يا خير؟) در حالى كه چنين پرسشى از سوى ابن عباس طرح نمى شود. ممكن است گفته شود پس در اين صورت, پرسش ابن عباس از كريب, بيهوده خواهد بود.
مى گوييم: اين پرسش مطرح نشده, مگر به جهت شگفت زدگى ابن عباس از ديده شدن هلال در شام و ديده نشدن آن در مدينه, همان مسائلى كه در تحليل و بررسى صحيحه محمد بن عيسى گذشت.
افزون بر اين, از پاسخ ابن عباس (لا.هكذا امرنا رسول اللّه) در مى يابيم, علت سرباز زدن ابن عباس از پذيرفتن خبر كريب, همان فرموده هاى رسول اللّه(ص): كامل كردن سى روز, يا اعتماد بر ديدن هلال در سرزمينى است كه مكلفان در آن حضور دارند, نه اعتماد بر ديدن ديگر سرزمينها, تا در پى آ…, تنها بودنِ كريب در شهادت, مورد بحث قرار گيرد. البته مسائلى كه ذكر شد; يعنى ترتيب اثر ندادن به گواهى گواهان ديگر سرزمينها, ويژه آسمان صاف است, اما در آسمان ابرى قضيه فرق مى كند كه به شرح, بحث آن خواهد آمد.
بدين ترتيب, دانسته مى شود, حديثهايى كه به عنوان اشكال بر ديدگاه: خاص بودن ماه قمرى براى ناحيه ها و سرزمينهايى كه هلال ديده و ثابت شده, ذكر شد درباره آسمان ابرى شب بيست ونهم ماه شعبان, صادر شده, نه در موردى كه آسمان صاف بوده و علم به نبود هلال رمضان در سطح افق, وجود دارد. با اين حال, يك نكته همچنان بى پاسخ باقى مى ماند و آن اين كه چرا در آسمان ابرى, برخلاف آسمان صاف, ديدن هلال در ديگر سرزمينها كه به بيّنه گزارش مى گردد, پذيرفته مى شود و در آسمان صاف, خير؟ مگر چه فرقى بين آسمان صاف و ابرى وجود دارد كه در آسمان صاف, ديدن ديگر سرزمينها, پذيرفته نمى شود; اما در آسمان ابرى, به ديدن ديگر سرزمينها, چه دور و چه نزديك, ترتيب اثر داده مى شود, در حالى كه چنين امرى با ديدگاه اختصاص, كه مدعى ويژه بودن ديدن هلال در هر سرزمينى, براى همان سرزمين است, ناسازگارى دارد.
البته باورمندان ديدگاه مشهور, در اساس قبول ندارند كه اين روايتها, سرزمينهاى دور را در بر بگيرد و اطلاق اين روايتها را به حكم عادت يا انصراف, به سرزمينهاى نزديك مقيّد كرده اند: (العادة قاضية بانّ الشهادة من اهل بلد قريب كمكة بالنسبة الى المدينة والكوفة الى بغداد وذلك لانّ المسافر من البلاد البعيدة كبلخ ومرو وبخارا الى الكوفة والمدينة, كانت تطول شهوراً بعد ان مضى شهر رمضان و انصرف الاذهان وتوجه الهمم من الصوم الى امور آخر ولايسال احد احداً عن الهلال وربما ينسون اوّل الشهر انّه اى يوم كان.)62
عرف و عادت حكم مى كند كه شهادت به ديدن هلال, از شهرهاى نزديكى همچون مكه براى مدينه و يا كوفه براى بغداد باشد. زيرا مسافرت از شهرهاى دورى مانند بلخ و مرو و بخارا به كوفه و مدينه, چندين ماه به درازا مى كشيد. مسافرانى كه در بلخ, هلال ماه را ديده بودند, وقتى به مدينه وارد مى شدند, ماه تمام شده بود و ذهن مردم به كلى از مسأله روزه دارى برگرديده و به امور ديگرى مايل گشته بود. كسى درباره ديدن هلال از كسى چيزى نمى پرسيد و چه بسا فراموش كرده بودند كه اول ماه كى بوده است.
شمارى نيز همانند شيخ انصارى, ضمن اين كه اين روايات را به روز شك, پيوند داده اند, در اساس دلالت اين روايات را بر سرزمينهاى دور يا نزديك نپذيرفته اند. (واما الاخبار فالظاهر منها بحكم الغلبة البلاد المتقاربة مع انّ الظاهر انّ الاطلاق فى مقام بيان حكم انكشاف كون يوم الشك من رمضان لافى مقام بيان الكاشف وانّه يحصل بمجرد رؤيته فى بلد من البلاد ولو كان فى غاية البعد فكما لادلالة فى هذا الاطلاق على الشروط المعتبرة فى البيّنة فكذا لادلالة على الشروط المعتبرة فى البلد من القرب والبعد بل المراد بيان حكم الانكشاف بعد فرض ثبوت الكاشف.)63
به حكم غلبه, اين روايتها, شهرهاى نزديك را در بر مى گيرند. افزون بر اين, روايتهاى ياد شده, چنانكه از ظاهر آنها بر مى آيد, در مقام بيان روز شك از رمضان هستند, نه در مقام بيان كاشف و اين كه آغاز ماه به مجرد ديدن هلال در يكى از شهرها, هر چند بسيار دور, حاصل مى شود. پس همان طور كه اين روايات در مقام بيان شرطهاى معتبر در بيّنه نيستند و اطلاق ندارند, به شرطهاى معتبر در شهرها از زاويه دورى و نزديكى نيز دلالتى ندارند, بلكه مراد بيان حكم روز شك است, پس از فرض ثبوت كاشف.
حقيقت اين است كه اين روايتها, همان گونه كه گفته شد و شيخ انصارى نيز بدان به روشنى اشارت كرد, درباره روز شك; يعنى هنگامى كه آسمان پوشيده و پى بردن به پيدايى و ناپيدايى هلال در سطح افق دشوار باشد, صادر شده اند. البته دلالت آنها بر دورى يا نزديكى, به ويژه همين حالت است, نه هنگامى كه آسمان صاف بوده و علم به نبود هلال در افق وجود دارد.
بدين ترتيب, دلالت اين روايتها, بر دورى يا نزديكى بدون اشكال خواهد بود. تعبيرهايى همچون (اهل مصر), (اهل بلد آخر) و (اهل الامصار) در اين روايتها, فراگير و بدون قيد و شرط هستند و بازدارنده اى از اين كه هم سرزمينهاى نزديك و هم سرزمينهاى دور را در بر بگيرد, وجود ندارد. به قول علامه64 (مصر) نكره است و تمام شهرها را در بر مى گيرد.
در ضمن, اين ادعا كه به حكم عادت و عرف, اين روايتها, به سرزمينها و شهرهاى نزديك بازگشت دارند, دليل غيردرخور خدشه و استوارى نيست.
بله, اين كه بيش تر, شهادت بر ديدن هلال, مربوط به شهرهاى نزديك مى شده, يا اگر از شهرهاى دور بود با توجه به گذشت زمانِ زياد, مسأله ديدنِ هلال و روزه فراموش مى شد, امر پذيرفتنى و خردمندانه اى است, اما با اين همه, نمى توان آمد وشد بازرگانان, كاروان سالاران و… را از سرزمينهاى دور, ناديده انگاشت و يا به قطع ادعا كرد كه پس از گذشت چند ماه, مسأله ديدن هلال و شروع ماه رمضان, به دست فراموشى سپرده مى شد و كسى دراين باره, پرس وجو نمى كرد.
بله, درباره آسمان صاف, درست دانستن چنين ادعايى, خردمندانه است, يعنى هرگاه در شب بيستونهم شعبان, آسمان صاف و علم به نبود هلال در افق حاصل بود, آغاز نشدن ماه و سى روزه بودن شعبان قطعى مى شد و گمانى نيز نسبت به آغاز و انجام ماه و يا از بين رفتن تكليف ايجاد نمى شد. براين اساس, اين احتمال, احتمالى عقلايى و قوى بود كه بعد از چند ماه, به خاطر بى ثمر بودن جست وجو و پرسش در اين مورد, مسأله ديده شدن هلال و اول ماه و روزه دارى به كلى از ذهنها پاك شود و از كسانى كه از سرزمينهاى دور مى آمدند, پرسش و تحقيق نشود.
افزون بر اين, اگر بازگشت اين روايتها را به ناحيه ها و سرزمينهاى نزديك به حكم عادت و عرف بپذيريم, دوباره با همان مشكل حدومرز سرزمينهاى نزديك, كه به عنوان يكى از اشكالهاى وارد بر ديدگاه مشهور مطرح بود, روبه رو مى شويم; زيرا هيچ معيارى براى مرزبندى و روشن كردن مرز سرزمينهاى نزديك در اين ديدگاه وجود ندارد.
پس از بررسى مسائلى كه از سوى باورمندان ديدگاه مشهور درباره بازگشت روايتهاى بيّنه, به ناحيه هاى نزديك يا دلالت نكردن اين روايتها به ناحيه هاى دور و نزديك مطرح شده بود, دوباره به مسأله مطرح شده باز مى گرديم كه چرا در زمان صدور اين روايتها, ديدن هلال در ديگر ناحيه ها, در صورت صاف بودن آسمان و جست وجوى هلال و نديدن آن, پذيرفته نمى شد (امرى كه ديدگاه اختصاص مدعى بيان آن است) امّا در صورت ابرى بودن آسمان و ممكن نبودن ديدن هلال, ديدن هلال در ديگر سرزمينها, براى اين سرزمين ابرى, پذيرفته بود. (امرى كه گويا با ديدگاه اختصاص ناسازگاى دارد).
براى پاسخ به اين شبهه لازم است ويژگيهاى زمان صدور اين روايتها را به درستى روشن نمود, تا در نتيجه نگهداشت يكى از عنصرهاى اصلى (اگر نگوييم اصلى ترين عنصر) در فقه الحديث, پاسخ به اين پرسش و شبهه, درست از كار درآيد. براى رسيدن به اين هدف, دگربار به صحيحه محمد بن عيسى كه پيش از اين به نقد و بررسى آن پرداختيم, باز مى گرديم.
در جريان نقد و بررسى اين صحيحه دريافتيم كه مردم آن زمان, با توجه به اين كه زمين را هموار مى انگاشتند, نسبت به پديده هلال و آغاز ماه انگار ويژه اى داشتند, به گونه اى كه سبب مى شد, بينگارند هرگاه هلال در جايى ديده شود, در همه جا در خور ديدن است و اگر در جايى ديده نشود, در واقع در هيچ جا ديده نشده است. بدين ترتيب ايشان ديدن هلال و آغاز ماه را براى همه سرزمينها و ناحيه ها امرى يكسان و همزمان مى پنداشتند. در صورت صاف بودن آسمان, تنها به ديدن خود تكيه مى كردند و به اخبارى كه گاه از ديده شدن هلال در ديگر ناحيه ها و سرزمينها مى رسيد, توجه نمى كردند, به همين دليل وقتى يكى از منجمان از ديده شدن هلال در منطقه اى دور, مثل آفريقا خبر مى دهد, چنين خبرى و نتيجه اى كه اين خبر در صورت درستى آن در پى خواهد داشت, يعنى مختلف شدن روزه مناطق آفريقا با منطقه اى كه هلال را نديده اند, سؤال برانگيز مى شود يا در روايت كريب, ابن عباس به ديدن مردم شام كه يك شب زودتر رخ داده بود, ترتيب اثر نمى دهد.
در نتيجه, پيامد چنين انگارى از ديدن هلال, يعنى يكسانى و همزمانى ديدن هلال براى تمام ناحيه ها, اين مى شود كه آغاز ماه يك امر ويژه و منطقه اى باشد; يعنى مردم هر منطقه تنها با ديدن خود, ماه را آغاز كنند و به طور كلى بين ناحيه ها و منطقه هاى زمين در مسأله آغاز و انجام ماه, يك روز تفاوت ايجاد شود, بدون اين كه خودشان متوجه اين تفاوت باشند.
شارع نيز بر چنين پيامدى كه در واقع پيامدى درست و برابر با اصول صحيح ثبوت ماه بود, با اين كه خود اين انگار نادرست است, صحه مى گذارد و نسبت به آن ردع و منعى ندارد. صحيحه محمد بن عيسى, صحيحه خزاز, روايت حبيب خزاعى و روايت كريب, تأييد كننده اين مدعا هستند.
حال با وجود چنين دريافت و انگارى نسبت به هلال و آغاز ماه, اگر در شب بيست ونهم, وجود هلال در سطح افق, به خاطر پديده اى مانند: ابر و غبار و… شك مى شد, آن گاه گواهانى داراى ويژگيهاى لازم, به ديدن هلال از ناحيه هاى دور يا نزديك شهادت مى دادند, تقرير چنين شهادتى از سوى شارع, با قيد و شرطهايى و به گونه اى كه كشف كننده از وجود هلال درخور ديدن در افق منطقه ابرى باشد, برابر بود با باطل بودن انگارهايى كه در ذهن ايشان جاى گرفته بود; چرا كه براى آنان اين مسأله كه در جايى هلال ديده شده باشد و همان هلال در افق شهر ايشان وجود نداشته باشد, سنگين و نامفهوم بود; از اين روى اقامه بيّنه بر ديدن هلال از هر مكانى, شكى را كه نسبت به وجود هلال در خور ديدن در سطح افق منطقه ابرى حاصل شده بود, بر طرف مى كرد و گمان در ثابت شدن ماه باقى نمى گذاشت.
بدين ترتيب, مى نگريم كه صدور حديثهاى مطلق درباره روز شك و در نظر نگرفتن قيدها و شرطها در اين روايتها از سوى شارع, همگى, در همين راستا توجيه مى يابد و ناسازگارى ظاهرى اين روايتها با نظريه اختصاص كه مدعى ويژه بودن هلال هر منطقه, به همان منطقه است, از ميان برداشته مى شود.
حال اگر شارع قصد داشت درباره ثابت شدن ماه, موضعى مخالف با بناى عرف و عادت نسبت به گواهى گواهان در آسمان ابرى يا روز شك بگيرد و تنها گواهى گواهانى را كه كشف كننده از وجود هلال درخور ديدن در سطح افقِ منطقه ابرى است, بپذيرد, چنين امرى با توجه به شرطها و نيازهاى آن زمان و ذهنهايى كه با پديده هاى تجربى, تنها به دريافتهاى حس بينايى انس گرفته بودند و از علم هيئت و نجوم بهره اى نداشتند, كم وبيش, ناممكن مى نمود. به عنوان مثال چگونه مى شد در حديثى از پذيرش گواهى گواهانى كه در ناحيه ها و سرزمينهاى غربى به هنگام غروب, شاهد هلال بوده اند براى سرزمينهاى شرقى كه در آن هنگام در روز به سر مى برده اند, سرباز زد,65 امرى كه بيان آن, بستگى به ثابت كردن و فهماندن, دست كم سه مقدمه علمى است:
1. فهماندن اين كه زمين كروى است و همواره بخشى از آن شب و بخشى از آن روز است.
2. فهماندن اين كه كره زمين در حال حركت است و اين حركت در جهت غرب به شرق است.
3. فهماندن اين كه خورشيد نسبت به زمين ثابت است نه متحرك.
بنابراين, به لحاظ همين بازدارنده هاست كه مى نگريم روايتها درباره روز شك و آسمان ابرى به گونه مطلق صادر شده اند, بدون اين كه بين گواهان سرزمينهاى دور يا نزديك, فرقى بگذارند. اما درباره آسمان صاف و مورد علم, روايتهاى برابر با پيامد دريافتهاى معمول و حاكم بر ذهنها, كه در واقع اين پيامد برابر بر اصول صحيح در امر آغاز ماه قمرى بوده است, صادر گرديده اند. بدين ترتيب, مى توان ادعا كرد: روايتهاى روز شك و نبود علم, از جمله روايتهايى هستند كه با توجه به نيازهاى زمان و در نظر گرفتن بناى عرف و عادت صادر شده اند.
شايد به همين دليل است كه در همه روايتهاى نقل شده از شيعه و سنى, ديدن, به گونه مطلق آمده:
(صم للرؤية و افطر للرؤية)66 نخست آن كه از بيّنه و شهادت سخنى به ميان نيامده تا به استفاده از سياق روايت, مطلق بودن بيّنه نيز استفاده شود. دو ديگر, در فرض ابرى بودن آسمان, براى روشن كردن تكليف مكلّفان, پس از ناممكنى ديدن, (گذشت سى روز) ملاك ثابت شدن ماه قرار گرفته, نه شهادت دو شاهد و اگر هم روايتهاى معتبرى درباره شهادت دو شاهد ديده مى شود, همگى در قالب حصر اضافى و براى اعتباردادن به قول دو شاهد صادر شده اند و اطلاق ندارند, مانند: (انّ عليّاً(ع) كان يقول: لا اجيز فى الهلال الاّ شهادة رجلين عدلين.)67
حضرت على(ع) مى فرمود: در هلال اجازه نمى دهم مگر گواهى دو مرد عادل را.
همان گونه كه درباره ديدن, يك دسته از روايتها در قالب حصر و براى اعتبار دادن و نماياندن حجت بودنِ ديدن هلال, صادر شده اند و اطلاق ندارند, همانند: (ليس على المسلمين الاّ الرؤية.)68
بر مسلمانان چيزى جز ديدن هلال نيست.
و چنين امرى به احتمال قوى حاكى از اين است كه گويا شارع قصد نداشته درباره ثابت شدن ماه در آسمان ابرى, براى شهادت دو شاهد, جايگاه و اعتبارى قائل شود و اگر در پاره اى از روايتها بدان, به گونه مطلق اعتبار بخشيده, بنابر همان بازدارنده ها و نيازهايى است كه شرح آن گذشت, اما امروزه كه شرايط دگرگون شده و ديگر از آن بازدارنده ها خبرى نيست, لزومى ندارد به تمام گزارشهاى رسيده از ديدن هلال, ترتيب اثر داد; بلكه با توجه به اين كه آنچه در ثابت كردن هلال, نقش دارد و گزارگى, علم به وجود هلالِ درخور ديدن, در افق هر منطقه است. در صورت ابرى بودن آسمان, مى توان براى پذيرش گزارشهاى رسيده از ديدن هلال در ديگر سرزمينها, شرطهايى را در نظر گرفت و به بررسى و تحليل آنها پرداخت و تنها آن دسته از اخبار را پذيرفت كه از وجود هلال درخور ديدن,در افقهاى ابرى خبر مى دهند, به گونه اى كه اگر آن پديده ها وجود نمى داشت, در اين افقها نيز هلال ديده مى شد.
به طور كلى با در نظر گرفتن افقى كه هلال در آن ديده شده, نسبت به افقى كه ابرى است در هنگام غروب روز بيست ونهم, چندين حالت در خور تصور است:
حالت اول: ناحيه ابرى در غرب ناحيه هلال باشد و هر دو ناحيه از نظر جغرافيايى هم عرض باشند.
حالت دوم: ناحيه ابرى, در شرق ناحيه هلال باشد, چه ناحيه ابرى با ناحيه هلال از نظر جغرافيايى هم عرض باشد, يا نباشد.
حالت سوم: ناحيه ابرى در شمال يا جنوب ناحيه هلال يا در قسمتهاى غربى غير هم عرض با منطقه هلال باشد.(قسمت دوم اين حالت در حكم قسمت اول است; زيرا به سبب چرخش غربى ـ شرقى زمين, سرزمينهاى غربى غير هم عرض كه در هنگام ديدن هلال, در روز به سر مى برند, در هنگام غروب, در شمال يا جنوب ناحيه هلال واقع خواهند شد).
از ميان اين سه حالت, تنها حالت اول, سبب علم به هلال در ناحيه ابرى مى شود; چه, در اين حالت هنگامى كه هلال در شرق ناحيه ابرى ديده مى شود, در همين زمان ناحيه ابرى در روز قرار دارد و تا رسيدن به هنگام غروب, خورشيد مى بايد مسافتى را در جهت شرق بپيمايد و مدت زمانى سپرى كند. صرف چنين زمانى سبب مى شود جدايى ماه هر چه بيش تر گردد و هلال در افق منطقه ابرى با ارتفاع بلندتر و ديدنى تر از منطقه هلال, استقرار يابد. بدين ترتيب, به هر ميزان كه ناحيه ابرى از ناحيه هلال دورتر باشد, به همان ميزان اطمينان به وجود هلال درخور ديدن در افق سرزمين ابرى بيش تر خواهد شد. اما در حالت دوم و سوم, چنانچه با دخالت دادن عواملى و انجام دادن محاسبه هايى بتوان قطع حاصل كرد كه چنين هلالى در هنگام غروب خورشيد, در سطح افق مناطق ابرى نيز, به گونه درخور ديدن, وجود داشته, در اين صورت, بنابر آن كه قطع, به طور ذاتى حجت است, ماه در اين سرزمينها نيز ثابت خواهد شد; اما اگر به دست آوردن چنين قطعى ممكن نباشد, بنابر قاعده گذشت سى روز, ماه پيشين را تا سى روز كامل مى كنيم, به شرط اين كه چهار ماه قبل از آن, به گونه پياپى, ماه سى روز نباش د; زيرا بنابر عادت و تجربه, ماههاى قمرى نمى تواند بيش از چهار ماه پياپى, سى روزه باشد; از اين روى, وقتى چهار ماه قبلى سى روزه باشد, ماه پنجم, 29 روزه خواهد بود, همان گونه كه اگر سه ماه پياپى 29 روزه باشد, ماه چهارم سى روز خواهد شد.
در ضمن, در صورتى كه بنابر قاعده گذشت سى روز,ماه را تا سى روز كامل كرديم, آن گاه هلال ماه بعدى در شب بيست وهشتم ديده شد, چنين امرى كاشف از اين است كه ماه پيشين 29 روزه بوده است و ما آن را سى روزه انگاشته ايم كه چنين موضوعى در ماه رمضان سبب قضاى يك روز روزه مى شود:
(صام على, عليه السلام, بالكوفة ثمانية و عشرين يوما شهر رمضان فراوا الهلال فامر مناديا ان ينادى اقضوا يوما فانّ الشهر تسعة و عشرين يوما.)69
حضرت على(ع) در كوفه, ماه رمضان را 28 روز, روزه گرفت و در روز بيست و هشتم هلال را ديدند پس به منادى حكم كرد كه ندا كند يك روز را قضا كنند [زيرا ماه 29 روز بوده است] باورمندان ديدگاه اختصاص
پس از اين كه ديدگاه اختصاص مطرح شد و با بيان دليلهاى استوار و از ميان برداشتن شبهه ها و ايرادها, برترى اين ديدگاه بر ديگر ديدگاه ها روشن گرديد, بر آنيم به اين نكته بپردازيم كه آيا در ميان فقها, چه شيعه و چه سنى, كسى به اين ديدگاه باور داشته است يا خير؟
با بررسى آراى فقهاى شيعه و سنى, خوشبختانه با آراى بسيارى از پيشينيان روبه رو مى شويم كه چنين ديدگاهى داشته اند(گرچه اين ديدگاه قائلى هم نمى داشت باز هم فرقى نمى كرد و از اعتبار آن چيزى نمى كاست) و در آسمان صاف, ديدن هلال را سبب روزه و فطر دانسته اند و در اين فرض, به مسأله ديدن هلال در افق ديگر ناحيه ها, نپرداخته اند, همان گونه كه روايات ديدن هلال, خالى از ذكر مسأله ديده شدن هلال در ديگر سرزمينها هستند و چنين چيزى; يعنى وابستن روزه و فطر بر ديدن هلال, بدون ياد كرد ديده شدن آن در ديگر ناحيه ها, حكايت از آن دارد كه ديده شدن هلال در هر ناحيه, ويژه همان ناحيه است و ديگر ناحيه ها را در بر نمى گيرد.
شيخ صدوق مى نويسد:
(واعلم انّ صيام شهر رمضان بالرؤية و الفطر بالرؤية…)70
بدان,روزه ماه رمضان با ديدن هلال آغاز و با ديدن آن انجام مى يابد.
شيخ مفيد پس از ذكر روايتى از امام صادق(ع) از طريق محمدبن مسلم مبنى بر بستگى روزه گرفتن و روزه گشادن بر ديدن و پرهيز از گمان, مى نويسد:
(فالهلال علامة الشهر و به وجبت العبادة فى الصيام و الافطار و الحج و سائر ما يتعلق بالشهور على اهل الشرع…)71
هلال نشانه ماه است كه با ديدن و ثابت شده آن عبادتهايى مانند آغاز و انجام روزه, حج و ديگر چيزهاى مربوط به ماههاى قمرى بر اهل شرع واجب مى گردد.
سيد مرتضى در اين باره يادآور شده است:
(هر آينه پيامبر(ص) هلالهاى ماه را ديده و بر اساس آن روزه و افطار را واجب كرد و نيز ايشان فرموده اند كه: (با ديدن هلال روزه را آغاز كنيد و با ديدن آن روزه را به پايان رسانيد.)72
شيخ طوسى مى نويسد:
(علامة الشهور رؤية الهلال مع زوال العوارض و الموانع …)73
نشانه ماهها,ديدن هلال است, در صورتى كه بازدارنده و پديده هايى از ديدن باز ندارند.
افزون بر اين, فقهاى بزرگ, ابن براج 74, ابوالصلاح حلبى 75, سلار 76, كه از معاصران شيخ به شمار مى آيند و ابن حمزه 77 و ابن زهره 78 كه در طبقه هاى بعدى قرار دارند و به طور كلى تمام فقهاى پيش از ابن ادريس, در فرضى كه ديدن هلال به طور عادى و بدون وجود بازدارنده پديده اى امكان داشته, ديدن را معيار آغاز و انجام ماه دانسته اند و هيچ يك از ايشان در اين انگاره از اعتبار يا بى اعتبارى ديدن هلال در ديگر شهرها يا شهادت شاهدان از ديده شدن هلال در ديگر سرزمينها, بحثى به ميان نياورده اند اما هنگامى كه پديده و بازدارنده اى وجود داشته كه از ديده شدن هلال باز مى داشته, در اين صورت, هر يك از ايشان ديدگاه ويژه اى را مطرح كرده اند كه به طور كلى سه ديدگاه درخور بازشناسى است:
ديدگاه نخست:شمارى همچون شيخ مفيد در صورت ديده نشدن هلال در افقى, براى شهادت دو عادل كه در داخل يا خارج شهر هلال را ديده باشند, اعتبار قائل شده اند; اما براى ديده شدن هلال در ديگر سرزمينها و شهرها, خير:
(والرؤية يجب فرضها بتحصيلها من جهة حاستها و تلزم مع فقدها بشهادة مرضيين انّهما حصلاها.)79
ديدن واجب است از راه حس باشد و در صورت نديدن, با شهادت دو شاهد مورد اعتماد كه ماه را ديده باشند, ديدن, ثابت مى شود.
(و ربما خفى لعارض او استتر عن اهل مصر لعلّة و ظهر لغير ذلك المصر و لكن الفرض انّما يتعلّق على العباد به اذهو العلم دون غيره.)80
و چه بسا به جهت پديده اى (مانند ابر و غبار) هلال پوشيده بماند و يا بر اهل شهرى به خاطر علتى پوشيده گردد و براى غير آن شهر آشكار شود و لكن واجب بودن روزه, تنها بر مردمان همان شهر واجب است; زيرا به ثابت شدن هلال در همان شهر علم داريم و نسبت به شهر ديگر چنين علمى نداريم.
البته از اطلاق قسمت اول ديدگاه شيخ مفيد, به تنهايى نمى توان قيد داخل شهر و خارج شهر را استفاده كرد; اما با توجه به قسمت دوم ديدگاه ايشان; يعنى معتبر نبودن ديده شدن هلال در ديگر شهرها, مقيدشدن اطلاق كلام ايشان به چنين قيدى ناگزير است. همان گونه كه عبارت (مع فقدها) در كلام ايشان به موردى كه در آسمان پديده و علتى باشد, حمل مى گردد, يعنى بر اين باور مى شويم:
(با ديده نشدن هلال در آسمان پوشيده و ابرى, ماه با شهادت دو شاهد مورد اعتماد ثابت مى شود.)
و بدين ترتيب, اعتبار شهادت دو شاهد را ويژه اين حالت مى دانيم, نه آسمان صاف; زيرا در آسمان صاف با فرض اين كه جمع بسيارى به جست وجوى هلال برخيزند و هلال را نبينند و در همين حال, دو شاهد بر ديدن هلال شهادت دهند, چنين امرى ناسازگار با علم به نبود هلال از سوى جست وجوگران هلال و مخالف با بناى عقلا و مخالف با مفهوم صحيحه خزاز و روايت حبيب خزاعى و با صحيحه محمدبن مسلم است كه پيش از اين زير عنوان ديدگاه مشهور در بوته نقد, ذكر شد. از اين روى شهادت دو شاهد مردود است.
شمارى, 81 از جمله امام خمينى در اين باره مى نويسد:
(نعم مع عدم العلّة و الصحو واجتماع الناس للرؤية و حصول الخلاف و التكاذب بينهم بحيث يقوى احتمال الاشتباه فى العدلين ففى قبول شهادتهما حينئذ اشكال.)82
در صورتى كه آسمان صاف بود و پديده هاى بازدارنده از ديده شدن نبود و مردم براى ديدن هلال اجتماع كرده باشند, سپس بين ايشان اختلاف پديد آيد و همديگر را به دروغ گويى متهم كنند, به گونه اى كه احتمال اشتباه دو شاهد را تقويت كند, در اين صورت قبول شهادت آن دو اشكال خواهد داشت.
و با فرض اين كه كسى به جست وجوى هلال برنخيزد و دو شاهد بر ديدن هلال شهادت دهند, چنين شهادتى بدون اشكال و خلاف, پذيرفته وهماهنگ با بناى عقلا و روايات مطلق بيّنه83 و ناسازگار با صحيحه محمدبن مسلم, صحيحه خزاز و روايت حبيب خزاعى است; اما چنين فرضى از كلام و محل بحث خارج است; چه آن كه محل بحث و نزاع در اعتبار شهادت, همان فرض قبلى است.
صاحب حدائق در اين باره مى نويسد:
(انّما النزاع فى انّه متى كانت المساء خالية من العلّة المانعة للرؤية و توجه الناس الى رؤيته فهل يكفى العدلان خاصة كمايدعيه اصحاب القول المشهور او لابد من الرؤية اليقينية التى هى عبارة عن رؤية المكلف نفسه او حصول الشياع الموجب للعلم.)84
مورد گفت وگو در مسأله ثابت شدن هلال با دو شاهد عادل اين است كه: هرگاه آسمان صاف بود و مردم به ديدن هلال بپردازند, در اين حال, آيا شهادت دو شاهد عادل, به تنهايى, بسنده مى كند چنان كه باورمندان قول مشهور مدعى آن هستند,يا اين كه ديدن يقينى لازم است كه عبارت است از ديدن خود مكلف يا حاصل شدن شياعى كه علم آور است.
نظريه دوم: در برابر نظريه اول, برخى همچون سيد مرتضى, حلبى و ابن زهره85 در صورت ابرى بودن آسمان, به طور مطلق, به شهادت دو عادل, اعتبار داده اند, به گونه اى از اين اطلاق مى توان اعتبار ديدن هلال را در خارج از شهر و ديگر شهرها نيز استفاده كرد.
سيد مرتضى مى نويسد:
(علامة دخول شهر رمضان, رؤية الهلال, فان خفى كملت عدّة الشهر الماضى ثلاثين وصمت فان شهد شاهدان عدلان على رؤية الهلال وجب الصوم.)86
ديدن هلال, نشانه داخل شدن ماه رمضان است. پس اگر هلال پوشيده ماند, ماه گذشته تا سى روز كامل مى گردد و روزه گرفته مى شود, پس اگر (در همين فرض, يعنى پوشيده بودن هلال) دو شاهد عادل بر ديدن هلال گواهى دهند, روزه واجب مى شود.[و لازم نيست ماه گذشته سى روز كامل شود.]
و ابوالصلاح حلبى در (كافى) مى نويسد:
(و علامة دخوله رؤية الهلال و بها يعلم انسلاخه و يقوم مقامها شهادة رجلين عدلين فى الغيم و غيره من العوارض و فى الصحو و انتفاءها اخبار خمسين.)87
نشانه آغاز ماه رمضان, ديدن هلال است و با ديدن هلال, خارج شدن ماه معلوم مى شود. و در هنگامى كه آسمان را ابر يا ديگر پديده ها پوشانده باشد, شهادت دو شاهد, جايگزين ديدن مى شود و در صافى آسمان و نبود پديده خبر دادن پنجاه تن, به منزله ديدن است.
نظريه سوم: شمارى همچون شيخ طوسى و ابن حمزه 88, به اعتبار شهادت دو عادل در داخل و خارج شهر, به روشنى نظر داده اند.(البته شيخ طوسى در يكى از كتابهاى خود 89 و ابن براج 90 بر اساس روايت حبيب خزاعى در گاه ابرى بودن آسمان, شهادت دو شاهد را از داخل شهر, نپذيرفته اند) شيخ طوسى در اين باره مى نويسد:
(فان كان فى السماء علّة من غيم او قتام او غبار و شهد عدلان مسلمان برؤيته وجب ايضا الصوم و متى كانت فى السماء علّة و لم ير فى البلد اصلا و شهد من خارج البلد نفسان عدلان قبل قولهما و وجب الصوم.)91
اگر در آسمان, پديده اى مانند ابر, مه و غبار باشد و دو گواه عادل مسلمان (از داخل و خارج شهر) به ديدن هلال, گواهى دهند, روزه واجب مى شود و زمانى كه در آسمان پديده اى باشد و در شهر هلال ديده نشود و دو نفر عادل از بيرون شهر شهادت دهند, قول آن دو پذيرفته مى شود و روزه واجب مى گردد.
ايشان پس از حكم به اعتبار ديده شدن هلال در خارج از شهر, براى اين كه حدومرز خارج از شهر را بازشناساند, به تعريف اين مسأله پرداخته و براى اين منظور (دورى و نزديكى) را عنوان كرده است. از اين چند تن, تنها شيخ طوسى مسأله (نزديكى يا هم افقى قمرى) را باز كرده است اما ابن براج 92 و ابن حمزه آن را مجمل گذاشته اند.
ابن حمزه مى نويسد:
(واذارئى فى بلد ولم ير فى اخر فان كانا متقاربين لزم الصوم اهليهما معا و ان كانا متبا عدين مثل بغداد و مصر او بلاد خراسان لم يلزم اهل الاخر.)93
هرگاه هلال در شهرى ديده شود و در شهر ديگرى ديده نشود, اگر اين دو شهر به هم نزديك باشند روزه بر اهل هر دو شهر واجب است و اگر مانند بغداد و مصر يا بغداد و شهرهاى خراسان, از هم دور باشند بر اهل آن شهرى كه هلال در آن ديده نشده روزه واجب نيست.
شيخ طوسى مى نويسد:
(و متى لم ير الهلال فى البلد و رأى خارج البلد على ما بيناه وجب العمل به اذا كان البلدان التى رأى فيها متقاربة بحيث لو كانت السماء مصحيه و الموانع مرتفعه لرأى فى ذلك البلد ايضا لاتفاق عروضها و تقاربها مثل بغداد و واسط و الكوفه و تكريت و الموصل فاما اذا بعدت البلاد مثل بغداد و خراسان و بغداد و مصر فانّ لكل بلد حكم نفسه ولا يجب على اهل بلد العمل بمارآه اهل البلد الآخر.)94
هنگامى كه هلال ماه در داخل شهر ديده نشود, ليكن در خارج شهر برابر آنچه بيان كرديم, ديده شود, عمل به مقتضاى آن واجب است, البته در صورتى كه شهرهاى ياد شده به گونه اى نزديك هم باشند كه در فرض صاف بودن آسمان و نبود بازدارنده در هر دو شهر, به جهت هم عرض بودن و نزديكى به يكديگر, به طور قطع, هلال ديده شود.مانند شهرهاى بغداد, واسط, كوفه, تكريت و موصل. ولى چنانچه شهرهاى ياد شده از يكديگر دور باشند, همچون بغداد و خراسان, يا بغداد و مصر, در اين حال هر يك از آنها حكم خاص خود را دارد و بر اهل شهرى كه هلال را نديده اند, واجب نيست به آنچه شهر ديگر ديده است, عمل كنند.
با درنگ در اين ديدگاه ها پى مى بريم هر سه ديدگاه در پذيرش شهادت دو شاهد در داخل شهر, با هم اتفاق دارند; اما نسبت به خارج شهر, هر يك بيانى جداى از ديگرى ارائه مى دهد:
ديدگاه نخست: اين ديدگاه مقيّد است, خارج شهر را به پيرامون شهر محدود مى كند و آن را در برگيرنده ديگر شهرها نمى داند.
ديدگاه دوم: اين ديدگاه مطلق است, خارج شهر را در برگيرنده ديگر شهرها نيز مى داند.
ديدگاه سوم: اين ديدگاه بين شهرهاى نزديك و دور تفصيل قائل مى شود و (خارج شهر) را, تنها شامل شهرهاى نزديك مى داند.
به ديگر سخن, صاحبان اين ديدگاه ها, همگى بر اساس صحيحه خزاز, مسأله (داخل و خارج) را به گونه اى در نظر گرفته و به اعتبار شهادت در اين چهارچوب رأى داده اند; اما وقتى با روايات قضا و روز شك كه موضوع آنها اعتبار شهادت ديگر شهرها و سرزمينهاى دور است, روبه رو شده اند, هر يك موضع خاصى گرفته و بر اساس اين روايات, به روشنگرى حدومرز (خارج شهر) پرداخته اند:
ديدگاه نخست, اين روايات را در نظر نگرفته, از اين روى, براى ديده شدن هلال در ديگر شهرها اعتبارى قائل نشده است.
ديدگاه دوم, به اطلاق اين روايات تمسك كرده, از اين روى, به ديده شدن هلال در ديگر شهرها اعتبار داده و مرزى براى اين شهرها در نظر نگرفته است.
ديدگاه سوم, با اطلاق اين روايات به سرزمينهاى نزديك, تنها به ديده شدن هلال در شهرهاى نزديك ترتيب اثر داده است.
از ميان اين سه ديدگاه, به طور كلى ديدگاه سوم درست تر و از ميان آراى يادشده در اين ديدگاه, تنها رأى شيخ طوسى درست و برابر با ديدگاه اختصاص است و از مسأله (هم افقى قمرى) تصوير روشن و درستى ارائه مى دهد; زيرا بنابر اين قول, ديده شدن هلال در سرزمينى, براى سرزمينها و ناحيه هايى معتبر شمرده شده كه به طور معمول, با منطقه هلال, در ديدن مشترك هستند; يعنى اگر پديده اى در آسمان نباشد, آن سرزمينها نيز همواره به همراه ناحيه اى كه هلال در آن ديده شده, هلال را در يك زمان خواهند ديد و اين برابر با ديدگاه اختصاص است كه مدعى اختصاص ديده شدن هلال در يك منطقه, به همان منطقه است. باورمندان به ديدگاه اختصاص, در ميان فقهاى اهل سنت
افزون بر فقهاى بزرگ شيعه كه به ديدگاه اختصاص, باور داشته اند, شمارى از فقهاى اهل سنت نيز, به اين ديدگاه, باور دارند.عبداللّه بن قدامه و عبدالرحمن بن قدامه از فقهاى حنبلى در باره مسأله (ويژه يا فراگير بودن ثبوت ماه قمرى) سه ديدگاه نقل كرده اند كه ديدگاه اختصاص از جمله آنهاست:
(واذا رأى الهلال اهل بلد لزم جميع البلاد الصوم و هذا قول الليث و بعض اصحاب الشافعى و قال بعضهم ان كان بين البلدين مسافة قريبة لا تختلف المطالع لاجلها كبغداد و البصره لزم اهلهما الصوم برؤية الهلال فى احداهما و ان كان بينهما بعد كالعراق و الحجاز و الشام فلكل اهل بلد رؤيتهم و روى عن عكرمه انه قال لكل اهل رؤيتهم و هو مذهب القاسم و سالم و اسحاق.)95
هرگاه هلال در ناحيه و سرزمينى ديده شود, بر همه سرزمينها روزه واجب است [ديدگاه فراگير] بنابر قول ليث و شمارى از اصحاب شافعى و شافعى مذهبان, اگر دو ناحيه نزديك به هم باشند, به طورى كه طلوع و غروب خورشيد در آنها گوناگون نباشد مثل بغداد و بصره, در صورت ديده شدن هلال در يكى از آن دو, بر اهل هر دو منطقه روزه واجب است; اما اگر فاصله آنها زياد باشد, مانند عراق و حجاز و شام, در اين صورت, سرزمينهاى دور پيرو ديده شدن هلال در افق خود هستند و ديده شدن در يكى, سودى براى ديگرى ندارد [ديدگاه غير فراگير] و از عكرمه روايت شده: هر سرزمين, پيرو ديده شدن هلال در افق خود است [ديدگاه اختصاص] اين مذهب سالم, قاسم و اسحق نيز هست.
محى الدين نووى به نقل از سرخسى مى نويسد:
(اذارآه اهل ناحية دون ناحية فان قربت المسافة لزمهم كلهم و ضابط القرب ان يكون الغالب انّه اذا ابصره هؤلاء لا يخفى عليهم الاّ لعارض.)96
حكم دو ناحيه نزديك به هم كه در يكى از آن دو, هلال ديده شده, يكسان است و معيار نزديكى دو ناحيه, اين است كه هرگاه هلال در يكى از اين دو ناحيه ديده شود در ناحيه ديگر اگر پديده و بازدارنده اى نباشد, ديده خواهد شد.
و ابن رشد قرطبى, پس ازنقل روايت كريب مى نويسد:
(فظاهر هذا الاثر يقتضى ان لكل بلد رؤيته قرب او بعد.)97
از ظاهر اين روايت بر مى آيد كه هر ناحيه پيرو ديده شدن هلال در افق خود آن ناحيه است, چه نزديك, چه دور. هم افقى قمرى
در پيوند با هم افقى قمرى يا سرزمينهايى كه در ديده شدن هلال هماهنگ هستند, كه اساس ديدگاه اختصاص را تشكيل مى دهد و دركلام شيخ و سرخسى نيز به روشنى بدان اشاره گرديده, بيان يك نكته لازم به نظر مى رسد و آن اين كه سرزمينهاى مشترك در ديدن هلال كه در يك زمان اگر بازدارنده و پديده اى نباشد توانا به ديدن هلال مى شوند, نمى توانند هميشه حدود ثابت و تغيير ناپذيرى داشته باشند, گرچه اين سرزمينها, به لحاظ نزديك بودن, چندين ماه, هلال را با هم و به گونه مشترك ديده باشند. به ديگر سخن, نمى توان قائل شد كه مناطق a,b,c, در مثل كه به لحاظ نزديك بودن, هلال در اين سرزمينها, چندين ماه به طور مشترك ديده شده است, همواره از نظر ديدن هلال, با هم مشترك هستند و هر گاه هلال در يكى ديده شود, لازمه آن اين است كه در دو منطقه ديگر نيز, ديده خواهد شد; زيرا هماهنگى و يكسانى در ديده شدن هلال, پيرو اندازه هايى چون: ارتفاع هلال و ميل ماه است, به گونه اى كه در يك يا چند ماه قمرى, ممكن است هلال در هر سه منطقه, ديده شود, اما در يك يا چند ماه ديگر, به لحاظ دگرگونى ارتفاع هلال يا دگرگونى ميل ماه, تنها در سرزمينهاى b,a يا c,b ديده شود. بدين ترتيب, هم افقى قمرى دو نوع خواهد بود: (قبلاً نيز نوعى از هم افقى بررسى شد) 1. هم افقى دگرگونى پذير:
اين هم افقى پيرو شاخصهايى, مانند ارتفاع هلال و ميل ماه بوده و با فرض صاف بودن آسمان,سرزمينهايى را شامل مى شود كه در يك يا چند ماه, هلال در آن سرزمينها, به طور مشترك و همزمان ديده مى شود و در يك يا چند ماه ديگر, به خاطر دگرگونى آن شاخصها, اين هماهنگى و اشتراك رخ نمى دهد.
شناساندن سرزمينهاى هم افق دگرگونى پذير, به اين گونه كه روشن شود در هر ماه, هلال در شب بيست ونهم, در چه ناحيه ها و شهرهايى به طور همزمان و مشترك درخور ديدن است و اين اشتراك از هر چند ماه يا چند سال در اين ناحيه ها تكرار مى شود, امرى است كه تا رسيدن به آن, راه درازى در پيش است; چه آن كه افزون بر انجام حسابهاى دقيق علمى بر پايه شاخصهايى كه در هلال جستن و پيش بينى ديدن دخيل هستند, برابر شدن اين پيش بينى ها با عينيت ديدن و دست آخر قاعده مند شدن اين امر كه سالها تجربه لازم دارد, بايسته است, تا با استناد به آن, هرگاه ديدن هلال به سبب پديده اى ناممكن شود, بتوان به طور قطع نسبت به بود يا نبود هلال درخور ديدن در سطح افق, اظهار نظر كرد. 2.هم افقى ثابت:
اين هم افقى ,برخلاف هم افقى دگرگون پذير, پيرو دگرگونى اندازه هاى ياد شده نيست و شامل ناحيه هايى مى شود كه همواره هلال در آنها, با فرض كم ترين بلندى ممكن از سطح افق, كه كم تر از آن اندازه, ديدن ناممكن است, در تمام ماهها به طور مشترك و همزمان ديده مى شود, به طورى كه در آسمان صاف, هرگاه هلال در يك ناحيه از آن ناحيه ها ديده شود, در ديگر ناحيه هاى آن نيز ديده خواهد شد و ديده نشدن آن در يك ناحيه به مفهوم ديده نشدن آن در ديگر ناحيه هاست. براين اساس, گستردگى سرزمينهاى هم افق ثابت, همواره از سرزمينهاى هم افق دگرگونى پذير, كم تر خواهد بود.
شناسايى سرزمينهاى هم افق ثابت در شب بيست ونهم, از اين جهت اهميت دارد كه هرگاه آسمان به گونه اى باشد كه هلال در بخشهايى از سرزمينهاى هم افق ثابت, ديده شود و در ديگر بخشهاى آن, ديدن هلال ناممكن باشد, به لحاظ علم و قطع به وجود هلال در خور ديدن در تمام بخشهاى سرزمينهاى (هم افق ثابت) به وجود هلال در خور ديدن در ناحيه هاى ديده نشده نيز حكم مى كنيم. يا در همان حالت, هنگامى كه جمع زيادى به جست وجو برخيزند و موفق به ديدن نشوند, گواهى ديدن دو شاهد عادل را مى پذيريم; چرا كه ممكن است فقط براى ايشان به لحاظ قرار گرفتن در يك موقعيت خاص نسبت به افق, ديدن ممكن شده باشد. بر خلاف حالتى كه آسمان در تمام بخشهاى سرزمينهاى (هم افق ثابت) صاف بوده و بسيارى از مردم, به جست وجوى هلال برخاسته اند و از اين ميان, تنها دو نفر, يا شمار اندكى ادعاى ديدن هلال كنند, چه آن كه ادعاى ايشان با علم آن جمع به نبود هلال در افق, ناسازگارى پيدا مى كند و در صورت ناسازگارى بين بيّنه كه گمان آور است و بين علم كه حجيت ذاتى دارد, برترى با علم است. و اين همان چيزى است كه صحيحه خزاز و روايت حبيب خزاعى و صحيحه محمد بن مسلم بر آن دلالت دارند.
شايان يادآورى است كه بى اعتبارى شهادت در آسمان صاف, در جايى است كه گروه بسيارى با فرض سلامت بينايى و دقت در ديدن, به جست وجوى هلال برخيزند وگرنه, دليلى براى مخالفت با اعتبار شهادت وجود ندارد:
(لو لم يره لعدم طلبه او لعدم الحاسة او لغير ذلك اعتبر بالشهادة.)98
اگر هلال, به خاطر به جست وجوى هلال نپرداختن, يا دقت نكردن يا غير آن, ديده نشود, شهادت معتبر است.
و در صحيحه خزاز و روايت حبيب خزاعى هم بيان روشنى بر نپذيرفتن شهادت دو شاهد در آسمان صاف, به طور مطلق وجود ندارد, تا در صورتى كه آسمان صاف باشد و گروهى به جست وجوى هلال برنخيزند, يا برخيزند امّا دقت لازم را به كار نبندند يا… ادعاى دو شاهد, مبنى بر ديدن هلال برپايه اين دو روايت, پذيرفته نشود. سير فقهى ديدگاه اختصاص يا فرآيند ظهور ديدگاه غيرفراگير (مشهور)
در اين قسمت, بر آن هستيم كه سير فقهى و پيشينه ديدگاه اختصاص و از گردونه خارج شدن آن و در برابر, جريان بروز ديدگاه غير فراگير را به بوته بررسى نهيم.
همان گونه كه پيش از اين ذكر آن رفت, تمام, يا بيش تر فقهاى شيعه تا زمان ابن زهره حلبى (م:585هـ.ق.) براساس صحيحه محمّد بن مسلم, صحيحه خزاز و روايت حبيب خزاعى, به ديدگاه اختصاص باورداشته و به خاطر اين روايتهاى خاص, اطلاق روايتهاى ديدن: (صم للرؤية وافطر للرؤية) را مقيّد كرده, به گونه اى كه در فرض صاف بودن آسمان, با تمسّك به مفهوم اين روايت, آغاز و انجام ماه را به ديدن هلال بسته و براى بيّنه, اعتبارى در نظر نگرفته اند و در انگار ابرى و غبارآلود بودن آسمان, شهادت دو شاهد از داخل و خارج شهر را معتبر شمرده و بنابر انگار اقامه بيّنه از سرزمينهاى دور, هر يك به فراخور استنباط خويش از روايتهاى قضا و روز شك, نسبت به ديده شدن هلال در سرزمينهاى دور نظر خاصى مطرح كرده اند.
چنين بنا و مبنايى نسبت به بيّنه, ساليان سال دوام داشته تا اين كه ابن ادريس حلّى (م:598هـ) با ضعيف شمردن سند روايت حبيب خزاعى و واحد شمردن آن و با اين استدلال كه (شهادت دو شاهد عادل, امرى است كه اصول مذهب بر آن دلالت مى كند و همه احكام, بسته بر آن است, مگر آنچه كه به دليل خارج شده باشد)99 به اعتبار بيّنه, به طور مطلق حكم كرده است:
(ان شهد برؤيته شاهدان عدلان, وجب عليك الصوم, سواء كانت السماء مصحيه او فيها علّة او كانا من خارج البلد او داخله و على كل حال… وهو مذهب سيدنا المرتضى(ره) فى جمل العلم و العمل ومذهب شيخنا المفيد فى المقنعه و جميع اصحابنا… فدلّ على انّه رحمه اللّه غير قائل بالخمسين.)100
اگر به ديدن هلال, دو شاهد عادل گواهى دهند, روزه بر تو واجب مى شود, چه آسمان صاف يا در آن علتى باشد و چه آن دو شاهد از بيرون شهر گواهى دهند يا از داخل و در هر حال, با دو شاهد ثابت مى گردد. و اين رأى سيد مرتضى و شيخ مفيد و همه اصحاب ماست. [ابن ادريس در آخر اين بحث, پس از نقل آراى شيخ طوسى در نهايه, خلاف والجمل والعقود, به اضطراب فتواى وى اشاره مى كند و در آخر به اين نتيجه مى رسد كه] شيخ گواهى دو گواه را پذيرفته و به لازم بودن گواهى پنجاه نفر, باور ندارد.
همان طور كه مى نگريد ابن ادريس به دنبال ارائه ديدگاه خود, به منظور استوارسازى و تأييد آن, به پيشينيان, از جمله شيخ مفيد, سيد مرتضى و همه اصحاب, حتى شيخ طوسى متوسل شده و آراى ايشان را موافق با رأى خود و بيانگر اعتبار بيّنه, به طور مطلق ذكر كرده است.
اظهار چنين ديدگاهى از سوى ابن ادريس و همسو كردن آراى بزرگان فقه با ديدگاه خود, با توجه به شخصيت فقهى علمى ابن ادريس كه پويايى فقه شيعه را, پس از يك قرن ركود و يكنواختى ناشى از سيطره آراى شيخ طوسى و شخصيت اين فقيه بزرگ بر مجامع فقهى, وجهه همت خويش قرار داده بود, بستر مناسبى را براى اظهار نظر روشن و مستدل فقهاى بعدى راجع به اعتبار مطلق بيّنه در ضمن مخالفت با آراى شيخ طوسى, فراهم مى كند.
در اين ميان, شايد محقق حلى101 (م:676هـ.) وعلامه حلّى102 (م:726هـ.) نخستين كسانى باشند كه با اشكالهايى بر صحيحه خزاز و روايت حبيب و مستندهاى شيخ طوسى, مانند: ضعيف شمردن سند روايتهاى ياد شده, حمل اين روايتها بر تهمت و شك و ثابت نبودن عدالت بيّنه و در برابر استناد به روايتهاى قضا, يا روايات مطلقى كه در مورد بيّنه صادر شده, به اعتبار مطلق بيّنه, كه پيش از اين, عكس آن; يعنى مشروط بودن اعتبار بيّنه, نظريه اى مشهور و اجماعى103 بود, حكم مى كنند و به دنبال آن, براى ديدن هلال در شهرهاى نزديك كه بيش تر به بيّنه ثابت مى شد, اعتبار مى دهند.104 و با اين قول, نظريه جديدى را كه امروزه از آن با عنوان (نظريه غيرفراگير) ياد مى شود, پايه گذارى مى كنند:
(اذا رؤى فى البلاد المتقاربة كالكوفه و بغداد وجب الصوم على ساكنيهما اجمع دون المتباعدة كالعراق و خراسان بل يلزم حيث رؤى.)105
هرگاه هلال در يكى از دو شهر نزديك به هم, مانند كوفه و بغداد ديده شود, روزه بر ساكنان هر دو شهر واجب است, اما در صورتى كه اين دو شهر يا دو منطقه از يكديگر دور باشند, در صورتى روزه بر آنان واجب مى شود كه هر منطقه خودش هلال را ببيند.
(اذا رئى الهلال اهل بلد ولم يراه اهل بلد آخر, فان تقاربت البلدان كبغداد والكوفه كان حكمهما واحداً يجب الصوم عليهما معاً وكذا الافطار وان تباعدتا كبغداد وخراسان والحجاز و العراق فلكل بلد حكم نفسه.)106
هرگاه مردم شهرى هلال ماه را ببينند و مردم شهر ديگر آن را نبينند, اگر اين دو شهر به يكديگر نزديك باشند, مانند بغداد و كوفه, حكم آنها يكى است و بر اهالى هر دو شهر روزه و همين طور فطر واجب است و اگر دور از يكديگر باشند, مانند بغداد و خراسان و حجاز و عراق, هر شهرى حكم خاص خويش را دارد.
بدين ترتيب, مى توان سخنان ابن ادريس را در مورد اعتبار مطلق بيّنه, بستر پديد آمدن ديدگاه غيرفراگير (ديدگاه مشهور) و در پى آن استدلالها و آراى محقق حلى و علامه حلى را در مورد اعتبار ديده شدن هلال در شهرهاى نزديك, نقطه آغازين ديدگاه غير فراگير و نقطه پايانى نظريه اختصاص دانست.
اعتبار ديده شدن هلال در ديگر شهرها, براى شهرهاى همجوار و نزديك, امرى است كه شالوده ديدگاه غير فراگير بودن هلال را تشكيل مى دهد; اما اين تمام آن چيزى نيست كه ديدگاه غير فراگير مدعى بيان آن است;بلكه علاوه بر آن, همان طور كه پيش از اين نيز بيان شد, ما در اين ديدگاه شاهد يك سرى معيارهايى هستيم كه براى روشن كردن مرز سرزمينهاى نزديك به اين ديدگاه اضافه شده اند. (اتحاد در طلوع و غروب خورشيد) يا (هم افقى) از جمله اين معيارهايند كه بيش تر از سوى فقهاى شيعه ارائه گرديده است و شايد بتوان معيارى را كه شيخ طوسى در مورد تعيين و تحديد دو ناحيه نزديك در مبسوط107 بيان كرده: (البلاد المتقاربة التى لايختلف فى المطالع) و علامه حلى در تحرير الاحكام آن را ضمن نقل و تقويت قول شيخ, يادآور شده است, منشأ ورود اين معيار در ديدگاه غير فراگير دانست:
(والشيخ رحمه اللّه جعل البلاد المتقاربة التى لايختلف فى المطالع كبغداد والبصره كالبلد الواحد والبلاد المتباعدة كبغداد و مصر لكل بلد حكم نفسه و فيه قوّة.)108
شيخ طوسى, شهرهاى نزديك به يكديگر را كه طلوع و غروب آنها گوناگون نباشد, مانند بغداد و بصره در حكم يك شهر قرار داده و براى شهرهاى دور همچون بغداد و مصر, حكم خاصى قائل شده است و در اين نظر قوتى است. (وبعضهم اعتبر ما قلناه و ضبطوا التباعد بان يكون بحيث يختلف المطالع كالحجاز والعراق والتقارب بان لايختلف كبغداد والكوفة.)109
گروهى از شافعيان, همان ميزانى را پذيرفته اند كه ما پذيرفته ايم; يعنى هر جا در طلوع خورشيد اختلاف داشته باشند, مانند حجاز و عراق, شهرهاى دور و هر جا از جهت افق با هم يكسان باشند, مانند بغداد و كوفه, شهرهاى نزديك به شمار آورده اند.
پس از علامه, شمارى از فقها از جمله فخرالمحققين,110 شهيد ثانى111, صاحب مدارك112 و محقق سبزوارى113 با اثرپذيرى از آراى علامه, همين معيار را بر مى گزينند و فخرالمحققين افزون بر آن, به تعريف اين معيار مى پردازد و مرز سرزمينهايى را كه از نظر طلوع و غروب خورشيد اختلاف دارند, هزار ميل كه سبب يك ساعت تفاوت در طلوع و غروب مى گردد, تعيين مى كند.
(فكل بلد غربى بعد عن الشرقى بالف ميل, يتاخر غروبه عن غروب الشرقى ساعة واحدة وانّما عرفنا ذلك بارصاد الكسوفات القمريه.)114
هر شهر غربى كه مقدار يك هزار ميل (1609 كيلومتر115) از شهر شرقى دور باشد, غروب خورشيد در آن جا يك ساعت ديرتر رخ خواهد داد, ما اين مقدار را از رصد گرفتگيهاى ماه به دست آورديم.
اين گونه است كه مى بينيم معيارى همچون نبود اختلاف در طلوع و غروب خورشيد, يا هم افقى خورشيدى, از زمان علامه حلى تا به امروز, به عنوان محور شناسايى مرز بين مناطق نزديك و دور نسبت به منطقه ديدن هلال از سوى باورمندان ديدگاه غيرفراگير مطرح مى گردد.
در حال حاضر, در ايران اسلامى نيز براساس همين ديدگاه به آغاز و انجام ماه قمرى حكم مى شود; يعنى از آن جايى كه فاصله غربى ترين و شرقى ترين نقطه در ايران اسلامى حدود هزار ميل يا 1500 كيلومتر است و اين مقدار فاصله, سبب يك ساعت فرق در طلوع و غروب خورشيديا وجود يك ساعت واحد در اين دو نقطه مى شود; از اين روى, در هر نقطه از كشور ما كه هلال ديده شود به ثابت شدن ماه در تمام ناحيه ها و شهرهاى آن حكم مى شود.
به طور كلى مى توان گفت در كشورهاى اسلامى, مرزهاى قراردادى هر كشور, نقش تعيين كننده اى در حكم آغاز و انجام ماه قمرى دارند, به عنوان مثال اگر در شهرهاى مرزى شرق عراق, هلال ديده شود و در شهرهاى مرزى غرب ايران ديده نشود, مرز قرار دادى بين دو كشور, از ثابت شدن ماه در شهرهاى غربى ايران كه شايد فاصله آنها با شهرهاى يادشده در عراق, از 200 يا 300 كيلومتر, افزون نباشد, مانع مى گردد در حالى كه چنين امرى با ديدگاه فقهى مشهور (ديدگاه غير فراگير) كه در داخل مرزهاى كشور ما پيروى مى شود, ناسازگارى دارد. بررسى مبانى دليلهاى ديدگاه غير فراگير
پس از بررسى فرآيند شكل گيرى ديدگاه غيرفراگير و جايگزينى اين ديدگاه به جاى ديدگاه اختصاص, در اين جا برآنيم كه به بررسى دليلها, يا انگيزه هايى كه محقق حلى و علامه حلى را به سست و بى بنياد انگاشتن ديدگاه اختصاص و طرح ديدگاه غيرفراگير واداشته, بپردازيم.
1. يكى از اين انگيزه ها را بايد در سخنان ابن ادريس در اعتبار مطلق بينّه و همسو كردن نظر بزرگان فقه, از جمله: شيخ مفيد, سيد مرتضى, شيخ طوسى و ديگر اصحاب با اين ديدگاه, كه در گفتار پيشين ذكر شد, جست وجو كرد.
در بررسى چنين انگيزه اى بايد به روشنى بيان كرد: هيچ يك از فقهاى مورد استناد ابن ادريس, به اعتبار بيّنه, به طور مطلق باور نداشته اند; بلكه آن را در صورت نبود علم و در انگارى كه آسمان صاف نباشد, معتبر شمرده اند و در همين انگار هم, شمارى از ايشان از جمله شيخ طوسى, ابن براج و ابن حمزه, به اعتبار بيّنه به طور مطلق, حكم نكرده; بلكه براى اعتبار آن, همان طور كه ذكر شد, شرط (نزديكى) را مطرح كرده اند. آنچه شيخ طوسى در خلاف يا در ديگر كتابهاى خود آورده است, به خلاف گوناگونى اين آرا در چند وچون مسأله شهادت, مفاد جملگى آنها, حاكى از اين است كه شيخ در مورد اعتبار بيّنه, به تفصيل باور داشته نه اطلاق و حتى نسبت به چنين تفصيلى ادعاى اجماع كرده است:
(مسأله: لايقبل فى رؤية هلال رمضان الاّشهادة شاهدين, فاما الواحد فلايقبل منه, هذا مع الغيم واما مع الصحو فلايقبل الاّ خمسون قسامه او اثنان من خارج البلد… دليلنا: اجماع الطائفه و الاخبار التى ذكرناها فى الكتابين المقدم ذكرهما.)116
ديده شدن هلال ماه رمضان پذيرفته نمى شود, مگر به گواهى دو شاهد. پس, از يك شاهد, گواهى قبول نمى شود. [پذيرش گواهى دو شاهد] هنگامى است كه آسمان را ابر فراگرفته باشد; اما با صافى آسمان و نبود علت, معتبر نيست, مگر شهادت پنجاه نفر به عدد قسامه, يا دو نفر از بيرون شهر… دليل ما [بر چنين تفصيلى] اجماع طائفه شيعه و اخبارى است كه در دو كتاب [تهذيب و استبصار] نقل كرديم.
2. يكى ديگر از انگيزه هاى سست و ضعيف شمردن نظريه اختصاص از سوى علامه117 ضعيف بودن سند روايتهايى همچون: صحيحه خزاز و روايت حبيب خزاعى است كه در واقع, اساس ديدگاه اختصاص را تشكيل مى دهند, حال آن كه بيش تر باورمندان اعتبار بيّنه به طور مطلق, كه به بررسى اسناد اين دو روايت پرداخته اند118, تنها روايت حبيب خزاعى را به خاطر مجهول بودن حبيب خزاعى و شمارى119 به جهت وجود اسماعيل مرار در سلسله سند اين روايت, مشمول اين ضعف دانسته اند; اما نسبت به صحيحه خزاز چنين نظرى نداشته اند.
محقق حلى, به رغم ارائه استدلالهايى درباره ديدگاه هاى شيخ طوسى, يا اثبات مطلق بودن اعتبار بيّنه, در مورد درستى يا نادرستى سند اين دو روايت, چيزى ابراز نكرده است. گويا علامه نيز, يونس بن عبدالرحمن را كه در سلسله سند روايت خزاز قرار دارد و شمارى 120 وى را سبب ضعف اين روايت دانسته اند, ثقه شمرده است.121 شهيد اول در مورد اين روايت جمله (اصحّ طريقاً واكثر عملاً) را به كار مى برد122و سيد حكيم اين دو خبر را برابر با بناء عقلا ذكر مى كند.123
بدين ترتيب, ملاحظه مى شود كه خدشه در سند اين دو روايت, نمى تواند دليل درخور پذيرشى براى ضعيف قلمداد كردن نظريه اختصاص به شمار آيد.به همين جهت, علامه در (مختلف) 124 با فرض سالم بودن سند اين دو روايت, براى از ميان برداشتن ناسازگارى بين اين دو روايت, كه سبب محدودشدن دامنه اعتبار بيّنه مى گردند و ديگر روايتها كه ناظر بر اطلاق دامنه اعتبار بيّنه هستند, اين دو روايت را بر موضع تهمت و شك و ثابت نشدن عدالت بيّنه حمل كرده و يادآور شده است: اين كه در اين دو روايت در فرض صاف بودن آسمان, ثابت شدن ديدن هلال, بستگى پيدا كرده به شهادت پنجاه نفر, اين امر حاكى از بى اعتبارى گواهى گواهانى است كه گواهى آنان گمان آور است و پديدآورنده علم عادى و اطمينان نيست.بر اين اساس, اصل حجت بودن بيّنه است در هر حالت, چه آسمان صاف باشد يا نباشد و تنها آن دسته از شهادتهايى كه سبب گمان و شك است بنابر مفاد اين دو روايت, حجت نيستند.
در اين باره بايد يادآور شد: حمل اين دو حديث بر تهمت و شك, درست است و در آن بحثى نيست; ولى چنين امرى, باز نمى دارد از اين كه اعتبار بيّنه, قيد بخورد به فرضى كه آسمان غبارآلود و يا ابرى باشد; زيرا آن جايى كه بيّنه در معرض تهمت قرار مى گيرد و جز شك و گمان بهره نمى گردد, موردى است كه آسمان صاف باشد و گروهى به جست و جوى هلال برخيزند; اما موفق به ديدن هلال نگردند, آن گاه از اين ميان, دو نفر, گرچه عادل, ادعاى ديدن هلال كنند.برخلاف موردى كه آسمان صاف بوده و بدون جست وجوى گروهى براى ديدن هلال دو نفر عادل, ادعاى ديدن هلال كنند.
و از آن جايى كه درباره اقامه بيّنه در آسمان صاف, همين دو مورد درخور تصوّر است و اين دو مورد هم, يكى بر اساس مفاد حديث اعتبار ندارد و ديگرى به خاطر به جست وجوى هلال برنخاستن, از محل كلام خارج مى شود. از اين روى, دامنه اعتبار بيّنه (دو شاهد) در عمل, به موردى كه در آسمان بازدارنده و پديده اى باشد, ويژه مى شود.
3. دست آخر, مهم ترين انگيزه در جهت گيرى محقق و علاّمه به سمت ديدگاه نافراگير, استناد ايشان به روايتهايى است كه در باب بيّنه, به طور مطلق صادر شده اند.125 (و از اطلاق استفاده شده از آنها, اعتبار بيّنه را, چه در آسمان صاف و چه در آسمان ابرى و غبارآلود, منتهى از شهرهاى نزديك, استفاده كرده اند كه در واقع چنين چيزى همان مفاد ديدگاه نافراگير است.)
1.امام صادق(ع) مى فرمايد: (صم لرؤية الهلال و افطر لرؤيتة فان شهد عندك شاهدان مرضيان باّنهما رأياه فاقضه.)126
با ديدن هلال ماه روزه بگير و با ديدن آن, روزه بگشاى. پس اگر دو شاهد پسنديده گواهى دادند كه ماه را ديده اند, آن را قضا كن.
2. از امام صادق(ع) پرسيده شد از روزى كه روزه قضا مى شود, امام (ع) فرمود: (لاتقضه الاّ ان يثبت شاهدان عدلان من جميع اهل الصلاة متى كان رأس الشهر.)127
آن روز را قضا مكن مگر اين كه دو شاهد عادل از اهل نماز, ثابت كنند كه چه زمانى اول ماه بوده است.
3. امام صادق(ع) درباره فردى كه بيست و نه روز, روزه گرفته بود, فرمود: (ان كانت له بيّنة عادلة على اهل مصر انّهم صاموا ثلاثين على رؤية قضى يوما.)128
اگر براى او گواه عادلى باشد مبنى بر اين كه مردم شهرى بنابر ديدن هلال, سى روز روزه گرفته اند, بايد يك روز را قضا كنند.
4. عبدالرحمن بن ابى عبداللّه از امام صادق(ع) مى پرسد: اگر روز بيست و نهم شعبان هوا ابرى بود و ما نتوانستيم ماه را ببينيم, چه كنيم؟ امام (ع) فرمود: (لاتصم, الاّ ان تراه, فان شهد اهل بلد آخر فاقضه.)129
روزه نگير, مگر اين كه ماه را ببينى و اگر از شهر ديگرى بر ديدن هلال در روز بيست و نهم شعبان شهادت دادند, قضاى آن روز را به جاى آور.
5. امام صادق(ع) درباره معناى اهلّه مى فرمايد: (هى اهّلة الشهور, فاذا رأيت الهلال فصم و اذا رأيته فافطر.)
منظور هلال ماههاست پس هرگاه هلال ماه راديدى روزه بگير و زمانى كه ديدى افطار كن.
راوى مى گويد: گفتم: آيا نظر شما اين است كه اگر ماه بيست و نه روز بود, يك روز را قضا كنم.
امام(ع) مى فرمايد: (لا الاّ ان تشهد لك بيّنة عدول, فان شهدوا انّهم راوا الهلال قبل ذلك فاقض ذلك اليوم.)130
نه, مگر گواهان عادل شهادت دهند. پس اگر گواهى دادند كه هلال ماه را يك روز جلوتر ديده اند, يك روز را قضا نما.
6. امام باقر(ع) مى فرمايد: (لا اجيز الطلاق و لا فى الهلال الاّ رجلين.)131
در طلاق و هلال اجازه نمى دهم مگر شهادت دو مرد را.
7. امام صادق(ع) مى فرمايد: (كان على(ع) يقول: لا اجيز فى الهلال الاّ شهادة رجلين عدلين.)132
حضرت على(ع) مى فرمود: در هلال اجازه نمى دهم, مگر گواهى دو مرد عادل را.
8. امام صادق(ع) مى فرمايد: (لا تقبل شهادة النساء فى رؤية الهلال ولا يقبل فى الهلال الاّ رجلان عدلان.)133
در ثابت شدن ديدن هلال,شهادت زنان پذيرفته نمى شود و پذيرفتنى نيست در هلال مگر (شهادت) دو مرد عادل.
9. امام صادق(ع) مى فرمايد: (لا تصم الاّ للرؤية او يشهد شاهدا عدل.)134
روزه نگير مگر با ديدن, يا گواهى دو شاهد عادل.
اين روايات و به طور كلى تمام روايتهايى كه در باب بيّنه صادر شده اند, به دو گروه تقسيم مى شوند:
گروه اول: رواياتى كه مربوط به قضا و روز شك هستند.(شماره 1 تا 5)
گروه دوم: رواياتى كه در قالب حصر صادر شده اند.(شماره 6 تا 8)
بررسى روايتهاى گروه نخست: در بررسى اين روايتها, همان گونه كه پيش از اين در زير عنوان: ديدگاه اختصاص در بوته نقد, گذشت بايد عرض كرد: اين روايتها مربوط هستند به شب بيست ونهم كه آسمان, ابرى و ديدن ممكن نيست; از اين روى, اگر اطلاقى هم در اين گونه روايتها ديده مى شود, مربوط به اين حالت است, نه آسمان صاف.
بررسى روايتهاى گروه دوم: در بررسى اين روايتها, بايد يادآور شد: در اساس, اين روايتها, اطلاق ندارند, بلكه تنها براى ثابت كردن حجت بودن بيّنه (دو شاهد) صادر شده اند. به ديگر سخن, اين روايتها در مقام حصر اضافى هستند و بر جايز نبودن شهادت فاسق, عدل واحد و زنان دلالت دارند.135 از اين روى, همان گونه كه از اين روايتها نمى توان بى اعتبارى حكم حاكم, شياع و گذشت سى روز را استفاده كرد, نمى توان اعتبار بيّنه را در هر حال, نتيجه گرفت.
آنچه مى تواند چنين ادعايى را تأييد كند, وجود روايتهاى مطلقى است كه درباره ديدن هلال, صادر شده اند; اما در هيچ يك از آنها, چه روايتهاى شيعه و چه روايتهاى سنى, بيّنه در عرض ديدن ذكر نگرديده, تا با استفاده از سياق روايت, مطلق بودن بيّنه نيز استفاده شود.و تنها در جايى بيّنه در كنار ديدن, ديده مى شود كه روايت در مقام حصر است, و بر آن است حجت بودن راه هايى كه با آنها هلال ثابت مى شو,د ثابت كند.مانند: (لا تصم الاّ للرؤية او يشهد شاهدا عدل.)
البته در يك روايت, ديدن و بيّنه بر سياق واحد بوده و بر خلاف ساير روايات, مفيد اطلاق مى باشد:
امام باقر(ع) مى فرمايد: (قال اميرالمؤمنين عليه السلام اذا رايتم الهلال فافطروا او يشهد عليه عدل من المسلمين فان لم تروا الهلال الاّ من وسط النهار او آخره فاتموا الصيام الى الليل فان غم عليكم فعدوا ثلاثين ثم افطروا.)136
حضرت على(ع) فرمود: چون هلال را ديديد, يا عادلى از مسلمانان بر آن شهادت داد, روزه بگشاييد و اگر هلال را نديديد, جز در قسمت وسط روز يا آخر آن, پس روزه را تا شب تمام كنيد.
در اين روايت, بيّنه (صرف نظر از اين كه بيّنه به مفهوم يك شاهد باشد يا دو شاهد) همان نقشى را دارد كه ديدن دارد; يعنى همان گونه كه ديدن اطلاق داشته و سبب ثابت شدن ماه مى گردد, بيّنه نيز اطلاق دارد و افزون بر آسمان ابرى و غبارآلود, سبب ثابت شدن ماه در آسمان صاف نيز مى گردد.و به طور طبيعى چنين امرى با روايات حبيب خزاعى و صحيحه خزاز كه فقط در فرض ابرى و غبارآلود بودن آسمان, بيّنه را و در فرض صاف بودن آسمان, شهادت پنجاه نفر را معتبر مى دانند, نه بيّنه را, ناسازگار است, مگر اين كه بر اين باور شويم در اين جا واژه (عدل) به مفهوم بيّنه نبوده, بلكه از آن جا عدل مصدر است و بر شمار كم و زياد صادق,137 منظور از عدل در اين جا, همان پنجاه نفر يا شمارى است كه از آن علم به دست مى آيد. بدين ترتيب, اين روايت با روايتهاى ياد شده ناسازگارى ندارند, بلكه بيان ديگرى از مفاد اين دو روايت خواهد بود و ديگر اين كه از آن مطلق بودن اعتبار بيّنه استفاده نخواهد شد.
آنچه كه چنين ادعايى را تأييد مى كند: يكى,وجود چند روايت است كه با اين روايت از نظر سندى نزديك هستند, در آنها عدل به صورت جمع نقل شده: (واشهدوا عليه عدولامن المسلمين), 138 (او تشهد عليه بيّنة عدول من المسلمين),139 (او شهد عليه عدول من المسلمين.)140
و ديگر,وجود روايتهايى است كه در باب ديدن صادر شده اند و ديدن اطلاق دارد امّا در هيچ يك از آن روايتها (به جز روايتهايى كه در مقام حصر هستند و روايتهاى قضا كه بحث آنها گذشت) بيّنه در عرض ديدن و به گونه مطلق ذكر نگرديده اند و چنين چيزى حاكى از اين است كه واژه (عدل) در روايت ياد شده به مفهوم بيّنه نيست, تا از آن مطلق بودن اعتبار بيّنه را استفاده كرد وگرنه مى بايست در ميان اين همه روايت مربوط به ديدن, يك مورد يافت شود كه در آن بيّنه در عرض ديدن ذكر شده باشد, حال آن كه چنين چيزى نيست و افزون بر اين, روايتهاى بسيارى از شيعه و سنى وجود دارد كه به دنبال ديدن (نه در عرض ديدن) (گذشت سى روز) با فرض ممكن بودن ديدن به عنوان ملاك ثابت شدن ماه, ذكر گرديده است و اين نكته, درخور درنگ است.در ضمن, در روايت مورد بحث, اصل امكان ديدن هلال در روز, بنابر نظريه شمارى از فقهاى اماميه و عامه 141, محل درنگ است.
آقاى خويى مى نويسد:
(فالرؤية فى يوم الشك عند الزوال قبله او بعده مجرد فرض بل لم نر و لم نسمع به لحد الآن… اللهم الاّ قريبا من الغروب بنصف ساعة او ساعة فانّه كثير شايع.)142
ديدن هلال در روز شك, پيش از زوال و بعد از آن, تنها امرى فرضى محسوب مى شود كه تا كنون نه آن را ديده ايم و نه شنيده ايم, مگر نيم ساعت يا يك ساعت مانده به غروب. چه آن كه امرى شايع است.
بيش تر فقهاى اهل سنت و فقهاى اماميه, بدون اين كه به ممكن بودن, يا نبودن ديدن در روز بپردازند, بر بى اعتبارى ديدن در روز نظر داده و اثرى بر اين ديدن, بار نكرده اند.صاحب جواهر كه از جمله اين فقهاست, بى اعتبارى ديدن در روز را اتفاقى و مورد اجماع فقها دانسته و بر اعتبار ديدن در شب از نظر شرع ادعاى ضرورت كرده است و روايات مربوط به آن را شاذ و بدون پاره اى از ويژگيهاى حجت بودن و ناسازگار با روايتهاى صحيح تر و مشهورتر ذكر كرده و تقيه اى بودن اين روايات را احتمال داده است.143
البته اشكال پديدار شدن هلال در روز از نظر تجربى, به احتمال, به سرزمينهاى معتدله اختصاص دارد; زيرا در اين ناحيه ها, جدايى ماه از خورشيد در روز سى ام در هنگام طلوع خورشيد, هر اندازه كه باشد برآمدگى زمين يا در زير افق بودن ماه در ساعتهاى بعد از طلوع, شدت نور خورشيد مانع از ديدن هلال مى گردد; اما در سرزمينهاى قطبى يا سرزمينهايى كه عرض جغرافيايى بالايى دارند, به جهت كم بودن شدت نور خورشيد, ديدن هلال در روز, ممكن است. اساس ومبناى طرح معيار (هم افقى) يا (اتحاد در طلوع و غروب خورشيد) در ديدگاه غيرفراگير
همان طور كه پيش از اين در ذيل عنوان ديدگاه غيرفراگير در بوته نقد, شرح شد, روشن نبودن مفهوم معيار (هم افقى) و گوناگونى ديدگاه ها كه درباره مرز سرزمينهاى (هم افق) يا (يكسان در طلوع و غروب خورشيد) ذكر شده, از جمله مواردى است كه نامعتبر بودن ديدگاه غيرفراگير (عدم تعميم) را سبب مى شود, حال در اين جا اين پرسش مطرح است كه بر چه اساسى چنين معيار بى پايه اى در ديدگاه عدم تعميم مطرح شده و برخى سرزمينها را در حكم ناحيه اى كه هلال در آن ديده شده, از نظر آغاز و انجام ماه قمرى قرار داده است.يا به بيان ديگر, بنابر چه مبنايى علاّمه حلّى براى روشن كردن سرزمينهاى نزديك با ناحيه اى كه هلال در آن ديده شده, كه اساس ديدگاه غيرفراگير را تشكيل مى دهد, به ارائه چنين معيارى پرداخته است. آيا طرح چنين معيارى از جانب وى, آن هم براى نخستين بار در ميان فقهاى اماميه, مستند به مبانى تجربى و علمى خاصى بوده, يا آنچه از شيخ طوسى در تحرير الاحكام نقل و سپس تقويت كرده, نقش عمده اى در پذيرفتن چنين معيارى از سوى ايشان در تذكره داشته است.
آنچه در كتابهاى علاّمه ديده مى شود اين است كه وى در (منتهى) به لحاظ ترديد در امكان ديده شدن هلال در جايى و در همان حال ديده نشدن آن در جايى ديگر, ديدگاه فراگير (غير مشهور) را ذكر و نظر شيخ طوسى را بى آن كه تقويت كند, به عنوان نظر مخالف مطرح كرده است; اما در پايان از ديدگاه فراگير بودن ديدن هلال برگشته و ديدگاه غيرفراگير را برگزيده است:
(اذا رأى الهلال اهل بلد وجب الصوم على جميع الناس سواء تباعدت البلاد او تقاربت و به قال احمد و الليث بن سعد و بعض اصحاب الشافعى و قال الشيخ رحمه اللّه ان كانت البلاد متقاربة لاتختلف فى المطالع كبغداد و البصره كان حكمها واحدا و ان تباعدت كبغداد و مصر كان لكل بلد حكم نفسه… و لو قالوا انّ البلاد المتباعدة يختلف عروضها فجاز ان يرى الهلال فى بعضها دون بعض لكروية الارض قلنا انّ المعمور منها قدر يسير هو الربع و لا اعتداد به عند السماء و بالجمله ان علم طلوعه فى بعض الصفايح و عدم طلوعه فى بعضها المتباعد عنه لكروية الارض لم يتساوحكماهما اما بدون ذلك فالتساوى هو الحق.)145
چنانچه اهالى شهرى هلال را ببينند, روزه بر همه مردم شهرها واجب است, چه شهرهاى ديگر دور باشند يا نزديك. احمد وليث بن سعد و شمارى از شافعيان نيز, بر اين باورند و شيخ گفته است:
اگر شهرها نزديك به هم باشند به گونه اى كه طلوع و غروب آنها مختلف نباشد, مانند بغداد و بصره, حكم آنها همسان خواهد بود و در صورت دور بودن مانند بغداد و مصر, هر شهرى پيرو حكم خودش خواهد بود… [سپس علامه در نقل استدلال كسانى كه فراگير بودن ديدن هلال را نمى پذيرند و بين حكم شهرها تفصيل قائل مى شوند, مى افزايد:] اگر گفته شود عرض شهرهاى دور گوناگون است; از اين روى, ممكن است به خاطر كروى بودن زمين, هلال در شهرى ديده شود و در شهر ديگر ديده نشود, پاسخ مى دهيم: بخش سكونت پذير زمين يك چهارم كل كره زمين و مقدار كمى است كه در مقايسه با گستردگى آسمان به حساب نمى آيد.خلاصه سخن اين كه اگر مسأله طلوع ماه در پاره اى از سرزمينها و طلوع نكردن آن در پاره اى سرزمينهاى دور دست تر از آن ناحيه, به خاطر كروى بودن زمين, معلوم شود, حكم آنها مساوى نخواهد بود; اما اگر چنين چيزى مسلّم نباشد,قول به برابرى حكم, حق است.
علامه در تحرير الاحكام نيز, با وجود اين كه به ديدگاه فراگير بودن هلال, اشاره روشن مى كند; اما نظر شيخ را مبنى بر فراگير نبودن نيز نقل و آن را تقويت مى كند:
(اذا رأى الهلال اهل بلد وجب الصوم على جميع الناس سواء تباعدت البلاد او تقاربت و الشيخ رحمه اللّه جعل البلاد المتقاربة التى لا يختلف فى المطالع كبغداد و البصره كالبلد الواحد و البلاد المتباعدة كبغداد و مصر لكل بلد حكم نفسه و فيه قوه.)146
چنانچه اهالى شهرى هلال را ببيند روزه بر همه مردم شهرها واجب است, چه شهرهاى ديگر دور باشند يا نزديك و شيخ شهرهاى نزديك به يكديگر را كه طلوع و غروب آنها گوناگون نباشد, مانند بغداد و بصره در حكم يك شهر قرار داده و براى شهرهاى دور همچون بغداد و مصر, براى هر يك حكم خاصى قائل شده است و در اين نظر قوتى است.
پس از اين مى بينيم علامه در تذكره به دليل رسيدن به اين كه ممكن است هلال در جايى ديده شود و در عين حال, در جايى ديگر, ديده نشود, از نظريه فراگير بودن ديدن هلال دست برداشته 147 و ضمن مورد اعتماد دانستن قول شيخ, نظريه فراگير نبودن هلال را برگزيده است. و معيار درج شده در قول شيخ را كه در (منتهى) به عنوان قول مخالف نقل و در (تحرير) ضمن نقل, تقويت كرده, در اين جا بدون ذكر دليلى موجّه, به عنوان معيارى براى مرزبندى سرزمينهاى نزديك و دور كه در ديدگاه غيرفراگير (عدم تعميم) مطرح مى شود, پذيرفته است: (اذا رأى الهلال اهل بلد و لم يره اهل بلد آخر فان تقاربت البلدان كبغداد و الكوفه كان حكمها واحدا يجب الصوم عليهما معا و كذا الافطار و ان تباعدتا كبغداد و خراسان و الحجاز و العراق فلكل بلد حكم نفسه قاله الشيخ (ره) و هو المعتمد… لانّ البلدان المتباعدة تختلف فى الرؤية باختلاف المطالع و الارض كره فجاز ان يرى الهلال فى بلد و لا يظهر فى آخر لانّ حدبة الارض مانعة من رؤيته… اختلف الشافعية فى الضابط لتباعد البلدين فبعضهم اعتبر مسافة القصر و قال بعضهم …و بعضهم اعتبر ما قلناه و ضبطوا التباعد بان يكون بحيث يختلف المطالع كالحجاز و العراق و التقارب بان لا يختلف كبغداد و الكوفه.)148
هرگاه مردم شهرى هلال ماه را بينند و ساكنان شهر ديگر آن را نبينند, پس اگر دو شهر ياد شده نزديك به يكديگر باشند, مانند: بغداد و كوفه, حكم آنها يكى است و بر اهالى هر دو شهر, روزه و فطر واجب است و اگر از هم دور باشند, مانند: بغداد و خراسان يا حجاز و عراق, در اين حال هر شهرى حكم خاص خود را خواهد داشت. اين مطلب را شيخ نيز قائل شده است و چنين چيزى مورد اعتماد است. زيرا ديدن هلال در دو شهر دور, به سبب اختلاف در طلوع خورشيد گوناگون مى شود.افزون بر اين, برآمدگى ناشى از كروى بودن زمين, مانع از ديدن هلال در يكى از دو شهر دور [كه فاصله محدّبى از يكديگر دارند] مى شود از اين روى ممكن است هلال در يك شهرى ديده شود و در عين حال در شهر ديگر ديده نشود. در ضمن شافعيان در مورد و معيار دورى دو شهر ديدگاه هاى گوناگونى ياد كرده اند, شمارى مسافت قصر را معتبر دانسته اند و شمارى … و بعضى همان ميزانى را پذيرفته اند كه ما پذيرفته ايم; يعنى هر جا در طلوع خورشيد اختلاف داشته باشند مانند: حجاز و عراق, شهرهاى دور و هرجا اختلاف نداشته باشند مثل: بغداد و كوفه, شهرهاى نزديك به شمار آورده اند.
بدين ترتيب, با توجه به ظاهر اين سخنان, در پاسخ به پرسشى كه درصدر بحث مطرح شد, مى توان ادعا كرد: مبناى علامه براى ارائه معيار (اتحاد در طلوع و غروب خورشيد) همان معيارى بوده كه شيخ براى روشن كردن مرز سرزمينهاى نزديك بيان داشته است و علامه دليل مستدلّى كه دلالت بر روشن كردن مرز سرزمنيهاى نزديك نسبت به منطقه اى كه هلال ديده شده, نداشته تا مبناى رويكرد وى به چنين معيارى گردد. امّا بايد اضافه كرد, مسأله به همين جا ختم نمى شو,د بلكه در چنين بنايى, يعنى بناكردن معيار علامه بر ديدگاه هاى شيخ, چند اشكال اساسى ديده مى شود:
نخست آن كه: شيخ معيارى را كه در مبسوط براى روشن كردن قلمرو سرزمينهاى نزديك بيان كرده, هم عرضى و نزديكى است: (لاتفاق عروضها و تقاربها) اما آنچه علامه در منتهى و تحرير نقل كرده و به شيخ نسبت داده, مختلف نبودن طلوع و غروب خورشيد است: (البلاد المتقاربه لا يختلف فى المطالع). به بيان ديگر, معيارى كه شيخ در مورد سرزمينهاى نزديك ارائه داده, ناظر بر (هم افقى قمرى) است كه پيش از اين به شرح بيان شد و معيارى را كه علامه نقل كرده و به شيخ نسبت داده, بر (هم افقى خورشيدى) نظر دارد, امرى كه در روشن كردن سرزمينهاى هم افق قمرى يا سرزمينهايى كه به طور همزمان هلال در آنها ديده مى شود, شايستگى ندارد.
دو ديگر: از آن جايى كه شيخ به نظريه اختصاص باور دارد و در آسمان صاف براى ديدن هلال در ديگر سرزمينها اعتبارى قائل نيست; از اين روى, در فرض پوشيده بودن آسمان, ديده شدن هلال در سرزمينهاى نزديك را پذيرفته است و معيارى هم براى روشن كردن مسأله (نزديكى) ارائه داده (اتفاق عرض) مختص به آسمان پوشيده است.امّا ديدگاهى كه علامه در تذكره, شيخ را بدان قائل دانسته, مطلق است, به گونه اى كه هم شامل آسمان صاف و هم شامل آسمان پوشيده مى شود.
به بيان ديگر, ديدگاهى كه شيخ قائل بدان بوده, ديدگاه اختصاص است كه ديدگاهى مقيّد است, اما ديدگاهى كه علامه آن را به شيخ نسبت داده, ديدگاه نافراگير بودن هلال است كه از جهتى مطلق به شمار مى آيد:
(اذا راى الهلال بلد و لم يره اهل بلد اخر فان تقاربت البلدان كبغداد و الكوفه كان حكمها واحدا يجب الصوم عليهما معا و كذا الافطار و ان تباعدتا كبغداد و خراسان و الحجاز و العراق فلكل بلد حكم نفسه قاله الشيخ(ره) و هو المعتمد.)149
هرگاه مردم شهرى هلال ماه را ببينند و ساكنان شهر ديگر آن را نبينند, پس اگر دو شهر ياد شده, نزديك به يكديگر باشند, مانند: بغداد و كوفه, حكم آنها يكى است و بر اهالى هر دو شهر, روزه و فطر واجب است و اگر از هم دور باشند, مانند: بغداد و خراسان يا حجاز و عراق, در اين حال هر شهرى حكم خاص خود را خواهد داشت. اين تفصيلى است كه شيخ بدان نظر داده و امرى است مورد پذيرش ما.
سه ديگر: معيار (هم افقى قمرى) يا (اتفاق عرضى) معيارى است كه شيخ آن را براى روشن كردن مرز سرزمينهاى نزديك, در فرضى كه آسمان پوشيده و ديدن به سبب ابر و غبار, ممكن نباشد, طرح كرده, در حالى كه علامه آن معيار را, پس از آن كه از آن, اتحاد در طلوع و غروب خورشيد را اراده كرده, به طور مطلق, هم براى آسمان صاف و هم براى آسمان پوشيده به كار برده است. به بيان ديگر, علامه معيارى را كه مربوط به ديدگاه اختصاص بوده, پس از حمل آن بر معنايى ديگر, در ديدگاه نافراگير بودن هلال,به كار گرفته است, معنايى كه نه تنها براى بازشناساندن سرزمينهاى نزديك در ديدگاه اختصاص,بلكه براى بازشناساندن سرزمينهاى نزديك در ديدگاه نافراگير (عدم تعميم) نيز شايستگى ندارد; چه, سرزمينهايى كه از نظر طلوع و غروب خورشيد يكسان هستند و خورشيد در يك آن, در اين سرزمينها طلوع يا غروب مى كند, سرزمينهايى هستند كه يك خط طولانى (خط طلوع يا غروب) را كه جز در سرزمينهاى قطبى, در دو نيم كره شمالى و جنوبى امتداد دارد, شكل مى دهند و روشن است كه اطلاق نزديكى يا نزديك شمردن سرزمينهايى كه روى اين خط طولانى با عرض هاى جغرافيايى گوناگون از هم قرار دارند, نادرست است. ضمن اين كه, ديدن در يك نقطه از اين خط طولانى, سبب ديدن در ديگر ناحيه هاى واقع در اين خط نمى گردد;زيرا همسانى در ديدن, همان گونه كه پيش از اين در ذيل عنوان (هم افقى قمرى) گفتيم, پيرو اندازه هايى, مانند ارتفاع هلال و ميل ماه است و دگرگونى در هر يك از اين اندازه ها, سبب دگرگونى در افزايش يا كاهش محدوده سرزمينهاى همسان در ديدن مى گردد. از اين روى,با غروب خورشيد پس از خارج شدن ماه از محاق و پيش از غروب ماه و ديدن هلال در ناحيه اى, تنها آن دسته از سرزمينهاى واقع در خط غروب, كه اختلاف عرض كم ترى با سرزمينى كه هلال در آن ديده شده, دارند, با اين منطقه از نظر ديدن هلال, مشترك خواهند بود و در ديگر سرزمينها, برآمدگى ناشى از اختلاف عرض, از ديدن هلال, باز خواهد داشت.
بله, بر فرض محال, اگر ماه نيز جرمى داشت برابر با جرم خورشيد, در اين صورت ممكن بود با غروب خورشيد, تمامى سرزمينهايى كه بر روى خط غروب قرار دارند, بى آن كه برآمدگى ناشى از اختلاف عرض, مانعى به شمار آيد, هلال را به طور همزمان بينند.
بدين ترتيب, ملاحظه مى گردد كه چگونه معيارى بى اصل و اساس بنابر يك برداشت نادرست از ديدگاه شيخ, در ديدگاه نافراگير, كه آن نيز بر پايه اى صحيح استوار نيست, راه مى يابد و تا به امروز, عهده دار روشن كردن سرزمينهاى نزديك و هم افق با ناحيه اى مى شود كه هلال در آن ديده شده است.
در اين جا ممكن است از باب دفاع از علامه ادعا شود: ديدگاهى كه علامه ارائه داده, همان ديدگاهى است كه شيخ بدان باور داشته است; يعنى مراد علامه از آن كلام مطلق, همان ديدن هلال در شهرهاى نزديك, در فرض پوشيده بودن آسمان بوده و آسمان صاف را در نظر نداشته است.
به بيان ديگر, علامه نيز همانند شيخ به نظريّه اختصاص باور داشته و غيرفراگير بودن هلال را اراده نكرده است.
و همچنين ادعا شود: مراد علامه از عبارت (لا يختلف فى المطالع) به عنوان معيارى براى روشن كردن سرزمينهاى نزديك, نبود اختلاف در طلوع ماه بوده, نه نبود اختلاف در طلوع وغروب خورشيد.
به ديگر سخن, علامه نيز همانند شيخ به (هم افقى قمرى) يا سرزمينهايى كه در يك زمان از نظر طلوع ماه اختلافى ندارند, باور داشته است, (نه هم افقى خورشيدى) يا سرزمينهايى كه در يك زمان از نظر طلوع و غروب خورشيد اختلافى ندارند. بدين ترتيب آن اشكالهايى كه به علامه وارد گرديد, بى اساس و ناشى از درك نكردن كلام علامه است.
در پاسخ به قسمت نخست اين دفاعيه, عرض مى كنيم: از آ نجايى كه علامه در باب ديدن هلال, به اعتبار بيّنه, به طور مطلق باور داشته و بين بيّنه اى كه در فرض صاف بودن آسمان اقامه مى شود و بيّنه اى كه در فرض ابرى بودن آسمان اقامه مى گردد, فرقى نگذاشته; از اين روى, حمل كلام علامه به فرضى كه آسمان ابرى باشد, با مبناى علامه ناسازگار خواهد بود. بدين ترتيب, علامه و ديگرانى كه به ديدگاه نافراگير بودن هلال باور داشته اند, آسمان صاف و ابرى را از هم جدا نكرده اند و در هر دو حالت, در صورت اقامه بيّنه از شهرى نزديك, بدان ترتيب اثر داده اند. برخلاف شيخ طوسى150 كه تنها در آسمان ابرى, بيّنه را معتبر شمرده است.
در پاسخ به قسمت دوم دفاعيه بالا عرض مى كنيم: حمل اين عبارت به آن معناى ادعايى, ضمن ناسازگارى با برداشت ديگران 151 از اين عبارت, با توجه به فرض و صورت مسأله, حملى نادرست و امرى نامفهوم خواهد بود; زيرا فرض اين است كه: هلال در ناحيه اى ديده نشده و در ناحيه اى نزديك به آن, ديده شده است و اين, يعنى دو ناحيه اى كه از نظر طلوع ماه اختلاف دارند و هم افق قمرى نيستند و گرنه هرگاه در يكى ديده مى شد, ديدن در ديگرى, پرهيزناپذير بود. حال با اين فرض چگونه ممكن است معيارى را كه علامه در مورد نزديكى دو ناحيه ارائه داده (لا يختلف فى المطالع) را به نبود اختلاف در طلوع ماه حمل كنيم و بگوييم: معيار نزديكى در دو سرزمينى كه در يكى هلال ديده شده و در ديگرى ديده نشده; يعنى دو ناحيه اى كه در اساس از نظر طلوع ماه گوناگون هستند, اين است كه در اين دو سرزمين, طلوع ماه مختلف نباشد. به بيان ديگر اگر پرسيده شود در چه صورتى به دو ناحيه اى كه از نظر طلوع ماه گوناگون هستند, نزديك اطلاق مى شود, پاسخ داده شود به دو ناحيه اى كه از نظر طلوع ماه گوناگون نباشند. بديهى است كه چنين پاسخى نامفهوم و مخالف با فرض است. در حالى كه بن ابر آن معناى ديگر از عبارت (لا يختلف فى المطالع),يعنى نبود اختلاف در طلوع و غروب خورشيد, چنين بازدارنده اى پيش نمى آيد و ديدگاه علامه, مبنى بر نافراگير بودن هلال, به اين صورت مطرح مى گردد:
(ديدن هلال در يك ناحيه براى ناحيه اى ديگر, كه هلال در آن ديده نشده, در صورتى معتبر است كه فاصله اين دو منطقه به اندازه اى باشد كه از نظر طلوع و غروب خورشيد, با هم اختلاف نداشته باشند.) چكيده بحث
1. در مسأله ديدن هلال, ويژه يا فراگير, براى ثابت شدن ماه قمرى, تا كنون دو ديدگاه: فراگير (نظريه غير مشهور) و غيرفراگير (نظريه مشهور) مطرح بوده است كه با نقد و بررسى بنا شده بر بر استدلالهاى شرعى و علمى, باطل بودن هر يك از اين دو ديدگاه, معلوم و روشن گرديد و در فرجام, بر پايه پاره اى از دليلهاى مستدل, نظريه جديدى با عنوان (نظريه اختصاص) كه در واقع قدر متيقّن دو نظريه پيشين بود, ثابت گرديد:
2. بنابر نظريه (اختصاص) در فرض صاف بودن آسمان, ثابت شدن ماه به ديدن هلال در يك منطقه يا شهر, ويژه همان شهر يا ناحيه است و به شهرهاى نزديك يا دور و به طور كلى هر ناحيه اى كه هلال در آن با چشم درخور ديدن نباشد, گسترش داده نمى شود. بر اين اساس, در شب بيست ونهم هر ماه, هر منطقه خودش عهده دار ديدن هلال شده و ثابت شدن ماه در گرو چنين ديدنى خواهد بود و بر ديدن ديگر ناحيه ها اثرى بار نخواهد شد.
و در فرض ابرى بودن آسمان, تنها ديدن هلال در سرزمينهاى (هم افق ثابت قمرى) (يعنى سرزمينهايى كه اگر آسمان آنها صاف باشد,همواره هلال را يكسان و به گونه مشترك خواهند ديد) براى يكديگر معتبر خواهد بود. به عبارت ديگر, در اين فرض,تنها ديدن آن دسته از سرزمينهايى كه كاشف از وجود هلال درخور ديدن در منطقه ابرى است, معتبر خواهد بود وسبب ثابت شدن ماه در منطقه ابرى خواهد شد.
در نتيجه بنابر نظريه اختصاص, ممكن است در كشور ما ايران, در يك ماه, تمام ناحيه ها, ماهى 29 روزه (بر اساس ديدن) يا ماهى 30 روزه (بر اساس ديدن, يا گذشت سى روز) داشته باشند, اما در پاره اى از ماهها, برخى از سرزمينها, هلال را در شب بيست ونهم ببينند و ماهى 29 روزه و پاره اى از سرزمينها موفق به ديدن هلال نشده و ماهى 30 روزه داشته باشند; چه آن كه مسأله ثابت شدن ماه قمرى, مسأله اى شرعى است و پيرو مرزهاى قراردادى نيست, تا در يك كشور پذيرش حلول دو ماه گوناگون (يكى 29 روزه و ديگرى 30 روزه) يا دو نوع تقويم قمرى, بر ذهنها سنگين باشد.
3. با كندوكاو در ديدگاه فقهاى پيشين روشن گرديد كه ديدگاه اختصاص, سالهاى سال, از سوى فقيهانى چونان: شيخ صدوق, شيخ مفيد, سيد مرتضى, شيخ طوسى و … و ديدگاه حاكم بوده, منتهى به سبب پاره اى استدلالها و برداشتهاى نادرست و حتى نقل قولهاى اشتباه, چنين ديدگاهى دچار انحراف مى گردد و جاى خود را به ديدگاه مشهور مى دهد, به گونه اى كه مى توان ديدگاه غيرفراگير را كه تا كنون ديدگاه حاكم در مسأله (ويژه, يا فراگير بودن ديده شدن هلال در ناحيه اى) بوده, در واقع شكل به انحراف كشيده شده ديدگاه اختصاص دانست.
نظريه فراگير نيز در فرآيند جايگزينى ديدگاه غيرفراگير به جاى ديدگاه اختصاص و تحت تأثير نظريه نادرست (مطلق بودن اعتبار بيّنه), بى آن كه شكل يك نظريه تمام عيار را به خود بگيرد, از جانب علامه حلى در تحرير و منتهى مطرح گرديده و با برگشت ايشان از آنچه قائل شده, پرونده اين ديدگاه بسته مى شود, به گونه اى كه در ديگر كتابهاى ديگر وى, جز نظريه غيرفراگير ديده نمى شود.
 


پى‏نوشت‏ها:
1. مجله (فقه), شماره دوم, زمستان 1373 و شماره دهم زمستان 1375.
2. (مستند الشيعه), ملا احمد نراقى 38/, چاپ سنگى.
3. (تحريرالاحكام), علامه حلى, ج 82/1; (منتهى المطلب), علامه حلى, ج 593/2; (حدائق الناضره) شيخ يوسف بحرانى, ج 266/13; (مستند الشيعه), مولى احمد نراقى 38/ و 39, چاپ سنگى; (الفتاوى الواضحه), سيد محمد باقر صدر, ج 628/1; (وافى), محمد محسن فيض كاشانى, ج120/7; (منهاج الصالحين),س يدابوالقاسم خويى 273; آقاى ابوالقاسم خزعلى در مجله فقه اهل بيت, سال اول, شماره سوم135/ ـ 186; شماره چهارم 77/ ـ 84; (جواهر الكلام), شيخ محمد حسن نجفى, ج361/16 به اين نظريه گرايش نشان داده و آقاى گلپايگانى در (مجمع المسائل) ج275/1 آن را محتمل دانسته است.
4. (مستند العروه الوثقى), آقاى خويى, ج118/2.
5. (مجمع الفائده والبرهان), مقدس اردبيلى, ج301/5; (جواهر الكلام), شيخ محمد حسن نجفى, ج368/16.
6. (مجمع الفائده والبرهان), ج294/5.
7. (دروس معرفة الوقت والقبلة), حسن حسن زاده آملى531/, به نقل از (الاستدراك على الفصل الثالث من تشريح الافلاك) شيخ ابى الحسن شعرانى.
8. (مستند عروة الوثقى), آقاى خويى, ج96/2.
9. (تهذيب الاحكام), شيخ طوسى, ج159/4; (وافى), فيض كاشانى, ج123/7.
10. (رسالة حول مسألة رؤية الهلال), سيد محمد حسين حسينى تهرانى170/, به نقل از (سبيل الرشاد فى شرح كتاب نجاة العباد) سيد ابى تراب خوانسارى.
11. همان 172/.
12. (وانما لم يجبه عليه السلام عن سؤاله عن جواز اختلاف الفرض على اهل الامصار صريحاً) وافى, ج123/7.
13. (منهاج الصالحين), آقاى خويى274/ ـ 275.
14. (مستند عروة الوثقى), ج118/2.
15. (الفتاوى الواضحه), شهيد سيد محمد باقر صدر, ج623/1.
16. (تذكرة الفقها), علامه حلى, ج269/1; (مسالك الافهام), شهيد ثانى8/; (ايضاح الفوائد), فخرالمحققين, ج252/1; (مدارك الاحكام), محمد بن على الموسوى العاملى, ج171/6; (كفاية الاحكام), محقق سبزوارى8/.
17. (تذكرة الفقهاء), علامه حلى, ج269/1.
18. (مهجة البيضاء), فيض كاشانى, ج127/2.
19. مجله (فقه), شماره 249/2, به نقل از احياء علوم الدين غزالى, ج232/1.
20. (ايضاح الفوائد), فخرالمحققين, ج252/1.
21. (مصباح الهدى), شيخ محمد تقى آملى, ج392/7.
22. همان.
23. (الفقه على المذاهب الاربعه), عبدالرحمن جزيرى, ج550/1.
24. (وافى), فيض كاشانى, ج120/7.
25. ظاهرا (هم افقى) براى نخستين بار توسط سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى معروف به صاحب عروه از فقهاى معاصر و پس از وى از سوى فقهايى كه بر عروة الوثقى شرح و حاشيه داشته اند, به كار برده شده است و شايد آن, تعبير و بيان ديگرى از معيار (اتحاد در طلوع و غروب خورشيد) باشد كه در آراى فقهى پسينيان, شيعه و سنى, بويژه شيعه رايج بوده است. هر چند پيشينيان (اتحاد در طلوع و غروب خورشيد) را به عنوان معيارى براى تعيين مناطق نزديك و معاصرين (هم افقى) را به طور مستقل و در عرض معيار (نزديكى) ذكر كرده اند:
(اذا ثبت الرؤية فى بلد آخر و لم يثبت فى بلدة فان كانا متقاربين او علم توافق افقهما كفى والاّ فلا.)
هرگاه ديدن در شهر ديگرى غير از شهر مكلف ثابت شود, در صورتى اين ديدن براى مكلف بسنده مى كند كه يا اين دو شهر نزديك به هم باشند يا توافق افق آن دو شهر معلوم گردد. (وسيلة النجاة, سيد ابوالحسن اصفهانى, ج282/1)
26. گونه هاى ديگرى از (هم افقى قمرى) در مباحث بعدى مطرح و بررسى خواهد شد.
27. (تهذيب الاحكام), شيخ طوسى, ج154/4; (خلاف), شيخ طوسى, ج172/2, مسأله8.
28. سوره (بقره) آيه 189.
29. (تهذيب الاحكام), ج158/4.
30. (وسائل الشيعه), حر عاملى, ج187/7.
31. (وافى), ج118/7.
32. (فروع كافى), شيخ كلينى, ج77/4; (من لايحضره الفقيه), شيخ صدوق, ج123/2.
33. (منهاج الصالحين), آقاى خويى 273/.
34. سوره (بقره), آيه 185.
35. (مجمع الفائدة و البرهان), مقدس اردبيلى, ج294/5.
36. (الفقه), سيد محمد الحسينى الشيرازى, ج162/2.
37. (مجمع البيان), ج123/1.
38. (الكشاف), ج227/1.
39. (تفسير صافى), ج202/2.
40. (الميزان), ج24/2.
41. (وسائل الشيعه), ج181/7.
42. همان.
43. (فروع كافى), ج76/4; (وسائل الشيعه), ج178/7.
44. (فروع كافى), ج17/4; (تهذيب الاحكام), ج156/4.
45. (تهذيب الاحكام), ج159/4; (استبصار), شيخ طوسى, ج74/2; (وسائل الشيعه), ج210/7.
46. (تهذيب الاحكام), ج160/4; (وسائل الشيعه), ج209/7.
47. (حدائق الناضره), شيخ يوسف بحرانى, ج254/13.
48. (استبصار), ج64/2; (تهذيب الاحكام), ج158/4; (وسائل الشيعه), ج192/7.
49. ظن در اين جا هم معناست با وهم و گمان بى پايه, نه هم معنى با اطمينان و گمان خردمندانه كه خود نوعى علم است. (رك: تفسير نمونه, ج531/22).
50. (تهذيب الاحكام), ج159/4.
51. (جواهر الكلام, ج379/16.
52. (مجمع الفائدة والبرهان), ج298/5.
53. (مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل), ميرزا حسين نورى, ج405/7.
54. (وسائل الشيعه), ج189/7; (تهذيب الاحكام), ج155/4; (استبصار), ج62/2.
55. (وسائل الشيعه), ج192/7; (استبصار), ج64/2; (تهذيب الاحكام), ج158/4.
56. (وافى), ج120/7; (تهذيب الاحكام), ج157/4.
57. (تهذيب الاحكام), ج157/4; (وافى), ج137/7.
58. (وافى), ج120/7; (تهذيب الاحكام), ج178/4; (استبصار), ج73/2.
59. اين دو روايت در ذيل دليل سوم دليلهاى نظريه اختصاص ذكر شده است.
60. (صحيح) مسلم, ج197/7; (سنن) أبى داود, ج367/2; (سنن) ترمذى, ج76/3; (سنن نسائى), ج131/3; (سنن الكبرى), ج251/4.
61. (منتهى المطلب), علامه حلى, ج593/2; مغنى, ابن قدامه, ج7/3.
62. (وافى), ج120/7, پاورقى شعرانى در مورد سخنان فيض, كاشانى.
63. (الطهاره), شيخ مرتضى انصارى27/.
64. (منتهى المطلب), ج592/2.
65. يكى از اصول مسلم و پذيرفته شده در آغاز ماه قمرى حتى از نظر باورمندان نظريه غير مشهور, شروع ماه از هنگام شب و غروب خورشيد است.
66. (مستدرك), ج405/7; (وسائل الشيعه), ج186/7.
67. (وسائل الشيعه), ج207/7; (فروع كافى), ج76/4; (من لايحضره الفقيه), ج124/2; (تهذيب الاحكام), ج180/4.
68. (تهذيب الاحكام), ج158/4; (استبصار), ج64/2; (فروع كافى), ج77/4; (من لايحضر الفقيه), ج123/2.
69. (تهذيب الاحكام), ج158/4; (وسائل الشيعه), ج214/7.
70. (المقنع), شيخ صدوق, چاپ شده در (جوامع الفقهيه)16/.
71. (المقنعه), شيخ مفيد 295/.
72. (ناصريه), چاپ شده در الجوامع الفقهيه241/.
73. (النهايه فى مجرد الفقه والفتوى), شيخ طوسى 150/.
74. (مهذب), ج189/1.
75. (كافى), ابوالصلاح حلبى181/.
76. (المراسم العلويه والاحكام النبويه), چاپ شده در (الجوامع الفقهيه)638/.
77. (الوسيله الى نيل الفضيله), چاپ شده در (الجوامع الفقهيه)683/.
78. (الغنيه), چاپ شده در (الجوامع الفقهيه)569/.
79. (مقنعه)297/.
80. همان296/.
81. (مستند العروة الوثقى), آقاى خويى, ج69/2.
82. تحريرالوسيله, ج296/1.
83. امام صادق(ع) مى فرمايد: (لاتصم الاّ للرؤية او شهد شاهدا عدل), (وسائل الشيعه, ج188/7.)
84. (الحدائق الناضره فى احكام العترة الطاهره), شيخ يوسف بحرانى, ج255/13.
85. (الغنيه), چاپ شده در (الجوامع الفقهيه)570/.
86. (جمل العلم والعمل), سيد مرتضى, تحقيق رشيد الصفار95/ ـ 96.
87. (كافى)181/.
88. (الوسيله الى نيل الفضيله), چاپ شده در (جوامع الفقيه)683/.
89. (نهايه)150/.
90. (مهذب), ج189/1.
91. (مبسوط), شيخ طوسى, ج267/1.
92. (المهذب), ج190/1.
93. (الوسيله الى نيل الفضيله), چاپ شده در (جوامع الفقهيه)683/.
94. (المبسوط فى فقه الاماميه), ج268/1.
95. (المغنى فى شرح مختصر الخرقى), عبداللّه بن احمد بن محمد بن قدامه, ج7/3 و 8; (الشرح الكبير), عبدالرحمن ابى عمر محمد ابن احمد بن قدامه, ج7/3 ـ 8.
96. (المجموع, شرح مهذب), ج301/6.
97. (بداية المجتهد ونهاية المقتصد), ج265/1.
98. (تحرير الاحكام), علامه حلى82/; علامه در تذكره اين امر را اجماعى مى داند. (تذكرة الفقهاء, ج15/1); آقاى خويى اين موارد را برابر قاعده و بى نياز از ورود روايت مى داند (مستند العروة الوثقى, ج69/2)
99. (سرائر), ابن ادريس, ج381/1.
100. همان 380/ ـ 382.
101. (معتبر), محقق حلى310/.
102. (مختلف الشيعه)65/.
103. (خلاف), شيخ طوسى, ج172/2.
104. (شرايع الاسلام), محقق حلى, ج200/1; (معتبر), محقق حلى311/; (ارشاد الاذهان), علامه حلى, ج301/1; (قواعد الاحكام), علامه حلى69/; (تذكره الفقها), علامه حلى, ج151/1.
105. (شرايع الاسلام), ج200/1.
106. (تذكره الفقها), ج15/1.
107. (مبسوط), ج268/1.
108. (تحريرالاحكام)69/.
109. (تذكره الفقها), ج269/1.
110. (ايضاح الفوائد), ج252/1.
111. (مسالك الافهام)8/.
112. (مدارك الاحكام), ج171/6.
113. (كفايه الاحكام)8/.
114. (ايضاح الفوائد), ج252/1.
115. ميل, مقياس اندازه گيرى طول است. نوع برى يا انگليسى آن را معادل 1609 مترو نوع دريايى آن را معادل 1852متر ذكر كرده اند. رك: (فرهنگ عميد), حسن عميد1014; معجم الوسيط894/.
116. (خلاف), شيخ طوسى, ج172/2, مسأله 11.
117. (مختلف الشيعه)65/; (تذكرة الفقهاء), ج16/1; (منتهى المطلب), ج590/2.
118. (مجمع الفائدة والبرهان), ج291/5; (مشارق الشموس), محقق خوانسارى464/; (رياض المسائل), ج319/1; (مستند العروة الوثقى), ج68/2.
119. مجله (فقه), شماره 161/2 به نقل از (جامع الرواة), حاجى محمد اردبيلى, ج103/1.
120. (سرائر), ابن ادريس, ج381/1.
121. مجله (فقه), شماره161/2 به نقل از (تنقيح المقال), شيخ عبداللّه مامقانى, ج388/3 ـ 389.
122. (غاية المراد و نكت الارشاد), شهيد اول56/.
123. (مستمسك عروة الوثقى), سيد حكيم, ج454/8.
124. (مختلف الشيعه)64/.
125. (معتبر), محقق حلى310/; (مختلف الشيعة), علامه حلى64/.
126. (استبصار), ج63/2; (تهذيب الاحكام), ج157/4.
127. (تهذيب الاحكام), ج157/4; (وسائل الشيعه), ج208/7.
128. (وسائل الشيعه), ج192/7; (تهذيب الاحكام), ج158/4.
129. (استبصار), ج64/2; (تهذيب الاحكام), ج157/4.
130. (تهذيب الاحكام), ج155/4; (استبصار), ج63/2.
131. (وسائل الشيعه), ج209/7.
132. (فروع كافى), ج76/4; (من لايحضره الفقيه), ج124/2; (تهذيب الاحكام), ج180/4.
133. (تهذيب الاحكام), ج269/6; (استبصار), ج30/3.
134. (وسائل الشيعه), ج211/7.
135. (جواهر الكلام), شيخ محمد حسن نجفى, ج359/16.
136. (استبصار), ج73/2; (من لايحضره الفقيه), ج123/2; (تهذيب الاحكام), ج158/4.
137. (تذكرة الفقهاء), علامه حلى, ج15/1.
138. (تهذيب الاحكام), ج177/4.
139. (استبصار), ج64/2.
140. (مستدرك), ج407/7.
141. (بداية المجتهد ونهاية المقتصد), ابن رشد قرطبى, ج262/1.
142. (مستند عروة الوثقى), ج97/2.
143. (جواهر الكلام), ج366/16 ـ 370.
144. مقدس اردبيلى قائل است كه علامه در ديگر كتابهاى خود از راى خود در منتهى, برگشته است. (مجمع الفائدة والبرهان, ج294/5).
145. (منتهى المطلب), ج592/2.
146. (تحرير الاحكام), ج82/1.
147. شيخ انصارى به برگشت علامه از ديدگاه فراگير بودن ديدن هلال در تحرير و در منتهى اشاره كرده است (الطهاره26/); (مشارق الشموس), محقق خوانسارى 473/.
148. (تذكره الفقها), ج15/1.
149. همان.
150. (مبسوط), ج267/1; (نهايه)150/; (خلاف), ج172/2.
151. (مسالك الافهام), شهيد ثانى8/; (ايضاح الفوائد), فخر المحققين, ج252/1.


منبع: مجله فقه  شماره 24 تابستان 79