قرب به خدا  ‏‏

آيت الله جوادى آملى


«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغدو اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون و لا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون لا يستوى اصحاب النار واصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون‏».

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا پروا داريد; و هركسى بايد بنگرد كه براى فردا [ى خود] از پيش چه فرستاده است و[باز] از خدا بترسيد. در حقيقت‏خدا به آن چه مى‏كنيد آگاه است.و چون كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنان‏را دچار خودفراموشى كرد; آنان همان نافرمانان‏اند. دوزخيان بابهشتيان يكسان نيستند، بهشتيانند كه كاميابانند».

گرچه همه دستورها براى تهذيب است ولى اين آيات مباركه ارتباطمستقيمى با تهذيب نفس دارد. هر خطرى كه ديگران را به كام كشددر اثر نسيان نفس است، لذا فرمود: «يا ايها الذين آمنوااتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله‏» آن گاه‏فرمود نظير كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كرده‏اند بلكه هم‏چون كسانى باشيد كه به ياد خدايند. اوليا به ياد خدايند و خداهم به ياد آن‏هاست و آن‏ها را هم به ياد خودشان متذكر مى‏كند.كفار و منافقان از خدا غفلت كردند خدا هم آن‏ها را از خودشان‏اغفال كرده است. اين‏كه فرمود: «يا ايها الذين آمنوا اتقواالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد» آن گاه فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله‏» يعنى مانند اين گروه نباشيديعنى نظير گروه ديگر باشيد. اين كه فرمود: «لقد كان لكم فى‏رسول الله اسوة حسنة‏» يا در باره حضرت ابراهيم سلام الله‏عليه فرمود: او اسوه شماست‏يعنى مانند اينها باشيد. قرآن نمى‏فرمايد خدا را فراموش نكنيد كه بشود يك دستور العمل خشك ويك اصل كلى، بلكه مى‏فرمايد: مانند آنان كه خدا را فراموش‏كردند نباشيد; يعنى عده‏اى بودند كه خدا را فراموش كردند و به‏دام نفاق و كفر افتادند و به سرنوشتشان هم رسيدند. اين، به‏اصطلاح همان بيان قاعده است‏به ذكر موردش كه اكتفا به يك امرعلمى محض. پس از اين طرف هم كسانى هستند كه به ياد خدايند وخدا هم به ياد آن‏هاست كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم‏» و كسانى‏هستند كه به ياد خدايند و خداوند آن‏ها را به ياد خود آن‏هاانداخته است كه: اليوم هم «اشهدهم على انفسهم‏» هست. امروزهم كسانى هستند كه خدا آن‏ها را به ياد خود آن‏ها انداخت و خودآن‏ها را نشان خودشان داد. نه اين «و لا تكونوا كالذين نسواالله فانسيهم انفسهم‏» تاريخ برمى‏دارد و نه آن «اشهدهم على‏انفسهم‏». اينها قضاياى تاريخى نيست كه در فلان سال شمسى ياقمرى يا ميلادى اتفاق افتاده باشد، اگر كار مال روح است نسيان‏روح يا ياد روح منزه از زمان و مكان است. آن‏ها كه خودشان رافراموش مى‏كنند يا به ياد خودشان هستند اين در افق زمان نيست.قهرا آن «اشهدهم على انفسهم‏» در يك جناح، و اين «انسيهم‏انفسهم‏» در جناح ديگر است.اين كه به ما فرمود: «و لا تكونوا كالذين نسوا الله‏» يعنى‏كونوا كالذين اشهدهم على انفسهم. امروز هم هستند كسانى كه خداآنها را نشان خودشان مى‏دهد و آنها خودشان را مى‏بينند; يعنى ازراه خودشناسى به ياد حق مى‏رسند. آيه 105 سوره مائده، طبق بيان‏سيدنا الاستاد علامه طباطبائى رضوان الله تعالى عليه به‏منزله شرح اين آيه است‏يعنى «يا ايها الذين آمنوا عليكم‏انفسكم لا يضركم من ضل اذا اهتديتم‏» به منزله شرح اين آيه است.

چهار نوع قرب در آيات قرآن
شما تقريبا اين چهار دسته آيه‏را در قرآن كريم به ياد داريد كه درباره اين است كه خدا به‏انسان نزديك است، فقط با انسان سخن مى‏گويد: دسته اول اين است‏كه شما دعا كنيد خدا نزديك است: «و اذا سالك عبادى عنى فانى‏قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان‏» در همين آيه مباركه هفت‏مورد خدا از خود به ضمير متكلم وحده ياد مى‏كند. آن قدر مساله‏قرب خدا مطرح است كه گرچه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم‏در سؤال واسطه است اما در جواب، ديگر واسطه نيست، چون‏نفرمود: اذا سالك عبادى عنى فقل انى قريب بلكه فرمود: اگر از تو سؤال‏كردند من خودم جواب مى‏دهم براى اين كه من به تو از تو نزديك‏ترم، به آن‏ها از آن‏ها نزديك‏ترم، به سؤال از خود سؤال نزديك‏ترم‏و امثال آن. نشانه قرب را در همين نحوه جواب فهماند، ديگرنفرمود تو در جواب آن‏ها بگو از تو سؤال مى‏كنند ولى من جواب‏مى‏دهم. اين دسته اول آيات كه فقط اصل قرب را مى‏فهماند. دسته دوم آيات اين است كه در سوره مباركه واقعه مى‏فرمايد افراد وپرستارانى كه در بالين محتضر هستند نگران‏اند، خدا مى‏فرمايد:شما با اين كه به بيمار نزديك‏ايد من از شما به او نزديك‏ترم:«و نحن اقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون‏» يعنى و هو يبصر اماو لكنهم لا تبصرون يعنى نه اين كه نه شما مى‏بينيد نه او مى‏بيند اوالان در يك حالى است كه ما را خوب درك مى‏كند، ما را خوب‏مى‏شناسد، اما شما نمى‏دانيد كه ما يعنى من با مامورانم به اين‏محتضر از شما كه در بالين او هستيد نزديك‏ترم. دسته سوم آيات‏كه نزديكى بيش‏تر را مى‏رساند همان است كه در سوره مباركه «ق‏»مشخص كرد و فرمود: «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به‏نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد» در اين نوع سوم سخن اين‏نيست كه خدا به ما از ديگران نزديك‏تر است‏بلكه سخن بر اين است‏كه خدا به ما از آن رگ حيات ما نزديك‏تر است. نوع چهارم همان است كه در سوره مباركه انفال آمده است كه خدابه ما از خود ما نزديك‏تر است «و اعلموا ان الله يحول بين‏المرء و قلبه‏». خوب قلب ما همان حقيقت ماست، منظور اين جرم‏مادى كه هر انسان يا هر حيوانى دارد كه نيست. اين كه خدا فرمودحرف ما را كسى درك مى‏كند كه داراى قلب باشد: «لمن كان له قلب‏او القى السمع و هو شهيد» كسى كه داراى دل باشد حرف ما رادرك مى‏كند منظور اين قلب مادى كه نيست‏خوب اين قلب مادى راهمه دارند و ممكن است قلب يك انسان منافق يا كافر را وقتى‏متخصص قلب معاينه مى‏كند بگويد اين قلب سالم است، اما قرآن‏در باره همين فرد مى‏فرمايد: «فى قلوبهم مرض‏» پس منظور قلب‏مادى نيست، قلب انسان همان روح انسان است، همان است كه يا طيب‏و طاهر است‏يا معصيت‏كار كه: «و من يكتمها فانه آثم قلبه‏»خوب، پس قلب ما همان حقيقت ماست چيز ديگر نيست در كريمه سوره‏انفال هم فرمود: «و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه‏»يعنى بين ما و خود ما احاطه حق حائل است پس چيزى براى خود مانمى‏ماند.

علت نزديكى انسان به خدا
اكنون اين سؤال را مطرح مى‏كنيم كه چرا قرآن اصرار دارد كه خدارا به ما نزديك معرفى كند؟ اين براى چند نكته است: 1) هرگونه شرك و ثنويت را از بين ببرد; يعنى ديگران كه به دام‏شرك افتاده بودند مى‏گفتند كه خدا حقيقتى است كه ما به او دست‏رسى نداريم نه او را مى‏توانيم بشناسيم و نه بپرستيم، قهرا يك‏سلسله از موجودات مقدس را بايد بپرستيم تا واسطه بين ما و اوباشند كه: «ما نعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى‏» اين بت‏هارا عبادت نمى‏كنيم مگر اين كه وسيله تقرب باشند، ما را به خدانزديك بكنند. اين آيات فراوان كه نمونه‏هاى قرب را مشخص كرد براى آن است كه‏روى اين توهم خط بطلان بكشد كه بين ما و خداى ما فاصله است وبت‏ها را بايد پرستيد تا آنها ما را به خدا نزديك كنند اين‏نيست، چون خدا به ما از خود ما نزديك‏تر است از هر چيزى هم‏نزديك‏تر است. روزى كسى به امام هفتم سلام الله عليه اعتراض‏كرد كه مناسب نيست كه شما امروز در محيط پرازدحام نمازمى‏خوانيد; جايى نماز بخوانيد كه خلوت باشد، فرمود: كسى را كه‏من عبادتش مى‏كنم به من از همه اين‏ها نزديك‏تر است. خوب اين كه‏در آيات و روايات آمده است‏براى آن است كه كسى توهم نكند خدااز ما دور است ما نيازى به بتها داريم معاذ الله تا اين بت‏هاما را به خدا نزديك بكنند.اين معنا در باره غير انسان نيست، چون تنها انسان است كه‏بت‏پرست مى‏شود وگرنه غير انسان هر چه هست موحد است، آيه شريفه‏«له اسلم من فى السموات و الارض‏» و «لله يسجد ما فى‏السموات و ما فى الارض‏» و «لله يسجد من فى السموات و الارض‏»مساله سجود مساله اسلام مساله طوع همگانى است كه «اتيناطائعين‏» سراسر جهان خلقت، مسلم، منقاد، مطيع ذات اقدس‏اله‏اند. «ان من شى‏ء الا يسبح بحمده‏» تسبيح انسان هم در صحابت‏تحميد است هم مسبح حق‏اندو هم حامد حق‏اند چون بت‏پرستى در هيچ‏موجودى نيست فقط در انسان است، لذا خداوند سبحان اين مراحل وآن چهار نوع قرب را فقط در مورد انسان ذكر كرده است.

2) نكته ديگر آن است كه گرچه سراسر جهان خدا را به عنوان‏معبود مى‏شناسند و براى او تسبيح و تقديس مى‏كنند، اما هيچ‏موجودى مثل انسان نمى‏تواند قرب خدا را درك كند همان طورى كه درطرف نفى، انسان مشرك «على قلوبهم اكنة‏» است و از هر جمادى‏هم بدتر است: «فهى كالحجارة او اشد قسوة‏»، در طرف اثبات به‏جايى مى‏رسد كه هيچ موجودى مثل انسان نيست، اگر هر موجودى اهل‏تسبيح و تحميد است، تسبيح و تحميد انسان حساب ديگرى دارد، اوست كه اول مى‏تواند بفهمد خدا نزديك است، در قدم دوم مى‏تواندبفهمد كه خدا به او از ديگران نزديك‏تر است، در قدم سوم‏مى‏تواند بفهمد كه خدا به او از رگ گردنش به او نزديك‏تر است ودر قدم چهارم اگر كسى در آن جا پا نهاد مى‏فهمد كه خدا به اواز او نزديك‏تر است، لذا اين چهار نوع قرب، فقط براى انسان‏آمده است وگرنه آن آيات كلى كه «الرحمن على العرش استوى‏» و«انه بكل شى‏ء محيط‏» و «ان الله بكل شى‏ء عليم‏» و «لا يعزب‏عنه مثقال ذرة فى السموات و لا فى الارض‏» و همچنين دعاى حضرت‏سجاد سلام الله عليه در صحيفه سجاديه كه فرمود:«الدانى فى علوه و العالى فى دنوه‏» شامل همه مى‏شود. اين انسان است كه مى‏تواند اين مراحل را طى كند لذا شما درمناجات شعبانيه مى‏بينيد كه فراز و فرود دارد، گاهى بالا مى‏رودو گاهى پايين مى‏آيد، گاهى «منادى‏» است و زمانى «مناجات‏»است، وقتى سخن از «يا» و «ندا»ست و گاهى سخن از«نجوا»ست، گاهى انسان به قدرى نزديك مى‏شود كه ديگر سخن ازندا نيست‏به خودش اجازه نمى‏دهد كه من ندا كنم، داد بزنم بگويم‏«اى خدا» «اى‏» را رها مى‏كند. در نماز و اذان و اقامه هم‏ببينيد اول سخن از «اشهد ان لا اله الا الله‏» است، بعد ديگرسخن از «اشهد» نيست‏بلكه سخن از «لا اله الا الله‏» است،ديگر جايى نيست كه انسان بگويد من شهادت به توحيد مى‏دهم، بلكه‏مى‏گويد من موحدم. مناجات شعبانيه يك روش خوبى به انسان يادمى‏دهد تا به جايى مى‏رسدكه اهل نجوى مى‏شود و با خدا مناجات‏مى‏كند. بيان نورانى حضرت امير در نهج البلاغه فرازى بالاتر از اين رادارد و مى‏فرمايد اين‏ها كسانى هستند كه:«ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم‏» ديگر به جايى‏مى‏رسند كه حالا خدا با آنان مناجات مى‏كند، آن‏ها ديگر به خودشان‏اجازه حرف زدن نمى‏دهند، ادب محضر طورى آن‏ها را مى‏گيرد كه حتى‏مناجات هم نمى‏كنند بلكه خدا با آن‏ها مناجات مى‏كند. جريان‏معراج از همين قبيل است كه: «ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات‏عقولهم‏». فرازهاى ديگر اين مناجات شعبانيه از «نجوا»برمى‏گردد به «ندا» كه چه طور مى‏شود كه اول «منادى‏» است‏بعد «مناجات‏» است‏بعد منادات است و امثال ذلك. اين انسان‏است كه بالاخره مى‏تواند اين راه‏ها را طى كند، راه‏هاى ابتدايى‏اش‏همان است كه به ما آموختند. يكى از بيانات نورانى امام حسن‏عسكرى -سلام الله عليه- كه از غرر روايات ماست، اين است كه‏فرمود: «ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل من‏لم يحسن ان يمنع لم يحسن ان يعطى‏» انسان كه مسافر است‏سفرش‏الى الله است اين به لقاء الله مى‏رسد. در بحث‏هاى قبل ملاحظه‏فرموديد اگر كسى نرفت او را مى‏برند، منتهى با «خذوه فغلوه ثم‏الجحيم صلوه‏» مى‏برند چه بهتر كه انسان خودش برود اين چنين‏نيست كه اسرار عالم بعد از مرگ براى كافران روشن نشود آن جاروشن مى‏شود، مى‏گويند: «ربنا ابصرنا و سمعنا» گرچه آن عمق‏معرفت در آن عالم هم روشن نمى‏شود «انهم عن ربهم يومئذلمحجوبون‏» ولى خيلى از اسرار براى ديگران روشن مى‏شود و اگركسى نرفت او را مى‏برند، اما با «خذوه فغلوه‏» مى‏برند، ازهمان دالان برزخ يعنى مرگ با فشار مى‏برند تا نشانش بدهند و بعدبگويد «ربنا ابصرنا و سمعنا».اما آنان كه خودشان رفته‏اند در همان طليعه برزخ به استقبال اومى‏آيند. تمام سختى در خصوص همين چند روزه است وگرنه در دالان‏برزخ در همين سوره مباركه نحل دارد كه فرشته‏ها براى هنگام قبض‏روح مومن به استقبال او مى‏آيند: «الذين تتوفاهم الملائكة‏طيبين‏» آن‏ها كه طيب و طاهرند فرشته‏ها در هنگام مرگ به‏استقبال آن‏ها مى‏آيند بعد مى‏گويند: «سلام عليكم طبتم فادخلوها خالدين‏» درهاى بهشت را باز مى‏كنندمى‏گويند از هر درى كه خواستى وارد شو. اين «سلام علكيم طبتم‏» اين حال براى همان فرشته‏هاست كه به‏استقبال محتضر مى‏آيند. دو قسمت از قرآن دو آيه دارد كه در باره‏افرادى است كه تبهكارند و به سختى مى‏ميرند كه: «و الملائكة‏يضربون وجوههم و ادبارهم‏» در هنگام مرگ به صورت و پشت آنان،محكم سيلى مى‏زنند اين است كه فشار مى‏بيند، اين چنين نيست كه‏اگر كسى نديد نشانش ندهند، بلكه با فشار نشان مى‏دهند، پس چه‏بهتر كه انسان اين راه را خودش طى كند. امام يازدهم سلام‏الله عليه فرمود:«ان الوصول الى الله‏» مى‏بينيد سخن از ياد حق نيست‏سخن ازخود حق است اين چنين نيست كه در سوره مجادله كه فرمود: «استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله‏» با اين جا كه‏فرمود: «لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم‏» يك سياق‏باشد يا آن جا كه فرمود: «فاذكرونى اذكركم‏» با آن جا كه‏«و اذكر ربك‏» كه در پايان سوره اعراف است‏يك سياق باشد اين‏چنين نيست، به يك عده مى‏گويند:«اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم‏» به ياد منعم و ولى نعمت‏باشيد، به عده‏اى هم مى‏گويند سخن از نعمت نباشد كه به احترام‏نعمت‏به ياد من باشيد، به ياد خود من باشيد، اگر نعمتى هم ازمن به تو نرسد باز بايد به ياد من باشى. اين «فاذكرونى‏اذكركم‏» غير از «اذكروا نعمتى التى انعمت عليكم‏» است. اين‏جا هم آنانى كه وصول الى الله دارند سفرشان از نماز شب شروع‏مى‏شود. ان الوصول الى الله سفر لا يدرك الا بامتطاء الليل، امتطاء همان‏اخذ مطيه است. «مطيه‏» مركب راهوار را مى‏گويند.اگر كسى يك مركب راهوار خوبى بگيرد مى‏گويند «امتطى‏»، مطيه‏خوبى گرفت، آن‏ها كه قربانى‏هاى خوبى دارند در روز دهم در منى‏يا در موارد ديگر قربانيان و مطاياى آن‏هايند: «ضحاياهم‏مطاياهم‏». خلاصه اين‏ها در اين سفر مركب خوبى دارند. فرمود: شب، مركب‏بسيار خوبى است، تنها يكى از كارهاى شب، نماز شب است، سبك‏بودن، كمتر غذا خوردن، كمتر خوابيدن، اينها مطاياى شب‏اند. اين‏چنين نيست كه كسى اين راه را با فكر و بحث علمى بتواند طى‏كند، چون در علوم عقلى فقط ثابت مى‏شود كه روح غير از بدن وغير از مزاج است و از جنس ماده نيست‏بلكه موجودى مجرد است. اين بحث‏هاى علمى و نظرى، مقدارى از راه را حل مى‏كنند، مباحث‏نظرى علم اخلاق هم گوشه‏اى را به انسان نشان مى‏دهد، آن‏چه كه‏انسان را مى‏رساند سلوك عملى است. فرمود: اين راهى است كه قدم‏اولش نماز شب خواندن است، اصلا بدون نماز شب و بدون اين كه‏انسان براى خود شب برنامه‏اى داشته باشد شدنى نيست، اين لسانش‏حصر است. شب عاشورا حضرت سيد الشهدا -سلام الله- عليه فرمود:اين ليل است فاتخذوه جملا چون سفر معمولا سفر در شب بود در آن‏منطقه‏هاى گرمسير، روز را استراحت مى‏كردند شب هنگام سفر بودمى‏فرمايد اين سفرهاى معنوى هم بدون مطيه‏گيرى شب ميسر نيست. حضرت، در ذيلش هم اين جمله را دارد آن كه نمى‏داند كجا منع كندنمى‏داند كجا ببخشد، خوب چه چيز را منع كند و چه چيز را اعطانمايد؟ حضرت امير -سلام الله عليه- در كتاب شريف نهج البلاغه‏در يك بيانش مشخص فرمود كه شما اگر بخواهيد بخشش كنيد وسخاوتمندانه كارى بكنيد بين جسم و جانتان اين بخشش را رعايت‏كنيد; يعنى از جسم‏تان به جانتان بدهيد، اين را مى‏گويند سخا. در خطبه 183 مى‏فرمايد كه: «فالله معشر العباد و انتم سالمون‏فى الصحة قبل السقم و فى الفسحة قبل الضيق فاسعوا فى فكاك‏رقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» اين را كه قرآن مشخص كردفرمود: «كل نفس بما كسبت رهينة‏» «كل امرى‏ء بما كسبت رهين‏»فرمود كه: اين چنين نيست كه شما آزاد باشيد آزاده‏مردان گروه‏كمى هستند، اكثرا در رهن‏اند، بدهكار بايد گرو بسپارد، اگر مال‏بدهكار باشد خانه و فرش را گرو مى‏سپارد اما اگر در مسائل دينى‏بدهكار باشد اين را كه خانه و فرش از او قبول نمى‏كنند خودانسان را گرو مى‏گيرند. اين كه در بسيارى از ادعيه «فك رقاب‏»و «فك رقبتى‏» مخصوصا در دعاهاى ماه مبارك رمضان آمده براى‏همين است، اين فك رقبه، فك، مال رهن است فك الرهن از اصطلاحات‏رهن است، انسان تا بدهكار نباشد گرو نمى‏گذارد وقتى بدهكار شدخودش را گرو مى‏گيرند:«كل امرى‏ء بما كسبت رهين‏»، «كل نفس بما كسبت رهينة‏» مگرآن‏ها كه بدهكار نيستند: «الا اصحاب اليمين‏» اصحاب اليمين‏آزادند از آزاد كسى گرو نمى‏خواهد چون بدهكار نيست ديگران‏بدهكارند اين دين را اگر بدهكار در آن ظرف معين داد فك رهن‏كرد اگر بدهكار اين دين را نداد اين عين مرهونه مال مرتهن‏مى‏شود. بالاخره اين انسان كه گرو است‏يا آزاد مى‏شود يا در بنداگر دين‏اش را پرداخت اين رهن را فك مى‏كند و مى‏شود فك الرهن.اين همان است كه در دعاها آمده است: «فك رقابنا»، «فى فكاك‏رقبتى‏» اگر دين را نداد اين رهن كه يك ملك نيم بسته است اغلامى‏شود در مقابل فك. اين جا حضرت فرمود:«فاسعوا فى فكاك رقابكم من قبل ان تغلق رهائنها» قبل ازاين كه صاحب دين اين رقبه شما را بگيرد شما آن را آزادش كنيد.چگونه؟ «اسهروا عيونكم‏» چشم‏هايتان را كم‏خواب كنيد«و اضمروا بطونكم‏» شكم‏ها را كمى لاغر كنيد، روح را كه امانت‏الهى است‏به جمع‏آورى زباله مشغول نكنيد. انسانى كه زياد غذامى‏خورد، روح آسمانى‏اش بالاخره مجبور مى‏شود بدنش را حفظ كند;يعنى تمام تلاش و كوشش او اين است كه زباله‏ها را جمع كند وديگر فرصتى ندارد، تا مى‏رود آرام بگيرد دوباره به او غذامى‏دهند. حضرت در ادامه فرمود: جواد و بخشنده باشيد، از جسم‏تان‏بگيريد و به جانتان بدهيد; بخل نورزيد كه از جسمتان نگيريد به‏جانتان ندهيد. «فجودوا بها على انفسكم و لا تبخلوا بها عنها». بعد فرمود:خدايى كه همه چيز را به شما داد دست قرض به سوى شما دراز كردچه قدر لطيف و دوستانه با شما سخن گفت، آن گاه كه فرمود:«كيست كه به من قرض بدهد» تا به اين جا رسيد كه فرمود:«فقد قال الله سبحانه ان تنصروا الله ينصركم و يثبت‏اقدامكم‏» و قال تعالى:«من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اجركريم‏». آن گاه فرمود اين دو تعبير، تعبير ذليلانه نيست‏بلكه‏عزيزانه و لطيفانه است: «فلم يستنصركم من ذل‏» نه چون ذليل‏است از شما مدد خواست «و لم يستقرضكم من قل‏» و نه چون ندارداز شما قرض خواست‏بلكه در حالى كه همه خزائن زمين و آسمان ازاوست و خودش هم بى‏نياز است از شما قرض خواست: «و له جنودالسموات و الارض و هو العزيز الحكيم و استقرضكم و له خزائن‏السموات و الارض و هو الغنى الحميد و انما اراد ان يبلوكم ايكم‏احسن عملا فبادروا باعمالكم‏». خوب حالا چه بشويم؟ كجا برويم؟فرمود اگر اين كارها را كرديد: «تكونوا مع جيران الله فى‏داره‏» با همسايه‏هاى خدا فى دار الله هستيد نه اين كه مى‏ميريدبعد از مردن همسايه حق مى‏شويد (چون يكى از راه‏ها همان است‏آنهايى كه در دنيا همسايه حق نشدند بالاخره آن جا مى‏شوند) امانفرمود وقتى كه مرديد به آن مقام مى‏رسيد بلكه فرمود: «تكونوامع جيران الله فى داره‏» اين «داره‏» غير از «جنات تجرى من‏تحتها الانهار» است، هر كسى به آن مقام «جنة اللقاء» رسيديقينا اين «جنات تجرى‏» را دارد و اين جنات تجرى من تحتهاالانهار» را داراست، اما بعضى كه به اين «جنات تجرى من تحتهاالانهار» مى‏رسند آن مرحله «جنة اللقاء» را طالبند فرمود:«تكونوا مع جيران الله فى داره رافق بهم رسله و ازارهم‏ملائكته و اكرم اسماعهم ان تسمع حسيس نار ابدا و صان اجسادهم‏ان تلقى لغوبا و نصبا ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله‏ذو الفضل العظيم اقول ما تسمعون و الله المستعان على نفسى وانفسكم و الله حسبنا و نعم الوكيل‏»هم لذت‏هاى روحانى را بيان‏فرمود و هم لذت‏هاى جسمانى را، جسد آن‏ها هرگز رنج نمى‏برد جان‏آنان همسايه خداست رفقاى با انبيا، اين همان است كه «و من‏يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من‏النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا»اينها رفقاى خوبى‏اند. اين چنين نيست كه روح آنان حتما بايد اين بدن را رها بكند تارفقاى رسول اكرم و اهل بيت عليهم السلام باشند نه، در دنياهم رفقاى آن‏هاست. اگر روح به اين مقام رسيد ديگر براى او دنياو آخرت ندارد آن‏چه كه مربوط به جسم است آن يك حساب و كتاب‏ديگرى دارد كه فرمود جسم اينها در بهشت از هر گزندى مصون است،اما روح آنان هم «فى جنات و نهر» و يا اين كه «عند مليك‏مقتدر» است. در مقابلش آن گروه ديگرى بودند كه «استحوذ عليهم الشيطان‏»بنابر اين دو نكته هست كه مرتب قرآن اصرار مى‏كند كه خدا نزديك‏است.

نقش شفاعت و توسل در قرب به خدا
توسل فوايدى دارد، يكى از آن‏ها اين است كه پرده را كنار مى‏زندو حقايق را به ما نشان مى‏دهد، نه اين كه اوليا و انبيا ومعصومان عليهم السلام بين ما و خداى ما هستند تا ما را به‏خدا نزديك كنند، بلكه ما به بركت آنها خدا را مى‏بينيم. آيه‏شريفه «و ابتغوا اليه الوسيلة‏» همه وسايل را شامل مى‏شود:هم وسايل عبادى، هم وسايل توسل، هم شفاعت و امثال آن. درتفسير اين آيه شريفه آمده است كه: نماز، روزه، شفاعت اهل بيت،محبت اهل بيت، زيارت آنان، جهاد، حج و خلاصه همه عبادت‏هايى كه‏دستور آن‏ها در دين آمده وسيله است.ما اگر بخواهيم به آيه «و ابتغوا اليه الوسيلة‏» تمسك كنيم وبگوييم كه توسل خوب است، اين تمسك به عام در شبهه مصداقيه خودعام است كه احدى تجويز نمى‏كند، «الوسيلة ما هى‏» اين را بايددليل خارج بگويد و گفته است از نماز تا محبت اهل بيت و ازمحبت اهل‏بيت تا نماز وسيله‏اند. اين وسيله نه براى آن است كه‏بين ما و بين خداى ما باشد بلكه اين توسل براى آن است كه اين‏حجاب را بردارند تا آن كسى را كه از رگ گردن هم به ما نزديك‏تراست مشاهده كنيم، آن كسى كه «و اعلموا ان الله يحول بين المرءو قلبه‏» را مشاهده كنيم. اين كار فقط از راه عمل به نفس وشناخت نفس و سير در نفس ساخته است از چيزهاى ديگر برنمى‏آيد،انسان وقتى كه در قلب خودش حضور ندارد چگونه مى‏تواند بيابد،اگر قلبش «فى حجاب‏» است «فى كنان‏» است چگونه ببيند، اگرقلبش اعماست «فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى‏الصدور» چگونه ببيند. توسل كارش اين است كه اين چشم را بينامى‏كند وقتى انسان را بينا كرد مى‏بيند. نقش عبادت‏ها اين است كه‏انسان را بصير مى‏كند وقتى انسان بصير شد مى‏بيند وگرنه فاصله‏نيست. موجودات ديگر، اين گونه نيستند بلكه فقط انسان چنين‏ويژگى ممتاز را داراست.


منبع: پاسداراسلام ، شماره 210