امکان ارتباط انسان با غیب

سید محمد مرتضوی - حسن شکراللهی


چکیده

در اندیشه دینی، جهان هستی به دو بخش شهود و غیب تقسیم می شود. یکی از مسائل اساسی، امکان ارتباط این دو بخش، به ویژه ارتباط انسان با عالم غیب است. از آنجا که یکی از مصادیق غیب ملائکه است، می توان امکان ارتباط انسان (غیر پیامبران) با عالم غیب را ازطریق امکان ارتباط او با ملائکه جستجو و اثبات کرد؛ که ما در این مقاله به دنبال آن هستیم. دراین باره ادله عقلی بر امکان و ادله نقلی بر وقوع و درنتیجه بر امکان این ارتباط دلالت می کند. ازنظر عقلی، به دلیل نوع خلقت و بُعد روحی وجود انسان که مجرد و ملکوتی و هم سنخ ملائکه است، این ارتباط ممکن می شود. ازنظر نقلی نیز، آیات مربوط به مکالمه حضرت مریم، و ساره، همسر حضرت ابراهیم با ملائکه، و ... و روایات مربوط به تمثّل ملائکه در جنگ بدر و اُحد به صورت مؤمنان جنگجو، و روایات تحدیث ملائکه با حضرت زهرا و ائمه(علیهم السلام) و ... این مسئله را اثبات می کنند.

طرح مسئله

در اندیشه دینی، جهان هستی به دو بخش شهود و غیب تقسیم می شود. مقصود از عالم شهود، جهان و موجودات مادی است که با حواس پنج گانه قابل درک می باشند؛ و مقصود از جهان غیب، آن بخش از جهان و موجوداتی است که با حواس پنج گانه قابل درک نیستند.

امکان ارتباط این دو بخش از جهان و موجودات آن، همیشه مورد توجه انسان بوده است. مسئله مورد بحث ما در این مقاله، امکان این ارتباط ازطریق ارتباط با ملائکه، برای انسان های غیر پیامبر است.

در اندیشه شیعه، این مسئله نسبت به امامان معصوم(علیهم السلام) ویژگی خاصی پیدا می کند؛ چراکه به اعتقاد ایشان جانشین پیامبر| نیز مانند او از دانش فرابشری برخوردار است؛ با این تفاوت که پیامبر| ازطریق وحی اصطلاحی از این دانش برخوردار می شود؛ ولی جانشینان او به غیر از طریق آموزش پیامبر و امام قبلی، از منابع دیگر ازجمله تحدیث ملائکه با آنان نیز از این علم برخوردار می شوند.

عده ای بر این باورند که چون انسان، موجودی مادی است و با خداوند و عالم غیب سنخیتی ندارد، ارتباط او با عالم غیب امکان ندارد. (به نقل از: شهرستانی، 1395: 2 / 251؛ رازی، 1397: 3؛ معرفت، 1415: 1 / 32) اما عده ای دیگر بر این باورند که با توجه دقیق تر به وجود انسان و ویژگی های روحانی و توانایی های وی، ارتباط او با عالم غیب و ملائکه ممکن بوده، (صدرالدین شیرازی، 1363: 155 ـ 151) منابع دینی نیز بر امکان و تحقق تاریخی این امر دلالت می کنند. (مفید، 1414: 288)

غیب مصادیق مختلفی دارد که یکی از آنها ملائکه است. بنابراین، ازطریق اثبات امکان ارتباط انسان با ملائکه، امکان ارتباط او با عالم غیب نیز ثابت می شود؛ که ما در این مقاله درصدد بررسی ادله عقلی و متون نقلی مربوط به آن هستیم.

با توجه به اینکه بحث ما مربوط به امکان ارتباط انسان با جهان غیب ازطریق ملائکه می باشد، قبل از ورود در مقام بیان ادله، نیازمند بحث از ماهیت انسان و ملک می باشیم:.

ماهیت انسان

از دیدگاه دین، انسان، دارای دو بعد می باشد:

1. بعد مادی، که از نطفه آغاز و با مرگ به پایان می رسد. (انسان / 2؛ مؤمنون / 14)

2. بعد معنوی، که گاهی از آن با کلماتی از قبیل روح (حجر / 29؛ شمس / 11 ـ 8) و ... یاد می شود. این بعد از انسان ازبین رفتنی نیست؛ بلکه با مرگ از بدن جدا شده و به جایگاه اصلی خود بازمی گردد. (فجر / 27) و چون حقیقت انسان را همین بعد تشکیل می دهد، قرآن از هنگام جدا شدن آن از جسم، تعبیر به «توفّی» می کند؛ (سجده / 11) توفّی در لغت به معنای دریافت کامل است: «و توفاه هو منه و استوفاه، لم یدع منه شیئاً؛ ... و توفّیت المال منه و استوفیته، اذا اخذته کلّه». (ابن منظور، بی تا: 15 / 400).

امکان ارتباط انسان با ملائکه

با توجه به ماهیت دو بعدی انسان، او می تواند هم با عالم ماده و هم با عالم ملکوت ارتباط داشته باشد. (معرفت، 1415: 1 / 33)

باید توجه داشت که معنای این امر الزاماً امکان ارتباط برای همۀ انسان ها نیست؛ بلکه این امکان برای انسان هایی است که با تلاش اختیاری، موجب تکامل روح خود شده، زمینۀ ارتباط با ملائکه را فراهم نمایند.

امکان ارتباط انسان با موجودات غیبی

با توجه به نکته پیش گفته درباره ماهیت انسان، او ذاتاً استعداد ارتباط با موجودات غیبی ازجمله ملائکه و شیطان، و تأثیرپذیری از آنها را دارد.

کیفیت ارتباط انسان با موجودات غیبی از دیدگاه ملاصدرا

راه اول: اصول عقلی

ملاصدرا امکان و کیفیت ارتباط و تأثیرپذیری انسان از موجودات غیبی از قبیل ملائکه و شیطان را براساس اصولی به این شرح بیان می کند:

اصل اول: تقابل صفات خداوند

او این اصل را طی چند نکته زیر بیان می کند:

1. خداوند متعال دارای صفات متقابل همچون «هادی» و «مضلّ» است؛

2. در نتیجه این تقابل، مخلوقات نیز دارای صفات متقابل می باشند؛ چون مخلوق و معلول او هستند. به عنوان مثال، برخی خیر و برخی شرّ، برخی نور و برخی ظلمت هستند.

3. این تقابل صفات در حضرت حق، موجب دوگانگی در خداوند نمی شود. ملاصدرا برای دفع این شبهه چنین می گوید:

خداوند خیر محض است و بالذات غیر از خیر، چیزی از او صادر نمی شود؛ و خود نیز فرموده است: «إن رحمتی سبقَتْ غضبی»، (بخاری، 1401: 9 / 805 ) ازاین رو، اگر امکان، شرّ و ظلمتی هست، بالذات و اصاله از او نیست؛ و این امور درواقع، به محدودیت های مخلوقات باز می گردد. به عبارت دیگر، فاعلیت خداوند، تامّ است و نقص در قابلیت قوابل و مخلوقات است. (صدرالدین شیرازی، 1419: 6 / 233)

با توجه به این سه مقدمه، سه نوع مخلوق برای خالق یکتا متصور است:

1. مخلوقی که از نور است؛ که همان ملائکه می باشند.

2. مخلوقی که از نار است؛ که همان شیاطین می باشند.

3. مخلوقی که مرکب از نور و نار است؛ یعنی هم قابلیت نور شدن را دارد و هم قابلیت نار شدن را. این مخلوق، انسان است.

درواقع، این سه دسته، تجلی صفات حضرت حق اند که ملائکه تجلی صفات رحمت، و شیاطین تجلی صفات غضب خداوند هستند؛ و انسان که موجودی جامع است، هم قابلیت تجلّی رحمت الهی و هم قابلیت تجلّی غضب الهی را دارد.

اصل دوم: مبادی افعال اختیاری

در نگاه ملاصدرا مبادی افعال اختیاری (اعم از افعال نیکو و زشت، طاعت و معصیت) چهار چیز است:

1. تصور امر مقدور و تصدیق فائده آن؛

2. علاقه و شوق؛

3. عزم و اراده که عبارت است از تصمیم به انجام امر مورد اشتیاق؛ و مبدأ آن دو قوه نفسانی است که دارای دو شاخه اراده و کراهت است؛

4. قوه محرّکه که وظیفه آن، تحریک عضلات و انقباض و انبساط اعصاب است.

انسان دارای دو نوع قوه علمی و دو نوع قوه عملی متقابل به شرح زیر است، که مبادی فوق با تأثر از آن قوا، موجب قابلیت سعادت و شقاوت در او می شوند:

یک. قوه علمی

1. قوه عاقله، که در اصلِ فطرت همانند ملک است؛

2. قوه وهمیه، که در اصلِ فطرت همانند شیطان است.

دو. قوه عملی

1. قوه شهوت، که همانندی با چهارپایان دارد و کارش لذت جویی است؛

2. قوه غضب، که همانندی با درندگان دارد و کارش انتقام جویی است.

کارکرد جنود: چنان که گفتیم، هریک از قوای علمی و عملی انسان، لشکریان نامحدودی دارند که همه، مخلوق خدایند و وظیفه آنها خدمت به انسان در راستای اطاعت از عقل و پرهیز از پیروی وَهم و پرستش شیطان است. از استناد ملاصدرا (همان: 6 / 234) به آیه «وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إ لَّا هُوَ ...» (مدثر / 31) معلوم می شود که کارکرد لشکریان خداوند، تنها در مسیر خیر است.

اصل سوم: مبدأ افعال اختیاری

ملاصدرا این اصل را با توجه به چند نکته بیان می کند:

1. قلب انسان، همچون آینه، صورت ها و نقش های گوناگونی را پذیراست؛

2. مبدأ این صورت ها، حواس ظاهری و گاهی حواس باطنی است؛

3. قلب حقیقی انسان که همان روح است، به سبب پدید آمدن ادراکات گوناگون، دائماً در حال دگرگونی است.

با توجه به این نکات، ملاصدرا چنین نتیجه می گیرد که مبدأ اساسی و محوری در انجام افعال اختیاری، مبادی بینشی و شناختی است. (همان: 236 ـ 235)

اصل چهارم: کارکرد ملائکه و شیطان

او در این اصل می گوید که کارکرد ملائکه دعوت به خیر و سعادت، و کارکرد شیطان دعوت به شر و شقاوت است. (همان: 236 ـ 239)

اصل پنجم: لشکر ملک و شیطان

او این اصل را چنین توضیح می دهد:

خداوند برای عقل، لشکریانی آفریده است تا مطیع و یاور عقل در پیمایش سفر به سوی خدا و جهان ابدی باشند. این لشکریانِ عقل دو گروه بوده، که هردوی آنها به طور فطری مسخّر و تابع و خادم عقل می باشند:

گروهی که با چشم دیده و با حواسّ ظاهری درک می شوند و هرگز از فرمان عقل تمرّد و تخلّف نمی کنند؛ که همان اعضا و جوارح بدن انسان است.

گروهی که نه با چشم دیده و نه با حواسّ ظاهری درک می شوند؛ که همان قوا و مشاعر انسان است. گرچه این گروه نیز از فرمان عقل تمرّد و تخلّف نمی کنند، اما تحت تأثیر قوه وهم، اغواءات و مغالطات شیطان را می پذیرند و در معقولات به معارضه با عقل درمی آیند. از این جهت، این گروه محتاج عنایت حضرت حق می باشند تا بر قوه وهم غلبه نمایند. (همان: 240 ـ 239)

اصل ششم: خواطر محمود و خواطر مذموم

او این اصل را چنین توضیح می دهد:

خواطر انسان که در قلب او اثر گذاشته، ایجاد رغبت و رهبت می کنند، به دو دسته تقسیم می شوند: خواطر محمود که انسان را به سوی خیر فرامی خوانند و به آن «الهام» گفته می شود؛ و خواطر مذموم که انسان را به سوی شرّ فرامی خوانند و به آن «وسواس» گفته می شود.

علت و سبب خواطر محمود، «ملائکه» و علت و سبب خواطر مذموم، «شیطان» نامیده می شود. همچنین، به آنچه که زمینه قبول الهام ملک را برای قلب فراهم می کند، «توفیق»، و آنچه که زمینه قبول وسوسه شیطان را فراهم می کند، «اغواء» یا «خذلان» گفته می شود. (همان: 242 ـ 241)

اصل هفتم: آمادگی قلب برای پذیرش آثار

او این اصل را چنین توضیح می دهد:

1. قلب انسان، آینه سان، قابلیت پذیرش آثار ملکی و شیطانی را به طور مساوی دارد؛

2. ترجیح پذیرش آثار ملکی و شیطانی، نیازمند مرجّح و سببی است؛ یعنی برای خروج از حالت استواء، به سبب زائد و خارج از ذات نیازمند است؛

3. مرجّح آثار شیطانی، قوه وهمیه است که منشأ برای قوای عملی شهوت و غضب می باشد. درواقع قلب انسان، به واسطه اوهام کاذبه و خیالات فاسده، شیطان را بر خود مسلط کرده، از شهوت و غضب پیروی می نماید. که در این صورت، قلب وی چراگاه شیطان می شود؛

4. مرجّح آثار ملکی نیز قوه عقلیه است که به وسیله برهان یقینی با شهوت و غضب مقابله کرده، اوهام کاذبه و خیالات فاسده را از قلب انسان دور می کند.

در این صورت، نفس به اخلاق ملائکه متخلق می شود و معارف الهی را به دست می آورد و از سنت انبیا و اولیا پیروی کرده، از دنیا و لذائذ آن دور می شود؛ و در این حالت، قلب وی مهبط و زیارتگاه ملائکه می شود. (همان: 244 ـ 243)

اصل هشتم: چگونگی ورود آثار در قلب انسان

ملاصدرا بر این اعتقاد است که الهامات ملَکی و وسوسه های شیطانی به چهار گونه وارد قلب انسان می شود:

1. هوا و شهوت، که ازجانب چپ قلب صادر می شود؛ در مقابل علم و یقین که در جانب راست قلب حاصل می شود؛

2. صور ذهنی، که از عالم خارج (عالم کبیر) حاصل می شود و مانند عالم صغیر است.

این صور حاصله از آفاق و عالم کبیر، همچون برزخی بین الهام و وسوسه است؛ به این بیان که اگر به آیات آفاق و انفس، با نگاه غفلت آمیز و اعراض گونه نگریسته شود، بهره ای جز شبهه و وسواس در قوه واهمه و متخیله ندارد؛ و در این صورت، در لشکر شیاطین باقی می ماند. همان گونه که خداوند در آیه شریفه می فرماید: «وَکَأ یِّنْ مِنْ آیَه فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأ رْض یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْر ضُونَ؛ و چه بسیار نشانه (از خدا) در آسمان ها و زمین است که بر آن می گذرند، درحالی که آنان از آن روی گردانند». (یوسف / 105)

در برخی روایات در ذیل آیه «إ نَّ فِی خَلْق السَّمَاوَاتِ وَالْأ رْض وَاخْتِلَافِ اللَّیْل وَالنَّهَار لَآیَاتٍ لِأ ولِى الْأ لْبَابِ»، (آل عمران / 190) نیز آمده است که: «ویل لمن تلى هذه الآیه ثم مسح بها سبلته»؛ (سیوطی، 1414: 2 / 409؛ بحرانی، 1417: 2 / 144) وای بر کسی که این آیه را تلاوت کند و از آن به راحتی بگذرد (در آن تأمل و تدبر نکند)».

و اگر با نگاه تدبّر و تأمل، در نظم و اِحکام آیات نگریسته شود، شکوک و اوهام، برطرف شده، معرفت یقینی در قوه عاقله در جایگاه یمین قلب مستقر می گردد. در این صورت، از لشکر شیاطین خارج شده، به لشکر ملائک می پیوندد.

3. پیروی از اهل جحود و انکار و مشبّهه و کفّار؛ پس هرکس که مسیر ضلال و گمراهی را بپیماید، به منزله شیطان و از حزب اوست؛ و هرکس که مسیر هدایت را بپیماید، به منزله ملائکه و از حزب ایشان است.

4. چهارمین گونه نفوذ و تأثیر، در جهت تعیین اهداف است؛ به گونه ای که اگر انسان توجه خود را به سوی ملائک کند، با آنها محشور شده، از آنها کسب فیض و نورانیت می کند. و اگر توجه خود را به سوی شیطان کند، با آنها محشور شده، از آنها کسب ظلمات و حیله و مکر و خدعه می نماید. (صدرالدین شیرازی، 1419: 6 / 247 ـ 245)

نتیجه کلی اصول بیان شده، این است که: انسان ازنظر ذات و خلقت، قابلیت ارتباط با ملائکه را دارد؛ همان گونه که قابلیت ارتباط با شیطان را به طور مساوی داشته، ترجیح هریک از طرفین این قابلیت و اینکه با کدام یک ارتباط برقرار کند، به انتخاب او بستگی دارد؛ پس اگر با کمک جنود علم و حکمت، به انتخاب صحیح رسید، قلب او جایگاه ملائکه و محل ارتباط با او می شود. (همان: 249 ـ 232؛ همو، 1981: 7 / 28 ـ 24)

راه دوم: عوالم سه گانه انسان

ملاصدرا امکان عقلی ارتباط انسان با جهان غیب را به شیوه دیگری نیز تبیین نموده است و آن اینکه:

انسان دارای درجات و مقامات مختلف و متفاوتی است که بعضی از آنها حسی و مربوط به عالم محسوسات، و برخی خیالی و در صحنه خیال، و بعضی دیگر فکری و تعقلی و مربوط به عالم فکر و اندیشه و ادراکات عقلی است؛ و بعضی دیگر شهودی و مربوط به عالم شهود و عیان است. و این درجات و مراتب نامبرده، در ازای عوالمی است که طبق ترتیب و نظام عالم وجود، قرار گرفته است. (همو، 1346: 337؛ همو، 1381: 2 / 811 ؛ فیض کاشانی، 1358: 1 / 276 ـ 275؛ مصلح، 1366: 466)

نخستین منازل نفس انسانی، درجه محسوسات و سیر در عالم اجرام و اجسام و مادیات است. و مادام که انسان در این منزل جسمانی است، حکم او مانند حکم کِرمی است که در داخل زمین می خزد یا مانند پروانه ای است که در هوا پرواز می کند؛ زیرا درجه و مرتبه پروانه از درجه و مرتبه احساس بالاتر نرفته، حتی دارای مرتبه تخیل و نیروی خیال، و قادر بر حفظ و نگهداری صورت خیالی نیست؛ زیرا اگر چنین بود، پس از احساس سوختن از شعله شمع یا هر آتش دیگری، مجدداً خود را به طرف آن شعله و آتش سوق نمی داد؛ چراکه در نخستین مرتبه، سوختن را احساس کرده بود. (صدرالدین شیرازی، 1346: 337)

بعد از درجه احساس، درجه خیال و تخیلات و ادراکات خیالی است؛ و مادام که انسان در این درجه و مرتبه است، حکم او حکم پرندگان و سایر حیوانات بی شعور و فاقد ادراک عقلی است؛ زیرا این حیوانات هرگاه در یک مکانی به وسیله چوب یا هر چیز دیگری مضروب یا مجروح شوند، بی درنگ از آن مکان فرار می کنند و دیگر به آنجا بازگشت نمی کنند؛ زیرا آنها به منزل و مرتبه دوم یعنی قدرت حفظ و نگهداری صور خیالی اشیا بعد از غایب شدن آنها از حواس پنج گانه رسیده اند.

پس مادام که انسان در این مقام و منزلت باشد، هنوز حیوانی فاقد اداراک و شعور است؛ و نهایت حد او در این مرتبه این است که از آن چیزی که یک مرتبه آزار و اذیت شده، فرار کند و تا زمانی که از چیزی متأذی و متأثر نشده، نمی داند که آیا آن چیز ازجمله چیزهایی است که باید از آن فرار کند یا خیر. (همان: 338)

بعد از این مرتبه، درجه و مرتبه موهومات است؛ و انسان در این منزل و مرتبه، حیوانی است کامل در حیوانیت؛ مانند اسب که در درجه حیوانیت و توجه به پاره ای از موهومات، مرتبه کاملی دارد؛ زیرا اسب همواره از شیر می ترسد و هر لحظه که او را از دور ببیند، فوراً وحشت زده شده، از آنجا فرار می کند؛ هرچند که تا به حال ازطرف شیر به او آسیبی نرسیده باشد. (همان)

انسان بعد از طی مراتب مذکور، به مرتبه انسانیت ارتقا می یابد؛ یعنی اموری را ادراک می کند که در حس و خیال و وهم نمی گنجد؛ و از امور آینده که هنوز به وقوع نپیوسته نیز می ترسد و مراقب آنهاست و ترس و نگرانی او منحصر در امور حاضر یا زودرس نیست؛ بلکه اموری که از حس و وهم و خیال غایب و پوشیده اند، امور کلی و عقلی را نیز ادراک می کنند. پس مقام و منزلت هر انسانی در بلندی و پستی، به قدر و مقام و مرتبه ادراک اوست.

و این حقیقت یعنی حقیقت انسانیت، همان روح منسوب به خدای متعال است که در آیه شریفه «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی؛ و از روح خود در او دمیدم» (ص / 72) به آن تصریح شده است. انسان در این مقام، به گونه ای است که درهای ملکوت در همین عالم به روی او باز می شود و درنتیجه، ارواح مجرد و صور عقلیه را با دیده ملکوت مشاهده می کند. (همان)

اکنون، انسانی که ازجهت مبادی ادراکات سه گانه یعنی قوه احساس، قوه تخیل و قوه تعقل به سرحد کمال رسیده است، جوهر ذات او از این عوالم سه گانه تشکیل شده، دارای سه عالم است. و از آنجا که هر صورتی از صور ادراکیه، خود قسم خاصی از وجود است؛ و اینکه برای هریک از این صور، قوه و استعداد و نیز مرتبه تمام و کمالی است، بنابراین، هریک از این عوالم نیز دارای مرتبه کمالی خواهند بود. (همان: 341)

بنابراین، کمال تعقّل در انسان، اتصال او به ملأ اعلی و مشاهده ملائکه است. و کمال قوه تخیل در انسان، او را به مرتبه مشاهده اشباح و صور مثالیه و دریافت امور غیبی و اخبار جزئی از آنان، و اطلاع یافتن از حوادث گذشته و آینده می رساند. و کمال قوه حاسّه موجب شدت تأثیر او در اجسام، براساس وضع مابین حس و آنها می شود؛ زیرا قوه حس، مساوی با قوه تحریکی است که موجب انفعال و تأثر مواد و خضوع و خشوع اجرام و اطاعت و انقیاد قوای نهفته در بدن می شود. (همان)

البته کمتر انسانی است که کلیه قوای سه گانه در او جمع گردد. و هرکسی که به مقام جامعیت این مراتب برسد، او انسان کامل و دارای مقام خلافت الهی و استحقاق ریاست بر خلق را خواهد داشت. چنین انسانی که قوای سه گانه او در حد اعلاست، دو خصلت را به دست می آورد: یکی اینکه قلب او صفا و نورانیت پیدا می کند و بدون تعلیم بشری بر علومی احاطه می یابد که دیگران از درک آن عاجزند؛ دیگر اینکه در حال بیداری می تواند عالم غیب را مشاهده کند؛ فرشته وحی را ببیند؛ و کلام الهی را بشنود. (همان: 343 ـ 341)

امکان ارتباط انسان با ملائکه ازنظر نقلی

در آیات و روایات اسلامی نیز امکان ارتباط انسان با ملائکه مسلّم فرض شده است؛ که در ذیل به بیان و بررسی آنها می پردازیم:

بخش اول: غیر معصومان

در آیات و روایات اسلامی، مواردی وجود دارد که از ارتباط انسان های غیر معصوم با ملائکه حکایت می کند:

الف) آیات قرآن

در برخی از آیات قرآن کریم، وقوع ارتباط میان برخی انسان ها با ملائکه به طور صریح بیان شده است. به طور نمونه:

1. حضرت مریم(سلام الله علیها)

1 ـ 1. در آیاتی سخن گفتن ملائکه با مریم به صراحت بیان شده است. به عنوان نمونه:

وَإ ذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَه یَا مَرْیَمُ إ نَّ اللَّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَىٰ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ * یَا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ * ... * إ ذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَه یَا مَرْیَمُ إ نَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بـِکَلِمَه مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهًا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَه وَمِنَ الْمُقَرَّبینَ. (آل عمران / 43 ـ 42 و 45)

و (به یاد آرید) هنگامی که فرشتگان گفتند: «ای مریم! درحقیقت خدا تو را برگزیده و تو را پاک ساخته و تو را بر زنان جهانیان (هم زمانت برتری داده و) برگزیده است؛ ای مریم! برای پروردگارت فرمان برداری فروتن باش و سجده به جای آور؛ و با رکوع کنندگان، رکوع نما. ... (به یاد آرید) هنگامی که فرشتگان گفتند: «ای مریم! درواقع خدا تو را به کلمه ای از جانب خود مژده می دهد، که نامش مسیح، عیسی پسر مریم است؛ درحالی که در دنیا و آخرت، آبرومند، و از مقرّبان (الهی) است».

2 ـ 1. علاوه بر سخن گفتن ملائکه با مریم(سلام الله علیها) در برخی آیات، سخن گفتن مریم با ایشان نیز صریحاً حکایت شده است:

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إ ذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أ هْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا * فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهمْ حِجَاباً فَأ رْسَلْنَا إ لَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَو یًّا * قَالَتْ إ نِّی أ عُوذُ بالرَّحْمَٰن مِنْکَ إ نْ کُنْتَ تَقِیًّا * قَالَ إ نَّمَا أ نَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَ هَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا * قَالَتْ أ نَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أ کُ بَغِیًّا * قَالَ کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَه لِلنَّاس وَرَحْمَه مِنَّا وَکَانَ أ مْرًا مَقْضِیًّا. (مریم / 21 ـ 16)

و در کتاب (= قرآن)، مریم را یاد کن، هنگامی که از خانواده اش به مکان شرقی (بیت المقدس) کناره گرفت؛ و در برابر آنان پرده‏ای (بر خود) گرفت. و روح خود (= جبرئیل) را به سوی او فرستادیم؛ و درحالی که بشری درست اندام بود، بر او نمایان شد؛ (مریم) گفت: «من از (شرِّ) تو، به (خدای) گسترده مهر پناه می برم، اگر خودنگه داری (پس از عذاب خدا بترس!)؛ (فرشته) گفت: «من فقط فرستاده ی پروردگارِ توام؛ برای اینکه پسری پاک به تو ببخشم؛ (مریم) گفت: «چگونه برای من پسری خواهد بود، درحالی که هیچ بشری با من تماس نگرفته است و تجاوزکارِ (آلوده) نبوده ام؟!»؛ (فرشته) گفت: «چنین است پروردگار تو؛ گفته که آن (کار) بر من آسان است؛ و (عیسی را آفریدیم) تا او را نشانه ای برای مردم و رحمتی از جانب خود قرار دهیم؛ و (این) کاری پایان یافته است.»

2. ساره (همسر حضرت ابراهیم)

یکی از موارد وقوع مسلم ارتباط انسان با ملائکه، ارتباط ساره، همسر حضرت ابراهیم(علیه السلام) با ملائکه است. به عنوان نمونه:

وَامْرَأ تُهُ قَائِمَه فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بإ سْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إ سْحَاقَ یَعْقُوبَ * قَالَتْ یَا وَیْلَتَىٰ أ أ لِدُ وَأ نَا عَجُوزٌ وَهَٰذَا بَعْلِی شَیْخًا إ نَّ هَٰذَا لَشَیْءٌ عَجیبٌ * قَالُوا أ تَعْجَبینَ مِنْ أ مْر اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أ هْلَ الْبَیْتِ إ نَّهُ حَمِیدٌ مَجیدٌ. (هود / 73 ـ 71)

و زن او ایستاده بود و خندید (و عادت ماهیانه شد)؛ و وی را به اسحاق مژده دادیم و (نیز) بعد از اسحاق به یعقوب (مژده دادیم)؛ (همسر ابراهیم) گفت: «ای وای بر من! آیا درحالی که من پیرزنم، و این شوهرم پیرمرد است، می زایم؟! قطعاً این چیزی شگفت‏آور است!»؛ (فرشتگان) گفتند: «آیا از کار خدا تعجب می کنی؟! رحمت خدا و برکاتش بر شما خاندان (رسالت) باد؛ [چرا] که او ستوده [و ]بزرگوارست.»

و یا:

هَلْ أ تَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إ بْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ * إ ذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلَامًا قَالَ سَلَامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ * فَرَاغَ إ لَىٰ أ هْلِهِ فَجَاءَ بعِجْل سَمِین * فَقَرَّبَهُ إ لَیْهمْ قَالَ أ لَا تَأ کُلُونَ * فَأ وْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَه قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بغُلَام عَلِیم * فَأ قْبَلَتِ امْرَأ تُهُ فِی صَرَّه فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ * قَالُوا کَذَٰلِکِ قَالَ رَبُّکِ إ نَّهُ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ. (ذاریات / 30 ـ 24)

آیا خبر میهمان های گرامی داشته شده ی ابراهیم به تو رسیده است؟!؛ هنگامی که بر او وارد شدند، پس گفتند: «سلام!» (ابراهیم) گفت: «سلام! (شما) گروهی ناشناخته (اید.)»؛ پس به سوی خانواده اش روی کرد و گوساله فربه (بریان شده ای) آورد، و آن را به ایشان نزدیک کرد (و) گفت: «آیا (غذا) نمی خورید؟!»؛ پس، از آنان (در دل) احساس ترس کرد. (فرشتگان) گفتند: «نترس!» و او را به پسری دانا مژده دادند. و زنش درحالی که فریاد می کشید، روی آورد و به صورتش زد و گفت: «(چگونه من می زایم، در حالی که) پیرزنی نازا هستم؟!»؛ (فرشتگان) گفتند: «پروردگارت چنین گفته است، [چرا] که او خود فرزانه [و] داناست».

3. سامری

یکی دیگر از موارد وقوع ارتباط انسان با ملائکه، ارتباط «سامری» با جبرئیل و رؤیت اوست. سامری که از بنی اسرائیل و از اصحاب حضرت موسی(علیه السلام) بود، پس از سفر موسی به میقات، به فکر ساختن گوساله زرّین افتاد و بنی اسرائیل را به پرستش آن فراخواند. قرآن می فرماید:

قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِر یُّ * قَالَ بَصُرْتُ بمَا لَمْ یَبْصُرُوا بهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَه مِنْ أ ثَر الرَّسُول فَنَبَذْتُهَا وَکَذَٰلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی. (طه / 96 ـ 95)

(موسی) گفت: «ای سامری! پس [جریان] کار تو چه بود؟!»؛ (سامری) گفت: «به چیزی که (آنان) بدان شناخت نداشتند، بینش یافتم؛ و مشتی از آثار فرستاده[ی خدا] را برگرفتم و آن را دور افکندم، و این چنین نفس من (این کار را) برایم آراست.»

براساس این آیه، وقتی حضرت موسی(علیه السلام) دربارۀ علت این کار از او سؤال می کند، او به نوعی از ارتباط با ملائکه اشاره می کند.

در برخی تفاسیر نقل شده است که سامری جبرئیل را بر روی حیوانی به شکل اسب مشاهده کرد و از هر موضع سم آن حیوان در هنگام حرکت، خاک برداشت و آن را تبدیل به گوساله کرد. (قمی، 1404: 2 / 62 ؛ عروسی حویزی، 1412: 3 / 392)

4. مردم سرزمین بابِل

مورد دیگر ارتباط انسان ها با ملائکه، مردم سرزمین بابِل هستند که قرآن درباره آنها می فرماید:

... وَمَا أ نْز لَ عَلَى الْمَلَکَیْن ببَابلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَان مِنْ أ حَدٍ حَتَّىٰ یَقُولَا إ نَّمَا نَحْنُ فِتْنَه فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بضَارِّینَ بهِ مِنْ أ حَدٍ إ لَّا بإ ذْن اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ ... . (بقره / 102)

از آنچه بر دو فرشته ی «هاروت و ماروت» در بابِل فرو فرستاده شده بود و به هیچ کس [چیزی ]نمی آموختند، مگر اینکه [از پیش به او]می گفتند: «ما فقط [وسیله ی] آزمایشیم، پس [مواظب باش،] کافر نشو!» و[لی آنها] از آن دو (فرشته)، چیزهایی را می آموختند که با آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ و [هرچند] آنها با آن [مطالب] به کسی ضرر نمی رسانند، مگر با رخصت خدا؛ و [آنها] چیزهایی را می آموختند که به ایشان زیان می رسانید و سودی به ایشان نمی بخشید.

براساس شأن نزول این آیه، در سرزمین بابِل، سحر و جادوگری به اوج رسیده، باعث ناراحتی و آزار مردم شده بود. خداوند دو فرشته به نام «هاروت و ماروت» را مأمور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به آنها یاد دهند تا به این وسیله، خود را از شرّ ساحران حفظ کنند. آن دو فرشته به صورت انسان با مردم ارتباط برقرار کرده، سحر و طریق ابطال آن را به آنها یاد دادند (طبرسی، 1403: 1 / 338؛ قمی، 1427: 1 / 241؛ عروسی حویزی، 1412: 1 / 107؛ حرّ عاملی، 1403: 12 / 107ـ 108؛ مکارم شیرازی، 1365: 1 / 374)

5. قوم لوط

گروه دیگری از انسان ها که با ملائکه ارتباط پیدا کردند، قوم لوط هستند که قرآن درباره آنها می فرماید:

وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنَا أ عْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابی وَ نُذُر . (قمر / 37)

و به یقین، از او تمنّای کام جویی از مهمان هایش را کردند و چشمانشان را محو کردیم و (گفتیم:) عذاب من و هشدارها[یم] را بچشید.

به فرموده قرآن، قوم لوط با آنکه کافر و اهل گناه بودند، اما در یک مورد با ملائکه ارتباط برقرار کردند؛ آنجاکه از ایشان طلب گناه نمودند.

در تفسیر این آیه تصریح شده است که مراد از مهمان ها، ملائکه هستند؛ (طباطبایی، 1362: 19 / 91) و مرحوم شیخ مفید این آیه را دلیل صریحی بر امکان ارتباط غیر انبیا با ملائکه می داند.

6. مسلمانان در جنگ بدر

مسلمانان صدر اسلام نیز در برخی موارد موفق به ارتباط با ملائکه شده اند که قرآن، جنگ بدر را یکی از آن موارد می داند:

وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ ببَدْر وَأ نْتُمْ أ ذِلَّه فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ * إ ذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنینَ أ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أ نْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بثَلَاثَه آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَه مُنْزَلِینَ. (آل عمران / 124 ـ 123)

و به یقین خدا شما را در (جنگِ) «بدر» یاری کرد، در حالی که شما خوار بودید؛ پس خودتان را از [عذاب] خدا نگه دارید، باشد که شما سپاسگزاری کنید. آنگاه که به مؤمنان می گفتی: «آیا [برای] شما کافی نیست که پروردگارتان شما را با سه هزار (نفر) از فرشتگان فرودآمده، یاری تان کند؟!»

بنابر صریح این آیه، خداوند در جنگ بدر، سه هزار نفر از ملائکه را برای یاری پیامبر| و مسلمانان فرو فرستاد. و بنابر برخی روایات، ملائکه جز در این جنگ، در جای دیگری نجنگیدند (طبرسی، 1408: 2 / 828 ؛ طبری، 1420: 3 / 422)؛ معنای آن امر، این است که حتی کفار، ملائکه را به شکل انسان مشاهده کرده، با ایشان جنگیده اند. مؤید این مطلب، روایاتی است که به نقل از برخی افراد حاضر در جنگ بدر، بر مشاهده شدن ملائکه در جنگ بدر در میان گروهی از انسان ها دلالت می کنند. (همان)

از برخی روایات دیگر به دست می آید که فرشتگان نازل شده در این جنگ، مشخص و معلوم بوده، مسلمانان آنها را مشاهده کرده اند. مثلاً در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که ملائکه در جنگ بدر دارای عمامه سفید بودند، (عیاشی، بی تا: 1 / 196؛ فیض کاشانی، 1416: 1 / 295؛ مجلسی، 1403: 6 / 466) و دنباله آن را بین شانه های خود قرار داده بودند. (طبرسی، 1408: 2 / 829)

برخی از دانشمندان اسلامی نیز بر این باورند که این مشاهده برای همه بوده است؛ به عنوان نمونه شیخ ابراهیم انصاری زنجانی، در حاشیه کلام شیخ مفید درباره اختصاصات پیامبران نسبت به ائمه (مفید، 1413: 45) می گوید: «و کان الکفار من قریش و أصحاب رسول الله| حتی المنافقین یرون الملائکه المسوّمین فی حرب بدر علی ما روی؛ بنابر آنچه روایت شده است، کفار قریش، اصحاب پیامبر و حتی منافقان، ملائکه نشان دار را در جنگ بدر می دیدند». (همان: 288)

7. مسلمانان درجنگ اُحد

یکی دیگر از موارد ارتباط مسلمانان صدر اسلام با ملائکه، جنگ احد است. قرآن دراین باره می فرماید:

بَلَىٰ إ نْ تَصْبرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأ تُوکُمْ مِنْ فَوْر هِمْ هَٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بخَمْسَه آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَه مُسَوِّمِینَ. (آل عمران / 125)

آری، اگر شکیبایی (و استقامت) کنید و [خودتان را] حفظ کنید، و [دشمنان] با همین سرعتشان به (سراغ) شما بیایند، پروردگارتان شما را با پنج هزار (نفر) از فرشتگان نشانه گذار مدد خواهد کرد.

در این آیه نیز که به گفته برخی مفسران مربوط به جنگ احد است (طوسی، 1409: 2 / 581؛ طبرسی، 1408: 2 / 829) امدادِ ملائکه نشان دار به مسلمانان مطرح شده است.

در برخی روایاتِ ذیل این آیه، «نشان دار بودن» ملائکه، به «عمامه داشتن» آنها تفسیر شده است. (عیاشی، بی تا: 1 / 196؛ مجلسی، 1403: 7 / 466)

از مجموع این آیات، این نکته به دست می آید که ارتباط انسان غیر معصوم با ملائکه امکان دارد.

ب) روایات

روایاتی که می تواند بر وقوع و امکان ارتباط انسان های غیر معصوم با ملائکه دلالت کنند، روایات تمثّل جبرئیل بر اصحاب پیامبر اکرم| به صورت دحیۀ کلبی است. این روایات از آن جهت که از تمثل یک فرشته به صورت یک انسان حکایت می کنند، به گونه ای که علاوه بر پیامبر| برای اصحاب نیز قابل مشاهده بوده، بر فرضیه ما دلالت می کنند. این روایات، درباره افراد مختلفی نقل شده است:

1. امّ سلمه

یک بار که امّ سلمه (یکی از همسران پیامبر|) در نزد ایشان بوده است، جبرئیل بر او نازل می شود؛ سپس امّ سلمه این حضور جبرئیل را به صورت حضور دحیه کلبی در محضر پیامبر| خبر می دهد. (بخاری، 1401: 6 / 97 ـ 96؛ قُشَیری نیشابوری، بی تا: 7 / 144)

2. عایشه

او در روایتی نقل می کند که پیامبر را مشاهده کرده که دو دست خود را بر روی یال اسب دحیه کلبی گذاشته، با او صحبت می کند. هنگامی که او مشاهده خود را به پیامبر عرض می کند، حضرت می فرماید که او جبرئیل بوده است. (ابن حنبل، بی تا: 6 / 74)

3. دیگر اصحاب

در غزوۀ بنی قریظه، اصحاب به پیامبر| اطلاع دادند که دحیه را بر اسب سفیدی مشاهده کرده اند، ایشان فرمود: «او جبرئیل بوده است؛ خداوند او را فرستاده تا آنها را متزلزل کرده، در دلشان رعب ایجاد نماید». (ابن هشام، بی تا: 3 / 245؛ حاکم نیشابوری، بی تا: 3 / 35 ـ 34؛ مجلسی، 1403: 20 / 210)

همچنین پیامبر| به اصحاب فرمود: «إذا رأیتم دحیه الکلبی عندی فلایدخلن على أحد.» (همان: 37 / 326) این فرمایش پیامبر| از آن جهت بود که اصحاب، دحیه را می شناختند و هنگامی که او را نزد رسول خدا| مشاهده می کردند، نمی توانستند تشخیص دهند که او خود دحیه است، یا جبرئیل که به شکل او درآمده است.

از مجموع این روایات نیز به دست می آید که ارتباط با ملائکه اختصاص به معصومان ندارد. قابل ذکر است که مرحوم شیخ ابراهیم انصاری زنجانی، در تعبیر عجیبی، روایات رؤیت ملائکه را بی شمار دانسته است: «و اما الروایات فی رؤیه الملائکه بصوره انسان فی الامم السابقه فی هذه الامه فلاتعد ولا تحصی؛ و اما روایات درباره مشاهده ملائکه به صورت انسان، در امت های گذشته و در این امت بی شمار است.» (مفید، 1413: 288)

بخش دوم: معصومان

در میان معصومان، ارتباط پیامبران(علیهم السلام) با ملائکه امری مسلّم است؛ ولی نسبت به بقیه آنها باید از روایات استفاده کرد. این روایات به صورت زیر قابل دسته بندی و اشاره است:

الف) روایات تمثّل جبرئیل به صورت دحیه کلبی

جبرئیل بر برخی معصومان(علیهم السلام) به صورت دحیه کلبی تمثّل پیدا کرده است که عبارتند از:

1. امام علی(علیه السلام)

ایشان جبرئیل را به دفعات به صورت دحیه کلبی در نزد پیامبر| مشاهده کرده است؛ که برای نمونه به برخی از آن روایات اشاره می شود:

1 ـ 1. امام(علیه السلام) درحالی که پیامبر| در خواب (حالت بعد از دریافت وحی) بودند، با جبرئیل به صورت دحیه صحبت، و او امام(علیه السلام) را با عنوان «امیرالمؤمنین» خطاب کرده است. (ابن شهر آشوب، 1376: 2 / 182؛ قمی، 1423: 29)

2 ـ 2. امام(علیه السلام) از نزدیکی پیامبر| و دحیه ـ درحالی که مشغول صحبت بوده اند ـ بدون سلام می گذرد؛ پیامبر| بعداً به او می فرماید که در آن هنگام جبرئیل در نزد او بوده است؛ و جبرئیل از علت سلام نکردن او به آنها پرسیده است. امام(علیه السلام) جواب می دهد که در آن لحظه، پیامبر| را در حال صحبت کردن با دحیه دیده و نمی دانسته که او جبرئیل است. (قمی، 1407: 52)

2. حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها)

ام سلمه در روایتی نقل می کند که: هنگام عروسی فاطمه(سلام الله علیها) از او مقداری عطر درخواست کردم. ایشان ماده بسیار خوشبویی به من دادند و گفتند که از میان لباس دحیه افتاده و دحیه گفته که آن را بردارد. سپس رسول خدا| فرمود که آن شخص، جبرئیل بوده و آن ماده خوشبو، عنبری است که از میان بال های او افتاده است. (طوسی، 1414: 42 ـ 41)

3. امام حسن و امام حسین (ع)

بنابر روایتی از امام صادق(علیه السلام) (بحرانی، 1414: 3 / 261) ایشان نیز جبرئیل را در نزد پیامبر| به صورت دحیه کلبی مشاهده کرده اند.

ب) روایات تحدیث ملائکه با حضرت زهرا(سلام الله علیها)

در روایات زیادی نقل شده است که ملائکه بعد از وفات پیامبر اکرم|، بر حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) نازل شده، با او تحدیث کرده اند. برخی از این روایات به شرح زیر است:

1. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

... إن الله تعالى لما قبض نبیه| دخل على فاطمه(سلام الله علیها) من وفاته من الحزن ما لایعلمه إلا الله عزوجل. فارسل إلیها ملکاً یسلى غمها و یحدثها... . (کلینی، 1388: 1 / 240)

هنگامی که خداوند پیامبر را قبض روح کرد، در اثر وفات او حزن زیادی که تنها خداوند آن را می داند بر فاطمه وارد شد. پس خداوند، فرشته ای را به سویش فرستاد تا تسلّای غم او باشد و با او حدیث بگوید ... .

2. همچنین امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

... إن فاطمه(سلام الله علیها) مکثت بعد رسول الله| خمسه و سبعین یوما و کان دخلها حزن شدید على أبیها. و کان جبرئیل یأتیها فیحسن عزائها على أبیها و یطیب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذریتها؛ و کان علی(علیه السلام) یکتب ذلک؛ فهذا مصحف فاطمه. (کلینی، 1388: 1 / 241؛ صفّار قمی، 1404: 153)

همانا فاطمه بعد از رسول خدا| هفتاد و پنج روز زندگی کرد و اندوه شدیدی بر پدرش داشت. و جبرئیل نزد او می آمد و بر [غم] پدرش او را به نیکی تعزیت می داد و وجودش را آرامش می بخشید و درباره پدرش و جایگاه او و درباره اتفاقات بعد از او نسبت به فرزندانش او را مطلع می کرد؛ و علی(علیه السلام) این مطالب را می نوشت که همان مصحف فاطمه(سلام الله علیها) است.

3. و باز امام صادق(علیه السلام) در روایتی ـ که صریحاً بر سخن گفتن فاطمه زهرا(سلام الله علیها) با ملائکه نیز دلالت می کند، می فرماید:

فاطمه بنت رسول الله (ص) کانت محدَّثه و لم تکن نبیه. إنما سمیت فاطمه محدثه لان الملائکه کانت تهبط من السماء فتنادیها ـ کما تنادی مریم بنت عمران ـ: یا فاطمه! إن الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک على نساء العالمین؛ یا فاطمه! أقنتی لربک و اسجدی و ارکعی من الراکعین؛ فتحدثهم و یحدثونها. فقالت لهم ذات لیله: ألیست المفضله على نساء العالمین مریم بنت عمران؟ فقالوا: لا، إن مریم کانت سیده نساء عالمها؛ و إن الله عزوجل جعلک سیده نساء عالمک و عالمها و سیده نساء الاولین و الآخرین. (صفّار قمی، 1404: 372؛ مفید، 1402: 329)

فاطمه دختر رسول خدا محدَّثه بود و پیامبر نبود. اینکه فاطمه، محدَّثه نامیده شده است، به خاطر این است که فرشتگان از آسمان فرود می آمدند و ـ مانند ندا کردن مریم دختر عمران ـ او را [این چنین] ندا می کنند: ای فاطمه! همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زن های جهان برگزید؛ ای فاطمه! فرمان برِ پروردگار خویش باش و سجده کن و با رکوع کنندگان رکوع نما؛ پس او با فرشتگان صحبت می کند و آنها با او حدیث می گویند. پس یک شب به آنها گفت: آیا زنِ برتری داده شده بر زن های جهان، مریم دختر عمران نیست؟ پس آنها گفتند: نه، همانا مریم برترین زن های جهان خود بود؛ و خداوند تو را برترین زن های جهان خود و جهان او و برترین زنان از اول تا آخر جهان قرار داده است.

د) روایات نزول ملائکه بر ائمه(علیهم السلام) در شب قدر

1. امام علی(علیه السلام) نزول ملائکه را در شب قدر این گونه تفسیر می کند:

أنهم ینزلون لیسلموا علینا و لیشفعوا لنا فمن أصابته التسلیمه غفر له ذنبه. (رازی، 1411: 32 / 33)

آنها نازل می شوند تا بر ما سلام کنند و واسطه ما [و خدا] شوند؛ پس هرکس که سلام ملائکه به او برسد، گناهش بخشیده می شود.

2. امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

إنا لایخفى علینا لیله القدر، إن الملائکه یطوفون بنا فیها. (عروسی حویزی، 1412: 5 / 639)

شب قدر بر ما مخفی نمی شود [چراکه] ملائکه در آن شب گرد وجود ما طواف می کنند.

3. امام باقر(علیه السلام) همچنین می فرماید:

... لایقوم الانبیاء و الرسل و المحدَّثون إلا أن تکون علیهم حجه بما تأتیهم فی تلک اللیله مع الحجه التی یأتیهم بها جبرئیل.

پیامبران، رسولان و محدَّثون [به دعوت به سوی خدا] قیام نمی کنند مگر اینکه در شب قدر، به همراه حجتی که جبرئیل برای آنها می آورد، بر آنها حجت تمام شده باشد. (کلینی، 1388: 1 / 250)

امام(علیه السلام) در این روایت، به نزول جبرئیل و ملائکه در شب قدر بر انبیا، رسولان و محدَّثون اشاره می کند؛ و با توجه به روایاتی که ائمه(علیهم السلام) خود را «محدَّثون» معرفی کرده اند، دلالت این روایت بر نزول ملائکه در شب قدر بر ائمه(علیهم السلام) تمام می شود.

4. امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَه وَالرُّوحُ فِیهَا بإ ذْن رَبِّهمْ مِنْ کُلِّ أ مْر » از سوره قدر می فرماید: «... أی من عند ربهم على محمد و آل محمد بکل امر سلام؛ ... یعنی ازجانب پروردگارشان هر امر صلح و سلامی را بر محمد و آل محمد [نازل می کنند].» (بحرانی، 1417: 5 / 713)

5. امام صادق(علیه السلام) همچنین در روایتی، از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل می کند که پیامبر| درباره آیه شریفه «تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَه وَالرُّوحُ فِیهَا بإ ذْن رَبِّهمْ مِنْ کُلِّ أ مْر » به ابوبکر و عمر فرمودند:

... هل تعلمان مَن المنزل إلیه بذلک؟ فیقولان: أنت یا رسول الله، فیقول: نعم، فیقول: هل تکون لیله القدر من بعدی؟ فیقولان: نعم، قال: فیقول: فهل ینزل ذلک الامر فیها؟ فیقولان: نعم، قال: فیقول إلى مَن؟ فیقولان: لاندری، فیأخذ برأسی و یقول: إن لم تدریا فادریا، هو هذا من بعدی. (کلینی، 1388: 1 / 249)

آیا می دانید کسی که این امر بر او نازل می شود چه کسی است؟ گفتند: شما ای رسول خدا! حضرت فرمود: بله؛ اما آیا شب قدر بعد از من هم وجود دارد؟ گفتند: بله. فرمود: آیا آن امر نیز در آن شب نازل می شود؟ گفتند: بله. فرمود: بر چه کسی؟ گفتند: نمی دانیم. پس پیامبر سر مرا گرفت و فرمود: اگر نمی دانید بدانید که او همان شخص بعد از من است.

در این روایت، نزول ملائکه بر امام علی(علیه السلام) در شب های قدر بعد از زمان پیامبر| به مثابه نزول آنها بر پیامبر قرار گرفته است. بنابراین، هر حالت و ارتباطی که در نزول ملائکه بر پیامبر وجود داشته است، در نزول بر امام علی(علیه السلام) نیز وجود خواهد داشت. و چون در نزول ملائکه بر پیامبر، سخن گفتن و ارتباط وجود داشته است، پس قطعاً امکان ارتباط امام علی(علیه السلام) نیز با ملائکه وجود داشته است.

ﻫ) روایات سخن گفتن و ارتباط ملائکه با ائمه(علیهم السلام)

در برخی روایات، محدَّث بودن ائمّه(علیهم السلام) یعنی سخن گفتن ملائکه با ایشان، و نیز ارتباط های غیر کلامی با ایشان نقل شده، که بدین ترتیب بر مطلوب ما دلالت می کند. در ذیل به برخی از این روایات اشاره می شود:

1. امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «أنّ أوصیاء محمد| محَدَّثون؛ به تحقیق که جانشینان پیامبر طرف گفتگوی فرشتگان هستند.» (همان: 1 / 270)

2. امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «إن علیاً(علیه السلام) کان مُحدَّثاً [...] یحدِّثه ملکٌ ...؛ همانا که علی محدَّث بود ... فرشته ای با او سخن می گفت.» (همان: 1 / 271)

امام(علیه السلام) در ادامه روایت، این نتیجه گیری راوی که «پس او پیامبر بوده است» را ردّ کرده، برای کم کردن استبعاد مسئله سخن گفتن ملائکه با غیر پیامبر، به نمونه های واقع شده ای از این نوع ارتباط، ازجمله سخن گفتن «صاحب سلیمان»، «صاحب موسی» و «ذوالقرنین» با ملائکه اشاره می کند؛ و بدین ترتیب نشان می دهد که طرف حدیث و گفتگوی فرشتگان بودن، اختصاص به پیامبران(علیهم السلام) ندارد.

امام صادق(علیه السلام) طی روایتی، محدَّث بودن را این گونه تفسیر می نماید: «إنه یسمع الصوت و لایری الشخص؛ همانا او صدا[ی فرشته] را می شنود و شخص او را نمی بیند»؛ (همان) و در جواب این سؤال که در این صورت، او از کجا می داند که آن، کلام فرشته است، می فرماید: «إنه یعطی السکینه و الوقار حتى یعلم أنه کلام الملک؛ آن کلام به او آرامش و وقار می بخشد، به گونه ای که او می داند که کلام فرشته است». (همان)

3. امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «وَکَذَٰلِکَ أ وْحَیْنَا إ لَیْکَ رُوحًا مِنْ أ مْر نَا مَا کُنْتَ تَدْر ی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإ یمَانُ»، ضمن اشاره به معنای «روح»، او را مرتبط با ائمه می داند: «خلقٌ من خلق الله عزوجل أعظم من جبرئیل و میکائیل کان مع رسول الله| یخبره و یسدِّده و هو مع الائمه من بعده؛ روح، یکی از مخلوقات خدا است که بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل است. او همراه رسول خدا| بوده و او را آگاهی می بخشیده و تقویت می کرده است؛ و او همراه ائمه بعد از پیامبر| می باشد». (همان: 1 / 271)

4. امام ابوالحسن(علیه السلام) (امام هفتم یا هشتم) می فرماید: «الائمه علماء صادقون مفهَّمون محدَّثون؛ امامان، دانشمندانی راست گفتار و مورد تفهیم و گفتگوی فرشتگان هستند». (همان؛ صفّار قمی، همان: 319)

5. امام علی(علیه السلام) در توصیف غسل پیامبر| می فرماید: «ولقد ولّیت غسله و الملائکه أعوانی، فضجّت الدار و الافنیه؛ ملأٌ یهبط و ملأٌ یعرج؛ و ما فارَقَتْ سمعی هینمه منهم یصلّون علیه حتى واریناه فی ضریحه؛ متصدی غسل پیامبر| من بودم، و فرشتگان مرا یاری می کردند، گویا در و دیوار خانه فریاد می زدند؛ گروهی از فرشتگان فرود می آمدند و گروهی دیگر به آسمان پرواز می کردند». (نهج البلاغه: 294)

اینکه ملائکه در هنگام غسل بدن شریف پیامبر| حاضر شده، به امام علی(علیه السلام) کمک کردند، و او صعود و فرود آنها را مشاهده کرده، صدای آنها را شنیده، داخل قبر قراردادن بدن پیامبر| را به خود و آنها نسبت می دهد، به طور صریح بر وقوع و امکان ارتباط با ملائکه دلالت می کند.

در مجموع، این نوع روایات، ارتباط معصومان(علیهم السلام) با ملائکه را امری ممکن و مسلم می دانند.

نتیجه

به دنبال این سؤال که آیا ارتباط با عالم غیب برای انسان هایی که پیامبر نیستند، امکان پذیر است یا نه، به تحلیل و بررسی ادله عقلی و نقلی ای پرداختیم که بر امکان و وقوع ارتباط ایشان با ملائکه دلالت می کردند. اکنون پس از این تحلیل و بررسی، به این نتیجه دست می یابیم که:

اگر حقیقت انسان تنها همین جسم مادی باشد، ارتباط او با جهان غیب ازجمله با ملائکه امکان ندارد؛ ولی با توجه به اندیشه دینی و تجربه عینی که انسان دارای دو بعد روحی و جسمی است، او می تواند با جهان غیب ارتباط برقرار کند؛ اما الزاماً به معنای تحقق این ارتباط برای همه انسان ها نیست. بر این اساس، انسان های تکامل یافته همچون معصومان(علیهم السلام) به طور قطع از این ارتباط برخوردار می باشند.


منابع و مآخذ

قرآن کریم.
نهج البلاغه، شریف رضی، محمد بن حسین، 1386، ترجمه محمد دشتی، بی جا، تشیع.
ابن حنبل، احمد، بی تا، مسند احمد، بیروت، دار صادر.
ابن شهر آشوب، 1376، مناقب آل ابی طالب، نجف اشرف، المکتبه الحیدریه.
ابن منظور، محمد، بی تا، لسان العرب، بیروت، دار الفکر.
ابن هشام، محمد بن عبدالملک، بی تا، السیره النبویه، قم، مکتبه المصطفی.
بحرانی، سید هاشم، 1414 ق، مدینه المعاجز، قم، مؤسسه المعارف الإسلامیه.
ـــــــــــــــ ، 1417 ق، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، مؤسسه بعثت.
بخاری، محمد بن اسماعیل، 1401 ق، صحیح البخاری، بیروت، دار الفکر.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، بی تا، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار الکتاب العربی.
حرّ عاملی، محمد بن حسن، 1403 ق، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
رازی، ابوحاتم، 1397، اعلام النبوه، تهران، انجمن فلسفه ایران.
رازی، فخرالدین محمد بن عمر، 1411 ق، التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، بیروت، دار الکتب العلمیه.
سیوطی، جلال الدین، 1414 ق، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دار الفکر.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، 1395، الملل و النحل، بیروت، دار المعرفه.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1346، الشواهد الربوبیه، تصحیح: سیدجلال الدین آشتیانی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد.
ـــــــــــــــ ، 1363، مفاتیح الغیب، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1381، المبدأ و المعاد، تصحیح و تحقیق: محمد ذبیحی، و جعفر شاه نظری، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
ـــــــــــــــ ، 1419 ق، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دار التعارف للمطبوعات.
ـــــــــــــــ ، 1981 م، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
صفّار قمی، محمد بن حسن، 1404 ق، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
طباطبایی، سید محمدحسین، 1362، المیزان فی تفسیر القرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
طبرسی، احمد بن علی، 1403 ق، الاحتجاج، بی جا، نشر المرتضی.
طبرسی، فضل بن حسن، 1408 ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه.
طبری، محمد بن جریر، 1420 ق، جامع البیان فی تأویل القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیه.
طوسی، محمد بن حسن، 1409 ق، التبیان فی تفسیر القرآن، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
طوسی، محمد بن حسن، 1414 ق، الأمالی، قم، مؤسسه البعثه.
عروسی حویزی، ابن جمعه، 1412 ق، تفسیر نور الثقلین، قم، اسماعیلیان.
عیاشی، محمد بن مسعود، بی تا، تفسیر العیاشی، تهران، المکتبه العلمیه الإسلامیه.
فیض کاشانی، مولی محسن، 1358، علم الیقین فی اصول الدین، قم، بیدار.
ـــــــــــــــ ، 1416 ق، کتاب الصافی فی تفسیر القرآن، تهران، مکتبه الصدر.
قُشَیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، بی تا، صحیح مسلم، بیروت، دار الفکر.
قمی، شاذان بن جبرئیل، 1423 ق، الروضه فی فضائل أمیرالمؤمنین، بی جا، بی نا.
قمی، علی بن ابراهیم، 1404 ق، تفسیر القمی، قم، مؤسسه دار الکتاب للطباعه و النشر.
قمی، محمد بن احمد، 1407 ق، مأه منقبه، قم، مدرسه الامام المهدی.
قمی، محمد بن علی (شیخ صدوق)، 1427 ق، عیون اخبار الرضا، قم، منشورات ذوی القربی.
کلینی، محمد بن یعقوب، 1388 ق، اصول کافی، تهران، المکتبه الاسلامیه.
مجلسی، محمدباقر، 1403 ق، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الاطهار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
مصلح، جواد، 1366، ترجمه و تفسیر الشواهد الربوبیه، تهران، سروش.
معرفت، محمدهادی، 1415 ق، التمهید فی علوم القرآن، قم، موسسه انتشارات اسلامی.
مفید، محمد بن نعمان، 1402 ق، الاختصاص، قم، مکتبه الزهراء.
ـــــــــــــــ ، 1413 ق، اوائل المقالات، (مصنفات الشیخ المفید)، بی جا، المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.
مکارم شیرازی، ناصر، 1365، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه.


منبع: فصلنامه علمی ـ پژوهشی اندیشه نوین دینی 34