آغاز آفرينش از ديدگاه امام على (ع)

على زمانى قمشه‏اى


سخن على عليه السلام درباره‏ى آغاز آفرينش از منبع جوشان قرآن كريم سرچشمه گرفته و با آيات قرآن كاملا هماهنگ است، بنابر اين در اين نوشته ما هر دو را باز مى‏كاويم.

ليكن جهت‏يادآورى و سنجش ميان نظر دانشمندان گذشته تا عصر حاضر، نخست اشاره‏اى گذرا به نكات برجسته گفتار پيش خواهيم داشت، از اين رو:

1. جهان ماده با مهبانك (انفجار بزرگ) پديد آمد و همه‏ى انرژى موجود كنونى در گوى كوچك بى‏نهايت‏سوزان و بى اندازه چگالى متمركز بود.

2. در اين نظريه، جهان انبساط مى‏يابد، فضا باز مى‏شود و عمر جهان بين ده تا پانزده ميليارد سال است.

3. جهان در حال نوسان است، انبساطى كه با انفجار بزرگ آغاز شد رو به انقباض مى‏رود، و سپس انفجار بزرگى ديگر....

4. جهان نه آغاز دارد نه پايان، ازلى و ابدى است، و زمان و فضا پيوسته بدون تغيير خواهند بود.

5. انفجار بزرگ با اين اشكال‏ها روبه رو است كه:

الف) در تلسكوپ‏هاى عصر ما اخترنماهايى با بيش از زمان و فاصله مزبور مشاهده گشته‏اند.

ب) مركز انفجار بزرگ كجا است؟

ج) عامل اصلى انبساط كدام است؟

6. براى جهان هنوز يك هندسه‏ى پايدار ثابت نشده و هندسه‏هاى مسطحه، هذلولوى و بيضوى با اشكال‏هاى جدى روبه رو است و نمى‏تواند اطراف و گستره‏ى جهان ماده را تفسير و ترسيم كند.

7. هنوز به دليل قاطعى نرسيده‏اند كه جهان ماده، ازلى و ابدى است‏يا حادث.

8. نظريه‏ى نسبيت در كيهان شناسى «اينشتاين‏» هنوز بسيارى از پرسشها را پاسخ نگفته و با دشوارى‏هايى روبه رو است. و اينك:

سخن على عليه السلام
«ثم انشا سبحانه فتق الاجواء و شق الارجاء وسكائك الهواء... ورقيم مائر» . (2) «سپس خداوند جوها را از هم شكافت و جوانب و ارتفاعات هوا را باز نمود» .

آب انبوه و پر موج و خروشان را كه بر پشت‏باد تندوز و پر قدرتى قرار داده بود، در لابه لاى فضاهاى باز شده به جريان انداخت.

با اين باد تندوز آب را از جريان طبيعى بازداشت و آن گاه باد نيرومند را بر آب مسلط كرد و آب را در بالاى آن قرار داد.

فضا را در زير باد پر قدرت باز، و آب در روى باد، جهنده و جنبان شد.

سپس خداوند سبحان باد ديگرى بيافريد كه فرمانى جز به حركت درآوردن آب نداشت، اين باد دست‏به كار زد و تحريك آب را ادامه داد، جريان اين باد را تند و منبعش را دور از مجراى طبيعى قرار داد.

خداوند سبحان همان باد را به برهم زدن آب انبوه و برانگيختن امواج درياها دستور داد، و چونان مشك شير كه براى گرفتن كره جنبانده شود آب را به حركت و زير و رو شدن درآورد.

وزش باد بر آن آب چنان بود كه در فضاى خالى وزيدن بگيرد، آب در مقابل جريان باد مقاومتى از خود نشان نمى‏داد، آب را خت‏به حركت درآورده اولش را به آخرش و متحركش را به ساكنش برگرداند.

در اين هنگام انبوهى از آب، سر به بالا كشيد و كف بر آورد، خداوند آن كف را در فضايى باز و تهى بالا برد و آسمانهاى هفتگانه را بساخت، پايين‏ترين آسمانها را از موجى مستقر بنا نهاد، كه حركت انتقالى به اين سو و آن سو ندارد، و بالاترين آسمان‏ها را سقفى محفوظ در مرتفع‏ترين فضا قرار داد، بى ستونى كه آن را برپا دارد و بدون ميخ و طنابى كه آنها را به هم بپيوندد.

آن‏گاه آسمان را با زينت و زيور ستارگان و روشنايى‏ها بياراست، و خورشيد را با فروغ گسترده و ماه فروزان را با روشنايى‏اش در فلكى گردان و سقفى در دوران و صفحه‏اى منقوش با ستارگان به جريان انداخت.

از منظر على عليه السلام آفرينش از جو، فضا و هوا آغاز شده است، و به احتمال قوى اين موضوع همان ماده گازى است كه در دو آيه از آيات قرآن با واژه‏ى دود (دخان) آمده است:

1. «ثم استوى الى السماء وهى دخان...» (3) :

«سپس خداوند آسمان را مورد مشيت ‏خود قرار داد در حالى كه آسمان دود بود» .

2. «فآرتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين‏» (4) :

«در انتظار روزى باش كه آسمان دود آشكارى برآورد» .

در حديث امام باقر عليه السلام مى‏خوانيم: نخستين موجودى كه آفريده شده آب است و هوا از آب خلق گرديده است، بنابر اين ريشه و نسب هر چيزى به آب مى‏رسد، خداوند سپس هوا را بر آب مسلط ساخت. آب را بر روى هم كوبيد تا از آن كفى پديد آمد و از آن كف زمين خلق گرديد. (5)

چنان كه قرآن به روشنى مى‏فرمايد:

«...ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما وجعلنا من الماء كل شى‏ء حى...» . (6)

«آسمان‏ها و زمين در آغاز بسته و يكپارچه بودند، بعدا ما آن‏ها را از هم باز كرده و هر چيز صاحب حيات را از آب قرار داديم‏» .

اين آيه به خوبى «انبساط‏» جهان را مى‏رساند، روشن‏تر از آيه مزبور اين آيه است:

«والسماء بنيناها بايد و انا لموسعون‏» . (7)

«ما آسمان را با قدرت خويش پايه گذاشتيم و پيوسته آن را گسترش، وسعت و انبساط خواهيم بخشيد» .

امام باقر و صادق عليمها السلام مى‏فرمايند: آب بر هوا قرار داشت و هوا بى‏كرانه بود و جز اين دو چيزى وجود نداشت و چون خداوند اراده كرد زمين را بيافريند فرمان داد بادها به آب وزيدند، موج پديد آمد و از موج كف پديدار گشت، كف‏ها به اندازه كوه بزرگى شدند، خداوند آنها را در محل «بيت الله الحرام‏» [مكه معظمه] گرد آورد و از آنها زمين را پديد آورد، از اين رو نخستين سرزمينى كه آفريده شد مكه است، لذا آن را مادر شهرها (ام القرى) ناميدند چنان كه خداوند در قرآن به اين مطلب اشاره كرده مى‏فرمايد:

«ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا...» . (8)

(نخستين خانه‏اى كه براى مردم قرار داده شد در سرزمين مكه است) سپس زمين را از زير كعبه (بكه) گسترش داد، و گسترش زمين در مدت زيادى به درازا انجاميد.

پس از مدتى از ميان كف‏ها، دودى بدون آتش بر آسمان رفت، و از آن آسمان‏ها آفريده شد و به گردش آمد. (9)

نظر فخر رازى
وى مى‏نويسد: خداوند در آب حرارت به وجود آورد (يعنى ماده آغازين چيزى شبيه آب بسيار داغ و جوشان بوده است) سپس از اين آب جوشان كف و دودى خارج شد، از كف آن زمين، و از دود آن، آسمان‏ها آفريده شد چنان كه ابن عباس گفته است: دودى كه مايه‏ى آغازين آسمان است از بخار زمين بوده است. (10) اما برخى ديگر از دانشمندان بنا به شواهدى كه از قرآن و احاديث‏به دست آورده گفته‏اند: خداوند، نخست زمين را آفريد و هنوز آن را گسترش نداده و تكميل نكرده بود كه آسمانها را آفريد، و در مرحله بعد زمين را گسترش داد و تكميل كرد، از اين رو فرموده است:

«رفع سمكها فسواها و اغطش ليلها و اخرج ضحاها و الارض بعد ذلك دحاها» (نازعات/28 30) .

«سقف آسمان را برافراشت و آن را به اندازه‏ى معين درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار ساخت، و پس از آن زمين را با غلتانيدن گسترد» .

بنابراين انبساط زمين به وسيله غلتانيدن و چرخش به وقوع پيوسته (حركت وضعى زمين) و اين كار بعد از بناء، نظم و برافراشته شدن آسمان‏ها بوده است.

امام باقر عليه السلام مى‏فرمايد: دودى كه از ميان موج و كف خارج شد از جنس دود آتش نبوده است.

مفسران نيز به اتفاق نظر مى‏گويند: اين دود از آتش نيست، بلكه از تنفس و تبخير آب است. (11)

اميرالمؤمنين عليه السلام در خطبه ديگر پيدايش خشكى‏ها را اين گونه ترسيم كرده است:

«خشكى را از آب دريايى موج زننده، و هر موجى موجى ديگر را شكننده پديد آورد و آن را طبقه‏ها كرد، آن گاه طبقه‏ها را از هم گشود و آن را هفت آسمان كرد، پس از آن كه به يكديگر بسته و يكپارچه بود، و به فرمان او آسمان‏ها چنگ در يكديگر نهادند و بر پاى ايستادند» . (12)

همچنين در خطبه ديگر مى‏فرمايد: خداوند آسمان را بعد از روزگارى كه دود بود ندا داد سپس حلقه‏هاى بندهاى آسمان جوش خوردند و به هم برآمدند، و خداوند درهاى بسته‏ى آن را بعد از آن كه يكپارچه (رتق) بود باز كرد. (13)

بر اين اساس، ماده‏ى اصلى زمين و هفت آسمان كه به احتمال قوى منظور كواكب سيار هفتگانه از فلكيات قديم (عطارد، زهره، مريخ، مشترى، زحل (14) ...) باشد همه از دود (دودى كه از جنس دود آتش نيست) مى‏باشند، بنابراين بايد از جنس توده‏ى جرمى باشد داغ و جوشان، و پس از جدا شدن از يكديگر و قطعه قطعه شدن و در مدارهاى خويش قرار گرفتن رو به تكامل نهاده باشند.

جرم سبز رنگ
در حديث ديگر مى‏خوانيم: خداوند چون اراده كرد آسمان و زمين را بيافريند گوهر سبز رنگى پديد آورد، سپس آن را ذوب و آب متلاطمى گردانيد، آن گاه بخارى كه همچون دود بود از آن خارج كرد: «ثم آستوى الى السماء وهى دخان‏» : «به آسمان كه بسان دودى بود توجه كرد و آن را بشكافت‏» و هفت آسمان پديد آورد، سپس از آن آب كفى آفريد و سرزمين مكه را خلق كرد، و بعد از مدتى زمين را از زير كعبه گسترش داد. (15)

مولوى با توجه به اين روايات و آيات سروده است:

از كف دريا بنگارد زمين
دود سيه را بنگارد سما

مفسران با توجه به آيه‏ى «...خلق الارض فى يومين...» (16)

و آيه : «ثم استوى الى السماء و هى دخان...» (17)

معتقدند نخست زمين را طى دو روز آفريد و سپس متوجه خلقت آسمان و اجرام فضايى شد.

گفتنى است، در قرآن گاهى واژه «يوم روز» مجازا به كار گرفته و كنايه است از مرحله‏ى طولانى، و گرنه هنگام آفرينش زمين هنوز روز و شبى وجود نداشته و سال و ماهى در كار نبوده است. (18)

آفرينش در تورات
به گفته‏ى فخر رازى در تورات آمده است كه خداوند گوهرى آفريد و بعد با نظر هيبت‏به آن نگريست، آن گوهر آب شد و آسمانها و زمين را از آن بيافريد و آنها را از هم شكافت. (19)

يك گوهرى چو بيضه جوشيد و گشت دريا كف كرد و كف زمين شد و ز دود او سما شد تكامل تدريجى تاكنون فى‏الجمله تكامل و انبساط تدريجى ثابت گرديد.

دليل ديگر: قرآن مجيد مى‏فرمايد: «...خلق السماوات والارض فى ستة ايام...» . (20)

اين مضمون در بسيارى از آيات به چشم مى‏خورد، ليكن در مورد زمين چنان كه اشاره شد دو روز نام برده شد (يومين) .

مفسران معتقدند اين ايام نشان دهنده‏ى مراحل تكامل تدريجى خلقت است. بديهى است آفرينش يك انسان لااقل به شش ماه زمان نيازمند است، در حالى كه به فرمايش قرآن: «لخلق السماوات والارض اكبر من خلق الناس‏» (21) : «آفرينش آسمان‏ها و زمين از خلقت مردم بزرگتر است‏» ، بر اين پايه هر روز خلقت را بايد لااقل هزار سال دانست: «...ان يوما عند ربك كالف سنة مما تعدون‏» . (22)

فخر رازى مى‏گويد: مراد از شش روز، شش حالت است كه عارض آسمان‏ها و زمين و آنچه ميان اين دو است‏شده است. (23)

شاهد بر اين تكامل تدريجى، حديثى است كه امام صادق عليه السلام در آن مى‏فرمايد: خداوند چون زمين را آفريد پنجاه هزار سال [كنايه از سالهاى بسيار زياد] آن را رها كرد، سپس موجوداتى آفريد كه نه از نوع فرشته، نه از نوع جن و نه از نوع انسان به شمار مى‏رفتند و سپس هزاران سال منقرض شدند، باز هزارها سال گذشت كه خداوند جن را آفريد، و پس از مدتى طولانى آدم را خلق كرد. (24)

همچنين در تفسير طبرسى مى‏خوانيم: امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: خداوند روز را قبل از شب ، خورشيد را قبل از ماه و زمين را قبل از آسمان آفريد. (25)

در حديث ديگر آمده است: نخستين روزى كه خورشيد در آن طلوع كرد نوروز بوده است. (26)

و ماه نيسان نخستين ماه از ماههاى دنيا است. (27)

از اين دو خبر چنين استفاده مى‏شود كه در آغاز پيدايش روز، و گردش وضعى كره زمين دايره استواى زمين و خورشيد در يك سطح قرار داشته‏اند، چنان كه ما امروزه در اول برج حمل فروردين به حساب مى‏آوريم و مى‏دانيم بخشى از آن با نيسان انطباق دارد.

نتيجه سخن
1. طبق نظر على عليه السلام و ساير احايث، خداوند متعال نخست جرمى آب‏گونه همراه هوا آفريد كه از آن كف و گازى پديد آمد، از اين جرم كف گونه زمين آفريده شد، و از آن دود و گاز، سيارات هفتگانه پديد آمدند، پس مى‏توان گفت‏خانواده منظومه شمسى در اصل از يك توده جرم آفريده شده‏اند.

2. همچنين مى‏توان گفت ‏سن و سال زمين بيش از ساير كرات (لااقل سيارات) است چون در چند جا آفرينش آسمانها را بعد از زمين به چشم ديديم، ليكن هنوز از سن و سال همه‏ى اجرام كيهانى چيزى به دست نيامده است، زيرا قرآن فرمود : ما آن‏ها را در مدت شش روز آفريديم.

3. آنچه مشهور است كه خورشيد «مادر» منظومه شمسى است و همه‏ى سيارات و اقمارشان از خورشيد جدا گشته‏اند با آنچه از روايات و احاديث‏خوانديم همخوانى ندارد، زيرا گاز و دودى كه از زمين برخاست‏سبب پيدايش آسمانها گرديده است، و اگر به فرض همه در يك لحظه از هم جدا شده باشند چرا زمين را جدا شده از خورشيد بدانيم؟ و اگر بخواهيم جاذبه خورشيد را در نظر بگيريم، جاذبه تنها به خاطر جرم بزرگتر است، و چنانچه زمين هم بزرگى خورشيد را مى‏داشت البته خورشيد گرد او مى‏چرخيد، آن سان كه اكنون زمين گرد خورشيد گردش دارد. بنابراين گرديدن كره كوچكتر پيرامون كره بزرگتر دليل آن نيست كه كوچك از بزرگ جدا گرديده است.

4. چنان كه اشاره شد برخى از دانشمندان متاخر از جمله «لاپلاس‏» نظريه گسترش و انبساط جهان را پذيرفته و گفته است: ماده‏ى جهان در ابتدا گازى بوده است منتشر در وسط فضا، با نظم ويژه، و «سديم‏» ها از تكاثف و به هم رفتن آن خلق شده‏اند، آن‏گاه تطورى كه رخ داده تا از حالت‏سديمى به حالت كنونى آن را رسانده به وسيله ازدياد دوران بوده است (28) اين نظر تا اندازه‏اى به نظر روايات و آيات نزديكتر است.

5. اين جمله كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «فسوى منه سبع سماوات‏» از آن كف هفت آسمان آفريد، بر طبق عقيده فلكيات قديم (بطليموس) بوده كه در آن زمان شهرت داشته است، بنابراين تنها به زبان و خطاب آن زمان بوده كه سخن از هفت آسمان به ميان آمده است، و چنانچه امير عليه السلام در اين زمان مى‏بود به مقتضاى حال، خطاب و فهم اين عصر ما سخن مى‏راند.

6. اين كه فرمود: آسمان‏ها را بدون ستون و ميخ سر پا داشت، به عقيده بسيارى از مفسران ونهج البلاغه پژوهان اشاره است‏به قانون جاذبه‏ى عمومى «نيوتون‏» . (29)

7. ماده‏ى نخستين زمين و آسمان (آب، هوا، دود، بخار، گاز و جرم) آيا از چيزى گرفته شده و پيش ماده‏اى داشته يا ماده‏ى قبلى در كار نبوده و نو پديد بوده‏اند؟

از آيات قرآن چنين استفاده مى‏شود كه ماده پيشين وجود نداشته و سرچشمه‏اى در كار نبوده است، قرآن مى‏فرمايد: «بديع السموات والارض...» (30) : «او نوپديد آورنده‏ى آسمان‏ها و زمين است‏» .

واژه پژوهان معتقدند واژه «بدع‏» ، «ابداع‏» ، «بديع‏» هرگاه درباره‏ى افعال خداوند استعمال گردند به معناى پديد آورنده‏ى شى‏ء است‏بدون ابزار و آلت، و بدون ماده پيشين و بدون زمان و مكان، و اين ويژگى‏ها تنها از آن خداوند است. (31)

اين در حالى است كه خداوند در قرآن مجيد به كرات خود را «خالق‏» و آفريننده‏ى آسمان‏ها، زمين و انسان خوانده است، بنابراين واژه «خلق‏» به «بدع‏» و «خالق به مبدع‏» بر مى‏گردد، يعنى در خلقت آسمان، زمين و انسان ماده قبلى در كار نبوده است، چرا كه اصل انسان به خاك و زمين برمى‏گردد، گرچه اين واژه (خلق) در بسيارى ديگر جاها به معناى آفرينش چيزى از چيز ديگر است. (32)

قرآن اين نكته را خاطر نشان كافران ساخته كه انسان از هيچ (عدم محض) آفريده شده است:

«ام خلقوا من غير شى‏ء ام هم الخالقون ام خلقوا السموات والارض...» . (33)

«آيا از هيچ خلق شده‏اند يا آن كه خود خالق خويش‏اند، يا آسمان‏ها و زمين را آفريدند؟» .

خلقت از هيچ همان آفرينش بدون ماده‏ى قبلى است.

از اين آيات چند امر به دست مى‏آيد:

1. آفرينش نخستين از عدم بوده و ماده قبلى وجود نداشته است.

2. جهان ماده سابقه و پيشينه‏ى نيستى داشته وحادث است نه قديم، ما اين دو مطلب را از كلمات امام اميرالمؤمنين عليه السلام نيز استفاده مى‏كنيم:

الف) «ذلك مبتدع الخلق و وارثه، و اله الخلق و رازقه‏» (34) : او است آفريننده و اختراع كننده‏ى خلايق بدون سابقه و مانند (به وجود آورنده‏ى هستى از عدم و نيستى) و پس از فنا وارث ايشان است، او است معبود خلايق و روزى دهنده‏ى آنان.

«الذى ابتدع الخلق على غير مثال امتثله، ولا مقدار اهتدى عليه من خالق معهود كان قبله‏» (35) : او است‏خداوندى كه خلايق را بيافريد بدون ماده، و مثال و صورتى كه از آن اقتباس نموده و مانند آن آفريده باشد و بى سنجش و اندازه‏اى كه از خالق و معبودى پيش از خود پيروى كرده باشد.

«لم يخلق الاشياء من اصول ازلية ولا من اوائل ابدية، بل خلق ما خلق فاقام حده، وصور ما صور فاحسن صورته‏» (36) اشياء را از روى اصول و مبادى و نمونه ازلى و ابدى نيافريد (چون آفرينش او مبديى نداشته) بلكه (بى نمونه و مبدا و ماده و به محض اراده) آفريد آنچه را آفريد و حدش را تعيين نمود، و به آنچه ايجاد فرمود صورت و شكل داد و صورت آن را نيكو و مناسب گردانيد.

ب) اميرالمؤمنين عليه السلام درباره‏ى حدوث جهان خلقت مى‏فرمايد:

«الحمد لله الدال على وجوده بخلقه، وبمحدث خلقه على ازليته‏» . (37)

«سپاس خدايى را سزاست كه به وسيله‏ى آفريده‏هايش بر وجود و هستى خويش راهنما است (زيرا هر مخلوقى ممكن است و ممكن به خودى خود داراى هستى نمى‏گردد، پس او را آفريده‏اى مى‏باشد.) و به حدوث و نو پيدا شدن آفريده‏هايش بر ازلى بودن و ابتدا نداشتن خود دليل است‏» .

اميرالمؤمنين عليه السلام همين برهان حدوث و نوپديدار شدن مخلوقات را دليل بر قديم بودن خدا و حدوث اشيا را برهان بر وجود او شمرده مى‏فرمايد:

«الحمد لله الدال على قدمه بحدوث خلقه وبحدوث خلقه على وجوده‏» . (38) «سپاس خداوندى را سزاست كه حدوث خلق دال بر قديم بودن و وجود او است‏» .

بنابراين «قديم‏» تنها او است و غير او هر چه باشد حادث است و پيشينه‏ى عدم دارد.

با اين بيان فرضيه‏اى كه مى‏گفت: جهان نه آغاز دارد نه پايان، ازلى و ابدى است، و زمان و فضا پيوسته بدون تغيير خواهند بود، به طور كلى بى اساس مى‏گردد و تئورى «جهان يكنواخت‏» كه از «بوندى‏» «گولد» و «هويل‏» پيشنهاد شده بود نمى‏تواند كارامد باشد وپيدايش جهان را تفسير نمايد.


پى‏نوشت‏ها
(×) هيجده ذيحجه سال نهم هجرى در حالى كه بنا به محاسبه‏ى نگارنده به امر وسط، 3177 روز از مبدا هجرى قمرى (26/4/1، ش) سپرى شده برابر است‏با هشتم فروردين سال دهم هجرى شمسى (8/1/10، ش) .

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در روز بيست و هشتم ذيقعده سال دهم هجرى قمرى برابر پنجم اسفند سال دهم شمسى (5/12/10، ش) در حالى كه 3510 روز از مبدا هجرت گذشته بود به قصد «حجة الوداع‏» مدينه را ترك، و «ابودجانه‏» را جانشين خود قرار داد، پيامبر در اين وقت كه بيش از شصت‏شتر براى قربانى همراه داشت‏به سوى مكه حركت كرد و در «مسجد شجره‏» احرام بست. و در روز چهارم ذيحجه سال دهم قمرى برابر 13/12/10، ش از باب بنى شيبه وارد مسجدالحرام شد و در روز هشتم ذيحجه برابر با 17/12/10، ش، از طريق منا عازم عرفات گرديد و تا پايان روز نهم برابر با 18/12/10، ش، در عرفات توقف فرمود و در روز «عيد قربان‏» برابر با 19/12/10، ش وارد منا گرديد و اعمال رمى جمره، قربانى و تقصير را بجاى آورد و سپس وارد مكه شد و بقيه مناسك حج را كامل كرد.

در بازگشت از «حجة الوداع‏» در روز 18 ذيحجه (عيد غدير) در حالى كه 3532 روز از آغاز هجرت سپرى شده بود برابر با 27/12/10، ش، مامور به برگزارى مراسم جانشينى گرديد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سه روز در سرزمين «غدير خم‏» توقف نمود و دستور فرمود آن جمعيت انبوه دسته دسته خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسند و به عنوان «اميرالمؤمنين‏» به او خجسته باد گويند.

1. ر.ك: درسهايى از مكتب اسلام، سال 32 شماره 12 و سال 33 شماره 1، از همين قلم تحت عنوان «تقويم شمسى تاريخ اسلام‏» .
2. نهج البلاغه، خطبه‏ى 1.
3. فصلت/11. 4. دخان/10.
5. تفسير نورالثقلين: 4/540. 6. انبياء/30.
7. ذاريات/47.
8. آل عمران/96.
9. توحيد صدوق، باب 36; احتجاج طبرسى: 2/72; نور الثقلين ذيل آل عمران/96; بحار: 54، ص 64، 65; تفسير قمى، ذيل آيه .
10. تفسير كبير: 27/104، ذيل سجده/11 ; در المنثور: 1/106; بحار: 54/17.
11. كامل ابن اثير: 1/19، 20; بحار: 54/185; تفسير الميزان، ذيل آيات نازعات.
12. نهج البلاغه فيض الاسلام وشهيدى، خطبه 211; بحار: 54/38.
13. نهج البلاغه شهيدى: خطبه‏91.
14. امام اميرالمؤمنين عليه السلام در حديثى طلوع زحل را در آسمان هفتم خاطر نشان ساخته است، (شرح خويى بر نهج البلاغه: 1/380، نشر مكتبه اسلاميه) .
15. بحار: 54/29. 16و 17. فصلت: 9 و 11.
18. ابن اثير، كامل: 1/20.
19. تفسير كبير: 17/187، ذيل هود/7.
20. اعراف/54; يونس/3; هود/7; فرقان/59; سجده/4; ق/38; حديد/4.
21. غافر/57.
22. حج/47، تفسير در المنثور، ذيل اعراف/54; بحار: 54/218.
23. تفسير كبير ذيل سجده/4.
24. تفسير عياشى، تصحيح رسولى محلاتى: 10/31; بحار: 54/86.
25. تفسير مجمع البيان: 1/100.
26. بحار: 59/120.
27. همان: 57/102.
28. آغاز و انجام جهان، ص 248; علوم روز و قرآن، ص 1234.
29. فى ظلال نهج البلاغه: 1/37، نشر دار العلم للملايين، بيروت، ط 3، 1979م.
30. بقره/117; انعام/101.
31. مفردات راغب، ذيل بدع و خلق.
32. مفردات راغب، ذيل بدع و خلق.
33. طور/3635.
34. نهج البلاغه فيض، خطبه 89.
35. همان، خطبه 90.، 36. همان، خطبه 162.
37. همان، خطبه 152.
38. همان، خطبه 185.


منبع:   فصلنامه كلام اسلامى، شماره 36