آسيب‏شناسى دين در سيره علوى

فاضل حسامي


مقدمه
دين به عنوان يك واقعيت، موضوع تحقيق‏هاى گوناگون در هر يك از رشته‏هاى مختلف علوم مى‏باشد.تلاش‏هاى علمى متكلمان، فيلسوفان، مورخان درباره دين و قلمرو آن، بيانگر اين ادعاست.نوشتار حاضر با رويكرد جامعه‏شناختى، تلاشى اندك در راستاى پاسخ به اين سؤال است كه «از منظر على عليه السلام چه عوامل و متغيرهايى موجب آسيب‏ديدگى دين مى‏شود؟» لازم است مقدمتا، دو مفهوم «دين‏» و «آسيب‏» هاى آن تعريف شوند:

دين ابعاد گوناگون و متعددى را شامل مى‏شود كه به طور خلاصه عبارتند از:

الف.نفس‏الامرى: دين به عنوان يك واقعيت دربرگيرنده بخشى از «علم الهى‏» است و به همين جهت ازلى و ابدى است و هيچ‏گونه تغيير و تحول و يا تناقضى در مجموعه آن راه ندارد چه رسد به آن‏كه با آسيب رو به رو گردد. (1)

ب.مستند: از آنجا كه خالق يكتا خواهان سعادت و كمال بشر است و «دين نفس الامرى‏» متضمن آن است و بشر از راه‏هاى عادى نمى‏توانسته بدان دست‏يابد، خداوند انبيا و اوليا و متون مقدس آسمانى را فرستاد تا پل ارتباطى بين خدا و بندگان بوده و زمينه تعالى و كمال انسان را فراهم كند.براى آن كه تفاسير متعدد و قرائت‏هاى متناقض با دين در آن راه نيابد، معيارهاى خاصى را براى تفسير دين معرفى نموده تا مفسرين و فقيهان براساس آن معيارها، دين را براى مؤمنان معرفى كنند; چه درغير اين صورت، انسان‏ها به فرامين و دستورهاى الهى دسترسى نخواهند داشت و در نتيجه، هر كسى به فراخور فهم خويش تفسيرى از خدا و معتقدات دينى ارائه خواهد نمود كه با حقيقت دين ناسازگار مى‏افتد.

ج.عينى: لايه و سطح ديگرى كه مى‏توان در نظر گرفت، دين در باور مؤمنان است كه التزام‏هاى ذهنى و عملى اعضاى جامعه دينى را شامل مى‏شود.چه بسا مواردى موجب گردد كه شهروندان التزام خود را نسبت‏به دين از دست‏بدهند; هر چند دين به معناى دوم آن، هم‏چنان دست نخورده باقى بماند.

منظور از «آسيب‏» هاى دين، عوامل و متغيرهايى است كه موجب مى‏شود دين مستند و يا عينى از اصول اوليه خود فاصله گرفته و در تفسير و در تحقق آن، برخلاف آن حقيقت واحد گام برداشته شود.بنابراين، آسيب‏شناسى دين كشف عوامل و متغيرهايى است كه موجب مى‏شود دين از محتواى موردنظر و يا روش‏هاى مقبول دست‏يابى به آن فاصله گرفته، دچار انحراف و بى‏راهه گردد.
بديهى است كه «دين نفس‏الامرى‏» نمى‏تواند آسيب‏پذير باشد; زيرا هيچ تغيير و دگرگونى در آن راه ندارد.اما در سطوح دوم و سوم دين، آسيب‏ديدگى امكان‏پذير است; زيرا ممكن است تفاسيرى مخالف با آن حقيقت اوليه ارائه گردد و با برخى زمينه‏هاى نظرى، سياسى و اجتماعى، راه را براى انحراف دين مهيا سازد و يا آن‏كه افراد جامعه به هنجارهاى دينى عمل نكنند.
ناهمنوايى با دين، گوياى عدم حاكميت آن خواهد بود و اين به معناى آسيب دين است; زيرا دين براى تنظيم رفتارهاى بشر آمده است.

نكته قابل توجه ديگر اين است كه هر چند مفهوم دين در ادبيات جامعه‏شناختى مفهومى عام و كلى است و شامل مجموعه‏اى از عقايد و مناسك دربرگيرنده امور «مقدس‏» و «غير مقدس‏» و يا «دنيوى‏» و «معنوى‏» مى‏گردد، اما در اين مقال و در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام منظور، دين اسلام با ويژگى‏هاى خاص خود است.چنان‏كه مى‏فرمايد: «كسى كه جز اسلام آيينى برگزيند زيانش مسلم، دستگيره ايمانش گسسته و سقوط او شديد خواهد بود و سرانجام غم و اندوهى طولانى و عذابى مهلك خواهد داشت‏» . (2)
و نيز در خطبه 198 بيان مى‏دارند كه اين اسلام دين منتخب خدا مى‏باشد. (3)

اهميت ديندارى
قوام، استحكام و انسجام اجتماعى در هر جامعه‏اى بسته به نظام فرهنگى و مجموعه عقايد و باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى آن جامعه است.بدون التزام و پاى‏بندى به آن مجموعه، نه تنها جوهره آن جامعه و تمايزش با ديگر جوامع و اجتماعات مشخص نمى‏شود، بلكه كنش اعضاى جامعه نيز دست‏خوش نابسامانى و در نهايت، كشمكش و نارضايتى و...مى‏گردد.از منظر اسلام، زندگى و حيات آدمى يك زنجيره طولانى به هم متصل است كه بخشى از آن در دنياى مادى قرار دارد و بخش ديگر متعلق به ماوراء ماده است.بنابراين، نظام فرهنگى اسلام عهده‏دار بايدها و نبايدهاى مطابق با سراسر اين حيات است.اگر دين در عرصه اجتماع حضور فعال داشته باشد، روابط فردى و اجتماعى به شكل كاملا هنجارى تجلى مى‏كند در غير اين‏صورت، هيچ‏گونه تضمينى براى پاسدارى از هنجارهاى دينى وجود ندارد در نتيجه، نظام كنش اعضا برهم خورده با اختلال و بحران مواجه مى‏گردد. (4)

تعريف اسلام
همان‏طور كه گذشت، مقصود از دين در اين مقال اسلام است.حال شايسته است‏به تعريف اسلام از منظر مولى اشاره كنيم.حضرت در تعريف اسلام مى فرمايند: اسلام را چنان تفسير مى‏كنم كه هيچ‏كس پيش از من آن‏را چنين تفسيرى نكرده باشد، اسلام همان تسليم است (تسليم در برابر فرمان خدا) و تسليم همان يقين است (چرا كه تسليم بدون ايمان و يقين ممكن نيست) و يقين همان تصديق است (چرا كه تا علم و تصديق حاصل نشود، يقين حاصل نمى‏شود) و تصديق همان اقرار است. (چرا كه تصديق در درون كافى نيست‏بايد آن را افشا كرد) و اقرار همان احساس مسؤوليت است (چرا كه بدون آن لفظى است‏بى‏معنا) و احساس مسؤوليت همان عمل است (چرا كه نتيجه احساس مسؤوليت عمل مى‏باشد) . (5)

تعريف آسيب
آسيب و انحراف و يا كج‏روى مفاهيمى مشابه و معادل هستند.مفهوم مشتركى كه در اين دو واژه مى‏توان يافت عبارت است از: عدم التزام به آن‏چه كه بايد باشد. بنابراين، عدم التزام عملى به هنجارهاى مورد قبول جامعه، آسيب شناخته مى‏شود. همين بيان خود در برگيرنده دو قلمرو است.هنجارهاى مورد قبول جامعه خود شكل مطلوب و «بايد» به خود مى‏گيرد.بنابراين، آسيب‏شناسى به معناى آن است كه در عمل «بايدها» چه ميزان رعايت نگرديده است.

تعريف آسيب‏شناسى دين
در هر حوزه و قلمرويى اگر بتوان وجهى «آرمانى‏» و «بايدى‏» به تصوير كشيد، عدم دست‏يابى بدان و يا چالش بين «هست‏» و «بايد» به نوعى آسيب شمرده مى‏شود.بر اساس همين الگو، دين به عنوان يك واقعيت عينى و مجموعه‏اى از ايده‏هاى نظرى و عملى است كه مى‏بايست تمام عرصه حيات جمعى را پوشش دهد.اگر دين به هدف خود نرسد و نقش و كاركرد خود را به خوبى ايفا نكند، دچار آسيب شده است.

زمينه‏هاى پيدايش آسيب‏زايى

الف - فتنه
اگر به هر دليلى «دين‏» حاكميت‏خود را از دست دهد، با آسيب روبه‏رو مى‏گردد.حال سؤال اين است كه چگونه مى‏شود «دين‏» حاكميت‏خود را در جامعه از دست‏بدهد.حالات مختلف جوامع، تحت تاثير عوامل و متغيرهاى مختلف اجتماعى است.از جمله اين عوامل، دگرگونى‏هاى اجتماعى است كه ممكن است عرصه‏هاى مختلفى را شامل شود.گاه قلمرو فرهنگ و باورهاى جامعه را در برمى‏گيرد و گاه ساير عرصه‏ها را.گاه رنگ و بوى اصلاحى و بازسازى دارد و گاه در جهت تخريب عمل مى‏كند.از جمله عوامل مخرب، فتنه‏ها در جامعه است.منظور از «فتنه‏» همان دگرگونى‏هاى اجتماعى است كه با سوگيرى‏هاى خاص خود همراه است. (6)

اصولا در فتنه‏ها و دگرگونى‏هاى اجتماعى، نوعى اختلال و عدم ثبات سياسى وجود دارد (7) و جامعه فتنه‏زده با آشوب و اضطراب و تشويش هم‏راه مى‏شود.فتنه‏ها اعتراضى است‏به نظم موجود و طرحى دربراندازى و تغيير، كه جامعه را با هرج و مرج و بحران روبه‏رو مى‏كند.در اين‏گونه بحران‏ها همه ساخت‏هاى اجتماعى متاثر از شرايط محيطى و پيرامون با عدم نظم و ثبات مواجه شده و شرايط بى‏هنجارى، ( Anomy) بر جامعه حاكم مى‏گردد.به همين دليل است كه اميرالمؤمنين عليه السلام در عرصه‏هاى مختلف و دوره‏هاى گوناگون هشدار مى‏دهند و كاركردهاى منفى فتنه‏ها را متذكر مى‏گردند:

«او [پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله] را زمانى فرستاد كه مردم در درون فتنه‏ها قرار داشتند، رشته‏هاى مذهب گسسته و اركان ايمان و يقين متزلزل شده، راه‏هاى اساسى براى شناخت‏حق مختلف، و امور مردم پراكنده و متشتت، راه فرار از فتنه‏ها باريك و پناه‏گاه ناپيدا، هدايت فراموش شده و گم‏راهى و نابينايى همه را فراگرفته بود، خداى رحمان معصيت مى‏شد، و شيطان يارى مى‏گرديد، ايمان بدون ياور مانده، اركان آن فرو ريخته و نشانه‏هايش دگرگون شده بود» . (8)
در اين خطبه شرايط اجتماعى - فرهنگى جامعه عربستان به هنگام بعثت پيامبراكرم صلى الله عليه وآله تبيين شده است.گسستگى در حلقه‏ها و بخش‏هاى مختلف دين و هرج و مرج در باورها و ايده‏ها به گونه‏اى است كه دين ثبات و كاركرد خود را از دست داده و نتوانسته بود انسجام و وحدت لازم را براى جامعه ايجاد و تداوم بخشد.گاه بحران‏ها و هرج و مرج‏هاى اجتماعى بر اثر برخى فعاليت‏هاى نهادها و يا سازمان‏هاى اجتماعى روى مى‏دهد و گاه برخى كنش‏هاى هدف‏مند در جامعه از ناحيه برخى كنشگران، اين‏گونه بحران‏ها را در جامعه ايجاد مى‏نمايد و جريان انحرافى شكل مى‏گيرد.بنابراين، ممكن است‏خاستگاه بحران‏ها عملكرد برخى اشخاص باشد كه در قالب جريان‏هاى سياسى - اجتماعى و با وجود تشكل‏هاى رسمى به وجود آيد و يا اين‏كه در قالب نظريه‏پردازى و به‏طور غير رسمى در جنبه‏هاى تئوريك و علمى.

«دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوض‏ترين مردمند: 1- كسى كه خداوند او را به خود واگذار كرده است و از راه راست منحرف گشته و به سخنان ساختگى و دور از حق و حقيقت و بدعت‏هاى خويش دل‏بسته و به سرعت در راه گم‏راه ساختن مردم گام برمى دارد و براى افرادى كه فريبش را بخورند فتنه است، وى از مسير هدايت پيشينيان گم‏راه گشته..» . (9)

در چنين شرايطى است كه جابه‏جايى در ابزارها و وسايل موردنياز فهم و تفسير دين و هنجارهاى دينى رخ مى‏نماياند و به جاى مراجعه به منابع مقدس و ناب، ابزارهاى غيراصلى و نابجا به‏كار گرفته مى‏شود.انتخاب و ورود به موضوع‏هاى موردنظر انتخابى و گزينشى، وسايل و ادوات و منابع تحقيق جهت‏دار و سوگيرى شده با روش‏هاى غير متعارف، نتايجى به بار مى‏آورد كه ديگر «دين‏» نيست، بلكه مجموعه‏اى از معارف و شناخت‏هاى بشرى است; زيرا آن يافته‏ها چيزى است كه مفسر خود گزينش كرده و در ذهن خود پرورانده و خواهان آن نتايج‏بوده است و اين نقطه شروع «فتنه‏» است.طبعا در چنين شرايطى، ذهنيت‏ها به جاى حقايق و واقعيت‏ها مى‏نشيند و تفاسير معنا و محتوا و كاركرد خود را از دست مى‏دهد.و چون در اين تفسيرها رگه‏هايى از واقعيت نيز مشاهده مى‏شود كه با ذهنيت‏ها آميخته شده، تفكيك آن‏ها از هم كارى بس مشكل خواهد بود و نتايجش انحراف در طراحى هنجارهاى دينى و سپس كج‏روى مؤمنان و متدينان مى‏شود.

«همواره آغاز پيدايش فتنه‏ها، پيروى از هوس‏هاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى است; احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد و جمعى بر اساس آن احكام و هوس‏ها و برخلاف آيين حق بر جمعى ديگر حكومت مى‏كنند.اگر باطل از حق كاملا جدا مى‏گرديد، بر آنان كه پى‏جوى حقيقتند پوشيده نمى‏ماند، و چنان‏چه حق از باطل خالص مى‏شد، زبان معاندان از آن قطع مى‏گرديد، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى‏گيرند و به هم مى‏آميزند..» . (10)

شرايط اجتماعى پيدايش فتنه
در هر جامعه‏اى ابزارهايى براى پيش‏گيرى از انحراف پيش‏بينى شده و در صورت وقوع انحراف، اهرم‏هايى براى مقابله با انحراف در نظر گرفته مى‏شود و فتنه‏ها جريان‏هاى اجتماعى انحرافى هستند و رشد و فراگيرى فتنه‏ها، نيازمند پيدايش شرايط اجتماعى مساعد است تا بتواند فعالانه در جامعه حضور پيدا كند.از سوى ديگر، همه انسان‏ها به طور طبيعى گرايش به آن دارند كه تمايلات خود را به منصه ظهور برساند و از لذت‏ها كام بگيرند.نكته اساسى و اصولى در اين‏جا نهفته است كه كام‏جويى از لذت‏ها و خوشى‏ها هر چند طبيعى است، اما لذت‏ها و خوشى‏ها امورى هستند بيرون از خصوصيات فردى.اين خصوصيت و ويژگى جوامع انسانى بهترين وسيله و مساعدترين شرايط براى پيدايش و رشد فتنه‏ها را فراهم مى‏كند; چه آن كه وقتى موانعى بر سر راه فعاليت نهادهاى مرتبط با اين نياز و ضرورت اجتماعى وجود داشته باشد، على‏الاصول اين خلا و نياز توسط اشخاص و دستگاه‏هاى ديگر و غير مرتبط با آن نياز تامين مى‏شود.و چون بعضا سود و پاداش‏هايى هم به دنبال خواهد داشت، رفته رفته فراگير شده و در مقابل باورها و ارزش‏ها و هنجارهاى واقعى، ايستاده و آن‏ها را به انزوامى‏كشانند. (11)

از جمله موانع فعاليت نهادها، مى‏توان ازحضور رهبران سنتى كه به نحوى از اقتدار سنتى برخوردارند نام برد.آنها براساس سنت‏هاى پيشين خود كه از جايگاه خاصى در نظام اجتماعى برخوردارند بهره جسته و سلسله‏اى از باورهاى حافظ منافع خود را در سطح جامعه پراكنده نموده و يا از سنت‏هاى جارى حمايت و پشتيبانى مى‏كنند تا بدين‏وسيله از احترام و پايگاه اجتماعى خود براى ادامه آن سنت‏ها بهره ببرند.همين امر به نوبه خود باعث اقتدار بيش‏تر آن‏ها شده و بدان رونق و استمرار مى‏بخشد.حضرت در همين زمينه مى‏فرمايند: «زنهار، زنهار از پيروى و طاعت‏بزرگ‏ترها و رؤسايتان برحذر باشيد; همان‏ها كه به واسطه موقعيت‏خود تكبر مى‏فروشند، همان‏ها كه خويشتن را بالاتر از نسب خود مى‏شمارند و كارهاى نادرست را به خدا نسبت مى‏دهند و به انكار نعمت‏هاى خدا برخاستند تا با قضايش ستيز كنند و نعمت‏هايش را ناديده گيرند، آن‏ها پى و بنيان تعصب و ستون و اركان فتنه و فساد و شمشيرهاى تفاخر جاهليتند» . (12)

كاركردهاى منفى فتنه
وقوع و پيدايش فتنه‏ها كاركردهاى مختلفى دارد كه مهم‏ترين آن‏ها، كم‏رنگ شدن باورها و عقايد است.تغيير و تحول و دگرگونى عميق در بالاترين سطح نظام فرهنگى موجب كج‏روى در تنظيم روابط اجتماعى انسان‏ها مى‏گردد. (13)
پس از آن‏كه اصل معتقدات و باورها دچار دگرگونى شديد گرديد، وحدت و انسجام درونى جامعه در سطح عقايد و باورها جاى خود را به تشتت‏باورها و ايده‏ها مى‏دهد و همين تفرقه در سطح ايده‏ها و آراء در لايه‏هاى زيرين اثر كرده و ضمن مشروعيت‏بخشيدن به كجروى‏ها، موجب نابسامانى اجتماعى مى‏شود.ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها به هم مى‏آميزد و هنجارها رنگ مى‏بازد، نهادها و سازمان‏ها تضعيف مى‏گردد و در نتيجه كاركردهاى مثبت‏خود را از دست مى‏دهند.حضرت از جمله پيامدهاى فتنه را چنين بيان مى‏كنند: «سپس فتنه‏اى اضطراب آور و شكننده و نابود كننده، آغاز خواهد شد، قلب‏هائى پس از استوارى مى‏لغزند و مردانى پس از درستى و سلامت گمراه مى‏گردند.افكار به هنگام هجوم اين فتنه پراكنده و عقايد پس از آشكار شدنش مشتبه مى‏شوند.آن كسى كه به مقابله‏اش برخيزد، فتنه پشتش را مى‏شكند و كسى كه در فرو نشاندن آن تلاش كند، فتنه وى را درهم مى‏كوبد..» . (14)

با توجه به همين كاركردهاى منفى عميق است كه على عليه السلام تلاش مى‏كند تا يكى از مهم‏ترين فتنه‏ها و رخدادهاى اجتماعى و سياسى عصر خويش را تحليل و تبيين كند تا از انحراف افراد جامعه خويش و آيندگان جلوگيرى شود.چه آن‏كه عمق بخشيدن به معتقدات و باورهاى اجتماعى توسط نهادهاى مختلف اجتماعى صورت مى‏گيرد كه همگى به طور مستقيم و غيرمستقيم در آن دخالت دارند.عمده‏ترين نهادهاى درگير در اين امر، نهاد حكومت و سياست ونهاد دين است.معتقدات و باورهاى حاكم برنهاد حكومت و نهاد دين به تمامى نهادها، سازمان‏ها، گروه‏ها و...رسوخ مى‏كند و جامعه همان رنگ و بو را به خود مى‏گيرد; چنان‏كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه وآله به وضوع اين نكته اساسى را بيان فرموده‏اند: (15) از همين منظر و به همين دليل است كه حاكميت‏بنى‏اميه فتنه معرفى مى‏گردد; (16) چه آن‏كه حاكميت‏بنى‏اميه فقط بخشى از نهاد حكومت نيست، بلكه تمام نهاد حكومت و نهاد دين معرفى مى‏شود.آنان سياست‏گزاران و مجريان حكومت و در عين حال عالمان و مفسران دين شناخته مى‏شدند كه علاوه بر زعامت و رهبرى سياسى، رهبرى دينى جامعه را بر عهده داشتند و درست‏به همين دليل، بر تمام بخش‏هاى جامعه تسلط و حاكميت‏خود را برقرار ساخته بودند.

عوامل و كارگزاران جامعه‏پذيرى پيش‏بينى شده در نهاد دين هم‏چون مساجد و منابر و خطبه‏هاى نمازجمعه و كليه اجتماعات رسمى مسلمين در اختيار بنى‏اميه است.از اين رو، هم «امراء» و هم «علماء يا فقهاء» (17) يك‏جا جمع‏اند.پشتوانه‏هاى اقتصادى رسمى و غير رسمى موجود در نهاد اقتصاد در اختيار دستگاه بنى‏اميه بود و كليه امكانات موجود در راستاى تحكيم حاكميت‏بنى‏اميه، كه همانا تضعيف آموزه‏هاى دينى و سنت معصومين عليهم السلام و دين راستين بود، به كار گرفته مى‏شد. بنابراين، كليه شرايط و زمينه‏هاى لازم براى انحراف وجود داشت.به همين دليل نيز على عليه السلام ازخطر فتنه بنى‏اميه خبر مى‏دهد و تلاش مى‏كند روشن‏گرى‏هاى لازم را بنمايد.مهم‏ترين انحراف در حكومت‏بنى‏اميه پيدايش اين رخداد است كه نهاد «دين‏» ابزار و وسيله حاكميت‏بخشيدن به حكومت‏شده و در واقع نهاد دين جايگاه اصلى خود را از دست داده است.به جاى آن‏كه دين «بايدها» و «نبايدها» را براى حكومت و سياست و زمامداران حكومتى معين و طراحى كند، حاكمان بنى‏اميه با دستكارى در آموزه‏هاى دينى و بيان تفسيرهاى متعارض با دين آن را ابزار دست‏خويش قرار دادند.بنابراين، هر گاه حاكميت‏به دنبال تطبيق خود با دين باشد در مسير ديندارى حركت مى‏كند و آن‏گاه كه دين ابزار قدرت مداران شد، موجب آسيب‏زدگى مى‏گردد.

ب. شبهه
يكى ديگر از جلوه‏هاى آسيب‏هاى «دين‏» پيدايش و طرح شبهه‏است. «كه به معناى ايراد، اشكال، ايجاد ترديد، به اشتباه انداختن و مسلم نبودن است‏» . (18)
و البته تفاوت چشم‏گيرى ميان طرح سؤال با ايجاد شبهه وجود دارد.سؤال با هدف يافتن مجهول و يافتن پاسخ مطرح مى‏شود.اما شبهه با هدف ايجاد نقص و يا كاستى و از روى استهزا و تمسخر صورت مى‏گيرد.

از آن‏جا كه كمال و سعادت واقعى جامعه بشرى در گرو رسيدن به «بايد» و «نبايد» هايى حقيقى است، ارزش‏ها از اين زاويه نگريسته مى‏شود.بنابراين، هر آن‏چه كه ظاهرى شبيه به «حق‏» دارد اما حقيقتا و واقعا حق نيست، از مصاديق شبهه شناخته مى‏شود و نام‏گذارى آن هم به نام شبهه درست‏به همين دليل است. «شبهه بدين سبب شبهه ناميده شده; زيرا كه شبيه حق است‏» . (19)

از همين بيان على عليه السلام كاركرد منفى و تاثير شبهه‏ها كاملا مشهود است; زيرا «حق‏» كه ارزش‏هاى پايدار و اصولى در نظام فرهنگى است و خاستگاه خاص خود را دارد و هنجارها مى‏بايست در ارتباط با آن‏ها باشد، با ورود شبهه‏ها، دچار اختلاط مى‏گردد و نظم درونى آن‏ها از بين مى‏رود.بنابراين، وجود شبهات و پيدايش آن‏ها باعث كم‏رنگ شدن معتقدات دينى مى‏شود و با اين‏كار زمينه لازم براى جامعه‏پذيرى اعضاى جامعه در يك جامعه دينى از بين مى‏رود; زيرا ارزش‏ها و هنجارهاى حاكم در چنين جامعه‏اى دينى نيست و خود موجب فاصله گرفتن اعضاى جامعه از دين مى‏شود، هرچند آن‏ها آن را نخواسته باشند.

كارگزاران و عوامل اين آسيب دين چند دسته‏اند: مهم‏ترين گروه فعال در اين پديده، «منافقان‏» هستند.يكى از كنش‏هايى كه منافقين بدان مبادرت مى‏ورزند، اقدام به شبهه‏افكنى است.
«آنها سخن مى‏گويند و با سخن خود شبهه در دل‏ها مى‏افكنند» . (20)
زمينه پيدايش شبهه‏ها و تاثير آن‏ها، پيدايش شك و ترديد است كه يا ناشى از عدم كارآيى ابزارهاى شناخت و يا اشتباه در روش‏ها و الگوهاست (21) و يا بر اثر فتنه‏گرى‏ها. (22)
در فتنه‏ها، هدف گم‏راه كردن (23) اعضاى جامعه و سپس بهره‏بردارى از آن است.براى آن‏كه موارد مشتبه كاملا شبيه به «حق‏» شو، د از همان مفاهيم و ادبيات استفاده مى‏گردد تا زمينه‏هاى انحراف از دين به طور كامل مهيا شود و مانعى در سر راه ايجاد نگردد.پيامبراكرم صلى الله عليه وآله در همين زمينه مى‏فرمايند: «يا على اين مردم پس از من فريفته ثروتشان مى‏گردند...حرام را با شبهات دروغين و هوس‏هاى غفلت‏زا حلال مى‏شمرند، شراب را به نام نبيذ و رشوه را به نام هديه و ربا را به اسم تجارت حلال مى‏دانند..» . (24)

ج.بدعت
هر جامعه‏اى به نحوى با نوآورى و اصلاح امور خود روبرو و دست‏به گريبان است. نوآورى‏ها، از ضروريات نظام اجتماعى است، اما سامان يافتگى نوآورى‏ها هم از ضروريات نظام‏هاى اجتماعى است; چرا كه در غير اين‏صورت، بقا و انسجام جامعه دست‏خوش تحول و دگرگونى مى‏شود.دين به عنوان بخشى از نظام اجتماعى مى‏بايست در گير و دار تغييرات اجتماعى و پيدايش نيازهاى جديد و بروز نوآورى‏هاى متعدد در ساير زمينه‏ها موضعى فعال داشته باشد.اگر اين ضرورت در درون دين پيش‏بينى شده باشد، قوام و جاودانگى‏اش تضمين خواهد شد، در غير اين‏صورت عوامل بيرونى، اين خصيصه را بر آن تحميل مى‏كند كه در بلند مدت موجب اضمحلال و نابودى دين مى‏گردد.اسلام به عنوان يك دين، داراى برنامه زندگى است و در درون خود تغييرات و دگرگونى‏ها را پيش‏بينى كرده و به همين جهت اهرم‏هايى را براى پويايى خود در نظر گرفته است.اگر اين تغيير و تحولات بيرون از خود دين بر او تحميل گردد، بدعت‏شناخته مى‏شود. «بدعت‏» اصطلاحى فقهى است و به هر چيزى كه با سنت نبى‏اكرم صلى الله عليه وآله مخالف باشد، اطلاق مى‏شود و معمولا به نظريه‏ها و عادت‏هاى جديدى كه از ديدگاه‏هاى شخصى نشات گرفته و در جامعه اسلامى رواج يافته و نيز به نوآورى‏ها و عقايد مخالف با اصول دين و سيره پيامبر اسلام گفته مى‏شود. (25)
واژه بدعت‏به معناى نسبت دادن عقايد و ديدگاه‏هاى جديد به دين است كه با مبانى كتاب و سنت معصومين عليهم السلام سازگارى ندارد. (26)
عبارت فوق به خوبى بيان‏گر اين نكته است كه هر آنچه بيرون ازكتاب‏آسمانى‏قرآن وياسنت معصومين عليهم السلام باشد، و به عنوان نظر دينى ارائه شود، نظر شخصى و تفسير به راى است و نمى‏توان و نبايد به عنوان دين مطرح و معرفى شود كه در اين‏صورت بدعت‏شناخته مى‏شود، حال با هر انگيزه‏اى كه باشد.

اميرالمؤمنين عليه السلام در جاى جاى كلام خود متذكر پيدايش بدعت‏ها و آثار شوم آن شده و از آن به كژى ياد مى‏كنند.اولين گام در پيدايش بدعت‏ها، ناديده گرفتن روش‏ها و منابع تفسيرى دين است كه ممكن است در برخى شرايط به دليل عدم آگاهى و يا عدم رضايت‏به منابع و يا روش‏هاى دينى به روش‏ها و منابع خاص ديگرى روى آورد.در چنين وضعيتى برخى باورها نسبت‏به بعضى امور پديدار مى‏شود و دگرگونى در سطح ارزش‏ها به وجود مى‏آيد و باعث مى‏شود در ساير بخش‏ها و لايه‏هاى اجتماعى دگرگونى‏هايى به وجود آيد.
همواره آغاز پيدايش فتنه‏ها، پيروى از هوس‏هاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى است; احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد. (27)
وقتى ارزش‏هاى غير الهى و نيازهاى فردى و منزلت‏هاى به‏جاى مانده از دوران پيشين حاكميت پيدا كرد، ديگر نمى‏توان از منابع دين براى دست‏يابى به آن ارزش‏ها بهره برد.بنابراين، مى‏بايست در منابع طراحى ارزش‏هاى دينى و يا در روش‏هاى فهم و تفسير آن‏ها و يا در هر دو - منبع و روش - تجديد نظر كرد كه اثر و نتيجه آن جدايى از دين است.
«دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوض‏ترين مردمند: كسى كه خداوند او را به خود واگذار كرده است و از راه راست منحرف گشته، به سخنان ساختگى و دور از حقيقت و بدعت‏هاى خويش سخت دل بسته است.» . (28)

و اين به منزله آن است كه در روش‏ها، از روش متعارف و شناخته شده تفسير دين استفاده نكرده و به جاى آن به نظريات و تفاسير شخصى اكتفا شده و از اين زاويه، با منابع مقدس ارتباط برقرار مى‏كنند و يا آن‏كه اصولا بدون ورود به منابع و استفاده از آن‏ها اقدام به تفسير و تبيين دين مى‏كنند.اين‏ها كسانى هستند كه «به خدا و رسولش دروغ مى‏بندند» . (29)
در اين‏جا نكته‏اى بسيار جالب و ظريف وجود دارد و آن اين است كه رابطه‏اى بين فتنه‏ها، شبهه‏ها، بدعت‏ها و سنت وجود دارد.آن‏گاه كه احكام و حقوق فردى و اجتماعى، ابداعى و ابتكارى باشد، فتنه‏ها نمايان (30) مى‏شود.خاستگاه پيدايش بدعت‏ها خود زمينه‏ساز و بستر مناسب پيدايش شبهه‏ها (31) نيز مى‏باشد.بنابراين، روى آوردن به تنظيم هنجارهاى اجتماعى و قوانين و قواعد حقوقى بدون در نظرگرفتن منابع مقدس دينى، نابسامانى‏ها و مسائل و آسيب‏هاى مختلف اجتماعى را نيز به دنبال خواهد داشت; زيرا در يك جامعه دينى، عدم توجه به معتقدات و ارزش‏ها و هنجارهاى دينى و به جاى آن حاكميت ارزش‏هاى ملى و هنجارهاى اجتماعى (32) ، تعارض عين و ذهن را به وجود مى‏آورد; يعنى معتقدات و باورهاى دينى و به تبع آن ارزش‏ها در مسير حاكميت و تحقق ارزش‏هاى دينى است، اما عينيت جامعه و قواعد و الگوهاى عمل اجتماعى سمت و سويى ديگر به خود مى‏گيرد.به ديگر سخن، به صورت نظرى و اعتقادى جهت ديندارى به خود مى‏گيرد، در حالى‏كه بايدها و نبايدهاى دينى، نمود عينى و عملى به خود نمى‏گيرد.از اين رو، تعارض عين و ذهن پيش مى‏آيد كه خود آسيب جدى اجتماعى است و چه بسا نابسامانى‏هايى را نيز به دنبال داشته باشد.

انزواى منابع مقدس
تاكنون برخى مقولات از جمله فتنه، بدعت و شبهه از آسيب‏هاى دين بيان گرديد. گاهى ممكن است‏به جاى آن‏كه تحريف در «منظور و مقصود گوينده‏» صورت گيرد و قرائت‏هاى مختلف كه منظور گوينده نبوده به جاى كلام او نشيند، اصل كلام و يا سند به وضوح انكار گردد و سنديت و انتساب آن به گوينده نفى شود و يا ممكن است‏به اشكال مختلف ضرورت حضور مفاد آن و عمل به محتوايش انكار گردد.اسلام نيز به عنوان يك نظام كه حاوى عقايد و باورها، ارزش‏ها و هنجارهاست، منابعى را براى طراحى اين نظام پيش‏بينى كرده است.كتاب مقدس قرآن و سنت دو منبع مهم و اصلى اسلام مى‏باشند كه بقا و بالندگى دين منوط بر حضور فعالانه آن‏ها مى‏باشد.آن‏گاه كه اين دو منبع و يا يكى از آن‏ها و يا حتى بخشى از اين منابع مورد هجوم و يا بى‏مهرى قرار گيرد، دين با آسيب روبرو مى‏گردد.

آسيب‏هايى كه متوجه كتاب مقدس مى‏گردد به چند شكل ممكن است جلوه كند: اين‏كه كاملا كنار گذارده شود و كسى به آن مراجعه نكند.نه در ظاهر، حضور آن مشهود است و نه در باطن.صورت ديگر آن است كه در ظاهر به عنوان كتاب مقدس حضور دارد و مورد تلاوت قرار مى‏گيرد، بدان سوگند مى‏خورند.اما محتواى آن در بين مؤمنان، حضور ندارد و به لحاظ معنا و عمل بر اساس محتواى آن مورد بى‏مهرى و انزوا قرار مى‏گيرد.شكل ديگر آن است كه با تحريف‏ها و تفسيرهاى نابجا، برخى بر محتوا و مضامين آن سلطه نامشروع پيدا مى‏كنند و آن‏گونه كه با ميل و منافع‏شان سازگار باشد آن را تفسير و تبيين مى‏كنند.حضرت مى‏فرمايد: «حاملان قرآن آن را كنارى افكنده و حافظانش آن را به دست فراموشى مى‏سپارند، در آن روز قرآن و پيروان مكتبش هر دو از ميان مردم رانده و تبعيد مى‏شوند و هر دو هم‏گام و مصاحب يكديگر و در يك جاده گام مى‏نهند و كسى پناهشان نمى‏دهد.قرآن و اهلش در آن روز بين مردمند اما ميان آن‏ها نيستند; با آن‏ها هستند ولى با آن‏ها نيستند چه اين‏كه گم‏راهى با هدايت هماهنگ نشود، گرچه كنار يك‏ديگر قرار گيرند.مردم در آن روز بر تفرقه و پراكندگى اتحاد كرده و در اتحاد و يگانگى پراكندگى دارند.گويا اين مردم پيشوايان قرآنند و قرآن پيشواى آنان نيست.جز نامى از قرآن نزدشان باقى نماند و جز خطوط آن چيزى نشناسند..» . (33)

در كنار قرآن، سنت جاى مى‏گيرد كه همواره با يكديگر در حال تعامل مى‏باشند و نمى‏توان هيچ يك را بدون ديگرى در نظر گرفت; چه آن‏كه هر دو شالوده‏هاى اسلام محسوب شده‏اند و اختلال در هر بخش به ناچار به ديگرى سرايت مى‏كند.ايمان قلبى و باور بايد به خدا و سنت‏باشد و اين ايمان قلبى على‏الاصول در عمل و رعايت هنجارهاى دينى تجلى پيدا مى‏كند به همين جهت است كه مولا اميرالمؤمنين عليه السلام توصيه مى‏فرمايند:

«اما وصيت من اين است كه هيچ چيز را شريك خدا قرار ندهيد و سنت و شريعت پيامبر را ضايع نكنيد، اين دو ستون محكم را برپا داريد و اين دو چراغ را فروزان نگه‏داريد» . (34)
خاستگاه پيدايش بدعت‏ها، ترك كردن (35) سنت‏ها يعنى مجموعه عقايد و باورها و ارزش‏ها و هنجارها و مناسكى است كه از طريق خاصى براى مؤمنان طراحى و تبيين شده است. اصولا اين ساخت‏خاص در مجموعه دين اسلام به همين منظور است كه همواره ذهنيت‏ها و عينيت‏ها در يك قالب مخصوص و ويژه طراحى شده و جاى گيرد.به همين دليل وقتى بدون توجه به اين ساخت، اقدام به تشريع، تفسير و تحليل شود بدعت‏ها رخ مى‏نماياند.در اين ساخت، امامان از موقعيت‏خاص خود برخوردارند و پس از پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله در موقعيت امامت و رهبرى جامعه قرار مى‏گيرند.معيار و چرايى اين گزينش، بازگشت‏به صلاحيت‏ها و شايستگى‏هايى دارد كه در آن‏ها وجود دارد و منحصر در آن‏هاست. (36)

شناخت آن‏ها در بين ساير اقشار جامعه كار مشكلى نيست; زيرا نياز اين مجموعه عقيدتى و نيز توانايى‏هاى ائمه كاملا روشن و همه بدان‏ها معترفند.آن‏ها راهنمايان، نشانه‏ها، راه‏ها (37) و...دين‏اند.به خاطر همين است كه در فتنه‏ها، يكى از اهداف آن بوده كه امامان به نحوى حاشيه‏نشين شوند.با حاشيه‏اى كردن امامان و انزواى آن‏ها، پيدايش زمينه‏هاى اجتماعى لازم براى كجروى‏هاى عقيدتى و بدعت‏ها فراهم مى‏شده است.بنابراين، يكى از آسيب‏هاى مهم دين در نگاه امام على عليه السلام ناديده گرفتن جايگاه و موقعيت امامان عليهم السلام است و همواره در تذكرات خود اين مهم را يادآور مى‏شوند كه مؤمنان، خصوصا نخبگان فكر وانديشه در نظريه‏پردازى از آن‏ها فاصله نگيرند و نخبگان قدرت و منزلت‏هاى اجتماعى، زمينه‏هاى ديگرى را براى انحرافات فراهم نسازند.براى تحقق اين منظور، گاهى به آيات مقدس يعنى قرآن كريم استناد مى‏ورزند و اهل‏البيت پيامبر صلى الله عليه وآله را مصداق‏ها و جلوه‏هاى عينى آيات معرفى مى‏كنند و گاهى نسبت‏هاى خويشاوندى خويش را با پيامبر صلى الله عليه وآله عنوان مى‏دارند و گفتارهايى از آن حضرت را براى اثبات ادعاى خويش مطرح مى‏نمايند.در برخى شرايط و زمينه‏هاى اجتماعى، استعدادها و توانمندى‏هاى علمى و عملى را طرح و گاهى ديگر تعهد و التزام خود به معتقدات و ارزش‏هاى دينى و گاهى شجاعت‏ها و خدمات خود در زمينه‏هاى مختلف آشكار مى‏كنند و گاهى نيز از پذيرش سنت‏هاى جاهلى و صاحبان منزلت‏هاى بالاى اجتماعى برحذر مى‏دارند. (38)

همه موارد يادشده ضمن آن‏كه بيان حقايق و واقعيت‏هاست، اين اثر اجتماعى را دارد كه نظريه‏پردازى‏ها جهت‏خاص خود را بيابد تا در طراحى و تبيين نظريه‏ها، انحرافات عقيدتى - اجتماعى بروز نكند.اميرالمؤمنين على عليه السلام به وضوح و روشنى اين نكته را متذكر مى‏گردند كه ائمه عليهم السلام درها و مسيرهاى ورود، شناخت و تفسير اعتقادات، باورها، ارزش‏ها هنجارها و مناسك دينى‏اند و بدون در نظرگرفتن آن‏ها نه تنها زمينه‏هاى اجتماعى انحرافات فراهم مى‏شود، بلكه ناديده گرفتن ائمه عليهم السلام خود يك انحراف اجتماعى است كه باعث «دزدى‏» مى‏شود.
«...ما محرم اسرار حق و ياران راستين و گنجينه‏ها و درهاى علوم پيامبريم و هيچ كس به خانه‏ها جز از در وارد نمى‏شود و كسى كه از غير در وارد گردد، سارق خوانده مى‏شود..» . (39)
بنابراين، اگر منابع اصلى و مقدس به هر دليلى، مانعى در پيش روى داشته باشند، گروه‏هاى اجتماعى ديگر وارد عمل شده و موجبات انحراف دين را فراهم مى‏سازند و چون هويت‏يك جامعه دينى، به فرهنگ دينى آن جامعه است كه با بروز تفسيرهاى نابجا و نادرست، فرهنگ جامعه دينى و در نتيجه هويت جامعه دينى دستخوش دگرگونى‏هاى بنيادين مى‏شود. (40)

شيطان
شيطان موجود پليدى است كه در تمام اديان اعم از الهى و غيرالهى به عنوان مظهر شرور شناخته شده است.در ادبيات دين اسلام شيطان يك مجموعه‏آميخته از اعمال و افكارى است كه با عقايد و باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى دينى در تعارض است.در واقع «شيطان‏» يك «تيپ يده‏آل‏» است; تيپ ايده‏آلى كه دربرگيرنده عقايد و رفتارهاى آسيبى و نابهنجار است.مصاديق متعدد و غيرمحسوس دارد و مصداق كامل و بارز آن «ابليس‏» است.ويژگى مجسم همه اين شياطين وسوسه‏انگيزى آن‏هاست; شيطنت و ايجاد وسوسه در راستاى آسان‏سازى و آسان‏گيرى كج‏روى ذهنى و عينى.شيطان صرفا يك پديده ذهنى و خيالى نيست، بلكه با توجه به خصوصيات و تعاريف ارائه شده در متون مقدس، ينيت‏خارجى دارد، اما با توجه به طيف گسترده زمينه‏هاى فعاليت و مصاديق بى‏شمار آن و هم‏چنين ميزان شيطنت‏ها، تيپ‏ايده‏آلى براى آن در نظر گرفته مى‏شود كه بتواند همه مصاديقش را در برگيرد.

در متون و آموزه‏هاى دينى تاكيد زيادى بر كناره‏گيرى از شيطان و وسوسه‏هاى او شده است.على عليه السلام از چند زاويه به اين موضوع مى‏نگرد و آن را متذكر مى‏گردند. اگر اقدام اوليه از طرف خود كنش‏گران و اشخاص صورت گيرد، حاكميت‏شيطان تامين و روز به روز گسترش مى‏يابد.
«زشت‏سيرتان، شيطان را ملاك كارشان قرار داده‏اند، او هم آنان را دام خويش برگزيده و سپس تخم‏هاى پستى و رذالت را در سينه‏هاشان گذارده و جوجه‏هاى آن را در دامنشان پرورش داده، با چشم آنان مى‏نگرد، و با زبان آنان سخن مى‏گويد و با دست‏ياريشان بر مركب گمراه‏كننده خويش سوار شده و كردار ناپسند را به نظرشان جلوه داده.اعمال آن‏ها گواهى مى‏دهد كه با همكارى شيطان انجام شده است و سخنان باطل را او به زبانشان نهاده است‏» . (41)

اولين گام در اين راه، عضويت در گروه منتسب به شيطان است.طبعا عضويت در گروه بدون پذيرش ارزش‏ها و هنجارهاى حاكم بر آن امكان‏پذير نيست.وقتى ارزش‏ها و هنجارهاى گروه پذيرفته شد، الزام‏ها و هنجارهايى دارد و بقا عضويت و ادامه آن مستلزم رعايت آن هنجارهاست.تبعيت از شيطان و اعوان و انصار او، گروه منحرف و شيطانى را تشكيل مى‏دهند.چون شيطان راه و روش و مذهب و مسلك خود را به صورت آسان معرفى مى‏كند، در نتيجه طرفدار و هوادار پيدا مى‏كند.وقتى هواداران آمدند و به عضويت درآمدند و رضايت‏شيطان مبناى تنظيم كنش‏ها و تعامل‏ها قرار گرفت، لازمه‏اش آن است كه هر آن‏چه را با اين وضعيت در تعارض باشد از سر راه برمى‏دارد.مهم‏ترين و زيربنايى‏ترين موانع، وجود عقايد و ارزش‏هاى دينى جامعه و گروه‏هاست.بنابراين، بايد دين را، كه منشا و خاستگاه و هويت اين گروه‏ها و جوامع است، با تضعيف، تبدل و يا انهدام از بين ببرد.وقتى اين فرآيند صورت گرفت; خواه ناخواه آثار اجتماعى خاص خود را بر جاى خواهد گذاشت.
«شيطان راه‏هاى خويش را براى شما آسان جلوه مى‏دهد و مى‏خواهد پيمان دين شما را گره گره بگشايد..» . (42)

ناگفته پيداست كه شيطان از يك اصل انسان‏شناختى و روش‏شناختى بهره جسته و آن را رعايت نموده است.همه انسان‏ها على‏الاصول مايلند در دامنه انتخاب‏هاى خود همواره آسان‏ترين راه و كم هزينه‏ترين آن را گزينش نمايند، اما وقتى اين انتخاب صورت گرفت پيامدهاى خاص خود را دارد، از اين رو، تاكيد مى‏شود كه راه‏هاى شيطانى آسانند تا مبادا مؤمنان فريب آن را بخورند و به پليدى‏هاى شيطانى مبتلا شوند.طبعا مراقبت از معتقدات و باورها در صحنه اجتماعى، علاوه بر جلوگيرى از كج‏روى‏هاى فردى و اجتماعى، بقا و انسجام گروهى را به دنبال دارد.

نهاد حكومت
نهاد سياست و حكومت در هر جامعه‏اى مطابق با باورها و ارزش‏هاى آن جامعه شكل مى‏گيرد.از جمله مؤلفه‏هاى موجود در نهاد سياست، موقعيت‏ها و نقش‏هاى آن موقعيت‏هاست. حال در يك جامعه دينى كه عقايد و ارزش‏ها برخاسته از عقايد و ارزش‏هاى دينى است‏به ناچار موقعيت‏ها و نقش‏هاى اجتماعى در سطح كلان و يا به عبارت روشن‏تر، ساختار اجتماعى على‏الاصول مطابق با همان عقايد و باورها مى‏باشد.موقعيت‏ها و نقش‏هاى سياسى نيز از اين اصل كلى مستثنى نيست.در چنين جامعه‏اى ساختار سياسى با همان ويژگى‏هاى پيش‏بينى شده در دين طراحى مى‏شود.در چنين ساختارى نقش اصلى و اساسى نهاد حكومت و سياست پاى‏بندى به اصول و مبانى اعتقادات و ارزش‏هاى دينى و بسترسازى براى تحقق آن‏ها است و اين وظيفه در هيچ شرايطى نبايد ناديده گرفته شود و يا تحت‏الشعاع ساير انتظارات واقع گردد.بنابراين، هر پديده و رخدادى كه باعث ناديده گرفتن «دين‏» شود، امر نابهنجار قلمداد مى‏گردد و وظيفه نهادهاى مختلف از جمله نهاد حكومت و سياست و خصوصا دستگاه حاكمه مقابله با آن است. البته اين تقابل ممكن است در شرايط اجتماعى - سياسى مختلف، اشكال گوناگونى به خود گيرد.بر اساس آنچه گذشت مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه يكى از آسيب‏هاى دين، روح سازشكارى مسؤولان و متوليان جامعه با امور نابهنجار و بدعت‏ها و فتنه‏هاست.حال اگر در شرايطى لازمه پاسدارى از «دين‏» حضور فعال سياسى - نظامى لازم باشد، كناره‏گيرى از آن و ناديده گرفتن چنين ضرورتى آسيبى جدى به پيكره دين واردمى‏سازد.به همين دليل است كه على عليه السلام وقتى در مسند حاكميت قرار مى‏گيرد متذكر مى‏شود كه وظيفه و رسالتش برخورد قاطعانه و خصمانه با مخالفان ديندارى جامعه است.در غير اين صورت، سازش دستگاه حاكمه با دشمنان، موجبات انحراف را به دنبال دارد.انحراف دستگاه حاكمه، موجب تضعيف بنيادهاى دينى جامعه مى‏شود.
«من بارها اين موضوع (رابطه خود با دستگاه جبار معاويه) را بررسى كرده‏ام و پشت و روى آن و همه جوانب را مطالعه نمودم، ديدم راهى جز پيكار [و در غير اينصورت ] كافر شدن نسبت‏به آنچه پيامبر اسلام آورده است ندارم..» . (43)
البته حضور فعالانه در صحنه‏هاى مختلف سياسى - اجتماعى، كار آسانى نيست و سختى‏هايى نيز به دنبال دارد، اما اين سختى‏ها نبايد مانع انجام نقش دولتمردان شود، هر چند اين حضور موجب جنگ‏هاى سخت داخلى و خارجى گردد و در اين راستا عده‏اى از اعضاى جامعه و نخبگان كشته شوند. (44)
«بهترين مرگ‏ها، كشته شدن در راه خداست.سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب در اختيار اوست، هزار ضربه شمشير بر من آسان‏تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار..» . (45)

طبعا در چنين وضعيتى حمايت‏هاى اعضاى جامعه، براى موفقيت دولتمردان لازم و ضرورى است; چه آن‏كه بدون اين‏گونه حمايت‏ها چه بسا نهاد حكومت در برنامه خود كه همان اجراء دستورات دينى است ناكام بماند.براى تامين اين هدف، يعنى به دست‏آوردن حمايت‏ها و ادامه مقبوليت‏هاى عمومى، حضور فعال دستگاه تبليغاتى و كليه رسانه‏هاى جمعى در راستاى تحقق ايده‏ها و آرمان‏هاى دين و حاكميت دينى ضرورت پيدا مى‏كند.آن‏ها نقش آموزش شهروندان و اعضاى جامعه را بر عهده دارند.
بر اساس ادعاى گذشته مبنى بر سيطره نهاد دين بر ساير نهادهاى اجتماعى، از جمله حاكميت، به خوبى آشكار مى‏گردد كه حاكميت دينى بايد تلاش كند حداكثر همراهى‏هاى مردمى را با خود داشته باشد - البته نه به قيمت ناديده گرفتن اصول و سرپيچى از آن‏ها - تا در پرتو تقويت‏حاكميت، به تقويت‏بنيادهاى دينى نايل شوند. از اين رو، على عليه السلام به عنوان حاكم و ولى‏امر، مردم را مخاطب قرار مى‏دهد تا توضيحات لازم به گوش شهروندان برسد و ديگران زمينه فتنه‏گرى‏ها و جوسازى‏ها را نداشته باشند و براى پاس‏داشت اصول دينى خود حضورى فعالانه در پيش گيرند.آن بزرگوار مرتبا و به انحاى مختلف و شرايط متفاوت اين ضرورت را متذكر مى‏گردند كه قيام مسلحانه ايشان يك ضرورت تاريخى و وظيفه دينى و سياسى او بوده است و بدون اين كارها چيزى به نام دين باقى نمى‏ماند.

«...به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم، هرگز پايه‏اى براى دين‏برپا نمى‏شد وشاخه‏اى از درخت‏ايمان سبز نمى‏گرديد» . (46)
اما از آنجا كه به طور طبيعى انسان‏ها از مرگ و كشته شدن بيم‏ناك و هراسان هستند، لازم است نتايج مادى و معنوى جنگ در راه خدا را متذكر شود تا انديشه فقدان زندگى دنيوى، بر رفتار مؤمنان مستولى نگردد و سستى در پاى‏بندى به دين را به دنبال نداشته باشد.
على عليه السلام فرمودند: «خداوند تبارك و تعالى جهاد را واجب و آن را عظمت‏بخشيد و آن را نصرت و پيروزى و مددكار خود قرار داد، به خدا سوگند كه دنيا و دين فقط به وسيله آن اصلاح مى‏شود» . (47)

عدم به‏كارگيرى روش مناسب فهم دين
انسان براى كشف حقايق و واقعيت‏ها، علاوه بر ابزارها و امكانات شناخت‏شناسى، نيازمند روش‏هاى كشف آن حقايق و واقعيت‏هاست.
همان‏گونه كه همه علوم قلمرو خاصى و روش ويژه‏اى براى خود دارند، «دين‏» نيز روش خاص خود را دارد كه بدون به كارگيرى آن روش، فهم دين و شناخت گزاره‏ها و آموزه‏هاى دينى از غير دينى ناممكن مى‏شود.مولا اميرالمؤمنين عليه السلام اين نكته را متذكر شده و اعلام مى‏دارند اگر دين‏شناسى توسط غير متخصصان متعهد صورت گيرد و يا ارزش‏ها و الگوهاى خاص دين‏شناسى تبعيت نشود، دين با آسيب روبرو مى‏گردد; زيرا باعث مى‏شود چيزهايى به دين افزوده شود كه جزء دين نيست و چه بسا از خرافات باشد كه باعث كاستى‏هايى در دين شود.

«اى مردم! سه دسته‏اند كه [اظهار ديندارى مى‏كنند اما] دين ندارند، آنان كه با انكار آيه‏اى از كتاب خدا به ظاهر ديندار شده‏اند، آنان كه با نسبت دادن باطلى به خدا به ظاهر ديندار شده‏اند و آنان كه از گنهكاران اطاعت كنند.اى مردم! دينى كه همراه با تفقه و باريك‏بينى نباشد خير ندارد» . (48)
وقتى دين با تفقه و باريك‏بينى لازم همراه نباشد و نيز وقتى مفاد و محتواى دين برخاسته از درون خودش نباشد، بلكه ناشى از افزودنى‏ها و كاستى‏ها باشد، ناهمگونى و بعضا تعارض درفهم‏ها و تفاسير و بينش‏ها پيش مى‏آيد و ميزان و معيارى براى سنجش و ارزيابى آراء و نظريات و ديدگاه‏ها وجود نخواهد داشت.در چنين وضعيتى مهم‏ترين آسيب بر پيكره دين وارد مى‏شود و آن «نسبى‏» شدن دين و تنزل دادن تا سطح ايمان‏هاى فردى است.در واقع، پيامد و نتيجه اين فرآيند، انكار اصل دين است; زيرا در چنين صورتى «دين‏» به عنوان امر واقعى و بيرون از شناخت و فهم آدمى ديگر وجود نخواهد داشت، بلكه همان خواهد شد كه هر مفسرى‏آن را مى‏فهمد.در حالى كه «دين‏» يك حقيقت واحد تمام عيار است و هدف از بعثت انبيا رساندن همان حقيقت واحده به بندگان است; حقيقتى كه منظور و مراد متكلم و گوينده آن بوده نه آنچه كه ديگران مى‏فهمند و مى‏خوانند و تفسير مى‏كنند كه در غيراين صورت، به تعداد مفسران دين به وجود خواهد آمد و اين امر با ضروريات عقلى و نقلى سازگار نخواهد بود: على عليه السلام در يكى از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه به همين پديده اشاراتى دارند.

«هنگامى كه در حكمى از احكام قضيه‏اى براى يكى از قضات مطرح مى‏گردد، با راى خود در آن قضيه حكم مى‏كند، سپس عين همان قضيه به قاضى ديگرى روى مى‏آورد، اين قاضى بر خلاف حكم شخص اولى قضاوت مى‏نمايد.سپس قضاوت مزبور براى تشخيص و واقعيت، نزد كسى كه آنان را به قضاوت نصب كرده است جمع مى‏شوند، وى همه آراء آنان را تصويب مى‏نمايد، در صورتى كه خداى آنان يكى است.پيامبر آنان يكى است، كتابشان يكى است، آيا خداوند سبحان است كه آنان را به اختلاف دستور داده است و آنان اطاعتش كرده‏اند! يا آنان را نهى نموده و مخالفتش كرده‏اند يا خداوند سبحان دين ناقص فرستاده و از آنان براى تكميل دين كمك خواسته است‏يا اين قضات شركاى خداوندى در حكمتند كه آنان مى‏توانند مطابق راى خود بگويند و خداوند رضايت‏به حكم آنان بدهد؟ يا خداوند دين كامل فرستاده است ولى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله در تبليغ و اداى آن دين تقصير نموده است! در صورتى كه خداوند سبحان مى‏گويد ما در قرآن هيچ تفريطى نكرده‏ايم و در قرآن براى همه چيز بيانى است و خدا متذكر شده است كه بعضى از آيات كتاب الهى، بعضى ديگر را تصديق مى‏نمايد و در اين كتاب اختلاف وجود ندارد..» . (49)

نظريه‏پردازان آسيب‏شناسى اجتماعى در تحليل كج‏روى‏ها و كشف خاستگاه آن، رويكردهاى مختلف و متفاوتى دارند.يك رويكرد و گرايش حاكى از آن است كه معاشرت اعضاى جامعه با كج‏روان و همنشينى با آن‏ها رفته رفته موجب مى‏شود كه فرد و عضو بهنجار، تبديل به عضو نابهنجار و كج‏رو در جامعه شود، خصوصا وقتى در اين معاشرت‏ها از پاداش‏هايى بهره‏مند گردد كه موجبات خشنودى او را فراهم كند.

اميرالمؤمنين عليه السلام معاشرت با كجروان را موجب عضويت در گروه‏هاى منحرف و سپس تبعيت از هنجارهاى حاكم بر آن گروه‏ها و در نهايت عدم التزام عملى و ذهنى به دين مى‏دانند، (50) در حالى‏كه انتظار دين از اعضاى جامعه، اطاعت از باورها و ارزش‏ها و هنجارهاى دينى است.اعضاى گروه‏هاى منحرف سعى مى‏كنند در روابط اجتماعى به نحوى اقدام به كنش نمايند كه جلوه ظاهرى آن، زيبا، جذاب و همراه با پاداش باشد.آنان هيچ‏گاه اهداف و ايده‏هاى خود را به طور علنى مطرح نمى‏كنند، چه بسا خود را «مصلحان‏» اجتماعى بدانند و ياحتى بالاتر از آن اصلاح‏طلبى را منحصر در خود ببينند. (51) اما در باطن و ذهن خود آهنگ انحراف از بايدها و نبايدهاى دينى را مى‏پرورانند و گوش دل بدان آهنگ مى‏سپارند.بنابراين، هم‏راهى با آن‏ها انحراف و باعث آسيب دين در عينيت جامعه است.به همين جهت على عليه السلام در كلام خود ويژگى‏ها، خصوصيات و اهداف و عملكرد آن‏ها را مى‏شمارد:

«اى بندگان خدا، شما را به تقوا و پرهيزكارى سفارش مى‏كنم و از منافقان برحذر مى‏دارم; زيرا آن‏ها گمراه و گمراه كننده‏اند ، خطاكار و خطا اندازند.به رنگ‏هاى گوناگون بيرون مى‏آيند و به قيافه‏ها و زبان‏هاى متعدد خودنمايى مى‏كنند، از هر وسيله‏اى براى فريفتن و درهم شكستن شما استفاده مى‏كنند و در هر كمين‏گاهى به كمين مى‏نشينند، دل‏هايشان بيمار و ظاهرشان پاك و آراسته است.در نهان براى فريب مردم گام برمى‏دارند، از بى‏راهه‏ها حركت مى‏كنند.وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما كردارشان دردى است درمان‏ناپذير..» . (52)
هدف گروه‏هاى منحرف، ايجاد انحراف و گمراهى و ويژگى آن‏ها عدم ثبات و تزلزل به جاى ثبات و تعادل است و در نيل به اهداف از روش‏هاى مختلف از جمله ايجاد ياس و شبهه بهره مى‏برند.عضويت در اين گروه‏ها و همراهى با آن‏ها ضمن برهم خوردن انسجام و تعادل درونى جامعه، برنامه‏هاى آن را در خصوص برنامه‏ريزى در جهت رشد، فلاح، رستگارى و سعادت شهروندان تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد.

1- ترك امر به معروف و نهى از منكر
از ديگر عواملى كه موجب عدم تحقق دين در عينيت جامعه مى‏شود، «ترك امر به معروف و نهى از منكر» يعنى عدم ايفاى نقش اجتماعى كردن و نظارت اجتماعى از سوى اعضاى جامعه و شهروندان و تمامى محيطهاى انسانى است; زيرا على‏الاصول همه شهروندان، بر اساس مكانيزم خاص خود در انتقال و آموزش صريح و يا پنهان ارزش‏ها و هنجارها و نيز نظارت بر التزام يا تخطى از آن‏ها نقش فعال و بسزايى دارند و همين امر موجب بقاى باورهاى فرهنگى و اجزا و عناصر آن و در نتيجه حفظ وحدت و يكپارچگى و انسجام جامعه مى‏شود.اين دو لازم و ملزوم يكديگر وتوام با هم اثر بخش است و بدون يكى از آن‏ها، ديگرى كارآيى لازم را از دست مى‏دهد.در ادبيات دينى و در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام - با قطع‏نظر از مباحث‏حقوقى - اين دو فرآيند اجتماعى - دينى امر به معروف و نهى از منكر شناخته و معرفى مى‏شود و اگر اين دو در ساختار اجتماعى، از جايگاه خود برخوردار نباشد پيامدهاى ناگوارى به دنبال خواهد داشت.به همين جهت على عليه السلام اعلان خطر مى‏نمايند و تذكر مى‏دهند:

«مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده‏اى پيدا مى‏شود و نه بازدارنده‏اى به چشم مى‏خورد، آيا با اين وضع مى‏خواهيد در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گيريد و عزيزترين اوليائش باشيد؟ هيهات! خداى را درباره بهشت جاويدانش نمى‏توان فريفت و هيچ كس قادر به جلب رضايتش نيست مگر با اطاعت از او.خداوند آمرين به معروف را كه خود ترك‏كننده معروفند و نيز نهى‏كنندگان منكر را كه خود مرتكب آن مى‏شوند لعنت مى‏كند» . (53)

ويژگى يك جامعه پويا آن است كه در سلسله مراتب طولى باورها و عقايد تا هنجارها و عمل، رويه يكسانى مشاهده گردد; عمل‏ها منطبق با اجزاى نظام فرهنگى و نظام فرهنگى پاسخ‏گوى نيازهاى جامعه باشد.اين هم‏گونى باعث مى‏گردد كه در «ذهن‏» اعضاى جامعه ايستارهاى ارزشى، تحقق عينى به خود ببيند و در مقام عمل التزام بدان‏ها مشاهده گردد.حال اگر جامعه‏اى دستخوش عدم تعادل شد بين اين دو لايه و اين دو سطح ناهم‏گونى وتعارض پديدار مى‏شود. «باورها» در مسيرى ره مى‏پيمايد و «عمل‏» در سويى ديگر.اين فرايند را چه زيبا مولى به تصوير مى‏كشاند:
«اى مؤمنان! هر كس ظلم و ستمى را مشاهده كند و يا كار زشتى كه مردم را به سوى آن مى‏خوانند; اگر تنها به قلبش آن را انكار كند سلامت را اختيار كرده است و گناهى بر او نيست و آن كس كه با زبان و بيان آن را مردود شمارد، مقامش برتر از گروه نخست است و آن كس كه با شمشير براى بزرگداشت نام خدا و سرنگونى ظالمان به مبارزه برخيزد او به راه هدايت راه يافته و بر جاده حقيقى گام گذارده و نور يقين در قلبش تابيده است‏» . (54)

در اين كلام به هر دو مكانيزم نظارت اجتماعى غيررسمى و كنترل اجتماعى رسمى اشارت رفته است و پايان كلام ايشان بيان‏گر اين واقعيت است كه اين نظارت ضامن سلامت، سعادت و تعادل جامعه و اعضاى آن خواهد شد.شكل بارز و تجلى عينى «امر به معروف و نهى از منكر» در «جهاد» متجلى مى‏شود كه در مواردى براى انجام اين دو امر ضرورى حيات اجتماعى، از شديدترين شكل رسمى آن يعنى به كار بردن قدرت زور و سلاح استفاده مى‏شود; چه آن‏كه در چنين ضرورتى اگر «جهاد» به عنوان راه حل نهايى به كار برده نشود، كژى و انحراف، بدون برخورد با هيچ مانعى فراگير مى‏شود.لازمه چنين فرآيندى تبديل و تبدل ارزش‏ها و نابسامانى اجتماعى خواهد بود.

«نخستين جهادى كه در آن شكست مى‏خوريد، جهاد با دست، سپس با زبان و در نهايت‏با دل‏هايتان است.پس وقتى كسى در دل كار نيك را نستايد و كار بد را نكوهش نكند، واژگون مى‏گردد..» . (55)
اما حضور همه جانبه در جهاد كه در واقع جنگ است و چه بسا منجر به كشتن و يا كشته شدن شود نيازمند يك تحليل و يك تفسير رضايت‏بخش است; تفسيرى كه بتواند تمام زواياى آن را بگشايد و بازگويى كند; پاداش‏ها و احترام‏ها و منزلت‏ها در صورت حضور و مشاركت در جهاد و بالعكس، تنبيه‏ها و ذلت‏ها و آثار ناگوار اجتماعى، در صورت عدم حضور.اين تفسير و بيان، ذهنيت مؤمنان را براى حضور فعال آماده مى‏كند. «جهاد درى از درهاى بهشت است، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداست.مردمى كه از جهاد روى برگردانند خداوند لباس ذلت‏بر تن آن‏ها مى‏پوشاند و بلا به آنان هجوم مى‏آورد، حقير و ذليل مى‏شوند، عقل و فهم‏شان تباه مى‏گردد و به خاطر تضييع جهاد حق آن‏ها پايمال مى‏شود و نشانه‏هاى ذلت در آن‏ها آشكار مى‏گردد و از عدالت محروم مى‏شوند» . (56)

اجراى امربه معروف و نهى از منكر، حاكميت دين در جامعه را تقويت مى‏كند و مانع آسيب آن مى‏شود: يكى از آن جهت كه اين عمل اجتماعى، يك وظيفه و رسالت دينى و از اعمال دينى محسوب مى‏شود و همين امر كنشگران را در انجام آن تقويت مى‏كند.تقويت اين عمل باعث مى‏شود مكانيزم اجتماعى كردن و كنترل اجتماعى جامعه تقويت‏شود و كاركردهاى مطلوب و مفيد براى نظام اجتماعى دينى داشته باشد.از جهت ديگر، امر به معروف مى‏بايست از طرف كسانى صورت گيرد كه عمل آن‏ها براساس محتواى معروف و متناسب با آن شكل گرفته باشد و نيز خود در عمل نيز همگون با نهى از منكر عمل كنند.با توجه به اين‏كه در نظام اجتماعى دينى همه موظف به امر به معروف و نهى از منكر هستند و نيز همه مى‏بايست عملا متناسب با محتواى آن عمل كنند، خودبه خودزمينه بروزكجروى درجامعه به‏حداقل‏ممكن مى‏رسد.

2- آزادى و تسامح در انجام تكاليف
از منظر على عليه السلام «دين‏» در كليتش به تمام اين ابعاد توجه كرده است، اما براى تحقق آن در عينيت جامعه، مى‏بايست‏به موانع آن نيز توجه داشت.روح منفعت‏طلبى و زياده‏خواهى هر انسانى به دنبال آن است كه بايدها و نبايدها را بر اساس تمايلات خود تفسير كند.اين ويژگى در بدو امر، خصوصيت طبيعى قلمداد مى‏شود، اما وقتى با ساير موارد به صورت نظام‏وار در نظر گرفته مى‏شود، به دليل آسيب و يا آسيب‏هايى كه به ساير بخش‏ها وارد مى‏كند، نيازمند كنترل و جهت‏دهى است.به همين سبب على عليه السلام متذكر مى‏شوند كه در انجام الزامات و هنجارهاى دينى نبايد به خود آزادى داد و در انجام تكاليف و فرايض با سستى و تساهل و يا ناديده گرفتن و تسامح برخورد نمود، بلكه مى‏بايست آنچه از ناحيه دين به عنوان باورها، ارزش‏ها و هنجارها و مناسك دينى آمده است‏به تمامه صورت پذيرد، در غير اين‏صورت تسامح وتساهل در اين تكاليف موجب آسيب به ساير بخش‏ها مى‏گردد. مواردى كه امكان چشم‏پوشى و آسان‏گيرى وجود داشته، توسط خود دين پيش‏بينى شده و به همين علت، دين «سمحه و سهله‏» مى‏شود، اما اين ويژگى نبايد بهانه‏اى شود براى آن كه مؤمنان به «حداقل‏ها» در ظرف ذهن و عين رضايت دهند. (57) چنان‏كه رضايت‏به حداقل‏ها موجب چشم‏پوشى از تكاليف دينى و در نتيجه «عصيان‏» خدا مى‏گردد.
«به خود بيش از حد آزادى مدهيد كه اين شما را به ستمگرى مى‏كشاند، و آن‏قدر هم مداهنه و سستى نورزيد كه سستى شما را به معصيت مى‏كشاند.اى بندگان خدا! آن كس كه نسبت‏به خود از همه چيز خيرخواه‏تر است در برابر خداوند از همه مطيع‏تر خواهد بود، و آن كس كه خويشتن را بيش‏تر مى‏فريبد، گناه كارترين مردم در برابر خداست..» . (58)
اين فرمانبردارى طيف گسترده‏اى از تكاليف را در بر مى‏گيرد.از سهل‏ترين آن شروع و تا دشوارترين آن را پوشش مى‏دهد.اگر شركت در جهاد دشوارترين تكليف دينى نباشد، قطعا يكى از دشوارترين‏هاست; زيرا چه بسا در ميدان كار و زار، جان آدمى كه مهم‏ترين سرمايه اوست از دست‏برود.اما على عليه السلام با اين تكليف دشوار و پيچيده برخوردى بسيار آرام، ملايم و از روى شوق و عشق دارد و حاضر نمى‏شود با توجيهات دنياپرستى خود و يا ديگران را بفريبد; زيرا سستى ورزيدن در انجام اين تكليف موجب دورى و فاصله ازخدا مى‏شود.و چون شركت در جهاد و كشتن و كشته شدن در راه خدا به معناى انجام تكليف و واجب و يكى از مناسك دينى است و در نتيجه نزديك شدن به خدا و رضايت او را به دنبال دارد، شيرين و لذت‏بخش مى‏شود و در زمره بهترين‏ها قرار مى‏گيرد.
«بهترين مرگ‏ها كشته شدن در راه خداست.سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب در اختيار اوست هزار ضربه شمشير بر من آسان‏تر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار.گويا مى‏بينيم كه به هنگام فرار همهمه مى‏كنيد، هم‏چون صدايى كه از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مى‏آيد، نه قادر به گرفتن حقى هستيد و نه جلوگيرى از ظلم و ستم، اين شما و اين راه راست، نجات براى كسى است كه خود را به ميدان افكنده و هلاكت و بدبختى از آن كسى است كه كندى ورزد و توقف كند» . (59)

3- صفات ناپسند اخلاقى و عدم التزام به هنجارها
بديهى است كه در يك جامعه دينى، روابط اجتماعى نيز مى‏بايست‏بر اساس هنجارهاى دينى صورت پذيرد تا در پرتو التزام بدان‏ها ضمن تامين خوشايندى و رضايت كنش‏گران، آن‏ها را به سمت‏سعادت و كمال رهنمون شود.برخى از قالب‏ها و الگوهاى عمل با هنجارهاى دينى ناسازگار است كه از منظر «دين‏» كج‏روى قلمداد مى‏گردد و به ينيت‏يافتن اسلام در جامعه آسيب مى‏رساند.ناگفته پيداست كه چه بسا در مواردى اين رفتارهاى نابهنجار موجبات رضايت و خوشنودى كج‏روان را فراهم كند.در اين خصوص موارد متعددى وجود دارد كه بعضى از آن‏ها به عنوان نمونه ذكر مى‏گردد.از جمله «دروغ‏» و خلاف واقع سخن گفتن است، كه ابتدايى‏ترين اثر اجتماعى دروغ آن است كه امنيت مخاطب را به خطر مى‏اندازد و او نمى‏تواند به گفته‏ها و ادعاى گوينده اعتماد و اعتقاد پيدا كند.سرپيچى از هنجار سخن گفتن - كه همانا راست‏گويى است - موجب سلب اطمينان مخاطب نسبت‏به متكلم مى‏شود، ايمان گوينده را نشانه مى‏رود و آن را از ميان مى‏برد. (60)
يكى ديگر از آفت‏هاى ديندارى، دروغ در جهت‏گيرى كنش‏هاست.ظاهر امر چنين است كه عمل به سوى خدا جهت‏گيرى شده، اما در اصل و باطن جهت‏گيرى براى غير خداست كه در اين‏صورت نيز «ريا» يعنى نقطه مقابل ايمان تحقق مى‏پذيرد.
از جمله موارد ديگر «حسد ورزيدن‏» به ديگران است.چه بسا حسد باعث‏شود كه اعضا در مقابل يكديگر و در مسير راه‏هاى زندگى، موانعى ايجاد كنند و به جاى آن‏كه تعامل آن‏ها صورت تعاون و همكارى به خود بگيرد، رنگ و بوى تخاصم و ممانعت داشته باشد.شكل پيش‏رفته حسد ممكن است در كينه‏توزى و دشمنى خود را نشان دهد. (61)
به طور كلى، مواردى از كج‏روى كه در تعامل‏هاى اجتماعى موجب ناديده گرفتن حقوق ديگران شود، «ظلم‏» به حساب مى‏آيد; مفهومى كه طيف گسترده‏اى از كنش‏ها را شامل مى‏شود.هر چند ممكن است ظلم به عنوان يك عمل فردى - ظلم به خود - صورت پذيرد و تحقق يابد، اما در اينجا مقصود آن شكلى است كه حقوق ديگران ناديده گرفته شود.خاستگاه و منشا پيدايش همه اين آفت‏ها و كج‏روى‏ها، ناديده گرفتن الزام‏هاى دينى و به جاى آن تبيعت از هوا و هوس‏هاى خود است (62) ، كه ريشه در خلق و خوى شيطانى دارد; چيرگى و غلبه هواها و هوس‏ها و تمايلات شخصى كه موجب مى‏شود اعضاى جامعه هنجارهاى دينى (63) را ناديده گرفته و بر اساس ميل خود راه بپيمايند.
يكى ديگر از آفت‏هاى دين كه بر تعاملات اجتماعى اعضاى جامعه تاثير بسزايى دارد، تفسيرهاى نادرست از كنش‏هاى ديگران و «سوء ظن‏» (64) نسبت‏بدان‏هاست كه در صورت بروز چنين حالتى، معتقدات دينى اعضاى جامعه با آسيب روبرو مى‏گردد; زيرا بر اساس آموزه‏هاى دينى نمى‏توان و نبايد تفسيرهاى نادرست از اعمال و رفتار ديگر اعضاى جامعه داشت، بلكه مى‏بايست همواره رفتار آنان را در يك قالب و الگوى مقبول و متناسب با اخلاق و هنجارهاى دينى تفسير و تعبير نمود.اگر «مفسر» دچار سوء ظن باشد، به ناچار كنش‏هاى كنش‏گران را بر اساس آن قالب و گرايش ذهنى خود تفسير مى‏كند و بر اساس آن تفسير، كنش خود را به سمت آنان جهت‏گيرى مى‏نمايد. طبعا در چنين فضايى ارتباطات انسانى و تعاملات اعضاى از شكل هنجارى خارج شده و رنگ و بوى خصومت و ستيره‏جويى بى‏هنجارى، هرج و مرج و....پيدا مى‏كند.در همه اين موارد ناديده‏گرفتن هنجارهاى دينى در تنظيم كنش‏هاى اجتماعى باعث مى‏شود انسجام و همبستگى اجتماعى اعضاى جامعه دست‏خوش آسيب گردد و همواره خصومت‏ها عامل اصلى و مركزى شناخت و تفسير كنش‏ها و تنظيم روابط اجتماعى گردد.

4- دنياگرايى و غفلت از مرگ
يكى از ضروريات حيات بشرى، زندگى در «دنيا» به عنوان بخشى از آن حيات و زندگى مستمر است; زيرا اسلام حيات بشرى را از دو مجموعه كه به لحاظ شكلى و ظاهرى از يكديگر متمايز هستند و در عين حال در راستاى يكديگرند مى‏داند.تاثير و تاثر اين دو بخش لوازمى را در باورها ايجاد مى‏كند و همين امر به سطح هنجارها كشيده مى‏شود. بنابراين، باورهاى ذهنى و قالب‏هاى عمل مى‏بايست‏به گونه‏اى شكل گيرد كه متناسب با آن باور اصولى و بنيادى باشد.بر همين اساس، «دنياگرايى‏» به معناى دلبستگى و سرسپردگى به دنيا مذموم شناخته مى‏شود; زيرا باعث فراموشى آخرت مى‏گردد.على عليه السلام دو وضعيت در دو سر يك محور به تصوير مى‏كشند كه نزديك شدن به يك سر محور به معناى دورى از سر ديگر است. (65) بنابراين، دنياگرايى باعث فراموشى و غفلت از آخرت مى‏شود و اين غفلت در شكل‏گيرى قالب‏هاى ذهنى، تعريف ارزش‏ها و هنجارهاى عمل مؤثر مى‏افتد.چنان‏كه در دوره‏هاى مختلف تاريخ، خصوصا دوران خود آن بزرگوار، دنياگرايى برخى عناصر تاثير زايدالوصفى در كنش‏هاى اجتماعى آنان داشته است (66) كه از پيمان شكنى تا كفر و خروج از دين را شامل مى‏شد.براى آن كه دنياگرايى سيطره و سلطه خود را بر كفار و ايده‏ها و سپس بر اعمال مؤمنان نيفكند بايد از اهرم‏هاى مختلف استفاده كرد و باورهاى اصولى را يادآور شد.يكى از باورها «ياد مرگ‏» است; مرگ به عنوان پايان زندگى دنيوى و عدم قدرت و امكان براى آدمى در جهت تبعيت عملى از هنجارهاى دينى.تاكيد بر يادآورى مرگ و نهى از غفلت از مرگ، خود بهترين مكانيزم اجتماعى براى پيش‏گيرى از كج‏روى‏ها و دنياگرايى است; چه آن‏كه ياد مرگ انسان را به ياد پاداش‏ها و مجازات‏هاى پس از مرگ مى‏اندازد.اين يادآورى پاداش‏ها و مجازات‏ها عاملى مى‏شود براى تنظيم رفتارها بر اساس هنجارهاى دينى و بازدارنده از كج‏روى‏هاى دينى.همچنان كه اهرم پاداش و تنبيه در تنظيم زندگى روزمره افراد تاثير قابل توجهى دارد. (67)

5- استفاده از روش‏هاى نادرست
ناگفته پيداست كه دغدغه خاطر هر مسلمان متعهدى، راهنمايى بشر و نوع انسان‏ها به سوى فلاح، رستگارى و سعادت است.اين وظيفه در خصوص حفظ ايمان مسلمانان دو چندان مى‏شود; زيرا متفكر مسلمان خود را مسؤول ديندارى مسلمين مى‏داند و هر آنچه كه به ديندارى مسلمين، خواه در ذهن و خواه در عين، آسيب برساند، آفت مى‏داند و تلاش مى‏كند با آن به مبارزه برخيزد.
عوامل انحراف ذهنى گاه به موضوعات برمى‏گردد; زيرا ممكن است‏برخى مجموعه‏هاى معرفتى باعث كج‏روى ذهنى شود و گاه به روش‏ها بر مى‏گردد; چه آن‏كه ممكن است‏يك مجموعه معرفتى خود زمينه سعادت باشد، اما اگر از روش خاص آن علم به فراگيرى پرداخته نشود آفاتى را به دنبال خواهد داشت.
على عليه السلام به هر دو زمينه اشاره مى‏فرمايند و تلاش مى‏كنند تا اطلاعات لازم را براى شناخت آفت‏ها در اختيار مؤمنان قرار دهند.
به همين جهت از تعليم و تعلم برخى از اين مجموعه‏هاى معرفتى كه آميخته با اطلاعات و معلومات غيرواقعى و خرافى است (68) برحذر مى‏نمايند و نجوم (69) ، كهانت و سحر را از آن جمله مى‏دانند; (70) زيرا در كهانت و سحر و جادو منفعتى كه نياز بشر باشد وجود ندارد و بالعكس آويزه‏اى مى‏شود براى ترويج‏خرافات و نابسامانى‏هاى اجتماعى و فرهنگى كه خود وحدت و يك‏پارچگى نظام را به علت تعدد و تكثر باورها و عقايد، مورد تاخت و تاز قرار مى‏دهد وبه جاى باور و ايمان به آفريننده يكتا و قدرت لايزال، كفر را جانشين مى‏كند.
به لحاظ روش‏شناختى مى‏توان چنين اظهار داشت كه در اصول و معارف دينى مى‏بايست از اصول بديهى و كاملا يقينى استفاده كرد و از ظن و گمانه‏زنى و شك و ترديد (71) ، شبهه‏سازى و يا ورود به شبهات (72) تفسير به راى و تحليل‏هاى ذهنى و شخصى غيرمبتنى بر اصول بديهى (73) ، و جدل (74) در مباحث دينى پرهيز كرد.

6- عدم حضور فعال عالمان و دانشمندان
در يك نظام پويا، لازم است‏براى حفظ كارآيى و افزايش آن، تقسيم كارهاى رسمى و غيررسمى صورت گيرد و نهادها و مؤسسات، سازمان‏ها و گروه‏هاى اجتماعى هر يك به نوبه خود، نقش خود را ايفا نمايند.از جمله مى‏توان به نقش عالمان و دانشمندان توجه نمود.مهم‏ترين نقشى كه براى عالمان و دانشمندان متصور است آن است كه در علم‏آموزى فعالانه برخورد كنند و حضور جدى داشته باشند. (75) وقتى فضاى روابط انسانى بين عالم و دانشمند و پرسش‏گر و دانشجو، جايگاه خود را بيابد، علم‏آموزى فراگير مى‏شود و ميل به پرسش‏گرى از دانشمندان تقويت مى‏شود.اما اگر اخلاق و هنجارهاى حاكم رعايت نگردد، دانشجويان و طالبان علم به سراغ اهل علم نمى‏آيند.در اين صورت است كه نيازمندان علمى با مجهولات خود باقى مى‏مانند و جهل و نادانى بر آن‏ها مستولى مى‏گردد.حال اگر اين مجهولات مربوط به حوزه دين باشد، آن‏گاه تاثير آن دو چندان مى‏شود; زيرا آن‏ها نمى‏توانند رفتارهاى خود را با هنجارهاى دينى مطابق سازند و افرادى هم‏نوا با دين شوند، و اصولا آن‏ها نسبت‏به هنجارهاى دينى اطلاعات لازم و كافى ندارند تا رفتارهاى خود را با آن همنوا سازند و از اين خطرناك‏تر وقتى است كه همين پرسش‏گران به جاى مراجعه به دانشمندان و اهل علم متخصص و با كفايت، به كسانى كه صلاحيت لازم را ندارند، روى آورند و همين امر باعث پيدايش هرج و مرج‏ها شود و دين آن‏ها به مخاطره افتد.
چه بسا عدم استقبال طالبان علم از اهل علم، به دليل عدم به كارگيرى علم از طرف اهل آن باشد; يعنى «عالم علمش را ضايع‏» كند و به كار نبندد.اين امر موجب مى‏شود كه جاهلان و طالبان، از علم‏آموزى استقبال نكنند; زيرا الگوهاى رفتارى اهل علم و متفكران براى آن‏ها جذابيت لازم را نداشته است.آفت ديگرى كه براى اهل علم متصور است، دين فروشى آنان است; يعنى براى كسب منافع دنيوى و امتيازات اجتماعى، خشنودى و خرسندى دستگاه حاكمه و يا توده مردم، هورا كشيدن‏ها و...دين خود را با دنيا معاوضه (76) و اسباب انحراف را براى توده مردم فراهم كنند.چه آن‏كه به طور عادى و طبيعى انديشمندان و متفكران در ساخت اجتماعى از منزلت‏هاى اجتماعى قابل قبولى برخوردار هستند.

7- زياده‏روى در دوستى و دشمنى
گروه‏هاى اجتماعى در سطح كلان از دو ويژگى عمومى برخوردارند: يكى از آن ويژگى‏ها عوامل همبستگى اعضا به يكديگر و انسجام آن‏هاست كه موجب پيدايش وحدت و يك كل يكپارچه است.ويژگى ديگر، حكايت از تفكيك و تمايز در گروه دارد، اما تمايز و تفكيكى كه موجب از بين رفتن وحدت و انسجام نمى‏گردد، بلكه در حفظ و بقاى آن انسجام مؤثر است.عامل وحدت‏بخش وجود باورها، ارزش‏ها و هنجارهاى مشترك و حاكم بر گروه است و در پرتو همين عامل مشترك است كه «خودى‏» و «غيرخودى‏» شكل مى‏گيرد و عامل تفكيك و تمايز وجود موقعيت‏هاى متعدد و در پرتو آن تعدد نقش‏ها و منزلت‏هاست. شكل‏گيرى گروه‏هاى رسمى همواره با اين تفكيك و تمايز همراه است.هم تفكيك و هم سازماندهى موقعيت‏ها و نيز اعطاى امتيازها و منزلت‏ها مى‏بايست‏بر اساس الگوى ارائه شده از باورها و ارزش‏ها و هنجارهاى آن گروه باشد طبعا هر يك از اين عوامل اگر در جايگاه خود قرار نگيرد، ممكن است پيامدهاى اجتماعى ناگوارى براى گروه به دنبال داشته باشد.نظام‏هاى اجتماعى دينى نيز بر اساس همين الگو، داراى ساختار خاص خود و مبتنى بر باورها و عقايد دربرگيرنده موقعيت‏هاى متعددى است كه شكل رسمى دارد و به همان ميزان از امتيازهاى رسمى برخوردار است. صوصيت‏بارز نظام‏هاى دينى سلطه كاريزمايى رهبران است كه در قالب‏هاى رسمى نمى‏گنجد و به همين دليل است كه در بعضى موارد با زياده‏روى‏ها و يا كاستى‏ها همراه مى‏شود.على عليه السلام دراين‏باره اظهار مى‏فرمايند كه هم كسانى كه در دوستى به من جنبه افراط در پيش گرفتند به انحراف كشيده شدند و دين آن‏ها به خطر افتاد و هم آنان كه در خصومت و دشمنى با من زياده‏روى كردند. (77) على عليه السلام خود شاخص و ميزان براى هم‏نوايى و بهنجارى و كج‏روى مى‏باشند.كسانى كه جايگاه و منزلت او را شناختند و بدان التزام عملى پيدا كردند همنوا و آنان كه جايگاه و منزلت او را نشناختند و دچار افراط و تفريط شدند كج‏رواند و ناگفته پيداست كه صرف وجود گروه‏هاى كج‏رو و ناهمنوا با هنجارهاى دينى، عاملى در تضعيف حاكميت دين در جامعه است.به علاوه، براساس آموزه‏هاى دينى موقعيت امامت و رهبرى جامعه با اصل دين گره خورده و ناديده گرفتن اين موقعيت و هنجارهاى مرتبط با آن، حاكميت دين در عرصه جامعه را با مشكلات و مسائل ساختارى روبه‏رو مى‏سازد و در نتيجه باعث مى‏شود كه دين جلوه تمام عيار خود را بر عرصه اجتماع نداشته باشد.

8- فقر
انسان براى ادامه حيات و زندگى نيازمندى‏هايى دارد كه مى‏بايست تامين شود. از جمله مهم‏ترين نيازهاى بشر، تامين خوراك، پوشاك، مسكن و مانند آن است.تامين اين نيازها در يك فرايند مبادلات اجتماعى صورت مى‏گيرد.هر يك از اعضاى جامعه كه توان مشاركت در مبادلات را نداشته باشد به طور متعارف در تامين نيازمندى‏ها عاجز خواهد بود.درآمد اقتصادى يكى از ابزارهاى مهم براى تامين مايحتاج است.تامين ضروريات اوليه به كمك ابزارها و وسايل مشروع و مقبول يكى از شرايط بهنجار است.در غير اين‏صورت، چه بسا براى تامين مايحتاج اوليه - اگر از راه‏ها و امكانات مشروع امكان‏پذير نشد - از راه‏ها و وسايل غيرمشروع بهره جويد كه در اين صورت كج‏روى صورت گرفته است.هرچند ممكن است در زمينه‏هاى ديگر بهنجار باشد و با هنجارهاى جامعه همنوايى كند، اما تامين مايحتاج از راه‏هاى مخالف هنجارهاى جامعه به دليل فقر و نيازمندى كج‏روى مى‏باشد و همان‏طور كه بارها بيان شده ميزان بروز كجروى‏ها با حاكميت دين در جامعه ارتباط مستقيم دارد و كجروى نسبت‏به هنجارهاى دينى با ديندارى و تحقق دين در عينيت جامعه در تعارض است.
«فرزندم از فقر بر تو مى‏ترسم، از آن به خدا پناه ببر! چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و انديشه او را مشوش و مردم را نسبت‏به او و او رانسبت‏به مردم بدبين مى‏سازد» . (78)
در اين كلام مولا اين نكته نيز وجود دارد كه در صورت بروز فقر در زندگى، علاوه بر آن‏كه فكر و ذهن شخص فقير درگير در موضوعاتى مى‏شود كه او را از انجام وظايف و تكاليف دينى باز مى‏دارد، احتمال گرايش به سمت كجروى‏ها افزايش مى‏يابد.به علاوه آن‏كه خواه و ناخواه ارزيابى ديگر اعضاى جامعه درباره عضو فقير صورت مى‏گيرد و منزلت اجتماعى او را اندازه‏گيرى مى‏كنند و از آن‏جا كه در منزلت اجتماعى ميزان بهره‏مندى اعضاء جامعه از منابع كمياب - قدرت، ثروت و احترام - تاثير مستقيم دارد، موجب نقصان منزلت اجتماعى مى‏شود.همين توجهات به جوانب پديده، عامل فشار و الزامى است كه فقير راه حل‏هاى مشروع براى رهائى از اين نقيصه را دنبال كرده و به سوى كار و كوشش و تلاش بيش‏تر روى آورد.


پي نوشتها:
1- دين يك حقيقت «نفس‏الامرى‏» است و بخشى از «علم الهى‏» را شامل مى‏شود و هيچ‏گونه تغيير و دگرگونى‏اى در آن راه ندارد.بحث از دين نفس‏الامرى و سخن پيرامون آن به علوم فلسفه و كلام مربوط مى‏شود و با توجه به تقسيم‏بندى علوم و تعيين موضوع آن‏ها، در اين نوشتار مفاد آن علوم به عنوان مفروضات اوليه و بنيادين و اصول موضوعه در نظر گرفته شده است.به علاوه آن‏كه «دين نفس‏الامرى‏» حقيقت مطلق است كه مى‏بايست در عمل به بايدها و نبايدهاى آن جامه عمل پوشاند.در غير اين‏صورت انحراف و كجروى محسوب مى‏گردد.
2- امامى و آشتيانى، ترجمه و شرح نهج‏البلاغه، انتشارات مدرسه امام على بن ابيطالب، 1375، چاپ دهم، ج دوم، ص 195.
3- همان، ص 313
4- ر.ك.به: غررالحكم، ص 84- 86.
5- امامى و آشتيانى، پيشين، ج سوم، تفسير كلمات قصار، 125، ص 491
6- نهج‏البلاغه، خطبه 17
7- حسن المصطفوى، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول، 1368، ص 23- 26
8- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 1، ص 71
9- همان، ج اول، ص 97
10- 11- همان، ج اول، ص 155
12- ناصر مكارم شيرازى، ترجمه گويا و شرح فشرده‏اى بر نهج‏البلاغه، ج 2، ص 315
13- نهج‏البلاغه، خطبه 2، ص 46
14- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 2، ص 155
15- محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، باب 11، روايت 10
16- نهج‏البلاغه، خطبه 93، ص 137
17- هر چند كارگزاران دستگاه بنى‏اميه دين به دنيا فروشان باشند، اما به ظاهر آن‏چنان اند كه مى‏توانند در مقابل توده مردم، از اصطلاحات خاص براى تحكيم مواضع حكومت‏بهره‏بردارى كنند.
18- سيدجعفر سجادى، فرهنگ معارف اسلامى، شركت مؤلفان و مترجمان ايران، جلد سوم، چاپ اول 1362، ص 67.
19- نهج‏البلاغه، كلام 38- ص 81
20- خورشيد بى‏غروب، ترجمه آقاى معاديخواه، ص 403
21- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، وصيت‏به امام حسن مجتبى عليه السلام و نيز كلام 38، ص 81
22- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، كلام 17، ص 59
23- ر.ك.به: نهج‏البلاغه، خطبه 169، ص 243- 244
24- امامى و آشتيانى، پيشين، ج 2، ص 175
25- دائرة‏المعارف الاسلاميه، دارالفكر، مصر، ج‏سوم، ص 456
26- فخرالدين الطريحى، مجمع البحرين، انتشارات مرتضوى، 1362، جلد چهارم، ص 298
27- ناصر مكارم شيرازى، پيشين، ج اول، ص 145
28- امامى و آشتيانى، پيشين، جلد 1، ص 97
29- نهج‏البلاغه، خطبه 147- ص 204 و 205
30- نهج‏البلاغه، كلام 50- ص 88
31- همان و خطبه 154 و 169
 


منبع: سايت درگاه پاسخگويي به مسايل ديني از طريق خبرگزاري فارس