فصل اول: رنگ
پيشگفتار
از جمله نشانههاى چشمگير الهى در جهان هستى، رنگ است. رنگها با تجلى و ظهور در
پيكر موجودات جاندار و بىجان جلوه و جمال خاصى به طبيعت بخشيده، ادامه چرخه
حيات و شكوه زندگى را مرهون خود ساختهاند. بىمبالغه بايد اذعان كرد كه بدون رنگ
و جهان رنگها، سردى و افسردگى و بىنشاطى در همه جا رخ مىنمود. در سايه تأثير
متنوع رنگهاست كه رهآوردهاى متناوب روانى در انسان و ساير موجودات تظاهر پيدا
مىكند و روح جنبش و تكاپو دميده مىشود و از اين رهگذر، يكسويى و يكنواختى از
فضاى زندگى مادى رخت بر مىبندد و دلپذير مىگردد.
خداوند حكيم در آياتى چند از قرآن مجيد به رنگهاى مختلف موجودات و آثار زيست
شناختى آنها اشاره فرموده و آن را از نشانههاى بارز تدبير خويش دانسته است.
شهيد دكتر پاكنژاد در اين زمينه مىنويسد:
«در قرآن نسبت به رنگ در آيهاى به اثر فيزيولوژيك آن اشاره شده در آيه]اى [ديگر
به اثر پسيكولوژيك آن ... حتى ... به خواص غذايى و شفابخشى رنگها ]نيز [توجه
شده كه تازه در علم جديد مىخواهد براى آن جايى بازگردد و نامى از آن به ميان
آيد.»[1]
بدون شك تمامى رنگها وجودشان براى ادامه حيات لازم و ضرورى است و هر كدام نيز
اثر خاصى دارند و نقش ويژهاى را ايفا مىكنند[2] به گونهاى كه تصور طبيعت منهاى
آنها مشكل و يا غيرممكن است. بدون گزافه بايد اذعان كرد و پذيرفت كه روان آدمى
به اندازهاى كه در برابر رنگها قرار مىگيرد و با آنها مواجه است، با چيز ديگرى
ارتباط ندارد[3]
و از اين رو چيز ديگرى به اين اندازه او را متأثر نمىسازد و به اسارت در
نمىآورد.[4] جرانت آلن گويد: قوهاى بزرگتر يا بيشتر و گوناگونتر از احساس رنگها
در زندگى ما اثر ندارد.[5] اثرات روانى رنگها تا حدى است كه مىتوانند محيط را
شاد يا حزنآور، سبك يا سنگين، گرم يا سرد جلوه دهند و در انسان احساس خوشحالى
يا غم، قوت يا ضعف، اضطراب يا سكون و جز آن ايجاد كنند.[6]
تا آن جا كه تاريخ به ياد دارد، هميشه انسان به رنگ و آثار آن توجه داشته و از
فرايندهايش در گذران زندگى، خاصه در پوششها و خوراكىها بهره گرفته است. ديگر
موجودات نيز هر يك به فراخور وسعت و گستره وجودى خود، متأثر از رنگها و آثار
آنها هستند و در ادامه حيات خويش بدان وابستهاند.
به دليل نقش ضرورى و اهميت غيرقابل انكارى كه رنگها در چرخه حيات، به ويژه حيات
انسانى ايفا مىكنند، خداوند رحمان در آياتى چند از اين عنصر حياتى ياد كرده و
به برخى از آثار آن اشاره فرموده است.
ما در اين پژوهش، علاوه بر آيات از روايات و آراء فقها و گفتههاى روانشناسان و
متخصصان علوم تجربى نيز در مورد پوششهاى رنگى سود جستهايم. پيش از ورود به اصل
بحث به جاست درباره مفهوم رنگ و تفاوت آن با نور مطالبى تقديم كنيم.
مفهوم رنگ
رنگ كيفيتى است كه از ظاهر چيزى ديده مىشود مانند سفيدى، سرخى، سبزى.[7]
زبيدى گفته است: رنگ كيفيتى است كه از قرمزى و زردى و جز آن به وسيله چشم درك
مىشود.[8]
ابن منظور در اين باره گويد: رنگ هيأتى است چون سياهى و قرمزى. رنگ هر شى چيزى
است كه باعث تمايز آن از شىءِ ديگر مىشود.[9]
طريحى نيز رنگ را چون ابن منظور تعريف كرده است.[10]
بنابراين بايد گفت كه رنگ از مفاهيم بسيار واضح و معروف در ميان عرف و فرهنگهاى
عمومى است به گونهاى كه برخى از اهل لغت نيازى به تعريف آن نديدهاند.[11] نكته
مهم، تفاوت آن با نور است كه در قسمت بعد به آن مىپردازيم.
مفهوم نور
مفهوم نور نيز چون رنگ از نظر عرفى بسيار بديهى و بىنياز از توضيح است. شيخ
سهروردى در اين باره نوشته است:
«ان النور لا يحتاج الى تعريف ... لا شىء اظهر من النور فلا شىء اغنى منه من
التعريف.»[12]
«نور به تعريف احتياج ندارد; زيرا هيچ چيزى ظاهرتر از نور نيست. از اين رو هيچ
پديدهاى در تعريف بىنيازتر از نور نيست.»
ملاصدرا در اين مورد مىنويسد:
«النور غنى عن التعريف كتعريف المحسوسات.»[13]
«نور چون ديگر امور حسى، مستغنى از تعريف است.»
علامه طباطبايى نوشته است:
«مفهوم نور، واضح است. نور، چيزى است كه به وسيله آن اجسام سبكتر و متراكم،
قابل رؤيت مىشوند.»[14]
نور از نظر علم فيزيك
برخى از پژوهشگران در تعريف نور از ديدگاه علم فيزيك گفتهاند:
«نور، تابش مريى الكترومغناطيسى است كه در خلاء با سرعت 298000 كيلومتر در
ثانيه انتشار پيدا مىكند.»[15]
«نرمان. مان» درباره مفهوم فيزيكى نور و منشأ نور سفيد گويد:
«درباره نور، چنين تصور مىشود كه از تركيب امواج الكترو مانيتيك و امواج انرژى
نورانى كه از يك منبع مثل خورشيد سرچشمه مىگيرد، تشكيل مىشود. نور سفيد از
تركيب همه امواج نورى تشكيل مىشود.»[16]
دهخدا در همين زمينه به نقل از برخى محققان، نور سفيد را مجموعه هفت رنگ،
دانسته و نوشته است:
«در رنگهاى اصلى كه به وسيله منشور ظاهر مىگردد، هفت رنگ است: قرمز، نارنجى،
زرد، سبز، آبى، نيلى، بنفش.
نيوتن دانشمند معروف قرن هيجدهم، نخستين بار حدس زد كه بايد نور سفيد، مجموعه
اين رنگها باشد و اين امر را به وسيله گردش صفحه معروف خودش آزمود و ثابت كرد
مجموعه اين رنگها با هم، اثر نور سفيد بر چشم مىگذارند.»[17]
البته تعبير دهخدا خالى از تسامح نيست، و صحيح ـ همان گونه كه مان و ديگران
گفتهاند ـ اين است كه گفته شود نور سفيد، مجموعه هفت نور و يا به تعبير دقيقتر،
مجموعه همه امواج نورى است.[18]
تفاوت ميان رنگ و نور
در اين كه ميان نور و رنگ تفاوتى هست يا نه، پاسخهاى گوناگونى از سوى فلاسفه و
دانشمندان داده شده است.
صدرالمتألمين در اين باره گويد:
«برخى بر اين باورند كه رنگ، حقيقتى ندارد و كليه رنگها خيالىاند و سفيدى به
نور و سياهى به ظلمت باز مىگردد و ديگر رنگها از تفاوتى كه در تركيب اجسام شفاف
با هوا وجود دارد، تخيل مىشوند. ولى پژوهشگران گويند كه رنگها كيفياتى حقيقى
هستند.»[19]
وى در پاسخ به اين سؤال كه آيا نور كيفيتى زايد بر رنگ است يا اين كه همان ظهور
رنگ در عالم خارج است، گويد: ما در تعليقات خود بر كتاب «ضوابط الاشراقيين» بر
اين نظريه پافشارى كردهايم كه نور حسى از آن جهت كه محسوس است، عبارت است از
گونهاى وجود جوهرى مشاهَدِ حاضر نزد نفس در غير اين عالم. و اما آنچه در مقابل
نور در خارج وجود دارد، وجودش اضافه بر وجود رنگ نيست.[20] به بيانى ديگر، ملا
صدرا نور و رنگ را چون ماهيت و وجود مىداند كه بالذات يكى هستند و به اعتبار
متغاير.[21]
ملاصدرا در توضيح مطلب فوق گويد: زيرا مفهوم نور به وجود خاصى كه عارض برخى از
اجسام مىشود، باز مىگردد و ظلمت يعنى عدم آن وجود خاص; و سايه يعنى عدم فى
الجمله آن وجود خاص. رنگ، تركيبى است با صورتهاى مختلف ميان حامل اين وجود نورى
و حامل عدم آن.
وى در ادامه با اشاره به ضعف سخن كسانى كه رنگها را زايد بر مراتب تركيب نورها
مىدانند، نتيجه گرفته كه هم صحيح است بپذيريم نور، ظهور رنگ است و هم صحيح است
بگوييم نور، رنگ نيست. زيرا از آن جهت كه نور است، مختلف نيست و تركيب با عدم
يا ظلمت در آن راه ندارد، به خلاف رنگها كه مختلفاند.[22]
نتيجهاى كه به طور خلاصه از سخن اين حكيم و عارف گرانقدر مىتوان گرفت اين است
كه نور و رنگ دو مفهوم متغايرند ولى مصداقاً يكى هستند. بنابراين تفكيك دقيقى
از آنها در جهان خارج نمىتوان ارائه كرد. فيزيكدانها و دانشمندان علوم تجربى
نيز تفكيك روشنى از آنها به دست ندادهاند و به ناچار در تعريف هر يك از آنها از
ديگرى استمداد جستهاند و به اصطلاح دچار دور شده و در تعيين مصاديق نور و رنگ
هم به اشتباه رفته و در مواردى بر هر دو عنوان رنگ را اطلاق كردهاند. به نظر
مىرسد كه تسامح صورت گرفته ـ به طور آگاهانه يا ناخود آگاه ـ به سبب همان مطلبى
است كه ملاصدرا گفته كه نور و رنگ در هر شىء بالذات يكى است ولى به اعتبار،
متفاوت.
شهيد پاكنژاد ضمن بحث از رنگ سفيد گفته است:[23]
«قرآن هم اولين اشعههاى ارسالى از طرف خورشيد را به رنگ سفيد معرفى فرموده:
(كلوا واشربوا حتى يتبين لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود).»[24]
وى در ادامه مطلب، طى نتيجهاى كه از كاربرد رنگهاى سفيد در قرآن گرفته، گويد:
«به طورى كه ملاحظه فرموديد، بسط دانه رنگ سفيد از ظاهر جماد هست تا رخساره
بهشتيان ... .»[25]
برخى از محققان در توضيح رنگهاى اصلى و منشأ نور سفيد گفتهاند:
«رنگهاى اصلى ... هفت رنگ است ... نيوتن ... نخستين بار حدس زد كه بايد نور
سفيد مجموعه اين رنگها باشد ... و ثابت كرد مجموعه اين رنگها با هم، اثر نور
سفيد بر چشم مىگذارند.»[26]
برخى ديگر در اين باره گفتهاند:
«آن كه ما رنگ مىناميم، به طول موج بستگى دارد. چنان كه طول موج رنگ قرمز بيش
از ساير رنگهاست و بنفش داراى كوتاهترين طول موج مىباشد و طول موج رنگهاى ديگر،
ميان اين دو مقدار است.»[27]
همان گونه كه ملاحظه مىشود منشأ رنگ كوتاهى و بلندى موج نور عنوان شده، تقريباً
عكس آنچه از نيوتن درباره منشأ نور سفيد نقل كرديم.
بنابراين متوجه مىشويم كه دانشمندان علوم تجربى نتوانستهاند تمايز دقيق و
آشكارى ميان نور و رنگ بيان كنند و با نوعى تسامح از آن گذشتهاند. اما كسانى
چون ملاصدرا تفاوت ميان آن دو را بيان كردهاند.
رنگ در قرآن مجيد
در قرآن مجيد از رنگهاى زرد، سبز، سفيد، قرمز و سياه[28] به صراحت ياد شده است
و از رنگهاى ديگر به اجمال.
در اين نوشتار ابتدا به گفت وگو درباره رنگهايى كه به اجمال از آنها ياد شده،
مىپردازيم و سپس به رنگهاى زرد و سبز و قرمز و سياه معطوف مىشويم.
جداى از رنگهاى طبيعى و حسى، از رنگ ديگرى نيز در قرآن كريم سخن به ميان آمده و
آن، رنگ الهى است. در سوره بقره در اين باره مىخوانيم:
(من احسن من الله صبغة)[29]
«چه رنگى از رنگ خدايى بهتر؟»
اين آيه در دنباله آياتى است كه خداوند تعالى از مردم خواسته به او و دستورات
وحيانى او كه بر رسول خدا ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ و ديگر پيامبران نازل
كرده، ايمان بياورند و از تفرقه بپرهيزند.
در آيه 138 بقره از چنين ايمانى كه متجلى در اسلام است، به رنگ الهى تعبير شده
است. در تفسير قمى ذيل اين آيه آمده است: از امام باقر يا امام صادق ـ
عليهمالسلام ـ نقل شده كه مقصود از «صبغة الله» اسلام است. علامه طباطبايى
مىگويد: ظاهر سياق آيات مزبور، اين روايت را تأييد مىكند.[30]
ميبدى در تفسير كشف الاسرار در مورد اين آيه گفته است: «صبغة الله» يعنى از دين
خدا و سنت او تبعيت كنيد.
اين آيه در معارضه با مسيحيان شهر عموريه است كه فرزندان خود را به رنگ آبى
متمايل به زرد ملون مىساختند و مىگفتند: ما او را به رنگ نصرانيت درآورديم. اما
خداوند فرمود: من او را به توحيد و اسلام سرشتم و اين صبغه همان است كه قرآن
فرموده: «فطرة الله التى فطر الناس عليها»،[31] و پيامبر ـ صلىالله عليه وآله
وسلم ـ فرمود: «كل مولود يولد على الفطرة».
از ابن عباس روايت شده كه پيامبر ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ فرمود: بنى
اسرائيل به موسى ـ عليهالسلام ـ گفتند: آيا پروردگارت رنگآميزى مىكند؟ موسى ـ
عليهالسلام ـ به خداوند عرض كرد: خدايا، آيا رنگآميزى مىكنى؟ خداوند فرمود: آرى
من به رنگهاى قرمز و سفيد و سياه، رنگ مىبخشم و رنگهاى همه از رنگ من است.
باز از ابن عباس روايت شده كه مردى نزد پيامبر ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ آمد
و عرض كرد: آيا پروردگارت رنگآميزى مىكند؟ حضرت فرمود: آرى ولى نه چون قرمز و
سفيد و زرد و سياه.[32]
ميبدى در جايى ديگر در همين زمينه گويد: صبغة الله رنگ بىرنگى است. هر كه از
رنگِ رنگ آميزان پاك است، به صبغة الله رنگين است.[33]
رنگهايى كه به اجمال در قرآن ياد شدهاند
در قرآن مجيد ضمن چند آيه به بسيارى از رنگهاى موجود در طبيعت اشاره شده و اين
يكى از وجههاى اعجازى اين كتاب شريف است:
1ـ رنگهاى نباتات، حيوانات و انسان.
(الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها ... و
من الناس و الدواب و الانعام مختلف الوانه)[34]
«آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرستاد كه از آن ميوههاى رنگارنگ برآورديم
...؟! و از انسان و جنبندگان و چهارپايان انواعى با رنگهاى مختلف آفريديم.»
2ـ رنگ تيرههاى گوناگون انسان.
(و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم اِنَّ فى ذلك
لآيات للعالمين)[35]
«و از جمله نشانههاى خداوند، آفرينش آسمانها و زمين و تفاوت زبانها و رنگهاى
شماست. در اين موضوع، نشانههايى است براى انديشمندان.»
شهيد پاكنژاد درباره شگفتىها و وجه اعجازى اين آيات مىگويد:
«الف ـ (در اين دو آيه) به رنگهاى گوناگون جمادات و نباتات و حيوانات اشاره شده
است.
ب ـ در رأس هر سه مطلب; يعنى در آغاز آيه، سخن از نزول باران است و به دنبال
آن، ابتدا به رنگهاى نباتات و بعد جمادات و آن گاه انسان و جنبندگان و انعام،
اشاره گرديده است. و ما مىدانيم رابطه نباتات با آب باران و رنگها، بيشتر از
جمادات، و جمادات، بيشتر از انسان و جنبندگان و انعام است. بدين معنا كه با
نزول باران ـ كه در هر عمل شيميايى وجود آب لازم است ـ گياهان، رابطه رنگى
فتوسنتزى كلروفيلى داشته و جمادات با عوالم شيميايى رنگين شده و حيوان و انسان
نيز با اعمال شيميايى مخصوصى، پيگمانها و رنگدانههاى خود را مىسازند و قرآن به
هر سه قسمت اشاره فرموده است.»[36]
3ـ رنگهاى متنوع و گوناگون نعمتها
(وما ذرأ لكم فى الارض مختلفاً الوانه إن فى ذلك لاية لقوم يذكرون)[37]
«و آنچه را كه خداوند براى شما در زمين به رنگهاى مختلف آفريد در اين موضوع،
نشانه روشنى براى گروهى كه متذكر مىشوند، وجود دارد.»
واژه «ذرأ» به معناى «خلق»[38] و «ماذرأ» شامل كليه نعمتهايى است كه خداوند
متعال در روى زمين براى رفاه انسان ايجاد و در اختيار او قرار داده است.
طبرسى ذيل اين آيه گويد: يعنى خداوند براى پايدارى بدنهاى شما پوشيدنىها و
خوردنىها و مناكح را در زمين آفريد. اين آيه شامل انواع حيوانات و نباتات و
معادن و جز آن از نعمتها مىگردد.[39]
بنابراين در اين آيه به طيف بسيار وسيعى از رنگهاى انسان و حيوان و نبات و جماد
اشاره اجمالى شده است.
4ـ رنگهاى متفاوت عسل
(ثم كلى من كل الثمرات فاسكلى سبل ربك ذللاً يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه
فيه شفاء للناس إن فى ذلك لاية لقوم يتفكرون)[40]
«سپس از تمامى ثمرات و شيره گلها بخور و راههايى را كه پروردگارت براى تو تعيين
كرده است، به راحتى بپيما. از درون شكم آنها نوشيدنيى با رنگهاى مختلف خارج
مىشود كه در آن براى مردم شفاست. به يقين در اين موضوع، نشانه روشنى براى
انديشمندان وجود دارد.»
رنگهاى گوناگون عسل و نيازهاى آدمى
از آن جايى كه خداوند مهربان به حالتهاى مختلف انسانى و گرايشهاى گوناگون او
نسبت به رنگ خوردنىها و نوشيدنىها توجه داشته، عسل را نيز به رنگهاى متفاوتى
خلق و در دسترس آدمى قرار داده است. و اين واقعيتى است كه نوع بشر از قديم
الايام تاكنون رعايت مىكرده و سفره غذاى خويش را با خوردنىهاى مختلف و ملون،
تزيين مىنموده است.
امروزه هم انسان از راه عناصر طبيعى و يا غيرطبيعى و به وسيله مصنوعات شيميايى
و يا تركيبى از محصولات طبيعى و شيميايى به رنگ غذاها و نوشيدنىها و تزيين آنها
مىپردازد.
شهيد پاكنژاد درباره رنگهاى مختلف عسل كه متأثر از گياه مورد استفاده زنبور
است، گويد:
«برحسب آن كه زنبور بر چه گلى و ثمرهاى نشسته و از آن بهرهاى براى به وجود
آوردن عسل برداشته، رنگ آن تفاوت مىكند. چنان چه عسل گلِ زيزفونِ شيردار،
قهوهاىِ تار; شمشاد، بىرنگ; تيره خردلها (خردل سفيد); مارچوبه و تيره ماش و
باقلا، مايل به سبز; phacelie و pseudoacasia سفيد; سوفراژ اپونيكا، زرد; شبدر
سفيد، سفيد; اسپرسها، سفيد; نعناعيان، روشن; رومادنىها، زرد طلايى; بادرنجوبه،
سفيد; تمشك، سفيد; گل گاوزبانيان، روشن; سارازنىهات قرمز; گالئوپيسىها، خرمايى;
پيسين لى ...، خوشرنگ طلايى، سانتوژه، آبى مايل به سبز; فوگنيوم، سفيد;
آويكولار، كمرنگ; ارالياسهها، سفيد; نارنجىها، سفيد; شوندها، سفيد و حتى نوعى
ساپين داسهها، عسل سياه رنگ مىدهند.»[41]
از آيه 69 سوره نحل به خوبى مىتوان فهميد كه ميان رنگ گلها و محصولى كه زنبور
عسل توليد مىكند، ارتباط مستقيمى وجود دارد. حتى برخى گويند كه در آيه شريفه به
اين نكته توجه شده كه رنگ عسل در تأثير بر بيمارىها دخالت دارد و به علاوه در
آيه مزبور به طور ضمنى اشاره شده كه عسل در زمره شيرينىهاست; زيرا رنگ گلها از
قندهاى گياهى است و بالتبع محصول آن يعنى عسل هم شيرين خواهد بود. دكتر پاكنژاد
در اين باره نوشته است:
«قرآن از خاصيت شفابخشى عسل و برداشت از گلها و الوانى عسل سخن گفته و اين نكته
را رسانده است كه آنچه سبب رنگ گلها و در نتيجه موجب رنگ عسلها مىشود، شفابخش
است. و با ملاحظه به كتابهاى گياهشناسى مىبينيم بيشتر(ين) اثر درمانى گياهان،
مربوط به دسته قندهايى است كه در آنها وجود دارد; همان قندهايى كه رنگ گياه را
سبب شدهاند.»[42]
وى در جاى ديگر افزوده است:
«در آيه مربوط به عسل ]آيه 69 نحل[ شفاى آن را (وا)بسته به رنگ عسل دانسته و
چون رنگ عسل بيشتر مربوط به رنگ و اثر گياهى است كه مورد استفاده زنبور قرار
گرفته، از اين رو شفاى هر رنگى از عسل، اثر شفادهندگىِ همان گياه مورد استفاده
را دارد.»[43]
5ـ رنگهاى گوناگون گياه
(الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فسلكه ينابيع فى الارض ثم يخرج به زرعاً
مختلفاً الوانه ...)[44]
«آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد و آن را به صورت چشمههايى وارد زمين
نمود، سپس با آن زراعتى به عمل آورد كه رنگهاى گوناگونى دارد؟!»
رنگهايى كه به تفصيل در قرآن ياد شدهاند
رنگ زرد
رنگ زرد انواع متنوعى دارد. در قرآن مجيد از رنگ زرد و برخى از انواع آن سخن به
ميان آمده و تعدادى از مصاديق آنها به تصوير كشيده شده است:
الف: زرد ليمويى
قرآن كريم در سوره بقره فرموده است:
(قالوا ادعُ لنا ربَّكَ يُبيّن لنا ما لونها قال انّه يقول اِنها بقرة صفراء
فاقع لونها تسر الناظرين)[45]
«گفتند: از پروردگار خود بخواه كه براى ما روشن سازد رنگ آن چگونه باشد؟»
اين آيه و آيات پيش از آن در مورد ويژگىهاى گاوى بوده كه خداوند در راستاى
يافتن قاتل فردى از قوم حضرت موسى ـ عليهالسلام ـ دستور ذبحش را به آنان داده
بود. اين قوم كوته فكر با پرسشهاى مكرر خود ـ كه بهانههايى بيش نبود ـ به دنبال
دانستن خصوصيات دقيق گاو بودند، و سرانجام با آن كه به اطلاعات مورد نظر خويش
رسيدند ولى تمايلى به انجام تكليف الهى نداشتند: «فذبحوها و ما كادوا يفعلون»;
زيرا قيمت گاوى كه مىبايست به ذبحش بپردازند، بسيار زياد بود. اما سرانجام از
روى نيتى زشت و پليد به اين كار اقدام كردند; زيرا به حضرت موسى ـ عليهالسلام ـ
سوءظن داشتند و مىپنداشتند كه آن حضرت قاتل واقعى است و اميدوار بودند با ذبح
گاو، آن حضرت رسوا شود.[46]
مرحوم فيض در مورد اين آيه و رنگ گاو مورد نظر كه با ويژگى «صفراء فاقع» معرفى
شده، گفته است: مقصود از «صفراء فاقع» زرد زيباست كه نه از كمىِ رنگِ زرد به
سفيدى بزند و نه از پُرى به سياهى.[47]
شهيد پاكنژاد اين نوع از رنگ زرد را ليمويى دانسته و نوشته است:
«در اين جا تأييديه قرآن مجيد را درباره اين مطلب ذكر كنيم كه نوعى از رنگ زرد
ليمويى مخصوص را بهجتآور و مسرتبخش دانسته، مىفرمايد: صفراء فاقع لونها تسر
الناظرين ... .»[48]
وى در جايى ديگر درباره اين نوع از زرد گويد:
«زردِ اندك متمايل به پررنگى كه ناظرين را به نشاط و مسرت مىرساند.»[49]
در موضعى ديگر «صفراء فاقع» را به «زرد پررنگ روشن» تفسير كرده است.[50]
ويژگىهاى گاو زرد
شهيد پاكنژاد در مورد ويژگىها و خواص گاو زردى كه در قرآن مجيد از آن ياد شده،
گويد:
«1ـ رنگ مسرتآور بر دوشنده شير اثر مطلوب مىگذارد و باعث مىشود دوشيدن شير بهتر
انجام گيرد و اين اشاره به اثر روانى رنگ است كه اسلام به آن اشاره كرده است.
2ـ رنگ زرد مخصوصى فرارى دهنده پشههاست و ممكن است گاوانى كه چنين رنگى دارند
از حملات پشهها در امان و مصون باشند و به نوعى از بيمارى كه ناقل آن پشه است،
مبتلا نشوند و بالتبع انسان را هم دچار نسازند.
3ـ آنچه يقينى است نه احتمالى، اين كه نسبت تركيبات شير بر حسب رنگ موى انسان،
متغير است. و اين حاصل تحقيقات دو دانشمند غربى به نامهاى vernots و beavrel
است. آنان با زحمات زياد خود، دنياى دانش را آگاه ساختند كه تركيبات متغير شير
با رنگ مو(ى) انسان ارتباط دارد.
براى اسلام اين افتخار بس كه 14 قرن قبل به اثر رنگ در دگرگونى تركيبات شير حتى
در چهارپايان اشاره كرده است.
وى در دنباله درباره برترى شير گاو زرد گويد: در كتابهاى اسلامى مبحثى است تحت
عنوان استحباب اختيار گوسفند سياه و گاو زرد براى شير و خوردن با عسل و خرما.
گمان نمىكنم اين بحث در تحولات علوم جديد تغذيه هنوز وارد شده باشد كه شير گاو
زرد و گوسفند سياه از شير گاو سياه و گوسفند سفيد بهتر است. به هر حال، ذكر اين
نكته كه شير با عواملى از جمله رنگ حيوان ارتباط كمى و كيفى دارد، از معجزات
قرآن است.»[51]
ب: زردِ چوبى
قرآن مجيد به اين نوع از رنگ زرد در آيه 20 سوره حديد و آيه 51 سوره روم و آيه
21 سوره زمر اشاره فرموده است. در سوره حديد در نكوهش زندگى دنيوى و عدم ثبات و
ناپايدارى آن به همراه تمثيلى مىفرمايد:
(اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال
و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفراً ثم يكون حطاماً
...)
«بدانيد زندگى دنيا بازيچه و لهو و زينت و فخرفروشى و زيادهطلبى در اموال و
اولاد است، همانند بارانى كه برزگران را به شگفتى مىاندازد. آن گاه آن زراعت به
تحرك مىافتد، پس آن را زرد مىبينى و بعد خشك مىگردد.»
در آيه 51 سوره روم بعد از آن كه به نشانه رحمت الهى يعنى زنده شدن زمين پس از
مرگ آن اشاره شده، آمده است:
(و لئن ارسلنا ريحاً فرأوه مصفراً لظلوا من بعده يكفرون)
«و اگر بادى بفرستيم و باغ خود را زرد و پژمرده ببينند، راه كفران پيش
مىگيرند.»
در آيه 21 سوره زمر آمده است:
(الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فسلكه ينابيع فى الارض ثم يخرج به زرعاً
مختلفاً الوانه ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يجعله حطاماً ...)
«آيا نمىبينى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد و آن را به صورت چشمههايى وارد
زمين كرد؟! سپس با آن زراعتى به عمل آورد كه رنگهاى مختلفى دارد. آن گاه آن
زراعت به تحرك مىافتد، پس آن را زرد مىبينى. بعد خداوند آن را خشك مىگرداند.»
ج: زرد شترى
با توجه به سخن جمعى از مفسران، به رنگ زرد شترى در آيه 32 و 33 مرسلات، در
توصيف رنگ و شرارههاى آتش دوزخ، اين گونه اشاره شده است:
(انها ترمى بشرر كالقصر كانه[52] جمالت[53] صفر[54])
«آن آتش شرارههايى از خود پرتاب مىكند ]كه در بزرگى[ چون قصر و ]در رنگ [گويى
شتران زرد رنگ است.»
آثار زيستى ـ روانى رنگ زرد
شهيد پاكنژاد در مورد اثرات روانى و تأثيرات زيستى رنگ زرد مىنويسد:
«پشه و بسيارى از حشرات از رنگ زرد گريزانند و بعضى ]در[ باغهاىِ خود براى دور
شدن حشرات، لامپهاى زرد ساختهاند.»[55]
همو در جايى درباره خواص رنگ زرد گويد:
«زرد، گرم كننده است; رنگ خوشخويى و خوشحالى است. آزمايشات پسيكولوژيك ثابت
كردهاند كه رنگ زرد، خوشحالى زياد مىبخشد[56] ... رنگ زرد اگر روشن باشد، نگاه
به آن سرورآور و خوشحالى بخش است. و اگر به نارنجى تمايل پيدا كند، اثر گوارشى
نيز دارد و درخشنده و تابان و هيجانانگيز و مسكن است و ضربان نبض را به آرامى
زياد مىكند.»[57]
وى درباره حالت و احساس گرمابخشى رنگ زرد و تعدادى از ديگر رنگهاى روشن گويد:
با آزمايش ثابت شده كه كارگران كارخانجات رختشويى از محل كار خويش كه با زرد
كمرنگ يا قرمز يا نارنجى روشن رنگين شده، هيچ گونه شكايتى از سرما نمىكردهاند
ولى اگر در محيطى كه با آبى يا بنفش ـ كه احساس سرما در انسان ايجاد مىكنند ـ
ملون شده، كار مىكردهاند، از سرما شاكى بودهاند.[58]
دكتر اردوبادى درباره آثار روانى رنگ زرد نوشته است:
«رنگ زرد، رنگ زنده و فعال، محرك و مفرح است و ايجاد وجد و سرور در بيننده
مىكند به طورى كه در قرآن به اثر سروربخشى آن به انسان اشاره شده است: "انها
بقرة صفراء فاقع لونها تسر الناظرين"، بنابراين، رنگ زرد كه در بالايى حد فاصلِ
رنگ متعادلى مانند سبز قرار گرفته است مىتواند به عنوان يك رنگ محركِ معتدل،
پذيرفته شود در حالى كه رنگ مادون آن يعنى سبز، رنگ مفرح و آرامبخش است و رنگ
نارنجى كه در فوق آن قرار گرفته، رنگ مطبوع و محرك است.»[59]
رنگ سبز
به رنگ سبز در نُه آيه قرآن مجيد به صراحت اشاره شده است; برخى از آنها مربوط
به عالم طبيعت و موجودات دنيوى است و برخى مربوط به جهان ديگر و بهشت برين و
موجودات آن جا.
1ـ رنگ سبز زمين[60]
(الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فتصبح الارض مخضرةً ان الله لطيف
خبير)[61]
«آيا نديدى خداوند از آسمان آب نازل كرد و بر اثر آن زمين سرسبز گشت؟! خداوند
لطيف و آگاه است.»
2ـ رنگ سبز درختان
(الذى جعل من الشجر الاخضر ناراً فإذا انتم منه توقدون)[62]
«[خداوند] همان كه براى شما از درخت سبز آتش به وجود آورد و شما به واسطه آن،
آتش مىافروزيد.»
3ـ سبزينهها
(و هو الذى انزل من السماء ماءً فأخرجنا به نبات كل شىء فأخرجنا منه خضراً نخرج
منه حباً متراكباً)[63]
«او كسى است كه از آسمان آب نازل كرد و از آن هر نوع روييدنى برآورديم. و از
آن، سبزينههايى با دانههاى متراكم خارج ساختيم.»
4ـ خوشههاى سبز
اين آيه مربوط به رؤيايى است كه پادشاه مصر در زمان حضرت يوسف ـ عليهالسلام ـ
ديد. پادشاه گفت:
(انى أرى سبع بقرات سمان يأكلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر يابسات. يا
ايها الملاء افتونى فى رؤياى ان كنتم للرؤيا تعبرون)[64]
«در خواب ديدم كه هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را مىخورند و هفت خوشه سبز و هفت
خوشه خشكيده. اى اشراف و اعيان، درباره خوابم نظر دهيد اگر تعبير خواب
مىدانيد.»
5ـ لباس بهشتيان (حرير سبز)
(اولئك لهم جنات عدن تجرى من تحتهم الانهار يحلون فيها من اساور من ذهب و
يلبسون ثياباً خضراً من سندس و استبرق متكئين فيها على الارائك نعم الثواب و
حسنت مرتفقاً)[65]
«آنها كسانى هستند كه بهشت جاودان براى آنان است; باغهايى از بهشت كه نهرها از
زير درختان و قصرهايش جارى است; در آن جا با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند،
و لباسهايى به رنگ سبز از پرنيان نازك و حرير ستبر در بر مىكنند، در حالى كه بر
تختها تكيه كردهاند، چه پاداش خوبى و چه جمع نيكويى!»
6ـ تخت سبز بهشتيان
(متكئين على رَفْرف خُضْر وَ عَبْقَرى حِسان)[66]
«بهشتيان بر تختهايى سبز و بسيار زيبا و نيكو تكيه زدهاند.»
7ـ سبزى و خرمى دو بهشت
آخرين آيهاى كه در آن از رنگ سبز سخن به ميان آمده، مربوط به رنگ زيباى دو بهشت
از بهشتهاى عالم آخرت است. قرآن مجيد در اين باره مىفرمايد:
(مدهامّتان)[67]
«آن دو بهشت در نهايت سبزى و خرمى هستند.»
«مدهامّتان» از ماده «ادهيمام» از ريشه «دهمه» است و در اصل به معناى سياهى و
تاريكى شب مىباشد و به سبز پررنگ نيز اطلاق گرديده است و در مورد آن دو بهشت كه
در اوج خرمى و سرسبزى هستند، به كار برده شده است.[68]
آثار زيستى و روانى رنگ سبز
محققان و روانشناسان براى رنگ سبز آثار فراوانى بر شمردهاند. يكى از آنها درمان
برخى از بيمارىهاست. ثابت شده كه رنگها در درمان برخى از بيمارىها اثرات قابل
توجهى دارند.
دكتر پاكنژاد در اين زمينه گويد:
«رنگ سبز، مفرح و براى باز و گشاد نمودن رگها و تسكين اعصاب و كم كردن فشار خون
مؤثر است. و در اطاق بيمارستانها نيز به كار مىرود.[69] و براى كسانى كه پرتلاش
هستند، رنگ سبز ملايم، مناسب است.[70] رنگ سبز قواى فكرى را بر مىانگيزد و
بهجتآور است.»[71]
در قرآن مجيد به خاصيت انبساطآورى و بهجتآفرينى رنگ سبز در آيه «حدائق ذات
بهجة»[72] اشاره شده است.[73]
از امام معصوم ـ عليهالسلام ـ در اين زمينه آمده است:
ثَلاثَةٌ يُذْهِبْنَ عَنْ قَلْب الحَزَنِ *** الماءُ و الخَضْراءُ و الوَجْهُ
الْحَسَنُ[74]
«سه چيز اندوه را از دل مىبرد: آب و سبزه و صورت زيبا.»
برخى از پژوهشگران از رنگ سبز براى درمان بيمارىهايى عصبى و اختلالات روانى
استفاده مىكنند و بر اين باورند كه استعمال رنگ سبز هيچ گونه واكنش منفى براى
انسان در برندارد. همچنين گفتهاند كه سبز، آرامبخش و تسكين دهنده و خنك كننده
است و در كاستن خستگى اعصاب و زدودن بىخوابى، تأثير مىگذارد و فشار خون را
مىكاهد و نورالژى و ميگرن را ساكن مىنمايد. حتى اين رنگ در تعديل نور خورشيد هم
مؤثر است.[75]
دكتر اردوبادى درباره اثرات زيستى ـ روانى رنگ سبز نوشته است:
«رنگ سبز در بين هفت رنگ موجود در طيف نور سفيد، رنگ وسط و متعادل است ... و
اثر مفرح و آرامبخشى ملايم دارد; نه مانند قرمز اثر محرك و هيجانآور و نه مانند
آبى اثر مسكن و غيرفعال دارد. از اين رو، سبز روشن براى محيط كار و زندگى، رنگ
مناسبى بوده و تماس مداوم با آن اشكالى ايجاد نمىكند. زيرا به علت متعادل بودنِ
خواص آن از جهات مختلف، نه توليد عكس العملهاى پى در پى روانى و عصبى مىكند كه
منتهى به هيجان و عدم اعتدال و آرامش روحى شود و نه اثرات آرامبخش آن چنان زياد
است كه از شادابى و فعاليت انسان بكاهد.»[76]
دكتر پُدُلسكى (podolsky) نتايج اثر رنگ سبز را در كتاب «دكتر رنگ را تجويز
مىكند» اين گونه شرح داده است:
«سبز در سيستم عصبى اثر مىكند. اين رنگ مسكن و هيپتونيك و تعديل كننده هيجانات
و اضطرابات است. در تحريكات عصبى، بىخوابىها و خستگى اثر مفيدى دارد. فشار را
پايين مىآورد. با منبسط ساختن شعريهها، انسان احساس حرارت مىكند. نورالژى و
ميگرن را تسكين مىدهد; آرام كننده خوبى است و استعمال آن هيچ عكسالعملى را نشان
نمىدهد.»[77]
رنگ سفيد
كلمه «بيض» (سفيد) و مشتقات آن 11 بار به طور صريح و يك بار هم به طور كنايى در
قرآن به كار رفته است. يك مورد آن مربوط به مبحث نور است و موارد ديگر به بخش
رنگ ارتباط دارد كه در پى مىآيد:
1ـ جادههاى سفيد
(الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من
الجبال جددٌ بيضٌ و حُمْرٌ مختلف الوانها و غرابيت سود)[78]
«آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد كه از آن ميوههايى رنگارنگ برآورديم
و از برخى كوهها نيز جادههايى به رنگ سفيد و سرخ و به رنگهاى مختلف و سياه
پررنگ آفريديم؟!»
2ـ دست سپيد و درخشان حضرت موسى ـ عليهالسلام ـ
يكى از معجزات حضرت موسى ـ عليهالسلام ـ براى هدايت مردم و فرعونيان اين بود كه
وقتى دست شريفش را به گريبانش مىبرد، مىتوانست آن را به صورتى زيبا و درخشنده و
سفيد خارج سازد. در قرآن مجيد در پنج آيه از اين موضوع سخن به ميان آمده است.
به عنوان نمونه در سوره طه مىفرمايد:
(واضمم يدك الى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء آيةً اُخْرى)[79]
«و دست خود را به گريبانت ببر. به صورتى سپيد و درخشنده و بىعيب بيرون مىآيد.
اين نشانه ديگرى از سوى خداوند است.»
لازم به ذكر نيست كه همه رنگهاى سفيد، زيبا نيستند. و شايد اين به دليل تركيبات
و ناخالصىهايى باشد كه ضميمه رنگ سفيد مىشود و آن را عيبناك و زشت جلوه
مىدهد.[80]ظاهراً در آيه فوق و برخى آيات ديگر، با قيد «من غير سوء» به اين
موضوع اشاره شده است.
3ـ سفيد شدن چشمان حضرت يعقوب ـ عليهالسلام ـ
حضرت يعقوب ـ عليهالسلام ـ در فراق حضرت يوسف شديداً اندوهناك شد و بسيار گريست
و همين امر باعث نابينايى و سفيدى مردمك چشمان وى گرديد.
(و تولى عنهم و قال يا اسفى على يوسف و ابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم)[81]
«و از آنان (فرزندان خود) روى برگرداند و گفت: افسوس بر يوسف! و چشمانش از
اندوه، سفيد و ]نابينا[ شد، اما خشم خود را فرو برد.»
4ـ سپيدى و درخشندگى رخسار مؤمنان
(يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم أكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا
العذاب بما كنتم تكفرون و اما الذين ابيضت وجوههم ففى رحمة الله هم فيها
خالدون)[82]
«روزى كه چهرههايى سپيد و چهرههايى سياه مىگردد. اما آنان كه صورتهايشان سياه
گشته ]به آنان گفته مىشود:[ آيا بعد از ايمان آوردن كافر شديد؟! پس به سبب آن
چه بدان كفر مىورزيديد، عذاب را بچشيد. و اما كسانى كه رخسارشان سپيد گشته، در
رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن هستند.»
5ـ شراب سپيد و درخشان اهل بهشت
(يطاف عليهم بكأس من مَعين بيضاءَ لذة للشاربين)[83]
«گرداگرد بهشتيان جامهايى از شراب پاكيزه به حركت درآورده مىشود كه سپيد و
درخشان، و لذتبخش نوشندگان است.»
البته اين شراب، مستى نمىآورد و خصوصيت شرابهاى دنيوى را ندارد.[84]
6ـ سپيدى همسران بهشتى
(و عندهم قاصرات الطرف عين كانهن بيض مكنون)[85]
«و در نزد بهشتيان همسرانى زيبا چشم وجود دارد كه جز به شوهران خويش به كسى
ننگرند. آنان در سپيدى و لطافت گويى تخم شترمرغهايى پنهان شدهاند.»
در آخرين آيه از اين بخش از رنگ سفيد به طور كنايى سخن به ميان آمده است:
7ـ سپيدى موهاى حضرت زكريا ـ عليهالسلام ـ
(قال رب انى وهن العظم منى و اشتعل الرأس شيباً)[86]
«زكريا گفت: خدايا، استخوانم سست و شعله پيرى ]سپيدى[ سرم را برافروخته است.»
از سپيدى موى سر در اين آيه، به كنايه سخن رفته است.
نگاهى به آثار روانى رنگ سفيد
مارتين لانك درباره اثر پسيكولوژيك رنگ سفيد گفته است: سفيد، مليح و براق
است.[87]
پژوهشگر ديگرى در اين باره گفته است:
«سفيد علامت پاكى است و اگر با زرد، قرمز يا نارنجى توأم شود، سرد است.»[88]
البته اگر محيط فعاليت انسان يكپارچه سفيد باشد و يا به هر دليلى انسان با اين
رنگ يا نور سفيد شديد، زياد تماس داشته باشد، دچار خستگى مىشود.
دكتر اردوبادى در اين باره نوشته است:
«رنگ سفيد كامل يا نور شديد سفيد حتى در مدت كم، قدرت ديد را به علت خستگى
اعصاب و عضلات چشم، تغيير داده و دچار عوارض حاد و مزمن مىكند كه در صورت
مداومت ممكن است تا مرحله ايجاد كورى نيز پيش رود ... بر اين اساس، آنان كه بر
حسب اقتضاى شغلى با زمينههاى سفيد سر و كار مداوم و طولانى دارند، از عمر طبيعى
چشمشان كاسته مىشود.»[89]
رنگ قرمز
به رنگ قرمز در قرآن مجيد دوبار اشاره شده است. در سوره فاطر مىفرمايد:
(الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فاخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من
الجبال جددٌ بيضٌ و حُمْرٌ مختلفٌ الوانها و غرابيبٌ سود)[90]
«آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد كه از آن ميوههايى رنگارنگ برآورديم
و از برخى كوهها نيز جادههايى به رنگ سفيد و سرخ و به رنگهاى مختلف و سياه
پررنگ آفريديم؟!»
در سوره رحمن نيز فرموده است:
(فإذا انشقت السماء فكانت وردة كالدهان)[91]
اين آيه در مورد آسمان روز قيامت و حالت آن است.
خداوند مىفرمايد:
«در آن هنگام كه آسمان شكافته مىشود، به شكل گلى چون روغن در مىآيد.»
شيخ طبرسى ذيل اين آيه به نقل از برخى از مفسران در توضيح «وردة» گويد: مقصود
خداوند از «وردة» رنگ گُلى است. گرچه گياهان رنگهاى گوناگونى دارند ولى بيشتر
قرمز رنگ هستند. از اين رو آسمان روز قيامت به گل سرخى تشبيه شده است. شيخ
طبرسى در ادامه به نقل از مفسران ديگرى در توضيح «الدهان» گويد: آسمان روز
قيامت مانند روغنهاى رنگارنگى است كه پارهاى از آنها بر پارهاى ديگر ريخته
مىشود.[92]
آثار رنگ قرمز از ديدگاه روانشناسى
طبق گفته مارتين لانك صفات پسيكولوژيك رنگ قرمز عبارت است از: نيروبخشى، ايجاد
حركت و فعاليت و سمپاتيك بودن.[93]
براساس سخن محقق ديگرى رنگ قرمز برانگيزنده و خلق كننده و هيجانآور است.[94]
دكتر پُدُلسكى در كتاب «دكتر رنگ را تجويز مىكند» در اين باره گويد:
«قرمز، محرك فكرى و گرم است و شرايط التهاب را تشديد مىكند و فعاليت جنسى مردان
را مىافزايد و در علاج ملانكولى هم تأثير دارد.»[95]
نكته قابل ذكر اين كه وجود تمامى رنگها براى ادامه حيات ضرورى و لازم است، و هر
يك از آنها نقش سازندهاى را در اين راستا ايفا مىكند. براى مثال در جايى كه رنگ
قرمز نباشد، گرچه نيروى گياهان به حداكثر ممكن مىرسد ولى هيچ فتوسنتزى صورت
نمىگيرد.[96]
دكتر پاكنژاد درباره آثار رنگ قرمز نوشته است:
«آنچه امروز]ه[ در]باره[ خواص رنگها ذكر شده، به اختصار چنين است: قرمز: تسكين
دهنده برخى بيمارىهاى پوستى، مسكن حساسيتها، مقوى و مرتب كننده هضم و اشتها،
مقوى ضعف عصبى، گرم كننده و محرك احساسات و افزايش دهنده كشش عضلات و فشار خون
و فعاليت جنسى و كم كننده تنفس است.»[97]
همو در موضعى ديگر در اين زمينه مىنويسد:
«قرمز تسكين دهنده برخى بيمارىهاى پوستى است، هيپراستزى و حساسيت زياد قوايى
بيمار را بالا مىبرد، اشتها را مرتب مىكند، هضم را تنظيم مىنمايد ... گرم كننده
بوده، در مجاورت قرمز، تمايلات (و) احساسات حملهآميز به وجود مىآيد. قرمز، كشش
عضلات را افزايش مىدهد و فشار خون را افزون مىنمايد، اما تنفس را كمتر مىسازد.
قرمز، رنگ جوهر زندگى و عمل بوده و اثر نيرومندى بر مواد طبيعت انسانى دارد ...
.»[98]
محقق ديگرى درباره آثار روانى رنگ قرمز گويد:
«... در ميان انواع رنگها، اثر تحريكى آن از همه بيشتر است و به علت همين اثر
تحريكى است كه براى جلب توجه و دادن علامت يا نماياندن سريعتر و صريحتر چيزى از
فواصل دور به كار مىرود تا ... از وقوع حادثه جلوگيرى به عمل آورد ... انسان به
طور ناخودآگاه بيشتر از هر رنگ ديگرى به رنگ قرمز از خود حساسيت و عكسالعمل
روانى نشان مىدهد ... مطالعات حيوانشناسى نشان مىدهد كه حشراتى مانند زنبور عسل
به رنگهاى خانواده قرمز حساسيت زيادى دارد و اين امر سبب مىشود كه از فواصل
بسيار دور، گلهاى قرمز را تشخيص داده و به طرف آنها بروند ... تماسهاى دايمى با
رنگ قرمز ... به جهت تحريك اعصاب و تأثير آن در فعاليت عمومى موجب سلب آسايش و
آرامش مىگردد.»[99]
رنگ سياه
قرآن مجيد در هفت مورد به طور صريح و در دو مورد به طور غير صريح به واژه «سود»
(سياه) و مشتقات آن اشاره فرموده است.[100] يك مورد آن به مبحث نور ارتباط دارد
و موارد ديگر به مبحث رنگ.
1ـ رنگ جادههاى سياه.
(الم تر ان الله انزل من السماء ماءً فأخرجنا به ثمرات مختلفاً الوانها و من
الجبال جدد بيض و حمر مختلف الوانها و غرابيب سود)[101]
«آيا نديدى خداوند از آسمان آبى فرو فرستاد كه از آن ميوههايى رنگارنگ برآورديم
و از برخى كوهها نيز جادههايى به رنگ سفيد و سرخ و به رنگهاى مختلف و سياه
پررنگ آفريديم؟!»
2ـ چهره سياه عربان جاهلى به هنگام مژده به نوزاد دختر.
(و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسوداً و هو كظيم)[102]
«و زمانى كه به يكى از مردم عرب، نوزاد دختر بشارت داده مىشد، صورتش را سياهى
فرا مىگرفت در حالى كه سخت دلتنگ بود.»
قابل توجه آن كه زنان عرب در عصر جاهلى هيچ گونه شأن و مقامى نداشتند و به
بدترين وجهى با آنان برخورد مىشد. نقطه آغازين اين واكنشها از زمان ولادت بود.
مردان عرب نوزاد دختر را مايه ننگ خويش مىدانستند به طورى كه حتى به فكر زنده
به گور كردن وى مىافتادند.[103]
3ـ رخساره سياه اهل عذاب.
(يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فأما الذين اسودت وجوههم أكفرتم بعد ايمانكم؟!
فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون)[104]
«روزى كه چهرههايى سپيد و چهرههايى سياه مىگردد. اما آنان كه صورتهايشان تيره
گشته [ به آنان گفته مىشود:] آيا پس از ايمان آوردن كافر شديد؟! پس به سبب آنچه
بدان كفر مىورزيديد، عذاب را بچشيد.»
4ـ چهره سياه جهنميان
(و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة أليس فى جهنم مثوىً
للمتكبرين؟!)
«و در روز قيامت خواهى ديد كسانى كه به خدا دروغ بستهاند، چهرههايشان سياه است.
آيا در جهنم جايگاهى ]مناسب[ براى متكبران نيست؟!»
در آيات بعدى به طور ضمنى به رنگ سياه اشاره شده است:
5ـ زشتى و سياهى رخساره كفار در روز قيامت
(فلما رأوه زُلْفَةً سيئت وجوه الذين كفروا و قيل هذا الذى كنتم به
تدّعون)[105]
«وقتى آن [عذاب] را از نزديك مشاهده كنند، چهره كسانى كه كفر ورزيدهاند، زشت (و
سياه) گردد و گفته شود: اين همان (وعده عذابى) است كه تقاضايش را داشتيد.»
(وجوه يومئذ عليها غَبَرةٌ ترهقها قَتَرةٌ)[106]
«صورتهايى در آن روز غبارآلود است و دود تاريكى آنها را پوشانده است.»
در تفسير صافى «قترة» را سياهى و ظلمت معنا كرده; و شايد به اصطلاح، مفهوم لازم
يا ملازم آن باشد. يعنى لازمه آميختگى با غبار، يا ملازم آن، سياهى و كدورت وجه
است.
آثار روانى رنگ سياه
از آن جايى كه رنگ سياه ممكن است باعث تهوع شود، از به كارگيرى آن در هواپيما و
كشتى خوددارى مىكنند.[107] برخى گويند كه رنگ سياه، رنگ سبك و غلطاندازى
است.[108] اما در مقابل، برخى بر اين باورند كه جلوه و ابهت رنگ سياه از ديگر
رنگها بيشتر است.
گويند نخستين بار ابومسلم خراسانى به اين مسأله پى برد. وى هر روز از لشكرش كه
لباس و پرچمى به يكى از رنگها چون سبز و زرد داشتند، سان مىديد و سرانجام رنگ
سياه را براى ايجاد اضطراب در دشمن برگزيد.[109]
از آن زمان به بعد به سپاه ابومسلم خراسانى، سياه جامگان مىگفتند.
آنچه مسلم است اين كه رنگ سياه، حالت حزن و افسردگى در انسان ايجاد مىكند و با
شادى و انبساط خاطر، تناسبى ندارد. از همين رو است كه در عزادارىها از اين رنگ
استفاده مىكنند.
در صورتى كه تعادل روحى انسان برقرار نباشد، ممكن است رنگ سياه زمينه خودكشى را
در فرد ايجاد كند. طبق تجربهاى وقتى رنگ پلى را كه به رنگ سياه يا تيره بود و
به روى آن زياد خودكشى صورت مىگرفت، به سبز تغيير دادند، آمار خودكشىها به 3/1
تقليل پيدا كرد. رنگ سياه آثار روانى مخرب ديگرى هم دارد.
براساس گزارشى وقتى صندوقهايى را كه به رنگهاى روشن و سبز و تيره از جمله سياه
بود، بين كارگران تقسيم كردند، حاملان صندوقهاى تيره و سياه از درد كمر و كليه
شكايت داشتند.[110]
فصل دوم: پوششهاى رنگى
طبيعت، آميخته و جلوهاى از رنگهاى بسيار متنوع و گوناگون اشيا و گياهان و
جانوران است كه خداوند رحمان در اختيار انسان قرار داده و استفاده از اين
نعمتها را روا دانسته است.
به نظر مىرسد كه اسلام در وهله اول در مورد بهرهگيرى از تمامى رنگهاى طبيعى ـ
حتى سياه ـ نظر مثبت دارد و حكم به حرمت و يا كراهت استفاده از هيچ رنگى را
صادر نكرده است، مگر در موارد ذيل:
1ـ اگر رنگى مخصوص و يا تركيبى از دو يا چند رنگ به سبك و فرمى خاص، شعار و
علامت دشمنان اسلام و يا گروهى از آنان ـ گرچه در مقطعى از زمان باشد ـ تا وقتى
كه آن رنگ و يا تركيب مخصوص به عنوان ويژگى آن گروه است، استفاده از آن جايز
نيست. براى مثال در روايتى مىبينيم كه امام على ـ عليهالسلام ـ استفاده از پوشش
سياه را به اين دليل كه لباس فرعون بوده، نهى فرموده است.[111]
2ـ اگر كسى با استفاده از رنگ و يا تركيب خاصى از رنگها و علامتها خود را انگشت
نماى ديگران كند و به اصطلاح اقدام به پوشيدن لباس شهرت نمايد، دچار عمل حرام
شده و بايستى از آن دورى ورزد.
3ـ برخى از رنگها اثر روحى و روانى نامطلوبى بر انسان ـ گرچه در مقطع و يا
مقاطع خاصى از زمان ـ و يا بر اعمال عبادى او مىگذارند كه بشر ممكن است از
فلسفه و حكمت آنها بىاطلاع باشد. براى نمونه استفاده از لباس سياه در نماز و
اعمال حج و عمره اين گونه است. همچنين پوشيدن لباس زرد و زعفرانى، بلكه به طور
كلى لباسهاى رنگى در نماز، خوشايند نيست و كراهت دارد.[112]
4ـ رعايت شؤون اجتماعى اسلام و عرف مذهبى ايجاب مىكند كه انسان از پوشيدن
لباسهاى رنگينى كه سَبُك و زننده محسوب مىشوند، اجتناب نمايد و براى هر جايى
پوشش خاصى داشته باشد و از هر نوع لباس زيبايى در انظار عمومى بهره نبرد.
در روايتى از امام صادق ـ عليهالسلام ـ خطاب به عبيد بن زياد آمده است:
«اياك ان تزين الا فى احسن زىّ قومك»[113]
«خود را تزيين مكن جز به مثابه و فرم كسانى كه با آنان زندگى مىكنى.»
در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است:
«خيرُ لِباسِ كلِ زمان لباسُ اَهْلِهِ»[114]
«بهترين پوشش در هر عصرى، لباس مردم همان زمان است.»
لازم به توضيح نيست كه فرموده امام در صورتى است كه فرهنگ و نحوه پوشش مردم
متأثر از فرهنگ بيگانه و يا با بىتوجهى به عرف اصيل آن جامعه نباشد; چون در آن
صورت شامل گفته ايشان نمىشود.
علامه مامقانى در اين زمينه گويد:
«آنچه از پارهاى از روايات استفاده مىشود، اين است كه بهترين و زيباترين لباس
از لحاظ جنس و ويژگى، آن است كه به سان لباسهايى كه ميان متدينين متعارف است،
باشد. و شايستهترين لباس هر دوره، پوشش مردم آن عصر است.»[115]
بنابراين انسان متعهد بايد از عرف زمان و مكانى كه در آن زيست مىكند، پيروى كند
و در كيفيت تزيين و رنگ لباسهاى خود با توجه به متعارف گام بردارد. از همين
روست كه در برخى از عرفها و حتى برخى از دورهها بعضى از لباسهاى رنگى، شايسته
است، اما در جوامع و يا اعصار ديگر همان لباسها را سبك و دور از شأن يك مسلمان
به شمار مىآورند. حتى مىبينيم در يك زمان و بين متدينين، استفاده از لباسى يا
رنگى مخصوص را براى محيط خانه و يا محيط كار، مناسب مىدانند، اما براى خيابان و
مجامع عمومى نه.
در روايتى در مورد مسأله اخير از امام باقر ـ عليهالسلام ـ آمده است:
«كنا نلبس المعصفر فى البيت.»[116]
«ما لباس زرد رنگ را در منزل مىپوشيم.»
پوشش زرد در روايات
در روايات اسلامى به استفاده از پوششهاى زرد توصيه و ترغيب و بهرهگيرى از آنها
بلامانع دانسته شده است. در روايتى امام باقر ـ عليهالسلام ـ فرموده است: «ما
لباسهاى زرد رنگ و گلگون مىپوشيم.»[117]
در حديث ديگرى محمد بن مسلم از امام باقر يا امام صادق ـ عليهماالسلام ـ نقل
كرده كه امام فرمود: «در پوشيدن لباس زرد اشكالى وجود ندارد.»[118]
در حديث ديگرى آمده كه ابى الجارود گويد: «امام باقر ـ عليهالسلام ـ لباس زرد
رنگ مىپوشيد.»[119]
در روايت ديگرى آمده كه امام كاظم هنگامى كه پدر گرامىاش در قيد حيات بود،
لباسى زرد رنگ به تن شريفاش داشت.[120]
در برخى روايات استفاده از لباس زرد تنها در محل خانه مناسب دانسته شده است.
امام باقر ـ عليهالسلام ـ در اين باره فرموده است: «ما لباس زرد را در منزل
مىپوشيم.»[121]
البته در برخى از روايات مىبينيم كه حتى اهل بيت عصمت هم در خارج از منزل از
پوششهاى زرد رنگ استفاده مىكردهاند. زراره گويد: ديدم امام باقر ـ عليهالسلام ـ
در حالى كه جُبّه و عمامه و ردايى زرد رنگ بر تن داشت از منزل خارج شد.[122]
همان گونه كه از اهل بيت عصمت نقل شده، بهترين پوشش هر عصرى لباس مردم همان
زمان است. اگر مىبينيم كه اهل بيت عصمت هم از لباسهاى زرد بهره مىگرفتهاند،
شايد به اين دليل بوده كه در آن عصر، عرف، چنين پوششى را دور از شأن افراد
متشخص نمىدانسته است.
برخى از فقها استفاده از لباس زرد را در غير عروسى، مكروه دانستهاند.[123]
در مجموع مىتوان نتيجه گرفت كه استفاده از رنگ زرد دست كم در برخى از موارد
مجاز بلكه ترغيب و به غير از لباس، در مورد نعلين، رنگ زرد توصيه شده است.
در حديثى آمده است كه امام صادق ـ عليهالسلام ـ به يكى از اصحابش كه نعلين سياه
پوشيده بود فرمود:
«تو را به نعلين سياه چه كار! مگر نمىدانى كه براى چشم زيان دارد و در مردانگى
سستى ايجاد مىكند؟!»[124]
در حديث ديگرى حنان بن سدير گويد: به محضر امام صادق ـ عليهالسلام ـ مشرف شدم.
نعلينم سياه رنگ بود. امام به محض ديدن آنها فرمود: حنان، تو را به نعلين سياه
چه كار! مگر نمىدانى كه سه خصوصيت بد دارد: چشم را ضعيف و مردانگى را سست
مىنمايد و غمبار است؟! حنان پرسيد: پس چه نعلينى بپوشم؟ امام ـ عليهالسلام ـ
فرمود: نعلين زرد كه سه ويژگى نيكو دارد: چشم را روشنى مىبخشد و اندوه را
مىزدايد و به مردانگى قوام مىبخشد و با اين همه از جمله پوششهاى انبياست.[125]
پوشش قرمز در اسلام
از ديدگاه اسلام، استفاده از پوششهاى قرمز در اصل، اشكالى ندارد، مگر آن كه عرف
به دليلى آن را ناپسند شمارد; مثلاً ـ چونان امروزه ـ استفاده از اين رنگ را در
لباسهاى رو در ملأ عام سبك يا زننده و تحريكآميز انگارد. در اين صورت حكم جواز
به كراهت يا حرمت تغيير مىكند.
در حديثى از امام صادق ـ عليهالسلام ـ به حكم اوليه و برخى از احكام ثانويه
استفاده از پوششهاى قرمز و كلاً پوششها اشاره شده است.
ايشان فرمودهاند: اميرالمؤمنين ـ عليهالسلام ـ فرمود:
«رسول خدا ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ مرا از پوشيدن لباسى كه باعث انگشت نما
شدن و شهرت در ميان مردم باشد، نهى كرد. اما من نمىگويم كه ايشان شما را از
پوشيدن لباسى كه قرمز سير است، بازداشته است.»[126]
چنان كه ملاحظه مىشود، در استفاده از رنگ قرمز تقريباً قيد و شرطى وجود ندارد،
از اين رو مىتوان با توجه به اين حديث گفت كه جز در مورد استثنا شده[127]
استفاده از رنگ قرمز براى مردان و زنان حتى در ملأ عام هم اشكالى ندارد. اما
چون در روايات ديگر به همسويى و رعايت عرف تأكيد گرديده و بهترين لباسها،
لباسهاى اهل زمان بازگو شده، مشخص مىشود كه در استفاده از رنگ قرمز، قيود عارضى
بايد در نظر گرفته شود.
در روايتى آمده كه شخصى به نام حكم بن عقبه خدمت حضرت باقر ـ عليهالسلام ـ رسيد
و ديد ايشان لباسى به رنگ سرخ تيره به تن شريفش دارد.
امام باقر ـ عليهالسلام ـ پرسيد: نظرت درباره اين لباس چيست؟ حكم گفت: درباره
لباسى كه شما پوشيدهايد، چه مىتوانم بگويم، اما جوانان شوخ طبع وقتى چنين لباسى
مىپوشند، بر آنان خرده مىگيريم. امام فرمود: چه كسى زينتهاى خداوند را حرام
كرده است؟!
سپس فرمود: اما من به اين علت آن را پوشيدهام كه تازه دامادم.[128]
در روايت ديگرى نظير آن مىبينيم كه وقتى يكى از اصحاب به نام مالك بن اعين به
حضور امام باقر ـ عليهالسلام ـ شرفياب شد، ديد ايشان لباسى به رنگ سرخ تيره به
تن شريفاش دارد. اين منظره او را شگفتزده كرد و در پى آن لبخندى زد.
امام كه متوجه او شد، فرمود: مىدانم براى چه مىخندى، براى اين تنپوش مىخندى.
ثقيفه[129] مرا به پوشيدن آن مجبور ساخته و چون من به او علاقهمندم نمىخواستم
ناراحتش كنم. مالك گويد: سپس امام فرمود: اما ما با آن نماز نمىخوانيم و شما
نيز در تنپوش سرخ تيره نماز به جا نياوريد.[130]
براساس خبرى، اصحاب پيامبر ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ زنان خويش را از پوشيدن
كفشهاى قرمز و حتى زرد باز مىداشتند; زيرا معتقد بودند كه از زينتهاى آل فرعون
است.[131] اما در مجالس خصوصى و در بين خانوادهها نه تنها مردان كه زنان و
دختران هم مجازند از پوشش قرمز به تناسب حال خويش بهره بگيرند. شايد مؤيد اين
نظر، روايتى باشد كه در آن، حضرت باقر ـ عليهالسلام ـ فرمود: ما لباسهاى قرمز و
زرد مىپوشيم.[132]
اين در حالى است كه جمعى از فقها بهتر و شايستهتر دانستهاند كه استفاده از هر
نوع پوشش رنگى در نماز ترك گردد.[133] و برخى استفاده از پوشش قرمز را در هر
حالى جز زمان عروسى مكروه دانستهاند.[134]
شيخ يوسف بحرانى در مورد جواز استفاده از لباسهاى رنگين از جمله رنگ قرمز با
توجه به روايات و سيره ائمه اطهار ـ عليهمالسلام ـ گفته است: پوشيدن لباسهايى
كه به رنگ قرمز سير و زرد سير و زعفرانى و كلاً رنگهاى تند است، در غير نماز
جايز است و تعدادى از روايتها اشاره دارد كه ائمه اطهار ـ عليهمالسلام ـ در
مواردى كه اظهار زينت پسنديده و مستحب است، چنين لباسهايى پوشيدهاند.
روايت مالك بن اعين بن اين مطلب اشاره دارد.[135] نيز تعدادى از اين دست احاديث
را كلينى در كتاب زينت و لباس كافى آورده است.[136]
پوشش سبز
در اسلام از رنگ سبز تعريف و تمجيد شده است. برخى از فقيهان در ترتيب درجه رنگ
لباس از نظر خوبى گفتهاند: بهترين رنگها در لباس، سفيد و بعد از آن زرد و سپس
سبز و بعد از آن سرخ ملايم و كبود و عدسى است. امّا سرخ تيره مكروه است ـ به
ويژه ـ در نماز و پوشيدن لباس سياه كراهت شديد دارد.[137]
در خبرى آمده است كه رسول خدا ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ قبايى از سندس داشت.
وقتى آن را مىپوشيد رنگ سبزش به همراه سپيدى رنگ آن حضرت، به وى جلوه خاصى
مىبخشيد. همچنين نقل شده كه آن حضرت لباس سبز را دوست مىداشت.[138]
نيز از ابوالعلاء روايت شده كه گفت: ديدم امام صادق ـ عليهالسلام ـ در حال
احرام بُردى سبز به تن داشت. مرحوم مجلسى در مرآة العقول بعد از نقل روايت فوق
گويد: اين عمل امام دلالت بر عدم كراهت، و جواز احرام در رنگ سبز در صورتى كه
لباس احرام بُرد باشد، مىكند. شايد هم براى بيان اصل جواز باشد.[139]
در حديث ديگرى است كه امير مؤمنان ـ عليهالسلام ـ حضرت خضر را در حالى كه دو
برد سبز به تن داشت، مشاهده كرد.[140]
در حديث جالب ديگر درباره ماجراى ولادت باشكوه حضرت حجت ـ عليهالسلام ـ از زبان
حكيمه خاتون آمده است: امام حسن عسكرى ـ عليهالسلام ـ شخصى را با پيغامى نزد من
فرستاد كه اى عمه! امشب روزهات را نزد من افطار كن كه شب نيمه شعبان است و
نزديك است در همين شب فرزندى كه كريم است نزد خداى عز و جل و حجت اوست بر مردم
... متولد شود.
جناب حكيمه گويد: وقتى روز سوم ]از وقتى كه حضرت حجت ـ عليهالسلام ـ متولد گشت،
[شد، شوقم به ديدن ولى الله افزون گرديد. لذا براى بازديد رفتم به حضور ايشان.
اول به حجرهاى كه نرجس خاتون بود، رفتم ... پس سلام كردم بر او و سپس متوجه
جانبى از حجره شدم كه گهوارهاى در آن جا بود. ديدم روى آن پوششى سبز رنگ است.
رفتم به سوى آن گهواره، پوشش سبز رنگ را كنار زدم، ديدم كه ولى الله به پشت
خوابيده، نه پاهايش را بستهاند و نه دستهاى مباركش را. چشمهاى خود را گشود و
خنديد و با من با انگشتان خويش راز گفت. آن جناب را برداشتم و نزديك دهان خود
آوردم كه ببوسم، بوى خوشى كه تا آن زمان نظيرش را استشمام نكرده بودم، به مشامم
رسيد. در آن حال امام حسن عسكرى ـ عليهالسلام ـ فرمود: اى عمه! كودكم را بياور
... .[141]
چنان كه ملاحظه مىشود پوشش حضرت حجت ـ عليهالسلام ـ و يا گهواره ايشان سبز رنگ
بوده است.
نكته پايانى آن كه گرچه رنگ سبز، رنگ پسنديده و نيكويى است ولى برخى فقها
استفاده از هر لباس رنگينى را در نماز مكروه و ناشايسته دانستهاند.[142]
پوشش سفيد
بىشك بهترين رنگ لباس در اسلام، رنگ سفيد است. امام باقر ـ عليهالسلام ـ فرمود:
پيامبر ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ فرموده است:
«هيچ رنگى در لباسهايتان بهتر از سفيد نيست. از چنين لباسى استفاده و مردگان
خويش را با پوشش سفيد كفن كنيد.»[143]
نيز نقل شده كه بيشتر لباسهاى پيامبر ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ به رنگ سفيد
بود.[144]
پوشيدن لباس سفيد در نماز استحباب دارد;[145] بلكه در هر حال استفاده از چنين
لباسى سنت است.[146] البته اگر عرف جامعه استفاده از پوشش سفيد را براى مثلاً
بانوان و دختران در انظار عمومى نادرست بداند، بهرهبردارى از آن صحيح نخواهد
بود.
پوشش سياه
در روايات اسلامى در غالب موارد استفاده از پوششهاى سياه نهى شده است. در
روايتى آمده است كه از جمله تعاليم امام على ـ عليهالسلام ـ به يارانش اين بود:
لباس سياه مپوشيد چرا كه پوشش فرعون بود.[147] در خبر ديگرى آمده كه رسول ـ
صلىالله عليه وآله وسلم ـ استفاده از رنگ سياه را در پوششها ناخوش داشت.[148]
امام صادق ـ عليهالسلام ـ فرموده است: خداوند به پيامبرى از انبيا وحى كرد كه
به مؤمنان بگو: لباسهاى دشمنانم را مپوشيد و خوردنىهاى آنها را نخوريد و
راههايى را كه آنان مىپيمايند، طى نكنيد كه دشمنم مىشويد، چنان كه آنان هستند.
شيخ صدوق بعد از نقل اين خبر مىنويسد: مقصود امام از لباسهاى دشمنان خدا، لباس
سياه است.[149] البته چون در آن زمان شعار و رنگ لباس عباسيان سياه بود، چنين
لباسى لباس دشمنان خدا به شمار مىآمده است.
در تعدادى از روايات، پوشش سياه به اين دليل كه لباس اهل جهنم و زىّ عباسيان
بوده، مكروه اعلام شده است.[150] اما در اين دوران كه رنگ سياه خصوصيت آن زمان
را ندارد، چنين پوششى، لباس دشمنان خدا نيست.
آيتالله شيرازى در اين باره گويد: استفاده از لباس سياه به اين دليل كه در عصر
حكومت عباسيان شعار آنان بوده، مكروه اعلام شده بود. اما در اين زمان اگر اين
رنگ ديگر اين ويژگى را نداشته باشد، پوشيدنش هم كراهتى نخواهد داشت و از جمله
لباسهاى دشمنان خدا به شمار نمىآيد.[151]
بايد توجه داشت كه در هر عصرى، شباهت داشتن به كفار و مشركان تفاوت مىكند و چه
بسا در دورهاى استفاده از رنگى خاص و يا فرمى مخصوص از مصاديق شباهت به دشمنان
خدا باشد و در عصرى ديگر نباشد.
پوشش سياه در هنگام نماز
استفاده از پوشش سياه در هنگام خواندن نماز مكروه است[152] و در اين حكم،
تفاوتى ميان زن و مرد وجود ندارد.[153] حتى استفاده از شب كلاه سياه هم در نماز
نامطلوب است.
روايت است كه شخصى از امام صادق ـ عليهالسلام ـ پرسيد: آيا مىتوانم با شب كلاه
سياه نماز بخوانم؟ حضرت فرمود: خير، زيرا سياه، رنگ لباس دوزخيان است![154] حتى
برخى از فقها گفتهاند كه استفاده از شب كلاه سياه كراهت شديد دارد.[155]
پوشش سياه در اعمال حج و عمره
بهرهگيرى از رنگ سياه در لباس احرام خوشايند نيست. حسين بن مختار گويد: از امام
صادق ـ عليهالسلام ـ در مورد احرام در پوشش مشكى پرسش كردم. حضرت فرمود:
«در لباس سياه نبايد احرام صورت گيرد و با چنين پوششى نبايد ميت كفن شود.»[156]
علامه مجلسى بعد از نقل اين روايت گويد: شيخ طوسى با توجه به حديث فوق، احرام
را در لباس سياه حرام دانسته، كه البته صحيح نيست، چون مقصود امام تأكيد در
كراهت استفاده از چنين رنگى است نه حرمت آن.[157] نتيجه آن كه از نظر اسلام
استفاده از پوشش سياه در هر حالى ـ چه در انجام عبادتهايى چون نماز و حج و عمره
و چه در غير آن ـ كراهت دارد.
موارد استثنا
در موارد ذيل مىتوان از پوششهاى سياه استفاده كرد:
1ـ كفش; 2ـ عبا; 3ـ عمامه; 4ـ در حال تقيه و ضرورت; 5ـ در عزادارىها; 6ـ در
مواردى كه عرف استفاده از پوشش سياه را مناسب بداند.
كفش، عبا، عمامه
در مورد عدم كراهت استفاده از كفش و عبا و عمامه سياه در روايتى به نقل از امام
صادق ـ عليهالسلام ـ آمده است:
«رسول گرامى اسلام ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ استفاده از رنگ سياه را در
پوششها ناخوش داشت مگر در سه چيز: در كفش و عبا و عمامه.»[158]
در روايت ديگرى در اين باره آمده است:
«با لباس سياه نماز نخوان، اما استفاده از كفش و عبا و عمامه سياه اشكالى
ندارد.»[159]
البته پيشوايان دينى بهرهگيرى از نعلين سياه را مكروه دانستهاند; زيرا از جمله
پوششهاى جباران به شمار مىآمده است.[160]
بنابراين اگر در زمانى چنين سيرهاى در ميان حكام گردنكش و جباران نباشد،
استفاده از كفش سفيد و يا قرمز بىاشكال خواهد بود.[161] البته حرمت شباهت به
كفار و دشمنان اسلام در نوع و فرم و نحوه پوشش تنها در مورد كفش نيست بلكه هر
لباسى را شامل مىشود و لذا در هر عصرى استفاده از پوششهاى مخصوص آنان براى
مسلمانان ممنوع است. پيشتر ذكر كرديم كه حضرت صادق ـ عليهالسلام ـ فرمود:
خداوند به پيامبرى از انبيا وحى كرد كه به مؤمنان بگو: لباسهاى دشمنانم را
نپوشند ... .[162]
بديهى است كه هر شرايط جوى و اقليمى، نوع خاصى از پوشش را طلب مىكند. داود رقى
گويد: به همراه حضرت صادق ـ عليهالسلام ـ به سوى محلى به نام «ينبع»[163] حركت
كرديم. ديدم حضرت كفشهاى قرمز به پا دارد. عرض كردم: قربانت شوم، اين كفش سرخ
چيست؟ امام فرمود: كفش سفر است كه با گل و باران سازگارتر است. عرض كردم: آيا
از چنين كفشى استفاده كنم؟ امام فرمود: در سفر، آرى اما در شهر و محل سكونت خود
نه و چيزى را همتاى كفش سياه قرار مده.[164]
مرحوم مجلسى بعد از نقل روايت فوق نوشته است: اين حديث به استحباب پوشيدن كفش
سياه دلالت مىكند و آن را چون عمامه و عبا از حكم كراهت، مستثنا كرده است.[165]
تقيه و ضرورت [166]
از تأكيد زيادى كه امام صادق ـ عليهالسلام ـ نسبت به پوشيدن كفش سياه به داود
رقى در روايت گذشته فرموده، نكتهاى علاوه بر آنچه گفته شد، به ذهن خطور مىكند و
آن رعايت تقيه است. چون در آن اعصار، خفقان شديدى در شهرهاى اسلامى حاكم بود و
شيعيان از سوى خلفاى ستمگر وقت دچار سختترين فشارهاى سياسى و اقتصادى شده، گاه
دستگير و در زندانهاى مخوف امويان و عباسيان به انواع شكنجهها دچار مىشدند و در
بسيارى از موارد نيز به شهادت مىرسيدند.
همين موضوع باعث مىشد كه پيشوايان دينى طرفداران خود را ملزم به رعايت تقيه حتى
در مورد رنگ لباسها بنمايند تا جان آنان بدون دليل موجه در معرض آسيبهاى جدى
واقع نگردد.
رعايت تقيه كه مىتوان گفت استفاده بهينه از شرايط موجود در عصر اختناق با تحمل
كمترين ضرر و خطر است، توسط پيشوايان و ائمه هدى ـ عليهمالسلام ـ متناسب با
شرايط و شؤون رهبرى رعايت مىشد.
براى نمونه ـ در زمينه مورد بحث ـ مىبينيم كه امام صادق ـ عليهالسلام ـ در جايى
خويش را مجبور ديده كه حتى در رنگ پوشش هم جانب تقيه را رعايت كند و از رنگ
سياه كه در روش و منش اهل بيت ـ عليهمالسلام ـ ناپسند محسوب مىگشته، استفاده
كند.
داود رقى گويد: شيعيان به طور مكرر از امام صادق ـ عليهالسلام ـ در مورد
استفاده از لباس سياه سؤال مىكردند تا آن كه روزى ديدند آن حضرت يكپارچه سياه
پوشيده; هم جبه ايشان سياه بود و هم شب كلاه و هم كفششان.
داود در ادامه گويد: حتى ديدم كه امام جايى از كفش خود را شكافت و فرمود: آگاه
باشيد كه پنبهاش[167] سياه رنگ است. سپس امام تكهاى از لايه ميانى آن را بيرون
آورد و به ما نشان داد و به من فرمود: قلبت را سپيد و نورانى كن و هر چه
مىخواهى بپوش.[168]
شيخ صدوق پس از نقل حديث فوق گويد: چون امام در نزد دشمنان متهم شده بود كه به
رنگ سياه ـ كه مورد علاقه و شعار عباسيان بود ـ توجهى نمىكند درصدد برآمد به
نهايت درجه ممكن اين اتهام را از خود بزدايد. ايشان براى اين منظور حتى پنبه
كفششان را هم به رنگ سياه درآورده بود.
هر چند شيخ حر عاملى بعد از حكايت سخن شيخ صدوق گويد: با توجه به جمله آخر
روايت، مىتوان گفت كه امام ـ عليهالسلام ـ مىخواسته جواز استفاده از رنگ سياه
را به شيعيان اعلام فرمايد و درصدد تقيه نبوده است.[169]
نمونه ديگر از مواردى كه در آن امام ـ عليهالسلام ـ جانب تقيه را در مسأله رنگ
لباس رعايت فرموده، جريان ذيل است:
حذيفة بن منصور گويد: در محضر امام صادق ـ عليهالسلام ـ در حيره[170] بودم كه
پيك منصور عباسى از راه رسيد و از حضرت خواست پيش خليفه برود. امام يك بارانى
كه يك روى آن سياه و روى ديگرش سفيد بود، خواست. آن را پوشيد و فرمود: من اين
بارانى را مىپوشم اما مىدانم لباس اهل جهنم است.[171]
علامه فيض كاشانى در توضيح فرموده امام گويد: حضرت با آن كه مىدانست سياه، رنگ
لباس جهنميان است، اما آن را پوشيد، و اين براى رعايت تقيه بود. زيرا عباسيان
جامههاى سياه مىپوشيدند و جز آن رنگ، رنگ ديگرى نظرشان را جلب نمىكرد.[172]
عزادارى
از جمله موارد استثنا شده از كراهت استفاده از لباس مشكى، مراسم عزادارى سيد
الشهدا ـ عليهالسلام ـ است. شيخ عبدالله مامقانى در اين زمينه گويد: كراهت پوشش
سياه، به هنگام برپايى مراسم عزادارى سيدالشهدا ـ عليهالسلام ـ برطرف
مىگردد.[173]
مرحوم بحرانى در اين باره گويد: بعيد نيست كه پوشش سياه در عزادارى امام حسين ـ
عليهالسلام ـ از روايتهايى كه استفاده از آن را نهى كرده، مستثنا باشد; چون در
تعدادى از احاديث به اظهار غم و اندوه امر شده است.
مرحوم مجلسى در جلاء العيون روايتى در تأييد اين مطلب ذكر كرده، گفته است:
فرزند حضرت سجاد ـ عليهالسلام ـ ; يعنى عمر بن زين العابدين گويد: وقتى جد
مظلوم شهيدم كشته شد، زنان بنى هاشم در عزاى آن حضرت لباس سياه پوشيدند و آن را
در گرما و سرما به تن داشتند و امام سجاد ـ عليهالسلام ـ هم در آن ماتم براى
آنان غذا تهيه مىفرمود.[174]
البته مرحوم مامقانى و عده زيادى از فقيهان استفاده از لباس سياه را منحصر به
عزاى سيد الشهدا ـ عليهالسلام ـ ندانسته و در مورد ساير ائمه هدى ـ عليهمالسلام
ـ و حتى مؤمنان و مسلمانان هم جايز دانستهاند. شيخ عبدالله مامقانى در اين باره
گويد: به نظر من پوشيدن لباس سياه در عزاى اهل بيت بلكه در غم هر مؤمنى براى
رعايت حرمت او از موارد استثنا شده از كراهت است.[175]
پىنوشتها
[1]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176. البته اظهار فوق مربوط
به زمانى است كه آن شهيد درصدد نگارش مجموعه اولين دانشگاه و آخرين پيامبر بود.
[2]- همان، ص 201.
[3]- البته انسانهايى كه در ماوراء ماده سير مىكنند به محسوسات و طبيعتاً رنگها
كمتر توجه دارد.
[4]- اقتباس از مأخذ پيشين، ج 11، ص 248.
[5]- همان، ج 3، ص 28.
[6]- اقتباس از همان مأخذ، ج 5، ص 195.
[7]- فرهنگ فارسى معين، ج 2، ص 1677.
[8]- تاج العروس، ماده لون.
[9]- لسان العرب، ج 12، ص 367.
[10]- مجمع البحرين، با تعليقات محمد عادل، نشر فرهنگ اسلامى، ج 2، ربع 4، ص
155.
[11]- ر.ك: مفردات راغب اصفهانى، تحقيق محمد سيد گيلانى، نشر مرتضويه، ص 457.
[12]- مجموعه مصنّفات، شيخ اشراق، ج 2، ص 106.
[13]- اسفار، ج 4، ص 91.
[14]- الميزان، ج 15، ص 122.
[15]- لغتنامه دهخدا، ماده نور. نيز بنگريد به «موسوعة المورد»، بعلبكى، ج 6، ص
119.
[16]- اصول روانشناسى، نرمان ل، مان، ترجمه و اقتباس: ساعتچى، ج 2، ص 340.
[17]- لغتنامه، ماده «رنگ» نيز بنگريد به موسوعة المورد، ج 3، ص 59 ـ 58.
[18]- نيوتن عقيده داشت كه رنگهاى هفتگانه طيف، رنگهاى خالصاند و به رنگهاى
ديگر، تجزيه نمىگردند. ليكن به موجب نظريه موجى نور، رنگهاى مختلف، نورهايى
هستند كه طول موج آنها با يكديگر اختلاف دارد. مثلاً طول موج نور قرمز سير حدود
80/0 ميكرون و نور بنفش 40/0 ميكرون است و ساير رنگهاى طيف، داراى طول موجهايى
ميان اين دو هستند: قرمز سير: 80/0 ميكرون; قرمز: 65/0 ميكرون; نارنجى: 60/0
ميكرون; زرد: 58/0 ميكرون; سبز 55/0 ميكرون; آبى: 48/0 ميكرون; نيلى: 42/0
ميكرون; بنفش: 40/0 ميكرون. چنان كه ملاحظه مىشود هر چه از رنگ قرمز به طرف
بنفش پيش مىرويم، معينى است. بدين معنا كه انواع مختلف رنگ قرمز، داراى طول
موجهايى است كه از قرمز سير با طول موج 80/0 ميكرون شروع مىشود و به قرمز روشن
با طول موج 65/0 ميكرون خاتمه مىيابد. اين رنگها به طور اتصالى تغيير مىكنند و
حد فاصلى بين آنها نمىتوان تشخيص داد; يعنى معلوم نيست كجا رنگ قرمز پايان
مىيابد و رنگ نارنجى آغاز مىگردد. (لغتنامه دهخدا، ماده رنگ)
[19]- اسفار، ج 4، ص 85 ـ 88.
[20]- اسفار، ج 4، ص 92 ـ 93.
[21]- ر.ك: همان مأخذ، ص 93.
[22]- همان، ص 94.
[23]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144.
[24]- سوره بقره (2) آيه 187.
[25]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 18، ص 144.
[26]- لغتنامه دهخدا، ماده رنگ.
[27]- روانشناسى عمومى، ص 160.
[28]- برخى از محققان از رنگهاى «احوى» (سياه متمايل به سبز) و «مدهامتان» (سبز
سيه فام) هم ياد كردهاند. (ر.ك: دانستنىهاى قرآن، مصطفى اسرار، ص 126).
[29]- سوره بقره (2) آيه 138.
[30]- الميزان، ج 1، ص 313 ـ 315.
[31]- سوره روم (30) آيه 30.
[32]- كشف الاسرار، ج 1، ص 381 ـ 382.
[33]- همان، ص 387.
[34]- سوره فاطر (35) آيه 27 و 28.
[35]- سوره روم (30) آيه 22.
[36]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 205.
[37]- سوره نحل (16) آيه 13.
[38]- مجمع البحرين، ماده «ذ، ر، أ».
[39]- مجمع البيان، دارالمعرفه، ج 3، ص 543.
[40]- سوره نحل (16) آيه 69.
[41]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 176 و 177.
[42]- اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 11، ص 248.
[43]- همان، ص 273.
[44]- سوره زمر (39) آيه 21.
[45]- سوره بقره (2) آيه 69.
[46]- ر.ك: تفسير صافى، ج 1، ص 128.
[47]- همان، ص 128.
[48]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 282 ـ 281.
[49]- همان، ج 5، ص 172 ـ 171.
[50]- همان، ص 189 ـ 190.
[51]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 6، ص 247 و 248 و 254.
[52]- فيض كاشانى وجههاى تشبيه دو آيه را به ترتيب، «بزرگى» و «رنگ» دانسته
است. (تفسير الصافى، ج 5، ص 270).
[53]- اين واژه را برخى «جمالات» (جمعِ جمعِ «جَمَل») قرائت كردهاند. (مجمع
البيان، ج 5، ص 633).
[54]- برخى از مفسران چون حسن بصرى و قتاده و فرّا و قمى و فيض، «صفر» را به
معناى سياهى مايل به زردى ترجمه كردهاند. فرا در اين باره گفته است: هيچ شتر
سياهى ديده نشده جز آن كه به رنگ زرد تمايل دارد و از اين رو مردم عرب به شتر
سياه، «صفراء» گويند. (ر.ك: مجمع البيان، ج 5، ص 634; تفسير قمى، ج 2، ص 400;
تفسير صافى، ج 5، ص 270). به نظر نگارنده همين عقيده صحيح است. زيرا در دعاى 32
صحيفه سجاديه(ع) در توصيف آتش دوزخ آمده است: «اللهم انى اعوذ بك ... من نار
نورها ظلمة». سيد على خان در شرح اين بخش از دعا گويد: امام (ع) با اين جمله،
ويژگى آتش دوزخ را توصيف كرده و تفاوت آن را با آتش دنيوى بيان نموده و مفهوم
كلام حضرت اين است كه آتش اخروى نورى ندارد و تاريك و سياه است. و علت آن كه
فرموده: «نورها ظلمة» مطلبى است كه در اذهان جاى گرفته كه آتش هميشه با نور
همراه است. فلذا امام فرموده كه نور آتش اخروى، ظلمت است. در احاديث اسلامى نيز
مطالبى در اين راستا روايت شده است ... و جز او نقل كردهاند كه پيامبر(ص)
فرمود: آتش دوزخ را هزار سال افروختند تا سرخ شد. سپس هزار سال ديگر افروختند
تا سپيد گشت. آن گاه هزار سال ديگر هم افروختند تا آن كه سياه شد. بنابراين
سياه و تاريك است. در روايت ديگرى اين نكته اضافه شده كه آتش دوزخ مانند سياهى
شب است. و در حديث ديگرى آمده كه از قير سياهتر است. و در گزارش ديگرى نقل شده
كه جهنم، تاريك و سياه است نه نورى دارد و نه شعلهاى. از سلمان فارسى حكايت شده
كه: آتش آخرت، تاريك و سياه است. (رياض السالكين، ج 5، ص 108، با تصرف).
[55]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 280.
[56]- همان، ج 5، ص 189 ـ 190.
[57]- همان، ج 18، ص 138.
[58]- همان، ج 5، ص 194 ـ 195.
[59]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47.
[60]- مقصود رنگ گياهان است كه دورنماى آن، زمين را سبز فام جلوه مىدهد.
[61]- سوره حج (22) آيه 63.
[62]- سوره يس (36) آيه 80.
[63]- سوره انعام (6) آيه 99.
[64]- سوره يوسف (12) آيه 43.
[65]- سوره كهف (18) آيه 31.
[66]- سوره رحمان (56) آيه 76.
[67]- همان، آيه 64.
[68]- تفسير نمونه، ج 23، ص 177 و 176.
[69]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279.
[70]- همان، ص 278.
[71]- همان، ص 274.
[72]- سوره نمل (27) آيه 60.
[73]- همان، ج 11، ص 250.
[74]- همان، ج 3، ص 282.
[75]- ر.ك: اولين دانشگاه، ج 5، ص 190 و 191 و 196.
[76]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 47 ـ 48.
[77]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 198.
[78]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[79]- سوره طه (20) آيه 22. نيز ر.ك: سوره نمل (27) آيه 12; سوره اعراف (7) آيه
108; سوره قصص (28) آيه 32; سوره شعراء (26) آيه 33.
[80]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[81]- سوره يوسف (12) آيه 84.
[82]- سوره آل عمران (3) آيات 106 و 107.
[83]- سوره صافات (37) آيات 45 و 46.
[84]- ر.ك: همان، آيه 47.
[85]- همان، آيه 48 و 49.
[86]- سوره مريم (19) آيه 4.
[87]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 197.
[88]- همان جا.
[89]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 75 و 76.
[90]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[91]- سوره رحمان (55) آيه 37.
[92]- مجمع البيان، ج 5، ص 311.
[93]- اولين دانشگاه، ج 5، ص 196.
[94]- همان، ص 197.
[95]- همان، ص 199 ـ 198.
[96]- همان، ص 201.
[97]- همان، ج 11، ص 248.
[98]- همان، ج 18، ص 141 ـ 140.
[99]- آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 41.
[100]- البته شايد مورد يا موارد ديگرى هم باشد كه از نظر حقير دور مانده است.
[101]- سوره فاطر (35) آيه 27.
[102]- سوره نمل (16) آيه 58.
[103]- در مورد نحوه برخورد مردم عرب با دختران و زنان بنگريد به «الصحيح من
سيرة النبى الاعظم» جعفر مرتضى عاملى، ج 1، ص 46 و تفاسير قرآن ذيل آيه فوق و
كتابهاى تاريخ و سيره.
[104]- سوره آل عمران (3) آيه 106.
[105]- سوره ملك (67) آيه 27.
[106]- سوره عبس (80) آيه 41.
[107]- اولين دانشگاه، ج 3، ص 279.
[108]- همان، ج 5، ص 192.
[109]- همان، ص 281.
[110]- ر.ك: اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، ج 5، ص 195.
[111]- ر.ك: الحدائق الناظرة، ج 7، ص 611.
[112]- عروة الوثقى، آيتالله سيد محمد كاظم طباطبايى، ج 1، ص 572.
[113]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 342.
[114]- همان.
[115]- مرآة الكمال، ص 54.
[116]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358.
[117]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358.
[118]- همان، ص 359.
[119]- همان، ادامه روايت.
[120]- كافى، ج 1، ص 308.
[121]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 358.
[122]- حلية المتقين، ص 7.
[123]- ر.ك: جامع عباسى، ص 347.
[124]- الكافى، ج 6، ص 465.
[125]- همان، ص 465.
[126]- كافى، ج 6، ص 447.
[127]- يعنى پوشيدن لباس قرمزى كه انسان را در جامعه انگشتنما كند.
[128]- حلية المتقين، علامه مجلسى، ص 15.
[129]- نام زنى كه امام با او ازدواج كرده بود و ظاهراً اين ماجرا مربوط به
اوايل ازدواج ايشان با او بوده است.
[130]- الكافى، ج 6، ص 447.
[131]- البيان و التبيين، جاحظ، ج 3، ص 72; المفصل، جواد على، ج 5، ص 56.
[132]- الكافى، ج 6، ص 447.
[133]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572.
[134]- جامع عباسى، ص 347.
[135]- اين رويت را قبلاً نقل كرديم.
[136]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118 و 119.
[137]- حلية المتقين، ص 7.
[138]- سنن النبى، علامه طباطبايى، ترجمه فقهى، ص 120; المحجة البيضاء، ج 4، ص
140.
[139]- يعنى امام ـ عليهالسلام ـ در اين مقام بوده كه بيان كند احرام با برد
سبز، حرام نيست. عبارت علامه مجلسى در اين جا چنين است: «يدل على جواز الاحرام
فى الاخضر اذا كان برداً بغير كراهية الا ان يكون لبيان الجواز» (ر.ك: حاشيه من
لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 335).
[140]- بحارالانوار، ج 39، ص 131.
[141]- روايت دنباله دارد. (بنگريد به نجم الثاقب، ميرزا حسين طبرسى، ص 18 و
23; بحارالانوار، ج 19، ص 51.)
[142]- ر.ك: عروة الوثقى، ج 1، ص 572.
[143]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 356; مكارم الاخلاق، ص 104.
[144]- المحجة البيضاء، ج 4، ص 140. برخى از متخصصان درباره مزيت انتخاب لباس
سفيد گويند: «از نظر روانى پوشاك سفيد مانند نور و روشنايى، اثر محرك عمومى در
انسان داشته و از عوامل مؤثر در ايجاد بهجت و سرور و انبساط خاطر بوده و مفرح و
دلگشاست و از اين لحاظ است كه ... بشر روحاً و فطرتاً ترجيح داده است كه از
پوشاك سفيد استفاده كند.»، «لباس به جهت اين كه كمتر از تمام رنگهاى ديگر، نور
جذب كرده و قسمت اعظم تشعشعات را كه خاصيت گرمازدايى از محيط و از جمله اشعه
قرمز و مادون قرمز موجود در نور آفتاب را كه خاصيت گرمازدايى دارد منعكس ساخته
و از خود دفع مىنمايد، وسيله طبيعى و سالمى است در مبارزه با گرماى فصلى و
منطقهاى ...»، «لباس سفيد سبب مىشود كه قسمت اعظم اشعه نورانى محيط بخصوص در
روز منعكس شود و شخص در محيط خود، روشنايى بيشترى را احساس نمايد كه ]اين امر[
خالى از اثرات محرك عمومى و هيجانات موزون روحى و انبساط خاطر نبوده و اثرى
مفرح و دلگشا دارد.» (آيين بهزيستى اسلام، ج 2، ص 88 و 89).
[145]- عروة الوثقى، ج 1، ص 574.
[146]- جامع عباسى، ص 346.
[147]- الحدائق الناظرة، ج 7، ص 116; مستند الشيعه، ج 1، ص 295.
[148]- الكافى، ج 6، ص 449.
[149]- الوافى، فيض كاشانى، ج 5، ص 392.
[150]- ر.ك: مرآة الكمال، ص 59.
[151]- تعدادى از فقها در اين باره حكم به حرمت دادهاند. (ر.ك: احكام مسافران
خارج از كشور، مركز تحقيقات اسلامى نمايندگى ولى فقيه در سپاه، ص 31، 32).
[152]- ر.ك: العروة الوثقى، ج 1، ص 572.
[153]- پيشين.
[154]- وسائل الشيعة، ج 3، ص 280، 281.
[155]- ر.ك: الحدائق الناظره، ج 7، ص 118; ذخيرة المعاد، ص 228.
[156]- الكافى، ج 4، ص 341.
[157]- حاشيه الكافى، ج 4، ص 341.
[158]- الكافى، ج 6، ص 449.
[159]- الوافى، ج 5، ص 391 و 392.
[160]- مرآة الكمال، ج 1، ص 71.
[161]- البته اگر مانع ديگرى چون مخالفت با عرف مذهبى وجود نداشته باشد.
[162]- ر.ك: احكام مسافران خارج از كشور، ص 31 و 32.
[163]- ابن دريد گويد: ينبع نام محلى است ميان مكه و مدينه. (معجم البلدان، ج
5، ص 450).
[164]- كافى، ج 6، ص 467. (با تصرف)
[165]- مرآة العقول به نقل از حاشيه كافى، ج 6، ص 467.
[166]- درست است كه تقيه نوعى ضرورت است اما اين دو مفهوم مترادف نيستند; زيرا
مواردى وجود دارد كه ضرورت هست ولى عنوان تقيه صدق پيدا نمىكند. مثلاً وقتى
سرماى شديد جان انسان را تهديد مىكند و انسان يك لباس بيشتر ندارد، استفاده از
آن حتى اگر سياه و نجس و از گوشت مردار باشد، واجب مىشود.
[167]- معلوم مىشود كه در آن زمان از پنبه در پوشاندن لايه ميانى كفشها استفاده
مىكردند.
[168]- وسائل الشيعه، ج 3، ص 280. (با تصرف)
[169]- پيشين.
[170]- حيره نام شهرى بود در يك فرسخى شهر كوفه. بعد از آن كه حيره توسط
مسلمانان فتح شد، به واسطه بناى كوفه، ارج و اعتبار پيشين خود را از دست داد و
قبل از قرن چهارم هجرى به كلى از ميان رفت. (فرهنگ معين، ج 5، ص 407).
[171]- الكافى، ج 6، ص 449.
[172]- حاشيه كافى، ج 6، ص 449.
[173]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85 (با اندكى تصرف).
[174]- الحدائق الناظره، ج 7، ص 118.
[175]- مرآة الكمال، ج 1، ص 85.
منبع:
فرهنگ جهاد ، شماره 31