چكيده:
در نظام معرفتي عرفان، تناكح و زوجيت در همة مراتب كلي وجود محقق ميشود. پيوند
بين مظاهر جلال و جمال در همه گسترة هستي، از عالم ناسوت تا عالم لاهوت، ساري و
جاري است و نكاح برحسب هريك از اين عوالم، معناي خاصي همراه با ظهورات و
ثمراتي، متناسب با آن عوالم پيدا ميكند. تناكح دو وجود علوي و فاطمي، به عنوان
مظاهر تامّ اسماي جلال و جمال، نورانيترين نكاح در همة عوالم است و پيوند اين
دو دريا، به مصداق كريمه «مرجالبحرين يلتقيان» والاترين ثمرات را تقديم جهان
هستي نموده است. اين نوشتار، با تحليلي عرفاني، به برخي از جزئيات در پيشينة
ازدواج، خواستگاري و عقد اين دو وجود مقدس توجه نموده و سپس به راز عقد آسماني
آنها در زوجيت عام هستي پرداخته است.
منزلت
فاطمه(س)
فاطمه(س) در خانة نوراني پيامبر اكرم(ص)، چشم به دنيا گشود. خانهاي كه محل رفت
و آمد فرشتگان و مهبط روحالأمين بود و براي اهل آسمان نورافشاني ميكرد و مطاف
ساكنان ملكوت و پردهنشينان لاهوت بود.وي در دوران كودكي، در آغوش پدر خود،
خاتم الأنبياء و مادر خود خديجه كبري، پرورش يافت و از آنجا كه قرةالعين رسول
(ص) و ماية روشني چشم وي بود، چشم اميد، الطاف، توجهات و احترام خاص همه را به
وجود نازنين خويش معطوف ميداشت.در دوران كودكي، فاطمه(س) در شرايطي بود كه
گويا تنها فرزند خانواده محسوب ميشد؛ خانوادهاي كه پسر نداشت و خواهران بزرگ
او پيش از وي ازدواج كرده و از خانه رفته بودند. از اينرو، وجود مبارك و خاطر
لطيف و نازكش، تنها همنشين و همراز مادر و پدرش محسوب ميگشت.هنگامي كه حضرت
خديجه(س) از دنيا رحلت فرمود، حضرت فاطمه زهرا(س) فقط پنج سال داشتند.
خواهرانش، فاطمه بنت اسد و جمعي از زنان بنيهاشم آرزوي خدمتش را داشتند و حضرت
رسول (ص) به ايشان توصيه فرمودند كه از تشرف حضورش قصوري نورزند و از وي
استعانت نمايند.آن مخدره با كسي جز حضرت رسول (ص) زياد انس نداشت و شب و روز
خود را با مرحمتهاي آن بزرگوار مشغول مينمود. وي در صيام ايام و قيام ليالي
مراقبت و مواظبت فوقالعاده داشت و بر عبادات و طاعات، چنان اهتمام و اقبال
ميفرمود و آنسان به عبادت، عشق ميورزيد كه زنان زمانش را شگفتزده ميكرد و
همگان از اينكه فاطمه (س) چگونه با آن كمي سن، آنسان تحمل مشقتهاي عبادت را
مينمود، تعجب ميكردند.
فاطمه (س) بعد از خديجه(س)، سه سال ديگر
در مكه بود و در سن هشت سالگي (بـه روايت أسماء)، از همه زنـان عالميان دانـاتر
بـود. (طبـري، بيتا: ص41) بنـابراين، هرچند سن ازدواج فاطمه(س)، پايين بود ولي
هرگز وي از جهت رشد و بالندگي جسمي و روحي در حد همسالان خويش باقي نماند بلكه
اين وجود نازنين و مبارك، از همان سنين خردسالي داراي عظمت و جلالي بود كه
كوهها را به تعظيم خود واميداشت و قامت قيامت كبري محمدي (ص) را در برابر
خويش خاضع مينمود. خسروي خوبان عالم و سر سلسلة كائنات، دست وي را ميگرفت و
در جاي خود مينشاند. احترام متقابل پيامبر(ص) به فاطمه(س)، قبل از اينكه وي به
منزل علي(ع) برود، از سنخ احترام يك پدر به دختر نبود. راز اين تجليل و شكوه
اين احترام، سري است به عظمت ليلةالقدر و حرمت تعظيم پيامبر (ص) در مقابل حريم
فاطمه (س)، حقيقتي است كه در مشكوة اسرار الهيه به همة عوالم ملك و ملكوت
نورافشاني ميكند و اين معنا را براي حقيقتشناسان بازگو مينمايد كه فاطمه(س)
در همان سنين كم، گويا محمد(ص) است و محمد(ص) گويا همان فاطمه(س) است.
قرائن نشان ميدهد كه فاطمه كسي است كه اگر شرايط اقتضا ميكرد و اگر مرد
ميبود، خاتمالأنبياء ميشد. بنابراين نتيجه ميگيريم، سن ازدواج فاطمه (كه
بنابر اختلاف روايات 9 يا 13 يا...) است، نميتواند الگوي مطلقي براي اقتدار
باشد و بهترين سن ازدواج هر دختري در هر شرايطي اين سن نيست بلكه شرايط ازدواج
معقول دختران اين است كه به حداقل رشادت و بلوغ فكري رسيده باشند.
فاطمه نيز نه به عنوان يك دختر كم سن و سال، بلكه به عنوان بانوي بسيار
جليلالقدر، در آسمان ناپيداي كرانة زندگي علي(ع) قدم گذاشت. زيرا نمو فاطمه(س)
از كودكي، با نماي جسماني و رشد عقلاني ساير اطفال، قابل قياس نبود. «آنچه كه
روايات نشان ميدهد اين است كه ظاهراً امتيازات و ويژگيهاي عجيبي در رشد و نمو
جسماني ايشان وجود داشته است.»[1](رك. مجلسي، 1404: ج3، ص9)
دربارة رشد عقلي و معنوي فاطمه (س)، از همان زمان طفوليت، حكايات شگفتي در
تاريخ به يادگار مانده است كه نمونة آن، سخن ام سلمه ميباشد: «تزوّجني رسول
الله(ص) و فوّض أمر ابنته اليّ فكنت ادبها و كانت والله لهي أداب و أعرف
بالأشياء كلها.» (فـاطمة الـزهراء در آينـه تاريخ، 1379: ص 18) «پس از ازدواج
پيامبر(ص) با من، آن حضرت(ص)، دخترشان فاطمه (س) را به من سپرد و من مسئول
تربيت و رسيدگي به امور او بودم ولي به خدا سوگند وي در عمل از من كوشاتر و
آشناتر به هر چيز بود.»
خواستگاري مطهّر
حضرت فاطمه(س) به لحاظ كمال، جمال، نسب و شرف، در چنان اوجي بودند كه
خواستگاران بسياري داشتند. از ميان سرشناسان، مهاجران، انصار و مالداران قريش،
بسياري بودند كه خواستگاريهايي از حضرت رسول(ص) انجام داده بودند ولي پاسخ
ايشان هربار اين بود: «در انتظار قضاي الهي باش.» (كاتب واحدي، بيتا: ج8 ، ص
19)
به نقل طبقات الكبري، حتي ابوبكر و عمر هم از وي خواستگاري كرده بودند اما پاسخ
پيامبر(ص) به همه آنها منفي بود. بدين ترتيب آن حضرت(ص) افراد متعددي را رد
فرموده بودند. (الاربلي، 1995م: ج1، ص371) حتي عدهاي از بزرگان با نفوذي كه بر
بلنداي مقام دختر رسول اكرم(ص) آگاه نبودند، مسئله خواستگاري از فاطمه زهرا(س)
را زمزمه ميكردند اما پيامبر(ص) خوش نداشتند، كسي در اين رابطه سخن بگويد و با
بعضي از خواستگاران نيز به گونهاي رفتار ميكردند كه ايشان ميفهميدند كه
پيامبر(ص) به واسطة اين پيشنهاد از آنان رنجيده است.
در ساير روايات، عذرهاي ديگري نيز براي رد خواستگاران نقل شده است كه نشان از
اطلاع پيامبر(ص) بر امري عظيم داشت. چنانچه فرمودند: «امر ازدواج فاطمه(س) به
دست خداوند است. (همان)
اين جريان، براي كساني كه اوج مقام اين دو نفس مطهر را نزد حضرت رسول(ص)
ميدانستند، واقعهاي متوقع بود؛ زيرا پيامبر اكرم(ص) به وجود نازنين فاطمه(س)
ميفرمودند: «من ترا به همسري كسي درميآورم كه از همه نيكوخوترست و در دين
اسلام از همه پيشقدمتر.» (اميني، بيتا: ج3، ص 20)
گاهي انصار به عليابن ابيطالب(ع) پيشنهاد ميكردند كه از فاطمه(س) خواستگاري
نمايد اما امام علي(ع) به دلايلي بدين امر اقدام نميفرمود. نقل است كه روزي
سعدبن معاذ به همراه جمعي ديگر، براي بيان اين پيشنهاد به جستجوي علي(ع)
پرداختند و وي را در يكي از نخلستانها، در حالي كه به كار مشغول بود، يافتند.
از او خواستند كه براي خواستگاري فاطمه (س) تعجيل نمايد. علي(ع) كه آرزومند
چنين وصلتي بود، كار خويش را رها كرد و به خانه برگشت و پس از تطهير و تنظيف،
روانة منزل رسول خدا(ص) شد و پس از عرض سلام در حضور مبارك پيامبر(ص) نشست، در
حالي كه بر چهرة نورانياش، سرخي حيا نشسته بود.
علي(ع) سر مباركش را پايين انداخت و نتوانست تمناي خود را بر زبان آورد. لختي
گذشت، در حالي كه هر دو وجود مبارك، ساكت بودند. لبهاي پيامبر(ص) به تكلم
درآمد و اين سكوت شكسته شد و آن حضرت(ص) فرمودند: يا علي! گويا براي خواستهاي
نزد من آمدهاي كه از اظهار آن شرم داري. بدون پروا، حاجت خود را بخواه و مطمئن
باش كه پذيرفته ميشود. علي(ع) در پاسخ عرض كرد: اي رسول خدا(ص) پدر و مادرم
فدايتان باد. من در خانه شما بزرگ شدهام، با مهر شما پرورش يافتهام و نيكوتر
از پدر و مادرم، در تربيت من كوشش فرمودهاي و از فيض وجود تو، هدايت يافتهام.
اي پيامبر خدا! سوگند به خدا كه اندوخته دنيا و آخرت من تويي، اكنون آن هنگامي
رسيده است كه بايد خانوادهاي تشكيل دهم و با او انس گيرم. اگر مصلحت باشد و تو
فاطمه(س) را به عقد من درآوري، سعادت بزرگي نصيب من شده است. (الاربلي، 1995م:
ج2، ص 355)
پيامبر(ص) كه از اسرار ازل و أبد خبر داشت و چهرة عقد آسماني علي(ع) و فاطمه(س)
را در ملكوت عالم، نظاره فرموده بود. از اين پيشنهاد خرسند گرديد و فرمود: علي،
پيش از تو كساني به خواستگاري فاطمه(س) آمده بودند اما دخترم نپذيرفت، بگذار تا
نظر او را جويا شوم. آنگاه به نزد فاطمه(س) رفت و فرمود: دخترم،
عليابنابيطالب تو را از من خواستگاري كرده است. تو خويشي او را با ما و سابقة
او را در اسلام ميداني و از فضيلت او آگاهي، آيا اجازه ميدهي كه تو را به
ازدواج او درآورم؟ فاطمه(س) بيآنكه چهرة خويش را برگرداند، به خاطر شرم و
حيا، ساكت ماند ولي حركتي كه ناشي از نارضايتي باشد، از خود بروز نداد. رسول
اكرم(ص) در سكوت پرمعنا و ژرف زهرا(س)، رضايت او را دريافت و فرمود: «الله
اكبر، سكوتها رضاها.»[2] (همان، ص356)
ازدواج
ملكوتي فاطمه (س)
برطبق آنچه كه در سيماي روايات و أحاديث، از جريان خواستگاري حضرت علي(ع) از
حضرت فاطمه(س) برجاي مانده است، اين جريان ريشه در آسمان داشته است. اين ازدواج
به امر خدا بوده و مراسم آن پيش از آنكه در زمين انجام شود، در آسمان و جهان
عليا انجام شده بود. محب طبري از رسول خدا(ص) روايت ميكند كه فرشتهاي برايشان
نازل شد و گفت: اي محمد! خداوند ترا سلام ميرساند و ميگويد: در ملأ أعلي
دخترت را به ازدواج عليابنابيطالب(ع) درآوردم، پس تو هم او را در زمين به
ازدواج علي (ع) درآور. (همان)
امسلمه ميگويد: فاطمه(ع) بر همة زنان افتخار مينمود، زيرا اولين كسي بود كه
جبرائيل براي وي خطبه خواند. (طبري، بيتا: ص 32) و شيخ طوسي از جابربنعبدالله
انصاري چنين روايت ميكند: هنگامي كه رسول خدا(ص) فاطمه(س) را به ازدواج علي(ع)
درآورد، عدهاي از مردم قريش نزد او آمدند و گفتند: دخترت را به مهرية اندكي به
ازدواج پسر ابيطالب در آوردهاي؟ پيامبر(ص) فرمود: من علي(ع) را به ازدواج
فاطمه(س) در نياوردم بلكه خداي عزّوجلّ در شبي كه مرا به سدرة المنتهي (معراج)
بالا برد، اين ازدواج را صورت داد و درّ، جواهر و مرجان پخش نمود. فرشتگان شگفت
زده شده و از آن گوهرها برگرفتند و با آن هديهها داده و بدان افتخار ميكردند
و ميگفتند: اين از فاطمه(س)، دختر محمد(ص) است. (محمدعلي دخيل،1366: ص43)
ابناثير از بلال نقل ميكند كه روزي رسول خدا(ص)، خندان بر ما وارد شدند.
عبدالرحمن بن عوف برخاست و گفت: اي رسول خدا! چه چيزي باعث خندة شما شده است؟
پيامبر(ص) فرمودند: بشارتي از سوي خداي عزّوجلّ دربارة عمو زادهام و دخترم به
من رسيده است. خداوند چون اراده فرموده، فاطمه را به ازدواج علي(ع) درآورد و به
باغ بهشت دستور داد كه درخت طوبي را تكاني بدهد و برگهايي به تعداد دوستان ما
اهلبيت فروريخت. سپس از زير آن درخت، ملائكهاي از نور پديد آمدند و هر ملكي
برگي گرفت. فرداي قيامت اين ملائكه در ميان خلق پراكنده ميشوند و به هريك از
دوستان ما اهلبيت كه برميخورند، برگي ميدهند كه باعث رهايي آنان از آتش است.
(جرزي، بيتا: ج1، ص206)
ابنابيالحديد نيز در اين باره ميگويد: پيامبر(ص)، فاطمه(س) را به ازدواج
علي(ع) در نياورد مگر پس از زماني كه خداوند در آسمان و به شهادت ملائكه او را
به ازدواج درآورده بود. (متقي، 1364: ج5، ص100)
جلوههاي
زميني ازدواج فاطمه (س)
كمالات فوقالعادة فاطمه(س) از يكسو و انتسابش به شخص پيامبر(ص) از سوي ديگر و
شرافت خانوادگي او، زمينهساز ازدواج وي با علي(ع) نشد بلكه رهنمون ازدواج
مبارك تاريخي فاطمه(س)، وحي آسماني بوده است.
ولي با وجود آسماني بودن ازدواج، شخصيت فاطمه(س) و احترام و آزاديي كه آئين
اسلام در انتخاب همسر براي زنان قائل است، ايجاب ميكرد كه پيامبر(ص) بدون
مشورت با فاطمه(س)، بدين امر اقدام نفرمايد. احترام به نظر دختر در امر ازدواج،
يكي از نكات تربيتي جلوة زميني ازدواج فاطمه(س) ميباشد.
در هر حال، چهرة زميني اين پيوند، از همة ابعاد نورانيترين الگوي ازدواج براي
همه اعصار و قرون است. مهرية علي(ع) و جهيزية زهرا(س)، مراسم خواستگاري، نوع
برخورد پيامبر(ص) با فاطمه(س) و مراسم جشن عروسي و...، همه و همه الگوهايي براي
همه ازدواجهاي جهان و جهانيان ميباشند.
در اينجا به ذكر دو نمونه از جلوههاي چهرة زميني اين ازدواج و جنبههاي تربيتي
و الگوبخشي آن اشاره ميشود:
مهريه
فاطمه(س)
روايات فراواني ناظر به اين معني است كه اگرچه چهرة آسماني مهرية حضرت
فاطمه(س)، ثلث بهشت، نهرهاي بهشت، خمس زمين، همة آبهاي عالم و مطالبي نظير
اينها است ولي چهرة زميني مهريه بدين قرار است: «پيامبر(ص) وقتي از علي(ع)
پرسيد كه چيزي داري تا مهرية همسرت قراردهي، علي(ع) پاسخ داد: پدر و مادرم به
فدايت، تو از زندگي من به خوبي آگاهي كه جز شمشير، زره و شتر چيزي ندارم.
پيامبر(ص) فرمود: شمشيرت را براي كارزار نياز داري و با شتر نيز بايد به
نخلستان آب دهي و در مسافرت از آن استفاده كني و من دخترم را با مهرية زره به
عقد تو درميآورم.» (مكارم شيرازي، 1379: ص39)
آنچه در ظاهر از اين مطلب استفاده ميشود اين است كه مهريه حضرت فاطمه(س) كم و
آسان بود ولي اين فقط يكي از نكات مستتر در اين قضيه است. چهرة حقيقي اين
مهريه، اين است كه علي(ع) همه دارايياش را به عنوان مهريه بخشيد. حضرت علي(ع)
چيزي جز زره نداشت و اگر چيزي جز زره خود داشت، آن را نيز به عنوان صداق، به
فاطمه(ع) ميبخشيد.
مهريه در زبان عربي به «صداق» معروف است و صداق ابزاري است كه مرد براي اثبات
صدق نيت خود در ازدواج، به همسرش ميبخشد و علي(ع) زره خود را كه وسيله حفظ
جانش بود، براي اثبات اين دوستي پرداخت نمود. بنابراين مهرية فاطمه(س) ضمن آن
كه نشان ميدهد، ملاك ازدواج هرگز نبايد پول و ثروت خواستگار باشد، در عين حال
نشان ميدهد كه علي(ع) همه آنچه را كه داشت، تقديم فاطمه(س) كرد. بنابراين،
برخلاف آنچه به اسلام نسبت داده ميشود، اگر مردي، داراي مكنت و دارايي بسيار
فراواني است و با وجود تمايل و اصرار خانواده زن، حتي ميخواهد با كمتر از
«مهرالسنه» ازدواج نمايد و بدون هيچ دليل موجهي از پرداخت صداق بيشتر ممانعت
ميكند، اين امر مطلوب اسلام نميباشد.
جهيزيه و
جشن عروسي
نوع جهيزية اين ازدواج، نشان دهندة اين معني است كه اصل در يك پيوند آسماني،
سادگي و دوري از تجمل است. به عنوان مثال، «وقتي امسلمه و امايمن به خدمت
رسول(ص) رسيدند و پيشنهاد علي(ع)، مبني بر رفتن فاطمه(س) به خانة وي را مطرح
كردند، پيامبر(ص) برخلاف آنچه كه سيرة مردم دنياپرست است و از ماهها قبل تدارك
ديده و برنامهريزي ميكنند، فرمود: همين امشب يا فرداشب، ترتيب اين امر را
خواهم داد.» (همان، صص45-42)
اين جشن ملكوتي، آنچنان ساده، بيتكلف و مملو از روحانيت و معنويت بود كه همه
را شگفت زده نمود. پيامبر(ص) خود در تهيه غذا كمك ميفرمود و علي(ع) شخصاً
مأمور شد به مسجد بيايد و بعضي را دعوت كند اما حيا مانع شد كه وي فقط تعدادي
را دعوت نمايد لذا صداي خود را بلند كرد و به صورت عمومي به همگان فرمود:
«اجيبوا الي وليمة فاطمه» و مردم دسته دسته اجابت نمودند و غذا نيز به دعاي
پيامبر(ص) بركت پيدا كرد؛ به گونهاي كه كفاف همگان را داد.
جزئيـات جلوههاي رفتـاري علـي (ع) و فـاطمه (س)، در همة مصرعهاي غزل
ازدواجشان، عاشقانه و عارفانه بود. دعوت عمومي علي(ع) نشانة اين معني است كه
برخلاف آنچه كه بعضيها از اسلام دريافت نمودهاند، وليمه دادن و خرج كردن در
مراسم ازدواج اگر بدون تجمل باشد، بسيار مطلوب است و هرچه جمعيت مدعوين وسعت
داشته باشد و افراد زيادي به ميهماني ازدواج دعوت شوند، به مطلوبيت آن افزوده
ميشود و پرداخت اينگونه هزينهها، از مخارجي است كه مرضي خداوند ميباشد.
گوشههايي از چهرة آسماني جشن عروسي فاطمه(س) نيز در روايات ترسيم شده است.
علماي عامه از جابربنسمره، روايتي قريب به اين مضمون نقل ميكنند: شب زفاف
فاطمه(س)، زمام مركب آن بانو، به دست جبرئيل بود. اسرافيل ركاب ميگرفت و
ميكائيل از پي رهسپار بود و پيامبر(س) جامههاي فاطمه(س) را مرتب ميكرد و اين
فرشتهها با ساير فرشتگان تكبير ميگفتند و اين تكبير تا قيامت، در بين آن
جماعت سنت ماند. (مقدم، 1379: ص60)
بــه تـزويــج جمـالـش بــا جـلالـش
تمـاشــا كـن بديـن حسـن جمـالـش
زمين حسن و زمان حسن، آسمان حسن
عيان حسن و نهان حسن و جهان حسن
همه حسـن و همه عشـق و همـه شـور
همـه جـود و همـه مجـد و همـه نـور
جلوههاي
آسماني ازدواج فاطمه(س)
«ازدواج» در ديدگاه عرفان، علاوه بر قالب ظاهري، روح ديگري نيز در آن مستتر
ميباشد. از آنجا كه خداوند فرش را بر مثال عرش و ملك را براساس ملكوت
بياراسته است، صورت ملكي نكاح، داراي روحي ملكوتي نيز هست و در تطابق لوح تكوين
و صحيفة تشريح، ميتوان به تناسب صورتهاي ملكي با معاني ملكوتي پي برد.
در هيئت ظاهري نكاح و چهرة زميني آن، زن و مرد عقدي ميبندند و در طي آن، هريك
از آنها وظايفي را در قبال ديگري، عهدهدار ميشوند و در پي اين عقد در كنار
يكديگر قرار ميگيرند و از جهت روحي و جسمي، مكمل يكديگر ميشوند و از سوي خدا،
در ميان آنها نوعي مودّت و رحمت ثابت پديدار ميشود اما در چهرة آسماني و
ملكوتي نكاح، روح انساني كه صبغة جلال برآن حاكم است، مجذوب روح انساني ميشود
كه صبغة جمال الهي در آن بيشتر است و آنگاه حقيقت قلب مثالي اين دو انسان، در
اثر تجاذب تكويني با هم درميآميزند و از اين آميزش، غرق در بهجت معنوي ميشوند
و يكديگر را براي رسيدن به وحدت جمعيّه ياري ميكنند.
ازدواج علي و فاطمه(س)، اصليترين نسخة يك نكاح حقيقي و شايد تنها مصداق حقيقي
آن است. صورت ازدواج و خواستگاري ايشان كه در ماه ذيالحجه رخ داد، صورت زيرين
يك حقيقت برتر بود. حقيقتي كه كنه آن در سرادقات نهانخانة غيب اسرار الهيه
همواره در پرتو استتار است.
از اسماي جماليه، انس و آرامش بيشتري حاصل ميشود و از اسماي جلاليه، شكوه،
شوكت و هيبت بيشتري به دست ميآيد، زيرا در برابر آنها، خشيت بيشتري حاصل
ميشود. به همين جهت فاطمه(س) و علي(ع)، اگرچه هر دو مظهر همة اسماي الهيه
بودند، ولي در مجموع، انعكاس نور صفات جمال در وجود فاطمه (س) بيشتر و انعكاس
نور صفات جلال در علي (ع) بيشتر بود و اين غلبة انوار به مقتضاي انوثيّت و
ذكوريّت انسان بوده است. نور سفيد نيز در فضاهاي مختلف، به اقتضاي جنسيت جسميت
فضايي كه در آن وارد ميشوند، انوار متفاوتي از خود تابش ميدهد و به همين جهت
الوان گوناگوني حاصل ميشوند. ولي در نورهاي ديگر مثل نور آبي، همة انوار ديگر
نيز وجود دارند اما چون رنگ آبي ظهور بيشتري داشته است، ما آن نور را آبي
ميبينيم ولي همة انوار ديگر نيز، در باطن آن نور وجود دارند. در باطن وجود
عزيز زهرا(س) و علي(ع)، همه اسماي جمال و جلال حق وجود دارد ولي ظهور جمال در
زهرا (س) و ظهور جلال در علي(ع) بيشتر است و جمال و جلال نيز به هم تجاذب خاصّي
دارند.
آية شريفة «مرج البحرين يلتقيان، بينهما برزخ لايبغيان» (رحمن، 20-19)، بيانگر
پيامد اين جذبه است. بعضي از مفسران، آن را به دو درياي وجودي علوي و فاطمي
تأويل بردهاند و از امتزاج اين دو درياي بيكران كه به واسطة شدّت محبّت و
رحمت، هرگز يكديگر را نميآزارند و كمترين ستم و ظلمي در حق هم روا نميدارند،
لؤلؤ و مرجانِ وجود نازنين «حسنين» به وجود ميآيد.
تعبيراتي كه در روايات، تحت عنوان عقد آسماني وارد ميشود، اشاره به همان حقيقت
برتر صورت تناكحية اين دو معصوم (عليهماالسلام) دارد. بنابراين راز عقد زميني
اين دو را بايد در عالم معني جستجو كرد و اسرار جذبة اين دو نسبت به يكديگر را
بايد در صور ملكوتي ايشان جست. وجود تجاذبي تكويني كه بين مقتضيات جلال و جمال
وجود دارد، به نوعي كشش طرفيني، توادد و رحمت، بين مظاهر جلال و جمال ايجاد
ميكند.
به تعبير ابنعربي: «المودة المجعولة بين الزوجين هوالثبات علي النكاح الموجب
للتوالد و الرحمة المجعولة هو ما يجده كل واحد من الزوجين من الحنان الي صاحبه
فيحسن اليه و يسكن...» (ابن عربي، 1414ق: ج3، ص88) صورتي كه بين زوجين نهاده
ميشود، سبب ثبات نكاحي است كه موجب توليد نسل، عطوفت و مهرباني است و به واسطة
اين مودت است كه هريك از زن و شوهر، نوعي كشش، به سوي جنس مخالف خويش دارد و با
طرف مقابل، به نوعي آرامش ميرسد.
براي آشنايي بيشتر و بهتر با مفهوم تناكح الهيه و رازهاي عقد آسماني علي(ع) و
فاطمه(س)، بايد نگاهي گذرا به مفهوم نكاح عرفاني و مراتب آن در گسترة هستي
بيندازيم تا در چشمانداز بعضي از معاني عرفاني، شمايي از زواياي اين عقد
آسماني را از راهي نه چندان نزديك، به تماشا بنشينيم.
نكاح در
عرفان
«زوجيت» در لغت، به معني اقتران و ازدواج دو قرين مذكر و مونث از انسان يا
حيوان است و به معناي عامتر، در زبان عربي به هر دو قريني كه با يكديگر قرينه
شوند، «زوج» ميگويند. (قريشي، بيتا: ج3، ص212) كلمة «زوج» و مشتقات آن، 21
بار در قرآن به كار رفته و كلمه «نكاح» و مشتقات آن، 16 بار در آن استعمال شده
است و توجه به هريك از اين موارد، پرده از بسياري اسرار و حقايق برميدارد.
در هر نظام فكري، علاوه بر روش شناخت، گسترة انديشه و ساختار تفكر هم، در نوع
شناخت تأثيرگذار است. براين اساس، مفهوم «تناكح» و «زوجيت»، در نظام معرفتي
عرفان و متناسب با ساختار انديشهوري آن، ويژگيهاي خاصي را واجد ميشود.
اصولاً نگاه عارف به پديدهها، به گونهاي است كه قالب تعينات را ميشكند و
حقايق در چشم او با متن هستي پيوند ميگيرند. از اين رو، شاخصههاي جزئي،
امتيازات فردي و تعنيات ماهوي، در نگرشهاي عرفاني، محلي از اعراب ندارند و
حقايق از كليت و بساطتي خاص برخوردار بوده و در معيتي با اسماء و صفات تفسير
ميشوند. بنابراين اوضاع لغوي همان معنايي نيست كه عارف در آينة لفظ به مشاهده
مينشيند. (تركه، 1360: ص79)
حضرت امام(ره)، از عرفائي است كه به حكمت لطيفي كه در وضع الفاظ براي معاني
وجود دارد، عنايت خاصي مبذول داشته و يكي از مصابيح كتاب گرانقدر
«مصباحالهداية في الرسالة و الخلافة» را به طور كامل در خصوص تنبيه و اشارات
براين معني رقم زده است. ايشان در ابتداي مصباح پنجاهم، در مقام تعظيم اين نكته
شريف با لحني خاص از مخاطب خود ميپرسند كه آيا در بين اشارات اوليا
(عليهمالسلام) و سخنان عرفا (رضيالله عنهم)، به قاعده وضع الفاظ براي ارواح
معاني برخوردار كرده است يا نه؟ آنگاه به جان خويش سوگند ميخورند كه فهم اين
قاعده از مصاديق تفكري است كه يك ساعت آن، برتر از هفتاد سال عبادت است.
«التفكر ساعة أفضل من عبادة سبعين سنة.» (امام خميني، 1360: ص52)
براساس اين نگرش و به مقتضاي مفاد اين روايت، «نكاح» و «زوجيت» مفهومي عام و
تشكيكي پيدا ميكنند و ديگر به صرف معاملة يك زن و مرد، در عقد ازدواج، اطلاق
نميشوند بلكه اين مفهوم همه گسترة هستي را دربر ميگيرد و در هر عالمي به
مقتضاي همان عالم تفسير ميشود.
عوالم و نشئات وجود، به اعتبارات مختلف داراي تقسيماتي است. عارف حكيم، آيةالله
رفيعي(ره)، از مشهورترين تقسيم رايج در بين اهل حكمت و عرفان، بدين گونه تعبير
ميكند: هر حقيقتي از حقايق ممكنات بر حسب عوالم وجود، داراي سه مرتبه است:
وجود عقلي مجرد از ماده، وجود مثالي برزخي و وجود طبيعي مادي. (همان) عارف
شبستري اين تقسيم را بدينگونه بيان ميكند: «عوالم كليه، پنج قسم است: لاهوت،
جبروت، ملكوت، ملك، ناسوت.» (لاهيجي، 1381: ص1) و علامه قيصري(ره) در شرح مقدمه
فصوص ابن عربي (ره) و شيخ كبير صدرالدين قونوي (ره) در نفحات و حمزه فناري در
شرح مفتاحالانس نيز، عوالم را به پنج قسم تقسيم ميكنند. (قيصري، 1375: ص 372)
و نكاح در همه اين عوالم پنجگانه سريان دارد. براي اينكه مفهوم نكاح در عرفان
روشنتر شود، به مفهوم آن در عوالم خمسه اشاره ميشود.
نكاح در
عوالم هستي
همان طور كه روشن گرديد، نكاح در همة وجود سريان دارد. «اين سريان به واسطة
حركت قدسي حبّي، در مراتب كلي وجود است كه به انواع پنجگانه تقسيم ميشود و اين
انواع باعث پيدايش عوالم معنوي، روحي، نفسي، مثالي و حسي ميشود.» (حسن
زادهآملي، 1378: ص39)
خداوند، عوالم وجود و موجودات را با اين پيوندهاي تناكحيه، به هم مرتبط ساخته و
در جميع موجودات، صفت تأثير و تأثر را قرار داده است. هيچ موجودي، متصف به
تأثير نيست، مگر آن كه به تأثر نيز اتصاف دارد.
مراتب
تناكح
حكماي الهيه و عرفا، مراتب تناكحات و پيوندهاي زوجيت بين حقايق عالم را در پنج
مرتبه از مراتب هستي، به صورت مفصلي عنوان نمودهاند كه در اينجا فهرست وار
بدان اشاره ميشود:
نكاح اول: پيوند و اجتماع اسماي اولية الهيه است كه از آنها به مفاتيح غيب
تعبير ميشود. مقام واحديت كه مقام ظهور وجود جميع اسماء، صفات و اعيان ثابته
است، نتيجه اين تناكح ميباشد.
نكاح دوم: اين پيوند، نوعي امتزاج، در هم آميختن و علاقهاي است كه بين حقايق
أسماي الهيه و حقايق «اعيان ثابته»[3] اشياء حاصل ميشود. از اين نكاح، عالم
ارواح عاليه و مجردات حاصل ميشود.
نكاح سوم: نكاح طبيعي ملكوتي است و ارواح تاليه نسبت به ارواح عاليه و سكان
سماوات و ملائكه (عليهم السلام) به اعتبار روح و معني، نه به اعتبار مظاهر و
شئون، از ثمرات اين نكاح به شمار ميآيند. فرشتگاني كه از آنها به «ذاريات» و
«نازعات» تعبير ميشوند، از جملة ثمرات اين نوع پيوند است.
نكاح چهارم: نوعي نكاح عنصري است كه در اجسام بسيط واقع ميشود. (قيصري، 1375:
صص470-467) ثمرة اين نكاح، به وجود آمدن قابليت ظهور همة اجسام است.
نكاح پنجم: اين نكاح مربوط به عالم انسانِ كامل است و از آن جا كه انسان اگر
كامل شود، وجودش مشتمل بر همة عوالم وجود ميگردد، لذا نكاح در دايرة عالم
انسانِ كامل، داراي أسرار عجيبي است. البته بنا بر يك معني، نكاح، مرتبه پنجم
ندارد. زيرا مرتبه پنجم نكاح، معقوليت جمع است. يعني غلبه «معقوليت جميع
نكاحات» كه اختصاص به انسان كامل دارد.
گسترة
نكاح فاطمي در عوالم هستي
همان طور كه مطرح گرديد، «نكاح» و «زوجيت» در هر عالمي، به مقتضاي همان عالم
معني ميشود. در عرفان شيعي، علي(ع) و فاطمه(س) هر دو انسان كامل هستند و انسان
كامل «جهان اكبر» است. يعني عالم وجود او، مشتمل بر همة عوالم و جهانهاي هستي
است. انسان كامل، خواه مرد و خواه زن، ميوة درخت وجود است و غايت حركتهاي
وجودي و ايجادي در همة جهانها، وجود انسان كامل است و همه نكاحهاي عوالم،
زمينهساز اين معني هستند كه درجهان خلقت، انسان كاملي ايجاد شود. توجه به اين
حقيقت، نقش وجود حضرتفاطمه(س) را در عالم خلقت، روشنتر ميكند. بنابراين
ازدواج و نكاحي كه بين علي(ع) و فاطمه(س) در اين عالم واقع شده اسـت، ريشـه در
آنسـوي عوالم هستي دارد و دربـردارندة معاني همـة عوالم اسـت. بنابراين،
اينگونه نبوده كه فقط بين اين دو وجود مقدس، از جهت جسماني «توادد» و «پيوندي»
حاصل شود بلكه آميزش روح گسترده علي(ع) و فاطمه(س)، بسيار بسيار عميق است و
ريشه در منتهاي هستي دارد.[4] حضرت فاطمه (س) زني بودند كه هم خود ميوة درخت
وجود بودند و هم دو انسان كامل از بستر وجود ايشان، به جهان امكان قدم گذاشتند.
راز وجود حضرت فاطمه(س)، از آن جا كه به راز نكاحهاي ساري در همه عوامل پيوند
گرفت، نكاح خود ايشان نيز داراي مرتبت و منزلتي بس عظيم شد و وجود ايشان در
جهان امكان، با وجود علّي أعلي درآميخت كه وجود چهارده معصوم (ع) از ثمرات اين
تناكح حقيقي ميباشند.
خداوند تبارك و تعالي، مؤلف است و به حكم اين اسم، در مقام فعل در تمامي عوالم
وجود، اندر كار تأليف است. تأليف، تركيب و امتزاج، يكي از سنن الهيه است كه بر
كل ناموس جهان آفرينش حكمفرمايي مينمايد و از همين تأليفها و پيوندهاي حقايق
جهان، به تناكح تعبير ميشود.
در ازدواج علي(ع)و فاطمه(س)، خداوند با تمامي مقتضيات اسم «مؤلف» ظهور كرد و
ارادة خداوند اين دو ميوة شجرة وجود را كه همة تناكحات در راستاي حاصل شدن
آنها انجام ميگيرد، به عقد هم درآورد. از ثمرة تأليف عوالم وجودي فاطمه و
علوي، دوازده «جهان كبير» و «كون جامع» به وجود آمده است. اين دوازده جهان
اكبر، هم علت غايي همة آفرينش و عوالم وجود هستند و هم در قوس نزول، علت فاعلي
براي ايجاد همة عوالم و ارواح عاليه ميباشند.
راز جذبه
علي و فاطمه (عليهم السلام)
خداوند در قرآن دربارة زوجيت ميفرمايد: «و من كل شيءٍ خلقنا زوجين، لعلّكم
تذكرون» (ذاريات، 49)، «و ما از هر شيئي دو زوج خلق كرديم، باشد كه متذكر
شويد.»
بر طبق قاعده شريفه وضع الفاظ براي ارواح معاني، كلمه زوجيت در اين آيه اشاره
به روح معناي زوجيت دارد و به همين جهت است كه تمامي گسترة هستي و پهنة گيتي را
فراميگيرد. اين آيه روشن ميكند كه همة موجودات بدون استثنا، داراي نوعي زوجيت
هستند و به نسبت مظاهر گوناگون، جلوة اين زوجيت، متفاوت خواهد بود. حتي امروزه
بشر با فرو رفتن به جهان بينهايت كوچك و بينهايت بزرگ اتمها و كهكشانها، به
اين نتيجه رسيده است كه ذرات دروني هر اتم، تحت سيطرة معناي گسترده زوجيت قرار
دارد و حتي كشف ذرات خود ماده نيز، نوع خاصي از پيوندها و تقابلهاي اسرارآميز
عالم را نمايان ميكند.
كلمه «شي» در اين آيه مساوق كلمه موجود
است و از آنجا كه موجودات داراي رتبههاي متفاوتي هستند، چه بسا بتوان گفت حق
در هر رتبهاي از رتبات وجود، با دو ظهور جلال و جمال تجلي نموده است. «در هر
جلالي جمال و در هر جمالي جلال مستتر و پنهان است.» (جوادي آملي، 1379: صآينه
اآ21)
از دو حيث، تقابل جمال و جلال در عالم انساني، حيواني و نباتي، به ذكوريت
وانوثيت تعبير ميشود. ولي سرّ اين دو جنسي بودن را بايد در باطن حقيقت عرفاني
اسماي جماليه و جلاليه حضرت حق جستجو كرد.
در چشم انداز عرفان، هريك از افراد انسان يك نوع به شمار ميآيد؛ به نحويكه
نفوس بشري به لحاظ مراتب قرب، داراي انواع مختلفي هستند. در هريك از رتبههاي
وجودي انسان، ميتوان نوعي تقابل جلال وجمال را تصور كرد. مظاهر جلال وجمال اگر
در يك رتبه از رتبات وجودي قرار گرفته باشند، داراي توادد و كشش وصف ناشدني
ميباشند. حال هر چه مرتبت وجودي افراد، سعه داشته باشد و مشاركت جوهري نفساني
آنان و كفويت ايشان بيشتر باشد، اين نوع جذبههاي وجودي بين آنها بيشتر است و
چون كفويت تام و فوق تام، فقط در دو معصومي كه پروردة دست يك پيامبرند، حاصل
ميشود لذا محبت هيچ مظهر جلال و مظهر جمالي در جهان، همتاي محبت و توادد علي و
فاطمه(س) نبوده است؛ ولي از آنجا كه محبت ايشان در طول محبت الهي بوده است، اين
امر موضوعيت پيدا نكرده است و از محبت اين دو به يكديگر، همسان محبت ايشان به
خدا، سخني به ميان نيامده است.
بنابراين، وقتي ازواج در عالم انساني از مشاكلت نفساني بيشتر برخوردار بوده و
هم رتبه باشند، داراي گرايش و كشش بيشتري نيز خواهند بود و به همين ترتيب هرچه
قرابت نوعي يك زوج به هم بيشتر باشد، پيوندها و تواددها بيشتر خواهد بود. توجه
به اين نكته بلند، راز توادد علي(ع) و فاطمه(س) را بيشتر نمايان ميكند. از
آنجا كه هر دو داراي كفويت تام بودند و هيچ كفويتي در عالم به پاي كفويت آنها
نميرسد، راز توادد و جذبههاي شگفتانگيز روحي اين دو وجود مقدس هويدا ميشود.
تلبّس شأنيت اين دو بزرگوار به ملكة عصمت، بر رحمت و مودت روحي اين دو انسان
كامل ميافزود و راز تقابل و تأليف همة أسماي زيباي خداوندي، در وجود اين دو
معصوم (ع) به ظهور ميرسيد. «حقيقت عصمت عبارت از قوهاي نوري و ملكوتي است كه
صاحب عصمت از همه پليديهاي گناهان و ادناس و سهو و نسيان و امثال اينگونه
رذائل نفساني كه شخص را آلوده ميسازد، محفوظ است و هركس حائز مقام عصمت باشد
از بدايت امر تا انتها، از لغزشها در تلقي وحي و ديگر القائات سبوحي در همه
شئون عبـادي و خَلقي و خُلقي و روحاني مصـون ميمانـد.» (حسـنزاده آملي، 1378:
ص48) و ملكة عصمت در اين دو معصوم (ع)، پيوندهاي روحي اين دو را بيشتر تحكيم
مينمود. يكي از رازهاي عقد آسماني اين دو نيز اين بود كه يك زن معصومه از آن
جا كه تحت قواميت مرد قرار ميگيرد، حتماً بايد مرد او نيز داراي ملكة عصمت
باشد و در جهان كسي به جز علي(ع) داراي ملكة عصمت نبود و اگر او نبود، براي
فاطمه(س) كفوي وجود نداشت.
فهرست منابع:
?الاربلي، ابيالحسن علي بن العيسي ابن ابيالفتح: «الكشف الغمة»، انتشارات
مركز تحقيقات فارسي ايران پاكستان، اسلام آباد، 1995م.
?جرزي، ابن اثير: «اسدالغابة في معرفة الصحابة»، بينا، مصر، بيتا.
?اميني، عبدالحسين: «الغدير»، دارالكتب العربي، بيروت، بيتا.
?جوادي آملي، عبدالله: «زن در آينه جمال و جلال»، مركز نشر اسراء، 1379.
?حسنزادهآملي، حسن: «فص حكمة عصمتية في كلمة فاطمية»، محمدحسين نائيجي،
انتشارات قيام، 1378.
?خميني، روح الله: «مصباح الهداية الي الولاية و الخلافة»، انتشارات پيام
آزادي، 1360.
?قريشي، سيدعلياكبر: «قاموس و قرآن»، دارالكتب الاسلامية، ج5، تهران، بيتا.
? تركه، صائن الدين: «تمهيدالقواعد»، انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران، تهران،
1360.
?طبري، محب الدين: «ذخائر القبي»، نشر حسام الدين قدسي، مصر، بيتا.
?قيصري، داوود: «شرح مقدمة قيصري»، تصحيح و تعليق جلال الدين آشتياني، انتشارات
علمي، تهران، 1375.
?كاتب واحدي، ابن سعد: «طبقات الكبري»، انتشارات دار صادر، بيروت، بيتا.
?لاهيجي، شمس الدين محمد: «گلشن راز شبستري»، انتشارات زوّار،1381.
?متقي، علي بن حسام الدين: «كنزالعمال في سنن الاقوال والافعال»، مؤسسة
الرسالة، بيروت، 1364.
?مجلسي، محمدباقر: «بحارالأنوار»، انتشارات دارالكتب الاسلامية، تهران، 1404 ق.
?محمدعلي دخيل، علي: «نگرشي بر زندگي حضرت فاطمه(س)»، محمدعلي اميني، واحد
تحقيقات اسلامي بنياد بعثت، چ اول، تهران، 1366.
?محيالدين عربي: «فتوحات مكيه»، انتشارات دارالفكر، بيروت، 1414 ق.
?مقدم، سيد محمد تقي: «فضائل الزهراء و مناقب انسية الحوراء»، انتشارات مقدم، چ
دوم، مشهد، 1379.
? مكارم شيرازي، ناصر: «زهرا برترين بانوي جهان»، انتشارات سرور، چ چهارم، قم،
1379.
? ـــــــ : «فاطمة الزهراء در آينه تاريخ»، انتشارات وثوق، چ دوم، قم، 1379.
پىنوشتها
1- البته در بعضي از رواياتي كه در اين
خصوص وارد شده است، تعابير مبالغهآميزي هم وجود دارد كه اگر آنها حمل بر ظاهر
نشود و توجيه نشود، ممكن است شبهاتي پيش آيد.
2- در رابطه با جزئيات بيشتر از واقعة خواستگاري علي (ع) از فاطمه (س)، ميتوان
به كتب مورخاني چون بلاذري، ابن هشام، ابن اسحق و طبري و عالماني چون كليني،
مفيد و شيخ طوسي مراجعه كرد.
3 - اعيان ثابته، صور موجودات در محضر علم الهي هستند.
4- از آنجا كه بسط بيشتر اين مطلب مستلزم بيان مقدمات سنگين عرفاني و فلسفي
است، به بيان همين مقدار در اين باب اكتفا ميشود و غرض از اشاره به اين معاني
اين بود كه براي مخاطب، اين تصوير ترسيم گردد كه پيوند دو انسان كامل معصوم(ع)
يك پيوند عادي نيست و بسياري از موجودات عالم هستي از حسنات اين پيوند، بهرهور
هستند.
منبع:
فصلنامه كتاب زنان ، شماره 24