رابطه محبت خداوند با شادابى انسان‏

محمد رضا داودى


مقدّمه
انسان موجودى اجتماعى است و بالطبع نياز به روابط اجتماعى و ارتباط عاطفى با همنوع خود دارد. روانشناسان يكى از نيازهاى او را دوست داشتن ديگران و مورد محبت ديگران واقع شدن مى‏دانند. سلامت روانى در صورتى است كه فرد، محبوب ديگر افراد قرار گيرد و به اين صورت يكى از نيازهايش برآورده شده، شادمان، خشنود و بانشاط مى‏گردد، در صورت محروميت از محبت احساس كمبود كرده، دچار اضطراب و افسردگى مى‏شود.(1) از طرفى بسيارى از افراد دنبال شادابى‏اند تا كارهاى خود را با انگيزه‏هاى درونى و با شور و سرزندگى انجام دهند و با كسالت و خمودى رابطه‏اى نداشته باشند. سؤال اين است كه آيا مى‏توان از ديدگاه قرآن كه كتاب حيات و زندگى است، رابطه‏اى ميان اين دو امر مهم (محبت و شادابى) يافت؟

ادعاى ما اين است كه محبت خداوند موجب نشاط انسان مى‏شود، چه اينكه انسان، خدا را دوست و محبوب خويش بداند و يا خدا انسان را دوست بدارد، شادابى لازم در زندگى او بوجود آمده، و محرك درونى او براى فعاليتهاى مادى و معنوى به ويژه عبادت مى‏شود. توضيح و اثبات اين مطلب در ادامه اين نوشتار مى‏آيد.

همانطورى كه در مقدمه اشاره شد محبت يكى از نيازهاى روانى بشر است، اسلام نيز به اين جنبه عاطفى انسان توجه نموده و درباره محبت زن و شوهر نسبت به يكديگر و دوستى پدر و مادر نسبت به فرزندان و به عكس، سفارشات فراوانى را كرده است. در بحث رابطه انسان با خدا نيز مسأله محبت قابل طرح است، اين نوع محبت را مى‏توان در دو شكل مشاهده كرد يا (به عبارتى صحيح‏تر) دو مرحله دانست:
1- محب خدا بودن (دوست داشتن خداوند)
2- محبوب خدا بودن (خداوند انسان را دوست بدارد).

مرحله اول: محبت و دوست داشتن خداوند
قرآن مؤمنان را اينچنين ستايش مى‏كند: «و من الناس من يتخذ من دون اللّه اندادا يحبونهم كحب اللّه و الذين آمنوا اشدّ حبّاً للّه»(2)
بعضى از مردم همتايانى به جاى خدا مى‏گيرند و آنها را مانند دوستى خدا دوست مى‏دارند، ولى آنان كه ايمان آورده‏اند خدا را بيشتر دوست مى‏دارند .
مؤمنان خداوند را بسيار دوست داشته و به او عشق مى‏ورزند، زيرا خداوند از هر جهت كه تصور شود سزاوارترين موجود براى بالاترين مرتبه محبت است. و از طرفى خداوند خالق ما و نعمت دهنده به ماست، نعمت هايى كه از شماره بيرون و هميشگى است(3) اين خود نيز منشأ محبت ما نسبت به اوست زيرا ما هر نعمت دهنده‏اى را براى انعامش دوست مى‏داريم.
در اين آيه خداوند مشركان را سرزنش مى‏كند كه چرا براى خويش معبودهايى انتخاب كرده و همچون پروردگار او را دوست مى‏داند، مؤمنان را مى‏ستايد كه آنان بيشترين محبت را به خداوند دارند. از آيات بعدى (سوره بقره، آيه 166 و 167) چنين استفاده مى‏شود كه اين مذمت و ست ايش به جهت لازمه محبت يعنى عمل مى‏باشد كه مؤمنان در عمل فرمانبر خداوند هستند، شدت دوستى او تنها از راه اطاعت و پيروى پروردگار بدست مى‏آيد نه با ادعاى دوستى.(4)
از طرفى هرچه محبت به چيزى بيشتر باشد لذتى كه از رسيدن به آن حاصل مى‏شود بيشتر خواهد بود، و از سوى ديگر كمال لذت بستگى به مرتبه مطلوبيت و ارزش وجودى محبوب نيز دارد، پس اگر كسى شديدترين محبت را به ارزنده‏ترين موجودات يعنى خداوند پيدا كند، و بهاى وجودى او را درك نمايد به عالى‏ترين و بالاترين لذت‏ها نايل خواهد شد.(5)
عشق جوشد بحر را مانند ديگ‏
عشق سايد كوه را مانند ريگ‏
عشق بشكافد فلك را صد شكاف‏
عشق لرزاند زمين را از گزاف‏
(مولوى)

طبق آيه فوق افراد با ايمان چون بالاترين محبت را به پروردگار خويش دارند، بيشترين لذت را از زندگى در اين دنيا مى‏برند. لذت نيز رابطه‏اى تنگاتنگ با شادابى دارد، لذت ملايم طبع انسان است او ذاتا به گونه‏اى آفريده شده است كه همواره در پى كسب لذت است(6) و حصول لذت براى او نشاط آور است. پس دوست داشتن خداوند باعث نشاط انسانهاى با ايمان مى‏شود.

مرحله دوم: محبوب خدا گشتن
اين بدان معنى است كه انسان به مرتبه‏اى از كمال برسد كه خدا او را دوست خود بداند و به او عشق بورزد. در محبت‏هاى معمولى كه بين انسان‏ها وجود دارد، دوستى بين محبّ و محبوب دو طرفى است در مورد خداوند هم چنين است، كه مؤمنان خدا را دوست دارند و كارهاى خود را براى او انجام مى‏دهند و سعى و تلاش خويش را به كار مى‏گيرند تا اعمال شان را با اخلاص و نيت پاك انجام دهند، حال اگر بدانند كه خداوند هم ايشان را دوست دارد( و اين مطلب را در وجود خود بيابند) در آنان نشاط مضاعف ايجاد شده، فعاليت شان بسيار بيشتر مى‏شود. د ر اين هنگام ايشان علاوه بر اينكه وظايف خود را به خوبى بجا مى‏آورند بدنبال اين هستند كه هر كارى كه فقط رضايت الهى در آن است انجام دهند.

درجات و مراتب نشاط و شادابى به مراتب محبت بستگى دارد. شادابى محبوب خدا بودن بالاتر از شادابى محب خداست، بنابراين افراد با ايمان به دنبال راهى هستند كه درجه نشاط را با افزودن درجه محبت زياد كنند. از اين رو به مرحله دوم محبت مى‏رسند كه بالاتر از مرحله اول است.
اينكه انسان محبوب خداوند بشود و خداوند او را دوست داشته باشد شرطى دارد كه در آيه زير، ذكر شده است، قرآن مى‏گويد:
«قل ان كنتم تحبّون اللّه فاتّبعونى يحببكم اللّه و يغفر لكم ذنوبكم و اللّه غفورٌ رّحيم»(7).
بگو اگر خدا را دوست مى‏داريد از من پيروى كنيد تا او نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد كه او آمرزنده و مهربان است.

و آن شرط پيروى از پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله و سلم - است. از آيه شريفه استفاده مى‏شود كه محبت و دوستى، مشوّق و محرك انسان به عمل است، وقتى مى‏فرمايد محبّ واقعى خداوند كسى است كه پيرو پيامبر باشد، روشن مى‏شود كه انسان وظايفى را كه پيامبر بر عهده او گذاشته است بايد به خوبى انجام دهد. اگر كسى چنين بود از محب خدا بودن بالاتر رفته، محبوب خدا مى‏گردد و به مرتبه‏اى مى‏رسد كه خدا او را دوست دارد. اين امر سبب مى‏شود كه انسان نه تنها از يك نشاط سرشار بهره برد بلكه در اعمال و رفتار وى نيز آثار خود را نماي ان ساخته، مى‏كوشد تا اعمال و رفتار خود را مطابق با رفتار پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - (و ائمه معصومين عليهم السلام) گرداند، زيرا محبت و دوستى تنها يك علاقه قلبى نيست بلكه بايد آثار آن در عمل انسان آشكار باشد. در صورتى مى‏توان ادعاى محبت و دوستى خ دا را داشت كه پيرو راستين پيامبر اكرم - صلى اللّه عليه و آله - بود و بنابر فرمايش امام صادق (عليه السلام) كه مى‏فرمايند:
«و من سرّه ان يعلم انّ اللّه يحبّه فليعمل بطاعة اللّه و ليتبعنا الم يسمع قول اللّه لنبيه - صلى اللّه عليه و آله - (قل ان كنتم تحبّون اللّه...)(8)»

هر كس مى‏خواهد بداند كه خداوند او را دوست دارد، بايد از خدا اطاعت كند و از ما تبعيت نمايد.
از ائمه معصومين نيز مى‏بايست پيروى كرد. اما كسى كه در عمل سست بوده و كارهاى خويش را به خوبى انجام نمى‏دهد و يا براى غير خدا انجام مى‏دهد و يا طبق هوى و هوس عمل مى‏كند، در حقيقت در شناخت و محبت خدا سست است و اگر ادعايى مبنى بر دوستى خدا كند، ادعايى بى‏مو رد و دروغ است.(9)

پس با پيروى از شريعت ودستوراتى كه پيامبر آورده، مى‏توان به بزرگترين بشارتى كه براى محب است - اينكه خدا انسان را دوست بدارد - دست يافت؛ زيرا براى محب هيچ امرى و بشارتى لذت بخش‏تر از اين نيست كه محبوبش نيز او را دوست بدارد. بنده‏اى كه راه محبت الهى را با اخلاص طى مى‏كند آرزويى جز آنكه خداوند او را دوست داشته باشد ندارد. او مى‏خواهد چنانچه خدا را دوست دارد پروردگار نيز او را دوست بدارد و چنانچه او براى خداست، خدا هم براى او باشد. با دانستن اينكه پروردگار او را دوست خويش مى‏داند به بزرگترين آرزوى خود نايل گرديده و در خود احساس شادمانى مى‏نمايد.

افراد بسيارى تلاش مى‏كنند تا خدا را دوست بدارند. كسى محب خداوند باشد مهم است، ولى مهمتر آن است كه آدمى محبوب خدا بشود. از آنجا كه تمام نظام آفرينش لشكريان الهى است، «و للّه جنود السماوات و الارض»(10)؛ اگر خداى سبحان نسبت به انسانى محبت داشت، همه نظام آف رينش نسبت به او مهر مى‏ورزند، زيرا همه آنها تابع اراده الهى هستند و اگر اراده الهى به صورت محبت به انسان كاملى تعلق گرفت و چنين فيض ويژه‏اى درباره او بروز كرد كل نظام، محب او خواهند بود. اگر فردى احساس كند تمام نظام آفرينش نسبت به او مهر مى‏ورزند و همه م حب اويند، خود را تنها نمى‏بيند از اين رو شادابى عجيبى را احساس مى‏كند و همين نشاط او را به تلاش و فعاليت در راه هدفى كه اختيار نموده، وادار مى‏كند.

به طور خلاصه مى‏توان راه رسيدن به محبت الهى (مرحله اول محبت) را در دو امر بيان كرد:

1 - ارتباط نزديك داشتن با رسول خدا و نيز ائمه معصومين (عليهم السلام) كه اينان اولياء و دوستان خدا هستند. محبت اولياى الهى شاخ و برگ محبت خداست، اگر اين محبت تقويت شود محبت به خدا نيز تقويت مى‏گردد. (از آنجا كه با اولياى خدا از طريق حواسمان تماس داريم، آ نها را مى‏بينيم و صدايشان را مى‏شنويم و آنها همنوع ما هستند بيشتر مى‏توانيم درباره آنها بينديشيم. اگر از راه محبت آنها وارد شويم، راه براى محبت خداوند آسان مى‏گردد). پس يكى از مهمترين راه‏هاى جلب دوستى خداوند، دوست داشتن اولياى الهى (رسول خدا و ائمه معصو مين (عليهم السلام)) است.

2 - راه ديگر براى جلب دوستى و محبت خدا دور ساختن محبت‏هاى دنيوى است. اگر دل انسان مملو از دوستى مال و فرزند (و به طور كلى محبت‏هاى دنيا) باشد جايى براى دوستى خدا باقى نمى‏ماند.
خداوند مى‏فرمايد:« زُيّنَ لِلنَّاس حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالبَنِينَ القَناطِير المُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الفِضَّةِ وَ الخَيلِ المُسَومّةِ و الانعام وَالحَرثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الدُّنيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسنُ المَآبِ»(11)
دوستى خواستنيها(ى گوناگون) از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسب‏هاى نشاندار و دامهاو كشتزار(ها) براى مردم آراسته شده (ليكن) اينها برخوردارى زندگى دنياست و (حال آنكه) فرجام نيكو نزد خداست.

شيطان زينت دهنده محبت دنيا و جلوه دهنده آن به عنوان هدف براى مردم است(12)، كه با دلبستگى به امور مادى ديگر جايى براى محبت خدا باقى نمى‏ماند. در صورتى كه امكانات مادى تنها وسيله‏اى براى گذراندن زندگى دنيا و بهره بردن از آنهاست تا انسان براى آخرت خويش توش ه برگيرد. و نيز مى‏فرمايد: «و تحبّون المال حبّاً جمّاً»(13) ؛ و مال را دوست داريد دوست داشتنى بسيار.

شما مال و ثروت را بسيار دوست داريد، شما افرادى دنيا پرست، ثروت اندوز، عاشق و دلباخته مال و متاع دنيا هستند، كسى كه علاقمند به مال باشد، در هنگام مرگ فشار بسيارى را خواهد ديد زيرا در وقت مرگ تمام علاقه‏هاى دنيا قطع مى‏گردد. گاهى ممكن است مال كم باشد ولى دلبستگى به آن زياد باشد. كسى كه حب ثروت تمام قلبش را پر كرده، جايى براى ياد و محبت خداوند وجود ندارد. پس افرادى كه خواهان محبت الهى هستند بايد تلاششان را به كار گيرند تا خانه دل را از تعلقات مادى فارغ نگه دارند و بتهاى سيم و زر را از كعبه دل فرود آورند و بشكنند؛ علاقه به آنها را در دل راه ندهند و چنانچه اين محبت وارد قلبشان شده است آن را بيرون آورند، با اينكه از امكانات مادى استفاده مى‏برند، اما هرگز آن را هدف خود نپندارند.

مى‏توان گفت دوستى دنيا محبت دروغين است كه انسان نقص را كمال پنداشته و بر اساس چنين پندار باطلى به آن كمال موهوم علاقمند گردد. محبت كاذب داراى جاذبه بوده، انسانها را به سوى خود جذب مى‏كند اما جاذبه‏اى كه عين دافعه است، چنانكه افعيها بانفس كشيدن برخى از ح شرات را جذب مى‏كنند اما نه براى پرورش بلكه براى نابود كردن. زرق و برق دنيا چنين است كه انسان را جذب مى‏كند تا او را درهم بكوبد و نابود سازد و سپس به صورت زباله دفع كند. ولى خداوند نه تنها محبوب مؤمنان بلكه محب آنان بوده، آنان را به سمت خود جذب مى‏كند تا آنان را بپروراند و زندگى معنوى به آنان بخشد، از اين رو مى‏بينيم در نبردهايى كه بين مردان با ايمان و مشركان در طول تاريخ اتفاق افتاده است، مؤمنان همواره پيروز بوده‏اند، زيرا معرفت آنان كامل بوده، و در پرتو آن اشتياق و علاقه آنان كاملتر است، كه اين امر با عث ايستادگى آنان شده، در نتيجه پيروزى نصيبشان مى‏شود.(14)


پى‏نوشت‏ها‏
1. ر.ك: آبراهام مزلو؛انگيزش و شخصيت ؛ ترجمه احمد رضوانى؛ مشهد: آستان قدس رضوى، 1372ش، ص 254.
2. سوره بقره، آيه 165.
3. و ان تعدّوا نعمت اللّه لاتحصوها... سوره ابراهيم، آيه 34(و اگر نعمت خدا را شماره كنيد نمى‏توانيد آن را به شمار درآوريد.)
4. ر.ك: طباطبايى، محمد حسين ؛ الميزان فى تفسير القرآن ؛ چ 5، قم: 1371 ش، ج 1، ص 405.
5. حضرت على عليه السلام مى‏فرمايند:«لذيذترين و زيباترين چيز در بهشت محبت خداوند است، هنگامى كه بهشتيان نعمتهاى بهشتى را مشاهده مى‏كنند دلهايشان لبريز از محبت شده، فرياد مى‏زنند «الحمد للّه رب العالمين» عبد على عروسى حويزى، تفسير نورالثقلين ؛ تصحيح هاشم رسول محلاتى ؛ قم: اسماعيليان، بى‏تا، ج 2، ص 295.
6. ر.ك: رجبى محمود ؛ انسان‏شناسى ؛ج‏1، قم: مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى (ره)، 1380 ش، ص 211.
7. سوره آل عمران، آيه 31.
8. كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 3، ص 68.
9. همانند ادعايى كه قوم بنى اسرائيل مى‏كردند، خداوند به پيامبر اكرم - صلّى اللّه عليه و اله و سلم - مى‏فرمايد:
«قل يا ايّها الّذين هادوا ان زعمتم أنّكم اولياء للّه من دون النّاس فتمنّوا الموت ان كنتم صادقين و لا يتمنّونه أبداً بما قدّمت أيديهم و اللّه عليمٌ بالظّالمين» (سوره جمعه، آيه 6 و 7)
بگو اى كسانى كه يهودى شديد اگر پنداريد كه شما دوستان خداييد نه مردم ديگر، پس اگر راست مى‏گوييد درخواست مرگ كنيد؛ و(لى) هرگز آن را به سبب آنچه از پيش به دست خويش كرده‏اند آرزو نخواهند كرد و خدا به (حال) ستمگران داناست يهود مى‏گفتند ما فرزندان و دوستان وي ژه خداوند هستيم، خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد در مقابل بلند پروازى آنها چنين بگو: اى يهوديان اگر شما گمان مى‏كنيد كه دوستان خدا هستيد و در ادعاى خود راست مى‏گوييد آرزوى مرگ كنيد چرا كه دوست هميشه مشتاق ملاقات با دوست خود است و با مرگ، انسانها به لقاى پ روردگار خويش مى‏رسند. اگر شماى يهود در ادعاى خود راست مى‏گوييد چرا اين اندازه به زندگى دنيا علاقمند و از مرگ گريزان هستيد. در آيه دوم مى‏فرمايد آنان هرگز آرزوى مرگ نمى‏كنند زيرا آنان اعمال زشت و گناهانى را مرتكب شده‏اند كه مى‏دانند عذابى دردناك در انتظار آنان است، بنابراين ادعاى آنان كه خود را دوستان خدا مى‏پندارند و در عمل به اثبات نمى‏رسانند، ادعايى بى‏پشتوانه و غلط است.
فردا كه قيامت آشكارا گردد
هركس كه نه عاشق است رد خواد بود
(مولوى)
10. سوره فتح، آيه 4.
11. سوره آل عمران، آيه 14.
12. به اين دليل كه در چند آيه مى‏فرمايد: «وزيّن لهم الشّيطان اعمالهم» (نمل،24؛عنكبوت،38؛ نحل،63؛انعام،43.
شيطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زينت داده بود، (و هم اكنون نيز كارهاى ناپسند را براى انسانها زيبا جلوه مى‏دهد) آنان هر كار زشتى را انجام مى‏دادند، زيبا و هر كار خلافى را صواب مى‏پنداشتند.
13. سوره فجر، آيه 20.
14. ر.ك عبداللّه جوادى آملى؛ تفسير موضوعى قرآن،ج‏2 ،قم: مركز نشر اسراء، 1378 ش، ج 11، ص 326.


منبع: مجله پاسدار اسلام ، شماره 266 بهمن 82