ازدواج، يك پديدة اجتماعى مهم است كه در امر آن نبايد سهلانگارى شود؛ زيرا
انتخاب شريك و همرازى براى طول زندگى مطرح است. پس، بايد با چشمى باز و تحقيقى
كافى اقدام نمود.
امتيازات همسر ايدهآل
يكى از مهمترين آرزوهاى پسران و دختران، انتخاب همسر ايدهآل است و در پى جواب
اين سؤال كه: كدام همسر با چه امتيازاتى ايدهآل خواهد بود؟
در هر مكتب و مرامى براى اين منظور امتيازات و ملاكهاى خاصّى وجود دارد و اما
در اسلام، كه ديني جهانى و براى سعادت تمام انسانها، (مرد و زن) در تمام شئون
زندگى برنامه دارد؛ براى همسر ايدهآل امتيازاتى بيان گرديده كه بعضى از آنها،
زيربنايى و اصيل و غير قابل چشمپوشى است و برخى، روبنايى و ظاهرى است. اگر زن
و مردى داراى هردو نوع امتياز باشند، بدون ترديد «همسر ايدهآل» خواهند بود.
اما اگر بعضى يا هيچ يك از امتيازات روبنايى را دارا نباشد، اما صاحب امتيازات
زير بنايى و اصيل باشد، باز اين مرد و زن، همتا و كفوّ همديگرند.
و اما اگر زن يا مردى، امتيازات زيربنايى را نداشته باشد و صاحب تمام امتيازات
ظاهرى باشد، اين شخص هرگز براى يك مؤمن «همتا و كفو» نخواهد بود. و بسيار كم
اتفاق مىافتد كه ازدواج با او، انسان را به ايدههايش برساند، بلكه اكثر اين
نوع ازدواجها، ناموفق خواهد بود.
جمال و زيبايى، مال و ثروت، حسب و نسب و برترى خانوادگى، شخصيت اجتماعى، شغل
پردرآمد، برجستگى مقام و منصب دنيايى، سنّ و سال، رنگى چنين و چنان و... همه از
امتيازات ظاهرى و روبنايى و در درجة دوم است؛ بدين صورت كه اگر هر كدام از آنها
نبود، مشكلى در همتايى زن و مرد در امر ازدواج ايجاد نمىكند، در صورتى كه آن
امتياز اصيل و زيربنايى، وجود داشته باشد.
امتياز زيربنايى و اصيل
تنها امتيازى كه مورد سفارش اسلام است و موجب تداوم ازدواج و خوشبختى مرد و زن
مىگردد، و زيربنايىترين امتياز در امر ازدواج قرار دارد، «دين و اخلاق» است
كه با وجود اين امتياز اگر بعضى يا هيچ كدام از امتيازات ظاهرى نباشد، مشكلى در
امر ازدواج به وجود نخواهد آمد؛ بلكه به وعدة قرآن كريم و روايات، اكثر آن
امتيازات در طول زندگى با عنايت و لطف الهى به دست مىآيد.
خداوند مىفرمايد: )ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله(1؛ «اگر فقير باشند
(ازدواج كنند)، خداوند از فضل خود آنها را بىنياز مىكند.»
امام صادقعليه السلام فرمود:
«اذا تَزوَّجَها لِدِينها رزقَهُ اللّهُ المالَ وَالجمالَ2؛ مرد اگر زن را به
خاطر دين او بگيرد، خداوند مال و جمال هم به او مىدهد.»
براى روشن شدن اين مطلب، بعضى از امتيازات ذكر شده در روايات را بررسى مىكنيم:
ثروت و جمال
گاهى مرد براى انتخاب همسر، جز زيبايى يا ثروت چيزى در نظر نمىگيرد و ملاك همة
امتيازات همسر ايدهآل او فقط زيبايى و ثروت است. بنابر تصريح تعدادى از
روايات، او به همين هدفش هم نائل نخواهد شد.
امام باقرعليه السلام نقل ميكند كه پيامبر( َص ) فرمود:
«مَنْ تَزوّجَ امْرأَةً لا يَتَزَوّجَها الاّ لِجَمالها لَمْ يَرَ فيها ما
يُحِبُّ. وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِمالِها لا يَتَزَوَّجَها الاَّ لَهُ وَكَّلَهُ
اللّهُ الَيهِ، فَعَلَيْكُمْ بِذاتِ الدّين3؛ كسى كه در ازدواج هدفش تنها
زيبايى است، به اين هدف نخواهد رسيد و كسى كه هدفش ثروت است، خداوند او را به
همان ثروت وامىگذارد (و ثروت، عامل نجات او نخواهد شد). بنا براين، بر شما باد
به اين كه همسر ديندار را برگزينيد.»
در روايت ديگر، امام صادقعليه السلام مىفرمايد: «هرگاه مردى با زنى به خاطر
جمال يا ثروت زن ازدواج كند، خداوند او را به همان جمال و ثروت وامىگذارد (از
خير و بركت ديگر زن، بهرهمند نمىشود) و اگر به خاطر دين ازدواج كند، خداوند
جمال و زيبايى را به او خواهد داد.»4
پيامبر اكرم( َص )فرمود: «ايّاكُم و خَضْراءُ الدَّمَنْ5؛ از سبزهاى كه در
لجن زار روييده، بپرهيزيد.» عرض شد: يا رسول اللّه! منظور چيست؟ فرمود:
«المَرأَةُ الحَسْناء فى مَنْبَتِ السُّوء؛ زن زيبايى كه در خانوادهاى بد
تربيت شده باشد (و از اخلاق الهى بىبهره باشد).»
زن نيز در انتخاب شوهر، بايد «دين و اخلاق» را ملاك خود قرار دهد. حضرت
علىعليه السلام فرمود: رسول اكرم( َص ) مىفرمود:
«هرگاه خواستگارى آمد كه در مورد «دين و اخلاقش» او را مىپسنديد، جواب مثبت به
او بدهيد...»6
از امام رضاعليه السلام نقل شده است:
«هرگاه مردى كه دين و اخلاقش را پسنديدى براى خواستگارى دخترت آمد، جواب مثبت
به او بده، فقر و تهيدستى او مانع تو از جواب مثبت دادن نشود؛ زيرا خداوند
مىفرمايد: اگر فقير باشند، خداوند آنها را از فضل خود بىنياز مىكند. »7
خاندان و حسب و نسب
يكى از افكار غلط و غير منطقى، اين است كه بعضى مىگويند: او، همتاى ما نيست و
به خاندان ما نمىخورد؛ زيرا داراى فاميل نيست و يا در فلان نژاد است.
انسانيّت و شرافت انسان، به علم و كمالات معنوى و دين و اخلاق است. نژاد و
فاميل و امتيازات ظاهرى و ساختگى، ملاك برترى نخواهد بود.
امام صادق عليه السلام فرمود:
رسول خدا( َص ) دختر عمويش به نام «ضباعه» دختر زبير بن عبدالمطلب را همسر
مقداد بن اسود قرار داد (با اين كه ضباعه، سرشناس و مقداد، گمنام بود). و با
اين كار، خواست امر ازدواج آسان گردد و از سطح طبقهبندى، پايين آيد و مردم
همين شيوه را از آن حضرت پيروى كنند و بدانند كه:
انّ اكرمكم عنداللّه اتقاكم(8 ؛ «همانا گرامىترين شما در پيشگاه خدا، پاكترين
شما مىباشد.»9
و در روايت ديگر، هنگامى كه ازدواج ضباعه با مقداد تحقق يافت، عدهاى از
بنىهاشم نزد پيامبر( َص )آمدند و در اين باره انتقاد كردند. رسول اكرم( َص )
فرمود:
«إنّى إنّما أَرَدْتُ أَنْ تَتَّضَعَ المَناكِحَ10؛ همانا خواستم بلند پروازى
در ازدواجها را به پايين بكشم».
و در نقل ديگر، پيامبر( َص ) فرمود:
«من، زيد بن حارثه را همسر زينب (دختر عمّهام) - دختر جحش - قرار دادم و
همچنين ضباعه دختر زبير بن عبدالمطلب را همسر مقداد نمودم: لِيَعلَمُوا أنَّ
أشْرَفَ الشَّرَفِ الإسلام11؛ تا مردم بدانند كه برترين شرافتها، اسلام است.»
على بن اسباط - يكى از بزرگان اصحاب امام باقرعليه السلام - در مورد ازدواج
دخترانش نامهاى براى آن حضرت نوشت كه: شوهرانى مثل خودم (كه زندگى خوبى داشته
باشند) نمىيابم، چه كنم؟
امام باقرعليه السلام در پاسخ نوشت:
«مقصود تو را فهميدم كه شوهرى مانند خودت را نمىيابى؛ ولى در اين باره، كار را
به تأخير نينداز؛ زيرا رسول خدا( َص ) فرمود: هرگاه شخصى كه از دين و اخلاق او
راضى هستيد به خواستگارى آمد، همسر به او بدهيد و گرنه، فتنه و فساد بزرگ رخ
مىدهد.»12
پيامبراكرم( َص )مىفرمود:
«هرگاه خواستگارى آمد كه در مورد دين و اخلاقش، او را مىپسنديد، جواب رد به او
ندهيد.» راوى مىگويد: عرض كردم: گرچه از نظر نسب در طبقة پايين باشد؟ فرمود:
«آرى، اگر دين و اخلاق وي را پسنديديد، به او همسر بدهيد و گرنه، فتنه و فساد
عظيم در زمين رخ مىدهد.»13
همتايى در ازدواج
زن و مرد مؤمن، همتا و كفو يكديگرند؛ اگرچه يكى از آن دو، يا هر دو، بعضى يا
هيچ يك از امتيازات ظاهرى را دارا نباشند. لذا پيامبر( َص ) ميفرمود:
«... المُؤمنُ كُفْوٌ للمؤمِنَةِ والمُسلِمُ كُفْوٌ لِلمُسلِمَة؛14 ... مرد
مؤمن، همتاى زن مؤمن و مرد مسلمان، همتاى زن مسلمان مىباشد.»
در روايات متعددى از امام صادقعليه السلام نقل شده كه آن حضرت فرمود:
«اَلْكُفْوُ أن يَكُونَ عَفيفاً وَ عِنْدَهُ يَسارٌ15؛ همتاى مناسب براى زن، آن
شوهرى است كه با عفت و پاكدامن باشد و مخارج زندگى خود را بتواند اداره كند (نه
اين كه داراى ثروت كذائى و غيره باشد).»
امام صادقعليه السلام مىفرمايد: خداوند متعال آنچه مورد نياز بشر مىباشد، به
پيامبرش تعليم داد؛ يكى از تعليمات خداوند متعال به حضرت رسول( َص )اين است:
روزى آن حضرت بالاى منبر رفت، پس از حمد و ثناى الهى، فرمود: جبرئيل بر من نازل
شد و اين پيام را از طرف خداوند متعال به من داد و فرمود: «دوشيزگان همانند
ميوههاى روى درختان هستند كه اگر رسيده شوند، بايد آنها را چيد، و گرنه تابش
خورشيد، آن ميوهها را تباه مىكند، و باد، اجزاء فاسد شدة آنها را پراكنده
مىسازد. همچنين دوشيزگان وقتى كه به سنّ رشد رسيدند، دوائى براى آنها جز
شوهرانشان نيست، و در غير اين صورت، در پرتگاه خطر فساد هستند؛ زيرا آنها بشر
هستند (و غريزة جنسى دارند، فرشته نيستند).»
در اين هنگام، مردى برخاست و گفت: اى رسول خدا! با چه كسى ازدواج كنم؟
پيامبر( َص ) فرمود: «أَلأَكْفاء؛با همتاهاى خود.»
او پرسيد: همتاهاى ما كيانند؟
پيامبر( َص ) فرمود: «أَلْمُؤمِنُونَ بَعْضُهُمْ أَكْفاءُ بَعْضٍ؛ مؤمنان
همتاهاى يكديگرند.» و اين جمله را دوبار تكرار كرد.16
بنابراين ملاكِ همتايى، اسلام و ايمان است نه قيافه و نژاد و...
ازدواج پيامبر( َص ) با حضرت خديجه سلام الله عليها
يكى از كاملترين الگوها، ازدواج حضرت محمد( َص ) با حضرت خديجه سلام الله
عليها است. پيامبر گرامى اسلام( َص ) در حالى به خواستگارى حضرت خديجه سلام
الله عليها مىرود كه از نظر ظاهر، جوانى يتيم و فقير است و حضرت خديجه3از
بانوان ثروتمند مكه مىباشد. پيامبر( َص ) در 25 سالگى است و خديجه در 40 سالگى
كه قبلاً دو شوهر ديگر نيز داشته كه از دنيا رفته بودند. پذيرش حضرت خديجه
پيامبر را به همسرى به خاطر آينده نگري بىنظير وى بود، همانگونه كه اقدام
پيامبر براى اين ازدواج نه به خاطر ثروت خديجه، بلكه به جهت فضيلت و شرافت و
اخلاق نيكوى وى بود. زيرا حضرت خديجه در آن عصر بدين صفات نيكو، مشهور بود؛
آنگونه كه از خطبة عقد وى كه ابوطالب آن را قرائت كرد، به خوبى مشهود است.
ابوطالب گفت:
«گرچه برادر زادهام محمد از نظر مالى، فقير است؛ ولى از نظر كمالات معنوى
بىنظير مىباشد. «ثروت»، عطائى است كه خداوند به قدر ضرورت و نياز در اختيار
بشر قرار داده و مانند سايهاى است كه نابود مىشود. محمد، به خديجه و خديجه،
به محمد علاقهمند هستند. ما براى خواستگارى بر اساس رضايت خديجه و امر او،
آمدهايم...»17
و در بعضى از روايات، ابوطالب حضرت خديجه سلام الله عليها را چنين توصيف كرد:
«همانا برادرزادة ما، خواستگار دختر گرامى شماست كه داراى سخاوت و عفت است. او،
بانوى بلند مقام و معروف در ميان شماست. فضل و ارجش زبانزد مردم است. شأن او،
ارجمند مىباشد.»18
اين صفات و فضيلتهاى معنوى حضرت خديجه3بود كه او را شايستة همسرى برجستهترين
انسان عالم خلقت؛ يعنى حضرت محمد( َص )نمود.
ازدواج جُوَيبر و ذُلفا
يكى از ازدواجهايى كه در زمان پيامبر( َص ) به دستور آن حضرت انجام شد و
الگويى براى بعضى ازدواجها در زمان ائمه: نيز قرار گرفت و بايد سر مشقى براى
ديگر ازدواجها باشد، ازدواج جويبر و ذلفا است.
ابوحمزة ثمالى مىگويد:
در خدمت امام محمدباقرعليه السلام نشسته بودم كه خادم حضرت آمد و براى مردى
(منجح بن رياح) اجازة ورود خواست، امام نيز اجازه داد. «منجح» سلام كرد. حضرت
به او جواب داد و خوش آمد گفت و او را نزديك خود جاى داد و از حالش جويا شد.
«منجح» گفت: فدايت شوم! من دختر فلانى را كه از دوستان شماست، خواستگارى
نمودهام؛ ولى او به علت چهرة زشت من و فقر و غربتم، دست رد به سينهام زده و
مرا شايستة دامادى خود نمىداند؛ به طورى يأس از زندگى و غصه و اندوه، قلبم را
فشرده است كه مرگ خود را از خداوند خواستهام!
حضرت فرمود: خودت به عنوان فرستادة من مىروى نزد او، و مىگويى: محمد بن على
بن الحسين بن على بن ابىطالب مىگويد: دخترت را به «منجح بن رياح» كه از
دوستان من است، تزويج كن و جواب رد به او مده!
«منجح» شادمان شد و با شتاب به عنوان فرستادة امام باقرعليه السلام براى
خواستگارى مجدّد روانة خانة پدر آن دختر شد...
بعد از رفتن او، امام محمد باقرعليه السلام رو به حضّار نمود و فرمود:
مردى از اهل «يمامه» به نام «جويبر» به منظور جستجوى آيين اسلام به حضور
پيامبر( َص ) شتافت و با اشتياق اسلام آورد. ديرى نپاييد كه از خوبان اصحاب
پيغمبر به شمار آمد. «جويبر» سياه پوست و فقير و برهنه بود؛ قامتى كوتاه و
چهرهاى زشت داشت.
پيغمبر به ملاحظة اينكه وى، مردى غريب و برهنه بود، او را مورد تفقّد قرار داد
و لباس برايش تهيه كرد و روزانه برايش غذا مىفرستاد.
كمكم افراد غريب و حاجتمند كه مانند او به شرف اسلام فائز مىگشتند و از روى
ناچارى در مدينه مىماندند، رو به فزونى گذاشت و مسجد پيغمبر براى سكونت آنها
تنگ شد. در اين هنگام، خداوند به پيغمبر( َص ) وحى فرستاد كه آنها را از مسجد
خارج سازد و آن مكان مقدس را همچنان براى عبادت، پاك و پاكيزه نگاهدارد...
پيغمبر( َص ) دستور داد، صفّهاى (سكّوئى) در جنب مسجد براى اسكان اين عده
ساختند و آنها را در آن محل جاى دادند...
روزى پيامبر( َص ) در آن جمع با كمال رأفت و حالى رقّت بار به «جويبر» نگريست و
فرمود: جويبر! چه خوب بود همسرى اختيار مىكردى تا شهوت خود را كنترل كنى و در
امور دنيا و آخرت، با تو همكارى كند!
«جويبر» عرض كرد: اى پيغمبر خدا! پدر و مادرم فدايت شوند! كدام زن حاضر است به
همسرى من تن در دهد؟ من كه نه حسب دارم و نه نسب، و نه مال و نه جمال؛ چه زنى
رغبت مىكند با من ازدواج نمايد؟ پيامبر( َص )فرمود: اى جويبر! خداوند جهان به
بركت دين حنيف اسلام، آن كس را كه در جاهليت شرافت داشت، پست نمود، و كسانى را
كه پست بودند، شرافت داد. و آنها را كه سابقاً ذليل بودند، عزيز گردانيد. و آن
همه نخوت جاهليت و تفاخر و باليدن به قبيله و نسب را كه ميان آنها مرسوم بود،
به كلّى برانداخت. امروز ديگر همة مردم: سفيد، سياه، قريش، عرب و عجم برابرند.
همه، فرزندان آدم هستند و آدم را هم خداوند از خاك آفريد! در روز قيامت
محبوبترين مردم در پيشگاه خداوند فقط پارسايان و پرهيزكارانند. اى جويبر! هم
اكنون مىروى نزد «زياد بن لبيد» كه شريفترين مردم قبيلة «بنى بياضه» است و
مىگويى: رسول خدا، مرا فرستاده و دستور داده است كه دخترت «ذلفا» را به عقد
همسرى جويبر (من) درآورى!
وقتى جويبر وارد خانة زياد بن لبيد شد، زياد با گروهى از بستگان خود نشسته و
سرگرم گفتگو بود. جويبر اجازة ورود خواست و بعد از آنكه به مجلس در آمد، سلام
كرد، آنگاه زياد را مخاطب ساخت و گفت: من از جانب رسول خدا( َص )آمدهام و براى
انجام كارى حامل پيامى مىباشم. آن را به طور آشكار بگويم، يا خصوصى و پنهانى؟
زياد گفت: چرا پنهانى؟ آشكارا بگو! من پيام رسول خدا( َص ) را موجب فخر و شرافت
خود مىدانم!
جويبر گفت: پيغمبر( َص ) پيغام داده كه دخترت «ذلفا» را به عقد همسرى من
درآورى!
زياد گفت: آيا پيغمبر، تو را براى ابلاغ اين پيام فرستاد؟
جويبر گفت: آرى! من سخن دروغ به رسول خدا نسبت نمىدهم.
زياد گفت: ما دختران خود را به اشخاصى كه همشأن ما نيستند، تزويج نمىكنيم.
برگرد نزد پيامبر تا خودم بيايم و عذر خود را بگويم.
جويبر ناراحت شد و در حالى كه مىگفت: به خدا قسم! اين كار مطابق دستور قرآن
مجيد و گفتة پيغمبر اكرم( َص )نيست؛ مراجعت كرد.
«ذلفا» سخنان را شنيد؛ لذا فردي را فرستاد و پدرش را به اندرون خواست و پرسيد:
پدرجان! چه گفتگويى با جويبر داشتى؟ پدرش گفت: مىگويد پيغمبر، مرا فرستاده كه
دخترت «ذلفا» را به من تزويج نمايى.
ذلفا گفت: به خدا! جويبر دروغ نمىگويد، بفرست تا پيش از آن كه او به نزد
پيغمبر مراجعت كند، برگردد.
«زياد» فردى را فرستاد تا جويبر را از ميان راه برگرداند؛ وقتي آمد، او را مورد
تفقّد و احترام قرار داد. سپس گفت: اينجا باش تا من برگردم. آنگاه خود به حضور
پيغمبر شرفياب شد و گفت:
پدر و مادرم فدايت گردد!
جويبر پيامى از جانب شما آورده؛
ولى من پاسخ او را به نرمى ندادم. اينك شخصاً به حضور مبارك شرفياب شده و عرض
مىكنم كه:
ما طايفة انصار، دختران خود را به افراد غير هم شأن خود تزويج نمىكنيم.
پيامبر( َص ) فرمود:
«يا زيادُ جُوَيْبِرُ مؤمنٌ ، والمؤمنُ كفوٌ للمؤمنة والمسلمُ كفوٌ للمُسلمة؛
اى زياد! جويبر، شخص با ايمانى است و مؤمن، همتاى مؤمن است و مرد مسلمان، همتاى
زن مسلمان است. بنابراين (با رضايت دخترت) دخترت را همسر او گردان.»
زياد به خانه برگشت و آنچه را پيغمبر فرموده بود، به اطلاع دخترش رسانيد.
دختر گفت: پدرجان! اين را بدان كه اگر از فرمان پيغمبر سرپيچى كنى، كافر خواهى
شد.
زياد وقتى چنين ديد، بيرون آمد و دست جويبر را گرفت و به ميان بزرگان قوم خود
آورد، و ذلفا را به وى تزويج نمود. مهريه و جهيزية عروس را نيز شخصاً به عهده
گرفت. آنگاه از جويبر پرسيد: خانهاى دارى كه عروس را به خانهات بياوريم؟ گفت:
نه! زياد
خانهاى با وسائل و لوازم زندگى تهيه ديد و به وى اختصاص داد. عروس را نيز
آرايش كرده و خوشبو نمودند. و به جويبر لباس دامادى پوشانيدند.
بدين گونه، «ذلفا» دختر زيباى يكى از بزرگان اشراف مدينه و قبيلة معروف خزرج،
به همسرى مردي سياهپوست ، اما آراسته به زيور معرفت در آمد.
لحظهاى بعد، جويبر را به حجله آوردند. وقتى اتاق خلوت شد و نگاهش به رخسار
زيباى عروس افتاد و خود را در خانهاى ديد كه همه چيز دارد و غرق در زينت و عطر
است، به گوشهاى رفت و تا سپيده دم مشغول قرائت قرآن و نماز و عبادت شد. هنگامي
كه صداى اذان را شنيد، برخاست و براى اداى نماز در پشت سر پيغمبر( َص ) از خانه
بيرون رفت. ذلفا نيز وضو گرفت و نماز گزارد... تا سه شب، ماجرا به همين منوال
گذشت تا اينكه زياد هم از موضوع اطلاع يافت. لذا به حضور پيامبر( َص ) رسيد و
ماجرا را به عرض حضرت رسانيد و اضافه كرد كه: جويبر تاكنون با عروس سخن نگفته و
فكر نمىكنم او رغبتى به زنان داشته باشد...
پيامبر( َص ) داماد را احضار كرد و فرمود: جويبر! مگر تو علاقهاى به زن ندارى؟
عرض كرد: يا رسول اللّه! براى چه؟ مگر من مرد نيستم، اتفاقاً شهوت جنسى و علاقة
من به زن، بسيار هم هست... يا رسول اللّه! من چون خود را در خانهاى وسيع و فرش
كرده و پر از لوازم زندگى و عطر و زينت ديدم، به حال و وصفى كه سابقاً داشتم،
انديشيدم و بىكسى و تنگدستى خود را با غريبان به ياد آوردم! از اين رو، خواستم
قبل از هر چيز، «شكر نعمت» را به جاى آورده و بدين گونه، به ذات مقدّس بارى
تعالى تقرّب جويم... در عين حال، آن را در مقابل آنچه خداوند به من ارزانى
داشته، ناچيز مىبينم. ولى قول مىدهم كه امشب را با عروس خود به سر برم و
رضايت او و بستگانش را جلب كنم ...
چيزى نگذشت كه «جويبر» در ركاب پيغمبر به عزم جنگى از مدينه خارج شد و در آن
جنگ شربت «شهادت» نوشيد. بعد از شهادت او، «ذلفا» خواستگاران زيادى پيدا كرد؛
به طورى كه هيچ زنى در مدينه نبود كه مانند او آن همه خواستگار داشته باشد و در
راهش آن اندازه اموال فراوان صرف كنند.19
نتيجه اين كه: ملاك اصلى در همتايى زن و شوهر، دين و تقواست.
امام صادقعليه السلام از پيامبر( َص ) نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
«مِنْ سَعادَةِ المَرءِ الزَّوجَة الصّالحة20؛ داشتن همسر نيكو، از سعادت مرد
است.»
امام باقرعليه السلام از پيامبر( َص ) نقل كرده كه خداوند فرمود:
«زمانى كه بخواهم تمام خوبى دنيا و آخرت را به مسلمانى بدهم، قلبى خاشع، زبانى
ذاكر و بدنى كه در بلا صابر باشد، به او عطا مىكنم. و همسر مؤمنى به او مىدهم
كه هرگاه به او نگاه كند، مسرور گردد و در غيابش، خودش و مالش را حفظ كند.»21
ابراهيم كرخى از امام صادقعليه السلام دربارة انتخاب همسر، مشورت كرد... آن
حضرت فرمود:
«نيك بنگر كه خود را در چه جايگاهى مىگذارى، و چه كسى را شريك مال و دين و
اسرار خود مىسازى! اگر از اين كار، ناگزير هستى، دوشيزهاى پيدا كن كه «خوش
رفتار» و «نيك خلق» باشد. بدان، زنان آن گونه هستند كه اين شاعر مىگويد:
ألا اَنَّ النِّساءَ خُلِقْنَ شَتَّى
فَمِنْهُنَّ الْغَنيمَةُ وَالْغَرامُ
وَ مِنْهُنَّ الْهِلالُ إذا تَجَلّى
لِصاحِبِهِ وَ مِنْهُنَّ الظَّلامُ
فَمَنْ يَظْفَرْ بِصالِحِنَّ يَسْعَدْ
وَ مَنْ يَغْبُنْ فَلَيْسَ لَهُ انْتِقامُ
آگاه باش! كه زنان، گوناگون آفريده شدهاند: بعضى، غنيمتى ارزنده و دلاور و
دلربا هستند؛ بعضى، مانند ماه يك شبه براى شوهر خود مىدرخشند؛ و بعضى، چهرة
تاريك دارند. هركس داراى همسر شايسته گردد، پيروز و سعادتمند گردد و هركس در
اين راه به خطا رود، چون گرفتارى بيچاره است.» 22
ويژگىهاى ديگر
از مجموع آنچه ذكر شد، مىتوان چنين نتيجه گرفت كه: «دين» و «اخلاق نيك» دو
ملاك اصلى براى شايستگى زن و شوهر است. با اين همه، ديگر ويژگىهاى فضيلت و
برترى نيز در اسلام به آن توجه شده و در حدّ امكان بايد اهميّت داده شود؛ گرچه
در درجه دوم اهميّت است.
يكى از ويژگىهايى كه از فروعات دين و اخلاق است، هماهنگى فرهنگى است. امام
صادقعليه السلام در ذيل گفتارى فرمود:
«اِنَّ العارِفَةَ لا تُوضَعُ الاّ عِنْدَ عارِفٍ23؛ زن آگاه و با معرفت، بايد
همسر مرد آگاه و با معرفت گردد.»
جابر بن عبدالله انصارى مىگويد: در حضور رسول خدا( َص )بودم، در مورد همسر
(زن) شايسته چنين فرمود: بهترين همسران شما، كسانى هستند كه داراى اين خصلتها
باشند:
1. براى تولّد فرزندان متعدد، آمادگي داشته باشد.
2. مهربان باشد.
3. عفّت و پاكدامنى خود را رعايت كند.
4. در ميان بستگانش عزيز و سربلند باشد.
5. در نزد شوهرش فروتن باشد.
6. خود را براى شوهرش بيارايد و به او بنماياند.
7. نسبت به نامحرمان، خود نگهدار باشد و پوشش خود را حفظ كند.
8. از شوهرش حرف شنو باشد.
9. در امور جنسى، ميل شوهرش را بپذيرد.
10. در عشق و علاقه به شوهر، افراط نكند و اعتدال را حفظ نمايد.24
همچنين رسول خدا( َص )فرمود:
«بهترين زنان امت من، زيباروى و اندك مهريه هستند.»25
به شخص بد اخلاق همسر ندهيد، گرچه از فاميلهاى خودتان و از نظر خاندان همشأن
خودتان باشد. حسين بن بشّار گويد:
به امام رضاعليه السلام در نامه نوشتم: فاميلى دارم كه به خواستگارى [دخترم]
آمده است ولى بد اخلاق است؟ حضرت فرمود: به او همسر نده، اگر بد اخلاق است.26
«سعدى» چه نيكو سروده است:
زن خوبِ، فرمان برِ پارسا
كند مردِ درويش را پادشا
بُرو پنج نوبت بزن بر درت
چو يارى موافق بود در برت
همه روز اگر غم خورى، غم مدار
چو شب غمگسارت بود در كنار
اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نكوئى و زشتى مكن
دلارام باشد زنِ نيكخواه
وليكن زن بد، خدايا! پناه
تهى پاى رفتن، به از كفش تنگ
بلاى سفر بِهْ كه در خانه جنگ27
پينوشتها:
1. نور / 32.
2. فروع كافى، ج 5، ص 332 و 333.
3. وسائل الشيعه، ج 14، ص 31، ب 14، من ابواب مقدمات النكاح، ح 4.
4. همان، ص 30، ح 1؛ فروع كافى، ج 5، ص 333.
5. وسائل الشيعه، ج 14، ص 29.
6. همان، ص 52، ب 14، ح 6.
7. مستدرك الوسائل، ج 14، ص 188، ب 24، ح 3؛ فقه الرضا (ع)، ص 31؛ نور / 32.
8. حجرات / 213.
9. تهذيب الاحكام، طوسى، ج 7، ص 395.
10. همان.
11. بحارالانوار، ج 103، ص 265 و 266؛ مكارم الاخلاق، ص 238.
12. وسائل الشيعه، ج 14، ص 51.
13. همان، ص 52.
14. فروع كافى، ج 5، ص 341.
15. همان، ص 348؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 52، ب 28، من ابواب مقدمات النكاح، ح
5و 7.
16. فروع كافى، ج 5، ص 337، ح 2.
17. همان، ص 374 و 375.
18. بحارالانوار، ج 16، ص 69.
19. فروع كافى، ج 5، ص 339 - 343.
20. همان، ص 327.
21. همان؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 23، ح 8.
22. فروع كافى، ج 5، ص 323.
23. همان، ص 350.
24. همان، ص 324؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص14.
25. فروع كافى، ج 5، ص 324.
26. وسائل الشيعه، ج 14، ص 54.
27. بوستان سعدى، باب هفتم...، و در كليات سعدى، ص 361.
منبع:
فصلنامه كوثر، شماره 66