معيارهاي گزينش همسر در آموزه‏هاي اسلامي

عسكري اسلامپور كريمي   


مقدمه
يكي از مسائل بسيار مهم و اساسي قبل از ازدواج، در نظر گرفتن معيارهايي براي انتخاب همسر است. به جرأت مي‏توان گفت بيشترين مشكلاتي كه در زندگي مشترك به وجود مي‏آيد، اين است كه زن و مرد، همسر مناسب خود را انتخاب نكرده‏اند و پس از چند سال زندگي متوجه مي‏شوند اين دو مناسب يكديگر نبوده‏اند.

تحقيقات نشان مي‏دهد عوامل اصلي طلاق عبارتند از: اعتياد، دخالت اطرافيان، ناسازگاري، مسائل مالي، فقر فرهنگي و شيوه‏هاي سنتي انتخاب همسر، كه بيشتر متكي بر شانس و تصادف است و به جدائي‏ها دامن مي‏زند.

انتخاب همسر، سنگ زيربناي يك زندگي موفق است و بايد گفت كه اكثر شكستها در زندگي مشترك، از بناگذاري نامناسب اين سنگ زيرين ناشي مي‏شود. اين كه يك زندگي شيرين پس از مدتي به تلخي و سردي مي‏گرايد، اين دريافت ويرانگر هر يك از زوجين را در متن خود دارد كه «ما اصلاً براي هم مناسب نبوديم»، يعني به اين نتيجه مي‏رسند كه در مرحله «گزينش» اشتباه كرده‏اند.

روانشناسان و متخصصان خانواده معتقدند كه هر اندازه زن و مرد قبل از ازدواج، اطلاعات صحيح‏تر و دقيق‏تري نسبت به يكديگر داشته باشند، بهتر مي‏توانند موفقيت و يا شكست زناشويي خود را پيش‏بيني نمايند. بنابراين، اين موضوع را نبايد ساده انگاشت، بلكه براي آن امر خطير «انتخاب همسر» لازم است وقت بگذاريم و با دقت و مطالعه كافي، اقدام كنيم. در اين راستا روانشناسان و متخصصان خانواده، ناصحان خيرانديش كه راهنمايي نسل جوان را وظيفه خود مي‏دانند و براي رهايي دختران و پسران جوان از يك زندگي سرد و بي‏روح و يا يك جدايي اجتناب‏ناپذير، دل مي‏سوزانند، آنان را به ريشه‏هاي مشكلات احتمالي توجه داده‏اند و از اين طريق سعي كرده‏اند كه اشتباهات را به حداقل ممكن كاهش دهند.

يكي از مهمترين اين موارد «انتخاب مناسب همسر» است. قبل از هر چيزي لازم است همسري را كه براي زندگي آينده انتخاب مي‏كنيم به خوبي بشناسيم. اگر اين انتخاب درست و هشيارانه صورت بگيرد، مشكلات بعدي كه خواه‏ناخواه در هر زندگي به وجود خواهد آمد، با درايت و گذشت برطرف مي‏شود؛ زيرا در صورت انتخاب صحيح، زندگي مشترك بر اين باور عميق تكيه خواهد داشت كه «اصل تصميم در مورد شروع زندگي مشترك و انتخاب همسر، درست بوده است» يعني پشتوانه زندگي، يك تصميم درست و منطقي و يك انتخاب آگاهانه بوده است و ستون محكم اين زندگي هرگز فرو نخواهد ريخت.

به هر حال، بايد توجه داشت كه انتخاب همسر، غير از انتخاب لباس و يا گزينش نوكر و كلفت است؛ زيرا، شخص با انتخاب همسر مي‏خواهد شريكي در زندگي خانوادگي براي خود برگزيند؛ شريكي كه تا پايان عمر همراه و همراز او باشد و از مصاحبت با او لذت ببرد. مي‏خواهد او را شريك مال و زندگي خود و مهم‏تر از همه، محرم اسرار خويش نمايد. از اين‏رو، عقل سليم حكم مي‏كند كه انسان بايد درباره همسر آينده‏اش تحقيق كند و از هرگونه عجله‏كاري و اغماض در جوانب قضيه بپرهيزد، ويژگي‏هاي اخلاقي و روحي همسر مورد انتخاب را بشناسد و بنگرد كه چه كسي را براي همسري برمي‏گزيند. ازاين‏رو، مرحله بررسي و شناخت جهت گزينش همسر، اهميت بسزايي در زندگي انسان دارد؛ زيرا، تجربه نشان داده كه بيشتر اختلافات خانواده‏ها و طلاقها و از هم‏پاشيدگي‏ها، منشأ آن شتابزدگي در انتخاب همسر بوده است. بنابراين، پيشوايان معصوم (ع) درباره اين امر خطير و سرنوشت‏ساز دستور داده‏اند كه هنگام انتخاب همسر، ابتدا وضو بگيريد و دو ركعت نماز بجاي آوريد و آن‏گاه از خداوند مهربان درخواست نماييد كه همسري شايسته كه از لحاظ اخلاق و پاكدامني و نگه‏داري مال و آبروي شوهر و زيبايي و فرزندآوري سرآمد زنان است، نصيب شما گرداند و سپس به سراغ انتخاب همسر برويد.(1)

اين دستور معصوم (ع) بيانگر اين است كه فكر و انديشه انسان به تنهايي كافي نيست، بلكه بايد در اين امر مهم به حق تعالي پناه برد و از او استمداد نمود.

شريعت اسلام براي گزينش همسر معيارها و ضوابطي را معين كرده است كه زن و مرد (جوانان) در انتخاب همسر بايد آن معيارها را مراعات نمايند. در اين نوشتار مختصر سعي شده، اصولي‏ترين معيارها و ملاكهاي انتخاب همسر شايسته، به جوانان عزيز معرفي شود تا به گونه‏اي همسر برگزينند كه با يكديگر «همتا» و «متناسب» باشند، تا در زندگي مشترك، روابط في ما بين همسران بهتر، سالم‏تر، پرجاذبه‏تر، شيرين‏تر و با صفاتر گردد. بزرگان و رهبران ديني ما، صاحبنظران، روانشناسان، متخصصان خانواده، شرايط و ملاكها و ويژگي‏هايي را براي ازدواج موفق توصيه مي‏كنند. اين توصيه‏ها را مي‏توان به دو دسته تقسيم كرد.

شرايط و ويژگي‏هاي فردي
مهم‏ترين مسائلي كه در ازدواج مطرح مي‏شود، زمان و سن مناسب و ميزان رشد فرد براي ازدواج است. در اين‏باره، سه شرط اساسي را به اختصار مي‏توان نام برد:

شرط اول: بلوغ جسماني، رواني، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، ذهني، فرهنگي و آرماني.

شرط دوم: داشتن هدف و انگيزه براي ازدواج.

شرط سوم: داشتن اطلاعات لازم در مورد انتظارات، تكاليف و وظايف در زندگي زناشويي.

معيارها و ملاكهاي ازدواج

1ـ ايمان و تقوي (كفو بودن)
بدون شك پايبندي به ارزشهاي اسلامي، يكي از عوامل مهم خوشبختي در زندگي زناشويي است. ايمان به عنوان يك عامل دروني، افراد را از ارتكاب به اعمال خلافِ انساني باز مي‏دارد. افزون بر اين زن و مرد با ايمان و تقوي، از هر جهت براي تربيت فرزندان صالح، شايسته‏ترند.

بي‏گمان از مهم‏ترين عوامل پيوند پايدار و ازدواج موفق و زندگي آرام، هم‏شأن بودن زن و مرد است. اسلام به هم‏شأن بودن زوجين در امر خطير ازدواج تأكيد فراوان كرده و با واژه «كفو» از آن ياد كرده است؛ «كفو» در لغت به معناي شبيه و مانند است، در مسئله ازدواج تا حدّي بايد از نظر ظاهر و باطن بين زن و مرد شباهت وجود داشته باشد.

مهمترين مرحله شباهت، بايد در چهره دينداري جلوه كند به اين معنا كه به فرهنگ پاك حق، مؤمن هم كفو مؤمنه، و ديندار شبيه و مانند ديندار است.چنان كه قرآن كريم مي‏فرمايد: «الخَْبِيثات لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ وَ الطيِّبات لِلطيِّبِينَ وَ الطيِّبُونَ لِلطيِّباتِ...؛(2) زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند...» .

در اين كه مراد از «خبيثات» و «خبيثين» و نيز «طيبات» و «طيبين» در اين آيه شريفه چه كساني هستند، بين مفسران اختلاف است:

1ـ گاه گفته شده منظور سخنان ناپاك و تهمت و افترا و دروغ است كه تعلق به افراد آلوده دارد و به عكس سخنان پاك از آن مردان پاك و با تقوا است ، و «از كوزه همان برون تراود كه در او است.»

2ـ همچنين گفته مي‏شود «خبيثات» به معني «سيئات» و مطلق اعمال بد و كارهاي ناپسند است كه برنامه مردان ناپاك است و به عكس «حسنات» تعلق به پاكان دارد.

«خبيثات» و «خبيثون» اشاره به زنان و مردان آلوده دامان است ، به عكس «طيبات» و «طيبون» كه به زنان و مردان پاكدامن اشاره مي‏كند و ظاهرا منظور از اين آيه شريفه همين است؛ زيرا قرائني در دست است كه معني اخير را تأييد مي‏كند:

الف) اين آيات به دنبال آيات «افك» و همچنين آيه «الزاني لا ينكح الا زانية او مشركة والزانية لا ينكحها الاّ زان او مشرك و حرّم ذلك علي المؤ منين»(3) آمده و اين تفسير هماهنگ با مفهوم آن آيات است.

ب) جمله «اولئك مبرئون مما يقولون» در پايان آيه، آنها (زنان و مردان پاكدامن) از نسبتهاي ناروائي كه به آنان داده مي‏شود، منزه و پاكند، قرينه ديگري بر اين تفسير مي‏باشد.

ج) افزون بر اينها، در روايتي از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) نقل شده كه اين آيه همانند: «الزاني لا ينكح الا زانية اومشركة» است؛ زيرا گروهي بودند كه تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند، خداوند آنها را از اين كار نهي كرد، و اين عمل را ناپسند شمرد.

د) در روايات كتاب نكاح نيز مي‏خوانيم كه ياران ائمه (ع) گاه سؤال از ازدواج با زنان «خبيثه» مي‏كردند كه با جواب منفي روبه‏رو مي‏شدند، اين بيانگر اين است كه «خبيثه» اشاره به زنان ناپاك است.(4)

همچنين در آيه‏اي ديگر مي‏فرمايد: «فَانْكِحُوا ماطابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ؛(5)پس با زنان پاك ازدواج كنيد.»

اين پاكي در زنان و مردان در مرحله اول پاكي و پاكيزگي باطن است، كه عبارت از ايمان به خدا و قيامت و نبوت و قرآن و ملائكه و متخلّق بودن به اخلاق الهي است.

بنابراين، مرد مسلمان و مؤمن حق ازدواج با زنان غيرمسلمان و غيرمؤمنه را ندارد، و اگر اين ازدواج انجام بگيرد، باطل است و فرزندان آنان بدون شك زاده زنا هستند، و همچنين زن مؤمنه حق ندارد با انسان غيرمؤمن ازدواج كند، زيرا از نظر شرعي اين ازدواج باطل و حرام و فرزندان آنان زاده حرامند.

مؤمن و مؤمنه هم‏كفو غيرمؤمن و غيرمؤمنه نيستند، كه اگر اين ازدواج باطل صورت بگيرد دري از عذاب قيامت بر روي هر دو باز شده!!

قرآن‏كريم از ازدواج انسان پاك، يعني انسان مؤمن با انسان ناپاك به شدت منع كرده است: «و لا تنكحوا المشركات حتّي يؤمنَّ و لامة مؤمنة خير من مشركة و لو اعجبتكم و لا تنكحوا المشركين حتّي يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك ولو اعجبكم اولئك يدعون الي النّار و الله يدعوا الي الجَّنة و المغفرة باذنه ويبيِّن آياته للناس لعلَّهم يتذكَّرون؛(6)با زنان مشرك تا ايمان نياورده‏اند ازدواج نكنيد، كنيزان با ايمان از زن آزاد مشركه بهتر است، اگرچه زيبائي يا ثروت او شما را به شگفتي اندازد.»

و زنان خود را نيز به مردان مشرك مادامي كه ايمان نياورده‏اند، ندهيد هر چند ناچار شويد آنها رابه همسري غلامان (بنده) با ايمان درآوريد، زيرا، يك غلام با ايمان از يك مرد آزاد مشرك بهتر است، هر چند، مال و موقعيت و زيبايي او، شما را شگفت‏زده كند. مشركان دعوت به آتش مي‏كنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مي‏نمايد، و آيات خود را براي مردم بيان مي‏كند شايد اهل تفكّر و انديشه شوند.

بنابراين زن با ايمان با مردي كه اهل حق و حقيقت نيست، و در لجنزار انكار واقعيات دست و پا مي‏زند، نبايد ازدواج كند. والدين توجه داشته باشند كه براي جوان پاك و مؤمن خود، دختري را كه منكر اصول الهي است به همسري انتخاب نكنند كه شرط اول در صحت ازدواج ايمان زوجين است تا دو نور و دو پاك و دو پاكيزه و دو مؤمن به هم برسند، و از به هم رسيدن آنان ثمرات شايسته و پاك كه همان فرزندان صالحند به وجود آيند.

تصور نشود كه زيبائي و مال و موقعيّت در مردي كه ايمان ندارد، و در زني كه آراسته به حقيقت نيست، موجب سعادت و سلامت و نشاط و دوام در زندگي است. البته بر خانواده‏ها لازم است در مسئله هم‏كفو بودن، سختگيري نكنند، وقتي پسر و دختر از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل اسلامي، و از نظر قيافه و هيكل ظاهر نزديك به هم باشند، اين دو از نظر شرع مقدس هم‏كفو و شبيه و همانند يكديگرند، و در ازدواج آنان رحمت و بركت حق تجلّي خواهد كرد.

درباره مسئله «كفو و همتا» بودن در منابع روايي، روايات فراواني وجود دارد كه به جهت اختصار به ذكر چند روايت بسنده مي‏كنيم:

رسول اكرم (ص) مي‏فرمايد: «اِذا جائَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دينَهُ وَ اَمانَتَهُ يَخْطُبُ اِلَيْكُمْ فَزَوِّجُوهُ اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ»(7)كسي كه براي خواستگاري نزد شما آمد و نسبت به دين و امين بودن وي رضايت داشتيد، حتما زمينه اين ازدواج را فراهم نمائيد، كه منع ازدواج كفو با كفو از جانب شما زمينه‏ساز فتنه در روي زمين و فساد بزرگ است.

آري، سخت‏گيري در ازدواج، و ايجاد موانع، و تكيه بر عادات و رسوم غلط، و پيگيري شرايط سخت، و طلب جمال و ثروت و مقام، از طرف خانواده‏ها براي پسران و دختران خود، علت ازدياد استمناء، لواط، زنا، فشارهاي عصبي، و بيماريهاي رواني در دختران و پسران است، و اين همه فتنه و فساد، عواقب و توابعش در دنيا و آخرت گريبانگير آن پدران و مادران و اقوام و خانواده‏هائي است كه در مسئله ازدواج سخت‏گيري مي‏كنند.

«جُوَيْبِر» مردي است كه از يمامه به مدينه آمده و مسلمان شده بود. او مؤمني متعهد، ولي در عين حال سياه پوست، كوتاه قد، مستمند و بي‏خانمان بود. روزي پيامبر(ص) به او فرمود: «چرا ازدواج نمي‏كني؟» عرض كرد: «چه كسي به اين بينوا زن مي‏دهد؟» فرمود: «اسلام، هر خوار و ذليلي را عزيز كرده است.» نزد «زياد بن لُبَيْد» كه از اشراف انصار است، برو و دخترش را خواستگاري كن. جويبر نزد زياد آمد و از قول آن حضرت دختر او را خواستگاري كرد. زياد گفت: «ما دختران خود را فقط به همرديفان خود از انصار مي‏دهيم و با آنها وصلت مي‏كنيم». جويبر، نزد پيامبر(ص) آمد و جريان را عرض كرد؛ آن‏گاه حضرت به «زياد» فرمود: «اي زياد! جويبر مؤمن است و هر مرد مؤمني، كُفو زن مؤمنه و هر مرد مسلماني كُفو زن مسلمان است.»(8)

ايمان و تقوا در پسر و دختر مايه هم‏كفويست، و بر پدران و مادران و خانواده‏ها واجب اخلاقي است، هر چه زودتر و سريعتر و با آسان‏گيري كامل و پرهيز از شرايط غيرالهي و سنن غيراخلاقي زمينه ازدواج دو هم‏كفو را فراهم آورند، تا رضا و خوشنودي و رحمت و لطف حق را نسبت به خود جلب كنند.

امام باقر (ع) مي‏فرمايد: «ما مِنْ رُزْءَة أَشَدَّ عَلي عَبْد اَنْ يَأْتِيَهُ اِبْنُ اَخيهِ فَيَقُولَ زَوِّجْني فَيَقُولَ لا اَفْعَلُ أَنَا أَغْني مِنْك»(9)مصيبتي از اين شديدتر نيست كه جوان مؤمني دختر برادر مؤمنش را خواستگاري كند، و پدر دختر پاسخ دهد، من از اين ازدواج عذر مي‏خواهم، زيرا تو از نظر مالي در رتبه من نيستي!

در مسئله ازدواج عصبيّت قومي، شهري، قبيله‏اي نبايد لحاظ شود، زيرا اين‏گونه تعصّبات در آئين الهي مردود شناخته شده و باطل اعلام شده است.

فقر و غنا، اين شهر و آن شهر، اين قبيله و آن قبيله را ملاك ازدواج قرار ندهيد، مردان و زنان همه و همه دختران و پسران يك پدر و مادرند، و براي هيچ يك بر ديگري، جز به تقوا و پرهيزكاري امتياز نيست.9بنابراين، بايد توجه داشت كه مراد از كفو بودن زوجين، هم‏سطح بودن در مسائل اقتصادي نيست، بلكه مقصود همسويي بينشها و باورهاي ديني و پايبندي عملي آنان به ارزشها و معارف الهي است؛ و گرنه شخص همين كه بتواند مخارج زن و فرزندش را بپردازد و از نظر ديني باهم، هم‏عقيده باشند، كفوند. لزومي ندارد كه اگر زن ثروتمند است، مرد نيز حتما ثروتمند باشد؛ از همين‏روست كه امام صادق (ع) فرمود: «الكفو ان يكون عفيفا و عنده يسار»(10)شرط كفو بودن اين است كه عفيف باشد و بتواند مخارج اهلش را بپردازد. بر همين اساس، پسران و دختران خداباور و پاك انديش در آرزوي داشتن همسري مؤمن و نيك سيرت و عامل به ارزشهاي قرآني هستند. چنين گرايشي در امر ازدواج، برخاسته از نهاد پاك و فطرت كمال‏جوي انسان است و خداوند متعال بهترين ازدواج را وصلت پاكان و متقيان با يكديگر مي‏داند.(11) پيامبر اكرم(ص) دراين‏باره مي‏فرمايد: «مَن تَزَوَّجَها لِدينِها جَمَعَ اللّه لَه ذلك»(12) كسي كه به خاطر دين و ايمان زني، با او ازدواج كند، خداوند نيز دنيايش را براي او فراهم مي‏كند.

در روايت آمده كه فردي به امام حسن(ع) عرض كرد: دختري دارم، مي‏خواهم بپرسم كه، او را به ازدواج چه كسي درآورم؟ حضرت فرمود: «زوجها من رجل تقي، فانه ان احبها اكرمها، و ان ابغضها لم يظلمها»(13)براي همسري دخترت مردي باتقوا و مؤمن انتخاب كن؛ زيرا اگر او را دوست بدارد، اكرامش مي‏كند و اگر از او خوشش نيايد، به وي ستم روانمي‏دارد.

به يقين اگر پدر آينده براي هر خانواده كه به عنوان مدير خانواده محسوب مي‏شود، فردي با ايمان و صالح باشد، همسر و ساير اعضاي خانواده را در پرتو مهر و محبت كه ريشه در ايمان او دارد قرار داده و در اثر شايستگي‏هاي معنوي خويش، كانون خانواده را به محيطي أمن و باصفا تبديل نموده و زمينه رشد و تربيت فرزنداني با ايمان و مسئوليت‏پذير را فراهم خواهد.(14)

عفت و پاكدامني، امانتداري، وفاي به عهد، تقيّد به امر به معروف و نهي از منكر، رعايت حقوق ديگران، اجتناب از ظلم و تعدّي، حجاب و دوري از نامحرم، نجابت و حيا از جمله صفاتي است كه مي‏تواند دليل روشني بر ايمان و تقواي هر شخص باشد.

نكته شايان توجه اين است كه اگر مي‏بينيم اولياء الهي دستور داده‏اند كه با متدينين و معتقدين به خدا ازدواج كنيد(15)و يا در آيات و روايات اسلامي از ازدواج با كفار حربي چه به صورت دائم و چه به صورت موقت نهي شده است و از ازدواج با كفار اهل كتاب به طور دائم ممنوع گرديده است، همه اين تأكيدات و توصيه‏ها و فرامين به خاطر همين مسئله اعتقادي و كفو بودن زن و شوهر است زيرا دين، اصول زندگي و اخلاق، ركن بهزيستي است.

به هر حال، زن و مرد با ايمان و تقوا، شايسته يكديگرند و در صورت ازدواج، سعادتمند خواهند شد.

ازدواج شايسته هماره مايه آرامش روح و روان و آسايش جسم و جان است. قرآن‏كريم مي‏فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً اِنَّ في ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون»(16) و از نشانه‏هاي اوست كه همسراني از جنس خودتان براي شما آفريد تا در

كنار آنان آرامش يابيد و ميان شما دوستي و مهرباني قرار داد؛ همانا در اين كار، نشانه‏هايي است براي گروهي كه تفكّر مي‏كنند.

اگر مرد و زني كه هم‏شأن نيستند، اقدام به ازدواج نمايند، نگراني‏ها و ناراحتي‏ها و اختلافات فراواني در زندگي خانوادگي دامنگير آنان خواهد شد. مگر اين كه يكي همرنگ ديگري شود و با بي‏اعتنايي به معيارهاي اصولي، بنيان خانواده را بنا كنند، كه البته چنين زندگي‏اي همانند ساختماني است كه پايه آن را كج بنا نهاده‏اند و هرلحظه احتمال ريزش دارد. افزون بر اينها، دو همسر مي‏خواهند يك عمر با هم زندگي كنند، و در همه فراز و نشيبهاي زندگي يار و غمخوار يكديگر باشند. ازاين‏رو، تحت تأثير افكار و عقايد يكديگر قرار خواهند گرفت و روحيات پسنديده و يا ناپسندشان به يكديگر منتقل مي‏شود. همسر ديندار سعي مي‏كند همسرش را به عمل صالح و خداباوري و خدا ترسي، تقوا، اخلاق نيك و ترك گناه تشويق و ترغيب كند و از نافرماني و سهل‏انگاري در دستورات و احكام خدا باز دارد؛ او را به انجام مقررات و آداب و رسوم مثبت اجتماعي تشويق و از خرافه‏پرستي و موهومات باز دارد؛ مال، آبرو و حرمت يكديگر را حفظ كنند؛ اما همسر بي‏دين، چه بسا زن يا شوهر را با محبت كاذب، تفريح، مجالس مهماني و شب‏نشيني‏ها و يا حتي اجبار و تهديد، منحرف كرده و از او فردي بي‏قيد و لاابالي مي‏سازد و از آنجا كه زن و مرد تحت تأثير محبتهاي يكديگرند و به خاطر رضامندي همديگر سعي در جلب رضايت و تشديد وابستگي و دلبستگي، به خود دارند، چنين تحولات و تأثيراتي به دور از انتظار نيست.

2ـ اصالت و نجابت خانوادگي
خانه و خانواده، نخستين محيط اجتماعي است كه كودك را تحت سرپرستي و حضانت قرار مي‏دهد. ازاين‏رو، بيش از ساير محيطهاي اجتماعي، در رشد و تكامل فرد تأثير دارد و كودك پيش از آن‏كه از اوضاع اجتماعي خارج متأثر گردد، تحت تأثير خانواده قرار مي‏گيرد.

آغاز بيشتر عادتها و نظريات فرد از خانه شروع مي‏شود كه يك نظر اجمالي به اين عادات و نظريات، اهميت تأثير خانواده را بسي روشن خواهد ساخت. عادتهايي از قبيل: طرز غذا خوردن، سخن‏گفتن، راه رفتن، روشهاي عادي،

رفتار با ديگران، همچنين نظر فرد نسبت به حقوق ديگران و ... همه را شخص از محيط خانه و خانواده كسب مي‏كند.

اصالت و شرافت خانوادگي زن و مرد، يكي از اساسي‏ترين ملاكهاي ازدواج، به ويژه در جوامع اسلامي است. كلمه اصالت از اصل گرفته شده و اصل به معناي ريشه آمده است. يعني زن و مرد از خانواده‏هايي باشند كه داراي اصل و ريشه‏اند.

شناخت خصوصيات و وضعيت تربيتي و فرهنگي خانواده همسر آينده، در ايجاد تفاهم بين زوجين در زندگي، نقش اساسي را ايفا مي‏كند و مي‏تواند ملاك قابل اعتمادي براي چگونگي‏تربيت فرزندان و ارتباطات متقابل در زندگي زناشويي‏تلقي‏شود.

توصيه‏هاي اسلام در اين‏باره آن است كه تا حد امكان، خانواده همسر پاك و عفيف باشند؛ زيرا اخلاق و رفتار خانواده، جنبه‏هاي عقلي آن از لحاظ هوشمندي و كودني و زمينه‏هاي اعتقادي آن، در زندگي جديد و نسل، اثر مي‏گذارد.

از ديدگاه قرآن، زنان فقط وسيله ارضاي غريزه جنسي نيستند، بلكه آفريدگار جهان آنان را به گونه‏اي آفريده كه وسيله‏اي براي بقاي نسل و حفظ حيات نوع بشر و مركز ثقل پرورش و تربيت فرزندان صالح و شايسته باشند:

«نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّي شِئْتُمْ وَ قَدّموا لاَِنْفُسِكُمْ»(17) زنان شما، محل بذرافشاني شما هستند؛ پس هر زمان كه بخواهيد، مي‏توانيد نزد آنان برويد و (سعي نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با پرورش فرزندان صالح) اثر نيكي براي خود، از پيش بفرستيد!

قرآن‏كريم در اين آيه شريفه، زنان را تشبيه به كشتزار نموده و مي‏فرمايد: «نِسائُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ؛ زنان شما مانند كشتزاري براي شماها هستند». زيرا كشتزار است كه بذر را پرورش مي‏دهد و به ثمر مي‏رساند.

در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اسلام نسبت به زنان بي‏احترامي كرده و آنان را از مقام انساني؛ تنزّل داده است. ولي غافل از اين كه با طرح اين مسئله معلوم مي‏شود قرآن بقاي نسل بشر را منوط به وجود زن مي‏داند و معتقد است اگر زن نبود، بذر مردان بزرگي كه تاريخ بشر و دنيا را عوض كرده‏اند، به ثمر نمي‏رسيد.

نطفه، ماده اوليه تشكيل دهنده جنين از جنبه‏ها و خصايص وراثتي والدين و حتي اجدادشان متأثر است. اگر آنها ناسالم باشند، اميدي به اصلاح فرزند نيست؛ مگر در مواردي بسيار نادر.

اگر خانواده را به درختي تشبيه كنيم، فرزندان به منزله بار و بر آن هستند و اگر به يك زمين تشبيه نماييم، فرزندان به منزله گياهان آن مي‏باشند، و روشن است كه هر درختي ميوه سالم و شيرين نمي‏دهد و هر زميني لاله و سنبل برنمي‏آورد.

برخي از درختان ميوه تلخ و ناسالم و بعضي از زمين‏ها خار و خس مي‏پرورانند.

قرآن‏كريم دراين‏باره مي‏فرمايد: «والبلد الطيب يخرج نباته بأذن ربه و الذي خبث لايخرج الّا نكدا كذالك نصرف الآيات لقوم يشكرون»(18) گياه سرزمين پاك به فرمان پروردگارش مي‏رويد، و زمين‏هاي ناپاك (گياه آن) جز به سختي در نيايد، بدينسان آيه‏ها را براي گروهي كه سپاس مي‏دارند گوناگون مي‏كنيم.

و نيز در آيه‏اي ديگر مي‏فرمايد: «مگر نديدي خدا چگونه مثلي زد، سخن نيك همانند نهال نيك است كه ريشه‏اش در زمين و شاخه‏اش در آسمان است، هميشه به اذن پروردگارش ميوه مي‏دهد.

خداوند براي مردم اين گونه مثل مي‏زند، تا شايد پند و اندرز گرفته و متذكر گردند.»(19)

آري، زمين شوره، سنبل برنيارد!.

در خانواده‏هاي اصيل و شريف كمتر اتفاق مي‏افتد كه فرزندان ناصالح و نانجيب پرورانيده شوند و در خانواده‏هاي غيراصيل و ناصالح، كمتر اتفاق مي‏افتد كه فرزندان صالح و نجيب، پرورش يابند.

اصالت و شرافت خانوادگي از آن جا حائز اهميت است كه مي‏تواند در رديف معيارها درآيد و در بسياري از موارد، به عنوان يك معيار اطمينان‏بخش مورد استفاده قرار گيرد.

وقتي انسان مشاهده مي‏كند در خانواده‏هاي اصيل و شريف، اكثر افراد، داراي شخصيت مقبول و دوست داشتني‏اند، به طوري كه كمتر نقطه ضعفي در آنها پيدا مي‏شود و اگر هم پيدا شود، آن قدر نقطه قوت در آنها هست كه جبران آن ضعف را مي‏كند و به طور كلي آن را مي‏پوشاند، چرا از اصالت خانوادگي به عنوان يك معيار مورد اطمينان استفاده نكند.

در نهج البلاغه نامه‏اي است كه امام علي (ع) در پاسخ خودستايي‏هاي «معاويه» نوشته و طي آن ميان دو خانواده بني‏هاشم و بني‏اميه مقايسه كرده و نشان داده است كه در برابر هر فضيلت و امتياز و برجستگي در خانواده بني‏هاشم، يك رذيلت و انحطاط در خاندان بني‏اميه وجود دارد. حضرت در فرازي از آن سخنان مي‏فرمايد: در خاندان ما «پيامبر»(ص) است و در خاندان شما «ابوجهل» كه كارش تكذيب حق بود.

ما «حمزه» شير خدا داريم و شما ابوسفيان، شير پيمان‏هاي باطل داريد. حسن و حسين، دو سرور جوانان بهشت از ماست و كودكان جهنم (فرزندان مروان) از شما.

«فاطمه»(س)، بهترين زنان عالم از ما و همسر «ابولهب» به نام ام‏جميل كه قرآن او را هيزم‏كش خوانده از شماست و از اين قبيل چيزها كه به نفع ما و به زيان شماست!»(20)

دكتر آلكسيس كارل فرانسوي دركتاب «راه و رسم زندگي» از خانواده‏اي سخن مي‏گويد كه طبق آمار، اكثر افراد آن دزد و جاني و مدير مراكز فساد و... بوده‏اند.

آري، كرمها و انگلها، همواره در لجنزار به وجود مي‏آيند و رشد مي‏كنند. خانواده شايسته و سالم، زمينه بسيار مناسبي براي پرورش فرزندان سالم و شايسته است و خانواده ناشايسته و ناسالم، زمينه بسيار مناسب براي پيدايش و بار آمدن فرزندان ناسالم و ناشايسته است.

به همين جهت است كه براي تشكيل خانواده، حتما بايد به دنبال آن شريكي براي زندگي بود كه از سلامت جسمي و فكري و اخلاقي برخوردار باشد و در خانواده‏اي پاك و سالم پرورش يافته باشد.

به هر حال در ازدواج بايد به انتقال ويژگي‏هاي پدر و مادر به فرزندان توجه نمود. چنان كه پيامبر اكرم (ص) مي‏فرمايد: «تَزَوَّجوا في الحِجرِ الصّالح فَانَّ العرِقَ دَسّاسٌ»(21) با خانواده خوب و شايسته وصلت كنيد؛ زيرا خون اثر دارد.

و نيز در روايتي ديگر مي‏فرمايد: «تَخَيَّروا لنُطَفكُم فَانكِحوا الاكفاءَ و انْكَحوا إلَيْهِم»(22) براي نطفه‏هاي خود گزينش كنيد و با كساني كه همتاي شمايند، ازدواج نماييد.

و همچنين درباره اهميت اين موضوع مي‏فرمايد: «تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم فإنَّ النّساءَ يَلِدْنَ أشباهَ إِخْوانِهِنَّ و أخْواتِهِنَّ»(23)براي نطفه‏هاي خود گزينش كنيد؛ زيرا، زنان بچه‏هايي همانند برادران و خواهران خود به دنيا مي‏آورند.

زن و مرد بايد در خانواده‏هايي رشد يافته باشند كه پدر و مادري عاقل و دلسوز، با همه وجود در رشد و تعالي فرزند كوشيده باشند. بر خلاف خانواده‏هايي كه والدين، فرزندان را به حال خود رها كرده و در پي هوي و هوسهاي خود هستند و يا اين كه در كانون خانوادگي آنان بويي از محبت و احترام به شخصيت ديگران استشمام نمي‏شود. بنابراين، زن و مرد كه در پي انتخاب همسر مي‏باشند، بايد سعي كنند تا حدي كه برايشان ميسر است با خانواده‏هايي شريف و اصيل وصلت نمايند و از ازدواج با خانواده‏هاي پست و فرومايه جدا خودداري نمايند؛ زيرا، غالبا با مشكلاتي روبه‏رو خواهند شد.

در خانواده‏هاي اصيل، والدين كوشيده‏اند از نظر اخلاقي و رفتاري براي فرزندان خود نمونه و الگو باشند و بدون ترديد پدر و مادر صالح از نظر ارثي نيز سرمايه‏هاي بس گرانبهايي را به فرزندان خود انتقال مي‏دهند.

افرادي كه در خانواده‏اي اصيل رشد مي‏يابند، سجاياي اخلاقي را از پدر و مادر خود به ارث مي‏برند و در برخورد با دشواريها و فراز و نشيبهاي زندگي، هرگز از جاده درستي و راستي خارج نمي‏شوند.
بنابراين در انتخاب همسر بايد دقت بسياري نمود كه از خانواده اصيل و نجيب، خوشنام و خوش‏سابقه باشد، و تنها به قيافه ظاهري و زيبايي و يا مدرك تحصيلي او اكتفا نشود؛ زيرا فرزندان، معمولاً وارث پيشينه‏هاي سوء خانواده و والدين خويشند.

3- اخلاق نيكو
هرچه علم و تكنولوژى رشد مى‏كند، نياز بشر به اخلاق افزايش مى‏يابد و لازم است به موازات آن دستورات عاليه اخلاقى پيامبران، كاملاً مورد عمل و نظر قرار گيرد؛ زيرا، دنياى علم و صنعت، گرچه وسايل و ابزارهايى در اختيار بشر مى‏گذارد؛ ولى هيچ‏گونه، درباره عدم سوء استفاده از آنها راه‏حلى ارائه نمى‏دهد.

سير صعودى آمار جرائم، جنايات، فساد، تبهكارى، قتل و خودكشى، متلاشى شدن خانواده‏ها و...، بيانگر اين حقيقت است كه اخلاق، كه فلسفه بعثت انبياء است «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(1)بر جامعه حكمفرما نباشد.

دانش و صنعت نمى‏تواند سعادت و آرامش بشر را تضمين و تأمين كند؛ بلكه استعمارگران، علم و صنعت را به نفع خويش استخدام نموده و ميليون‏ها نفر را بى‏خانمان مى‏كنند؛ چنان كه مى‏كنند و حقوق حقه ملتهاى ضعيف را چه آسان پايمال مى‏سازند و آنان را به خاك و خون مى‏كشند...
تنها عاملى مى‏تواند روح سركش انسان و غرايز طوفانى و عصيانگر وى را مهار كند و علم و صنعت را در راه آرامش عمومى و زندگى مسالمت‏آميز به كار اندازد، اخلاق واقعى است كه از ايمان حقيقى به خدا سرچشمه مى‏گيرد.

يكى از ويژگيهاى اساسى براى زندگى شاد، اخلاق نيك است. منظور از اخلاق نيك، تنها خنده‏رويى و خوش خلقى اصطلاحى نيست، زيرا خنديدن و ... در بعضى مواقع، نه تنها مطابق اخلاق نيست، بلكه ضداخلاق است.
اخلاق هر انسانى تأثير مستقيم در زندگى او دارد. اين تأثير در محيط خانواده محسوس‏تر و نقش‏آفرين‏تر است؛ زيرا مسائل عاطفى در خانواده بر مسائل ديگر غلبه دارد و محيط خانواده بيشتر بر مبناى خصوصيات اخلاقى اعضاى آن شكل مى‏گيرد، تا عوامل ديگر؛ ازاين‏جهت، اگر اعضاى خانواده از اخلاقى نيكو بهره‏مند باشند، محيط خانواده تبديل به بهشتى سرورانگيز مى‏شود و چنانچه به بداخلاقى خو گرفته باشند، همواره خود را در جهنّمى سوزان گرفتار خواهند ديد.
امام على(ع) مى‏فرمايد: «بِحُسْنِ الاَْخْلاقِ يَطيبُ الْعَيْشُ»(2)با خوش اخلاقى ، زندگى نيكو و مطلوب مى‏گردد.

ملكات فاضله و اخلاق كريمه است كه باعث نشاط و شادابى در زندگى شده و دشواريها را برطرف و اضطرابها و نگرانى‏ها را از بين مى‏برد و بداخلاقى جسم و روح انسان را فرسوده مى‏كند و عامل مهم پيرى زودرس است؛ ازاين‏رو، پيامبر گرامى اسلام(ص) پيوسته در دعا چنين مى‏فرمود: «اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِكَ... مِنْ زَوْجَةٍ تُشيبُنى قَبْلَ اَوانِ مَشيبى»(3) خدايا! به تو پناه مى‏برم از همسرى كه قبل از رسيدن پيرى، پيرم كند.

زندگى مشترك زناشويى، داراى فراز و نشيبهايى است كه برخورد صحيح با آنها نياز به روحيه‏اى قوى و اخلاقى پسنديده دارد. زن و مرد اگر از اين مزيّت، بهره‏اى نداشته باشند، نمى‏توانند با تفاهم و همكارى متقابل بر مشكلات زندگى چيره شده، بار سنگين آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر يك از طرفين از اخلاقى نيكو و رفتارى شايسته برخوردار نباشد، طرف ديگر هر چند خوش اخلاق هم باشد، زندگى به كامش تلخ خواهد شد.
از آنجا كه اصلاح صفات ناپسند، در صورت ريشه‏دار بودن آنها، نياز به تلاش طاقت‏فرسا و زمانى طولانى دارد، بايد از همان ابتدا به صفات اخلاقى همسر توجّه كرد، تا در سايه انتخاب همسرى خوش‏اخلاق، زندگى سعادتمندانه‏اى پى‏ريزى شود.
به طور كلى منظور از اخلاق نيك، اين است كه انسان آراسته به صفات، عادات، خُلق و خوهاى پسنديده، فضائل، كمالات و اعمال و رفتار نيكو بوده و از صفات زشت، بيماريهاي اخلاقى و... دور باشد.

زندگى زن و مرد در محيط خانوادگى احتياج به اخلاق دارد؛ زيرا تنها در پرتو قانون نمى‏توان زندگى كرد.
قرآن‏كريم از پيامبر گرامى اسلام(ص) به عنوان صاحب «خُلق عظيم» ياد نموده و مى‏فرمايد: «انّك لعلى خلق عظيم»(4)تو بر خلق و خوى بزرگى هستى. خداى سبحان هيچ كس را به اين عظمت نستوده است. پيامبر(ص) را با عنوان نيكوترين انسان ستايش مى‏كند. در تبيين اين محور مهم از رسول‏اكرم(ص) چنين نقل شده است: «معيار خُلق نيكو، خلق الله است»(5) يعنى آن كسى خلق نيكو دارد، كه متخلق به اخلاق الهى باشد. نيكوترين نامها و صفات، از خداست.(6)چه رنگى نيكوتر از رنگ خدايى شدن. نيكوترين جلوه‏اى كه انسان مى‏تواند به خود بگيرد، مظهر جلوه‏هاى الهى شدن است كه انسان، خليفه و جانشين صفات خدايى شود. زيرا جانشين بايد به نشانه‏هاى خداوندى متصف باشد. اگر خداى متعال عطوف، رؤف، رحيم، عليم، كريم، عزيز، حكيم و غفور است، جانشين او نيز نشانى از اين صفات بايد داشته باشد. اينها جلوه‏هاى صفات الهى است كه در بنده مؤمن و خالص او تجلى‏نموده است. اين اصل، نه تنها عامل تحكيم خانواده و زندگى زناشويى است، بلكه يكى از مهم‏ترين عوامل براى تربيت نسل سالم، چه در دوران جنين و شيرخوارگى و چه در دوران كودكى مى‏باشد.
در روايات اسلامى از ازدواج با افراد بداخلاق نهى شده و خوش‏اخلاقى يكى از شرايط همسر شايسته محسوب شده است.(7)
در روايتى از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: پدرم، امام سجاد(ع)، در يكى از مواقف حج به زنى برخورد كه «اخلاق نيكش» آن حضرت را جذب كرد، سؤال كردند اين زن داراى همسر است؟ گفتند: خير؛ پدرم بدون اين كه از حسب و نسب وى تحقيق كند، از او خواستگارى كرد، و اين خواستگارى منجر به ازدواج با او شد.

فردى از انصار از داستان آگاه شد، ازدواج به اين سادگى براى او بسيار سنگين و گران آمد، به نظر آورد ممكن است آن زن فردى بى‏اصل و نسب باشد، و علت سرزنش نسبت به امام چهارم شود.
مدتى در مقام جستجو برآمد و معلوم شد آن زن از طايفه شيبان است، خدمت امام چهارم(ع) رسيد و جريان را با آن حضرت در ميان گذاشت كه خدا را شكر همسر شما از فاميلى معروف و محترم است، آن حضرت فرمودند: من شما را خردمندتر از اين مى‏دانستم كه به اين امور پايبند باشى، مگر نمى‏دانى خداوند عزّوجلّ به بركت اسلام پستى‏ها را برداشت و نقصها را جبران فرمود، بزرگوارى و كرامت را جايگزين پستى و دنائت نمود، اينك مسلمان در هر موقعيتى باشد، محترم است و او را پستى نيست، لئامت و خسّت از آنِ جاهليت است و بس.(8)

«حسين بن بشار واسطى» به امام رضا(ع) نامه نوشت كه يكى از بستگانم خواستار ازدواج با من است، ولى بداخلاق است؛ حضرت فرمود: «اگر اخلاقش بد است، با وى ازدواج نكن.»(9)
بنابراين، خوش اخلاقى همسر، نقش مؤثرى در زندگى انسان دارد و بايد مورد توجه كامل قرار گيرد؛ زيرا آنچه مايه سازش و تحكيم روابط است، حسن خلق است، نه امور مادى، مانند ثروت و زيبايى.
همسرِ بداخلاق و ناسازگار، مايه غم و اندوه و كدورت گرديده، طراوت و شادابى را از طرف مقابل مى‏ربايد. البته ناگفته پيداست اخلاق سوء و خشونت در كانون خانواده، در روحيه همه افراد اثر نامطلوب دارد.

4- سلامت عقل و تفكر
بعد از ديندارى، اصالت خانوادگى و اخلاق نيك، «سلامت عقل» از مهم‏ترين شرايط يك همسر شايسته محسوب مى‏شود. تدبير امور زندگى و پيمودن راه سعادت و درستكارى و برطرف نمودن مشكلات زندگى مشترك كار ساده‏اى نيست.

متأسفانه بسيارى از افراد، مقيّدند كه همسر زيبا داشته باشند، در صورتى كه زيبايى در آمار جهانى بهداشت، فقط 25 نمره دارد در حالى كه به تفكر و انديشه 300 نمره داده‏اند. در مورد عروس‏خانم هميشه مى‏پرسند: آيا زيبا هست، يا نيست. زيبايى دوره محدودى دارد، ولى ما نمى‏توانيم نقش بى‏بديل تفكر و تعليم و تربيت را انكار كنيم.

برخى افراد در ازدواج جايى براى تفكر باز نگذاشته‏اند. اولين چيزى كه در تفكر جلوه‏گر مى‏شود، عامل هوش است. زندگى با يك فرد كم‏هوش، بسيار مشكل است. ممكن است بپرسيد: چگونه مى‏شود هوش يك نفر را قبل از ازدواج تشخيص داد؟ پاسخ بسيار آسان است. افرادى كه درجه هوشى خيلى پايين دارند، كاملاً در رفتار و كردارشان مشخص است، پختگى لازم را ندارند، قدرت تشخيصشان ضعيف است. عامل ديگر تشخيص هوش، تفكر انتزاعى است. «انتزاع كردن» يعنى: بيرون كشيدن، و تفكر انتزاعى يعنى، توانايى استنباط و درك مفاهيم از موقعيت‏هاى كلى؛ اين نوع تفكر ابعادش بسيار گسترده است، افرادى كه تفكر انتزاعى دارند، خيلى زود شما را مى‏فهمند. لازم نيست كه دائم برايشان تكرار كنيد. بُعد ديگرش، تفكر حل مسئله‏اى است، تفكرى كه در آن انسان مى‏تواند مسائل خودش را حل كند. كسانى كه اين نوع تفكر را ندارند، هميشه دور خودشان مى‏چرخند، گيجند، پيوسته مى‏پرسند چه گفتى، يعنى چه، منظورت چه بود؛ كسى كه اين نوع تفكر را ندارد، شايسته گزينش همسرى نيست.

گاهى اوقات افراد از روى ترحم با فردى ازدواج مى‏كنند كه از نظر هوشى در سطح پايينى است، مى‏خواهند ايثار كنند، ولى سخت در اشتباهند. زندگى با افراد كم هوش، بسيار مشكل است. كسى كه تفكر و هوش خوبى دارد، كيفيت فراوان در مديريت دارد زيرا يكى از اركان اصلى مديريت، تفكر خوب است.

طبق بررسى‏ها و مطالعات آسيب‏شناسى خانواده، اصلى‏ترين علت اختلافات خانوادگى، سردى‏ها و بى‏رغبتى‏ها، اخمها و قهرها، بى‏تفاوتى‏ها و افسردگى‏ها، بدزبانى‏ها و تندى‏ها، طردها و فرار از خانه، پريشانيها، گاه اختلالات روانى، برخى آسيب پذيرى‏هاى رفتارى و كژروى‏هاى اجتماعى «همسران» و سرانجام طلاق و جدايى، و ريشه اصلى تمام ناسازگاريهاى زناشويى، عدم تناسب در «عقل و انديشه» بين زوجين مى‏باشد. بنابراين، با توجه به مشخصات افراد از نظر عقل و هوش، بايد زن و مرد در انتخاب همسر، كسى را به عنوان همسر در زندگى مشترك خويش انتخاب كنند كه با همديگر تناسب داشته باشند تا در زندگى دچار مشكلات نشوند.
شريعت اسلام براى جلوگيرى از ضايعات احتمالى كه در اثر وراثت پيش مى‏آيد، تأكيد مى‏كند كه برخى از ازدواجها صورت نپذيرد. اسلام افراد را از ازدواج با انسان «احمق» كه از نظر هوشى عقب‏مانده است، برحذر مى‏دارد. چنان كه امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «ايّاكم و تزويج الحَمقاء فَانَّ صُحبَتَها بَلاءٌ و ولدها ضياع»(10)بپرهيزيد از ازدواج با «احمق»! زيرا، مصاحبت و زندگى با او بلاست و فرزندانش نيز تباه مى‏شوند. و نيز فرمود: «عقل چيزى است كه خداوند رحمان به وسيله آن پرستش و عبادت مى‏شود و بهشت به وسيله آن به دست مى‏آيد.»(11)

5 - زيبايى و شادابى‏
همسرى كه از چنين صفاتى برخوردار باشد، غالباً ضامن جلوگيرى همسرش از انحرافات و چشم‏چرانى‏ها مى‏گردد و معمولاً اين موضوع با خوش‏اخلاقى همراه است؛ زيرا زيبارويان در اغلب موارد داراى اخلاق ملايم و جذاب مى‏باشند.
زيبايى يك امتياز است و در شيرينى و سعادت «زندگى زناشويى» تأثير به سزايى دارد. البته چند نكته درباره اين شرط (لزوم زيبايى و شادابى) درخور توجه است:

الف) گرچه زيبايى ظاهر و تناسب اندام را در انتخاب همسر نمى‏توان ناديده گرفت، ولى اين مسئله نبايد به عنوان بزرگترين هدف و معيار ازدواج محسوب شود، به گونه‏اى كه ديگر معيارها را تحت‏الشعاع قرار دهد، بلكه هنگام انتخاب همسر بايد هر دو بُعد زيبايى «زيبايى ظاهرى يا تناسب اندام» و «زيبايى باطنى يا معنوى، مانند ايمان، تقوا، حيا، و...» تركيب شود و به همه آنها اصالت داده شود كه در اين صورت زندگى مشترك، يك عمر گلستان مى‏شود.

پيامبر اسلام(ص) براى اطمينان خاطر مرد از زيبايى زن، وى را مجاز دانست كه قبل از ازدواج، همسرش را ببيند، تا خاطر وى از نظر زيبايى و دلپسندى زن مطمئن گردد. آن حضرت دراين‏باره مى‏فرمايد: «بهترين زنان شما، زيبا چهره‏ترين آنهاست.»
و در روايت ديگر فرمود: «أَفْضَلُ نِساءِ أُمَّتى أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَأَقَلُّهُنَّ مَهْراً»(12) برترين زنان امت من زنى است كه زيبائى‏اش بيشتر و صداقش كمتر باشد. البته زيبايى ظاهرى بايد در كنار ديگر صفات و معيارها، مورد توجه و بررسى قرار گيرد، نه به طور مستقل. زيبايى و تناسب اندام بدون تديّن و شرافت خانوادگى و...، آفتى است خطرناك و بلايى است رسواگر كه اگر بر مبناى ارزشهاى الهى پيوند نخورد، به زودى ناپايدار خواهد بود. پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد: «مَن تَزَوَّج إمْرَأة. .. لِجَمالِها، رأى فيها ما يَكْرَهُ»(13)كسى كه (فقط) به خاطر زيبايى زنى با او ازدواج كند، در او امور ناخوشايند خواهد ديد.

و همچنين فرمود: «إيّاكم و خَضْراءَالدِّمنِ، قيلَ: يا رسول اللَّه و ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ قال: المَرأة الحَسناءُ فى مَنبِت السُّوءِ»(14) از خضراء الدمن (گياه روييده در ميان كثافات) بپرهيزيد. گفته شد: اى رسول خدا! خضراءالدمن چيست؟ فرمود: زن زيبارويى كه در خانواده‏اى فاسد رشد كرده است.
در يك انسان آنچه اصالت دارد، انسانيت و اخلاق و ديندارى است و آن ازدواجى ميمنت و بركت دارد كه به خاطر اين امور انجام بگيرد و تداوم پيدا كند؛ اما آن ازدواجى كه به خاطر مال و جمال باشد، از ديدگاه اسلام، بركت و ميمنتى ندارد. به همين جهت است كه وقتى شخصى خدمت پيامبر اكرم(ص) آمد و در امر ازدواج مشورت كرد، حضرت به او فرمود: «عَلَيْك بِذاتِ الدِّين تَرَبت يَداكَ»(15)بر تو باد كه همسر ديندار اختيار كنى، دستهايت نيازمند خداوند باد.

جالب اين است كه رهبران اسلام، به افرادي كه در انتخاب همسر، اصالت را به ديندارى مى‏دهند نه زيبايى ظاهرى، وعده مال و جمال داده‏اند. چنان كه در روايتى از امام صادق(ع) نقل شده كه مى‏فرمايد: «اِذا تَزَوَّجَ الرَجُلُ المَرأة لِجَمالِها أو لِمالِها وُكِّلَ إلى ذلِكَ، وَإذا تَزَوَّجَها لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَالمال»(16) هرگاه مرد، زنى را به خاطر زيبايى و ثروتش به همسرى برگزيند، به همان واگذار مى‏شود(و معلوم نيست كه به آنها برسد) و هرگاه او را به خاطر دينش به همسرى برگزيند، خداوند زيبايى و مال، روزى او مى‏سازد.

ب) گرچه زيبايى «ظاهرى، معنوى، فرهنگى و...» امرى پسنديده است و در انتخاب همسر بايد مورد توجه قرار گيرد، ولى نبايد از حد معمول تجاوز كند و به صورت «مشكل پسندى» درآيد و انسان را از ازدواج به موقع باز دارد، بلكه اگر از زيبايى نسبى برخوردار بودند و دين و اخلاق يكديگر را پذيرفتند، بهتر است بعد از تحقيقات و شناخت كافى «در همه زمينه‏ها» از يكديگر، با توكل بر خداوند و راهنمايى والدين، با همسر مورد نظر ازدواج نمايند و مطمئن باشند كه عقل و ايمان و اخلاق نيك و خانواده اصيل و با شرافت، بسيارى از كمبودها را جبران خواهد نمود.

ج) بهتر است زن و مرد در مراسم خواستگارى، با اجازه و رضايت والدين، يكديگر را ببينند و واقعيتها را به هم بگويند. براى شناخت لازم و تشخيص زيبايى و شادابى همسر مورد نظر، شايسته است مرد، مادر يا خواهر و يا يكى از خويشان نزديك و مورد اعتماد را براى ديدن انتخاب كند و بفرستد تا زن مورد نظر را خوب ببينند و ويژگى‏هايش را براى او توضيح دهند.
امام خمينى(ره) فرمود: «هر يك از زوجين مى‏توانند «در مراسم خواستگارى» مستقيماً از يكديگر درباره هم تحقيق كنند، مشروط به آن‏كه اين تحقيق مستلزم حرام نباشد. هر يك از زوجين مى‏توانند بدن ديگرى را با شرايط زير به منظور تحقيق، ببينند:
1- نگاه به قصد لذت و ريبه نباشد؛
2- ازدواج متوقف بر اين نگاه باشد؛
3- مانعى از ازدواج اين دو در ميان نباشد...؛
4- بهتر است اين ديدن از روى لباس نازك باشد؛
5 - بايد اين نگاه آخرين تحقيقى باشد كه هر يك از زوجين انجام مى‏دهندو....»(17)
بنابراين، صحبت كردن زن و مرد به قصد لذت، يا خلوت كردن آنها در محيط بسته و يا نگاه كردن به قصد لذت و يا لمس كردن يكديگر، حرام است و بايد از آن اجتناب كنند.

6- تناسب سنى و تحصيلى
در انتخاب همسر توجه به همتايى و تناسب در سن نيز لازم است. تفاوت سن بلوغ جنسى در دختر و پسر، يك امر طبيعى است، پسر حدود چهار سال ديرتر از دختر به بلوغ جنسى مى‏رسد.از اين‏رو، بايد تفاوت سن آنها در امر ازدواج نيز حداقل به همين مقدار باشد (پسر بزرگتر باشد) بهتر است چنين باشد، ولى الزامى نيست. اگر در بقيه موارد يادشده تناسب وجود داشته باشد، ولى تناسب سنى وجود نداشته باشد، مثلاً زن و شوهر هم‏سن باشند و يا حتى زن يك سال نيز بزرگتر باشد، به شرط اين كه مرد وقوف و آگاهى كامل به اين موضوع داشته باشد، مشكل خاصى ايجاد نمى‏شود. اما ازدواجهايى كه اختلاف سنى زياد وجود دارد، مثلاً فردى بيست سال از ديگرى بزرگتر است، اصلاً صلاح نيست.

به طور كلّى تناسب سنى و جسمى در زناشويى مسئله مهمى است و عدم توجه به آن عواقب ناگوارى را در پى دارد. سن زن و مرد در ازدواج از دو جنبه داراى اهميت است:

1- جنبه روانى: انسان در فرآيند رشد از نظر روانى، در سنين مختلف، داراى ويژگى‏هاى متفاوت مى‏باشد.

2- جنبه فيزيولوژيكى: علاوه بر جنبه‏هاى روانى، ارضاى غرايز جنسى خود مسئله مهمى است.
سن ازدواج در شرايط جغرافيايى و اقليمى مختلف، متفاوت است. معمولاً در مناطق گرمسير، سن بلوغ و ازدواج پايين‏تر از مناطق سردسير و كوهستانى است. مهم نيست كه فرد در چه سنى بالغ مى‏شود، مسئله مهم اين است كه فرد احساس كند كه از نظر فيزيولوژيكى و روانى نياز به ازدواج دارد. تشخيص زمان مناسب ازدواج و فاصله سنى زوجين از سوى افراد تازه بالغ، مشكل است. در اين مورد، استفاده از راهنمايى‏هاى والدين و مشاوران خانواده ضرورى است.
معمولاً چون دختران از نظر رشد بدنى و روانى از پسران جلوترند و رشد آنان سريعتر است و زودتر به سن تكليف شرعى و بلوغ بدنى مى‏رسند، آمادگى بيشترى جهت انتخاب همسر و شروع زندگى زناشويى را دارند.

در روايات اسلامى، درباره سن ازدواج و فاصله سنى زن و شوهر، اشاره به موضوع بلوغ شده كه طرفين در سنين پايين، يعنى اوايل بلوغ، ازدواج كنند و به همين علت در اسلام سن تكليف شرعى دختران 9 سال تمام قمرى و پسران 15 سال تمام قمرى است و تفاوت سن دختر و پسر (در ازدواج) با در نظر گرفتن موقعيت جغرافيايى و عوامل فرهنگى متفاوت است. با توجه به تحقيقات انجام شده و بلوغ زودرس، در بعضى مناطق و موقعيتهاى مختلف جغرافيايى، فرهنگى، اقتصادى و...، بهترين سن ازدواج براى دختران 16 الى 20 سالگى و براى پسران 18 الى 23 سالگى مى‏تواند باشد و مناسب‏ترين فاصله سنى، در ازدواج بين 1 الى 5 سال است و اگر هم، سن آنها مساوى باشد و يا اين كه زن چند سال از مرد بزرگتر باشد، اشكالى ندارد. ولى، فاصله سنى «بين 1 الى 5 سال» از نظر روانشناسى و فيزيولوژى ارجحيت دارد. و اين تفاوت بدين جهت است كه زنها در اثر باردارى و زايمان و شير دادن به كودك، غالباً از مردها زودتر پير و فرسوده مى‏شوند و طراوت و شادابى خويش را از دست مى‏دهند. زن اگر چند سالى از شوهر كوچكتر باشد، مدت بيشترى مى‏تواند نظر شوهر را به خود جلب كند و تمايلات روحى، روانى و جنسى او را ارضاء نمايد؛ در نتيجه، براى هميشه صلح، صفا، دوستى، عشق و محبت در كانون گرم خانوادگى آنان حاكم خواهد شد.

نكته شايان توجه اين است كه در امر ازدواج شرط سنى در اسلام مطرح نيست كه مثلاً اگر زوجين توافق سنى نداشتند، عقد ازدواج باطل باشد، اما بايد سن زوجين تفاوت فاحش نداشته باشد؛ زيرا تجربه نشان داده است كه بسيارى از درگيرى‏ها و اختلافات ناشى از تفاوت فاحش سنى بين زن و مرد است. چه بسا يكى از طرفين به خاطر كمى سن و كم‏تجربگى نمى‏تواند ديگري را تحمل كند و يا احياناً آن كه از سن بالايى برخوردار است، از لحاظ غريزه جنسى ضعيف باشد و نتواند ديگرى را كه قوى است، ارضاء و اشباع نمايد. اينجاست كه اگر ايمان كافى در طرف مقابل نباشد، به اعمال خلاف عفت روى مى‏آورد و اساس خانواده را در هم مى‏ريزد و حيثيت خانواده يا طايفه‏اى را در معرض خطر قرار مى‏دهد. از اين‏رو، اين كه احياناً ثروتمندان در دوران كهولت سنى و تحليل قُوى در صدد ازدواج با دوشيزه‏اى برمى‏آيند و دوشيزگانى هم به طمع مال و ثروت آنان حاضر به ازدواج با آنان مى‏شوند كار صحيحى نيست و تحقيقات نشان داده است كه در موارد قابل توجه‏اى اين گونه ازدواجها مفاسد و خطرهايى در پى داشته است؛ پس بايد از اين ازدواجها جداً پرهيز شود.
همچنين يكى ديگر از معيارهايى كه بايد در ازدواج در نظر گرفته شود، تناسب تحصيلى است. بسيار خوب است كه زن و شوهر از نظر معلومات و تحصيلات علمى، خيلى با هم فاصله نداشته باشند و در رديف يكديگر باشند تا تفاهم بيشتر در زندگيشان به وجود آيد. بنابراين، زن و مردى كه تحصيل كرده و دانشگاهى است، نمى‏تواند با فردى غيرتحصيل كرده يا كم سواد ازدواج نمايد. البته پذيرش اين امر در مدت كوتاهى امكان‏پذير است، ولى در درازمدت تنش‏ها و اختلافاتى بين آنها آشكار خواهد شد. به هرحال، يكى از چيزهايى كه بايد در ازدواج رعايت شود، فاكتورهاى حرفه‏اى است. بنابر اين سطح تحصيلات و سطح حرفه (شغل) در زندگى زناشويى بسيار مهم است. چنان كه تحقيقات و تجربه نشان داده است كه كسانى كه با هم‏رديفان خود از نظر تحصيل و شغل ازدواج كرده‏اند، در زندگى خانوادگى از موفقيت بيشترى برخوردارند.

7- عفاف و پاكى از آلودگى‏ها
«عفاف» با فتح حرف اول، از ريشه «عفت» است و لغت شناسان در باره آن گفته‏اند:
«و اصله الاقتصار على تناول الشى‏ء القليل»؛ عفاف اكتفا ورزيدن به بهره‏مندى كم و شايسته است.
در مجمع‏البحرين آمده است: «عف عن الشى‏ء، اى امتنع عنه فهو عفيف»(18)عفاف از چيزى ورزيد، يعنى: از آن امتناع ورزيد؛ پس او عفيف است.
و ابن منظور در لسان‏العرب در اين باره مى‏نويسد: «العفّة: الكف عما لايحل و لايجمل»(19) عفت: خويشتن‏دارى از آنچه كه حلال و زيبا نيست.
صاحب اقرب‏الموارد «عفت» را اين‏گونه معنا نموده است: «عف الرجل: كف عما لايحل و لايجمل قولا او فعلا و امتنع»(20) عفاف ورزيد، يعنى: در گفتار و كردار، از آنچه كه حلال نيست، دورى جست و خويشتن‏دارى نمود. همچنين در قاموس، «عفت» را به معناى كف خودنگهدارى از محرمات و زشتيهاست كه با زيباگزينى منافات دارد، معنا مى‏كند.(21)
در تفكر اسلامى، عفاف واژه‏اى با بار معنايى خاص برگرفته از آيات و روايات، و گونه‏اى منش است همراه با كنش رفتارى و گفتارى.(22)
مرحوم نراقى در معراج‏السعاده مى‏نويسد: عفت عبارت است از: مطيع و منقاد شدن قوه شهوانيه از براى قوه عاقله كه در اقدام به خوردن و نكاح و حدود اوامر الهى را به لحاظ كمى و كيفى؛ نگهدارد،(23) عفت همان اعتدال عقلى و شرعى است و افراط و تفريط در آن مذموم است؛ پس در تمامى اخلاق و احوال، حد وسط و راه ميانه «عفت» است.

روشن است كه استحكام خانواده كه اولين و بنيادى‏ترين تشكّل اجتماعى يك جامعه به شمار مى‏آيد مركز عشق و اميد و بستر شكفتن آرزوهاى جوانان است، تنها، با پاسدارى از عفاف و پاكدامنى، درخشش و بالندگى لازم را پيدا مى‏كند؛ زيرا اگر در جامعه‏اى عفاف و پاكدامنى به صورت كامل رعايت گردد و تمتعات جنسى به محيط خانواده محدود گردد، جوانان به ازدواج روى آورده و خانواده‏هاى تشكيل‏شده نيز ثبات بيشترى مى‏يابند؛ ولى اگر بى‏بند و بارى و بى‏عفتى در جامعه رواج يابد و بهره‏بردارى‏هاى جنسى در خارج از محيط خانواده ميسر گردد، جوانان زير بار مسئوليت‏هاى ازدواج نرفته و خانواده‏هاى تشكيل‏شده نيز متزلزل مى‏شود. بنابراين، باضرس خاطر بايد گفت: رعايت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسيب‏ناپذير نگه مى‏دارد. بنابراين، يكى از شرايط شايسته و لازم در انتخاب همسر آن است كه آلوده به فحشاء و مبتلا به انواع مواد مخدر و مشروبات الكلى نباشد.

امروزه نقش زيانبار اين آلودگى‏ها در ويرانى خانواده‏ها و نابودى نسل جوان بر همگان روشن است و در ضمن، آثار زيانبار اينها در تولد فرزندان ناقص‏العقل و عقب‏افتاده نيز ثابت شده است، ازاين‏جهت، شريعت اسلام از پيوند زناشويى با مبتلايان به مواد مخدر و ديگر مسكرات برحذر داشته است.
در دستورالعمل‏هايى كه از پيامبر اكرم(ص) و پيشوايان معصوم (ع) رسيده، به لزوم رعايت اين تناسب بسيار تأكيد شده است.
از نظر اسلام با كسى كه مرتكب شرب خمر مى‏شود نبايد ازدواج كرد. چنان كه پيامبر اسلام(ص) مى‏فرمايد: «شارب الخمر لايزوج، اذا خطب»(24) شرابخوار اگر خواستگارى كند، به او دختر داده نمى‏شود.

همچنين امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «من زوّج كريمته من شارب الخمر فقد قطع رحمها»(25) كسى كه دخترش را به شرابخوار بدهد، با اين كار خود قطع رحم كرده است.
شايد مراد از قطع رحم در اين روايت اين باشد كه با اين ازدواج سبب نازايى او شده است و يا مراد اين است كه او را از يك پيوند درست و ازدواج محكم و استوار محروم ساخته است.
امام رضا (ع) مى‏فرمايد: «وَاِيّاكَ اَنْ تُزَوِّجَ شارِبَ الْخَمْرِ، فَاِنْ زَوَّجْتَهُ فَكَأَنَ‏ما قَدَّمَتْ اِلَى الزِّنا»(26) بترس از اين كه دختر به شرابخوار بدهى، كه اگر او را به چنين تبهكارى شوهر دهى، گويا آن عفيفه كريمه را به زنا داده‏اى!!

آرى، آن كه پاى‏بند به واجبات الهى نيست، و از فسق و فجور پرهيز ندارد، و آن‏كه از اخلاق نيك بهره‏اي ندارد، و آلوده به بداخلاقى است، و از عقل و فكر لازم بهره ندارد، و آن سست اراده‏اى كه از مشروبات حرام پرهيز ندارد، اهليت ندارد كه دخترى پاك و مؤمنه كه امانت الهى است به او سپرده شود، كه نه تنها دختر ضايع مى‏گردد، بلكه فرزندان آنها متأثر از آثار سوء وجودى آن شوهر زشت‏كردار خواهند شد، كه قبل از اين كه دانش بشر به اين حقيقت برسد، حضرات معصومين (ع) اين حقيقت را اعلام فرموده‏اند: «الْحَرامُ يبينُ فِى الذُّرِّيَّه»(27) آثار حرام در نسل آشكار مى‏گردد!!
از اين روايات مى‏توان فهميد كه چون شرابخوار، هتك حرمت فرمان خداوند كرده و به آن بى‏اعتنايى نموده و دست به سركشى و طغيان زده است، نسبت به همسر و فرزندانش نيز چنين خواهد كرد، حرمتشان را خواهد دريد؛ حقوقشان را ادا نخواهد كرد و موجبات آزار و اذيتشان را فراهم خواهد ساخت و صفات رذيله و ناپسند او چنان كه گذشت به همسر و فرزندانش منتقل شده و فطرت پاكشان را آلوده خواهد كرد.

روشن است همان علتى كه در شرابخوار، موجب سركشى او شده و رابطه‏اش را با خدا و خانواده‏اش تيره و تار كرده است و او را مطرود جامعه ساخته است، در افراد معتاد، قاچاقچى، بى‏بندبار و لاابالى نيز وجود دارد؛ اين افراد خود را پايبند به هيچ مقرراتى نمى‏دانند و به خاطر تأمين نيازشان دست به هر اقدام زشت و وقيح مى‏زنند؛ ارزشهاي خانوادگى را زير پا مى‏گذارند؛ حقوق همسر و فرزندان را رعايت و ادا نمى‏كنند، ازاين رو، ازدواج با اين‏گونه افراد، ازدواج موفّقى نخواهد بود.

نكته‏اى كه در پايان اين نوشتار تذكر آن ضرورى به نظر مى‏رسد اين است كه معيارهاى ديگرى نيز از لابلاى روايات و آموزه‏هاى دينى فهميده مى‏شود كه بايد افزون بر آنچه ذكر شد، مراعات گردد كه فهرست‏وار به آنها اشاره مى‏شود.(28)

دوشيزگى همسر، جهت نسل پرورى و زايايى او، پاكدامنى و عفت، درستكارى، و در صورت جامعيت معيارهاى ذكر شده، زيبايى، هزينه كردن درست و بجا و رعايت اقتصاد، نگهبانى از عرض و مال، ميل به استقبال از همسر و مشايعت او در آمد و شد، همراهى و معاونت با همسر و... از جمله معيارهاى درجه دو در انتخاب همسر كه اگر مراعات شود، زندگى بسيار شيرين مى‏شود.
رسول خدا(ص) فرمود: بهترين زنان شما زنى است كه فرزندآور (ولود)، مهربان پاكدامن، نزد قوم خود عزيز و محترم، در مقابل شوهر متواضع و فروتن، آرايش كننده خود براى شوهر، بى‏اعتناء نسبت به ديگران، در خلوت مطيع فرمان شوهر و در اختيارش باشد و مثل بعضى از مردان مبتذل نباشد.(29)

اميد است با به كار بستن دستورات حيات‏بخش اسلام، شادى و خوشبختى به روى تمام زوجها، به ويژه جوانان عزيز آغوش گرمش را به نحو مطلوب بگشايد.


پي‏نوشت‏ها:
1. وسائل الشيعه، ج‏14، ص 79.
2. سوره نور، آيه 26.
3. همان، آيه 3.
4. تفسير نمونه، ج‏14، ص 422.
5. سوره نساء، آيه 3.
6. سوره بقره،آيه 221.
7. بحارالانوار، ج‏100، ص 372.
8. اين حديث به طور مشروح در فروع كافى، ج 5، ص 340 آمده است.
9. ازدواج در اسلام، ص 32.
10. سوره حجرات، آيه 13.
11. وسائل الشيعه، ج 14، ص 52؛ فروع كافى، ج‏5، ص 347؛ بحارالانوار، ج 100، ص 372.
12. سوره نور، آيه 26.
13. وسائل الشيعه، ج 20، باب 14، ص 51.
مكارم الاخلاق، ص 233،المستطرف، ج 2، ص 218.
14. همان، ج 14، ص 30.
15. جواهرالكلام، ج 30، ص 27.
16. سوره روم، آيه 21.
17. سوره بقره، آيه 223.
18. سوره اعراف، آيه 58.
19. سوره ابراهيم، آيه 24.
20. نهج البلاغه، نامه 28.
21. ترجمه ميزان الحكمه، ج 5، ص 2258، ح 7848.
22. همان، ح 7849.
23. همان، ح 7850.

* * *
1. سفينة البحار، ج 1، ص 410.
2. شرح غررالحكم و دررالكلم آمدى، ج 3،ص 328، دانشگاه تهران.
3. وسائل الشيعه، ج‏14، ص 22.
4. سوره قلم، آيه 4.
5. محجة البيضاء، ج‏5، ص 90.
6. سوره نحل، آيه 60.
7. وسائل الشيعه، ج 14،ص 51.
8. بحارالانوار، ج 100،ص 374.
9. بحارالانوار، ج 103، ص 235، ح 17.
10. همان، ص 56،ح 1 ؛ فروع كافى، ج 5، ص 354.
11. اصول كافى، ج 1، عقل و الجهل، ح 3.
12. بحارالانوار، ج 103، ص 347.
13. وسائل الشيعه، ج 20،ص 51.
14. فروع كافى، ج 5، ص 332؛ ترجمه ميزان الحكمه، ج 5، ص 2260، ح 7558؛ محجة البيضاء، ج 3، ص 93.
15. فروع كافى، ج 5، ص 332 ؛ روضة المتقين، ج 8، ص 114.
16. فروع كافى، ج 5، ص 333.
17. تحريرالوسيله، كتاب نكاح، مسئله 28.
18. طريحى، مجمع البحرين، ج 5،ص 101.
19. ابن منظور لسان العرب، ج 9،ص 253.
20. شرتونى لبنانى، اقرب الموارد، ج 2،ص 803.
21. قرشى، على اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، ج 5، ص 19.
22. جهت دست يابى به توضيح بيشتر، ر.ك: ماهنامه پاسدار اسلام، عسكرى اسلامپور، مقاله: نقش عفاف و پاكدامنى در زندگى انسان، شماره هاى 279 و 280، اسفند و فروردين 1383 و شماره 281 ارديبهشت 1384.
23. ملا احمد نراقى(ره)، معراج السعادة، ص 243.
24. فروع كافى، ج 5،ص 348؛ وسائل الشيعه، ج 14،ص 53، ح 2.
25. فروع كافى، ج 5،ص 347؛ وسائل الشيعه، ج 14،ص 53.
26. بحارالانوار، ج 79،ص 142.
27. وسائل الشيعه، ج 17،باب 1،ص 81،ح 22043.
28. براى شناخت از اين معيارها به وسائل الشيعه، ج 14، ابواب متعدده آن در مقدمات نكاح مراجعه نماييد.
29. همان، ج 14،ص 14.


منبع: ماهنامه پاسدار اسلام، ش 310 - مهر ـ ش 311 - آبان 1386