مقدمه
يكي از مسائل بسيار مهم و اساسي قبل از ازدواج، در نظر گرفتن معيارهايي براي
انتخاب همسر است. به جرأت ميتوان گفت بيشترين مشكلاتي كه در زندگي مشترك به
وجود ميآيد، اين است كه زن و مرد، همسر مناسب خود را انتخاب نكردهاند و پس از
چند سال زندگي متوجه ميشوند اين دو مناسب يكديگر نبودهاند.
تحقيقات نشان ميدهد عوامل اصلي طلاق عبارتند از: اعتياد، دخالت اطرافيان،
ناسازگاري، مسائل مالي، فقر فرهنگي و شيوههاي سنتي انتخاب همسر، كه بيشتر متكي
بر شانس و تصادف است و به جدائيها دامن ميزند.
انتخاب همسر، سنگ زيربناي يك زندگي موفق است و بايد گفت كه اكثر شكستها در
زندگي مشترك، از بناگذاري نامناسب اين سنگ زيرين ناشي ميشود. اين كه يك زندگي
شيرين پس از مدتي به تلخي و سردي ميگرايد، اين دريافت ويرانگر هر يك از زوجين
را در متن خود دارد كه «ما اصلاً براي هم مناسب نبوديم»، يعني به اين نتيجه
ميرسند كه در مرحله «گزينش» اشتباه كردهاند.
روانشناسان و متخصصان خانواده معتقدند كه هر اندازه زن و مرد قبل از ازدواج،
اطلاعات صحيحتر و دقيقتري نسبت به يكديگر داشته باشند، بهتر ميتوانند موفقيت
و يا شكست زناشويي خود را پيشبيني نمايند. بنابراين، اين موضوع را نبايد ساده
انگاشت، بلكه براي آن امر خطير «انتخاب همسر» لازم است وقت بگذاريم و با دقت و
مطالعه كافي، اقدام كنيم. در اين راستا روانشناسان و متخصصان خانواده، ناصحان
خيرانديش كه راهنمايي نسل جوان را وظيفه خود ميدانند و براي رهايي دختران و
پسران جوان از يك زندگي سرد و بيروح و يا يك جدايي اجتنابناپذير، دل
ميسوزانند، آنان را به ريشههاي مشكلات احتمالي توجه دادهاند و از اين طريق
سعي كردهاند كه اشتباهات را به حداقل ممكن كاهش دهند.
يكي از مهمترين اين موارد «انتخاب مناسب همسر» است. قبل از هر چيزي لازم است
همسري را كه براي زندگي آينده انتخاب ميكنيم به خوبي بشناسيم. اگر اين انتخاب
درست و هشيارانه صورت بگيرد، مشكلات بعدي كه خواهناخواه در هر زندگي به وجود
خواهد آمد، با درايت و گذشت برطرف ميشود؛ زيرا در صورت انتخاب صحيح، زندگي
مشترك بر اين باور عميق تكيه خواهد داشت كه «اصل تصميم در مورد شروع زندگي
مشترك و انتخاب همسر، درست بوده است» يعني پشتوانه زندگي، يك تصميم درست و
منطقي و يك انتخاب آگاهانه بوده است و ستون محكم اين زندگي هرگز فرو نخواهد
ريخت.
به هر حال، بايد توجه داشت كه انتخاب همسر، غير از انتخاب لباس و يا گزينش نوكر
و كلفت است؛ زيرا، شخص با انتخاب همسر ميخواهد شريكي در زندگي خانوادگي براي
خود برگزيند؛ شريكي كه تا پايان عمر همراه و همراز او باشد و از مصاحبت با او
لذت ببرد. ميخواهد او را شريك مال و زندگي خود و مهمتر از همه، محرم اسرار
خويش نمايد. از اينرو، عقل سليم حكم ميكند كه انسان بايد درباره همسر
آيندهاش تحقيق كند و از هرگونه عجلهكاري و اغماض در جوانب قضيه بپرهيزد،
ويژگيهاي اخلاقي و روحي همسر مورد انتخاب را بشناسد و بنگرد كه چه كسي را براي
همسري برميگزيند. ازاينرو، مرحله بررسي و شناخت جهت گزينش همسر، اهميت بسزايي
در زندگي انسان دارد؛ زيرا، تجربه نشان داده كه بيشتر اختلافات خانوادهها و
طلاقها و از همپاشيدگيها، منشأ آن شتابزدگي در انتخاب همسر بوده است.
بنابراين، پيشوايان معصوم (ع) درباره اين امر خطير و سرنوشتساز دستور دادهاند
كه هنگام انتخاب همسر، ابتدا وضو بگيريد و دو ركعت نماز بجاي آوريد و آنگاه از
خداوند مهربان درخواست نماييد كه همسري شايسته كه از لحاظ اخلاق و پاكدامني و
نگهداري مال و آبروي شوهر و زيبايي و فرزندآوري سرآمد زنان است، نصيب شما
گرداند و سپس به سراغ انتخاب همسر برويد.(1)
اين دستور معصوم (ع) بيانگر اين است كه فكر و انديشه انسان به تنهايي كافي
نيست، بلكه بايد در اين امر مهم به حق تعالي پناه برد و از او استمداد نمود.
شريعت اسلام براي گزينش همسر معيارها و ضوابطي را معين كرده است كه زن و مرد
(جوانان) در انتخاب همسر بايد آن معيارها را مراعات نمايند. در اين نوشتار
مختصر سعي شده، اصوليترين معيارها و ملاكهاي انتخاب همسر شايسته، به جوانان
عزيز معرفي شود تا به گونهاي همسر برگزينند كه با يكديگر «همتا» و «متناسب»
باشند، تا در زندگي مشترك، روابط في ما بين همسران بهتر، سالمتر، پرجاذبهتر،
شيرينتر و با صفاتر گردد. بزرگان و رهبران ديني ما، صاحبنظران، روانشناسان،
متخصصان خانواده، شرايط و ملاكها و ويژگيهايي را براي ازدواج موفق توصيه
ميكنند. اين توصيهها را ميتوان به دو دسته تقسيم كرد.
شرايط و ويژگيهاي فردي
مهمترين مسائلي كه در ازدواج مطرح ميشود، زمان و سن مناسب و ميزان رشد فرد
براي ازدواج است. در اينباره، سه شرط اساسي را به اختصار ميتوان نام برد:
شرط اول: بلوغ جسماني، رواني، عاطفي، اجتماعي، اخلاقي، اقتصادي، ذهني، فرهنگي و
آرماني.
شرط دوم: داشتن هدف و انگيزه براي ازدواج.
شرط سوم: داشتن اطلاعات لازم در مورد انتظارات، تكاليف و وظايف در زندگي
زناشويي.
معيارها و ملاكهاي ازدواج
1ـ ايمان و تقوي (كفو بودن)
بدون شك پايبندي به ارزشهاي اسلامي، يكي از عوامل مهم خوشبختي در زندگي زناشويي
است. ايمان به عنوان يك عامل دروني، افراد را از ارتكاب به اعمال خلافِ انساني
باز ميدارد. افزون بر اين زن و مرد با ايمان و تقوي، از هر جهت براي تربيت
فرزندان صالح، شايستهترند.
بيگمان از مهمترين عوامل پيوند پايدار و ازدواج موفق و زندگي آرام، همشأن
بودن زن و مرد است. اسلام به همشأن بودن زوجين در امر خطير ازدواج تأكيد
فراوان كرده و با واژه «كفو» از آن ياد كرده است؛ «كفو» در لغت به معناي شبيه و
مانند است، در مسئله ازدواج تا حدّي بايد از نظر ظاهر و باطن بين زن و مرد
شباهت وجود داشته باشد.
مهمترين مرحله شباهت، بايد در چهره دينداري جلوه كند به اين معنا كه به فرهنگ
پاك حق، مؤمن هم كفو مؤمنه، و ديندار شبيه و مانند ديندار است.چنان كه قرآن
كريم ميفرمايد: «الخَْبِيثات لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ
وَ الطيِّبات لِلطيِّبِينَ وَ الطيِّبُونَ لِلطيِّباتِ...؛(2) زنان خبيث و
ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك
دارند...» .
در اين كه مراد از «خبيثات» و «خبيثين» و نيز «طيبات» و «طيبين» در اين آيه
شريفه چه كساني هستند، بين مفسران اختلاف است:
1ـ گاه گفته شده منظور سخنان ناپاك و تهمت و افترا و دروغ است كه تعلق به افراد
آلوده دارد و به عكس سخنان پاك از آن مردان پاك و با تقوا است ، و «از كوزه
همان برون تراود كه در او است.»
2ـ همچنين گفته ميشود «خبيثات» به معني «سيئات» و مطلق اعمال بد و كارهاي
ناپسند است كه برنامه مردان ناپاك است و به عكس «حسنات» تعلق به پاكان دارد.
«خبيثات» و «خبيثون» اشاره به زنان و مردان آلوده دامان است ، به عكس «طيبات» و
«طيبون» كه به زنان و مردان پاكدامن اشاره ميكند و ظاهرا منظور از اين آيه
شريفه همين است؛ زيرا قرائني در دست است كه معني اخير را تأييد ميكند:
الف) اين آيات به دنبال آيات «افك» و همچنين آيه «الزاني لا ينكح الا زانية او
مشركة والزانية لا ينكحها الاّ زان او مشرك و حرّم ذلك علي المؤ منين»(3) آمده
و اين تفسير هماهنگ با مفهوم آن آيات است.
ب) جمله «اولئك مبرئون مما يقولون» در پايان آيه، آنها (زنان و مردان پاكدامن)
از نسبتهاي ناروائي كه به آنان داده ميشود، منزه و پاكند، قرينه ديگري بر اين
تفسير ميباشد.
ج) افزون بر اينها، در روايتي از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) نقل شده كه اين
آيه همانند: «الزاني لا ينكح الا زانية اومشركة» است؛ زيرا گروهي بودند كه
تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند، خداوند آنها را از اين كار نهي كرد، و
اين عمل را ناپسند شمرد.
د) در روايات كتاب نكاح نيز ميخوانيم كه ياران ائمه (ع) گاه سؤال از ازدواج با
زنان «خبيثه» ميكردند كه با جواب منفي روبهرو ميشدند، اين بيانگر اين است كه
«خبيثه» اشاره به زنان ناپاك است.(4)
همچنين در آيهاي ديگر ميفرمايد: «فَانْكِحُوا ماطابَ لَكُمْ مِنَ
النِّساءِ؛(5)پس با زنان پاك ازدواج كنيد.»
اين پاكي در زنان و مردان در مرحله اول پاكي و پاكيزگي باطن است، كه عبارت از
ايمان به خدا و قيامت و نبوت و قرآن و ملائكه و متخلّق بودن به اخلاق الهي است.
بنابراين، مرد مسلمان و مؤمن حق ازدواج با زنان غيرمسلمان و غيرمؤمنه را ندارد،
و اگر اين ازدواج انجام بگيرد، باطل است و فرزندان آنان بدون شك زاده زنا
هستند، و همچنين زن مؤمنه حق ندارد با انسان غيرمؤمن ازدواج كند، زيرا از نظر
شرعي اين ازدواج باطل و حرام و فرزندان آنان زاده حرامند.
مؤمن و مؤمنه همكفو غيرمؤمن و غيرمؤمنه نيستند، كه اگر اين ازدواج باطل صورت
بگيرد دري از عذاب قيامت بر روي هر دو باز شده!!
قرآنكريم از ازدواج انسان پاك، يعني انسان مؤمن با انسان ناپاك به شدت منع
كرده است: «و لا تنكحوا المشركات حتّي يؤمنَّ و لامة مؤمنة خير من مشركة و لو
اعجبتكم و لا تنكحوا المشركين حتّي يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك ولو اعجبكم
اولئك يدعون الي النّار و الله يدعوا الي الجَّنة و المغفرة باذنه ويبيِّن
آياته للناس لعلَّهم يتذكَّرون؛(6)با زنان مشرك تا ايمان نياوردهاند ازدواج
نكنيد، كنيزان با ايمان از زن آزاد مشركه بهتر است، اگرچه زيبائي يا ثروت او
شما را به شگفتي اندازد.»
و زنان خود را نيز به مردان مشرك مادامي كه ايمان نياوردهاند، ندهيد هر چند
ناچار شويد آنها رابه همسري غلامان (بنده) با ايمان درآوريد، زيرا، يك غلام با
ايمان از يك مرد آزاد مشرك بهتر است، هر چند، مال و موقعيت و زيبايي او، شما را
شگفتزده كند. مشركان دعوت به آتش ميكنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به
فرمان خود مينمايد، و آيات خود را براي مردم بيان ميكند شايد اهل تفكّر و
انديشه شوند.
بنابراين زن با ايمان با مردي كه اهل حق و حقيقت نيست، و در لجنزار انكار
واقعيات دست و پا ميزند، نبايد ازدواج كند. والدين توجه داشته باشند كه براي
جوان پاك و مؤمن خود، دختري را كه منكر اصول الهي است به همسري انتخاب نكنند كه
شرط اول در صحت ازدواج ايمان زوجين است تا دو نور و دو پاك و دو پاكيزه و دو
مؤمن به هم برسند، و از به هم رسيدن آنان ثمرات شايسته و پاك كه همان فرزندان
صالحند به وجود آيند.
تصور نشود كه زيبائي و مال و موقعيّت در مردي كه ايمان ندارد، و در زني كه
آراسته به حقيقت نيست، موجب سعادت و سلامت و نشاط و دوام در زندگي است. البته
بر خانوادهها لازم است در مسئله همكفو بودن، سختگيري نكنند، وقتي پسر و دختر
از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل اسلامي، و از نظر قيافه و هيكل ظاهر نزديك به هم
باشند، اين دو از نظر شرع مقدس همكفو و شبيه و همانند يكديگرند، و در ازدواج
آنان رحمت و بركت حق تجلّي خواهد كرد.
درباره مسئله «كفو و همتا» بودن در منابع روايي، روايات فراواني وجود دارد كه
به جهت اختصار به ذكر چند روايت بسنده ميكنيم:
رسول اكرم (ص) ميفرمايد: «اِذا جائَكُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دينَهُ وَ اَمانَتَهُ
يَخْطُبُ اِلَيْكُمْ فَزَوِّجُوهُ اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي
الاَْرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ»(7)كسي كه براي خواستگاري نزد شما آمد و نسبت به
دين و امين بودن وي رضايت داشتيد، حتما زمينه اين ازدواج را فراهم نمائيد، كه
منع ازدواج كفو با كفو از جانب شما زمينهساز فتنه در روي زمين و فساد بزرگ
است.
آري، سختگيري در ازدواج، و ايجاد موانع، و تكيه بر عادات و رسوم غلط، و پيگيري
شرايط سخت، و طلب جمال و ثروت و مقام، از طرف خانوادهها براي پسران و دختران
خود، علت ازدياد استمناء، لواط، زنا، فشارهاي عصبي، و بيماريهاي رواني در
دختران و پسران است، و اين همه فتنه و فساد، عواقب و توابعش در دنيا و آخرت
گريبانگير آن پدران و مادران و اقوام و خانوادههائي است كه در مسئله ازدواج
سختگيري ميكنند.
«جُوَيْبِر» مردي است كه از يمامه به مدينه آمده و مسلمان شده بود. او مؤمني
متعهد، ولي در عين حال سياه پوست، كوتاه قد، مستمند و بيخانمان بود. روزي
پيامبر(ص) به او فرمود: «چرا ازدواج نميكني؟» عرض كرد: «چه كسي به اين بينوا
زن ميدهد؟» فرمود: «اسلام، هر خوار و ذليلي را عزيز كرده است.» نزد «زياد بن
لُبَيْد» كه از اشراف انصار است، برو و دخترش را خواستگاري كن. جويبر نزد زياد
آمد و از قول آن حضرت دختر او را خواستگاري كرد. زياد گفت: «ما دختران خود را
فقط به همرديفان خود از انصار ميدهيم و با آنها وصلت ميكنيم». جويبر، نزد
پيامبر(ص) آمد و جريان را عرض كرد؛ آنگاه حضرت به «زياد» فرمود: «اي زياد!
جويبر مؤمن است و هر مرد مؤمني، كُفو زن مؤمنه و هر مرد مسلماني كُفو زن مسلمان
است.»(8)
ايمان و تقوا در پسر و دختر مايه همكفويست، و بر پدران و مادران و خانوادهها
واجب اخلاقي است، هر چه زودتر و سريعتر و با آسانگيري كامل و پرهيز از شرايط
غيرالهي و سنن غيراخلاقي زمينه ازدواج دو همكفو را فراهم آورند، تا رضا و
خوشنودي و رحمت و لطف حق را نسبت به خود جلب كنند.
امام باقر (ع) ميفرمايد: «ما مِنْ رُزْءَة أَشَدَّ عَلي عَبْد اَنْ يَأْتِيَهُ
اِبْنُ اَخيهِ فَيَقُولَ زَوِّجْني فَيَقُولَ لا اَفْعَلُ أَنَا أَغْني
مِنْك»(9)مصيبتي از اين شديدتر نيست كه جوان مؤمني دختر برادر مؤمنش را
خواستگاري كند، و پدر دختر پاسخ دهد، من از اين ازدواج عذر ميخواهم، زيرا تو
از نظر مالي در رتبه من نيستي!
در مسئله ازدواج عصبيّت قومي، شهري، قبيلهاي نبايد لحاظ شود، زيرا اينگونه
تعصّبات در آئين الهي مردود شناخته شده و باطل اعلام شده است.
فقر و غنا، اين شهر و آن شهر، اين قبيله و آن قبيله را ملاك ازدواج قرار ندهيد،
مردان و زنان همه و همه دختران و پسران يك پدر و مادرند، و براي هيچ يك بر
ديگري، جز به تقوا و پرهيزكاري امتياز نيست.9بنابراين، بايد توجه داشت كه مراد
از كفو بودن زوجين، همسطح بودن در مسائل اقتصادي نيست، بلكه مقصود همسويي
بينشها و باورهاي ديني و پايبندي عملي آنان به ارزشها و معارف الهي است؛ و گرنه
شخص همين كه بتواند مخارج زن و فرزندش را بپردازد و از نظر ديني باهم، همعقيده
باشند، كفوند. لزومي ندارد كه اگر زن ثروتمند است، مرد نيز حتما ثروتمند باشد؛
از همينروست كه امام صادق (ع) فرمود: «الكفو ان يكون عفيفا و عنده
يسار»(10)شرط كفو بودن اين است كه عفيف باشد و بتواند مخارج اهلش را بپردازد.
بر همين اساس، پسران و دختران خداباور و پاك انديش در آرزوي داشتن همسري مؤمن و
نيك سيرت و عامل به ارزشهاي قرآني هستند. چنين گرايشي در امر ازدواج، برخاسته
از نهاد پاك و فطرت كمالجوي انسان است و خداوند متعال بهترين ازدواج را وصلت
پاكان و متقيان با يكديگر ميداند.(11) پيامبر اكرم(ص) دراينباره ميفرمايد:
«مَن تَزَوَّجَها لِدينِها جَمَعَ اللّه لَه ذلك»(12) كسي كه به خاطر دين و
ايمان زني، با او ازدواج كند، خداوند نيز دنيايش را براي او فراهم ميكند.
در روايت آمده كه فردي به امام حسن(ع) عرض كرد: دختري دارم، ميخواهم بپرسم كه،
او را به ازدواج چه كسي درآورم؟ حضرت فرمود: «زوجها من رجل تقي، فانه ان احبها
اكرمها، و ان ابغضها لم يظلمها»(13)براي همسري دخترت مردي باتقوا و مؤمن انتخاب
كن؛ زيرا اگر او را دوست بدارد، اكرامش ميكند و اگر از او خوشش نيايد، به وي
ستم روانميدارد.
به يقين اگر پدر آينده براي هر خانواده كه به عنوان مدير خانواده محسوب ميشود،
فردي با ايمان و صالح باشد، همسر و ساير اعضاي خانواده را در پرتو مهر و محبت
كه ريشه در ايمان او دارد قرار داده و در اثر شايستگيهاي معنوي خويش، كانون
خانواده را به محيطي أمن و باصفا تبديل نموده و زمينه رشد و تربيت فرزنداني با
ايمان و مسئوليتپذير را فراهم خواهد.(14)
عفت و پاكدامني، امانتداري، وفاي به عهد، تقيّد به امر به معروف و نهي از منكر،
رعايت حقوق ديگران، اجتناب از ظلم و تعدّي، حجاب و دوري از نامحرم، نجابت و حيا
از جمله صفاتي است كه ميتواند دليل روشني بر ايمان و تقواي هر شخص باشد.
نكته شايان توجه اين است كه اگر ميبينيم اولياء الهي دستور دادهاند كه با
متدينين و معتقدين به خدا ازدواج كنيد(15)و يا در آيات و روايات اسلامي از
ازدواج با كفار حربي چه به صورت دائم و چه به صورت موقت نهي شده است و از
ازدواج با كفار اهل كتاب به طور دائم ممنوع گرديده است، همه اين تأكيدات و
توصيهها و فرامين به خاطر همين مسئله اعتقادي و كفو بودن زن و شوهر است زيرا
دين، اصول زندگي و اخلاق، ركن بهزيستي است.
به هر حال، زن و مرد با ايمان و تقوا، شايسته يكديگرند و در صورت ازدواج،
سعادتمند خواهند شد.
ازدواج شايسته هماره مايه آرامش روح و روان و آسايش جسم و جان است. قرآنكريم
ميفرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجا
لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً اِنَّ في
ذلِكَ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون»(16) و از نشانههاي اوست كه همسراني از
جنس خودتان براي شما آفريد تا در
كنار آنان آرامش يابيد و ميان شما دوستي و مهرباني قرار داد؛ همانا در اين كار،
نشانههايي است براي گروهي كه تفكّر ميكنند.
اگر مرد و زني كه همشأن نيستند، اقدام به ازدواج نمايند، نگرانيها و
ناراحتيها و اختلافات فراواني در زندگي خانوادگي دامنگير آنان خواهد شد. مگر
اين كه يكي همرنگ ديگري شود و با بياعتنايي به معيارهاي اصولي، بنيان خانواده
را بنا كنند، كه البته چنين زندگياي همانند ساختماني است كه پايه آن را كج بنا
نهادهاند و هرلحظه احتمال ريزش دارد. افزون بر اينها، دو همسر ميخواهند يك
عمر با هم زندگي كنند، و در همه فراز و نشيبهاي زندگي يار و غمخوار يكديگر
باشند. ازاينرو، تحت تأثير افكار و عقايد يكديگر قرار خواهند گرفت و روحيات
پسنديده و يا ناپسندشان به يكديگر منتقل ميشود. همسر ديندار سعي ميكند همسرش
را به عمل صالح و خداباوري و خدا ترسي، تقوا، اخلاق نيك و ترك گناه تشويق و
ترغيب كند و از نافرماني و سهلانگاري در دستورات و احكام خدا باز دارد؛ او را
به انجام مقررات و آداب و رسوم مثبت اجتماعي تشويق و از خرافهپرستي و موهومات
باز دارد؛ مال، آبرو و حرمت يكديگر را حفظ كنند؛ اما همسر بيدين، چه بسا زن يا
شوهر را با محبت كاذب، تفريح، مجالس مهماني و شبنشينيها و يا حتي اجبار و
تهديد، منحرف كرده و از او فردي بيقيد و لاابالي ميسازد و از آنجا كه زن و
مرد تحت تأثير محبتهاي يكديگرند و به خاطر رضامندي همديگر سعي در جلب رضايت و
تشديد وابستگي و دلبستگي، به خود دارند، چنين تحولات و تأثيراتي به دور از
انتظار نيست.
2ـ اصالت و نجابت خانوادگي
خانه و خانواده، نخستين محيط اجتماعي است كه كودك را تحت سرپرستي و حضانت قرار
ميدهد. ازاينرو، بيش از ساير محيطهاي اجتماعي، در رشد و تكامل فرد تأثير دارد
و كودك پيش از آنكه از اوضاع اجتماعي خارج متأثر گردد، تحت تأثير خانواده قرار
ميگيرد.
آغاز بيشتر عادتها و نظريات فرد از خانه شروع ميشود كه يك نظر اجمالي به اين
عادات و نظريات، اهميت تأثير خانواده را بسي روشن خواهد ساخت. عادتهايي از
قبيل: طرز غذا خوردن، سخنگفتن، راه رفتن، روشهاي عادي،
رفتار با ديگران، همچنين نظر فرد نسبت به حقوق ديگران و ... همه را شخص از محيط
خانه و خانواده كسب ميكند.
اصالت و شرافت خانوادگي زن و مرد، يكي از اساسيترين ملاكهاي ازدواج، به ويژه
در جوامع اسلامي است. كلمه اصالت از اصل گرفته شده و اصل به معناي ريشه آمده
است. يعني زن و مرد از خانوادههايي باشند كه داراي اصل و ريشهاند.
شناخت خصوصيات و وضعيت تربيتي و فرهنگي خانواده همسر آينده، در ايجاد تفاهم بين
زوجين در زندگي، نقش اساسي را ايفا ميكند و ميتواند ملاك قابل اعتمادي براي
چگونگيتربيت فرزندان و ارتباطات متقابل در زندگي زناشوييتلقيشود.
توصيههاي اسلام در اينباره آن است كه تا حد امكان، خانواده همسر پاك و عفيف
باشند؛ زيرا اخلاق و رفتار خانواده، جنبههاي عقلي آن از لحاظ هوشمندي و كودني
و زمينههاي اعتقادي آن، در زندگي جديد و نسل، اثر ميگذارد.
از ديدگاه قرآن، زنان فقط وسيله ارضاي غريزه جنسي نيستند، بلكه آفريدگار جهان
آنان را به گونهاي آفريده كه وسيلهاي براي بقاي نسل و حفظ حيات نوع بشر و
مركز ثقل پرورش و تربيت فرزندان صالح و شايسته باشند:
«نِساؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ اَنّي شِئْتُمْ وَ قَدّموا
لاَِنْفُسِكُمْ»(17) زنان شما، محل بذرافشاني شما هستند؛ پس هر زمان كه
بخواهيد، ميتوانيد نزد آنان برويد و (سعي نماييد از اين فرصت بهره گرفته، با
پرورش فرزندان صالح) اثر نيكي براي خود، از پيش بفرستيد!
قرآنكريم در اين آيه شريفه، زنان را تشبيه به كشتزار نموده و ميفرمايد:
«نِسائُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ؛ زنان شما مانند كشتزاري براي شماها هستند». زيرا
كشتزار است كه بذر را پرورش ميدهد و به ثمر ميرساند.
در اينجا ممكن است اين سؤال مطرح شود كه اسلام نسبت به زنان بياحترامي كرده و
آنان را از مقام انساني؛ تنزّل داده است. ولي غافل از اين كه با طرح اين مسئله
معلوم ميشود قرآن بقاي نسل بشر را منوط به وجود زن ميداند و معتقد است اگر زن
نبود، بذر مردان بزرگي كه تاريخ بشر و دنيا را عوض كردهاند، به ثمر نميرسيد.
نطفه، ماده اوليه تشكيل دهنده جنين از جنبهها و خصايص وراثتي والدين و حتي
اجدادشان متأثر است. اگر آنها ناسالم باشند، اميدي به اصلاح فرزند نيست؛ مگر در
مواردي بسيار نادر.
اگر خانواده را به درختي تشبيه كنيم، فرزندان به منزله بار و بر آن هستند و اگر
به يك زمين تشبيه نماييم، فرزندان به منزله گياهان آن ميباشند، و روشن است كه
هر درختي ميوه سالم و شيرين نميدهد و هر زميني لاله و سنبل برنميآورد.
برخي از درختان ميوه تلخ و ناسالم و بعضي از زمينها خار و خس ميپرورانند.
قرآنكريم دراينباره ميفرمايد: «والبلد الطيب يخرج نباته بأذن ربه و الذي خبث
لايخرج الّا نكدا كذالك نصرف الآيات لقوم يشكرون»(18) گياه سرزمين پاك به فرمان
پروردگارش ميرويد، و زمينهاي ناپاك (گياه آن) جز به سختي در نيايد، بدينسان
آيهها را براي گروهي كه سپاس ميدارند گوناگون ميكنيم.
و نيز در آيهاي ديگر ميفرمايد: «مگر نديدي خدا چگونه مثلي زد، سخن نيك همانند
نهال نيك است كه ريشهاش در زمين و شاخهاش در آسمان است، هميشه به اذن
پروردگارش ميوه ميدهد.
خداوند براي مردم اين گونه مثل ميزند، تا شايد پند و اندرز گرفته و متذكر
گردند.»(19)
آري، زمين شوره، سنبل برنيارد!.
در خانوادههاي اصيل و شريف كمتر اتفاق ميافتد كه فرزندان ناصالح و نانجيب
پرورانيده شوند و در خانوادههاي غيراصيل و ناصالح، كمتر اتفاق ميافتد كه
فرزندان صالح و نجيب، پرورش يابند.
اصالت و شرافت خانوادگي از آن جا حائز اهميت است كه ميتواند در رديف معيارها
درآيد و در بسياري از موارد، به عنوان يك معيار اطمينانبخش مورد استفاده قرار
گيرد.
وقتي انسان مشاهده ميكند در خانوادههاي اصيل و شريف، اكثر افراد، داراي شخصيت
مقبول و دوست داشتنياند، به طوري كه كمتر نقطه ضعفي در آنها پيدا ميشود و اگر
هم پيدا شود، آن قدر نقطه قوت در آنها هست كه جبران آن ضعف را ميكند و به طور
كلي آن را ميپوشاند، چرا از اصالت خانوادگي به عنوان يك معيار مورد اطمينان
استفاده نكند.
در نهج البلاغه نامهاي است كه امام علي (ع) در پاسخ خودستاييهاي «معاويه»
نوشته و طي آن ميان دو خانواده بنيهاشم و بنياميه مقايسه كرده و نشان داده
است كه در برابر هر فضيلت و امتياز و برجستگي در خانواده بنيهاشم، يك رذيلت و
انحطاط در خاندان بنياميه وجود دارد. حضرت در فرازي از آن سخنان ميفرمايد: در
خاندان ما «پيامبر»(ص) است و در خاندان شما «ابوجهل» كه كارش تكذيب حق بود.
ما «حمزه» شير خدا داريم و شما ابوسفيان، شير پيمانهاي باطل داريد. حسن و
حسين، دو سرور جوانان بهشت از ماست و كودكان جهنم (فرزندان مروان) از شما.
«فاطمه»(س)، بهترين زنان عالم از ما و همسر «ابولهب» به نام امجميل كه قرآن او
را هيزمكش خوانده از شماست و از اين قبيل چيزها كه به نفع ما و به زيان
شماست!»(20)
دكتر آلكسيس كارل فرانسوي دركتاب «راه و رسم زندگي» از خانوادهاي سخن ميگويد
كه طبق آمار، اكثر افراد آن دزد و جاني و مدير مراكز فساد و... بودهاند.
آري، كرمها و انگلها، همواره در لجنزار به وجود ميآيند و رشد ميكنند. خانواده
شايسته و سالم، زمينه بسيار مناسبي براي پرورش فرزندان سالم و شايسته است و
خانواده ناشايسته و ناسالم، زمينه بسيار مناسب براي پيدايش و بار آمدن فرزندان
ناسالم و ناشايسته است.
به همين جهت است كه براي تشكيل خانواده، حتما بايد به دنبال آن شريكي براي
زندگي بود كه از سلامت جسمي و فكري و اخلاقي برخوردار باشد و در خانوادهاي پاك
و سالم پرورش يافته باشد.
به هر حال در ازدواج بايد به انتقال ويژگيهاي پدر و مادر به فرزندان توجه
نمود. چنان كه پيامبر اكرم (ص) ميفرمايد: «تَزَوَّجوا في الحِجرِ الصّالح
فَانَّ العرِقَ دَسّاسٌ»(21) با خانواده خوب و شايسته وصلت كنيد؛ زيرا خون اثر
دارد.
و نيز در روايتي ديگر ميفرمايد: «تَخَيَّروا لنُطَفكُم فَانكِحوا الاكفاءَ و
انْكَحوا إلَيْهِم»(22) براي نطفههاي خود گزينش كنيد و با كساني كه همتاي
شمايند، ازدواج نماييد.
و همچنين درباره اهميت اين موضوع ميفرمايد: «تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم فإنَّ
النّساءَ يَلِدْنَ أشباهَ إِخْوانِهِنَّ و أخْواتِهِنَّ»(23)براي نطفههاي خود
گزينش كنيد؛ زيرا، زنان بچههايي همانند برادران و خواهران خود به دنيا
ميآورند.
زن و مرد بايد در خانوادههايي رشد يافته باشند كه پدر و مادري عاقل و دلسوز،
با همه وجود در رشد و تعالي فرزند كوشيده باشند. بر خلاف خانوادههايي كه
والدين، فرزندان را به حال خود رها كرده و در پي هوي و هوسهاي خود هستند و يا
اين كه در كانون خانوادگي آنان بويي از محبت و احترام به شخصيت ديگران استشمام
نميشود. بنابراين، زن و مرد كه در پي انتخاب همسر ميباشند، بايد سعي كنند تا
حدي كه برايشان ميسر است با خانوادههايي شريف و اصيل وصلت نمايند و از ازدواج
با خانوادههاي پست و فرومايه جدا خودداري نمايند؛ زيرا، غالبا با مشكلاتي
روبهرو خواهند شد.
در خانوادههاي اصيل، والدين كوشيدهاند از نظر اخلاقي و رفتاري براي فرزندان
خود نمونه و الگو باشند و بدون ترديد پدر و مادر صالح از نظر ارثي نيز
سرمايههاي بس گرانبهايي را به فرزندان خود انتقال ميدهند.
افرادي كه در خانوادهاي اصيل رشد مييابند، سجاياي اخلاقي را از پدر و مادر
خود به ارث ميبرند و در برخورد با دشواريها و فراز و نشيبهاي زندگي، هرگز از
جاده درستي و راستي خارج نميشوند.
بنابراين در انتخاب همسر بايد دقت بسياري نمود كه از خانواده اصيل و نجيب،
خوشنام و خوشسابقه باشد، و تنها به قيافه ظاهري و زيبايي و يا مدرك تحصيلي او
اكتفا نشود؛ زيرا فرزندان، معمولاً وارث پيشينههاي سوء خانواده و والدين
خويشند.
3- اخلاق نيكو
هرچه علم و تكنولوژى رشد مىكند، نياز بشر به اخلاق افزايش مىيابد و
لازم است به موازات آن دستورات عاليه اخلاقى پيامبران، كاملاً مورد عمل و نظر
قرار گيرد؛ زيرا، دنياى علم و صنعت، گرچه وسايل و ابزارهايى در اختيار بشر
مىگذارد؛ ولى هيچگونه، درباره عدم سوء استفاده از آنها راهحلى ارائه
نمىدهد.
سير صعودى آمار جرائم، جنايات، فساد، تبهكارى، قتل و
خودكشى، متلاشى شدن خانوادهها و...، بيانگر اين حقيقت است كه اخلاق، كه فلسفه
بعثت انبياء است «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»(1)بر جامعه حكمفرما نباشد.
دانش و صنعت نمىتواند سعادت و آرامش بشر را تضمين و
تأمين كند؛ بلكه استعمارگران، علم و صنعت را به نفع خويش استخدام نموده و
ميليونها نفر را بىخانمان مىكنند؛ چنان كه مىكنند و حقوق حقه ملتهاى ضعيف
را چه آسان پايمال مىسازند و آنان را به خاك و خون مىكشند...
تنها عاملى مىتواند روح سركش انسان و غرايز طوفانى و عصيانگر وى را مهار كند و
علم و صنعت را در راه آرامش عمومى و زندگى مسالمتآميز به كار اندازد، اخلاق
واقعى است كه از ايمان حقيقى به خدا سرچشمه مىگيرد.
يكى از ويژگيهاى اساسى براى زندگى شاد، اخلاق نيك است.
منظور از اخلاق نيك، تنها خندهرويى و خوش خلقى اصطلاحى نيست، زيرا خنديدن و
... در بعضى مواقع، نه تنها مطابق اخلاق نيست، بلكه ضداخلاق است.
اخلاق هر انسانى تأثير مستقيم در زندگى او دارد. اين تأثير در محيط خانواده
محسوستر و نقشآفرينتر است؛ زيرا مسائل عاطفى در خانواده بر مسائل ديگر غلبه
دارد و محيط خانواده بيشتر بر مبناى خصوصيات اخلاقى اعضاى آن شكل مىگيرد، تا
عوامل ديگر؛ ازاينجهت، اگر اعضاى خانواده از اخلاقى نيكو بهرهمند باشند، محيط
خانواده تبديل به بهشتى سرورانگيز مىشود و چنانچه به بداخلاقى خو گرفته باشند،
همواره خود را در جهنّمى سوزان گرفتار خواهند ديد.
امام على(ع) مىفرمايد: «بِحُسْنِ الاَْخْلاقِ يَطيبُ الْعَيْشُ»(2)با خوش
اخلاقى ، زندگى نيكو و مطلوب مىگردد.
ملكات فاضله و اخلاق كريمه است كه باعث نشاط و شادابى
در زندگى شده و دشواريها را برطرف و اضطرابها و نگرانىها را از بين مىبرد و
بداخلاقى جسم و روح انسان را فرسوده مىكند و عامل مهم پيرى زودرس است؛
ازاينرو، پيامبر گرامى اسلام(ص) پيوسته در دعا چنين مىفرمود: «اَللّهُمَّ
اِنّى اَعُوذُبِكَ... مِنْ زَوْجَةٍ تُشيبُنى قَبْلَ اَوانِ مَشيبى»(3) خدايا!
به تو پناه مىبرم از همسرى كه قبل از رسيدن پيرى، پيرم كند.
زندگى مشترك زناشويى، داراى فراز و نشيبهايى است كه
برخورد صحيح با آنها نياز به روحيهاى قوى و اخلاقى پسنديده دارد. زن و مرد اگر
از اين مزيّت، بهرهاى نداشته باشند، نمىتوانند با تفاهم و همكارى متقابل بر
مشكلات زندگى چيره شده، بار سنگين آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر يك از
طرفين از اخلاقى نيكو و رفتارى شايسته برخوردار نباشد، طرف ديگر هر چند خوش
اخلاق هم باشد، زندگى به كامش تلخ خواهد شد.
از آنجا كه اصلاح صفات ناپسند، در صورت ريشهدار بودن آنها، نياز به تلاش
طاقتفرسا و زمانى طولانى دارد، بايد از همان ابتدا به صفات اخلاقى همسر توجّه
كرد، تا در سايه انتخاب همسرى خوشاخلاق، زندگى سعادتمندانهاى پىريزى شود.
به طور كلى منظور از اخلاق نيك، اين است كه انسان آراسته به صفات، عادات، خُلق
و خوهاى پسنديده، فضائل، كمالات و اعمال و رفتار نيكو بوده و از صفات زشت،
بيماريهاي اخلاقى و... دور باشد.
زندگى زن و مرد در محيط خانوادگى احتياج به اخلاق دارد؛
زيرا تنها در پرتو قانون نمىتوان زندگى كرد.
قرآنكريم از پيامبر گرامى اسلام(ص) به عنوان صاحب «خُلق عظيم» ياد نموده و
مىفرمايد: «انّك لعلى خلق عظيم»(4)تو بر خلق و خوى بزرگى هستى. خداى سبحان هيچ
كس را به اين عظمت نستوده است. پيامبر(ص) را با عنوان نيكوترين انسان ستايش
مىكند. در تبيين اين محور مهم از رسولاكرم(ص) چنين نقل شده است: «معيار خُلق
نيكو، خلق الله است»(5) يعنى آن كسى خلق نيكو دارد، كه متخلق به اخلاق الهى
باشد. نيكوترين نامها و صفات، از خداست.(6)چه رنگى نيكوتر از رنگ خدايى شدن.
نيكوترين جلوهاى كه انسان مىتواند به خود بگيرد، مظهر جلوههاى الهى شدن است
كه انسان، خليفه و جانشين صفات خدايى شود. زيرا جانشين بايد به نشانههاى
خداوندى متصف باشد. اگر خداى متعال عطوف، رؤف، رحيم، عليم، كريم، عزيز، حكيم و
غفور است، جانشين او نيز نشانى از اين صفات بايد داشته باشد. اينها جلوههاى
صفات الهى است كه در بنده مؤمن و خالص او تجلىنموده است. اين اصل، نه تنها
عامل تحكيم خانواده و زندگى زناشويى است، بلكه يكى از مهمترين عوامل براى
تربيت نسل سالم، چه در دوران جنين و شيرخوارگى و چه در دوران كودكى مىباشد.
در روايات اسلامى از ازدواج با افراد بداخلاق نهى شده و خوشاخلاقى يكى از
شرايط همسر شايسته محسوب شده است.(7)
در روايتى از امام باقر (ع) نقل شده كه فرمود: پدرم، امام سجاد(ع)، در يكى از
مواقف حج به زنى برخورد كه «اخلاق نيكش» آن حضرت را جذب كرد، سؤال كردند اين زن
داراى همسر است؟ گفتند: خير؛ پدرم بدون اين كه از حسب و نسب وى تحقيق كند، از
او خواستگارى كرد، و اين خواستگارى منجر به ازدواج با او شد.
فردى از انصار از داستان آگاه شد، ازدواج به اين سادگى
براى او بسيار سنگين و گران آمد، به نظر آورد ممكن است آن زن فردى بىاصل و نسب
باشد، و علت سرزنش نسبت به امام چهارم شود.
مدتى در مقام جستجو برآمد و معلوم شد آن زن از طايفه شيبان است، خدمت امام
چهارم(ع) رسيد و جريان را با آن حضرت در ميان گذاشت كه خدا را شكر همسر شما از
فاميلى معروف و محترم است، آن حضرت فرمودند: من شما را خردمندتر از اين
مىدانستم كه به اين امور پايبند باشى، مگر نمىدانى خداوند عزّوجلّ به بركت
اسلام پستىها را برداشت و نقصها را جبران فرمود، بزرگوارى و كرامت را جايگزين
پستى و دنائت نمود، اينك مسلمان در هر موقعيتى باشد، محترم است و او را پستى
نيست، لئامت و خسّت از آنِ جاهليت است و بس.(8)
«حسين بن بشار واسطى» به امام رضا(ع) نامه نوشت كه يكى
از بستگانم خواستار ازدواج با من است، ولى بداخلاق است؛ حضرت فرمود: «اگر
اخلاقش بد است، با وى ازدواج نكن.»(9)
بنابراين، خوش اخلاقى همسر، نقش مؤثرى در زندگى انسان دارد و بايد مورد توجه
كامل قرار گيرد؛ زيرا آنچه مايه سازش و تحكيم روابط است، حسن خلق است، نه امور
مادى، مانند ثروت و زيبايى.
همسرِ بداخلاق و ناسازگار، مايه غم و اندوه و كدورت گرديده، طراوت و شادابى را
از طرف مقابل مىربايد. البته ناگفته پيداست اخلاق سوء و خشونت در كانون
خانواده، در روحيه همه افراد اثر نامطلوب دارد.
4- سلامت عقل و تفكر
بعد از ديندارى، اصالت خانوادگى و اخلاق نيك، «سلامت عقل» از مهمترين
شرايط يك همسر شايسته محسوب مىشود. تدبير امور زندگى و پيمودن راه سعادت و
درستكارى و برطرف نمودن مشكلات زندگى مشترك كار سادهاى نيست.
متأسفانه بسيارى از افراد، مقيّدند كه همسر زيبا داشته
باشند، در صورتى كه زيبايى در آمار جهانى بهداشت، فقط 25 نمره دارد در حالى كه
به تفكر و انديشه 300 نمره دادهاند. در مورد عروسخانم هميشه مىپرسند: آيا
زيبا هست، يا نيست. زيبايى دوره محدودى دارد، ولى ما نمىتوانيم نقش بىبديل
تفكر و تعليم و تربيت را انكار كنيم.
برخى افراد در ازدواج جايى براى تفكر باز نگذاشتهاند.
اولين چيزى كه در تفكر جلوهگر مىشود، عامل هوش است. زندگى با يك فرد كمهوش،
بسيار مشكل است. ممكن است بپرسيد: چگونه مىشود هوش يك نفر را قبل از ازدواج
تشخيص داد؟ پاسخ بسيار آسان است. افرادى كه درجه هوشى خيلى پايين دارند، كاملاً
در رفتار و كردارشان مشخص است، پختگى لازم را ندارند، قدرت تشخيصشان ضعيف است.
عامل ديگر تشخيص هوش، تفكر انتزاعى است. «انتزاع كردن» يعنى: بيرون كشيدن، و
تفكر انتزاعى يعنى، توانايى استنباط و درك مفاهيم از موقعيتهاى كلى؛ اين نوع
تفكر ابعادش بسيار گسترده است، افرادى كه تفكر انتزاعى دارند، خيلى زود شما را
مىفهمند. لازم نيست كه دائم برايشان تكرار كنيد. بُعد ديگرش، تفكر حل مسئلهاى
است، تفكرى كه در آن انسان مىتواند مسائل خودش را حل كند. كسانى كه اين نوع
تفكر را ندارند، هميشه دور خودشان مىچرخند، گيجند، پيوسته مىپرسند چه گفتى،
يعنى چه، منظورت چه بود؛ كسى كه اين نوع تفكر را ندارد، شايسته گزينش همسرى
نيست.
گاهى اوقات افراد از روى ترحم با فردى ازدواج مىكنند
كه از نظر هوشى در سطح پايينى است، مىخواهند ايثار كنند، ولى سخت در اشتباهند.
زندگى با افراد كم هوش، بسيار مشكل است. كسى كه تفكر و هوش خوبى دارد، كيفيت
فراوان در مديريت دارد زيرا يكى از اركان اصلى مديريت، تفكر خوب است.
طبق بررسىها و مطالعات آسيبشناسى خانواده، اصلىترين
علت اختلافات خانوادگى، سردىها و بىرغبتىها، اخمها و قهرها، بىتفاوتىها و
افسردگىها، بدزبانىها و تندىها، طردها و فرار از خانه، پريشانيها، گاه
اختلالات روانى، برخى آسيب پذيرىهاى رفتارى و كژروىهاى اجتماعى «همسران» و
سرانجام طلاق و جدايى، و ريشه اصلى تمام ناسازگاريهاى زناشويى، عدم تناسب در
«عقل و انديشه» بين زوجين مىباشد. بنابراين، با توجه به مشخصات افراد از نظر
عقل و هوش، بايد زن و مرد در انتخاب همسر، كسى را به عنوان همسر در زندگى مشترك
خويش انتخاب كنند كه با همديگر تناسب داشته باشند تا در زندگى دچار مشكلات
نشوند.
شريعت اسلام براى جلوگيرى از ضايعات احتمالى كه در اثر وراثت پيش مىآيد، تأكيد
مىكند كه برخى از ازدواجها صورت نپذيرد. اسلام افراد را از ازدواج با انسان
«احمق» كه از نظر هوشى عقبمانده است، برحذر مىدارد. چنان كه امام صادق(ع)
مىفرمايد: «ايّاكم و تزويج الحَمقاء فَانَّ صُحبَتَها بَلاءٌ و ولدها
ضياع»(10)بپرهيزيد از ازدواج با «احمق»! زيرا، مصاحبت و زندگى با او بلاست و
فرزندانش نيز تباه مىشوند. و نيز فرمود: «عقل چيزى است كه خداوند رحمان به
وسيله آن پرستش و عبادت مىشود و بهشت به وسيله آن به دست مىآيد.»(11)
5 - زيبايى و شادابى
همسرى كه از چنين صفاتى برخوردار باشد، غالباً ضامن جلوگيرى همسرش از
انحرافات و چشمچرانىها مىگردد و معمولاً اين موضوع با خوشاخلاقى همراه است؛
زيرا زيبارويان در اغلب موارد داراى اخلاق ملايم و جذاب مىباشند.
زيبايى يك امتياز است و در شيرينى و سعادت «زندگى زناشويى» تأثير به سزايى
دارد. البته چند نكته درباره اين شرط (لزوم زيبايى و شادابى) درخور توجه است:
الف) گرچه زيبايى ظاهر و تناسب اندام را در انتخاب همسر
نمىتوان ناديده گرفت، ولى اين مسئله نبايد به عنوان بزرگترين هدف و معيار
ازدواج محسوب شود، به گونهاى كه ديگر معيارها را تحتالشعاع قرار دهد، بلكه
هنگام انتخاب همسر بايد هر دو بُعد زيبايى «زيبايى ظاهرى يا تناسب اندام» و
«زيبايى باطنى يا معنوى، مانند ايمان، تقوا، حيا، و...» تركيب شود و به همه
آنها اصالت داده شود كه در اين صورت زندگى مشترك، يك عمر گلستان مىشود.
پيامبر اسلام(ص) براى اطمينان خاطر مرد از زيبايى زن،
وى را مجاز دانست كه قبل از ازدواج، همسرش را ببيند، تا خاطر وى از نظر زيبايى
و دلپسندى زن مطمئن گردد. آن حضرت دراينباره مىفرمايد: «بهترين زنان شما،
زيبا چهرهترين آنهاست.»
و در روايت ديگر فرمود: «أَفْضَلُ نِساءِ أُمَّتى أَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً
وَأَقَلُّهُنَّ مَهْراً»(12) برترين زنان امت من زنى است كه زيبائىاش بيشتر و
صداقش كمتر باشد. البته زيبايى ظاهرى بايد در كنار ديگر صفات و معيارها، مورد
توجه و بررسى قرار گيرد، نه به طور مستقل. زيبايى و تناسب اندام بدون تديّن و
شرافت خانوادگى و...، آفتى است خطرناك و بلايى است رسواگر كه اگر بر مبناى
ارزشهاى الهى پيوند نخورد، به زودى ناپايدار خواهد بود. پيامبر اكرم (ص)
مىفرمايد: «مَن تَزَوَّج إمْرَأة. .. لِجَمالِها، رأى فيها ما
يَكْرَهُ»(13)كسى كه (فقط) به خاطر زيبايى زنى با او ازدواج كند، در او امور
ناخوشايند خواهد ديد.
و همچنين فرمود: «إيّاكم و خَضْراءَالدِّمنِ، قيلَ: يا
رسول اللَّه و ما خَضراءُ الدِّمَنِ؟ قال: المَرأة الحَسناءُ فى مَنبِت
السُّوءِ»(14) از خضراء الدمن (گياه روييده در ميان كثافات) بپرهيزيد. گفته شد:
اى رسول خدا! خضراءالدمن چيست؟ فرمود: زن زيبارويى كه در خانوادهاى فاسد رشد
كرده است.
در يك انسان آنچه اصالت دارد، انسانيت و اخلاق و ديندارى است و آن ازدواجى
ميمنت و بركت دارد كه به خاطر اين امور انجام بگيرد و تداوم پيدا كند؛ اما آن
ازدواجى كه به خاطر مال و جمال باشد، از ديدگاه اسلام، بركت و ميمنتى ندارد. به
همين جهت است كه وقتى شخصى خدمت پيامبر اكرم(ص) آمد و در امر ازدواج مشورت كرد،
حضرت به او فرمود: «عَلَيْك بِذاتِ الدِّين تَرَبت يَداكَ»(15)بر تو باد كه
همسر ديندار اختيار كنى، دستهايت نيازمند خداوند باد.
جالب اين است كه رهبران اسلام، به افرادي كه در انتخاب
همسر، اصالت را به ديندارى مىدهند نه زيبايى ظاهرى، وعده مال و جمال دادهاند.
چنان كه در روايتى از امام صادق(ع) نقل شده كه مىفرمايد: «اِذا تَزَوَّجَ
الرَجُلُ المَرأة لِجَمالِها أو لِمالِها وُكِّلَ إلى ذلِكَ، وَإذا تَزَوَّجَها
لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَالمال»(16) هرگاه مرد، زنى را به خاطر
زيبايى و ثروتش به همسرى برگزيند، به همان واگذار مىشود(و معلوم نيست كه به
آنها برسد) و هرگاه او را به خاطر دينش به همسرى برگزيند، خداوند زيبايى و مال،
روزى او مىسازد.
ب) گرچه زيبايى «ظاهرى، معنوى، فرهنگى و...» امرى
پسنديده است و در انتخاب همسر بايد مورد توجه قرار گيرد، ولى نبايد از حد معمول
تجاوز كند و به صورت «مشكل پسندى» درآيد و انسان را از ازدواج به موقع باز
دارد، بلكه اگر از زيبايى نسبى برخوردار بودند و دين و اخلاق يكديگر را
پذيرفتند، بهتر است بعد از تحقيقات و شناخت كافى «در همه زمينهها» از يكديگر،
با توكل بر خداوند و راهنمايى والدين، با همسر مورد نظر ازدواج نمايند و مطمئن
باشند كه عقل و ايمان و اخلاق نيك و خانواده اصيل و با شرافت، بسيارى از
كمبودها را جبران خواهد نمود.
ج) بهتر است زن و مرد در مراسم خواستگارى، با اجازه و
رضايت والدين، يكديگر را ببينند و واقعيتها را به هم بگويند. براى شناخت لازم و
تشخيص زيبايى و شادابى همسر مورد نظر، شايسته است مرد، مادر يا خواهر و يا يكى
از خويشان نزديك و مورد اعتماد را براى ديدن انتخاب كند و بفرستد تا زن مورد
نظر را خوب ببينند و ويژگىهايش را براى او توضيح دهند.
امام خمينى(ره) فرمود: «هر يك از زوجين مىتوانند «در مراسم خواستگارى»
مستقيماً از يكديگر درباره هم تحقيق كنند، مشروط به آنكه اين تحقيق مستلزم
حرام نباشد. هر يك از زوجين مىتوانند بدن ديگرى را با شرايط زير به منظور
تحقيق، ببينند:
1- نگاه به قصد لذت و ريبه نباشد؛
2- ازدواج متوقف بر اين نگاه باشد؛
3- مانعى از ازدواج اين دو در ميان نباشد...؛
4- بهتر است اين ديدن از روى لباس نازك باشد؛
5 - بايد اين نگاه آخرين تحقيقى باشد كه هر يك از زوجين انجام
مىدهندو....»(17)
بنابراين، صحبت كردن زن و مرد به قصد لذت، يا خلوت كردن آنها در محيط بسته و يا
نگاه كردن به قصد لذت و يا لمس كردن يكديگر، حرام است و بايد از آن اجتناب
كنند.
6- تناسب سنى و تحصيلى
در انتخاب همسر توجه به همتايى و تناسب در سن نيز لازم است. تفاوت سن
بلوغ جنسى در دختر و پسر، يك امر طبيعى است، پسر حدود چهار سال ديرتر از دختر
به بلوغ جنسى مىرسد.از اينرو، بايد تفاوت سن آنها در امر ازدواج نيز حداقل به
همين مقدار باشد (پسر بزرگتر باشد) بهتر است چنين باشد، ولى الزامى نيست. اگر
در بقيه موارد يادشده تناسب وجود داشته باشد، ولى تناسب سنى وجود نداشته باشد،
مثلاً زن و شوهر همسن باشند و يا حتى زن يك سال نيز بزرگتر باشد، به شرط اين
كه مرد وقوف و آگاهى كامل به اين موضوع داشته باشد، مشكل خاصى ايجاد نمىشود.
اما ازدواجهايى كه اختلاف سنى زياد وجود دارد، مثلاً فردى بيست سال از ديگرى
بزرگتر است، اصلاً صلاح نيست.
به طور كلّى تناسب سنى و جسمى در زناشويى مسئله مهمى
است و عدم توجه به آن عواقب ناگوارى را در پى دارد. سن زن و مرد در ازدواج از
دو جنبه داراى اهميت است:
1- جنبه روانى: انسان در فرآيند رشد از نظر روانى، در
سنين مختلف، داراى ويژگىهاى متفاوت مىباشد.
2- جنبه فيزيولوژيكى: علاوه بر جنبههاى روانى، ارضاى
غرايز جنسى خود مسئله مهمى است.
سن ازدواج در شرايط جغرافيايى و اقليمى مختلف، متفاوت است. معمولاً در مناطق
گرمسير، سن بلوغ و ازدواج پايينتر از مناطق سردسير و كوهستانى است. مهم نيست
كه فرد در چه سنى بالغ مىشود، مسئله مهم اين است كه فرد احساس كند كه از نظر
فيزيولوژيكى و روانى نياز به ازدواج دارد. تشخيص زمان مناسب ازدواج و فاصله سنى
زوجين از سوى افراد تازه بالغ، مشكل است. در اين مورد، استفاده از راهنمايىهاى
والدين و مشاوران خانواده ضرورى است.
معمولاً چون دختران از نظر رشد بدنى و روانى از پسران جلوترند و رشد آنان
سريعتر است و زودتر به سن تكليف شرعى و بلوغ بدنى مىرسند، آمادگى بيشترى جهت
انتخاب همسر و شروع زندگى زناشويى را دارند.
در روايات اسلامى، درباره سن ازدواج و فاصله سنى زن و
شوهر، اشاره به موضوع بلوغ شده كه طرفين در سنين پايين، يعنى اوايل بلوغ،
ازدواج كنند و به همين علت در اسلام سن تكليف شرعى دختران 9 سال تمام قمرى و
پسران 15 سال تمام قمرى است و تفاوت سن دختر و پسر (در ازدواج) با در نظر گرفتن
موقعيت جغرافيايى و عوامل فرهنگى متفاوت است. با توجه به تحقيقات انجام شده و
بلوغ زودرس، در بعضى مناطق و موقعيتهاى مختلف جغرافيايى، فرهنگى، اقتصادى و...،
بهترين سن ازدواج براى دختران 16 الى 20 سالگى و براى پسران 18 الى 23 سالگى
مىتواند باشد و مناسبترين فاصله سنى، در ازدواج بين 1 الى 5 سال است و اگر
هم، سن آنها مساوى باشد و يا اين كه زن چند سال از مرد بزرگتر باشد، اشكالى
ندارد. ولى، فاصله سنى «بين 1 الى 5 سال» از نظر روانشناسى و فيزيولوژى ارجحيت
دارد. و اين تفاوت بدين جهت است كه زنها در اثر باردارى و زايمان و شير دادن به
كودك، غالباً از مردها زودتر پير و فرسوده مىشوند و طراوت و شادابى خويش را از
دست مىدهند. زن اگر چند سالى از شوهر كوچكتر باشد، مدت بيشترى مىتواند نظر
شوهر را به خود جلب كند و تمايلات روحى، روانى و جنسى او را ارضاء نمايد؛ در
نتيجه، براى هميشه صلح، صفا، دوستى، عشق و محبت در كانون گرم خانوادگى آنان
حاكم خواهد شد.
نكته شايان توجه اين است كه در امر ازدواج شرط سنى در
اسلام مطرح نيست كه مثلاً اگر زوجين توافق سنى نداشتند، عقد ازدواج باطل باشد،
اما بايد سن زوجين تفاوت فاحش نداشته باشد؛ زيرا تجربه نشان داده است كه بسيارى
از درگيرىها و اختلافات ناشى از تفاوت فاحش سنى بين زن و مرد است. چه بسا يكى
از طرفين به خاطر كمى سن و كمتجربگى نمىتواند ديگري را تحمل كند و يا احياناً
آن كه از سن بالايى برخوردار است، از لحاظ غريزه جنسى ضعيف باشد و نتواند ديگرى
را كه قوى است، ارضاء و اشباع نمايد. اينجاست كه اگر ايمان كافى در طرف مقابل
نباشد، به اعمال خلاف عفت روى مىآورد و اساس خانواده را در هم مىريزد و حيثيت
خانواده يا طايفهاى را در معرض خطر قرار مىدهد. از اينرو، اين كه احياناً
ثروتمندان در دوران كهولت سنى و تحليل قُوى در صدد ازدواج با دوشيزهاى
برمىآيند و دوشيزگانى هم به طمع مال و ثروت آنان حاضر به ازدواج با آنان
مىشوند كار صحيحى نيست و تحقيقات نشان داده است كه در موارد قابل توجهاى اين
گونه ازدواجها مفاسد و خطرهايى در پى داشته است؛ پس بايد از اين ازدواجها جداً
پرهيز شود.
همچنين يكى ديگر از معيارهايى كه بايد در ازدواج در نظر گرفته شود، تناسب
تحصيلى است. بسيار خوب است كه زن و شوهر از نظر معلومات و تحصيلات علمى، خيلى
با هم فاصله نداشته باشند و در رديف يكديگر باشند تا تفاهم بيشتر در زندگيشان
به وجود آيد. بنابراين، زن و مردى كه تحصيل كرده و دانشگاهى است، نمىتواند با
فردى غيرتحصيل كرده يا كم سواد ازدواج نمايد. البته پذيرش اين امر در مدت
كوتاهى امكانپذير است، ولى در درازمدت تنشها و اختلافاتى بين آنها آشكار
خواهد شد. به هرحال، يكى از چيزهايى كه بايد در ازدواج رعايت شود، فاكتورهاى
حرفهاى است. بنابر اين سطح تحصيلات و سطح حرفه (شغل) در زندگى زناشويى بسيار
مهم است. چنان كه تحقيقات و تجربه نشان داده است كه كسانى كه با همرديفان خود
از نظر تحصيل و شغل ازدواج كردهاند، در زندگى خانوادگى از موفقيت بيشترى
برخوردارند.
7- عفاف و پاكى از
آلودگىها
«عفاف» با فتح حرف اول، از ريشه «عفت» است و لغت شناسان در باره آن
گفتهاند:
«و اصله الاقتصار على تناول الشىء القليل»؛ عفاف اكتفا ورزيدن به بهرهمندى كم
و شايسته است.
در مجمعالبحرين آمده است: «عف عن الشىء، اى امتنع عنه فهو عفيف»(18)عفاف از
چيزى ورزيد، يعنى: از آن امتناع ورزيد؛ پس او عفيف است.
و ابن منظور در لسانالعرب در اين باره مىنويسد: «العفّة: الكف عما لايحل و
لايجمل»(19) عفت: خويشتندارى از آنچه كه حلال و زيبا نيست.
صاحب اقربالموارد «عفت» را اينگونه معنا نموده است: «عف الرجل: كف عما لايحل
و لايجمل قولا او فعلا و امتنع»(20) عفاف ورزيد، يعنى: در گفتار و كردار، از
آنچه كه حلال نيست، دورى جست و خويشتندارى نمود. همچنين در قاموس، «عفت» را به
معناى كف خودنگهدارى از محرمات و زشتيهاست كه با زيباگزينى منافات دارد، معنا
مىكند.(21)
در تفكر اسلامى، عفاف واژهاى با بار معنايى خاص برگرفته از آيات و روايات، و
گونهاى منش است همراه با كنش رفتارى و گفتارى.(22)
مرحوم نراقى در معراجالسعاده مىنويسد: عفت عبارت است از: مطيع و منقاد شدن
قوه شهوانيه از براى قوه عاقله كه در اقدام به خوردن و نكاح و حدود اوامر الهى
را به لحاظ كمى و كيفى؛ نگهدارد،(23) عفت همان اعتدال عقلى و شرعى است و افراط
و تفريط در آن مذموم است؛ پس در تمامى اخلاق و احوال، حد وسط و راه ميانه «عفت»
است.
روشن است كه استحكام خانواده كه اولين و بنيادىترين
تشكّل اجتماعى يك جامعه به شمار مىآيد مركز عشق و اميد و بستر شكفتن آرزوهاى
جوانان است، تنها، با پاسدارى از عفاف و پاكدامنى، درخشش و بالندگى لازم را
پيدا مىكند؛ زيرا اگر در جامعهاى عفاف و پاكدامنى به صورت كامل رعايت گردد و
تمتعات جنسى به محيط خانواده محدود گردد، جوانان به ازدواج روى آورده و
خانوادههاى تشكيلشده نيز ثبات بيشترى مىيابند؛ ولى اگر بىبند و بارى و
بىعفتى در جامعه رواج يابد و بهرهبردارىهاى جنسى در خارج از محيط خانواده
ميسر گردد، جوانان زير بار مسئوليتهاى ازدواج نرفته و خانوادههاى تشكيلشده
نيز متزلزل مىشود. بنابراين، باضرس خاطر بايد گفت: رعايت عفاف در رفتار و
گفتار، خانواده را سالم و آسيبناپذير نگه مىدارد. بنابراين، يكى از شرايط
شايسته و لازم در انتخاب همسر آن است كه آلوده به فحشاء و مبتلا به انواع مواد
مخدر و مشروبات الكلى نباشد.
امروزه نقش زيانبار اين آلودگىها در ويرانى خانوادهها
و نابودى نسل جوان بر همگان روشن است و در ضمن، آثار زيانبار اينها در تولد
فرزندان ناقصالعقل و عقبافتاده نيز ثابت شده است، ازاينجهت، شريعت اسلام از
پيوند زناشويى با مبتلايان به مواد مخدر و ديگر مسكرات برحذر داشته است.
در دستورالعملهايى كه از پيامبر اكرم(ص) و پيشوايان معصوم (ع) رسيده، به لزوم
رعايت اين تناسب بسيار تأكيد شده است.
از نظر اسلام با كسى كه مرتكب شرب خمر مىشود نبايد ازدواج كرد. چنان كه پيامبر
اسلام(ص) مىفرمايد: «شارب الخمر لايزوج، اذا خطب»(24) شرابخوار اگر خواستگارى
كند، به او دختر داده نمىشود.
همچنين امام صادق(ع) مىفرمايد: «من زوّج كريمته من
شارب الخمر فقد قطع رحمها»(25) كسى كه دخترش را به شرابخوار بدهد، با اين كار
خود قطع رحم كرده است.
شايد مراد از قطع رحم در اين روايت اين باشد كه با اين ازدواج سبب نازايى او
شده است و يا مراد اين است كه او را از يك پيوند درست و ازدواج محكم و استوار
محروم ساخته است.
امام رضا (ع) مىفرمايد: «وَاِيّاكَ اَنْ تُزَوِّجَ شارِبَ الْخَمْرِ، فَاِنْ
زَوَّجْتَهُ فَكَأَنَما قَدَّمَتْ اِلَى الزِّنا»(26) بترس از اين كه دختر به
شرابخوار بدهى، كه اگر او را به چنين تبهكارى شوهر دهى، گويا آن عفيفه كريمه را
به زنا دادهاى!!
آرى، آن كه پاىبند به واجبات الهى نيست، و از فسق و
فجور پرهيز ندارد، و آنكه از اخلاق نيك بهرهاي ندارد، و آلوده به بداخلاقى
است، و از عقل و فكر لازم بهره ندارد، و آن سست ارادهاى كه از مشروبات حرام
پرهيز ندارد، اهليت ندارد كه دخترى پاك و مؤمنه كه امانت الهى است به او سپرده
شود، كه نه تنها دختر ضايع مىگردد، بلكه فرزندان آنها متأثر از آثار سوء وجودى
آن شوهر زشتكردار خواهند شد، كه قبل از اين كه دانش بشر به اين حقيقت برسد،
حضرات معصومين (ع) اين حقيقت را اعلام فرمودهاند: «الْحَرامُ يبينُ فِى
الذُّرِّيَّه»(27) آثار حرام در نسل آشكار مىگردد!!
از اين روايات مىتوان فهميد كه چون شرابخوار، هتك حرمت فرمان خداوند كرده و به
آن بىاعتنايى نموده و دست به سركشى و طغيان زده است، نسبت به همسر و فرزندانش
نيز چنين خواهد كرد، حرمتشان را خواهد دريد؛ حقوقشان را ادا نخواهد كرد و
موجبات آزار و اذيتشان را فراهم خواهد ساخت و صفات رذيله و ناپسند او چنان كه
گذشت به همسر و فرزندانش منتقل شده و فطرت پاكشان را آلوده خواهد كرد.
روشن است همان علتى كه در شرابخوار، موجب سركشى او شده
و رابطهاش را با خدا و خانوادهاش تيره و تار كرده است و او را مطرود جامعه
ساخته است، در افراد معتاد، قاچاقچى، بىبندبار و لاابالى نيز وجود دارد؛ اين
افراد خود را پايبند به هيچ مقرراتى نمىدانند و به خاطر تأمين نيازشان دست به
هر اقدام زشت و وقيح مىزنند؛ ارزشهاي خانوادگى را زير پا مىگذارند؛ حقوق همسر
و فرزندان را رعايت و ادا نمىكنند، ازاين رو، ازدواج با اينگونه افراد،
ازدواج موفّقى نخواهد بود.
نكتهاى كه در پايان اين نوشتار تذكر آن ضرورى به نظر
مىرسد اين است كه معيارهاى ديگرى نيز از لابلاى روايات و آموزههاى دينى
فهميده مىشود كه بايد افزون بر آنچه ذكر شد، مراعات گردد كه فهرستوار به آنها
اشاره مىشود.(28)
دوشيزگى همسر، جهت نسل پرورى و زايايى او، پاكدامنى و
عفت، درستكارى، و در صورت جامعيت معيارهاى ذكر شده، زيبايى، هزينه كردن درست و
بجا و رعايت اقتصاد، نگهبانى از عرض و مال، ميل به استقبال از همسر و مشايعت او
در آمد و شد، همراهى و معاونت با همسر و... از جمله معيارهاى درجه دو در انتخاب
همسر كه اگر مراعات شود، زندگى بسيار شيرين مىشود.
رسول خدا(ص) فرمود: بهترين زنان شما زنى است كه فرزندآور (ولود)، مهربان
پاكدامن، نزد قوم خود عزيز و محترم، در مقابل شوهر متواضع و فروتن، آرايش كننده
خود براى شوهر، بىاعتناء نسبت به ديگران، در خلوت مطيع فرمان شوهر و در
اختيارش باشد و مثل بعضى از مردان مبتذل نباشد.(29)
اميد است با به كار بستن دستورات حياتبخش اسلام، شادى
و خوشبختى به روى تمام زوجها، به ويژه جوانان عزيز آغوش گرمش را به نحو مطلوب
بگشايد.
پينوشتها:
1. وسائل الشيعه، ج14، ص 79.
2. سوره نور، آيه 26.
3. همان، آيه 3.
4. تفسير نمونه، ج14، ص 422.
5. سوره نساء، آيه 3.
6. سوره بقره،آيه 221.
7. بحارالانوار، ج100، ص 372.
8. اين حديث به طور مشروح در فروع كافى، ج 5، ص 340 آمده است.
9. ازدواج در اسلام، ص 32.
10. سوره حجرات، آيه 13.
11. وسائل الشيعه، ج 14، ص 52؛ فروع كافى، ج5، ص 347؛ بحارالانوار، ج 100، ص
372.
12. سوره نور، آيه 26.
13. وسائل الشيعه، ج 20، باب 14، ص 51.
مكارم الاخلاق، ص 233،المستطرف، ج 2، ص 218.
14. همان، ج 14، ص 30.
15. جواهرالكلام، ج 30، ص 27.
16. سوره روم، آيه 21.
17. سوره بقره، آيه 223.
18. سوره اعراف، آيه 58.
19. سوره ابراهيم، آيه 24.
20. نهج البلاغه، نامه 28.
21. ترجمه ميزان الحكمه، ج 5، ص 2258، ح 7848.
22. همان، ح 7849.
23. همان، ح 7850.
* * *
1. سفينة البحار، ج 1، ص 410.
2. شرح غررالحكم و دررالكلم آمدى، ج 3،ص 328، دانشگاه تهران.
3. وسائل الشيعه، ج14، ص 22.
4. سوره قلم، آيه 4.
5. محجة البيضاء، ج5، ص 90.
6. سوره نحل، آيه 60.
7. وسائل الشيعه، ج 14،ص 51.
8. بحارالانوار، ج 100،ص 374.
9. بحارالانوار، ج 103، ص 235، ح 17.
10. همان، ص 56،ح 1 ؛ فروع كافى، ج 5، ص 354.
11. اصول كافى، ج 1، عقل و الجهل، ح 3.
12. بحارالانوار، ج 103، ص 347.
13. وسائل الشيعه، ج 20،ص 51.
14. فروع كافى، ج 5، ص 332؛ ترجمه ميزان الحكمه، ج 5، ص 2260، ح 7558؛ محجة
البيضاء، ج 3، ص 93.
15. فروع كافى، ج 5، ص 332 ؛ روضة المتقين، ج 8، ص 114.
16. فروع كافى، ج 5، ص 333.
17. تحريرالوسيله، كتاب نكاح، مسئله 28.
18. طريحى، مجمع البحرين، ج 5،ص 101.
19. ابن منظور لسان العرب، ج 9،ص 253.
20. شرتونى لبنانى، اقرب الموارد، ج 2،ص 803.
21. قرشى، على اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، ج 5، ص 19.
22. جهت دست يابى به توضيح بيشتر، ر.ك: ماهنامه پاسدار اسلام، عسكرى اسلامپور،
مقاله: نقش عفاف و پاكدامنى در زندگى انسان، شماره هاى 279 و 280، اسفند و
فروردين 1383 و شماره 281 ارديبهشت 1384.
23. ملا احمد نراقى(ره)، معراج السعادة، ص 243.
24. فروع كافى، ج 5،ص 348؛ وسائل الشيعه، ج 14،ص 53، ح 2.
25. فروع كافى، ج 5،ص 347؛ وسائل الشيعه، ج 14،ص 53.
26. بحارالانوار، ج 79،ص 142.
27. وسائل الشيعه، ج 17،باب 1،ص 81،ح 22043.
28. براى شناخت از اين معيارها به وسائل الشيعه، ج 14، ابواب متعدده آن در
مقدمات نكاح مراجعه نماييد.
29. همان، ج 14،ص 14.
منبع:
ماهنامه پاسدار اسلام، ش 310 - مهر ـ ش 311 - آبان 1386