چكيده:
ازدواج، مهمترين رخداد زندگى هر انسانى پس از تولد و پيش از مرگ
مىباشد. سيرى كه جهانيان در عصر مدرنيته و فرامدرنيته پيش رو گرفتهاند، اگر
چه از جذابيتها و حساسيتهاى سنتى ازدواج كاسته است، ولى نمىتوان نقش، اهميت
و كاركرد آن را در جامعه ناديده گرفت. تشكيل خانواده كه با ازدواج آغاز
مىگردد، نقش بسزايى در تداوم و مانايى بشر، تربيت و پيراستگى اخلاقى و حتى
شخصيتبخشى مردان و زنانى دارد كه هسته اصلى اجتماعات انسانىاند.
چندان به بيراهه نرفتيم اگر استحكام يك جامعه را به قابليتهاى كوچكترين واحد
اجتماعى - خانواده - نسبت دهيم؛ مجموعهاى كه با توانايىهاى خود، اركان صعود و
نزول كيفيت جامعه را درون خود پرورش داده و به وسيله آن ماندگارى جوامع انسانى
را تضمين مىكند. پديده ازدواج به مثابه نقش خانواده در جامعه، يك فرايند
اجتماعى است و ما را وادار مىكند با طرح حساسيتهاى رايج آن در برابر رابطه
فرد و جامعه، به تعريف ماهيت وجودى و عوامل مرتبط با آن بپردازيم.
ازدواج
انسان موجودى اجتماعى است و براى آنكه بتواند نيازهاى خود را در قبال
تداوم حيات استمرار بخشد به زندگى گروهى و ارتباط با ساير همنوعان خود نيازمند
است. از جمله نيازمندىها، نيازهاى روحى و جسمانى است كه با ازدواج و تشكيل
خانواده برآورده مىشود. ازدواج عبارت است از «پيوند بستن دينى و رسمى يك زن و
مرد براى شروع زندگى مشترك.» (انورى، 1381: 345) و يا «رابطه حقوقى است كه براى
هميشه يا مدت معين به وسيله عقد مخصوص بين زن و مرد حاصل شده و به آنها حق
مىدهد كه از يكديگر تمتع جنسى ببرند.» (معين، 1377:216)
«ازدواج عملى است كه پيوند دو جنس مخالف را بر پايه روابط پاياى جنسى موجب
مىشود [و آن ]مستلزم انعقاد قراردادهاى اجتماعى است كه مشروعيت روابط جسمانى
را موجب مىگردد. به بيان ديگر: در راه تحقق ازدواج بايد شاهد تصويب جامعه نيز
باشيم.» (ساروخانى، 1375: 23)
«ازدواج از نظر اسلام، پيمانى مقدس است؛ پيمانى كه برقرارى آن بر اساس مقررات،
آداب و رسوم، تشريفات و سنن و قوانين خاصى است. در سايه آن براى طرفين تعهدات و
حقوقى پديد مىآيد كه تخلف آن موجب عقوبت و كيفر است.» (قائمى، 1375: 18)
ازدواج عاقلانه
حساسيت و اهميت ازدواج تا اندازهاى است كه بسيارى از پژوهشگران پيش از
آنكه به عوامل شايع در روابط ارتباطى و محيطى خانواده گسيخته توجه كنند به
زيرساخت و زيربناى خانواده نظر مىكنند. روشن است هر چه اساس و پايه زندگى بر
حسب كنش منطقى و تفكرى صحيح صورت گيرد در آينده، كمتر با انباشت ناسازگارىها و
اختلاف همسران روبهرو خواهد بود. طبق ديدگاه پارتو (جامعهشناس ايتاليايى)،
كنش منطقى داراى سه جنبه متفاوت و مرتبط با هم است: هدف عينى، ابزار و وسايل
متناسب با اهداف و در انتها تأييد آگاهان.
سؤالها مىتواند به اين شكل مطرح شود: آيا مىتوان ازدواج را يك هدف عينى تلقى
كرد؟ براى موفقيت در ازدواج نياز است چه ابزار و وسايلى داشته باشيم؟ نقش
والدين و ديگران تا چه اندازه مهم و معتبر است؟
در پاسخ به سؤال اوّل بايد بپذيريم كه ازدواج يك هدف عينى در جهت ارضاى نيازهاى
درونى و تكامل روحى و حتى جسمانى است. اهداف ازدواج، در يك بيان كلى و همهپسند
كه مكتب اسلام بيان كرده، به اختصار عبارت است از:
1- پاسخ به نداى غريزه و فطرت
2- ايجاد كانون آرامش براى همسران
3- داشتن فرزند و تربيت كودكان و فرزندان سالم
4- حفظ عفت و پاكدامنى
5- دوستى، محبت و عشق
6- اجراى سنت رسولاللَّه(ص)
7- تأمين سلامت جسم و روان و برقرارى تعادل در وجود آدمى
8- كمك به تكامل و رشد يكديگر.
با چنين كاركردهايى ازدواج يك هدف عينى است؛ منتها براى تكميل شدن ابعاد كنش
منطقى نياز است به دو شرط ديگر نظرى بيندازيم.
ابزارها و وسايل متناسب ازدواج را مردان و زنان تشكيل مىدهند ولى شيوه چيدمان
آنها در كنار يكديگر و اينكه چه كسى، در چه صورت و با چه ويژگىهايى با شخصى
ازدواج كند كه نهايت كاميابى و لذت را در زندگىاش تجربه كند، بحث مفصلى است.
گوناگونى فرهنگى، نژادى، قومى و حتى ژنتيكى سبب شده انسانها هر كدام نسبت به
ديگران منحصر به فرد و يگانه باشند. انديشه دو نفر كاملاً شبيه به هم نيست؛ اين
مورد حتى در باره دوقلوهايى كه از بسيارى جهات همانند هستند، قابل بيان است.
اين موضوع زمانى حساستر مىشود كه دو انسان از دو جنس مخالف قصد دارند روزها،
ماهها و سالهاى زيادى در زير يك سقف زندگى كنند. به قول دكتر مساواتىآذر
«بايد چنان رفتار كنند كه گويى مىخواهند دوست و رفيقى از جنس خود (نه از جنس
مخالف) براى همه عمر برگزينند تا از افسون شهوت مصون بمانند.» (مساواتىآذر،
1374: 274).
منابع اسلامى ملاكهاى ازدواج را غالباً به اين شكل مطرح مىكند:
1- توجه به بُعد مذهب و ديندارى
2- داشتن اخلاق نيكو و حُسن خلق
3- سلامت جسمانى
4- توجه به خانواده
5- توجه به اصل كفويت (همشأن بودن).
اصل كفويت در بردارنده جنبههاى مشخصترى است:
1- همسانى فكرى و روحى: استعداد، طرز فكر، ضريب هوشى و تحصيلات.
2- همسانى جسمانى: زشتى و زيبايى، تفاوت سنى، بلندى و كوتاهى، لاغرى و چاقى.
3- همسانى اجتماعى: طبقه اجتماعى.
4- همسانى اقتصادى: درآمد، اشتغال، هزينه زندگى.
5- همسانى فرهنگى: آداب و رسوم، لباس پوشيدنها و ...
6- همسانى سياسى: وابستگى حزبى و تفكرات سياسى.
با اين حساب، انتخاب همسر متناسب و شايسته بيش از هر مسئله ديگرى در زندگى،
نيازمند تأمل و دقت است. اهميت اين مسئله به خاطر اين است كه چون ازدواجى صورت
گرفت گسست و فسخ قراردادى بدون تحمل فشارهاى روحى و آسيبهاى اجتماعى ميسر
نيست. امرى كه با گزينش صحيح سبب خوشبختى و سرور مىشود اما در مقابل، گزينش
ناصحيح، كوهى از مشكلات را به دنبال دارد.
شايد بتوان بدون ازدواج زندگى كرد و خود را از بسيارى
از موهبتهايى كه در ازدواج نهفته، محروم ساخت، اين بهتر از آن است كه ازدواجى
صورت گرفته و اعضاى آن در عذاب تحمل هم باشند. مرحوم شهيد دكتر سيدرضا پاكنژاد
در خصوص اين موضوع مىنويسد:
«چنانچه ازدواجى شد و زن لباس مرد نبود و او را از گزندها و گرما و سرماهاى
حاصل از ازدواج محافظت نكرد و به جاى ايجاد محيط مودت و رحمت، از مردش سلب
آسايش نمود، يا از مرد رنق لباس رفاه و مودت را بر كند، غنايى كه از فضل خدا
روى آورده باشد از آنجا دور است. مرد كه احساس مىكند بايد خرج زن و زندگى كند
بهتر كار مىكند و احساس مسئوليت او را به غنا مىكشاند. اما اگر زن لباسش و
انسانش و عشقش نباشد، با دلسردى چه كند و چه كارى و چه غنايى جهت چى؟!»
(پاكنژاد، 1374: 232).
شرط سوم در كنش عقلايى تأييد آگاهان است. در اين قسمت مىتوان به حضور والدين و
سايرين اشاره كرد. به نوعى مىتوان والدين و بزرگترها را «مظهر گرايش اولى»
ناميد (ساروخانى، 1375: 104).
ازدواج احساسى
در چنين ازدواجهايى همسران كفو هم نيستند. ملاكها و همسانىها رعايت
نشده و موازين، آن گونه كه بايد در نظر گرفته شود، خواه به عمد و خواه
ناآگاهانه به فراموشى سپرده شده است.
اهداف هم مىتواند ناصحيح و نامناسب باشد، از جمله ازدواج تنها به خاطر كامجويى
و لذت جنسى، ازدواج تنها به خاطر كسب مال و ثروت، ازدواج به خاطر رسيدن به پست
و مقام و ... .
عوامل زيادى در چگونگى شكلگيرى ازدواج عاشقانه مؤثر است مانند فقر فرهنگى، فقر
اقتصادى، ازدواج تحميلى، ازدواج ترحمى و موردى كه در جامعه زياد ديده مىشود.
«شايد كمتر ازدواجى را بتوان سراغ گرفت كه در آن هم مظاهر عالى عشق به چشم خورد
و هم با تمامى معيارهاى مصلحت سازش يابد. در آنان كه فقط به توسن علايق فردى و
احساسات مجال مىدهند به زودى با سرماى سخت زمستانِ واقعيت مواجه شده و خواهند
لرزيد.» (ساروخانى، 1375: 104)
عشق چيست؟
دامنه تعريف عشق از فلسفه گرفته تا الهيات و علوم اجتماعى، تعاريف
متعددى دارد. اما آنچه كه به آن نياز داريم و در پى تشريح آن در قالب ازدواج
هستيم تنها به موردى اشاره مىكند كه زن و مرد در دو طرف بازوان عشق قرار
مىگيرند. عشق يعنى «گرايش عاطفى شديد كه معمولاً ناشى از انگيزه جنسى است. مهر
يا علاقه ، دلبستگى بسيار به چيزى و يا كسى» (انورى، 1381: 5023) «چيره گرديدن
دوستى بر كسى، تعلق قلبى به كسى، به حد افراط دوست داشتن، در گذشتن از حد
دوستى» (دهخدا 1377: 15900)
عشق بيانگر دلبستگى فيزيكى و شخصى متقابلى است كه دو
نفر نسبت به يكديگر احساس مىكنند. اين روزها بسيارى از ما در باره اين نظر كه
عشق هميشگى است ترديد داريم اما معمولاً فكر مىكنيم كه عاشق شدن از احساسات و
عواطف انسانى ناشى مىگردد. براى زوجى كه عاشق مىشوند كاملاً طبيعى به نظر
مىرسد كه بخواهند زندگى مشتركى را آغاز كنند و رابطهشان با يكديگر در جستجوى
ارضاى شخصى و جنسى باشد.
عشق در بهترين حالت يك ضعف اجتنابناپذير و در بدترين حالت نوعى بيمارى روانى
تلقى مىگردد. (گيدنز، 1989: 10)
عشق: بد يا خوب
منطقى بودن رفتار ممكن است اين تصور را در ذهن ايجاد كند كه عشق در
روابط همسران غيرضرورى و غيرقابل پذيرش است. اما هرگز چنين نيست بلكه عشق براى
تداوم زندگى پس از ازدواج ضرورى و مهم است. زن و شوهرى كه تا پيش از ازدواج و
شروع زندگى مشترك در قلب يكديگر نفوذ نكردهاند، در آينده و پس از ازدواج كمتر
خواهند توانست به اين مهم نائل بيايند. عشق عنصر ناگريز خوشبختى است و هديهاى
است كه از سوى خداوند براى زن و مرد از آسمان فرود مىآيد (آيه 21 سوره روم)؛
پيوند دهنده قلبها و روشنى بخش چشمهايى است كه به اميد داشتن هدفهايى والا
مبادرت به آن كردهاند. هدف ما از بحث، عشقزدايى كردن و پاكسازى آن در ازدواج
نيست زيرا همان گونه كه ازدواج كوركورانه در اثر عشقى آتشين، ويران كننده و
نامطمئن است، حسابگرى كامل در ازدواج، سرانجام مطمئنى نخواهد داشت.
در كل، نقص ازدواج عاشقانه، كاستى در شناخت و آگاهى
شخصى است كه نياز هست بيشتر به عيبهاى او نظر انداخت. در اين باره برخى از
نويسندگان و محققين چنين بيان مىكنند:
«مهمترين دليل جدايى به فرايند معيوب انتخاب همسر برمىگردد و اينكه ازدواج
صرفاً بر اساس روابط احساسى و زودگذر شكل مىگيرد. تحقيقات نشان داده است 30
درصد طلاقها در سه سال اوّل ازدواج رخ مىدهد چرا كه در طى دو سال اوّل زندگى
احساسات فروكش كرده و چهره واقعى افراد مشخص مىشود و مشكلات زندگى خود را
نمايان مىسازد.» (تواناعلمى،1383)
«برخى از جوانان تصورى غلط از زندگى مشترك دارند. آنها قبل از ازدواج در
رؤياهاى خود حرف از عشق و تفاهم مىزنند ولى وقتى وارد زندگى شدند و خود را با
واقعيات زندگى روبهرو ديدند متوجه مىشوند كه واقعيت فراتر از احساس است. جوان
از همسر آينده الگويى مثل اينكه «همسرم هميشه بايد به خاطر عشقى كه به هم داريم
درستكار باشد» در ذهن دارد و اينكه مرا كاملاً درك كند. اگر ظنى ايجاد شد همسرش
را نسبت به عشقش گناهكار مىداند.» (مردمسالارى،1381)
هنگام تصميمگيرى در انتخاب شريك زندگى هيچ كس نمىخواهد مرتكب اشتباه شود در
حالى كه نزديك به 5 درصد از آمار طلاق بيانگر از آن است كه بسيارى از افراد در
انتخاب همسر مورد نظر خود اشتباهات جدى مىكنند.
اگر از بيشتر زوجها علت ازدواجشان را سؤال كنيد جوابى
جز اينكه عاشق يكديگر بوديم نخواهيد شنيد. اين بزرگترين اشتباهى است كه افراد
هنگام انتخاب مىكنند. انتخاب يك شريك و يار و همراه در زندگى هرگز نبايد بر
پايه عشق و احساس باشد. هر چند اين مطلب درست به نظر مىرسد اما حقيقتى ژرف و
عميق است كه عشق اساس و پايههاى ازدواج نيست، بلكه عشق و علاقه نتيجه و پيامد
ازدواجى خوب و موفق است. مىتوان گفت زمانى كه تمام عوامل و عناصر صحيح در جاى
خود باشند عشق و علاقه را نيز به دنبال مىآورند. (رئوفنژاد: 50)
«84 درصد طلاقها به خاطر ازدواجهايى است كه بدون نظر و حمايت فكرى والدين
صورت مىگيرد و به همين دليل مدت زندگى زناشويى [كاهش و ]تنزل پيدا كرده است.
عمده طلاقها و فروپاشى زندگى در پنج سال اوّل زندگى مشترك است.» (باكى، 1383)
دكتر مساواتىآذر در كتاب جامعهشناسى انحرافات، با تشريح اين موضوع كه هرگز به
خاطر عشق ازدواج نكنيد، ازدواج عاشقانه را زهرآگينترين ازدواجها لقب مىدهد.
او از تحقيقى مثال مىآورد كه توسط دكتر «استل پنستى»
صورت گرفته است. اين كارشناس تحقيقات خود را در مدت سى سال به مطالعه
پروندههاى ازدواج و طلاق در شهرهاى پرجمعيت آمريكا و كشورهاى ديگر جهان متمركز
كرده، در پنج سال با سه هزار زن و مردى كه به دنبال عشقى شديد ازدواج كردهاند،
مصاحبه حضورى به عمل آورده است. وى از تحقيقات خود نتيجه گرفته است: «اينك
دادگاههاى طلاق در سراسر جهان، پر از زنان و مردانى است كه روزگارى چون جان
شيرين همديگر را دوست داشتند و خود را يك روح در دو بدن تصور مىكردند و به
خاطر همين تصور شوم، ازدواج كردند و حالا چون دشمنان ديرينه كه گويى با هم پدر
كشتگى دارند از همديگر اظهار نفرت و انزجار مىكنند و خنجر كشيده در برابر هم
ايستادهاند ... افسانه عشق يكى از مخربترين اختراعات بشر است.»
به نظر او عشق بين زن و مرد وجود ندارد؛ هر چه هست تصور و پندار است و هيچ تصور
و پندارى جاودانه نمىماند. بنابراين شگفتانگيز نيست اگر مىبينيم تنها در
آمريكا از هر صد ازدواج عشقى، نود و سه تاى آن با شكست دردناك روبهرو شدهاند.
(مساواتىآذر، 1374: 268)
آسيبشناسى ازدواج عاشقانه
فروپاشى و از بين رفتن بيشتر خانوادههايى كه روزى عاشق يكديگر بودهاند
اولين آسيبى است كه ازدواجهاى نامقعولانه و غيرمنطقى مىبيند. البته گاهى هم
اتفاق مىافتد كه منجر به ازدواج نشده آنگاه به مراتب دردناكتر از پيش
مىباشد. افسردگى روحى، خودكشى و نوميدى از زندگى مىتواند بعدها در روابط فردى
به وجود آيد. دسته ديگر علاوه بر چشيدن ناكامى، متوسل به خشونت مىشوند و
مىخواهند از اين طريق آنچه را كه نتوانستند به دست بياورند جبران كنند. تيتر
روزنامه در صفحههاى حوادث، هر روز از چنين اتفاقاتى خالى نيست و ما شاهد هستيم
قتلها و جنايتهاى وحشتناكى به نام عشق و روابط عاشقانه صورت مىگيرد كه نشان
از جنون و بيمارى روانى آنهايى دارد كه به نوعى سرخورده از عشق لقب گرفتهاند.
منصفانه نيست مانند دكتر استلپنستى، عشق را نوعى تصور و تفاهم فرض كنيم و يا
مانند «گيدنز» يك بيمارى روانى قلمداد نماييم ولى هر چه كه هست اگر ادعا كنيم
ازدواج هر چه سنجيدهتر و مناسبتر و بر اساس عقل و منطق صورت پذيرد استحكام و
پايدارى خانواده بيشتر خواهد بود؛ و هر چه زناشويى نامناسبتر و بر اساس رفتارى
غيرعقلايى تأثير گرفته باشد گسيختگى خانواده بيشتر اتفاق خواهد افتاد.
منابع و مآخذ:
1- آرون، ريمون (1993) مراحل اساسى سير
انديشه در جامعهشناسى، ترجمه باقر پرهام، 1372، انتشارات و آموزش انقلاب
اسلامى، تهران، چاپ سوم.
2- كوزر، لوئيس (1971)، زندگى و انديشه بزرگان جامعهشناسى، ترجمه محسن ثلاثى،
1358، انتشارات علمى، چاپ پنجم.
3- ساروخانى، باقر(1375)، مبانى جامعهشناسى خانواده، انتشارات سروش، تهران،
چاپ دوم.
4- انورى، حسن و همكاران (1381)، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، جلد اوّل،
تهران، چاپ اوّل.
5- معين، محمد(1377)، فرهنگ فارسى، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ دوازدهم.
6- مساواتى آذر، مجيد (1374)، جامعهشناسى انحرافات، انتشارات نوبل، چاپ اول،
تبريز.
7- دهخدا، علىاكبر(1377)، لغت نامه دهخدا، جلد دهم، انتشارات دانشگاه تهران،
تهران، چاپ دوم.
8- گيدنز، آنتونى (1989)، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، نشر نى، تهران، چاپ
پنجم.
9- پاكنژاد، سيدرضا (1376)، ازدواج مكتب انسانسازى، جلد دوم، انتشارات اخلاق،
قم.
10- باكى، نازنين، روزنامه همبستگى 4/3/84، طلاق، زلزلهاى با پسزلزلههاى
مداوم.
11- روزنامه مردمسالارى، نگاهى به علل اجتماعى طلاق.
12- تواناعلمى، فاطمه، روزنامه خراسان 24/6/83، مهمترين علل طلاق به روايت
آمار.
13- رئوفنژاد، نرگس، نشريه موفقيت، شماره 50، عشق اساس و پايه ازدواج نيست.
منبع:
ماهنامه پيام زن، شماره 182