عشق، ازدواج، گسيختگى خانواده‏ 

حسين حسينى‏تبار كريمى‏


چكيده:
ازدواج، مهم‏ترين رخداد زندگى هر انسانى پس از تولد و پيش از مرگ مى‏باشد. سيرى كه جهانيان در عصر مدرنيته و فرامدرنيته پيش رو گرفته‏اند، اگر چه از جذابيت‏ها و حساسيت‏هاى سنتى ازدواج كاسته است، ولى نمى‏توان نقش، اهميت و كاركرد آن را در جامعه ناديده گرفت. تشكيل خانواده كه با ازدواج آغاز مى‏گردد، نقش بسزايى در تداوم و مانايى بشر، تربيت و پيراستگى اخلاقى و حتى شخصيت‏بخشى مردان و زنانى دارد كه هسته اصلى اجتماعات انسانى‏اند.
چندان به بيراهه نرفتيم اگر استحكام يك جامعه را به قابليت‏هاى كوچك‏ترين واحد اجتماعى - خانواده - نسبت دهيم؛ مجموعه‏اى كه با توانايى‏هاى خود، اركان صعود و نزول كيفيت جامعه را درون خود پرورش داده و به وسيله آن ماندگارى جوامع انسانى را تضمين مى‏كند. پديده ازدواج به مثابه نقش خانواده در جامعه، يك فرايند اجتماعى است و ما را وادار مى‏كند با طرح حساسيت‏هاى رايج آن در برابر رابطه فرد و جامعه، به تعريف ماهيت وجودى و عوامل مرتبط با آن بپردازيم.

ازدواج‏
انسان موجودى اجتماعى است و براى آنكه بتواند نيازهاى خود را در قبال تداوم حيات استمرار بخشد به زندگى گروهى و ارتباط با ساير همنوعان خود نيازمند است. از جمله نيازمندى‏ها، نيازهاى روحى و جسمانى است كه با ازدواج و تشكيل خانواده برآورده مى‏شود. ازدواج عبارت است از «پيوند بستن دينى و رسمى يك زن و مرد براى شروع زندگى مشترك.» (انورى، 1381: 345) و يا «رابطه حقوقى است كه براى هميشه يا مدت معين به وسيله عقد مخصوص بين زن و مرد حاصل شده و به آنها حق مى‏دهد كه از يكديگر تمتع جنسى ببرند.» (معين، 1377:216)
«ازدواج عملى است كه پيوند دو جنس مخالف را بر پايه روابط پاياى جنسى موجب مى‏شود [و آن ]مستلزم انعقاد قراردادهاى اجتماعى است كه مشروعيت روابط جسمانى را موجب مى‏گردد. به بيان ديگر: در راه تحقق ازدواج بايد شاهد تصويب جامعه نيز باشيم.» (ساروخانى، 1375: 23)
«ازدواج از نظر اسلام، پيمانى مقدس است؛ پيمانى كه برقرارى آن بر اساس مقررات، آداب و رسوم، تشريفات و سنن و قوانين خاصى است. در سايه آن براى طرفين تعهدات و حقوقى پديد مى‏آيد كه تخلف آن موجب عقوبت و كيفر است.» (قائمى، 1375: 18)

ازدواج عاقلانه‏
حساسيت و اهميت ازدواج تا اندازه‏اى است كه بسيارى از پژوهشگران پيش از آنكه به عوامل شايع در روابط ارتباطى و محيطى خانواده گسيخته توجه كنند به زيرساخت و زيربناى خانواده نظر مى‏كنند. روشن است هر چه اساس و پايه زندگى بر حسب كنش منطقى و تفكرى صحيح صورت گيرد در آينده، كمتر با انباشت ناسازگارى‏ها و اختلاف همسران روبه‏رو خواهد بود. طبق ديدگاه پارتو (جامعه‏شناس ايتاليايى)، كنش منطقى داراى سه جنبه متفاوت و مرتبط با هم است: هدف عينى، ابزار و وسايل متناسب با اهداف و در انتها تأييد آگاهان.
سؤال‏ها مى‏تواند به اين شكل مطرح شود: آيا مى‏توان ازدواج را يك هدف عينى تلقى كرد؟ براى موفقيت در ازدواج نياز است چه ابزار و وسايلى داشته باشيم؟ نقش والدين و ديگران تا چه اندازه مهم و معتبر است؟
در پاسخ به سؤال اوّل بايد بپذيريم كه ازدواج يك هدف عينى در جهت ارضاى نيازهاى درونى و تكامل روحى و حتى جسمانى است. اهداف ازدواج، در يك بيان كلى و همه‏پسند كه مكتب اسلام بيان كرده، به اختصار عبارت است از:
1- پاسخ به نداى غريزه و فطرت‏
2- ايجاد كانون آرامش براى همسران‏
3- داشتن فرزند و تربيت كودكان و فرزندان سالم‏
4- حفظ عفت و پاكدامنى‏
5- دوستى، محبت و عشق‏
6- اجراى سنت رسول‏اللَّه(ص)
7- تأمين سلامت جسم و روان و برقرارى تعادل در وجود آدمى‏
8- كمك به تكامل و رشد يكديگر.
با چنين كاركردهايى ازدواج يك هدف عينى است؛ منتها براى تكميل شدن ابعاد كنش منطقى نياز است به دو شرط ديگر نظرى بيندازيم.
ابزارها و وسايل متناسب ازدواج را مردان و زنان تشكيل مى‏دهند ولى شيوه چيدمان آنها در كنار يكديگر و اينكه چه كسى، در چه صورت و با چه ويژگى‏هايى با شخصى ازدواج كند كه نهايت كاميابى و لذت را در زندگى‏اش تجربه كند، بحث مفصلى است. گوناگونى فرهنگى، نژادى، قومى و حتى ژنتيكى سبب شده انسان‏ها هر كدام نسبت به ديگران منحصر به فرد و يگانه باشند. انديشه دو نفر كاملاً شبيه به هم نيست؛ اين مورد حتى در باره دوقلوهايى كه از بسيارى جهات همانند هستند، قابل بيان است. اين موضوع زمانى حساس‏تر مى‏شود كه دو انسان از دو جنس مخالف قصد دارند روزها، ماهها و سال‏هاى زيادى در زير يك سقف زندگى كنند. به قول دكتر مساواتى‏آذر «بايد چنان رفتار كنند كه گويى مى‏خواهند دوست و رفيقى از جنس خود (نه از جنس مخالف) براى همه عمر برگزينند تا از افسون شهوت مصون بمانند.» (مساواتى‏آذر، 1374: 274).
منابع اسلامى ملاك‏هاى ازدواج را غالباً به اين شكل مطرح مى‏كند:
1- توجه به بُعد مذهب و ديندارى‏
2- داشتن اخلاق نيكو و حُسن خلق‏
3- سلامت جسمانى‏
4- توجه به خانواده‏
5- توجه به اصل كفويت (همشأن بودن).
اصل كفويت در بردارنده جنبه‏هاى مشخص‏ترى است:
1- همسانى فكرى و روحى: استعداد، طرز فكر، ضريب هوشى و تحصيلات.
2- همسانى جسمانى: زشتى و زيبايى، تفاوت سنى، بلندى و كوتاهى، لاغرى و چاقى.
3- همسانى اجتماعى: طبقه اجتماعى.
4- همسانى اقتصادى: درآمد، اشتغال، هزينه زندگى.
5- همسانى فرهنگى: آداب و رسوم، لباس پوشيدن‏ها و ...
6- همسانى سياسى: وابستگى حزبى و تفكرات سياسى.
با اين حساب، انتخاب همسر متناسب و شايسته بيش از هر مسئله ديگرى در زندگى، نيازمند تأمل و دقت است. اهميت اين مسئله به خاطر اين است كه چون ازدواجى صورت گرفت گسست و فسخ قراردادى بدون تحمل فشارهاى روحى و آسيب‏هاى اجتماعى ميسر نيست. امرى كه با گزينش صحيح سبب خوشبختى و سرور مى‏شود اما در مقابل، گزينش ناصحيح، كوهى از مشكلات را به دنبال دارد.

شايد بتوان بدون ازدواج زندگى كرد و خود را از بسيارى از موهبت‏هايى كه در ازدواج نهفته، محروم ساخت، اين بهتر از آن است كه ازدواجى صورت گرفته و اعضاى آن در عذاب تحمل هم باشند. مرحوم شهيد دكتر سيدرضا پاك‏نژاد در خصوص اين موضوع مى‏نويسد:
«چنانچه ازدواجى شد و زن لباس مرد نبود و او را از گزندها و گرما و سرماهاى حاصل از ازدواج محافظت نكرد و به جاى ايجاد محيط مودت و رحمت، از مردش سلب آسايش نمود، يا از مرد رنق لباس رفاه و مودت را بر كند، غنايى كه از فضل خدا روى آورده باشد از آنجا دور است. مرد كه احساس مى‏كند بايد خرج زن و زندگى كند بهتر كار مى‏كند و احساس مسئوليت او را به غنا مى‏كشاند. اما اگر زن لباسش و انسانش و عشقش نباشد، با دلسردى چه كند و چه كارى و چه غنايى جهت چى؟!» (پاك‏نژاد، 1374: 232).
شرط سوم در كنش عقلايى تأييد آگاهان است. در اين قسمت مى‏توان به حضور والدين و سايرين اشاره كرد. به نوعى مى‏توان والدين و بزرگ‏ترها را «مظهر گرايش اولى» ناميد (ساروخانى، 1375: 104).

ازدواج احساسى‏
در چنين ازدواج‏هايى همسران كفو هم نيستند. ملاك‏ها و همسانى‏ها رعايت نشده و موازين، آن گونه كه بايد در نظر گرفته شود، خواه به عمد و خواه ناآگاهانه به فراموشى سپرده شده است.
اهداف هم مى‏تواند ناصحيح و نامناسب باشد، از جمله ازدواج تنها به خاطر كامجويى و لذت جنسى، ازدواج تنها به خاطر كسب مال و ثروت، ازدواج به خاطر رسيدن به پست و مقام و ... .
عوامل زيادى در چگونگى شكل‏گيرى ازدواج عاشقانه مؤثر است مانند فقر فرهنگى، فقر اقتصادى، ازدواج تحميلى، ازدواج ترحمى و موردى كه در جامعه زياد ديده مى‏شود. «شايد كمتر ازدواجى را بتوان سراغ گرفت كه در آن هم مظاهر عالى عشق به چشم خورد و هم با تمامى معيارهاى مصلحت سازش يابد. در آنان كه فقط به توسن علايق فردى و احساسات مجال مى‏دهند به زودى با سرماى سخت زمستانِ واقعيت مواجه شده و خواهند لرزيد.» (ساروخانى، 1375: 104)

عشق چيست؟
دامنه تعريف عشق از فلسفه گرفته تا الهيات و علوم اجتماعى، تعاريف متعددى دارد. اما آنچه كه به آن نياز داريم و در پى تشريح آن در قالب ازدواج هستيم تنها به موردى اشاره مى‏كند كه زن و مرد در دو طرف بازوان عشق قرار مى‏گيرند. عشق يعنى «گرايش عاطفى شديد كه معمولاً ناشى از انگيزه جنسى است. مهر يا علاقه ، دلبستگى بسيار به چيزى و يا كسى» (انورى، 1381: 5023) «چيره گرديدن دوستى بر كسى، تعلق قلبى به كسى، به حد افراط دوست داشتن، در گذشتن از حد دوستى» (دهخدا 1377: 15900)

عشق بيانگر دلبستگى فيزيكى و شخصى متقابلى است كه دو نفر نسبت به يكديگر احساس مى‏كنند. اين روزها بسيارى از ما در باره اين نظر كه عشق هميشگى است ترديد داريم اما معمولاً فكر مى‏كنيم كه عاشق شدن از احساسات و عواطف انسانى ناشى مى‏گردد. براى زوجى كه عاشق مى‏شوند كاملاً طبيعى به نظر مى‏رسد كه بخواهند زندگى مشتركى را آغاز كنند و رابطه‏شان با يكديگر در جستجوى ارضاى شخصى و جنسى باشد.
عشق در بهترين حالت يك ضعف اجتناب‏ناپذير و در بدترين حالت نوعى بيمارى روانى تلقى مى‏گردد. (گيدنز، 1989: 10)

عشق: بد يا خوب‏
منطقى بودن رفتار ممكن است اين تصور را در ذهن ايجاد كند كه عشق در روابط همسران غيرضرورى و غيرقابل پذيرش است. اما هرگز چنين نيست بلكه عشق براى تداوم زندگى پس از ازدواج ضرورى و مهم است. زن و شوهرى كه تا پيش از ازدواج و شروع زندگى مشترك در قلب يكديگر نفوذ نكرده‏اند، در آينده و پس از ازدواج كمتر خواهند توانست به اين مهم نائل بيايند. عشق عنصر ناگريز خوشبختى است و هديه‏اى است كه از سوى خداوند براى زن و مرد از آسمان فرود مى‏آيد (آيه 21 سوره روم)؛ پيوند دهنده قلب‏ها و روشنى بخش چشم‏هايى است كه به اميد داشتن هدف‏هايى والا مبادرت به آن كرده‏اند. هدف ما از بحث، عشق‏زدايى كردن و پاك‏سازى آن در ازدواج نيست زيرا همان گونه كه ازدواج كوركورانه در اثر عشقى آتشين، ويران كننده و نامطمئن است، حسابگرى كامل در ازدواج، سرانجام مطمئنى نخواهد داشت.

در كل، نقص ازدواج عاشقانه، كاستى در شناخت و آگاهى شخصى است كه نياز هست بيشتر به عيب‏هاى او نظر انداخت. در اين باره برخى از نويسندگان و محققين چنين بيان مى‏كنند:
«مهم‏ترين دليل جدايى به فرايند معيوب انتخاب همسر برمى‏گردد و اينكه ازدواج صرفاً بر اساس روابط احساسى و زودگذر شكل مى‏گيرد. تحقيقات نشان داده است 30 درصد طلاق‏ها در سه سال اوّل ازدواج رخ مى‏دهد چرا كه در طى دو سال اوّل زندگى احساسات فروكش كرده و چهره واقعى افراد مشخص مى‏شود و مشكلات زندگى خود را نمايان مى‏سازد.» (تواناعلمى،1383)
«برخى از جوانان تصورى غلط از زندگى مشترك دارند. آنها قبل از ازدواج در رؤياهاى خود حرف از عشق و تفاهم مى‏زنند ولى وقتى وارد زندگى شدند و خود را با واقعيات زندگى روبه‏رو ديدند متوجه مى‏شوند كه واقعيت فراتر از احساس است. جوان از همسر آينده الگويى مثل اينكه «همسرم هميشه بايد به خاطر عشقى كه به هم داريم درستكار باشد» در ذهن دارد و اينكه مرا كاملاً درك كند. اگر ظنى ايجاد شد همسرش را نسبت به عشقش گناهكار مى‏داند.» (مردم‏سالارى،1381)
هنگام تصميم‏گيرى در انتخاب شريك زندگى هيچ كس نمى‏خواهد مرتكب اشتباه شود در حالى كه نزديك به 5 درصد از آمار طلاق بيانگر از آن است كه بسيارى از افراد در انتخاب همسر مورد نظر خود اشتباهات جدى مى‏كنند.

اگر از بيشتر زوج‏ها علت ازدواج‏شان را سؤال كنيد جوابى جز اينكه عاشق يكديگر بوديم نخواهيد شنيد. اين بزرگ‏ترين اشتباهى است كه افراد هنگام انتخاب مى‏كنند. انتخاب يك شريك و يار و همراه در زندگى هرگز نبايد بر پايه عشق و احساس باشد. هر چند اين مطلب درست به نظر مى‏رسد اما حقيقتى ژرف و عميق است كه عشق اساس و پايه‏هاى ازدواج نيست، بلكه عشق و علاقه نتيجه و پيامد ازدواجى خوب و موفق است. مى‏توان گفت زمانى كه تمام عوامل و عناصر صحيح در جاى خود باشند عشق و علاقه را نيز به دنبال مى‏آورند. (رئوف‏نژاد: 50)
«84 درصد طلاق‏ها به خاطر ازدواج‏هايى است كه بدون نظر و حمايت فكرى والدين صورت مى‏گيرد و به همين دليل مدت زندگى زناشويى [كاهش و ]تنزل پيدا كرده است. عمده طلاق‏ها و فروپاشى زندگى در پنج سال اوّل زندگى مشترك است.» (باكى، 1383) دكتر مساواتى‏آذر در كتاب جامعه‏شناسى انحرافات، با تشريح اين موضوع كه هرگز به خاطر عشق ازدواج نكنيد، ازدواج عاشقانه را زهرآگين‏ترين ازدواج‏ها لقب مى‏دهد.

او از تحقيقى مثال مى‏آورد كه توسط دكتر «استل پنستى» صورت گرفته است. اين كارشناس تحقيقات خود را در مدت سى سال به مطالعه پرونده‏هاى ازدواج و طلاق در شهرهاى پرجمعيت آمريكا و كشورهاى ديگر جهان متمركز كرده، در پنج سال با سه هزار زن و مردى كه به دنبال عشقى شديد ازدواج كرده‏اند، مصاحبه حضورى به عمل آورده است. وى از تحقيقات خود نتيجه گرفته است: «اينك دادگاههاى طلاق در سراسر جهان، پر از زنان و مردانى است كه روزگارى چون جان شيرين همديگر را دوست داشتند و خود را يك روح در دو بدن تصور مى‏كردند و به خاطر همين تصور شوم، ازدواج كردند و حالا چون دشمنان ديرينه كه گويى با هم پدر كشتگى دارند از همديگر اظهار نفرت و انزجار مى‏كنند و خنجر كشيده در برابر هم ايستاده‏اند ... افسانه عشق يكى از مخرب‏ترين اختراعات بشر است.»
به نظر او عشق بين زن و مرد وجود ندارد؛ هر چه هست تصور و پندار است و هيچ تصور و پندارى جاودانه نمى‏ماند. بنابراين شگفت‏انگيز نيست اگر مى‏بينيم تنها در آمريكا از هر صد ازدواج عشقى، نود و سه تاى آن با شكست دردناك روبه‏رو شده‏اند. (مساواتى‏آذر، 1374: 268)

آسيب‏شناسى ازدواج عاشقانه‏
فروپاشى و از بين رفتن بيشتر خانواده‏هايى كه روزى عاشق يكديگر بوده‏اند اولين آسيبى است كه ازدواج‏هاى نامقعولانه و غيرمنطقى مى‏بيند. البته گاهى هم اتفاق مى‏افتد كه منجر به ازدواج نشده آنگاه به مراتب دردناك‏تر از پيش مى‏باشد. افسردگى روحى، خودكشى و نوميدى از زندگى مى‏تواند بعدها در روابط فردى به وجود آيد. دسته ديگر علاوه بر چشيدن ناكامى، متوسل به خشونت مى‏شوند و مى‏خواهند از اين طريق آنچه را كه نتوانستند به دست بياورند جبران كنند. تيتر روزنامه در صفحه‏هاى حوادث، هر روز از چنين اتفاقاتى خالى نيست و ما شاهد هستيم قتل‏ها و جنايت‏هاى وحشتناكى به نام عشق و روابط عاشقانه صورت مى‏گيرد كه نشان از جنون و بيمارى روانى آنهايى دارد كه به نوعى سرخورده از عشق لقب گرفته‏اند.
منصفانه نيست مانند دكتر استل‏پنستى، عشق را نوعى تصور و تفاهم فرض كنيم و يا مانند «گيدنز» يك بيمارى روانى قلمداد نماييم ولى هر چه كه هست اگر ادعا كنيم ازدواج هر چه سنجيده‏تر و مناسب‏تر و بر اساس عقل و منطق صورت پذيرد استحكام و پايدارى خانواده بيشتر خواهد بود؛ و هر چه زناشويى نامناسب‏تر و بر اساس رفتارى غيرعقلايى تأثير گرفته باشد گسيختگى خانواده بيشتر اتفاق خواهد افتاد.


منابع و مآخذ:‏
1- آرون، ريمون (1993) مراحل اساسى سير انديشه در جامعه‏شناسى، ترجمه باقر پرهام، 1372، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، چاپ سوم.
2- كوزر، لوئيس (1971)، زندگى و انديشه بزرگان جامعه‏شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، 1358، انتشارات علمى، چاپ پنجم.
3- ساروخانى، باقر(1375)، مبانى جامعه‏شناسى خانواده، انتشارات سروش، تهران، چاپ دوم.
4- انورى، حسن و همكاران (1381)، فرهنگ بزرگ سخن، انتشارات سخن، جلد اوّل، تهران، چاپ اوّل.
5- معين، محمد(1377)، فرهنگ فارسى، انتشارات امير كبير، تهران، چاپ دوازدهم.
6- مساواتى آذر، مجيد (1374)، جامعه‏شناسى انحرافات، انتشارات نوبل، چاپ اول، تبريز.
7- دهخدا، على‏اكبر(1377)، لغت نامه دهخدا، جلد دهم، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ دوم.
8- گيدنز، آنتونى (1989)، جامعه‏شناسى، ترجمه منوچهر صبورى، نشر نى، تهران، چاپ پنجم.
9- پاك‏نژاد، سيدرضا (1376)، ازدواج مكتب انسان‏سازى، جلد دوم، انتشارات اخلاق، قم.
10- باكى، نازنين، روزنامه همبستگى 4/3/84، طلاق، زلزله‏اى با پس‏زلزله‏هاى مداوم.
11- روزنامه مردم‏سالارى، نگاهى به علل اجتماعى طلاق.
12- تواناعلمى، فاطمه، روزنامه خراسان 24/6/83، مهم‏ترين علل طلاق به روايت آمار.
13- رئوف‏نژاد، نرگس، نشريه موفقيت، شماره 50، عشق اساس و پايه ازدواج نيست.


منبع: ماهنامه پيام زن، شماره 182