نقش عفاف و پاكدامنى در زندگى انسان‏

عسكرى اسلامپور 

قسمت دوم‏


آثار و بركات عفت و پاكدامنى‏

1. درك لذت ايمان‏
«خويشتن دارى» توانايى برجسته روحى به انسان مى‏دهد تا وى در برابر هجوم هوى و هوس سركش، پايدارى كند و در فراز و فرود زندگى، به كمال برسد.
انسانى كه اعتقاد به اصول و ارزشها دارد، در واقع به سرچشمه همه مهربانى‏ها، لطافت‏ها، عاطفه‏ها، عشق‏ها، زيبايى‏ها و هنرمندى‏ها و ابداع‏ها ايمان دارد و چنين ايمانى، همچون بنيان مرصوص است(1) كه هيچ تند بادى، از آزمندى، فزون خواهى و خشونت‏طلبى نمى‏تواند وى ر ا آشفته سازد.

ايمان به خدا و زندگى پس از مرگ از مهم‏ترين و قوى‏ترين عوامل پيشگيرى از شهوات و هوسهاست. شخص با ايمان، خداوند را همه جا حاضر و ناظر مى‏بيند و باور دارد كه همه كارهاى او به وسيله فرشتگان الهى در پرونده‏اى ثبت مى‏شود و روزى مورد رسيدگى قرار خواهد گرفت و سر نوشت نيكوكاران، بهشت و كيفر تبهكاران دوزخ است. اين تعبير از امام خمينى(ره) را به خاطر بسپاريم كه: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيم. اين اعتقاد، بهترين مانع در برابر فسادهاى اخلاقى و اجتماعى است و هر قدر تقويت شود، مقاومت انسان در برابر شهوات بيشت ر مى‏شود. از سوى ديگر با ضعف ايمان، عفت و مقاومت در برابر شهوات كاهش مى‏يابد. على(ع) فرمود: «فعصم السعداء بالايمان و خذل الاشقياء بالعصيان»(2) خداوند سعادتمندان را به وسيله ايمان (از خطر گناه) حفظ كرد و ظالمان را به خاطر عصيان و نافرمانى، ذليل و خوار گرد اند.
از جمله آثار عفت و پاكدامنى درك لذت ايمان است و چشيدن اين لذت در تمام عمر، بدون عفت و پاكدامنى غير ممكن است. كسى كه ايمان دارد به اينكه خداوند، ناظر اعمال اوست، هرگز تن به ناپاكى و بى عفتى نمى‏دهد. امام جواد(ع) فرمود: «بدان كه از دايره ديد خداوند بيرون نخواهى بود، اكنون ببين چگونه هستى».(3)

امام سجاد(ع) فرمود: مردى با خانواده‏اش براى سفرى عازم شدند. براى آن سفر تصميم گرفتند از طريق دريا سفر نمايند. پس از اينكه سوار كشتى شدند، طوفان تندى آغاز شد، به گونه‏اى كه كشتى و اهل آن همه غرق شدند، همسر اين مرد به وسيله تخته چوبى خود را از مرگ نجات داد و به جزيره‏اى رسيد: «تا وارد جزيره شد، فردى را ديد خيلى خشن و تندخو، مرد تا او را ديد از شدّت زيبايى به او خيره شد و سؤال كرد: آيا تو انسان هستى؟ زن جواب داد: آرى. مرد با نگاه‏هاى تندش زن را به لرزه انداخت. مرد گفت: چرا نگرانى؟ زن گفت: مرا رها مى‏كنى يا اينكه از او مدد جويم؟

مرد گفت: اگر رهايت نكنم. چه مى‏شود؟ زن گفت: از او يارى مى‏جويم.

سخن زن، مرد را تكان داد و گفت: من بايد بيشتر از خدا بترسم، زيرا من ميل دارم نه تو. آن گاه از جا برخاست و سخنى نگفت و تصميم به توبه و بازگشت گرفت. در حال رفتن، عابدى را در راه ديد. گرماى خورشيد هر دوى آنها را مى‏آزرد.

عابد گفت: بيا از خدا بخواهيم تا بين ما و خورشيد سايه‏اى ايجاد نمايد.

مرد گفت: من كارى در خود سراغ ندارم تا زمينه اين لطف (ايجاد سايه) خداوند گردد. شما دعا كن تا من آمين بگويم. عابد، خدا را خواند و از او خواست كه سايه‏اى براى آن‏ها مقرر گرداند. مرد هم آمين گفت. بلافاصله قطعه ابرى روى سر هر دو قرار گرفت و موجب شد كه آفتاب آنها را نيازارد. بعد از مقدارى كه زير سايه الهى مسير را پيمودند، سر يك چند راهى خواستند از يكديگر جدا شوند، كه عابد ديد ابر به طرف جوان مى‏رود. رو به جوان كرد و گفت: تو از من نزد خداوند مقرب‏ترى، زيرا، من قبلاً از خدا خواسته بودم ابرى عطا كند كه خواسته‏ا م برآورده نشد، اما خداوند به تو عنايت كرد.
جوان جريان خود را نقل كرد. عابد گفت: خداوند گناه گذشته‏ات را عفو كرد و اين لطف ويژه را نصيبت فرموده است. مراقب اعمال خود باش، زيرا، اين مقام بس والايى است كه خداوند به تو عنايت فرمود و تمامى اينها به خاطر آن لحظه‏اى بود كه از گناه چشم‏پوشى كردى.

2. آرامش روحى فرد و جامعه(بهداشت روانى)
با عفاف و خويشتن دارى مى‏توان از هرز رفتن استعدادها، توانها و امكانات جلوگيرى كرده و براى بالندگى هنجارها و ارزشها يارى نمود: «از نظر اسلام، محدوديّت كاميابى جنسى به محيط خانوادگى و همسران مشروع از خبر روانى به بهداشت روانى اجتماع كمك مى‏كند.»(4) همه غمها و افسردگى‏هايش از اختلال در شرايط جسمى و روحى انسان است، همان طور كه گفته شد عفت و پاكدامنى، نياز و نداى درونى انسان مى‏باشد. بنابراين، با رعايت كامل آنها، از غم و آشفتگى رهايى مى‏يابد. در مقابل بى عفتى جز احساس گناه و تنفر از خود و دچار شدن به جنو ن جوانى كه باز دارنده از هرگونه فعاليت انسانى است اثر ديگرى ندارد.(5)

عفاف، سلامت جامعه را به دنبال دارد، زيرا، جامعه را افراد آن تشكيل مى‏دهند و اگر افراد اصلاح شوند، جامعه نيز اصلاح خواهد شد. عفاف موجب مصونيت زن و مرد از آشفتگى‏هاى ذهنى، بزهكارى، آوارگى و بالاخره بيمارى روحى و روانى مى‏شود و از انحطاط اخلاقى جامعه و از هم‏پاشيدگى خانواده‏ها جلوگيرى مى‏كند.

3. سلامت جسمى‏
علم بشر به ارتباط سلامت روحى و روانى با سلامت جسمى اذعان دارد. پزشكان آثار بى عفتى مانند چشم چرانى را اين گونه فهرست مى‏نمايند: «1- دشوارى در تنفس 2- درد اطراف قلب 3- تپش قلب 4- ضعف و خستگى عمومى 5 - سر درد 6- بى قرارى 7- بى‏خوابى و كم اشتهايى 8 - خس تگى فكرى و دماغى.»(6) اينها علاوه بر عقده‏هاى ناگشودنى روانى است كه بررسى و طرح آن از عهده اين نوشتار خارج است.

4. استحكام بنياد خانواده‏
خانواده اولين و بنيادى‏ترين تشكل اجتماعى يك جامعه به شمار مى‏آيد. استحكام خانواده كه مركز عشق و اميد و بستر شكفتن آرزوهاى جوانان مى‏باشد، توانايى‏هاى فردى را افزايش و جامعه را استوار و پويا خواهد ساخت. بى شك نهاد خانواده، تنها با پاسدارى از عفاف و پا كدامنى، درخشش و بالندگى لازم را پيدا مى‏كند، زيرا اگر در جامعه‏اى عفاف و پاكدامنى به صورت كامل رعايت گردد و تمتعات جنسى به محيط خانواده محدود شود جوانان به ازدواج روى آورده و خانواده‏هاى تشكيل شده نيز ثبات بيشترى مى‏يابند، ولى اگر بى بند و بارى و بى عفتى در جامعه رواج يابد و بهره بردارى‏هاى جنسى در خارج از محيط خانواده ميسر گردد، جوانان زير بار مسئوليت‏هاى ازدواج نرفته و خانواده‏هاى تشكيل شده نيز متزلزل مى‏شود. بنابراين، باضرس خاطر بايد گفت: رعايت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسيب‏ناپذير نگه مى‏دارد.

5. عزت و سربلندى‏
انسان در سايه عفاف، عزت و اعتبار پيدا مى‏كند و كسانى كه هرچه مى‏خواهند مى‏خورند و آنچه مى‏خواهند مى‏گويند و پيوسته در پى هوسرانى‏اند، نزد ديگران اعتبار و ارزشى ندارند. امام على(ع) مى‏فرمايد: «من عفت اطرافه، حسنت اوصافه.» و نيز فرمود: «من اتحف العفة و ا لقناعه حالفه العز».
انسانهاى پاكدامن، نزد افراد جامعه اعم از خانواده دوستان و ديگران مورد احترام و اعتمادند. اين عزت و اعتبار در برخوردها و مناسبات اجتماعى پديدار مى‏شود؛ به گونه‏اى كه حتى افراد متهتك، امانات و اسرار خود را به انسان‏هاى عفيف و امين مى‏سپارند و در دل آنها ر ا بزرگ و پاك مى‏دانند.

6. عفاف منشأ فرهنگ و ادبيات‏
همه زيبايى و شكوه تمدن و فرهنگ انسان را مى‏توان در «عشق» خلاصه كرد. استوارى عشق به اسطوره‏ها كمتر دست يافتنى است. زبان عاشقان، زبان شعر است. زيرا، دل پرسوز عاشق، درون سوز است. زبان سرخ و آتشينى كه تن نمى‏شناسد و سر بر باد مى‏دهد. ولى مهربان و ترنم‏بر انگيز است و حتى دل معشوق سنگ دل را مى‏سوزاند و به تحسين وا مى‏دارد. اين بلنداى شكوهمند فرهنگ و ادب شرقى، عرفانى و ايرانى، دست مايه يك نسل سرافراز اصيل، خويشتن دارى و متمدن است كه از منظر عفاف به يكديگر مى‏نگريستند. زن در حشمت جلال مى‏زيسته است و مرد هموا ره در پى اين حشمت و جلال مى‏رفته است كه به سادگى و آسانى، دست يافتنى نبوده است. كمتر بازيچه دست هوسران بوده و بيشتر ارزش و اعتبار داشته است. استاد شهيد مطهرى مى‏فرمايد: «آيا آنجا كه سلسله مقررات اخلاقى به نام عفت و تقوى بر روح مرد و زن حكومت مى‏كند و زن به عنوان چيزى گرانبها دور از دسترس مرد است اين استعداد بهتر به فعليت مى‏رسد يا آنجا كه احساس منعى به نام عفت و تقوى در روح آنها حكومت نمى‏كند و اساساً چنين مقرراتى وجود ندارد، و زن در نهايت ابتذال در اختيار مرد است.»(7)

پرتگاه‏ها و آفات عفاف

1- نگاه حرام‏
ترديدى نيست كه امور زندگى انسان به نگاه‏هايش بستگى دارد. انتخاب همسر، شغل، خانه، دوست و صدها موضوع ديگر همه با نگاه پيوند دارد. نگاه آدمى از مهم‏ترين عناصر مؤثر در تصميم‏گيرى او است و اغلب نفرتها، اشتياقها و انتخابها، نگاه است. انسان نمى‏تواند از تأث ير شنيده‏ها و ديده‏هايش بر مغز جلوگيرى كند، اين تأثيرپذيرى به كمك شبكه اعصاب و فعاليت مغزى صورت مى‏گيرد و شخص نمى‏تواند با تلقين، چندان از تأثير بكاهد. همچنين بديهى است كه همان طور كه نگاه به سبزه‏زار و آب نيلگون، به طور ناخود آگاه در انسان تأثير مى‏گذار د و براى او فرح و شادى مى‏آورد، نگاه به نامحرم يا نگاه شهوت‏آميز و از روى لذّت و ريبه (اعمّ از زن نامحرم يا ديگر مناظر حرام مثل عكس‏ها و فيلم‏هاى مبتذل...) نيز باعث تحريك بيش از حد غريزه شهوانى شده و مفاسد زيادى را درپى دارد، به همين جهت قرآن كريم، از اه ل ايمان مى‏خواهد كه براى حفظ عفت و پاكدامنى خود و جامعه، نگاهشان را مهار سازند: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم».(8)

در روايات اسلامى، جملاتى مشاهده مى‏شود كه بيانگر عقوبت و آثار مخرب نگاه حرام(9) در دنيا و آخرت است كه به عنوان نمونه به ذكر چند روايت بسنده مى‏كنيم:
امام صادق(ع) فرمود: «النظر بريد الزنا» نگاه حرام، نامه رسان انجام كار زشت است.گويا نگاه متمركز و آلوده با ارسال تلگرافى بسيار قوى، بيننده را به انجام روابط ناسالم دعوت مى‏كند.
امام على(ع) فرمود: «چشم، ديدبان عقل و پرچمدار و جاسوس دل است.» در حقيقت ديدبان، مشاهدات خود را به مركز اطلاعات گزارش مى‏كند و در آنجا است كه نسبت به مشاهدات او تصميم‏گيرى و نيروها بسيج مى‏شود. در بدن انسان نيز مغز است كه پيامهاى چشم را دريافت مى‏كند و ب ه تلاطم مى‏افتد و هورمون‏هاى محرك غرايز را به سراسر بدن گسيل مى‏دارد. آنچه در مغز رخ مى‏دهد شايد همان باشد كه در اين فرموده امام صادق(ع) نهفته است: «النظرة بعد النظرة تزرع فى القلب الشهوة و كفى بها لصاحبها فتنة»؛(10) نگاه پياپى، بذر شهوت را در دل مى‏افشا ند و همين امر براى هلاكت بيننده‏اش كافى است.

نگاه حرام، قدرت تصميم‏گيرى درست و استفاده از عقل را از انسان سلب مى‏كند، و بيشتر انحرافات جنسى و خلاف اخلاق اسلامى، از يك نگاه آغاز شده است.
ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هرچه ديده بيند، دل كند ياد

شايان ذكر است آنچه گذشت، ويژه نگاه مرد به زن نيست، بلكه نگاه معنادار (حرام) زن به مرد نيز همين آثار را در پى دارد.

2- استماع موسيقى‏هاى مبتذل‏
موسيقى مطرب كه در منابع روايى اسلام، از آن به «غنا» تعبير شده، يكى از پرتگاه‏ها و زمينه‏هاى بروز آلودگى و از آفات بزرگ «عفت» است. چنان كه رسول خدا(ص) آن را «افسون زنا» خوانده است: «الغناء رقية الزنّا»(11) اين تشبيه با رساترين تعبير، تأثير خطرناك موسيقى مبتذل را در آلودگيهاى جنسى بيان مى‏كند و نقش آن را در تحريك غريزه جنسى انسانها به ويژه در جوانان، همچون جادويى مى‏داند كه بى‏اختيار، آنان را به اعمال نامشروع و خلاف عفت مى‏كشاند. در تفسير نمونه از يكى از سران بنى اميه نقل شده است كه گفت: «از غنا بپرهي زيد، زيرا، حيا را كم و شهوت را مى‏افزايد و شخصيت را درهم مى‏شكند و جانشين شراب مى‏شود و همان كارى را مى‏كند كه مستى مى‏كند.»(12)

غنا، مقدمه و سبب زنا است؛ چون غنا، آواز لهوى است كه از جهت شهوت و لذت حيوانى، از شخص خواننده صادر مى‏شود كه يكى از بزرگ‏ترين اثر آن، سوق دادن افراد، به ويژه جوانان به طرف شهوت و تحريك قواى حيوانى است.

آرى، دختر و پسرى كه ممكن بود قبل از شنيدن موسيقى مطرب و مبتذل، تحت تأثير شرم و حيا و عفت قرار داشته و راضى به يك كار ننگين شهوى و حيوانى (زنا) نشوند، چنان با شنيدن اين نوع موسيقى، آماده ننگين‏ترين فعل مى‏گردند كه به يقين مى‏توان گفت: يكى از عوامل اصلى انحطاط و اشاعه فحشاء و تجاوزات به نواميس در دنياى امروز مربوط به پخش نوارهاى شوم و آهنگ‏هاى مهيج موسيقى مطرب و مبتذل است.

3- فكر ناسالم‏
يكى از عواملى كه باعث تحريك ميل جنسى در انسان مى‏شود، فكر گناه و مشغول كردن ذهن به مسائل جنسى است كه سر انجام موجب تحريك و تهييج غريزه و ارتكاب به گناه مى‏شود، از اين رو، در روايات اسلامى، از «فكر گناه» نهى شده است، زيرا فكر گناه، به خود گناه منجر مى ‏شود. چنان كه على(ع) مى‏فرمايد: «من كثر فكره فى المعاصى دعته اليها»(13) كسى كه در انديشه گناه باشد و درباره آن بسيار فكر كند، سرانجام همان افكار او را به گناه مى‏كشاند.

در روايتى از امام صادق(ع) آمده است كه: «حضرت عيسى(ع) به حواريين فرمود: حضرت موسى(ع) به شما دستور داد كه زنا نكنيد، ولى من به شما دستور مى‏دهم كه نه تنها زنا نكنيد، بلكه چنين عملى(فكر گناه) را به ذهن خود نيز راه ندهيد، زيرا كسى كه فكر زنا را نمود، همانند كسى است كه در خانه منقش و آراسته‏اى آتش روشن كند. اين خانه اگر آتش نگيرد و نسوزد، بدون شك، آتش و دود تمامى تزيينات و نقاشيهاى آن را از بين خواهد برد.»(14)
براى اين كه انسان بتواند فكر و خيال خود را كنترل كند، لازم است از تنهايى و بيكارى دورى جويد، زيرا بسيارى از فكرهاى گناه آلود، به دليل بيكارى و داشتن اوقات فراغت غير ضرور است.

4- بيكارى‏
يكى از اسباب آلودگى و افت عفاف، بيكارى است كه در روايات اسلامى، از آن به شدت نهى شده است، امام على(ع) فرمود: «خداوند شخص سالم و بيكارى را كه نه در پى كار دنيا و نه در پى كار آخرت است، دشمن مى‏دارد.»(15) اين به خاطر مفاسدى است كه بيكارى در پى دارد و ا شتغال به كار، چه براى تأمين معاش دنيوى باشد و چه براى ذخيره اخروى، مى‏تواند از آن مفاسد، پيشگرى نمايد. در روايتى ديگر از از امام على(ع) آمده است: «بيكار، دنبال كار زشت مى‏رود و دست وى بسوى گناه دراز مى‏شود.»(16) بدين جهت در قرآن كريم توصيه شده است: «در ه نگامى كه از كار فارغ شدى، به كار ديگر بپرداز؛ فاذا فرغت فانصب».(17) طبق اين رهنمون، افراد با ايمان در واقع اوقات فراغت ندارند، چنان كه على(ع) فرمود: «وقت مؤمن، پر است.»(18) ناگفته نماند كه اين بدان معنا نيست كه اهل ايمان، وقت تفريح و استراحت ندارند، بلكه مراد آن است كه شخص مسلمان بر اساس رهنمود شريعت اسلام، هيچ وقت بيكار نيست و براى تمام اوقاتش برنامه دارد كه تفريح يكى از آن برنامه‏ها است.

5 - دوستان ناباب‏
دوستان نه تنها با هم انس مى‏گيرند و با مصاحبت و همنشينى، موجبات شادمانى و نشاط يكديگر را فراهم مى‏سازند، بلكه هر دوستى به مقياس درجه رفاقت و دوستى، در امور مادى و معنوى دوست خود نفوذ مى‏نمايد و هر يك خواه ناخواه بر عقايد و اخلاق و رفتار و گفتار ديگرى اثر مى‏گذارند.
قرآن كريم از زبان اهل جهنم نقل مى‏كند كه مى‏گويند: «يا ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا»(19) اى كاش، فلانى را دوست صميمى خود قرار نمى‏دادم.
رسول خدا(ص) فرمود: «المرء على دين خليله و قرينه»(20) دين و روش هر كس طبق مذهب و آيين دوست و همنشين خود خواهد بود.
در روايتى از حضرت سليمان (ع) آمده است كه فرمود: «درباره كسى به نيكى يا بدى قضاوت نكنيد تا دوستانش را ببينيد، زيرا، هر كسى به وسيله امثال و اقرانش شناخته مى‏شود و به صفات همنشينان و دوستانش منسوب مى‏گردد.»(21) تأثير دوست همنشين در انسان به اندازه‏اى است كه حتى مى‏توان از نوع دوستان يك نفر، به آسانى به خصوصيات اخلاقى وى پى‏برد.
تو اول بگو با كيان زيستى‏
پس آنگه بگويم كه تو كيستى‏

ارتباط و همنشينى افراد با يكديگر زمانى ميسر است كه اخلاق ورفتار و ويژگيهاى آنان يكسان و همسو باشد، بنابراين اگر دو نفر از لحاظ اخلاق و رفتار متضاد باشند، هرگز مصاحب و همنشين نخواهند شد. سعدى مى‏گويد: هر كه با بدان بنشيند اگر طبيعت آنان در او اثر نكند، ب ه طريقت ايشان متهم مى‏گردد، و اگر به خرابات رود و به نماز كردن، منسوب شود به خمر خوردن.
رقم بر خود بنادانى كشيدى‏
كه نادان را به صحبت برگزيدى‏
طلب كردم زدانايى يكى پند
مرا فرمود: با نادان مپيوند

به تجربه ثابت شده كه كسانى كه با دوستان فاسدى همنشين بوده‏اند، عاقبت به انواع گناهان آلوده شده‏اند، زيرا آنها براى اينكه كمتر احساس گناه كنند و شريك جرم پيدا نمايند، سعى مى‏كنند افراد ديگر را به سرنوشت غم‏انگيز خود گرفتار كنند. وقتى پاى صحبت بسيارى از ج وانان فاسد مى‏نشينيم، درمى‏يابيم كه عامل اصلى آلودگى خود را همنشينى با دوستان ناباب ذكر مى‏كنند.

6- خلوت با نامحرم‏
زن و مرد نامحرم در هر مرحله‏اى از صفات اخلاقى و عفاف هم كه باشند در خلوت، سخت در معرض وسوسه‏هاى شيطانى قرار مى‏گيرند. شدت اين وسوسه‏ها به حدى است كه مى‏تواند محكم‏ترين اراده‏ها را سست كرده و ايمانهاى قوى را به تدريج متزلزل نمايد. يكى از موقعيتها هنگا مى است كه زن و مرد در محيط خلوت كه براى ديگران وارد شدن به آنجا ميسر نيست، حضور داشته باشند.

براى پيشگيرى از وساوس شيطانى، شريعت اسلام دستور مى‏دهد كه زن و مرد هيچ‏گاه در اين چنين موقعيتى قرار نگيرند. روايات زيادى در اين‏باره وارد شده كه به عنوان نمونه به چند روايت ، اشاره مى‏كنيم:
على(ع) فرمود: «هيچ مردى با زن نامحرم در جاى خلوت همراه نشود، زيرا، هنگامى كه مرد و زن نامحرم در مكانى خلوت همراه شدند، سومين آنان شيطان خواهد بود، كه در آنجا حضور خواهد يافت.»(22) خطر اين عمل تا اندازه‏اى است كه پيامبراكرم(ص) فرمود: «كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد در جايى كه نفس زن نامحرم را مى‏شنود به سر برد.»(23)

همچنين در روايتى از آن حضرت آمده است كه فرمود: «حضرت موسى نشسته بود كه شيطان به طرفش آمد و گفت: مى‏خواهم تو را به سه چيز سفارش كنم...يكى از آن سه توصيه اين است كه، هرگز با زن نامحرم تنها مشو، زيرا هيچ مردى با زن نامحرم تنها نمى‏شود، مگر اين كه من به سرا غ آنها خواهم رفت.»(24) تنها بودن با نامحرم آنقدر مورد نهى شارع مقدس است كه نماز در آن مكان و شرايط، مورد اشكال مى‏باشد.

7- سخن گفتن با نامحرم‏
اگر چه سخن گفتن مرد نامحرم با زن نامحرم(بدون نازك كردن صدا و عشوه گرى در سخن گفتن) و بر عكس حرام نيست، ولى سخن گفتن بى‏مورد(غير ضرورى) و شوخى كردن با نامحرم از نظر روايات اسلامى كار پسنديده‏اى نيست، چنان كه در روايتى آمده است كه: ابوبصير از اصحاب اما م باقر(ع) مى‏گويد: زمانى كه در كوفه بودم، به يكى از بانوان درس قرآن مى‏دادم. روزى به مناسبتى با وى شوخى نمودم. مدتى گذشت تا در مدينه به حضور امام باقر(ع) رسيدم. حضرت مرا مورد سرزنش قرار داد و فرمود: كسى كه در جاى خلوت گناه كند، خدا نظر لطف خود را از او ب رمى‏دارد. اين چه سخنى بود كه به آن زن گفتى؟! از شدت شرم، صورتم را پوشاندم. حضرت فرمود: مراقب باش كه تكرار نكنى و با زن نامحرم شوخى ننمايى.(25)

در روايات آمده است: كسى كه با نامحرمى شوخى كند، به خاطر هر كلمه‏اى كه در دنيا به او گفته، هزار سال در آتش دوزخ حبس خواهد شد.(26)

8 - اختلاط زن و مرد
شريعت اسلام در عين اين كه به زنان، اجازه شركت در فعاليت‏هاى اجتماعى را مى‏دهد، از اختلاط نهى فرموده است. در سنن ابوداود آمده است كه: «رسول اكرم(ص) در زمان حياتش دستور داد كه براى زنان، در جداگانه‏اى به مسجد النبى بسازند.»(27)

كه هنوز هم به نام «باب النساء» وجود دارد. پيامبر(ص) دستور داد كه: شب هنگام بعد از اتمام نماز، ابتدا زنان و سپس مردان از مسجد خارج شوند و در مسير كوچه و خيابان، زنان از كنار، و مردان از وسط حركت كنند.

بدون شك يكى از عوامل شيوع فساد كه دامنگير جهان امروز، بخصوص كشورهاى غربى شده است، برداشتن حايل و حريم ميان زن و مرد در ادارات، كارخانه‏ها و ديگر اماكن و محافل عمومى است. در اين برخوردها معمولاً بذر فساد و گناه افشانده مى‏شود و روز به روز ريشه مى‏دواند.
«جامعه امروزى، زيانهاى اختلاط زن و مرد را به چشم خود مى‏بيند، چه لزومى دارد كه زنان، فعاليتهاى اجتماعى خويش را به اصطلاح دوشادوش مردان انجام دهند؟! آيا اگر در دو صف جداگانه انجام دهند، نقصى در فعاليت كاريشان رخ مى‏دهد؟!

از جمله اثر بارز اين دوشادوشيها اين است كه هر دو همدوش را از كار و فعاليت مثبت باز مى‏دارد و هر يك را به جاى توجه به دقت به كار خود، متوجه «همدوش» مى‏كند، تا آنجا كه غالباً اين همدوشيها به هماغوشيها منتهى مى‏گردد.»(28)

رسول خدا(ص) فرمود: «ميان مردان و زنان نامحرم فاصله اندازيد، زيرا، بر اثر ملاقات و اخلاط، گرفتار درد و بلايى مى‏شويد كه دوا ندارد. بر شما باد كه از اختلاط با زنان اجتناب نماييد.»(29)

9- تماس جسمى با نامحرم‏
تماسهاى جسمى بين زن و مرد نامحرم، هر چند اندك، از نظر اسلام حرام و گناه بزرگى محسوب مى‏شود. حتى اگر فقط مصافحه(دست دادن) با نامحرم - هر چند فاميل آشنا و بدون هيچ گونه قصد سوئى باشد.

پيامبر (ص) فرمود: «من صافح امرأة حراماً جاء يوم القيامة مغلولاً ثم يؤمر به الى النار»(30)؛ هر كس با زنى نامحرم دست بدهد، روز قيامت با دستهاى زنجير بسته وارد محشر شده و سپس به طرف جهنم برده خواهد شد.

تمام مراجع عظام، مصافحه (دست دادن) با زن بيگانه را جايز نمى‏دانند. كوچك شمردن اين گونه گناهان موجب مى‏شود كه زشتى آنها در جامعه از بين برود و افراد كم كم به گناهان بزرگتر روى بياورند و فساد و پليدى، دامنگير افراد جامعه شود.

(قسمت اول)


پى‏نوشتها:
1. سوره صف، آيه 4.
2. ميزان الحكمه، ج 6، ص 344.
3. بحارالانوار، ج 78، ص 358: «اعلم انك لن تخلفوا من عين اللّه فانظر كيف تكون».
4. شهيد مطهرى، مسئله حجاب، ص 83.
5. اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، دكتر پاك نژاد، ج 16، ص 191.
6. همان، ص 15.
7. شهيد مطهرى، اخلاق جنسى،ص 84.
8. سوره نور، آيه 31.
9. ر.ك: مجله پيام زن، عسكرى اسلامپور كريمى، نگاه آلوده و پيامدهاى ناگوار آن، ش 142، ص 68.
10. مستدرك الوسائل، كتاب النكاح، باب 104، ح‏6.
11. بحارالانوار، ج 76، ص 334.
12. تفسير نمونه، ج 17، ص 250.
13. غررالحكم، ص 664.
14. وسائل الشيعه، ج 14، ص 240.
15. نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17،ص 146.
16. همان، ج 20، ص 303.
17. سوره انشراح، آيه 7.
18. نهج البلاغه، كلمات قصار 333.
19. سوره فرقان، آيه 28.
20. وسائل الشيعه، ج 4، ص 207.
21. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 62.
22. مستدرك الوسائل، ج 2، ح 553، ص 323.
23. وسائل الشيعه، ج 14، ص 144.
24. همان، ص 553؛ بحارالانوار، ج 76، ص 334.
25. وسائل الشيعه، ج 14،ص 144.
26. بحارالانوار، ج 76، ص 363.
27. سنن ابوداود، ج 1، ص 109.
28. متفكر شهيد استاد مطهرى، مسئله حجاب، ص 237.
29. مرآت النساء، ص 140.
30. وسائل الشيعه، ج 14، ص 143.


منبع: ماهنامه پاسدار اسلام شماره 281 ارديبهشت 84