ديدگاه اسلام درباره پوشش


مقدمه
پوشش از مسائل مهم در زندگي انسان‌ها است. مي‌توان اين موضوع را از زوايا و رويكردهاي گوناگون تاريخي، جامعه‌شناختي، روان‌شناختي، هنري و ديني مورد مطالعه قرار داد، ولي مقصود ما در اينجا تنها بررسي اندازه و كم و كيف و رنگ و پوشش بر اساس مباني اسلام است. مسئله پوشش، گاه چنان اهميتي مي‌يابد كه صبغه فرهنگي و ملي به خود مي‌گيرد و مي‌توان با عنايت به آن، نگرش فكري و اعتقادي افراد و گروه‌ها را تعيين نمود.

در حديثي امام صادق(ع) فرمود: "خداوند عزوجل، به پيامبري از پيامبرانش وحي نمود: به مؤمنان بگو! پوشش دشمنان من را نپوشند، از خوردني‌هاي ايشان نخورند و راه‌هاي آنان را نپيمايند، كه در اين صورت، بسان دشمنان من خواهند بود."2

اسلام، دين فطرت و عقلانيت و منطبق بر نيازهاي حقيقي و واقعي بشر است و اگر احكام آن، به صورت ناب و به دور از پيرايه و خرافات و فارغ از سليقه‌ها تبيين شود، اقبال و رويكرد به آن بيشتر و تمايل به آن، محسوس‌تر خواهد شد.

اين سخن از امام علي(ع) معروف است كه: "خداوند تكاليفي را بر شما واجب نمود، آنها را ضايع نكنيد و حدودي برايتان مقرر داشت، پس از آنها تجاوز ننمائيد و از اموري برحذرتان داشت، آنها را مرتكب نشويد و اموري را مسكوت گذاشت نه از روي فراموشي، لذا آنها را بر خود تكليف ننماييد."3

همواره در طول تاريخ اسلام، با اين واقعيت مواجه بوده‌ايم كه بعضي، واجبات را سبك شمرده، آنها را ضايع كرده‌اند، برخي نيز از حدود و احكام الهي، پا فراتر نهادند، رخصت‌ها و مباح‌ها را ممنوع كرده‌اند و به اصطلاح "كاتوليك‌تر از پاپ" شده‌اند و اين در حالي است كه قرآن، به صراحت مي‌گويد: "يا ايها الذين آمنوا لاتقدموا بين يدي الله و رسوله؛4 اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، از خدا و پيامبرش جلو نيفتيد."

بايد در مباحث مربوط به پوشش، با سعه‌صدر و به دور از تمايلات و سليقه‌هاي فردي نگريست، امر مهمي كه از آموزه‌هاي پيشوايان دين(ع) است.

با بيان اين مقدمه، مباحث مربوط به پوشش را در ابعاد گوناگون آن پي مي‌گيريم. با افزودن اين نكته كه چون در عصر ما، اصالت ديني پوشش و اصل وجوب و كم و كيف آن، توسط برخي ناآشنا به مباني ديني، مورد شبهه و تشكيك واقع شده، ناچاريم مباحث مربوط به پوشش را تخصصي‌تر و با استدلال بيشتر طرح نماييم.

ميزان پوشش بانوان در برابر مردان نامحرم
فتواي مشهور در ميان فقها و ديدگاه قريب به اتفاق آنان اين است كه بر زن، واجب است، همه بدن جز چهره و دو دست خود را از نامحرم بپوشاند.5 در متون فقهي، كلمات شيخ در مبسوط، علامه در قواعد و تذكره، فخرالمحققين در ايضاح النافع و محقق در شرايع، ظاهر بلكه صريح در اين قول است.6

علامه، مستثنا بودن چهره را مورد اجماع عالمان به جز ابوبكربن‌عبدالرحمن و مستثنا بودن دستان را مورد اجماع عالمان شيعه مي‌داند، بلكه از عبارت فخرالمحققين استفاده مي‌شود، مستثنا بودن چهره و دستان، مورد اجماع عالمان مسلمان است.7

به هر حال مهمترين دليل اين قول، جمله "و لايبدين زينتهن الا ما ظهر منها"8 است.

توضيح اينكه در تعيين مصداق زينت ظاهري كه در اين آيه، از مورد نهي، استثنا شده، اقوال زير بيان شده است:

1. لباس؛ 2. سرمه، انگشتر، گونه‌ها و حناي كف دست؛ 3. سرمه، النگو و انگشتر؛ 4. چهره و سرانگشتان؛ 5. چهره و دو دست.9

چنانكه پيداست، قول اخير، با ديگر اقوال- به جز قول نخست- تا حدودي قابل جمع است و تفاوت چنداني با آنها ندارد. به حسب ظاهر، قول اخير، ناظر به خود زينت و سه قول پيش از آن، ناظر به خود زينت است، و طبيعي است كه لازمه جواز آشكار نمودن زينت‌هايي مثل سرمه و انگشتر، جواز آشكار نمودن مواضع آنهاست.

به هر حال، با توجه به پاره‌اي قرائن، قول اخير، از قابليت پذيرش بيشتري برخوردار است، از جمله در حديث صحيحي از مسعده‌بن‌زياد آمده است كه: شنيدم امام صادق(ع) در پاسخ اين پرسش كه زن، چه قسم از زينت خود را مي‌تواند آشكار نمايد؟ فرمود: "چهره و دو دست را."10

بر حسب روايت ديگري از زراره نقل شده كه: امام صادق(ع) فرمود: "زينت ظاهري، سرمه و انگشتر است."11

همچنين بر اساس روايت ديگري از ابي‌بصير نقل شده كه مي‌گويد: از امام صادق(ع) درباره آيه "ولايبدين زينتهن الا ما ظهر منها" پرسيدم، ايشان فرمود: "مقصود انگشتر و النگو است."12

صاحب قرب‌الاسناد، به نقل از علي‌بن‌جعفر(ع) مي‌نويسد: از امام كاظم(ع) پرسيدم: مرد مي‌تواند به كدام قسمت از بدن زنان نامحرم نگاه كند؟ حضرت فرمود: "چهره، دست و جاي دست‌بند."13

به هر حال، هيچ شاهدي بر وجه نخست يافت نمي‌شود، بلكه بايد از جهاتي آن را مردود دانست، از جمله اينكه لباس، به خودي خود، ظاهر است و در معرض ديد قرار دارد و نيازي به استثنا كردن آن نيست. شهيد مرتضي مطهري، در رد اين وجه، به اين نكته ظريف اشاره مي‌كند كه: لباس را وقتي مي‌توان زينت محسوب كرد كه قسمتي از بدن نمايان باشد. مثلاً در مورد زنان بي‌پوشش، مي‌توان گفت لباس آنها، يكي از زينت‌هاي آنهاست، ولي اگر زن، تمام بدن را با يك لباس سرتاسري بپوشاند، چنين لباسي، زينت شمرده نمي‌شود.

دليل دوم
استدلال ديگر بر قول مشهور، فراز "وليضربن‌ بخمرهنّ علي جيوبهنّ" در آيه مزبور است كه مفاد آن، وجوب پوشانيدن گريبان توسط روسري است، با افزودن اين نكته كه چون آيه، در مقام بيان حدّ پوشش است اگر پوشانيدن چهره هم لازم بود بيان مي‌كرد. توضيح اينكه در آيه مورد بحث، واژه "خمر" جمع "خمار" و آن به معناي روسري و مقنعه است. در لسان العرب آمده است: خمار پوششي است كه زن با آن، سر خود را مي‌پوشاند.14 طبرسي نيز گفته است: "خمر، جمع خمار و به معناي مقنعه است و پو شش سر و گريبان زن است."15

با توجه به آنچه در معناي خمار گفته شد، حاصل استدلال به جمله مزبور، بر واجب نبودن پوشش چهره و دو دست چنين است: مذكور شدن كلمه خمر در آيه مي‌فهماند كه زن، بايد روسري داشته باشد و سر خود را بپوشاند و امّا اينكه آيا غير از سر، پوشانيدن قسمت ديگري هم واجب است يا خير؟ بستگي به بيان آيه دارد و چون در آيه فقط زدن دو طرف روسري بر گريبان مطرح است، معلوم مي‌شود بيش از اين مقدار واجب نيست. ممكن است گفته شود: معناي جمله "وليضربن بخمرهن علي جيوبهن" اين است كه بر بانوان لازم است روسري‌ها را مانند پرده از جلو چهره آويزان كنند، تا حدي كه روي گريبان و سينه را بپوشاند ولي اين سخن، به چند دليل مردود است:

اولاً؛ در اينجا كلمه خمار به كار رفته نه جلباب و چنان كه در جاي خود، خواهيم گفت: خمار، روسري كوچك است و جلباب، روسري بزرگ يا چادر و روسري كوچك را نمي‌توان به حدي جلو كشيد و مانند پرده آويزان كرد كه چهره و دور گردن و سينه را بپوشاند و در عين حال، سر و پشت گردن و موها نيز پوشيده بماند.

ثانياً: مفاد آيه آن است كه زنان با همان روسري‌هاي خود، چنين عملي را انجام دهند. بديهي است اگر آن روسري‌ها را به آن شكل روي چهره مي‌آويختند، جلوي پاي خود را نمي‌ديدند و راه رفتن براي آنان غيرممكن مي‌شد، زيرا روسري‌هاي آن زمان، به صورت مشبّك و توري نبود كه براي اين منظور، مفيد باشد.

ثالثاً: تركيب ماده ضرب و علي مفهوم آويختن را نمي‌رساند، بلكه اين دو تعبير، مفيد اين معناست كه چيزي بر روي چيزي به صورت حائل قرار داده شود، چنانكه معناي "فضربنا علي آذانهم" اين است كه بر روي گوش‌هاي آنان، حائلي قرار داديم. بنابراين بايد گفت: مفاد جمله "وليضربن بخمرهن علي جيوبهن" اين است كه زنان بايد با روسري‌ها، بر روي سينه و گريبان خود، حائلي قرار دهند.

رابعاً: چنانكه از قرائن تاريخي برمي‌آيد زنان، پيش از نزول آيات حجاب، بنابر عادات آن روز عرب، چهره خود را نمي‌پوشيدند، بلكه روسري را از پشت گوش‌ها رد كرده و اطراف آن را پشت خود مي‌انداختند و در نتيجه، گوش‌ها، گوشواره‌ها، چهره، گردن و گريبان آنها، نمايان بوده است. وقتي در چنين زمينه‌اي، دستور داده شد، روسري را بر گريبان بزنند، معنايش اين بود كه دو طرف روسري را از جانب راست و چپ به جلو آورده بر گريبان بزنند. به كارگيري اين دستور، موجب مي‌شود گوش‌ها و گوشواره‌ها و گردن و گريبان، پوشيده شود و چهره باز بماند. و با توجه به اينكه آيه، در مقام بيان و تحديد پوشش است و اهمال در مقام بيان روا نيست، و با وجود اين، سخني از پوشانيدن چهره و حائل قرار دادن چيزي بر آن، به ميان نياورده، معلوم مي‌شود پوشانيدن چهره واجب نيست.16

دليل سوم
در بسياري از نصوص، راويان، پرسش‌هايي درباره حكم نگاه كردن به موي شماري از زنان، مطرح كرده‌اند و امامان معصوم(ع) به آنان پاسخ داده‌اند. آنچه از اين پرسش‌ها و پاسخ‌ها استفاده مي‌شود اين است كه در محيط آن زمان و از نظر سؤال‌كننده و امام، ترديدي در جواز آشكار بودن چهره نبوده و مستثنا بودن آن قطعي تلقي مي‌شده است، براي نمونه در روايت صحيحه نقل شده است كه بزنطي گويد:

از امام رضا(ع) پرسيدم: آيا براي مرد رواست به موي خواهرزن خود نگاه كند؟ فرمود: "نه مگر اينكه از زنان سالخورده باشد." به حضرت عرض كردم: خواهرزن و غريبه در اين حكم يكسانند؟ فرمود: "بله"17

چنانكه ديده مي‌شود، پرسش راوي تنها درباره مو است و اين نشان مي‌دهد حكم "چهره" براي او روشن و مفروغٌ عنه بوده است و گرنه معنا ندارد در حالي كه پوشيدن چهره واجب است، ترديد و شبهه راوي، نسبت به مو باشد.

پوشش مو
ممكن است گمان شود با صحه گذاردن بر استحكام دليل‌هاي ياد شده، تنها عدم وجوب پوشيدن چهره و دو دست، ثابت مي‌شود و مسئله پوشش مو، مسكوت مي‌ماند، ولي باتوجه به آنچه گفتيم، جايي براي اين اشكال باقي نمي‌ماند، زيرا بي‌ترديد، موي زن، از زينت‌هاي بارز او است.

در روايتي از امام صادق(ع) نقل شده است كه: "هرگاه شخصي از شما تصميم به ازدواج گرفت، از موي دختر مورد نظر، پرس‌ و جو كند، چنانكه از چهره‌اش پرس و جو مي‌كند، زيرا مو يكي از دو زيبايي است."18

بنابراين بي‌گمان، عموم "ولايبدين زينتهن" شامل مو نيز مي‌شود و بنابراين بر بانوان واجب است موي خود را از نامحرم بپوشانند.

نتيجه سخن آنكه بر اساس آنچه از كتاب و سنت استفاده مي‌شود، بايد اندازه پوشش بانوان در برابر مردان نامحرم، به گونه‌اي باشد، كه همه بدن آنان، به استثناي چهره و دستانشان را بپوشاند. اگر چه برخي از فقها، به بيشتر از اين مقدار فتوا داده‌اند، ولي آنچه گفته شد، مورد اتفاق و قدر مسلم است.

گفتني است گاهي ممكن است برخي بانوان، مقدار گفته شده از بدن را به حسب ظاهر بپوشانند ولي پوشش انتخابي آنان، به قدري نازك يا تنگ و چسبان باشد كه موجب بدن‌نمائي و جلوه‌گري و سبب تحريك نامحرمان شود. بديهي است اين اندازه از پوشش، به هيچ وجه، تأمين‌كننده نظر اسلام نيست، چنانكه در برخي روايات، درباره اينگونه زنان آمده است:

"زناني كه لباس به تن دارند ولي عريانند... اين زنان، داخل بهشت نمي‌شوند و بوي بهشت را استشمام نمي‌كنند، با اينكه بوي بهشت، از مسير پانصد سال به مشام مي‌خورد."19

چادر
محور بحث تاكنون، حداقل پوششي بود كه براي بانوان در برابر مردان نامحرم، واجب است و آن‌گونه كه از دليل‌هاي ياد شده و قراين ديگر استفاده مي‌شود حد، آن مقداري است كه به راحتي و بدون تكلف، همه بدن زن، جز چهره و دو دست را بپوشاند.

مسئله مهمي كه مي‌توان در همين مورد طرح نمود موضوع چادر است. اهميت اين موضوع، به آن جهت است كه بر اساس تلقي بسياري از متدينان، اين قسم، بهترين پوشش و برخوردار از كمال و اصالت اسلامي است و حال آنكه گروهي ديگر، با نفي اصالت اسلامي چادر، آن را پوششي مي‌دانند كه در دوران متأخر پيدا شده و يا لااقل در اصالت اسلامي آن ترديد دارند.

ما در اين مسئله، جهت داوري بيطرفانه و به دور از تعصب به سراغ نصوصي مي‌رويم كه به نحوي، ناظر به اندازه پوشش بانوان است و آنها را فارغ از هرگونه پيش‌فرض، بررسي مي‌كنيم.

چنانچه در جاي خود گفته شده، از ميان آيات قرآن، دو آيه بيش از همه درباره موضوع پوشش است: يكي آيه 31 سوره نور كه در آن آمده است:

"زنان بايد روسري‌هاي خود را بر گريبان‌هاي خويش فرو اندازند."

و ديگري آيه 59 سوره احزاب، كه درآن مي‌خوانيم:

"اي پيامبر، به همسران و دخترانت و زنان مسلمان بگو پوشش‌هاي خويش را بر خود فرو گيرند."

اظهار نظر درباره مفاد اين دو جمله، بدون بررسي معناي واژگان "خُمُر" و "جَلابيب"ميسر نيست. ما در دو آيه فوق، واژه نخست را به "روسري‌ها" و واژه دوم را به "پوشش‌ها" ترجمه كرده‌ايم بدين سبب كه اين ترجمه، بر آنچه بيشتر مفسران و واژه‌شناسان گفته‌اند منطبق است.

توضيح آنكه تا آنجا كه مي‌دانيم، همه اين دانشمندان، واژه خُمُر را جمع خمار و آن را به معناي مقنعه و روسري دانسته‌اند. بنابراين مفاد جمله نخست ناظر به حداقل مقدار پوشش است، يعني تا حدي كه سر و گردن و گوش‌ها و سينه پوشيده بماند. مرحوم طبرسي در ذيل اين جمله نوشته است: خُمُر، جمع خمار و آن به معناي مقنعه است، يعني آنچه سر زن را مي‌پوشاند و بر سينه‌اش فرو مي‌افتد.

زنان صدر اسلام، به انداختن مقنعه بر سينه خود فرمان يافتند تا گردن‌هايشان پوشيده شود، زيرا چنانكه گفته شد، آنان روسري‌هاي خود را پشت سر مي‌انداختند و سينه‌هايشان آشكار مي‌گشت. در اين آيه "گريبان‌ها" كنايه از سينه‌ها است، زيرا گريبان‌ها بر روي سينه‌ها پوشيده مي‌شود.20

ولي دانشمندان مزبور، درباره واژه جلابيب، اختلاف كرده‌اند، بعضي اين واژه و واژه خُمُر را به يك معنا دانسته‌اند، از جمله راغب اصفهاني كه گفته است: "جلابيب به معناي پيراهن‌ها و روسري‌ها است."21

شيخ طوسي در بيان معناي جلباب گفته است: "جلباب به معناي مقنعه‌اي است كه سر و سينه زن را مي‌پوشاند."22

بعضي نيز در بيان معناي واژه مزبور، به ترديد افتاده‌اند، مانند فيروزآبادي كه مي‌نويسد: "جلباب به معناي قميص و آن لباسي است گشاد، كوچكتر از چادر يا به معناي پوششي است كه زن آن را روپوش لباس خود قرار مي‌دهد، مانند چادر و يا اينكه به معناي روسري است."23

علامه طباطبايي نيز سخني نزديك به سخن فيروزآبادي دارد. وي مي‌نويسد: "جلابيب، جمع جلباب و آن لباسي است كه زن به دور خود مي‌گيرد و همه بدن او را مي‌پوشاند و يا اينكه به معناي مقنعه است، يعني پوششي كه زن با آن سر و صورت خود را مي‌پوشاند."24

البته از اينكه فيروزآبادي و علامه، نخست، معنايي را ذكر مي‌كنند كه بر اساس آن، جلباب، به معناي روسري نيست، بلكه با مفهوم چادر تناسب بيشتري دارد، دانسته مي‌شود اين معنا، در نظر آن دو تا حدودي رجحان دارد.

ولي در مقابل دانشمندان ياد شده، بسياري از مفسران و واژه‌شناسان، به دور از هرگونه ترديد، كلمه مزبور را به معناي پوشش سرتاسري و چيزي غير از روسري دانسته‌اند. واژه‌شناس معروف، جوهري مي‌نويسد: "الجلباب الملحفه؛ جلباب، به معناي پوشش سرتاسري است."25

قرطبي نيز مي‌نويسد: "جلابيب، جمع جلباب و آن پوششي است بزرگتر از روسري" و از ابن‌عباس و ابن‌مسعود، روايت شده كه آن دو جلباب را به ردا معنا كرده‌اند، بعضي نيز آن را به معناي روسري دانسته‌اند. ولي صحيح‌تر آن است كه واژه مزبور را به معناي پوششي بدانيم كه همه بدن را مي‌پوشاند.26

مفسر بزرگ اهل سنت، اسماعيل‌بن‌كثير نيز به روشني مي‌نويسد: "جلباب، به معناي ردايي است كه روي مقنعه قرار مي‌گيرد... و آن امروزه، به منزله چادر است."27 وي مي‌افزايد: "اين سخن را ابن‌مسعود، عبيده، قتاده، حسن بصري، سعيدبن‌جبير، ابراهيم نخعي، عطاء خراساني و شمار فراوان ديگري از شخصيت‌ها ابراز داشته‌اند." از ميان لغت‌دانان و مفسران، صاحبان مجمع‌البحرين و مجمع‌البيان نيز جلباب را پوششي بزرگتر از روسري دانسته‌اند.28

از جمله قرايني كه ديدگاه اين دسته از دانشمندان را تأييد مي‌كند، پاره‌اي از اشعار عرب و روايات است. صاحبان لسان‌العرب، پس از نقل اين سخن كه بعضي، واژه مورد بحث را به معناي پوشش سرتاسري دانسته‌اند، در تأييد اين قول، به بيتي استناد مي‌كند كه جَنوب، خواهر عمرو ذي‌الكعب، در رساي برادر خود سروده است و آن چنين است:

تمشـي النشـور و هـي لاهيه مشي العذار عليهن الجلابيب

"كركسان، با آرامش و اطمينان، به سوي جسد او روانند‌[كنايه از اينكه برادرش مرده است و مرغان لاشخور، از او ايمن هستند] به سان راه رفتن دوشيزگان كه بر تن خود، چادر دارند [و نمي‌توانند به سرعت حركت كنند].29

از جمله تأييدكنندگان قول مزبور، روايتي است كه از ابي‌الصباح كناني نقل شده است. اين راوي مي‌گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: زنان سالخورده، مي‌توانند كدام بخش از لباس خود را بردارند؟ فرمود: "جلباب مگر اينكه كنيز باشد، كه در اين صورت مي‌تواند مقنعه خود را بردارد."30 اين روايت به روشني مي‌رساند كه ميان جلباب و خمار، تفاوت است.

روشن‌تر از قرائن بالا، روايتي است كه عبدالله‌بن‌حسن از پدران خود(ع) نقل مي‌كند: متن روايت كه در پيوند با داستان فدك مي‌باشد، چنين است: "چون ابوبكر و عمر، تصميم گرفتند فاطمه(س) را از فدك محروم كنند و خبر آن به حضرت رسيد، مقنعه به سر كشيد و چادر بر خود پيچيد و در ميان گروهي از ياران و زنان خويشاوند، روانه مجلس خليفه شد در حالي كه بلندي چادرش، قدم‌هايش را مي‌پوشانيد و در راه رفتن، پاي روي آن مي‌نهاد، راه رفتنش به سان راه رفتن پيامبر بود، تا اينكه بر ابي‌بكر وارد شد... ."31

نتيجه سخن اينكه بي‌ترديد مقصود از جلباب در آيه مزبور، مقنعه نيست بلكه پوششي بزرگتر از آن، منظور است. البته بعيد نيست با توجه به كلمات بعضي از واژه‌شناسان، مانند فيروزآبادي و طريحي، كه واژه مزبور را پوششي بزرگتر از مقنعه و كوچكتر از ردا دانسته بودند، بگوييم آنچه زنان صدر اسلام، به هيأت چادر، بر روي مقنعه خود مي‌انداختند، به بزرگي چادرهاي امروزه نبوده و وضعيت فعلي، به تدريج پيدا شده است. اگرچه با توجه به قراين پيش‌گفته، احتمال اينكه در آن زمان، چادرهاي بلند و فراگير استفاده مي‌شده، قويتر به نظر مي‌رسد. به هر حال، با توجه به اينكه با پوشش چادر، حجم بدن و قسمت‌هاي مختلف آن پوشيده مي‌شود و با استفاده از آن بدن‌نمايي زن تقليل مي‌يابد، شكي در رجحان و مطلوبيت آن از نظر شرع نيست.


منبع: ماهنامه معارف،شماره 37